درانتقام حملات اسرائیل به غزه وکشتارفلسطینی ها
مالک «کشتی مفقود شده اسرائیلی» در دریای سرخ کیست؟
آخرین بار کشتی «گلکسی لیدر»(Galaxy Leader) در روز شنبه ۱۸ نوامبر ۲۰۲۳(۲۷ آبان ۱۴۰۲) در ساعت ۱۴:۳۶ در«دریای سرخ »مشاهده شده است.
این کشتی با ۲۵ خدمه در «کورفز »ترکیه و در مسیر «پیپاواو» هندبود.
یک کشتی اسرائیلی در دریای سرخ مفقودشد
رزمندگان یمن روز یکشنبه(۲۸ آبان ۱۴۰۲) گفتند: یک کشتی باری مرتبط با اسرائیل را در مسیر کشتیرانی دریای سرخ توقیف کردند و ۲۵ خدمه را به گروگان گرفتند.
رزمندگان یمنی: کشتی را به دلیل ارتباط آن با اسرائیل توقیف شد و خدمه های کشتی درسلامت هستند.
مقاومت یمنی هشدار داد که تا پایان عملیات اسرائیل علیه حاکمان حماس در غزه، به هدف قرار دادن کشتیهای موجود در آبهای بینالمللی مرتبط با اسرائیلیها یا متعلق به آنها ادامه خواهد داد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:به گفته وب سایت های ردیابی کشتی، کشتی باری باربری از روز شنبه موقعیت خود را اعلام نکرده است.
به گفته این وب سایت های مربوطه، این کشتی آخرین بار در روز شنبه ۱۸ نوامبر ۲۰۲۳(۲۷ آبان ۱۴۰۲) در ساعت ۱۴:۳۶ در دریای سرخ مشاهده شده است.
اطلاعات مستند شده توسط وب سایت "کشتی یاب" مسیر کشتی را نشان می دهد، زیرا در روز شنبه ۱۱ نوامبر ۲۰۲۳(۲۰ آبان ۱۴۰۲) از بندر کرفز ترکیه حرکت کرده و در روز چهارشنبه ۱۵ نوامبر ۲۰۲۳( ۲۴ آبان ۱۴۰۲)به بندر پورت سعید در مصر رسیده است. ۱۶ نوامبر ۲۰۲۳ کشتی به کانال سوئز رسید و عصر همان روز در ساعت ۲۰ و۵۶ دقیقه از آن خارج شد.
بر اساس داده های دریایی، کشتی "گلکسی لیدر" به سمت هند در حرکت بود که انتظار می رفت به آنجا برسد.
دفتر بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، حوثی های یمن را متهم کرد که در پس حمله به تانکر خودروی «گلکسی لیدر»(Galaxy Leader) با پرچم باهاما که متعلق به یک میلیاردر اسرائیلی است، هستند. وی افزود که ۲۵ خدمه دارای ملیت های مختلف از جمله بلغاری، فیلیپینی، مکزیکی و اوکراینی بودند، اما هیچ اسرائیلی در هواپیما وجود نداشت.
حوثیها گفتند: با اعضای خدمه «مطابق با ارزشهای اسلامیشان» رفتار میکنند.
دفتر نتانیاهو توقیف کشتی را محکوم کرد و آن را "اقدام تروریستی ایران" توصیف کرد. ارتش اسرائیل این آدم ربایی را "حادثه ای بسیار جدی با عواقب جهانی" توصیف کرد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: مالک کشتی مفقود شده اسرائیلی در دریای سرخ کیست؟
کشتی ربوده شده توسط رزمندگان یمنی ،مالکش یک تاجر اسرائیلی بنام «آبراهام رامی اونگار»است؟
مقامات اسرائیلی اصرار داشتند که این کشتی متعلق به بریتانیا و ژاپن است. با این حال، جزئیات مالکیت در پایگاههای اطلاعاتی حملونقل عمومی، مالکان کشتی را به شرکت حملکننده خودروهای ری که توسط«Avraham Rami Ungar»(آبراهام رامی اونگار) که به عنوان یکی از ثروتمندترین مردان اسرائیل شناخته میشود، تأسیس کرد، مرتبط کرد.
اونگار به آسوشیتدپرس گفت که از این حادثه آگاه است اما نمی تواند اظهار نظر کند زیرا منتظر جزئیات است. یک کشتی مرتبط با آن شاهد انفجاری در سال ۲۰۲۱ در خلیج عمان بود. رسانه های اسرائیلی در آن زمان ایران را مقصر این موضوع دانستند.
این کشتی از دمام عربستان سعودی وارد سنگاپور می شد که این حادثه در ۴۴ نانومتری شمال غرب مسقط رخ داد. مالک به رویترز گفت: آسیب در دو سوراخ، تقریباً ۱.۵ متر
توضیح این کشتی در ۲۵ فوریه ۲۰۲۱ منفجرشد(زیرکشتی بمب گذاشته بودند)ازدرِغیب.
دنیای پیچیده حملونقل بینالمللی اغلب شامل یک سری شرکتهای مدیریتی، پرچمها و مالکان میشود که در یک کشتی در سراسر جهان پخش میشوند.
دو مقام وزارت دفاع آمریکا تأیید کردند که حوثیها فرمانده مجارات را بعد از ظهر یکشنبه به وقت محلی در دریای سرخ دستگیر کردند. مقامات گفتند که شورشیان با عقب راندن آنها از یک هلیکوپتر بر روی کشتی باری فرود آمدند و جزئیاتی را که اولین بار توسط NBC News گزارش شد تأیید کرد. این مقامات به شرط ناشناس ماندن صحبت کردند زیرا آنها مجاز به گفتگو در مورد این موضوع نیستند.
در ماه گذشته، دو بار کشتیهای جنگی ایالات متحده موشکها یا پهپادهایی از یمن را رهگیری کردهاند که گمان میرود به سمت اسرائیل حرکت میکنند یا تهدیدی برای کشتیهای آمریکایی هستند. ناوشکن یو اس اس کارنی نیروی دریایی آمریکا سه موشک کروز حمله زمینی و چندین پهپاد را که توسط نیروهای حوثی به سمت شمال دریای سرخ در ماه گذشته پرتاب شده بود، رهگیری کرد.
در 15 نوامبر، ناوشکن دیگری به نام یو اس اس توماس هادنر در حال حرکت به سمت تنگه باب المندب بود که خدمه هواپیمای بدون سرنشینی را دیدند که گفته می شود از یمن پرتاب شده است. کشتی پهپاد را بر فراز آب سرنگون کرد. مقامات گفتند که خدمه اقدامات لازم را برای اطمینان از ایمنی پرسنل آمریکایی انجام دادند و هیچ آسیب یا آسیبی به کشتی وارد نشد.
دادههای ردیابی ماهوارهای MarineTraffic.com که توسط آسوشیتدپرس تحلیل شده است، نشان میدهد که Galaxy Leader بیش از یک روز در دریای سرخ جنوب غربی جده، عربستان سعودی سفر کرده است.
این کشتی در زمان توقیف کشتی که توسط اسرائیل گزارش شد، در «کورفز »ترکیه و در مسیر «پیپاواو» هندبود.
داده ها نشان می داد که سیستم شناسایی خودکار یا AIS دستگاه ردیابی او خاموش شده است. کشتیها قرار است سیستم شناسایی خودکار خود را به دلایل ایمنی فعال نگه دارند، اما اگر به نظر برسد که ممکن است یک هدف یا کالای قاچاق باشد، خدمه آن را خاموش میکنند، که هیچ مدرک فوری وجود ندارد که نشان دهد در مورد Galaxy Leader چنین بوده است.
عملیات بازرگانی دریایی ارتش بریتانیا که به ملوانان در خلیج فارس و منطقه بیشتر هشدار می دهد، گفت که هواپیماربایی در حدود 150 کیلومتری سواحل شهر بندری حدیده یمن در نزدیکی سواحل یمن رخ داده است. اریتره
دریای سرخ، که از کانال سوئز مصر تا تنگه باریک باب المندب که شبه جزیره عربستان را از آفریقا جدا می کند، امتداد دارد، همچنان یک مسیر تجاری اصلی برای کشتیرانی جهانی و تامین انرژی است. به همین دلیل، نیروی دریایی آمریکا از آغاز جنگ اسرائیل و حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳(۱۵ مهر ۱۴۰۲) روز»طوفان الاقصی» چندین کشتی را در دریا مستقر کرده است.
معاون استاندارگیلان(رئیس دانشگاه فرهنگیان)رشت شد.
تودیع -معارفه(رئیس دانشگاه فرهنگیان گیلان)ایرج شاکری نیا رفت،مرتضی رضایی صوفی آمد.
مراسم تودیع و معارفه روز شنبه(۲۷ آبان ۱۴۰۲ ) در سالن جلسات «پردیس شهیده بنت الهدی صدر رشت» برگزار شد.
از زحمات ایرج شاکری نیا قدردانی شد(وداع) و «مرتضی رضایی صوفی به عنوان سرپرست جدید مدیریت امور پردیسهای دانشگاه فرهنگیان استان گیلان معرفی شد».
رمضان خانی مشاور پارلمانی رئیس دانشگاه و عضو هیئت رئیسه دانشگاه فرهنگیان در این مراسم اظهار کرد: اگر امروز در این نقطه ایم به واسطه تلاش و ایثارگری افرادی همچون دکتر شاکری نیا هستیم. ما از یک انسان فرهیخته و پرتلاش و خستگی ناپذیر که عمری را برای نظام تعلیم و تربیت کشور کارکرده قدردانی می کنیم.
دکتر«صفیالله رمضانخانی» یادآور شد: دانشگاه فرهنگیان دانشگاه مهم امید افرین و راهبردی ترین دانشگاه کشور است. دانشگاه فرهنگیان وزارت آموزش و پرورش آینده است و نباید یک ثانیه از وقت ارزشمند دانشگاه فرهنگیان هدر رود چرا که ماموریت آن تربیت فرزندان صالح و سالم برای آینده کشور است و نگاه ویژه ولی امر به دانشگاه فرهنگیان بهترین سرمایه برای خانواده دانشگاه فرهنگیان است.
«صفیالله رمضانخانی» بیان کرد: نوید جذب ۶۵۹ کارمند غیرهیات علمی از طریق آزمون در سال ۱۴۰۲ و ۲۵هزار دانشجومعلم در سال ۱۴۰۳ از طریق کنکور سراسری از اخبار مهم دانشگاه در این ایام است.
در این مراسم ضمن تقدیر و تشکر از زحمات و تلاشهای«ایرج شاکری نیا»، «مرتضی رضایی صوفی» به عنوان سرپرست جدید مدیریت امور پردیسهای استان گیلان معرفی شد.(بنت الهدی صدر)
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«معاون استاندارگیلان،رئیس دانشگاه فرهنگیان رشت(بنت الهدی صدر)شد»
آقای «مرتضی رضایی صوفی»(املشی) در ۳۱ خرداد ۱۴۰۱ (معاون توسعه مدیریت و منابع استانداری گیلان)جایگزین «خانم کیمیا تنهایی»شده بود.
تودیع-معارفه(کیمیا تنهایی -مرتضی رضایی صوفی)«معاون توسعه مدیریت و منابع استانداری گیلان»۳۱ خرداد ۱۴۰۱
تکریم «دکترابراهیم صفری»(رئیس دانشگاه فرهنگیان گیلان) ومعارفه «دکتر ایرج شاکری نیا» ۲۸ اسفند ۱۴۰۱ برگزارشده بود.
«صفیالله رمضانخانی» روز شنبه(۲۷ آبان ۱۴۰۲ ) در مراسم معارفه سرپرست مدیریت امور پردیسهای گیلان در دانشگاه بنت الهدی صدر (ویژه خواهران) اظهار کرد: سال آینده بر اساس مصوبه برنامه هفتم ۲۵ هزار دانشجومعلم نیز از طریق کنکور سراسری در دانشگاه فرهنگیان جذب می شوند.
«دکترصفیالله رمضانخانی» با بیان اینکه دانشگاه فرهنگیان از دانشگاههای مهم کشور است، اضافه کرد: این دانشگاه مهم، امیدآور و راهبردی یکی از بهترینهای کشور به شمار می رود و ما امروز در این مجموعه به دنبال تربیت فرزندانی همچون تهرانی مقدم و حاج قاسم سلیمانیها هستیم.
مشاور رئیس دانشگاه فرهنگیان در امور استانها و مجلس خاطرنشان کرد: امروز دانشگاه فرهنگیان وارث آموزش و پرورش آینده است از اینرو نباید یک ثانیه فرصت خدمت صادقانه در این دانشگاه هدر برود.
وی ماموریت دانشگاه فرهنگیان را پرورش فرزندان صالح و سالم برای آینده ایران اسلامی عنوان کرد و ادامه داد: نگاه مقام معظم رهبری به دانشگاه فرهنگیان، نعمت و سرمایه بسیار بزرگی برای خانواده این دانشگاه است، باید این محبت را قدر بدانیم که راهگشای ما و تربیت نسلهای آینده است.
رمضانخانی با اشاره به جایگاه مهم نظام تعلیم و تربیت در کشور و نقش تاثیرگذار معلمان اظهار کرد: شکست خوردهترین کشورها با اتکا به نظام آموزش و پرورش و با برخورداری از معلمان شایسته و تربیت بایسته آینده خود را رقم میزنند.
وی با تشریح اقدامات انجام شده در دانشگاه فرهنگیان با بیان اینکه لحظهای از تلاش در این مجموعه عقب نشینی نخواهیم کرد، افزود: دانشگاه فرهنگیان زمانی در آموزش و پرورش در غربت بود اما امروز از این وضعیت خارج شدهاست ما توانستهایم این دانشگاه را بسازیم و آباد کنیم.
مشاور رئیس دانشگاه فرهنگیان در امور استانها و مجلس خاطرنشان کرد: در سال ۹۲، ۲۳ هزار و ۲۰۰ دانشجو در دانشگاه فرهنگیان تحصیل می کردند اما در دوره ای به بیش از ۳ هزار نفر رسید که این کاهش دلیلی بر مشکل امروز آموزش و پرورش است.
وی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به جایگاه و نقش مهم معلمان در تربیت آیندهسازان کشور، این قشر را مهمترین عنصر توسعه دانست و اظهار کرد: باید در حوزه آموزش و پرورش و دانشگاه فرهنگیان سرمایهگذاری شود، اگر امروز این کار محقق نشود؛ فردا دیر است.
رمضانخانی با بیان اینکه امروز معلمان به عنوان فرماندهان فکری جامعه و کلاس درس همچون پایتخت یادگیری و دانشگاه فرهنگیان به عنوان برج مراقبت از فرزندان آینده ساز است، خاطر نشان کرد: برای برخورداری از آینده ای خوب باید به دانشگاه فرهنگیان توجه شود.
مشاور رئیس دانشگاه فرهنگیان در امور استانها و مجلس اظهار کرد: هدف دانشگاه فرهنگیان تربیت معلمان قیمتی، نه با هر قیمت است بنابراین معلمان ارزشمند باید وارد عرصه آموزش و پرورش شوند و برای تربیت آیندهسازان کشور تلاش کنند.
وی با اشاره به توجه دولت مردمی و انقلابی آیتالله رییسی به آموزش و پرورش و دانشگاه فرهنگیان افزود: در این دولت نزدیک ۷۵۰ هزار مترمربع به فضاهای دانشگاه فرهنگیان اضافه شد و صدها ردیف هیات علمی با دستور رئیس جمهور و پیگیری وزیر آموزش و پرورش برای این دانشگاه محقق شد.
رمضانخانی با بیان اینکه دانشگاه فرهنگیان گیلان از نظر فضا، حال خوشی ندارد از استاندار، نماینده ولی فقیه و مدیرکل آموزش و پرورش استان خواست تا برای رفع مشکل این مجموعه در استان تدبیر کنند.
جشن فارغ التحصیلی دانشجویان، رئیس دانشگاه راساقط کرد.
مراسم فارغالتحصیلی ۸۱ نفر از دانشجویان پردیس بینالملل دانشگاه صنعتی شریف در جزیره کیش ، روز پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۲ برگزار شد.
جشن فارغ التحصیلی دانشجویان موجب سقوط رئیس دانشگاه پردیس بینالملل شریف کیش شد
در پایانی مراسم(هنگام اهدای جوایز و گرفتن عکس دستهجمعی) دختران دانشجو روسری هارا برداشتند وکلاه گذاشتند وموها وسروصورت وگردنهایشان را بنمایش گذاشتند واین منجر به امتناع رئیس و معاون آموزشی و تحصیلات تکمیلی دانشگاه از مشارکت در اهدای بخشی از جوایز و ترک سالن همایش از سوی رئیس دانشگاه شد.
«دکتررسول جلیلی»(رییس دانشگاه-رییس هیات امنای پردیس بین الملل کیش)، «دکتر رضا یوسفی»( مسئول سابق بسیج اساتید دانشگاه)،عضو هیاتعلمی مرکز آموزش مهارتهای مهندسی دانشگاه را به عنوان سرپرست جدید پردیس بینالملل شریف کیش منصوب کرد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:جشن فارغ التحصیلی دانشجویان(پردیس)دانشگاه صنعتی شریف درکیش(هرمزگان)موجب سقوط رئیس دانشگاه شد.
براساس اعلام روابط عمومی دانشگاه صنعتی شریف، در حکم رییس دانشگاه خطاب به «دکتر رضا یوسفی» آمده است: احتراماً، با عنایت به تعهد و تجارب جناب عالی، به موجب این حکم، از تاریخ ۲۶ آبان ماه ۱۴۰۲ بهعنوان سرپرست پردیس بینالملل شریف کیش منصوب میشوید. رجاء واثق دارد که با توکل به خداوند سبحان و برنامهریزی مناسب، تعالی علمی و فرهنگی آن پردیس را شاهد باشیم.
«دکتر علی سلک غفاری»(رییس پردیس بین الملل کیش دانشگاه صنعتی شریف) امروز شنبه(۲۷ آبان ۱۴۰۲) در پی حواشی آیین دانشآموختگی شماری از دانشجویان این دانشگاه، استعفا داد.وی صبح امروز استعفای خود را با توجه به حواشی مراسم فارغالتحصیلی پنجشنبه گذشته در نامهای به جلیلی رییس دانشگاه صنعتی شریف تقدیم کرد.
پردیس بین الملل دانشگاه صنعتی شریف (کیش)
«استعفای رئیس دانشگاه پردیس بینالملل شریف کیش»(دکتر علی سلک غفاری)
«دکتر رسول جلیلی»(رییس دانشگاه) طی حکمی «دکتر رضا یوسفی» را از تاریخ ۱۴۰۲.۰۸.۲۶ به عنوان «سرپرست پردیس بینالملل شریف کیش» منصوب کرد.
متن حکم انتصاب دکتر رضا یوسفی به این صورت است:
احتراماً، با عنایت به تعهد و تجارب جنابعالی، به موجب این حکم، از تاریخ ۱۴۰۲/۰۸/۲۶ بهعنوان سرپرست پردیس بینالملل شریف کیش منصوب میشوید. رجاء واثق دارد که با توکل به خداوند سبحان و برنامهریزی مناسب، تعالی علمی و فرهنگی آن پردیس را شاهد باشیم.
براساس این گزارش، دکتر علی سلک غفاری رییس قبلی پردیس بینالمللی کیش با توجه به حواشی پیش آمده در مراسم دانشآموختگی ۸۱ نفر از دانشجویان پردیس بینالملل دانشگاه صنعتی شریف در جزیره کیش، که روز پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۲، برگزار شده بود در نامه ای به تاریخ ۲۷، آبان ۱۴۰۲ استعفای خود را ارائه داد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:دومین قربانی جشن فارغ التحصیلی کیش:به این لینک مراجعه کنید:
اسرائیل درآتش طوفان الاقصی
نماینده پارلمان اسرائیل:غزه را آتش بزنید
رئیس ستاد مستعفی اسرائیل:اسرائیل ۳ ماهه نمی تواند به اهداف خود در غزه برسد، باید از آمریکا بخواهیم زمان در اختیارمان بگذارد
نوار غزه در ۴۳ مین روزجنگ غزه
عملیات طوفان الاقصی در حالی وارد چهلوسومین روز خود شده که وضعیت در بیمارستانهای غزه، به ویژه بیمارستان شفا بسیار وخیم است./۲۷ آبان ۱۴۰۲
همچنین جنایتهای رژیم صهیونیستی در حالی ادامه دارد که حامیان این رژیم کمکهای خود را گسترش دادهاند.
«آویو کوچاوی»(رئیس ستاد مستعفی اسرائیل) و«بنیامین نتانیاهو»(نخست وزیراسرائیل)
۲۰۰ شهیدفلسطینی(نوارغزه) درقتل عام سحرگاه امروز شنبه ۱۸ نوامبر ۲۰۲۳(۲۷ آبان ۱۴۰۲) در «مدرسه الفاخوره» و«مدرسه تل الزعتر» در شهر« بیت لاهیه» در «اردوگاه جبالیه »که محل اسکان آوارگان شمال
خبرگزاری فلسطین (صفا) و خبرگزاری شهاب امروز اعلام کردند: «بیش از ۲۰۰ شهید در قتل عام فجیع توسط نیروهای اشغالگر در سحرگاه امروز در «مدرسه الفاخوره» در اردوگاه جبالیه که محل اسکان آوارگان شمال است به شهادت رسیدند.
چهل وسومین روز طوفان الاقصی
درغزه چه خبر؟
نماینده پارلمان اسرائیل:غزه را آتش بزنید
«نیسیم فاتوری»(نماینده پارلمان اسرائیل) در اظهاراتی از مقامهای تل آویو خواست تا غزه را در آتش بسوزانند.
الشرق الاوسط نوشت: «نیسیم فاتوری» گفت: مشغول بودن اسرائیل به موضوعاتی مانند معامله با حماس، قطع اینترنت یا واردات سوخت نشان میدهد که ما چیزی یاد نگرفتهایم.
وی با بیان این ادعا که ما خیلی با انسانیت رفتار میکنیم، افزود: غزه باید با سوخت سوزانده شود نه اینکه سوخت وارد آن شود.
این نماینده پارلمان رژیم صهیونیستی، گفت: تا زمانی که زندانیان ما را آزاد نکنند، سیاست ما باید قطع آب و سوخت غزه باشد.
رئیس ستاد کل نیروهای دفاعی سابق اسرائیل( سرلشکر آویو کوهاوی) و رئیس ستاد جدید ارتش اسرائیل(،سرلشکر هرزی هالوی).
«آویو کوخاوی»(رئیس سابق ستاد ارتش اسرائیل) در یک نشست محرمانه با تأکید بر اینکه رژیم صهیونیستی ۳ ماهه نمی تواند به اهداف خود در غزه برسد، گفت: باید از آمریکا بخواهیم زمان در اختیارمان بگذارد.
یک فایل صوتی بسیار محرمانه در مورد جنگ غزه دست یافته است. این فایل مربوط به یک نشست محرمانه است که «آویو کوخاوی» رئیس سابق ستاد کل ارتش اسرائیل نیز در آن حضور دارد.
بر اساس فایلی که تهران تایمز به آن دست پیدا کرده است، آویو کوخاوی سخنانی را در نشست محرمانه مطرح میکند که به این شرح است:
اجازه دهید سخنانم را با این نکته آغاز کنم که من مطمئنم ما میتوانیم نیروی نظامی و شالوده دولت حماس را از بین ببریم. بله درست است که ما نمیتوانیم فرهنگ برادری در اسلام و رادیکالیسم و چیزهایی از این قبیل را از ذهن فلسطینیان پاک کنیم. اما از طرفی میتوانیم نیروی نظامی و سازمانی حماس را نابود کنیم. ما راههای سیستماتیکی برای به وجود آوردن اهداف جدید داریم. در واقع ما در تولید اهداف جدید بسیار موفق هستیم و این یک پروسه ادامه دار در هنگام جنگیدن است.
ما ارتش و تواناییهای لازم را داریم. ما باید نیروهایمان را اعزام و آنها [در غزه] پراکنده کنیم. آن سرزمین باید تماماً توسط نیروهای ما پوشش داده شود تا ما بتوانیم، نمیگویم همه، بلکه بیشتر تروریستها را در این زیرساخت پیدا کنیم. مثالی که میتوانم از گذشته برایتان بیاورم عملیات دیوار دفاعی است. آن زمان افراد زیادی وجود داشتند که به توانایی ما در از بین بردن تروریسم فلسطینی در یهودیه و سامریه شک داشتند.
اما واقعیت باید گفته شود قضیهی غزه بسیار سختتر است. اما ما داریم از بمبهای یک تنی استفاده میکنیم و ۴۰۰ عدد از آنها را هرشب [برسر فلسطینیان] فرود میآوریم. ما دیگر همان روشهای [قدیمی] را استفاده نمیکنیم. دوستان من این کار مدتی طول خواهد کشید! در عملیات دیوار دفاعی ۶ هفته طول کشید تا مراحل اولیه را پشت سر بگذاریم. ۳ سال هم طول کشید که ما به طور کامل بتوانیم تروریسم فلسطینی! را در آن منطقه را نابود کنیم.
آمار شهدا در نوار غزه به ۱۲ هزار ۳۰۰ نفر رسید.۲۷ آبان ۱۴۰۲مجروحان ۳۰ هزار نفر
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:وزارت بهداشت حماس در نوار غزه روز شنبه ۱۸ نوامبر ۲۰۲۳(۲۷ آبان ۱۴۰۲) گزارش داد که شمار قربانیان حملات اسرائیل به این باریکه به «۱۲ هزار و ۳۰۰ نفر» رسید.
به گفته حماس بیش از «پنج هزار کودک» و «۳۳۰۰ زن» در بین قربانیان هستند.
تخلیه بیماران بیمارستان الشفاء(غزه) به دستورچه کسی بود؟ اسرائیل یا رئیس بیمارستان؟
در بیانیه ارتش اسرائیل که حوالی ظهر به وقت محلی منتشر شد، آمده است: «صبح امروز، ارتش اسرائیل با درخواست رئیس بیمارستان شفا موافقت کرد تا ساکنان غزه که در بیمارستان بستری بودند و مایل به تخلیه هستند، از طریق مسیر امن انجام دهند.»
ساعتی پیش از این بیانیه خبرگزاری فرانسه به نقل از خبرنگارش در محل حادثه گزارش داده بود: سربازان اسرائیلی دستور تخلیه بیمارستان الشفاء «در یک ساعت آینده» را از طریق بلندگو میدهند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:آمار شهدا در نوار غزه به ۱۲ هزار ۳۰۰ نفر رسید.۲۷ آبان ۱۴۰۲مجروحان ۳۰ هزار نفر
مقامهای حماس شمار مجروحان از روز هفت اکتبر تاکنون را «۳۰ هزار نفر» ذکر کردند.
قربانیان حملات اسرائیل به نوار غزه
حملات اسرائیل به نوار غزه ۱۸ نوامبر ۲۰۲۳ مدرسه «الفاخوره» اردوگاه جبالیا
کشته شدن بیش از ۸۰ نفر در حملات به اردوگاه پناهجویان جبالیا خبر داد
یورونیوز نوشت:یک مقام وزارت بهداشت حماس در نوار غزه گفت «دست کم ۵۰ نفر» روز شنبه(۱۸ نوامبر ۲۰۲۳) در حمله نیروهای اسرائیلی به یک مدرسه که به عنوان پناهگاه آوارگان استفاده میشد، کشته شدند.
این مقام فلسطینی به خبرگزاری فرانسه گفت که حمله به مدرسه «الفاخوره» واقع در اردوگاه آوارگان «جبالیا» در شمال نوار غزه «در سحرگاه» رخ داده است. این مدرسه تحت نظارت سازمان ملل فعالیت دارد.
همچنین اعلام شده است که در حمله دیگری به همین اردوگاه، ۳۲ نفر از اعضای یک خانواده روز شنبه بر اثر حمله اسرائیل به منزلشان کشته شدند. بر اساس این بیانیه، ۱۹ کودک در میان کشته شدگان بودند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:رسانه های فلسطینی آمارشهدای امروز رابیش از ۲۰۰ نفراعلام کردند
در اقدامی جدید در حملات وحشیانه ارتش اشغالگر رژیم صهیونیستی به غزه، ارتش اشغالگر امروز« مدرسه الفاخوره» در اردوگاه آوارگان جبلیه در شمال غزه را بمباران کرد و بیش از ۲۰۰ شهید بر جای گذاشت که بیشتر آنها کودک و نوجوان بودند. زنان.
منابع پزشکی فلسطینی گفتند که ده ها شهید پس از انجام دو قتل عام توسط نیروهای اشغالگر در مدرسه الفاخوره وابسته به آژانس امداد و کار سازمان ملل برای پناهندگان (UNRWA) و مدرسه تل الزعتر، وارد بیمارستان اندونزی شدند. که به هزاران آواره در شمال نوار غزه پناه داده است.
«رائد النمس»(مسئول رسانه ای هلال احمر فلسطین) به المملکه گفت که اطلاعات اولیه حاکی از وجود 200 قربانی از جمله شهدا و مجروحان در این مدرسه است و افزود: آمار رسمی وجود ندارد.
یکی از مقامات وزارت بهداشت غزه به خبرگزاری فرانسه گفت که «حداقل 50» نفر در روز شنبه در بمباران رژیم صهیونیستی که «در سحرگاه» رخ داد و مدرسه الفاخوره را هدف قرار داد، شهید شدند و تلویزیون فلسطین نیز اعلام کرد که تعداد شهدا در ال -مدرسه فخوره به ۲۰۰ رسید.
وزارت بهداشت نوار غزه اعلام کرد که بیشتر شهدای این مدرسه کودکان و زنان بودند.
دهها شهید به بیمارستان اندونزی رسیدند، در قتل عام شنیع توسط نیروهای اشغالگر در مدرسه، که هزاران آواره در شمال نوار غزه را پناه داده است.
قابل ذکر است که در 13 آبان مدرسه الفاخوره مورد بمباران مستقیم هواپیماهای اشغالگر قرار گرفت که در جریان آن حداقل 12 شهید و 54 مجروح شدند.
وزیرخارجه عربستان خواستار«آتش بس فوری»شد
«فیصل بن فرحان»(وزیر خارجه عربستان سعودی) در دیدار با جوزپ بورل، رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا، باردیگر خواستار برقراری آتش بس فوری در جنگ غزه شد.
دیدارفیصل بن فرحان ....جوزپ بورل
فیصل بن فرحان همچنین خواستار برداشتن همه محدودیتها در ورود کالاهای بشردوستانه به غزه و فراهمشدن فوری امکان دسترسی به کمکهای مورد نیاز فلسطینیان شده است.
او افزود که امیدوار است سرانجام راهحل دوکشوری به واقعیت بپیوندد و صلح و امنیت پایدار برای همه به ویژه در منطقه بهدست آید.
شهیدی که موجبات مسلمان شدن استادآمریکایی خودرافراهم کرد.
رئیس دانشگاه تگزاس ،استادمؤسسه امام خمینی- قم
«پروفسور لگنهاوزن» متولد(۱۳۳۲شمسی)نیویورک(آمریکا) و در یک خانوادهای مسیحی کاتولیک پرورش یافت.
»دکترلگنهاوزن» استاد دانشگاه تگزاس جنوبی (۱۹۷۹-۱۹۸۹)بودکه یک ایرانی( اکبر نوجهدهی)ازدانشجویانش بود باایران واسلام آشنامی شود وباهمکاری سفیرایران درسازمان ملل(صادق خرازی)زمینه مهاجرتش به ایران فراهم می شودوباآیت الله مصباح آشنامی شود.....
«گری کارل لگنهاوزن»(Gary Carl Legenhausen)پرفسور لگنهاوزن در سال ۱۹۷۴ کارشناسی خود را در رشتۀ فلسفه در دانشگاه ایالتی نیورک در آلبنی به اتمام رساند و پس از آن به ترتیب در سال ۱۹۷۸ و ۱۹۸۳ در مقاطع ارشد و دکتری در همین رشته از دانشگاه رایس ایالت تگزاس فارغ التحصیل شد. عنوان پایاننامۀ دکتری وی « Matters of Substance» بود که زیر نظر استاد راهنمای خود باروخ برودی (Baruch Brody) دفاع کرد و پس از آن در سال ۱۹۸۴ موفق به دریافت بورس تحصیلی فوق دکتری در زمینه مطالعات تطبیقی از طرف دانشگاه هاوایی شد.
«پروفسور لگنهاوزن»عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی- پژوهشی امام خمینی است که با برخی مراکز علمی دیگر، بویژه با دانشگاه قم، دانشگاه ادیان و مذاهب و موسسه بینالمللی مطالعات اسلامی نیز همکاری علمی دارد.
«دکتر لگنهاوزن» عمدتاً در شاخههای فلسفی زیر به تدریس و پژوهش اشتغال داشته و دارد:
مقدمه منطق، مقدمه فلسفه، زیبایی شناسی، فلسفه علم، علم اخلاق، فلسفه دین، متافیزیک، فلسفه هگل، فلسفه تحلیلی، منطق جدید، علم و دین، فلسفه سیاسی، تاریخ فلسفه، فرا اخلاق، معرفتشناسی اخلاق، و نسبیگرایی در فرا اخلاق.
* پروفسور لگنهاوزن به شعر و ادبیات فارسی و بویژه به اشعار عرفانی امام خمینی علاقه وافری دارد؛ به حدی که تاکنون دو دفتر شعری امام خمینی را با عناوین: باده عشق و سبوی عشق به انگلیسی ترجمه کرده است. عنوان نخست با همکاری آقای «دکتر غلامرضا اعوانی» و عنوان دوم با همکاری آقای «عظیم سرودلیر» به سامان رسیده است.
استاد فلسفه دین دانشگاه تگزاس جنوبی
«پروفسور لگنهاوزن» در سال ۱۹۵۳ میلادی(۱۳۳۲شمسی) در نیویورک متولد شد و در یک خانوادهای مسیحی کاتولیک پرورش یافت. به گفتۀ وی با اینکه تحصیلات خود را در مدرسه کاتولیکها آغاز کرده بود و با محیط های دینی کاتولیک رفت و آمد داشت، ذهنش همیشه با سؤالات و شبهاتی درباره مسیحیت مشغول بود و پاسخ مناسب و درستی برای آنها پیدا نمی کرد.«مسیح» (ع) خدا نیست
«لگنهاوزن» در دوره دبیرستان به این نتیجه رسید که حضرت مسیح (ع) خدا نیست و نیز نمیتوان تثلیث را آن گونه که در محیطهای دینی مسیحیت تعلیم میدادند پذیرفت.
«لگنهاوزن» مسیحی بود
با این حال، هنوز پایبندی او به خدا و مسیحیت باقی بود، تا اینکه در دانشگاه ایالتی نیویورک در «آلبنی» مشغول تحصیل شد و در آنجا بود که اعتقاد خود را به آیین مسیحیت از دست داد و بیدین شد.
مدتها با همین وضعیت به سر برد، تا اینکه برای تحصیل در مقاطع بالاتر در دانشگاه رایسِ تگزاس پذیرفته شد. پس از آن در دانشگاه تگزاس جنوبی به تدریس پرداخت و در همانجا بود که با شماری از دانشجویان مسلمان، از کشورهای مختلف اسلامی از جمله ایران، لبنان، پاکستان، فلسطین، عربستان، اردن و نیجریه آشنا شد. آموزه های دینی و نوع نگاه این دانشجویان به دین برای وی جذاب بود.
این امر نه تنها وی را به پژوهش بیشتر دربارۀ دین و مسائل گوناگون آن ترغیب کرد، بلکه در انتخاب سمت و سو و موضوع تدریس وی نیز تأثیر گذار بود و با توجه به اینکه مسئولان دانشگاه وی را در انتخاب موضوع تدریس خود آزاد گذاشته بودند، تدریس «فلسفه دین» را انتخاب کرد. در آن دانشگاه به مدت دو ترم این درس را تدریس کرد و همزمان با آن به مرور آموزه های ادیان بزرگ، از جمله دین اسلام، پرداخت. به تدریج با اسلام آشنا شد و سرانجام پس از سه سال تحقیق دین اسلام را پذیرفت.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:شهر«آلبانی»مرکز ایالت نیویورک و مرکز شهرستان آلبانی است. این شهر در ۲۴۰ کیلومتری شمال نیویورک واقع شده و بر روی کرانه غربی رود هادسون توسعه یافته است.
جریان مسلمان شدن«پروفسور لگنهاوزن»
اسلام آوردن «پروفسور لگنهاوزن» به گفتۀ خود وی، برای کسانی که تبلیغ دینی انجام میدهند، داستان پیچیدهای است، چرا که در آن مجموعهای از مسائل علمی، عاطفی و نیز مسائل مختلف دیگری دخیل بودند. وی در دوران تدریس در دانشگاه تگزاس جنوبی با دانشجویی ایرانی به نام« اکبر نوجهدهی» آشنا شد؛ دانشجویی که درس «مقدمهای بر فلسفه» را نزد او میخوانده است.
در «این آیین نکوداشت پروفسور محمد لگنهاوزن»: آیتالله محمدتقی مصباح یزدی (رییس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی) ، آیتالله علیاکبر رشاد( رییس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی)، حجتالاسلام هادی صادقی(معاون رییس قوه قضائیه)، دکتر غلامرضا اعوانی، دکتر محمد محمدرضایی، دکتر ابوالفضل ساجدی، درتوصیف پرفسور لگنهاوزن سخنرانی کردند.
غیبت دو هفته ای« اکبرملکی» باعث اتفاق عجیبی در زندگی پروفسور لگنهاوزن میشود:
«اکبرنوجی دهی» ۲ هفتهای به کلاس من نیامد تا اینکه او را در دفتر دانشگاه دیدم؛ از او پرسیدم: چرا به کلاس نمیآیید؟ گفت: مردم ما در ایران انقلاب کردهاند و من فکر میکنم خیلی مهم است که دانشجویان اینجا اطلاعات درستی در مورد آن داشته باشند، بنابراین لازم دانستم برای معرفی این انقلاب به دانشجویان تلاش کنم؛ به خاطر این نمیتوانم سر کلاس حاضر شوم. من حرف او را تایید کردم و گفتم خوب این درست است ولی شما تکلیف دارید درس هم بخوانید. بعد من با ایشان قرار گذاشتم که من تمام تبلیغات مربوط به انقلاب اسلامی ایران را بخوانم و در عوض ایشان درسشان را بخوانند. بعد از این جریان با همدیگر دوست شدیم و کارهای مختلفی با هم انجام میدادیم.
«استاددانشگاه تگزاس جنوبی» می گوید:اکبر دانشجوی خوبی بود، در اعتقادات خود بسیار جدی بود و هیچ گونه شکی دربارۀ آنها نداشت. اکبر پس از اتمام دوره لیسانساش به ایران برگشت. بعدها شنیدم به جبهه رفته و در آنجا به فیض شهادت نایل شده است.
«پروفسور لگنهاوزن» بعد از آشنایی با دانشجوی ایرانی اش به مساجد رفت و آمد میکرد و با آشنایی و گفتگو با مسلمانان، به تدریج جذابیتهای مسلمانان برایش روشنتر میشد. بدون آنکه رسماً شهادتین را گفته باشد، در همین مساجد گاه نماز هم میخواند و بویژه شرکت در نماز جماعت برایش جذاب بود.
شهادتین«پروفسور لگنهاوزن» در روزجمعه درجمع مسلمانان سیاهپوست آمریکا
سه سال از آشنایی با « اکبر نوجهدهی» و رفت و آمد در میان مسلمانان میگذشت که یک روز جمعه، برخی از مسلمانان سیاهپوست آمریکا نزد وی میآیند و اظهار میکنند که دوست دارند با وی بیشتر آشنا شوند. آنها از چگونگی آشنایی او با اسلام میپرسند و گفتگوی دینی خوبی میان آنها رخ میدهد. آشنایی با آنها و مشاهدۀ اخلاص زایدالوصفِ آنها، انگیزههای مضاعفی به پروفسور لگنهاوزن میبخشد و او با اشک شوق نزد آنها شهادتین میگوید و رسماً مسلمان میشود.
امامت جماعت دراولین روزاعلام شهادتین
آنها از این اتفاق بسیار خوشحال میشوند و همان روز اول به وی پیشنهاد میدهند که پیشنمازشان شود!.
تأسیس انجمن اسلامی دانشگاه تگزاس جنوبی
این آشنایی کمکم ادامه مییابد و پروفسور لگنهاوزن با همکاری آنها انجمن اسلامی دانشگاه «تگزاس جنوبی» را تأسیس میکند. البته، اکثریت گروه دانشجویان مسلمان در دانشگاه را سنیمذهبان تشکیل میدادند.
«نهجالبلاغه»عامل آشنایی با آموزه های اسلام(تشیع)
ولی او تأکید میکند که با توجه به آنکه با نهجالبلاغه انس داشته، هیچ شکی در شیعه شدن نداشته است. به قول خودش: «چون نهجالبلاغه را خوانده بودم، میخواستم یا اسلام تشیع را قبول کنم یا بی دین بمانم. »
استعفا ازمدیریت دانشگاه تگزاس(آمریکا)بخاطرمهاجرت به ایران
با افزایش شمار دانشجویان مسلمان، فعالیتهای پروفسور لگنهاوزن نیز بیشتر میشد. دانشگاه از او میخواهد که در بخش مدیریت دانشگاه مشغول شود، اما علاقۀ او به درس و تدریس مانع از پذیرش این درخواست میشود. این اختلاف نظر با مسئولان دانشگاه موجب میشود که از دانشگاه استعفاء بدهد. یکی از مقامات دانشگاه از او پرسیده بود بعد از استعفاء چه برنامهای دارید که« پروفسور لگنهاوزن» بیدرنگ علاقه به تحقیقات اسلامی در ایران را مطرح کرده بودند.
نقش « صادق خرازی» درمهاجرت «پروفسور لگنهاوزن»به ایران
بر اساس همین هدف «رئیس دانشگاه تگزاس» به دنبال راهی برای سفر به ایران بود تا یکی از دانشجویان ایرانی وی را به آقای «دکتر سیدکمال خرازی» سفیر وقتِ ایران در سازمان ملل[۳] معرفی میکند. پس از این ملاقات مقدمات سفر وی به ایران به قصد اقامت دو ساله و تحقیق و پژوهش در فلسفۀ اسلامی آغاز میشود.
گامِ نهایی سفر به ایران، با دعوتنامهای از «انجمن حکمت و فلسفه» که با کمک آقای دکتر خرازی فراهم شده بود، پیموده میشود.
« پروفسور لگنهاوزن»در بحبوحۀ حرکت به ایران، در دفتر دکتر کمال خرازی به طور اتفاقی آیتالله مصباح را می بیند.
ایشان پس از گفتگو و آشنایی اولیه، از « پروفسور لگنهاوزن» میخواهد که به قم رفته، در «مؤسسه آموزشی امام خمینی» که آن موقع با نام «بنیاد باقرالعلوم » فعالیت میکرد مشغول شود.
اما به دلیل آماده نشدن به موقعِ دعوتنامه رسمی از سوی آن مؤسسه، و دعوت بهنگام انجمن حکمت و فلسفه ایران راهی ایران شده و برای آشنایی بیشتر با فلسفه اسلامی و پارهای تحقیقات مشترک در آن موسسه مشغول میشود.
در آنجا با اساتید برجستهای نظیر «دکتر اعوانی» و همکاران دیگر باب آشنایی در زمینه فلسفه اسلامی برای ایشان بیشتر گشوده میشود و به توصیۀ دکتر اعوانی و در معیت ایشان خواندن رسالههای فلسفیِ سهروردی را به هر دو زبان فارسی و عربی نقطۀ آغاز قرار میدهد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:مصاحبه باپرفسور محمد لگنهاوزن
با سلام و تشکر از استاد ارجمند پرفسور محمد لگنهاوزن از آنجایی که حضرتعالی با فلسفه غرب و فلسفه اسلامی آشنایی کاملی دارید در ابتدا تعریفی از فلسفه ارائه بدهید و بفرمایید که تفاوت تعریف غرب و شرق – یعنی فلسفه اسلامی – از فلسفه چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم. فلسفه یک سُنّت فکری است که با سقراط و افلاطون و ارسطو شروع می شود و شاخه های مختلفی دارد که یک شاخه در اروپا و شاخه مهم دیگری در جهان اسلام دارد. ولی به نظر بنده، اینکه ما بگوییم از یک طرف فلسفه غرب داریم که ارسطو و دیگران در آن شاخه قرار دارند و در طرف دیگر، فلسفه اسلامی که از یکدیگر جدا هستند، درست نیست. چرا که امروزه فلسفه اسلامی تا اندازه ای به افلاطون و ارسطو مدیون است. حتی می توانیم بگوییم فلسفه اسلامی بیشتر به میراث افلاطون و ارسطو وفادار مانده تا مکاتب غربی فلسفه.
و اما درباره چیستی فلسفه باید گفت که فلسفه یک سنت فکری است و اگر دوستان به طور معمول می خواهند تعریفی از فلسفه ارائه بدهند که چه علمی است و موضوع آن چیست و روش آن چیست می تواند مفید باشد و بنده با آن مخالفتی ندارم، ولی به نظر بنده خیلی راهگشاتر هست که ما نگاه کنیم به متن هایی که سنت فلسفه از این متن ها تشکیل می شود و توجه داشته باشیم که نویسنده این متون از کدام نویسنده اثر پذیرفته و تحت تأثیر چه کسی بوده اند.
اگر بخواهیم تعریف جامعی از فلسفه ارائه بدهیم شما چه تعریفی از فلسفه دارید؟
بنده چنین چیزی را قبول نمی کنم. اگر دیگران اینطور می خواهند کار کنند اشکالی ندارد ولی من نمی توانم تعریف خاصی ارائه بدهم و دلیل هم دارد. به خاطر اینکه معنای فلسفه در طول تاریخ عوض شده است. آن طوری که در زمان ابن سینا فلسفه را تعریف کرده اند با آن چیزی که امروزه از فلسفه تعریف می شود خیلی تفاوت دارد. به عنوان مثال در گذشته مباحث طبیعیات جزئی از فلسفه بود؛ امروزه در آرای اکثریت فلاسفه اسلامی و غربی، مباحث طبیعیات از فلسفه جدا شده است.
در آثار شهید مطهری و علامه و آیت الله جوادی و آیت الله مصباح و دیگران، بحث درباره طبیعت وجود دارد اما خیلی کم است، ولی در گذشته یکی از شاخه های اصلی فلسفه طبیعیات بوده است. وقتی این قدر موضوع عوض می شود، پس فکر می کنم خیلی خوب نیست ما سعی کنیم یک تعریف شامل و کامل از فلسفه ارائه بدهیم، چرا که معنای فلسفه عوض شده است. به این دلیل باید گفت که چه چیز مشترکی بین سه شاخه اصلی فلسفه یعنی طبیعت و منطق و الهیات و متافیزیک وجود دارد. تقسیمی که در گذشته برای تعیین موضوع فلسفه وجود داشت را امروزه نمی توانیم استفاده بکنیم، پس آیا می شود گفت که فلسفه از بین رفته و امروزه چیزی شبه فلسفه که اسم مشترکی دارد وجود دارد؟ خیر اینگونه هم نیست؛ پس پیوست بین فلسفه قدیم و فلسفه امروز چیست؟ یک سنت فکری که بر اساس نفوذ و تأثیر و تأثر می توانیم پیدا کنیم.
در یکی از صحبت هایی که آیت الله خامنه ای داشتند، ایشان فرمودند: در غرب فلسفه امتداد سیاسی و اجتماعی پیدا کرد اما در فلسفه شرقی و اسلامی شاهد این امتداد نیستیم و فلسفه در غرب کیفیت تعامل مردم با یکدیگر را معین می کند و بطور کلی در ذهنیات مجرد باقی نمی ماند.[۱] غرب چگونه این امتداد را ایجاد کرد و مفاهیم فلسفی را برای مردم ملموس می کند و ما چطور می توانیم این امتداد را ایجاد کنیم؟
این مسئله بسیار پیچیده است. اوایل حضورم در ایران برایم تعجب آور بود که مسائل فلسفه در ایران چقدر مورد توجه مردم بود، در حالی که در آمریکا و اروپا اینگونه نیست.
مقایسه مردم ایران باآمریکا درآشنایی بافلسفه
در آمریکا اگر به کسی بگویم که فلسفه خوانده ام می گوید نتوانستی در رشته ای که پول ساز باشد قبول شوی؟
« پروفسور لگنهاوزن»: خاطره ای جالب دارم از ۲۵ سال قبل وقتی در تهران زندگی می کردم و آن اینکه یک راننده تاکسی از من پرسید اهل کجا هستم و چه می کنم. من گفتم فلسفه کار می کنم. او گفت شما فلسفه اسلامی هم خوانده اید؟ گفتم مقدار کمی، ایشان گفتند ابن سینا هم خوانده اید؟ سهروردی خوانده اید؟ نظر شما در باره ملاصدرا چیست؟!
بنده گفتم شما راننده تاکسی هستید یا استاد هستید؟
ایشان گفت خیر چیزی که بنده می گویم همه می دانند!.
پروفسور لگنهاوزن : شاهد دیگر اینکه گزارشگری از آلمان حدود پانزده سال قبل به ایران آمد و به مناطق جنوبی ایران که نفت داشتند رفت و او می خواست با کارگران صحبت کند که ارتباط کارگران با کارفرمایان چگونه است. نشستی با کارگران صنعت نفت داشتند و اولین سؤالی که کارگران ایرانی از گزارشگر آلمانی داشتند این بود که تازه های فلسفه در آلمان چیست. او گفت ما اصلاً فلسفه نمی خوانیم و این مسئله چه ربطی به شما دارد؟
به او گفتند ما علاقه داریم و می خواهیم بدانیم. این یک امتیاز مردم ایران است. مردم ایران دوست دارند راجع به فلسفه خبر داشته باشند و تحقیق و بحث کنند، و فرقی نمی کند کسی متخصص در رشته فلسفه باشد، ولی علاقه دارند در حالی که در آمریکا اینگونه نیست و در اروپا هم مردم کمتر به فلسفه علاقه مندند.
اما در زمان «کانت» و «هگل »فلسفه داغ بود و همه می خواستند بدانند حرف تازه در فلسفه چیست و چه می گویند ولی امروزه این مسئله خیلی کمرنگ شده است. یک دلیلش این است که در طول این سالها فلسفه خیلی تخصصی شده و بحث ها خیلی فنی هستند و توضیح آنها مشکل است. گاهی کسی سوال می کند مکاتب جدید فلسفه در آمریکا چیست. خیلی سخت است بگویم در سمانتیک –semantics- و معنا شناسی چند گرایش وجود دارد و اگر کسی زمینه آن را نداشته باشد راحت نمی توانم توضیح بدهم.
اما راجع به موضوع دیگری که شما اشاره کردید یعنی درباره اثر سیاسی فلسفه، باید بگویم در فلسفه، قبل از دوره مدرن در غرب، - هم در فلسفه اسلامی- وقتی فلسفه سیاسی بود بیشتر برای پند به شاهزادگان بود که می خواست بگوید یک جوان که می خواهد پادشاه بشود چگونه می تواند پادشاه خوبی بشود و آثار سیاسی زیادی به این شکل پیدا شد.
«بعد با ظهور انقلاب فرانسه» انفجاری در فتوای سیاسی در فلسفه بوجود آمد که به نظر بنده مقدار زیادی از فلسفه سیاسی در غرب نتیجه اتفاقات فرانسه در ابتدای قرن نوزدهم بود. این مسئله در جهان اسلام طور دیگری بود چرا که انقلاب برای جمهوری به طور بومی از جهان اسلامی صورت نگرفت، بلکه در زمان «ناپلئون»(متوفی ۵ مه ۱۸۲۱) بود که بعد از ورود به مصر اعلان می کند که می خواهد جمهوری اسلامی در آنجا ایجاد کند.
این مسئله بسیار عجیب است؛ «ناپلئون» به مصر و الازهر رفت و به علما گفت که من می خواهد در آنجا دولت ایجاد کند و به آنها تحویل بدهد.
پروفسور لگنهاوزن : ما نمیدانیم که آیا این یک فریب بود یا حقیقت داشت. او گفته بود که با پاپ مبارزه است و طرفدار مسلمانان و ضد اشرافیت و ضد پاپ است.
ناپلئون گفته بود که به نظرش اسلام چیز خوبی است.
او اعلام کرده بود که همچون مصری ها ضد دولت عثمانی است و می خواهد آنها را از دست دولت عثمانی آزاد کند. او گفته بود که من قدرت را نمی خواهم و دولت را به شما می دهم شما علمایی دارید که می توانند شریعت را در کشور شما اجرا کنند.
پروفسور لگنهاوزن گفت:درباره گفته ناپلئون سند داریم. عنوان کتاب «مصر ناپلئون»(Egyptian Napoleon) اثر Juan Cole (خوان کول)است
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:درمعرفی این کتاب آمده:در سال ۱۷۹۸میلادی، ناپلئون بناپارت، که تنها بیست و هشت سال داشت، با ۳۳۵ کشتی، ۴۰۰۰۰ سرباز و مجموعه ای از دانشمندان، هنرمندان و دانشمندان برای تأسیس یک امپراتوری شرقی عازم مصر شد. او خود را یک رهایی بخش می دید که مصری ها را از ظلم رها می کرد.
ادامه سخنان پروفسور لگنهاوزن :این خیلی عجیب است و نتیجه این بود که در میان علمای آنجا تفرقه ایجادشد و تقریباً یک سوم آنها حرف او را قبول کردند و یک سوم دیگر گفتند این یک فریب است تا بر ما سلطه پیدا کند و یک سوم دیگر نمی دانستند که چه موضعی بگیرند. بعد ناپلئون مریض شد و آنجا را ترک کرد و به فرانسه برگشت و بعد هم به روسیه رفت و داستان دیگری شد.
ولی این تجربه با جمهوری ای که در اروپا یا در جهان اسلامی پیدا می شود آنقدر تفاوت داردکه ما باید انتظار داشته باشیم در انعکاس فکری و فلسفی تفاوت ایجاد شود.
انقلاب ایران متفاوت ازهمه انقلاب ها
و اما در ایران که باید اذعان کنم که مهمترین انقلاب جهان اسلامی در آن بوقوع پیوسته، فکر فلسفی درباره فلسفه سیاسی جمهوری اسلامی سابقه ای ندارد.
با سی و پنج سال سابقه انقلاب زود است که انتظار داشته باشیم در فلسفه مطالبی در مورد این انقلاب ایجاد شود. با این حال کار در این زمینه شروع شده است.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این مصاحبه(پروفسور لگنهاوزن)مربوط به سال ۱۳۹۲ می باشدکه درسی و پنج سالگی انقلاب است.
لگنهاوزن درادامه گفت: الحمدلله دانشمندان متعددی داریم که به طرح فلسفه سیاسی اسلامی اقدام کرده و کتاب های خوبی نوشته اند و بحث های خوبی هم در جریان است.
این فیلسوف آمریکایی گفت:چند سال پیش یک ترم در دفتر تبلیغات اسلامی کلاسی داشتیم که گروهی از دانشمندان در مورد فلسفه سیاسی کار می کردند و برای بنده مایه افتخار بود که با آنها چندین جلسه داشته باشم و درباره موضوعات صحبت کنیم.
به نظرم باید درباره آینده فلسفه سیاسی در ایران خیلی خوشبین باشیم. چیزی که بنده دیدم، وقتی با دوستان در این رشته صحبت می کنم، یعنی با دانشمندان جوانی که به فلسفه سیاسی علاقه دارند این است که هم با «سُنَّت فلسفه اسلامی» آشنایی خوبی دارند و به «مدینه فاضله فارابی» به خوبی توجه دارند و به «ابن خلدون» و متفکرینی مانند« ملاصدرا» و «خواجه نصیرالدین طوسی» توجه دارند و در عین حال به افکار و مکاتب فلسفه غرب توجه دارند و از توجه به این دو شاخه می خواهند مطلب جدیدی ارائه کنند که این به نظرم بسیار بسیار جالب است.
امروزه در غرب مفاهیم فلسفی که مد نظرشان است را به راحتی از طریق صنعت سینما در قالب هنر ارائه می کنند آیا شما موافق این مطلب نیستید؟
این هیچ اهمیتی ندارد.
در ادبیات چطور بسیاری از فلاسفه مانند سارتر مباحثشان را در قالب رمان ارائه می کنند؟
بله اما بعد از« سارتر» چه کسی هست؟ مکتب «اگزیستانسیالیسم» با رُمان و داستان کوتاه و این نوع چیزها مطرح شد و خیلی موفق شد.
ولی امروزه اکثریت آثار فلسفی که امروز می نویسند هیچ ربطی با رمان و هنر ندارد.
«امروز کسی دیگر کتاب نمی خواند و ویدئو کلیپ ها را نگاه می کنند».
لگنهاوزن گفت: البته در فضای اندیشه فلسفی قرار دارند و این نوع مطالب پیدا می شود، ولی سطح آنها بسیار پایین است.
وی گفت:بنده بحثی با یک دانشجو داشتم که او شبهات مختلفی در مورد خدا و دین داشت و هر چیزی که به ایشان گفتم با یک« ویدئو کلیپ» جواب می داد.
من به او گفتم شما باید کتاب بخوانید و او هیچ حوصله ای برای کتاب نداشت. به او گفتم « ویدئو کلیپ» هیچ چیزی را اثبات نمی کند و فقط بازی با رنگ و صداست و ما باید به استدلال نگاه کنیم فلسفه درباره استدلال است، ویدئو و این نوع چیزها یک نوع بازی است.
لگنهاوزن گفت:اما نخبگان بیشتر مقاله می نویسند و برخی از محققین کتابهایشان مجموعه مقالات و کنفرانسها هستند و کارهای تازه در فلسفه اینگونه بوجود می آیند و رشد می کنند.
« ویدئو کلیپ» و اینگونه مسائل مثل این است که درباره فیزیک بحث می کنیم و انفجار بزرگ را مطرح کنیم.
بله در رمان ها به طور فراوان راجع به آن بحث می کنند و فیلم های فضایی هم در مورد آن درست می کنند که افکار فیزیک در آنها استفاده می شود ولی این فیزیک نیست فقط عکس العمل و یک بازی برای مردم است که یک چیزی را ببینند ولی اصل فیزیک در مجلات علمی و کنفرانسها و مباحث دانشمندان پیدا می شود. این فقط درباره فیزیک نیست درباره همه علوم از جمله فلسفه هم اینگونه است.
با توجه به صحبت رهبری که فلسفه باید امتداد اجتماعی و سیاسی پیدا کند چند درصد پایان نامه های فلسفه در این مسیر هستند وآیا این پایان نامه ها به درد جامعه ما می خورند و حضرتعالی چه موضوعاتی را برای پایان نامه ها پیشنهاد می دهید؟
پروفسورلگنهاوزن گفت:تذکرات رهبری دو نکته را شامل می شود که باید از هم دیگر تفکیک شوند. یکی درباره اثر اجتماعی و سیاسی که مطالب مختلف فلسفی می توانند داشته باشند.
بطورمثال اینکه کسی می تواند الحاد و مادی گرایی را با هدف تضعیف حکومت ایران مطرح کند. این هم یک فکری هست.
یعنی کسی می تواند تحت پوشش بحث فلسفی کار ضد انقلابی بکند و برعکس.
استادسابق دانشگاه تگزاس گفت:ما می توانیم فلسفه اسلامی را برای حمایت از دولت اسلامی مطرح کنیم و رواج بدهیم و این استفاده های سیاسی و اجتماعی است که برای فلسفه پیدا می شود و فیلسوفان باید به این مطالب آگاهی داشته باشند، باید توجه داشته باشیم که چه کار می کنند.
پروفسورلگنهاوزن گفت:گاهی اوقات من هم خودم وقتی می خواهم مطلبی را بخوانم درباره اثر آن در جامعه فکر نمی کنم و فقط می خواهم ببینم مطلب چیست استدلال خوبی دارد یا مغالطه دارد چیزهایی مثل این.
این فیلسوف آمریکایی گفت:این نگاه یعنی استفاده سیاسی و اجتماعی از فلسفه بسیار مهم است و جوابی که در ابتدا دادم -گفتم -که مردم ایران چقدر به فلسفه علاقه دارند به این مسئله مربوط است که علاقه مردم ایران به فلسفه با توجه به میراث فکری و فلسفی که در ایران وجود دارد مسئله مهمی است که می تواند برای کشور ایران اثر سیاسی و اجتماعی مثبتی داشته باشد، ولی باید در حال رشد باشد و خطری که من در این مورد می بینم این است که فلسفه منزوی بشود. پروفسورلگنهاوزن گفت:وقتی در آمریکا بودم اشکالی که وجود داشت این بودکه ما فلسفه خیلی جالبی در کاتولیک ها داریم ولی کاتولیک ها اشتباه بزرگی کردند و اشتباه آنها این بود که هر فلسفه دیگری که با دیدگاه های کاتولیک ها توافق نداشت را رد کردند تا اینکه مکتب «نوتومیست ها»(پیروان امروزی مکتب توماس آکویناس- متوفی ۱۲۷۴ایتالیا) پیدا شد. آنها فقط با همدیگر صحبت می کنند؛ یعنی فیلسوفان دیگر اصلاً به آنها توجهی نمی کنند. آنها زبان خودشان را دارند و با همدیگر بحث می کنند. مجلات خودشان را دارند ولی همه صحبت ها درونی است و این برای میراث فلسفه اسلامی خطر بزرگی است که مثل نوتومیست ها بشوند.
البته گاهی اوقات نوتومیست ها از قلمرو خود بیرون رفتند و مورد توجه دیگران قرار گرفتند. مثلاً در آثار مک اینتایر Alasdair McIntyre می شود چنین گرایشی را ملاحظه کرد. یکی از دلایلی که از وقتی که تازه به ایران آمدم کار مک اینتایر را معرفی کردم به این دلیل بود که با وجودی که ایشان کاتولیک و مذهبی هستند و به سُنت نوتومیستی پای بند، ولی از رویکردهای دیگری هم استفاده کرده و در افکار بیرون از مکتب خودش اثر بخش بوده است.
باید به این نکته توجه داشته باشیم که چطور می توانیم ضمن وفاداری به مکتب و اعتقاد خودمان روی دیگران اثر داشته باشیم. نباید فقط در یک گروه بسته و فقط با خودمان صحبت باشیم.
یعنی این مسئله در جامعه ما در حال اتفاق افتادن است؟
پروفسورلگنهاوزن :بله، امروزه چنین وضعی در جامعه ما در حال رخ دادن است.
وقتی به آثار اساتید دانشگاه های ایران توجه می کنیم می بینیم که بعضی از آنها فقط مشغول فلسفه خودشان هستند. البته در ایران وضعیت آنقدر بد نیست ولی گاهی اوقات کسی پیدا می شود که هیچ کاری با میراث فکری ای که در ایران رشد کرده ندارد و فقط به فلسفه غرب نگاه می کند و بر عکس.
پروفسورلگنهاوزن گفت:مثالی عرض می کنم که این مثال را خیلی به دوستان عرض می کنم و شاید جایی چاپ شده باشد. در سال سومی که در ایران زندگی می کردم، برای بازنویسی برنامه درسی فلسفه، بنده را به دانشگاه تهران دعوت کردند. دروسی که دیدم تقریباً تاریخ فلسفه بود مثل کتاب «کاپلستون» بود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:کاپلستون کیست؟
«فردریک چارلز کاپلستون» کشیش یسوعی بریتانیایی است تخصص ویژهای در روایت اندیشهها دارد. او دکترای فلسفه خود را از دانشگاه گرگوری رم گرفت و سالها استاد تاریخ فلسفه دانشگاه لندن بود. او مجموعه تاریخ فلسفه خود را در عرض ۳۰ سال یعنی از ۱۹۴۴ تا ۱۹۷۴ تالیف و منتشر کرد. از همان زمان حیات او این مجموعه به عنوان منبع درسی و مطالعاتی در بسیاری از دانشگاههای معتبر جهان معرفی شد.
ادامه سخنان پروفسورلگنهاوزن :من گفتم جای فلسفه اسلامی در این برنامه شما کجاست؟
گفتند فلسفه اسلامی در دانشکده دیگر یعنی در دانشکده الهیات تدریس می شود.
بنده عرض کردم به نظرم بهتر است به جای تاریخ فلسفه، شما بصورت موضوعی نگاه کنید و فلسفه هنر و منطق و معرفت شناسی و متافیزیک و فلسفه علم و فلسفه دین و این مسائل مطرح بشود تا هم بدانیم یونان باستان در این موضوعات چه گفته و در فلسفه امروزی غرب چه می گویند و در فلسفه اسلامی «ازکندی تا ملاصدار» درباره این موضوع چه گفته شده است و دیگر مباحث.
پروفسورلگنهاوزن :آنها(مؤلفان کُتب دانشگاهی) به من خندیدند و گفتند کجا می توانید اساتیدی برای چنین نوع برنامه ای پیدا کنید؟
کسی که بخواهد مطالب فلسفه غربی را مطرح کند باید انگلیسی و فرانسه و آلمانی بلد باشد. چنین کسی را سراغ دارید؟ برای بیان مسائلی که در میراث فلسفه اسلامی وجود دارد باید عربی بدانیم و تعداد کسانی که بتوانند از عهده چنین کاری برآیند کم هستند و این کار عملی نیست.
دکترلگنهاوزن گفت:ولی به نظرم باید اینگونه می شد. البته امروز الحمد لله تعداد اساتیدی که در هر دو زمینه فلسفه غرب و فلسفه اسلامی ورزیده هستند کم نیست.
من به تازگی در کنفرانسی در دانشگاه علامه طباطبایی شرکت کردم. بحث درباره دیدگاه علامه در معرفت شناسی بود. اساتید آنجا خیلی با فلسفه اسلامی آشنا بودند، در حالی که برخی از آنها درباره فلسفه غرب با من پایان نامه نوشته بودند؛ یعنی آنها(اساتیددانشگاه های ایران) با فلسفه غرب به خوبی آشنا هستند ولی در عین حال آشنایی خوبی با فلسفه اسلامی دارند و این را در تحلیل هایشان به خوبی استفاده می کنند و این مسئله باعث خوش بینی است .
اما تا این مطلب بخواهد در برنامه های دانشگاهی انعکاس پیدا کند قدری طول می کشد.
توضیح نگارنده:نکته ظریف این پروفسورآمریکایی رادقت کنید:
وقتی بنده به ایران آمدم و درباره فلسفه دین بحث می کردم، حوزویان دائم از من می پرسیدند که «فلسفه دین چیست»؟.
روحانیون حوزه می گفتند:مگر کسی در غرب هنوز به دین توجه دارد؟
خیلی جای تأمل است این نکته:
پروفسورلگنهاوزن گفت:تصور آنها(حوزویان) آن زمان این بود که غرب الحادی شده است!.
این فیلسوف جهان غرب درادامه گفت:در غرب هم دین هست.
وی گفت:یادم می آید در کنفرانسی یکی از اساتید از من پرسید کتابی که همراه شماست چیست؟. گفتم فلسفه دین می خوانم و این کتاب مجموعه مقالات است.
ایشان گفتتد چه نوع سؤالاتی در این کتاب مطرح شده است؟
گفتم در مورد صفات خدا و برهان وجود خدا و مسائلی از این دست. او گفت ما جواب این سؤالات را داریم فقط کسی باید آنها را ترجمه کند.
پروفسورلگنهاوزن گفت:ولی امروز توجه زیادی دارند به اینکه مکاتب مختلف در فلسفه دین کدامند. و ما به عنوان مسلمان باید بدانیم که چه نوع موضع گیری هایی در مورد این مسائل داشته باشیم.
وضعیت فلسفه در ایران خیلی خوب است و در حال رشد است و اینکه دانشمندانی هم از حوزه داریم که به مسائل فلسفه غرب توجه دارند و هم از دانشگاه اساتیدی داریم که آشنایی خوبی با فلسفه اسلامی دارند، می تواند زمینه ساز رشد بیشتر و نقطه مطلوب برای فلسفه در ایران باشد.
دانشجویان خوبی هم داریم که هم علاقه مند به فلسفه اسلامی هستند و هم فلسفه غرب را می شناسند.
شاید یکی از مهمترین فیلسوفان فلسفه دین در آمریکا «آلوین پلانتینگا»( Alvin Plantinga) باشد. ولی «آلوین پلانتینگا» چقدر برای مردم آمریکا آشناست؟ اگر کسی در رشته فلسفه تحصیل نکند اصلاً نمی داند او کیست. ولی در ایران خیلی مشهور است. او می گفت در ایران از اینکه مورد توجه جوانان بود شگفت زده شده بود. او به من گفت من خیلی تعجب کردم مثل اینکه من یک فوتبالیست باشم دانشجویان جوان به من خیلی توجه داشتند. به نظر بنده پایه ای که امروز در ایران وجود دارد پایه بسیار محکمی است و نباید زیاد نگرانی داشته باشیم که در غرب چه فیلمهایی درباره فلسفه می سازند، مهم این است که پایه علمی درستی بسازیم و آرام آرام انعکاس این مطالب در هنر و جاهای دیگر هم پیدا می شود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«آلوین پلانتینگا»، جایزه تمپلتون ۲۰۱۷ را دریافت کرد.
«آلوین پلانتینگا» متولد ۱۵ نوامبر ۱۹۳۲(۲۴ آبان ۱۳۱۱)
مردی که ایمان به خدا را به مطالعه فلسفه بازگرداند،
این فیلسوف مسیحی ۹۰ ساله که به دلیل کمک های معنوی خود به جهان از جمله بیلی گراهام، چاک کولسون، بیل برایت و مادر ترزا مفتخر شده اند.
پلانتینگا به عنوان استاد فلسفه در کالج کالوین و دانشگاه نوتردام پرآوازه است. او با اصرار بر اینکه فیلسوفان مسیحی اجازه دهند اعتقادات آنها به کار آکادمیک آنها کمک کند، جنبه معنوی رشته خود را تغییر داد.
هدر تمپلتون دیل، رئیس بنیاد جان تمپلتون، که جایزه ۱.۴ میلیون دلاری را اعطا کرد، گفت: "پلانتینگا دریافت که نه تنها اعتقاد دینی با کار فلسفی جدی در تضاد نیست، بلکه می تواند کمک های مهمی در پرداختن به مشکلات همیشگی در فلسفه داشته باشد." به گسترش ذهن انجیلی کمک کرده است.
پلانتینگا پروفسور ممتاز فلسفه در دانشگاه نوتردام، جان آ.
قبل از نوتردام، پلانتینگا به مدت ۱۹ سال، از ۱۹۶۳ تا ۱۹۸۲، در کالوین فلسفه تدریس کرد. او در سال ۱۹۵۸ دکترای خود را از دانشگاه ییل گرفت.
در سال ۱۹۸۰، مجله تایم او را "فیلسوف خدا پروتستان ارتدکس برجسته آمریکا" نامید. او تعداد زیادی کتاب و مقاله نوشته است، از جمله خدا و دیگر ذهن ها (۱۹۶۷). خدا، آزادی و شر (۱۹۷۴); ایمان و عقلانیت: عقل و ایمان به خدا (۱۹۸۳); و اعتقاد مسیحی تضمین شده (۲۰۰۰).
راه های مقابله با خطر انزوای فلسفه چیست؟
پروفسورلگنهاوزن :این وظیفه شماست. کاری است که شما باید انجام بدهید. در هر علمی، چندین مرحله طی می شود، مثلاً در فیزیک یک مرحله این است که دانشمندان مثلا در زمینه فیزیک مقاله می نویسند و مردم متوجه زبان تخصصی آنها نمی شوند، ولی فیزیک عمومی هم داریم که همیشه باید تعدادی از دانشمندان پلی مابین کارهای تازه در فیزیک و مردم ایجاد کنند. آنها باید مسائل فیزیک را طوری تبیین کنند که مردم متوجه بشوند و این خیلی مهم است.
مجلات علمی پژوهشی هم خیلی مهم هستند. در غرب چنین مجلاتی با این تقسیم بندی که در ایران مرسوم است نداریم، ولی در رشته فیزیک هم Popular Physics داریم و هم University Physics؛ چند تا مجله Popular Science هم داریم ایران در این زمنیه خیلی قوی است.
آیا در بین مردم غرب گرایشی به اندیشه های شرقی می بینیم؟
پروفسورلگنهاوزن : بله، این گرایش وجود دارد و تاریخ خودش را دارد. حدود دویست سال است که علاقه به تفکرات شرقی در غرب به وجود آمده است.
از زمان رمانتیک ها در اواخر قرن هجدهم این توجه شروع شد و در اواخر قرن نوزدهم آثار بسیاری ترجمه شد و هنوز هم این روند ادامه دارد.
شاید یکی از مشهورترین فیلسوفان آمریکا «چارلز سندرس پرس»(Charles Sanders Peirce )یکی از بنیانگزاران مکتب پراگماتیسم باشد. در زمان او به تازگی در آمریکا غزلیات حافظ را از زبان آلمانی به انگلیسی ترجمه می کردند و آنقدر مردم علاقه مند بودندکه در شهرهایی خصوصا در بوستون و کمبریج ماساچوست و غیره انجمن هایی تشکیل شد تا هر هفته گروهی از مردم با ترجمه های مختلفی که از حافظ انجام شده بود آشنا شوند و آنها را با یکدیگر مقایسه کنند. جالب است که بدانیم وقتی سندرز درباره اثبات وجود خدا بحث می کرد می گفت اگر کسی بتواند بیرون از شهر در یک شب صاف آسمان را نگاه کند و ایمان به خدا پیدا نکند، دلش سنگ شده است، عده ای بر این باور بودند که او چنین افکاری را از حافظ گرفته است. نکته قابل ذکر اینکه گفته بود شاید شما فکر کنید که من به این دلیل اینگونه صحبت می کنم چون تحت تأثیر حافظ شیرازی قرار دارم، ولی اینگونه نیست چون وقتی جوان بودم عضو انجمن های حافظ شناسی نبودم و تحت تأثیر حافظ قرار نگرفته ام ولی باز هم نگاه من به مسئله اثبات وجود خدا اینگونه است. این نکته درباره پرس ما را به این حقیقت می رساند که در زمان او رایحه افکار حافظ به قدری در جامعه آمریکا پراکنده شده بود و مردم به اندازه ای با افکار حافظ آشنا بودند که برای مخاطب پرس این تصور به وجود آمده بود که او نیز تحت تاثیر حافظ به چنین استنباطی از خدا رسیده بود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«چارلز سندرس پرس»کیست؟
«چارلز سندرس پرس»(۱۰ سپتامبر ۱۸۳۹ - ۱۹ آوریل ۱۹۱۴) یک دانشمند آمریکایی، متولد کمبریج، ماساچوست بود. اگرچه او به عنوان یک [شیمیدان] تحصیل کرده و به مدت ۳۰ سال به عنوان دانشمند استخدام شده است، اما اکنون بیشتر به عنوان یک فیلسوف دیده می شود. فیلسوف پل وایس که در سال ۱۹۳۴ در دیکشنری بیوگرافی آمریکایی نوشت، «چارلز پرس» را "اصیل ترین و همه کاره ترین فیلسوفان آمریکایی و بزرگترین منطق دان آمریکا" نامید.
او سازنده بزرگ آمریکایی یک سیستم معماری بود و طرفدارانش او را مهمترین نظامدهنده پس از کانت و هگل میدانند که تأثیرات عمدهای داشتند.
چرا برای غرب این مفاهیم جذابیت دارد و به سراغ حافظ می روند؟
غزلیات حافظ برای مردم غرب زیبا و جالب است.
شعر ایرانی، زیبایی خاص و فوق العاده ای دارد.
دوستی مسیحی دارم که در برنامه تبادل دانشجویان ایرانی و آمریکایی مجموعاً سه سال در ایران بود. او روانکاو بود. وقتی به ایران آمد عاشق حافظ شد. در حالی که او مسیحی است می گوید در حافظ نوعی انس با خدا پیدا می شود که کم نظیر است. هرچند فهم معانی شعر حافظ برای او سخت بود ولی با یادگرفتن فارسی و با کمک اساتید ایرانی سعی کرد حافظ بخواند و هنوز هم وقتی تابستانها به آمریکا می رویم و ایشان را می بینیم همیشه از من می خواهد تا در فهم درست غزلیات حافظ به او کمک کنم. معمولا همسرم به ایشان کمک می کند.
مکاتب روانشناسی در غرب مانند «کارل گوستا»(یونگ) تحت تأثیر شرق قرار گرفت؟ آیا آنها نگاه خاص خودشان را داشتند؟
پروفسورلگنهاوزن :بنده کار زیادی با یونگ انجام نداده ام و نمی توانم بگویم در مورد ایشان ریشه فلسفه ایشان چطور بوجود آمد ولی این مطلب مشهور است.
آیا فلسفه اسلامی قابلیت ارائه به غرب را دارد؟
بله این قابلیت را دارد و آرام آرام مردم غرب با فلسفه ملاصدرا آشنا می شوند. مثلاً این یک کتاب کوچکی است که در فرودگاه خریده ام. در این کتاب Islamic philosophy( فلسفه اسلامی) فصلی درباره سهروردی و فصل دیگری درباره ملاصدرا هست.
نویسنده که فردی سوئیسی است می گوید ما در غرب با نگاه به فلسفه اسلامی چند دوره داشته ایم. دوره اول این بودکه ما فقط می خواستیم در مورد فلسفه اسلامی یاد بگیریم چرا که در متفکرین خودمان اثر داشت، پس بدون فهمیدن ابن سینا و ابن رشد درست نمی توانستیم درک کنیم،
ولی در قرن بیستم به خاطر کار «دکترسیدحسن نصر» و «هانری کربن» علاقه دیگری پیدا شد چرا که بعد عرفانی در فلسفه اسلامی برای مردم جالب شد و به فلسفه اسلامی توجه شد، همانطوری که به «فلسفه تائوئیسم» در «چین» توجه شد تا از آنها استفاده شود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:دکترنصر»کیست؟
بترتیب ازراست:دکترغلامعلی حدادعادل،دکترسیدحسین نصر،دکتراحسان نراقی و؟
«پروفسورسیدحسین نصر»متولد۱۳۱۲ در تهران ،فرزند سیدولیالله خان نصر، پزشک مخصوص رضاخان و فیلسوف مشروطیت و از نوادگان شیخ فضلالله نوری است.
«دکترنصر»ازسال ۱۳۴۷ تا سال ۱۳۵۱ وارد کار اجرایی شد و ریاست دانشکده ادبیات دانشگاه تهران ، معاونت دانشگاه تهران ، ریاست دانشگاه صنعتی آریامهر (دانشگاه صنعتی شریف)، بنیانگذاری دانشگاه صنعتی اصفهان ازجمله ازخدمات این فیلسوف(حی) میباشد.
البته بعضی ها« ریاست دفتر فرح پهلوی»درسال ۱۳۵۷راازاشتباهات «دکترسیدحسین نصر» می دانندواما خلاف این دیدگاه، قابل اثبات است،چراکه دعوت فیلسوفان معروف جهان باتوجه به ارتباطش بادربارشاه،امکان پذیرشد.
«دکترسیدحسین نصر»در سال ۱۳۵۳ «انجمن شاهنشاهی فلسفه» را راهاندازی کرد و بسیاری از اندیشمندان ایرانی و جهانی در حوزه فلسفه اسلامی و سّنّتگرایی را به این انجمن کشاند.
این انجمن حکمت وفلسفه همان«انجمن شاهنشاهی فلسفه»می باشد.
«هانری کربن» با فلسفه سنتگرایی مخالف بود درصورتیکه نصر به آن دلبستگی داشت. کربن در یک سخنرانی از بورکهارت انتقاد بدی کرد و باعث شد تا نصر قهر کند، هرچند که این دو دوستان خوبی بودند.
ادامه اظهارات پروفسور لگنهاوسن:ولی الان ما در لبه مرحله سومی قرار داریم که می خواهیم متوجه بشویم که فلسفه اسلامی برای مسلمانان چه اهمیتی داشته و مسلمانان چه چیزی از فلسفه اسلامی درک کردند و چه اهمیتی برای آنها داشت و نه فقط به این دلیل که یک حال عرفانی پیدا بکنیم.
مدتی قبل در کنفرانسی در اتریش شرکت داشتم که بحث آن ارتباط خدا با جهان بود. فقط پنج نفر از افراد شرکت کننده صحبت کردند و فقط بنده مسلمان بودم و در مورد سیر بحث تشکیک وجود و عالم خیال صحبت کردم.
تأکید بنده در این بحث این بود که با افلاطون شروع کردم تا ملاصدرا ادامه دادم و می خواستم نشان بدهم ارتباط بین این دو موضوع از زمان افلاطون تا زمان ملاصدرا چیست که استقبال خیلی خوبی از این بحث شد و یک کشیش کاتولیک که آنجا حضور داشت به من گفت من اصلاً نمی توانستم فلسفه اسلامی را به شکل خام متوجه بشوم ولی وقتی ارتباط آن با «نوافلاطونی ها» روشن شد، با توجه به اینکه ما نو افلاطونی ها را داریم.
این بحث را متوجه شدم و وقتی که می توانم ببینم چگونه فلسفه اسلامی ازاین زمینه مشترکی که داریم رشد پیدا کرده، مطلب به طور کامل برایم روشن می شود. بحث خوبی بود. مردم و فلاسفه در غرب زمینه خوبی برای فهم فلسفه اسلامی دارند و من درباره فلسفه در ایران خوشبین هستم چرا که اساتید و دانشجویان اندیشمندی در حوزه و دانشگاه داریم که آشنایی خوبی با فلسفه اسلامی و فلسفه غرب دارند که می توانند آرام آرام افکاری را که در سنت اسلامی فلسفه وجود دارد معرفی کنند. چندین کتاب درباره ملاصدرا به زبان انگلیسی چاپ شده است. به زبان آلمانی و فرانسوی کمتر کتاب داریم ولی آرام آرام پیدا می شود.
مشترکات ملاصدرابا ارسطو
مفاهیم مشترک زیادی بین دو فلسفه وجود دارد مخصوصاً وقتی ما می توانیم مشترکات را نشان بدهیم. مثلاً وقتی می خواهم ملاصدرا را در غرب توضیح بدهیم می توانیم بگوییم ما از چه نظر می گوییم ملاصدرا ارسطویی است و چه نقطه مشترکی با ارسطو دارد و تفاوتشان چیست و چرا. وقتی ما بحث درباره قوه های نفس را نگاه می کنیم قوه های نفس ابن سینا کمابیش در غرب مورد قبول واقع شد و نفوذ زیادی داشت. نه فقط فلسفه او، بلکه کار پزشکی او که تقسیماتی که در بدن انجام داد در علم پزشکی غرب اثر داشت.
وقتی ایرادات ملاصدرا به ابن سینا را بررسی می کنیم و می بینیم که ملاصدرا برخی مسائل را در دیدگاه ابن سینا عوض کرده است.
و اینکه ما توضیح بدهیم که چرا دیدگاه ابن سینا عوض شد و چرا ملاصدرا می خواست چیز جدیدی بگوید؟
باید به این نکته توجه داشته باشیم که توضیح ما زمانی قابل فهم خواهد بود که قدری با «سهروردی» آشنا بشویم.
آشنایی با سهروردی برای فهم تفاوت ابن سینا با ملاصدرا بسیار مهم است.
این نگاه برای غربی ها هم جالب می شود. چندین بار اساتید غرب بنده را تشویق کردند و گفتند شما باب دیگری را برای ما باز کردید. ما اصلاً نمی دانستیم که چنین مسائلی وجود دارد که بسیار جالب است. ولی ما نباید تصور کنیم وقتی این مسائل را معرفی می کنیم آنها بگویند حق با شماست، ولی آرام آرام با مسائل فلسفه اسلامی آشنا می شوند و نقاط مشترکی پیدا می شوند و آرام آرام عکس العمل ها شروع می شود.
آیا در حال حاضر در جهان اسلام تفکر شیعه با محوریت ایران این تفکر عقلی و فلسفی را پیش می برد؟
پروفسورلگنهاوزن :بله بیشتر اینگونه است.
البته برادران اهل تسنن هم در این زمینه بیکار نیستند و در کشورهای دیگر فعال هستند.
مثلاً در مصر مجلاتی دارند و کار می کنند. دانشمندی از الجزایر با من در تماس بود و علاقه به فلسفه اسلامی داشت. دوستان دیگری هم هستند که به رشد فلسفه اسلامی و بحث بین فلسفه غرب و فلسفه اسلامی علاقه دارند. در آمریکا هم سایتی هست به نام مصر الفلاسفه که آنها هم سعی می کنند اطلاعاتی در مورد فلسفه اسلامی جمع کنند و به زبان انگلیسی در اختیار مردم قرار بدهند.
شما چه تعریفی از «انسان غربی» دارید تا با او رابطه داشته باشیم و تعریف شما از غرب چیست چرا که بین آمریکا و اروپا تفاوت قائل بودید؟
اصطلاح«انسان غربی» بی معنی است
بنده می خواستم در پاسخ شما فوراً بگویم که «انسان غربی نداریم»؛ چنین انسانی وجودخارجی ندارد، درباره انسان آمریکایی می توانیم صحبت کنیم ولی انسان غربی نداریم و تفاوت بین انسانها در آمریکا و در اروپا بسیار زیاد است. تفاوتشان بیشتر به دلیل تاریخ و نفوذ پول در امور اجتماعی است. امروزه در آمریکا رسانه ها در اختیار گروه نسبتاً محدودی هستند و اکثریت رسانه ها در آمریکا در اختیار چند شرکت است که آنها را کنترل می کنند. بانکها هم همینطور است در گذشته بانکهای زیادی داشتیم و امروزه خیلی تعداد آنها کم شده است. وقتی به این صورت محدودیت وجود دارد و مطبوعات منعکس کننده سرمایه داران خاصی در غرب است، به فعالیت های اجتماعی و سیاسی در امریکا رنگ خاصی می دهد در حالی که در اروپا جور دیگری بود. البته مشترکات انگلیس و آمریکا به خاطر اشتراک زبان بیشتر است ولی باید حساب دیگری با فرانسه باز کرد، مخصوصاً به دلیل ارتباطی که فرانسه با آفریقا دارد مثلا با تونس و الجزایر که هنوز در فرهنگ فرانسه اثر دارند. جنگ استقلال الجزایر هنوز هم یکی از مهمترین اثرات مدرن است که فکر مردم فرانسه را تعیین می کند و همچنین در فلسفه فرانسه اثر زیادی دارد و فلسفه پست مدرنیسم در فرانسه بدون جنگ الجزایر به این صورت ایجاد نمی شد.
یعنی اندیشه «پست مدرنیسم فرانسه» تحت تاثیر اسلام قرار گرفت؟
بیشتر ضد «کلونیستی»( نام فلسفه و مکتب سیاسی و مذهبی منسوب به ژان کالون-۱۵۰۹–۱۵۶۴) است حتی در «سارتر »و«آلبر کامو».
کامو فرزند جنگ الجزایر بود و می خواستند بگویند یکی از اثرات استعماری در فرانسه یک نوع دوگانگی و یک نوع ایمان کاذب در بین مردم بود. یکی از بحث های مهم در بین مردم فرانسه که هم اگزیستانسیالیسم پیدا می شود و هم پست مدرنیزم. در آمریکا چنین چیزهایی پیدا نمی شود. اینطور وانمود می کنند که فرانسه به آمریکا علاقه دارد ولی در اصل مطلب چیز دیگری است. آلمان هم حساب دیگری دارد، آنها تاریخ فکری دیگری دارند. در زمان دانشجویی استادی داشتم که ایتالیایی بود و در منطق و فلسفه تحلیلی کار می کرد. ایشان به بنده می گفتند شما آمریکایی ها اصلاً فلسفه ایتالیایی را درک نمی کنید؛ آمریکایی ها چون انگلیسی زبان هستند از ایتالیایی ها فقط قدری «اومبرتو اکو» [۲] را می خوانند و چیز دیگری از ایتالیا نمی شناسند در حالی که ما متفکرین و کتاب های زیادی داریم که کسی آنها را نمی شناسد و فقط در ایتالیا شناخته می شوند و این فرق دارد حالتی که در بین متفکران ایتالیایی ایجاد می شود فرق دارد هم با فرانسوی ها و هم با آلمانی ها چه برسد به آمریکایی ها. شما تعریفی از انسان غربی می خواهید؟ خیر چنین انسانی وجود ندارد.
نامه ای که سال گذشته مقام معظم رهبری نسبت به جوانان غرب نوشتند، این نامه برای آنها قابل فهم هست و بازتابی داشته است؟
پروفسورلگنهاوزن :این کار بسیار خوبی است و امیدوارم ایشان این نوع کارها را ادامه بدهند نه فقط زمانی که یک فعالیت تروریستی می شود و این خیلی خوب است، یعنی ایشان هر چند مدت پیامی بفرستند چرا که آرام آرام اثراتی پیدا می شود و آنچه که بنده در مطبوعات غربی راجع به شخصیت ایشان متوجه شدم این است که آنها می خواهند ایشان را نادیده بگیرند و اصلاً نمی خواهند به فرمایشات ایشان توجه بشود. وقتی ایشان نامه ای می نویسند مطبوعات غرب آن را به گونه ای مطرح می کنند که کسی به آنها توجه نکند. در برخی از روزنامه های غربی بعد از نامه ایشان نوشته بودند که این نامه تبلیغ معمولی ای است که ایرانی ها دارند و می گویند هر چیز بدی در دنیا تقصیر آمریکایی هاست و این حرف ایشان تکرار همان حرفهاست. در حالی که اینگونه نیست ولی با این نوع تیترها حتی کسی نمی خواهد آن نامه را بخواند. ولی آرام آرام خواهند خواند و به نظرم اثر مثبت دارد. مخصوصاً برای کسی مثل بنده وقتی من می خواهم در خارج از ایران با دانشمندان صحبت کنم اگر کسی بگوید خوب این فکر تروریستی از ایران هم هست می توانم بگویم شما نگاه کنید رهبر ایران چه گفت و شما نمی توانید چنین ادعایی راجع به مکتب ما داشته باشید، این خیلی مهم است.
پی نوشت ها
[۱] امتداد سیاسی اجتماعی فلسفه اسلامی را تأمین کنید
دو سه نکته درخصوص آموزش فلسفه و پژوهش فلسفى عرض مىکنم، که خوشبختانه دیدم در ذهن بعضى دوستان هم هست. یکى مسأله امتداد سیاسى - اجتماعى فلسفه است که من مکرّر به دوستان گفتهام و الان هم در تأیید فرمایش بعضى از آقایان عرض مىکنم؛ منتها نه با تعبیر رنسانس فلسفى؛ نباید به این معنا مطرح شود. ما به رنسانس فلسفى یا واژگون کردن اساس فلسفهمان احتیاج نداریم. نقص فلسفه ما این نیست که ذهنى است - فلسفه طبعاً با ذهن و عقل سروکار دارد - نقص فلسفه ما این است که این ذهنیّت امتداد سیاسى و اجتماعى ندارد. فلسفههاى غربى براى همه مسائل زندگى مردم، کم و بیش تکلیفى معیّن مىکند: سیستم اجتماعى را معیّن مىکند، سیستم سیاسى را معیّن مىکند، وضع حکومت را معیّن مىکند، کیفیت تعامل مردم با همدیگر را معیّن مىکند؛ اما فلسفه ما بهطور کلّى در زمینه ذهنیّاتِ مجرّد باقى مىماند و امتداد پیدا نمىکند. شما بیایید این امتداد را تأمین کنید، و این ممکن است؛ کمااینکه خود توحید یک مبناى فلسفى و یک اندیشه است؛ اما شما ببینید این توحید یک امتداد اجتماعى و سیاسى دارد. «لاالهالا ّاللَّه» فقط در تصوّرات و فروض فلسفى و عقلى منحصر و زندانى نمىماند؛ وارد جامعه مىشود و تکلیف حاکم را معیّن مىکند، تکلیف محکوم را معیّن مىکند، تکلیف مردم را معیّن مىکند. مىتوان در مبانى موجود فلسفىِ ما نقاط مهمّى را پیدا کرد که اگر گسترش داده شود و تعمیق گردد، جریانهاى بسیار فیّاضى را در خارج از محیط ذهنیّت بهوجود مىآورد و تکلیف جامعه و حکومت و اقتصاد را معیّن مىکند. دنبال اینها بگردید، این نقاط را مشخّص و رویشان کار کنید؛ آنگاه یک دستگاه فلسفى درست کنید. از وحدت وجود، از «بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء»، از مبانى ملاّ صدرا، - اگر نگوییم از همه اینها، از بسیارى از اینها - مىشود یک دستگاه فلسفىِ اجتماعى، سیاسى و اقتصادى درست کرد؛ فضلاً از آن فلسفههاى مضاف که آقایان فرمودند: فلسفه اخلاق، فلسفه اقتصاد و.... این، یکى از کارهاى اساسى است. این کار را هم هیچکس غیر از شما نمىتواند بکند؛ شما باید این کار را انجام دهید. (بیانات در دیدار گروهى از فضلاى حوزه علمیه قم۱۳۸۲/۱۰/۲۹)
[۲] اومبرتو اکو (به ایتالیایی: Umberto Eco) (زاده ۵ ژانویه ۱۹۳۲-درگذشته ۱۹ فوریه ۲۰۱۶) نشانهشناس، فیلسوف، متخصص قرون وسطی، منتقد ادبی و رماننویس ایتالیایی بود. اکو پس از گرفتن مدرک دکترا در دانشگاه تورینو، در دانشگاههای میلان، فلورانس، بولونیا و کولژ دو فرانس تدریس کرد.
اومبرتو اکو بیشتر به رماننویس معروف است. درحالی که او در وهلهٔ اول یک نشانهشناس و فلسفهدان است و در برابر بیش از ۴۰ کتاب علمی و صدها مقاله، تنها ۵ رمان نوشتهاست. وی یکی از مهمترین و پرکارترین اندیشمندان و روشنفکران دنیای معاصر به شمار میرفت و از جمله مهمترین زبانشناسان و نشانهشناسان ساختارگرا بود. اکو از طرفداران گفتگوی میان شرق و غرب بشمار میرفت و از هواداران افزایش ارتباطات و فهم متقابل در محیط بینالمللی بود و علاقهٔ زیادی به زبان بینالمللی اسپرانتو داشت
[۳]سید محمدصادق خرازی در خانوادهای روحانی در ۲ فروردین ۱۳۴۲ هجری خورشیدی در شهر تهران در خانه پدربزرگش که از تجار و رجال نامدار و موتمن تهران متولد شد. نوجوانیاش در قم گذشت و در مدارس «اوحدی»، «حکیم نظامی» و «دین و دانش» تحصیل کرد، همزمان با وقوع انقلاب ۱۳۵۷ به تهران بازگشت و در بازار تهران سه سالی به تجارت خانه پدربزرگش مشغول کار شد و به تحصیلاتش ادامه داد.صادق خرازی در دوران جنگ ایران و عراق معاون ستاد تبلیغات جنگ شورای عالی دفاع و عضو شورای عالی پدافند ملی بود.
با روی کار آمدن آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت ایران در سال ۱۳۶۸ به عنوان سفیر ایران به سازمان ملل متحد در نیویورک رفت و پس از شش سال به ایران بازگشت. در زمان وزارت کمال خرازی به سمت معاون آموزش و پژوهش وزارت امور خارجه ایران منصوب شد و سپس به عنوان سفیر جمهوری اسلامی در پاریس به مدت سه سال و چهار ماه انجام وظیفه کرد. صادق خرازی به نسخ خطی و تاریخی علاقه وافری دارد و یکی از کلکسیونرهای این آثار میباشد.پدربزرگش حاج سید مهدی خرازی از تجار و رجال نامدار و موتمن تهران بود. نسب او از پدرش به سادات اصفهان و از مادرش به سادات گلپایگان باز میگردد. اجداد پدری او از زمره تاجران نامدار و مشهور اصفهان و تهران و از علاقمندان به ترویج علوم دینی و امور عام المنفعه و خدمات اجتماعی بودند و به همین دلیل خانهشان همواره محل رفت و آمد رجال سیاسی-فرهنگی و علمی بودهاست. پدرش آیتالله سید محسن خرازی وخواهرش، عروس حضرت آیت الله خامنهای است. عمویش سید کمال خرازی است.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: منبع این مصاحبه :سایت حوزه ۰۵ مهر ۱۳۹۵ بااصلاح واضافات.
شهیدی که یک استاد دانشگاه آمریکا را مسلمان کرد؛ گفتوگو با پروفسور محمد لگنهاوسن
آنچه تقدیم میشود مصاحبهای با پروفسور «محمد لگنهاوسن» است که در سال ۱۳۸۲ انجام شده است. لازم به توضیح است انجام این مصاحبه بخشی از طرحی بود که بر اساس آن قرار بود فیلمی در باره زندگی و خدمات شهید «اکبر ملکی نوجهدهی» ساخته شود. با توجه به اجرایی نشدن طرح مذکور، به نظر میرسد متن مصاحبه( ۲۷ تیر ۱۳۸۸ ) که توسط مصاحبهکننده در اختیار سرویس فرهنگ و حماسه قرار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) گرفته است، برای مخاطبان جذاب و خواندنی باشد. لگنهاوسن میگوید: من در سال ۱۳۳۲شمسیدر یک خانواده مذهبی و کاتولیک بهدنیا آمده و بزرگ شدم. پس از اتمام دوره تحصیلی دبیرستان کاتولیک به دانشگاه ایالت نیویورک رفتم. در سال ۱۹۷۴ در رشته فلسفه لیسانس گرفتم. سال ۱۹۷۹ فوق لیسانسم را در دانشگاه «لایس» تگزاس دریافت کردم و در همان دانشگاه مدرک دکتری دریافت کردم. در سال ۱۹۸۳ موضوع پایاننامه من درباره «مفهوم جوهر ارسطویی در فلسفه تحلیلی امروز»، بود. از (۱۹۷۹-۱۹۸۹) در دانشگاه تگزاس جنوبی تدریس میکردم، بعد از اتمام دوره فوقلیسانس تدریس فلسفه را در دانشگاه تگزاس جنوبی آغاز کردم. یعنی چند ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران. در آن موقع من هیچ اعتقاد دینی نداشتم و بعد از رفتن به دانشگاه نیویورک دیگر به کلیسا نمیرفتم و فکر میکردم به درد نمیخورد و دیگر اعتقادی به دین کاتولیک نداشتم و به دنبال دین و فرقه دیگری هم نرفتم.
اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، کنجکاو شدم که چطور مردم بر اساس دین، یک دیکتاتور که از حمایت آمریکا برخوردار بود را کنار گذاشتند.
میخواستم بیشتر درباره این موضوع بدانم و چون خوشبختانه در آن زمان دانشجویان ایرانی بسیاری هم داشتم با برخی از دانشجویان ایرانی و مسلمان بحثی را شروع کردم،البته به دنبال دینی نبودم، فقط از جنبه جالب بودن این بحث به دنبال کار علمی بودم. دانشگاه به نظر من جای بسیار بسیار جالبی بود و از خدا تشکر میکنم از اینکه در آنجا میتوانستم تدریس کنم، بعضی از اساتید خودم ناراحت شدند که بنده مدت زیادی آنجا ماندم، میگفتند که این دانشگاه درجه یک نیست و شما وقت تلف میکنید ولی برای خودم جای جالبی بود و با فرهنگ سیاهپوستان آمریکایی آشنا شدم که بسیار جالب است.
«دکترلگنهاوسن»البته من از چندین کشور آفریقایی و آسیایی، از جمله سودان،فلسطین،اردن، لیبی، عربستان،پاکستان و ایران(فراوان)، انگلیس و غیرمسلمان از چین و خیلی از کشورهای دیگر دانشجو داشتم و خوشحال بودم که با فرهنگ و دین آنها آشنا میشدم.
با دانشجویان مسلمان شروع به صحبت کردن نمودم، فکر کنم سال دوم بود که تدریس میکردم و یا بهار ۱۹۸۰میلادی(اردیبهشت ۱۳۵۹شمسی) و یا پاییز همان سال. به هرحال کلاسی داشتم که یک دانشجوی ایرانی به نام «اکبر ملکی نوجه دهی» در آن کلاس بود.
این کلاس حدودا ۳۵ دانشجو داشت، بعد از مدتی، ایشان به کلاسی نیامد. کمی نگرانش بودم. یک روز ایشان را در حالی در مرکز دانشگاه دیدم که درباره اسلام و انقلاب تبلیغات پخش میکرد، آمدم پیشش و گفتم چه کار میکنید؟ چرا دیگر سرکلاس نمیآیید؟ من فکر میکردم تا امروز مریض بوده که نیامده است. گفت میدانید ما در کشورمان انقلاب کردیم و من فکر میکنم که مهم است که دانشجویان اینجا هم درباره انقلاب اسلامی ایران اطلاع درست داشته باشند. گفتم این کار خوبی است ولی شما کلاس هم بیایید و من همه تبلیغات شما را میخوانم. ایشان قبول کرد و بعد چند کتاب از دکتر شریعتی به من داد که یکی از آنها جامعهشناسی اسلام و یکیدیگر مارکسیسم و مغالطههای غربی به زبان انگلیسی و چند چیز دیگر بود.
یادم هست که کتاب جامعهشناسی اسلام را وقتی در مقطع دکتری تحصیل میکردم، بردم دانشگاه لایس. بعد از کلاسی که آنجا داشتم نشستم با چند تن از دوستان، باز کردم دیدم مقالهای درباره آدم و حوا بود. تعجب کرده بودم که اینها چه ربطی به جامعهشناسی دارد و خیلی عجیب بود. ولی جالب بود. بعد شروع کردیم با «اکبر »که درباره اعتقاداتش صحبت کردیم و کم کم باهم دوست شدیم و دیدم که خیلی دانشجوی خوبی است. خیلی صادقانه صحبت میکرد و اعتقادات جدی داشت و هیچ شکی درباره اعتقداتش نداشت.
همان زمان «سفارت آمریکا در ایران»تسخیر شد.
وقتی با دانشجویان ایرانی صحبت کردم متوجه شدم که این مساله اینطور نیست که ما تصور میکردیم یعنی آمریکاییها تظاهر کردهاند که در سفارتخانه فقط چند دیپلمات هستند که سعی میکنند بین کشورها توافق کنند.
ولی وقتی با ایرانی ها صحبت کردم گفتند نه، این سفارتخانه در تهران نقش دیگری دارد و جای بسیار بزرگی است و اصلا میخواهند انقلاب ما را دگرگون کنند.
به «اکبر»(شهیداکبر ملکی نوجهدهی)گفتم که خوب است برخی از دانشجویان من از «دانشگاه لایس» بنشینند و با دوستان شما بحث کنند و برخی از سوءتفاهمها برطرف شود.
اکبر هم گفت این فکر بسیار خوبی است،این کار را بکنیم.
جلسه باپذیرایی(دانشجویان ایران-آمریکا)
اما اکبر گفت، این کار یک شرط دارد و آن این که ما به دوستان شما شام بدهیم.
سپس قرار گذاشتیم یک شبی و رفتیم یک آپارتمان دانشجویی که یکی از دانشجویان در آنجا داشت.
من هم از چهار، ۵ دانشجوی آمریکایی دعوت کردم.
البته اکبر هم از سهچهار ایرانی و یک آمریکایی سیاهپوست مسلمان دعوت کرده بود.
آنها کباب کوبیده در «فر» درست کرده بودند و خیلی جالب و شب خوبی بود. بحث خیلی جدی بود. بعضی از دانشجویان آمریکایی من اصلا قبول نکردند هرچه که ایرانیها گفتند، آنها گفتند این کارها برخلاف حقوق بشر و مقررات بینالمللی است.
البته« اکبر» هم انگلیسی اش خوب نبود گاهی اوقات انگار میخواست چیزی بگوید اما نمیتوانست عقایدخودرابخوبی مطرح کند و مشکل بود.
ماحصل جلسه ماجرای تسخیرلانه جاسوسی آمریکا
با این حال خوب صحبت کرد و وقتی که تمام شد همه خوشحال بودند که باهم آشنا شدند،
البته فکر نمیکنم که همان شب کسی کاملا اندیشهاش عوض شد اما بهنظر من بسیار خوب بود چرا که دانشجویان آمریکایی که خیلی تند بودند فهمیدند که از زاویه دیگری هم میتوان به این مساله نگاه کرد و این خودش ارزش داشت.
هرچند بعضی از آمریکاییها در طول مدت جلسه کاملا یک دیدگاه دیگری نسبت به این مساله داشتند. «پروفسور لگنهاوسن» گفت:من هم با اکبر و هم با دانشجویان دیگر از شیعه و سنی درباره اسلام صحبت کردم.
بعد از آن ترم که اکبر با من بود، ترم بعد هم ارتباطی با ایشان داشتم و کتابهایی را برای من میآورد که بهترین آنها یک ترجمه از «نهجالبلاغه» بود و ترجمه جلد اول «المیزان» که تالیف علامه طباطبائی بود.
بعد از آن اکبر رفت و من خبری نداشتم که کجاست.
اولین سخنرانی استاددانشگاه درباره دکترشریعتی
پروفسور لگنهاوسن:وقتی اکبر رفت من دیگر خیلی ارتباطی با ایرانیهای دیگر نداشتم.
امابرای بحثهایی که باهم داشتیم دلتنگ شدم و نمیدانستم که چهطور میتوانم دوباره شروع کنم.
به این نتیجه رسیدم که خودم در دانشگاه «یک سخنرانی درباره دکتر شریعتی» ارائه دهم که فکر میکردم دانشجویان ایرانی بسیار علاقمندند.
از ۲کتابی که «اکبر» داده بود چیزهایی مربوط به«جبرو اختیار» را بررسی کردم تقریبا ۲۰ دانشجو به سخنرانی آمدند،البته خیلی رسمی نبود.
اعتراض دانشجوی ایرانی به سخنرانی ام درباره دکترشریعتی
بعد از این سخنرانی یکی از دانشجویان آنجا گفت: شما فارسی بلدید؟
گفتم نه.
گفت پس چه حقی شما دارید که یک متفکر ما مثل دکتر شریعتی را نقد کنید فقط براساس چند چیز کوتاه که به انگلیسی ترجمه شده؟!.
گفتم راست میگویی. من فقط براساس آن چیزی که در دسترسم هست میخواستم نقدش کنم.
بعد با آن دانشجویی که از من اشکال گرفت دوست شدم و بحثی را درباره اسلام ادامه دادیم.
او هم مرا به مسلمانان دیگر معرفی کرد.
یکی از این ویژگیهایی که «اکبر» در آن زمان داشت، این بود که هر چند کتابهای دکتر شریعتی را به من داد اما تعصبی درباره افکارش نداشت.
یعنی هم با دانشجویان آنجا که در «خط امام خمینی» بودند همکاری میکرد و هم با دانشجویان دیگری که خیلی به دیدگاه امام خمینی نزدیک نبودند، رابطه داشت.
برای من جالب بود که این گروهها با وجود داشتن اختلاف نظر با این فرد ارتباط خوبی با هم داشتند.
در «دانشگاه تگزاس جنوبی» منافقان هم بودند و تبلیغات پخش میکردند. من تبلیغات آنها را هم خواندم، ولی به نظر من آنها خیلی مارکسیست بودند یعنی بیشتر دیدگاههایشان را از مارکس الهام گرفته بودند.
بعدا وقتی که در خیابان بین منافقین و دانشجویان پیرو خط امام در دانشگاه ما در تگزاس درگیری شد یکی از این منافقان با چاقو به دانشجویان خط امام حمله کرد.
مسلمان شدن بعداز ۳ سال آشنایی بااکبر
از زمان آشنا شدن با اکبر، تقریبا سه سال طول کشید تا مسلمان شدم، یعنی در آن زمان به مساجد میرفتم و با مسلمانان صحبت میکردم و کم کم جاذبه اسلام را درک میکردم البته هدف من از اول فقط کارعلمی در زمینه اسلام بود ومیخواستم بدانم که مسلمانان چهطور فکر میکنند ولی بهطور ناآگاهانهای تبدیل شد به یک علاقه بیشتر.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:یعنی مسلمان شدن درسال ۱۳۶۱بوده(دو سال قبل ازآمدن به ایران).
چون اول آشنایی بااکبر،مصادف بوده با تسخیرلانه جاسوسی(۱۳ آبان ۱۳۵۸) وسه سال بعداز این مسلمان می شودکه میشودسال ۱۳۶۱.
پروفسور لگنهاوسن:فکر میکردم که بعضی از این چیزهایی که اسلام میگوید خوب است و همچنین نوع زندگی که اسلام میگوید خوب است ولی نمیخواستم مسلمان شوم چون فکر میکردم مسلمانان سختیها و مخاطرات زیادی دارند.
بعد از مسلمانشدن نماز را یاد گرفتم و هروقت که دلم میخواست نماز میخواندم.
اما نماز جماعت را خیلی دوست داشتم. بالاخره یک روز بعد از نماز جمعه در پارکینگ مسجد بعضی از مسلمانان آمریکایی سیاهپوست آمدند پیش من و از من پرسیدند شما مسلمان هستید؟.
یکی از آنهابه دوستش گفت که عیب است نپرس.
من نمازخواندن آنهارا دیده بودم، مسلم بودکه مسلمان هستند که من شهادتین را در حضور آنها گفتم(اسلام آوردم).
پیشنمازی دراولین روز مسلمانی!
بعدازاسلام آوردنم ،باهم گریه کردیم و آنها خیلی خوشحال شدند.
آنها گفتند ما خیلی خوشحال هستیم که شما مسلمان شدید و میخواهیم که شما پیشنماز ما شوید.
من گفتم که امروز روز اول(مسلمانی من) است.
آنها گفتند نه اشکالی ندارد.
بعدازنمازجماعت،آنهاگفتند کهما میخواهیم یک انجمن مسلمانان در دانشگاه درست کنیم.
من گفتم باشد من به شما کمک میکنم.
که انجمن مسلمانان در دانشگاه تگزاس جنوبی را درست کردیم.
نمازجمعه دردانشگاه آمریکا
و نماز جمعه را آنجا برگزار میکردیم.
و گروهی که در داشتیم اکثرا سنی بودند. البته من از اول هیچ شکی نداشتم درباره اسلام که آیا شیعه شوم یا سنی؟.
از وقتی که نهجالبلاغه را خواندم برای بنده فقط سوال بود که یا اسلام تشیع را قبول کنم یا بیدین بمانم.
ایسنا:در این مقطع از اکبر خبری داشتید؟
پروفسور لگنهاوسن:از اکبر هیچ خبری نداشتم.
تا یکی از این دوستان ایرانی به من گفت که شما میدانید که اکبر شهید شده است؟
برادراکبردرتگزاس زندگی می کرد
تعجب کردم. نمیدانستم برادرش هم در تگزاس زندگی میکند.
با برادرش آشنا شدم.
برادرش گفت که اکبر بعد از اخذ لیسانس رشته علوم کامپیوتری در واشنگتن و در دفتر منافع ایران کار میکرد.
اکبرراازامریکااخراج کردند
یک روز منافقین به آنجا حمله کردند رفتند به سفارتخانه و اکبر و چند تا کارمند ایرانی دیگر را مورد ضرب و شتم قرار دادند. اکبر هم که آنجا بود با آنها درگیر میشود و یکی از منافقان را مجروح میکند لذا او را محاکمه میکنند و او دیگر نمیتوانست در آمریکا بماند.
اکبربه بعضی از دوستان دیگرش گفته بود که من میخواهم به جبهه بروم.
آنجا شخصی به نام دکتر طباطبایی به من گفت که اکبر به او گفته است که میخواهم بروم جبهه.
گفت ما به اکبر(اکبر ملکی نوجه دهی) گفتیم که شما لیسانس گرفتهاید و میتوانید خدمتهای دیگری کنید ولی گفت نه.
او اصرار کرد که میخواهد برود جبهه. آقای دکتر طباطبایی گفت: ایشان ایران رفت و عازم جبهه شد و پس از مدتی مثل اینکه در اثر برخورد با مین شهید شد(شانزدهم اردیبهشت ۱۳۶۱، در فکه)
«پروفسور لگنهاوسن» گفت: در ششمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، برخی از دوستان ایرانی مرا دعوت کردند که برای «دههفجر» به ایران بیایم.
از «برادرِ اکبر» آدرس «مزاراکبرملکی» در بهشت زهرا را گرفتم و گفتم حتما میروم بهشت زهرا.
یک روز رفتیم بهشت زهرا و مزار اکبر را پیدا کردیم و دیدم «مدرک لیسانس ایشان از دانشگاه تگزاس جنوبی» را بالای قبرش گذاشتهاند. خیلی برای من جالب بود،
ایران هم برای من جالب است. آن زمان هنوز جنگ بود. ما هم رفتیم هویزه. بازسازی را شروع کرده بودند. وقتی که هویزه بودیم بمباران کردند ولی خیلی نزدیک به ما نبود اما لازم بود به خاطر بمباران، یک روز اضافی در اهواز بمانیم.
مهمان ارتش ایران بودیم و آنها تن ماهی با نان سنگک و نوشابه به ما دادند خیلی جالب بود.
تکنولوژی درجنگ/آموزش بازکردن درب نوشابه باقاشق
آنجا(درهویزه) «من یاد گرفتم که چگونه نوشابه را با قاشق باز کنم». خیلی دوست داشتم به ایران بیایم و گفت:بیشتر بمانم. ولی نمیدانستم چهطور؟
دانشگاه تگزاس درصددبودکه مرا به ریاست برگزیند
«پروفسور لگنهاوسن» گفت:در سال ۱۹۸۹میلادی(۱۳۶۸شمسی) با دانشگاه خودم اختلافی داشتم، آنها میخواستند که من در مدیریت دانشگاه کار کنم ولی من فقط میخواستم که تدریس کنم.
آنها (مسئولین دانشگاه تگزاس جنوبی)میگفتند که شما نصف وقت تدریس کنید و نصف وقت کاغذ بازی کنید!(تفریح کنید) و ما هم حقوق شما را اضافه میکنیم.
با رییس آن بخش دانشگاه صحبت کردم و پذیرفتم فضای دانشگاه خیلی سیاسی بود. تا این که ایشان رییس بخش تعلیم و تربیت دانشگاه شد.
من به او گفتم که من استعفا میکنم.
گفت: نه ما بودجه نداشتیم و گرنه حقوق شما را اضافه میکردیم.
قصدسفربه ایران(بهمن ۱۳۶۳)
گفتم که من درحقیقت میخواهم به ایران بروم.
او تعجب کرد و گفت: یعنی چه؟، آنجا می خواهید چه کار کنید؟
پروفسور لگنهاوسن:گفتم شما میدانید که من مسلمان شدم و خیلی علاقه دارم به ایران بروم و تصمیم خودم را گرفتهام. نمی خواهم اینجا بمانم و کاغذبازی کنم.
گفت: باشد موفق باشید.
استعفا کردم و با یک دوست ایرانی دیگر به دفتر حافظ منافع ایران در واشنگتن رفتیم.
من آنجا بدون هیچ مقدمهای گفتم که من می خواهم به ایران بروم.
بعد داستان را بهطور مختصر گفتم و آنها هم گفتند باشد و گفتند که شما این فرم را پر کنید تا با شما تماس بگیریم.
اشتیاق «پروفسور لگنهاوسن»برای سفربه ایران
فرم را پر کردم رفتم خانه و منتظر جواب آنها بودم، اما هیچ جوابی ندادند زنگ زدم به آنها باز هم هیچ جوابی ندادند بعد آن دانشجویی که از «نقد من به دکتر شریعتی» ایراد گرفته بود، به من گفت: شما برای رفتن به ایران جدی هستید؟
گفتم بله.
گفت: خب من میتوانم یک وقت جلسه برای شما با «دکترسیدصادق خرازی» بگیرم.
دکتر خرازی آن زمان سفیر ایران در سازمان ملل بود.
دکتر لگنهاوسن:یک روز رفتم برای دیدن دکتر خرازی.
از موقعی که او(سید محمد صادق خرازی) را دیدم میگویند دل به دل راه دارد(مصداقش آنجابود) خیلی ارتباط خوب و صمیمی باهم داشتیم.
او هم بر روی دیوار یکی از شعرهای امام خمینی را نصب کرده بود. مقداری درباره شعر امام با دکتر خرازی بحث کردیم و به او گفتم که دلم میخواهد به ایران بروم.
خرازی گفت: در ایران چهکار میخواهید بکنید؟ گفتم: نمیدانم یک کاری پیدا میکنم شاید انگلیسی تدریس کنم. گفت: نه اینطوری نمیشود شما صبر کنید و با دوستان در آنجا صحبت کنیم. بعد با من تماس گرفت و گفت که شما میتوانید برای انجمن فلسفه کار کنید. مرا دعوت کرد. وقتی که این مساله درست شد دکتر خرازی زنگ زد و گفت: شما تشریف بیاورید.
دکترمصطفی محقق داماد،آیت الله محمدتقی مصباح یزدی،دکترسیدصادق خرزازی و علی خوشرو / نیویورک ۱۳۶۹
«دکتر لگنهاوسن» گفت:رفتم دیدم« آیتالله مصباح» در دفتر آقای خرازی بود.
«آیت الله محمدتقی مصباح یزدی»،دکترسیدصادق خرازی(سفیرایران درسازمان ملل)دکتر محمد رضی و «حجت السلام علی مصباح یزدی»(فرزندآیت الله مصباح)سال ۱۳۶۹ نیویورک
دکتر خرازی مرا معرفی کرد.
ایشان(آیتالله محمدتقی مصباح یزدی) گفت که شما چهکار میکنید؟
بنده گفتم: فلسفه خواندهام و الان میخواهم بروم ایران.
« آیتالله مصباح»گفت: تشریف بیاورید قم.
گفتم: خوب است.
در ابتدا این پیشنهاد عملی نشد و من به ایران آمدم و در« انجمن حکمت فلسفه» تدریس را شروع کردم.
اولین دیدار «پروفسور لگنهاوسن»با «آیت الله مصباح»درایران
پروفسور لگنهاوسن:یک روز آمدم قم برای کار دیگری. یکی از دوستان بنده که عراقی بود و در آمریکا بزرگ شده است را با یکی از معاونین ایتالله مصباح در خیابان دیدم که مرا از انجمن مسلمانان دانشگاه میشناخت. به من گفت: شما قم هستید پس حتما یک جلسه بین شما و آیتالله مصباح برگزار کنیم.
وقت تنظیم شد و رفتم خدمت آیتالله مصباح.
آیتالله مصباح گفت:چرا قم نیامدید؟ منتظر شما بودیم.
گفتم: شرایط جور نشد که بیایم اینجا.
گفت: همین الان رسما شما را دعوت میکنم.
گفتم: باشد ولی الان در تهران قرارداد دارم.
گفت: باشد ولی هفتهای یک روز تشریف بیاورید اینجا یک کلاسی در بنیاد باقرالعلوم (اسم سابق مؤسسه امام خمینی) داشته باشید.
این گونه بود که شروع کردم. بنیاد باقرالعلوم (ع) و دانشجویان و طلاب آنجا را خیلی دوست داشتم.
آیتالله مصباح خودش از اول با من بسیار مهربان بود و کم کم این روزها زیاد شد و بهجای یک روز دو روز شد و سه روز شد و بعد تصمیم گرفتم که تمام وقت در قم باشم.
ازدواج «پروفسور لگنهاوسن»درایران
چهار سال اینجا بودم بعد هم با یک دختر ایرانی که در تهران کار میکرد ازدواج کردم و کارش هم به دانشگاه قم منتقل شد و بنده آمدم بنیاد باقرالعلوم (۱۳۶۷).
ایسنا:به آمریکا هم مسافرت میکنید؟
بله: هر سال میروم پیش مادرم، ولی پدرم چهار سال پیش فوت کرد. مادرم منتظر است که به دیدارش بروم.
مادرم ازمسلمان شدنم خوشحال شد(بخاطراینکه ازبی دینی دربیام)
البته پدر و مادرم مسلمان نشدند ولی از این که من مسلمان شدم خوشحال شدند چون گفتند که بهتر از این است که هیچ دینی نداشته باشی.
مادرم -بعدازمسلمان شدنم- دوست داشت مسیحی شوم
پروفسور لگنهاوسن:اما بعد انتظار داشتند که کم کم دوباره کاتولیک شوم.
ولی وقتی دیدندکه من که ازاسلام برنگشتم،خیلی ناراحت شدند.
بعد که آمدم ایران هرهفته که اینجا بودم حداقل یکی دونامه مینوشتم و میفرستادم برای آنها.
و(مادرم اینها) بالاخره قبول کردند که اسلام دین خوبی است و اینطور نیست که فقط از دین کاتولیک کسی راه نجات پیدا کند.
هم مادرم و هم پدرم «کاتولیک» بودند و مادرم هنوز هر هفته کلیسا می رود اما هر دو دیدگاه منتقدانه داشتند و کلیسا را فقط یک وسیله میدانند.
من به آنها میگفتم که بهترین راه برای اینکه نزدیکتر به خدا بشویم اسلام و تشیع است.
اما پدر به من میگفت: شما چرا مسلمان شدید و چه کسی شما را با اسلام آشنا کرد؟
بنده درباره اکبر(شهیداکبر ملکی نوجهدهی) با ایشان صحبت کردم.
ایسنا:آیا فرزندی هم دارید؟
پروفسور لگنهاوسن: یک پسر دارم اسمش علی است.
البته از ازدواج اولم آمریکا،یک دختر هم دارم که ۱۹ ساله است.
«ایران هراسی» موجب شده که دخترم به ایران نیاید
پروفسور لگنهاوسن: با دخترم ارتباط دارم و گفتهام که به ایران بیاید، اما به خاطر تبلیغات غربی میترسد.
مادرم به ایران آمد
مادرم که یکبار به ایران آمده بود از ایران تعریف میکرد و گفته بود که نباید از ایران بترسیم. ایران مردم خوبی دارد،
اما دخترم به مادر بزرگش(همسرم) گفته بود که شما بیشتر از ما شجاعت دارید.
زمان تولددخترم،من مسلمان بودم
دخترم که به دنیا آمد و من مسلمان بودم و از این جهت ایشان ذاتا مسلمان است وقتی که من با او درباره اسلام صحبت میکنم علاقه دارد. دوسال پیش به یک مسجد در کانادا رفتیم و خیلی متحول شد و به من میگفت چرا به من نماز یاد ندادی و گریه کرد و ناراحت شد، ولی وقتی که سعی میکنم چیزهای بیشتری از اسلام به او یاد بدهم خیلی حوصله ندارد یعنی از یک جهت جاذبه دارد ولی از یک جهت به خاطر اینکه مادرش آنجاست برایش سخت است، ولی وقتی که صحبت میکنم میگوید من قبول میکنم که اسلام دین خوبی است.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این مصاحبه درتیرماه ۱۳۸۸ گرفته شده،دخترش ۱۹ ساله(متولد ۱۳۶۹شمسی) است،«پروفسور لگنهاوسن » قبل ازسال ۱۳۶۳اسلام آورده بود(شهادتین رادرآمریکا-نمازجمعه مسلمانان آمریکا-گفته بود).
ایسنا:آیا بین مسلمان شدن شما و جدایی از همسرتان رابطهای وجود دارد؟
من وقتی مسلمان شدم همسر قبلیام با اراده خودش از من جدا شد و البته میگفت که من اینقدر بد هستم که حتی اگر دین دیگری هم داشتم از من جدا میشود.
ایسنا:در حال حاضر مشخصا چه فعالیتهایی دارید؟
هر هفته با آیتالله مصباح درباره معرفتشناسی میزگردی داریم که از شبکه چهار(تلویزیون ایران) پخش میشود.
واین برای من نعمت است که میتوانم در این مؤسسه تدریس کنم.
البته علاوه برعلوم اسلامی، «فلسفه غرب»هم تدریس میکنم و برای من آشنا شدن با احادیث و ترجمه کردن احادیث و چند مورد دیگر جالب بود.
اولین کتابی که ازفارسی به انگلیسی ترجمه کردم«جهاداکبر »بود
از اولین چیزهایی که ترجمه کردم وقتی فارسی یاد گرفتم «جهاداکبر »بود از امام خمینی که از طرف سازمان اندیشه اسلامی چاپ شد.
و اخیراً نامهای آمد که دانشگاه اسلامی لندن میخواهد تجدیدچاپش کند.
کاردومم: کمی از شعر امام خمینی را هم ترجمه کردم.
کارسومم درترجمه: کتاب «آموزش فلسفه»(آیتالله مصباح »را هم ترجمه کردم و در غرب چاپ شد.
همسرم کتابم راترجمه می کند
بعد هم یک کتاب درباره اسلام نوشتم که در لندن چاپ شد و «همسر ایرانی ام »این را به فارسی هم ترجمه کرد.
ایسنا:نظرتان درباره ایران و فرهنگ ایرانی چیست؟
ایرانی ها را خیلی دوست دارم و گرنه اینجا نمی ماندم.
من در ایران ازدواج کردم.علاقه ایرانی ها به فلسفه و تفکر هم از اول برای من جالب بود ولی بیش از این، «ایرانی ها بی نهایت صمیمی و خونگرم هستند»
البته این امر(صمیمیت) در کشورهای دیگر هم است اما در ایران خیلی برجسته است.
یادم هست وقتی که میخواستم ویزا بگیرم برای سفر حج. در صف هم ایرانی ها، هم پاکستانیها، هم عربها و هم از کشورهای دیگر بودند.
رفتار ایرانیها خیلی برای بنده جالب بودند، دیگران خیلی توی خودشان بودند، اما ایرانی ها شروع کردند به شوخی کردن با کارمندان که چهقدر طول میکشد.
اگرچه این حرفهابعنوان اعتراض بود اما همین اعتراضشان رابا نوعی طنز و شوخی مطرح می کردند.
وقتی با ایرانی ها در آمریکا هم آشنا شدم همینطور بودند.
یعنی همینطور صمیمی بودند و ارتباط خوبی برقرار میکردند.
انتقادیک آمریکایی ازرانندگی ایرانی ها
پروفسور لگنهاوزن گفت: چشمگیرترین عیب ایرانی ها در رانندگی است، واقعا وحشتناک است رانندگیشان!.
دررانندگی تعارف ندارند!
این فیلسوف آمریکایی می گوید: با ایرانیها وقتی برخورد شخصی داریم خیلی تعارف می کنند «بفرمایید»،« اول شما »و... اماوقتی پشت فرمان می نشینند همه این چیزها را فراموش میکنند!.
خیلی از ایرانیها که میگویند ما مسلمان هستیم و ظاهرا متدین هستند. این فقط چیز ظاهری است(لقلقه زبان است) ولی اصلا به این حرف هم نمیرسند(درعمل اینطورنیستند) و حتی برخی ظاهر راهم حفظ نمیکنند!.
اما در عینحال باز هم به نظر من واقعا مردمی پیدا میشوند از لحاظ عمل و اعتقاد و رفتار درون و بیرون فوقالعاده جالب هستند که این گروه اقلیت هستند و کسی باید دنبالش برود.
پروفسور لگنهاوسن گفت: وقتی که من از تهران به قم آمدم خیلی از دوستان با حالت بدبینانهای می گفتند که شما به قم میروید، چهطور میتوانید آنجارا تحمل کنید!؟
اما تصورات آنها با من در مورد قم ۱۸۰ درجه برعکس بود.
البته پیدا میشوند افرادی که دیدگاه خیلی خشک(متحجرانه) نسبت به دین دارد اما بنده خوشبختانه طلاب و اساتیدی که پیدا کردم که اینجوری نیستند و وقتی که بحث میکنیم اصلا تنگنظر نیستند و حاضرند در مورد تفکر غرب بحث کنیم و کتاب معرفی کنیم چون واقعا علاقه دارند.
پروفسور لگنهاوسن:بنده با توجه به همه مشکلات که جامعه دینی در این کشور دارد ولی باز هم من خوشبین هستم. مخصوصا وقتی که نگاه میکنم به طلابی که در اینجا با آنها آشنا شدم و انشاءالله در آینده آنها هم نقش برجستهای دارند در دینداری این کشور و بسیار هم باتقوا هستند.
ایسنا:آیا از این که آمریکا را رها کردید و به ایران آمدید پشیمان نیستید؟
پروفسور لگنهاوسن:نه اتفاقا. احساس میکنم که خوشبخت هستم که توانستم اینجا (ایران)باشم وباایرانی ها همکاری کنم.
وقتی که نگاه میکنم به جوانان و مردم معمولی که اینجا هستند، میبینم که خیلی از آنها نعمتهایی که در اینجا دارند درست قدرش را نمیدانند.
درایران که هستم مردم همیشه از من میپرسند که «ایران بهتر است یا آمریکا؟»
و من همیشه میگویم که هر کشوری اشکالات و امتیازات خودش را دارد، شما باید بفهمید و اشکالات را اصلاح کنید و خوبیها را حفظ کنید اما متأسفانه خیلی از مردم اینجا را میبینم که اصلا توجهی ندارند به چیزهای خوبی که اینجا هست.
تفاوت نوجوانان ایرانی باآمریکایی
پروفسور لگنهاوسن:به عنوان مثال اینجا بچهها هنوز خیلی رفتار مودبانه دارنداما در آمریکا و اروپا وضع بچهها این طوری نیست.
اینجا وقتی با ایرانی ها صحبت میکنم همیشه شکایت میکنند و میگویند که جامعه ما بد شد، بچهها دیگر احترام نمیگذارند و همهچیزهای خوب از بین رفت،
اما من میگویم باز هم از بین نرفته و اینجا هنوز نسبت به غرب خیلی خوب است.
مردم ایران باید قدر این نعمت رابدانند و درعین حال تلاش کنندکنندتا اشکالات را برطرف کنند.
با این طرز تفکر که اینجا خراب شد و آنجا خوب است هیچچیز درست نمیشود.
دیدگاه «مادرِپروفسور لگنهاوسن»نسبت به ایران
پروفسور لگنهاوسن: وقتی که مادرم اینجا(ایران) بود، خیلی از ایران و مردم مودب ان تعریف میکرد و میگفت وقتی که اینجا آمدم تصور میکردم با توجه با تبلیغات صورت گرفته(ایران هراسی) در آمریکا هیچچیز در بازار پیدا نمیشود و مردم گرسنه هستند و در هر کوچه سربازهای مسلح هستند که نگاه میکنند که روسری(حجاب) دختر/زنی کج نباشد!.
مادرم میگفت که با دیدن ایران فهمیدم همه تبلیغات علیه ایران دروغ است و اصلا اینطوری نیست که درآمریکامی گویند.
پروفسور لگنهاوسن:یکی از نعمتهای بزرگ ایران فراوانی میوه است.
اوضاع میوه اینجا(ایران) واقعا چیز جالبی است چراکه وقتی که تابستانها به نیویورک(آمریکا) میروم، مادرم خجالت میکشد که نمیتواند در بازار آنجا میوه خوب پیدا کند و اگر هم باشد گران است.
ایسنا:زیباترین خاطره شما از ایران چیست؟
ازدواجم زیباترین خاطرهای است که در ایران در خاطر دارم.
(با خنده میگوید) مراسم ایرانیها اصلا جالب نبود ولی جریان آشنایی با همسرم و ارتباط با خانواده و اینها جالب بود.
غیر از این مهمترین چیزی که برای من از وقتی آمدم ایران رفتن به حج بود.
ماجرای جالب حج رفتن پروفسور لگنهاوسن
من با یک کاروان از ایران رفتم که تقریبا ۴۰ نفر بودیم که همه طلاب خارجی بودند.
اما در آخرین لحظه عربستان به هیچ کسی در کاروان ما ویزا نداد غیر از بنده.
کاروان تک نفره حج
پروفسور لگنهاوسن: من یک کاروان تک نفر بودم ،یعنی تنهای تنها رفتم.
ایسنا:حج عمره با تمتع؟
پروفسور لگنهاوسن:حج تمتع بود.
به خاطر اینکه آنها طلبه بودند و من طلبه نبودم و عربستانیها ترسیدند؟ خیلی عجیب بود. آنجا نمیدانستم که باید چهکار کنم که آقای غرویان(آیت الله محسن غرویان) را دیدم.
آقای غرویان از کاروان ما سؤال کرد؟
گفتم که من کاروان تکنفره هستم.
«آیت الله محسن غرویان» هم گفت خب من هم روحانی کاروان شما هستم.
مرا به حرم(مسجدالحرام) برد و این سفر از اول تا آخر پر از حادثههای عجیب و غریب از جمله گم شدن گذرنامه و بلیط برگشتم بود اما همه چیز درست شد.
چیزهای زیادی را از حج درباره توحید و ولایت و اسلام کشف کردم.
ایسنا:به اکبر هم سر میزنید؟
پروفسور لگنهاوسن:یک وقتهایی «بر سر مزار اکبر هم میروم» و ارتباط دارم چون نسبت به ایشان احساس دین میکنم و همیشه برایش دعا میکنم.
ایسنا: چه برنامهای برای آینده دارید؟
پروفسور لگنهاوسن:خودم هیچ تصمیمی ندارم که سال به سال باید چه کار کنم و اینکه به آمریکا برگردم یا نه. همه چیز را به خدا سپردهام.
توضیح مدیریت سایت پیراسته فر:دراین مصاحبه ویرایش انجام دادم،انتخاب تیترها وافزودن عکسها ازاینجانب است.
سخنان آیت الله محمد تقی مصباح یزدی درآیین نکوداشت علمی پرفسور محمد لگنهاوزن(۲۹ فروردین ۱۳۹۸) :
زندگی پرفسور لگنهاوزن درسی برای ماست که نشان می دهد اگر کسی از خداوند توفیق بخواهد این گونه هدایت می شود و در راه هدایت قرار می گیرد.
انسان فطرتا حقیقت جو است اما تا چه اندازه حاضر است برای رسیدن به حقیقت هزینه کند و یا اینکه چه تعداد از انسان ها حاضرند برای رسیدن به خواسته خود مجاهدت کنند و یا با شجاعت تمام نظرات خود را در موقعیت های مختلف بیان نمایند، درحالی که همه این ویژگی ها در شخصیت پرفسور لگنهاوزن قابل مشاهده است.
آیت الله مصباح قم گفت: امروز در همه کشورهای دنیا مساله حقوق بشر و آزادی بسیار اهمیت دارد و برای بسیاری از دینداران نیز فوق العاده مهم است، اما پرفسور لگنهاوزن با ۴۰ سال تحقیق بیان می کند مساله حقوق بشر هیچ دلیل عقلی ندارد بلکه بر اساس دلایل سیاسی و منفعت جویی جهان غرب می باشد و دلیل عقلی قاطعی برای آن ارائه نشده است.
در چنین فضایی یک شخصیت علمی جرات کند که چنین مباحثی را بیان نماید، نشان می دهد از شجاعت خاصی برخوردار است که در افراد عادی دیده نمی شود.
رئیس موسسه علمی پژوهشی امام خمینی قم گفت:پرفسور لگنهاوزن بیان می کند که در جریان آشنایی با «نهج البلاغه» و سیره امام علی(ع) به دین اسلام و مکتب تشیع وارد و مدافع آن شده است و اکنون ایشان به صورت علمی از معارف دینی دفاع می کنند.
این استاد برجسته از آمریکا به ایران آمد و در راه دین تلاش خود را به کار گرفت، این مساله نشان می دهد در همه جای دنیا افراد بسیاری هستند که نظر مثبت به ایران و مکتب تشیع دارند و برای نشر حقایق آن مجاهدت می کنند؛ بنده خود در بسیاری از کشورهای جهان شاهد وجود چنین متفکرانی بوده ام.