زندگینامه دکترحشمت(پزشک نهضت جنگل)
دکترابراهیم حشمت درنهضت جنگل
آیا دکترحشمت«خائن» بود؟ چرا تسلیم شد؟
چه کسان دیگری ازیاران میرزاکوچک خان تسلیم شدند؟
اعضای شورای انقلاب جنگل:علاوه برمیرزا
۱-میرصالح مظفرزاده،۲-کامران آقایف،۳-حسن آلیانی،۴-گاوک آلمانی،۵-شاپور
اسامی شخصیتها وعلمایی که با نهضت جنگل همکاری داشتند:
نشسته ازراست:حاج ابوالحسن حاج علیشاهی،کاظم خان مژدهی،سیدجلال تولمی
صف ایستاده ازراست:خالوقربان هرسینی،حاج علی خان طاهری،حجت الاسلام رفیع،حسام الاسلام دانش،حاج شیخ حسین لاکانی،محسن صدر،حاجی بحرالعلوم،حاج شیخ حسنی،حاجی میرزاابوالحسن شریعتمدار،میرزاکوچک خان،میرزااحمدخان آذری،حاجی میرزااحمد،دکترابوالحسن خان فربد،حسن آلیانی،مجدالسلطنه محمودی،سیدآقایی عطار/قسمتی ازعکس حذف شده
نفر دوم از سمت چپ:ابراهیم حشمت«دکترحشمت» (متولد۱۲۶۴، طالقان) ،فرزنددکتر میرزا عباسقلی.
دکترحشمت(وزیربهداری نهضت جنگل)
حشمتالاطباء ،رشته طب را در مدرسه دارالفنون گذراند،
وقتی در سال ۱۲۸۹ شاهسونها در اردبیل علیه دولت مشروطه طغیان کردند «دکترحشمت» به عنوان پزشک ارتش برای سرکوبی طغیان شاهسونها به منطقه اعزام شد،درهمین مأموریت بودکه با میرزاکوچک خان آشناشد در جریان نهضت جنگل ،امورنهضت رادرشرق گیلان(لاهیجان)به عهده گرفت،البته قبلاً درآن منطقه فعالیتهای مبارزاتی داشته.
تسلیم شدن حاج احمدکسمایی:
حاج احمدتحت تأثیر حاج بحرالعلوم رفیع گیلانی (ازحامیان وثوق الدوله)قرارگرفت،برادرش که مناصبی داشت رابه نزدنخست وزیرمی فرستد واعلام میکند باهمه نیروهای تحت امرش وخانواده اش آماده تسلیمیم.
وقتی میرزا این خیانت رادید،دستورترک فومنات رابه نیروهایش داد،راهی پادگان لاهیجان شدند که به فرماندهی دکترحشمت اداره می شد.
پادگان نظامی نهضت جنگل-لاهیجان
درحالی که نیروهای دولتی اززمین وهوادرتعقیب جنگلی هابودند وجنگلی ها هم بارسیدن (ازبیراهه ها)به لاهیجان ریسیدهبودند که نفس راحتی بکشند،خبرناراحت کننده به میرزارسید!
خبراین بود که دکترحشمت هم اعلام خستگی کرده،گفته که تاکی بایددرجنگلهاآواره شویم! واعلام آمادگی برای تسلیم شدن به دولتیان کرده بود.
شیخ عبدالسلام عرب
وتأسفباراین بودکه با کلیه قشون(۲۷۰نفر)دربینشان،شیخ عبدالسلام عرب هم بود!
پادگان مرکزی نهضت جنگل-گوراب زرمیخ
توضیح نگارنده-پیراسته فر:فخرایی می نویسد:وقتی میرزاکوچک، خبرتسلیم شدن دکترحشمت راشنید«آیه« استرجاع» رابرزبان جاری کرد(إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ )واما علت نگرانی میرزا ازسرنوشت نافرجامش بود
،چون اوفرماندهان وسران نهضتش رابخوبی می شناخت،می دانست که انصراف دکترحشمت ،نه بخاطر خباثت وخیانت است،وهمینطورهم شد،چراکه دکترحشمت هیچگونه همگاری درافشای اسرارنهضت بروزنداد واورا باسیلی وشکنجه خواستند،اعتراف بگیرند که موفق نشدند
ووقتی وثوق الدوله این خبرراشنید دستورحکم اعدامش راصادرکرد.
دکترحشمت به رهبرنهضت(میرزاکوچک خان)خیانت نکرد،بادشمن همنوانشد،قط میخواست ازمبارزات کناره گیری کند وبه کاروشغلش(طبابت) بپردازد.
واما «حاج احمدکسمایی »جاه طلب بود،تسلیم شدنش بخاطر مقام وموقعیت بود،به میرزامعترض بود که چرامرکزفرماندهی کل نهضت رادرگوراب زرمیخ متمرکزکرده اید وچراکسمانباشد!وچراغیرکسمایی هارا درامورات کسماگمارده اید!؟
خائن دیگربه دشمن پناهنده شد
نفروسط:«خالوقربان»باهمراه«حاج محمدجغفرکنگاوری»،مستقیماً به نزدسردارسپه رفت وسلاح خودراتحویل وزیرجنگ داد واماسردارسپه، بجای خلع سلاح به اویک درجه ترفیع داد-نمک گیرش کرد-وبهمراهی همین خائن (بانیروهاییش)به رشت آمدند ونیروهای جنگلی راتارومارکردند.
البته یکی دیگرازفرماندهان جنگل(سیدجلال چمنی)هم به دشمن پناهنده شد،دلیل جدایی این فرمانده،پول کلانی ازمیرزامیخواست که جواب منفی بود.
این اوضاع کاررابر«میرزا» ویاران وفادارش سخت کرد،حتی آذوقه نداشتند«سدجوع »کنند.
دکترحشمت حتی درپای دار-اعدام-حاضرنشدبه میرزاکوچک کوچکترین بی احترامی کندویابه جنگلی ها توهینی بکند(اعلام برائت نکرد).
دکتر حشمت در همکاری با اهداف نهضت جنگل، به تاسیس مدارس و احداث راه های روستایی می پرداخت، همه جا با کوچک خان همکاری داشته و در پیکارهای دیلمان، جواهردشت، جواهرده، کاکوو گاوبن شرکت داشت.
زینب کربلای جنگل(ایراهیم میرفخرایی)قبرپائین پای میرزا-موزائیک کرم رنگی که دیده می شود.روایتگرنهضت میرزاکوچک.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:باتوجه به اینکه مرحوم «میرفخرایی»مؤلف کتاب «سردارجنگل»ازهمرزمان ومعتمدمیرزاکوچک بوده وماجرای مبارزات میرزارا روایت کرده،مسئولین امرهیچ اقدامی برای «قبر»ش نکرده اند،حداقل ۲سانتی سنگ قبرش رابالابیاورند(مثل همان۲شهیدکنارقبرمیرزا).اگرمیرفخرایی نبود«میرزا»راگروه های چپ ونامسلمانان دُزدیده بودند!(بخودشان منتسب می کردند)
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به کنگره بزرگداشت میرزاکوچک خان جنگلی در سال ۱۳۹۱ ، منشأ حرکت میرزا کوچک خان را یک منشأ صددرصد دینی و اعتقادی دانستند و تاکید کردند:
میرزاکوچک، یک واحد مینیاتوری از نظام اسلامی را در همان محدوده خاص خود - گیلان - ایجاد کرد.
آرامگاه میرزاکوچک-سلیمانداراب-رشت-فلکه انتظام(رازی)بطرف آسایشگاه معلولین.
همسنگر-نویسنده نهضت میرزاکوچک(ابراهیم فخرایی)که درفاصله کمترازیکمتری"سمت چپ" قبرمیرزاکوچک درسلیماندارب مدفون است.
تاریخ نویس قهرمان جنگل
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:درکتاب«سردارجنگل»ابراهیم فخرایی می نویسد:سرمیرزارا«کاس آقاخیاط»ازقبرستان حسن آبادتهران،بعدازبیست سال آورد ودرسلیمانداراب به بدنش متصل کرد(دفن کرد)ودراینجا هم بعداز اعدام دکترحشمت،جنازه را همین« مشهدی کاس آقاخیاط» تحویل گرفت وبردبرای تدفین-چله خانه.البته میرزابعدازقتل توسط یک تالشی -درخانقاه تالش مدفون شد که سرش راازتنش جداکردندبرای گرفتن جائزه«سر»را به نزدرضاشاه بردند
سر بریده «میرزا کوچک خان»
در۱۱ آذر ۱۳۰۰ در حالی که میرزا کوچک خان، بسیاری از یاران جنگلی خود را در مسیر از دست داده بود، در کوههای تالش گرفتار سرمازدگی شد و به دست یکی از عوامل سالار شجاع کشته و سرش بریده شد.
خالو قربان که روزگاری خود از همرزمان میرزا بود، سر بریده میرزا را برای رضاخان سردار سپه به تهران برد.
با خروج قوای روسیه و انگلیس از گیلان و پیوستن وابسته نظامی شوروی به قوای دولتی ایران و حرکت آن برای سرکوب دولت انقلابی و تسلیم خالو قربان به این قوا، میرزا بار دیگر تنها باقی ماند. روسها نیز براساس توافق با دولت ایران از کمک نظامی به جنگلیها خودداری کردند.
نبرد قوای دولتی با نیروهای اندک جنگل شدت یافت و سرانجام در ۱۲ آبان ۱۳۰۰ رشت به تصرف قوای دولتی درآمد اما میرزا به همراه یاران خود به جنگل پناه برد و مقاومت خود را ادامه داد.
گروه مشترک کارکنان ایرانی و روسی در رشت. ردیف بالا از چپ: سردار محیی، خالو قربان، احسانالله خان دوستدار، رضا خواجوی، الکساندر کووالیف. ردیف پایین: مراد موگویف، مشیر دیوان، کریم خان بزرگ و یکی از فرماندهان کُرد.
شهادت میرزاکوچک خان
قوای دولت همه جا در کمین میرزا بود و راهها را زیر نظر داشت و از آنجا که مذاکرات صلح با جنگلیها به نتیجه نرسید نیروهای دولتی به تعقیب جنگلیها پرداختند. برخی از نیروها متفرق، تسلیم و تعدادی نیز کشته شدند و میرزا به همراه یار وفادار خود «گائوک» که توسط گروههای سرباز تحت تعقیب بودند به هنگام فرار گرفتار برف و طوفان و سرمای سخت شده و در گردنه «گیلوان»خلخال از پای درآمدند.
روستای «گیلوان» از توابع بخش شاهرود «شهرستان خلخال» در ۶۵ کیلومتری جنوب شرقی خلخال و ۴۵ کیلومتری رشت قرار دارد
«سربریده» رهبرنهضت جنگل
فردی به نام «کَرَم» که از خلخال عازم گیلان بود «میرزاکوچک» و همراهش را در آخرین لحظات زندگی در بین تودههای «برف» پیدا کرد و کرم که میرزا را شناخته بود با سرعت به «خانقاه» نزدیکترین دهکده رفت
و با کمک مردم اجساد بیجان «میرزاکوچک» و« گائوک»(فردریش گائوک)اسم دیگرش«هوشنگ» را به دهکده حمل کردند.
«سالار شجاع» برادر «امیر مقتدر تالش» با اطلاع از وضعیت میرزا به همراه چند نفر از سواران مسلح به خانقاه رفت و در برابر دیدگان اشکآلود روستائیان به «رضا اسکستانی» یکی ازنیروهایش دستور داد تا «سر میرزا» را از «بدن »نیمه جان(علائم حیاتی داشت)جدا کند،جسد بدون سر در گورستان دهکده خانقاه به خاک سپرد.
«رضا اسکستانی» کسی که سر میرزا را پس از بریدن به خان تالش تحویل داد
سر سردار جنگل توسط «سالارشجاع » برای خوش خدمتی وگرفتن هدایا،سر سردار جنگل به رشت منتقل می کند.
«سر میرزا کوچک خان» را در کنار سربازخانه(ژاندارمری) به مدت چند روز به معرض تماشای اهالی قرار دادند.
و «خالو قربان»نیزهوس گرفتن مژدگانی می کند، «سربریده میرزاکوچک» را به رضاخان(سردار سپه) هدیه داد.
«رضاخان» دستور داد تا «سربریده »میرزا در گورستان حسنآباد دفن شود و پس از مدتی «کاسآقا حسام »(کاس آقاخیاط) دوست صمیمی و یار قدیمی میرزا مخفیانه سر میرزا را از گورکن گرفته و به رشت آورد و در محله سلیمانداراب رشت دفن کرد.
سربریده میرزابعداز۲۰سال به بدنش ملحق شد
«سر بریده » میرزا کوچک خان جنگلی را مدت ها در کنار سربازخانه به نمایش گذاشتند. سپس خالو قربان سر بریده را به رسم هدیه به تهران نزد رضا خان برد.
به دستور سردار سپه، سر میرزا را در قبرستان چهار راه «حسن آباد» تهران که اکنون محل آتش نشانی است دفن کردند.
یکی از دوستان میرزا مخفیانه(مشت کاس آقا) سر میرزا را از گورکن گرفته و به رشت آورد
و در سلیمان داراب رشت به خاک سپرد. پس از شهریور ۱۳۲۰ آزایخواهان گیلان محرمانه جسد(تن) میرزا را از خانقاه(تالش) به رشت آورده در کنار«سر بریده »میرزا مدفون می کنند.
«یونس» معروف به «میرزا کوچک»(فرزند میرزا بزرگ) در سال ۱۲۵۷ شمسی. در شهر رشت محله «استادسرا» در خانوادهای متوسط چشم به جهان گشود.
«میرزاکوچک خان» سنین اوّل عمر را در «مدرسه حاج حسن» واقع در«صالح آباد»(سبزه میدان) شهر رشت و مدرسه جامع به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. چندی هم در «مدرسه محمودیه تهران» به همین منظور اقامت گزید. با این سطح تعلیم میتوانست یک «امام جماعت» یا یک مجتهد از کار درآید، امّا حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر داد و او را به راهی دیگر کشاند.
میرزا دارای دو خواهر و دو برادر، یکی بزرگتر از خود بنام محمّدعلی و دیگری کوچکتر بنام رحیم، بود، که هر دو نفر بعد از میرزا وفات یافتهاند. بنا به روایات او مردی خوش هیکل، قوی بنیه، زاغ چشم و دارای سیمائی متبسم و بازوانی ورزیده بود. طرفداران او میگویند از نظر اجتماعی مردی با ادب، متواضع، خوش برخورد، مومن به اصول اخلاقی، آدمی صریح اللهجه و طرفدار عدل و آزادی، حامی مظلومان و اهل ورزش بود و از مصرف مشروبات الکلی و دخانیات خودداری میکرد. میرزا در سنین آخر عمرش همسری برگزید.
یاران میرزاکوچک خان درکنارفرمانده
جهانگیر سرتیب پورکه بعداً شهرداررشت شد،ازیاران میرزاکوچک بود.
جهانگیر(متولد۶آذر۱۲۸۲)،فرزند عزیزا... خان ، مشهور به آقاخان ، که در قشون قزاق ایران سرتیپ دوم و آجودان سلطنتی بود و از نوادگان« امیر هدایت خان»حاکم گیلان « اترخان رشتی»که درسال۱۱۶۴درگیلان حکمرانی داشت وهمان سال هم بقتل رسید«جهانگیر»چون درکودکی پدرش فوت کرد،جهانگیربه «سرتیب پور»(فرزندسرتیب)شناخته می شد.
«جهانگیر سرتیپ پور»نویسند وهنرمند،شاعرونمایشنامه نویس بود، در۱۷سالگی به همراه مرحوم آقا شیخ رضا مقدادی ( خیاط ) به نهضت جنگل پیوست واما این زمان مصادف شدباتهاجم قزاقها،در تاریخ شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی و امنیت نظامی آن در رشت بر ضد میرزا کودتا کردند. خیلی ازطرفداران میرزا دستگیر و بازداشت شدند،ازجمله«جهانگیر سرتیپ پور»وحکم اعدامشان صادرشد وامابادخالت آزادیخواهان(مشروطه خواهان رشت)مجبوربه آزادیش شدند.
«جهانگیر سرتیپ پور»در سال ۱۳۴۲ به نمایندگی مردم رشت در مجلس شورای ملی(دورههای ۲۱ و ۲۲) برگزیده شد.
از جمله اقدامات سرتیپ پور در این دوران نمایندگی وشهرداری ،تلاش و پیگیری وی برای تأسیس دانشگاه گیلان است، دانشکده کشاورزی،راه اندازی پروژه- راه رشت ـ فومن،میانه، احداث فرودگاه رشت، تأسیس بانک خون برای بیمارستان پورسینا، توسعه کتابخانه ملی رشت، تأسیس زایشگاه رشت،خرید زمین ناصریه ی رشت برای تأسیس بیمارستان(پورسینا)ازجمله ازاقدامات سرتیب پور(سال۱۳۰۸)می باشد.
«جهانگیر سرتیپ پور»هفتم آذرماه ۱۳۷۱ درسن ۸۹سالگی در تهران درگذشت و در سلیمانداراب درجوارفرمانده اش(میرزاکوچک)به خاک سپرده شد.
قبر «جهانگیر سرتیپ پور»در۱۰قدمی میرزاکوچک واقع است-جهت خلاف قبرابراهیم فخرایی.
نقش میرزاکوچک خان در انقلاب مشروطه
میرزا در واقعه مشروطیت به انقلابیون پیوست و در فتح قزوین شرکت نمود. او رهبر جنبش جنگل بود که بتاریخ ۱۲۹۳ه.ش. شروع به مبارزه مسلحانه بر ضد ارتش خارجی داخل خاک ایران و بریگاد قزاق، که زیر دست افسران روسیتعلیم و تربیت شده بودند، زد. تعداد زیادی از انقلابیون جنگل هم در درگیریهای مسلحانه با لشکران انگلیس، روسیه و ارتش سلطنتی قاجار کشته شدند.
جنگلیها هدف خود را "اخراج نیروهای بیگانه، رفع بی عدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری دولتی مردمی" اعلام میکردند. در همین راستا در روز یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ قوای جنگل با انتشار بیانیهای تشکیل کمیته انقلاب سرخ ایران و الغاء اصول سلطنت و تأسیس حکومت جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران را اعلام نمودند و یکروز بعد کمیته انقلاب هیئت دولت جمهوری را معرفی کرده، که میرزا عنوان سرکمیسر و کمیسر جنگ را داشت.
حرکت میرزابه«صومعه سرا»دراعتراض به روسها
امّا هنوز دولت تازه انقلابی سامان نگرفته بود که با حمایت بلشویکهای روس اغتشاش انقلابیهای سرخ طرفدار شوروی آغاز گردید که نهایت جمعه ۱۸ تیر ۱۲۹۹ میرزا به عنوان اعتراض از رشت به صومعه سرا (پایگاه نظامی جنگلی هادرگوراب زرمیخ ومرکزدرمانی آنها درکسما بود)رفت و قبل از حرکت دو نفر نماینده با نامه مفصلی برای لنین به مسکو فرستاد که در آن ذکر شده بود: «در موقع، خود به نمایندگان روسیه اظهار کردم که ملّت ایران حاضر نیست پروگرام بلشویکها را قبول کند».
«کودتا»علیه میرزاکوچک خان
در تاریخ شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی و امنیت نظامی آن در رشت بر ضد میرزا کودتا کردند. خیلی ازطرفداران میرزا دستگیر و بازداشت شدند. دولت جدیدی اعلام وجودکردندکه احسان الله خان -سسرکمیسر و سید جعفر جوادزادهکمیسر خارجه و سید جعفر پیشهوری «کمیسر» داخله شد.
اختلافات، بگیر و ببندها بالا گرفت و قوای جنگل تضعیف گردید. بفرمان احمدشاه قاجار قوای دولتی بریگاد قزاق به سرکردگی سردار سپه برای سرکوبی قوای سرخ وارد رشت گردید که چندین برخورد جنگی بین دو قوای بوجود آمد که گاه نیروهای دولتی پیشروی و گاه عقب نشینی میکردند. در نهایت با مذاکرات پشت پرده قوای سرخ خاک رشت و بندر انزلی را ترک نمودند.
قزاقها که بسرکردگی سردارسپه سعی به مذاکره با میرزا، قانع نمودن او که به مرکز بیاید و نیایت استقلال طلبان خود را از مرکز شروع نماید. بنا به دلایل عدیدی مذاکرات به شکست انجامید. یکی از این دلایل این بود که تعدادی از جنگلیها بمانند دکتر حشمت وبعضی از یارانش قبلاً فریب وعده های سردارسپه را خورده .تسلیم شده بودند که به هیچیک ازوعده های داده شده نرسیدند،بلکه به دار آویخته شدند.
در نهایت قوای قزاق از فرصت استفاده و طی شبیخونهای فراوانی، نیروهای جنگل را وادار به عقب نشینی نمودند و بقیه یاران میرزا عده ای کشته شدند ،عده ای متواری ،بقیه نیز تسلیم شدند.
اسامی ۶ نفرایستاده(ازسمت راست) :۱-کربلایی حسن۲-سیف الله زاده ۳-سعدلله درویش ۴-اسماعیل جنگلی ۵-میرصالح مظفرزاده(خواهرزاده میرزا) ،۶-محرم بابایف
ردیف وسط(نشسته ها)ازسمت راست:نفراول گائوک(هوشنگ)،نفردوم؟-نفرسوم «میرزاکوچک» است.
نفردونفر(لم داده)سمت راستی«خالومراد بزرگ»،سمت چپ :«خالوقنبر »می باشد.
میرزا باتفاق تنها یار وفادارش،« گائوک آلمانی» معروف به« هوشنگ» جهت رفتن به نزد« عظمت خانم فولادلو» که همیشه از میرزا حمایت میکرد، به طرف کوههای خلخال حرکت کردند ولی گرفتار برف وبوران و طوفان شدند و سرانجام در ۱۱ آذر ۱۳۰۰، هنگامی که میرزا کوچک یاروفادارش"هوشنگ "را به کول گرفته بود، سرمای سخت توان ادامه مسبرازآنهاگرفت وجان به جان آفرین تسلیم کردند.
کرم نام کرد (مکری) که از خلخال عازم گیلان بود این دو نفر را در میان برفها دید و شناخت. خیلی تلاش کرد، با دادن ماساژ و خوراندن « سنجد»ی که همراه داشت، نجاتشان دهد ولی موفق نشد بسرعت خودرابه خانقاه رساندکه ازمدم محل که از مریدان میرزابودندکمک بخواهد،اهالی شتابان به محل رسیدند بدنشان یخ زده بود،تنهاکاری که توانستندانجام بدهند تن یخ زده هردو را به روستا"خانقاه" بیاورند.
سر میرزا کوچک راازسرجداکردند
خبر فوت میرزا درروستاپیچیدو محمدخان سالارشجاع برادر امیر مقتدر طالش که از بدخواهان میرزا بود مطلع شد، با عدّهای تفگچی به خانقاه رفت و روستاییان که درتداراک تدفین بودندمانع از دفن اجساد شد. سپس بمنظور انتقامجوئی و کینه دیرینه که با جنگلیها داشت دستور داد یکی ازتفنگداران همراه خود(رضا اسکستانی)دستورداد سر میرزا را از بدنش جدا کند،و سر را نزد برادرش امیر مقتدر در ماسال فرستادو امیرمقتدر نیزبادادن مژدگانی به آورنده ،دستورداد"سر"را به رشت ببرند و تسلیم فرماندهان نظامی کنند.
پول میرزا-سرمیرزا
در جیبهای میرزا فقط یک سکه نقره یک ریالی یافتند و بعد سر این فرمانده رامدتها (در مجاورت سربازخانه رشت"شالکو" - انبار نفت نوبل-)ژاندارمری سابق در معرض تماشا ی مردم قرار داده. سپس "خالو قربان "که خودش از یاران سابق میرزا بود و بواسطه همکاری باقوای دولتی وارائه اسرارجنگلیان ، درجه سرهنگی گرفته بود، سر میرزا را به تهران و تسلیم سردارسپه نمود.
سر میرزا به دستور سردارسپه در گورستان حسن آباد"تهران" دفن کردند . بعد یکی از یاران قدیمی میرزا بنام کاس آقا حسام-سر میرزا را محرمانه از گورکن تحویل و به رشت برده و در محلّی موسوم به سلیمان داراب بخاک سپرد.
بیست(سال سرمیرزابدون جسد"تن"درسلیمانداراب دفن بود
مسجدسلیماندارب(رشت)-آرامگاه میرزاکوچک
پس از استعفای رضاشاه(در روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ رضاشاه کمتر از یک ماه پس از اشغال ایران توسط قوای روس و انگلیس، از پادشاهی ایران استعفا داد و سلطنت را به پسرش محمدرضا واگذار کرد) آزادیخواهان گیلان جسد بدون سر میرزا را از خانقاه طالش به رشت حمل کردند. در جوار سر دفن کردند
گزارش روزنامه اطلاعات بعداز ۱۲سال از قتل وقاتل میرزاکوچک خان
مردی که سر میرزا کوچکخان را بریده بود، دستگیر شد
مردی که ۱۲سال سال پیش سر میرزا کوچکخان را بریده و به تهران آورده بود دیروز از طرف ژاندارمری مرکز دستگیر شد.
خبرنگار ما "روزنامه اطلاعات"۲ اردیبهشت ۱۳۴۲برای گفتوگو با این مرد به ناحیه یک ژاندارمری رفت و در اطاق آقای «سرهنگ منوچهر اسعدی »معاون ناحیه یک با این شخص صحبت کرد.
ابتدا خبرنگار ما از آقای سرهنگ اسعدی معاون ناحیه علت دستگیری این مرد را پرسید. معاون ناحیه یک گفت: چند روز پیش ناشناسی تلفنی به تیمسار خسروانی فرمانده ناحیه یک اطلاع داد آقای علیاصغر رضایی در خانهاش تریاک نگهداری میکند(بجرم نگهداری 5کیلوتریاک بازداشت شد)
علیاصغر رضایی ۸۵ سال دارد، او مردی است "بظاهر"مودب و فهمیده و خیلی خوب صحبت میکند.
خبرنگار ما از پیرمرد پرسید که آیا کسی در خانه او زندگی میکند؟ پیرمرد جواب داد سالها است که خودم تنها زندگی میکنم و اگر مایل باشید حاضرم علت تنهایی خودم را برایتان شرح بدهم.
علیاصغر وقتی خبرنگار ما را برای شنیدن ماجرای زندگیاش آماده دید شروع به صحبت کرد و گفت: ۶۵ سال پیش در آن هنگام که دولت وقت یک افسر اطریشی برای تشکیل صنف توپخانه در ارتش ایران از فرنگ استخدام کرده بود من وارد ارتش شدم و به عنوان وکیل توپخانه مشغول به کار شدم. مدتها در توپخانه مرکز کار میکردم، توپهای ما آن وقت توپ ورشویی انگلیسی بود و جز در ماه رمضان موقع افطار و سحر به صدا در نمیآمد.
ولی در زمان محمدعلی شاه یک بار ما دست به کار شدیم و به فرمان او مجلس را به توپ بستیم و از آن وقت مجاهدین مخالف ما توپچیها شدند ولی در هر حال از ما میترسیدند.
۳ قهرمان ملی ایران
سه قهرمان ملی
«میرزاکوچک خان جنگلی»به روایت آیت الله احسانبخش(امام جمعه رشت)
آیت الله سیدابوالفضل موسوی زنجانی(خلخالی)
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:درکتاب«سردارجنگل»ابراهیم فخرایی می نویسد:سرمیرزارا«کاس آقاخیاط»ازخانقاه-حسن آبادتهران،بعدازبیست آورد ودرسلیمانداراب به بدنش متصل کرد(دفن کرد)
سر میرزا کوچکخان را آوردم
از این ماجرا چند سال گذشت که یک روز خبر آوردند اسمعیل آقاسمیتقو و میرزا کوچکخان جنگلی یاغی شدهاند. دولت ما را مامور سرکوبی میرزا کوچکخان کرد، ما توپها را با قاطر به گیلان بردیم، نمیدانید چه مرارتهایی کشیدیم تا توپها را روی کوهها نصب کردیم و مراکز هواداران میرزا کوچکخان را گلولهباران کردیم ولی چون میرزا کوچکخان همهاش در حال جنگ و گریز بود توپخانه ما کاری از پیش نبرد.
به ناچار با تفنگ به جنگ او رفتیم و در فومنات او را محاصره کردیم و پس از آتش زدن جنگل او را دستگیر کردیم و کشتیم ولی کسی باور نمیکرد که ما بتوانیم میرزا کوچکخان را بکشیم.
در نتیجه من شبانه سر میرزا کوچکخان را از تنش جدا کردم و آن را به ترک اسبم بستم، ابتدا به رشت رفتم و سر میرزا کوچکخان را به معرض نمایش گذاشتم و سپس آن را به تهران آوردم. میرزا کوچکخان ریشی بلند و سری طاس و مویی بور داشت.
مرخصی"جائزه"خوشگذرانی بخاطرسرمیرزاکوچک
علیاصغر گفت: پس از این پیروزی درخشان به من مرخصی دادند. آن روزها تهرانیها برای خوشگذرانی به باغهای شهریار میرفتند من نیز برای استفاده از ایام مرخصی به شهریار رفتم. در آنجا دختر کشاورزی به نام زهرا را دیدم و دیوانهوار عاشق او شدم و با هزار زحمت توانستم موافقت بستگان او را جلب کنم و با او ازدواج کنم. در مراسم عروسی ما افراد فوج بهادر، بچههای دباغخانه و سرهنگ محمدخان و حسن آقا سرتیپ شرکت داشتند. از عروسی ما چند ماه گذشت و قرار بود مرا فرمانده توپخانه بکنند که ناگهان زنم فوت کرد. پس از مرگ زنم دنیا بر من تیره شد، از ارتش استعفا کردم و از آن تاریخ تاکنون در همین خانه که روزگاری زنم در آن سکونت داشت یکه و تنها زندگی میکنم.خبرنگار ما مینویسد: علیاصغر رضایی امروز به اتهام نگهداری تریاک به دادسرا اعزام شد
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:میرزا کوچک خان«شاه»بود،اگرباانگلیس همکاری می کرد.
دولت انگلیس قبل ازرضاخان بدنبال میرزاکوچک خان جنگلی بودند تا وی را به حکومت برسانند واما میرزا این پیشنهادرا نپذیرفت.
آیت الله محمدتقی بهجت(همشهری میرزا) می گوید: برای امام خمینی تعریف کردم که ازیک شخصی که درآن جلسه بود درجلسه ای که سفیرانگلیس نزدمیرزاکوچک خان بوده ومی خواسته میرزا باآنهاهمکاری کندتااورابه حکومت برسانند.
میرزا درجواب می گوید:حکومتی که شالوده اش راشمابریزید،پایدارنمی ماند.
آقای بهجت می گویدوقتی این مطلب راامام خمینی شنید،خیلی خوشش آمد.
سفیرانگلیس می گوید:ماطمع ارضی درکشورشمانداریم،ولی طمع به منافع داریم ، و می گویداگرتو قبول نکنی یک رذلی را "رضاخان"برشمامسلط می کنیم
وبااین وجود،سفیر ناامیدنمی شود،به میرزا دوهفته فرصت می دهد که فکرهایتان رابکنید وخبرم کنید
ومی گوید که من دراین مدت درکرمانشاه،،بصره وهندوستان"کلکته" هستم،اگرجواب مثبت بدهیدماکاررابدست شمامی هیم
«آیت الله بهجت فومنی» می گوید:بعداز اینکه میرزا دست رد به سینه سفیرانگلیس زده،آنهارضاخان راپیدامی کنند.
خودرضاخان ازانتظارات دولت انگلیس وتعهداتش، تعرف می کند:یک روزی درجلسه ای که درمنزل تیمورتاش باحضور مسئولین کشوربرگزارشده بود که آیت الله مدرس نیزشرکت داشته ،رضاخان به مدرس می گوید:
من پس ازانجام اقداماتی ،به انگلیسی ها قول داده ام واگربه تعهداتم عمل نکنم مرااعدام می کنند .
منبع: کتاب «زمزم عرفان»یادنامه آیت الله بهجت صص۳۷۷
میرزاکوچک خان سرش ۲۰سال جداازپیکرش بود.
امام خمینی درسن ۱۵سالی مایل بودکه یایددرنهضت جنگل ،کمک میرزاباشد به گیلان آمده بود وبامیرزاهم دیداری داشته بود
روح الله متولد۱۲۸۱ ازنوجوانی مبارز مسلح بود
امام خمینی به «میرزاکوچک» علاقمندبود وبااوملاقات هم داشته است.
امام خمینی در سالهای نوجوانی تحولات مربوط به نهضت جنگل را با دقت دنبال و حتی اقدام به سرودن شعر در وصف میرزا کوچکخان میکرده است.
شعرامام خمینی دروصف میرزاکوچک خان
نقل است روزی برادرش مرتضی قصیدهای در لابهلای دفتری که مادرشان مخارج خانه را در آن مینوشت پیدا میکند و متوجه میشود که متعلق به روحالله است.
از«روح الله»(امام خمینی)او سؤال میکند که این شعر در وصف چه کسی است؟
روحالله پاسخ میدهد: «برای میرزا کوچکخان که چندی پیش مهمان ما بود.»
آیت الله سید مرتضی پسندیده(برادرش) با تعجب میپرسد: «خود میرزا»!؟
جواب امام خمینی: برای میرزا
روحالله پاسخ مثبت میدهد. در این هنگام دایهٔ روحالله،« ننه خاور»، دخالت میکند و اینگونه توضیح میدهد: «یک ماه پیش دیدم روحالله خیلی سرحال است. گفتم از وقتی که مادرتان به رحمت خدا رفته شما غمگین هستید. چطور امروز اینقدر سرحال هستید؟ برایم خواب شب گذشتهاش را تعریف کرد: «شب بود، اما خورشید همچنان در آسمان بود. این خانه نیز جنگل بود. جنگلیها با اسب به این خانه آمدند و میرزا نیز در میان آنها بود. برایش چای آوردم، لبخندی زد. سپس بیآنکه چیزی بگوید خداحافظی کرد و رفت.»
تمایل امام خمینی به پیوستن نهضت جنگل
نشانههای دیگری وجود دارد که نشان میدهد خمینی در نوجوانی علاقه و اعتقاد زیادی به رهبر نهضت جنگل داشتهاست. او همواره برای سلامتی آنها دعا میکرد وامام خمینی یک بار به برادرش(مرتضی) پیشنهاد پیوستن به آنها(جنگلی ها) را داد.
سفرامام خمینی به گیلان برای دیدارمیرزاکوچک
می گویندکه روحالله در آن سنین یک بار در فرصتی که پیش میآید به جنگل-گیلان- سفر میکند و پایگاه میرزا را از نزدیک میبیند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این مطالب بنقل ازکتاب «خمینی روح الله: زندگینامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات» مؤلف:سیدعلی قادری می باشد، بااندکی اصلاحات ویرایشی ،انتخاب تیترهم ازاینجانب است.
ناشراین کتاب موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی است،سال نشر : ۱۳۸۷-چاپ پنجم
دکتر سید علی قادری معاون پژوهشی اسبق موسسه تنظیم و نشر آثار امام که دارای آثارارزشمنددیگری درموردابعادمختلف امام خمینی به رشته تألیف درآورده است
قادری ازدوران کودکیش بامؤسسه نشر آثار امام خاطره ای نقل می کند که مکبرمسجدجامع امامزاده قاسم بود که یک جمعه ای امام خمینی بهمراه آیتالله سید هاشم رسولی محلاتی آمدند ونمازآن روزبه امامت امام برگزارشد(امام راتب رسولی محلاتی بوده)وی از مصاحبت وتفقدامام هم اشاراتی دارند.
خبرگزاری آنا (۱۳ بهمن ۱۳۹۳)درمقدمه یک گزارشی اینچنین می نویسد:
دکتر سید علی قادری، استاد دانشگاه، پژوهشگر تاریخ و و محقق آثار و افکار امام خمینی نویسنده کتاب «خمینی روحالله: زندگینامه امام خمینی براساس اسناد و خاطرات و خیال- سه جلد» در جمع اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمان به تبیین شخصیت و سیره امام راحل پرداخت.
«یونس» معروف «میرزا کوچک» در سال ۱۲۹۸ ه.ق (۱۲۵۹شمسی) ۱۸۸۰ میلادی، در شهر رشت متولد شد
وی از سنین نوجوانی وارد حوزه علمیه رشت شد روحانی(طلبه) بود
وی درحدودسال۱۳۲۳قمری(۱۲۸۳شمسی)برای ادامه تحصیل به حوزه های علمیه(صالیحه) قزوین و (محمودیه)تهران رفت این روحانی مجاهد در ماجرای فتح تهران در انقلاب مشروطه (۱۳۲۶ ق )شرکت داشت.
سرانجام اورادرمناطق کوهستانی غافلگیرکردند،همچون مولای ورهبرش امام حسین علیه السلام "سر"ش رابریدند(که رضاخان برای ان جائزه گذاشته بود)به تهران بردند،که بعداز۲۰سال سربه بدنش (سلیمانداراب رشت)ملحق شد
غرض ازذکراین ماجرا-این بود که مسائلی که دکترقادری بیان کرده باواقعیت مطابقت دارد،باتوجه یه روحیه ظلم ستیزی وسرشوری که امام داشته ،متجاوزگران روس وانکلیسی درایران چپاول می کردندواینکه میرزاکوچک ملبس به لباس روحانیت بوده و...
لازم به ذکراست که علاوه براینکه امام پدرشهید"مصطفی"است،درعین حال "فرزندشهید" هم هست،پدرش مبارزبودکه بدست خان های وابسته به دولت مرکزی کشته شد.
یعنی درهنگام قیام میرزاکوچک-امام خمینی"روح الله"حدود۱۵ساله بود(وسطهای قیام درنظرگرفته شده)میرزاکوچک۴۰ساله بود/پایان توضیحات مدیرسایت
ماجرای آخرین دیدار میرزا کوچک با همسرش
جریان آخرین دیدار میرزا و همسرش را ابراهیم فخرایى در کتاب سردار جنگل، از قول یکى از نزدیکان میرزا که در خانه میرزا حضور داشت این طور روایت می کند:
قبرمؤلف کتاب سردارجنگل(ابراهیم فخرایی)درکنارقبرمیرزاکوچک
یک نفر سلام مارا به آقای استاندار وحجت الاسلام مرتضوی(امام جماعت مسجدمیرزاکوچک )برساند وبگوید:
ابراهیم فخرایی حُکم «حضرت زینب رابرای میرزاکوچک» داشته،یعنی اگرقلم توانای این نویسنده مبارز نبود،حالا معلوم نبود که بدخواهان،چه نسبت های ناروایی به میرزامی دادند وهجمه تبلیغاتی شان مبارزات7ساله میرزارابربادمی داد.
ازدست اندرکاران ستادبزرگداشت میرزا،میخواهیم دستی برسنگ قبراین یارویاورمیرزابکشند،حتی اگرسنگ بنایی هم درست نمی کنند،حداقل قبرش را چندسانتی «مرتفع»کنند تا لگدنخورد. (تاامروز-۲۷ آذر ۱۳۹۷- که این قبربه همین صورت است)
اوضاع مان از همه جهات مغشوش و نا معلوم است. خطر از همه سو احاطه مان نموده و در معرض طوفان حوادث قرار گرفته ایم. جریانات آینده بقدر کفایت مبهم و تاریک به نظر می رسد و امکان این هست که باز تاریک تر شود و تو گناهی نداری جز اینکه همسر من هستی و سزاوار نیست بی سرپرست و بلاتکلیف بمانی و زندگی ات سیاه و تباه شود یا خدای نکرده در معرض خطر قرار بگیرد. در حقیقت حیف است که هنوز از گلستان زندگی گلی نچیده دچار خزان حوادث شوی و از طراوت و جوانی ات بی بهره بمانی در حالی که (طلاق) حلال همه ی این مشکلات است و تو بعد از طلاق به حکم شرع و عرف مجاز خواهی بود شالوده نوینی را برای زندگی آینده ات بریزی.
میرزاکوچک درمیان فرماندهان لشکرش
ارچپ:کربلایی احمد(کبریت خان)،محمدحسن پاپروسی،سیدحبیب الله مدنی،سیدعبدالکریم بوکانی،مشهدعلی شاه چمثقالی،حاج احمدکسمایی،خسروخان،میرزاکوچک،قنبرخان کرد،دکترحشمت طالقانی،سیدآقایی عطار،؟ ، اسماعیلی جنگلی و حسن دیوان رضایی.
ارچپ:،سیدعبدالکریم بوکانی،مشهدعلی شاه چمثقالی،حاج احمدکسمایی،خسروخان،میرزاکوچک،قنبرخان کرد،دکترحشمت طالقانی،سیدآقایی عطار،؟ و اسماعیلی جنگلی.
همسرش گفت من این پیشنهاد را نمی پذیرم. زیرا مایل نیستم به پیمان شکنی و بی وفائی متهم شوم، قبول این تکلیف در حقیقت به معنی تن در دادن به ملامت ها و سرزنش های مردم است. من اگر این پیشنهاد را بپذیرم مردم به من چه خواهند گفت. آیا نمی گویند هنگام خوشی و اقبال روزگار، با شوهرش انباز بود اما زمان بروز مصیبت ناسازگار گشته است؟
نه نه – تسلیم به چنین امری به من گوارا نیست. من زن بی حقوقی نیستم و تو را هنوز روی پله شهرت و افتخار می بینم. درست است که بین زنان، افراد هوس باز و پیمان شکن نیز یافت می شوند لیکن اکثریت با افراد باگذشت و با حقیقت و با شخصیت است که لوح ضمیرشان از وسوسه های شیطانی پاک و منزه است من که به مراتب از فرزانگی ات آگاهم از آنچه بر من گذشته است تاسفی ندارم و به آنچه به من وارد خواهد شد نیز راضی هستم زیرا به خدای عادل رئوف توکل دارم و همه پستی ها و بلندی ها و تحولات را از سرچشمه مشیت او می نگرم.من با زندگی ساده و شرافتمند توام با فقر و قناعت خو گرفته ام و چون آمیخته به ریا و تصنع نیست، آن را محبوب و لذت بخش می شمارم و معتقد هستم که بهترین لذات جهان هستی، راحتی روح و آسایش وجدان است.
تو اگر زنده بمانی خدای بزرگ را سپاسگزار خواهم بود از اینکه به کالبدم روح تازه دمیده است و اگر از پای در آئی که طلاق خدایی خود به خود جاری شده است- با این همه محال است به پیوند دیگری در آیم و شخص دیگری را به همسری برگزینم و مطمئن خواهی بود که عهد خود را تا لب گور ادامه خواهم داد { این را گفت و های های گریست و اشک از دیدگانش جاری شد }.
میرزا از این حالت همسرش، سخت منقلب و متاثر گردید و از او پوزش طلبید و شخصیت و نجابتش را ستود و گفت: درس ادب و انسانیت را باید از طبقه شما آموخت زیرا روح و قلبتان از درک حقایق زندگی سرشار است. من زنی به نجابت و سلامت نفس و قدرت فهم و درایت تو کمتر دیده ام با اینکه دهقان زاده ای بیش نیستی معهذا می بینم که در خلال گفته هایت حقایق غیرقابل انکاری نهفته است.
از اینکه وضع مادی ام اجازه نداد که یک زندگی آسوده ای مطابق شانت فراهم کنم شرمنده ام و از اینکه در شدائد روزگار و دشواری های وارده بر من همچون کوه ثابت و پایدار مانده و با این همه، ذره ای از غم خواری و مهر و محبتت نکاست از تو سپاسگذارم . معنی همسر و شریک همین است نه آنچه به دروغ بعضی ها ادعا می کنند، چه بسا زنان محیلی که به غلط و از روی خودستائی متظاهر به صفاتی می شوند که از آنها به کلی عاری اند و چه بسا زنان پارسائی که با داشتن همه ی سجایای اخلاقی ادعائی ندارند و لب از لب نمی گشایند. من تو را به نام یک زن شرافتمند و انسانی که در درجه کمال است می ستایم و از داشتن چون تو همسری که حقایق زندگی را با همان مقدار شعور دهقانی اش درک می کند به خود می بالم. شاید این هم جزء مشیت الهی باشد که امید و آرزوهای چندین ساله ام زیر تلی از حوادث و آلام زندگی مدفون شوند ولی این آخرین کلام را باید بدانی که چون همسرت دزد نبود لاجرم از مال دنیا نیز چیزی نیاندوخت خیلی چیزها درحقم گفته اند اما تو که از همسرت حتی برای روزگار نامعلوم و ابهام آمیز آینده ات کوچکترین ذخیره ای دراختیار نداری بهتر از هرکس دیگر می توانی درباره ام قضاوت کنی من از تو راضی ام که هیچگاه من را مورد مواخذه و سرزنش درباره آن چه نداشته ام قرار نداده ای و از خدای بزرگ خواهانم که از این بزرگواری و کف نفس که مظهر تقوی و فضیلت است از تو راضی باشد.
تنها چیزی که از دارائی دنیا در اختیار دارم یک ساعت طلا است که یادگار هدیه انور پاشا است من اینک آن را به تو می بخشم که هر وقت زنگش به صدا در آمد به خاطرات گذشته رجوع کنی
آیامیرزافرزند داشت؟
غلامرضا فروتن از شاگردان و نزدیکان ابراهیم فخرایی(مؤلف کتاب میرزاکوچک خان) از فردی سخن می گوید که در سال های بعد از انقلاب اسلامی (بهمن 57) در جلسات خانه فخرایی حضور یافته و خود را «فرزند میرزا کوچک خان» معرفی کرده است. در ابتدای امر نگاه ها به سمت او منفی بود، چرا که برخی این موضوع را مطرح کردند که اگر نسبتی بوده چرا این رابطه الان مطرح شده است. اما کم کم مشخص شد که او صادق و صاحب اطلاع است و به دلایلی منزوی شده است. گمان ها بر این بود که شاید او بخواهد از این نسبت استفاده ای سیاسی کند، اما عملا چنین اتفاقی نیافتاد. او وکیل با سابقه ای بود که در تهران به کار وکالت می پرداخت و از این نظر شناخته شده بود. غلامرضا فروتن می گوید: بعد از مطرح شدن نام لشگر آرا و عنوان کردن این موضوع در خانه ابراهیم فخرایی، من با او دوست شدم و مدام به دفتر وکالت و خانه اش رفت و آمد می کردم. می خواستم بدانم این موضوع تا چه اندازه صحت دارد. آقای فخرایی می گفتند اگر ایشان اسنادی دارند، شما از ایشان بگیرید. نگاه فخرایی به ایشان مثبت بود و می گفتند چهره، چشم، قد و هیکل او هم به میرزا شبیه است. من در خانه اش با مرد مومن و نمازخوانی روبرو شدم. در آنجا عکسی از میرزا کوچک را بر دیوار زده بود. دو فرزندش در فرانسه درس می خواندند و خودش هم تحصیلکرده حقوق بود. مرد محترمی بود و حساب شده حرف می زد. نام او چنانکه خودش عنوان می کرد «کوچک» و شهرتی که بعدها برایش انتخاب شد«لشگرآرا» بود.
واما پریرخ جنگلی ( فرزند میرزا شعبانعلی جنگلی متولد ۱۳۱۲): پس از شهادت میرزا، افرادی بودند که خود را پسر میرزا معرفی می کردند اما افرادی از خاندان میرزا با ارائه مدارک پزشکی ثابت کردند که میرزا در جریان مجروح شدن از ناحیه پا، امکان فرزنددار شدن را برای همیشه از دست داده بود.
پریرخ از بازماندگان خاندان سردار جنگل است که سال(آذر ماه ۱۳۹۴)بمناسبت ۹۴مین پاسداشت سالروز شهادت میرزا کوچک خان به رشت سفر کرده و در آرامگاه او واقع در سلیمانداراب حاضر شد،این مطلب راگفت
پریرخ می گوید: پدرم از اعضای نوجوان نهضت جنگل بود ، سر بریده میرزا پس از 20 سال به پدرم تحویل دادند
وی ادامه می دهد: میرزا شعبانعلی سر بریده میرزا را که تحویل گرفت، در پی بدن میرزا کوچک خان به ماسوله رفت که توسط نامزد میرزا در اطراف ماسوله به امانت، به خاک سپرده شده بود.
پریرخ بنفل از پدر می گوید: پس از شهادت میرزا، یاران او از بیم ظلم دشمن پنهان بودند و پدر به همراه برخی اعضا در بام خانه ها آواره بود و از فرط گرسنگی از سیر و پیازی که در آن زمان بر بام ها نگهداری می شد، تغذیه می کردند./مصاحبه باایرنا
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:مواردتحقیقی ازمنابع مختلف بوده واما شایدنتواانسته باشم دراین عکس نویسنده کتاب سردارجنگل(فخرایی)رابدرستی تشخیص بدهم.خودِآقای فخرایی درصفحه۲۴۰کتابش -زیرعکس-اینگونه نوشته است:فرزندان عسکردرامی
ردیف۱(نشسته)ازراست بچپ:سیدهاشم سیدنوری-آقاجان درامی-اصلان خان
ردیف۲:«میرزاشعبان خان جنگلی» و«ابراهیم فخرایی»(مؤلف کتاب سردارجنگل)
ردیف۳:نفروسطی-میرمحمدقلی خان مجدتیموری.
آرامگاه میرزاکوچک خان+مزار۳۱شهید +۲شهید
سلیمانداراب رشت-آرامگاه میرزاکوچک
مسجدچله خانه-رشت
«آرامگاه دکترحشمت»(همرزم میرزاکوچک جنگلی):چله خانه رشت.
قبردکترحشمت-چله خانه رشت
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:قبر دکترحشمت،اول اینگونه بود یعنی درمحوطه مسجد«چله خانه» واما با بازسازی جدید،بنای یادبودگذاشته اند ونمایی ازقبر -درکنارشهرداری منطقه.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:درپی اختلاف سازمان میراث فرهنگی با اوقاف گیلان(مسجدشاکی بود که به حریم مسجدتجاوزشده)و«قبردکترحشمت»(وزیربهداری نهضت جنگی)،دستخوش تغییراتی شد،تبدیل به یادبودشده!.
«مسجدمحمدرسول الله»(چله خانه)رشت