سرنوشت فاتحان سفارت امریکا ..ازدواج دانشجویان پیروخط امام.اسامی _تصاویر
حضورآیت الله خامنه ای«لانه جاسوسی»دیدارباگروگانها
زنان درتسخیرلانه جاسوسی امریکا.
صبح روز یکشنبه۱۳ آبان ۱۳۵۸(۴نوامبر۱۹۷۹)۱۳ذی الحجه۱۳۹۹درحالیکه نم نم باران خیابانهای پایتخت را خیس کرده بود سیل جمعیت مردم در خیابان طالقانی به راه افتاد.
تصرف سفارت آمریکا در تهران و به گروگان گرفتن ۶۶ دیپلمات آمریکایی که از ۱۳ آبان ۱۳۵۸ تا ۳۰ دی ۱۳۵۹ ادامه داشت با پذیرش قرارداد الجزایر از سوی دولتهای ایران و آمریکا به پایان رسید و سرانجام گروگانهای آمریکایی در بند دانشجویان آزاد شدند.
گروههای مختلف دانشجویی هم از چندین دانشگاه تهران بین جمعیت در حرکت بودند و دست آخر در محلی نزدیک سفارت به هم ملحق شدند.
همگی به سمت گیت اصلی سفارت امریکا، در تقاطع خیابان مبارزان(شهیدمفتح) - آیت الله طالقانی سرازیر شدیم. به محض اینکه در مقابل ورودی اصلی سفارت قرارگرفتیم، نفرات پیشتاز تعیین شده سریع از دیوار سفارت بالا کشیدند و به داخل آن نفوذ کردند.
عمدۀ دانشجویان پیشرو از دانشکدههای فنی و پزشکی بودند. شخصیت برجستۀ آن جمع شهید بزرگوارمان محسن وزوایی بود.
هماهنگ شده بود که« کمال تبریزی» کلیه مراحل اشغال را با دوربین سوپر ۸ خودش فیلم برداری کند. ازدحام جمعیت به حدی زیاد بود که به راحتی نمیشد مردم را کنترل کرد. من و چند تا از بچهها ایستادیم جلوی در ورودی و دیوار انسانی تشکیل دادیم تا مانع ورود افراد متفرقه و ناشناس به داخل محوطۀ سفارتخانه بشویم. شاید دو سه ساعتی طول کشید تا بچهها به همۀ بخشهای اداری و غیر اداری سفارت امریکا مسلط بشوند و پرسنل آمریکایی و ایرانی شاغل در آنجا را دستگیر کنند. عمدۀ معطلی بچهها مربوط میشد به بخشهای اتاق رمز و تله تایپ و سایر مراکز فوق سری آنجا. این هم علت داشت.
عزیزجعفری(دانشجوی پیروخط امام): من نماینده انجمناسلامی دانشجویان دانشکده هنرهای زیبا و عضو شورای سیاست گذاری انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بودم.
نمایندگی انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی شریف را آقای یوسف رضا سیفاللهی برعهده داشت. غیر از این آقایان، نمایندگانی هم از طرف انجمنهای اسلامی دانشجویی دانشگاه پلی تکنیک و دانشگاه علم و صنعت در جلسه حضور داشتند. بعد از چندین ساعت بحث و گفت و گو، عمدة نفرات حاضر در جلسه به این نتیجه رسیدند که سر رشتة بسیاری از توطئهها و شرارتهایی که در کشور انجام میشود. میرسد به سفارت ایالات متحده آمریکا؛ به همین سبب تصمیم گرفته شد، ضمن حرکت نمادین دانشجویی، این محل به دست دانشجویان مسلمان اشغال شود./کتاب( کالک های خاکی) روایت سردارمحمدعلی (عزیز) جعفری فرمانده سپاه.
فاتحان سفارت امریکا-منافقی که مبتکر بود.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:خاطرات یکی ازفاتحان سفارت امریکا-چگونگی تسخیر؟
«مصطفی بازیار»، دانشجوی ورودی ۵۵ دانشگاه شریف در رشته شیمی می گویذ:یک روز قبل از تسخیرسفارت امریکا( شنبه۱۲ آبان ۱۳۵۸)
مهندس «علی زحمتکش»، یکی از بچههای بسیار فعال دانشگاه شریف، تمام مراحل کار را به تفصیل روی تابلو ترسیم کرد و توضیح داد قرار است چه کنیم. بعد هم بچهها را به گروههای ۵ نفری تقسیم کرد و وظایف هر گروه را مشخص کرد.
«بازیار»می گوید:خوب یادم است که مهندس زحمتکش چند نکته را تاکید کرد و گفت: اول اینکه منظم و دقیق و طبق برنامه عمل کنید. دوم، فقط شعارهایی مثل لا اله الا الله، الله اکبر، درود بر خمینی و... بدهید و سراغ شعارهایی که دیگران بتوانند از آن سوءاستفاده کنند، نروید.
سوم، خانمها حتماً چادر سر کنند تا بتوانند وسایل لازم مثل« قیچی آهنبُر »برای باز کردن درها و وسایل دفاعی مثل چوب را زیر چادرشان پنهان کنند.
دانشجویان پیرو خط امام از چندین دانشگاه تهران دور هم جمع شدهبودند تا در آزمونی بزرگ شرکت کنند؛ آزمون بصیرت و دشمنشناسی: «دانشجویان پیرو خط امام که قرار شد در ماجرای تسخیر سفارت آمریکا شرکت کنند، حدود ۴۲۰، ۴۳۰نفر بودند که بیش از ۲۰۰نفرشان، دانشجوی دانشگاه شریف بودند. بقیه بچهها هم از دانشگاههای ملی(شهید بهشتی)، تهران و پلیتکنیک(امیرکبیر) بودند و در دانشگاههای خودشان مشابه جلسه توجیهی ما برایشان برگزار شد.
بچههای دانشگاه علم و صنعت را راه ندادیم!
بازیارمی گوید:ما بچههای دانشگاه علم و صنعت را راه ندادیم!
چون آنها میگفتند: امپریالیست، امپریالیست است. اگر میخواهید سفارت آمریکا را بگیرید، باید همزمان «سفارت شوروی» را هم بگیرید.
همین تفاوت دیدگاه باعث شد بچههای هسته مرکزی دفتر تحکیم وحدت آنها را کنار بگذارند. و یکی از نگرانیها هم این بود که نکند آنها بروند ماجرا را لو بدهند.»
نیم ساعته سفارت را تسخیر کردیم!
قرارمان ساعت ۱۰ صبح در خیابان «بهار» بود. حرکت بچهها طبق برنامه پیش رفت و با موفقیت جلوی سفارت آمریکا رسیدیم.
هیچکس از برنامه ما باخبر نبود ،جز «حجت الاسلام موسوی خوئینیها» که روحانی گروه ما بودند.
همان روز ماجرا به طریقی به اطلاع «آیتالله حسن لاهوتی»، فرمانده وقت سپاه هم رسیدهبود. ایشان را در جریان قرار دادهبودند که اینها بچههای خودمان هستند؛ دانشجویان مذهبی و انقلابی پیرو خط امام . نیروهای ضدانقلاب نیستند. آخر، سال قبل و چند روز بعد از پیروزی انقلاب هم، چریکهای فدایی خلق ایران به سفارت آمریکا حمله کردهبودند که مورد تأیید قرار نگرفت و به سرانجام نرسید. این اقدام فقط برای این بود که بدانند این دانشجویان ارتباطی با گروههای ضدانقلاب ندارند. این موضوع، خیلی مهم بود. ما حتی با توجه با اینکه میدانستیم مردم از این گروهکها بدشان میآید، از آقای موسوی خوئینیها خواستهبودیم همراهمان باشند و پیشاپیش ما حرکت کنند که مردم بدانند این جوانانی که دارند به سمت سفارت آمریکا میروند، نیروهای مذهبی و انقلابیاند و ارتباطی به آن گروهکهای ضد انقلاب ندارند.
البته از قضا آقای «موسوی خوئینیها» هم گویا در ترافیک ماندهبودند یا مشکلی پیش آمدهبود که نتوانستند خودشان را به ما برسانند.
لحظات اولیه ورود دانشجویان پیرو خط امام به سفارت آمریکا
خلاصه در مقابل سفارت آمریکا تجمع کردیم. حالا میخواهیم داخل برویم اما درها قفل است و نیروی انتظامی هم دارد طبق وظیفهاش از سفارت محافظت میکند. اینجا، تعدادی از بچهها به طرف اعضای نیروی انتظامی رفتند و همانطور که داشتند خودشان و گروه تجمعکننده را معرفی میکردند که؛ ما خودی هستیم و دشمن نیستیم و... با اجازه شما، آنها را خلع سلاح کردند (با خنده).
در این مرحله بود که آن قیچیهای آهنبُر، گرهگشا شدند. تعدادی از بچهها از دیوار سفارت بالا رفتند و تعدادی دیگر هم با آن قیچیها، قفلها را بریدند و در را باز کردند. به این ترتیب، خیلی سریع، شاید به نیم ساعت هم نرسید که توانستیم وارد سفارت شویم.
رجزخوانی «عباس زریباف»، آمریکاییها را از مخفیگاهشان بیرون کشید.
«بازیار»می گوید:از آنجاکه سفارت آمریکا خیلی وسیع بود، هر گروه از بچهها در یک قسمت سازماندهی شدند. همه بخشهای سفارت را بهراحتی در دست گرفتیم اما در ساختمان اصلی، با اتاقی مواجه شدیم که درهای دولایه داشت. آن درها آنقدر محکم بود که از هر روشی استفاده کردیم، نتوانستیم بازشان کنیم. میدانستیم تمام اسناد و مدارک در همان اتاق است و آمریکاییها دارند آنها را از بین میبرند. یکی دو ساعتی طول کشید و ساعت حدود ۱۲ شدهبود.
اینجا بود که «عباس زریباف» وارد عمل شد. من دقیقاً کنارش ایستادهبودم. او که بچه بسیار زبلی بود، بلندگو را در دستش گرفت و با آن لهجه اصفهانیاش خطاب به آمریکاییها گفت:«اگر در را باز نکنید، اینجا را منفجر میکنیم»
درحالیکه ما هیچ امکاناتی نداشتیم! اما «بلوف» عباس زریباف کار خودش را کرد و آمریکاییها از روی ترس، در را باز کردند.
بچهها تا وارد شدند و دیدند آنها دارند اسناد را با دستگاههای مخصوص، رشتهرشته و پودر میکنند، سریع دستگاهها را از برق کشیدند.
بدینصورت ساعت ۱۳ روز یکشنبه۱۳ آبان ۱۳۵۸(۴نوامبر۱۹۷۹)۱۳ذی الحجه۱۳۹۹ سفارت آمریکا با همه دیپلماتها و کارکنانش به دست دانشجویان پیرو خط امام افتاد./پایان خاطرات«بازیار».
آقای ابراهم اصغرزاده اینچنین می گوید:حدود 150 نفر آن زمان داخل سفارت بودند. ما حدس میزدیم که عده ای از سفارت خارج شده اند و در عین حال برای ما مهم نبود چون ما میخواستیم فقط یک تحصن موقت انجام دهیم و اصلا تصور آن مقاومت را از سوی آنان نمیکردیم و قصد گروگانگیری نداشتیم.
چراماقصدمان یک تحصن 48 ساعته بود واما تبدیل به 444 روز شد!
خیلی صریح بگویم که وقتی وارد سفارت آمریکا شدیم دیگر آن جلسات و مذاکرات پشت درهای بسته نبود و ناگهان ما با اشخاصی مواجه شدیم که حتی آنها را نمیشناختیم. مدیریت و فرماندهی قضیه بسیار پیچیده شده بود.
ما وارد سفارت شدیم و در همان ابتدا با موسویخوئینیها تماس گرفتیم و ایشان هم خود را به سرعت به سفارت رساند. اتفاقی که افتاده بود آشفتگی محض بود، یعنی همه چیز بههم ریخته بود. فکر میکنم حدود ساعت 2 ظهر بود که من اولین مصاحبه مطبوعاتی را انجام دادم، عدهای داشتند ساختمان اصلی را جستوجو میکردند و عدهای سعی میکردند آمریکاییهایی را که در اختیار گرفته بودند را در یک مکان جمع کنند. شورای مرکزی دانشجویان آپارتمان سفیر که یک آپارتمان ویلایی در وسط سفارت بود را در اختیار خود گرفته و به عنوان مقر اصلی انتخاب کرد. اولین کاری که باید میکردیم روشن کردن موقعیت بود و از آقای موسویخوئینیها خواستیم که ماجرا را با امام در میان بگذارد.
آقای موسویخوئینیها با حاج احمد آقا تماس تلفنی برقرار کرد و اطلاع داد که دانشجویان انجمنهای اسلامیهستند و این دانشجویان اقدام به تصرف سفارت آمریکا کردهاند و در اعتراض به آمریکا وارد سفارت شده اند و از مریدان امام هستند. همه این لحظات، لحظات پر اضطرابی برای ما بود که نکند با خشم مواجه شویم یا این که جنبش دانشجویی از این رفتار آسیب ببیند یا برای انقلاب بد شود. حاج احمد آقا پیامیرا از طرف امام برای دانشجویان فرستادند و آن جمله مشهور را میگویند که « جایی که گرفتید، جای بسیار خوبی است و محکم آنجا بایستید و تکان نخورید».
مهندس مهدی بازرگان، نخست وزیر دولت موقت، و دکتر ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه.
زنان دانشجوکه درتسخیر«لانه جاسوسی»نقش داشتند.
دکترفروز رجایی:«من در آن مقطع دانشجوی پلیتکنیک تهران بودم و طبعا از دانشکده خودمان بیشتر اطلاع دارم. به نظرم ١٠، ١١ نفر از خواهران دانشجو از دانشکده ما روز اول حضور داشتند که بعداً بعضی از این افراد تغییر کردند.
اما در مجموع حدس میزنم بیشتر از ۶۰ نفر از دانشجویان دختر دانشگاههای مختلف تهران در تسخیر سفارت آمریکا مشارکت داشتند.»
کاردانشجویان دختردرسفارت امریکا(لانه جاسوسی)
جمعآوری اسناد یکی از کارهایی بود که دختران سفارت در آن کمک میکردند. آنطور که شیبا ملک روایت کرده است «یکی از کارهایی که بچهها میکردند این بود که در یک اتاق تاریک نوار تایپ را میخواندند و مینوشتند یا کاغذهای رشته شده را به هم میچسباندند.» وی از آنجایی که زبان انگلیسی را خوب میدانست از سوی اشغالکنندگان سفارت دعوت به همکاری شد و از ۱۸ آذر ۵۸ به جمع آنان پیوست.
یکی از دختران سفارت به نام« زهرا امی »می گوید:
در زمان تسخیر لانه جاسوسی من سال چهارم دبیرستان بودم و از طریق یکی از دوستانم(بهجت مرتضوی)که با هم در کلاس تفسیر قرآن شرکت میکردیم و دانشجوی رشته تغذیه دانشگاه تهران بود، برای جمعآوری اسناد به سفارت آمریکا رفتم.
«ملیحه نیشابوری» متولد ۱۳۳۶ دانشجوی رشتهی بیولوژی دانشگاه ملی بود و سالها در کردستان و ترکمنصحرا و بود. وی بعدها به خاطر آنکه همسرش احمد دادبین فرمانده لشکر ۲۸ سنندج بود سالها در مناطق جنگی غرب کشور بود. احمد دادبین فرمانده سابق نیروی زمینی و از همراهان صیادشیرازی است.
وی متولد ۱۳۳۴ در شهر تهران، از کلاهسبزهای قدیمی ارتش است. در سال ۵۳ وارد ارتش شد و ۳ سال بعد توانست به عضویت تیپ ۲۳ نوهد (نیروهای ویژه هوابرد) درآید. دادبین در سال ۱۳۸۴ در حالی که مدیرعامل سازمان هلیکوپترسازی بود بر اثر سانحه در کوهنوردی به شدت آسیب دید و خانه نشین شد.
«فریده ماشینی» متولد ۱۳۳۹ همسر رحیم عبادی رئیس سازمان ملی جوانان و مشاور خاتمی در سال ۱۳۹۱ به علت بیماری سرطان درگذشت.
وی یکی از اعضای شورای مرکزی جبهه مشارکت بود که به ریاست کمیسیون زنان این حزب منصوب شد. وی در ۳۰ مهر ۱۳۸۸ که برای شرکت در مراسم دعای کمیل به خانهی شهابالدین طباطبایی یکی از دستگیرشدگان فتنه ۸۸ رفته بود همراه چندتن دیگر از اعضای جبهه مشارکت دستگیر و روز بعد آزاد شد.
ازدیگرزنانی که درلانه جاسوسی نقش داشتند:
سیدنژاد، بدیعی، شریعتپناهی، روشندل و الهه باطنی بودند.
خانم دکتر فروز رجاییفر، یکی از دانشجویان حاضر در سفارت
شما از کدام دانشگاهی بودید و چند نفر از آن ٤٠٠ دانشجوی خط امامی، زن بودند؟
من در آن مقطع دانشجوی پلیتکنیک تهران بودم و طبعا از دانشکده خودمان بیشتر اطلاع دارم. به نظرم ١٠، ١١ نفر از خواهران دانشجو از دانشکده ما روز اول حضور داشتند که بعدا بعضی از این افراد تغییر کردند. اما در مجموع حدس میزنم بیشتر از ٦٠ نفر از دانشجویان دختر دانشگاههای مختلف تهران در تسخیر سفارت آمریکا مشارکت داشتند،ازاین تعداد١٠، ١١ نفر از دانشکده مابودند.
این ترکیب دلیل خاصی داشت؟
بله. دانشجویان با پوشش چادر مشکی میتوانستند به آسانی ابزارهایی مثل قیچی، آهنبر و قفل و زنجیر را که در ادامه کار مورد نیاز بود، مخفیانه حمل کنند و به برادران دانشجو بدهند. این صفی که از خانمها تشکیل شده بود، در واقع در طراحی اولیه برای عملیات فریب در نظر گرفته شده بود تا نیروهای سفارت آمریکا و نیروهای حفاظتی پس از عبور آنها تصور کنند که در وضعیت عادی، گروهی در حال تظاهرات هستند. به این ترتیب دانشجویان توانستند خودشان را به درِ مورد نظر برسانند و به همان شکلی که معروف است، وارد محوطه سفارت شوند.
پس در همان پروژه اولیه روی حضور زنان حساب شده بود.... .
بله؛ ضمن اینکه پیشبینی شده بود در درگیری و رویارویی احتمالی با کارمندان زن سفارت آمریکا، حضور خواهران لازم است. همین اتفاق هم افتاد و دختران دانشجو در حفاظت و نگهداری از گروگانهای زن نقش مؤثر و اصلی را ایفا کردند.
خانوادههاخبرداشتند؟
بعد از استقرار در سفارت، خانوادههای دانشجویان مطلع شده بودند دخترانشان امشب به خانه برنمیگردند. لازم است توضیح بدهم که این دختران جوان همگی از دانشجویان فعال و انقلابی مسلمان بودند که در انقلاب هم در فعالیتهایی مثل تحصن در دانشگاهها شرکت میکردند و به لحاظ نوع اعتقادات مکتبیشان و تقیدی که در رعایت شئونات داشتند، معمولا خانوادهها از حضور آنها در این فعالیتها نگران نبودند و حمایت میکردند.
همان شب اول هم حضرت امام مطلع شدند که گروه اشغالکننده، مرکب از دختران و پسران دانشجو است که قرار است آن شب را در سفارت بمانند. بااینحال این اتفاق نیفتاد که ایشان پیام بفرستند که دختران بعد از این مرحله به وظیفه خود عمل کردهاند و تشریف ببرند منزل! که اگر چنین چیزی هم میفرمودند، بدون چون و چرا انجام میشد؛ چون دانشجویان نسبت به فرمایش ایشان آنقدر تعهد داشتند که حتی سؤال نکنند و به فوریت اطاعت کنند.
این آموزشها همان زمانی که در سفارت بودید، داده شد؟
بله؛ از همان روز اول شورای هماهنگی که مدیریت جریان تسخیر سفارت را برعهده داشتند، تصمیم گرفته بودند خانمها نیز مثل آقایان باید پاسداری کنند. شهید عباس ورامینی همراه با برادر دیگری به نام آقای زحمتکش که مسئول واحد عملیات و پاس بخش بودند، ساعات و محلهای پاسدادن دانشجویان را –صرف نظر از جنسیت آنها- تعیین میکردند و وظیفه پاسداری خواهران به نگهبانی از گروگانهای زن ختم نمیشد. در تمام ساعات شب و روز از خانمها برای نگهبانی محوطه جنگلی، درهای ورودی و...، استفاده میشد.
من در یکی از عکسهای آن دوران یک خانم بدون حجاب دیدم.
اگر از «آن دوران»، نظر به بیرون لانه دارید، بله؛ ممکن است؛ چون تا هفت، هشت ماه بعد از اشغال، هنوز حجاب اجباری نشده بود؛ اما اگر ادعا شده آن عکس از داخل لانه گرفته شده است، هرگز ممکن نیست و این اولینبار است که پس از ٣٦ سال، من چنین مطلبی را میشنوم! حتی منتقدان گروگانگیری و آمریکاییها هم چنین نسبتی به دانشجویان دختر خط امامی ندادهاند! ازهمینرو خواهش میکنم خدای ناکرده امر موهومی به تاریخ روشن و درخشان دانشجویان مسلمان پیرو خط امام نسبت و اشاعه داده نشود. در خواهران دانشجو کسی نبود که در حجابش مسامحه داشته باشد و عکسهای متعددی که به طور مستند در منابع خبری خارجی و داخلی وقت منتشر شده است، این امر را تأیید میکند. حتما عکسی که دیدهاید مربوط به داخل لانه نبوده است. لطفا آن را برای من ارسال کنید تا بررسی و ارزیابی کنم.
درباره ازدواجهایی که میان دانشجویان بگویید، خود شما هم همانوقت ازدواج کردید.
سؤال خوبی کردید. ببینید بعضی از دوستانی که داخل لانه بودند، از پیش ازدواج کرده بودند و در آن زمان متداول بود که همسران جوان، دوستان مشترک خود را برای ازدواج به هم معرفی میکردند.
معمولا پس از معرفی اولیه، دختر و پسر چند جلسه صحبت میکردند و بعد در صورت توافق، خانوادهها برای مراحل بعد دخالت میکردند. این شیوه شاید در ادامه فضای باز قبل از انقلاب بود که اکنون در چارچوب اسلام و شئونات اسلامی به آن عمل میشد. صحبتها هم در منزل دوستان انجام میشد؛ نه در داخل لانه؛ زیرا روابط در داخل لانه کاملا بسته و رسمی بود.
مثلا پس از آنکه آقای «میردامادی» با معرفی دوستان خارج از لانه، با خانم مجردی که از حوزه علمیه به دانشجویان مرتبط شده بودند، ازدواج کردند، آنها هم بعضی دیگر را به هم معرفی کردند. آن زمان بحث معرفی برای ازدواج خیلی جدی بود و مثل حالا نبود که خانمها و آقایان تمایلی به معرفی دوستان مجرد خود به هم ندارند. علیایحال این آشناییها در لانه اتفاق نمیافتاد و بروز و ظهوری نداشت و از طریق کسانی که بیرون از لانه ازدواج کرده بودند و در خارج از محوطه انجام میشد.
چند مورد از این ازدواجها صورت گرفت؟
کمتراز ١٠ مورد.
هاشمی+ابتکار
به نظر بیشتر میآید؛ مثلا خود شما. خانم ابتکار، خانم رضازاده، آقای مصلحی، چند مورد دیگر مثلا خانم ملک، شهید دادمان و... .
البته همسر من از دانشجویان تسخیرکننده لانه نبودند و فقط محل عقدمان در لانه بود. ضمن اینکه برخی از اینها که میفرمایید بعد از آزادی گروگانها و تسخیر لانه و در امتداد همان معرفیها ازدواج کردند؛ مثلا «خانم ملک» که با آقای اخیانی سال ٦٠ ازدواج کردند و آن وقت جریان لانه تمام شده بود.
فکر ازدواج بودن، نشانه آرامشدن فضا و فاصلهگرفتن از تنشهای موجود در لانه نبود؟
خیر؛ اینطور نیست. مگر میتوان گفت وقتی در طول جنگ این همه ازدواج صورت گرفت، به معنی کاهش یافتن فشار جنگ بود؟! از این طرف عقد میکردند و از آن طرف به جبهه اعزام میشدند و به شهادت میرسیدند. ازدواج بخشی مهم از جریان زندگی پس از انقلاب بود که در تمام مدت جنگ استمرار داشت. شاید بعد از انقلاب، در عکسالعمل به کاهش ازدواج در زمان شاه و افزایش سن ازدواج و با هدف ایجاد تغییر انقلابی در سبک زندگی، همه خود را موظف میدانستند زود ازدواج کنند و زود هم بچهدار شوند.
باید مسائل را در ظرف زمانی خود بررسی کرد؛ یعنی نمیشود آشنایی بعضی دختران و پسران در دانشگاههای امروز را با آشنایی دو همدانشگاهی که سال ٦٠ ازدواج کردهاند، مشابه دانست. همهچیز از نحوه آشنایی تا اهدافی که از تشکیل زندگی داشتند و شکل مراسم ازدواج با الان بسیار متفاوت بود؛ البته امروز هم در بخشی از جوانان جریان اصلاحات اعتقادی و حرکت به سوی تفکر ناب انقلابی، رعایت شئونات در رفتار پیش از ازدواج و فرهنگ ازدواج آسان و سادهزیستی پس از تشکیل خانواده و علاقه به فرزند داشتن شکل گرفته است که جای امیدواری به آینده دارد.
گفتید بین ٦٠ تا ٨٠ نفر از دانشجویان زن بودند،چرانمیتوان اسامی آنها را پیدا کرد؟
این مشکل درباره آقایان هم وجود دارد.
آقایان به واسطه اینکه شورای مرکزی و بازوی مشورتی را تشکیل داده بودند، بیشتر شناختهشده هستند.
بله؛ اما نسبت را هم باید در نظر بگیریم؛ مثلا اگر تعداد دانشجویان پسر چهار برابر خانمهای دانشجو بوده است، اکنون دیده میشود که تعداد افراد مشهورشان نیز چهار برابر است. بسیاری از دانشجویان خط امام -حتی سیوچند نفری که شهید شدند و جایگاه والای خود را دارند- برای مردم شناختهشده نیستند.
از نگاه من تأکید بر این قابلیتها همراه با مبانی اعتقادی، میتواند برای دختران فعال امروزی راهگشا باشد و قدرت مانور جریانهای ارتجاعی متحجر را هم محدود کند.
شما به وظایف نظامی خانمها مثل پاسدادنها و...، اشاره کردید. به کارهایی مثل ترجمه و جمعآوری اسناد هم در این سالها توجه شده است. خانمها کار دیگری هم انجام میدادند که دیده نشده باشد؟
اینها که گفتید هم کم نبوده است. به طور معمول فردی که جز پاسدادن مسئولیت دیگری نداشت، در روز دو بار پاس میداد. شش، هفت ساعت برای استراحت لازم داشت؛ وقتی هم برای غذا و نماز. چند ساعتی هم اضافه میماند. کسانی که مثل ما در بخش روابطعمومی برای مصاحبههای داخلی و خارجی یا بخش اسناد برای ترجمه و دستهبندی اسناد و نیز ارتباط با گروگانها درگیر بودند، تقریبا اصلا وقت اضافی نداشتند؛ ولی برای خواهران و برادرانی که صرفا کار پاسداری داشتند، کلاسهای ایدئولوژی مثل تفسیر قرآن و نهجالبلاغه و اخلاق و...، برگزار میشد.
بخشی از وقت هم به کارهای شخصی اختصاص داشت. بههرحال در جایی مثل سربازخانه زندگی میکردیم و زمانی برای لباسشستن، استحمام و ...، نیاز بود.
فضایی که برای این کارها در اختیارتان بود را توصیف میکنید.
هر ساختمان در اختیار یک دانشگاه بود و همانجا واحد خانمها و آقایان جدا شده بود. از نظر محل خواب با دختران دانشگاههای دیگر ارتباطی نداشتیم و فقط یکدیگر را در محوطه میدیدیم. دختران پلیتکنیک در اتاق سفیر در ساختمان مرکزی مستقر بودند.
بههرحال اتاقی بود و یک فرش و چند پتوی سربازی. سختی خاصی از این لحاظ احساس نمیشد؛ زیرا ارزش کار به قدری بود که این مسائل به چشم نمیآمد. حتما بودن در آن محیط با هفتهای دو ساعت مرخصی، دوری از خانواده، شستن و پوشیدن یک دست لباس و امکانات محدود زندگی سختیهایی هم داشته است، اما بزرگی ارزشهای این حماسه، این سختیها را کوچک و حتی شیرین و دلنشین میکرد.
مهمترین وظیفهای که زنان در سفارت برعهده داشتند کدامیک از کارهایی بود که انجام میشد؟
بازسازی اسناد در سفارت پروژه خواهران بود. خواهرانی که در مسائل جاری اشتغال کمتری داشتند، به بازسازی اسناد رشتهشده اقدام کردند و حتی از تعدادی از دانشآموزان دبیرستانی که خیلی مایل بودند به جریان لانه ملحق شوند، یاری گرفتند. بازسازی این اسناد که بسیار برای ملت ایران و حتی دیگر ملل جهان از نظر شناخت نحوه عملکرد و جاسوسی آمریکا در کشورها ارزشمند است، مدیون حوصله، صبر و برکت نگاه زنانه در مدیریت این کار بود./۱۹آبان۱۳۹۴فارس بنقل ازمشرق
پالتو وقیافه زنانه(ابراهیم اصغرزاده)+روسری به سر(ابتکار)
مردها هیچوقت از پاسخدادن به سؤالات موجود درباره آن روزها طفره نرفتهاند. برای مثال ابراهیم اصغرزاده بهعنوان یکی از دانشجویان خط امامی آن روز، تاکنون بارها در اینباره گفتوگو کرده است اما همسرش طاهره رضازاده، تقاضای «شرق» برای یک روایت زنانه از آن دوران را رد میکند و میگوید که بههیچوجه مایل نیست دراینباره صحبت کند؛ خصوصا اینکه بخواهیم موضوع را از زاویه دیگری نگاه کرده و یک اتفاق ملی را زنانه و مردانه کنیم! بههرحال جستوجو برای پیداکردن دیگر زنان حاضر در سفارت هم چندان نتیجهبخش نیست و کسانی که میتوان از آنها نام برد بیشتر از ٢٠ نفر نمیشوند. نمیتوان با قطعیت گفت که زنان پنج درصد از دانشجویان تسخیرکننده سفارت بودند یا بیشتر اما نگاهی به خاطرات و گفتوگوهایی اندکی که از همین تعداد منتشر شده است، روشن میکند که سیزدهم آبان هم با همراهی زنان به یک اتفاق ملی و اثرگذار در ساحت سیاسی کشور بدل شده است.
اولین تماس را یک زن گرفت
«قرار بود اخبار تسخیر سفارت به همراه نخستین بیانیه برای اخبار ساعت دو بعد از ظهر در اختیار صدای جمهوری اسلامی قرار گیرد. یکی از خواهران به رادیو تلفن کرده بود. وقتی از او پرسیدند از کجا تلفن میکند و چه میخواهد، وی با آرامی پاسخ داد: «از سفارت سابق آمریکا و لانه جاسوسی فعلی تماس میگیرم...». همین که تماس اولیهای را یکی از زنان حاضر در جریان تسخیر سفارت گرفته است، ثابت میکند که لازم است نیمه زنانه این رویداد، بهتر بررسی شود. این خاطرهای است که معصومه ابتکار در کتابی با عنوان «تسخیر» نوشته تا وقایع درون سفارت را روایت کرده باشد.
معصومه ابتکار+حسین شیخ الاسلام -سمت راست-۲ مترجم دانشجویان سال ۱۳۵۸
«خواهر مری،»(معصومه ابتکار) سال ٥٨ از همه زنان دیگر معروفتر شد زیرا او که زبان انگلیسی را خوب میدانست از ابتدا مسئول برقراری ارتباط با رسانههای خارجی بود و بههمینخاطر بیش از دیگران نامش شنیده شد. بعدها رشته دانشگاهیاش را عوض کرد، علوم آزمایشگاهی و ایمنیشناسی خواند و زمانی هم سردبیر کیهان انگلیسی شد. شش سال نماینده مردم تهران در شورای شهر بود و در دولت اصلاحات و اکنون در دولت دولت یازدهم، رئیس سازمان حفاظت محیطزیست و معاون رئیسجمهوری است. شغلی که انگار مورد علاقه خانواده اوست زیرا پدرش، تقی ابتکار هم دومین رئیس سازمان حفاظت محیطزیست ایران بود.
مسئولیتها، این سو و آن سوی دیوار
کار زنان در تسخیر سفارت از همان ابتدا و پیش از بالارفتن از دیوار شروع شده بود. آنها مسئولیت حمل تجهیزات اولیهای که برای این کار پیشبینی شده بود را به عهده داشتند. طراحان این پروژه بردن وسایلی مثل قیچی آهنبر و چوبهای تراشیدهای که برای زمان درگیری در نظر گرفته شده بود را به دختران چادری سپرده بودند. آنطور که فروز رجاییفر تعریف کرده است این خانمها در صفهای عقبی و نزدیک پسرها بودند تا بهموقع تجهیزات را به آنها برسانند. مسئله فقط این نبوده و حضور زنان به شکل دیگری نیز به پیشبرد نقشه کمک میکرده است. حضور آنان در صفهای جلویی باعث میشده که گارد محافظ سفارت خیلی نگران نشوند و کار بهتر پیش رود.
مسئولیتهای زنان، آن طرف دیوار سفارت هم ادامه پیدا کرد. مثلا نگهداری از گروگانهای زن به آنها سپرده شده بود. ترجمه و مصاحبه با شبکههای خارجی هم بخش دیگری از این مسئولیتها بود. جمعآوری اسناد نیز یکی دیگر از کارهایی بود که دختران سفارت در آن کمک میکردند. آنطور که شیبا ملک روایت کرده است «یکی از کارهایی که بچهها میکردند این بود که در یک اتاق تاریک نوار تایپ را میخواندند و مینوشتند یا کاغذهای رشته شده را به هم میچسباندند».
یکی دیگر از دختران سفارت به نام «زهرا امی »نیز در گفتوگویی با «مهرخانه» وقتی از شیوه ورود خود به سفارت حرف میزند، اشارهای به جمعآوری اسناد دارد. او دراینباره گفته است: «در زمان تسخیر لانه جاسوسی من سال چهارم دبیرستان بودم و از طریق یکی از دوستانم «بهجت مرتضوی» که با هم در کلاس تفسیر قرآن شرکت میکردیم و دانشجوی رشته تغذیه دانشگاه تهران بود، برای جمعآوری اسناد به سفارت آمریکا رفتم».
او مراحل جمعآوری اسناد را اینطور توصیف کرده است: «از روی حرفها، فاصلهها و علائم رشته بعدی را با آن هماهنگ میکردیم. خانم مرتضوی میگفت که بازسازی اسناد را باید به افراد مطمئن سپرد و از اینرو چند نفر برای این کار انتخاب شدند. آنها رشته کاغذهای اسناد خردشده را برای ما میآوردند و ما با احتیاط آنها را برمیداشتیم و روی تختهای که به اندازه کاغذ A٤ بود گذاشته و این رشتههای کاغذ را داخل کشی که به این تخته وصل شده بود، قرار میدادیم. یک کش بالای تخته بود و یک کش در پایین و ما یک سر رشته کاغذ را زیر کش میگذاشتیم و رشته بعدی را نگاه میکردیم و از روی حرفها، فاصلهها و علائم، رشته بعدی را با آن هماهنگ میکردیم».
کار فرهنگی بخش دیگری از مسئولیت زنان در دوران حضور در سفارت بود. فائزه مصلحی بهعنوان یکی دیگر از دانشجویان حاضر در لانه در بیان خاطراتش - در گفتوگو با « مهرخانه» - به فعالیتهای خود در چادری که از طرف انجمن اسلامی دانشگاه مقابل سفارت برپا شده بود، اشاره کرده و گفته است: «خارج سفارت سمت خیابان طالقانی چادری برپا شد که محل ارتباط مردم با مجموعه داخل سفارت بود. حدودا چهار تا پنج ماه در این چادر فعالیت داشتیم و سؤالات مردم که درمورد مسائل مختلف بود را تا حدی که میدانستیم پاسخ میدادیم، سؤالاتی هم که نمیدانستیم کسب اطلاع میکردیم و به مردم جواب میدادیم. پخش تراکت و پوسترهایی که از طرف خود دانشجوها چاپ شده بود، از دیگر فعالیتهای ما بود. ارگانها، نهادها و خصوصا آموزشوپرورش از این پوسترها میبردند و این چادر، محل پخش لوازم فرهنگی و تبلیغی هم بود».
پاسدادنها و کلاسها
به نظر میرسد که اصلیترین کار زنان در سفارت ترجمه و کمک به پیداکردن اسناد بوده است اگرچه عکسهای آن دوران و خاطراتی که نقل شده، نشان میدهد پاسدادن نیز در سفارت تسخیرشده، زن و مرد نداشته است. شیبا ملک یکی از دیگر دختران سفارت بود. از آنجایی که زبان انگلیسی را خوب میدانست از سوی تسخیرکنندگان دعوت به همکاری شد و از ١٨ آذر ٥٨ به جمع آنان پیوست. او در گفتوگویی با «تاریخ ایرانی» از آنچه روزها در سفارت انجام میدادند صحبت کرده و گفته است: «خانمها هم پاس میدادند. خیلی هم بیرحمانه بود، اصلا تعارف نداشتند. زمان پاس سه ساعت بود و مثلا اگر در زمان پاس خوابت میبرد، باید شش ساعت در برف و سرما میایستادی. اردوهای سهروزه برای خانمها میگذاشتند، در چادرهایمان اشکآور میانداختند، تیراندازی داشتیم».
او در لابهلای خاطراتش درمورد آنچه در طول روز انجام میداده، گفته است: «در مورد خودم اینطور بود که یا پاس داشتم یا اینکه در حال ترجمه بودم، بعد ناهار و نماز. شبها هم با هم حرف میزدیم، کتاب میخواندیم. یکسری کلاس برگزار میشد که در آنها شرکت میکردیم. کلاسهای نهجالبلاغه آقای حجاریان بود. آقای حائریشیرازی کلاس اخلاق داشتند. کلاسهای دفتر تحکیم وحدت خارج از سفارت را میرفتیم، کلاس فلسفه بود، کلاس عکاسی بود. فضا چنان بود که هر چیزی را میخواستیم تجربه کنیم. همزمان به سه کلاس زبان میرفتم؛ انگلیسی، فرانسه و عربی. از اتفاقهای جالب آنجا این بود که هر روز مهمانانی داشتیم که با آنها گپ و گفتوگو داشتیم. پرسش و پاسخ بود، یک حالت مصاحبه داشت. ما هم مستمع بودیم. بچهها دوشنبهها و پنجشنبهها روزه میگرفتند. شبهای قدر برنامه داشتند و یادم هست که مردم هم به سفارت آمدند و یک شب یک بچه در سفارت جا ماند که تا خانوادهاش بیایند، بچهها سرگرمش کردند و شب جالبی شد».
از تسخیر تا ازدواج
٤٤٤ روز زندگی دختران و پسران جوان و همفکر در کنار هم حتما موجب آشنایی بیشتر و پایهریزی زندگیهای مشترکی هم میشود. نگاهی به زندگی خصوصی برخی از آن جوانها نشان میدهد که روزهای پر از خاطره لانه برای عدهای رنگ و بوی عاطفی بیشتری داشته است.
معصومه ابتکار که شناختهشدهترین زن حاضر در جریان تسخیر سفارت بود، یکی از همان کسانی است که همسر آیندهاش را در همان روزها انتخاب کرد. او با سیدمحمد هاشمیاصفهانی که اکنون یکی از مدیران بخش خصوصی است، ازدواج کرد.
«طاهره رضازاده» نماینده و عضو فراکسیون زنان مجلس ششم، یکی دیگر از دختران سفارت است که همزمان با یک اقدام انقلابی و رقمزدن یک رویداد تاریخی در زندگی شخصی خود نیز فصل نویی را آغاز و با «ابراهیم اصغرزاده» ازدواج کرد. همسرش آنروزها سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام بود و حالا یک چهره سیاسی اصلاحطلب است.
«زهره ساداتنظری» نیز همسر شهید رحمان دادمان شد و در گفتوگویی با خبرآنلاین، همانطور که همسنگری و همراهی با او را مایه افتخار خود دانسته، گفته است:
«در زمان تسخیر لانه جاسوسی هم ایشان و هم من حضور داشتیم. ایشان در شورای مرکزی لانه نقشی استراتژیک داشتند و من بهعنوان یک دانشجوی معمولی و معتقد به این حرکت انقلابی. حرف و گپ ازدواج ما نیز در همین ایام بود. ١٠ مهر همان سال، خواستگاری ایشان از من بود ٢٧ مهر مراسم عقد و ٢٠ آبان هم آغاز زندگی مشترکمان».
فرح جهانگیری و شهید عباس ورامینی.
دکتربهاردهقانی فیروزآبادی و شهید حسین شوریده از دیگر زوجهای گروگانگیری سفارت بودند.
خانم لعیا پورانصاری می گوید: بعد از اینکه جریان لانه تمام شد بچهها که به فکر ازدواج افتادند، دیدند چه بهتر با کسانی ازدواج کنند که همفکر و همراهشان باشند.
لعیا پورانصاری و محمدعلی مصلحی.
لعیاانصاری :من با همسرم در سفارت ارتباط مستقیمی نداشتیم. با اینکه مسئول اسناد بودند و دورادور میشناختم، اما در حقیقت بعد از قضیه لانه بود که به هم معرفی شدیم.
ازدواجها بیشتر بهصورت معرفی بود، مثلا آقای عبدی ازدواج کرده بودند، بعد از طریق همسرشان بچهها به هم معرفی میشدند، مثلا خانم عبدی دوست همسر آقای میردامادی بود. بعد این دو نفر را به هم معرفی کردند».
فروز رجاییفر یکی دیگر از دختران سفارت است که آن روزها ازدواج کرد و عکسی که از حاشیه عقد او در باغ سفارت موجود است.
حضور دختران دیگری با نامهای خانوادگی قنبری، میرموسوی، متولیان، مقدم و خانم زندی را به تصویر میکشد؛ اخباردقیقی اززندگیشان دردسترس نیست.
هیچ کدام از دانشجویانی که در تسخیر لانه جاسوسی نقش داشتند ابرازپشیمانی نکردند.
«دکتر عبدالحسین روح الامینی»من در هیچ کدام از دانشجویانی که در تسخیر لانه جاسوسی نقش داشتند، هیچگونه ابراز پشیمانی از حرکت خود در آن مقطع زمانی که در این افتخار سهیم بودهاند، ندیدم.
ممکن است این روزها افراد بعد از گذشت سی و چند سال مواضع متفاوتی داشته باشند و یا عقایدشان تغییر کرده باشد و در اثر آن، بحثهای دیگری را مطرح کنند که البته این امر نیز نادر است.
اگر امروز مجمعی گذاشته شده و ۲۰۰ نفر دانشجویی که لانه جاسوسی را تسخیر کردند، دور هم جمع شوند که البته عدهای از آنها در جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند و در آن مجمع رأیگیری شود که احدی از شما از آنچه انجام داده در تسخیر لانه جاسوسی پشیمان است و اگر همین شرایط امروز ایجاد میشد، باز دست به چنین کاری میزدید یا نه، پاسخهای مشخصی خواهند داد.
اینکه مواضع افراد را در مقطعهای زمانی متفاوت به هم گره بزنیم، قیاس درستی نیست.
من به عنوان فردی که در معرض و تماس هستم، ندیدم کسی از دانشجویان پیرو خط امام از تسخیر لانه جاسوسی پشیمان باشد. خواسته دانشجویان، استرداد شاه بود. الان از یکی از دانشجویان پیرو خط امام (ره) سؤال کنید که آیا پشیمان هستید از این خواسته، هیچکس حرف از پشیمانی نمیزند.
دکترروح الامینی می گوید:آمریکاییها در داخل سفارت فروشگاهی داشتند که به اندازه چندین ماه و حتی ذخیره سالیانه خوراک و غذا در آن وجود داشت که تمام این مواد غذایی از آمریکا آمده بود. حتی آشپزی که در این ۴۴۴ روز برای آمریکاییها غذا میپخت، همان آشپزی بود که قبل از تسخیر لانه، برایشان غذا تهیه میکرد..
دکتر عبدالحسین روح الامینی، از دانشجویان تسخیر کننده لانه جاسوسی۱۲ آبان ۱۳۹۵خبرگزاری مهر
بازدید حضرت آیت الله خامنهای
آقای عزیزجعفری(سردارجعفری) درخاطراتش نوشته است:آمدن حضرت آیت الله خامنهای، امام جمعۀ تهران و نمایندۀ حضرت امام، به لانۀ جاسوسی و حضور ایشان در جمع دانشجویان یکی از وقایع مهم و آرامش بخش دلهای مضطرب من ودوستانم در آن ایام بود.
آقا، در تإیید حرکت ما و پشتیبانی از آن واقعا سنگ تمام گذاشت. هیچوقت آن لحظۀ تاریخی را فراموش نمیکنم. روز دوم یا سوم بعد از اشغال سفارت بود. با چند نفر از بچههای داخل یکی از اتاقهای سفارت مشغول جمع و جور کردن کتابها بودیم که آقای خامنهای، بدون اعلام قبلی، وارد آنجا شد و خیلی محبت آمیز با ما خوش و بش کرد. بعد از احوال پرسی، رو به جمع گفت: «من فقط آمدهام تا به شما جوانهای عزیز و انقلابی خدا قوت بگویم. دلتان را قرص و محکم کنید و این راه را تا آخر ادامه بدهید.» بعد هم با گروگانهای آمریکایی ملاقات کرد و خیلی دقیق جویای وضعیت سلامتی و حتی چند و چون خورد و خوراک و ورزش و مطالعۀ آنها شد و تإکید کرد براساس موازین رإفت اسلامی با آنها رفتار کنیم.
توضیحات نگارنده-پیراسته فر:آیت الله خامنه ای و هاشمی رفسنجانی درزمان تصرف لانه جاسوسی درسفرحج بودند.
یکشنبه، ۱۳ آبان ۱۳۵۸مصادف بود با ١٣ ذوالحجه ١٣٩٩. آیت الله خامنهای بهمراه تعدادی از اعضای شورای انقلاب به حج رفته بودند،خبرلانه جاسوسی رادرپُشت بام هتل محل اقامت(مکه)شنیدند.
آقای خامنهای و هاشمی در پُشت بام هتل بودند که خبر را شنیدند. هاشمی رفسنجانی درخاطزاتش می نویسد: خبر تصرف سفارت آمریکا را شب هنگام در پشت بام محل اقامتمان، هنگامی که آماده خواب میشدیم، از رادیو شنیدیم. تعجب کردیم!.
وگروگانهاازطریق «حجت الاسلام سید محمد موسوی خوئینیها»باامام خمینی مرتبط بودند.
واما آنچه سردارجعفری گفته اند،دیدارآیت الله خامنه ای بعدازمراجعت ازسفرحج بود.
دراین دیدارآیت الله خامنه ای باگروگانها صحبت می کنندازکمبودها وامکانات می پرسد.
متن گفتمان(ویدئو) رااینجانب(نگارنده)به نگارش آورده ام که اهم مطالب به اینصورت بوده است:
این گروگان که به زبان فارسی مسلط است ازآقای خامنه ای به گرمی پذیرایی می کند!(دراتاقش)وامام جمعه تهران میخواهدکه بنشیدپیشش برای ادامه حرف زدن..ومی گوید..ببخشیدکه میوه وشیرینیمان تمام شده،هروقت -دانشجویان-می آوردند.
آیت الله خامنه ای ازایشان ازوضع غذاوبهداشت وحمام ومطالعات می پرسد وآن امریکایی هم ابرازرضایت می کند،تنهامشکلشان را ماندن دراینجا(محبوس بودن درسفارت)می داند ...وبعدمی گوید:من آن دوره۴سال درایران بودم،بمن خیلی خوش گذشت ودرادامه می گوید:مردم ایران خیلی مهربانندوتعارفی،وقتی مارامی بینندآنقدرمحبت می کنند که هنگام رفتنمان باخوشرویی می گویند»بازم چندروزدیگراینجابمانید»..مردم ایران ماراخیلی دوست دارند ودلشان میخواهدکه بیشترپیششان بمانم..وحتی می می گوید:گاهی آنقدرتعارف می کنند که ماراشرمنده-ناراحت-می کنند!
آیت الله خامنه ای که کاملاً گوش می دادبه حرفهایش،خیلی جدی می شود(تااین لحظه هر۲لبخندبرلب داشتند)می گوید:مردم ایران نمیخواهندشمادراینجابمانید..مردم ایران میخواهندهرچه زودتربروید،ومی گوید:همهین دانشجویانی که اینجاراتسخیرکردند،نمایندگان مردم ایرانند(که ازشماناراضیند،میخواهندشمابروید) وبعدآن امریکایی هم که تاحالا باخنده بلبل زبونی می کرد،خنده برلبانش حذف می شود!وبعدآقای خامنه ای می گوید:دولتان بایدآن مجرم(شاه)راتحویل بدهدتاشماهم آزادشوید وازایشان هم سئوال می کندکه بنظرشما«شاه مجرم نیست،نبایدتحویل دهد؟»که آن گروگان امریکایی تأییدمی کند ودرادامه می گوید:مشکل ماندنمان دراینجاست...+دیداربایکی دیگرازگروگان امریکایی سفارت-لانه جاسوسی/پایان توضیحات نگارنده.
ملاقات ۲همرزم بعداز ۴۰سال
دیدار۲فاتح سفارت امریکابا۲تفکر دردفترضرغامی۱۷ مرداد ۱۳۹۸
اولین اطلاعیۀ ما که «ابراهیم اصغر زاده» آن را مقابل دوربین شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی قرائت کرد و خبر آن در رسانههای جمعی پخش شد، هم شگفتی و وحشت سیاسیون داخلی طرفدار آمریکا را به دنبال داشت و هم باعث غافلگیری گروههای ریز و درشت مدعی مبارزه با امپریالیسم آمریکا شد؛ مثلاَ آقای بازرگان در اولین موضع گیری خودش به صورت آشکار حرکت ما را به شدت تخطئه کرد و گفت: «اینها پیرو خط امام نیستند بلکه پیرو خط شیطاناند. اینها اگر راست میگویند چپی نیستند، چرا نرفتند سفارت شوروی را بگیرند؟»
دانشجویان شاخص «فاتح سفارت امریکا»
از آنجا که بچههای داخل سفارت از دانشگاه های مختلف تهران بودند، روزهای اول شناخت چندانی از یکدیگر نداشتیم. ولی، به مرور زمان، آشنایی ما باهم افزایش پیدا کرد. تا آنجا که حافظهام یاری میدهد نفرات شاخص در جمع دانشجویان حاضر در لانه جاسوسی آمریکا عبارت بودند از حبیب الله بیطرف، محسن میردامادی، حسین شیخالاسلام، یوسف رضا سیفاللهی، ابراهیم اصغرزاده، علیرضا افشار، سید عزت الله ضرغامی، حمید خاکبازان، عباس محمدورامینی، رحمان دادمان، محمود شهبازی دستجردی، مهدی رجب بیگی، حسین علمالهدی، محسن وزوایی، علی صبوری، عباس عبدی و از بین خانمها معصومه ابتکار و فروز رجائی فر.
البته لازم است متذکر شوم که ما، بچههایی که با نام «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» دور هم جمع شدهبودیم، همگی یک طرز تفکر خاص سیاسی نداشتیم. بعضاَ در ارائۀ دیدگاههای سیاسی و حتی عقیدتی خودمان تناقضاتی باهم داشتیم. به همین جهت تصمیمگیریهای داخل سفارت به شورایی محول شده بود که افراد شاخص آن عبارت بودند از: حبیب الله بیطرف، ابراهیم اصغر زاده، محسن میردامادی، یوسف رضا سیفالهی.
حجت الاسلام سید محمد موسوی خوئینیها هم از همان ابتدا در این جمع حضور داشت و بعد از فرونشستن التهابات اولیه، داخل سفارت، اقدام به برگزاری کلاسهای تفسیر قرآن برای دانشجویان میکرد.
همچنین ارتباطات گسترده قبلی با سپاه پاسداران سبب شد تا اکثر دانشجویان لباس سبز پاسداری را به تن کنند. اکبر رفان که بعدها اولین فرمانده نیروی هوایی سپاه لقب گرفت. «حسین دهقان »مدتی به لبنان رفت و در دهه هشتاد رئیس بنیاد شهید شد. علیرضا افشار بعدها رئیس ستاد مشترک سپاه پاسداران، فرمانده کل بسیج، و معاون فرهنگی ستاد کل نیروهای مسلح بود. و رضا سیفاللهی، که بعدها مسئول اطلاعات سپاه و اولین فرمانده نیروی انتظامی شد، از جمله این افراد بودند. احمدرضا کاظمی، پسرعموی شهید احمد کاظمی، علی زحمت کش، محمدرضا خاتمی، و محمد نعیمیپور نیز از جمله پاسداران دهه شصت بودند.
شهید حسین علمالهدی، اگر چه مستقیماً در تسخیر لانه جاسوسی نقش نداشت، اما همکاری مستقیم او با واحد بررسی و انتشار اسناد سبب شد تا او را نیز دانشجوی پیرو خط امام بخوانند. در ماجرای کاندیداتوری احمد مدنی برای ریاست جمهوری علمالهدی، با معرفی آیت الله خامنه ای، به لانه جاسوسی مراجعه کرد و با همکاری واحد بررسی اسناد و واحد تبلیغات اسنادِ مربوط به همکاری مدنی با آمریکاییها در سطحی وسیع منتشر شد.
به همراه حسین علمالهدی، محمد فاضل، علی حاتمی، و تعدادی دیگر از دانشجویان پیرو خط امام به شهادت رسیدند. علی حاتمی از اولین کسانی بود که از دیوار سفارت آمریکا عبور کرد. در عکس معروف ورود دانشجویان از بالای در، علی حاتمی، درحالی که به دوربین نگاه می کند، دیده می شود.
در این عملیات حسن سیف از دیگر دانشجویان خط امام نیز مجروح شد؛ ولی به طرز معجزه آسایی نجات یافت. سیف، فاتح لانه جاسوسی و فرمانده بازی دراز، در عملیات خیبر در سال 62 به شهادت رسید.
محسن وزوایی از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف بود که در لانه مسئولیت اطلاعات – عملیات را بر عهده داشت. وی مسئولیت فرماندهی هدایت شش گردان عملیاتی را طی عملیات بیتالمقدس (فتح خرمشهر) بر عهده گرفت و در همین عملیات بود که در روز جمعه، 10 اردیبهشت 1361، هنگام هدایت نیروهایش، چند کیلومتر مانده به خرمشهر، به شهادت رسید.
عباس ورامینی نیز یکی دیگر از دانشجویان خط امام بود که مسئولیت آموزش نظامی دانشجویان را بر عهده داشت. ورامینی با یکی از دختران فامیل یکی از دانشجویان پیرو خط امام ازدواج کرد که خطبه عقد آنها را امام خمینی (ره) قرائت کرد. ورامینی در سال 61، به فرماندهی ستاد لشکر 27 محمد رسول الله (ص) منصوب شد و سرانجام در 28 آبان 1362، در ارتفاعات کانی مانگا و طی عملیات والفجر 4، به شهادت رسید.
علی صبوری، علی رضا هادیپور، حسین شوریده، غلامحسین بسطامی، عبدالرحمن یا علی مدد، حسین بهادری، فضل الله عابدینی، مجید موذن صفایی، جلال شرفی، و تعدادی دیگر از دانشجویان جزء شهدای تسخیرکننده سفارت آمریکا در تهران هستند.
قرارشد«گروگان ها»تحویل شورای انقلاب داده شود
پس از شکست خفت بار آمریکا در طبس(در 5 اردیبهشت سال 1359)، دانشجویان خط امام، که مقاومت گسترده ای برای عدم تحویل گروگان ها به شورای انقلاب داشتند، با همکاری اطلاعات سپاه، به مسئولیت محسن رضایی، تصمیم گرفتند گروگان ها را در چند دسته به شهرهای مختلف اعزام کنند.
دلیل این تصمیم عدم تجمع گروگان ها برای شکست هر گونه عملیات رهایی بود. مشهد، ساری، رشت، یزد، اصفهان، شیراز و چند شهر دیگر مقصد گروه هایی از دانشجویان پیرو خط امام و گروگان ها بود که مخفیانه با لباس های مبدل به این شهرها سفر می کردند.
تابستان۱۳۵۹پایان مأموریت دانشجویان پیروخط امام
در اواسط تابستان۱۳۵۹ فرار ناموفق یکی از گروگان ها و سخت شدن نگهداری از آنها سبب شد تا شورای مرکزی دانشجویان در توافقی با سپاه پاسداران گروگان ها را در اختیار دولت شهید رجایی قرار دهد.
بدین ترتیب گروگان ها به زندان اوین و زندان توحید منتقل شدند تا دانشجویان خط امام، که در مذاکرات الجزایر نیز کنار گذاشته شده بودند.
تکلیف سفارت امریکا
«سفارت امریکا» تامدتی پاتوق بچه های دانشجویان برای ورزش ودیدارهابود وبعد درسال ۱۳۶۴باتصمیم دولت موسوی ،تحویل سپاه پاسداران شد. اسناد و مدارک نیز منتشر شد و آنچه منتشر نشده بود در اختیار وزارت تازه تاسیس اطلاعات قرار گرفت.
شهید حسین علمالهدی، اگر چه مستقیماً در تسخیر لانه جاسوسی نقش نداشت، اما همکاری مستقیم او با واحد بررسی و انتشار اسناد سبب شد تا او را نیز دانشجوی پیرو خط امام بخوانند/کتاب خاطرات عزیزجعفری.
خلاصه ای اززندگی فاتحان سفارت امریکا
ابراهیم اصغرزاده که زمانی سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام بود و پشت میز قدیمی سفارتخانه مینشست و سوالات خبرنگاران را پاسخ میداد، ابتدا فرمانده سپاه قزوین شد و بعد به مجلس رفت. اصغرزاده زمانی به شورای شهر راه یافت.
طاهره رضازادهدر جریان تسخیر سفارت آمریکا با ابراهیم اصغرزاده ازدواج کرد.
عزتالله ضرغامیهمچون اکثر بچهها به سپاه رفت و بعد هم به ارشاد پیوست و سپس به صداوسیما رفت و از معاونت امور مجلسها به ریاست این سازمان عریض و طویل رسید و مدتی تا پایان ریاستش بر این سازمان نیز باقی نمانده است و این روزها کمتر نقطه مشترکی با تحکیم وحدت دارد.
محمد نعیمیپور کارشناس مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف؛ زمانی مجری طرح سد و نیروگاه کارون بود و زمانی دیگر مدیر مطالعات مرکز تحقیقات استراتژیک شد و در دوران اصلاحات به عنوان کاندیدای جبهه مشارکت اسلامی از سوی مردم به نمایندگی در مجلس ششم راه یافت و سپس روزنامه یاس نو را راهاندازی کرد که البته عمر آن دیر نپایید و توقیف شد.
محسن امینزاده ابتدا به وزارت ارشاد رفت و بعد راهی وزارت خارجه شد و به معاونت این وزارتخانه رسید. امینزاده از اعضای موسس جبهه مشارکت ایران اسلامی بود که البته پس از حوادثسال ۸۸ به زندان رفت.
معصومه ابتکار یا «خواهر مری» گروگانها، رشته دانشگاهیاش را عوض کرد و علوم آزمایشگاهی و ایمنیشناسی خواند و زمانی هم سردبیر کیهان انگلیسی شد و هم در دولت اصلاحات و هم در دولت یازدهم، رئیس سازمان حفاظت محیط زیست و معاون رئیس جمهور در این زمینه شد.
عباس عبدی راه دور و درازی را پیمود و ابتدا به شیراز رفت تا در شهر همسرش باشد، آنجا به هیات ۷ نفره رفت و دبیر ستاد شد و بعد هم به قسمت اطلاعات خارجی دفتر اطلاعاتی و تحقیقاتی نخستوزیری رفت و وزارت اطلاعات را هم بدون استعفا ترک کرد و یکراست به عنوان مسئول دفتر پژوهشهای اجتماعی معاونت سیاسی دادستان کل کشور منصوب شد. سال ۵۸ عبدی سنگ بنای اتحادیه انجمنهای دانشگاههای سراسر کشور یا تحکیم وحدت کنونی را بنا نهاد. نامی که به گفته خودش از زبان امام خمینی شنیده بود: «بروید تحکیم وحدت کنید.» وقتی هم که آیتالله موسوی خوئینیها از دادستانی به مرکز تحقیقات آمد عباس عبدی را هم با خود آورد و مسئولیت فرهنگی تحقیقات استراتژیک را در قالب معاونت به او سپرد. زمانی بعد که اصلاحطلبان همه تریبونهای خود را یکی یکی از دست میدادند، از روزنامه سلام سر درآورد و مشغول به تئوریپردازی اصلاحات شد. عضو شورای مرکزی مشارکت سال ۷۷ به دیدار «باری روزن » رفت تا در کنار گروگان سابقش بنشید.
رضا سیفاللهی ابتدا به سپاه رفت و سپاه پاسداران اصفهان را با دوستان خود تاسیس کرد و پس از آن به عنوان مسئول اطلاعات کل سپاه منصوب شد و سپس به عنوان رئیس ستاد مرکزی سپاه منصوب شد. سیفاللهی تا فرماندهی کل نیروی انتظامی از سالهای ۷۱ تا ۷۵ نیز پیش رفت و مدتی بعد هم معاون امنیت داخلی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی شد و اینک در مجمع تشخیص مصلحت نظام مشغول فعالیت است.
محسن میردامادی ابتدا مسئول روابط بینالمللی سپاه شد و بعد استاندار خوزستان شد و سپس به مجلس ششم راه یافت و بعد هم مثل عبدی و نعیمیپور و… به مرکز تحقیقات رفت و در دهه هفتاد به دنبال تحصیل علم روانه انگلستان شد و با دکترای علوم سیاسی بازگشت و پس از سال ۸۸ به زندان رفت.
علیاکبر زحمتکش مسئول عملیات تسخیر و حفاظت از گروگانها تنها فردی بود که در دادگاههای آمریکا به خاطر بازداشتن یکی از گروگانها از نابود کردن اسناد تحت پیگرد قرار گرفت. زحمتکش بعدها به وزارت نیرو پیوست. در سالهای بعد همچنان اسناد را دنبال میکرد و مدتی هم به خاطر شکایت از شهردار بیرجند برای بر حیف و میل نمودن وجوه شهرداری معروف شده بود.
رحیم باطنی خیلی در نگاه داشتن احساساتش موفق نبود و به خاطر اسناد که میگفتند مربوط به ارتباط ناصر میناچی وزیر ارشاد دولت موقت با سفارت امریکا است، رحیم باطنی نتوانست بر احساساتش غلبه کند و سخنان تندی علیه نهضت آزادی بیان کرد. باطنی که نماینده دانشجویان دانشگاه ملی (شهید بهشتی) در شورای مرکزی بود، بعدها معاون جهاد دانشگاهی کشور شد و مدتی هم به وزارت نیرو رفت.
حبیبالله بیطرف ابتدا به سپاه رفت و بعد هم به جهاد پیوست و مرکز تحقیقات جهاد کشاروزی را از خود به یادگار گذاشت و آن را تاسیس کرد و در زمان موسوی، استاندار یزد شد و در زمان خاتمی هم به وزارت نیرو رفت و وزیر آن شد.
محمد علی جعفری یا عزیز جعفری متولد یزد در دانشکده معماری دانشگاه تهران تحصیل کرد و به سپاه پیوست و بزودی با فراگیری فنون رزمی، اولین گردان زرهی سپاه را ایجاد کرد. فرماندهی تیپ عاشورا، قرارگاه قدس و قرارگاه نجف در دوران جنگ و فرماندهی نیروی زمینی سپاه به مدت ۱۳ سال و ۵ سال فرماندهی قرارگاه ثارالله تهران از جمله مسئولیتهای عزیز جعفری بود. وی در زمستان ۸۶ با حکم فرماندهی کل قوا، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.
اکبر رفان اولین فرمانده نیروی هوایی سپاه لقب گرفت. حسین دهقان مدتی به لبنان رفت و در دهه ۸۰ رئیس بنیاد شهید انقلاب اسلامی شد.
علیرضا افشار دورهای به عنوان رئیس ستاد مشترک سپاه پاسداران انتخاب شد و بعد از آن فرمانده کل بسیج و معاون فرهنگی ستاد کل نیروهای مسلح بود.
علی حاتمی از اولین کسانی بود که از دیوار سفارت امریکا عبور کرد. در عکس معروف ورود دانشجویان از بالای در، علی حاتمی در حالی که به دوربین نگاه میکند، دیده میشود.
حسین سیف از دیگر دانشجویان خط امام مجروح شد ولی به طرز معجزهآسایی نجات یافت. سیف فاتح لانه، فرمانده بازی دراز در عملیات خیبر در سال ۶۳ به شهادت رسید.
مهدی رجببیگی مسئولیت قرائت بیانیهها را برعهده داشت. رجببیگی که قلم و بیان رسایی داشت، از سالها قبل با انتشار نشریه طنز «جیغ و داد» را به همراه اسرافیلیان منتشر میکرد. رجب بیگی در مهر ۶۰ به دست منافقین در خیابانهای تهران به شهادت رسید.
حاتم قادری و جواد مظفر دو دانشجوی دانشگاه ملی با بیان اینکه هرچند تسخیر، یک حرکت ضدامپریالیستی است، اما این راه مبارزه با امپریالیسم نیست! از لانه خارج شدند.
تقی محمدی همان روزهای اول، باری روزن، وابسته مطبوعاتی سفارت امریکا که به زبان فارسی نیز تسلط داشت را به میان خبرنگاران آورد. محمدی که از نزدیکان بهزاد نبوی و خسرو تهرانی بود، بعدها به اطلاعات نخستوزیری رفت و پس از انفجار هشت شهریور به سفارت ایران در افغانستان فرستاده شد، اما اسدالله لاجوردی به دلیل نزدیکی او با مسعود کشمیری عامل انفجار نخستوزیری، او را از کابل فراخواند و بازداشت کرد. تقی محمدی که در بازداشتگاه برای اعتراف اعلام آمادگی کرده بود، به طرز مشکوکی ساعاتی بعد با کمربند خودکشی کرد. کارشناسان امنیتی دادستانی انقلاب معتقد بودند که اینگونه خودکشی با توجه به اینکه تقی محمدی بر روی رگهای گردنش چوب کبریت گذاشته بود، امکان ندارد و اشخاص دیگری احتمالاً او را کشتهاند و بعد حلقآویزش کردهاند.
عباس زریباف از ابتدای سال ۵۸ وارد سازمان مجاهدین خلق شده بود وارد بخش اطلاعات شد و در سال ۶۰ به زندگی مخفی روی آورد و در سال ۶۱ از ایران خارج شد. زریباف در چهارمین روز عملیات مرصاد به هلاکت رسید.
خانم فیروزآبادی همسر شهید شوریده و استاد مکانیک دانشگاه شریف.
دکتر محمدحسین صادقی عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس، دکتر عبدالحسین روحالامینی استاد داروسازی دانشگاه تهران و محمدهاشم پوریزدانپرست، استاد اقتصاد دانشگاه شیراز از چهرههایی بودند که تدریس در دانشگاه را به فعالیتهای دیگر ترجیح دادند.
محسن وزوایی از دانشجویان دانشگاه شریف، مسئولیت اطلاعات - عملیات را برعهده داشت. زودتر از آغاز جنگ به سپاه پاسداران پیوست. با شروع جنگ وزوایی به جبهه غرب رفت و فرماندهی گردانی با کار ویژه عملیات پارتیزانی را برعهده گرفت. او در عملیات فتح بلندیهای بازی دراز فرمانده بود و در این عملیات مجروح شد. در آذر ۱۳۶۰ او فرمانده گردان حبیببن مظاهر تیپ تازه تأسیس محمدرسولالله(ص) شد که در عملیات فتحالمبین این گردان نوک عملیات بود. با تأسیس تیپ ۱۰ سیدالشهدا او فرمانده این تیپ شد و در فروردین ۶۱ با همین تیپ وارد عملیات بیتالمقدس(فتح خرمشهر) شد و در این عملیات بود که در ۲۲ اردیبهشت هنگام هدایت نیروهایش چند کیلومتر مانده به خرمشهر به شهادت رسید.
عباس ورامینی مسئولیت آموزش نظامی دانشجویان را برعهده داشت. ورامینی همانند تعدادی دیگر از دانشجویان در سال ۵۸ با یکی از دختران دانشجوی پیرو خط امام ازدواج کرد و خطبه عقد او را امام خمینی(ره) قرائت کرد. ورامینی در سال ۶۱ با حکم احمد متوسلیان به فرماندهی ستاد لشکر ۲۷ محمدرسولالله(ص) منصوب شد. مسئولیت سپاه ۱۱ قدر و قرارگاه نجف اشرف از دیگر مسئولیتهای او بود. ورامینی سرانجام در ۲۸ آبان ۶۲ در ارتفاعات کانیمانگا و در عملیات والفجر ۴ به شهادت رسید.
محمدرضا خاتمی (برادررئیس جمهور )در میان دانشجویان تسخیرکننده حضور داشته است. خاتمی در مجلس ششم حضور داشت و به نائب رئیسی مجلس رسید و این روزها گه گاه مصاحبهای می کند و فعالیت سیاسی خاصی ندارد.
محمد فاضل، علی صبوری، علیرضا هادیپور، حسین شوریده، غلامحسین بسطامیفرمانده سپاه سوسنگرد در ابتدای جنگ، عبدالرحمن یاعلی مدد، حسین بهادری، فضلالله عابدینی، حمید صفایی، جلال شرفی، رحمتی، رحمان دادمان (وزیر راه و ترابری که در حادثه هواپیما به شهادت رسید) ازدانشجویان پیرو خط امام به شهادت رسیدند.
نسل لانه جز این افراد چهرههای سرشناس دیگری همچون سیدمحمد هاشمی اصفهانی، شمسالدین وهابی، وفا تابش، حسین شیخالاسلام و فروز رجاییفر، کمال تبریزی، احمدرضا کاظمی پسرعموی شهید احمد کاظمی، مهاجر، محمد مهدی، حسین شریفزادگان، محمدرضا بهزادیاننژاد را نیز داشت که هرکدام جدا از دیگری و با تفکری مستقل به فعالیتهای خود ادامه می دهند.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا وَجُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا آیه ٩ سوره احزاب
اسنادمحرمانه ماجرای طبس
شن هایی که«مأمورخدابودند»برای سقوط هواپیماهای امریکا
ماجرای حمله آمریکا به طبس در حقیقت از روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸، (۴ نوامبر ۱۹۷۹) آغاز شد؛ زمانی که «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و ۵۳ آمریکایی را به گروگان گرفتند.با توجه به اینکه دولت کارتر نتوانست از راه دیپلماتیک گروگانهای آمریکایی را آزاد کند، یگان ویژه «دلتا فورس» از نیروهای مسلح آمریکا، مأموریت پیدا کردند تا گروگانهای آمریکایی را در یک عملیات کماندویی آزاد کنند و به آمریکا باز گردانند.
برای اجرای عملیات «پنجه عقاب» یک ماه پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران،۹۰ نفر از کماندوهای آمریکایی موسوم به «دلتا» به فرماندهی سرهنگ «چارلی بکویث» و سرگرد «میدوز» به ایالت آریزونای آمریکا که تقریبا شرایط کویری ایران را داشت اعزام شدند تا آخرین مراحل تمرینی و آموزشی تحت شرایط مشابه را بگذارنند. از سوی دیگر گروه سرّی ویژهای نیز برای پشتیبانی و تدارک وسایل تکمیلی طرح عملیات، مخفیانه وارد ایران شده و با گروهکهای ضد انقلاب تماسهایی را برقرار کردند.
کماندوهای آموزش دیده آمریکا در اواخر آذرماه سال ۱۳۵۸ عازم کشور مصر شده و در پایگاهی نزدیک قاهره مستقر شدند.فرمان اجرای این عملیات از سوی کارتر، رییس جمهور وقت آمریکا با اعلام کلمه رمز«بروید» صادر و در غروب روز پنجشنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۵۸ این عملیات آغاز شد.
شامگاه پنجشنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۵۹ (۲۴ آوریل ۱۹۸۰)ساعت ۱۳ به وقت واشنگتن، ۹۰ کماندوی آموزش دیده آمریکا موسوم به نیروی «دلتا» باشش هواپیمایC – ۱۳۰ و هشت فروند هلی کوپتر نفربر، از عرشه ناو هواپیمابر ( USS Nimitz) ازپایگاه قاهره به دریاى عمان منتقل می شوند وازآنجا با پرواز در ارتفاع کم و با استفاده از نقاط کور رادار، راهى ایران شدند.
۸تن اززبده تربن نظامیان امریکایی در واقعه طبس کشته شدند.
هنگام اجرای عملیات با ورود به حریم هوایی ایران یکی از بالگردها در ۱۲۰کیلومتری راور کرمان دچار نقص فنی شده و به اجبار فرود میآید و سرنشینان آن به بالگردی دیگر منتقل میشوند و همان بالگرد نیز دچار نقص فنی شده و به ناچار به ناو هواپیمابر بازمیگردد. ۶ هواپیما و ۶ بالگرد دیگر خود را به طبس رسانده و در تاریکی شب در منطقهای دور افتاده بدون متوجه شدن نیروهای نظامی ایرانی فرود میآیند.
در حین سوختگیری یکی دیگر از بالگردها دچار نقص فنی شده، درحالی که هنوز عملیات آغاز نشده ۳ فروند بالگرد از دست رفته بود،پس از تماس با مرکز عملیات، کارتر دستور بازگشت نیروها را میدهد؛ ولی هنگام برخاستن هواپیماها و بالگردها توفان شن آغاز شده و یک هواپیمای C۱۳۰ و یک بالگرد CH-۵۳ به هم خورده و هر دو آتش میگیرند که در این حادثه ۸ نفر از نیروهای امریکایی در آتش سوخته و ۴ بالگرد ناتوان از پرواز روی زمین باقی میمانند.
قرار بود نیروهای عملیاتی با بالگرد از طبس به سوی تهران حرکت کنند و در ورزشگاه امجدیه (شیرودی) فرود آیند. سپس با لباس مبدل، به سفارت آمریکا در تهران حمله و گروگانهای خود را آزاد کنند. طبق این نقشه، آنان پس از پایان فعالیت شان، از همین راه به طبس باز میگشتند و از آنجا با هواپیما از ایران خارج میشدند.
«شنها» مأمور خدا بودند«باد»مأمورخدابود
پیام امام خمینی درپی شکست نظامی آمریکا درطبس:«نباید بیدار شوند، آنهایی که توجه به معنویات ندارند و به این غیب ایمان نیاورده اند؟نباید بیدار شوند؟ چه کسی این هلیکوپتر آقای کارتر را که میخواستند به ایران بیایند ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم!؟ شنها ساقط کردند. شنها مأمور خدا بودند. باد مأمور خداست. قوم عاد را باد از بین برد؛ این باد مأمور خداست. این شنها همه مأمورند. تجربه بکنند باز.»(صحیفه امام، ج ۱۲، ص ۳۷۹ - ۳۸۰)
«آن حربهاى که در دست ایران است، پیش آنها(دشمنان) نیست، آنها آن حربه را نمىشناسند. آن حربه ایمان است، حربه توحید است. آنها تأییدات غیبى الهى را منکر هستند،
اینها نمىتوانند چشمشان را باز کنند و ببینند که در هر گوشه از ایران یک امور خارقالعاده واقع مىشود که با دست عادى بشر نمىتواند واقع بشود.
آنها (امریکا)در طبس آمدند و گمان کردند که مىتوانند نیرو پیاده کنند و مىتوانند بیایند و به بهانه خارجکردن گروگانها، ایران را قبضه کنند و خداى تبارک و تعالى شنها و بادها را فرستاد و آنها را شکست داد.»(صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۱۰۵)...این دست غیبى همراه ما است و اینرا حفظ بکنید. حفظ به این است که خدمت را خالص کنید براى خداى تبارک و تعالى.(صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۱۲۳)..تا ملت و دولت به تعهد خود در نصرت به دین خدا و به بندگان او پابرجا باشند، نصرت خدا ادامه دارد«إن تَنصُروا اللَّه یَنصُرکُم و یُثَبِّت اقدَامَکُم».(صحیفه امام، ج ۱۹، ص۱۵۹)
دادگاه کودتاچیان-قطب زاده
اعتراف به شکست در آمریکا
برژینسکی در خصوص رفتار و ناراحتی جیمی کارتر بعد از شنیدن این شکست نیروهایش در طبس می گوید: سرش را میان ۲ دستش گرفت و به مدت چند ثانیه روی میز گذاشت... با شنیدن این خبر، به مانند مار زخمی به خود پیچید و آثار درد و نگرانی بر تمامی صورت او آشکار شد و به اطرافیانش بد و بی راه می گفت. سایروس ونس وزیر امورخارجه آمریکا مینویسد: همه ما گیج و پریشان شده بودیم.
کارتر روز بعد مجبور شد در یک نطق تلویزیونی، ضمن اعلام و تایید موضوع، جزئیات آن را هم برای مردم تشریح کند. او برای تنظیم متن صحبتهای خود دستور داده بود، نسخهای از سخنرانی کندی در زمان شکست خلیج خوکها را هم برایش بیاورند و در سخنرانی خود گفت: اواخر دیروز من دستور لغو یک عملیات نظامی در ایران را صادر کردم. قرار بود، اعضای سفارتخانه ما که در ایران گروگان گرفته شده بودند توسط تیم نجات آزاد شده و به آمریکا بازگردانده شوند. به دلیل مشکلات فنی در بالگردها، چارهای جز لغو ماموریت نداشتیم... تیم اعزامی به صحرای طبس از نفرات نیروی دریایی، رنجرها و افراد نیروی مخصوص تشکیل شده بود و هسته اصلی گروه، وظیفه حمله به سفارتخانه و نجات گروگانها را بر عهده داشت. آنها همه داوطلب انجام این عملیات بوده و به خوبی آموزش دیده بودند. من رهبر آنها را قبل از اعزام به ماموریت ملاقات کردم. آنها میدانستند که چشم امید من و ملت آمریکا به آنهاست.
برژینسکی احساس ناامیدی ملی را در آمریکا از پیامدهای مهم شکست این کشور در طبس می داند و می گوید: ماجرای مفتضح ایران یکی از سه عامل مهم شکست کارتر بود و این ماجرا، احساس ناامیدی ملی را برانگیخت.
ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در تهران نیز از این واقعه، با عنوان دوران تحقیر ملی آمریکا یاد می کند و می نویسد: روش سست و بی قید حکومت کارتر و اقدامات نامعقول او، به گروگان گیری اعضای سفارت آمریکا انجامید و دوران تحقیر ملی که در تاریخ آمریکا نظیر آن دیده نشده است، آغاز شد.
یکی از خبرنگاران روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز می نویسد: داغ شکستی که آمریکاییان در ایران خوردند تا مدت ها آنها را رها نخواهد کرد. به ویژه بدین دلیل که این شکست، ضربه دوباره ای به احساس آنهایی بود که شدیداً به فن آوری معتقدند و به آن ایمان دارند. از کار افتادن سه بالگرد در میان بادهای شنی بیابان، ضربه بسیار سنگینی بوده است.
با این حال وقتی که جنازه آمریکایی ها تحویل دولت آمریکا داده شد، دولت کارتر زیر بار انتقادات شدید، مراسم استقبال و تشییع باشکوهی ترتیب داد تا «شرافت ملی» لکه دار شده آمریکا را طوری بپوشاند که دیگر دیده نشود اما طعم شکست ماجرای طبس برای کارتر آن چنان تلخ بود که او بعدها در مصاحبه با روزنامه کویتی الانبا چنین گفت: دوران ریاست جمهوری من، بدترین دوره های ریاست جمهوری در آمریکا بوده، چه در آن زمان، دولت آمریکا در دست آیت الله خمینی در ایران، به گروگان گرفته شد.
بازتاب جهانی شکست در طبس
شکست خفتبار آمریکا در طبس بازتاب گستردهای در رسانههای جهان داشت. به گونه ای که خبرگزاری آسوشیدپرس از لندن اعلام کرد: سرمقالههای روزنامههای انگلیس روز گذشته، تقریباً همگی به حمله نافرجام آمریکا به ایران اختصاص داشت که این کار کارتر را نشانه ضعف او پنداشتند.
مجله تایم در پنجم می ۱۹۸۰ میلادی در مقالهای با عنوان «شکست در صحرا» نوشت: مأموریت کارتر برای نجات گروگان ها در درون شعله ها فرو رفت. برای کارتر به طور اخص و برای آمریکا به طور اعم، ماجرای طبس یک شکست نظامی و سیاسی بود. یک بار ارتش مسلسل و پرقدرتش در ویتنام در حالی که از پای میافتاد و به خود میپیچد به زبونی و بیچارگی افتاد و حالا به نظر رسید که قادر نیست حتی زمانی که هیچ دشمنی نمیداند که آنها در آنجا هستند و علی رغم چهار ماه تمرین مداوم، نمی توانند هواپیماها را از برخورد با یکدیگر حفظ کنند.
خبرگزاری رویترز از لندن گزارش داد: سیاستمداران ۲ حزب بزرگ بریتانیا (کارگر و محافظهکار) جیمی کارتر را به خاطر انجام اقدامات نافرجام نجات جان گروگانها در تهران مورد سرزنش قرار دادند اما سریان گلیمور معاون وزارت امور خارجه انگلیس در پارلمان این کشور اظهار داشت: دولت محافظهکار با دولت آمریکا همدردی میکند./ایرنا
تسنیم نوشت: با وجود گذشت ۴ دهه از شکست حمله نظامی آمریکا به ایران، ابعاد و عوامل داخلی این حمله همچنان مکتوم مانده است؛ در گزارش ذیل به بررسی برخی از اتفاقات بحثبرانگیز پرداختهایم.
همزمان با انتشار خبر حمله نظامی آمریکا به ایران، این سؤال در اذهان عمومی به وجود آمد که چگونه رادارها متوجه حضور هواپیماها و بالگردهای آمریکایی در آسمان ایران نشدند. چند خبرنگار در نشست خبری بنیصدر این موضوع را جویا شدند. پاسخهای بنیصدر این بود که رادارها آمریکایی هستند و خودشان میتوانند آنها را غیرفعال کنند. او همچنین در پاسخ به سؤال خبرنگاری مبنی بر اطلاعات رادارهای ایران، با تأکید بر اینکه آمریکاییها این اطلاعات را میدانند، اما ترجیح داد در نشست خبری درباره آن سخنی نگوید.
چند روز پس از برگزاری آن نشست خبری، اطلاعاتی در مورد جمعآوری رادارهای برخی شهرها منتشر شد. سازمان مجاهدین خلق که ادعای سردمداری مبارزه با امپریالیسم و آمریکا را داشت و عناصر نفوذی آن در نهادهای مختلف مانند ارتش حضور داشتند، در اطلاعیهای در روز ۱۴ اردیبهشت اعلام کرد که در روز چهارشنبه بعدازظهر (سوم اردیبهشت ۵۹)، تلفنگرامی (سازمان شماره آن تلفنگرام را هم در اطلاعیه خود آورده است)، از طرف قسمت عملیات ستاد نیروی هوایی به گردان پدافند زمین به هوای پایگاه یکم و چند شهر دیگر نظیر شیراز، مشهد و... مخابره شده و از مسئولین خواسته شده است، فوراً تمام آتشبارها و توپهای زمین به هوای مستقر در خط پرواز پایگاهها و باندها را جمع کنند.
این موضوع در هفتهنامه "کارگر" ارگان حزب کارگران سوسیالیست هم تکرار شد، بهاضافه اینکه در آن گزارش آمده بود: «در خور توجه است که چراغهای ورزشگاه امجدیه که در کنار مرکز جاسوسی قرار دارد و گویا بهعنوان محل فرود هلیکوپترهای آمریکایی انتخاب شده بود، در شب عملیات تا صبح روشن بوده است.»
سازمان در نشریه مجاهد نیز بهصورت ویژه به این موضوع پرداخت و در روز ۱۷ اردیبهشت مقالهای با عنوان "رادارهای محلی که نقاط کور را میپوشانند کجا بودند" منتشر کرد.
دانشجویان پیرو خط امام نیز چندی بعد عنوان کردند: "چند روز پیش از تجاوز طبس، از سوی فرماندهان نظامی که بنیصدر آنها را به کار گماشته بود، یعنی تیمسار شادمهر رئیس وقت ستاد مشترک و تیمسار باقری فرمانده وقت نیروی هوایی، به پایگاه یکم شکاری دستور داده شد توپهای ضدهوایی ۲۳میلیمتری که حریم حفاظتی فرودگاه مهرآباد و خود پایگاه را تأمین میکرد، جمعآوری شود. همین کار در پایگاههای دیگر مانند شیراز و ایستگاه رادار مشهد نیز انجام شده بود.
" در نهایت« آیت الله محمدی ریشهری» رئیس دادگاه انقلاب ارتش این ادعا را تأیید و یکی از دلایل دستگیری تیمسار باقری را جمعکردن توپهای ضدهوایی در تهران و مشهد اعلام کرد.
** چهکسی ادعا کرد اسناد محرمانه در بالگردهاست؟
موضوع دیگری که آن روزها حساسیت مردم را برانگیخت، هدف قرار دادن هلیکوپترهای بهجامانده در صحرای طبس توسط جنگندههای نیروی هوایی ارتش بود. این اتفاق علاوه بر اینکه منجر به شهادت محمد منتظرقائم فرمانده سپاه یزد شد، بسیاری از اسناد و مدارک محرمانه هم از بین رفت.
اما چهکسی ادعا کرد که در بالگردها اسناد محرمانه وجود دارد؟ براساس گزارش آسوشیتدپرس از واشنگتن، روبرت باوسن یک نماینده دموکرات آمریکا پس از جلسهای که بهدعوت هارولد براون وزیر دفاع این کشور، تشکیل شده بود، فاش کرد یکی از هلیکوپترهایی که پس از شکست مأموریت نجات گروگانهای آمریکایی در ایران بهجا مانده است، حاوی مدارک سرّی است که جزئیات اقدام نجات در آن آمده است. باوسن گفت اعضای کابینه هیچگونه اطلاعات بیشتری در مورد متن اسناد ندارند.
همچنین در ساعت ۱۸:۲۵ روز ۵ اردیبهشت (بهوقت تهران)، رادیو صدای آمریکا خبر باقیماندن مدارک سری مربوط به عملیات را در هلیکوپترها اعلام کرد.
پس از بمباران هلیکوپترها نیز آسوشیتدپرس در گزارشی دیگر بهنقل از یک افسر عالیمقام آمریکایی فاش کرد برخی از وسایل و اسناد سری آمریکا در هلیکوپترهایی که پس از شکست این مأموریت در نزدیکی طبس رها شدهاند، جا مانده که در میان آنها تعدادی از دستگاههای دقیق مخابراتی و الکترونیکی خنثیکننده رادار و غیره وجود داشته است. او افزود "با بمباران این هلیکوپترها توسط نیروی هوایی ایران دیگر اسراری وجود ندارد که به چنگ کسی بیفتد."
وزیر دفاع آمریکا نیز در ۱۹ اردیبهشت با تأیید وجود اسناد محرمانه در آن هلیکوپترها، دلیل نابود نکردن آنها را اینگونه عنوان کرد: «بیرون آوردن اسناد محرمانه از هلیکوپترها بسیار خطرناک تشخیص داده شد و این خطری بود که هم برای خدمه هلیکوپترها و هم بالقوه برای تجدید سازمان تیم در صورتی که تعداد بیشتری کشته میشدند، وجود داشت.»
هرچند اسناد مهمی در پی اقدام نیروی هوایی ارتش از بین رفت، اما اسنادی به دست آمد که این امر نشان میدهد اسنادی وجود داشته است. آیتالله خلخالی که برای بازدید از منطقه سقوط هواپیمای متجاوز آمریکا به طبس رفته بود، گفت: "مقداری اسناد و مدارک که جزئیات مسیر پرواز را نشان میدهد نزد خود من است و به کارشناسان مطمئن تحویل خواهد شد."
هلیکوپترهای آمریکایی در سه نوبت عصر جمعه ۵ اردیبهشت ساعت ۱۸:۳۰، ساعت ۲۲:۳۰ و صبح شنبه ساعت ۷ بمباران شد.
** چهکسی دستور تیراندازی به بالگردها را صادر کرد؟
در ساعت ۱۵:۴۰ دقیقه روز ۵ اردیبهشت، تلفنگرامی از سماجا۳ (مرکز فرماندهی) با امضای سرلشکر شادمهر رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی به فرماندهی نیروی هوایی ارتش ارسال شد که در آن آمده بود: «برابر اعلام سپاه پاسداران ۵ فروند هلیکوپتر بدون علائم ملّیت در منطقه طبس وجود دارد که موتور یک فروند آنها روشن میباشد. دستور فرمایید نسبت به جلوگیری از پرواز هلیکوپترها و عنداللزوم حمله به آنها اقدام نمایند.»
هلیکوپترهای آمریکایی در سه نوبت عصر جمعه ۵ اردیبهشت ساعت ۱۸:۳۰، ساعت ۲۲:۳۰ و صبح شنبه ساعت ۷ بمباران شد. در اولین مرحله بمباران، محمد منتظرقائم فرمانده سپاه یزد که همراه ۴ پاسدار دیگر به محل حادثه رفته بود، به شهادت رسید و ۲ تن از همراهان وی هم مجروح شدند. هدف از این بمبارانها که به انهدام هلیکوپترهای آمریکایی باقیمانده در منطقه انجامید، جلوگیری از عملیات احتمالی دشمن در ربودن هلیکوپترها اعلام شد.
آیتالله مهدویکنی سرپرست وزارت کشور در مورد بمباران هلیکوپترها و هواپیماهای آمریکایی گفت: شکاریهای نیروی هوایی بهدستور رئیسجمهور آنها را بمباران کردند، بهشکلی که بعداً بتوان از آنها استفاده کرد، ولی در حال حاضر قابل استفاده نباشند.
«سرلشکرخلبان امیربهمن باقری» فرمانده وقت نیروی هوایی ارتش هرچند اعلام کرد که مخالف این تصمیم بوده است، اما نیروهای تحت امر او اقدام به اجرای این تصمیم کردند.
امیربهمن باقری که پس از ماجرای تیراندازی به بالگردهای آمریکایی مجبور به استعفا شد در ساعت ۶ صبح روز ۲۲ شهریور ۵۹ در حین خروج از کشور توسط پاسداران انقلاب در فرودگاه مهرآباد دستگیر شد، در حالی که برخی وانمود میکنند این اقدام از سوی سپاه انجام گرفت، اما او از سوی حاکم شرع دادگاههای ویژه ارتش ممنوع الخروج شده بود. او هنگام خروج از ایران، مقداری مارک فرانسه با خود داشت. باقری از حدود یک ماه قبل ممنوعالخروج شده بود و دادگاه انقلاب ارتش این مطلب را به تیمسار فلاحی گفته بود که به او اعلام کند.
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:سرلشکربهمن باقری سال ها از اعضای تیم آکروجت تاج طلایی دررژیم پهلوی بود، در مرداد ماه ۵۸ به سمت فرماندهی نیروی هوایی منصوب شدند ورودایشان به فرماندهی، خلبانان و پرسنل بازخرید شده نیروی هوایی رادعوت بکارکردوآنهادوباره به خدمت بازگشتند.
در تیرماه ۱۳۵۹ پس از افشای»کودتای نوژه» سرلشکر باقری از فرماندهی نیروی هوایی برکنار و سرهنگ خلبان جواد فکوری جانشین ایشان شدند.
مدتی بعدفرمانده معزول در۲اتهام محاکمه شد(کودتای نوژه و فرمان بمباران هلی کوپتر های آمریکایی در طبس) محکوم به حبس ابد میشوند. و پس از هشت سال از زندان آزاد میشوند و درسال۱۳۸۹ فوت کردند.
«آیت الله محمدی ریشهری» رئیس دادگاه انقلاب اسلامی گفت "تقریباً سه هفته قبل بود که ایشان قصد داشت با ایرتاکسی از ایران خارج شود که از ایشان محترمانه خواسته شد تا از ایران خارج نشوند تا به پروندهشان رسیدگی بشود
و حجت الاسلام علی قدوسی(دادستان کل انقلاب) هم با دفتر آقای بنیصدر ریاستجمهور تماس گرفته بودند تا اعلام کنند ایشان ممنوع الخروج است، ولی متأسفانه آنطوری که به من گزارش دادند، یک گذرنامه سیاسی برای ایشان درست شده است که برخلاف اجازه دادستانیکل و برخلاف حکمی است که ما قبلاً ایشان را ممنوع الخروج اعلام کرده بودیم، میباشد و از این نظر، ما نیز بنا به وظیفهای که داریم ایشان را بازداشت کردیم تا بعداً بازجویی شوند."
او دلایل بازداشت باقری را اینگونه برشمرد: «تیمسار باقری متهم به اختلاس و حیفومیل بیتالمال و نیز دستداشتن در جریان طبس و جمعکردن توپهای ضدهوایی در تهران و مشهد میباشد.»
عملیات طبس با نام پنجه عقاب در ارتش آمریکا، عملیاتی نظامی در 5 اردیبهشت 1359 بود که توسط نیروی دلتا برای آزادسازی آمریکاییهای گروگان گرفته شده توسط دانشجویان پیرو خط امام در تهران انجام شد. این عملیات نخستین تجربهٔ عملیاتی نیروی دلتا بود.
در پی ناکامی دولت آمریکا در اعمال فشار سیاسی و اقتصادی برای آزادی گروگانهای آمریکایی در تهران که در ماجرای تصرف سفارت آمریکا بازداشت شده بودند،
«جیمی کارتر» رئیسجمهور آمریکا دستور انجام عملیات آزادسازی گروگانهای لانه جاسوسی را صادر کرد.
آنها مدعی بودند، ما باید برای آزادی گروگانها وارد عمل شویم و عملیات در نخستین فرصت ممکن باید آغاز شود. رییس ستاد مشترک ارتش ژنرال جونز تاریخ 4 اردیبهشت را مناسبترین زمان شروع عملیات اعلام کرد. این عملیات نهایتا با شکست مواجه شد و 8 تن از نظامیان امریکایی در این واقعه کشته شدند.
هنگام اجرای عملیات با ورود به حریم هوایی ایران یکی از بالگردها در 120کیلومتری راور کرمان دچار نقص فنی شده و به اجبار فرود میآید و سرنشینان آن به بالگردی دیگر منتقل میشوند و همان بالگرد نیز دچار نقص فنی شده و به ناچار به ناو هواپیمابر بازمیگردد. 6 هواپیما و 6 بالگرد دیگر خود را به طبس رسانده و در تاریکی شب در منطقهای دور افتاده بدون متوجه شدن نیروهای نظامی ایرانی فرود میآیند.
پنجه عقابی که شکست خورد
در حین سوختگیری یکی دیگر از بالگردها دچار نقص فنی شده و در مجموع درحالی که هنوز عملیات آغاز نشده 3 فروند بالگرد از دست رفته بود. پس از تماس با مرکز عملیات، کارتر دستور بازگشت نیروها را میدهد؛ ولی هنگام برخاستن هواپیماها و بالگردها توفان شن آغاز شده و یک هواپیمای سی130 و یک بالگرد سیاچ-53 به هم خورده و هر دو آتش میگیرند که در این حادثه 8 نفر از نیروهای امریکایی در آتش سوخته و 4 بالگرد ناتوان از پرواز روی زمین باقی میمانند، نیروها با 5 هواپیما خود را به ناو هواپیمابر نیمیتز میرسانند و بدینترتیب عملیات بهطور کامل شکست میخورد.
40 سال پبش در چنین روزی حمله نظامی آمریکا به صحرای طبس با دخالت عوامل غیر انسانی به شکست انجامید، در خیالشان این عملیات عقابی بود که هیچ شکارچی توانایی شکارش را نداشت، اما غافل از اینکه صحرای طبس دامی برایشان بود تا نقشههای شومشان که در سر داشتند، گلولههای شن این نقشه ها را به باد فنا دهد .
امسال این واقعه 40 ساله شد واقعهایکه کارشناسان و متخصصان جنگی آمریکا آنرا طراحی کرده و قرار بود ضرب شستی به انقلابیون جوان برای آزاد سازی گروگانها در ایران دهند و بهانه ای برای گسترش ناآرامی شود .
شاید مهم ترین هدفشان اقدام به کودتا و بازگرداندن قدرت به پهلوی بود، اما خدواند دست کفار را رو کرد چرا که نیروهای جمهوری اسلامی ایران درباره این عملیات هیچ اطلاعی نداشتند .
با این حال طوفان شن در کویر ایران به عنوان مخفی ترین سلاح طبیعی که از چشم کارشناسان آمریکایی پنهان مانده بود کار خودش را کرد و چریکی ترین عملیات نظامی ارتش آمریکا در خاک ایران را خنثی کرد و حکومت نوپای جمهوری اسلامی با کمترین تلفات و تنها با دادن یک کشته - شهید محمد منتظر قائم - شکست تلخی را برای خبرگان نظامی آمریکا رقم زد.
اما این همه ماجرا نبود چرا که در سال 1389 هم با تلاشهای نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پهباد فوق مدرن آمریکا در صحرای طبس شکار شد.
و این آمریکا بود که از سال 59 تا کنون بارها نقشههای شوم در سر داشت و بعد از چهار دهه 13 دی ماه 98 دست به ترور ناجوانمردانه سردار دلها زد تا با خیال خود کار را برای ما تمام کند، اما گهی خیال باطل است چرا که این کشور ولایت فقیه و مردمی هوشیار،بیدار و آگاه دارد، مردمی که همیشه در صحنه اند تا پشتوانه ای قوی برای نیروهای مسلح باشند امروز از صحرای طبس تا عین الاسد لاشههای تجهیزات آمریکا را فرا گرفته که زمین گیر شدند و این جریانات ثابت کرد آمریکا طبل توخالی است وایران مقتدر، و با عزت است./ تسنیم۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: مأموریت شن وباد
امام خمینی: «کی این هلیکوپترهای آقای کارتر را که میخواستند به ایران بیایند ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شنها ساقط کردند، شنها مأمور خدا بودند، باد مأمور خداست، قوم عاد را باد از بین برد. این باد مأمور خداست، این شنها همه مأمورند.»
BBCاینگونه گزارش(۵ اردیبهشت ۱۳۹۹) می کند:
فرمانده وقت نیروی هوایی، در گفتگوی خود با شماره ۷ اردیبهشت ۱۳۵۹ کیهان می افزاید: "من جزو افرادی بودم که تیراندازی به هلیکوپترها را تایید نمیکردم".
البته بهمن باقری، دیگر به مطبوعات دسترسی پیدا نمی کند تا روایت خود از ماجرای طبس را، در مقابل روایت های متقابل بیان کند. ولی بیش از سه دهه بعد، عبدالله (شاپور) آذربرزین، که پس از انقلاب به طور موقت فرمانده نیروی هوایی ایران شد، شرحی را از گفتگوی مستقیم خود با سرلشکر باقری در مورد ماجرای هلیکوپترها بازگو می کند که حاوی اطلاعات جدیدی است. این شرح، درکتاب خاطرات او موسوم به "فرماندهی و نافرمانی" (از مجموعه تاریخ شفاهی و تصویری ایران معاصر) منتشر شده که در ۱۳۹۳، یک سال پیش از درگذشت او به چاپ رسیده است.
سپهبد خلبان آذربرزین، از سرلشکر باقری نقل می کند که او به دنبال اطلاع از وجود چند هلیکوپتر آمریکایی بر روی زمین، به خلبانان دستو می دهد به طبس بروند تا اگر هلیکوپترها قصد پرواز داشتند جلوی این کار را بگیرند. او می افزاید پیش از رسیدن خلبان ها، نیروهای سپاه منطقه که بدون اطلاع نیروی هوایی در محل حضور داشتند، به تجهیزات داخل هلیکوپترها دست می زنند که باعث "آزاد شدن قفل ملخ ها" و حرکت ملخ هلیکوپترها می شود.
به روایت سرلشکر باقری، وقتی خلبان ها می رسند و حرکت پره ها را می بینند، تصور می کنند هلیکوپترها قصد پرواز دارند و همین تصور را به مرکز مخابره می کنند و درنتیجه، رئیس جمهور وقت دستور شلیک به هلیکوپترها را می دهد (یک خلبان سابق ایرانی که با افراد مرتبط با ماجرای طبس نزدیک بوده، در گفتگو با نگارنده، حرکت ملخ هلیکوپترهای آمریکایی را تایید می کند ولی دلیل آن را نه "آزاد شدن قفل" آنها از سوی نیروهای سپاه -که در روایت شاپور آذربرزین آمده- که شدت باد در منطقه می داند).
البته در ادامه روایت آقای آذربرزین، از قول بهمن باقری آمده که ابوالحسن بنی صدر دستور زدن هلیکوپترها را بدون در نظر گرفتن "روش جاری" در ارتش صادر کرده و خود سرلشکر باقری به خاطر شلیک به هلیکوپترها از نیروهایش بازخواست کرده است: "پس از رسیدن به تهران از افسر نگهبان مرکز فرماندهی سؤال کردم با چه مجوزی هلیکوپترها را به آتش کشیدید، پاسخ داد به امر رئیسجمهور".
به هر ترتیب، فارغ از آنکه چه کسانی مقصر اصلی تیراندازی ها بوده اند، آقای بنی صدر اساسا این فرضیه را که زدن هلیکوپترها باعث از بین رفتن اسناد محرمانه حساسی شده باشد بی مبنا می داند.
او در مطلبی که در ۱۵ اسفند ۱۳۹۱ در نشریه خود یعنی "انقلاب اسلامی در هجرت" منتشر کرده، تاکید می کند که "هیچ حکومتی به کماندوهای مأمور عملیات، اسناد نمی سپرد که با خود به محل مأموریت ببرند".
به گفته شاپور آذربرزین فرمانده موقت نیروی هوایی پس از انقلاب، بهمن باقری فرمانده این نیرو در زمان واقعه طبس در حالی از زندان آزاد شد که "بینایی چشم خود را از دست داده بود"
سرانجام باقری و شادمهر
بعد از ماجرای طبس، افزایش سوء ظن به فرماندهان نیروهای هوایی و ستاد ارتش، به تدریج به حذف هر دو از سمت های خود می انجامد.
در نخستین قدم، در ۱۳ خرداد ۱۳۵۹، سرلشکربهمن باقری فرمانده وقت نیروی هوایی ناچار به استعفا می شود، هرچند ابوالحسن بنی صدر او را پس از کناره گیری به سرپرستی سازمان هواپیمایی کشوری منصوب می کند.
حدود دو هفته بعد، نوبت به سرلشکر شادمهر رئیس وقت ستاد ارتش می رسد که در ۲۹ خرداد، با حکم رئیس جمهور برکنار می شود. پس از بهمن باقری و محمدهادی شادمهر، به ترتیب سرهنگ جواد فکوری و سرتیپ ولی الله فلاحی به ریاست نیروی هوایی و ستاد ارتش می رسند (هر دوی آنها تنها یک سال بعد، در سانحهٔ سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ ارتش در ۷ مهر ۱۳۶۰ کشته می شوند).
«سرلشگر محمد هادی شادمهر» دومین رییس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی از اوایل دی ماه ۱۳۵۸ تا تیرماه ۱۳۵۹ بعد از به شهادت رسیدن شهید سپهبد ولی الله قرنی مسئولیت ریاست ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران را بر عهده داشتف در۲۲ آذر ۱۳۸۷درگذشت ودربهشت زهرابخاک سپرده شد.
با وجود این، سوء ظن های انقلابیون به سرلشکر باقری، هرگز گریبان او را رها نمی کند. او به فاصله کوتاهی پس از استعفا از فرماندهی نیروی هوایی، این بار بر سر کودتای ناکام ۱۸ خرداد ۱۳۵۹ (موسوم به کودتای نوژه) به دردسر می افتد.
به دنبال خنثی شدن کودتای نوژه، که به برکناری صدها و اعدام ده ها نفر از افسران ودرجه داران نیروهای هوایی و زمینی در آستانه جنگ ایران و عراق می انجامد، آقای باقری هم در معرض اتهام دست داشتن در کودتا قرار می گیرد. هرچند نه تنها رئیس جمهور وقت، که حتی محمد محمدی ریشهری رئیس وقت دادگاه انقلاب ارتش و مصطفی چمران وزیر وقت دفاع هم این اتهام را رد می کنند.
آقای ری شهری در همین ارتباط، با تاکید بر اینکه رابطه بهمن باقری با کودتا را "به شدت تکذیب می کند" می گوید: "در بازجویی از تیمسار محققی [سرتیپ آیت محققی رهبر عوامل کودتا در نیروی هوایی] ثابت شد که گروه توطئهگر به شدت با تیمسار باقری مخالف بودهاند."
مصطفی چمران نیز در گزارش ۲۳ تیرماه ۱۳۵۹ خود به مجلس در مورد کودتای نوژه، به اتهامات مطرح شده علیه آقای باقری چنین پاسخ می دهد: "تیمسار باقری کسی بود که قبل از هر کس -جناب آقای خلخالی هم اطلاع دارند- دو ماه قبل این توطئه را به رئیسجمهور خبر داد، او اگر میخواست بگریزد میتوانست بگریزد، او اگر میخواست با آنها همکاری کند خیلی امکانات داشت، ولی کسی بود که به طور مرتب اخبار توطئهگران را به رئیسجمهور میداد و دولت و رئیس جمهور از کانالهای مختلف، افکار مختلفی دریافت میکردند که یکی از طرف او بود."
علی رغم تمام اینها، سرلشکر باقری همچنان زیر ذره بین قرار دارد و نهایتا سپاه پاسداران او را در ۲۱ شهریور ۱۳۵۹، در حالی به عنوان رئیس سازمان هواپیمایی کشوری عازم شرکت در یک کنفرانس بین المللی ایران است، دستگیر می کند. پس از آن، تا زمان درگذشتش در ۱۳۸۹، جز اتهامات مرتبط با ماجراهای طبس و نوژه مطلب دیگری در مورد او در رسانه های ایران منتشر نمی شود.
«سپهبدعبدالله(شاپور) آذربرزین» نخستین فرمانده نیروی هوایی پس از انقلاب، درکتاب خاطراتش، به نقل دیدار خود با بهمن باقری می پردازد که بعد از آزادی از زندان طولانی مدت، برای معالجه از ایران خارج شده بود.
به روایت او: "باقری بعد از انهدام هلیکوپترها به جرم جاسوسی برای آمریکا به زندان افتاد بعد از مدتی طولانی از زندان آزاد شد. بینایی چشم خود را از دست داده بود و خیال داشت برای معالجه چشم و سایر عوارض ناشی از زندان طولانی سفری به خارج بکند. روزی به من تلفن کرد جویای حالش شدم گفت سخت مریض است گفتم کجایی گفت در آمریکا... منزل دخترم هستم."
آقای آذربرزین می گوید در این دیدار بهمن باقری، "آنان که قصد فروپاشی ارتش ایران و به خصوص نیروی هوایی را داشتند" را به پرونده سازی برای خود متهم کرده است.
سرلشکر شادمهر نیز، که دو هفته پس از بهمن باقری از کار برکنار شد، اگرچه مانند سرلشکر باقری زندانی نمی شود، ولی تا آخر عمر در حاشیه می ماند.
هرچند پس از مرگ وی در آذر ۱۳۸۷، جنازه اش به طور رسمی و با حضور جمعی از مقام های وقت ارتش ایران و پیشکسوتان این نیرو تشییع می شود.
عملیات آزادسازی گروگان ها، با ورود ۶ هواپیما و ۸ هلیکوپتر آمریکایی به حریم هوایی ایران کلید می خورد اما در طول عملیات، ۳ هلیکوپتر در دو حادثه مجزا دچار نقص فنی می شوند. تعداد هلیکوپترهای باقی مانده برای انجام عملیات کافی نیست و در نتیجه، جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا فرمان توقف عملیات و بازگشت کماندوها را صادر می کند. مطابق روایت رسمی واشنگتن، در حین بازگشت طوفان شن باعث تصادم و آتش سوزی یک هواپیمای ترابری و یک هلیکوپتر و کشته شدن ۸ کماندوی آمریکایی می شود و نهایتا، بقیه نیروها با بر جا گذاشتن هلیکوپترهای خود، با ۵ هواپیما فضای ایران را ترک می کنند.
به دنبال این ماجرا دو فانتوم اف-۴ نیروی هوایی ایران، هلیکوپترهای آمریکاییِ رها شده بر روی زمین را هدف حمله قرار می دهند که به تخریب بیشتر آنها می انجامد. همین موضوع، نظریه توطئه مشهوری را در ایران کلید می زند که حکایت دارد عناصر نفوذی آمریکا در ارتش، به دستور ابوالحسن بنی صدر هلیکوپترهای آمریکایی را نابود کرده اند تا مدارک موجود در آنها به دست نیروهای انقلابی نیفتند.
چنین نظریه توطئه ای، در آغاز در حد تبلیغاتی سیاسی در میانه درگیری روحانیون انقلابی با رئیس جمهور وقت به نظر می آید که آن زمان، فرماندهی کل قوا را هم بر عهده داشت. اما ادامه اتهامات، تدریجا به افزایش فشار بر ارتش و نهایتا برکناری مقام هایی در حد سرلشکر بهمن باقری فرمانده وقت نیروی هوایی و محمدهادی شادمهر فرمانده ستاد کل ارتش منجر می شود.
ردپای این نظریه، در حجم عظیمی از روایت های رسمی مقام های حکومتی ایران، و به ویژه آنهایی که در زمان ریاست جمهوری ابوالحسن بنی صدر با او درگیر بودند، دیده می شود. مثلا اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ خود می نویسد: "پرونده کامل حمله آمریکا به طبس را که آورده بودند، مطالعه کردم... به نظر میرسد در ردههای بالا در ستاد ارتش و نیروی هوایی کسانی با آمریکا همراه بودهاند. منجمله سرتیپ باقری، فرمانده آن روز نیروی هوایی و تیمسار شادمهر رئیس ستاد آن زمان، اعمال مشکوکی انجام دادهاند." او اعمال مشکوک منتسب به این دو فرمانده را "دستور تخریب هلیکوپترهای آمریکایی مانده در طبس" و همچنین "جمع کردن ضد هواییهای فرودگاه تهران" می داند.
در آن مقطع، اتهام "جمع کردن ضد هواییهای فرودگاه تهران"، از سوی دانشجویان پیرو خط امام که گروگان های آمریکایی را در اختیار دارند هم به طور جداگانه مطرح می شود و حتی در کتابی که این تشکل تحت عنوان "طبس، مصداقى بر سوره فیل" منتشر می کند (۱۳۷۰) ابعاد جدیدی می یابد: "چند روز پیش از تجاوز طبس، از سوی فرماندهان نظامی که بنی صدر آنها را به کار گماشته بود، یعنی تیمسار شادمهر رئیس وقت ستاد مشترک و تیمسار باقری فرمانده وقت نیروی هوایی، به پایگاه یکم شکاری دستور داده شد توپ های ضدهوایی ۲۳ میلی متری که حریم حفاظتی فرودگاه مهرآباد و خود پایگاه را تأمین می کرد، جمع آوری شود. همین کار در پایگاه های دیگر مانند شیراز و ایستگاه رادار مشهد نیز انجام شده بود."
اما علی رغم تکرار ادعای خرابکاری در دفاع ضدهوایی در سال های بعد، روند پیگیری ماجرای طبس در نهادهای حکومتی ایران حکایت دارد که این ادعا، در سطح آن نهادها جدی گرفته نشده است. به این علت مشخص که از کار انداختن دفاع ضدهوایی برای تسهیل عملیات نظامی آمریکا، اتهامی نبوده که قوه قضاییه -که قطعا همسو با رئیس جمهور وقت هم نبود- به سادگی از آن عبور کند: این ادعا در صورت جدی بودن، باید منجر به محاکمه به اتهام خیانت در دادگاه نظامی می شد که زیر نظر روحانی سختگیری همچون محمد محمدی ریشهری قرار داشت، در حالی که چنین اتفاقی نمی افتد.
در نهایت، اتهام عمده ای که بعد از واقعه طبس، علیه فرماندهان ارتش ایران باقی می ماند، همان ادعای تخریب عمدی هلیکوپترهای آمریکایی باقی مانده در طبس است.
این نظریه توطئه، به ویژه از آن جهت گسترش می یابد که در جریان شلیک به هلیکوپترهای آمریکایی در طبس، محمد منتظرقائم فرمانده وقت سپاه یزد، که در محل حضور داشت، کشته می شود و این واقعه، میزان حساسیت سپاه بر روی موضوع را افزایش می دهد. هرچند مصاحبه برادر محمد منتظرقائم با خبرگزاری تسنیم وابسته به سپاه در ۶ اردیبهشت ۱۳۹۸، نشان می دهد که حتی خانواده او نیز به نظریه توطئه ذکر شده اعتقاد چندانی ندارند.
با وجود مخالفت اولیه ابوالحسن بنی صدر با شلیک به هلیکوپترهای آمریکایی از سوی اف-۱۴ ها، روایت خود آقای بنی صدر از وقایع طبس حکایت دارد که او پس از مدتی طبق نظر محمدهادی شادمهر رئیس ستاد ارتش، با شلیک به هلیکوپترها از سوی دو فروند فانتوم اف-۴ موافقت کرده است.
رئیس جمهور وقت در کتاب خاطرات خود با عنوان "درس تجربه" می نویسد: "سرلشگر شادمهررئیس ستاد ارتش به من تلفن زد و گفت: اگر آمریکاییها شبانه بیایند و این هلیکوپترها و هواپیماها را [که در طبس جا گذاشته اند] ببرند، دیگر هیچ آبرویی برای ارتش باقی نمیماند. اینجا [به داخل ایران] که آمدند، ندیدیم. حالا، اگر بیایند و ببرند خواهند گفت پس توی کشور هیچ کس به هیچ کس نیست ...من که نظامی نبودم، قاعدتاً میباید سخن مسئول نظامی را میپذیرفتم و آن پیشنهاد را پذیرفتم و گفتم همین کار را بکنید." او ادامه می دهد که سرلشکر شادمهر مجوز خواسته بوده تا هواپیماهای نیروی هوایی با تیربار "ملخ هلیکوپترها" را از کار بیندازند تا نتوانند پرواز کنند.
با توجه به اینکه در تیربار هواپیماهای جنگنده چنین دقتی را ندارد، در صورت بیان چنین سخنی از سوی سرلشکر شادمهر -که البته افسر نیروی زمینی بود- و قبول آن از سوی آقای بنی صدر، مکالمه طرفین مبتنی بر تصورات غیرواقعی بوده است.
بهمن باقری دو روز پس از واقعه طبس، و در حالی که هنوز فرمانده نیروی هوایی است، روایت خود را از دلیل منهدم شدن هلیکوپترها -در حالی که قرار بر "آسیب رساندن" به آنها برای جلوگیری از پرواز احتمالیشان بوده- چنین توضیح می دهد: "از طرف ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران دستور داده شده بود که هلیکوپترهای امریکایی آسیب رسانده شود تا جایی که قادر به پرواز نباشند، اما متاسفانه در تیراندازی پرسنل نیروی هوایی و در اثر اصابت گلوله به قسمتهای حساس هلیکوپترها نظیر باک بنزین و موتور دو فروند از هلیکوپترها دچار آتشسوزی میشوند و در نتیجه از بین میروند و در این جریان دو فروند از هلیکوپترهای دیگر چند سوراخ برمیدارند و یک فروند دیگر از هلیکوپترها سالم است و قابلیت پرواز دارد.
به دنبال اطلاع مقام های ایرانی از بر جا ماندن تعدادی هلیکوپتر آمریکایی بر روی زمین در حوالی طبس، نیروی هوایی ایران در دو نوبت مجزا، یک بار دو اف-۱۴ و سپس دو اف-۴ را به منطه اعزام می کند. خلبانان کابین جلوی هر دو اف-۱۴، در روایت هایی مغایر با روایت های رسمی، بر مخالفت ابوالحسن بنی صدر با شلیک به سمت هلیکوپترهای آمریکایی تاکید دارند.
یکی از این دو خلبان،« شهرام رستمی» بود که بعدها، از چهره های معروف نیروی هوایی در جنگ ایران و عراق شد و یک دهه بعداز پایان جنگ، برای مدتی به ریاست ستاد ارتش هم رسید. سرتیپ رستمی در مصاحبه ای با حسین دهباشی و برنامه اینترنتی "خشت خام" در ۲۴ مهر ۹۶ می گوید قبل از شلیک جنگنده های اف-۴ به هلیکوپترها، او با اف-۱۴ خود به منطقه اعزام می شود و از برج رادار تهران دستور می دهند که هلیکوپترها را با تیربار بزند. شهرام رستمی می گوید به برج مراقبت پاسخ می دهد اف-۱۴ (که برای حمله به هدف های زمینی طراحش نشده) امکان این کار را ندارد، ولی برج بر مبنای دستوری که از ستاد ارتش آمده بوده دستور خود را تکرار می کند.
به گفته آقای رستمی، اما به فاصله کمی از صدور دستور برج رادار، ابوالحسن بنی صدر که با یک هواپیمای فالکون در آسمان طبس بوده فرمان می دهد که "منطقه را نزنید". او می افزاید: "من این را شهادت می دهم در هر جا. آقای بنی صدر گفتند نزنید".
سرتیپ رستمی ادامه می دهد: "من از برج پرسیدم که رئیس جمهور می گوید نزنید، شما می گوید بزنید، بالاخره این را برای ما روشن کنید که باید چه کار کنیم؟ برج هم رفت دنبال سلسله مراتب که جواب را پیدا کند و بدهد... گفتیم ولش کنیم و حالا که اقای بنی صدر هم گفته نزنیم، ما هم... برگشتیم."
وی در ادامه، ماجرای اعزام دو اف-۴ به منطقه برای زدن هلیکوپترها را چنین روایت می کند: "آن قدر به آقای باقری [فرمانده وقت نیروی هوایی] فشار آوردند که اینها را بزنید... که اینها اف -۴ از مهرآباد بلند کردند... نمی دانم کجا و چرا این تصمیم را گرفتند. آخرش هم به ضرر آقای باقری تمام شد."
روایت شهرام رستمی از وقایع آن روز و مخالفت اولیه بنی صدر با زدن هلیکوپترها، با روایت ۶ اردیبهشت ۹۶ فریدون علیمازندرانی خلبان دومین اف -۱۴ اعزامی در روز حادثه به طبس مطابقت دارد.
«سرتیپ علیمازندارنی»در مصاحبه با خبرگزاری تسنیم وابسته به سپاه می گوید هنگامی که در آسمان طبس بوده از رادار تهران به او ابلاغ می شود که هلیکوپترها را منهدم کند و او توضیح می دهد اف-۱۴ "فاقد هرگونه بمب، راکت و یا موشک هوا به زمین" است و نمی تواند با مسلسل چنین کاری انجام دهد.
نفروسط،نشسته(خلبان فریدون علی مازندرانی)
«سرهنگ فریدون علیمازندرانی »روایت می کند: "در همین زمان صدای خلبان جت فالکن که حامل بنیصدر رئیس جمهور وقت کشور بود بلند شد که میگفت خلبان اف ۱۴ به هیچ وجه اجازه زدن و بمباران ندارد و دستورات صادره فقط از سوی من -پست فرماندهی هوایی- باید اجرا شود".
او می افزاید که در نهایت، با عمل به دستور رئیس جمهور وقت، از شلیک به هلیکوپترها خودداری می کند و بعد از بازگشت متوجه می شود اصرار پست رادار تهران برای زدن هلیکوپترها، "از خارج از نیروی هوایی و از دیگر ارگانها، سازمانها و وزارتخانهها صادر و ابلاغ میشده است
«حسین شیخ الاسلام»در جریان انجام این عملیات پس از حضور نظامیان آمریکایی در صحرای طبس هنگام سوختگیری یکی از بالگردها به خاطر وزش باد و گردوخاک و محدود شدن دید خلبان بالگرد به هواپیمای سوخترسان برخورد میکند و موجب ایجاد حریق و وارد آمدن تلفات به نظامیان و هم چنین خسارت به تجهیزات آنها میشود و نظامیان آمریکایی با فضاحت تمام و تحمل خسارت زیاد منطقه را ترک میکنند.
شیخ الاسلام درادامه گفت:آنها به دنبال این بودند که پس از اتمام سوختگیری در طبس و سوار شدن کماندوهای آمریکایی به بالگردها در ابتدای صبح خود را به منطقه گرمسار برسانند و در مناطقی که برایشان مشخص شده بود پیاده و با خودروهای تعیین شده وارد تهران شوند که تمامی این مراحل البته با همکاری تعدادی از عناصر خودفروخته انجام شده بود.
«امیر سرتیپ خلبان بازنشسته و جانباز محمد کریم عابدی »نماینده مردم طبس در هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی که پس از وقوع این حادثه به عنوان کارشناس تیم حقیقتیاب حادثه مذکور تعیین شده بود، تحقیقات و بررسیهای زیادی را پیرامون این اقدام و این اتفاق صورت داده و اطلاعات زیادی را در این باره در اختیار دارد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:خلبان محمدکریم عابدی درعکس منتشره بالا،کنارمقام معظم رهبری ،سخنرانی وزیردفاع(مصطفی چمران)بهمراه فلاحی و فکوریوخضرایی حضوردارد.
این خلبان بازنشسته مطالب مهمی را در مورد این موضوع تشریح کرده است که در زیر شرح صحبتها و روایت وی را که در مجلس هشتم نیز عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی بود، از این اتفاق را میخوانیم:
جمهوری اسلامی ایران در13 آبان اولین سال پیروزی انقلاب اسلامی با دستگیری جاسوسان آمریکایی توسط دانشجویان پیرو خط امام، به دنبال آن بود تا به سران کاخ سفید بفهماند که دیگر حق تجاوز به مرزهای آبی و خاکی و دخالت در امور داخلی ایران را ندارد و از اهداف شوم خود مبنی بر تجزیه کردن ایران در آن دوران دست بردارد، زیرا دولتمردان کاخ سفید با تمام قوا و تجهیزات نظامی و کمک استعمارگر پیر انگلیس، سعی بر آن داشتند تا دکترین خود را در برهم زدن و به آشوب کشیدن استانهای مرزی کشور و تجزیه ایران به اجرا درآورند.
آمریکا وقتی دید که نمی تواند جاسوسان به اسارت در آمده خود (توسط دانشجویان) را با تهدید نظامی و دیپلماسی از ایران خارج نماید، دست به ترفندهای مختلفی زد تا بتواند به اهداف خود دست پیدا کند. دولتمردان کاخ سفید با طراحی عملیات «پنجه عقاب» کماندویی واکنش سریع در طبس برعلیه ایران به دنبال آن بودند تا مراکز مهمی چون منزل امام خمینی در جماران، مقر ریاست جمهوری، نخست وزیری، ستاد کمیته مرکزی و انبارهای مهمات ارتش و نقاط حساس کشور را بمباران کنند و همچنین شخصیتهای مهم مملکتی را از بین برده و یک حکومت سوسیال دموکرات به سبک آمریکایی و به ریاست شاهپور بختیار را در ایران به روی کار آورند.
در پی ناکامی دولت آمریکا در اعمال فشار سیاسی و اقتصادی برای آزادی گروگانهای آمریکایی در تهران که در ماجرای تصرف سفارت آمریکا بازداشت شده بودند، جیمی کارتر رییس جمهور آمریکا دستور انجام عملیات آزادسازی کارمندان خود را صادر کرد.
این عملیات راهبردی برای آمریکا اهمیت فراوانی داشت، به همین علت دولتمردان کاخ سفید برای اجرای بهتر این عملیات و برای آن که بتوانند به اهدافی که در ایران در پی آن بودند، دست یابند، نزدیک به شش ماه در صحرای آریزونا که به کویر لوت ایران و به شرایط طبیعی صحرای طبس شباهت دارد، نیروهای کماندوی ویژه خود را در شرایط سخت آموزش دادند و تمرینهای لازم را اجرا کردند تا پس از حمله به حریم هوایی کشور ایران، به محض ورود به صحرای طبس، آمادگی لازم را برای اجرای طرحهای بعدی داشته باشند تا بتوانند گروگانهای خود را به هر نحوی آزاد کنند.
**ورود به خاک ایران**
در چهارم اردیبهشت ۱۳۵۹ (۲۴ آوریل ۱۹۸۰) چهار فروند هواپیمای نظامی سی- 130 و هشت فروند بالگرد مجهز آمریکایی برای آزادی ۵۳ گروگان، از ناو هواپیمابر نیمیتس جدا و از مرزهای هوایی جنوب، وارد فضای پروازی ایران شدند. ناو هواپیمابر نیمیتس چهار ماه پیش از این حمله (دی 1358) با عنوان نیروهای موسوم به «واکنش سریع» وارد خلیج فارس شده بود. در آن ایام من پس از چند مأموریت در کردستان که در مبحثی جداگانه در جلدهای بعدی به آن خواهیم پرداخت، در بازرسی ویژه وزارت دفاع مشغول به خدمت بودم.
پس از ورود هواپیماها و بالگردهای آمریکایی، یکی از پاسگاههای مرزی عبور آنها را گزارش میدهد، امّا به دلایلی نامعلوم به آن گزارش ترتیب اثر داده نمیشود. به این ترتیب آمریکا با تعدادی هواپیمای نظامی و بالگرد، حمله خویش را به ایران آغاز میکند.
در یک هواپیمای سی-130 حدود 130 نفر کماندو و تجهیزات انفرادی و در یک هواپیمای سی 130 دیگر سلاحها و تجهیزات مدرن و مختلف مانند کپسولهای کوچک و بزرگ گازهای خواب آور، موتورسیکلتهای تریل کم صدا و جیپهای کوچک حمل میشدند و یک فروند سی 130 دیگر سوخت رسان (k-c) و یک هواپیما هم رزرو بود. هر بالگرد ظرفیت حمل 35 نفر از کماندوها را داشت. بالگردها تا مدت سه ساعت و نیم میتوانستند پرواز کنند و بعد نیاز به سوخت گیری مجدد داشتند.
بنابراین وقتی ساعت20بالگردها از ناو هواپیمابر جدا شدند و هواپیماها از فرود گاه مسقط عمان پرواز کردند حدود ساعت 12 نیمه شب باید دوباره در محل تعیین شده (صحرای طبس) سوخت گیری میکردند و کماندوها و تجهیزاتی را که هوا پیماها آورده بودند بارگیری و به سمت تپههای غربی گرمسار تهران پرواز و حمل میکردند و دو فروند از هشت فروند رزرو پروازی شش فروند اصلی بودند.
پس از پرواز از ناو هلیکوپتر بر در دریای عمان، اولین بالگرد از 8 فروند در نزدیکی دریاچه جازموریان منطقه غرب ایرانشهر فرود اضطراری مینماید که بلافاصله به دستور فرمانده عملیات هلیکوپتر دیگری در کنار آن نشسته و دو خلبان و دو مهندس پرواز آن را برداشته و هلیکوپتر را در منطقه رها مینمایند و بالگرد دوم در نزدیک کرمان (منطقه راور) نیز به علت عیب در سیستم کنترل فرامین خلبان (هیدرولیک) اقدام به فرود اضطراری مینماید.
مجددا فرمانده عملیات هلیکوپتر دیگری را مامور مینماید که خلبان و دو مهندس پروازی آن را از منطقه نجات داده و کابلها اصلی هلیکوپتر معیوب را قطع نمایند تا امکان بهره برداری از آن برای ایرانیها نباشد. بنابراین دو بالگرد از مسیر مأموریت خارج میشوند، اما کارتر پس از گزارش فرمانده عملیات مبنی بر خروج دو فروند هلیکوپتر، دستور میدهد که نیروها بدون توقف طبق زمان و برنامه از پیش تعیین شده وظیفه خود را دنبال کنند و به عملیات ادامه دهند.
هواپیما و بالگردها که حامل موتور سیکلتها و جیپهای نظامی و نارنجک و توپ و مسلسل بودند، در صحرای طبس در فاصله 300 مایلی جنوب شرقی تهران به زمین نشستند تا پس از سوخت گیری از آن مکان، عملیات آزادسازی گروگانها را آغاز نمایند.
هواپیمای سوخت رسانی و سایر هواپیماها نیز در فواصل معین در همان نقطه تعیین شده طبق نقشه فرود آمدند. هواپیمای سوخت رسانی برای انتقال سوخت به بالگرد باید روشن باشد. وقتی چهار بالگرد از نظر سوخت تکمیل شدند، شلنگ بنزین (از هواپیما) به بالگرد پنجم نرسید. به همین علت به خلبانش دستور داده شد بالگرد را به مکان نزدیکتری انتقال دهد.
در هنگام سوخت گیری چهار فروند قبلی، یک اتوبوس مسافری که از مشهد عازم طبس و از جاده مجاور محل فرود، با تعدادی مسافر در حرکت بود، وقتی به نزدیک ترین مکان جاده به محل فرود آمریکاییها میرسد، متوقف و سرنشینان آن توسط کماندوهای امریکایی دستگیر و به داخل هواپیمای سی-130 انتقال داده میشوند.
همزمان با آماده شدن بالگرد پنجم برای پرواز، یک تانکر سوخت هم از همان جاده در حال عبور بود. چند تکاور آمریکایی به او ایست میدهند، راننده به تصور آن که آنان از راهزنان و یا قاچاقچیها هستند،به ایست آنها توجه نکرده به سرعت و در تاریکی شب فرار میکند. هنوز فاصله زیادی دور نشده بود که گلولههای نظامیان امریکایی به مخزن سوخت خودرو اصابت میکند و سبب آتش گرفتن آن میشود.
نور و شعلههای مهیب آتش محل فرود امریکاییها را روشن و سبب ضعف دید آنها میشود. لحظه ای که تانکر آتش میگیرد و تولید شعلههای آتش میکند، مقارن با هنگامی شده که بالگرد پنجم چند متر از زمین فاصله گرفته بود تا در مکان نزدیک تری نسبت به هواپیمای سوخت رسانی بر روی زمین بنشیند، اما روشن شدن ناگهانی منطقه در اثر آتش تانکر بنزین قدرت بینایی خلبان را برای چند لحظه دچار ضعف میکند.
**گردباد آتش**
در آن هنگام نور حاصل از شعلههای آتش تانکر که دید خلبان هلیکوپتر را کاهش داده بود با حرکت باد شدیدی که از گردش ملخهای هلیکوپتر و ملخهای چهار موتور هواپیما ایجاد شده بود تبدیل به گردبادی از شن و خاک تبدیل و ملخ هلیکوپتر به هواپیمای سوخت رسان(k-c) برخورد و سبب انفجار هواپیمای سوخت رسان و هلیکوپتر شد.
در اثر آن انفجار چهار نفر از خدمه بالگرد و پنج نفر از خدمه هواپیما در آتش میسوزند و به یکی دیگر از بالگردها نیز صدمه وارد میشود. به این ترتیب دو بالگرد دیگر از مسیر پرواز و مأموریت خارج میشوند و فقط چهار بالگرد دیگر باقی میماند. با چنین حادثه ای دو اتفاق دیگر در همان لحظه، یکی در همان نزدیکیها (در پاسگاه ژاندارمری رباط خان) و دیگری در کاخ سفید امریکا روی میدهد. مأموران پاسگاه که در فاصله نزدیک خود انفجار و آتش سوزی را شاهد بودند، به یگان مرکزی ژاندارمری شهر طبس اطلاع میدهند و موقعیت منطقه را نیز مشخص میکنند.
رویداد همزمان دوم آن بود که کاخ سفید که هر لحظه پی گیر پیشرفت نیروهایش در ایران بود، دچار نگرانی و وحشت میشود و وقتی این خبر مهیب انفجار هواپیما و هلیکوپتر توسط فرمانده عملیات به اطلاع کارتر (رییس جمهور وقت) میرسد، به گریه میافتد.
در واقع او مطمئن شده بود عملیات مهم آنها که از ماهها قبل برای اجرایش تمرین شده و به شدت به آن امیدوار بود، اینک با ناکامی و شکست منجر شده، ضمن آن که چنین حادثه ای فقط شکست نظامی نبود، بلکه پیامدهای منفی سیاسی در صحنه بین الملل نیز برایش به دنبال خواهد داشت.
کارتر در آن لحظه با اشک و حسرت میگوید: «خدای خمینی بر خدای من چیره شد!» و سپس دستور عقب نشینی و تخلیه کماندوها را به فرمانده عملیات اعلام میکند. فرمانده عملیات هم پس از فروکش کردن آتش، دستور بازگشت را صادر و هلیکوپترهای باقی مانده را رها کرده و مسافران اتوبوس را از هواپیما پیاده میکند، کماندوها و خدمه هلیکوپترها را از منطقه خارج و نجات میدهند.
**اطلاع مسؤلان محلی**
همان شب پس از فرود بالگردهای آمریکایی در صحرای طبس، نیروهای پاسگاه ژاندارمری رباط خان که شاهد فرود بالگردهای آمریکایی بودند، مشاهدات خود را به ژاندارمری و مسئول کمیته انقلاب اسلامی طبس (مرحوم حجت الاسلام حیدری) اطلاع میدهند. پس از کسب این خبر تعدادی از نیروهای ژاندارمری و کمیته برای کسب اطلاعات دقیق به منطقه اعزام میشوند.
راننده تانکر حامل بنزین که از جاده نزدیک محل فرود نیروهای آمریکایی در حال عبور بود، پس از تیراندازی نیروهای آمریکایی به تصور آن که از سوی اشرار منطقه مورد هدف واقع شده، به سرعت از تانکر پیاده میشود و به سمت خلاف حرکت تانکر شروع به دویدن میکند و خودش را به تانکر بعدی که در فاصله حدود دو کیلومتری اش در حرکت بود، میرساند. هر دو راننده خودشان را به یزد (دفتر آیت الله صدوقی) میرسانند و اطلاع میدهند که صحرای طبس در سلطه اشرار واقع شده است (هنوز کسی از آمدن آمریکاییها اطلاع نداشت).
دفتر نماینده امام در استان و امام جمعه یزد هم این خبر را به فرمانده سپاه یزد اعلام میدارد و بلافاصله پنج نفر از سپاه یزد به فرماندهی «محمد منتظر قائم» به منطقه اعزام میشوند. بنابراین از اول صبح روز بعد، دو گروه نیرو از طبس و یزد در حال نزدیک شدن به منطقه فرود کماندوهای آمریکایی بودند.
**اعلام شکست عملیات**
صبح روز بعد خبر حمله نافرجام نیروهای آمریکایی به صحرای طبس توسط جیمی کارتر رییس جمهور آمریکا اعلام شد. پس از اعلام این خبر همزمان با نزدیک شدن نیروهای اعزامی از طبس و یزد، رییس جمهور وقت، بنی صدر دستور داد تا چند فروند هواپیمای جنگنده برای بمباران هواپیماها و بالگردها در صحرای طبس اقدام کنند. دو فروند هواپیمای فانتوم ارتش خود را به منطقه میرسانند و بالگردهای آمریکایی را مورد هدف قرار میدهند. در این تیراندازیها چند فروند بالگرد و هواپیمای سی-130 کاملاً منهدم شدند.
در همان لحظه خودروی حامل پنج نفر سپاه یزد به محل حادثه رسیدند. قبل از رسیدن آنها نیروهای کمیته و سپاه طبس در آن جا حضور یافته و شاهد حضور هواپیماها و تیراندازی آنان بودند. یکی از بالگردهای آمریکایی در نزدیکی جاده قرار داشت که هنوز منهدم نشده بود.
دو فرمانده گروه اعزامی سپاه طبس و یزد تصمیم میگیرند که به تنهایی و بدون آمدن بقیه افراد، آن بالگرد را مورد بازدید قرار دهند. لحظاتی پس از بازدید منتظر قائم، دو فروند دیگر فانتوم در فضای منطقه حاضر شدند و همان بالگرد را مورد هدف قرار دادند. در آن تیراندازی تعدادی از نیروهای اعزامی مجروح و منتظر قائم به شهادت رسید. گویا اطلاعات غلط به بنی صدر داده شده بود و او تصور میکرد نیروهای امریکایی قصد ادامه عملیات را دارند.
نیروهای ژاندارمری در مکان فرود بالگردها برخی مدارک را جمع آوری کردند. بعد از آنها آقای خلخالی هم ضمن بازدید از محل وقوع حادثه، مدارک و اسناد دیگری را جمع آوری نمود. روز بعد من به همراه هیئتی به امر امام به منطقه حرکت کردیم تا از جنبه فنی و تخصصی بالگردها و آثار و مدارک باقیمانده را مورد بازدید و بررسی قرار دهیم.
**هیئت پیگیری حادثه طبس**
امام خمینی (ره) پس از شنیدن این حادثه دستور تشکیل تیم ویژه ای را دادند. برای بررسی به چگونگی این حادثه، هیئتی با حضور حضرت آیت الله خامنه ای نماینده امام در وزارت دفاع، آقای هاشمی رفسنجانی عضو شورای انقلاب، دکتر چمران، سرهنگ سلیمی، سرهنگ دیزجی، سرگرد خضرایی و من تشکیل شد.
ما با یک فروند هواپیما به سمت محل وقوع حادثه پرواز کردیم. من و سرگرد خضرایی مأمور کارشناسی بودیم تا در عین حال با دقت بیشتری به جمع آوری مدارک باقیمانده اقدام کنیم.
بعد از ورود به صحرای طبس و فرود در محل وقوع حادثه، با این صحنه روبرو شدیم: لاشه سوخته یک هواپیما، دو بالگرد سوخته و دو بالگرد صدمه دیده و دو بالگرد سالم و خالی.
با دقت و مراقبت از این که تله انفجاری کار نگذاشته باشند، محل وقوع سقوط هواپیما و بالگردها را بازدید کردیم و متوجه شدیم فقط دو فروند از بالگردها تقریباً سالم هستند. به دنبال اسنادی بودیم که متوجه شدیم نقشه ای زیر صندلی خلبان یکی از بالگردها قرار دارد که مسیر حرکت آنها را از دریا تا تهران و از تهران تا مقصد بعدی نشان میداد.
همچنین به مدارک دیگری دست یافتیم که به زبان عربی، فارسی و انگلیسی نوشته شده بود که اگر افراد نیاز پیدا کردند، بتوانند با آن جملات خودشان را نجات دهند. بعد از آن که من و خلبان خضرایی اطلاع دادیم که مدرک دیگری موجود نیست، مدارک جمع آوری شده را به رویت دکتر چمران رساندیم و پس از آن که کارمان پایان یافت، به سمت تهران حرکت کردیم.
در حال برگشت به تهران پس از حدود 20 دقیقه پرواز، بالگرد شنوک هم دچار عیب شد و خلبان برای فرود اعلام وضع اضطراری کرد. پس از فرود کویر، حضرت آیت الله خامنه ای فرمودند تا به صورت دسته جمعی و در کنار یکدیگر ننشینیم، به سه گروه تقسیم شویم و با فاصله حدود 500 متر از اطراف بالگرد در انتظار بمانیم. زیرا ممکن بود جنگندههای خودی، بالگرد را اشتباه گرفته و بمباران کنند. همه با فاصله حدود500 متر از بالگرد پراکنده شدند. آیت الله خامنه ای با تیم خود، آقای هاشمی رفسنجانی با همراهانش و بنده به همراه شهید چمران و خضرایی در نقطه ای منتظر ماندیم.
یک ساعت انتظار ما به طول انجامید. در این مدت حضرت آیت الله خامنه ای با همراهانشان از جمله سرهنگ دیزجی و سرهنگ سلیمی (که بعدها به عنوان فرمانده کل ارتش انتخاب شد)، به صحبت در موضوع واقعه مشغول بودند. پس از این مدت بود که بالگرد تعمیر شد و به اصفهان برگشتیم و از آن جا نیز با هواپیما به تهران عزیمت کردیم.
**نتیجه بررسیهای انجام شده**
از روز بعد پیرامون این مسئله که هدف کماندوهای آمریکا از چنین مأموریتی چه بوده؛ بررسیهای خود را آغاز کردیم. من مأمور پی گیری پرونده شدم. در هنگام اجرای عملیات با ورود به حریم هوایی ایران یکی از بالگردها در ۱۲۰ کیلومتری کرمان دچار نقص فنی شده بود که به اجبار فرود میآید و سرنشینان آن به بالگردی دیگر منتقل میشوند.
از منطقه طبس که نقشه را در مسیر طی شده توسط بالگردها از دریای عمان به یک منطقه به نام دربند که بین جاده کرمان به دیهوک واقع بود و در آن نقطه سایت راداری داشتیم. در نقشه مشخص کرده بودند که بالگرد اول در این منطقه و بالگرد دوم هم در محدوده دربند دچار مشکل فنی و فرود اضطراری شده بود. آنها همانطور که ذکر شد با مشکلات فراوان حدود نیمه شب خود را به صحرای طبس میرسانند و در تاریکی شب در منطقهای دور افتاده و از قبل تعیین شده طبق نقشه به دست آمده بدون متوجه شدن نیروهای نظامی ایرانی فرود میآیند.
همان گونه که قبلاً اشاره کردم، در حین سوخت گیری خلبان یکی دیگر از بالگردها به علت روشن شدن منطقه (در اثر انفجار تانکر سوخت) در هنگام برخاستن دچار خطای دید میشود و با هواپیمای سی-۱۳۰(kC) سوخت رسان برخورد میکند که هر دو آتش گرفته و منفجر میگردند.
در این حادثه هشت نفر از نیروهای آمریکایی در آتش سوخته و باقیمانده نیروها با هواپیماهای سی 130 منطقه را به سمت فرودگاه عمان ترک میکنند و در نهایت عملیات به طور کامل شکست میخورد. ما به این نتیجه رسیدیم که آمریکاییها با فرماندهی مستقیم کارتر رییس جمهور وقت آمریکا تصمیم میگرفتند تا مأموریت خود را ادامه و گروگانهای خود را از ایران خارج کنند.
طبق نقشه به دست آمده مسیر معکوس عملیات پنجه عقاب آمریکاییها را با بالگرد هوانیروز از تهران پرواز کردیم و به جنوب غربی گرمسار رسیدیم. نیروهای امریکایی در نظر داشتند با شش بالگرد باقیمانده تا ارتفاعات شمال غربی گرمسار به پرواز خود ادامه دهند و در آن جا کماندوها پیاده شوند.
در نقشه هشت نقطه را به صورت دایره بزرگ برای فرود هر هلیکوپتر با ریختن گچ علامت گذاری کرده بودند که با بررسیهای بیشتر متوجه شدیم اشخاصی از عوامل آنها روز قبل به این منطقه آمده و محل اختفای بالگردهای آمریکایی را در درون این تپهها آماده کرده بودند. چون محل فرود بالگردها با علایمی از قبل معلوم شده بود، بنابراین مشخص بود که آنها افرادی را برای چنین مأموریتی سازماندهی کرده بودند که شناسایی آن افراد سومین محور بررسی ما قرار گرفت. زمانی که ما از بالا صحنه علامت گذاری شده محل فرود منطقه دوم بالگردهای آمریکا را مشاهده کردیم دچار تعجب و شگفتی گردیدیم.
کماندوها لباس نیروهای کمیته را باید میپوشیدند. لباسها و خودروهای مورد نیاز برای جابه جایی آنها به تهران، در ایران تهیه و آماده شده بود تا در زمان معینی به آن نقطه برده شود. این لباسها و تجهیزات در انباری در منطقه مسگر آباد تهران (خیابان خاوران) از قبل تهیه و نگه داری شده بود.
متصدیان تهیه و نگه داری و انتقال آن هم از قبل مشخص و منتظر بودند تا زمانی که که به آنها دستور داده شود وسایل را به گرمسار ببرند و طبق برنامه و وظیفه عمل کنند. یک تاجر بازاری دستگیر شده بود که این خودروها و افراد از سوی او تجهیز و مهیا شده بودند که بررسی و تحقیق پیرامون آن پرونده، خارج از مسئولیتها و وظایف ما و مربوط به دادگاه انقلاب اسلامی بود. در هر حال ما پی بردیم که سازماندهی و برنامه ریزیها بسیار دقیق و حساب شده پیش بینی شده بود.
در کنار این بررسی ها، دادگاه انقلاب اسلامی هم به ما اطلاع داد که تعدادی خودروی جمس امریکایی در مسگرآباد با افراد مشخص، منتظر و آماده حرکت بودند. این ده خودرو وظیفه داشتند تا در زمان مشخصی (حدود ساعت 4 بامداد روز 5 اردیبهشت 1359)کماندوهای امریکایی که لباس نیروهای کمیته ای انقلاب اسلامی را میپوشیدند را از تپههای غربی گرمسار به تهران محل لانه جاسوسی، وزارت خارجه و ساختمان حزب رستاخیز سابق (وزارت کشور فعلی) بیاورند.
این خودروها به صورت پراکنده و هر کدام از مسیری باید خود را به سه نقطه در تهران میرساندند. یک نقطه وزارت خارجه بود. چون به امریکاییها خبر رسیده بود، تعدادی از جاسوسها در مکانی در اطراف وزارت خارجه نگه داری میشوند. نقطه دوم سفارت امریکا و نقطه سوم محل فعلی وزارت کشور در خیابان فاطمی بود.
پس از بررسی بعدی به این نکته رسیدیم که اگر نیروها ی کماندو آمریکایی موفق به آزادی جاسوسان میشدند ، قرار بود از شش فروند بالگرد امریکایی 4 فروند آن در ورزشگاه شهید شیرودی فرود میآمدند، یک فروند در محل حزب رستاخیز (وزارت کشور فعلی)، یک فروند هم در وزارت خارجه برای خارج کردن نیروها و جاسوسان از این مناطق و انتقال آنها به منطقه فرودگاه منظریه ضلع غربی دریاچه و اتوبان قم (فرودگاه تمرینهای هوایی نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران) پرواز نمایند.
شبی که قرار بود بالگردهای امریکایی در ورزشگاه امجدیه (ورزشگاه شهید شیرودی) و محل فرود هلیکوپتر در بالای ساختمان وزارت کشور فرود بیایند، چراغهای امجدیه و پد فرود بالگرد در ساختمان وزارت کشور روشن بود. بنابراین تمام برنامهها توسط عوامل جاسوسی از قبل پیش بینی و سازماندهی و آماده شده بود.
تکاوران آمریکایی قصد داشتند ابتدا با سلاحهای شیمیایی، نیروهای محافظ مستقر در سفارتخانه را از پای در آورند. و سپس به طور ضربتی گروگانها را آزاد و به داخل بالگردهای گروه دلتا در ورزشگاه امجدیه (شیرودی) را منتقل کنند. به این ترتیب جاسوسهای امریکا از سه نقطه مزبور جمع آوری و به فرودگاه منظریه قم انتقال داده میشدند.
2 هواپیما ی سی ـ 130 از قبل تحت پوشش هوایی جنگندههای نیروی هوایی آمریکا در فرودگاه منظریه قم فرود آمده تا جاسوسان و کماندوهای امریکایی را از ایران خارج کنند. بالگردهای آمریکایی در فرودگاه منظریه رها و باقی میماندند.
بررسی بعدی ما در باره پدافند هوایی بود. وقتی برای بررسی پدافند به پایگاه یکم شکاری رفتیم، متوجه شدیم که آن شب همه پدافند امنیت هوایی منطقه مهرآباد و تهران جمع آوری شده بودند که به محل دیگری انتقال یابند و هیچ کدام فعال نبودند.
از طرف شخصی (که از جانب ما شناسایی نشد) به افسران پدافند دستور داده شده بود که پدافندها را جمع کنید، چون میخواهیم آنها را به منطقه دیگری انتقال دهیم. به دستور بنی صدر نماینده ای تعیین شده بود تا کنفرانس بین المللی بررسی مداخلات آمریکا در ایران مورخ 12-15 خرداد 1359 (برابر تصویر دعوتنامه ذیل )را برگزار نماید و تمام مدارک و اسناد و اطلاعات را از تیم بررسی کننده شکست آمریکا در طبس و سازمانها و منابع ذیربط دیگر جمع آوری نمایند که بنده به عنوان مسئول تیم بررسی این واقعه در کنفرانس شرکت و کلیه اسناد و مدارکی که ما از بالگردها به دست آوردیم را در اختیار نماینده بنی صدر قرار دادم.
اما با این وجود عدم فعالیت پدافند و رادارها دومین نکته بررسی ما را تشکیل میداد و هیچ زمانی از طرف بنی صدر و دبیر خانه این کنفرانس نتیجه ای اعلام نگردید ولی کپی بعضی از این اسناد نزد من موجود بود که بعدا یک نسخه از مجموعه اسناد به ستاد ارتش و یک نسخه هم به دفتر نظامی مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای تقدیم گردید.
طبق بررسیهای صورت گرفته تعداد کشتهها در واقعه صحرای طبس 12 نفر بودند که هرگز نام سه نفر دیگر (احتمالا نیروهای ایرانی جاسوس آمریکا بوده اند) اعلام نگردیده است.
**دو شرکت هلی کوپتری در ایران که پایگاه جاسوسی بود**
ما مصاحبههای مسئولان سیاسی و نظامی امریکایی و همچنین عکس العملهای آنها را از منابع مختلف نیز پی گیر بودیم. یکی از روزنامههای امریکایی عکسی را که از بالای سفارت امریکا گرفته شده بود، در یکی از صفحاتش چاپ کرده و توضیح داده بود که این عکس توسط ماهواره گرفته شده است. به دقت بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که آن عکس کار ماهواره نیست، بلکه با دوربین گرفته شده است. خلبانی که این عکس را به من نشان داد، تأیید کرد که این عکس از فاصله نزدیک تری گرفته شده است.
من به همان خلبان مأموریت دادم که بررسی کند از فضای سفارت امریکا چه نوع بالگردهایی پرواز کرده اند. پس از بررسیهای دقیق به ما گزارش داده شد که دو شرکت هلی کوپتری در ایران فعال است: یکی از آن شرکت ها، هلی کوپتر سرویس(با سهام داری انگلیسیها و طرفداران دربار شاه) و دیگری به نام هلی کوپتر ایران که حدود 79خلبان با پاسپورت هلندی که اغلب آمریکایی بودند در این شرکتها در حساس ترین نقاط کشور برای صدا و سیما ، وزارت نفت ، انرژی اتمی ، وزارت مخابرات و دیگر وزارت خانهها و سازمانهای دولتی پرواز میکردند.
پس از بررسیها پیرامون این دو نوع شرکت متوجه شدیم که این دو شرکت تحت مدیریت بنیاد مستضعفان است که مسئولیت غیر مستقیم آنها با فردی به نام خاموشی بود. او هم گفت ما این شرکتها و خلبانان را بعد از انقلاب در اختیار گرفتیم (به نفع دولت مصادره کردیم) و از آنها استفاده میکنیم. به او گفتم: چرا به وزارت دفاع چنین مسئله مهمی را اطلاع ندادید؟
بعد از آگاهی و اطلاع از فعالیت دو شرکت مزبور، نتیجه این بررسی را به دکتر چمران، وزیر دفاع اطلاع دادم و طرحی نوشتم که هیچ وزارت خانه ای نباید دارای بالگرد باشد. غیر از نیروهای مسلح که از جنبه امنیتی نگه داری و استفاده از بالگرد جزیی از وظایف کاری و مأموریتی آنها به شمار میرود، وزارتخانهها و سازمانهای تابعه آنها نیازی به نگه داری بالگرد به طور مستقل ندارند، بلکه همه این وزارتخانهها و ارگانها باید دارای یک سازمان مشترک و واحد به نام سازمان خدمات هوایی(ساخه) باشند. این سازمان زیر نظر وزارت دفاع باید نیاز پروازی کلیه وزارتخانهها را تأمین نماید، بنابراین کلیه بالگردهایی که در سازمانها و شرکتهای گوناگون دولتی و غیر دولتی وجود دارند (به جز آشیانه جمهوری اسلامی که زیر نظر نیروی هوایی اداره میشد) باید در یک سازمان زیر نظر وزارت دفاع متمرکز و فعالیت کنند.
این طرح را شب نوشتم و صبح روز بعد آن را به دکتر چمران دادم. پیشنهاد کلیات این طرح قبلا در 15 اسفند 1358 به شورای انقلاب داده شده بود ولی اقدام جدی صورت نگرفته بود، طرح جدید و جامع توسط کارگروهی به سرپرستی من تهیه شد و برای سیر تصویب شورای انقلاب به دکتر چمران تقدیم گردید؛ دکتر چمران آن را به صورت اقدام سریع به شورای انقلاب ارسال نمود که یک روز بعد هم در شورای انقلاب تصویب و به صورت قانون ابلاغ شد.
پس از ابلاغ این مصوبه، در تاریخ پانزدهم مرداد 1359 از سوی دکتر چمران وزیر دفاع وقت حکمی به من داده شد "که به شما ماموریت داده میشود با اختیارات تام من این دو شرکت را پس از ادغام به نفع وزارت دفاع مصادره و خلبانان ایرانی را جایگزین خلبان خارجی نمایید." من ابتدا به دو شرکت خارجی مراجعه و پایان مأموریت و فعالیت آنها را ابلاغ کردم.
اجرای عملیات نافرجام کماندوهای آمریکایی سبب اطلاع از وجود چنین شرکتهای جاسوسی هلی کوپتری شد که سرانجام با مصوبه شورای انقلاب به فعالیت آنها پایان داده شد. در مدت کمتر از یک ماه، این دو شرکت را در یکدیگر ادغام، به نفع وزارت دفاع مصادره و خلبانان ایرانی را جایگزین خلبانان خارجی کردیم. محل جدید شرکت جدید هلی کوپتری در خیابان نور باران (بین خیابان مطهری و خیابان بهشتی) واقع بود.
بررسی دقیق تر ما نشان داد که این دو شرکت هلی کوپتری بهترین پایگاه اطلاعاتی آمریکا و انگلیس بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بوده است. خلبانان شرکت مأموریت پروازی اغلب سازمانها و نهادهای وابسته به دولت و وزارت خانهها مثل توانیر را انجام میدادند.
در واقع یک عکس باعث شد که ما دو شبکه جاسوسی بزرگ و راهبردی را در کشور کشف کنیم. نزدیک به 60 فروند بالگرد در این دو شرکت فعالیت میکردند که تعدادی از آنها امریکایی و فرانسوی و به صورت تملیکی و اجاره ای فعالیت میکردند و مدیر عامل شرکت هلیکوپتر سرویس شخصی به نام آندرو پایک که از مامورین برجسته اطلاعاتی سفارت انگلیس در تهران بود که در هنگام فرار در فرودگاه مهر آباد توسط نیروهای کمیته انقلاب اسلامی به دستور دادستان انقلاب دستگیر و بازداشت گردید.
یک ماه پس از گذشت تغییر و تحولات مربوط به دو شرکت هلی کوپتری، آیت الله اشراقی (نماینده حضرت امام خمینی در دولت بنی صدر) به من تلفن کردند و گفتند: من از طرف امام میخواهم به دیدن شما بیایم. روز بعد آیت الله اشراقی به محل شرکت در خیابان نور باران آمد، برای کارکنان سخنرانی کرد و بعد هم از طرف امام این اقدام ارزشمند و ملی را به مسئول ادغام و همه کارکنان ایرانی تبریک گفتند .
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منابع مورداستفاده،مختلف ازجمله ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹مشرق،بااصلاحات واضافات.
برای رسیدن به اهداف بایدازراهش واردشد.
تغییرقیافه یک مدیربانکی در۲دولت : بهمن۱۳۹۶ و بهمن ۱۴۰۰
دردولت روحانی بدون ریش و دردولت رئیسی باریش ومحاسن.
تفاهم نامه سایپا و بانک مهر اقتصاد۱۳۹۶
«مهدی رضایی»مدیرعامل بانک مهر اقتصاد دولت روحانی،تفاهم نامه سایپا و بانک مهر اقتصاد ۲۱ بهمن ۱۳۹۶
«مهدی رضایی» باحکم خاندوزی(وزیراقتصاددولت رئیسی) بهعنوان سرپرست بانک کشاورزی منصوب شد۲۱ بهمن ۱۴۰۰
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:فارس چه چیزی را تکذیب کرد!؟
خبرگزاری فارس نوشت: طی روزهای گذشته تعدادی از کاربران دو تصویر از یک مدیرعامل بانک را منتشر کردند و مدعی شدند که وی با توجه به این که در کدام دولت پست گرفته است، چهره ظاهری اش هم تغییر میکند.
این عده ادعا میکنند مهدی رضایی در زمان مدیریتش بر بانک مهر اقتصاد در دولت روحانی(۱۳۹۵) بدون محاسن بوده و امسال(۱۴۰۱) در زمان ریاستش بر بانک کشاورزی در دولت رئیسی با ریش و محاسن ظاهر شده است.
اما واقعیت این است که تغییر چهره وی هیچ ارتباطی با سمت گرفتنش در دولت رئیسی ندارد، چرا که وی سالها است که با چنین چهرهای ظاهر میشود(تصاویر منتشر شده از وی در سال ۹۸ هم چنین موضوعی را اثبات میکند)
تصاویر بدون محاسن وی هم مربوط دورانی است که وی کارمند یکی از بانکها بوده است.
توضیح مدیریت سایت پیراسته فر:دکواسیون تفاهم نامه سایپا و بانک مهر اقتصاد۱۳۹۶
ایلنانوشت: صبح امروز(۲۱ بهمن ۱۳۹۶ )معاونان مالی و اعتباری سایپا و بانک مهر اقتصاد تفاهم نامهای برای تامین مالی قطعه سازان به امضا رساندند.
وزیر امور اقتصادی و دارایی طی حکمی «مهدی رضایی» را به سمت سرپرست بانک کشاورزی منصوب کرد. پیش از این روحالله خدارحمی عهدهدار سمت مدیرعاملی بانک کشاورزی بود.
به گزارش روابط عمومی وزارت اقتصاد، احسان خاندوزی، وزیر اقتصاد در حکمی که روز پنجشنبه(۲۱ بهمن ۱۴۰۰) منتشر شد، «مهدی رضایی» را بهعنوان سرپرست بانک کشاورزی منصوب کرد.
در حکم وزیر اقتصاد آمده است: «نظر به تعهد، تخصص و توانمندیهای ارزنده جنابعالی به موجب این ابلاغ شما را بهعنوان سرپرست بانک کشاورزی منصوب میکنم. همکاری، همدلی و همراهی در این مأموریت دستهجمعی پیششرط موفقیت است. امید است با اتکا به خداوند متعال و اهتمام به عدالتمحوری، انقلابیگری، مردمداری، پاکدستی، فسادستیزی و قانونمداری، در تحقق اهداف دولت و حل مشکلات مجدانه بکوشید.»پنجشنبه ، ۲۱ بهمن ۱۴۰۰
شب قدرشب قدرکدام است؟دعاوتفکروتعقُل -عُلمایی که شب قدرکتاب نوشتند
رازمخفی ماندن شب قدر/کشف شب قدر
درادامه خواهیدخوند: آیا قبل ازاسلام(ادیان دیگر)شب قدروجودنداشت؟ و تنزل الملائکه یعنی چه؟ «روح »چیست؟(بازه زمانی)
شب(جُهَنى ) چیست؟درادامه می خوانید،زمان (بازه زمانی)شب قدر؟ شروع وپایان؟
شیخ صدوق می گوید: بهترین عمل در شب های قدر، مذاکره علمی است.(البته این معنای نفی دعا وقران به سرکردن نیست).
*«حکیم ملّا هادى سبزوارى» در بیست و سوم رمضان سال ۱۲۶۱، تألیف کتاب منظومه را به پایان رسانده است.
۲۳ ماه رمضان ۱۲۵۴
*«علامه شیخ محمد حسن نجفی صاحب جواهر»نوشتن کتاب «جواهر» در شب ۲۳ ماه رمضان ۱۲۵۴ هجری به اتمام می رسد.
*«علامه طباطبایی» در شب ۲۳ ماه رمضان سال ۱۳۹۲ هجری « شب قدر» کار نگارش المیزان را به اتمام رساند.
* «آیت الله ری شهری» نگارش کتاب میزان الحکمة را در بیست و سوم ماه رمضان سال ۱۴۰۵، به پایان رساند.
اعمال شب های قدر
اعمال مشترک این شبها چند چیز هستند:
اول:«غسل»
علامه مجلسی:بهتر است غسل شبهای قدر را مقارن غروب آفتاب انجام دهند که نماز مغرب را با غسل بخوانند.
دوم:«خواندن ۲ رکعت نماز»
در هر رکعت بعد از حمد، هفت مرتبه سوره توحید (قل هو الله احد) را بخواند و بعد از پایان نماز ۷۰ مرتبه بگوید «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَاَتُوبُ اِلَیْهِ»
در روایتی از رسول خدا(ص) آمده است که کسی که این عمل را انجام دهد از جای خود برنخیزد مگر اینکه خدای متعال او و پدر و مادرش را بیامرزد و خداوند، فرشتگان را مامور میکند که تا سال آینده برای وی حسنات بنویسند.
سوم:«باز کردن قرآن و قرائت دعای مخصوص آن»؛ متن دعا در ادامه میآید:
اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِکِتابِکَ الْمُنْزَلِ
خدایا از تو خواهم به حق کتاب فرستادهشدهات
وَ ما فیهِ وَ فیهِ اسْمُکَ الاْکْبَرُ وَاَسْماَّؤُکَ الْحُسْنی
و آن چه در آن است که در آن است نام بزرگت و نامهای نیکویت
وَما یُخافُ وَ یُرْجی اَنْ تَجْعَلَنی مِنْ عُتَقاَّئِکَ مِنَ النّارِ
و آنچه بدانها ترس و امید شود که قرارم دهی از زمره آزادشدگانت از دوزخ
پس هر حاجت که داردازخدا بخواهد..
چهارم:«بر سر گرفتن قرآن»
امام صادق (ع) قرآن مجید را باید بر سر گذاشت و گفت:
اَللّهُمَّ بِحَقِّ هذَا الْقُرْآنِ
خدایا به حق این قرآن
وَ بِحَقِّ مَنْ اَرْسَلْتَهُ بِهِ
و بحق آن کس که او را بدان فرستادی
وَ بِحَقِّ کُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فیهِ
و بحق هر مؤمنی که در این قرآن مدحش کردهای
وَ بِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ فَلا اَحَدَ اَعْرَفُ بِحَقِّکَ مِنْکَ
و بحقی که تو بر ایشان داری زیرا کسی نیست که حق تو را بهتر از خودت بشناسد
سپس ۱۰ مرتبه بگوید؛ «بِکَ یا اَللّهُ» بحق خودت ای خدا
و ۱۰ مرتبه «بِمُحَمَّدٍ» بحق محمد صلی الله علیه وآله
و ۱۰ مرتبه «بِعَلی» بحق علی علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بِفاطِمَةَ» بحق فاطمه سلامالله علیها
و ۱۰ مرتبه «بِالْحَسَنِ» بحق حسن علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بِالْحُسَیْنِ» بحق حسین علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بِعَلِیّ بْنِ الْحُسَیْنِ» بحق علی بن الحسین علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بُمَحَمَّدِ بْنِ عَلِی» بحق محمد بن علی علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ» بحق جعفر بن محمد علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بِمُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ» بحق موسی بن جعفر علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ مُوسی» بحق علی بن موسی علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِی» بحق محمد بن علی علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ» بحق علی بن محمد علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِی» بحق حسن بن علی علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بِالْحُجَّةِ» به حق حضرت حجت علیهالسلام
پس هر حاجتی که دارد از خداوند طلب کند و در تمام این اذکار نهایت حضور قلب و توجه به درگاه خدا را حفظ کند.
از هنگام غروب آفتاب، شروع میشود، تا وقتی که تااذان صبح« حتّی مطلع الفجر»
شب قدر. از هنگام غروب آفتاب، سلام الهی -«سلام هی حتّی مطلع الفجر» – شروع میشود، تا وقتی که اذان صبح آغاز میگردد.
این چند ساعتِ این وسط، سلامِ الهی و امن الهی و خیمهی رحمت خداست که بر سراسر آفرینش زده شده است. آن شب، شب عجیبی است؛ بهتر از هزار ماه، نَه برابر آن؛ «خیرٌ من ألف شهر».هزار ماه زندگی انسان، چقدر میتواند برکات به وجود آورد و جلب رحمت و خیر کند! این یک شب، بهتر از هزار ماه است. این، خیلی اهمیّت دارد. این شب را قدر بدانید و آن را به دعا و توجّه و تفکّر و تأمّل در آیات خلقت و تأمّل در سرنوشت انسان و آنچه که خدای متعال از انسان خواسته است و بیاعتباری این زندگی مادّی و اینکه همهی این چیزهایی که میبینید، مقدّمهی آن عالمی است که لحظهی جان دادن، دروازهی آن عالم است، بگذرانید.خطبه های نمازجمعه،آیت الله خامنه ای۱۲ بهمن ۱۳۷۵
شبی است سرشار از سلامت و برکت و رحمت تا طلوع سپیده
لیله القدری که در این ماه رمضان است و قرآن صریحاً میفرماید:«لیله القدر خیرٌ مِن الف شهر» یک شب بهتر است از هزار سی روز – هزار ماه – بسیار مهم است. چرا این قدر فضیلت را به یک شب دادند؟ زیرا برکات الهی در این شب زیاد است؛ نزول ملائکه در این شب زیاد است؛ این شب، سلام است؛ «سلام هی حتّی مطلعالفجر»؛ از اوّل تا آخر این شب، لحظاتش سلام الهی است. «سلام قولا مِن ربّ رحیم». رحمت و فضل الهی است که بر بندگان خدا نازل میشود.
لیله القدر، شب ولایت است.
هم شب نزول قرآن است، هم شب نزول ملائکه بر امام زمان است.
هم شب قرآن و شب اهل بیت است، هم شب قرآن و هم شب عترت است.
لذا سورهی مبارکهی قدر هم، سورهی ولایت است.
شب قدر خیلی ارزش دارد. همهی ماه رمضان، شبها و روزهایش ارزش والا دارد. البته لیلهالقدر نسبت به روزها و شبهای ماه رمضان، خیلی فاخرتر است؛ باید قدر بدانید. در این روزها و در این شبها، همه بر سر سفرهی انعام الهی حاضرید. استفاده کنید.بیانات در دیدار مردم قم/منبع پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری،آیت الله خامنه ای۱۹ دی ۱۳۷۵
مطلع الفجر چه زمانی است؟
امام خمینی:صبح «فجر»صادق به آن وقت و ساعتی از شبانه روز گفته می شود که اولین و با فضیلت ترین وقت برای ادای نماز صبح است.
صبح کاذب «فجر کاذب» آن لحظه ای است که شب به پایان رسیده و برای اولین بار بعد از پایان شب، نور سفیدی در افق (در سمت مشرق) پیدا می شود و این سفیدی به شکل گوش گرگ است.
در این لحظه، اگر چه شب به پایان رسیده، ولی هنوز وقت نماز صبح نرسیده است . به همین جهت به آن صبح کاذب یا فجر کاذب گفته می شود. اما در ادامه مقدار سفیدی کم کم گسترش پیدا کرده و در ناحیه ی مشرق پراکنده می شود و در این موقع می توان نماز صبح را بجا آورد، زیرا صبح فرا رسیده است. از این جهت به این سفیدی، فجر صادق «صبح صادق» گفته می شود.(اذان صبح)/عروة الوثقی، ج ۱، ص ۳۸۸/تحریرالوسیله، ج ۱، ص ۱۱۲، انتشارات مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی
آیت الله خامنه ای:شب قدر. از هنگام غروب آفتاب، سلام الهی -«سلام هی حتّی مطلع الفجر» – شروع میشود، تا وقتی که اذان صبح آغاز میگردد.
***
ملا فتح اللّه کاشانى از علمای شیعه قرن دهم (متوفی ۹۸۸ ق) درمنهج الصادقین در تفسیر سوره (قدر) از پیامبر خدا (ص) روایت می کند که آنحضرت فرمودند: هر کس شب قدر را احیا دارد و مومن باشد و به روز جزا اعتقاد داشته باشد، تمامى گناهانش آمرزیده مى شود.
امام صادق (ع) : شماره ماه هاى سال نزد خداوند، دوازده ماه است و سر آمد ماه ها، رمضان است و قلب ماه رمضان ، لیله القدر است .
پیامبر اکرم (ص): لیله القدر سیده اللیالى - شب قدر، سرور شبهاست .
تعیین شب قدرچرادرهاله ای ازابهام است!
در این که شب قدر، بیش از یک شب در سال نیست و در این که آن شب در ماه مبارک رمضان واقع شده است ، نزد ما خلافى نیست ، اما در تعیین یکى از شب هاى ماه رمضان ، به عنوان شب قدر، بین علما و دانشمندان ، اختلاف وجود دارد. و همان طور که (صلوه وسطى ) در بین نمازهاى پنج گانه و (اسم اعظم ) در میان اسماى الهى و (ساعت استجابت دعا) در ساعت هاى روز جمعه و (ولى خدا) در بین بندگان و (رضاى خدا) در طاعات و (سخط خود را) در سیئات گذاشته است و وقت قیام ساعت و هنگام قیام امام زمان (عج ) و وقت مرگ را نیز مشخص نفرموده است – تا اهل معصیت آنها را وسیله نیل به مقاصد خود قرار ندهند – و در مقابل ، مومنان بیشتر مراقب اعمال و رفتار خود باشند و کلیه نمازهاى روزانه را با توجه و دقت کامل انجام دهند و کلیه اسماى الهى را نیز مواظبت کنند و به همه بندگان احترام نمایند و روز جمعه به دعا بیشتر همت گمارند،و قیام قیامت ، مخفى است تا مردم از وقوع ناگهانى او وحشت داشته باشند و شب قدر، نیز مستتر و مخفى است و دقیقا مشخص نیست ؛ اما بى گمان این عدم تعیین به نفع بندگان است و در روایت آمده است که :
امیرالمؤ منین (ع): اخبرنا عن لیله القدر؟
قال : ما اءخلوا من ان اکون اعلمها و لست اشک ان الله انما یسترها عنکم ، نظرا لکم ، لاءنه لو اعلمکموها عملتم فیها و ترکتم غیرها.
به امیر مؤ منان على (ع) گفتند: ما را از شب قدر آگاه کن . فرمود: خالى از این نیستم که آن را بدانم . شک ندارم که خداوند به خاطر کمک کردن و مهلت دادن به شما آن را از شما مى پوشاند، چون اگر آن را به شما اعلام مى کرد، در همان شب عمل مى کردید و در غیر آن شب ، عبادت را ترک مى کردید.
بنابراین شاید حکمت اخفا و مجهول ماندن آن این باشد که مومنان ، شبهاى بیشترى را قدر بدانند و به آرزوى درک فضیلت آن به کارهاى نیک و عبادت بیشترى پرداخته و از معاصى و زشتیها دورى گزینند و در پرستش خداوند تلاش نمایند
شیخ بهایی در کشکول :در مشهد رضوى ، در ماه ذى القعده ، سال ۱۰۰۷ این اشعار را گفتم :
تو ز دیو نفس اگر جویى امان/رو نهان شو، چون پرى از مردمان
چون شب قدر از همه مستور شد/لاجرم از پاى تا سر، نور شد
اسم اعظم چون کسى نشناسدش/سرورى بر کل اسما بایدش
گنج خواهى ، کنج عزلت کن مقام/واستتر واستخف ، عن کل الاءنام
تا تو نیز از خلق پنهانى همى/لیله القدرى و اسم اعظمى.
تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ﴿٨٣قصص)شیخ بهایی درادامه می گوید:در شب دیگر که این اشعار را گفتم ، در خواب دیدم که پدرم رقعه اى به من داد، چون ملاحظه کردم ، دیدم بر بالاى آن این آیه شریفه مرقوم است :
(آری،) این سرای آخرت را (تنها) برای کسانی قرارمیدهیم که اراده برتریجویی در زمین و فساد را ندارند؛ و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است!
ابن عباس : جمله لیله القدر سه بار در سوره قدر تکرار شده و مجموع حروف لیله القدر نه حرف است و حاصل ضرب سه در نه ، بیست و هفت است ، به همین مناسبت باید شب قدر، شب بیست و هفتم باشد.
بعضی هامعتقدند که همه شب هاى ماه رمضان ، احتمال قدر بودن را دارد.
بعضى شب اول و برخى شب هفدهم و عده اى شب نوزدهم را شب قدر معرفى کرده اند.
کثیرى هم معتقدند که شب قدریکی ازشب های در دهه آخر ماه رمضان است
حمران از امام باقر(ع) درباره آیه (انا اءنزلناه فى لیله مبارکه ) مى پرسد. امام در جواب مى فرماید:
نعم لیله القدر، فى کل سنه ، فى شهر رمضان ، فى عشر الاواخر
بلى ، آن شب قدر است که در تمام سالها در دهه آخر رمضان واقع شده است .
پیامبر اکرم (ص) :التمسوها فى العشر الاواخر- شب قدر را در دهه آخر ماه مبارک رمضان بجویید.
نزول قرآن و شب قدر، در ماه رمضان است.
قرآن در ماه رمضان نازل شد: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ» (بقره/۱۸۵)؛
ودرشب قدرنازل شده:«إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ» (قدر/۱)
از کنار هم قرار دادن این دو آیه مشخص میشود که شب قدر در ماه رمضان است.
شب قدر کدام شب است؟
مقدّرات سال در شب نوزدهم تقدیر می شود؛ «قُسِمَ فِیهَا الْأَرْزَاقُ وَ کُتِبَ فِیهَا الاجَالُ وَ خَرَجَ فِیهَا صِکَاکُ الْحَاجِّ» (مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۴۷۰، باب تعیین لیلة القدر)؛ در شب نوزدهم ارزاق، درآمدها و روزی افراد و همچنین مدت حیات و زندگی آنان تا سال آینده تعیین میشود. علاوه بر آن در شب نوزدهم مشخص میشود که چه کسانی در آن سال به حج می روند.
سپس در شب بیست و یکم آنچه در شب نوزدهم مقدر شده، بر آن ابرام و تأکید میشود.
یعنی در شب بیست و یکم آنچه در شب نوزدهم تعیین و مقدر شده، قابل تغییر است، آنچه که از شب نوزدهم تا شب بیست و یکم مقدر شده و تغییر یافته، در شب بیست و یکم ثبت شده و در شب و بیست و سوم قطعی، نهایی و امضا میشود.
بنابراین هر سه شب از شبهای قدر به شمار میآیند اگرچه در شب بیست و سوم مقدرات سال آینده انسان نهایی میشود.
چرا شب قدر بصورت قطعی مشخص نشده است؟
از حضرت علی (ع) می فرماید: مَا أَخْلُو مِنْ أَنْ أَکُونَ أَعْلَمُهَا فَأَسْتُرَ عِلْمَهَا وَ لَسْتُ أَشُکُّ أَنَّ اللَّهَ إِنَّمَا یَسْتُرُهَا عَنْکُمْ نَظَراً لَکُمْ لِأَنَّکُمْ لَوْ أَعْلَمَکُمُوهَا عَمِلْتُمْ فِیهَا وَ تَرَکْتُمْ غَیْرَهَا وَ أَرْجُو أَنْ لَا تُخْطِئَکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
خالی از این نیستم که آن را بدانم و از شما پنهان کنم. شک ندارم که خداوند به خاطر کمک کردن و مهلت دادن به شما آن را از شما میپوشاند، چون اگر آن را به شما اعلام میکرد، در همان شب عمل میکردید و در غیر آن شب، عبادت را ترک میکردید و امید آن دارم که اگر خدا بخواهد، شب قدر را به خطا نگیرید. /محمدی ری شهری، ماه خدا (ترجمه جواد محدثی)، قم، دارالحدیث، ۱۳۸۳ش، ج۲، از ص ۷۷۴ تا ص ۷۹۴.
ماادرائک ما لیلة القدر، لیلة القدر خیر من الف شهر
شب قدر بهتر و برتر از هزارماه است.
هزار ماه هم حدود هشتاد و چند سال دنیوی است که خود یک عمر محسوب میشود.
در واقع یک شب قدر برابری میکند با هشتاد و چند سال.
اینجا خداوند متعال چنین میفرمایدکه اگر ما بتوانیم به درک این شب عزیز برسیم، قطعاً بهتر و باارزشتر از عبادت در هزار ماه است و این مطلب خود نشان میدهد که درسآموختگان مکتب اسلام ناب محمدی(ص)بسیار مستعد هستند که خداوند چنین شبی را برای آنان مقدر فرموده و در سوره قدر در قرآن کریم با صراحت تمام فرموده است: «ماادرائک ما لیلة القدر، لیلة القدر خیر من الف شهر»؛ یعنی ای انسان چهچیزی تو را به عظمت این شب قدر آگاه خواهد کرد، شبی که از نظر مقام ومنزلت و مرتبه از هزار ماه بهتر و بالاتر است./تسنیم
در هر حال برخى تصور کرده اند که همه شب هاى ماه رمضان ، احتمال قدر بودن را دارد. و بعضى با استفاده از بعضى روایات ، شب اول و برخى شب هفدهم و عده اى شب نوزدهم را شب قدر معرفى کرده اند.
جمع کثیرى به استناد روایات فراوان دیگر معتقدند که در دهه آخر ماه رمضان است و این قول ، اتقان بیشترى دارد.
اینک ، به پاره اى روایات که مستند قول اخیر است ، اشاره مى کنیم :
*حُمران(حُمران بن اعین) از امام پنجم (علیه السلام ) درباره آیه (انا اءنزلناه فى لیله مبارکه ) مى پرسد. امام باقر (علیه السلام ) در جواب مى فرماید:
نعم لیله القدر، فى کل سنه ، فى شهر رمضان ، فى عشر الاواخر؛
بلى ، آن شب قدر است که در تمام سالها در دهه آخر رمضان واقع شده است .
* پیامبر اکرم (ص) مى فرمایند:(التمسوها فى العشر الاواخر؛ شب قدر را در دهه آخر ماه مبارک رمضان بجویید.)
*: ان النبى (ص) کان یوقظ اهله ، فى العشر الاواخر من شهر رمضان ؛ رسول خدا اهل خویش را در دهه آخر ماه رمضان بیدار مى کرد.
شب۲۳ احتمالش بیشتراست
در تعیین (شب قدر) اختلاف نظر است ، ولى از مجموع روایت هاى وارد شده در این موضوع و سیره پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) و اصحاب مى توان گفت :
شب قدر بودن شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان ، یقینى است . و شب هاى نوزدهم و بیست و یکم وسیله اى براى دست یافتن به آن است .
«شب جُهَنی» چه شبی است؟ علت نامگذاری «سومین شب قدر»به «شب جُهَنی»چیست؟
شخصی بنام «عبدالله بن انیس جُهَنى»، که شغلش دامدار-رمه دار- از قبیله «جُهَنیّه» است که بادیه نشین بود. او به دلیل دورى از مدینه، امکان حضور دایم در مدینه را نداشت.
روزى خدمت رسول خدا(ص) رسیدند و احوال خویش را عرضه داشت که به دلیل بُعد مسافت،ومراقبت ازگوسفندان دراطراف شهر امکان حضور دایم در شبهاى رمضان و إحیاء نگهداشتن را در مدینه ندارد و از پیامبر(ص) خواست تا شب قدر را براى او معین کند تا در آن شب در مدینه حضور یابد و به عبادت بپردازد.
نقل کرده اند که : عبدالله انیس انصارى (جُهَنى ) که در خارج مدینه مى زیسته و شرایطش طورى بوده که نمى توانسته زیاد به مدینه بیاید و از خیرات و برکات رسول خدا (ص) استفاده کند روزى خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شد و عرض کرد: من شتران و گوسفندان و کارگرانى دارم و منزلم از مدینه دور است ، ولى دوست دارم ، یک شب از شب هاى ماه رمضان را معین فرمایید تا سعى کنم به مدینه بیایم و در نماز حاضر شوم .
پیامبراکرم(ص)مطلبی درگوش او-سری-بهش گفتند،اماعده ای پیگیربودند که بدانندجواب رسول الله چیست؟
این چوپان رازیرنظرداشتند،متوجه شدند که«جُهَنى»فقط شب ۲۳به مدینه آمدودرنمازحاضرشد وشب رابیتوته کرد!
وقتى شبهاى بیست و سوم ماه رمضان فرا مىرسید«جُهَنی»با همه خانواده و فرزندان و غلامان به مدینه مى آمد و آن شب را مى ماند و صبحگاهان به منزل خویش بر مىگشت. (مفاتیح الجنان، اعمال شب بیست و سوم ماه رمضان)
وبدینصورت رازش فاش شدوازآن ببعدوقتی کسی میخواست شب خاصی را«شب قدر»بداندباهمان صورت -رازآلود-می گفتند«شب جُهَنی»که این اسم مترادف «شب قدر»شد،همچنان که اسم «کُمَیل بن زِیاد بن نَهِیک نَخَعی صُهبانی کوفی»بادعای کمیل گره خورده،اسم«عبدالله بن انیس جُهَنى»باشب قدر،بااین تفاوت که ماجرای کمیل متفاوت باجُهَنی است.
فدعاه رسول الله (ص) فسارّه فى اءذنه ، فکان الجهنى ، اذا کان لیله ثلاث و عشرین ، دخل بابله و غنمه و اهله ، الى المدینه ؛
پیامبر اکرم (ص) مطلبى را به گوش او سرى فرمودند و پس از آن این مرد، شب هاى بیست و سوم ماه رمضان با شتران و گوسفندان و کارگران خود وارد مدینه مى شد.
از آن پس، شب بیست و سوم به عنوان شب قدر و «شب جهنى» معروف شد.[الدرالمنثور، ج۶]
دلائل دیگری که احتمال مى رود «شب قدر» شب۲۳ باشد،
رسول اکرم(ص) فرمود:شب۲۳
تسع عشره واحدى و عشرین و ثلاث و عشرین؛ شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم است.
قلت ، فان اءخذت انسانا، الفتره او عله ، ما المعتمد علیه من ذلک ؛
پرسیدم : اگر کسى معذور باشد، به کدام شب بیشتر اهمیت بدهد؟
پیامبر(ص)فرمودند:ثلاث و عشرین ؛ به شب بیست و سوم .
از امام صادق (ع) روایت است که فرمودند:شب۲۳
التقدیر فى لیله تسعه عشر، و الابرام فى لیله احدى و عشرین ، و الاءمضاء فى لیله ثلاث و عشرین ؛
اندازه گیرى و تقدیر امور در شب نوزدهم انجام مى شود و سپس در بیست و یکم ، ابرام و مهیا براى امضا مى گردد و آن گاه در شب بیست و سوم ، امضا خواهد شد.
شیخ صدوق مى فرماید:شب۲۳
اتفق مشایخنا – رضى الله عنهم – فى لیله القدیر، على انها لیله ثلاث و عشرین من شهر رمضان . بزرگان شیعه اتفاق کرده اند که شب قدر، بیست و سوم رمضان است .
*فتّال نیشابورى نیز مى نویسد:شب۲۳
اتفق اکثر مشایخنا – رضى الله عنهم – على ان لیله القدر، لیله ثلاث و عشرین -بیشتر مشایخ ما اتفاق کرده اند که بیست و سوم ماه رمضان ، شب قدر است.
*عبدالله عمر گفت : در عهد رسول (ص) چند نفر از صحابه به خواب دیدند که شب قدر، شب بیست و سوم است . حضرت رسول (ص) فرمودند: خواب هاى شما موافق است ، هر که خواهد عبادتى کند، به شب بیست و سوم اهمیت دهد.
* نقل می کنندکه بنى سلمه چندنفر را به مدینه فرستادند تا از رسول (ص ) بپرسند که شب قدر، کدام شب است .
آنهابه به خدمت پیامبر(ص) رسیدند آن شب ۲۱روزازماه رمضان گذشته بود،ازآنحضرت سوال کردندکدام شب احتمالش بیشتراست که شب قدرباشد؟
حضرت فرمودند:امشب چندم است ؟
گفتند: بیست و دوم
پیامبر فرمودند:فردا شب
* از امام صادق (ع) منقول است که فرمودند:شب۲۳
ان لیله الثالث و العشرین من شهر رمضان ، هى لیله الجهنى ، فیها یفرق کل امر حکیم ، و فیها تثبت البلایا و المنایا و الاجال و الارزاق و القضایا و جمیع ما یحدث الله فیها، الى مثلها من الحول ، فطوبى لعبد احیاها، راکعا و ساجدا و مثّل خطایاه بین عینیه و یبکى علیها، فاذا فعل ذلک ، رجوت ان لا یخیب ان شاء الله .
از این روایت استفاده مى شود که محققا شب بیست و سوم رمضان ، همان لیله جهنى است که در آن ، هر امر محکمى فیصله داده خواهد شد و در آن شب ، هر حادثه اى اعم از بلا، مرگ ، زندگى و روزى و تمام آنچه از حوادث الهى در این شب و سایر شب ها در طول سال واقع خواهد شد، معین مى گردد.
و سپس امام (ع) مى افزایند:
(خوشا به حال آن بنده اى که شب یاد شده را به رکوع و سجود احیا نماید و گناهان خود را در مقابل دیدگان مجسم کند و بر انجام آنها بگرید که اگر چنین کرد، امیدوارم که به خواست خدا ناامید نشود)
حفص بن غیاث از امام صادق (ع ) از رسول خدا (ص) نقل کرده است :
انزل القرآن فى ثلاث و عشرین من شهر رمضان ؛
قرآن در شب ۲۳ رمضان نازل شده است . از سوى دیگر بر حسب دو آیه از قرآن ، این کتاب آسمانى در ماه رمضان و در شب قدر نازل شده است ، بنابراین شب قدر شب ۲۳ رمضان است .
سید ابن طاووس رحمه الله مى گوید: طبق کشف و بیان ، شب قدر همان شب بیست و سوم رمضان مى باشد.
شب قدر در مناطق مختلف
آیا شب قدر در تمام کره زمین یک شب معین است یا متفاوت است ؟
بعضى معتقدند، از آن جا که شروع ماه هاى قمرى در همه مناطق همزمان نیست ، شب قدر هم در همه بلاد، یک شب خاص نخواهد بود. برخى دیگر مى فرمایند: آغاز ماه هاى قمرى ، در کلیه مناطق یکى است و اگر در شهرى از شهرها هلال رؤ یت شود، آن شب در جمیع مناطقى که با محل رؤ یت در بخشى از شب مشترکند، اول ماه است و آن گاه پس از گذشت ۲۳ شب از رویت هلال رمضان ، آن شب (لیله القدر) است .
دلیل این بزرگان ، اطلاق صحیحه هشام بن حکم از امام صادق (ع) است که فرمودند:
ان کانت له بیّنه عادله على اهل مصر، انهم صاموا ثلاثین على رؤ یته ، قضى یوما.
کسى به واسطه ندیدن هلال ، ۲۹ روز ماه رمضان را روزه گرفت ، سپس بینه عادله پیدا شد بر این که در شهرى از شهرها سى روز روزه گرفته اند، به واسطه رویت هلال در شب قبل آن ، باید یک روز قضا کند.
و در موثقه بصرى ، امام صادق (ع) فرمودند:
فان شهد اهل بلد آخر، فاقضه ؛ اگر اهل شهرى شهادت دهند که هلال را دیده اند و در آن روز که یوم الشک بود و روزه نگرفت ، باید آن را قضا کند.
در این مورد، صاحب جواهر و نراقى در مستند و حکیم در مستمسک ، نیز این قول را تقویت کرده اند.
و اما از آنجا که اکثر فقها صحیحه هشام را مقید دانسته اند، لذا بر ماست که رعایت احتیاط کرده و ضمن توجه به رویت هلال در شهرهاى نزدیک و یا موافق در افق ، شب بیست و سوم پس از رویت هلال در بلد خود را نیز احیا بداریم و همچنین شب بیست و سوم پس از رویت هلال در شهرهاى دور و یا مخالف در افق را نیز احیا بگیریم تا مطمئن به درک فضیلت شب قدر گردیم.
***
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:قرآن نازل شده برای تفکروتدبر ،نه صرفاً برای خواندن وقرائت
کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ اللَّـهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ ﴿٢٦٦﴾بقره،این کلمه« تَتَفَکَّرُونَ»درآیات ٢١٩ و٥٠ همین سوره نیزتکرارشدهو کلمه «یَتَفَکَّرُونَ» درآیات ١٩١آل عمران-١٧٦اعراف-٢٤ یونس-۳رعد-٢١روم-٤٢زمر-١۳جاثیه-همچنین درآیات١١و٤٤و٦٩نحل تکرارشده
در بعضی از آیات قرآن، خداوند انسانها را به علت تعقل نکردن مؤاخذه کرده و با عباراتی؛ مانند: «أَ فَلا تَعْقِلُون»، «أَ فَلا تَتَفَکَّرُون» و «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآن»، آنها را دعوت به تفکر و تعقل در مباحث مختلف میکند.
اگرچه آنهایی که صرفاً برای خواندن«قرائت»وقت صرف می کنندمأجورند،ثواب می برند واما فرق می کندآن کس که می داند چه می گوید وباآن کس که نمی داند،وخداوند حتی درواجبات نهی کرده ازاینکه درنمازی که آگاهی وهوشیاری لازم را ندارید،نمیدونیدچه می گویید نخوانید،تأخیربیندازیدیَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنتُمْ سُکَارَىٰ حَتَّىٰ تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ ٤٤نساء(اگرچه دراینجا ظاهرآیه اشاره به مستی دارد ولی باطنش که درآیه هم مشهوداست میفرماید:حَتَّىٰ تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ(تابدانیدچه می گویید)
دریکی ازسحرهای ماه رمضان( زمان اجرای جمشیدی )یک عالمی صحبت میکردوتأکیدمیکرد که زیادتربخوانیدتاثواب بیشتری ببرید،مجری ازایشان سئوال کرد که ممکن است درآینصورت غلط تلفظ کنند،آن حضرت آیت الله محترم گفتندهمینطوربخوانند،بگذرند،فرشتگان می آینداصلاح می کنند!
درباب «دعا»هم همینطور،خیلی کسان دعا می خوانند برای رسیدن به ثواب،برای نمونه دریکی ازمساجدرشت بعدازنمازجماعت صبح،چندین دعای طولانی میخوانند،چه بساخیلی هابامعانی فقرات دعاآشنانیستند!بعضاً نمی دانندچه می گویند!
قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ ٩زمر
درصورتی که دعا «مطالبه »است وخواستن،اول شخص بایدبداند وبفهمدکه چه میخواهد وبعدازخدابخواهد برای اجابتش،نه اینکه بخواهدبرای ثوابش! ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ٦٠غافر
زیارت امام خمینی-حرم حضرت علی -نجف
واما این روشنفکری نباید«رگ عوامی»راازمابگیرد که توفیق درتلفیق این۲ست
نقل است امام خمینی -هنگام تبعید۱۳ساله -درنجف مریض شده بود ولی زیارت حرم هرشبش قطع نمیشد،مرحوم حاج احمدآقابهش میگفت :
خُب شما ناخوش احوالیدازهمینجاسلام بدهید،خودتان گفته ایدازراه دورهم میشودزیارت کرد،امام درجواب می گوید:«احمد! این رگ عوامی راازمن نگیر»!
وچنین جمله ازآیت الله بروجردی هم منقول است،وقتی به ایشان می گویند،شمادررساله تان نوشته ایدپیرمردانی که ناتوانند روزه نگیرند می گوید«این رگ عوامی نمی گذارد» ویک رگ عوامیش که برایش چاره ساز شد«پای برهنه به استقبال دسته زنجیرزنی عزادران حسینی می رود که گل روی سرورویشان مالیده بودند که کمی ازآن گل رابه چشمانش می مالد واین گل متبرک شده چشمان دردناکش رادرمان می کندوتاآخرعمرهم عینکی نمی شود.بایداین «رگ عوامی»راحفظ کرد وبلکه مراقبش بوددسایس شیطانی ماراازاین نعمت محروم نکند.
وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ أَقْبلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ
إِلَهِی لا تَرُدَّ حَاجَتِی وَ لا تُخَیِّبْ طَمَعِی وَ لا تَقْطَعْ مِنْکَ رَجَائِی وَ أَمَلِی/
إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ/مناجات شعبانیه
فَاِنَّکَ قَضَیْتَ عَلى عِبادِکَ بِعِبادَتِکَ وَ اَمَرْتَهُمْ بِدُعاَّئِکَ وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الإِجابَةَ فَاِلَیْکَ یا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهى وَ اِلَیْکَ یا رَبِّ مَدَدْتُ یَدى فَبِعِزَّتِکَ اسْتَجِبْ لى دُعاَّئى وَ بَلِّغْنى مُناىَ وَ لا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِکَ رَجاَّئى وَاکْفِنى شَرَّ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنْ اَعْدآئى
اللَّهُمَّ مَوْلاَیَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُ
خدایا! مولای من! چه بسیار کارهای زشتی که پوشاندی
وَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلاَءِ أَقَلْتَهُ
و چه بسیار بلاهای سختی که از من دور کردی
وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ
و چه بسیار لغزش ها که از آن نگاهم داشتی
وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ
و چه بسیار ناگواری ها که از من دفع کردی
وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ
و چه بسیار ثنای نیکویی که لایق آن نبودم و بر زبان ها منتشر ساختی/دعای کمیل
خدایاتو بندگانت را به بندگى فرمان دادى و به دعا و درخواست از خود امر کردى و اجابت دعا را براى آنان ضامن شدى، پس ای پروردگار من تنها روى به سوى تو داشتم و دستم را تنها به جانب تو دراز کردم، پس تو را به عزّتت سوگند می دهم که دعایم را اجابت کنی و مرا به آرزویم برسانى، و امیدم را از فضلت ناامید نکنى، و شرّ دشمنانم را از «جن و انس» از من کفایت کنى،
مناجات شعبانیّه یک تحفهای است که در اختیار ما قرار داده شده است. خب ما دعا خیلی داریم، همه ی این دعاها هم پر از مضامین عالی است، امّا بعضی یک برجستگی خاصّی دارند.
من از امام بزرگوار(رضوان الله علیه) سؤال کردم، گفتم در میان این دعاهایی که از ائمّه علیهمالسّلام رسیده است، شما به کدام دعا بیشتر علاقه مندید و دلبسته اید؟
فرمودند به دعای کمیل و مناجات شعبانیّه
به این دو دعا. امام یک دلِ متوجّه به خدا بود، اهل توسّل بود، اهل تضرّع بود، اهل خشوع بود، اهل اتّصال با مبدأ بود؛ وسیله ی بهتر در چشم او، این دو دعا بود: دعای کمیل، مناجات شعبانیّه. وقتی انسان مراجعه میکند به این دو دعا، دقّت میکند، می بیند چقدر هم شبیه همند این دو دعا؛ شباهت های زیادی به هم دارند؛ مناجات انسان خاشع، مناجات انسان متوکّل به خدا؛ کَاَنّی بِنَفسی واقِفَةٌ بَینَ یَدَیک، وَ قَد اَظَلها حُسنُ تَوَکُّلی عَلَیک، فَقُلتَ ما اَنتَ اَهلُه، وَ تَغَمَّدتَنی بِعَفوِک؛امید، امید به مغفرت الهی، به رحمت الهی، به توجّه الهی، بلندهمّتیِ در درخواست از پروردگار؛ اِلهی هَب لی کَمالَ الانقِطاعِ اِلَیک، و اَنِر اَبصارَ قُلوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها اِلَیک.آیت الله خامنه ای۲۲ خرداد ۱۳۹۲/پایان توضیحات مدیرسایت.
آیت الله شُبیری زنجانی:در شب های قدر که افضل شب های ماه مبارک رمضان است و به گفته قرآن با فضیلت تر از هزار شب است به مذاکره علمی سفارش شده است. یکی از مصداق های مذاکره علمی یادگیری احکام شرعی است. در این شب ها افراد به مطالعه کتب علمی و دینی بپردازند و سعی کنند احکام خود را یاد بگیرند. البته انفاق و صله رحم هم که مؤکّداً بیان شده است. دو چیز خیلی مهم است. یکی قرآن است که خیلی تاکید شده و خصوصیت دارد و دوم مطالعه کتاب های شرعی و یادگیری احکام است./خرداد ۱۳۹۴خبرآنلاین
شیخ عباس قمی در مفاتیح بعد از اشاره به این مطلب که شبهای بیست و یکم و بیست و سوم رمضان مهمتر از شب نوزدهم است؛ افزوده است: «و قال شیخنا الصدوق فیما أملی علی المشایخ فی مجلس واحد من مذهب الإمامیة و من أحیا هاتین اللیلتین بمذاکرة العلم فهو أفضل.» (مفاتیح، اعمال شب بیست و یکم رمضان) :
هر کس شب قدررا با گفتگوی علمی زنده بدارد، بهتر و با فضلیت تر است.
البته این مطلبی است که شیخ صدوق رحمه الله، در مجلس ۹۳ از کتاب الأمالی، پس از بیان نوافل شب های ماه رمضان و صد رکعت نماز برای هر یک از شب های بیست و یکم و بیست و سوم، ذکر کرده است.
همان طور که آیت الله محمد محمدی ری شهری در حکمت نامه پیامبر اعظم «صلی الله علیه و آله و سلم»، جلد یازدهم توضیح داده؛ به نظر می رسد که این مطلب، برگرفته از سخن پیامبر خدا (ص) به ابوذر است که در آن، برتری علم را بر عبادت، به تفصیل، بیان کرده و در پایان آن، فرموده است:
«یا أبا ذَرٍّ! الجُلوسُ ساعَةً عِندَ مُذاکرَةِ العِلمِ خَیرٌ لَک مِن عِبادَةِ سَنَةٍ صِیامِ نَهارِها وَ قِیامِ لَیلِها»
یک ساعت تفکربهتراز یک سال عبادت
ای ابوذر! یک ساعت نشستن برای گفتگوی علمی، برای تو، از عبادت یک سال که روزش را روزه بداری و شبش را به نماز بِایستی، بهتر است.
و البته در منابع حدیثی، احادیث بی شماری از اهل بیت علیهم السلام نقل کرده اند که می رسانَد آموختن دانش، به مراتب، برتر از عبادت است؛
چگونه «مباحث علمی » برتر مناجات است؟
چون که عبادت جاهلانه ارزشی ندارد و عبادت آگاهانه ارزشمند است. و البته این موضوع، نیازمند تحلیل و توضیح بیشتر است و یکی از تحلیل های سنجیده و معتبر همان است که در حکمت نامه پیامبر اعظم «صلی الله علیه و آله و سلم»، آمده است: از دیدگاه فقهی، «آموختن علم»، احکام پنجگانه را دارد و بررسی متن احادیث فراوانی که علم را برتر از عبادت می دانند، به روشنی می رساند که مقصود، برتری آموختن واجب یا مستحب بر عبادات مستحب است. و از نگاه متون اسلامی، عبادات، نقشی بنیادی در پیدایش و تداوم فروغ علم دارند.
از این رو، هدف احادیثی که علم را برتر از عبادت می دانند، تضعیف یا انکار نقش سازنده عبادت نیست؛ بلکه تأکید بر همراه ساختن عبادت با علم و بر حذر داشتن از عبادتِ ناآگاهانه است که نه تنها بی ارزش، بلکه خطرآفرین است. بررسی و تأمّل در سیره عملی اهل بیت علیهم السلام درباره شب قدر و عنایت ویژه آنان به عبادت و ذکر در شب های نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم، و توجّه به ره نمودها و سفارش هایی که به بهره گیری بیشتر از این شب ها داشته اند، همگی به روشنی نشان می دهند که این شب ها، جز در موارد استثنایی، باید صرفِ عبادت و ذکر و نیایش و انس با خدای سبحان شوند. البتّه این، بِدان معنا نیست که نتوان بخشی از شب قدر را به تألیف یا بیان معارف و علومی پرداخت که سطح آگاهی و معرفت مردم را بالا می بَرَد؛ بلکه مقصود، هشدار دادن به این نکته است که به بهانه و به استناد احادیثی که علم را بر عبادات ترجیح می دهند، نباید در شب قدر، از برکات دعا و انس با خداوند و نماز و بهره بردن از تضرّع در پیشگاه او، غافل شد.
به نظر می رسد بهترین راه جمع بین همه این اعمال خیر است در نتیجه بهتر آن است که تلاش کنیم در شبهای قدر، افزون بر استغفار، دعا، نماز، زیارت عاشورا و. .. گفتگو و مذاکره علمی، مطالعه کتابهای مفید مانند تفسیر قرآن و شرح روایات اهل بیت علیهم السلام و تدریس و تألیف و. .. نیز فراموش نشود. شب قدر، بزرگ و بلند است اگر این فرصت سبز زندگی را به خوبی تقسیم و مدیریت کنیم و قدرش را بدانیم؛ می توانیم بهره های بسیاری ببریم.منبع:حوزه .نت
قرائت بدون تدبر فایده ای ندارد
وی افزود: امروز انحرافی در مسایل قرآنی پیدا می شود که باید جلوی آن را گرفت رفته اند بیشتر در قالب تجوید و قرائت و حفظ و ... فعالیت می کنند که اینها اشکال ندارد اما نباید غرض اصلی که تدبر و تفکر در آیات است البته تدبر و تفکر هم غرض نهایی نیست و غرض نهایی عمل است
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۰ درس تفسیرآیت الله مکارم شیرازی در مسجد امیرالمومنین
***
تلاوت قرآن و قرائت زیبای آیات الهی، مقدمه است برای تدبر در قرآن. ما نمی خواهیم خودمان رامشغول کنیم، سرگرم کنیم به تلاوت و به قرائت قرآن و الحان قرآنی، به عنوان یک موضوع اصلی؛ این مقدمه است۴تیر۱۳۹۱آیت الله خامنه ای
تمسک به قرآن، فقط تلاوت قرآن نیست؛ قرآن باید در عمل و زندگی و رفتار و منش ما و حرکت عمومی امت اسلام تجسم پیدا کند. انس با قرآن، تلاوت قرآن و حفظ قرآن لازم است؛ اما هدف نهایی، تمسک به قرآن است؛ آنهم در متن زندگی.
قرن را همیشه و هر روز بخوانید – ولو کم- با توجه به معنی بخوانید، در مفاهیم قرآنی تدبر و تفکر کنید. به تفاسیر مختصر، در حد وسع – به قدری که مجال دارید- حتماً نگاه کنید. قرآن انسان را بصیر میکند؛ نسبت به معارف الهی، انسان را آگاه میکند؛ از اشتباهکردن انسان جلوگیری میکند و در بسیاری از موارد، راه را به انسان نشان میدهد./آیت الله خامنهای مدظله العالی، ۱۶ مهر ۱۳۸۱
مطالعه در شب قدر
بعضی دانشمندان بزرگ، تألیف های ارزشمند خود را در «شب قدر »سروسامان داده اند
۱-علامه شیخ محمّد حسن نجفی صاحب جواهر، که این کتاب بزرگ را در شب بیست و سوم ماه رمضان، تمام کرده است.
۲-حکیم ملّا هادی سبزواری، در بیست و سوم رمضان سال ۱۲۶۱، تألیف کتاب منظومه را به پایان رسانده است.
۳-مفسّر ممتاز قرآن، علّامه طباطبایی نیز تفسیر ارزشمند خویش المیزان را در بیست و سوم رمضان سال ۱۳۹۲، تمام کرده است.
۴-آیت الله محمد محمدی ری شهری، نگارش کتاب میزان الحکمة را در بیست و سوم ماه رمضان سال ۱۴۰۵، به پایان رساند.
۵-همچنین آیت الله محمد محمدی ری شهری، شب بیست و سوم رمضان ۱۴۲۷ (۲۴ مهرماه ۱۳۸۵) متن اولیه حکمت نامه پیامبر أعظم صلی الله علیه و آله تنظیم کرد و شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان ۱۴۲۸ (۱۲ مهرماه ۱۳۸۶) ویرایش نهایی آن را به پایان رساند./منبع:حوزه.نت
آیتالله حسنزاده آملی در رابطه تحقیق ومطالعه درشب قدرمی فرماید:
«حضرت علامه طباطبایی شب قدر را به بحث و تحقیق آیات قرآنی احیاء میکرد و تفسیرش در این شب فرخنده به پایان رسید.»
مدیریت سایت-پیراسته فر:یعنی خودعلامه حسن زاده هم درشبهای قدر،قسمتی ازاین شب ارزشمندرا به مطالعه ونگارش اختصاص می دهند،چون علماعامل به عملند،چیزی نمی گویندکه تجربه نکرده باشند.
پینوشتها:
۱-برگرفته از آیات ، 6 ـ 3 سوره دخان.
۲-کلینی، محمد ، کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 هـ . ش، ج 1، ص 250 ، روایت 7.
۳-مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفا، ج 25، ص 97 ، ب3.
۴-شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت 1409 هـ . ق، ج 8 ، ص 20، ب 1 ، حدیث 10019.
۵-رک: کتاب مقدس، انگلیس، ایلام، 2002 م، عهد قدیم، سفر تثنیه، ب2، ، ش 7، و سفر خروج ب 12 ، ش 12 به بعدو سفر لاویان ب23.
۶-همان، عهد جدید، انجیل یوحنا، ب 2 ش 12 به بعد و ب 11 ، ش 55، و اول قرنتیان ب 5، ش 7 ، ب 11، ش 20.
***
زمان شب قدر؟ شروع وپایان؟
از هنگام غروب آفتاب، شروع میشود، تا وقتی که تااذان « حتّی مطلع الفجر»
شب قدر، از هنگام غروب آفتاب، سلام الهی -«سلام هی حتّی مطلع الفجر» - شروع میشود، تا وقتی که اذان صبح آغاز میگردد.
این چند ساعتِ این وسط، سلامِ الهی و امن الهی و خیمهی رحمت خداست که بر سراسر آفرینش زده شده است. آن شب، شب عجیبی است؛ بهتر از هزار ماه، نَه برابر آن؛ «خیرٌ من ألف شهر».هزار ماه زندگی انسان، چقدر میتواند برکات به وجود آورد و جلب رحمت و خیر کند! این یک شب، بهتر از هزار ماه است. این، خیلی اهمیّت دارد. این شب را قدر بدانید و آن را به دعا و توجّه و تفکّر و تأمّل در آیات خلقت و تأمّل در سرنوشت انسان و آنچه که خدای متعال از انسان خواسته است و بیاعتباری این زندگی مادّی و اینکه همهی این چیزهایی که میبینید، مقدّمهی آن عالمی است که لحظهی جان دادن، دروازهی آن عالم است، بگذرانید.۱۳۷۵/۱۱/۱۲خطبه های نمازجمعه
شبی است سرشار از سلامت و برکت و رحمت تا طلوع سپیده
لیلةالقدری که در این ماه رمضان است و قرآن صریحاً میفرماید:«لیلةالقدر خیرٌ مِن الف شهر» یک شب بهتر است از هزار سی روز - هزار ماه - بسیار مهم است. چرا این قدر فضیلت را به یک شب دادند؟ زیرا برکات الهی در این شب زیاد است؛ نزول ملائکه در این شب زیاد است؛ این شب، سلام است؛ «سلام هی حتّی مطلعالفجر»؛ از اوّل تا آخر این شب، لحظاتش سلام الهی است. «سلام قولا مِن ربّ رحیم». رحمت و فضل الهی است که بر بندگان خدا نازل میشود.
لیلةالقدر، شب ولایت است.
هم شب نزول قرآن است، هم شب نزول ملائکه بر امام زمان است.
هم شب قرآن و شب اهل بیت است، هم شب قرآن و هم شب عترت است. لذا سورهی مبارکهی قدر هم، سورهی ولایت است.
شب قدر خیلی ارزش دارد. همهی ماه رمضان، شبها و روزهایش ارزش والا دارد. البته لیلةالقدر نسبت به روزها و شبهای ماه رمضان، خیلی فاخرتر است؛ باید قدر بدانید. در این روزها و در این شبها، همه بر سر سفرهی انعام الهی حاضرید. استفاده کنید.۱۳۷۵/۱۰/۱۹بیانات در دیدار مردم قم
منبع پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری،آیت الله خامنه ای
حجت الاسلام محسن قرائتی«معلم قرآن»:
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ» دخان۳، شب قدر شب مبارکی است.
ما یک «اَنْزَلَ» داریم یک «نَزَّلَ». «نَزَّلَ» یعنی به تدریج. «اَنْزَلَ» یعنی یکدفعه.
در قران هم داریم، «نَزَّلَ» هم داریم. «اَنْزَلَ»
یعنی قران هم یکدفعه نازل شد هم بتدریج نازل شد.
بتدریج چه جوری نازل شد؟ روز مبعث.
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ» علق۱. از روز مبعث شروع شد تا بیست و سه سالی که پیغمبر، پیغمبر بود.
از ۴۰ سالگی تا ۶۳ سالگی. یعنی یک مرتبه قران قطعه قطعه نازل میشد که نزل، یک مرتبه شب قدر همه قران یکجا از آسمان هفتم به بیت اامامور آسمان چهارم و یا به قلب پیغمبر نازل شد.
«انزل» مثل چی؟
مثل این که من یک کارتون را یک مرتبه به شما میدهم میگویم کارتون خدمت شما این پاکت پول خدمت شما.
یک مرتبه هم کارتون را باز میکنم قطعه قطعه جنسایش زا میدهم. یک مرتبه همه قران بر قلب پیغمبر یک جا نازل شد، یک مرتبه هم به مرور، به هر مناسبتی نازل شد.
به همین دلیل وقتی قطعه قطعه نازل میشد پیغمبر تند تند و پیش پیش میخواند که آیه نازل شد: «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ» قیامت۱۶. چرا تند و تند پیش پیش میخوانی تا مثلا میگفت «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» حجرات۱۳. پیغمبر میگفت اتقاکم. گفتند صبر کن. این که پیغمبر پیش پیش میخواند پیداست قبلاً انها را بلد بود. مثل این که ما یک شعری را بلدیم شما تا میگویی سعدیا مرد نکونام، من میگویم نمیرد هرگز، این پیداست که من قبلاً شعر را بلد بودم.
یک بار، همه قران بر قلب پیغمبر نازل شد، یک بار هم در ۲۳ سال تدریجاً نازل شد. بخوانید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ».
گاهی خدا میگوید انا، یعنی بدرستی که ما، گاهی میگوید انی یعنی بدرستی که من، چرا بعضی وقتها میگوید من، بعضی وقتها میگوید ما؟ آنجایی که خدا کارهایش را خودش مشخصاً انجام بدهد میگوید من کردم. مثل این که میگوید «نَبِّئْ عِبادی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ» حجر۴۹. من میبخشم، بخشش فقط کار من است، کار هیچ کس نیست. اما یک جایی که خدا کارهایش را با واسطه انجام میدهد، میگوید ما کردیم. مثل این که خدا باران میدهد منتهی باران خدا با واسطه است. خورشید میتابد، اقیانوس بخار میشود ابر میشود اینها همه کمک میکند، یا نازل میشود توسط جبرئیل.
هر جا خدا مستقیم یک کارهایی را میکند میگوید انی، هر جا با واسطه میکند میگوید انا. یک بار بخوانید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ». چرا شب، شب برای مناجات بهتر است. بلکه خدا با موسی شبانه روز قول داده بود. حضرت موسی که رفت کوه طور چهل شبانه روز بود ولی قران میگوید «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثینَ لَیْلَةً» اعراف۱۴۲.
میگوید «ثَلاثینَ لَیْلَةً». با این که روزها هم بود اما خدا در قران نمیگوید روز هم بود. میگوید شب بود. برای این که برای مناجات شب بهتر است. بخصوص شبهای زمستانی. لیله. چرا میگویند مبارکه. مسأله برکت است، اصلاً قران خودش برکت است. اما نازل کننده، فارسی بگویم، فرستنده مبارک، فرستنده کیست؟ خداست. فرستنده مبارک است. به چه دلیل؟ به این دلیل که قران میگوید «تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیراً» فرقان۱ او کسی که «نَزَّلَ» «تَبارَکَ»، «تَبارَکَ» یعنی مبارک.
اعضای هیئت مؤتلفه که درسال ۱۳۵۷عضویت شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی درآمدند: مهدی عراقی، صادق اسلامی، علی درخشان، اسدالله لاجوردی، حبیبالله عسگراولادی، سعید امانی و اسدالله بادامچیان.
سیرتحول وتطور«مؤتلفه اسلامی»
«گروه وانجمن» بودند،شدند«هیئت اسلامی» وبعد«جبهه مسلمانان آزاده» ووبعد«هیئت مؤتلفه اسلامی» وبعدشدند«حزب مؤتلفه اسلامی»..
خانوادههای امانیهمدانی، بادامچیان، لاجوردی، عسگراولادی، اسلامی، خاموشی، قدیریان، محتشمیپور، میرمحمدصادقی، رفیقدوست، شفیق، رخصفت، عباسپور، صالحی، کچویی، رحمانی، جولایی، خداداد استادی، جاسبی، نیری، انواری، آلاسحاق از جمله عناصر اصلی تشکیلدهندهی مؤتلفهی اسلامی هستند که عضو شورای مرکزی آن پیش یا بعد از انقلاب بودهاند.
در سال ۱۳۴۲ باشروع نهضت امام خمینی ،رهبرنهضت،خواستار ائتلاف هیئتهای مذهبی تهران با یکدیگر شدکه بخشی از اعضای باقی مانده فداییان اسلام وارد هیئتهای موتلفه شدند و شاخه نظامی هیئتهای موتلفه را تشکیل دادند و در اول بهمن ۱۳۴۳ اقدام به ترور نخستوزیر حسنعلی منصور کردند. در ارتباط با ترور او صادق امانی، محمد بخارایی، مرتضی نیکنژاد و رضا صفارهرندی اعدام و تعدادی دیگر همچون، حاجمهدی عراقی، هاشم امانی، حبیبالله عسگراولادی، ابوالفضل حاجحیدری، محیالدین انواری به حبس ابد و احمد شهاب به ۱۰ سال حبس محکوم شدند.
ابوالفضل حاج حیدری در۱ اسفند ۱۳۹۲فوت کرد.
تبارشناسی مؤتلفه ای ها
تابناک ۰۵ اسفند ۱۳۸۸ بنقل از«همشهری ماه»اعضای مؤتلفه رااینگونه می نویسد:
در این میان خانواده های: امانی همدانی، رفیق دوست، خاموشی، لاجوردی، خداداد استادی، عسگراولادی، عباسپور و محتشمی پور، ریشه های اصلی این حزب قدیمی هستند که عضو شورای مرکزی آن پیش یا بعد از انقلاب بوده اند.
ازخانواده امانی همدانی، صادق، و سعید عضو شورای مرکزی قبل و بعد از انقلاب بوده اند و هاشم سابقه ۱۴ سال زندان قبل از انقلاب دارد. صدیقه به همراه محمود عضو دیگر این خانواده است که همسر باقر بادامچیان پدر اسدالله بادامچیان عضو فعلی شورای مرکزی است. از میان فرزندان محمود امانی، تقی عامل خرید اسلحه ترور انقلابی بوده و مهدی هم عضو با سابقه شورای مرکزی است.
فرزندان سعید امانی هم محمد علی، دبیر اجرایی حزب- احمد، داماد احمد قدیریان معاون سابق دادستان کل کشور -
جواد، داماد احمد قدیریان و دخترسعید امانی، همسر اسدالله بادامچیان هستند. بر این اساس اسدالله بادامچیان دختر دایی خود را به همسری گرفته است.
فرزندان صدیقه امانی هم که عمدتا دختر بوده اند، یکی همسر احمد قدیریان و یکی همسر صادق اسلامی، یکی همسر عزت شاهی و از میان پسرانش هم اکبر عضو چندین دوره شورای مرکزی و اسدالله بادامچیان قائم مقام فعلی دبیر کل هستند.
سردار«احمد قدیریان» از مبارزان قبل از انقلاب، در اعدام انقلابی «حسنعلی منصور» توسط موتلفه اسلامی به همکاری با شهید «صادق امانی» پرداخت و فعالیتهای سیاسی خود را در بازار تهران پیگیری میکرد و در راه چاپ و نشر اعلامیه های امام خمینی ۱۷ بار توسط ساواک دستگیر شد.
احمد قدیریان متولد ۱۳۱۳ شمسی در محله پاچنار تهران است. وی در سال ۱۳۳۹ با دختر حاج محمد باقر بادامچیان ازدواج کرد. مادر زنش صدیقه امانی همدانی، خواهر امانیهای معروف از جمله بنیانگذاران مؤتلفه بود. در واقعه پانزده خرداد قدیریان بازداشت و به مدت دو ماه در حبس بود
وی پس از انقلاب اسلامی، به دستور شهید «قدوسی» معاون اجرایی دادستانی کل انقلاب و دادسرای انقلاب تهران شد و در کنار شهید «اسدالله لاجوردی»به فعالیت پرداخت.
احمد قدیریان ازماجرای گرفتن حکمش می گوید:یک روز آقای نظران (سرهنگ مسئول دفتر قدوسی) به من تلفن کرد که آقای بهشتی فرموده که شما در دادستانی انقلاب بیایید و به عنوان معاون اجرایی آقای قدوسی، قرار بگیرید و مشغول شوید، لذا ایشان حکمی به من دادند و من خدمت آقای قدوسی معرفی شدم. آقای بهشتی به ما امر کردند که شما به کمک آقای قدوسی بروید. من بودم و آقای نظران، آقای آل احمد، آقای اسدالله جولایی، آقای اکبر صالحی (رئیس زندان قصر بود) به عنوان مسئول انتظامات، آقای لاجوردی به عنوان مسئول حفاظت دادستانی، آقای جواد آل احمد به عنوان مسئول تدارکات دادستانی کل و من هم به عنوان معاون اجرایی بودم./پایان خاطره قدیریان.
مرحوم قدیریان همچنین مسئولیتهایی نظیر مشاور دفتر مقام معظم رهبرى، مسئول نظارت و کنترل اسلحه و مهمات کل کشور، سرپرست ستاد مبارزه با مواد مخدر، رییس حراست بنیاد مستضعفان و جانبازان، رییس بنیاد فرهنگى هفتم تیر و... را در کارنامه خدمتی خوددارد.
قدیریان در طول جنگ ایران و عراق به آموزش نیروهای ایرانی پرداخت و در اثر حضور در مناطق آلوده جنگی، شیمیایی شدوسرانجام این جانبازشیمایی در۲۵ خرداد ۱۳۹۱به شهادت رسید.
خانواده رفیق دوست هم شامل محسن وزیر سپاه و رئیس سابق بنیاد مستضعفان، جواد عضو قبل و بعد شورای مرکزی و مرتضی داماد محمود محتشمی پور و باجناق مصطفی تاجزاده است.
در میان خانواده خاموشی ها هم علینقی رئیس سابق اتاق بازرگانی، تقی پدر رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، ابوالحسن سرپرست اسبق وزارت نیرو و محسن منافق و معدوم، به چشم می خورند.
خانواده لاجوردی :اسدالله، مرتضی و زینب هم چهره های بارز خانواده لاجوردی هستند.
اسدالله دادستان انقلاب و رئیس سازمان زندان ها بوده، مرتضی بعد از سال ۶۸ عضو حزب شده و زینب هم همسر صادق امانی است.
خانواده استادی:خداداد استادی از جمله خانواده های دیگر حزب است که شامل آیت الله رضا استادی، مهدی عضو قبل از انقلاب و خواهر این دو که همسر حبیب الله شفیق است.
خانواده عسگراولادی ؛ حبیب الله چهره معروف حزب و دبیر کل سابق، اسدالله تاجر معروف پسته وزیره، محمود گرایش توده ای و خواهر اینها که همسر ابوالفضل حاجی حیدری است.
خانواده عباسپور: حسن عضو شهید شورای مرکزی(وزیرنیرو)، «علی »داماد شهید مطهری و نماینده مجلس و رئیس کمیسیون آموزش مجلس و خواهر این دو که همسر عبدالله جاسبی است.
وزیری نیرو برسرمزاروزیرنیرو
«رضا اردکانیان» وزیر دولت حسن روحانی در اولین برنامه کاری خود در به زیارت قبر امام خمینی و شهید رجایی، شهید باهنر و عباسپور رفت ۸ آبان ۱۳۹۶
خانواده محتشمی پور: سه برادر را شامل می شوند. حسین عضو شورای مرکزی قبل و بعد از انقلاب، علی اکبرمحتشمی پور( وزیر سابق کشور) و عضو مجمع روحانیون مبارز- که بعد از انقلاب ارتباطی با این حزب ندارد- و محمود عضو شورای مرکزی است. دختران محمود محتشمی پور یکی همسر مصطفی تاجزاده است و دیگری همسر مرتضی رفیق دوست.
سیدمحمودمحتشمی پوردر۱۶ فروردین ۱۳۹۸درگذشت
حجتالاسلام سید علیاکبر محتشمیپور بامداد دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰در سن ۷۵ سالگی بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت.
جداشدگان مؤتلفه: سید علینقی خاموشی، جلال الدین فارسی، عبدالله جاسبی و محسن رفیق دوست از جمله اعضای مرکزی جدا شده از حزب موتلفه هستند.
افرادی همچون قدیریان و رحمانی و مهرآیین و صالحی و کچویی و جولایی و امانی و حاجحیدری و ابراهیمی و جوهریفرد و صفی همراه با لاجوردی دادستانی اوین و زندانهای اوین، گوهردشت و قزلحصار راعهده دارشدند،از جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی یودند.
سه چهره اصلی حزب مؤتلفه: محمدنبی حبیبی، سید مصطفی میرسلیم، اسدالله بادامچیان.
شکل گیری هیئت مؤتلفه اسلامی
هیئتهای مؤتلفه اسلامی در بهار ۱۳۴۲ از ائتلاف سه هیئت مذهبی مسجد امینالدوله، هیئت مسجد شیخعلی و هیئت اصفهانیها در منزل خمینی در قم شکل گرفت. آنها در راهاندازی و هدایت نهضت امام خمینی در ۱۵ خرداد نقش اصلی و تعیین کننده داشتند ،قیام مهره های سرشناس ولوطی های بازارازجمله طیب حاجرضایی و اسماعیل رضایی ازحامیان این تشکیلات بودندکه اعدام شدند.
هیئت مؤتلفه درماجرای ۲۸ مرداد با حمایت مراجع تقلید، روحانیت و ازجمله آیتالله کاشانی، آیت الله سیدمحمد بهبهانی ،حضوری فعال داشتند.
الگوی رفتاری و فکری جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی، گروه فداییان اسلام به رهبری مجتبی نواب صفوی بود. چنانکه حتی برخی از اعضای موتلفه از جمله مهدی عراقی و هاشم امانی از جمله فعالین جمعیت فداییان اسلام به حساب میآمدند.
در سال ۱۳۴۲ باشروع نهضت امام خمینی ،رهبرنهضت،خواستار ائتلاف هیئتهای مذهبی تهران با یکدیگر شدکه بخشی از اعضای باقی مانده فداییان اسلام وارد هیئتهای موتلفه شدند و شاخه نظامی هیئتهای موتلفه را تشکیل دادند و در اول بهمن ۱۳۴۳ اقدام به ترور نخستوزیر حسنعلی منصور کردند.
تاریخچه ائتلاف مؤتلفه
هر یک از هیئات مذهبی به طور جداگانه به فعالیت مشغول بودند تا اینکه «حاج مهدی عراقی» تصمیم گرفت با هیئت مسجد شیخ علی ائتلاف کند، لذا از «حاج صادق امانی» و برخی دوستانش دعوت کرد در جلسهای درباره ائتلاف خود صحبت کنند. آنها از فعالیت هیئت اصفهانیها هم مطلع بودند لذا تصمیم گرفتند آنها را نیز به این ائتلاف دعوت کنند.
حاج مهدی عراقی درباره مقدمات ائتلاف هیئتها میگوید: از بدو حرکتی که روحانیت راجع به انجمنهای ایالتی و ولایتی شروع میکنند، در تهران سه گروه بودند که با همدیگر کار میکردند؛ کارهای مذهبی داشتند... فرض کن که مطالعه کتابی داشتند، قرائت قرآنی داشتند، پیکنیکهای جمعی و برنامه اردویی داشتند. از بدو حرکت حاج آقا(امام خمینی) این سه گروه خرده خرده، هر کدام مجزا با همدیگر، با روحانیت یک تماسکی پیدا کرده بودند. یعنی اگر اعلامیهای آقایان میدادند به دست یک گروه داده نمیشد بلکه یک اعلامیه در چند نسخه تنظیم میشد و به دست هر یک از این سه گروه داده میشد.
یک دعوتی شد از مرحوم حاج صادق و بعضی از دوستانش. صحبتهایی ما با همدیگر کردیم. وقتی ضرر این جدایی را برای همدیگر بیان کردیم احساس کردیم که این جدایی باید از بین برود و به صورت ائتلاف دربیاید. ولی این فکر برای ما پیش آمد که غیر از ما یک گروه دیگری هم هستند که کارها را انجام میدهند. بهتر است نمایندگان آن گروه را هم دعوت کنیم و سه گروه با یکدیگر کار کنیم. از نمایندگان آن گروه هم دعوت کردیم. وقتی فواید این جریان را برایشان تشریح کردیم، آمادگی خودشان را اعلام کردند که در یک جبهه واحد کار کنیم و این شد که به نام «جمعیتهای موتلفه اسلامی» انجام شد. به حساب، این سازمان به وجود آمد.
این سه گروه وقتی که با یکدیگر توافق کردند، گفتند ما این کار را انجام دادیم. حالا باید تائید امام خمینی را هم بگیریم. حاج آقا(امام) باید موافقت خودش را اعلام کند. ایشان هم تائید فرمودند و هر کسی هم که میرفت از حاج آقا سوال میکرد. ایشان(امام خمینی) میفرمودند: مسلمان باید تشکیلاتی باشد. مسلمان بدون تشکیلات ارزشی ندارد.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:سیرتحول وتطور«مؤتلفه اسلامی»
«گروه وانجمن» بودند،شدند«هیئت اسلامی» وبعد«جبهه مسلمانان آزاده» ووبعد«هیئت مؤتلفه اسلامی» وبعدشدند«حزب مؤتلفه اسلامی»
دی ماه سال ۱۳۸۲ به «حزب مؤتلفه اسلامی» تغییر نام داد،
روز ۱ خرداد ۱۳۴۱ با به هم پیوستن سه هیات مذهبی، «جمعیت هیاتهای موتلفه اسلامی» تشکیل شد.
پس از ماجرای تصویبنامهٔ لایحهٔ انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال ۱۳۴۱، دو هیات مذهبی از کسبه و تجار بازار تهران تصمیم گرفتند با یکدیگر ائتلاف کنند. سپس یکی دیگر از هیاتهای فعال بازار را نیز مطلع و در ائتلاف خود سهیم کردند. آنها پس از ائتلاف، در یکی از ملاقاتهای مردمی با امام خمینی، ماجرای ائتلاف خود را به اطلاع ایشان رساندند و ایشان نیز ائتلافشان را تأیید کرد. ائتلافکنندگان که بعدها به «هیاتهای مؤتلفهٔ اسلامی» معروف شدند، هیاتهای مسجد امینالدوله، مسجد شیخ علی و اصفهانیها در بازار تهران بودند.
این گروهها طی جلساتی با هم آشنا شده و با نظر و تصویب امام خمینی، آیتالله مرتضی مطهری و چند تن دیگر از شخصیتهای روحانی، متکفّل هدایت و تغذیه معنوی هیاتهای مؤتلفه اسلامی گردیدند. حبیبالله عسگراولادی مسلمان، حاج صادق امانی، مرتضی نیکنژاد، رضا صفارهرندی، مرتضی مطهری، صادق اسلامی، سیداسدالله لاجوردی، مهدی عراقی و علی درخشان در مقام بنیانگذاران اصلی هیات مؤتلفه اسلامی می باشند.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی می نویسد:مدتی از ائتلاف و تأیید امام میگذشت که آنها با امام خمینی ملاقات کردند و سپس تصمیم گرفتند به طور آزمایشی با ۱۲ هیئت دیگر همکاری کنند. پس از شروع همکاری با هیئتهای جدید، نام «جبهه مسلمانان آزاده» را بر خود گذاشتند. اما مدتی بعد مطلع شدند اعلامیههایی از گروههای همنام منتشر و مشکلاتی ایجاد میشود. لذا تصمیم گرفتند ۴ گروه بر ائتلاف خود باقی بمانند. از این میان یک گروه از ائتلاف خارج و سه گروه دیگر به همکاری با یکدیگر ادامه دهند.
«حبیبالله عسگراولادی» در این باره میگوید: در یک جمعهای خدمت حضرت امام رفتیم. بنده و آقای شفیق به عنوان دو نماینده در جمع رسیدیم. وقتی فرمایشات ایشان تمام شد، اجازه گرفتیم بیرون بیاییم. امام فرمودند: در آن اتاق بمانید. در آن اتاق رفتیم. دیدیم چند نفر از برادرانی که آنها را میشناسیم آنجا هستند. با فاصله چند نفر دیگر آمدند و امام تشریف آوردند. فرمودند: آن جوری که من راجع به شما شناخت دارم، شما همه برای خدا کار میکنید. همه به قیامت معتقدید. همه به نبوت و امامت معتقدید. همه برای عظمت اسلام، همه برای عزت مسلمین کار میکنید. چرا پراکنده باشید؟ مجزا باشید؟ چرا با هم کار نکنید؟ و توصیههایی فرمودند. اما برای اغلب شنوندگان، مشکل بود که به هم اعتماد کنند. در ابتدا به صورت آزمایشی با هیئتهای دیگر جلسه گذاشتیم. حدوداً شاید دوازده هیئت و بعداً این مجموعه به بیست و هفت، بیست و هشت هیئت رسید. پس از اینکه کار را شروع کردیم، به فکر این افتادیم که با دوازده هیئت، یک شورای مرکزی تشکیل دهیم. و چهار نفر را در ارتباط با مرجع تقلیدمان نماینده کنیم. شهید عراقی، حاج ابوالفضل توکلی، حبیب الله شفیق و بنده. گفتیم ما الان نمیتوانیم حزب باشیم. باید ویژگیهای یک حزب را بیابیم. بهتر است که اسم «جبهه»روی خودمان بگذاریم: جبهه مسلمانان آزاده. اولین تجمعی که دور هم جمع شدیم با ۱۲ هیئت به نام «جبهه مسلمانان آزاده» بود. اولین اعلامیه را صادر کردیم. بعد از مدتی فعالیت قسمتی از یک اعلامیه امام را برداشته و به نام«جبهه مسلمانان آزاده» موضعگیری کردیم. پس از آن دیدیم اعلامیه جبهه مسلمانان آزاده شعبه تجریش منتشر شد. در صورتی که ما چنین چیزی نداشتیم. اعلامیه جبهه مسلمان آزاده شعبه سی متری و چند جبهه مسلمانان آزاده، بدون اینکه با ما ارتباط داشته باشند همین اعلامیه ما را برداشتند و تکثیر کردند.
تعدادی از مجموعه اینها را از یک هیئت و مسجد دستگیر کردند و بردند. اینها در مدتی که در بازداشت بودند تا بازجویی شوند، یکدیگر را شناختند که جبهه مسلمانان تجریش چه کسانی هستند، جبهه مسلمانان سی متری چه کسانی هستند. اینها به ۲۸ هیئت به نام «جبهه مسلمانان آزاده »رسیدند و مورد تأیید امام هم بودند.
تشکیلات مذهبی ومتفرقه(موازی)شدیم «هیئت مؤتلفه»
یک روز ما چهار نفر ( عسگری، توکلی، شفیق، عراقی) دیدن حضرت امام رفتیم. حضرت امام پس از اینکه صحبت عمومی تمام شد، فرمودند: آن اتاق بمانیم. در آن اتاق رفتیم. متوجه شدیم که از سه گروه دیگر برادران، آنجا هستند و امام تشریف آوردند و فرمودند: همین طور که جلوتر به شما گفتم، این بار هم میگویم شما با هم کار کنید.
حضرت امام فرمودند با هم کار کنید و ما آمدیم سه گروه دور هم نشستیم و توانستیم یک شورای دوازده نفری تشکیل بدهیم و به حضرت امام هم اعلام کردیم که چهار نفر از دوازده نفر رابط با شما هستند که بنده و شهید عراقی، توکلی و شفیق رابط این ائتلاف اسلامی در بین هیئتها با امام شدیم. در اینجا دیگر هیئتهای موتلفه اسلامی شدیم. ولی هیچ نامگذاری برای خودمان نکردیم. تا روز ۱۳ آبان که بین ما اختلاف افتاد. در این شرایط نمایندگان حضرت امام از روحانیت در درون موتلفه اسلامی مشخص شد. موتلفه در موضعی قرار گرفت که لازمه آن یک اساسنامه بود و همین بزرگان توسط «شهید باهنر»، این اساسنامه را فراهم کردند. برای اینکه نیاز داخلی حوزهها را از نظر معارف برآورده کنیم، استدعا کردیم بحث «انسان و سرنوشت»که شهید مطهری فرموده بودند، جزوه شود و توسط شهید باهنر تدریس شود.
پس از تأکید امام به همکاری هیئتهای ائتلافی، آنها در مدت یک ماه جلساتی تشکیل دادند و طرح اولیه تشکیلات خود را تهیه کردند. «ابوالفضل توکلی بینا» که در ملاقات با امام حضور داشته است در این باره میگوید: «قبل از تبعید امام در سال ۱۳۴۳، یک شب امام از ما دعوت کردند، از بنده و آقای عسگراولادی و آقای عراقی، رفتیم قم. وقتی که شب به قم رفتیم، دیدیم دوستان دیگر هم هستند. دو گروه دیگر هم که مبارزه میکردند آنها هم حضور داشتند. گروه مسجد شیخ علی و بچههای پل سیمان (اصفهانی ها). بعد امام رو کردند و فرمودند: این عجیب نیست که سه گروه مسلمان دارای یک هدف، جدا از هم کار کنند؟ شما مؤمن هستید، دارای یک هدف هستید، بروید یکی بشوید، با هم باشید. آمدیم نزدیک به یک ماهی جلسه تشکیل دادیم. نهایتا به این نتیجه رسیدیم که از هر گروهی ۴ نفر انتخاب شود که شورای مرکزی۱۲ نفره از سه گروه تشکیل شود و ائتلاف کنیم.
«مؤتلفه»در سال ۱۳۵۷ بدون اینکه منحل شود اعضایش جذب حزب جمهوری اسلامی شدند.واما در پی تعطیلی حزب جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۵ این جمعیت، تجدید تشکیلات کردند و با هویت سیاسی نوینی پرچم حزب مؤتلفه اسلامی رابه اهتزازدرآوردند./پایان توضیحات نگارنده.
در ارتباط با ترور او صادق امانی، محمد بخارایی، مرتضی نیکنژاد و رضا صفارهرندی اعدام و تعدادی دیگر همچون، حاجمهدی عراقی، هاشم امانی، حبیبالله عسگراولادی، ابوالفضل حاجحیدری، محیالدین انواری به حبس ابد و احمد شهاب به ۱۰ سال حبس محکوم شدند.
در دههی ۵۰ تعدادی دیگر از گردانندگان مؤتلفه مانند اسدالله بادامچیان و لاجوردی و ابوالفضل توکلیبینا و کچویی دستگیر ومتحمل شکنجه وحبس های طولانی شدند.
پس از اعدام و زندان سران مؤتلفه در سال ۱۳۴۳ این هیئتها به فعالیت سیاسی پایان داده و اعضای آن تنها به فعالیتهای تجاری و مذهبی ادامه دادند تا این که در سال ۵۶ پس از فراخوان آیت الله خمینی باچراغ خاموش به فعالیت سیاسی ادامه دادند.
اعضای مؤتلفه در دههی ۴۰ و ۵۰ با همراهی اعضای نهضت آزادی در تأسیس و کمک به مدارس اسلامی و صندوقهای قرضالحسنه که پس از کودتای ۲۸ مرداد و همراهی روحانیت و بازار راهاندازی شده بودند فعالیت داشتند. دیدگاههای اسلامی در این دوره موجب نزدیکی مهندس مهدی بازرگان به روحانیت و پررنگ شدن فعالیتهای مذهبی او شد.
۱۵آذر ۱۳۹۷، دوازدهمین مجمع عمومی حزب مؤتلفه، در ردیف اول: محمدنبی حبیبی، مصطفی پورمحمدی ، اسدالله بادامچیان./محمدنبی حبیبی دبیرکل حزب موتلفه اسلامی .
اسامی «۳۵ عضو جدید شورای مرکزی مؤتلفه» به ترتیب حروف الفبا شرح زیر است:
۱.محمدمهدی اسلامی/۲. لاله افتخاری/۳. محمود الفت/۴. محمدعلی امانی/۵. محمدکاظم انبارلویی/۶./حسین انواری/۷.سیدمصطفی آقامیرسلیم/۸.اسدالله بادامچیان/۹.بهشته بادامچیان/۱۰.حسن پزشکیان/۱۱.حمید رضا ترقی/۱۲.ابوالفضل توکلی بینا/۱۳. محمدعلی چوبینی/۱۴. محمدنبی حبیبی/۱۵. محمد خرسند/۱۶. محمدحسن ذاکری رئوف/۱۷.سیدعلی اصغر رخ صفت/۱۸. علی آرش روناسی/۱۹. فاطمه رهبر/۲۰. میثم زرندی/۲۱. محمدحسین شفیعیها/۲۲.نصر عزیزی/۲۳.اسدالله عسگراولادی
۲۴.امیرعباس فارسی نژاد/۲۵.سیده فاطمه فخر/۲۶.فضل الله فرخ/۲۷.نرگس قدیری/۲۸. محسن قناعت/۲۹.محمد کرمی راد/۳۰. حسن لاسجردی/۳۱. احمد علی مقدم/۳۲. محمدعلی مینایی فر/۳۳. امیر احرار نظیفی/۳۴. محمدحسین نیکنام۳۵. مجتبی همدانی.
محمدنبی حبیبی در۱بهمن ۱۳۹۷ فوت کرد.
خانواده های شهدا و اعضای شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی ظهر امروز با آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام.
حبیبی: اگر همت آیتالله هاشمی رفسنجانی نبود، پروژه مترو آغاز نمیشد
در ادامه این دیدار محمدنبی حبیبی دبیرکل حزب موتلفه اسلامی، گفت: مهمترین خاطره ای که از آن مرحوم دارم به پروژه متروی تهران در دوران مسئولیتم بعنوان شهردار تهران برمیگردد.
وی افزود: من سال ۶۲ که مسئولیت شهرداری تهران را پذیرفتم، یک دعوای مفصلی وجود داشت که آیا مترو در تهران باشد یا نباشد. شورای انقلاب هم مصوب کرده بود که فعلا طرح مترو متوقف بماند.
حبیبی گفت: آقای هاشمی در آن دوران رئیس مجلس بود. من در مذاکرات خصوصی که با آقای هاشمی داشتم فهمیدم که ایشان کاملا موافق ایجاد مترو در تهران هستند.
دبیرکل حزب موتلفه اسلامی تصریح کرد: پس از جلسات متعددی که با آقای هاشمی داشتیم، ایشان در یکی از خطبه های نماز جمعه کاملا کارشناسانه از احداث مترو در تهران دفاع کرد.
وی افزود: اولین مانع ما برای ساخت مترو هیات دولت آن زمان بود که باید مصوبه شورای انقلاب را اجرا میکرد. از سوی دیگر مخالفین سرسختی هم در داخل هیات دولت وجود داشت که کار ما را با مشکل مواجه کرده بود.
حبیبی ادامه داد: ما این مساله را به آیت الله هاشمی گفتیم و ایشان هم در یکی از جلسات دولت حضور یافتند و با توضیحاتی که ارائه دادند، اعضای دولت را در این زمینه متقاعد کردند. در آن جلسه از دولت که ۱۹ نفر حضور داشتند، ۱۴ نفر رای موافق به پروژه مترو دادند و ۵ نفر هم مخالفت کردند.
وی در ادامه به مخالفت های آیت الله منتظری با مترو اشاره و تاکید کرد: بعد از موافقت دولت با پروژه متروی تهران، آقای منتظری یک نطق شدیداللحنی علیه مترو ایراد کرد. ما به آقای هاشمی گفتیم، ایشان هم یک وقت ملاقاتی از آقای منتظری گرفتند و ما هم رفتیم منزل ایشان و توضیحات خودمان را درخصوص مترو مطرح کردیم و در نهایت هم آقای منتظری قانع شد.
توکلی بینا: برای اعدام انقلابی حسنعلی منصور دو قبضه اسلحه از آقای هاشمی رفسنجانی گرفتیم.
رییس هیات نظارت حزب موتلفه اسلامی گفت:تاریخ در آینده قضاوت خواهد کرد که آقای هاشمی یک عنصر انقلابی، باهوش و مقاوم بودند.، آقای هاشمی در تمام صحنههای انقلاب حضور داشت و در هیئات مذهبی تهران سیره ائمه اطهار در مبارزه با رژیم های ظالم و فاسد را بیان میکردند.
ابوالفضل توکلی بینا : بعد از تبعید حضرت امام در ۱۳آبان ۱۳۴۳، ما شورای مرکزی موتلفه اسلامی را تشکیل دادیم و در نهایت به این جمع بندی رسیدیم که سه نفر از جمله محمدرضا شاه، نصیری و حسنعلی منصور مفسد فی الارض هستند.
وی گفت: من اسلحهای که شهید محمد بخارایی بوسیله آن حسنعلی منصور را به هلاکت رساند، از آقای هاشمی رفسنجانی تحویل گرفتم. در همان مقطع بنده رفتم محله صفائیه قم و دو قبضه اسلحه از ایشان گرفتم. اما بعد از اعدام منصور در این رابطه سکوت کردیم زیرا قرار بود روحانیت را درگیر اینگونه ماجراها نکنیم.
بادامچیان: آقای هاشمی همواره میگفت موتلفه اسلامی خوب عمل میکند و باید این راه را ادامه دهد
اسدالله بادامچیان نایب رئیس شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی با تسلیت رحلت آیت الله هاشمی رفسنجانی به خانواده آن مرحوم، گفت: آقای هاشمی رفسنجانی از ابتدا با حزب موتلفه اسلامی همراهی داشته است. بنده در مرداد ماه امسال که با ایشان ملاقات داشتم، ایشان گفت موتلفه اسلامی خوب عمل میکند و همین راه را ادامه بدهید.
وی افزود: خدمات آقای هاشمی رفسنجانی به انقلاب و کشور بسیار ارزشمند است و ما امیدواریم همه اینها موجب شود که برکات الهی آن خدمات شامل حال خانواده آن مرحوم گرد.
دیدارجمعی از اعضای شورای مرکزی و هیات اجرایی حزب موتلفه اسلامی با حضور در منزل مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی با خانواده آن مرحوم/۳ بهمن ۱۳۹۵ایرنا
فارس: امام حرکت انقلابی شما را قبول داشت؟
توکلیبینا: اولاً امام اعتقادی به مبارزه مسلحانه نداشت، مرحوم میلانی خیلی به امام ارادت داشت و هرگاه امام اعلامیه میداد من آن را به محضر ایشان میبردم و امضا میگرفتم، ما برای اینکه تاریخ نگوید چهار جوان حکم قتل صادر کردند، اجازه گرفتیم، اما امام موافق اقدام مسلحانه نبود، وقتی ما در زندان بودیم ایشان را به عراق تبعید کردند و امام آنجا حرف جالبی گفته بودند.
امام کلیت اقدامات ماراقبول داشت و حرکت ما را تایید کرد.
فارس: پس چطور میگویید امام اقدام مسلحانه را قبول نداشت اما حرکت شما را تایید کرد؟
توکلیبینا: توضیح میدهم؛ یک فردی به نام «حاج محمد علمدار» در غرب تهران بود، ما در زندان بودیم که ایشان به عراق خدمت امام میرود و پول زیادی به امام میدهد و میگوید من از رفقای آقای توکلیبینا هستم. من سالها رابط موتلفه با امام بودم و خدمت ایشان میرسیدیم و امام مرا میشناخت؛ لذا وقتی آقای علمدار اسم مرا میبرد، امام میگوید این جوانها زندان هستند و ممکن است خانوادههایشان با مشکلاتی مواجه شوند؛ این پول را به خانواده آنها بدهید. معنی این کار مشخص است چراکه ایشان مطلع بودند که ما را در قضیه ترور «حسنعلی منصور» گرفتهاند./دیماه۱۳۹۶فارس
اعضا و گردانندگان مؤتلفه ازبازاریهایی بودند که پس حادثه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ با توجه به رشد اقتصادی سریع کشور در دههی ۴۰ و رونق صادرات و واردات، تبدیل به مهره های سرشناس بازارشده و پس از انقلاب منشأاثردرحوزه های اقتصادی و امنیتی و قضایی درحفظ ارزشهای انقلاب اسلامی شدند.
مؤتلفه بعدازپیروزی انقلاب اسلامی
اعضای زندانی مؤتلفه که از سال ۱۳۵۶ همگی آزاد بودند در دوران انقلاب، با استفاده از خلاء سیاسی جامعه و زندانی بودن رهبران مجاهدین و گروههای چپ، و عدم تحرک و دوراندیشی لازم رهبران جبههملی و نهضتآزادی بدنهی مذهبی سنتی جامعه را علیه حکومت پهلوی بسیج کردند و با توجه به تشکلی که در بازار و مساجد داشتند، و به واسطهی ارتباطی که با امام خمینی و نزدیکان او داشتند هدایت تظاهراتها را به دست گرفتند. نیروهای سیاسی با وجود اطلاع از ماهیت گردانندگان تظاهراتها و نیروهای اطراف خمینی، متأسفانه خطر را جدی نگرفته و همچنان به همراهی و همگامی با خمینی و اطرافیانش ادامه دادند.
اعضای مؤتلفه(فدائیان اسلام):۱-حاج هادی امانی ۲- احمد دندانساز ۳- خلیل اکبری ۴- محمد روحانی ۵- شهید حاج محمد صادق امانی ۶- شهید محمد صادق اسلامی ۷- سعید قدیریان ۸- مرحوم حسن عالی مهر ۹- حسین رحمانی ۱۰- احمد قدیریان ۱۱ و ۱۲- برادران بادامچیان.
اعضای مؤتلفه بدون آن که این تشکل منحل شود در سال ۱۳۵۷ به حزب جمهوری اسلامی پیوستند،هفت نفر از اعضای آن مهدی عراقی، صادق اسلامی، علی درخشان، اسدالله لاجوردی، حبیبالله عسگراولادی، سعید امانی و اسدالله بادامچیان به عضویت شورای مرکزی آن درآمدند.
مؤتلفه با توجه به سالهای تحمل شلاق وزندان، پس از پیروزی انقلاب ادارهی دستگاه قضایی و زندانها را عهدهدار شدند.
از سوی دیگر ادارهی بازار و اتحادیههای صنفی را از طریق جامعه اسلامی اصناف، صندوقهای قرضالحسنه را از طریق «سازمان اقتصاد اسلامی» و تجارت خارجی را از طریق کنترل وزارت بازرگانی و اتاق بازرگانی و صنایع و معادن در اختیار گرفت. و با ادارهی اموال مصادرهای سهم بزرگی درحفظ بیت المال داشتند. بازاریهای وابسته به مؤتلفه با آگاهی از سیاستهای اقتصادی و سیاسی نظام ولایی در طول سالهای این هیئت بود.
در کنار آن اعضای مؤتلفه تلاش کردند اداره وزارت آموزش و پرورش و تبلیغات را نیز به عهده بگیرند. این مهم برای مدتی با انتصاب مصطفی میرسلیم به عنوان وزیر ارشاد و علیاکبر پرورش به عنوان وزیر آموزش و پرورش صورت گرفت. اعضای مؤتلفه از ابتدای انقلاب اداره «کمیته امداد امام خمینی» ، سازمان اوقاف و حج و زیارت را به عهده گرفتند(حبیبالله عسگراولادی و محمدرضا اعتمادیان).
خانوادههای امانیهمدانی، بادامچیان، لاجوردی، عسگراولادی، اسلامی، خاموشی، قدیریان، محتشمیپور، میرمحمدصادقی، رفیقدوست، شفیق، رخصفت، عباسپور، صالحی، کچویی، رحمانی، جولایی، خداداد استادی، جاسبی، نیری، انواری، آلاسحاق از جمله عناصر اصلی تشکیلدهندهی مؤتلفهی اسلامی هستند که عضو شورای مرکزی آن پیش یا بعد از انقلاب بودهاند.
خانواده عسگراولادی شامل حبیبالله دبیرکل سابق، وزیر بازرگانی، مسئول کمیته امداد و…، اسدالله تاجر معروف پسته و زیره بود. در این خانواده محمود گرایش تودهای داشت. خواهر آنها مادر ابوالفضل حاجیحیدری رئیس سابق زندان اوین-واحدزنان- بود.
نماز جماعت در حیاط حزب جمهوری اسلامی به امامت شهید مظلوم آیتالله بهشتی از راست به چپ صف اول: ...- شهید عباسپور- آقای مهندس میرسلیم – شهید محمد صادق اسلامی – حجتالاسلام والمسلمین مهاجری- شهید مالکی- دکتر جواد منصوری صف دوم: آیتالله هاشمی رفسنجانی- آقای زارع- مهندس فرزاد رهبری صف سوم: نفر سوم مهندس محمد هاشمی رفسنجانی.
خانواده رفیقدوست، شامل محسن وزیر سپاه و رئیس سابق بنیاد مستضعفان، جواد عضو شورای مرکزی و مرتضی رئیس کمیته انقلاب اسلامی سعدآباد. رضا رفیقدوست رئیس دفتر و عضو شورای مرکزی مؤتلفه است.
خانواده خاموشی، شامل علینقی رئیس سابق اتاق بازرگانی و صنایع و معادن به مدت ۲۷ سال، تقی، پدر سیدمهدی رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، ابوالحسن سرپرست اسبق وزارت نیرو و محسن عضو بخش مارکسیست لنینست مجاهدین است که در بهمن ۱۳۵۴ اعدام شد. حاج طرخانیها (کاظم علی، تقی)دایی خاموشیها هستند.
خداداد استادی شامل آیتالله رضا استادی نماینده مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه سابق قم و مهدی استادی؛ مهدی عضو قبل از انقلاب و خواهر این دو، همسر حبیبالله شفیق است.
خانواده عباسپور شامل مهندس حسن عباسپور عضو شورای مرکزی (وزیرنیرو که در انفجار حزب جمهوری اسلامی شهید شد) علی، داماد آیتالله مرتضی مطهری و نماینده مجلس و رئیس کمیسیون آموزش مجلس و خواهر این دو همسر عبدالله جاسبی است.
خانواده محتشمیپور شامل دو برادر هستند. حسین عضو شورای مرکزی قبل و بعد از انقلاب که در سال ۱۳۸۳ درگذشت. علیاکبر محتشمیپور فرزند وی است. سیدمحمودمحتشمی پور ،عضو شورای مرکزی مؤتلفه بودکه درفروردین۱۳۹۸درگذشت،وی از حامیان فدائیان اسلام و نواب صفوی بود و مدتها در نوفللوشاتو در کنار امام خمینی حضور داشت.
دختران محمود، فخرالسادات محتشمی پور (همسر مصطفی تاجزاده) و دیگری همسر مرتضی رفیقدوست است. این دو دخترخالهی محمدحسین صفارهرندی وزیر سابق ارشاد و سردبیر روزنامه کیهان و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز هستند.
آیت الله محمدباقرمحیالدین انواری، عضو شورای روحانیت مؤتلفه، فرزندش حسین عضو شورای مرکزی مؤتلفه، سرپرست سابق کمیته امداد امام خمینی و عضو هیئت امنای این نهاد است.
بهاءالدین میرمحمدصادقی از گردانندگان بازار است. برادر کوچکتر او علاءالدین میرمحمدصادقی معروف به حاجآقا علاء، میلیاردر، فعال در عرصههای ساختمانی، معدنی، داروسازی، کشاورزی و حمل و نقل دریایی، عضو هیئت مدیره مؤسسه علوی، نماینده امام خمینی در اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران، بنیانگذار سازمان اقتصاد اسلامی و صندوقهای قرضالحسنه است. فرزند وی میرحسین میرمحمدصادقی سخنگوی قوه قضاییه در دوران هاشمی شاهرودی بود.
محمد میرمحمدصادقی وزیر کار و امور اجتماعی در دولتهای محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر و دولت موقت محمدرضا مهدویکنی.
خانواده کریمیاصفهانی شامل سه برادر هستند، احمد کریمی اصفهانی دبیرکل جامعه اصناف و بازار و عضو هیئت نظارت مؤتلفه، به اتفاق برادرانش اکبر و محمد از گردانندگان و صادرکنندگان صنف فرش ایران محسوب میشوند.
برادران رخصفت : سیدعلیاصغر، اولین رئیس زندان قصر، عضو شورای مرکزی و هیئت نظارت مؤتلفه، از بنیانگذاران سازمان اقتصاد اسلامی، سیدمحمد معاون او در زندان قصر، و سیدمصطفی، محافظ خلخالی که بعدها به کیهان فرهنگی پیوست و مجله کیان را پایه گذاری کرد.
محمدنبی حبیبی دبیرکل مؤتلفه مدتی شهردار تهران بود. وی همچنین استاندار تهران، فارس و خراسان، مدیرعامل شرکت پست جمهوری، معاونت وزارت راه و ترابری، رییس سازمان هواپیمایی کشور، معاون سیاسی استاندار کرمان، بوده است. (همسرِ سیده فاطمه فخر ) عضو شورای مرکزی و مسئول واحد زنان مؤتلفه..
سیدرضا نیری، رئیس کمیته امداد امام خمینی، محسن لبانی مطلق، نماینده مجلس، نماینده امام در بازار، محمدرضا اعتمادیان مشاور رئیس جمهور در امور اصناف و بازرگانی ۱۳ سال، معاون نخست وزیر و سرپرست سازمان اوقاف و امور خیریه، قائم مقام تولیت آستان قدس، عضو هیئت مدیره دانشگاه امام صادق، عضو هیئت امنای آستان قدس، از بینانگذاران سازمان اقتصاد اسلامی
و ابوالفضل توکلیبینا مسئول بنیاد مستضعفان و ریاست سازمان حج و زیارت، از مؤسسان مدرسهی رفاه و یکی از بنیانگذاران مسجد قبا
یحیی آلاسحاق فرزند آیتالله محمد آلاسحاق، وزیر بازرگانی دولت رفسنجانی، معاون عسگراولادی در وزرات بازرگانی و عضو هیئت امنای کمیته امداد.
مصطفی میرسلیم، وزیرکشور، و وزیر ارشاد و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، حسن غفوریفرد، استاندار خراسان، وزیر نیرو، رئیس سازمان تربیتبدنی و نماینده مجلس شورای اسلامی، سیدرضا زوارهای (دادستان انقلاب اسلامی تهران قائم مقام شورای نگهبان و معاون قوه قضاییه و رئیس ثبت اسناد ).
عبدالرضا مصری (دادستان انقلاب اسلامی کرمانشاه در دههی ۶۰، وزیر رفاه و تأمین اجتماعی در دولت احمدینژاد، سفیر ایران در ونزوئلا، نماینده مجلس شورای اسلامی)و حسین همدانی عضو شورای مرکزی مؤتلفه از مسئولان دادستانی از دیگر اعضای مؤتلفه پس از انقلاب بودند.
زنان عضو مؤتلفه از جمله راضیه بادامچیان، طیبه حاجیمحمدیزدی، سیدهفاطمه فخر،
لاله افتخاری (نماینده مجلس دوره های۷و۸و۹) فاطمه رهبر(نماینده دوره های۷و۸و منتخب دوره یازدهم مجلس که براثرکرونافوت کرد)،ازاعضای فعال این تشکیلات ریشه داربودند.
راضیه بادامچیان از کارمندان دادستانی اوین در سالهای اولیه دههی ۶۰ بود. لاله افتخاری و فاطمه رهبر سالها در مجلس شورای اسلامی خدمات درخشانی داشتند.
برادران تجریشی، اسدالله آقامحمدحسینتجریشی، محمد و مرتضی ازمرتبطین وحامیان مالی مؤتلفه بودند.
علیاکبر پوراستاد دیگر عضو و حامی مؤتلفه آهنفروش ( رئیس اتحادیه فروشندگان آهن آلات) وی در انتخابات میاندورهای سال ۱۳۶۱ به عنوان نماینده تهران به مجلس راه یافت.
سیدعلینقی خاموشی، جلالالدین فارسی، عبدالله جاسبی و محسن رفیقدوست از جمله اعضای مرکزی حزب موتلفه هستند که به دلایل گوناگون از این حزب جدا شدهاند.
حاج مهدی عراقی − ازاعضای اصلی مؤتلفه بود (از مسئولان بنیاد مستضعفان، سرپرست زندان قصر )همراه با فرزندش( احسان )توسط گروه فرقان در آذر ۵۸ ترور شد.
عضودیگرمؤتلفه «علی درخشان»در انفجار حزب جمهوری اسلامی شهید شد.
«محمدعلی نظران »مسئول حفاظت حزب جمهوری ورئیس دفترشهید قدوسی و مسئول اسرای عراقی نیز در سال ۱۳۷۳ در تصادف رانندگی درگذشت.
سیدمرتضی نبوی وزیر اسبق پست و تلگراف و تلفن و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام .
احمد توکلی وزیر اسبق کار و امور اجتماعی و سخنگوی دولت، نماینده مجلس، رئیس کمیته بهشهر و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام از نزدیکان این حزب به شمار میرفتند
و در سال ۱۳۶۶ با بنیانگذاری روزنامه رسالت همراه با آیت الله احمد آذریقمی دیدگاههای سیاسی و اقتصادی مؤتلفه را انعکاس میدادند.