«مسجدایرانیان درهامبورک»(مرکزاسلامی هامبورک)
درتیرماه سال ۱۳۳۲یک تاجرخیرتهرانی بفکرساختن مسجدی درهامبورگ می شود،هموطنان مسلمان ونمازخوان رادرهتلی(آتلانتیک)دعوت می کند،موضوع فقدان مسجدرامطرح می کند،همه اعلام آمادگی می کنند،...موافقت آیت الله بروجردی...
در نهم مهر ۱۳۳۶ زمینی به مساحت ۳۷۴۴متر مربع در کنار دریاچه «آلستر»(هامبورگ)کشورآلمان به مبلغ «۲۵۰ هزار مارک »خریداری شد وگزارش آن به همراه «طرحهای پیشنهادی» به «آیت الله بروجردی» ارائه شد وتأییدنهایی اخذشد.
«کلنگ ساختمان مسجد هامبورگ»(به مساحت۸۳٢ متر مربع) طی مراسمی در روز جمعه نیمه شعبان ١٣٧٧(۱۶اسفند۱۳۳۶)۷مارس۱۹۵۸ با حضور جمعی از مسلمانان و نمایندگان شهر هامبورگ به دست«آیت الله محمدمحققی لاهیجی» زده شد.
مرکزاسلامی هامبورگ
هامبورگ کجاست؟
کشور«آلمان» بامساحت ۳۵۷،۳۸۶ کیلومتر مربع ، بیش از ۸۳ نفرجمعیت دارد،پایتخت آن«برلین»است.
« هامبورگ» بامساحت ۷۵۵ کیلومتر مربع دارای ۱ میلیون وهشتصدهزارنفر از صد ملیت(اکثریت از کشورهای ترکیه، لهستان، صربستان و افغانستان )جمعیت است.
هامبورگ، از نظر مساحت، دومین ایالت کوچک آلمان است؛ اولین آن برمن نام دارد. هامبورگ شهری است که در عین حال یکی از شانزده ایالت آلمان فدرال است. این ایالت-شهر در شمال آلمان و در کنار رود البه قرار دارد. هامبورگ دومین شهر بزرگ آلمان و مرکز اقتصادی و فرهنگی شمال کشور است.
فاصله ایران تا هامبورگ ۳۷۶۴ کیلومتر.
فاصله هامبورگ تابرلین(پایتخت آلمان) ۲۵۰کیلومتر است.
مجلس ایالت هامبورگ بورگرشافت (Bürgerschaft) خوانده میشود که به معنای انجمن شهروندان است. نمایندگان این مجلس، رئیس دولت را انتخاب میکنند که در هامبورگ "شهردار اول" عنوان دارد.
دریاچه مصنوعی«الستر»
«آلسترشتروم» در مرکز شهر، به یکی از بزرگترین دریاچههای مصنوعی گسترش یافته تبدیل شده است.
«آلستر» یکی از مراکز مهم تفریحی هامبورگ بهشمار میرود. که بیش از ۲۵۰۰ پل، دو سوی کانالهای بیشماری را که از "شهر قدیم" عبور میکنند، به یکدیگر مربوط میسازند.
کلیسا ی «میشل» شبیه کِشتی
از جمله دیدنیهای شهر هامبورگ، شهرداری و نیز کلیسای «میشل» (Michel) است. این کلیسا به عنوان نشان ایالت هامبورگ هم شهرت دارد. بنای ده طبقهی "شیلیهاوس" (Chilehaus) که به شکل یک کشتی ساخته شده، از دیگر آثار دیدنی این شهر است.
خیابان خوشگذرانان شبانه(ریپربان)
یکی از مشهورترین خیابانهای این شهر خیابان«ریپربان» (Reeperbahn) نام دارد. این خیابان به طول ۹۳۰ متر، در محلهی معروف "سنپاولی" که محل خوشگذرانیهای شبانه است،که دارای رستورانها، سینماها و کافه های زیادی است.
علامه محققی درکنارآیت الله بروجردی
عملیات «مسجد »در زمینی به مساحت ۳۷۴۴ مترمربع، در(۱۶اسفند۱۳۳۶) با حضور آیت الله محمد محققی لاهیجانی، نماینده آیتالله بروجردی آغاز شد، اما ساختمان مرکز مذکور، تا پایان عمر آیتالله بروجردی در ۱۰ فروردین ۱۳۴۰ ( ۱۲ شوال ۱۳۸۰)ناتمام ماند.
آیت الله محققی درمرکزاسلامی هامبورگ
آیت الله سیدحسین طباطبایی بروجردی (فرزند سید علی،متولد۱۲۵۴لرستان – متوفی ۱۰ فروردین ۱۳۴۰قم) .
بعدازوفات آیت الله بروجردی،دراداره مسجدایرانیان هامبورک وقفه چهارساله ای رخ دادواما باتلاش آیت الله محمدتقی فلسفی وموافقت آیت الله سید محمدهادی میلانی و بعضی از دیگرمراجع، «آیت الله بهشتی »به ریاست مرکز اسلامی هامبورگ برگزیده شدند.
آیت الله میلانی
آیت الله سیدمحمدهادی میلانی
آیت الله سیدمحمدهادی میلانی(متولدمرداد۱۲۷۴-متوفی۱۷ مرداد سال ۱۳۵۴)
آیت الله فلسفی درکنارآیت الله بروجردی
آیت الله حاج شیخ محمد محققی لاهیجی در کنار آیت الله محمدتقی فلسفی، در دیدار وی با دانشجویان ایرانی ۱۳۳۹ هامبورگ
آیت الله محمدتقی فلسفی(فرزندآیتالله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی،متولد ۱۲۸۷-متوفی ۲۷ آذرماه ۱۳۷۷) ۹۰ سالگی.
بترتیب ازراست:؟،محمدتقی فلسفی،شهیدمطهری، میرزاعلی فلسفی،آیت الله سیدعلی خامنه ای
آیت الله بروجردی
بنیانگذاران«مسجد اسلامى ایرانیان در هامبورگ»؟
درتیرماه سال ۱۳۳۲یک تاجرخیرتهرانی بفکرساختن مسجدی درهامبورگ می شود،هموطنان مسلمان ونمازخوان رادرهتلی(آتلانتیک)دعوت می کند،موضوع فقدان مسجدرامطرح می کند،همه اعلام آمادگی می کنند،
هتل اتلانتیک
درتیرماه سال ۱۳۳۲یک تاجرخیرتهرانی بفکرساختن مسجدی درهامبورگ می شود،هموطنان مسلمان ونمازخوان رادرهتلی(آتلانتیک)دعوت می کند،موضوع فقدان مسجدرامطرح می کند،همه اعلام آمادگی می کنند،در همان جلسه هیئت مدیره ۹ نفره ای بعنوان «هیئت ساختمانی مسجد»شکل می گیرد که عبارت بودند از آقایان:
۱- حاج علی نقی کاشانی
۲- حسین ولادی
۳- علی محمد باقر زاده
۴-محمدتقی تبرک
۵- محمد خسرو شاهی
۶- حمید شجاعی
۷- عبدالعلی فیض
۸- محمدحسین دهدشتی
۹- میرحسین غفاری
اعضای حاضرتصمیم می گیرندکه موضوع جلسه رابه اطلاع مرجع تقلیدجهان تشیع(آیت الله بروجردی)برسانند،لذا نامه ای تنظیم می شودوصورتجلسه به قم ارسال شد، در آن نامه پیشنهاد تأسیس مسجدی جهت انجام عبادات و برگزاری جلسات دینی برای مسلمانان با آیت الله بروجردی مطرح می گردد.
مرحوم آیت الله بروجردی طی نامه ای موافقتشان با این پیشنهاد را اعلام نمودند و مبلغ ۱۰ هزار تومان ننیز بعنوان نخستین رقم مالی برای انجام این کار حواله کردند.پول زمین جورمی شود ،یکی از تجار امین(حاج قاسم همدانیان) از طرف مرحوم آیت الله بروجردی پول را به بانیان(هیئت۹ نفره)می رساند.
سخنان آیت الله دکتربهشتی. (خرداد ۱۳۴۹)گزارش درهفته اول مراجعت به ایران:
شهیدبهشتی: یکى از بازرگانان تهرانی براى امور تجارتى در هامبورگ اقامت کرده بود که بادوستانش مشورت می کند مىگویند اینکه نمىشود که ما اینجا مسلمانیم، ولى مسجد نداریم و تصمیم مىگیرند براى ساخت مسجد اقدام بکنند.
«سیدمحمد حسینی بهشتی»(شهیدبهشتی):بازرگانان تهرانی ،تماسهایى مى گیرند با مقامات مختلف وبالاخره در یکى از جلسات خودشان در این زمینه تصمیم مىگیرند، نامه اى به آیت الله بروجردى می نویسند و از ایشان تقاضا بکنند که نسبت به ساختمان مسجد آبرومندى در هامبورگ نظر خودشان را بگویند.
آقاى بروجردى این نظر را تأیید کردند و نخستین مبلغى را که البته خیلى زیاد نبوده، به عنوان اولین سرمایه گذارى براى ساختن این مسجد به هامبورگ مىفرستند.
این هیأت، تحت نام «هیأت ساختمان مسجد اسلامى ایرانیان در هامبورگ» به ثبت رسیده است.
شهیدبهشتی :در آغاز ورود به هامبورگ مسأله درجه اول این بود که ساختمان مسجد هامبورگ خراب مانده، ساختمانش ناتمام بود و سر و صداى مردم و شهردارى هامبورگ در آمده بود.
مسجد در یک نقطه حساس و زیباى مرکزى شهر هامبورگ است، جایى است که توریستها و مسافرانى که براى دیدن هامبورگ مىآیند از آنجا عبور مىکنند. با ماشین مىآمدند جلوى آنان مىایستادند و مىگفتند: این مسجد مسلمانهاست،
سالهاست ساخت آن را همین طور نیمه کاره رها کرده اند و این مطلب علاوه بر آنکه مایه سرشکستگى اسلام بود، براى مسلمانان آنجا قابل تحمل نبود. مىگفتند: ما چقدر در محیط خارج سرکوفت بشنویم؟ اگر نمىتوانستید مسجد بسازید چرا شروع کردید؟ مسأله فعالیتهاى اسلام در اروپا، در این برخوردها، اگر عرض کنم مسئله درجه دوم بود گزاف گفتم، مسأله درجه دهم بود!
مسجدامام علی(مرکزاسلامی هامبورگ)
ادامه سخنان آیت الله بهشتی:در اواخر سالهاى اقامت « آقاى محققی» در هامبورگ «جمعیت اسلامى ایرانیان در هامبورگ»به ثبت رسیده بود و محل آن در منزل مسکونى آقاى محققى در خیابان «ایزاشتراسه »شماره ۱۳ به صورت یک دفتر کار و محل اجتماعات کوچک بوده است.
فاصله این محل تا مسجد در حدود ۳کیلومتر است.
جمعیت اسلامى ایرانیان در هامبورگ تا موقعى که مرحوم آقاى محققى آنجا تشریف داشتند، از نظر جمعیتى در درجه اول اهمیت و شاید تا ۹۵ در صد ایرانیها و مسلمانهاى ایرانى مشغول کار و خدمت در آنجا را در بر مىگرفته است.
آیت الله بهشتی-درحال سخنرانی درمرکزاسلامی هامبورگ
«سیدمحمد حسینی بهشتی»(شهیدبهشتی):نمازجماعت درمسجدهامبورگ
برنامه هاى اساسى آنها در شبهاى جمعه جلسه قرائت قرآن و تفسیر بوده. در اعیاد و وفیات هم دعوت عمومى ترى مى شده است و در همان جا جلسات نسبتاً بزرگترى،
مراسم اعتکاف-مرکزاسلامی هامبورگ
در حدودى که ظرفیت آن منزل اجازه مى داده، برگزار گردیده است. علاوه بر این، به کارهایى از قبیل ازدواج،…. اموات، ذبح، پاسخ به نامه هایى که از اطراف مى رسیده و برخوردها و ملاقاتهایى که گاه و بىگاه پیش مى آمده مى پرداخته است.
یک مرکزدیگری بنام«جمعیت اسلامى هامبورگ» بدون کلمه ایرانیان.
این جمعیت توسط یک آلمانى مسلمان به نام آقاى« عمر شوبر» که بعد مسلمان شیعه شد و چند تن از مسلمانان غیر آلمانى دیگر در هامبورگ تأسیس شده و به ثبت رسیده.
در آن موقع که بنده به هامبورگ وارد شدم آقاى« عمر شوبر» مدتها بود ازهامبورک به برلین رفته بود و در آنجا زندگى مىکرد و کار جمعیت را معاون ایشان، یکى از برادران مسلمان ایرانى ما، اداره مىکرد و تقریباً فقط نامى از جمعیت مانده بود./پایان سخنان آیت الله بهشتی.
«چگونگی انتخاب آقای دکترمحققی»
آیت الله بروجردی درگزینش فردمناسب سختگیربود.
آیت الله محمدجواد فاضل لنکرانی(متولد ۱۳۴۱) : تا آن زمان،اعزام مبلغ به خارج از کشور، هیچ مرسوم نبود. ایشان به این امر اهتمام دادند و به اروپا، آمریکا مبلغانی فرستادند. تاسیس مرکز مهمی مانند مسجد هامبورگ، در همین رابطه است. وجود چنین فکری در آن زمان ، دلیل بر روشنفکری و آینده نگریآیت الله بروجردی است.
آقای بروجردی دقت داشتند افرادی بفرستند که از هر جهت واجد شرائط باشند،به علت این دقت نظر تا مدتی آیت الله بروجردی ، کسی را که واجد شرائط باشد، نیافته بودند. در این رابطه، با پدرم(آیت الله محمدفاضل لنکرانی) مشورت میکنند. پدرم میگوید: این موضوع نیاز به تفکر دارد. مرحوم پدر این قضیه را با من در میان گذاشتند. بنده به پدرم عرض کردم: به نظر من، آقای محققی شایستگی این کار را دارد. ایشان تحصیلکرده حوزه بودو استاد دانشگاه ، مرد بسیار روشن و آشنا به علوم روز بود ،مضافاً «بسیار خوش قیافه و خوش بیان بود».
محققی در تهران سکونت داشت و گاه هم به قم میآمد و برای طلبهها درس هیئت میگفت. از قبل با هم ارتباطی داشتیم. به تهران رفتم و مسأله را با آقای محققی در میان گذاشتم ،توانستیم رضایتش راجلب کنیم.
پدرم ،نتیجه را به آقای بروجردی گفتند. ایشان هم خوشحال شدند و واما گفتند: من باید آقای محققی را ببینم.
آقای محققی خدمت ایشان آمدند و پس از توصیههای ایشان، روانه هامبورگ شدند.
بدین ترتیب دکتر محمد محققی لاهیجی در سال ۱۳۳۴شمسی(۱۹۵۵میلادی) به عنوان نماینده آیت الله بروجردی و امام جماعت مسجد، فعالیت خود را آغاز کرد.
مهندس حسین لُرزاده(معمارمسجداعظم قم+مسجدهامبورگ آلمان)
در نهم مهرماه ۱۳۳۶ زمینی به مساحت ۳۷۴۴متر مربع در کنار دریاچه «آلستر» هامبورگ به مبلغ «۲۵۰ هزار مارک »خریداری شد و طرحهای پیشنهادی برای انتخاب نهایی آیت الله بروجردی به قم ارسال شد.
مهندس حسین لُرزاده درکنارآیت الله بروجردی-جمع علما
آیت الله بروجردی، کارطراحی را به آقای« حسین لُرزاده» معمار مسجد اعظم قم(متولد۱۲۸۵ -متوفی ۱۳۸۳) ارجاع دادند. وی از میان نقشهها، طرح شرکت شرام والینگیوس را برگزید و نواقص آنرا طی نامه جداگانه ای یادآور شد. این نقشه با همکاری یک مهندس ایرانی بنام آقای« پرویز زرگر پور »تهیه شده بود.
آقای محققی درحال«جانمایی»مسجد درزمین مسجد.
محققی لاهیجی(یزدی) در دعوت نامه مراسم افتتاح کار ساختمانی مسجد که به دو زبان فارسی و آلمانی منتشر شده و برای مدعوین فرستاده شد نوشته بود: « با تایید خداوند متعال بر حسب دستور بزرگ پیشوای اسلامی عالم تشیع حضرت آیت الله العظمی الحاج آقا حسین طباطبایی بروجردی مدظله العالی بزرگترین مسجد اسلامی در هامبورگ بنا میشود. هیات ساختمان مسجد مفتخر است که بدین وسیله از جناب عالی برای انجام مراسم زدن اولین کلنگ دعوت نماید.
بدین ترتیب کلنگ ساختمان مسجد(به مساحت۸۳٢ متر مربع) طی مراسمی در روز جمعه نیمه شعبان سالروز میلاد حضرت مهدی(عج) نیمه شعبان١٣٧٧(۱۶اسفند۱۳۳۶)۷مارس۱۹۵۸ با حضور جمعی از مسلمانان و نمایندگان شهر هامبورگ به دست حجت الاسلام و المسلمین محمد محققی زده شد.
وی در سخنانی شرح جامعی درباره تاریخچه و لزوم ایجاد بنای مسجد ارایه داد و از توجهات ویژه آیت الله بروجردی تشکر کرد. سپس متن فارسی و آلمانی تاریخچه مسجد در جعبه فلزی زیر اولین سنگ بنا قرار داده شد. آیه«وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا ۖإِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ »﴿١٢٧بفره﴾ و ترجمه آلمانی آن بر روی این لوحه سنگ تاریخ بنای مسجد مسلمین در هامبورگ حک شده بود. کارهای ساختمانی به کندی انجام گرفت تا اواخر ۱۳۴۱ تقریباً اسکلت ساختمان مسجد به پایان رسید.
«آیت الله سیدحسین بدلا» در باره نگاه تبلیغی مرجعیت وقت و ویژگیهای استاد محققی می گوید: « مرحوم آیه الله بروجردی، نسبت به اسلام یک دید جهانی داشت . بر اساس همین دیدگاه بود که به تبلیغات خارج از کشور، اهمیت میداد که تا آن زمان سابقه نداشت. ایشان، برای اروپا و آمریکا دو نفر را انتخاب کردند:
آیت الله شیخ مهدی حائری یزدی(فرزندمؤسس حوزه قم)» برای آمریکا و دیگری آقای محققی برای اروپا. این هر دو شخصیت ، علاوه بر معلومات حوزوی ،اطلاعات غیر حوزوی آنان نیز، قوی بود و با مسائل فرهنگی روز آشنائی داشتند.
یکی آقای«کسب تکلیف رئیس مسجدهامبورگ:مردان نمازگزاربا زنان بی حجابشان می آیند
آقای محققی در یک سفری که به ایران آمده بود، در خدمت آیت الله بروجردی، اظهار نگرانی کردند که ما در آن جا مشکلی داریم و آن این که آقایان نوعاً همراه با خانمهایشان به مسجد میآیند و متأسفانه خانمها وضع حجابشان مناسب نیست «اگر سخت گیری کنیم کار پیش نمیرود. چه باید بکنیم؟»
مرحوم آیه الله بروجردی فرمودند: نه ، سخت گیری نکنید به حداقل حجاب اسلامی، اکتفا کنید.
آیت الله بدلا:اینان، بعداً که بیشتر آمدند و آشنا شدند درست میشوند.ابتدا سخت نگیرید. آقای محققی از این وسعت نظر آقای بروجردی، بسیار خوشش آمد.البته آن روز، در آن جلسه، کسانی که با این نوع تفکرات مخالف بودند، حضور نداشتند، لذا مرحوم آیت الله بروجردی فرمودند: همین تعبیر هم محفوظ باشد، زیرا ممکن است برخی بگویند آقای بروجردی باب بی حجابی را باز کرده است.»!/پایان اظهارات آقایان فاضل وبدلا.
توضیح مدیریت سایت-پیرسته فر:درتهیه این «مجموعه»تاریخچه، وقت زیادی صرف شده،اطلاعات پراکنده دررسانه های کاغذی واکترونیکی ،مصاحبه های پراکنده وبعضاًغیرمستند،اشتباهاتی بوده که سعی کردم باتحقیق وتطبیق ازجمله درتاریخ اقدامات درفرآیند راه اندازی این مرکزاسلامی .یکی از اشتباهات محرز«کلنگ زنی»بوده که درنیمه شعبان (۱۳۳۶سمسی)صورت گرفته بود. وتاریخ اعزام اولین مدیرمسجدهامبورگ..ومساحت زمین..بهرحال سعی کردم که دقیقترین اطلاعات راارائه بدهم.
رؤسای مرکزاسلامی هامبورگ-آلمان-نمایندگان جمهوری اسلامی دراروپا
۱- آیت الله محمد محققی لاهیجی (از ۱۳۳۴ تا ۱۳۴۰)
محققی لاهیجی(فرزندآقا میرزا کاظم،متولد۱۲۸۹ لاهیجان)بعدازپایان دیپلم ازمدارس رشت برای دروس حوزوی به قم مهاجرت کردواما همزمان مدرسه کمالالملک و دارالفنون به یادگیری زبانهای خارجه پرداخت.
دکترمحقق لاهیجی درسن ۴۵سالگی ازطرف آیت الله بروجردی به آلمان اعزام شد واولین امام جمعه مسجدایرانیان بود.
بافوت آیت الله بروجردی،(۱۳۴۰)آقای محققی به ایران برمی گردد.
محققی لاهیجانی دریزدهمسراختیارکرده(۳وطنه=لاهیجان،قم،یزد) که سرانجام در سال ۱۳۴۹ شمسی در ۶۰ سالگی درگذشت ودرقم مدفون است.
بعدازو قفه حدودچهارساله، باتلاش آیت الله محمدتقی فلسفی وموافقت آیت الله سید محمدهادی میلانی و بعضی از دیگرمراجع، آیت الله بهشتی به ریاست مرکز اسلامی هامبورگ برگزیده شدند.
آیت الله محمدتقی فلسفی(فرزندآیتالله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی،متولد ۱۲۸۷-متوفی ۲۷ آذرماه ۱۳۷۷) ۹۰ سالگی.
۲- آیت الله سید محمد حسینی بهشتی (از فروردین ۱۳۴۴ تاخرداد ۱۳۴۹)
آیتالله شهید دکتر بهشتی چندی بعدازحضوردرهامبورک، نام« مسجد جامع ایرانیان»را به« مرکز اسلامی هامبورگ »تغییر داد.
سخنرانی(گزارش) آیت الله بهشی درهفته اول مراجعت ازآلمان( ۱۴ خرداد ۱۳۴۹) :در اواخر سال ۱۳۴۳ بود که از طرف آقایان مراجع و جمعى از دوستان علاقه مند، به من پیشنهاد شد که به هامبورگ بروم(پیشنهاددراسفند ۱۳۴۳بوده ولی اعزام ،فروردین ۱۳۴۴)...امروز که نزدیک به پنج سال و دو ماه از آن تاریخ مىگذرد.
وقتی دوستان بمن پیشنهادادم،مرددبود که چه کنم؟آیامفیدواقع می شوم،آیاآنجامی شودکارفرهنگی کرد...و..متوسل شدم به قرآن،آین آیه رادیدم«وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّـهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ ﴿٦٩عنکبوت﴾»
آنها که در راه ما تلاش کنند راههاى خویش را بدانها مى نماییم و خدا همواره همراه و با مردم نیکوکار است.
با همان نسبت که من مىتوانستم خودم را مصداق این آیه کریمه قرآن بیابم مىتوانستم به موفقیتهاى این سفر امیدوار باشم. به هر حال، از آنجا که بیم و هراس و تردید در برابر مشکلات احتمالى را بر خلاف سنت مردان کار و عمل و سنت کسانى مى دیدم که از کار و عمل وحشت دارند، تصمیم گرفتم و با الهام از این آیه قرآن «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّـه ﴿١٥٩آل عمران)»بارسفرببندم.در اوایل فروردین سال ۱۳۴۴ از راه عراق و اردن و سوریه و لبنان به هامبورگ رفتم.
۳- علامه محمد مجتهد شبستری (از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۶)
محمدمجتهد شبستری(متولد۱۳۱۵):«مرحوم بهشتی به خاطر آشنایی که با من داشتند، از من خواستند: به آلمان بروم و سرپرستی مرکز اسلامی هامبورگ را بپذیرم. من این پیشنهاد را پذیرفتم. در سال ۱۳۴۸ بود که به آلمان رفتم. سرپرستی مرکز اسلامی هامبورگ را بر عهده داشتم. حدود یک سال قبل ازپیروزی انقلاب برگشتم ایران»
وی مدت ۱۸ سال در حوزه علمیه قم به تحصیل و تحقیق در فلسفه و کلام اسلامی، فقه و اصول و تفسیر پرداخت و در بالاترین سطوح حوزوی تحصیلات خود را به پایان رساند،ملبس به لباس روحانیت بوده وبعد ازجامه روحانیت درآمد ونظریه پردازشد!وی یرادر امام جمعه سابق تبریز(آیت الله محسن شبستری )است.
البته آقای شبستری ازیک سال قبل با شهیدبهشتی درهمین مرکزهمکاری می کرده،این کادرسازی آن شهیدبزرگواررامی رساندکه زمینه سازمدیریت درپیروزی واداره انقلاب اسلامی شد.
۴- حجت الاسلام سید محمد خاتمی (از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹)
خاتمی (فرزندآیت الله سیدروح الله متولد۲۱ مهر ۱۳۲۲اردکان یزد)ازمرداد ۱۳۷۶ الی مرداد ۱۳۸۴ رئیس جمهوربود.
قبل ازریاست جمهوری:ازخرداد ۱۳۵۹ – آبان ۱۳۶۱نماینده مجلس بود،نمایندگی را نصف ونیمه رهاکرد ،رفت «وزیرفرهنگ ارشاداسلامی»شد.
۵- آیت الله محمد مقدم (از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۷۱)
دکترمحمدمقدم
دکترمقدم(متولد۱۲۸۷) دکتری زبانشناسی از دانشگاه پرینستون امریکا،هم اکنون، معاون بینالملل موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی است،
۶- آیت الله محمدباقر انصاری زنجانی (از سال۱۳۷۱ تا ۱۳۷۸)
آقای انصاری هم اکنون درکارتبلیغ است،بیشتردرحوزه «غدیر».
آیت الله سیدرضا حسینی درمصاحبت با رهبرانقلاب
۷- آیت الله سید رضا حسینینسب (از سال ۱۳۷۸ تا سال ۱۳۸۲)
حسینینسب متولد ۱۳۳۷ مهریز(یزد)وهم اکنون مقیم کانادا-سمت استادی در دانشگاه تورنتو کانادارادرپرونده اش دارد.
۸- آیت الله سید عباس حسینی قائممقامی (از سال بهمن ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۸)
قائممقامی(فرزندحاج سیدمهدی متولد۱۳۴۷تهران)سابقه کرسی استادی «دانشگاه برکلی آمریکا»رادرپرونده اش دارد.
واما درپنجمین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری ثبتنام کردند..بعدازاحراز وعدم احراز،دردقایق آخر«ردوصلاحیت شد!»۲۴ بهمن ۱۳۹۴
آیتالله قائممقامی که شاگرد شاخص مکتب تربیتی آیتالله حقشناس است، از محضر درس استادان بزرگ حوزههای علمیه، همچون آیات: میرزا جواد تبریزی، محمدعلی اراکی، حسین وحید خراسانی، میرزا هاشم آملی، سید رضی شیرازی، حسن حسنزاده آملی و... بهره جسته است.
آیتالله حسنزاده آملی وقتی که سال ۱۳۷۶ در مورد شایستگی آقای قائممقامی برای مجلس خبرگان مورد پرسش قرار گرفت، چنین گفت: «از زبان بنده بفرمایید که من سالیانی خدمت جناب آقای قائممقامی بودم و ایشان را به دو منقبت علم و عمل، بسیار شایسته، قابل و وارسته میدانم و بدون هیچ مداهنه و مجاملهای، جناب ایشان برای این امر اهم و حیاتی (انتخابات خبرگان) شایسته میباشد و در قابلیتشان تردیدی نیست.»..رهبر معظم انقلاب در تاریخ ۷/۵/ ۷۴ خطاب به وی اظهار کرده بودند: «من به شما برای آینده نظام، امیدها بستهام».
«آیت الله دکتررضا رمضانی» درکنارمراجعین(مرکزاسلامی هامبورگ)
آیت الله رضا رمضانی گیلانی
«آیت الله رضارمضانی» درکنارپروفسورمجید سمیعی(۲همشهری) ومرحوم آیت الله سیدمحمود شاهرودی-هامبورک -آلمان دیماه۱۳۹۶
۹- دکتررضا رمضانی (از سال ۱۳۸۸ تاشهریور ۱۳۹۷)
آیت الله رمضانی،هم اکنون،یکی از۳نماینده گیلان درمجلس خبرگان رهبری می باشد،وی امامت جمعه کرج رانیزدرسوابقش دارد.
۱۰- آیت الله دکترمحمد هادی مفتح (از شهریور ۱۳۹۷)
عباسعلی اختری،رضارمضانی،محمدعلی تسخیری،محسن شبستری
فرزند«شهیدمفتح »(محمدمهدی مفتح)جایگزین «دکتر رضارمضانی»شد
طی مراسمی،حکم رهبر معظم انقلاب درباره انتصاب حجت الاسلام و المسلمین دکتر «محمد هادی مفتح« به عنوان رییس جدید مرکز اسلامی هامبورگ قرائت و از خدمات« آیت الله رضا رمضانی» رییس سابق این مرکز قدردانی شد.۸ شهریور ۱۳۹۷
این مراسم باحضورحجت الاسلام والمسلمین «محسن قمی» معاون ارتباطات بین الملل دفتر مقام معظم رهبری ، سفیر و جمعی از دیپلمات های ایرانی و شماری از شخصیت های مسلمان مقیم آلمان برگزار شد.
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:سایت صداوسیما اینگونه می نویسد:
فرازی از حکم رهبر معظم انقلاب خطاب به «محمد هادی مفتح»...با استفاده از آموزه های اسلام ناب، منطق انقلاب اسلامی و بهره گیری از همه ظرفیت های رسانه ای، دانشگاهی و نخبگانی ، گام های بلند و استواری برای خدمت به اسلام و مسلمانان به ویژه پیروان مکتب حیات بخش اهل بیت علیهم السلام و نیز هموطنان عزیز مقیم آن دیار برداشته شود.
حجت الاسلام و المسلمین "محمد هادی مفتح " دارای تحصیلات حوزوی و دانشگاهی است که مدرک کارشناسی را در رشته مهندسی برق و الکترونیک از دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد و دکترای خود را در رشته علوم قرآن وحدیث اخذ کرده و دروس حوزوی را نیز تا سطوح پیشرفته در شهر قم و تهران گذرانده است.
وی در سوابق خود مسؤولیت هایی همچون تاسیس شبکه سراسری رادیو معارف و طراحی و مدیریت تولید سیستم جامع مکانیزه مدیریت حوزه علمیه قم را داراست.
«حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد هادی مفتح »فرزند شهید آیت الله محمد مفتح» است.
وی دهمین رییس مرکز اسلامی و امام مسجد امام علی (ع) درهامبورگ آلمان است که این مرکز و مسجد که از مهمترین مراکز اسلامی در اروپا است و سابقه تاسیس آن به ۶۰ سال قبل و به توصیه آیت الله العظمی بروجردی از مراجع عظام تقلید باز می گردد.
این مرکز از سال ۱۳۴۴ و در زمان ریاست شهید آیت الله دکتر بهشتی به عنوان مرکزی فرهنگی در اروپا به ثبت رسید و با اهتمام به نشر معارف اسلامی و معرفی نهضت امام خمینی (ره) به مسلمانان اروپا ، به پایگاهی برای تبادل آرا و گفتگوی میان پیروان ادیان و تقریب مذاهب اسلامی تبدیل شد./منبع:۰۸ شهریور ۱۳۹۷صداوسیما.
***
شهیدبهشتی-مسجدهامبورگ.
اسم(عنوانی)که برایمان محدودیت ایجادمی کرد
در بدو ورود به هامبورگ، به فاصله کوتاهى دریافتم که یک اشتباه بزرگ صورت گرفته است و آن اینکه با استعمال و به کار بردن عنوان «جمعیت اسلامى ایرانیان در هامبورگ» تمام تلاشهاى اسلامیمان را فقط در جمع ایرانیان محصور کرده ایم و با آنکه اسلام آیینى است جهانى و ملیت نمى شناسد، ما که حامل پیام اسلام در اروپا هستیم مارک ملیت به خودمان زده ایم.
«نام »راقبلاًتغییرداده بودند.-مجدداًتغییرکرد(برگشت به عنوان اولیه)
دوستان گفتند: سابقاً گاهى برادران افغانى در برنامه هاى فارسى شرکت مىکردند؛ چون این نام در همین سالهاى اخیر به وجود آمده بود و قبل از به ثبت دادن، نامش «جمعیت اسلامى هامبورگ» بوده،
این تغییر نام باعث قطع ارتباط برادران افغانى شده بود. بعضى از دوستان عرب و مسلمانان آلمانى هم گاه و بیگاه با این جمعیت تماسهایى مىگرفتند که حالا اینها هم فاصله گرفته اند و مىگویند اینجا مال ایرانیهاست؛ چرا ما برویم مزاحم شویم.
سبحان الله! مگر مى شود با این تیتر و با این نام در هامبورگ فعالیت اسلامى همه جانبه و وسیع شروع کرد؟
قبل از هر چیز لازم بود که ما خودمان را از زیر این نام محدود کننده بیرون بیاوریم. بنابراین با مطالعه زیاد تصمیم گرفتیم اصولاً واحد اسلامى را که ما مسئول آن بودیم به نام «مرکز اسلامى هامبورگ» در آوریم. تا شعاع هاى وسیع عمل داشته باشیم.
هر چند این تغییر نام براى بسیارى ناخوشایند بود.
فعالیت درمسجدمتروکه
حساب کردم مسجد دور افتاده مهجور متروک به این زودىها مورد توجه این و آن قرار نمىگیرد تا براى تکمیل ساختمان آن تلاش کنند. لذا پس از برگزارى نخستین جلسه و درس در منزل که در حقیقت« جلسه معارفه» بود، همان سال، در «شبهاى تاسوعا و عاشورا» و یازدهم، سه شب جلسه سخنرانى و سوگوارى، در همان ساختمان مسجد نیمه تمام سفید نشده کم نور برگزار کردیم.
بهشتی!اینجا»اروپا»است،این مذهبی بازی(عاشورا )چیه!
دراوائل دوستان مى گفتند: فلانى اینجا اروپاست، این کارها چیست که تو مىکنى؟ کسى نمىآید.
گفتم: اگر کسى براى بحثهاى مفید و اظهار ارادت به سالار آزادگان اسلام و پیشواى بزرگ حسین بن علی (ع) و یاران و فرزندان و برادران و بستگان فداکارش مىخواهد بیاید، اینجا هم مى آید، ناراحت نباشید.
برخلاف پیش بینى دوستان در شب دوم که گفته بودند صد صندلى کافى است، گفتیم ۱۵۰ تا باشد.
گفتند: ما سابقه داریم که در این جلسات ۶۰ یا ۷۰ نفر بیشتر نمى آیند.
گفتم: احتیاط عیب ندارد. یک مقدار پول بیشتر براى کرایه صندلى مىدهیم.
امابرخلاف پیش بینى دوستان، در شب دوم صندلیها کم آمد و ناچار شدند براى روز سوم مقدار بیشترى صندلى سفارش بدهند که بیاورند.
کم کم برادران و خواهران مسلمان ما در هامبورگ عادت کردند و گفتند: در مسجد نیمه تمام هم مىشود دور هم جمع شویم
و از آن پس تمام جلسات بزرگ در مسجد برگزار شده است. به این ترتیب مسجد تا حدودى از متروک بودن در آمد، اما کافى نبود. دفتر کار مرکز اسلامى هامبورگ در خانه ۳ اتاق و نیمه بنده بود که هم باید در آن با خانواده زندگى و هم در آنجا کار مىکردم. که باید ازهمکاری و تلاشهاى همسر خودم در این سالها، به خصوص در سالهایى که محل کار من در منزل بود، قدردانى کنم.
مسجدآبان ۱۳۴۵مسجدآماده شد
در آبان ماه سال ۱۳۴۵ دفتر و محل کار مرکز اسلامى هامبورگ را به مسجد منتقل کردیم.
چقدرهزینه شد؟
البته براى این کارهاى ساختمانى که در این چند سال انجام گرفته مبلغى در حدود یک میلیون و پانصد هزار مارک یعنى تقریباً معادل سه میلیون تومان به مصرف رسیده است.
هفتصد هزار مارک برآوردهزینه شده-بایدانجام بگیرد
کار ساختمانى که در پیش است عبارت است از: تکمیل تعمیرات داخلى مسجد، گنبد، محل نماز، سالن سخنرانى، کلاسها و قسمتهاى فرعى آنها که برحسب برآورد مهندسان با مبلغى در حدود هفتصد هزار مارک، این قسمت از تعمیرات هم ممکن است انجام گیرد.البته این برآوردمال همین سال است.
«جلسات هفتگى و ماهانه» مسجد هامبورگ
آقای بهشتی درادامه اینگونه توضیح می دهد:
جلسات هفتگى: شب جمعه نماز جماعت، قرائت قرآن، تفسیر و بحث به زبان فارسى. ظهر جمعه نماز جمعه و خطبه به زبان آلمانى. در نماز جمعه، شیعه و سنّى ایرانى و غیر ایرانى شرکت مىکنند. عصر سه شنبه بحث در یک دایره کوچک دانشجویى به زبان عربى.
جلسات ماهانه: در اولین چهارشنبه هر ماه جلسهاى براى دانشآموزان دبیرستان مسلمان به زبان آلمانى، در سومین شنبه هر ماه جلسهاى درباره اسلام براى عموم به زبان آلمانى.
جلسات موسمى(مناسبت ها): به زبان فارسى، مراسم تاسوعا و عاشورا، 28 صفر، عید مولود پیغمبر صلوات الله و سلامه علیه، نیمه شعبان، شبهاى قدر (۳شب ماه رمضان)، عید غدیر، عید فطر و عید قربان با شرکت همه مسلمانانى که به آنجا مىآیند؛ و با خطابه عید به زبانهاى عربى، آلمانى، فارسى و ترکى.
دیگرخدمات مرکزاسلامی هامبورگ:
آیت الله بهشتی درادامه می گوید: کار دیگر مرکز اسلامى هامبورگ، همان طور که هر مسلمانى باید انجام بدهد« انجام خدمات تعاونى» در حدود امکانات،
«خدمات مشاوره ای»
حل اختلافات خانوادگى و غیر خانوادگى در حدود فرصت، راهنمایى بیماران، دانشجویان و نیازمندان،
«خدمات مالی»
کمکهاى مالى به نیازمندان در حدود امکان و مخصوصاً همدردى با مردم مسلمانى است که در حوادث اخیر در دنیا رنج مىبینند. فعالیت دیگر مرکز، ایجاد کلاسهاى مخصوص تعلیم زبان فارسى و خط، تعلیمات دینى، معلومات عمومى درباره جهان اسلام و ایران براى نوآموزان در چهار سطح مختلف بوده است که اخیراً توانسته ایم محل برگزارى آن را به مسجد منتقل کنیم. قبلاً این کلاسها در خارج مسجد بود و به وسیله گروههاى دیگر به وجود آمده بود و سهم ما در آن، فقط تعلیمات دینى بود، اما اکنون تمام کار در مسجد انجام مىشود.
بازدید وملاقاتها: تیم های دانش آموزی دانشجویی(اردوی فرهنگی آلمانی ها)
کار دیگر تماس روز افزون است با آلمانیهاى علاقه مند به آشنایى با اسلام از راههاى مختلف: پذیرفتن گروههاى مختلف دانش آموزى و دانشجویى و غیر اینها که براى دیدن مسجد و گفتگو درباره اسلام به مسجد مىآیند. باید به آقایان و خانمها عرض کنم که علاقه نسبتاً وسیعى در اروپا به خصوص در نسل جوان براى شناختن ادیان و جهانبینى هاى مختلفى که در دنیا شهرت دارند وجود دارد. از این علاقه براى شناساندن صحیح اسلام به مردم اروپا حداکثر استفاده را مىتوان کرد؛ به شرط داشتن روش صحیح، تجهیزات کافى و نیروى انسانى ورزیده.
معلمان دانش آموزان را به اردوی علمی می برند
به این مناسبت از دبیرستانها به خصوص در برنامه خاصى که دارند، کلاسهایى با معلمینشان ـ که گاهى هم معلم اصلاً یک کشیش است ( با اطلاع قبلى به مسجد مى آیند )تا مسجد را ببینند و ضمناً از ما مىخواهند براى آنها نیم ساعت تا سه ربع درباره اسلام صحبت کنیم .
گاهى بعد از صحبت یکى دو ساعت سؤال و جواب و بحث و گفتگو به زبان آلمانى است. این فرصت براى مسجد ما در هر سالى نسبت به سال قبل، افزایش مخصوصى دارد؛ به طورى که در سال مسیحى گذشته ما جمعاً در حدود دوازده گروه داشتیم و امسال در این پنج ماه گذشته، دوازده گروه داشته ایم. به این ترتیب این گروهها فقط در پنج ماه اول امسال به اندازه همه سال گذشته و نه تنها از هامبورگ، بلکه از شهرهاى دور دست هم به مسجد آمدند.
طریق دیگر تماس با افراد به صورت خصوصى است. عده زیادى هستند که مىخواهند بدانند اسلام چیست؟ تلفن مىکنند و مى آیند نیم ساعت، یک ساعت و گاه دو ساعت صحبت مىکنند. راه دیگر شرکت در بحثهاى متقابل میان اسلام و مسیحیت است.
در آلمان جلسات گوناگونى تشکیل مىشود که در این جلسات مناسبات اسلام با مسیحیت، با یهود و با ادیان و جهان بینىهاى دیگر بررسى مىشود. اتفاقاً چندى پیش در شهر کیل(نام دانشگاهی واقع درشهر کیل-SAU- مرکز ایالت اشلسویگ- هولشتاین آلمان است) که یک شهر دانشگاهى است، به دعوت یک سازمان کلیسایى مقابله اى میان اسلام و مسیحیت و یهود درباره این مطلب به وجود آمد که آیا بشر میان خود و خدا به میانجى نیازمند است یا خیر؟
این جلسه بسیار پر حرارت و گرم، فرصت بسیار خوبى بود براى شناساندن اسلام و رأى صریح اسلام. در این باره راه دیگر، شرکت در بحثهاى علمى اسلامى در سطح تئولوگها و الهیون است. از جمله در سال گذشته در ماه مارس در ژنو، کنفرانسى تحت این عنوان با شرکت حدود ده نفر از دانشمندان اسلام شناس و ده نفر دانشمندان مسیحى کلیسایى تشکیل شد که در آن راجع به برخورد درباره سه موضوع بحث شد و براى خود ما بسیار مفید و مؤثر بود.
همچنین در سال جارى، در ماه آوریل یعنى دو ماه قبل، در وین بحث مفصلى با «کاردینال بزرگ اتریش» به نام آقاى کاردینال دکتر کونیگ-اتریشی(Cardinal Franz Koenig) درباره مناسبات اسلام با مسیحیت برگزار شد که آن هم بسیار مفید بود و همچنین در جلسه اى دیگر که طى یک روز تشکیل شد، با شرکت عدهاى از دانشمندان سرشناس و اسلام شناس از اساتید دانشگاه وین مقابله دیگرى رخ داد که حدود سه ساعت طول کشید و توانستیم در این سه ساعت لااقل درباره دو موضوع اساسى با آنها صحبت کنیم.
وظیفه دیگرى که مرکز اسلامى هامبورگ دارد و بدان عمل کرده است پاسخ به سؤالات علمى قسمتهاى شرق شناسى دانشگاههاى اروپاست. خود دانشگاه هامبورگ قسمتى به نام شرقشناسى دارد. در این چند ماه گذشته رئیس این قسمت آقاى پروفسور اشپولر-آلمانی(برتولد اشپولر -متوفی بهار ۱۳۶۹) دو نوبت از ما وقت گرفت که خودش همراه کادر علمى و دانشجویان این رشته به مسجد بیایند و درسى را که در برنامه خود ایشان بود، بنده به جاى او بگویم؛ براى اینکه اظهار مىکرد در این مادّه تخصص شما حتماً از ما بیشتر است. اتفاقاً دو موضوع حساس بود: یکى تقیه در مذهب شیعه و ریشههاى آن و دیگر شیوههاى تفسیر قرآن در میان شیعه و اهل سنت و فرق میان این دو شیوه.
تعامل بامسلمانان مقیم آلمان
شهیدبهشتی:کار دیگر ما این است که بکوشیم میان آلمانىهاى مسلمان مقیم این منطقه ارتباط برقرار کنیم. شما خودتان مىتوانید حس کنید که وقتى یک نفر آنجا مسلمان مىشود از محیطش تقریباً بریده مىشود و خودش را تک و تنها احساس مىکند. در نامه هایى که براى من رسیده، غالباً مىگفتند ما اینجا احساس تنهایى مىکنیم، کمک کنید ما از این احساس رنج آور و رنج زا نجات پیدا کنیم. براى این کار، ما قبل از هر چیز به چند آلمانى مسلمان مخلص احتیاج داشتیم.آلمانى مسلمان غیر ازدواجى.
مسلمان «عشقی» چیست؟
عده اى از مسلمانهایى که درآلمان مسلمان مىشوند،« مسلمان ازدواجى» یا به قول یکى از دوستان، مسلمان عشقى هستند؛ عاشق همدیگر مىشوند، یک مسلمان و یک غیر مسلمان، زن یا مرد، چون شرط ازدواج اسلام است کمى هم مطالعه مىکنند و اسلام مى آورند.
عشقی هاهم عاشق اسلام می شوند.
شهیدبهشتی حرفش را اصلاح می کند وادامه می دهد:البته این را باید عرض کنم که در میان همین مسلمانان آلمانى که از این راه مسلمان مىشوند افراد پروپاقرص هم وجود دارد.
براى نمونه عرض کنم که خانمى با همین مقدمه مسلمان شده و شوهر مسلمان آفریقاییش با کمال تأسف به او ستمها روا داشته و او را رها کرده، اکنون با دو فرزندش در هامبورگ آلمان زندگى مىکند و با دسترنج خودش باید زندگى کند تغییر نکند ولى همچنان به اسلام وفادار مانده و در جلسات اسلامى شرکت مىکند و از آن مادرانى است که مرتب به ما مىگوید براى بچه هاى ما فکرى کنید، چون مىخواهم مسلمان بار بیایند.
این است که وقتى مىگویم مسلمانان عشقى، دوستان فکر نکنند که هر مسلمانى که با ازدواج و برخورد ازدواجى شروع مىکند و هر اسلام آوردنى که با این برخورد شروع مىشود، بى ریشه و تهى مغز است
وی ادامه می دهد: نهاینطورنیست، گاهى هم تا این اندازه پر مغز است. ولى به هر حال ما خواستیم از گروه مسلمانانى که بدون این سابقه ذهنى مسلمان مىشوند مرکزى به وجود بیاوریم و خوشبختانه دراین اواخر به وسیله یک جوان مسلمان دیپلمه آلمانى قدمهاى اولیه را در این راه برداشتیم و امید دارم که با موفقیت در آینده روبه رو شویم..
سؤالات حضار و پاسخهاى شهید بهشتى
س: بفرمایید اقامت جنابعالى در ایران از این به بعد دائمى است یا اینکه باز عزم مسافرت به هامبورگ دارید؟
شهیدبهشتی:احتمالاً بروم وشایدنتوانم، خوشبختانه در طول این پنج سال همکارانى به آنجا دعوت شدند و الان آنجا مشغول کار و تلاش هستند.
همکار عزیز ما «آقاى محمد مجتهد شبسترى» به عنوان یک عالم اسلامى در آنجا تلاش مىکنند.
آقاى« طارمى »هم که دانشجو هستند به طور نیمه وقت، کلاسهاى نوآموزان را اداره مىکنند.
« آقاى مهدى عمارى» که کارمند دفتر و مسئول قسمتهاى داخلى مسجد هستند.(احتمالاً دکترعلی عماری بارشند=طوفان)
امیدوارم در صورت امکان، من هم بتوانم به صف آنها بپیوندم و اگر نتوانستم، آنها بتوانند در تلاش خودشان موفق باشند و منهم هرجا باشم تا آن مقدار که دورادور بتوانم کارى بکنم سهم خودمرا ایفا خواهم کرد.
س: برای تبلیغ اسلام بارسانه های آلمان هم درارتباط هستید؟
خوشبختانه مؤسسه تلویزیون آلمان در برنامه سوم امسال، نخستین ارتباط را با مرکز اسلامى هامبورگ آغاز کرد. چندى قبل از متصدیان برنامه سوم تلویزیون آلمان اطلاع دادند که مىخواهند یک برنامه نیم ساعته درباره زندگى مسلمانان در آلمان تهیه کنند و نمایش بدهند. از من خواهش کردند که به آنها اجازه بدهیم از مسجد ما هم فیلمهایى بردارند. به آنها گفتم من این اجازه را مىدهم اما مشروط. شرطش این است که این فیلم از اول تا آخرش زیر نظر ما تنظیم شود و حتى در آخرین مرحله نمایش از نظر ما بگذرد. آنها هم به این وعده عمل کردند و یک فیلم نیم ساعته تهیه کردند و مخصوصاً قسمت توضیحات این فیلم را که خیلى حساسیت داشت در آخرین مرحله به نظر ما رساندند و من به مرکز تلویزیون آنها رفتم و یازده اصلاح ضرورى لازم، در توضیحات آنها به عمل آمد. ما مایل هستیم از راههاى تبلیغاتى عمومى هم استفاده کنیم.
س: این برنامه تا چه حد شما را راضى کرده و مىکند؟
آیت الله بهشتی: من همیشه از کارهایى که مىکنم خوشحال مىشوم اما قانع و راضى نمىشوم. از کارهایى که کردیم خوشحالیم، اما راضى و قانع نیستیم.
س: همه مىگویند وجود شما خیلى مؤثر بوده ،نظر شما ؟
ج: چه گویم که خودستایى نباشد.
س: به چه کشورهایى مسافرت کردید و چه نتایجى از نظر تبلیغى به دست آوردید؟
ج: میدان اصلى فعالیت ما کشورهاى آلمانى زبان اروپا، آلمان، اتریش و قسمتى از سوئیس بود. در همه این کشورها، سفرهایى کردیم و نتایج نسبى همان بود که عرض شد.
س: تبلیغات و تعامل نیروهای «مرکزاسلامی» چه تأثیری دارد؟
ج: مردم اروپا با پیش داوریهاى غلط و مضر درباره اسلام فکر مىکنند و کمترین فایده اى که یک مرکز فعال اسلامى در اروپا مىتواند داشته باشد، مبارزه با این پیش داورىهاى غلط است. وقتى اسلام واقعى را در برخوردهاى حضورى مى شناسند، نگرش منفى آنها از بین مىرود.
س: آیا برای معرفی اسلام با شخصیتهاى معروف ملاقات، داشته اید؟خاطرهای دارید؟
ج: یک خاطره عرض کنم یک استاد دانشگاه تئولوژى یعنى الهیات مسیحى در آلمان، در هامبورگ روزى با گروهى از دانشجویان خودش به مسجد آمد براى اینکه ببینند در روز عید فطر ما چگونه نماز مىخوانیم. پس از نماز خواهش کرد یک ربع ساعت با هم صحبت کنیم. به ایشان گفته شد که در این وقت کوتاه نمىشود صحبت مفیدى کرد. سرپایى یک ربع ساعتى معارفه مىکنیم. این معارفه براى آنها حکم قبولى داشت و خواهش کردند که ما یک روز دو ساعتى دور هم بنشینیم.
روز چهارشنبه اى بود. این آقاى پروفسور با شاگردانش به مسجد آمد، نشستیم و صحبت کردیم. از جمله یکى از این دانشجویان پرسید؟
قرآن درباره تثلیث مطلبى مىگوید که باتاریخ وفق نمى دهد،توضیح خواست.
توضیح دادم که این اشتباه از شماست، والاّ آنچه قرآن مىگوید با واقعیت هاى علمى تاریخى منافاتى ندارد. ترجمه آلمانى قرآن را آوردیم، آیات را پیدا کردیم و دیدند صحیح است و منافاتى نیست.
در پایان این جلسه، این آقاى پروفسورى که باید براى کلیسا کشیش تربیت کند، گفت: فلانى خیلى متشکریم، امروز این برخورد براى ما فقط یک ملاقات نبود؛ بلکه یک درس بود، درسى آموزنده که به کمک آن از اشتباهى بیرون آمدیم که دهها سال و بلکه صدها سال است به دست نویسندگان خودمان، در آن اشتباه افتاده بودیم. این گفتار از استاد، در حضور دانشجویانش در همان مجلس، در یاد من خاطره اى بس شیرین گذاشته که چگونه مردمى با انصاف، لااقل در این حدود و در این سرزمینها پیدا مى شوند.
س: دراروپانوعاً با چه سئوالاتی ازشمامی کنند؟
ج: سؤالات اساسى درباره مناسبات اسلام و مسیحیت و عقیده اسلام درباره تثلیث و ارزش عیسى(ع) است. دیگر درباره زن در اسلام به خصوص این مسأله که اسلام اجازه داده است مرد مسلمان چهار زن بگیرد اما یک زن نمىتواند چهار تا شوهر بکند. مسأله بردگى در اسلام و مسأله جنگ و جهاد در اسلام و این تهمت که اسلام با کمک شمشیر در جهان گسترش پیدا کرده است. اینها سؤالات اصلى هستند، سؤالات دیگر هم البته هست.
س: تبلیغات اسلامى درهامبورک ،واکنش ها ومخالفت هایی داشته؟
ج: کلیسا خیلى خوشش نمى آید که ما آنجا قد علم کرده و سر بلند کنیم ولى خوشبختانه شرایط اجتماعى فعلى اروپا هم فرصت و امکان زیادى به کلیسا براى جلوگیرى از کار ما نمى دهد.
س: در کتب درسى آلمانى درباره اسلام و ایران چه مطالبى جلب نظر مىکند؟ چه مطالبى در نشریات به خصوص کتب درسى و اجتماعى به نظر شما رسیده است؟
ج: در این زمینه ما مقدارى بررسى کرده ایم. بر روى هم سمپاشی هایى که در کتب درسى هست البته در آن حدودى که ما دیدیم خیلى قابل توجه به نظر نرسیده ولى در نشریات عمومى به خصوص نشریات کلیسایى، هنوز هم سمپاشی هاى عجیب نسبت به اسلام و توهین هاى ناراحت کننده نسبت به مقام شامخ پیغمبر بزرگوار اسلام صلواةالله علیه دیده مىشود و همین طور که اشاره کردم یکى از کارهاى مهم و اساسى است که این واحد اسلامى اروپا باید به آن بپردازد./پایان
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:جلسه پرسش وپاسخ طولانی بود(همچنین ارائه گزارش)بعضی از مطالب مطروح که قبل ازپیروزی انقلاب بود( خردادماه ۱۳۴۹)،بعدازنیم قرن موضوعیت ندارد،واما بعضی از جوابها همیشه کارسازوراهگشاهستند را باکمی ویرایش آورده ام+تخلیص.
نکنه +توضیح نگارنده:کارهای آیت الله بهشتی همش براساس قانون وقانونمندی بود،ایشان درتلاش بود که فرآیندقانونی مسجد ومرکزفرهنگی را به ثبت برساند که کشورآلمان نتواندبرایش مشکل افرینی کند،ضمنان روحیه تشکیلاتی داشت،دوست داشت دریگران دردرفعالیتهایش سهیم کند وازپتانسیلشان استفاده کند،اولین اقدامی که برای عمران مسجدامام علی(ع)انجام داد« تشکیل هیئت امنای»درامورساختمانی مسجدبود.
۷نفررابرای هیئت امنایی برگزید:
۱- دکتر مهندس ایرج مشیری
۲- دکتر علی عماری
۳- دکترمنوچهر اقبال
۴- کریم نعمت زاده
۵- محمد خسرو شاهی
۶- حسن ولادی
هفتمی هم خودش بود.
توضیح:احتمالاً«منوچهراقبال» دکترمنوچهراقبال(متوفی۱۳۵۶ درآن زمان،رئیس شرکت ملى نفت یانمایندگى دائمى ایران در یونسکوبود)باشدکه باتوجه به آزاداندیشی آن شهیدبزرگوار،بعیدنیست که ازوجوداین پزشک (نخست وزیرسابق) استفاده کرده باشد.
قرارشدکارساخت مسجدرا براساس فوریت«فازبه فاز»انجام دهند.
ااقدامات عمرانی درطی ۵فاز انجام بگیرد:
۱-تکمیل وضوخانه، دفاتر اداری و کتابخانه.
۲- تکمیل نمای خارجی مسجد .
۳- تکمیل محوطه سازی بیرون مسجد.
۴- تکمیل گنبد وگلدسته .
۵- ایجاد ساختمان مسکونی برای سرایدار .
شهیدبهشتی دردهمین ماه حضوری توانست«مرکز اسلامی هامبورگ»رادر
در ۱۹ بهمن ۱۳۴۴ (۸ فوریه ۱۹۶۶) به ثبت برساند./پایان توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر.
مصاحبه آیت الله محمدباقر انصاری زنجانی ، درباره مرکزاسلامی هامبورگ.
آیت الله محمدباقر انصاری زنجانی:در دوره زمانی ۸ سالهای که در مرکز اسلامی هامبورگ بودم، به طور متوسط ۱۰۰-۱۴۰ نفر در سال یا از طریق ازدواج یا از طریق آشنایی با معارف اسلامی به اسلام گرایش پیدا میکردند.
سازماندهی افراد در آلمان و اروپا چگونه بود؟
در آن زمان حکومت اسلامی وجود نداشت که بودجه و امکاناتی به مرکز تخصیص دهد، در نتیجه مرکز خودکفا بود و تجار ایرانی مقیم هامبورگ کمک میکردند و مسجد اداره میشد.
شهید بهشتی کارمند چندانی نداشت، یک معاون روحانی از قم میبردند و یکی دو نفر هم نیروی محلی بودند که به ایشان کمک میکردند، اما برنامههای بسیار منظمی در مرکز حاکم بود؛ مثلاً روزهای مخصوصی برای ملاقات بود و جلسات و فعالیتهای دیگر وجود داشت.
یکی از کارهای شهید بهشتی ارتباط با دانشجویان ایرانی مقیم اروپا بود، ایشان انجمنهای اسلامی اروپا را بنیانگذاری کردند که الان هم این انجمنها وجود دارند و مقام معظم رهبری دکتر اژهای را نماینده خود در این انجمنها کردهاند.
شهید بهشتی دانشجویان مذهبی ایرانی را که در قسمتهای مختلف اروپا حضور داشتند تشویق به تاسیس انجمن کردند. البته، آن زمان دانشجویانی که به اروپا میرفتند معمولاً از اقشار مرفه و غیرمذهبی جامعه بودند ولی تعدادی هم از خانوادههای مذهبی بودند که شهید بهشتی این افراد را تشویق کردند و آنها در هر کشوری که بودند انجمن تشکیل میدادند.
بعد هم این انجمنها زیر پوشش اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشگاههای اروپا قرار گرفت که مرکز این اتحادیه در هامبورگ بود و جلسات در آنجا تشکیل میشد؛ الان هم این مرکز در هامبورگ قرار دارد.
البته، زمان بسیار سختی بود؛ چون ساواک در سفارتخانهها و کنسولگریهای حاضر در آن کشورها نمایندگی داشت و فعالیتهای دانشجویان را زیر نظر میگرفت. این دانشجویان به ایران که میآمدند متحمل سختی میشدند و مورد پرسش و پاسخ قرار میگرفتند، اما به هرحال کمک کردند که منش و افکار امام بین دانشگاهیان اروپایی منتشر گردد.
برنامههای فرهنگی و تبلیغی مرکز هامبورگ
برنامههای دیگر برنامههای فرهنگی و تبلیغی است که تحت عنوان مرکز اسلامی میگنجد و عبارت است از ارتباط با کلیساها، ارتباط با دانشگاهها، ارتباط با تازه مسلمانها، چاپ نشریه مثل نشریهای که با نام فجر چاپ میشود و کتابهای آلمانی و کتابهای اسلامی که از زمان شهید بهشتی تا کنون ترجمه میشود.
ذکترمحمدحسین حسینی بهشتی-آلمان(هامبورک)-سیدشهدای ۷تیرحزب جمهوری..
البته، سالهای بعد از انقلاب این فعالیتها توسعه پیدا کرده و امکانات بیشتری برای این گونه فعالیتها در اختیار مرکز قرار گرفته است.
آمارهای رسمی از تعداد مسلمانان موجود در آلمان
در گذشته برخوردی نبود و با توجه به دموکراسی و آزادی مذهب هر کسی میتوانست برنامههای مذهبی خود را داشته باشد. الان حدود ۲۷۰۰ مسجد و مرکز اسلامی در آلمان وجود دارد، برخی مساجد بزرگ و با مشخصات یک مسجد کامل هستند، اما در برخی مکانها مساجد کوچک هستند مثلا جاهای کوچکی را اجاره کرده یا خریدهاند و آن را تبدیل به مسجد کردهاند.
این مراکز برای سه میلیون و چهارصد هزار مسلمانی است که طبق اعلام مراکز آمارگیری رسمی آلمان در این کشور زندگی میکنند.
اکثر مسلمانان کشور آلمان «تُرک تبار» هستند
البته، اکثر این مسلمانان از کشور ترکیه هستند، پس از جنگ جهانی دوم که آلمان به صورت ویرانه درآمده بود و این کشور نیاز به نیروی کار داشت، سیل کارگران از ترکیه به آلمان روانه شدند که الان نسل سوم و چهارم آنها در این کشور ساکن هستند. بقیه مسلمانان آلمان نیز اعراب و مسلمانان کشورهای خاورمیانه و ایران هستند،این اصل از گذشته در کشورهای اروپایی وجود داشته که هر مهاجری آزاد است دین خود را داشته باشد و مراسم مذهبی خود را برگزار کند.
بعد از انقلاب اسلامی حساسیت کشورهای اروپایی نسبت به مسلمانان بیشتر شد
بعد از انقلاب اسلامی چون اسلام رونق بیشتری پیدا کرد و گروندگان به اسلام زیاد شدند در کشورهای اروپایی و از جمله آلمان حساسیتهایی ایجاد شد و محدودیتهایی شکل گرفت، ولی باز هم همان آزادی وجود داشت و دارد.
اسلام هراسی بعداز۱۱ سپتامبر
پس از ۱۱ سپتامبر۲۰۰۱(سه شنبه، ۲۰ شهریور ۱۳۸۰) و فعالیتهای تروریستی در غرب محدودیتهای شدیدتری نسبت به مسلمانان و بدبینی شدیدتری نسبت به اسلام ایجاد شد و به تدریج مسئله اسلام هراسی و اسلام ستیزی به وجود آمد که تبلیغات رسانهای غرب و صهیونیستها به این مساله بسیار دامن زدند.
اما در عین حال فعالیت مساجد به طور طبیعی آزاد است و هر کسی که مسلمانان معتدلی باشد و کارهای خلاف نداشته باشد مورد احترام دولتهای غربی و آلمان است./گزیده هایی ازمصاحبه(سال۱۳۹۱)محمدباقر انصاری.
مراسم «درهای بارمساجد»هامبورگ
روز سوم اکتبر(۱۱مهر) که به مناسبت اتحاد آلمان شرقی و غربی، یک روز تعطیل رسمی در آلمان است، در سال ۱۹۹۷ میلادی(۱۱مهر۱۳۷۶) با پیشنهاد شورای عالی مسلمانان «روز درهای باز مساجد» نامگذاری شده است.
این روز فرصت مناسبی برای آلمانی ها و غیر مسلمانان است تا با فرهنگ و آیین و سنت های اسلامی در مساجد آشنا شوند. مرکز اسلامی هامبورگ که جزو بنیان گذاران نام گذاری این روز به نام روز باز مساجد است، امسال نیز همانند سالیان گذشته برای این روز برنامه های ویژه ای را تدارک دید.
مرکز اسلامی هامبورگ بواسطه فعّالیت های گسترده ای را که در برگزاری برنامه های دیالوگ بین ادیان و مذاهب طی سالهای اخیر داشته است و نیز با توجه به برنامه های مستند متعددی که در رابطه با مرکز در رسانه های معروف و پرمخاطب آلمان پخش شده است، به عنوان یک مکان مهم تاریخی – مذهبی برای توریستهایی که به هامبورگ مسافرت می کنند
اعم از مسلمانان و غیر مسلمان به شمار می آید. این نکته تاثیر بسزایی نیز در حضور انبوه بازدیدکنندگان در مراسم روز درهای باز مسجد دارد.
مراسم امسال از سوی برخی از رسانه های آلمانی نیز پوشش داده شد.
پس از آن به ساختمان آکادمی و محل کتابخانه مرکز اسلامی هامبورگ که محل برگزاری نمایشگاهی از آثار هنری اسلامی ـ ایرانی بوده و محصولات سنتی ایران ارائه میشد، هدایت میشدند تا در آن محل ضمن بازدید از غرفهها پاسخ سوالات خود را دریافت کنند.
در طول این مراسم که از ساعت ۱۰ الی ۱۸ برگزار گردید، راهنمایان مرکز اسلامی هامبورگ در چند نوبت ابتدا توضیحات کاملی در رابطه با بنای خارجی و داخلی مسجد امام علی علیه السلام ارائه می دادند. سپس توضیحاتی در مورد عقائد اسلامی به بازدیدکنندگان داده می شد.
تغذیه-پذیرایی
پس از آن به ساختمان آکادمی و محل کتابخانه مرکز اسلامی هامبورگ که محل برگزاری نمایشگاهی از آثار هنری اسلامی ـ ایرانی بوده و محصولات سنتی ایران ارائه می شد، هدایت می شدند تا در آن محل ضمن بازدید از غرفه ها پاسخ سوالات خود را دریافت کنند.
طی بررسی بازخوردها و گفتگو با تعدادی از بازدیدکنندگان، همگی بر این نکته اذعان داشتند که با بازدید از این مسجد تصویر ذهنی و دیدشان از اسلام و فرهنگ اسلامی تغییر یافت
ونمازجماعت...روز چهارشنبه ۳ اکتبر ۲۰۱۸(۱۱مهر۱۳۹۷)
خاطره چهارمین رئیس مرکراسلامی هامبور(خاتمی)از آیتالله سیدمحمد حسینی بهشتی.
خاتمی که به پیشنهاد شهید بهشتی برای اداره مرکز اسلامی هامبورگ انتخاب شد، قرار بود بعد از پیروزی انقلاب تا ده، پانزده سال در آنجا بماند اما به تشویق بهشتی به ایران برگشت. آنچه در پی میآید بخشهایی از روایت منتشرشده از خاتمی است:
* شهید بهشتی یک دوره چهار ساله در هامبورگ فعالیت داشتند که به نوعی دوره باروری شخصیت اجتماعی ایشان به حساب میآید، اما وجوه شخصیت ایشان بزرگتر از آن است که بخواهیم آن را در قالب مرکز اسلامی هامبورگ ببینیم. ایشان را باید در افق وسیعتری دید.
من بین سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۴ در قم بودم و از سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۸ برای تحصیل به اصفهان رفتم. از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰ هم برای گذراندن دوره نظام وظیفه به تهران آمدم و با آقای بهشتی دور را دور آشنا بودم. اتفاقا نخستین باری که ایشان را دیدم. زمانی بود که از حسینیه ارشاد بیرون آمده بودم و ایشان هم همزمان بیرون آمده بودند. آمدند به سمت من، من ایشان را میشناختم، ولی ایشان من را نمیشناختند. دیده بودند یک بچه طلبه آنجاست، آمدند جلو و خیلی برخورد گرمی داشتند. این اولین دیدار رودرروی من با آقای بهشتی بود، اولین دیداری که با هم مواجه شدیم و صحبت کردیم. در سال ۱۳۴۰ که من در قم درس میخواندم، ایشان مدرسه دین و دانش قم را اداره میکردند. برای طلبهها کلاس زبان گذاشته بودند؛ از جمله کسانی که من به خاطر میآورم آقای سیدهادی خسروشاهی، آقای مصباح و فکر میکنم آقای مصطفی محقق داماد به مدرسه ایشان میرفتند. اکثر علمایی که زبان یاد گرفته (کم یا زیاد) در آنجا فرا گرفتهاند. ایشان خودش به زبان انگلیسی مسلط بود.
مرکز اسلامی هامبورگ با حضور آقای بهشتی بنیانگذاری شد
آیت الله بهشتی درکنارآیا الله سیدروح الله خاتمی(پدررئیس جمهورسابق)
خاتمی: به یک معنی «مرکز اسلامی هامبورگ با حضور آقای بهشتی بنیانگذاری شد» همانطور که اعتقاد دارم آقای بهشتی بودند که نقش اول را در شکلدهی و سامان بخشیدن به نظام جمهوری اسلامی ایفا کردند
مرکز اسلامی هامبورگ، نامش «مسجد امام علی علیهالسلام »بود.
و طبیعی است که در چنین مرکزی یک عده ایرانیان مسلمان دور هم جمع شوند و کار را سر و سامان دهند و به شیعه بودن خود هم افتخار کنند، اما این مرکز شیعی که به مسائل رویکردی شیعی داشت،
با حضور آقای بهشتی به یک «مرکز اسلامی» شد؛ «مرکز اسلامی جامع»، به گونهای که این مرکز همچنان که با شیعیان ایرانی در ارتباط با سایر مسلمانان غیرشیعهای که مهاجر یا محصل بودند، هم همان ارتباط را داشت، همان طور که با مسلمانهای آلمانی مقیم. یعنی آقای بهشتی سه شعبه ارتباط را برقرار کرد، نه تنها با ایرانیان و نهتنها با اهالی هامبورگ، بلکه کل آلمان به یک معنا و تا حدودی با دیگر کشورهای غربی.
خاتمی: البته من آقای بهشتی را به عنوان رییس و امام مرکز اسلامی درک نکردم. میان ریاست ایشان و دوران مسوولیت من، پنج ـ شش سال فاصله افتاده بود. وقتی که به آلمان میرفتم چون رژیم میخواست اداره این مرکز را از دست ما در بیاورد و تحت سلطه خودش قرار بدهد، آقای بهشتی خیلی نگران بودند، آقای شبستری هم میخواستند برگردند و نگرانی عمده این بود که این مرکز به دست رژیم نیفتد.
خاتمی(برای ریاست مرکزاسلامی هامبورگ)انتخاب آیت الله بهشتی بود.
درست مقارن آغاز مرحله جدید نهضت. سال ۱۳۵۶ بود که من با ایشان برای رفتن به آلمان صحبت میکردم و سال ۱۳۵۷ که دیگر اوج مسائلی بود که به انقلاب منجر شد، به آلمان رفتم و یک نوع ارتباطی که این مرکز باید با انقلاب اسلامی داشته باشد، طراحی شد. موقعی که من به آنجا میرفتم نمیدانستیم که انقلاب به این زودی به پیروزی میرسد،
لذا آقای بهشتی به من میگفتند که شما حداقل بنا را بر این بگذار که ۱۰ سال به ایران نخواهی آمد. گرچه ممکن است بیشتر از این نتوانی بیایی. آن طور که من و شما میخواهیم مرکز را اداره کنیم، خوشایند رژیم نیست و بنابراین آمدن شما به ایران هم تا دوام این رژیم ممکن نیست، بنابراین شما برو بنا را بر این بگذار که باید ده سال یا بیشتر در آنجا بمانی.
همانطورکه-آقای بهشتی- مشوق من بودند برای رفتن،مشوقم شدندبرای برگشتن
بعد از پیروزی انقلاب هم بنا بود ده پانزده سالی در آنجا بمانم و کار کنم و کم کم بر زبان آلمانی هم مسلط شده بودم و میتوانستم بیش از پیش مفید باشم، ولی آقای بهشتی دوباره من را تشویق کردند که به ایران برگردم. انتخابات مجلس که شروع شد از اردکان آمدند و اصرار کردند که شما نامزد-انتخابات- بشوید. من گفتم نمیتوانم این کار را بکنم. دلم میخواهد به ایران برگردم،
گفتم حالا که در آلمان هستم و میخواهم در این راه و افق تازهای که به رویم گشوده شده، پیش بروم و موثر باشم.
دوستان نزد آقای بهشتی رفتند و ایشان(دکتربهشتی) هم همانطور که با قدرت استدلالشان رأی مرا برای رفتن به آلمان تغییر داده بودند، مرا قانع کردند که برگردم به ایران و من در سال ۱۳۵۹ به ایران بازگشتم.
/۰۲ آذر ۱۳۹۰تابناک بنقل ازماهنامه «نسیم بیداری»مصاحبه حجت الاسلامسیدمحمد خاتمی(رئیس جمهورسابق)
یکی از نمایندگان مجلس آمریکا ازمدیرعامل تیک تاک پرسید: چرا نمی گذارید فرزند ۸ ساله خود از تیک تاک استفاده کند؟
«شوزی چو» پاسخ داد: "فرزندان من در سنگاپور زندگی می کنند. در سنگاپور استفاده زیر ۱۳ سال ممنوع است.
مدیرعامل تیک تاک(شوزی چو) که مکرراً قسم میخورد که به کشورش سنگاپور خدمت می کند و تابعیت چین یا پاسپورت چین یا هیچ کشور دیگری را دنبال نکرده است.
چو با بیان اینکه او سنگاپوری است و دفتر مرکزی این شرکت در سنگاپور و لس آنجلس است، نه در چین، خاطرنشان کرد که ۱۵۰ میلیون کاربر TikTok در آمریکا و بیش از یک میلیارد کاربر TikTok در جهان وجود دارد.
ماجرای «تیکتاک» درآمریکا
توضیحات مدیرعامل تیک تاک درکنگره آمریکا:بخدا ما تحت کنترل دولت چین نیستیم!کنگره آمریکا چهارشنبه، ۱۳ مارس ۲۰۲۴(۲۳ اسفند ۱۴۰۲) طرحی را تصویب کرد که در صورت نهایی شدن در سنا و سپس، امضای آن توسط رئیسجمهور، میتواند به ممنوع شدن استفاده از شبکه اجتماعی تیک تاک در این کشور منجر شود.
بر اساس این طرح، شرکت بایت دنس ByteDance به عنوان مالک تیکتاک، ۶ ماه فرصت دارد که همه زیرساختهای کنترلی و نظارتی خود را واگذار کند.
مدیر عامل TikTok، شو زی چو، در جلسه استماع کمیته قضایی سنا درباره فناوری بزرگ و استثمار جنسی آنلاین از کودکان، در واشنگتن دی سی، روز چهارشنبه شهادت می دهد.
چو(Shou Zi Chew) در پاسخ گفت: "همانطور که گفتم، تمام مشاغلی که در چین فعالیت می کنند باید از قانون پیروی کنند."
"بنابراین شرکت مادر شما تابع قانون امنیت ملی است که آن را ملزم به پاسخگویی به حزب میکند. این کمیته داخلی حزب کمونیست چین را دارد. شما به آن شرکت مادر پاسخ میدهید. اما انتظار دارید که ما باور کنیم که شما زیر بار نمیروید. نفوذ حزب کمونیست چین؟ پنبه گفت.
چو که به همراه همسر و فرزندانش که همگی شهروند آمریکایی هستند در سنگاپور زندگی می کند، شهادت داد که قبلاً به عنوان مدیر ارشد مالی ByteDance کار می کرد. کاتن اشاره کرد که چگونه صندوق سرمایه گذاری چین و اینترنت CCP یک درصد از سهام زیرمجموعه اصلی چینی Bytedance، شرکت فناوری Bytedance را خریداری کرد. و در ازای آن 1 درصد سهم طلایی، کاتن گفت که حزب یکی از سه کرسی هیئت مدیره آن شرکت تابعه را به خود اختصاص داده است.
چو اصرار داشت که این قرارداد در ۳۰ آوریل ۲۰۲۱(۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۰ ) نهایی شد و او در روز بعد، شنبه ، ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ ، به عنوان مدیر عامل TikTok منصوب شد.
در این طرح تأکید شده که خودداری شرکت بایت دنس (که در پکن مستقر است) از این اقدام، منجر به ممنوعیت فعالیت تیکتاک در خاک آمریکا خواهد شد.
مسدود کردن "تیک توک" در آمریکا
«شو زی چو» مدیر اجرایی (مدیر عامل TikTok) که در کنگره ایالات متحده شهادت داد، در مورد رابطه با شرکت فناوری مستقر در چین بایت دنس و حزب کمونیست چین (CCP)، انتقال داده های آمریکا به چین، و تأثیر منفی صحبت کرد. تریبون سلامت روان جوانان به ویژه محتوای مضر پاسخ هایی که وی در مورد چند موضوع از جمله مسدودسازی و محتوای سیاسی داد، نمایندگان مجلس را راضی نکرد.
بحران TikTok در حال افزایش است: اعتراف مدیر عامل اثر خود را در کنگره گذاشت!
سخنان مدیر عامل باعث عصبانیت قانونگذاران در جلسه استماع مربوط به ممنوعیت TikTok در ایالات متحده شد. در مواجهه با برخورد تند قانونگذاران، مدیرعامل این شرکت استدلال کرد که شرکت های آمریکایی نیز بی گناه نیستند.
«شو زی چو»(مدیر عامل پلتفرم رسانه اجتماعی چینی TikTok) در جلسه کمیته انرژی و بازرگانی مجلس نمایندگان آمریکا به سوالات قانونگذاران پاسخ داد.
در این جلسه که تقریباً 5 ساعت و نیم به طول انجامید، برخورد تند نمایندگان جمهوری خواه و دموکرات نسبت به جو مورد توجه قرار گرفت. اگرچه چو می خواست به سوالات نمایندگان پاسخ های طولانی بدهد، اما درخواست نمایندگان برای پاسخ صریح در قالب «آری» یا «نه» گاهی تنش را در جلسه افزایش می داد.
TikTok باید ممنوع شود
«کتی مک موریس راجرز»(معاون جمهوریخواه رئیس کمیته)کنگره آمریکا- استدلال کرد که TikTok با جمعآوری دادههای آمریکاییها از جامعه جاسوسی میکند و حکچ از این دادهها به عنوان ابزاری برای دستکاری ایالات متحده استفاده میکند.
راجرز گفت: "TikTok بارها مسیر کنترل بیشتر، نظارت بیشتر و دستکاری بیشتر را انتخاب کرده است. پلتفرم شما باید ممنوع شود." او گفت. راجرز با این ادعا که بسیاری از کارمندان TikTok با چین ارتباط دارند، گفت: "(TikTok) حتی یک نوجوان آمریکایی را که نسل کشی و شکنجه مسلمانان اویغور حکچ را افشا کرد، سانسور کرد. گفت.
«فرانک پولند»(معاون دموکرات-کنگره آمریکا) نیز تاکید کرد که شرکتهای فناوری بزرگ مانند TikTok میلیاردها دلار با دادههایی که به دست میآورند درآمد ایجاد میکنند، اما امنیت، حریم خصوصی و سلامت مردم آمریکا را تهدید میکنند.
TikTok به آزادی بیان احترام می گذارد
از سوی دیگر، Chew مدعی شد که TikTok پلتفرمی است که به آزادی بیان احترام میگذارد و چنین محتوایی حذف نمیشود و گفت: «اگر از اپلیکیشن ما استفاده کنید، میبینید که کاربران زیادی در سراسر جهان در این زمینه محتوا تولید میکنند. " او گفت.
توضیح مدیریت سایت- پیراسته فر:«چو »با بیان اینکه او سنگاپوری است و دفتر مرکزی این شرکت در سنگاپور و لس آنجلس است، نه در چین، خاطرنشان کرد که ۱۵۰ میلیون کاربر TikTok در آمریکا و بیش از یک میلیارد کاربر TikTok در جهان وجود دارد.
در این جلسه، نمایندگان مجلس با اشاره به اینکه هدف الگوریتم های TikTok ایجاد «اعتیاد» و ایجاد مشکلات عاطفی به ویژه برای جوانان است، در مورد این موضوع از Chew سؤالاتی پرسیدند.
Chew استدلال کرد که آنها در حال کار برای رفع نگرانیهای مربوط به الگوریتم و کنترل محتوای TikTok هستند و محتوای خشونتآمیز و مشکلات الگوریتمها مشکلات عمومی پلتفرمهای رسانههای اجتماعی هستند. Chew در این زمینه مدعی شد که در تولید محتوای مفید به ویژه برای آموزش جوانان سهیم بوده اند و مدعی شد که محتوای مضر به محض شناسایی حذف شده است.
در پاسخ به اظهارات Chew، قانونگذاران آمریکایی تصاویری از برخی از مطالبی که در حال حاضر در TikTok در حال پخش است را نشان دادند و این شرکت را مقصر دانستند و گفتند که TikTok اقداماتی را که باید در این زمینه انجام میداد انجام نداده است.
چو، از سوی دیگر، اظهار داشت که امنیت جوانان را در اولویت قرار میدهند و از دادههای آمریکاییها با فایروال در برابر دسترسی ناخواسته خارجی محافظت میکنند. چو با بیان اینکه اقداماتی در زمینه آزادی بیان انجام خواهند داد و مطالب توسط هیچ دولتی دستکاری نخواهد شد، تصریح کرد که در این زمینه شفاف بوده و اجازه دسترسی به ناظران مستقل شخص ثالث را می دهند.
رابطه بین CCP و TikTok مورد سوال قرار گرفت
قانونگذاران ادعا کردند که شرکت ByteDance با CCP رابطه داشته و از Chew سؤالاتی در مورد اینکه آیا آنها به درخواست CCP محتوا را از TikTok حذف کرده اند، پرسیدند. چو گفت: «ما به درخواست دولت چین محتوا را تولید یا حذف نمی کنیم. گفت.
چو گفت که هیچ ملاقاتی با مقامات دولت چین نداشته و به سؤالات قانونگذاران درباره ارتباط مدیران ارشد ByteDance با حکچ پاسخ داد: «من نمیتوانم این اظهارات را تأیید کنم زیرا وابستگی سیاسی افرادی که با آنها ملاقات کردم را نمیدانم». او پاسخ داد.
چو با اشاره به اینکه دولت چین هیچ مدرکی دال بر دسترسی آمریکاییها به دادهها ندیده است، تاکید کرد که حکچ چنین چیزی را از آنها نمیخواست. چو ضمن پاسخ به سؤالات نمایندگان مجلس درباره ذخیره اطلاعات موقعیت مکانی آمریکایی ها، گفت که آنها داده های اطلاعات مکان را جمع آوری نمی کنند.
Chew از سوی دیگر اظهار داشت که آنها مانند بسیاری از شرکت های آمریکایی با مهندسان چینی کار می کنند و گفت که قصد دارند تمام داده های آمریکایی را در داخل مرزهای ایالات متحده توسط شرکت آمریکایی و تحت نظارت پرسنل آمریکایی در محدوده این قانون ذخیره کنند. "پروژه تگزاس". با این حال، قانونگذاران استدلال کردند که این تهدیدات امنیت ملی را از بین نمی برد.
Chew با تأیید اینکه آنها داده ها را با شرکت هایی که در گذشته با آنها وابسته بودند به اشتراک گذاشته بودند، اظهار داشت که چنین دسترسی پس از پروژه تگزاس ناپدید می شود. Chew اظهار داشت که آنها ۱.۵ میلیارد دلار برای پروژه مورد نظر هزینه کرده اند.
چو با رد ادعای قانونگذاران مبنی بر اینکه TikTok داده های آمریکایی ها را به چین داده است، گفت داده های آمریکایی ها در سرورهای اوراکل ذخیره شده و توسط پرسنل آمریکایی نظارت می شود.
یک قانونگذار درباره دسترسی ByteDance به دادههای TikTok پرسید: آیا ByteDance از شهروندان آمریکایی جاسوسی کرده است؟ جو گفت: "فکر نمی کنم درست باشد که آن را "نظارت" توصیف کنیم. او جواب داد.
مدیرعامل سوابق شرکت های آمریکایی را یادآور شد
نمایندگان همچنین در مورد حقوق و دستمزد او و اینکه آیا او درآمد اضافی دارد یا خیر، سؤالاتی را پرسیدند. چو نمیخواست اطلاعات روشنی درباره حقوق خود ارائه دهد، اما خاطرنشان کرد که منبع اصلی درآمد او نقشش در TikTok و پرداختهای اضافی است که از ByteDance دریافت میکردند و از جایی دیگر درآمدی کسب نکرده بود.
نمایندگان مجلس پرسیدند: آیا از دولت کمونیستی چین می ترسید؟ جو به این سوال پاسخ داد: "نه." او جواب داد.
چو در مورد نظر مدیر FBI مبنی بر اینکه TikTok توسط دولت چین کنترل می شود، گفت: "من فکر می کنم بسیاری از خطرات به خطرات فرضی و نظری اشاره دارد. من هیچ مدرکی در این مورد ندیده ام. من مشتاقانه منتظر بحث هایی هستم که در آن می توانیم در مورد این موضوع صحبت کنیم. شواهد و مدارک." ارزیابی خود را انجام داد.
چو از سوی دیگر با بیان اینکه فکر می کنم در خصوص حفظ حریم خصوصی نیز باید قدم برداشته شود، مدعی شد که شرکت های آمریکایی سابقه خوبی در این زمینه ندارند و به عنوان مثال «کمبریج آنالیتیکا» را متهم کرد. استفاده نادرست از داده های جمع آوری شده از حساب های میلیون ها کاربر فیس بوک بدون اجازه.
هیچ برنامه کاربردی رسانه های اجتماعی در دستگاه های دولتی نباید وجود داشته باشد
چو در پاسخ به سوال یکی از نمایندگان مجلس مبنی بر حذف اپلیکیشن TikTok در دستگاه های دولتی گفت: صادقانه بگویم به نظر من دستگاه های دولتی نباید هیچ گونه اپلیکیشن شبکه های اجتماعی داشته باشند، اما این نباید ما را هدف قرار دهد. او جواب داد:
از سوی دیگر یکی از نمایندگان مجلس پرسید چرا نمی گذارید فرزند ۸ ساله خود از تیک تاک استفاده کند؟
چو به این سوال پاسخ داد: "فرزندان من در سنگاپور زندگی می کنند. در سنگاپور تمرین "زیر ۱۳ سال" وجود ندارد. او جواب داد.
Chew ادعا کرد که محتوای TikTok "سرگرم کننده و آموزنده" است و به طور ضمنی اشاره کرد که برخی از مشکلات به مشکلات داخلی ایالات متحده مرتبط است. چو در پاسخ به سؤالات نمایندگان مجلس درباره قاچاق مواد مخدر در TikTok، استدلال کرد که کشورش، سنگاپور، ممنوعیت های دارویی بسیار سختی دارد و تقریباً هیچ محتوای دارویی غیرقانونی در TikTok وجود ندارد.
مدیر عامل TikTok شهادت داد: ما تحت کنترل دولت چین نیستیم
ارتباط شو زی چو، مدیر اجرایی TikTok با شرکت فناوری بایت دنس و حزب کمونیست چین (CCP)، انتقال داده های ایالات متحده به چین، تأثیر منفی این پلت فرم بر سلامت روان به ویژه جوانان، در کنگره ایالات متحده شهادت داد. انسداد مطالب مضر و مسائل سیاسی پاسخ هایی که وی در مورد تعدادی از موضوعات از جمله مطالب داد نمایندگان مجلس را راضی نکرد.*
«ییمینگ ژنگ»(مدیرعامل بایتدنس) است
TikTok در مورد سرکوب دیدگاههای ضد چینی درخواست میکند.
سناتور تد کروز، R-Texas، با استناد به تفاوت در جستجوهای تیلور سویفت و میدان تیانآنمن، از Shou Zi Chew، مدیر عامل TikTok خواست به ادعای سرکوب دیدگاههای ضد چینی در این برنامه پاسخ دهد.
مدیر عامل TikTok، Shou Zi Chew، بارها و بارها با سوگند وابستگی به حزب جامعه چین (CCP) را رد کرد، زیرا سناتورهای آمریکایی در جریان جلسه استماع درباره Big Tech و بحران استثمار آنلاین از کودکان، او را کباب کردند.
سناتور تد کروز، R-Texas، و تام کاتن، R-Ark، اشاره کردند که چگونه TikTok، که توسط شرکت چینی ByteDance کنترل می شود، مشمول قانون اطلاعات ملی در سال 2017 است که شرکت های چینی را ملزم می کند داده ها را به دولت چین تحویل دهند. .
چو که مکرراً شهادت داده است که به کشورش سنگاپور خدمت می کند و تابعیت چین یا پاسپورت چین یا هیچ کشور دیگری را دنبال نکرده است، سعی کرد این تمایز را قائل شود که فقط شرکت های چینی تحت کنترل ByteDance مشمول قانون خواهند بود. و گفت که تلاشهایی مانند پروژه تگزاس که برای ذخیره دادههای TikTok کاربران آمریکایی در خاک آمریکا اجرا میشود، یک محافظ است.
«سناتور تام کاتن»، آرک، روز چهارشنبه در جلسه کمیته قضایی سنا "بحران فناوری بزرگ و بهره کشی جنسی آنلاین از کودکان" در واشنگتن دی سی سخنرانی می کند.
چو اصرار داشت که محتوای انتقادی از چین را می توان در TikTok نیز یافت.
«تام کاتن» به نوجوانان آرکانزاسی اشاره کرد که پس از دریافت هزاران ویدیوی تمجید از خودکشی در TikTok، خودکشی کردند. در همین حال، در دولت بایدن، کمیسیون تجارت فدرال از TikTok شکایت نکرده است، مانند آنچه در مورد ایلان ماسک X و همچنین فیس بوک انجام داد.
کاتن به این موضوع اشاره کرد که چگونه کریستینا کافرا، مشاور سابق بایت دنس، بعداً توسط بایدن FTC برای مشاوره در مورد نحوه شکایت از شرکت مارک زاکربرگ استخدام شد و گزارشهای عمومی نشان داد که لابیهای TikTok بیش از 40 بار در سال 2022 از کاخ سفید بازدید کردند. چو گفت که او نمی توان پاسخ داد که لابی های TikTok در سال 2023 چند بازدید از کاخ سفید داشته اند.
آنقدر کارهای خضر برای حضرت موسی غیر متعارف است که اورا «مُنکراتی»داند«لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئًا نُّکْرًا ﴿٧٤کهف)،
داستان موسی وخضر. آیات ۶۰ تا ۸۲ سوره کهف.«مجمع البحرین» کجاست؟
چراخضر،«کشتی»سالم راسوراخ کرد...«جوان بی گناه راکشت»...«بنایی رایگان» ساخت(دیوار) که صاحبانش به آنهابی احترامی کرده بودند(رانده بودند)«چراحضرت موسی درساخت دیواربه خضرکمک نکرد؟»...نقش«شیطان»دراین ماجرا...«ماهی مُرده ،چگونه راهی دریاشد؟»
چرااستاد،شاگرش رااخراج کرد!؟...
*به حضرت موسی وحی شدکه برای فرا گرفتن علومی بایدبه نزد عالمی (مجمع البحرین)بروید.
بعدازیک شبانه روز(پیاده روی)
فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا ﴿٦٥کهف﴾
«یافتند بنده ای از بندگان ما که او را مشمول رحمت خود ساخته و از سوی خود علم فراوانی به او تعلیم داده بودیم. »
حضرت موسی بهمراه یکی ازاصحابش، بار سفر را بست و به سوی اقامتگاه «خضر» به راه افتادند.
هنگامی که به دیدارآن عالم(خضر) رسیدند، موسی پیشنهاد خود را مطرح کرد، خضر گفت: «فکرنمی کنم در برابر تعلیمات من، صبر و شکیبایی داشته باشی! ».
اما موسی علیه السلام «قول شکیبایی داد».
ماجرای عبرت آموز دیدار موسی وخضر
سه حادثه مهم
سوراخ کردن کشتی
نخست سوار بر کشتی شدند و «خضر» اقدام به سوراخ کردن کشتی کرد که بانگ اعتراض موسی بر خاست، و خطر غرق شدن کشتی و اهلش را به خضر گوشزد نمود؛ ولی هنگامی که خضر به او گفت: «من می دانستم تو، توان شکیبائی نداری! موسی از اعتراض خود پشیمان گشت و سکوت اختیار کرد، چرا که قرار گذاشته بود لب به اعتراض نگشاید تا خضر خودش توضیح دهد.
قتل نو جوان
چیزی نگذشت در مسیر خود به نوجوانی برخورد کردند «خضر» بی هیچ بهانه ای، اقدام به قتل او کرد! منظره وحشتناک کشتن این جوانِ گناه نکرده، موسی را سخت از کوره به در برد، و بار دیگر تعهد خود را فراموش کرد و زبان به اعتراض گشود، اعتراض شدیدتر ، که چرا انسان بی گناهی را کشتی!؟ به یقین این کار بسیار زشتی است!وبرای دومین بار، «خضر« پیمان خود را به «شاگردش» یاد آور شد و به او گفت اگر بار سوم تکرار کنی همیشه توراترک میکنم.
دیوارسازی(بنّایی رایگان)
«اُستادو شاگرد» وارد شهری شدند، مردم شهر ،حاضر به پذیرایی حداقلی از آنان نشدند،حتی جسارت هم کردند،اما «خضر» به کنار دیواری که در حال فرو ریختن بود رسید،تصمیم به بازسازی دیوارگرفت ،شروع بکارشدواز موسی نیز کمک خواست تا دیوار را مرمت کند،واماباز، موسی،چنان عصبانی بودکه از«عهد» ش غافل شد و لب به اعتراض گشود که«این چه کاریه!» آیا این دلسوزی در برابر آن بی مهری منطقی است!؟
استاد، شاگردش را اخراج کرد(جواب گفت):هَـٰذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ
خضر«جدایی» از موسی رااعلام کرد، چرا که سه بار تعهدات خودرازیرپاگذاشته بود.
سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ/علت اقدامات خضر
پیش از آن که جدا شوند،«خضر» پرده ازاسرار کارهای ثلاثه برداشت.
تخریب کشتی : پادشاهی ظالم و جبار، کشتیهای سالم را غصب می کرد و من کشتی را معیوب ساختم تا مورد توجه او قرار نگیرد؛ زیرا کشتی تعلق به گروهی از مستضعفان داشت و وسیله ارتزاق آنها را تشکیل می داد.
قتل جوان:جوان مقتول فردی کافر و مرتد و اغواگر بود و مستحق اعدام، و بیم آن می رفت که پدر و مادرش را تحت فشار قرار دهد و از دین خدا بیرون برد.
بنایی رایگان برای بچه هایی که مطرودشان کرده بودند:و اما آن دیوار متعلق به دو نوجوان یتیم در آن شهر بود، و زیر آن گنجی متعلق به آنهانهفته بود؛ و چون پدرشان مرد صالحی بود، خدا می خواست این گنج را برای آنها حفظ کند؛ سپس به او حالی کرد که من این کارها را خود سرانه نکردم؛ همه به فرمان پروردگاربود!
وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّىٰ أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُبًا ﴿٦٠﴾ فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَیْنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَبًا ﴿٦١)فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَـٰذَا نَصَبًا ﴿٦٢﴾ قَالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ ۚ وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبًا ﴿٦٣﴾ قَالَ ذَٰلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ ۚ فَارْتَدَّا عَلَىٰ آثَارِهِمَا قَصَصًا ﴿٦٤﴾ فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا ﴿٦٥﴾ قَالَ لَهُ مُوسَىٰ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَىٰ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا ﴿٦٦﴾ قَالَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا ﴿٦٧﴾ وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَىٰ مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا ﴿٦٨﴾ قَالَ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّـهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا ﴿٦٩﴾ قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلَا تَسْأَلْنِی عَن شَیْءٍ حَتَّىٰ أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْرًا ﴿٧٠﴾ فَانطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا رَکِبَا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَهَا ۖ قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئًا إِمْرًا ﴿٧١﴾ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا ﴿٧٢﴾ قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا نَسِیتُ وَلَا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْرًا ﴿٧٣﴾ فَانطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا لَقِیَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئًا نُّکْرًا ﴿٧٤)
قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا ﴿٧٥﴾ قَالَ إِن سَأَلْتُکَ عَن شَیْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِی ۖ قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّی عُذْرًا ﴿٧٦﴾ فَانطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارًا یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ فَأَقَامَهُ ۖ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْرًا ﴿٧٧﴾ قَالَ هَـٰذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ ۚ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا ﴿٧٨﴾ أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْبًا ﴿٧٩﴾ وَأَمَّا الْغُلَامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَن یُرْهِقَهُمَا طُغْیَانًا وَکُفْرًا ﴿٨٠﴾ فَأَرَدْنَا أَن یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْرًا مِّنْهُ زَکَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا ﴿٨١﴾ وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَّهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ ۚ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ۚ ذَٰلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا ﴿٨٢﴾کهف.:
علت سفر علمی
دربعضی ازروایات آمده که حضرت موسی علیه السلام چنین تصورمی کردکه «خداوند هیچکس را عالمتر از من نیافریده است.» در این هنگام خداوند به جبرئیل وحی کرد موسی را دریاب که در وادی هلاکت افتاده است. جبرئیل به دیدار موسی آمد ومأموریتی به اوداد،موسی که طالب علم بود،مشتاقانه پذیرفت.
دکتروهبه زحیلی (۱۹۳۲متولد_متوفی ۲۰۱۵)رئیس گروه فقه مذاهب اسلامی در دانشگاه دمشق،در تفسیر المنیر(۱۶جلدی) می گوید:« مجمع البحرین» محل اتصال دو دریای فارس و روم ( محل تلاقی اقیانوس هند و دریای سرخ )در تنگه ی باب المندب،بود.
«بابالمندب» تنگه آبی در قسمت جنوبی دریای سرخ به اقیانوس هند می باشد. «تنگهٔ بابالمندب» آبراه مهمی بود که راه عبور کشتیها «دوران قدیم»بود، از خلیج عدن و اقیانوس هند به درون دریای سرخ.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:حجت الاسلام قرائتی هم چنین مطلبی رادرتفسیرش بیان می کند:
آقای قرائتی می نویسد:در کتاب صحیح بخارى از ابن عباس از اُبىّبن کعب آمده که پیامبر فرمودند: روزى حضرت موسى در حال خطبه خواندن، مورد سؤال بنى اسرائیل قرار گرفت که عالمترین افراد کیست؟ موسى گفت: من هستم. خداوند موسى را مورد عتاب قرار داد که چرا نگفتى: خدا بهتر مى داند. خضر از تو عالمتر است. موسى گفت: خضر کجاست؟ خطاب آمد: در منطقه
در منطقه مجمع البحرین است و رمز و نشانه آن این است که یک ماهى در سبدى قرار بده و حرکت کن، هرجا ماهى را نیافتى، وعده گاه ملاقات خضر همان جا مى باشد./پایان.
حضرت موسی(ع) همسفری مؤمن از بنی اسرائیل(یوشع بن نون) داشت.
«حضرت موسی» یک عدد ماهی در میان زنبیل نهاد و اندکی زاد و توشة راه برداشت و همراه یوشع به سوی تنگة دو دریا(مجمع البحرین) حرکت کردند.
هنگامی که به آنجا رسیدند در کنار صخرهای اندکی استراحت کردند، در همانجا موسی و یوشع، ماهی ای را به همراه داشتند، فراموش کردند. بعد معلوم شد که «ماهی» براثر رسیدن قطرات آب به طور معجزهآسایی خود را در همان تنگه به دریا افکنده و ناپدید شده است.
موسی و همسفرش از آن محل گذشتند، طولانی بودن راه و سفر موجب خستگی و گرسنگی آنها گردید، در این هنگام موسی به خاطرش آمد که غذایی به همراه خودداشته ند، به یوشع گفت: «غذای ما را بیاور که از این سفر سخت خسته شده ایم.»
رفتن ماهی به دریا«نشانی»بود
و از آنجا که این موضوع به صورت نشانه ای برای موسی در رابطه با پیدا کردن عالِم، بیان شده بود موسی مطلب را دریافت و گفت: این همان چیزی است که ما میخواستیم و به دنبال آن می گشتیم.
در این هنگام از همانجا بازگشتند و به جستجوی آن عالِم پرداختند، وقتی که به تنگه رسیدند حضرت خضر را در آنجا دیدند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:مأموریت «شیطان» درماجرای خضر،این بودکه، موضوع زنده شدن ماهی را ازیادشان ببرد تا ملاقات موسی باخضر انجام نگیرد.
پس از احوالپرسی، موسی به خضرگفت:آیااجازه می دهیدشاگردیت کنم؟
«آیا من از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده است و مایة رشد و صلاح است به من بیاموزی؟»
خضر: تو هرگز نمی توانی همراه من صبر و تحمّل کنی، و چگونه میتوانی در مورد رموز و اسراری که به آن آگاهی نداری شکیبا باشی؟
موسی: انشاءالله که مرا شکیبا خواهی یافت، و در هیچ کاری مخالفت فرمان تو را نخواهم کرد.
خضر: پس اگر میخواهی به دنبال من بیایی از هیچ چیز سؤال نکن، تا خودم به موقع، آن را برای تو بازگو کنم.
موسی مجدّداً این تعهّد را داد که با صبر و تحمّل همراه استاد حرکت کند و به این ترتیب همراه خضر به راه افتاد.
سه حادثة عجیب
تخریب کشتی ای که مسافرش بودند
موسی و یوشع و خضر با هم به کنار دریا آمدند و در آنجا سوار کشتی شدند آن کشتی پر از مسافر بود، در عین حال صاحبان کشتی آنها را سوار کردند. پس از آنکه کشتی مقداری حرکت کرد، خضر برخاست و گوشهای از کشتی را سوراخ کرد و آن قسمت را شکست و سپس آن قسمت ویران شده را با پارچه و گل محکم نمود که آب وارد کشتی نشود.
موسی(ع) وقتی این منظرة نامناسب را که موجب خطر جان مسافران میشد دید، بسیار خشمگین شد و به خضر گفت: «آیا کشتی را سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی، راستی چه کار بدی انجام دادی؟»
حضرت خضرگفت: «آیا نگفتم که تو نمیتوانی همراه من صبر و تحمّل کنی؟!»
موسی گفت: مرا به خاطر این فراموشکاری، بازخواست نکن و بر من به خاطر این اعتراض سخت نگیر.
قتل جوانی که گناه نکرده بود
از آنجا گذشتند و از کشتی پیاده شدند به راه خود ادامه دادند، در مسیر راه خضر ـ علیه السلام ـ کودکی را دید که همراه خردسالان بازی میکرد، خضر به سوی او حمله کرد و او را گرفت و کشت.
موسی ـ علیه السلام ـ با دیدن این منظرة وحشتناک تاب نیاورد و با خشم به خضر ـ علیه السلام ـ گفت: «آیا انسان پاک را بیآنکه قتلی کرده باشد کشتی؟ به راستی کار زشتی انجام دادی.» حتّی موسی ـ علیه السلام ـ بر اثر شدّت ناراحتی به خضر متعرض شد که چرا این کار را کردی!؟
«خضر به موسی» گفت:« به تو نگفتم تو هرگز توانایی نداری با من صبر کنی؟»
موسی گفت: اگر بعد از این از تو دربارة چیزی سؤال کنم، دیگر با من مصاحبت نکن، چرا که از ناحیة من معذور خواهی بود.
ساخت دیواربرای خانواده ای که بی حُرمتی کرده بودند(بنّایی رایگان)
از آنجا حرکت کردند تا اینکه شب به قریه (ناصره) رسیدند، آنها از مردم آنجا غذا و آب خواستند، مردم ناصره، غذایی به آنها ندادند و باجسارت میهمانان راراندند.
«فَأَبَوْا أَن یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارًا یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ فَأَقَامَهُ»(۷۷ کهف)دیواریافتندکه درحال تخریب بود واما«یَنقَضَّ فَأَقَامَهُ»(خضر) آن رابرپاداشت(تعمیرکرد)...درحالیکه همه آمدوشدشان باهم بوده(فَانطَلَقَا).
شاگردواستادبرگشتند واما «خضر »به دیواری که در حال تخریب شدن بود نگاه کرد و به موسی گفت: به اذن خدا برخیز تا این دیوار را تعمیر و استوار کنیم تا خراب نشود.
«خضر»مشغول تعمیردیوار شد.(حرفی ازموسی زده نشده)
موسی ـ علیه السلام ـ که خسته و کوفته و گرسنه بود، و از همه مهمتر احساس میکرد شخصیت او و استادش به خاطر عمل نامناسب اهل آن آبادی سخت جریحه دار شده و در عین حال خضر ـ علیه السلام ـ به تعمیر دیوار آن آبادی می پردازد، بار دیگر تعهّد خود را به کلّی فراموش کرد و زبان به اعتراض گشود، گفت: «چرا در مقابل این کار مُزدی نگرفتی!؟».
حضرت موسی بعنوان اعتراض ،درتعمیردیواربا «خضر»همکاری نکرد! وهمینجابودکه خضر»،عذرموسی راخواست،«فراق» دراینجااتفاق افتاد.
اینجا بود که خضر به موسی گفت:«هذا فِراقُ بَینِی وَ بَینِک»...؛ اینک وقت جدایی من و تو است، اما به زودی راز آنچه را که نتوانستی بر آن صبر کنی، برای تو بازگو میکنم.
موسی سخنی نگفت، و دریافت که نمیتواند همراه خضرباشد و دربرابر کارهای عجیب او صبر و تحمّل داشته باشد.
«حضرت موسی» بعنوان اعتراض ، درساخت «دیوار»به «خضر»کمک نکرد!
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:حجت الاسلام قرائتی(دربرنامه تفسیررادیومعارف)گفت:همه اقدامات موسی وخضرباهمدیگربوده الاساختن(تعمیر) دیوار.
این معلم قرآن رسانه ملی ،دلیل راهم، ذکرقرآن ازضمیر جمع درداستان موسی وخضر اعلام کرد واماخداونددرماجرای ساخت دیوارازضمیرمفرداستفاده کرده است.«یَنقَضَّ فَأَقَامَهُ»(خضرتعمیرکرد) درحالیکه دردیدن(یافتن)دیوارضمیرمثنی بکاربرده شده است (یُضَیِّفُوهُمَا)
اعتراضش این بود،آنهاکه نه آب وغذایی بمادادند وماراازخودراندند،چرامزدبنّایی نگرفتی!./پایان.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:حضرت خضر،هنجارشکن«مُنکراتی» بود!
شیطونی(پرتحرکی)بچه ها،نشان ازهوش بالاست،اینگونه بچه ها تمایل دارند،همه اشیاء وکاربردآن راتجربه کنند.(کارآفرینند)
ازویژگیهای دیگربچه هایی که IQبالادارند،دست به کارهایی می زنندکه گروه های همسال آنها،کمترچنین کارهایی می کنند.
«شلختگی»وپایبندنبودن به قوانین حاکم ازدیگرویژگیهای «نوابغ»است.
نوابغ ،خالق افعالی هستند،که تاکنون کسی درذهنش خطورنکرده بود،واگرهم کرده بود،جرئتِ اقدامش رانداشتند،به تعبیری می شودگفت«هنجارشکن»...
ادیسون را ازمدرسه اخراج کردند که این بچه مدرسه را سرمان خراب کرده،..خرابگی های ادیسون درایستگاه قطار...واما حوصله ودرک مادرش استعدادهایش راشکوفاکرد.
خیلی ازکاشفان، سرکشفشان، اعضای بدنشان مصدوم شد وحتی جانشان رادر خلق آن اثر(کشفشان)ازدست دادند.
جایگاهشان در «زنگوله نُرمان»خیلی متفاوت ازاکثریت جامعه هستند،کارهایی می کنندکه «متعارف»نیست
تاحدی کارهایشان متعارف است که «منکراتی»محسوب می شودند«لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئًا نُّکْرًا ﴿٧٤کهف)،
توضیحات «خضر » در مورد سه حادثة غیرمتعارف : چرا«کشتی» راسوراخ کردم؟«أَمَّا السَّفِینَة»
اما آن کشتی مال گروهی از مستمندان(فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ ،اعضای شرکت تعاونی که وضعیت مالی خوبی نداشتند) بود که با آن در دریا کار میکردند، و من خواستم آن را معیوب کنم و به این وسیله آن کشتی را از غصب ستمگر زمان برهانم. چرا که درآن منطقه پادشاه ستمگری بود که هر کشتی سالمی را به زور میگرفت،معیوب کردن من، برای نگهداری کشتی برای صاحبانش بود.
«وَأَمَّا الْغُلَامُ»علت قتل جوان
خضردرموردعلت جوان گفت: پدر و مادرش با ایمان بودند خضر به دستور خدا آن کودک کافر را(که اگر می ماند موجب کفر و انحراف پدر و مادر می شد)کشت، ولی به جای آن کودک، خداوند دختری به آن پدر و مادر مرحمت فرمود که ازهرنظربهترازآن پسربودند که از نسل او هفتاد پیامبر، زاده شد.
«وَأَمَّا الْجِدَارُ»چرا«دیوار»راساختم؟
و امّا آن دیوار از آنِ دو نوجوان یتیم در آن شهر بود، گنجی متعلّق به آن یتیمان در زیر دیوار وجد داشت،
«وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا»آنهابچه شهید(یتیم)بودکه پدرشان آدم صالحی بود، و پروردگار تو میخواست آنها به حدّ بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند. این رحمتی از پروردگار تو بود، من آن کارها را انجام دادم تا زیر دیوار محفوظ بماند و آن گنج خارج نشود و به دست بیگانه نیفتد، من این کارها را خودسرانه انجام ندادم(وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی)این بود راز کارهایی که نتوانستی در برابر آنها تحمّل کنی.
راسحون چندنکته رامتذکرشده است:نظام تشریع وتکوین
*کارهای خضر به خصوص کشتن نوجوان گرچه ظاهری بسیار زننده داشت، ولی باید توجّه داشت که فرق است بین نظام تشریع و تکوین، خداوند حاکم بر هر دو نظام است، در این صورت هیچ مانعی ندارد که خداوند گروهی مانند حضرت موسی(ع) را مأمور اجرای نظام تشریع کند، و گروهی یا شخصی (مانند خضر) را مأمور اجرای نظام تکوین.
از نظر نظام تکوین، هیچ مانعی ندارد که خداوند حتّی کودک نابالغی را دچار حادثه ای کند که جان بسپارد، چرا که وجودش ممکن است در آینده موجب خطرهای عظیم گردد، مانند اینکه پزشک دست یا پای کسی را قطع میکند تا میکرب سرطان از آن به سایر اعضاء سرایت ننماید.
کارهای حضرت خضر(ع)در ماجرای فوق در محدودة نظام تکوین بوده، ولی حضرت موسی(ع) مأمور کارها در محدودة تشریع بود، از این رو مقام موسی در این راستا از خضربالاتر بود، اگرچه در محدودة نظام تکوین، مقام خضر بالاتر بود.
از سوی دیگر این کار خضراز نشانه های رحمت الهی و پاداش او به پدر و مادر با ایمان بود، خضر به دستور خدا آن کودک کافر را(که اگر می ماند موجب کفر و انحراف پدر و مادر می شد)کشت، ولی به جای آن کودک، خداوند دختری به آن پدر و مادر مرحمت فرمود، که کانون ایمان و تقوا بود و به فرمودة امام صادق(ع)از نسل او هفتاد پیامبر، به وجود آمد. (تفسیر نورالثقلین، ج ۳، ص ۲۸۶).
در حدیثی از پیامبر اسلام(ع)نقل شده فرمود: هنگامی که موسی با خضردر کنار دریا ملاقات کرد، پرنده ای در برابر آن دو ظاهر شد، قطرهای آب دریا با منقارش برداشت، خضر به موسی گفت: «آیا میدانی این پرنده چه میگوید؟ موسی گفت: چه میگوید؟
خضر گفت: میگوید «وَ رَبِّ السَّماواتِ و الاَرضِ وَ رَبِّ الْبَحْرِ ما عِلْمُکُما مِنْ عِلْمِ اللهِ اِلّا قَدْرَ ما اَخَذْتُ بِمِنْقارِی مِنْ هذَا الْبَحْرِ؛ و سوگند به پروردگار آسمانها و زمین و پروردگار دریا، دانش شما دو نفر (موسی و خضر) در مقایسه با علم خدا نیست مگر به اندازة آنچه از آب در منقارم گرفتهام نسبت به این دریا» (بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۳۰۲).
و در روایت دیگر آمده: «این پرنده کوچکتر از گنجشک بود و از نوع پرستو بود و گفت: «علم شما در مقابل علم محمّد و آل محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ به اندازة مقدار آبی است که به منقار گرفته ام نسبت به دریا.
بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۲۸۰. روایت شده: حضرت محمد(ص) فرمود: «خدا برادرم موسی را رحمت کند، اگر تحمّل میکرد، عجیبترین شگفتیها را (ازخضر)می آموخت.
آنحضرت درادامه فرمود: اگر صبر میکرد، هزار شگفتی میدید. (نورالثقلین، ج ۳، ص ۲۸۲) و از امام باقر(یا امام صادق )علیهما السلام ـ نقل شده فرمود: «لَوْ صَبَرَ مُوسی لَاَراهُ الْعالِمُ سَبْعِینَ اُعْجُوبَةٍ؛ اگر موسی صبر و تحمّل میکرد، آن عالِم (خضر) هفتاد حادثة عجیب به موسی ـ علیه السلام ـ نشان میداد.» (بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۲۸۴ و ۳۰۱).
نیز روایت شده: از موسی (ع) پرسیدند: سختترین حادثة زندگی تو چه بود؟
موسی پاسخ داد: «هیچیک از آن همه مشکلات (عصر فرعون و عصر حکومت بنی اسرائیل با آن همه رنجها) همانند گفتار خضر ـ علیه السلام ـ برایم رنج آور نبود که خبر از فراق و جدایی خود از من داد و مرا از علوم خود محروم ساخت.» (تفسیر ابوالفتوح رازی، ذیل آیة ۷۸ کهف).
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:حضرت خضر،هنجارشکن«مُنکراتی» بود!
شیطونی(پرتحرکی)بچه ها،نشان ازهوش بالاست،اینگونه بچه ها تمایل دارند،همه اشیاء وکاربردآن راتجربه کنند.(کارآفرینند)
ازویژگیهای دیگربچه هایی که IQبالادارند،دست به کارهایی می زنندکه گروه های همسال آنها،کمترچنین کارهایی می کنند.
«شلختگی»وپایبندنبودن به قوانین حاکم ازدیگرویژگیهای «نوابغ»است.
نوابغ ،خالق افعالی هستند،که تاکنون کسی درذهنش خطورنکرده بود،واگرهم کرده بود،جرئتِ اقدامش رانداشتند،به تعبیری می شودگفت«هنجارشکن»...
ادیسون را ازمدرسه اخراج کردند که این بچه مدرسه را سرمان خراب کرده،..خرابگی های ادیسون درایستگاه قطار...واما حوصله ودرک مادرش استعدادهایش راشکوفاکرد.
خیلی ازکاشفان، سرکشفشان، اعضای بدنشان مصدوم شد وحتی جانشان رادر خلق آن اثر(کشفشان)ازدست دادند.
جایگاهشان در «زنگوله نُرمان»خیلی متفاوت ازاکثریت جامعه هستند،کارهایی می کنندکه «متعارف»نیست
تاحدی کارهایشان متعارف است که «منکراتی»محسوب می شودند«لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئًا نُّکْرًا ﴿٧٤کهف)،
توضیحات «خضر » در مورد سه حادثة غیرمتعارف :
چرا«کشتی» راسوراخ کردم؟«أَمَّا السَّفِینَة»
اما آن کشتی مال گروهی از مستمندان(فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ ،اعضای شرکت تعاونی که وضعیت مالی خوبی نداشتند) بود که با آن در دریا کار میکردند، و من خواستم آن را معیوب کنم و به این وسیله آن کشتی را از غصب ستمگر زمان برهانم. چرا که درآن منطقه پادشاه ستمگری بود که هر کشتی سالمی را به زور میگرفت،معیوب کردن من، برای نگهداری کشتی برای صاحبانش بود.
«وَأَمَّا الْغُلَامُ»علت قتل جوان
خضردرموردعلت جوان گفت: پدر و مادرش با ایمان بودند خضر به دستور خدا آن کودک کافر را(که اگر می ماند موجب کفر و انحراف پدر و مادر می شد)کشت، ولی به جای آن کودک، خداوند دختری به آن پدر و مادر مرحمت فرمود که ازهرنظربهترازآن پسربودند که از نسل او هفتاد پیامبر، زاده شد.
«وَأَمَّا الْجِدَارُ»چرا«دیوار»راساختم؟
و امّا آن دیوار از آنِ دو نوجوان یتیم در آن شهر بود، گنجی متعلّق به آن یتیمان در زیر دیوار وجد داشت،
«وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا»آنهابچه شهید(یتیم)بودکه پدرشان آدم صالحی بود، و پروردگار تو میخواست آنها به حدّ بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند. این رحمتی از پروردگار تو بود، من آن کارها را انجام دادم تا زیر دیوار محفوظ بماند و آن گنج خارج نشود و به دست بیگانه نیفتد، من این کارها را خودسرانه انجام ندادم(وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی)این بود راز کارهایی که نتوانستی در برابر آنها تحمّل کنی.
راسحون چندنکته رامتذکرشده است:نظام تشریع وتکوین
*کارهای خضر به خصوص کشتن نوجوان گرچه ظاهری بسیار زننده داشت، ولی باید توجّه داشت که فرق است بین نظام تشریع و تکوین، خداوند حاکم بر هر دو نظام است، در این صورت هیچ مانعی ندارد که خداوند گروهی مانند حضرت موسی(ع) را مأمور اجرای نظام تشریع کند، و گروهی یا شخصی (مانند خضر) را مأمور اجرای نظام تکوین.
از نظر نظام تکوین، هیچ مانعی ندارد که خداوند حتّی کودک نابالغی را دچار حادثه ای کند که جان بسپارد، چرا که وجودش ممکن است در آینده موجب خطرهای عظیم گردد، مانند اینکه پزشک دست یا پای کسی را قطع میکند تا میکرب سرطان از آن به سایر اعضاء سرایت ننماید.
کارهای حضرت خضر(ع)در ماجرای فوق در محدودة نظام تکوین بوده، ولی حضرت موسی(ع) مأمور کارها در محدودة تشریع بود، از این رو مقام موسی در این راستا از خضربالاتر بود، اگرچه در محدودة نظام تکوین، مقام خضر بالاتر بود.
از سوی دیگر این کار خضراز نشانه های رحمت الهی و پاداش او به پدر و مادر با ایمان بود، خضر به دستور خدا آن کودک کافر را(که اگر می ماند موجب کفر و انحراف پدر و مادر می شد)کشت، ولی به جای آن کودک، خداوند دختری به آن پدر و مادر مرحمت فرمود، که کانون ایمان و تقوا بود و به فرمودة امام صادق(ع)از نسل او هفتاد پیامبر، به وجود آمد. (تفسیر نورالثقلین، ج ۳، ص ۲۸۶).
در حدیثی از پیامبر اسلام(ع)نقل شده فرمود: هنگامی که موسی با خضردر کنار دریا ملاقات کرد، پرنده ای در برابر آن دو ظاهر شد، قطرهای آب دریا با منقارش برداشت، خضر به موسی گفت: «آیا میدانی این پرنده چه میگوید؟ موسی گفت: چه میگوید؟
خضر گفت: میگوید «وَ رَبِّ السَّماواتِ و الاَرضِ وَ رَبِّ الْبَحْرِ ما عِلْمُکُما مِنْ عِلْمِ اللهِ اِلّا قَدْرَ ما اَخَذْتُ بِمِنْقارِی مِنْ هذَا الْبَحْرِ؛ و سوگند به پروردگار آسمانها و زمین و پروردگار دریا، دانش شما دو نفر (موسی و خضر) در مقایسه با علم خدا نیست مگر به اندازة آنچه از آب در منقارم گرفتهام نسبت به این دریا» (بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۳۰۲).
و در روایت دیگر آمده: «این پرنده کوچکتر از گنجشک بود و از نوع پرستو بود و گفت: «علم شما در مقابل علم محمّد و آل محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ به اندازة مقدار آبی است که به منقار گرفته ام نسبت به دریا.
بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۲۸۰. روایت شده: حضرت محمد(ص) فرمود: «خدا برادرم موسی را رحمت کند، اگر تحمّل میکرد، عجیبترین شگفتیها را (ازخضر)می آموخت.
آنحضرت درادامه فرمود: اگر صبر میکرد، هزار شگفتی میدید. (نورالثقلین، ج ۳، ص ۲۸۲) و از امام باقر(یا امام صادق )علیهما السلام ـ نقل شده فرمود: «لَوْ صَبَرَ مُوسی لَاَراهُ الْعالِمُ سَبْعِینَ اُعْجُوبَةٍ؛ اگر موسی صبر و تحمّل میکرد، آن عالِم (خضر) هفتاد حادثة عجیب به موسی ـ علیه السلام ـ نشان میداد.» (بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۲۸۴ و ۳۰۱).
نیز روایت شده: از موسی (ع) پرسیدند: سختترین حادثة زندگی تو چه بود؟
موسی پاسخ داد: «هیچیک از آن همه مشکلات (عصر فرعون و عصر حکومت بنی اسرائیل با آن همه رنجها) همانند گفتار خضر ـ علیه السلام ـ برایم رنج آور نبود که خبر از فراق و جدایی خود از من داد و مرا از علوم خود محروم ساخت.» (تفسیر ابوالفتوح رازی، ذیل آیة ۷۸ کهف).
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:در این قسمت ازمقاله تحقیقی ،ازسایت«راسخون » هم بهره برده ام.
«مجمع البحرین» در کجا قرار گرفته است
دکتروهبه زحیلی (۱۹۳۲متولد_متوفی ۲۰۱۵)رئیس گروه فقه مذاهب اسلامی در دانشگاه دمشق،در تفسیر المنیر(۱۶جلدی) می گوید:« مجمع البحرین» محل اتصال دو دریای فارس و روم ( محل تلاقی اقیانوس هند و دریای سرخ )در تنگه ی باب المندب،بود.
«بابالمندب» تنگه آبی در قسمت جنوبی دریای سرخ به اقیانوس هند می باشد. «تنگهٔ بابالمندب» آبراه مهمی بود که راه عبور کشتیها «دوران قدیم»بود، از خلیج عدن و اقیانوس هند به درون دریای سرخ.
«باب المندب کجاست؟»
«دکترزحیلی» احتمال دومی را هم می گوید: محل تلاقی دریای روم و اقیانوس اطلس نزدیک تنگه ی جبل الطارق و رو به روی «طنجه»(Tangier یا Tangiers)سومین شهر مهم مراکش و شهری در نزدیکی جبلالطارق بین دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس در مراکش با جمعیت ۹۴۷٬۹۵۲ در سال ۲۰۱۴ میلادی).
«محمد طاهرابن عاشور» در تفسیر التحریر و التنویر (۳۰جلدی اش)می گوید: مکانی است در سرزمین فلسطین ، «محل اتصال رود اردن به دریاچه طبریه» رود بزرگی است که نزد اسرائیلی ها «بحر الجلیل» معروف است.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:مؤلف «تفسیر التحریر و التنویر»می گوید:حضرت موسی وهمراهش، بعد از یک شبانه روز پیاده روی به آنجا می رسند که از محل زندگی بنی اسرائیل(موسی) زیاد دورنبوده است.
کلمه التقاء درآیه:کلمه« التقاء» درآیه:مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ(دو دریا را در کنار هم روان کرده و مجاور یکدیگر قرارداده ) برخورد دو دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس نزدیک تنگه جبل الطارق یا برخورد خلیج بحرین و خلیج فارس رامی گویند.
این جمع شدن ، همچون برخورد دو دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس نزدیک تنگه جبل الطارق یا برخورد خلیج بحرین و خلیج فارس اینها دو خلیج هستند که با هم برخورد می کنند اما در یک دریا یا یک اقیانوس جمع نمی شوند چنان که خلیج عقبه و خلیج سویس در دریای سرخ جمع شده اند.
زمخشری(کشّاف): «۲دریا»را محل ملاقات موسی وخضرمی داند.
علامه طباطبایی(المیزان) می نویسد:« بعضی گفته اند: منتهی الیه دریای روم (مدیترانه) از ناحیه شرقی و منتهی الیه خلیج فارس از ناحیه غربی است، بنا بر این مقصود از «مجمع البحرین» آن قسمت از زمین است که به یک اعتبار در آخر شرقی مدیترانه و به اعتبار دیگر در آخر غربی خلیج فارس قرار دارد و به نوعی مجاز آن را محل اجتماع دو دریا خوانده اند.»
علامه طباطبایی(المیزان) می نویسد:« بعضی گفته اند: منتهی الیه دریای روم (مدیترانه) از ناحیه شرقی و منتهی الیه خلیج فارس از ناحیه غربی است، بنا بر این مقصود از «مجمع البحرین» آن قسمت از زمین است که به یک اعتبار در آخر شرقی مدیترانه و به اعتبار دیگر در آخر غربی خلیج فارس قرار دارد و به نوعی مجاز آن را محل اجتماع دو دریا خوانده اند.»
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِىَ حُقُباً
فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَیْنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِى الْبَحْرِ سَرَباً
ترجمه:و(به یادآور) زمانى که موسىبه جوان (همراهش) گفت: من دست از جستجو برنمى دارم تا به محلّ برخورد دو دریا برسم، حتّى اگر سالها (به راه خود) ادامه دهم.
پس چون به محلّ تلاقى آن دو (دریا) رسیدند، ماهى خود را (که براى غذا همراه داشتند) فراموش کردند. ماهى هم راه خود را به دریا برگرفت و رفت.
«مجمع البحرین»(محل ملاقات حضرت موسی-خضر)آیه ۶۰ سوره کهف
«آیت الله هاشمی رفسنجانی» در یکی از خطبه های نماز جمعه سال ۱۳۷۸ می گوید : در قرآن و درآیه ۶۰ سوره کهف از دریایی نام برده شده است که محل دیدار حضرت موسی(ع) با حضرت خضر(ع) است و آن «مجمع البحرین» نام گرفته است. اما این «مجمع البحرین» کجاست؟ ۹۵ درصد تفسیر ها از قرن اول تا ۱۴ می گویند که این دو دریا،( دریای فارس و دریای روم )است.
«آیتالله مهدی هادوی تهرانی» استاد سطح خارج حوزه علمیه، ۱۶ خرداد ۱۴۰۱ در تفسیر سوره مبارکه کهف، گفت: گفتوگوی موسی و خضر نشانه خلق و ادب دو پیامبر(ص) است، موسی(ع) با ادبیاتی بسیار متواضعانه با خضر صحبت کرد در آنجا نفرمود به من یاد بده، بلکه فرمود آیا از تو تبعیت کنم؟ و این در حالی است که موسی(ع) ولایت دارد و حتی میتواند امر کند که به من یاد بده.
وی با بیان اینکه ولایت از شئون نبوت است به خصوص نبی اولوالعزم،موسی(ع) میتوانست به خضر امر کند که به من یاد بده ولی با زبانی بسیار متواضعانه گفت آیا از تو تبعیت کنم و این همراهی را هم به اتباع تعبیر کرده که باز نوعی تواضع است. علامه فرموده است که موسی(ع)، تعلم و یادگیری را شرط نکرد که من دنبال تو راه میافتم به شرط اینکه چیزی به من یاد بدهی بلکه خودش را به عنوان شاگرد قرار داد.
ولایت تکوینی و تشریعی مانع تواضع در برابر علم نیست
آیتالله هادوی تهرانی تأکید کرد: مسئولان جمهوری اسلامی خوب است از این آیات درس بگیرند که یک پیامبر(ص) اولوالعزم وقتی به یک انسانی رسیده که علومی را به دست آورده، سراغ او میرود تا یاد بگیرد با اینکه او ولایت تکوینی و تشریعی دارد؛ خضر درست است از علم ویژه الهی برخوردار است ولی پیامبر(ص) نیست.
وی تأکید کرد: مسئولان کشور فکر نکنند همین که مسئولیتی گرفتند فرد فوقالعادهای شدهاند بلکه آنها همان افراد با همان دانش و معلومات قبلی بودهاند و الان وزیر، وکیل، شهردار و... شدهاند، بنابراین در اموری که تخصص ندارند واجب است به افراد متخصص رجوع کنند و ادبیاتی که قرآن هم به ما یاد داده، این است نه اینکه از موضع بالا حرف بزنند.
استاد سطح خارج حوزه علمیه با بیان اینکه ما در گذشته متأسفانه از این موارد زیاد دیدهایم و انشاءالله تکرار نشود، افزود: علامه آورده است که موسی(ع) مقام علمی او را خیلی تجلیل کرد و او را به منبع غیرمعلومی نسبت داد و گفت که «قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا»؛ در اینجا علم و عالم تجلیل شده است یعنی علم و عالمی که باعث رشد انسان است، چنین جایگاه والایی دارد. همچنین موسی(ع) عرض کرد که من میخواهم مقداری از علم تو را یاد بگیرم و وقتی خواست قول بدهد که سکوت کند، خیلی نرم گفت که «انشاءالله مرا ثابت قدم ببینی و صبر داشته باشم».
احترام به علم و عالم
«آیتالله مهدی هادوی تهرانی»گفت: یکی از مهمترین امور احترام به علم و عالم است؛ علامه طباطبایی(درالمیزان) فرموده است که البته خضر هم در اینجا احترام موسی(ع) را رعایت کرد و نفرمود برو دنبال کار و زندگیات، بلکه فرموده تو توانایی همراهی با مرا نداری. همچنین فرمود اگر با من بیایی تا وقتی من نگفتم، سؤالی نکن. تعبیر علامه طوری است که گویا خضر به اندازه موسی(ع) مؤدبانه رفتار نکرده است و این برداشت هم به نظر بنده درست است. همچنین وقتی موسی(ع) گفت که انشاءلله مرا صابر خواهی یافت، خضر گفت که «تا من خودم چیزی نگفتهام تو هیچ چیزی نباید بگویی».آیتالله هادوی تهرانی با تأکید بر رجوع به متخصصی که تخصص آن محرز و قابل اعتماد است، افزود: بعد از گفتوگوی موسی(ع) و خضر، تعبیر قرآن در آیه ۷۱ سوره کهف «فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَکِبَا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئًا إِمْرًا» این است که این دو به راه افتادند تا اینکه به کشتی رسیدند. علامه فرموده است «انطلقا»، یعنی دو نفری راه افتادهاند و یوشع بن نون همراه آنها نبوده و ظاهرا بنا نبوده مانند موسی(ع) چیزی از خضر بیاموزد.
ادبیات سخن گفتن موسی با خضر
وی افزود: اینها سوار کشتی شدند و خضر شروع به سوراخ کردن کشتی کرد و موسی(ع) اعتراض کرد که تو قصد داری مردم را به هلاکت بیندازی، کشتی غرق شود و فاجعه بزرگ خیلی بدی انجام دهی. تا موسی(ع) اعتراض کرد، خضر به او گفت: «قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا؛ من نگفتم که تو نمیتوانی با من صبر کنی؟». موسی(ع) عذرخواهی کرد و گفت مرا به خاطر این فراموشی مؤاخذه نکن. «قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا نَسِیتُ وَلَا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْرًا؛ مرا در عسر و تنگنای تکلیفی قرار نده».
استاد سطح خارج حوزه علمیه بیان کرد: خصوصیات روحی جناب موسی(ع) طوری بوده است که اجازه نمیدهد در برابر حادثهای که از آن اطلاع ندارد، صبور باشد، این آیات بیانگر آن است که انبیاء(ع)، انسانهایی با ویژگیهای انسانی و خلقیات متفاوت بودهاند، برخی صبور هستند و برخی با صبر کمتر.
ماجرای موسی وسامری
عکسالعملهای موسی(ع) هم در داستانهای مختلف بیان شده از جمله اینکه وقتی به میقات رفت و برگشت و دید قومش گوسالهپرست شدهاند، بسیار عصبی شد و ریش برادرش را گرفت و او را مؤاخذه کرد.
وی اضافه کرد: یا در ماجرای درگیری یکی از پیروانش با فرد قبطی، مشت محکمی بر او زد و او را کشت. آیات نشان میدهد که ایشان صبرش در برابر یکسری حوادث که البته دغدغههای دینی بوده، کم است و در عین حال به مقام نبوت و رسالت رسیده و پیامبر اولوالعزم شده و الواح را دریافت کرده است. از طرفی این پیام را دارد که انسان با وجود چنین محدودیتهایی باز میتواند رشد و کمال الهی را بپیماید و در این مسیر حرکت کند و به مقامات هم برسد. لذا انبیاء تافتههای جدابافته نیستند و به همین جهت هم الگو معرفی شدهاند./ ۱۶ خرداد ۱۴۰۱
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:«ماجرای عجیب یک عالم دینی بایک استاددانشگاه»
داستان موسی وخضر. آیات ۶۰ تا ۸۲ سوره کهف.«مجمع البحرین» کجاست؟
چراخضر،«کشتی»سالم راسوراخ کرد...«جوان بی گناه راکشت»...«بنایی رایگان» ساخت(دیوار) که صاحبانش به آنهابی احترامی کرده بودند(رانده بودند)«چراحضرت موسی درساخت دیواربه خضرکمک نکرد؟»...نقش«شیطان»دراین ماجرا...«ماهی مُرده ،چگونه راهی دریاشد؟»
چرااستاد،شاگرش رااخراج کرد!؟...
چرا... ادامه دارد..
کشته ومجروح شدن (محافظان اردوغان)شهر شرناق-ترکیه
محافظان اردوغان در سرناک(شرناق) کشته و زخمی شدند تیم حفاظت رئیس جمهور اردوغان در شهر «شرناک ادیل»(شرناق) دچار سانحه رانندگی شد.
در این حادثه یک مامور نیروی انتظامی کشته و ۳ نفر از جمله ۲ نیروی انتظامی مجروح شدند./چهارشنبه ۱۳ مارس ۲۰۲۴(۲۳ اسفند ۱۴۰۲)
کشته وجروح شدن (محافظان اردوغان)در شهر شرناک ادیل(شرناق)ترکیه ۲۳ اسفند ۱۴۰۲
اردوغان برای پلیس شهید تسلیت گفت رئیس جمهور اردوغان برای افسر پلیسی که در حادثه تصادف در شیرناک در جریان تجمع ماردین جان خود را از دست داد ابراز همدردی کرد. اردوغان گفت: برای افسر پلیس کشورمان که در حادثه رانندگی پس از سفرمان به شیرناک جان خود را از دست داد، رحمت الهی و برای افسران مجروحمان شفای عاجل آرزو دارم. او گفت.
کشته وجروح شدن (محافظان اردوغان)در شهر شرناک ادیل(شرناق)ترکیه ۲۳ اسفند ۱۴۰۲
شهر شرناک(Şernak)ترکیه
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: نقشه محل حادثه:شهر شرناک(شرناق)
اردوغان برای پلیس شهید تسلیت گفت رئیس جمهور اردوغان برای افسر پلیسی که در حادثه تصادف در شیرناک در جریان تجمع ماردین جان خود را از دست داد ابراز همدردی کرد. اردوغان گفت: برای افسر پلیس کشورمان که در حادثه رانندگی پس از سفرمان به شیرناک جان خود را از دست داد، رحمت الهی و برای افسران مجروحمان شفای عاجل آرزو دارم. او گفت.
کربلایی کاظم "ساروقی" کشاورز بیسوادی که در یک شب حافظ کل قرآن شد
تولدکربلایی کاظم کریمی ساروقی در سال ۱۲۶۰ هجری شمسی بوده است که مصادف با سال۱۲۹۸هجری قمری می باشد
اعجاز در۲۷سالگی رخ داده یعنی درسال ۱۲۸ ٧شمسی
وفات: ۱۳ مرداد سال ۱۳۳۶مصادف با٧ محرم ١٣٧٧
ماجرای کربلایی کاظم اززبان آیت الله مکارم شیرازی
اصل داستان: ماه رمضان بود که از سوی آیتالله حائری یک مبلّغ مذهبی به روستای ما آمد و ضمن سخنرانیهای خویش، دربارة نماز، روزه، خمس، زکات و ... بحث کرد و گفت: «هر مسلمانی حساب سال نداشته باشد و حقوق مالی خویش را ندهد نماز و روزهاش صحیح نیست».
من به خانه رفتم و به پدرم(کربلایی عبدالواحد) گفتم: «شما چرا زکات اموالت را نمیدهی؟» گفت: «پسرجان! این حرفها را از کجا میگویی؟»
گفتم: «این روحانی که از قم آمده میگوید: اگر کسی حقوق مالی خویش، هم چون زکات را ندهد مالش حرام است».
پدرم گفت: «او برای خودش میگوید».
من گفتم: «با این وضع، من دیگر در خانة شما نمیمانم» و به حالت قهر به قم رفتم.
پس از مدتی، پدرم کسی را فرستاد و مرا به روستا بازگردانید، و باز هم بحث ما ادامه یافت.
من اصرار داشتم او زکات مال خویش را بدهد، او هم میگفت: «این فضولیها به تو نمیرسد». تا آنکه بار دیگر من خانة پدر را بر سر این موضوع ترک کردم و به تهران رفتم، و آنجا مشغول کار شدم و پدرم باز کسانی را فرستاد و مرا به روستا بردند.
درگیری ما ادامه یافت و با خیرخواهی سالخوردگان روستا، پدرم حاضر شد مقداری زمین و بذر آن را به من واگذار کند تا من به طور مستقل به کار کشاورزی بپردازم و مستقل زندگی کنم.
او پذیرفت و یک قطعه زمین بزرگ با هشت بار گندم را به من واگذار کرد.
من، نیمی از گندم را به فقرا دادم و نیم دیگرش را کشت کردم و خدای متعال، برکتی داد که در آنجا بینظیر بود.
محصول را برداشتم و به شکرانة لطف خدای متعال با بینوایان نصف کردم و بسیار به فقرا و مستمندان کمک میکردم، و دوست داشتم همیشه یار و مددکار مردمان ضعیف و مستضعف باشم.
از این روی ما همواره بیشتر از زکات معمولی در راه خدا انفاق مینمودیم و خداوند هم برکت زیادی به آن میداد.
روزحادثه مهم
تا آنکه یک روز تابستان که برای خرمنکوبی به مزرعه رفته، و گندمها را جمع کرده بودم، هرچه منتظر شدم بادی نیامد و آسمان کاملاً راکد بود.
بالاخره مجبور شدم به طرف ده برگردم. در بین راه یکی از فقرای ده، به من رسید و گفت: امسال چیزی از محصولت را به ما ندادی؛ آیا ما را فراموش کردهای؟
گفتم: خیر، خدا نکند که من فقرا را فراموش کنم، ولی هنوز نتوانستهام محصول را جمع کنم و این را بدان که حقّ تو محفوظ است.
او خوشحال شد و به طرف ده رفت، ولی من دلم آرام نگرفت.
به مزرعه برگشتم، و مقداری گندم با زحمت زیاد جمع کردم و برای آن مرد فقیر برداشتم، و قدری هم علوفه برای گوسفندانم درو کردم و چند ساعت بعد از ظهر، یعنی حدود عصری بود که گندمها و علوفهها را برداشته، به طرف ده به راه افتادم.
مکان حادثه«معجزه»
قبل از آنکه وارد ده بشوم، به باغ امام زادة مشهور به ۷۲ تن رسیدم. من روی سکوی در امامزاده برای رفع خستگی نشستم و گندمها و علوفهها را کناری گذاشتم و به طرف صحرا نگاه میکردم.
دیدم دو نفر جوان که یکی از آنها بسیار با هیبت و خوش قد و قامت بود، با شکوه و عظمت عجیبی به طرف من میآیند. لباسهای آنها عربی بود و عمّامة سبزی به سر داشتند.
وقتی به من رسیدند، سلام کردم، پاسخ مرا با محبت دادند. همان آقای با شخصیت مرابااسم صداکردند و گفتند:
کربلائی کاظم! بیا با هم برویم فاتحهای در این امامزاده برای آنها بخوانیم.
من گفتم: آقا، من قبلاً به زیارت رفتهام و حالا باید برای بردن علوفه به منزل بروم. فرمودند: بسیار خوب این علوفهها را کنار بگذار و با ما بیا فاتحهای بخوان. من هم اطاعت کردم.
من فکر کردم که آنان راه امامزاده را بلد نیستند، امّا هنگامی که حرکت کردیم دیدم آنان جلوتر میروند.
ابتدا «امامزاده شاهزاده حسین »را زیارت کردیم. آنان سورة حمد و قلهوالله را خواندند، و من چون سواد نداشتم به همراه آنان میخواندم و صندوق را نیز میبوسیدم، و دور میزدم، ولی آنان چنین نمیکردند و تنها میخواندند.
سپس از آنجا بیرون آمدیم تا به امامزادة دیگری که« ۷۲تن »میگفتند رفتیم.
در آنجا دو امامزاده به نامهای «امامزاده جعفر و امامزاده صالح »دفناند و یک قسمت هم به نام «چهل دختران »معروف است. باز هم من دور میزدم و قبر را میبوسیدم اما آنان باز هم فاتحه میخواندند.
همان آقای با هیبت رو به من کردند و فرمودند: «کربلایی کاظم! پس چرا چیزی نمیخوانی؟»
گفتم: آقا من سواد ندارم.
گفتند: « نگاه کن به آن کتیبه، میتوانی بخوانی».
نگاه کردم، کتبهای دیدم که نه پیش از آن دیده بودم و نه بعد از آن دیدم. نگاه کردم، دیدم به خط سفید و پر نوری این آیة شریفه نوشته شده بود:
إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّـهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ ۗ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ ۗ تَبَارَکَ اللَّـهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ ﴿٥٤اعراف﴾آیه را خواندم،
آنگاه آنهاجلوتر آمدند،ودست خویشتن را از پیشانی تا سینهام کشیدند، و سورة حمد را خواندند و به چهرة من فوت کردند و همة قرآن را در سینة من نهادند.
من صورتم را برگرداندم که به آنها چیزی بگویم.
ناگهان دیدم کسی آنجا نیست!
و از آن آقایی که تا همین لحظه دستشان روی سینة من بود خبری نیست،
و دیگر از آن نوشتهها هم که روی سقف بود چیزی وجود ندارد.
در این موقع دچار ترس و رعب عجیبی شدم،
و دیگر نفهمیدم چه شد، یعنی بیهوش روی زمین افتاده بودم.
هنگامی به خود آمدم که دیدم شب فرا رسیده است.
برخاستم، جریان را فراموش کرده بودم. و در بدنم احساس خستگی عجیبی مینمودم. خودم را سرزنش میکردم که مگر تو کار و زندگی نداری، آخر اینجا چه کار میکنی!؟
بالاخره از امام زاده بیرون آمدم و بار علوفه را به دوش گرفتم و به سوی ده حرکت کردم. در بین راه متوجه شدم کلمات عربی زیادی بلد هستم.
ناگهان به یاد تشرّفی که روز قبل خدمت آن آقا پیدا کرده بودم افتادم. باز ترس و رعب مرا برداشت. ولی زود خودم را به منزل رساندم.
اهل خانه خیلی مرا سرزنش کردند که تا این موقع شب کجا بودی؟
من چیزی نگفتم و علوفه را به گوسفندان دادم و صبح زود آن گندمها را به در خانة آن مرد مستمند بردم و به او دادم و بدون معطّلی به نزد پیشنماز محل، آقای حاج شیخ صابر عراقی رفتم، و داستان خودم را از اول تا به آخر گفتم.
آقای «عراقی »به من گفت آنچه را میدانی بخوان. من آنها را خواندم. او ساعتها مرا امتحان کرد. نخست سورة رحمان را پرسید، بعد سورة یس، مریم و سورههای دیگر قرآن را. من از هر کجا پرسید، از حفظ و بدون کوچکترین لغزش همه را تلاوت کردم.
سپس قرآن را بوسیدم. و آقای عراقی به مردمی که آنجا بودند، گفت: مردم کاظم درست میگوید، او مورد لطف قرار گرفته است.
مردم بر سر من ریختند و لباسهایم را به عنوان تبرّک بردند،
آقای صابر عراقی به زحمت مردم را از خانه بیرون کرد و به من گفت: کاظم اگر جان خودت را دوست داری شبانه از این محل برو. در غیر این صورت به عنوان تبرّک به دست مردم آسیب خواهی دید.
گفتم: خرمن و گوسفندانم را چه کنم؟
گفت، من دستور میدهم آنها را حفظ و جمعآوری کنند و پولی هم به من داد و شبانه به ملایر آمدم.
آنجا نیز مردم قصه مرا برای حجت الاسلام سیّد اسماعیل علوی بروجردی که از علمای ملایر بود گفتند و ایشان تشریف آوردند و با من ملاقات کردند و با اصرار مرا بردند،
جلسهای تشکیل دادند و قصة مرا برای شخصیتهای ملایر نقل کردند. آنها مرا بسیار آزمایش و امتحان نمودند و همه تعجّب میکردند./پایان خاطره آیت الله مکارم شیرازی
کربلایی کاظم اززبان فرزندش حاج اسماعیل کریمی
واعظی که کربلایی کاظم رامتحول کرد
پدرم، روستازاده و کشاورز بود. یک روز که پای منبر واعظِ روستای خود «ساروق» نشسته بود و به سخنان او دل سپرده بود؛ از زبان واعظ می شنود که:«هر کس زکات مال خود را ندهد، نمازش درست نیست؛ و مالش غصبی است. اگر ملکی و خانه ای از درآمد مالش بخرد، غصبی خواهد بود و در قیامت، خدا او را مؤاخذه خواهد کرد».
کربلایی کاظم پس شنیدن این مطلب در چند سخنرانی، به گونه ای جدّی به مسئله پاکسازی اموال از طریق زکات اهتمام می کند.
هجرت کربلایی کاظم
با اندکی توجّه درمی یابد صاحب مِلکی که او برایش کشاورزی می کند، زکات مال خود را نمی دهد و طبعاً زمینهای او غصبی است. با درک این مطلب،
کشاورزی را رها می کند و برای امرار معاش از ساروق خارج شده و در مابین اراک و قم، که جاده ماشینی ساخته می شد، به کارگری می پردازد.
پس از نزدیک به یک سال که برای سرکشی به ارحام و بستگان خود به روستا، می آید متوجّه می شود که صاحب ملکی که برایش کار می کرد، توبه کرده و اکنون زکات مال خود را می دهد. از طرفی از بستگان کربلایی کاظم تقاضا کرده تا کربلایی را به سر ملک و کشاورزی او در آن برگردانند. ایشان پس از اطمینان کامل از توبه صاحب ملک، به شغل رعیتی بازمی گردد؛ و صاحب ملک قطعه زمین کوچکی را نیز به کربلایی کاظم می دهد تا افزون بر کار برای ارباب، بر روی زمین خودش نیز کار کند.
مرحوم ابوی در موقعی که خرمن را می کوبید و گندم را از کاه جدا می کرد، سهم مالک را می پرداخت و همان جا زکات سهم خود را جدا می کرد و به مستحقّی که به طور کامل از وضع زندگی و معاش او مطلّع بود، می داد.
افزون بر این، پس از جدا کردن خرج سالانه خود و بذری که برای کاشت سال بعد کنار می گذاشت، مابقی را بین فقرا تقسیم می کرد.
چند سالی به همین منوال می گذرد،
سالی در موقع خرمن و هنگامی که هنوز گندم را از کاه جدا نکرده بود، همان شخصی که هر ساله زکات مال خود را به او می داد، به سراغش می آید و می گوید: بچه هایم نان ندارند. ایشان می گوید: می بینی که باد نمی آید؛ ولی سعی می کنم مقداری گندم برایت تهیه کنم.
شخص مستمند می رود. پس از رفتن او، کربلایی به وسیله غربال مقداری گندم از کاه جدا کرده، وزن می کند و به منزل او می برد؛ و از آنجا به باغ خود که پایین ده بود، می رود تا اندکی علوفه برای گوسفندانش تهیه کند.
پس از این، عازم منزل می شود.
سر راه، نزدیک «امامزادگان هفتاد و دو تن»، دو نفر سیّد خوش سیما را می بیند که جلو درِ آستانه امامزاده ایستاده و او را به نام صدا می زنند؛ و از او می خواهند علوفه را روی سکّوی جلوی در گذاشته و به اتفاق آنها به داخل برود.
یاد آوری این نکته لازم است که امامزاده ها در سه قسمت یک باغ مدفونند؛ به این ترتیب که شانزده تن از آنان که در قسمت غربی مدفون اند، مَرد هستند و چهل تن که در قسمت میانی دفن شده اند، چهل زن و دختر هستند و در قسمت شرقی باغ نیز پانزده مرد و یک زن مدفون هستند. بزرگِ امامزادگان قسمت غربی، امامزاده جعفر است و بزرگ امامزادگان شرقی، علی الصّالح عبدالله اصغر بن امام زین العابدین علیه السلام است که در آنجا یک نفر خانم - به نام نصرت خاتون - نیز دفن است.
آن دو سیّد بزرگوار داخل امامزاده اوّلی شده، فاتحه می خوانند و به سمت چهل دختران می روند و داخل می شوند؛ و به مرحوم پدرم می گویند: شما هم بیایید.
مرحوم پدرم می گوید: متولّیان امامزادگان می گویند: فقط زنها می توانند داخل این قسمت شوند و ممنوع است آقایان به این قسمت وارد شوند! آن دو بزرگوار می گویند:فعلاً بیایید داخل؛ اشکال ندارد.
ایشان هم داخل می شود و پس از قرائت فاتحه برای آنان به سمت امامزادگان قسمت شرقی عازم می شوند که «مدفن امامزاده عبیدالله بن علی الصّالح» و سایر امامزاده ها را زیارت کنند.
پس از زیارت و خواندن فاتحه، نماز و دعا، یکی از آن آقایان که کربلایی هیچ یک را قبلاً ندیده و نمی شناخت؛ به بالای حرم، دورتادور سقف اشاره می کند و به پدرم می گوید: این کتیبه ها را ببین و بخوان.
پدرم به محلّ مورد اشاره نگاه می کند و در آنجا خط هایی نورانی می بیند؛ که گویی با آب طلا نوشته شده است؛
خطهایی که آنها را هیچ گاه در گذشته که بارها و بارها به امامزاده آمده بود، ندیده بود.
به آنها می گوید: من درس نخوانده ام و هیچ سواد ندارم و نمی توانم بخوانم؛ تشخیص می دهم که خطهایی نورانی در آنجا نوشته شده است که تا کنون ندیده ام؛ ولی قادر به خواندن آنها نیستم.
یکی از آقایان سادات می فرماید: محمدکاظم! بخوان؛ می توانی بخوانی.
پدرمجددمی گوید: نمی توانم بخوانم؛ سواد ندارم.
باز هم همان آقا می فرماید: بخوان می توانی؛
بگو: إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّـهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ ۗ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ ۗ تَبَارَکَ اللَّـهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ ﴿٥٤اعراف﴾ ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیَةً ۚ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ ﴿٥٥﴾ وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا ۚ إِنَّ رَحْمَتَ اللَّـهِ قَرِیبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِینَ ﴿٥٦﴾ وَهُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالًا سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَنزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ ۚ کَذَٰلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ﴿٥٧﴾وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ ۖ وَالَّذِی خَبُثَ لَا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِدًا ۚ کَذَٰلِکَ نُصَرِّفُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ ﴿٥٨﴾ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ﴿٥٩اعراف﴾
در حین خواندن آیه به وسیله یکی از آقایان و تکرار آن به وسیله کربلایی کاظم؛ بر سینه کربلایی دست می کشند. کربلایی به گونه ای غرق در خواندن کلام الله با لهجه خوش آن بزرگوار می شود که حضور آنان را از یاد می برد؛
وقتی به خود می آید، می بیند آن دو بزرگوار از نظر غایب شده اند! و فرصتی برای گفت وگو و پرسش از آنان برای او نمانده است! با یک دنیا افسوس که چرا آن گونه که باید از آنان تجلیل نکرده است! و ای کاش می توانست بیش از این با آن دو بزرگوار مصاحبت می کرد! با خطور این اندیشه ها و مهابت آنچه برایش پیش آمده، بیهوش می شود.
شب فرا رسیده، و پاسی از شب گذشته بود، تعدادی شمع که در امامزاده روشن کرده بودند، تمام شده و رو به خاموشی گذاشته بود. مرحوم والد نقل می کرد که:
این بیهوشی تا صبح روز بعد ادامه داشت.
با نسیم صبحگاهی به خود آمده، از جا برخاستم و به زحمت درِ امامزاده را در تاریکی پیدا کردم. نماز صبح را در امامزاده خواندم. به این امید که آن بزرگواران را دوباره ببینم، چند بار به محلّ واقعه آمدم؛ ولی از آنان خبری نبود. از کتیبه ها و آیاتی که بر روی قسمت فوقانی دیوار نوشته شده بود نیز اثری باقی نمانده بود.
از امامزاده بیرون آمدم و علوفه را از همانجا که گذاشته بودم، برداشتم و به طرف خانه حرکت کردم. در راه، با خود زمزمه می کردم! گویا چیزهایی می دانستم؛ مطالبی را می خواندم؛ سینه ام مملو از کلماتی بود که معانی آن را نمی دانستم؛ ولی هر گاه آنها را می خواندم، قلبم آرامش پیدا می کرد، احساس سرحالی و سبکی می کردم.
بین راه که مردم با من برخورد می کردند، سلام و علیکی می گفتند و می پرسیدند: از دیروز تاکنون کجا بودی؟ سراغت را می گرفتند و می گفتند: فرزند کربلایی عبدالواحد گم شده است.
به منزل آمدم؛ خانواده و پدر و مادرم دورم جمع شدند و پرسیدند: از دیشب تاکنون کجا بودی؟ همه جا سراغت را گرفتیم؛ ولی تو را پیدا نکردیم. منزل همه دوستان، بستگان و آشنایان را جویا شدیم؛ ولی اثری از تو نیافتیم.
حتّی سر خرمن و باغ هم رفتیم؛ هیج جا از تو نشانی نبود. گفتم: من شب را در امامزاده به صبح رساندم؛ و آنها گفتند: مگر دیوانه شده ای! تا صبح، در امامزاده چه می کردی؟
در آن زمان، مرحوم حاج آقا صابری عراقی که واعظی متّقی، متدیّن، ملاّ و مشهور بود، همه ساله به ساروق می آمد و مدّتی در آنجا می ماند و مردم را موعظه و ارشاد می کرد. وقتی این واقعه رخ داد،
آقای صابری عراقی در ساروق بود. مرحوم ابوی نقل می کرد که پس از این که از امامزاده برگشته بود، نزد آقای صابری می رود. معمولاً مردم از روستاهای اطراف نزد او می آمدند و مسائل شرعی خود را از او می پرسیدند و او به مسائل یک یک آنان رسیدگی می کرد. پس از این که مردم مسائل خود را مطرح می کنند و آقای صابری به آنها رسیدگی می کند، کربلایی کاظم پس از احوالپرسی به صابری(واعظ )می گوید:من قرآن را به طور تمام و کمال حافظ شده ام!
آقای صابری مرتبه اوّل متوجّه مطالب کربلایی کاظم نمی شود. کربلایی دوباره تکرار می کند. آقا می گوید:
شاید خواب دیده ای یا قبلاً سواد داشته ای و بخشی از قرآن را حفظ کرده ای!
ایشان می گوید: من هیچ گاه درس نخوانده ام. و برای این که از مردم تأیید بگیرد، رو به آنان کرده و می گوید: ای اهالی ساروق! شما می دانید که من تاکنون هیچ گاه به مکتب نرفته ام
پدرم کربلایی عبدالواحد مرد بی بضاعتی است و نمی توانسته مرا به مکتب بفرستد و یا معلّم سر خانه برایم بگیرد تا مرا با سواد کند. اگر کسی می داند که من درس خوانده ام به آقا عرض کند.
همه اهالی بالاتّفاق می گویند: آقا محمدکاظم درس نرفته و مکتب ندیده است، ما شاهدیم که ایشان هیچ گاه تاکنون سواد نداشته است.
اهالی دهات دیگر هم می گویند: ما نیز تاکنون نشنیده ایم که محمدکاظم کریمی سواد داشته باشد. ما از گذشته، او را فردی بی سواد می دانستیم.
پدرم می گوید: پس از این، به ملاّ گفتم: قسمتی از اینها را دیروز عصر در بیداری در امامزاده به من یاد داده اند؛ و من آن را فراگرفته ام؛ بلکه الآن می بینم، بسیار بیشتر از آنچه به من گفته اند، در سینه و حافظه دارم.
وقتی همه ماجرا را گفتم، حاج آقاصابری بلند شد و به اتّفاق ایشان و اهالی به امامزاده آمدیم.
پس از زیارت، به این سو و آن سو نگاه کردند و اثری از آن آیات نیافتند. در این هنگام که متوجّه رخداد فوق العاده و کرامّت و تفضّل الهی شده بودند،
جمعیت حاضر به سوی من هجوم آوردند و به قصد تبرّک، لباس مرا پاره پاره کردند؛ سپس مرا به عزّت و احترام تمام به دِهْ آوردند.
آقای صابری می پرسید: «معجزه بود، امام زمان بود، چه شد و آنها که این کرامّت را به تو عطا کردند، نشناختی؟
به هر حال تا مدّتی صحبت من سر زبانها بود؛ تا اندک اندک از خاطر مردم رفت و من هم از ترس اینکه با گفتن ماجرا به مردم یا با خواندن آشکار قرآن از ثواب عملم کم شود یا گفته شود که برای شهرت چنین می کند، سعی می کردم آن را پنهان کنم.
کار رعیتی خود را کماکان ادامه دادم و همه ساله زکات مال خود را می پرداختم و از همان وقت، نافله و نماز شب را به طور مرتّب و بهتر از قبل می خواندم.
چه شد که مردم آن معجزه رافراموش کردند وکربلایی کاظم ازسرزانها افتاد(شأن ومنزلتش حفظ نشد)
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:چراحدود۳دهه دوران «فترت»اتفاق افتاد!چه قصوراتی انجام گرفته بود؟
پدرم گفت: پس از مدتی، کم کم مردم مرا فراموش کردند و کسی سراغ مرا نمی گرفت. پیوسته در خفا به خواندن قرآن مشغول بودم و البته خودم نیز آن طور که باید قدر خود را ندانسته و به درستی درک نکردم که خدای متعال چه موهبت بزرگی به من عطا کرده است!
من که فرزند ارشد کربلایی محمدکاظم هستم، نزدیک به ۲۳ سال پس از این واقعه زمانی که پدرم در سنین بالای پنجاه سالگی بود، و من کودکی هفت یا هشت ساله بودم، ماجرا را از پدرم شنیدم.
ما در ساروق منزلی داشتیم که از سه اتاق تودرتو تشکیل می شد. پدرم در اتاق آخری که صندوق خانه هم بود، مقداری کاه و یونجه خشک برای گوسفندها ذخیره کرده بود.
موقعی که پدرم برای تهیه خوراک گوسفندان و گاوهای خود به آن اتاق می رفت تا با مخلوط کردن یونجه ها با کاه خوراک دام را فراهم کند، من شاهد زمزمه و آوازهایی از وی بودم؛ نزدیک می رفتم تا ببینم پدرم چه چیزی را زمزمه می کند؛ و او زمزمه را قطع می کرد.
گاهی که متوجّه نبود، به طور پنهان گوش می دادم؛ ولی از آنچه می خواند سر در نمی آوردم. گاهی نیز از او می پرسیدم: پدر! چه می خوانی و چرا فقط هر وقت به صندوق خانه می روی، می خوانی؟ می گفت:
تو چه می دانی چه می خوانم! بزرگ که شدی می فهمی که من چه می خواندم، برو سراغ کارت و به من کاری نداشته باش.
پدرم از بس که ساده بود، گمان می کرد اگر به من که فرزندش هستم، بگوید که قرآن می خواند، ثواب قرآنش کم خواهد شد یا ممکن است من آن را به مردم بگویم.
پس از مدّتی به دلیل عائله مند شدن، خشکسالی و نبود بضاعت، گوسفندها، گاوها و ملک اندک را از دست می دهد و روزگار را با کارگری می گذراند.
سفربه کربلا
به یاد دارم زمانی که مرحوم پدرم تصمیم گرفت به کربلا برود، به مرحوم مادرم سفارش ما را کرد و گفت: می خواهم به مسافرت بروم و به کربلا مشرّف شوم.
پیش از سفر، مخارج یک سال را با محصولات مختصری که از باغ عایدش شده بود، برای ما گذاشت و در سال ۱۳۱۷ *عازم مسافرت و هجرت از وطن به سوی کربلا شد. آن موقع ساروق خود بر سر راه کربلا و کاروان رو بود؛ مردم با کجاوه، اسب و قاطر به سوی عتبات عالیات روانه می شدند؛ در حالی که پدرم همان راه را پیاده در پیش گرفت و رفت.(مدیریت سایت:سفربکربلا۱۳۲۷است)*
حوادث سفرکربلا-بین مسیر
در راه به «جوکار» و به «حسین آباد» ملایر و سپس عصر آن روز به «دهِ سیّد شهاب» وارد می شوند. در آنجا سراغ منزلی را می گیرد که شب را استراحت کند. مردم او را به منزل فردی به نام «مشهدی رحمان بیات» راهنمایی می کنند؛ و پدرم به منزل او وارد می شود و میزبان از او به گرمی استقبال می کند. پس از صرف شام، از او جریان مسافرت و شغلش را جویا می شود.
مرحوم پدرم قصد سفرش را بازگو می کند و مشهدی رحمان می گوید: من سخت به کارگر و دروگر نیازمندم. و «مشهدی رحمان»از او تقاضا می کند که یکی دو روز به او کمک کند و اگر خواست همان جا بماند تا پس از پایان درو، راهی کربلا شود.
فردای آن روز پدرم به همراه فرزندان مشهدی به سوی زمینهای وی روانه می شود و کار درو را آغاز می کنند. فرزندان مشهدی می بینند دروگر خوبی است؛ به او می گویند: همین جا نزد ما بمان و هر چه بخواهی به تو می دهیم. پدرم به آنها می گوید: ان شاءالله اگر سال آینده توفیق شد، نزد شما خواهم آمد.
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:چراحدود۳دهه دوران «فترت»اتفاق افتاد!چه قصوراتی انجام گرفته بود؟همانطورکه خداوندحکیم بی دلیل عطانمی کند،بی دلیل هم محروم نمی کند! آیانمیتوان گفت آن میهمانی ها،تغذیه صاحبخانه و تعاملات آن ایام تأثیرگذاربوده است!؟
چگونه بعداز۲۷سال "کربلایی کاظم"مجددمنزلت خودربدست آورد
شب که به منزل بر می گردند، می بینند صاحب خانه به دل درد شدیدی مبتلا شده است. بستگان و فرزندان تصمیم می گیرند برای مداوای پدر خود، فردا او را به تویسرکان ببرند. بر سر اینکه چه کسی او را ببرد، بحث می کنند و درنهایت قرعه به نام پدر من که مهمان بوده می افتد و قرار بر این می شود که روز بعد پدرم به همراه مشهدی به تویسرکان بروند و پس از معاینه و مداوای طبیب به ده «سیّد شهاب» برگردند.
حادثه دوم
صبح روز بعد پدرم خیلی زود از خواب بلند می شود و برای رفتن آماده می شود و به سوی مقصد حرکت می کنند. فاصله بین دِه «سیّد شهاب» تا تویسرکان، دو فرسخ بیشتر نیست. هوا خوب و مساعد بوده است.
در همان زمان جناب حجت الاسلام شیخ محمد سبزواری، عالم، واعظ و مدرّس شهر تویسرکان به اتّفاق آقای خالصی زاده که از طرف دولت عراق که دست نشانده انگلیس بوده و در تویسرکان در تبعید به سر می برده است، برای خواندن فاتحه اهل قبور از شهر بیرون رفته بودند؛ و پس از خواندن فاتحه در حال قدم زدن به سوی شهر در حرکت بودند که با کربلایی محمدکاظم و مشهدی رحمان همراه می شوند. مرحوم پدرم با مشهدی پشت سر آنها بودند.
پدرم می شنود که آنها در حال مباحثه هستند و یکی از آنان آیه ای از قرآن را می خواند و ترجمه می کند. - نظیر آیه مورد نظر که آقای خالصی زاده آن را می خوانده، در قرآن متعدّد است؛ با این تفاوت که قبل و بعد آنها با هم فرق دارد
- پدرم می بیند آیه ای که خوانده شده با توجّه به آیات ماقبل و مابعد خود، اشتباه خوانده شد؛ از پشت سرِ آنان صدا می زند: نشد، غلط خواندی. حاج آقای خالصی زاده نگاهی به پشت سر می کند و جز یک مرد دهاتی، همراه با یک نفر دیگر که سوار بر الاغ است کسی را نمی بیند.
از این رو می گوید: مرد دهاتی! تو چه می دانی که من غلط خواندم یا درست؟! ایشان می گوید: قرآن خواندن که دهاتی و شهری ندارد، آقا! اشتباه خواندید، قبول کنید که اشتباه خواندید؛ من همه قرآن را از حفظ می خوانم بی آنکه درس خوانده باشم و به مکتب رفته باشم. اگر باور نداری، بسم الله امتحان کن.
این برخورد، آغاز آشنایی پدر من با مرحوم خالصی زاده می شود که تا آخر ادامه داشت.
خالصی زاده طبیب هم بود
در باقیمانده راه به طور مختصر ماجرای خود را برای آقای خالصی زاده نقل می کند. ایشان می پرسند: این همراه شما کیست؟ می گوید: مریض است و او را نزد حکیم می برم. مرحوم آقای سبزواری می فرمایند: خود آقا، حکیم هم هستند؛ او را به منزل بیاورید تا معاینه اش کنند.
به اتّفاق منزل آقای خالصی زاده می روند. پس از معاینه و تهیه دارو، مشهدی را روانه «سیّدشهاب» می کنند و مرحوم پدرم را در آنجا نزد خود نگاه می دارند؛ تا آقای خالصی زاده به کمک او همه قرآن را حفظ کند.
پس از مدّتی که نزدیک به یک سال از رفتن پدر ما گذشت؛ و ما از ایشان اطلاعی نداشتیم؛ ناگهان نامه ای از او در شب عید نوروز سال ۱۳۱۸ ش. به ساروق رسید.
پدرم در نامه سفارش کرده بود که عمویم ما را به تویسرکان ببرد. باغی داشتیم، فروختیم و قدری اثاث خانه را به الاغ بار کرده و به سمت تویسرکان حرکت کردیم. در آن زمان در روستاها ماشین نبود و حمل و نقل با چهارپایان انجام می شد.
فروردین سال ۱۳۱۸ ش. مصادف بود با این که از طرف حکومت وقت؛ یعنی رضاشاه ملعون، چادرها را از سر زنها برمی داشتند. مادرم را از کوچه باغها مخفیانه به منزل آقای خالصی زاده رساندیم. در حوالی منزل ایشان، آزاد بودند و دیگر در آنجا کسی جرأت نمی کرد به خانم مرحوم خالصی زاده در موقع بیرون آمدن از منزل یا رفتن به مسجد یا حمّام حرفی بزند یا متعرّض شود. مرحوم مادرم همراه ایشان با چادر رفت و آمد می کرد. *2*
پدرم یکی، دو سال نزد آقای خالصی زاده ماندند تا ایشان قرآن را به طور کامل حفظ کند. قرار شد در آخرکار، آقای خالصی زاده امتحان شود. موقع امتحان، وقتی سه، چهار جزء از قرآن را خواند، اشتباهات بسیاری داشت. از جمله اینکه اواخر آیه ها را که شبیه و نظیر دیگر آیات بود، جا به جا می خواند. مثلاً علیمٌ حکیم را علیمٌ عظیم می خواند. به هر حال، اقرار کردند که هرگز قادر نیستند مانند مرحوم ابوی قرآن را حفظ کنند؛ زیرا حفظ ابوی به معجزه الهی بوده است.
دعوت دانشگاه الازهر-ازکربلایی کاظم
مرحوم خالصی زاده نامه ای به مرحوم سیّد هبةالدّین شهرستانی نوشتند. مرحوم شهرستانی در آن زمان از عالمان طراز اوّل شیعه و مقیم نجف اشرف بودند. حکیم خالصی زاده در نامه خود پیشنهاد کرده بود که به همّت مرحوم شهرستانی، پدرم به «کنگره حفّاظ قرآن» در دانشگاه الأزهر معرّفی شوند.
پس از یکی، دو سال که پدرم در تویسرکان ماند؛ مردم دِه «سیّدشهاب» از آقای خالصی زاده تقاضا کردند که اجازه دهد محمدکاظم به اتّفاق خانواده اش در «سیّد شهاب» ساکن شود تا محافظت انبار قلعه های آنها را به عهده گیرد و از این طریق، مخارج خانواده خود را تأمین کند. با موافقت آقای خالصی زاده پدرم در «سیّدشهاب»برمی گرددو به کارگری و خارکنی مشغول شد.
تا اینکه پدرم یکی از روزها در ملایر با آقای سیّد اسماعیل علوی برخورد می کند؛ که از بنی اعمام مرحوم آیت الله العظمی بروجردی - رضوان الله تعالی علیه - بوده و ریاست ثبت اسناد ملایر را به عهده داشته است.
از طریق مرحوم سید اسماعیل علوی با شخص دیگری به نام ابوالقاسم مجتهدی که رئیس دادگستری ملایر بوده است، آشنا می شود؛ و آنها از کیفیت حال مرحوم پدرم اطلاع پیدا می کنند.
دوران شهرت مجددکربلایی کاظم
از این زمان به بعد، باز فصل دیگری در زندگی پدرم و دوران شهرت پدرم آغاز می شود؛ زیرا آنان شرح حال او را همراه با عکسهایی از پدرم در روزنامه آن روز ملایر به چاپ می رسانند. از همین جا، آوازه مرحوم ابوی فراگیر می شود. ابتدا علمای آن روز همدان، به ویژه آقاملاّعلی همدانی، علمای کرمانشاه، بروجرد و سپس دیگر شهرهای ایران متوجّه ماجرا می شوند.
در همین زمان آقای علوی و آقای مجتهدی، هر دو در ملایر بودند و تصمیم می گیرند از وجود این مرد، به گونه ای شایسته استفاده کنند و این «کرامّت و لطف بزرگ الهی» را به عموم مردم معرّفی و عرضه کنند؛ تا از این راه، ایمان و یقین مردم افزایش یابد و سبب عبرت و تنبّه آنان گردد. برای این کار مقدّماتی فراهم می کنند و به گونه ای برنامه ریزی می کنند که پدرم به شهرهای ایران مسافرت کند
یکی از خصوصیات کربلایی محمدکاظم این بود که از ابتدای جوانی «نماز شب» و نمازهای مستحبّی اش را به طور مرتّب می خواند و هیچگاه این اعمال را ترک نمی کرد. به ویژه به «نماز جعفر طیّار» اهتمام داشت و از آنجا که به شدّت سردمزاج بود، در گرمای تابستان پالتو می پوشید و در زیر آفتاب مشغول نماز جعفر طیّار می شد.
من خود گاهی شبها بیدار می شدم و ایشان را مشغول «نماز شب» می دیدم. می گفتم: پدرجان! خسته شده اید، لااقل قدری استراحت کنید و بخوابید. ایشان می فرمود: اگر حالش را دارید شما هم بلند شوید و نماز شب بخوانید؛ و اگر حالش را ندارید، بخوابید و کاری به من نداشته باشید. من هر چه دارم از نماز شب است. افسوس از آنها که از نماز شب غافلند!
مرد بسیار ساده ای بود. خیلی ساده وضو می گرفت. معمولی نماز می خواند. بی آزار و بسیار مهربان. اگر مردم به او نیازمند می شدند، هر چه در توان داشت، صرف آنان می کرد.
کسانیکه بامعجزه صاحب علوم می شوند؛درتدریس مرسوم توانمندنیستند
به یاد دارم که یازده ساله بودم. هنوز به مکتب نرفته بودم. پدرم میخواست خودش بمن قرآن بیاموزد،امادید من نمی توانم یادبگیرم که گفت بابدبروی درس بخوانی،مدتّی گذشت و من به مکتب رفتم و با قرآن آشنا شدم و با کمک پدرم قرآن را به طور کامل یاد گرفتم و به خواندن قرآن مسلط شدم. مقداری از قرآن را نیز حفظ کردم و در موارد بسیاری هرکس قسمتی از قرآن را می خواند می توانستم بقیه آن را بخوانم؛ ولی حالا دچار نسیان و فراموشی شده ام.
تست"امتحان"پدر(باشیطنت)
بزرگتر که شدم؛ گاهی سربه سر پدر می گذاشتم و در صدد امتحان پدر بر می آمدم. پدرم در موقع خواندن قرآن چشمهایش را می بست و من از این فرصت استفاده کرده و یک آیه از وسط سوره بقره را می خواندم و قرآن را ورق می زدم و یک آیه از سوره انعام را می خواندم و باز یواشکی و به گونه ای که متوجّه نشود، قرآن را ورق زده و مثلاً یک آیه را از سوره یونس می خواندم؛ و سپس به پدر می گفتم: حال شما بقیه آن را بخوان.
پدرچشمهایش را باز می کرد و به شوخی می گفت: ای فضول می خواهی مرا امتحان کنی؟
همه فضلا و علما و قرآن خوانان نتوانستند از من غلط بگیرند و مرا به اشتباه اندازند، حال تو می خواهی مرا به اشتباه بیندازی؟
وجواب داد:آن آیه اوّل را که خواندی، آیه چندم سوره بقره و ماقبل و مابعدش این آیات است. آیه دوم را که خواندی، آیه چندم سوره انعام و ماقبل و مابعدش چه و آیه سوم در سوره یونس و ماقبل ومابعدش فلان آیه و فلان کلمه.
تست دیگر
بعضی وقتها اینگونه امتحانش می کردم: کسره یا ضمّه می خواندم و به قول خودش زبر را زیر یا پیش می خواندم. ایشان مرا عتاب می کرد که: مگر چشمت را باز نمی کنی که این گونه می خوانی؟ خوب دقّت کن ببین حرکتی که می خوانی، زیر است یا زبر یا پیش؟! هر حرکتی، معنی خاصّ خود را دارد.
پدرم هر جا نمی رفت. غذای همه کس را نمی خورد.
از خوردن غذا و لقمه مشکوک و شبهه ناک سخت بر حذر بود. زیرا می ترسید با خوردن لقمه شبهه ناک، معجزه قرآنی اش از بین برود و آن را فراموش کند. بسیار به سختی منزل افراد متفرّقه می رفت. هرگاه غذای شبهه ناک می خورد، می فهمید و بلافاصله به گلوی خود انگشت می زد تا آن را بالا می آورد و وجودش را از غذای شبهه ناک پاک می کرد.
می گفت: همین که غذای شبهه ناک می خورم، حالم دگرگون می شود.
مرحوم جناب آقای علوی، بنقل ازپدرم می گفت: وقتی در تویسرکان مقیم بودیم، یکی از معتمدین تویسرکان من و آقای خالصی زاده را برای شام به منزل خود دعوت کرد. چند تن از رفقا هم بودند. منزل وی رفتیم و شام خوردیم. پس از چند لحظه، حالم به هم خورد و دل درد شدیدی گرفتم.
به منزل رفتم. طولی نکشید که آقای خالصی زاده به منزل بازگشت. ایشان قدری نبات و آب جوش به من دادند؛ و تا اندازه ای دلم آرام گرفت. خوابم برد؛
در خواب دیدم در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه(س) در قم هستم؛ و چند نفر از علما گرد هم نشسته اند و در رأس آنها مرحوم آیةالله حائری یزدی نشسته بودند. سفره ای پهن کرده، انواع غذاهای لذیذ و مرغوب بر روی سفره بود. من اشتهای زیادی به خوردن غذا داشتم؛ قدری برنج زعفران زده برای خود کشیدم. دیگران و آقا هنوز مشغول نشده بودند؛
من به اصرار گفتم: آقا! میل کنید تا دیگران هم مشغول شوند. آقا جواب ندادند و قدری از برنج را برداشت و در مشت خود فشار داد؛ دیدم خون از آن می چکد و فرمودند: چه بخورم! آیا به چشم خودت ندیدیّ! مال چه کسی را بخورم! از خواب بیدار شدم؛ دانستم غذای دیشب شبهه ناک بوده است.
نمونه های زیادی از این ماجراها برایش رخ داده است. از جمله برادر عزیزم آقای قلعه زاری - که خداوند ایشان را تأیید فرماید، در حال حاضر در قسمت رسیدگی به شکایات آموزش و پرورش هستند؛ و پدرم اغلب اوقات در تهران در منزل ایشان به سر می برد.
داستان جالبی در باره مهمانی رفتن کربلایی کاظم به منزل یکی از پرفسورهای بهایی دانشگاه تهران، که ایشان را به وسیله آقای قلعه زاری دعوت کرده بودند، رفتن و مریض شدن او را برایم نقل کردند؛ که نقل آن باعث طولانی شدن است، از آن صرف نظر می کنم.
به هر حال، ایشان از مال حلال بر حذر بود. اغلب می دیدم، در مسافرت ها یا جایی که به غذاهای آنها مشکوک بود، قدری نان خشک که داشت یا با غذای مختصری که همراه داشت، سدّ جوع می کرد. به قولش همیشه در پرهیز بود.
حتی درمنازل روحانیون هم رعایت می کرد
طلاّب علوم دینیّه قم در مدرسه فیضیّه از ایشان زیاد دعوت می کردند. به ندرت به منزل بعضی ها می رفت. تا اطمینان حاصل نمی کرد، از غذای کسی نمی خورد.
یکی دیگر از خصوصیات ایشان این بود که از هر کس چیزی قبول نمی کرد، مگر از مجتهدین؛ آن هم برای خرج سفرش. اگر چیزی هم علما به او می بخشیدند بین مستحقّین تقسیم می کرد؛ از قبیل عبا، انگشتر و چیزهای دیگر
. من بارها به او می گفتم: پدر! چرا پول نمی گیری از آقایان تا ما در رفاه باشیم؛ خانه ای، باغی؟
می گفت: بروید کار کنید؛ چیز تهیه کنید.
می گفتم: مثلاً چه کاری بکنیم؟
می گفت: کارگری، خارکنی، از این قبیل. می گفتم: چرا ما را به مدرسه دولتی نمی گذارید تا درس بخوانیم، مدرکی بگیریم و در جایی مشغول باشیم؟ ما بنیه کارگری را که نداریم!
می گفت: درس مدرسه دولتی، درس مدرسه شیطانی است. آدم را بی دین می کند. رئیس مملکتش که شاه باشد، نوکر خارجی است، آدم بی دینی است، تو چطور می خواهی درس دولتی بخوانی! برو کارکن، خدا کمکت می کند.
من شناسنامه نداشتم؛ می گفتم: شناسنامه چرا برای من نمی گیری؟ (نه من، سه برادر بودیم، هیچ کدام نداشتیم.) می گفت:
شناسنامه اگر بگیرم،شما را می برند سربازی، سربازی برای این شاه حرام است.
شناسنامه برای ما سه برادر نگرفته بود، و هیچ کدام هم به سربازی نرفتیم. من می گفتم: اگر انسان سربازی برود، خدمت به وطن می کند، چه عیبی دارد؟ می گفت: عیبی ندارد؛ اما اگر دولتش و شاهش مسلمان باشد، نه مثل رضاشاه خان،
کربلایی کاظم-دردوران سربازی همخدمتی رضاشاه بود
پدرگفت:من سرباز بودم در زمان احمدشاه که می آمدند، داوطلب سرباز می گرفتند تا بروند و برگردند؛ مثل حالا سرباز اجباری نبود. ما رفتیم سربازی در مرز ایران و عراق بودیم. انگلیسی ها هم نزدیک ما بودند که تسلّط کامل به عراق داشتند. اسطبلی بود که اسب و قاطر زیادی در آنجا نگه می داشتند و چند بشکه حلبی هم انگلیسی ها آورده بودند،
حمّام صحرایی درست کرده بودند؛ و هیزم و پِهِن قاطرها و اسب ها را به آفتاب می ریختند تا خشک شود، زیر بشکه ها آتش می زدند، آنها را گرم کند. حمّام نبود،
یک نفر سرباز کچلی بود که با پاهایش پِهِن های اسب ها و قاطرها را به هم می زد تا خشک شود، که زیر آن بشکه ها بسوزانند؛ به فارسی هم حرف می زد.
از یکی پرسیدم: این کیست؟ گفتند: گماشته انگلیسی ها است و نامش رضا است. بعد از مدّتی قزاق شد. پس از کودتای 1299 ش. به تهران آمد؛ در رأس مملکت قرار گرفت. احمدشاه را بیرون کرد.
من که برای کارگری پس از سربازی به تهران رفتم، عکس او را دیدم شناختم، دیدم همان رضا کچلی است که آنجا گماشته انگلیسی ها بود. او بعد از مدّتی بنای نانجیبی را گذاشت. علمای اسلام را یکی پس از دیگری خفه کرد، چادر زن ها را برداشت، اسلام را لگدمال کرد. خدا لعنتش کند. چطور می خواهی بروی سربازی برای چنین گرگ خونخوار!
کربلایی کاظم نه سوادنوشتن داشت ونه خواندن
یکی از خصوصیات دیگر پدرم این بود که با بی سوادی که عموم اهالی ساروق و قوم و خویشان خودش و من هم خودم شاهد بودم و چندین مرتبه او را امتحان کردم که چیزی نمی توانست بخواند یا بنویسد؛ ولی هر جای قرآن را می خواندند و از او می خواستند؛ جای آن کلمه و آیه را پیدا کند؛ فوری قرآن را می گرفت؛ یکی، دو برگ از قرآن را بر می گردانید و آیه مورد نظر را نشان می داد.
اگر دویست نفر سؤال پیچش می کردند؛ هر کدام از یک سوره یا یک آیه را می خواندند؛ همه را جواب می داد. ما بعد و ما قبلش را می خواند، می گفت در چه سوره و آیه چندم است. بعضی وقت ها قرآن را بر عکس می خواند؛ یعنی از جلو به عقب.
فضلا در مدرسه فیضیه کتابهای خود را جلو او می گذاشتند: و می گفتند این قرآن را بخوان. و او می گفت: این کتاب، قرآن نیست. و فقط چند آیه ای که در میان عبارات عربی بود، نشان می داد و می گفت: فقط اینها قرآن است.
می پرسیدند: چطور شما می دانید این کلمه، عربی است؟! می گفت: «آیات قرآن نورانی است. آیات قرآنی ما بین این ها معلوم است؛ و کلمات عربی تاریکند.»
خصوصیت عجیب دیگر ایشان، این بود که دعاهای زاد المعاد از قبیل: دعای افتتاح، جوشن کبیر، دعای سحر ماه رمضان، سمات، کمیل و دعاهای روزهای ماه رمضان را از حفظ می خواند. من می گفتم: پدر! اینها را چطور یاد گرفته ای؟ می گفت: کسی که قرآن را به طور خارق العاده در آنِ واحد به من یاد بدهد، که همانا به دست پر قدرت خدای متعال است، قادر است این دعاها را هم به من یاد دهد و برایش کاری ندارد. *1*
چنانکه گفتم، خیلی ساده و بی آلایش بود، چندان به لباس خود و به خودش نمی رسید. می گفت: لباس، پاکیزه باشد ولو وصله دار هم باشد.
در راه رفتن خیلی سریع بود؛ با وجودی که پیرمردی ۷۰ - ۸۰ ساله بود؛ ولی ما که جوان بودیم، هرچه تلاش می کردیم به او نمی رسیدیم.
به مال دنیا ابداً علاقه ای نداشت. ذکر و فکر و هدفش فقط قرآن بود و نماز. البته به کارگری اش هم می رسید. این اواخر دیگر توانایی کارگری نداشت. /حاج اسماعیل کریمی فرزند ارشد مرحوم کربلایی کاظم کریمی/این مصاحبه در تاریخ1375/9/27توسّط جناب حجّةالاسلام والمسلمین سعید بهمنی (از مسؤولان مرکز فرهنگ و معارف قرآن) انجام شده است.
خاطرات آیتالله مکارم شیرازی از کربلایی کاظم
آیتالله مکارم شیرازی که دارای تالیفات فراوانی است در کتاب تفسیر نمونه درباره کربلایی کاظم مینویسد: «حدود ۴۰ سال قبل در آن زمان که طلبه نوجوانی بودم برای تبلیغ در ایام محرم به اطراف ملایر منطقهای به نام حسینآباد رفته بودم، در مجلسی به من گفتند پیرمردی در اینجا است که حافظ تمام قرآن است و داستان عجیبی دارد.
او کشاورز کاملا سادهای است که روزی خسته و ناتوان بعد از کار روزانه از کنار امامزادهای در حوالی همان منطقه عبور میکرده و در آنجا توقفی میکند.
سپس موهبت بزرگ الهی نصیبش میشود و «بدون هیچ سابقه قبلی حافظ تمام قرآن میشود»
من از این ماجرا خوشحال شدم و مایل بودم سوالاتی از او کرده و امتحانش کنم،
قرآنی به دست گرفته او را آزمودم، دیدم یاللعجب این مرد دهاتی بیسواد با تسلط کامل سوالات را پاسخ میدهد،
در حالی که اگر کسی به قیافهاش نگاه میکرد فکر میکرد این دهاتی ساده حتی سوره حمد را به زحمت میخواند،
او«ملاکاظم »و یا به تعبیر دیگر (کَل کاظم) نامیده میشد و در آن روز هنوز وجودش در محافل علمی به اصلاح کشف نشده بود و در قم از او خبر نداشتند، من هنگام بازگشت به قم این ماجرا را به عنوان رهآورد جالبی از این سفر برای دوستان شرح دادم و همگی تعجب کردند که مردی به این شکل و این صورت چنان تسلط عجیبی به قرآن داشته باشد.
بعد از مدتی علاقمندان او را به قم دعوت کردند و آوازه او همه جا پیچید، خدمت مراجع و آیات بزرگ مخصوصا آیتاللهالعظمی بروجردی رسید و طلاب در مدرسه فیضیه مثل پروانه اطراف وجود او را گرفتند
و اگر کسی از دور این منطقه را میدید تعجب میکرد که این مرد ساده دهاتی با همان لباس محلی در میان جمع طلاب چه میگوید، ولی واقعا از نظر تسلط بر آیات قرآنی دریایی بود و چشمه جوشانی و طلاب همچون تشنگانی بر گرد این چشمه.
به هر حال او مرد عجیبی بود و «همه قرائن نشان میداد که حافظ بون او جنبه عادی ندارد»
وی چهرهای شناخته شده برای حوزههای علمیه و علاقمندان به قرآن و حفظ و فهم آن بود،
هزاران نفر در زمان حیات پربرکتش وی را ملاقات کرده و صدها نفر از دانشمندان روحانی و غیرروحانی با دقت هرچه تمامتر او را آزمایش کردند و گزارش بخشی از این دیدارها و خاطرات و تصاویر آن در روزنامهها و مجلات سالهای ۱۳۳۲ هجری شمسی به یادگار مانده است./۱۴ مرداد ۱۳۹۷فارس
* آیت الله سید محمد تقی خوانساری که از مراجع بزرگ روزگار خود بود و نماز باران او مشهور است، از کربلایی کاظم آزمون مفصلی گرفت و در نهایت از وی خواست تا سوره بقره را از آخر به اول به طور معکوس بخواند.
معکوس خوانی آیات
کربلایی کاظم از آخرین آیه: «لا یکلف الله نفساً...» آغاز و به طور معکوس شروع به تلاوت کرد که آیت الله خوانساری، پس از قرائت چند صفحه گفت: راستی که عجیب است،
من شصت سال است که سوره مبارکه توحید را که چهار آیه است میخوانم، اما اگر اینک از من بخواهند تا آن را به عکس قرائت کنم بدون فکر و دقت و تامل، نخواهم توانست.
اما این بنده خدا را بنگرید که چگونه و بدون درنگ و با سرعت و دقت و بدون غلط، سوره بقره را به عکس میخواند، راستی که کار او اعجاب انگیز است.
* «آیت الله حاج سیدهبةالدین شهرستانی» که از بزرگان شیعه و از دانشمندان مشهور حوزه علمیه نجف بود، در سفرش به ایران و زیارت حضرت رضا(ع) با کربلایی کاظم دیدار کرد و از کار او غرق در شگفتی شد. در حالی که خود او نیز حافظ قرآن بود و با زحمت و صرف وقت و تلاش بسیار، قرآن را حفظ کرده و با تمرین بسیار میکوشید آن را فراموش نکند.
مرحوم شهرستانی او را به همراه خود به عراق برد و نشستهای متعددی با شرکت حافظان قرآن از کشورهای عربی تشکیل داد و از آنها خواست تا کربلایی کاظم را بیازمایند و آنها نیز او را از نظر تلاوت، حفظ، معکوس خواندن و کشف آیات مورد نظر، بدون فوت وقت آزمودند و همگی از کار او شگفت زده شدند.
*کربلایی کاظم به محضر آیت الله بروجردی رفت و آن عالم گرانمایه، ضمن اینکه او را مورد تفقد قرار داد، چندین آیه و سوره از وی پرسید و کربلایی کاظم بیدرنگ شروع به خواندن ادامه آیات کرد و آن قدر خواند که همه را به تعجب واداشت.
کربلایی کاظم غلط آیت الله بروجردی راگرفت!
در آن هنگام، مرحوم آیت الله بروجردی آیهای را تلاوت کرد که کربلایی کاظم گفت: آقا! اشتباه تلاوت کردید. هنگامی که قرآن را آوردند، دیدند او درست میگوید.
*آیت الله جعفر سبحانی که از علمای بزرگ و دانشمندان ممتاز قم است در مورد کربلایی کاظم میگوید:
عصر روزی وارد مدرسه فیضیه شدم دیدم حافظ قرآن، کنار باغچه مدرسه نشسته است و گروهی بر گرد او حلقه زده و از او قرآن میپرسند و او پاسخ میدهد.
من هم جلوتر رفتم و دو مورد از دو سوره «صافات» و «ص» از ایشان پرسیدم که با سرعت و دقت، از حفظ، پاسخ مناسب را داد، قرآن کوچکی از جیب در آوردم و از او خواستم تا آیهای را که من میخوانم پیدا کند و او بیدرنگ قرآن را گرفت و با یک قبضه گشود و گفت: بفرما! این آیه مورد نظر شما! وقتی نگاه کردم با شگفتی بسیار دیدم در همان صفحه است.
فدائیان اسلام هم اوراتست کردند
شهید سید عبدالحسین واحدی از سران فدائیان اسلام با زحمت زیاد از چند سوره، کلماتی را به طوری کنار هم تنظیم کرده بود که وقتی در محضر جمعی از علما آنها را خواند هیچ یک از آنها احتمال نداده بودند که آن آیه از قرآن نباشد ولی کربلایی کاظم به او گفت: این کلمه را از فلان سوره و آن کلمه را از فلان سوره و تقریباً بیست کلمه را از بیست سوره، همه را یک به یک نام برد و قبل و بعد آن کلمهها را از همان سورهای که نام میبرد تلاوت میکرد و گفت: چند واو هم از جیب برای اتصال کلمات بین آنها گذاشتهای! میخواهی مرا امتحان کنی.
وفات کربلایی کاظم
مرحوم کربلایی کاظم ساروقی در روز عاشورای سال ۱۳۷۸ هجری قمری در قم وفات کرد و در قبرستان نو مدفون شد./۱۳۹۲/۰۹/۱۷ فارس
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر
*۱*-این نقل قول با نقل قول آیت الله محسنی ملایری مغایرت دارد
*۲*نکته دوم:اگرچه دراصل اتفاق(یک شبه قرآن خوان می شود ،بلکه حافظ کل قران می شود،درحالیکه بیسوادبوده-قادربه خواندن ونوشتن نبوده) هیچ شک وشبهه ای نیست،ولی در(زمان)تاریخ هابعضاًاشتباه بوده،مثلا:آقای کربلایی کاظم متولد۱۳۰۰است،معجزه یادگیری قرآن درآن امامزاده۱۳۲۷بوده(۲۷ساله بوده زمان واقعه)امافرزندش این سفرناتمام کربلا که منجربه آشنایی بامشهدی رحمان وآقای خالصی زاده می شودراسال۱۳۱۷می داند!درحالیکه بایددرسالهای بعداز۱۳۲۷باشد.وشایدشمسی وقمریها باهم قاطی شده/پایان
امتحان قرآن"تست"درایران وعراق ومصر وکویت
برخی علما، وجوه و طبقات مختلف امتحانات زیادی از وی به عمل آوردند؛ در نقاط مختلف علی الخصوص در تویسرکان، کرمانشاه، همدان، قم، مشهد، کاشان، تهران، کویت، نجف، کربلا و کاظمین، فکر می کنم سال های ۱۳۲۷ و ۱۳۲۸ ش. بود که مرحوم آیةالله سید محسن حکیم قدس سره برای استراحت و معالجه چشم خود به تهران تشریف آوردند. وقتی شرح حال کربلایی را به سمع ایشان رساندند، ایشان می فرمایند: «اگر کربلایی را ببینم، خیلی خوب است.» او را پیدا کرده، به حضور ایشان می برند. پس از امتحان کربلایی را نزد خود نگه می دارند تا معالجه به پایان می رسد،
کربلاکاظم درعراق وکویت -درمحضر علماومراجع
آیت الله سید محسن حکیم-کربلایی را با خود به نجف اشرف می برند. در نجف، کربلا و کاظمین علمای وقت از او امتحان به عمل می آورند.
ماجرای دعوت کربلایی کاظم به کویت باهواپیمای اختصاصی
در آنجا قضیه ای رخ می دهد که در موقع درس کتاب مغنی اللبیب کلمه ای از قرآن در آنجا مطرح می شود که آن کلمه در مغنی اشتباه بوده است.
کربلایی می گوید: این کلمه در اینجا اشتباه است. و ثابت هم می کند که اشتباه است. این مطلب به گوش اهل تسنّن آنجا و کویت می رسد، ازایشان دعوت بعمل می آورند،
کربلایی کاظم در محرّم سال ۱۳۷۸ ق. در ۷۸ سالگی به قم آمدندودرهمان زمان هم فوت نمودند
بعضی ازبزرگان او را به قم دعوت کردند و آوازة او همه جا پیچید. خدمت مراجع و آیات بزرگ هم چون آیتاللهالعظمی بروجردی رسید و طلّاب در مدرسة فیضیّه مثل پروانه اطراف وجود او را میگرفتند، و اگر کسی از دور این منظره را میدید، تعجب میکرد که این مرد سادة دهاتی با همان لباس محلّی، در میان این جمع طلاّب، چه میگوید. گاهی بعضی از طلّاب چند جمله از آیات مختلف قرآن را از سورههای متعدّد گرفته، با هم تلفیق میکردند و میگفتند:
اوائل اورا "کَل کاظم" صدامی کردند
کَلکاظم! این آیه در کدام سوره است؟ او خندهای میکرد و میگفت: ناقلاگری میکنی؟ جمله اوّل در فلان سوره و قبل و بعدش این است، جمله دوم در فلان سوره و قبل و بعد آن چنین است و همچنین جملههای دیگر. از حفظ قرآن مهمتر، این بود که یافتن آیات از روی قرآن، برای او همچون آب خوردن بود، و هر قرآنی را ـ اعمّ از چاپی یا خطیّ ـ به او میدادی و میگفتی: «کل کاظم! فلان آیه را بیاور» مثل استخاره کردن با قرآن که قرآن را باز میکنند، باز میکرد و آیه در یکی از دو صفحه مقابل بود.
ملاقات"تست" آیت الله خزعلی
آیتالله خزعلی که خود حافظ قرآن و نهجالبلاغه و صحیفة سجّادیه میباشند، نیز در ملاقات خود با او، دو آیه را که در کلمات با هم اشتراک داشتند، ضمیمه کرده، پشت سر هم خوانده، محلّ آن را از او میپرسند، (یکی آیة ۶۷ انعام و دیگری آیة ۸۸ سوره ص)، بدین ترتیب: «لکن بنا مستقر و سوف تعلمون و لتعلمن بناء بعد حین». بلافاصله در جواب میگوید: این دو آیه، از دو جای قرآن است: یکی سورة انعام و دیگری از سورة ص. کسی حرف واو را در کاغذی پشت سر هم، به این صورت: «وو» یک واو را به قصد «ولاالظالین» و دیگری را به قصد «زید و عمرو و ...» نوشته و به کربلایی کاظم نشان داد. گفت: یکی واو قرآن است و دیگری از غیر قرآن. گفتند: کربلایی کاظم! از کجا تشخیص دادی؟ گفت: «یکی نور داشت و دیگری نداشت».آیتالله العظمی مکارم شیرازی
کربلایی کاظم دراموردیگر"کندذهن"بود
«آیت الله محمدباقر محسنی ملایری»متوفی ۲۲ مهر ۱۳۷۴ (سن ۹۲ سالگی) می گوید: کربلایی کاظم، بسیار کندذهن و یک ماه رمضان در ملایر میهمان من بود و به مسجد میآمد. هر چه کردم دعای ۳۰روز رمضان را یاد بگیرد نتوانست اما به معجزة امام زمان(عج) تمام قرآن را مستقیماً و معکوساً تند و سریع بدون هیچ توقفی میخواند.
دعوت آیت الله بروجردی ازکربلایی کاظم
مرحوم آیتالله العظمی بروجردی ایشان را خواستند و من او را به قم نزد آن مرحوم فرستادم و ایشان هم او را آزمایش و امتحان نمودند و او چندی در منزل حاج سیّد اسماعیل علوی رئیس فرهنگ آن روز قم بود. همه روزه فرهنگیان و اهل علم با او ملاقات و از او سؤال میکردند. یکی از علمایی که او را دیده میگفت: اگر کسی اعتقاد به دین و خداوند نداشت، کافی بود دو سه روزی با کربلایی کاظم معاشرت میکرد، تا با دیدن این معجزة عجیب، به خدای متعال، قیامت، انبیا، و ائمه و به قرآن کریم معتقد شود.*۱*
*۱*-این مطلب با خاطره فرزندکربلایی کاظم مغایرت دارد/مدیریت سایت-پیراسته فر
دعوتنامه امیرکویت برای کربلایی کاظم
کربلایی کاظم را برای تبلیغ برده بودندمشهد، آیتالله سیّد هبةالدین شهرستانی که مقیم بغداد بودند در سفر به مشهد مقدس، در راه بازگشت در شهر کنگاور با حافظ قرآن برخورد و پس از امتحانات بسیار او را با خود به عراق بردند. علما و حافظان قرآن ـ از شیعه و اهل سنت ـ را جمع و با او تذکره نمودند و همگی ضمن ابراز تعجّب آن را امری عجیب میدانستند.
در کربلا در منزل آیتالله میراز مهدی شیرازی، حضرات آیات آیتالله حاج سیّد ابوالقاسم خویی و حاج سیّد هادی میلانی و دیگران اجتماع و هر سؤالی از قرآن از ویکردند، بدون تأمل و به صورت دقیق پاسخ میگفت.
امیر کویت از ایشان دعوت رسمی نمود و پس از رفتن او به کویت، امیر کویت تقاضای اقامت او را نمود تا کاخی را با همة امکانات در اختیار او گذارده تا طلابی که قرآن را حفظ میکنند در نزد او مشغول باشند ولی علمای عراق این امر را صلاح ندانستند و ایشان به عراق و بعد به ایران و قم بازگشت.
شهید نوّاب صفوی ـ رهبر فدائیان اسلامـ او را امتحان نموده، کلماتی از قرآن را با نهجالبلاغه ترکیب کرده، خواندند و گفتند: این آیه در کجاست؟
کربلایی کاظم فوراً کلمات قرآنی را نشان داد و گفت: اینها از قرآن است، ولی آنها قرآن نیست. پرسیدند: چگونه تشخیص میدهی؟ گفت: قرآن نور دارد و میدرخشد...
نواب صفوی او را با خود به تهران برد و روزنامهنگاران کیهان، اطلاعات، تهران مصور و خواندنیها را دعوت کرد و با آنها با وی مصاحبهای به عمل آورد و در جرائد آن روز منتشر نمودند/آیت الله سید ابوالحسن مهدوی،عضو مجلس خبرگان رهبری.
مصاحبه مطبوعاتی کربلایی کاظم
*پدرم را در مهر ماه ۱۳۳۲ ش. به تهران بردند و با کوشش رفقایش یک جلسه مطبوعاتی تشکیل دادند. جراید پرتیراژ در مرکز از قبیل: اطلاعات، کیهان، آسیای جوان و چند روزنامه و مجلاّت دیگر شرح حال او را درج کردند و عکس ایشان را در اختیار مردم می گذاشتند.
یادم هست که روزنامه ندای حقّ از خصوصیات ایشان چهارده شماره در تهران به چاپ رسانید؛ که اوّل مورد اعتراض عده زیادی از مردم واقع گردید و پس از دعوت مدیر روزنامه ندای حق، مردم برای دیدن ایشان در جلسه حاضر می شدند و ایشان را از نزدیک دیده و امتحان می کردند و مؤمن و معتقد می شدند. جناب آقای عباس قلعه زاری هم که قبلاً عرض شد، شرح حال ایشان را به نام «نمونه ای از اشراقات روحانی» در سالنامه نور دانش سال ۱۳۳۵ ش. به چاپ رسانید. همچنین آقای صدرالدین محلاّتی در مجله خواندنی ها (سال ۱۶، شماره ۱۱۷) مقاله ای به نام «معجزه ای که به تازگی به وقوع پیوسته است» را منتشر کرد./ حاج اسماعیل کریمی فرزند ارشد مرحوم کربلایی کاظم کریمی*
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:خاطره رهبرانقلاب ازکربلایی کاظم ساروقی(دریداربافرزندحافظ کل قرآن)اسماعیل کریمی ساروقی
آیت الله سیدعلی خامنه ای:«مرحوم کربلایی کاظم را من در حرم حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) در مشهد دیده بودم، در کنار مناره مسجد گوهر شاد نشسته بود. قرآنش هم دستش بود، هر کس هر آیه ای را می پرسید با این که اصلا سواد نداشت، قرآنش را باز می کرد و با دستش آن آیه را نشان می داد. این را من خودم دیدم و امتحان کردم.»
مدت عمرکربلایی کاظم۷۸سال
سرانجام کربلایی کاظم کریمی ساروقی در سال ۱۳۷۸ ق. در روز تاسوعا در سن ۷۸ سالگی در قم فوت کرد و در قبرستان نو مدفون گردید.آیتالله العظمی مکارم شیرازی
* وی ۲۰ روز قبل از فوتش در ساروق درباره مسئله فوت و دفن خود با فرزندانش صحبت کرد. وی گفت من همین روزها فوت خواهم کرد. وقتی مُردم جنازهام را به قم منتقل کنید و در آنجا به خاک بسپارید.وی کمی درنگ کرد و گفت خب اگر من اینجا بمیرم شما برای انتقال جنازهام به قم دچار مشکل میشوید، من میروم قم، پس فردای آن روز به قم رفت و 20 روز بعد در آنجا فوت کرد و در قبرستان نو به خاک سپرده شد./۳ مرداد ۱۳۹۲ خبرگزاری مهر
بسم الله تعالی، باسمه جلّت اسمائه،
با ایشان مجالس عدیده در نجف اشرف، در کربلا ملاقاتمان شد، جمعی از اهل علم حضور داشتند و همچنین سایر طبقات هم بودند به انحاء کثیره و به طرق مختلفه از ایشان اختبار شد، حقیقتاً مهارتشان در اطلاع به کلمات و آیات قرآن مجید، امری است بر خلاف عادت. موهبتی است الهیّه و هر شخصی که با ایشان قدری معاشرت نماید، به اوضاع و احوال ایشان در مراحل عادیّه مطّلع شود و قوّه حافظه ایشان را در سایر امور امتحان نماید، کاملاً ملتفت می شود و بالوجدان می یابد که این گونه تسلّط در معرفت جمیع خصوصیات قرآن مجید، «کرامات فوق العاده» [است ]. بلکه توان گفت: فرضاً قوّه حافظه، هر اندازه قوّت داشته باشد، نتواند عهده دار شود، این گونه امتحانات و اختبارات را که به انحاء دقیقه بسیار به عمل آمده و هو سبحانه و تعالی یهب ما یشاء و لمن یشاء و له الحمد.الأحقر محمد الهادی الحسینی المیلانی
قبرکربلایی کاظم ساروقی(قم)قبرستان نو
شهادت شخصیت ها وعلمادرتأیید کرامات کربلایی کاظم ساروقی
سیّد عبدالله شیرازی، سیّد عبدالهادی شیرازی، سیّد مهدی شیرازی، سیّد احمد زنجانی، سید شهاب الدّین مرعشی نجفی و همچنین دستخطّهای دیگری در تأیید موهبتی بودن حفظ قرآن کربلایی محمدکاظم کریمی ساروقی از حضرات عظامی چون: حجج اسلام آقایان: صدرالعلما (برادرزاده حاج آقا یحیی، امام جماعت مسجد سیّد عزیزالله تهران) و سیّد محمد جزایری و آقای ترابی و صدرالدّین محلاتی موجود است و نیز نامه هایی از نجف، مشهد و دامغان رسید که حاوی مضامین فوق بود. در این باره به همین مقدار اکتفا می کنم.
خانواده آیت الله شیرازی(علمای نجف)
ایشان در حکم یک «کشف الآیات» و یک فهرست زنده آیات به مطالب و لغات و کلمات قرآن بود که می توانست حتّی یک کلمه را که در پنجاه مورد استعمال شده بود، به ترتیب بخواند و می دانست در قرآن چند تا علیم حکیم، سمیع علیم، غفور رحیم، یاایهاالذین آمنوا و یا ایهاالناس یا آیه ای که شامل تمام حروف الفبا است، وجود دارد. به من می گفت: در دو جای قرآن آیه ای هست که شامل تمام حروف الفبا می باشد؛ یکی در سوره فتح که آیه: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ ... »(۳) و یکی در سوره آل عمران، آیه ۱۴۸: «ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ...»(۴) همچنین می گفت: سوره حمد که یک سوره رحمانی است، هفت حرف از حروف الفبا را ندارد که آن حرفها برده اند و در آیات ظلمانی گذاشته اند؛ که طبقات و صفات اهل جهنّم است، حرفهای س، خ، ج، ز، ش، ف، ض. که آیه آنها را هم به من فرمودند و من یاد داشت کرده ام.
امتحان قرآن"تست"درایران وعراق ومصر وکویت
برخی علما، وجوه و طبقات مختلف امتحانات زیادی از وی به عمل آوردند؛ در نقاط مختلف علی الخصوص در تویسرکان، کرمانشاه، همدان، قم، مشهد، کاشان، تهران، کویت، نجف، کربلا و کاظمین، فکر می کنم سال های۱۳۲۷ و ۱۳۲۸ ش. بود که مرحوم آیةالله سید محسن حکیم قدس سره برای استراحت و معالجه چشم خود به تهران تشریف آوردند. وقتی شرح حال کربلایی را به سمع ایشان رساندند، ایشان می فرمایند: «اگر کربلایی را ببینم، خیلی خوب است.» او را پیدا کرده، به حضور ایشان می برند. پس از امتحان کربلایی را نزد خود نگه می دارند تا معالجه به پایان می رسد،
کربلاکاظم درعراق وکویت -پیش علماومراجع
آیةالله سید محسن حکیم-کربلایی را با خود به نجف اشرف می برند. در نجف، کربلا و کاظمین علمای وقت از او امتحان به عمل می آورند.
ماجرای دعوت کربلایی کاظم به کویت باهواپیمای اختصاصی
در آنجا قضیه ای رخ می دهد که در موقع درس کتاب مغنی اللبیب کلمه ای از قرآن در آنجا مطرح می شود که آن کلمه در مغنی اشتباه بوده است.
کربلایی می گوید: این کلمه در اینجا اشتباه است. و ثابت هم می کند که اشتباه است. این مطلب به گوش اهل تسنّن آنجا و کویت می رسد، ایشان را می خواهند،
هواپیما از کویت می فرستند. آیةالله حکیم و چند تن از علمای وقت نجف، از جمله آیةالله سید عبدالهادی شیرازی و جمعی دیگر به اتفاق حافظ قرآن به کویت می روند و به جلسه ای که علمای اهل تسنّن آنجا تشکیل می دهند، وارد می شوند. پس از امتحان ایشان و آیه مورد نظر ثابت می کند که اشتباه است که بعداً تصحیح می شود.
کلمه مورد بحث در آیه را برای من فرمودند؛ ولی چون خیلی سال از آن گذشته است، آن را فراموش کرده ام. دو نفر حافظ هم آنجا بوده اند که آنها می گویند: ما این حافظ قرآن ایرانی را محکوم می کنیم. کربلایی با آنها مواجهه می شود و آنها را مجاب می کند. پدرم می گفت: یکی از آن حافظان، پاکستانی بود و من ابتدای یک آیه از سوره انبیا را خواندم که نظیرش در سوره یس هست؛ ولی ما بعد و ماقبلش با هم متفاوت است. گفتم: چه سوره ای است؟ حافظ پاکستانی گفت: در سوره یس است. گفتم: نشد، در سوره یاسین ماقبلش و کلمه بعدش چه است؟ او چند آیه را خواند. من جواب دادم. حافظ پاکستانی شرمنده شد. خودش اقرار کرد که: «من حریف شما نمی شوم. حفظ شما معجزه است. ما خود به زحمت حفظ کرده ایم.» حافظ دیگر را هم به حول و قوّه الهی شکست دادم. بزرگ آنها و علمای آنها که آشیخ علی نام داشت، به من گفت: بمانید اینجا مخارج سالانه شما را می دهم. زن و بچه ات را هم بیاور. من قبول نکردم. دلایلی داشت که قبول نکردم. من برای مال دنیا نمی توانستم قرآن را بفروشم. دوباره به نجف برگشتم و پس از چهار ماه به ایران مراجعت کردم.
کربلایی کاظم در محرّم سال ۱۳۷۸ ق. در ۷۸ سالگی به قم آمدند به زیارت حضرت معصومه علیها السلام و به دیدن آیت الله بروجردی قدس سره و دوست گرامی اش جناب آقای علوی که آن سال ها در قم مشرّف بودند؛ در حالی که از نجف اشرف کفن خود را گرفته بود و همیشه در کمرش با مختصر پولی به همراه داشت، که هر وقت، هر کجا در ایران دار بقاء را لبیّک گفتند، آنها را به همراه داشته باشند.
پول و وصیت نامه خود را در جوف همان کفن گذاشته بود و وصیت کرده بود که هرکجا مرگش فرا رسید، او را به قم ببرند و به خاک بسپارند. همان طور که عرض کردم، شب در منزل آقای علوی برای خواندن نماز شب بلند می شود که وضو بگیرد، از پله [های ] اتاق که یکی دو متر بیشتر ارتفاع نداشت، می افتد. مختصر خون ریزی می کند، او را به بیمارستان سراجه قم منتقل می کنند و چند روزی در آنجا مانده و سپس مرحوم می شود و او را در قبرستان نو قم، مقابل درب ورودی در جانب غربی دفن می کنند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته./حاج اسماعیل کریمی فرزند ارشد مرحوم کربلایی کاظم کریمی
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:این مصاحبه درتاریخ۱۳۷۵/۹/۲۷ توسّط جناب حجّت الاسلام سعید بهمنی (از مسؤولان مرکز فرهنگ و معارف قرآن) انجام شده است.
عدم تحریف قرآن ازقول کربلایی کاظم
تحریف در قرآن به معنی اضافه شدن کلمه یا حرفی یا حذف آن، به هیچ وجه وجود ندارد. و این مطلب علاوه بر آنکه دلیلهای متعددی دارد و کتبی هم در این زمینه نوشته شده است، توسط خواندن کربلائی کاظم نیز قابل اثبات است. زیرا او قرآن را به همین کلمات، آیات و حروفی که موجود است تلاوت میکرده است. در حالی که این تلاوت به واسطه انتقال قرآن از ولیاللهالاعظم ـ ارواحنا فداه ـ به سینة او بوده است.
تفاوت درقرائت بعضی ازکلمات
کربلایی کاظم،بعضی کلمات قرآن را با اعراب دیگری میخوانده است؛ بدون آنکه حروف آن کلمه تغییر کند. و این به خاطر اختلاف قرائت قراء سبعه و غیر آنان است که یک کلمه را گاهی به چند اعراب تلاوت میکردند و برای هر اعرابی، یک معنایی را هم توجیه مینمودند. مؤسس این اختلاف و آنان خیانت بزرگ، به طور عمده مخالفین اهلبیت اند، برای حفظ مریدان خویش، آیات را گاهی با اعراب دیگری تلاوت میکردند و آنها را سرگرم مینمودند. گرچه در صدر اول اسلام قرائت اصلی قرآن برای مردم معلوم بود اما به مرور زمان کمکم اختلاف قرائات باعث فراموشی قرائت اصلی شد و امروزه به عنوان یک معضل به این مسئله نگاه میشود. البتهغالب مراجع قرائت نوشتة قرآن فعلی را کافی میدانند و خواندن آن را در نماز و غیر آن جایز میدانند.
یکی از علما میگفتند، از کربلائی کاظم آیة ۱۳۱ سوره «صافات» را پرسیدم و او این گونه خواند: «سلامٌ علی آل یس» در حالی که در قرآنهای فعلی غالباً این گونه نوشته است: «سلامٌ علی اِل یس». البته روایت هم در تأیید خواندن کربلایی کاظم وجود دارد. چنانکه عالم دیگری میفرمودند: کربلایی کاظم آیة ۵٣ سورة یس را اینگونه خواند: «قالوا یا ویلنا مِنْ بعثِنا من مرقدنا» در حالی که در قرآنهای فعلی این گونه است: «قالوا یا ویلنا مَنْ بَعَثَنا من مرقدنا»./آیت الله سید ابوالحسن مهدوی