وادی تیه(دوران تیه)سرگردانی چهل ساله قوم بنی اسرائیل بخاطرنافرمانی پیامبر(حضرت موسی)آیه ۲۶ مائده درادامه.
مظلومیت علی
حجت الاسلام پناهیان: دو سال و نیم آخر حکومت علی ،خیلی ازمردم(کوفه-عراق-ومدینه)حرف حضرت را گوش نمیکردند!
زنی(متنفذین سخنورمدینه)به کوفه آمدبه امام گفت:یاعلی!اززمانی که توبه حکومت رسیده ای ،چیزی جزاختلاف وانشقاق نصیب مان نشده!.
ابن عباس:یاعلی!شما دراداره حکومت دارید اشتباه میکنید.
احنف بن قیس(ازسردارن سپاه علی): ما مبتلا شدیم به«آل علی»! اینها(دولتمردان حکومت علی) نه مدیریت اقتصادی بلد هستند، نه مدیریت جنگی بلد هستند، نه سیاست بلد هستند!
مالک اشتربه حضرت علی گفت:یاعلی!شماداریدپارتی بازی می کنید،بنیالعباس را که فامیلهای شما هستند، در مصادرامورگماشتید(ماعلیه عثمان قیام کردیم بخاطر همین کارها!)
امام علی خطاب به یارانش:: «من دیروز آمر شما بودم، ولی الآن مأمور شما شدهام و مدام شما دارید به من حرف تحمیل میکنید»
اعتراض اصحاب( امام علی )یا علی!شما مدیریت بلد نیستی
چرا تقریباً همگان امیرالمؤمنین علی (ع) را در مدیریت موفق نمیدیدند؟ درباره این «همگان» که عرض میکنم، از زمان خودمان ابتدا یک مثالی بزنم. زمانی که فیلم امام علی (ع) پخش میشد بنده اتفاقاً در دانشگاه کلاس تاریخ اسلام داشتم. حدوداً قسمتهای آخر سریال داشت پخش میشد، یکی از دانشجوها با دقت و کنجکاوی، گفت: فکر نمیکنید این فیلم امام علی (ع) فیلم بدی باشد؟ گفتم چرا؟ گفت که امیرالمؤمنین علی (ع) را یکمقدار با مدیریتِ شُل در نظر من جلوه داد. من امیرالمؤمنین را خیلی قاطعتر از این میدانستم. گفتم در این سریال ممکن است ایرادهایی باشد ولی این برداشتی که پیدا کردی برداشتی است که در آن زمان، همه از واقعیت حکومت حضرت داشتند! پس این فیلم لااقل در این مورد، مطلب را درست منتقل کرده است. و همین مسئله، آغاز گفتگوها و مباحثاتی در کلاس درس ما شد.
شما وقتی سریال زندگی امیرالمؤمنین علی (ع) را هم تهیه کنید با این همه فاصله زمانی، باز هم این برداشت صورت میگیرد. یا کتاب «الغارات» را که سفارششده شهید سلیمانی است، خیلیها خواندهاند و گفتهاند که این کتاب، ذهنیت ما را نسبت به امیرالمؤمنین خراب کرد؛ این چه نحوه مدیریتی است! بنده از دوران معاصر و ذهنیتها شروع کردم، البته جدیتر از این در دوران معاصر به این موضوع خواهیم پرداخت، تا برسیم به زمان امیرالمؤمنین علی (ع).
در زمان حضرت، کسانی بودند که تصریح میکردند به اینکه «یا علی، شما مدیریت بلد نیستی!» میخواهم سه نمونه از این موارد را برای شما بخوانم. البته نزدیکان و حواریین حضرت نمیگفتند که شما مدیریت بلد نیستی، اما همین یاران حضرت ایرادهای مدیریتی به حضرت میگرفتند. البته جمعبندی نمیکردند که بگویند «شما مدیریت بلد نیستی» و در نهایت هم تبعیّت میکردند. یکی از این افراد «ابن عباس» هست.
اعتراض ابن عباس به امام علی
ابن عباس در هر سه جنگ، مشورتهایی که به حضرت میداد اینطور بود که میگفت: «شما دارید اشتباه میکنید؛ این کار را نکنید»... و این گفتگوها در تاریخ ثبت شده است. حتی یاران بسیار نزدیکتر هم اینطور بودند.
اعتراض مالک اشتر به امام علی
مالک اشتر به امیرالمؤمنین (ع) میگفت: شما به سران اقوام از بیت المال یک کمی بیشتر بدهید تا به تو جذب بشوند.
پاسخ امام: مالک، این سیره پیامبر نیست. خیلی کلّی پاسخشان را دادند. (فقال الاشتر: فَتَاقَتْ أَنْفُسُ النَّاسِ إِلَی الدُّنْیَا... فَإِنْ تَبْذُلِ الْمَالَ تَمِلْ إِلَیْکَ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ ؛ شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید، ج۲، ص۱۹۷)
مالک اشتربه حضرت علی گفت:شماداریدپارتی بازی می کنید(ماعلیه عثمان قیام کردیم بخاطر همین کارها!)
حجت الاسلام پناهیان گفت: مالک اشتر به حضرت اعتراض میکرد:شما دارید بنیالعباس را که فامیلهای شما هستند، در منصبها میگذارید، پس ما برای چه علیه عثمان قیام کردیم که مناصب را به فامیلهای خودش میداد؟
پناهیان گفت:البته این گفتگوها، در واقع گفتگوهای فضای خصوصی مالک با حضرت بود و مالک هم با حضرت مخالفت نمیکرد و در نهایت تبعیت میکرد. اما وقتی در فضای خصوصی این گفتگوها صورت بگیرد در فضای عمومی، وضعیت مشخص میشود.
«حجتالاسلام علیرضا پناهیان»گفت:در مورد دیگر اصحاب هم اینگونه مسائل وجود داشت.
مثلاً یکی از یاران حضرت، کسی بود به نام «احنف بن قیس». ایشان در هر سه جنگ پای رکاب امیرالمؤمنین علی (ع) بود.
ایشان یک عبارتی دارد، میگوید: ما مبتلا شدیم به آل علی! اینها نه مدیریت اقتصادی بلد هستند، نه مدیریت جنگی بلد هستند، نه سیاست بلد هستند! «قد بَلَونا آلَ أبی طالبٍ فَلَم نَجِد عِندَهُم إِیالَةً لِلمُلکِ، و لا صِیَانَةً لِلمالِ، وَ لا مَکِیدَةً فِی الحَربِ» (انساب الاشراف، ج۱۲، ص۳۲۲ ) این عبارت دوبار در تاریخ از او نقل شده است، یکبار هم زمانی که امام حسین (ع) دعوت کرد و به یاری امام حسین (ع) نیامد، همین دلیل را آورد، یعنی گفت که آل ابیطالب سیاست بلد نیستند!
البته اگر آخر کارِ «احنف بن قیس» را نگاه بکنیم او جزء اصحاب حضرت باقی نماند، به معاویه پیوست و مسائل دیگری پیدا کرد. اما بالاخره یک مدتی با امیرالمؤمنین (ع) همراهی کرده و جزو یاران حضرت بوده است.
اعتراض یک زن به امام علی:تو باعث اختلاف درجامعه شده ای،بین مااختلاف وتفرقه انداختی!
پناهیان گفت: یک کسی بود به نام «ابومریم» که از دوستان امیرالمؤمنین (ع) بود. از مدینه به کوفه آمد و به خدمت حضرت رسید.:تو باعث اختلاف درجامعه شده ای،بین مااختلاف وتفرقه انداختی!
حضرت فرمود: چه شد که تو اینجا آمدی؟(ازمدینه به کوفه) از من چه میخواهی؟
«ابومریم»گفت: من برای اینکه نیازی داشته باشم اینجا نیامدم. بلکه احساس کردم از وقتی که تو مدیریت این مملکت را دست گرفتی تفرقه و تشتّت در جامعه ایجاد کردهای! «إِنِّی لَمْ آتِکَ لِحَاجَةٍ وَ لَکِنِّی کُنْتُ أَرَاکَ لَوْ وَلَّوْکَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَجْزَأْتَه» (الغارات، ج۱، ص۴۴) ببینید؛ این دوست حضرت است که دارد این حرف را میزند. ما این مسئله را در تاریخ، چگونه باید تحلیل کنیم؟ چطور میشود امیرالمؤمنین علی (ع) با آن همه سابقه، حکومتش بهگونهای نبود که بعد از حضرت، این حکومت با موفقیت به امام حسن مجتبی (ع) برسد! ولی معاویه باید کار را دست یزید بدهد و در این امر هم موفق بشود درحالیکه همه اذعان داشتند که یزید شایسته این پست نیست. کسی که از بیرون نگاه بکند یک بیتدبیری را احساس میکند. درباره علّت عدم موفقیت حضرت، حرفهای متعددی زدهاند.
دو سال و نیم آخرحکومت علی، تقریباً کسی حرف حضرت را گوش نمیکرد!
حتی میخواهم عرض کنم که امیرالمؤمنین علی (ع) آثار این حرف مردم درباه سوءمدیریت خود را در نیمه دوم حکومت خودشان دیدند! آن سه جنگی که حضرت داشتند در دو سال و نیمِ اول حکومتشان بود. دو سال و نیم بعد، تقریباً کسی حرف حضرت را گوش نمیکرد!.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: ۳ جنگ امام علی(ع)
۱-جنگ جمل (نبرد با ناکثین)
۲-جنگ صفین (نبرد با قاسطین)
۳- جنگ نهروان (نبرد با مارقین).
حجت الاسلام پناهیان گفت:حضرت در یک سخنی تصریح میفرماید: الآن در این حکومت اسلامی، من غیر از کوفه و اطرافش، جایی تحت نفوذ ندارم. شما اگر از بیرون نگاه کنید، این وضعیت را چگونه تحلیل میکنید؟
حضرت میفرماید: «لَقَدْ کُنْتُ أَمْسِ أَمِیراً، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَأْمُوراً؛ وَ کُنْتُ أَمْسِ نَاهِیاً، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَنْهِیّاً» (نهجالبلاغه، خطبه۲۰۸)
امام علی: من دیروز آمر شما بودم، ولی الآن مأمور شما شدهام و مدام شما دارید به من حرف تحمیل میکنید... یا حرفهای دیگری که امیرالمؤمنین (ع) به مردم میزنند که دل من از دست شما خون است، ای کاش من شما را نمیدیدم؛ و حرفهایی که حضرت دردمندانه به آن افراد میزنند تا تحلیلهایی که خودِ حضرت دارند.
خوارج که صریحاً میگفتند ما یک خلیفهای مثل خلیفه دوم میخواهیم. آخرین حرفی که به نمایندگان امیرالمؤمنین زدند :ما باید با علی بن ابیطالب (ع) بجنگیم، این بود که گفتند اصلاً ایشان مورد پسند ما نیست، روش او صحیح نیست. باید روش دیگر خلفا را داشته باشد.
خوارج به طور مشخص هم نام میبردند. (فاستخلف عمر، فکان من سیرته مَا أنت عالم بِهِ، لم تأخذه فی الله لومة لائم... ؛ انسابالاشراف، ج۲، ص۳۷۰)
چرا مردم با حضرت مخالفت می کردند؟
حجت الاسلام پناهیان گفت: برای اینکه درباره پاسخ این سؤال، کمی عمیقتر فکر کنیم، ابتدا چند تا جواب مشهور را فقط اشاره میکنم. مثلاٌ مشهور است که امیرالمؤمنین (ع) به خاطر عدلش به قتل رسید، یا شاید به خاطر عدلش این ضعف مدیریت را به ایشان نسبت میدهند.
پناهیان خطاب به نجم الدین شریعتی(مجری برنامه سحرگاهی ماه من) گفت: به نظر شما آیا میشود که مردم، ضدّ عدالت باشند؟
وخودش جواب داد: بعید است. مردم اگر ببینند یک کسی با عدالت رفتار میکند طرفدار او میشوند. اگر بگوییم که عدالت حضرت، علیه خواص بوده است، وقتی خواص خراب بشوند طبیعتاً امیرالمؤمنین (ع) به مردم دست میدهد چون این عدالت به نفع مردم است. پس چرا مردم باید با حضرت مخالفت کنند؟
تبلیغات امیرالمؤمنین (ع) خیلی قویتر از معاویه بود
بعضیها فکر میکنند که این مشکلات، به خاطر تبلیغات دشمن علیه علی (ع) بوده است. درحالیکه تبلیغات امیرالمؤمنین (ع) خیلی قویتر از معاویه بود. آن موقع ابزار تبلیغات، سخن و خطابه بود. چه کسی میتوانست مثل امیرالمؤمنین حرف بزند؟ آن فضای سنگینی که معاویه ایجاد شده بود، فقط در شام بود. ولی آنهایی که خون به جگر امیرالمؤمنین کردند (یعنی خوارج) خودشان دشمن معاویه و شام بودند و دشمن شام باقی ماندند! نه اینکه از فضای آن متأثر شده باشد. حتی اینطور هم نبود که آنها معاویه را ترجیح بدهند، بلکه خلیفه دوم را ترجیح میدادند که بین این دوتا خیلی فرق هست. آنها ضدّ اشرافیگری معاویه بودند.
پول پاشی حضرت علی بیشترازمعاویه بود
بعضیها میگویند که معاویه پولپاشی میکرد و امیرالمؤمنین علی (ع) این کار را نمیکرد.
حجت الاسلام پناهیان گفت: حضرت خودشان در یک سخنی میگویند: معاویه پول نمیدهد و برایش خوب تبعیّت میکنند. من که پول میدهم و به شما احترام میگذارم ولی خوب تبعیّت نمیکنید.
(أَ وَ لَیْسَ عَجَباً أَنَّ مُعَاوِیَةَ یَدْعُو الْجُفَاةَ الطَّغَامَ فَیَتَّبِعُونَهُ عَلَی غَیْرِ مَعُونَةٍ وَ لَا عَطَاءٍ وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ وَ أَنْتُمْ تَرِیکَةُ الْإِسْلَامِ وَ بَقِیَّةُ النَّاسِ إِلَی الْمَعُونَةِ أَوْ طَائِفَةٍ مِنَ الْعَطَاءِ فَتَفَرَّقُونَ عَنِّی وَ تَخْتَلِفُونَ عَلَیَّ ؛ نهجالبلاغه/ خطبه۱۸۰)
هم خواص به علی خیانت کردند وهم عوام
حجت الاسلام پناهیان گفت:بعضیها میگویند که فقط خواص، علیه امیرالمؤمنین بودند. درحالیکه عوام هم خیلی خیانت کردند.
عوامی که امیرالمؤمنین خانههایشان را آباد کرد. رونق اقتصادی برای آنها ایجاد کرد. نه مشکل اقتصادی در آن جامعه بود، نه مشکل تبلیغات دشمن. نه مشکل ضعف بنیه نظامی.
درحالیکه خیلی از این مشکلات را الان ما داریم. البته ما الآن نسبت به دشمنانمان ضعف بنیه نظامی نداریم بهگونهای که نتوانیم از خودمان دفاع کنیم. ولی آمار سلاحها و مهمات آنها خیلی بیشتر از اینطرف است.
توضیج مدیریت سایت-پیراسته فر: ابن عباس به حضرت علی(ع) میگفت: شما دارید اشتباه میکنید؛ این کار را نکنید... حتی یاران بسیار نزدیکتر هم اینطور بودند،،مالک اشترهم یکی ازمنتقدین اماعلی بود! «با آنهایی که باعلی بیعت نکرده بودندباخشونت برخوردمی کرد،علی می گفت:بااینها تند برخورد نکن.» مالک گفت: «امروز ما باید با اینها تند برخورد بکنیم، قبلیها هم همینجور برخورد میکردند، فردا هم با شمشیر باید با اینها برخورد کنیم. شما چرا کوتاه میآیی؟ این کوتاه آمدن، کار را سست میکند
خبرگزاری فارس(۲۶ فروردین ۱۴۰۲)نوشت: «حجتالاسلام علیرضا پناهیان» استاد حوزه و دانشگاه در سحرهای ماه مبارک رمضان با حضور در برنامه «ماه من» که بهطور مستقیم از شبکه سه پخش میشود درباره تلقیهای ناصواب از دین و آثار تحریف دین به گفتگو میپردازد. در ادامه گزیدهای از بیست و چهارمین جلسه این مبحث را میخوانید:
برخی از تلقّیهای ناروا از دین، مثل سمّ مهلک جامعه مؤمنین را به زمین میزند
سالِ نو حقیقی را به تعبیری باید تبریک گفت اما چون ما در ایام سوگواری به سر میبریم، فقط توجه بدهیم به اینکه روزیِ جدید ما از امروز آغاز میشود، برنامههای جدید زندگیمان را باید شروع کنیم و از امروز واقعاً باید زندگی تازهای را شروع کنیم.
ما در این شبها داریم «تلقّیهای ناروا از دین» را مرور میکنیم، البته برخی از نقاط برجستهاش را بررسی میکنیم تا برسیم به تلقّیهای صحیح از دین. وقتی میگوییم که میخواهیم تلقّیهای ناروا را برطرف کنیم، حتی اگر عبارتهای صحیحی گفته بشود، اما در مجموع چون مهندسیِ دقیق صورت نگرفته، اولویتها رعایت نشده و تعابیر هم معمولاً درست انتخاب نشده است، ممکن است در ذهن مخاطب، تلقّی ناروا شکل بگیرد. برخی از این تلقّیهای ناروا مثل سمّ مهلک جامعه مؤمنین را به شدّت زمین میزند. برخی از این تلقّیهای ناروا، اوجش در زمان امیرالمؤمنین علی (ع) بوده و حضرت به مقابله با آن برخاستند.
چرا خیلیها مدیریت امیرالمؤمنین (ع) را ضعیف میدانستند؟
برای وارد شدن به بحث بعدی که بررسی یکی دیگر از تلقّیهای ناروا از دین است-که همین تلقیها علّت اصلی مظلومیتهای امیرالمؤمنین علی (ع) بود و امروز هم هنوز جامعه ما دچار این تلقّیهای ناروا هست- یک مقدمهای را عرض بکنم و آن مقدمه این سؤال است که چرا تقریباً همگان امیرالمؤمنین علی (ع) را در مدیریت موفق نمیدیدند؟ درباره این «همگان» که عرض میکنم، از زمان خودمان ابتدا یک مثالی بزنم. زمانی که فیلم امام علی (ع) پخش میشد بنده اتفاقاً در دانشگاه کلاس تاریخ اسلام داشتم. حدوداً قسمتهای آخر سریال داشت پخش میشد، یکی از دانشجوها با دقت و کنجکاوی، گفت: فکر نمیکنید این فیلم امام علی (ع) فیلم بدی باشد؟ گفتم چرا؟ گفت که امیرالمؤمنین علی (ع) را یکمقدار با مدیریتِ شُل در نظر من جلوه داد. من امیرالمؤمنین را خیلی قاطعتر از این میدانستم. گفتم در این سریال ممکن است ایرادهایی باشد ولی این برداشتی که پیدا کردی برداشتی است که در آن زمان، همه از واقعیت حکومت حضرت داشتند! پس این فیلم لااقل در این مورد، مطلب را درست منتقل کرده است. و همین مسئله، آغاز گفتگوها و مباحثاتی در کلاس درس ما شد.
شما وقتی سریال زندگی امیرالمؤمنین علی (ع) را هم تهیه کنید با این همه فاصله زمانی، باز هم این برداشت صورت میگیرد. یا کتاب «الغارات» را که سفارششده شهید سلیمانی است، خیلیها خواندهاند و گفتهاند که این کتاب، ذهنیت ما را نسبت به امیرالمؤمنین خراب کرد؛ این چه نحوه مدیریتی است! بنده از دوران معاصر و ذهنیتها شروع کردم، البته جدیتر از این در دوران معاصر به این موضوع خواهیم پرداخت، تا برسیم به زمان امیرالمؤمنین علی (ع).
حتی یاران نزدیک علی (ع) هم به شیوه مدیریت ایشان، ایراد میگرفتند
در زمان حضرت، کسانی بودند که تصریح میکردند به اینکه «یا علی، شما مدیریت بلد نیستی!» میخواهم سه نمونه از این موارد را برای شما بخوانم. البته نزدیکان و حواریین حضرت نمیگفتند که شما مدیریت بلد نیستی، اما همین یاران حضرت ایرادهای مدیریتی به حضرت میگرفتند. البته جمعبندی نمیکردند که بگویند «شما مدیریت بلد نیستی» و در نهایت هم تبعیّت میکردند. یکی از این افراد «ابن عباس» هست. ابن عباس در هر سه جنگ، مشورتهایی که به حضرت میداد اینطور بود که میگفت: شما دارید اشتباه میکنید؛ این کار را نکنید... و این گفتگوها در تاریخ ثبت شده است. حتی یاران بسیار نزدیکتر هم اینطور بودند.
امروز به برخی از مواردی که مالک اشتر، به حضرت اعتراض میکرد اشاره کنم. همان اول که میخواستند حرکت کنند بعضیها با امیرالمؤمنین بیعت نکردند که از سران مهاجران و انصار و صحابه پیغمبر بودند. مالک با تندی با آنها برخورد کرد. حضرت فرمود: «با اینها تند برخورد نکن.» مالک گفت: «امروز ما باید با اینها تند برخورد بکنیم، قبلیها هم همینجور برخورد میکردند، فردا هم با شمشیر باید با اینها برخورد کنیم. شما چرا کوتاه میآیی؟ این کوتاه آمدن، کار را سست میکند.» اگر کسی بخواهد تاریخ را نگاه بکند باید بگوید که مالک اشتر درست گفت. ولی امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: مالک، این حرف را رها کن. (فَقَالَ الْأَشْتَرُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، إِنَّا وَ إِنْ لَمْ نَکُنْ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ، فَإِنَّا فِیهِمْ، وَ هَذِهِ بَیْعَةٌ عَامَّةٌ، وَ الْخَارِجُ مِنْهَا عَاصٍ، وَ الْمُبْطِئُ عَنْهَا مُقَصِّرٌ، فَإِنَّ أَدَبَهُمُ الْیَوْمَ بِاللِّسَانِ وَ غَداً بِالسَّیْفِ... فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): کُفَّ عَنِّی، فَانْصَرَفَ الْأَشْتَرُ وَ هُوَ مُغْضَبٌ ؛ امالی طوسی، ج۱، ص۷۱۷)
یک نمونه دیگر، وقتی بود که امیرالمؤمنین علی (ع) نمایندهای را برای مذاکره با معاویه فرستاد. مالک اشتر اعتراض کرد و گفت او نماینده شایستهای نیست، بعداً هم ثابت شد که شایسته نیست. (فَقَالَ لَهُ الْأَشْتَرُ لَا تَبْعَثْهُ وَ دَعْهُ وَ لَا تُصَدِّقْهُ فَوَ اللَّهِ إِنِّی لَأَظُنُّ هَوَاهُ هَوَاهُمْ وَ نِیَّتَهُ نِیَّتَهُمْ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ: «دَعْهُ حَتَّى نَنْظُرَ مَا یَرْجِعُ بِهِ إِلَیْنَا» فَبَعَثَهُ عَلِیٌّ ع؛ وقعة صفین، ص۲۸)
همچنین مالک اشتر درابتدای حکومت امیرالمؤمنین (ع) میگفت که ابوموسی اشعری را فعلاً در کوفه نگهدار. بعداً که ابوموسی اشعری حاضر نشد برای جنگ جمل، سرباز بفرستد، حضرت به مالک فرمود: برو رفیقت (یعنی ابوموسی) را جمع کن. (وکان له رأی فی بقاء أبی موسى الأشْعَرِیّ والیاً على الکوفة، ارتضاه الإمام علیه السلام وأیّده مع أنّه علیه السلام کان یعلم بمکنون فکر أبی موسى، ولم یکن له رأی فی بقائه؛ مکاتیب الائمة، ج۱، ص ۴۶۲)
وقتی یاران خاص علی (ع) به مدیریت ایشان اعتراض میکردند، وضع عموم مردم معلوم است!
مالک اشتر به امیرالمؤمنین (ع) میگفت:شما به سران اقوام از بیت المال یک کمی بیشتر بدهید تا به تو جذب بشوند..
حضرت فرمود: مالک، این سیره پیامبر نیست. خیلی کلّی پاسخشان را دادند. (فقال الاشتر: فَتَاقَتْ أَنْفُسُ النَّاسِ إِلَى الدُّنْیَا... فَإِنْ تَبْذُلِ الْمَالَ تَمِلْ إِلَیْکَ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ ؛ شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید، ج۲، ص۱۹۷) همچنین مالک اشتر به حضرت اعتراض میکرد که شما دارید بنیالعباس را که فامیلهای شما هستند، در منصبها میگذارید، پس ما برای چه علیه عثمان قیام کردیم که مناصب را به فامیلهای خودش میداد؟
البته این گفتگوها، در واقع گفتگوهای فضای خصوصی مالک با حضرت بود و مالک هم با حضرت مخالفت نمیکرد و در نهایت تبعیت میکرد. اما وقتی در فضای خصوصی این گفتگوها صورت بگیرد در فضای عمومی، وضعیت مشخص میشود.
در مورد دیگر اصحاب هم اینگونه مسائل وجود داشت. مثلاً یکی از یاران حضرت، کسی بود به نام «احنف بن قیس». ایشان در هر سه جنگ پای رکاب امیرالمؤمنین علی (ع) بود. البته بعدها به معاویه پیوست و مسائل دیگری پیدا کرد. ایشان یک عبارتی دارد، میگوید: ما مبتلا شدیم به آل علی! اینها نه مدیریت اقتصادی بلد هستند، نه مدیریت جنگی بلد هستند، نه سیاست بلد هستند! «قد بَلَونا آلَ أبی طالبٍ فَلَم نَجِد عِندَهُم إِیالَةً لِلمُلکِ، و لا صِیَانَةً لِلمالِ، وَ لا مَکِیدَةً فِی الحَربِ» (انساب الاشراف، ج12، ص322 ) این عبارت دوبار در تاریخ از او نقل شده است، یکبار هم زمانی که امام حسین (ع) دعوت کرد و به یاری امام حسین (ع) نیامد، همین دلیل را آورد، یعنی گفت که آل ابیطالب سیاست بلد نیستند! درست است که اگر آخر کارِ «احنف بن قیس» را نگاه بکنیم او جزء اصحاب حضرت باقی نمیماند، اما بالاخره یک مدتی با امیرالمؤمنین (ع) همراهی کرده و جزو یاران حضرت بوده است.
اعتراض تند یک زن به نحوه مدیریت امیرالمؤمنین (ع) در حضور ایشان
یک خانمی آمد در مقابل امیرالمؤمنین علی (ع) و شروع کرد به صحبت کردن. وقتی که حرف میرسد به طبقه خانمها در جامعه یعنی این بحث عمومی شده است. و الا این خانم استثنائاً درنیامده است که این حرف را بزند. او گفت: شما به سه دلیل، دلها را متشتّت کردید و وضع جامعه را بههم زدید. حضرت فرمود این سه دلیل چه چیزهایی هستند؟ گفت: «رضاکَ بالقضیّة»، چرا به حکمیّت رضایت دادی؟ «وأخذُکَ بالدّنیّه». شما ذلّت را پذیرفتی. منظورش آن نامه صلحنامه موقتی بود که نوشتند و شامیان گفتند که امیرالمؤمنین را از کنار نام علی بردارید. حضرت فرمود بردارید. خوارج هم بعداً سر این اعتراض کردند، که تو چرا برداشتی و چرا کوتاه آمدی؟ «و جَزَعُکَ عند البلیّة»؛ وقتی که اوضاع به هم ریخت تو جزع و فزع کردی و آن برخورد و درگیری با خوارج هم جزء همین است. (جَاءَتِ امْرَأَةٌ مِنْ بَنِی عَبْسٍ وَ عَلِیٌّ ع عَلَى الْمِنْبَرِ فَقَالَتْ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ثَلَاثٌ بَلْبَلْنَ الْقُلُوبَ قَالَ: وَ مَا هُنَّ؟ قَالَتْ رِضَاکَ بِالْقَضِیَّةِ وَ أَخْذُکَ بِالدَّنِیَّةِ وَ جَزَعُکَ عِنْدَ الْبَلِیَّةِ؛ الغارات، ج1، ص25)
حضرت دید که او آدم سیاستمدار و فهمیدهای نیست، گفت شما بهتر است که در خانه بنشینید. او هم گفت: نه خانهنشینی نداریم، ما نمینشینیم جز در سایه شمشیرها و جلوی تو ایستادیم! حالا ببینید یک زن چگونه مقابل امیرالمؤمنین علی (ع) میایستد!
ما نباید نیمی از تاریخ را بخوانیم آنجایی که امیرالمؤمنین علی (ع) زنهای بیسرپرست را کمک میکرد یا فقط آنهایی را بگوییم که از درِ موافقت و دلسوزی در میآمدند. جامعه علی بن ابیطالب را بشناسیم تا بعضی از حرفهای کمتر گفته شده یا حتی نگفته شده را بیشتر ببینیم.
یکی از دوستان علی (ع): از وقتی تو حاکم شدهای، تفرقه و تشتّت در جامعه ایجاد کردهای!
میخواهم این حرف را که میگفتند «حضرت مدیریت بلد نیست» دایره و گسترهاش را عرض بکنم. شاید روزهای بعد به این بپردازیم که چرا اینگونه بود؟ چرا در مورد امیرالمؤمنین علی (ع) اینجور میگفتند؟
یک کسی بود به نام ابومریم که از دوستان امیرالمؤمنین (ع) بود. از مدینه به کوفه آمد و به خدمت حضرت رسید. حضرت فرمود: چه شد که تو اینجا آمدی؟ از من چه میخواهی؟ گفت: من برای اینکه نیازی داشته باشم اینجا نیامدم. بلکه احساس کردم از وقتی که تو مدیریت این مملکت را دست گرفتی تفرقه و تشتّت در جامعه ایجاد کردهای! «إِنِّی لَمْ آتِکَ لِحَاجَةٍ وَ لَکِنِّی کُنْتُ أَرَاکَ لَوْ وَلَّوْکَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَجْزَأْتَه» (الغارات، ج۱، ص۴۴)
ببینید؛ این دوست حضرت است که دارد این حرف را میزند. ما این مسئله را در تاریخ، چگونه باید تحلیل کنیم؟ چطور میشود امیرالمؤمنین علی (ع) با آن همه سابقه، حکومتش بهگونهای نبود که بعد از حضرت، این حکومت با موفقیت به امام حسن مجتبی (ع) برسد! ولی معاویه باید کار را دست یزید بدهد و در این امر هم موفق بشود درحالیکه همه اذعان داشتند که یزید شایسته این پست نیست. کسی که از بیرون نگاه بکند یک بیتدبیری را احساس میکند. درباره علّت عدم موفقیت حضرت، حرفهای متعددی زدهاند.
آثار حرف مردم درباه سوءمدیریت حضرت، در نیمه دوم حکومت ایشان ظاهر شد
حتی میخواهم عرض کنم که امیرالمؤمنین علی (ع) آثار این حرف مردم درباه سوءمدیریت خود را در نیمه دوم حکومت خودشان دیدند! آن سه جنگی که حضرت داشتند در دو سال و نیمِ اول حکومتشان بود. دو سال و نیم بعد، تقریباً کسی حرف حضرت را گوش نمیکرد! حضرت در یک سخنی تصریح میفرماید که الآن در این حکومت اسلامی، من غیر از کوفه و اطرافش، جایی تحت نفوذ ندارم. شما اگر از بیرون نگاه کنید، این وضعیت را چگونه تحلیل میکنید؟
حضرت میفرماید: «لَقَدْ کُنْتُ أَمْسِ أَمِیراً، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَأْمُوراً؛ وَ کُنْتُ أَمْسِ نَاهِیاً، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَنْهِیّاً» (نهجالبلاغه، خطبه۲۰۸) من دیروز آمر شما بودم، ولی الآن مأمور شما شدهام و مدام شما دارید به من حرف تحمیل میکنید... یا حرفهای دیگری که امیرالمؤمنین (ع) به مردم میزنند که دل من از دست شما خون است، ای کاش من شما را نمیدیدم؛ و حرفهایی که حضرت دردمندانه به آن افراد میزنند تا تحلیلهایی که خودِ حضرت دارند.
چرا خوارج، عموم مردم و برخی یاران علی (ع) میگفتند «مدیریت او ضعیف است»؟
تا اینجا از دو منظر، این مسئله را بیان کردیم، یکی از منظر یاران حضرت و دیگری از منظر افکار عمومی. دشمنان حضرت که تکلیفشان معلوم است. خوارج که صریحاً میگفتند ما یک خلیفهای مثل خلیفه دوم میخواهیم. آخرین حرفی که به نمایندگان امیرالمؤمنین زدند که ما باید با علی بن ابیطالب (ع) بجنگیم، این بود که گفتند اصلاً ایشان مورد پسند ما نیست، روش او صحیح نیست. باید روش دیگر خلفا را داشته باشد به طور مشخص هم نام میبردند. (فاستخلف عمر، فکان من سیرته مَا أنت عالم بِهِ، لم تأخذه فی الله لومة لائم... ؛ انسابالاشراف، ج۲، ص۳۷۰)
برای اینکه درباره پاسخ این سؤال، کمی عمیقتر فکر کنیم، ابتدا چند تا جواب مشهور را فقط اشاره میکنم. مثلاٌ مشهور است که امیرالمؤمنین (ع) به خاطر عدلش به قتل رسید، یا شاید به خاطر عدلش این ضعف مدیریت را به ایشان نسبت میدهند. به نظر شما آیا میشود که مردم، ضدّ عدالت باشند؟ بعید است. مردم اگر ببینند یک کسی با عدالت رفتار میکند طرفدار او میشوند. اگر بگوییم که عدالت حضرت، علیه خواص بوده است، وقتی خواص خراب بشوند طبیعتاً امیرالمؤمنین (ع) به مردم دست میدهد چون این عدالت به نفع مردم است. پس چرا مردم باید با حضرت مخالفت کنند؟
علت اصلی تصور عمومی نسبت به سوءمدریت حضرت، «تبلیغات دشمن» هم نبود!
بعضیها فکر میکنند که این مشکلات، به خاطر تبلیغات دشمن علیه علی (ع) بوده است. درحالیکه تبلیغات امیرالمؤمنین (ع) خیلی قویتر از معاویه بود. آن موقع ابزار تبلیغات، سخن و خطابه بود. چه کسی میتوانست مثل امیرالمؤمنین حرف بزند؟ آن فضای سنگینی که معاویه ایجاد شده بود، فقط در شام بود. ولی آنهایی که خون به جگر امیرالمؤمنین کردند (یعنی خوارج) خودشان دشمن معاویه و شام بودند و دشمن شام باقی ماندند! نه اینکه از فضای آن متأثر شده باشد. حتی اینطور هم نبود که آنها معاویه را ترجیح بدهند، بلکه خلیفه دوم را ترجیح میدادند که بین این دوتا خیلی فرق هست. آنها ضدّ اشرافیگری معاویه بودند.
بعضیها میگویند که معاویه پولپاشی میکرد و امیرالمؤمنین علی (ع) این کار را نمیکرد. حضرت خودشان در یک سخنی میگویند که معاویه پول نمیدهد و برایش خوب تبعیّت میکنند. من که پول میدهم و به شما احترام میگذارم ولی خوب تبعیّت نمیکنید. (أَ وَ لَیْسَ عَجَباً أَنَّ مُعَاوِیَةَ یَدْعُو الْجُفَاةَ الطَّغَامَ فَیَتَّبِعُونَهُ عَلَى غَیْرِ مَعُونَةٍ وَ لَا عَطَاءٍ وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ وَ أَنْتُمْ تَرِیکَةُ الْإِسْلَامِ وَ بَقِیَّةُ النَّاسِ إِلَى الْمَعُونَةِ أَوْ طَائِفَةٍ مِنَ الْعَطَاءِ فَتَفَرَّقُونَ عَنِّی وَ تَخْتَلِفُونَ عَلَیَّ ؛ نهجالبلاغه/ خطبه۱۸۰)
علاوه بر خواص، عوام هم خیلی به امیرالمؤمنین (ع) خیانت کردند
بعضیها میگویند که فقط خواص، علیه امیرالمؤمنین بودند. درحالیکه عوام هم خیلی خیانت کردند. عوامی که امیرالمؤمنین خانههایشان را آباد کرد. رونق اقتصادی برای آنها ایجاد کرد. نه مشکل اقتصادی در آن جامعه بود، نه مشکل تبلیغات دشمن. نه مشکل ضعف بنیه نظامی. درحالیکه خیلی از این مشکلات را الان ما داریم. البته ما الآن نسبت به دشمنانمان ضعف بنیه نظامی نداریم بهگونهای که نتوانیم از خودمان دفاع کنیم. ولی آمار سلاحها و مهمات آنها خیلی بیشتر از اینطرف است.
خواهش میکنم یک مقدار عمیقتر ببینیم و عمیقتر فکر کنیم به اینکه امیرالمؤمنین علی (ع) چرا در ظاهر به موفقیتهایی که انتظار میرفت، نرسیدند؟ البته موفقیتهای تاریخی و موفقیتهای معنوی حضرت، قطعی است اما در زمان خودش چرا اینگونه میگفتند و چرا آن نتیجهای که ما از یک مدیریت انتظار داریم، بهدست نیامد؟ انشاءالله در جلسه بعد به پاسخ این سؤال میپردازیم./پایان
جلسه بعدی
امام زمان(عج)زمانی ظهورمی کنندکه «زمینه مشارکت مردم» فراهم شود
مشارکت مردم دراداره حکومت عامل موفقیت
آیا دلیل مظلومیت و غربت علی عدالت ایشان بود؟
«حجتالاسلام علیرضا پناهیان»دربرنامه سحرگاهی «ماه من»شبکه سه(۲۶ فروردین ۱۴۰۲) گفت: ما در برخورد با مسائل تاریخی میتوانیم به صورت خیلی کلی برخورد کنیم، مثلاً درباره مردمِ زمان امیرالمؤمنین (ع) بگوییم که «آنها آدمهای بدی بودند و سخنان امیرالمؤمنین (ع) را گوش نکردند و...» و به این شکل، خودمان را از ارائه تحلیل، خلاص کنیم.
چرا خیلی از مردم و حتی یاران امیرالمؤمنین مدیریت ایشان را ضعیف میدانستند و چرا حکومت حضرت در ظاهر موفق نبود؟
حجتالاسلام علیرضا پناهیان: برخی، علت مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین (ع) را عدالت ایشان میدانند در حالی که طبیعتاً مردم باید عدالت را دوست داشته باشند و همراهی کنند، اما آنطور که باید، همراهی نکردند. ضمن اینکه صرفاً بعضیها بودند که عدالت حضرت به ضرر آنها بود، اینها مگر چقدر نفوذ داشتند و با توجه به حضور امیرالمؤمنین (ع) در میان مردم، مگر چقدر میتوانستند نفوذ داشته باشند؟!
در طول انقلاب خودمان بارها شده است که خواص و نخبگان، خیانتهایی کردند. مثلاً در زمان حضرت امام خمینی، برخی از نخبگان جامعه حتی برای «ترور حضرت امام خمینی» اقدام کردند، یا اینکه شخصی مثل بنیصدر آمد و چقدر خیانت کرد! ولی امت و امام، دست به دست همدیگر دادند و این خواص نابکار را کنار زدند و کار را جلو بردند.
دلیل عدم همراهی مردم باامام علی مشکلات اقتصادی یا تبلیغات دشمن نبود
پناهیان:در آن جامعه کوچک که امیرالمؤمنین (ع) با مردم ارتباط داشتند،
طبیعتاً دشمنانِ حضرت نمیتوانستند صرفاً با شایعه، حضرت را از میدان بهدر کنند.
ضمن اینکه منافعی که حضرت برای مردم آوردند، قابل انکار نبود. اینطور نبود که مشکلات به مردم هجوم آورده باشد و مثلاً مردم تحت فشار ناشی از مشکلات اقتصادی باشند. تقریباً چیزی به نام مشکلات اقتصادی نداشتند.
امام علی پولهای اضافی راقبول نکرد
یک عدهای آمدند و علاوه بر زکات، یک مقداری پول اضافی در بیت المال گذاشتند.
حضرت فرمود: این پول برای چیست؟
گفتند ما دارا هستیم، این هم برای بیت المال باشد، هرجا خواستید، خرج کنید.
حضرت فرمود:«بیت المال نیازمند نیست که صدقه قبول کند، خودتان بردارید و خرج کنید!»
درباره اینکه دیگران چه دلایلی را تصور میکنند بحث زیاد هست، این دلایل یا دقیق نیست یا کلاً غلط است.
تبلیغات امام علی ازمعاویه بیشتربود
اینکه برخی میگویند تبلیغاتی که علیه امیرالمؤمنین (ع) میشد، خیلی قوی بود، کلاً غلط است؛ چون خود امیرالمؤمنین (ع) بهترین خطبهها را میخواندند و در تبلیغات بسیار قوی بودند.
برخی از دلایل هم دقیق نیست، مثلاً میگویند «مردم ولایتمدار نبودند» این تا حدی درست است، اگر مردم ولایتمدار بودند و ولایت را میفهمند که مشکلات حل میشد، ولی اگر بخواهیم دقیق از نظر اجتماعی نگاه کنیم، باید بگوییم: «مگر مردم شام ولایتمدار بودند؟!»
حجتالاسلام علیرضا پناهیان: نه، آنها هم ولایتمدار نبودند. یا اینکه برخی میگویند «مردم دنیازده بودند» بله این حرف درستی است و این تعبیر در کلمات امیرالمؤمنین (ع) هم وجود دارد. ولی اهل شام هم همینطور بودند.
یا برخی میگویند: جنگ موجب شد کار برای مردم و امیرالمؤمنین (ع) سخت بشود. بله، ولی جنگ برای طرف مقابل (یعنی معاویه) هم سخت بود. لشکر معاویه که بیشتر از سپاه امیرالمؤمنین (ع) کشته شدند ولی تا آخر ایستادند! چرا اینها که اتفاقاً کمتر کشته داده بودند، بریدند؟ در توجیه این مسئله باید بگوییم که معاویه توانست آن مردم را هماهنگ کند، ولی امیرالمؤمنین (ع) نتوانست مردم را هماهنگ کند. این دوباره همان حرف است که میگفتند «یا علی، تو مدیریت بلد نیستی!»
باید دید که چرا مردم با امیرالمؤمنین (ع) همراهی نمیکردند؟ حضرت به مردم میفرمود: من میدانم شما را چطور باید درست کنم ولی نمیخواهم کار شما را اصلاح کنم به قیمت افساد خودم «إِنِّی لَعَالِمٌ بِمَا یُصْلِحُکُمْ وَ یُقِیم أَوَدَکُمْ وَ لَکِنِّی وَ اللَّهِ لَا أُصْلِحُکُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِی» (الغارات،ج۲، ص۴۲۸)
پیش بردن کارها با زد و بند سیاسی بجای مشارکت دادن مردم درامورحکومت
حجتالاسلام پناهیان:اینکه امیرالمؤمنین (ع) میفرماید «من میدانم با شما چطور باید برخورد کرد» نکتهاش اینجاست؛ یک راه اداره جامعه این است که شما با مردم طوری برخورد کنید که آنها را مطلق اداره کنید؛ که این یک تعبیرش دیکتاتوری است، یعنی مسئولیتی به مردم ندهید، مشارکتی از مردم نخواهید و خودتان با زد و بند سیاسی مثلاً با استفاده از رؤسای قبایل و افراد ذینفوذ، کارها را پیش ببرید کمااینکه میگویند «کدخدا را ببین، ده را بچاپ!»
امیرالمؤمنین (ع) هم میتوانست این کار را انجام بدهد و جامعه را اینگونه اداره کند! اینکه حضرت میفرماید «تقوا به من اجازه نمیدهد» منظور چیست؟ نه اینکه مردم از ایشان انتظار داشتند یک جنایتی انجام بدهد! نه، منظور این است که مثلاً در مرحله فهم مردم، به جای اینکه مردم خودشان بفهمند، ایشان بخواهد یک روشنگریهایی بکند که نباید انجام بدهد!
روشنگری در زمان پیامبر (ص) چگونه بود؟ امیرالمؤمنین (ع) هم دارد سیره پیامبر (ص) را اجرا میکند. شیوه مدیریت امیرالمؤمنین (ع) همان شیوه پیامبر (ص) است. شیوه مدیریت پیامبر (ص) هم به گونهای بود که بعد از حضرت، مصائب و مسائل فاطمیه پیش آمد. این زمینهها را چه چیزی ایجاد کرد؟ این شیوه مدیریت رسولخدا (ص) بود که به همه جرأت داد و برخی از آن سوءاستفاده کردند.
علی از مردم میخواست با تشخیص خودشان در کارها مشارکت کنند
تقوای امیرالمؤمنین (ع) هم به ایشان اجازه نمیدهد که در مدیریت، جلوی این جرأت دادن را بگیرد. تقوای حضرت اجازه نمیدهد که از مردم انتظار بصیرت نداشته باشد و مثلاً بگوید «من خودم کارِ شما را میسازم و درستتان میکنم!» نه، حضرت باید کاری کند که مرد خودشان تشخیص بدهند. همانطور که قبلاً بیان شد، دین ما بیشتر از اینکه دین تکلیف باشد، دین تشخیص است.
امام علی پیشنهادهای حکمرانی بدون مشارکت مردم رانمی پذیرفتند
حتی یک گروهی آمدند و رئیس آنها (عَدىّ بن حاتم) به مردم و بزرگان کوفه گفت: ما با امیرالمؤمنین (ع) بیعت نکردهایم که او را تنها بگذاریم.
بعد به امیرالمؤمنین (ع) گفت: من هزار نفر آدم دارم، اجاز بدهید برای جلوگیری از غارتهای عوامل معاویه، برویم و با آنها بجنگیم... حضرت فرمود: من نمیخواهم که فقط یک قبیله حرکت کند بلکه میخواهم همه مشارکت داشته باشند.
حجتالاسلام پناهیان گفت:حضرت(امام علی) میخواست که مردم با تشخیص خودشان در کارها مشارکت کنند.
لذا در جای دیگری به مردم میفرماید: من بلد هستم و میدانم چگونه شما را به راه راست بیاورم و مجبور کنم که از من اطاعت کنید، من میدانم چه چیزی شما را درست میکند اما نمیخواهم شما را اصلاح کنم با افساد خودم! (وَ إِنِّی لَعَالِمٌ بِمَا یُصْلِحُکُمْ وَ یُقِیم أَوَدَکُمْ وَ لَکِنِّی وَ اللَّهِ لَا أُصْلِحُکُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِی؛ الغارات،ج۲، ص۴۲۸) یا میفرماید که تقوا به من اجازه نمیدهد که آنطور مدیریتی که شما از من میخواهید اعمال کنم، یا میفرماید که من نمیتوانم خودم را فاسد و خراب کنم تا امور شما را اصلاح کنم.
مبنای این حرف، آیه قرآن است که میفرماید: پیامبران میآیند تا مردم، خودشان به قسط قیام کنند. «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ» (حدید، ۲۵)
علّت اصلیِ مظلومیت علی، مشارکتخواهی از مردم، در مرحله فهم و اقدام است
علّت اصلی مظلومیت امیرالمؤمنین علی (ع)، علّت مظلومیت چهارده معصوم و خصوصاً پنج تن آل عبا، مشارکتخواهی از مردم، اولاً در مرحله فهم است، ثانیاً در مرحله اقدام است و این خیلی چیز عجیبی است.
مشارکتخواهی برای چیست؟خداوندمی فرماید:پس ما مردم را برای چه خلق کردهایم!؟
حجتالاسلام پناهیان گفت:برای اینکه مردم را رشد بدهند، اصلاً فلسفه خلقت، این است! انگار خداوند میخواهد بگوید: علی جانم!تو اگر میخواهی بدون مشارکت مردم و صرفاً با کمک یک گروهی از مؤمنین، کار همه مردم را درست بکنی و جلو ببری، پس ما مردم را برای چه خلق کردهایم؟ پس ما برای چه داریم امتحان میگیریم؟ باید صبر کنی تا این ظرفیت عمومی مردم بیاید پای کار!
مشکل حضرت موسی با بنیاسرائیل، چه بود؟
بنی اسرائیل میگفتند که شما خودت برو موانع را برطرف کن و کارها را درست کن، ما اینجا نشستهایم (فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ؛ مائده، ۲۴)
بنی اسرائیل با وجود از آنهمه نعمتی که از خداوند دریافت کردند و آنهمه معجزه که دیدند، دچار همین مسئله شدند. چرا برای آنها دوران «تیه» آغاز شد؟ چون خداوند با آنها این همه نعمت داده بود و بعد فرموده بود: حالا بیایید این کار را انجام بدهید؛ محلّ سکونت شما شهر قدس است، در آنجا افراد ظالمی هستند که شما باید بروید با آنها درگیر بشوید... نه نفر یا یازده نفر را حضرت موسی برای شناسایی و اطلاعات عملیات فرستادند. اینها وقتی که برگشتند گفتند: نه، ما نمیتوانیم با اینها بجنگیم. اما دو نفر گفتند که ما میتوانیم از پسِ اینها بر بیاییم. (قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غَالِبُونَ؛ مائده، ۲۳)
ولی حرف آن هفت هشت نفر دیگر را قبول کردند. نتیجهاش چه شد؟ چهل سال اینها آواره بودند. به این میگویند «دوران تیه» (أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ ؛ مائده، ۲۶) شبها حرکت میکردند اما صبح که هوا روشن میشد، میدیدند با اینکه خیلی حرکت کردهاند اما هنوز سر جای اول هستند!
چهل سال این دوران طول کشید تا اینکه همه آنها مردند. (...حَتَّى إِذَا أَسْحَرُوا أَمَرَ اللَّهُ الْأَرْضَ فَدَارَتْ بِهِمْ فَیُصْبِحُوا فِی مَنْزِلِهِمُ الَّذِی ارْتَحَلُوا مِنْهُ فَیَقُولُونَ قَدْ أَخْطَأْتُمُ الطَّرِیقَ فَمَکَثُوا بِهَذَا أَرْبَعِینَ سَنَةً ؛ اختصاص، ص۲۶۵)
علی مشارکت مردم را فلسفه ولایت، امامت و دین میداند
حجتالاسلام پناهیان گفت:امیرالمؤمنین (ع) هم به مردم خودش فرمود که بعد از من، شما هم دچار این سرگردانی خواهید شد. امیرالمؤمنین (ع) مشارکت مردم را فلسفه دین و امامت و ولایت میداند.
حالا اینکه مشارکت مردم چقدر باید پای کار بیاید و خلاف این مشارکت عملکردن، چه اتفاقی را رقم میزند... اینها نکاتی است که باید در موردش صحبت کرد.
امیرالمؤمنین علی (ع) حتی گاهی از اوقات مثلاً لشکر هشت هزار نفره داشتند، اما برای بعضی از کارها، باز میآمدند و سخنرانی میکردند که بقیه مردم هم بیایند، وقتی مردم نمیآمدند، حضرت همان لشکر را هم میفرستادند که بروند! شاید خیلیها بگویند: خب با زد و بند، میشود کارها را پیش برد، حضرت هم میتوانست این کار را بکند. اما حضرت این شیوه را قبول نمیکرد و اصرار داشت که مردم مشارکت کنند.
چرا امامحسین از راه مخفی به کوفه نرفت؟
حجتالاسلام پناهیان گفت:بعضیها به اباعبدالله الحسین (ع) گفتند که از راه مخفی به سمت کوفه حرکت کنید! اگر امام حسین (ع) از راه مخفی به کوفه میرفت، کار تمام بود. اگر امام حسین (ع) این کار را میکرد، آن چند هزار نفری که از ترس عبیدالله بن زیاد به کربلا نیامدند و بعداً در قیام توّابین به شهادت رسیدند، همه آنها به امام حسین (ع) دست میدادند. ولی حضرت قبول نکرد و از راه اصلی و عمومی حرکت کرد چون میخواست که مردم باخبر بشوند. چون مردم باید بفهمند. مردم باید اقدام کنند. اینکه مردم باید مشارکت کنند، چیز عجیبی است!
امام زمان(عج)زمانی ظهورمی کندکه زمینه مشارکت مردم فراهم شود
حجتالاسلام پناهیان گفت:امام زمان (ع) هم تا وقتی که این احساس مسئولیت عمومی و احساس مشارکت مردم، تقویت نشود، تشریف نمیآورد، یعنی وقتی میآید که ما دین را همین احساس مسئولیت و احساس مشارکت بدانیم. تا وقتی که این احساس را نداشته باشیم اصلاً حضرت نمیآید! چون حضرت نمیخواهد بیاید که دوباره با مظلومیتهایی شبیه مظلومیتهای امیرالمؤمنین (ع) مواجه بشود.
إنشاءالله این انقلاب که موجب شده است ما برای این احساس مسئولیت در امور اجتماعی، تمرین کنیم و برای این انگیزه و این بصیرت یافتن در جهت مشارکت عمومی تمرین کنیم، هرچه زودتر مقبول حضرت ولیّ عصر (ع) قرار بگیرد و ما را به فرج و ظهور ایشان متّصل کند.
سحربعدی
الگوی حکمرانی(مشارکت مردم) خون اولیاء خدا پایش ریخته شد
سوءاستفاده از برخورد کریمانه امام علی فقط یکی از علل مظلومیت ایشان بود
خبرگزاری فارس(۲۸ فروردین ۱۴۰۲)نوشت: چرا مردم آنچنان که باید، سخنان امیرالمؤمنین(ع) را گوش نمیکردند به حدی که حضرت میفرمود: «لَقَدْ کُنْتُ أَمْسِ أَمِیراً، فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَأْمُوراً» (نهجالبلاغه، خطبه۲۰۸) من دیروز آمر شما بودم، ولی الآن مأمور شما شدهام و مدام دارید به من حرف تحمیل میکنید!
بخشی از فلسفه ماجرا این است که حضرت طوری کریمانه برخورد میکرد که آنها جرأت پیدا میکردند. رسولخدا(ص) در «خطبه غدیر» اشاره میکنند به اینکه شما من را اذیت کردید و این آیه را قرائت میفرماید «وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ» (توبه، ۶۱) و بعد میفرماید: «وَلَوْ شِئْتُ أَنْ أُسَمِّیَ الْقائِلینَ بِذلِکَ بِأَسْمائِهِمْ لَسَمَّیْتُ وَأَنْ أَوْمَئَ ا لَیْهِمْ بِأَعْیانِهِمْ لَأَوْمَأْتُ أَنْ أَدُلَّ عَلَیْهِمْ لَدَلَلْتُ» اگر میخواستم، همین الان اشاره میکردم به منافقانی که خائن هستند و اینجا هستند و اسم آنها را میبردم یا به آنها اشاره میکردم. و اگر میخواستم آنها را رسوا کنم، میتوانستم این کار را بکنم. بعد میفرماید: «وَلکِنّی وَاللَّهِ فی أُمُورِهِمْ قَدْ تَکَرَّمْتُ» ولی من در امور اینها بزرگوارانه و کریمانه برخورد کردم. این همان برخورد کریمانهای است که باعث میشود بعضیها جرأت پیدا کنند و جسارت کنند.
الگوی حکمرانی مبتنی بر مشارکت مردم، چیزی است که اولیاء خدا برایش فدا شدند
اما مسئله در یک برخورد اخلاقی محدود نمیشود. ما نمیتوانیم بگوییم که فقط بُعد اخلاقی داشت و آنها سوءاستفاده کردند و اینهمه جنایتها در تاریخ، رخ داد. مثلاً وقتی آن خائنین و منافقین، شهادت امام حسین(ع) را رقم میزنند، دیگر تا الان هر جنایتی پای آنها هم نوشته میشود، چون اگر امام حسین(ع) پیروز میشد این همه جنایتها رخ نمیداد. آیا صرفاً به خاطر یک برخورد اخلاقی، اهلبیت(ع) اجازه دادند که اینهمه اتفاقات رقم بخورد؟ نه، قصه فقط این نیست، البته یک بخشی از آن همین است که بزرگوارانه برخورد میکردند.
چرا امیرالمؤمنین(ع) سیاستمدار تلقی نمیشد؟ مثلاً میفرمود که در بین شما کسانی هستند که قاتل فرزند من، حسین(ع) خواهند شد، بعضاً اسم آنها را هم میآورد اما چرا هیچ برخوردی با آنها نمیشد؟ باید فلسفه فراتر از اخلاقیِ این برخوردها را نگاه کنیم. یک پاسخ این است که بگوییم نباید قصاص قبل از جنایت کرد، این بُعد احکامیِ ماجرا است، برخورد کریمانه هم بُعد اخلاقی ماجرا است. ولی پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) دارند یک الگوی حکمرانی ارائه میدهند که اگر تمام عالم فدای این الگوی حکمرانی بشود، باز میارزد.
آن الگوی حکمرانی این است که مردم خودشان باید اقدام کنند؛ هم خودشان باید بفهمند و هم خودشان اقدام کنند. «لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ» (نهجالبلاغه، خطبه۱۷۳) این دو ویژگی باید در میان مردم باشد.
کسی که نداند مهمترین اقدامش به عنوان یک متدین «مشارکت سیاسی» است، دین در ذهنش تحریف شده
بر اساس آنچه قبلاً درباره تحریفها و انحرافهای دینی بیان کردیم، اگر کسی نداند که مشارکت مردم اینقدر در دین اهمیت دارد، دین در ذهن او تحریفشده است. اگر کسی نداند مهمترین اقدامی که شما به عنوان یک فرد متدین انجام میدهید «مشارکت سیاسی» است، دین در ذهن او تحریف شده و غلط جاافتاده است.
مشارکت مردم اینقدر اهمیت دارد که بهخاطرش خون امام حسین(ع) به زمین ریخت، و امیرالمؤمنین(ع) متهم شد به عدم سیاستورزی و با پیامبر(ص) هم آنچنان برخورد کردند (به ایشان گفتند «اُذُن» و...) و پیامبر(ص) فرمود که اسلام به زودی بعد از من غریب خواهد شد «إِنَّ الْإِسْلَامَ بَدَأَ غَرِیباً وَ سَیَعُودُ غَرِیباً» (اعلام الدین/ص۲۷۹) چرا با وجود همه این غربتها و مظلومیتها اهلبیت(ع) اینقدر محکم ایستادند و فرمودند که مردم باید نقشآفرینی کنند؟ اگر کسی این نقشآفرینی را جدی نگیرد، دین تحریفشده در ذهن او هست.
آیت الله خامنه ای:«مشارکت مردم را افزایش بدهید»
دولت فعلی، که جهتگیریهایش معلوم است؛ مثلاً انقلابیبودن، استکبارستیزی، خدمت به مردم، ولایتمداری و... رهبر انقلاب به همین دولت دو سه مرتبه صریحاً و بهصورت عمومی و جلوی مردم فرمودند که مشارکت مردم را افزایش بدهید، حضور در بین مردم کافی نیست (مردم را در تصمیمسازیهای دستگاههای مسئول کشور شریک کنند... ساز و کار درست کنند که مردم را در اقدام هم شریک کنند...؛ بیانات ۱۹/۱۰/۱۴۰۰) البته معلوم است که حضور در بین مردم خوب است ولی کافی نیست.
اینکه رهبر انقلاب به صورت عمومی تذکر میدهند برای این است که دولتمردان و بدنه دولت (یعنی آن ۳۰۰هزارتا مدیر) همه بدانند و مطالبات مردم هم جهت پیدا کند و بدانند که این را باید مطالبه کرد.
«مشارکت مردم فقط درانتخابات نیست»
اینکه مشارکت مردم باید افزایش پیدا کند همان چیزی که خونهای اولیاء خدا پایش ریخته شده است! رهبر انقلاب در جای دیگری میفرمایند: مردمسالاری دینی فقط این نیست که مردم بیایند پای صندوقهای رأی (۳ آذر ۱۳۹۵ ) این مسئله، دو جهت دارد؛ هم طرف مردمی دارد، هم طرف دولتی دارد. دولتمردان باید مشارکت مردم در تصمیمگیری و اقدام را افزایش بدهند.
وقتی رهبر انقلاب به دولت میفرماید که مشارکت مردم را در تصمیمگیری افزایش بدهید، یعنی مجلس شورای اسلامی کافی نیست؛ یعنی مشارکت مردم در تصمیمگیری باید فراتر از وجود مجلس شورای اسلامی و ساختارهای شورای شهر باشد.
همچنین میفرماید: نظارت مردم بر رفتار مدیران باید افزایش پیدا بکند... یعنی بیش از جریان مطبوعات و جریانهای حزبیای که میخواهند این کار را به عهده بگیرند و گاهی انحراف ایجاد میکنند؛ بیش از اینکه مردم بخواهند با انتخابات، احزاب را تقویت کنند مردم واقعاً باید خودشان تقویت بشوند. آنجایی که لازم است خودشان اقدام کنند، نظارت بر تصمیم رفتار مدیران و کمک به تصمیمسازی داشته باشند.
اینکه حقیقت ولایت را فقط در اعتقاد محدود کنیم یک نوع تحریف است
این سخنان مقام معظم رهبری است که چند بار با تعابیر مختلف به همین دولت فرمودند. در ماه رمضان امسال هم دوباره در بخش اقتصادی همین مسائل را فرمودند، این اصل اصل حقیقت ولایت است! اصل حقیقت ولایت این نیست که شما فقط معتقد باشید. این هم یک نوع تحریف دین است که شما را فقط در اعتقاد محدود کنند. مثلاً شما معتقد باش به اینکه امیرالمؤمنین علی(ع)، وصیّ بلافصل رسول خداست و معصوم است و علم لدنّی دارد و... یعنی فقط همین کافی است و دیگر برویم خانهمان بنشینیم؟ اگر اینطوری برداشت کنیم، این تحریف دین است!
چرا خیلیها در امور مملکت مشارکت نمیکنند؟ یک دلیلش این است که خیلیها حوصله بحثهای سیاسی را ندارند. خیلیها انتقاد میکنند که سحر وقت عبادت است چرا بحث سیاسی میکنی؟ خب شما چطوری میخواهی به خدا برسی؟! این دینهای تحریفشده در اذهان است. شنیدهام در برخی مساجد میگویند که در مسجد بحث سیاسی نکنید، و هیئت امنایش چهبسا امام جماعت را هم بیرون میکند. این تلقّی، تلقّی تحریفشده است!
مردم علی را تنها گذاشتند چون نمیتوانستند بپذیرند که دین اینقدر مشارکت اجتماعی میخواهد!
مردم زمان امیرالمؤمنین(ع) نمیتوانستند بپذیرند که دین اینقدر مشارکت اجتماعی میخواهد لذا امیرالمؤمنین(ع) را تنها گذاشتند. مشارکت اجتماعی یعنی چه؟ مثلاً سیاسی بودن یک بخش آن است. مشارکت اقتصادی هم یک بخش آن است. مشارکت فرهنگی هم یک بخش آن است. یعنی اساساً کار باید دست مردم باشد.
حضرت آقا(آیت الله خامنه ای) به عنوان یک عالم دینی فرمودند: «مردمسالاری دینی وقتی تحقق پیدا میکند که مردم در همه امور سالار امور خود باشند؛ نه اینکه فقط پای صندوق رأی بیایند»
(ما که میگوییم مردمسالاری دینی بعضی خیال میکنند این مردمسالاری فقط پای صندوق رأی و انتخابات است؛ این فقط یکی از جلوههای مردمسالاری دینی است. مردمسالاری یعنی بر اساس دین و بر اساس اسلام، سالارِ زندگیِ جامعه، خود مردماند؛ ۹۵/۰۹/۰۳) این حقیقت ولایت است، ولایت اینگونه تحقق پیدا میکند.
«وقتی مردم بخواهند مشارکت کنند، موقع اقدام، نیاز به تشخیص درست دارند.»
حجت الاسلام پناهیان گفت: همانطور که بیان شد، این مشارکتجویی علّت اصلی غربت امیرالمؤمنین(ع) است، مشارکتجویی میتواند کلمه دوطرفه باشد؛ یعنی حضرت(امام علی) مشارکت مردم را میجستند، مردم هم باید مسئولانه مشارکت خود را بجویند.
تقسیم مساوی بیتالمال توسط علی(ع) موجب کاهش قدرت رؤسای قبایل و افزایش قدرت مردم میشد
چرا امیرالمؤمنین« بیتالمال» را مساوی تقسیم میکردند.(بین فقیروغنی)
پناهیان گفت:یکی از تحلیلها این است که به عدالت رفتار بکنند، ولی موضوع را در عدالت صرفاً محدود نکنیم. این ماجرا بُعد سیاسی دارد! حضرت با این کار، دارد قدرت رئیس قبیلهها را کم میکند، و قدرت تکتک مردم را بالا میبرد.
ببینید وقتی شما بر اساس قاعده «کدخدا را ببین و حساب دِه را برس!» عمل نکردی، بلکه برعکس؛ کدخدا را ضعیف کردی، همینطور میشود و این رسالت اصلی ولایت است. ت
«تَحَقُّق ولایت ولیّ الله الأعظم، با زدن این طاغوتچههاست» ولی آن مردم نتوانستند از نظام طاغوتی دست بردارند.
امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: اگر موسی بن عمران با یک فرعون مواجه بود، پیامبر اکرم با فراعنهای مواجه بود. «وَ مُحَمَّدٌ أُرْسِلَ إِلَى فَرَاعِنَةٍ شَتَّى» (احتجاج، طبرسی، ج۱، ص۲۱۶) این فرعونها چه کسانی بودند؟ اشخاص ذینفوذ و رئیس قبیلهها را اسمهایشان را میبرند. در آیه قرآن هم میفرماید: شما بعد از رسول خدا میخواهید انقلاب بر اعقاب کنید؟ (أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ؛ آلعمران، ۱۴۴) یعنی دوباره رئیس قبیلهها بیایند حکم کنند، به همین سادگی!
اگر این مسئله اینقدر مهم است، پس چرا در آموزشهای اعتقادی ما نیست؟ خُب در آموزشهای دینی ما تقصیر و قصوراتی هست. میگویند: «شما فقط معتقد باش که این آقا ولیّ تو است، هر موقع حکم داد باید اطاعت کنی» خُب وقتی این آقا ولیّ ما است، چه کسانی نباید ولیّ ما باشند؟ «تُعرَفُ الأشیاء بأضدادِها». حتی رئیس قبیلهبازی هم میتواند مصداقش باشد. گاهی میبینید که احزاب میآیند و جای همان طاغوتچهها بازی میکنند. حضرت آقا(رهبرانقلاب) یکبار فرمودند که بعضیها دنبال «ولایت مطلقه احزاب» هستند... در غرب، همینطور است.؛ احزاب نقش ابوجهل و ابوسفیان و ابولهبها و... را بازی میکنند.
جارو کردن بیتالمال بعد از تقسیم /یعنی حضرت اجازه تکاثر قدرت و ثروت نمیداد
حالا برای اینکه این مشارکت تحقق پیدا بکند، مدیران باید چگونه رفتار کنند؟ یکی از نکتههای خیلی عجیب را عرض کنم که من تأسف میخورم چرا ما این نکتهها را در زندگی امیرالمؤمنین نمیبینیم؟ دوتا خاطره از امیرالمؤمنین عرض کنم. یکی از اینها را همه میدانند، اما یکی از اینها را خیلیها نمیدانند. اینکه حضرت در مسائل اقتصادی، همه چیز را به صورت مساوی تقسیم میکردند، همه میدانند. یک کار دیگری هم امیرالمؤمنین میکردند که احدی حاضر نبود این کار را بکند. ایشان وقتی بیتالمال را تقسیم میکردند آنجا را کلاً جارو میکردند و میگفتند خدایا تو شاهد باش که علی چیزی در بیتالمال نگه نداشت. این شاید مهمتر از قبلی است. برای اینکه قدرت مرکزی باقی نگذاشته و قدرت را بین مردم توزیع کرده است. یعنی همان سفارشی که حضرت آقا دارند به شیوهها و مدلهای دیگری به دولت میکنند.
«تمرکزقدرت» فسادزا است
چون اگر شما قدرت را در دولت متمرکز کردید، چند اتفاق شوم میافتد: یکی اینکه بخشی از دولتمردان فاسد میشوند، چون آنجا قدرت متمرکز شده است. امیرالمؤمنین(ع) بیتالمال را جارو میکرد و بعد هم سرش عبادت میکرد و ذکر میگفت که خدایا تو شاهد باش... یعنی حضرت اجازه تکاثر قدرت و ثروت در دولتش نمیداد.
«فساد دولتمردان»، یکی از آثار شوم تمرکز قدرت در دولت است
حجت الاسلام پناهیان دربرنامه سحرگاهی(ماه من)گفت: اگر این کار نشود چه میشود؟ برخی میگویند که «دولت باید قدرت داشته باشد تا خدمت کند» خُب این تمرکز قدرت چه آثار شومی دارد؟ یکی اینکه بخشی از دولتمردان رانتی و فاسد میشوند و این اجتنابناپذیر است. ۳۰۰هزار تا مدیر داریم. بنده به طور قاطع عرض میکنم با همه احترامی که برای مدیران قائل هستم، ولی همین الآن بنده میشناسم مدیرانی که خوب عمل نمیکنند، به حدّی که باید درباره آنها مفسد فی الأرض اعلام بشود. مثلاً آنجا نشسته است، صنایع دانشبنیان میآیند و طرح خود را ارائه میکنند و او میگوید «من این طرح را دوست ندارم» میگویند: ما که همه قوانین را رعایت کردهایم و... او میگوید: «حالا ببینید اگر طرحتان را هوا نکردم!» دولتمردان از من بپرسند، تا من به آنها بگویم آدرسش کجا است؟ وقتی که قدرت در یکجا متمرکز شد همه که علیهالسلام نیستند!
نکته بعدی اینکه وقتی قدرت در دولت متمرکز شد و بین مردم توزیع نشد، مثل این میماند که ما طلاهای یک محله را جمع کنیم و در یک خانه نگه داریم، بعد اعلام کنیم که دزد به این خانه نزند! نگهبان هم گذاشتیم. خب بالاخره یک دزدی یک فکری برایش خواهد کرد. چرا منازعات سیاسی در جامعه ما اینقدر بالاست؟ خیلی زشت است که منازعات سیاسی در جامعه ما زیادی است! خیلی از مدیریتها، بحثهایش تخصصی است، چرا این بحثها را سیاسی میکنند؟
چرا سیاسیون اینقدر برای قدرت مثل خروس جنگی به جان همدیگر میپرند و این همه منازعه وجود دارد؟!
مگر مدیریتها در هر بخشی تخصصی نیست؟ چرا باید اینجور باشد؟ به خاطر اینکه آنجا یک خبری هست و آن خزانه خالی نیست(مثل بیتالمال علی(ع) نیست که حضرت جارو میکشید) منازعات سیاسی بیهوده برای خزانهای که خالی نشده، زیاد پیش میآید.
اگر مردم مشارکت نداشته باشند،بهترین خدمات دولت بی ارزش تلقی میشود
نکته بعدی این هست که مردم اگر احساس مشارکت نکنند بهترین خدمات دولتمردان را هم، یا خراب میکنند یا قدردانی نمیکنند یا همراهی نمیکنند. نکته دیگرش این است که شما میخواهید بدون مشارکت مردم و با یک حکومت خوب، نقشه خدا را بههم بریزید؟ یعنی چند نفری بیایید و برای مردم همه کار کنید و مردم راحت باشند! خدا میفرماید: من میخواهم همه را امتحان کنم؛ برو کنار! همه باید مشارکت کنند تا همه امتحان پس بدهند.
نکته دیگرش این است که اگر شما زمینه این مشارکت عمومی را فراهم نکنید، موجب رشد همه مردم نمیشوید. اصلاً بسیاری از رشدها در وضعیت اجتماعی، در وضعیت سیاسی، در مشارکت اقتصادی، در زندگی جمعی اقتصادی پدید میآید که برخی از مواردش را بعدها خواهیم گفت.
«عدم مشارکت مردم دراداره امور»موجب توقف اجرای ولایت می شود
پناهیان گفت:شاید فردا در اینباره صحبت کنیم که موانع این افزایش مشارکت-که حقیقت ولایت است- چیست؟ یعنی آنجایی است که در طول تاریخ، اجرای ولایت در میان مردم توقف پیدا کرده و مردم مشارکت نکردهاند چه مشکل و مانعی بوده است؟
امکان ندارد حکومتی بدون مشارکت مردم موفق بشود
اجازه بدهید یک روایت از امیرالمؤمنین علی(ع) بخوانم، میفرماید: «مِن واجِبِ حُقُوقِ اللّهِ عَلَى العِبادِ النَّصیحَةُ بِمَبلَغِ جُهدِهِم وَ التَّعاوُنُ عَلى إقامَةِ الحَقِّ بَینَهُم...» (نهجالبلاغه، خطبه ۲۱۶) از حقوق واجب خدا بر مردم این است که دلسوزی کنند به قدر توانشان و برای اقامه حق بین خودشان تعاون کنند. و بعد میفرماید: اگر کسی فضائلاش در دین، مقدم باشد ( شاید اشاره به خودشان دارند) یعنی هرچه مرد بزرگی باشد، هرچه انسان خوبی باشد، اما در امر حکومت، بینیاز از کمک مردم نیست. و هر کسی، هرچه هم شأن و قدرش در جامعه کم باشد، معاف از این دلسوزی و کمک کردن نیست.
خداوند متعال اجازه نمیدهد هیچ قانونی و هیچ مدلی برای حکمرانی، موفق بشود، مگر اینکه زمینه مشارکت همه فراهم بیاید. امکان ندارد حکومتی بدون مشارکت مردم موفق بشود. این بحث اخلاقی نیست؛ اصلاً امکان ندارد محقق بشود. اینکه ما میگفتیم دین امر واقعی است یعنی همین.
پس فقط مشکل این نبود که امیرالمؤمنین(ع) یا رسول خدا(ص) خیلی بزرگوارانه برخورد میکردند و آنها سوءاستفاده میکردند، فقط این نیست. اصلاً امکان ندارد حکومتی بدون مشارکت مردم موفق بشود؛ بحث اعتقادات ما به ولایت هم نیست! اصلاً اعتقادات ما به ولایت هم به همین دلیل است که اینها امور واقعی هستند و به واقعیت دعوت میکنند.
مثلاً وقتی که میفرماید ربا حرام است، یعنی اقتصاد با ربا بههم میریزد؛ چون خیلی بههم میریزد حکم خدا به حرمتش اینطور محکم میآید. إنشاءالله ما دین را درست در جامعهمان تبیین کنیم و این موانع مشارکتجویی از طرف دولتمردان برطرف بشود؛ یعنی زمینهاش را ایجاد کنند، تا مردم بهطور واقعی و کامل مشارکت کنند آنوقت شرایط ظهور هم محقق خواهد شد.