پیراسته فر

خبری تحلیلی

پیراسته فر

خبری تحلیلی

امام حسین چگونه موجب(نجات اعدامی شد)معجزات عاشورا

رهایی از اعدام با توسل به امام حسین

سه حادثه:قتل درمغازه ساندوچی(ژاپون بجای همبرگر)،قتل طائفه ای سال ۱۳۸۰  در شهرستان دزفول و قتل  درجریان «رقیب عشقی».

۲۷ فروردین سال ۹۹ خبر درگیری خونینی در یک مغازه ساندویچ فروشی به پلیس استان فارس اعلام شد.

«امام حسین قاتلی را از پای چوبه دار نجات داد»
خواهرمقتول:«خواب دیدم ،در حال پخش نذری روز عاشورا هستیم اما در چند قدمی ما قاتل برادرم نشسته و در حال خواندن قرآن است. او سوره توبه را می‌خواند و گریه می‌کرد. وقتی از خواب بیدار شدم و خوابم را برای خانواده‌ام تعریف کردم، تصمیم گرفتیم از قصاص او به حرمت ایام شهادت و سوگواری امام حسین (ع) گذشت کنیم

روزنامه ایران نوشت: در تحقیقات میدانی، مشخص شد بهروز، صاحب مغازه با یکی از مشتری‌هایش درگیر شده و این درگیری منجر به قتل وی شده است.

گزارش یک جنایت
با برملا شدن هویت متهم، تحقیقات برای دستگیری او آغاز شد و در حالی که تحقیقات در این خصوص ادامه داشت در هفتمین روز پس از جنایت، پسر جوانی به کلانتری رفت و به افسر نگهبان گفت: «من ۷ روز پیش صاحب یک مغازه اغذیه فروشی را به قتل رسانده و فرار کرده بودم اما عذاب وجدان لحظه‌ای رهایم نکرد و تصمیم گرفتم تسلیم شوم.»

 لحظه به لحظه با مداح اعدامی تا پای چوبه دار / عشق به امام حسین(ع) جانی دوباره به او داد

به‌دنبال اظهارات پسر ۲۰ ساله موضوع به بازپرس جنایی اعلام شد و او بازداشت شد. شهرام وقتی مقابل بازپرس پرونده قرار گرفت، گفت: 

Taze guzel sandvic icin - Picture of Merkez Sarkuteri, Istanbul -  Tripadvisor

مغازه ساندویچی:ژاپون بجای همبرگر

قاتل:روز حادثه با صاحبکارم بحث کرده بودم و عصبانی بودم وقتی برای خوردن غذا به مغازه ساندویچی رفتم مدت زیادی طول کشید تا غذایم آماده شد.«وقتی هم سفارش را برایم آوردند متوجه شدم به جای همبرگر برایم ژامبون آورده‌اند» سر همین مسأله با پسر جوانی که صاحب مغازه بود درگیر شدم. جرو بحث بین من و بهروز به دعوا تبدیل شد و در یک لحظه چاقویی که روی میز کارش بود را برداشتم و به او ضربه زدم. و اصلاً تصورش را هم نمی‌کردم که او کشته شود. ساعتی بعد به محل حادثه برگشتم تا سر و گوشی آب دهم اما با دیدن مأموران پلیس و آمبولانس فهمیدم اتفاق بدی افتاده است از افرادی که آنجا بودند سؤال کردم و به من گفتند که صاحب ساندویچی کشته شده است. با شنیدن این حرف دنیا روی سرم خراب شد. بلافاصله از شهر فرار کردم اما درنهایت هم به خودم گفتم تا کی می‌خواهی فرار کنی؟ وقتی یک لحظه آرامش نداری و عذاب وجدان زندگی‌ات را نابود کرده به همین دلیل تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم.»

با اعتراف پسر جوان و تحقیقات تکمیلی متهم به بازسازی صحنه جنایت پرداخت و پس از محاکمه در دادگاه کیفری استان باتوجه به درخواست اولیای دم برای اشد مجازات، حکم صادر و متهم به قصاص محکوم شد. با تأیید این حکم در دیوانعالی کشور، نام او در لیست محکومان اجرای حکم قرار گرفت.

زمستان سال گذشته شهرام برای اجرای حکم پای چوبه دار رفت اما با تلاش واحد صلح و سازش و مسئولان زندان، موفق شد از اولیای دم مهلت بگیرد و در آخرین لحظات از پای چوبه دار به زندان منتقل شد. با پایان مهلت، بار دیگر نام وی در لیست افرادی قرار گرفت که شمارش معکوس برای اجرای حکم آنها آغاز شده بود. در همین حال جلسات صلح و سازش برای چندمین بار با مادر مقتول و خواهر و برادرهای وی که بعد از فوت پدرشان اولیای دم محسوب می‌شدند، برگزار شد اما بی‌نتیجه بود. بدین ترتیب بار دیگر شهرام پای چوبه دار رفت اما زمانی که اولیای دم در محل حضور یافتند در کمال ناباوری اعلام کردند که از قصاص قاتل به حرمت امام حسین(ع) گذشت کرده‌اند.

خواب عجیب خواهرمقتول

خواهر مقتول که از اولیای دم نیز محسوب می‌شد به قاضی اجرای حکم گفت: «برادرم بی‌گناه کشته شد و ما دلمان نمی‌خواست قاتل او را ببخشیم. ما هر سال در روز عاشورا نذری می‌دادیم. شبی که فهمیدیم قاتل برادرم را به انفرادی منتقل کرده‌اند تا به‌زودی حکمش اجرا شود خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم در حال پخش نذری روز عاشورا هستیم اما در چند قدمی ما قاتل برادرم نشسته و در حال خواندن قرآن است. او سوره توبه را می‌خواند و گریه می‌کرد. وقتی از خواب بیدار شدم و خوابم را برای خانواده‌ام تعریف کردم باتوجه به اینکه شنیده بودیم قاتل فرد آرامی است و در زندان هم کارهای خداپسندانه انجام می‌دهد، تصمیم گرفتیم از قصاص او به حرمت ایام شهادت و سوگواری امام حسین(ع) گذشت کنیم.»

بدین ترتیب با بخشش اولیای دم پسر جوان از مجازات مرگ رهایی یافت و به‌زودی بار دیگر در دادگاه کیفری استان از جنبه عمومی جرم محاکمه خواهد شد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:نجات فرد دیگری به احترام عاشورا

اعضای خانواده دختری که شش سال قبل در جریان «رقابت عشقی» به قتل رسیده بود، قاتل را به احترام ایام سوگواری امام حسین (ع) بخشیدند. بررسی‌ها نشان داده است میانجیگری متهم در زندان مانع از یک درگیری خونین هم شده است. 
 

جوان آنلاین( ۰۷ تیر ۱۴۰۴) نوشت: روز شنبه ۲۱ دی‌ماه ۹۸، رهگذرانی در یکی از شهر‌های استان فارس پیکر دختر جوانی را در نزدیکی بیمارستانی پیدا و برای نجات جانش به بیمارستان منتقل کردند. پزشکان تلاش زیادی برای نجات جان او انجام دادند، اما نتیجه‌ای نگرفتند و دختر جوان روی تخت بیمارستان فوت کرد. 

با اعلام خبر مرگ مرموز دختر جوان، تیمی از مأموران راهی بیمارستان و روی تخت با جسد دختر ۲۳ ساله‌ای به نام سارا روبه‌رو شدند که آثار کبودی‌های روی گردنش حکایت از آن داشت وی بر اثر فشار بر عناصر حیاتی گردن به قتل رسیده است. 

از آنجایی که دختر جوان لباس بیرون به تن داشت، بررسی‌ها نشان می‌داد وی به احتمال زیاد با فردی قرار ملاقات داشته و در درگیری به قتل رسیده است. 

از سوی دیگر مأموران در بررسی فیلم دوربین‌های مداربسته اطراف متوجه شدند ساعتی قبل خودروی پرایدی در نزدیکی بیمارستان توقف می‌کند و پیکر نیمه‌جان سارا را از خودرو بیرون می‌آورد و کنار خیابان رها می‌کند و سپس به سرعت از آنجا دور می‌شود. 

بنابراین این فرضیه برای مأموران قوت گرفت قاتل فرد آشنایی است که با سارا قرار ملاقات داشته و پس از حادثه پشیمان شده و به همین سبب پیکر دختر جوان را در نزدیکی بیمارستان رها کرده تا جان او را نجات دهد. 

تسلیم قاتل 

همزمان با انتقال جسد به پزشکی قانونی، مأموران برای شناسایی قاتل دست به تحقیقات میدانی زدند. خانواده مقتول اعلام کردند دخترشان با یکی از دوستانش قرار ملاقات داشته و از خانه بیرون رفته و مأموران هم در بررسی‌های بعدی دریافتند مقتول از مدتی قبل با پسری ۲۸ ساله به نام پیمان ارتباط دوستی داشته است. همچنین مشخص شد سارا و پیمان روز حادثه قرار بود یکدیگر را ببینند که جسد سارا کشف و پیمان هم به طرز مرموزی ناپدید می‌شود. 

با به دست آمدن این اطلاعات، مأموران پیمان را به عنوان مظنون به قتل تحت تعقیب قرار دادند. تحقیقات برای دستگیری متهم ادامه داشت تا اینکه ۲۰ ساعت بعد از حادثه، پیمان به اداره پلیس رفت و خودش را تسلیم و با اظهار پشیمانی به قتل اعتراف کرد. 

جواب رد به خواستگاری 

Kız meselesinde yeni sevgili ve eski sevgili birbirine girdi: 1 ölü -  Objektif Amasya

متهم در بازجویی‌ها در ادعایی گفت: «حدود یک سال قبل با سارا در پارکی آشنا شدم. ما با هم ارتباط تلفنی و پیامکی داشتیم و کم‌کم به هم علاقه پیدا کردیم و قرار ازدواج گذاشتیم. هر روز که از آشنایی ما می‌گذشت، من بیشتر عاشق او می‌شدم، به‌طوری‌که دلباخته سارا شده بودم. همه زندگی‌ام سارا شده بود و شب و روز به او فکر می‌کردم و در انتظار روزی بودم که به خواستگاری‌اش بروم و با هم ازدواج کنیم، اما خبر نداشتم روزی دستم به خون دختر مورد علاقه‌ام آلوده می‌شود.»

وی ادامه داد: «مدتی بود رفتار سارا با من سرد شده بود تا اینکه فهمیدم قرار است با پسر جوان دیگری ازدواج کند. من عاشق او بودم و تلاش کردم سارا را از ازدواج با فرد دیگری منصرف کنم، اما فایده‌ای نداشت. روز حادثه با سارا قرار گذاشتم تا درباره این موضوع با هم صحبت کنیم. وقتی او را سوار خودرویم کردم، گفت می‌خواهد رابطه‌اش را با من قطع کند. 

سارا گفت با من ازدواج نمی‌کند و از من خواست او را فراموش کنم. خیلی عصبانی شدم و کنترلم را از دست دادم و ناخودآگاه با دستانم گلویش را گرفتم و فشار دادم. وقتی به خودم آمدم، دیدم رنگ و رویش پریده و بدنش سرد شده است. من قصد قتل نداشتم و برای اینکه او را نجات بدهم پیکرش را به نزدیکی بیمارستانی منتقل کردم تا از مرگ نجات پیدا کند، اما بعد از ۲۰ ساعت فهمیدم سارا فوت کرده، به همین دلیل پشیمان شدم و خودم را به پلیس معرفی کردم.»

حکم قصاص 

متهم پس از اعتراف راهی زندان شد و مدتی بعد هم در دادگاه کیفری استان فارس محاکمه شد. اولیای دم برای قاتل درخواست قصاص دادند و قضات دادگاه هم پیمان را به جرم قتل عمد دختر جوان مجرم شناختند و او را به قصاص محکوم کردند. متهم به رأی دادگاه اعتراض کرد، اما دیوان عالی کشور حکم قصاص را تأیید و پرونده پیمان را برای سیر مراحل اجرای حکم به شعبه اجرای احکام دادسرای استان فرستاد. 

مانع از قتل 

متهم در یک قدمی چوبه دار قرار داشت و نفس‌هایش به شماره افتاده بود، میانجیگری‌های تیم صلح و سازش و خیران هم نتیجه‌ای نداده بود و اولیای دم اصرار به قصاص قاتل دخترشان داشتند تا اینکه مدتی قبل آنها تصمیم جدیدی گرفتند و قاتل را بدون هیچ چشمداشتی بخشیدند. پدر و مادر سارا باخبر شدند پیمان در زندان از حادثه خونینی که قرار بوده در آن مرد زندانی، زندانی دیگری را به قتل برساند جلوگیری کرده است. از سوی دیگر آنها از طریق مددکاران زندان فهمیدند وی در مدت زندانی‌اش کار‌های خیر انجام می‌دهد و برای زندانیان دیگر و گرفتن رضایت برای هم سلولی‌هایش تلاش می‌کند، به همین خاطر آنها به شعبه اجرای احکام رفتند و اعلام کردند قاتل را به خاطر رضای خدا و عزاداری ایام سوگواری امام حسین (ع) بخشیده‌اند. 

پیمان وقتی فهمید اولیای دم او را بخشیده‌اند، گفت: «من ناخواسته مرتکب قتل سارا شدم و وقتی به زندان افتادم توبه کردم. در این مدت هر پنج‌شنبه برای آرامش روح سارا خیرات می‌کردم و قرآن می‌خواندم و از خدا طلب بخشش می‌کردم. من با خانواده مقتولان دیگر تماس می‌گرفتم و از وضعیت زندانی‌ها برایشان صحبت می‌کردم و از اینکه پشیمان هستند و تلاش می‌کردم رضایت آنها را جلب کنم و هم‌سلولی‌هایم را از طناب دار نجات دهم. مدتی قبل فهمیدم یکی از هم‌سلولی‌هایم که از اولیای دم رضایت گرفته بود با متهم دیگری کل‌کل دارد. اختلاف آنها هر روز بیشتر می‌شد تا جایی که متوجه شدم او تیزی ساخته است و می‌خواهد طرف مقابلش را به قتل برساند. هم‌سلولی‌ام تصمیمش جدی بود، به همین خاطر تصمیم گرفتم میانجیگری کنم و آنها را آشتی دهم. به سراغ طرف مقابل و دوستانش رفتم و آنها را راضی کردم تا از دوستم عذرخواهی کنند. در نهایت من آن دو نفر را آشتی دادم و از قتل دیگری جلوگیری کردم. وقتی این خبر به گوش اولیای دم سارا رسید، فهمیدم به دادسرا رفته و مرا بخشیده‌اند. تصمیم دارم وقتی آزاد شدم به کربلا بروم و نذری را که برای مقتول دارم ادا کنم.» /پایان.
مورد سوم نجات اعدامی توسط امام حسین
خبرگزاری دانشجو به نقل از روابط عمومی معاونت توسعه حل اختلاف استان خوزستان(۶ شهریور ۱۴۰۱)نوشت:علیرضا باوی پیرامون این پرونده اظهار داشت: در سال ۱۳۸۰ نزاعی بین دو نفر در شهرستان دزفول رخ می‌دهد که در این حادثه یک نفر به ضربه گلوله به قتل می‌رسد و این اتفاق باعث ایجاد اختلاف بین ۲ طایفه قاتل و مقتول می‌گردد.خبرگزاری دانشجو به نقل از روابط عمومی معاونت توسعه حل اختلاف استان خوزستان(۶ شهریور ۱۴۰۱)نوشت:

رئیس حل اختلاف خوزستان گفت: اختلاف بوجود آمده بین این ۲ طایفه منجر به تشکیل چندین پرونده در دادسرا و دادگاه این شهرستان شد که پس از طی مراحل قانونی، قاتل محکوم به قصاص نفس می‌شود.
باوی خاطر نشان کرد: با توجه به اینکه ۲۱ سال از این حادثه می‌گذرد و قاتل در این سال‌ها ضمن ابراز پشیمانی از بزه خود، در انتظار کابوس اجرای حکم قصاص بوده تا اینکه با درخواست خانواده او از شورای حل اختلاف دزفول و به دستور مقام قضایی پرونده برای حل و فصل و ایجاد صلح و سازش به شعبه ۱۰ شورای حل اختلاف ارجاع که بلافاصله اعضای این شعبه با همکاری ستاد صبر و همیاران صلح و همچنین بزرگان و خیرین این شهرستان و تشکیل جلسات متعددی با ریش سفیدان ۲ طایفه، زمینه را برای مصالحه بین آنان فراهم شد.

رئیس توسعه حل اختلاف خوزستان در ادامه گفت: خوشبختانه در جلسه‌ی اولیای دم به حرمت ماه محرم و ارادتی که به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام دارند در پویش به عشق امام حسین می‌بخشم، پس از ۲۱ سال قاتل فرزند خود را بخشیدند و او را از چوبه دار نجات دادند./پایان.

موردچهارم

امام حسین درخواب یک خانم دکتر متنفذآمد  ،مأمورشد یک اعدامی مداح اهل بیت را نجات دهد.

رکنا(۵ مهر ۱۴۰۰)به نقل ازخبرگزاری فارس نوشت:نامش علی و متولد ۱۳۷۳ است، در یک خانواده مذهبی در تهران بزرگ شده، اجدادش نسل به نسل مداح بودند و از سه سالگی به کمک پدرش برخی از مداحی‌ها در وصف امام حسین (ع) را حفظ می‌کرد و می‌خواند.

«ماجرای نجات ازچوبه دار اززبان اعدامی»

دانشجوی رهایی یافته ازاعدام : در یک خانواده مذهبی پنج نفره در تهران بزرگ شده‌ام، همه خانواده‌ام اهل نماز و روزه و عاشق امام حسین(ع) هستند. من هم از همان کودکی اینگونه تربیت شده‌ام به طوریکه چند نسل من، همگی مداح بودند و جالب اینجاست که فقط از هر نسل یک فرزند مداح شده است که من هم تنها مداح نسل فعلی خاندان، بعد از پدرم هستم.پدر و مادرم هر دو ترک‌اند از این‌رو ما اقوام زیادی در آذربایجان‌شرقی و غربی داریم و مدام به این منطقه سفر می‌کردیم که در یکی از این سفرها آن اتفاق تلخ برایم افتاد.

قتلی که درشب شهادت امام جعفر صادق در مسیر رفتن به مراسم مداحی  اتفاق افتاد.

نجات یافته ازاعدام گفت: تازه در دانشگاه قبول شده بودم و شور و شوق دانشجویی را در سر می‌پروراندم، تا اینکه مراسم عقد خواهرم شد. به خاطر اینکه اقواممان مسیر زیادی را تا تهران برای مراسم طی نکنند ما تصمیم گرفتیم که مراسم عقد را در دیار مادرم برگزار کنیم و همگی با هم برای این وصلت شادی کنیم.

برای برگزاری مراسم عقد به شهرستان آمدیم ؛ چند روز مانده به عقد خواهرم مصادف با شب شهادت امام جعفر صادق(ع) بود و من را برای مداحی به یکی از هیات‌های آن شهرستان دعوت کردند. ذوق زیادی داشتم که ظهر آن روز خبری رسید که یکی از اقوام نزدیک ما جلوی مغازه‌اش با فردی درگیر شده است و این باعث شد تا هر دو طایفه جمع شوند و نزاع دسته جمعی صورت گیرد. من هم در آن نزاع شرکت کردم که در نهایت متاسفانه یک نفرکشته شد وناخواسته شدم قاتل!بازداشت شدم،سه ماهی در زندان آن شهرستان بودم که مادرم از غم سرنوشت من دق کرد و فوت شد؛ مادرم برای همیشه رفت و من حتی اجازه رفتن به مراسم تشییع جنازه او را هم نداشتم؛ او مرا با همه دردهایم تنها گذاشت، مادر است دیگر نتوانست دوام بیاورد.

راه اندازی هیات حسینی در زندان
زندانی می‌گوید:  غم از دست دادن مادر، سرنوشت تلخ ناخواسته و دوری از کارهایی که دوست داشتم من را به یک فرد افسرده تبدیل کرده بود تا اینکه دوام نیاورده و هیات حسینی را در زندان راه انداختم تا شاید با ذکر یاحسین(ع) و برگزاری دعاهای ندبه و زیارت عاشورا، آلامی بر دل پرآشوبم شود و الحمدالله آن‌گونه هم شد.
۷ ماهی در زندان آن شهرستان بودم که من را به زندان تبریز منتقل کردند؛ دوباره روزهای افسردگی را سپری می‌کردم و مدام از مسوولان زندان درخواست انتقال به زندان قبلی را داشتم.

روزی مسئول اندرزگاه زندان تبریز دلیل اصرارم بر انتقال به زندان قبلی را پرسید. من هم در جواب گفتم که آنجا هیات حسینی داشتیم، آنجا ذکر یا حسین سر می‌دادم و این جواب من باعث شد تا او اجازه برگزاری هیات حسینی در زندان را بدهد. حتی از ریاست وقت زندان‌ تبریز هم وعده‌های زیادی گرفت که بعدها آن رئیس زندان زیر همه قول‌هایش زد ولی رئیس بعدی زندان به نظرم یک فرشته بود که برای آزادی من تلاش زیادی می‌کرد.
هیات را با چند نفر تشکیل دادیم و بعد با پول خودمان تجهیزات لازم برای هیات را خریدیم تا اینکه به قدری این هیات با عظمت شد که دیگر نمازخانه کفاف نمی‌داد و زندانی‌های زیادی ناراحت از این بودند که چرا در عرض چند دقیقه کل نمازخانه پر می‌شود و جای کافی برای بقیه نیست، از این‌رو یک مکان بزرگتر را به ما اختصاص دادند تا آنجا مراسم را برگزار کنیم؛ حتی یادم است که روزی یکی از زندانی‌ها به نام ناصر، نامه‌ای به من داد که الان هم آن نامه را نگه داشتم. در آن نامه نوشته بود:«علی، ۱۰سالی است که من در زندانم و هیچ رنگ و بویی از امام حسین(ع) ندیده بودم ولی تو با این هیات رنگ و بوی امام حسین(ع) را آوردی».

من در طبقه اول تخت می‌خوابیدم. این تخت در زندان معروف به "بالا حسینیه" یعنی حسینیه کوچک بود. زندانی‌ها به احترام پرچم و عکس‌های بین‌الحرمینی که در اطراف تختم گذاشته بودم، هیچ وقت نزدیک تخت من فحش نمی‌دادند و معتقد بودند که اینجا حسینیه کوچک است و باید احترام امام حسین(ع) را نگه داشت.

همه چیز از خواب امام حسین شروع شد

روزهای سختی را سپری می‌کردم. خواب مناسبی هم نداشتم، اصلا نمی‌توانستم بخوابم تا اینکه یک روز وقتی که دلم شدیدا گرفته بود، روی تختم در حال تماشای عکس‌های حرم امام حسین(ع) و کربلا بودم که یک لحظه با اشک در دلم به امام حسین(ع) گفتم " آنقدر نوکر و غلام خوب داری که من را نمی‌بینی" و بعد به خواب عمیقی رفتم. اصلا سابقه نداشت، یک خواب عجیب و سرنوشت‌ساز هم دیدم.

خواب زندانی چه بود؟

زندانی گفت:زیرزمین خانه ما حسینیه است که هر هفته مادر خدا بیامرزم برای آن هیات چایی و نذری می‌داد و من هم با عشق مداحی می‌کردم؛ «در خواب درب حسینیه خانه‌مان را دیدم که وقتی بازش کردم وارد بین‌الحرمین شدم».

زندانی :هیچ کسی نبود و من با چشم‌های ذوق‌زده در حال تماشای دو حرم بودم «ابتدا از آقا ابوالفضل اجازه گرفتم تا به زیارت برادرش بروم و این کار را هم کردم و به سمت حرم امام حسین(ع) حرکت کردم. جلوی صحن حرم سیدالشهدا(ع)  ایستادم تا خود امام حسین(ع) اذن ورود بدهد»

دانشجوی زندانی درادامه گفت:امام حسین(ع) در آن خواب به من گفت که "من حواسم به شما هست و همین طور ادامه بده و هیچ وقت فکر نکن که من حواسم به تو نیست»

جوان اعدامی درادامه گفت:از خواب بیدار شدم، حس و حال عجیبی داشتم، دیگر از اعدام نمی‌ترسیدم، دیگر به فکر خودکشی هم نبودم و قوت قلب عجیبی داشتم. می‌دانستم حتی اگر جهنمی هم باشم، امام حسین(ع) از آبرویش برایم ودیعه خواهد گذاشت.
اعدام بعداز ۶۶ ماه زندان
زندانی:پنج و نیم سال گذشت و به من اعلام کردند که در ۲۳ مرداد قصاص خواهم شد؛ خانواده، رفقا و بچه محل‌هایم تلاش زیادی برای کسب رضایت از خانواده مقتول می‌کردند ولی هیچ فایده‌ای نداشت. کار من به قدری گره خورده بود که هر روز خود را نزدیکتر به چوبه دار می‌دیدم، البته برخی شیطنت‌ها هم در این میان از طرف عده‌ای انجام گرفت که نه تنها باعث رنجش خانواده مقتول شده بود، بلکه باعث پیچیده شدن گره کار من هم می‌شد.

وصیت نامه ام رانوشتم
زندانی محکوم به قتل:یک ساعت قبل از اجرای حکم اعدام از من خواستند تا وصیت‌نامه‌ام را بنویسم، حتی روحانی زندان به من گفت اگر حال روحی خوبی نداری، هر چه می‌خواهی به من بگو تا برایت بنویسم. ولی من حالم خوب بود و خودم وصیت نامه‌ام را نوشتم.
روزاعدام چه گذشت؟
زندانی گفت: صبح روز  ۲۳ مرداد برای اعدام بیدار شدم، وضو گرفته و نمازم را خواندم. با یک سرباز راهی محل اعدام شدم، همه سربازها گریه می‌کردند، هم بندی‌هایم از خواب بیدار شده بودند و برای من اشک می‌ریختند؛ اما حال دلم خوب بود. آن خواب عجیب یک سال پیش، چنان در وجودم رخنه کرده بود که جایش را با هیچ حال بدی عوض نمی‌کرد. آخرین دقایق در دل خودم نوحه زمزمه می‌کردم، زیرا من همان علی کوچولویی بودم که اسم پدرم را نمی‌توانستم تلفظ کنم ولی نام امام حسین(ع) را می‌توانستم بگویم، از این‌رو می‌خواستم تا در دقایق آخر زندگی‌ام هم نام حسین (ع) بر زبانم جاری باشد.
ماشین پزشک قانونی را در محوطه زندان دیدم و کادر اجرای حکم هم آنجا بودند. فقط از امام حسین(ع) می‌خواستم تا پیش خدا آبروداری کند؛ در این حال و هوا بودم که اعلام کردند، ابتدا باید به دفتر رئیس زندان بروم. این برایم خیلی عجیب بود که چه دلیلی می‌تواند داشته باشد که باید وسط اجرای حکم به دفتر ریاست زندان بروم.

رهایی از چوبه دار با خواب خانم دکتر
زندانی:من را با دستبند و پابند به دفتر رئیس زندان بردند، در بهت عجیبی به سر می‌بردم و روحم هم از چیزی خبر نداشت؛ وارد اتاق شدم و در یک آن، خانمی تا من را دید، شروع به گریه کرد!.


علی با همت و پیگیری های این بانوی خستگی ناپذیر که منجر به گذشت اولیای دم شد از چوبه دار رهایی می یابد.
خوابی که خانم دکتردید،موجب نجات یک اعدامی شد

این فرشته نجات یک خانم دکتر شاغل در یکی از بیمارستان‌های تبریز است؛ او هیچ شناختی از علی نداشت و حتی نمی‌دانست که فردی به نام علی با آن مشخصات وجود دارد؛ خانم دکتر حتی تا آن زمان از جلوی درب زندان هم رد نشده بود ولی چند روز مانده به اعدام علی او در خواب جوانی را می‌بیند که در یک حیاط(بعدها می‌بیند همان محوطه زندان است) دراز کشیده و پارچه سفیدی را تا گردن روی او کشیده‌اند؛ آن جوان زنده بود و زنان زیاد سیاه‌پوشی دور او جمع شده و گریه می‌کردند؛ خانم دکتر در خواب کنجکاو شده و به سمت این زنان می‌رود.

دلیل گریه‌شان را می‌پرسد که به او می‌گویند نام این جوان علی است و قرار است اعدام شود، به خاطر همین گریه می‌کنیم. خانم دکتر هم به آن ها می‌گوید، پس چرا رضایت نمی‌گیرید که یکی از آن خانم ها در خواب به خانم دکتر می‌گوید که شاکی راضی نیست و به هیچ وجه رضایت نمی‌دهد.

در همین حین پرونده علی را دست خانم دکتر می‌دهند تا بلکه او رضایت بگیرد؛ او به چهره آن جوان زندانی خیره می‌شود و نگاهی به پرونده او می‌کند؛ نامش علی و متولد ۱۳۷۳. او در خواب آن‌قدر به این طرف و آن طرف می‌رود که بالاخره رضایت شاکی را می‌گیرد،». اینها روایت علی از اتفاقی است که ناجی‌اش به او تعریف کرده است.

زندانی گفت: خانم دکتر چند روزی این خواب را پشت سر هم دیده و در نهایت این موضوع را با همسر و یکی از دوستانش در میان می‌گذارد. نکته جالب این است که دوستشان نیز یک خواب تقریبا مشابه خانم دکتر دیده بود که در آن خواب یک پسر به نام علی که متولد ۱۳۷۳ هم هست، نیاز به کمک دارد.
خانم دکتر و دوستشان در به در، دنبال یک زندانی قصاص به نام علی، متولد ۱۳۷۳ می‌گردند. حتی خانم دکتر به همسرش هم می‌گوید که من اگر لازم باشد، خانه‌مان را خواهم فروخت تا دیه این جوان را بپردازم. بارها به واسطه یکی از دوستان شاغل‌اش در زندان تبریز پیگیر یک زندانی با این مشخصات بودند ولی تعداد زندانی‌های با آن مشخصات مشابه زیاد بوده و حتما باید کد ملی را هم می‌دانستند ولی خانم دکتر فقط یک چهره، نام کوچک و تاریخ تولد می‌دانست از این‌رو رئیس وقت زندان تبریز، وقتی اصرارهای خانم دکتر را می‌بیند، اجازه می‌دهد تا فرد مورد نظرش را از روی عکس تشخیص دهد.»

فارس نوشت:علی که خانم دکتر را آبجی خطاب می‌کند با خنده‌ای از سر شوق می‌گوید: آبجی من را نمی‌شناخت ولی از جان برایم تلاش کرد، در حالی که وقتی زندان بودم، خیلی‌ها وعده دادند که همگی توخالی بود، ولی یک بانو که اصلا نمی‌دانست، فردی به نام  علی وجود دارد یا نه به خاطر یک خواب، شب و روز نداشت.
خانم دکتر وقتی عکسم را می‌بیند، همان جا می‌زند زیر گریه و می گوید من مدت‌هاست که دنبال این جوانم؛ رئیس زندان هم به او می‌گوید که علی دو روز دیگر اعدام خواهد شد و اصلا خانواده شاکی رضایت نمی‌دهد. کاری هم از دست شما برنمی‌آید جز اینکه کمی قبل‌تر از اجرای حکم به زندان بیایید و با آن خانواده جهت کسب رضایت صحبت کنید. خانم دکتر و دوست‌شان هم همین کار را کرده و ساعت ۵ صبح روز ۲۳ مرداد جلوی زندان می‌آیند، ولی دژبانی اجازه ورود به آنها را نمی‌دهد.
در آن حین یکی از کارمندهای زندان که چند دفعه‌ای خانم دکتر را در زندان دیده بود، وقتی دوباره او را جلوی زندان می‌بیند که دژبانی اجازه ورود به آنها را نمی‌دهد، بلافاصله ماجرا را به رئیس زندان خبر می‌دهد و رئیس زندان هم مجوز ورود به زندان را به خانم دکتر و دوست‌شان می‌دهد تا بتوانند با خانواده شاکی صحبت کنند. به لطف پروردگار و عنایت ویژه امام حسین(ع)، او با شاکی صحبت کرده و دلیل آنجا بودنش را هم توضیح می‌دهد. شاکی هم رضایت به دیه داده و از قصاص من می‌گذرد.
«گل کردی عباس، خیلی مردی عباس»
رهاشده ازاعدام گفت: امام حسین(ع) آبرویم را حفظ کرد، در لحظه به لحظه زندگی‌ام، امام حسین(ع) بود و امیدوارم هیچ‌گاه نامش را از صدایم نگیرد. من در طول پنج و نیم سالی که در زندان بودم، یک نوحه معروف داشتم که وقتی من را از پای دار به بند برگرداند همه هم‌بندی‌های من یک صدا آن را می‌خواندند گُل کردی عباس، خیلی مَردی عباس.»

رهایی از چوبه دار تا شرکت در پیاده روی اربعین

علی ۱۰ روز مانده به اربعین آزاد شده و برای اولین بار راهی پیاده روی اربعین می‌شود.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:اصلاحاتی دراین گزارش انجام گرفته شده است.