شهرهای «القطیف و «الاحساء»عربستان سعودی و «شرکت نفتی آرامکو»(نقشه)
مصاحبه با "زوار"کاروان القطیف"عربستان -درسامرا
شرکت نفتی« آرامکو» دراستان الشرقیه قراردارد.
آیت الله شیخ نمر ازعلمای «القطیف» بودکه(۱۲ دی ۱۳۹۴) اعدام(شهید)شد
شهرهای منطقه الشرقیه
دمام،احساء،حفر الباطن،قطیف،الجبیل،خبر،ظهران،الخفجی،حفر الباطن،سیهات ،راس تنوره،المبرز،بقیق،نعیریه،قریة علیا
جمعیت منطقه الشرقیه: حدود ۵ میلیون نفر
ازجمعیت ۳۴ میلیونی عربستان ،حدود ۱۰ درصد کل ساکنان عربستان یعنی ۳.۴ میلیون نفر شیعه هستند که یکسوم آنها در منطقه الشرقیه به خصوص در چهار استان اصلی عربستان یعنی القطیف، الاحساء، الدمام و الخبر هستند.
«منطقه الشرقیه» دارنده بزرگترین ذخایر طبیعی نفت در جهان است. حدود ۲۲ درصد ذخایر ثابت نفت جهان در این منطقه قرار دارد و ۹۸ درصد نفت عربستان از این منطقه تامین میشود. همچنین ۱۲ درصد مجموع کل واردات نفت آمریکا و یکسوم واردات نفت ژاپن را نیز تامین میکند. با توجه به صنعتی شدن «منطقه الشرقیه» میزان نقش این منطقه در اقتصاد عربستان به حدود ۹۰ درصد از درآمد داخلی میرسد.
مناطق شیعه نشین عربستان« الاحساء» و «القطیف»استان الشرقیه
استان الشرقیه ۷۰۰ کیلومتر ساحل با خلیج فارس دارد و بنادر متعددی برای صادرات و واردات در این استان وجود دارد. همچنین قطب تولید خرمای عربستان در استان الشرقیه می باشد و بیشتر خرمای عربستان در این استان تولید می شود.
«استان الشرقیه»(عربستان) بزرگترین استان عربستان از لحاظ مساحت است و در این استان بیشترین حجم ذخایر نفت جهان وجود دارد. استان الشرقیه یک چهارم مساحت عربستان را تشکیل می دهد و حدود دو میلیون و نهصد هزار نفر از مردم عربستان در ۴۵۰ هزار کیلومتر مربع مساحت استان الشرقیه زندگی می کنند.
«استان الشرقیه» در شرق عربستان محل اصلی زندگی شیعیان این کشور می باشد، این استان به دلیل نفت خیز بودن و نیز سکونت شیعیان از اهمیت زیادی برخوردار است.
این استان قطب اصلی تولید نفت عربستان است و روزانه میلیون ها بشکه نفت از استان الشرقیه استخراج می شود، همچنین این استان دروازه شرقی عربستان محسوب می شود و این کشور از طریق این استان به چند کشور عربی حاشیه خلیج فارس متصل می شود.
استان الشرقیه ۷۰۰ کیلومتر ساحل با خلیج فارس دارد و بنادر متعددی برای صادرات و واردات در این استان وجود دارد. همچنین قطب تولید خرمای عربستان در استان الشرقیه می باشد و بیشتر خرمای عربستان در این استان تولید می شود.
شرکت نفتی« آرامکو »را در «استان الشرقیه» قراردارد.
پادشاهی سعودی ۲۹ مه ۱۹۳۳ (۰۸ خرداد ۱۳۱۲ )به شرکت آمریکایی «استاندرد اویل آو کالیفرنیا» امتیاز اکتشاف نفت در منطقه الشرقیه را داد. این شرکت در سال ۱۹۴۴میلادی(۱۳۲۳شمسی) نام خود را به شرکت نفت عربی آمریکایی «آرامکو» تغییر داد.
این شرکت، بزرگترین شرکت نفتی در جهان می باشد و به صورت روزانه در« شرکت آرامکو» ده میلیون بشکه نفت تولید و چهار میلیون بشکه نفت پالایش می شود. مقر شرکت آرامکو در شهر الظهران در استان الشرقیه است و ارزش این شرکت براساس برآوردها بین هفت تا ده هزار میلیارد دلار می باشد.
شهر «الاحساء» یکی از مهم ترین مراکز اصلی در حوزه های نفت و گاز در جهان است، در این شهر بزرگترین چاه نفت جهان که چاه الغوار نام دارد، واقع است. عربستان هم اکنون به صورت روزانه از این چاه ۵.۲ میلیون بشکه نفت تولید می کند که این میزان بیش از ۵۰ درصد تولید نفت عربستان و شش درصد کل تولید نفت جهان را شامل می شود
تاسیسات نفتی شرکت آرامکو در عربستان
ساکنان« القطیف و الاحساء» اصالتاً جزو «قبایل ربیعه» که در «واحهها» سکونت داشتند و قبیله بنی تمیم که بادیهنشین بودند، هستند. این دو قبیله پس از رسالت پیامبر اکرم (ص) اسلام آوردند. بعداً قبایل زیادی از شمال شبهجزیره عربستان و غرب آن به منطقه الشرقیه آمدند. بیشتر قبایل مهاجر شیعه شدند.
بین سال های ۱۹۴۸ تا ۲۰۰۰، ۵۵ درصد تولید نفت عربستان فقط از همین «چاه الغوار» بود. تا سال ۲۰۰۵ شصت میلیارد بشکه نفت از این چاه استخراج شد و کارشناسان پیش بینی می کنند که در چاه الغوار، ۷۱ میلیارد بشکه نفت دیگر هم باشد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:امروز(پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴مصادف باسوم مارس۲۰۱۶)۲۳ جمادیالاول ۱۴۳۷ بعدازنمازجماعت عصر که به داخل حرم امامین عسکریین علیهماالسلام -میرفتم کاروانی از عربستان رادیدم با مترجم رفتم برای مصاحبه
او «عمارعلی»از شهر«القطیف»عربستان بود،کارش آوردن کاروان است.کاروانش ۱۵نفره بودند که هزینه هرزائربرای این سفر۱۸روزه(چهارهزاروپانصد)ریال سعودی است.
چون این مصاحبه درزمان«پایان نماز عصر»صورت گرفت،دراین زمان عده ای به «مُضیف»(مهمانسرا) رفته بودند برای صرف ناهار وعده ای هم رفته بودند "سرداب"برای زیارت..
کاروان «قطیف»،نزدیک ظهرواردحرم عسکریین علیهما السلام شدند، زیارت -نماز ونهار وحالا هم بایدحرکت کنندبروندبرای کربلا
از"عمارپرسیدم آیا ایران هم رفتید؟
گفتند:قبلاً به زیارت امام رضا علیه السلام رفتیم
عمارعلی گفت: ما همه ساله می رفتیم ایران همچنان که به زیارت عتبات عراق می آییم،حتی درمشهد هتل(فندق)داریم
اما حدود ۶ ماه به اینطرف مارامنع کردند که ایران نرویم،درصورتیکه مُهرویزای ایرانی درپاسپورتمان باشه جریمه سنگینی بایدبدهیم،حداقل ،سه سال گذرنامه مان توقیف می شود ازطرف کشورمان عربستان.
«عمار علی»(مدیرکاروان) گفت: «شهرالقطیف ۹۰ درصد شیعه هستند»
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: بسختی توانستم بااین «حاجیه خانم ویلچرنشین» چندجمله گفتگوکنم ،اکراه داشت ازمصاحبه -وی گفت من ۵ بارآمدم زیارت عتبات(سامرا).
آقای عمار وقتی فهمیدکه من گزارشکرایرانی هستم گفت اگردولت سعودی بفهمدکه من بایک ایرانی مصاحبه کرده ام ممکنه منو اذیت کند.
یه حاجیه خانمی دراین کاروان بود که بسختی توانستم چندکلمه باهش گفتگوکنم.
شهر"القطیف"ازشهرهای استان شرقی عربستان سعودی. از شهرهای تاریخی کرانهای عربستان سعودی و واحهای است در کرانهٔ باختری خلیج فارس واقع شدهاست. خط لوله نفت تاب لاین که از ظهران میآید از این شهر میگذرد سپس به اردن، سوریه و لبنان میرسد.
آیت الله شیخ نمر ازعلمای «القطیف» بودکه(۱۲ دی ۱۳۹۴) اعدام(شهید)شد
دیگرشهرهای استان شرقی عبارتنداز:
«المبرز»۳۰۰ارنفر،«حفرالباطن»۲۵۰هزارنفر«الجبیل»۲۳۰هزار،«الثقفه»۲۰۰هزار،«الخبر»۱۷۰هزار،«الظهران»، ۱۰۰هزار،«تاروت»۹۰ هزار،«الدمام»۸۰هزار،«سیهات»۷۰ هزار، «الخفجی»۶۰هزار و شهر«الهفوف» حدود ۴۰هزارنفرجمعیت دارد.
سرداب سامرا
سرداب سامرا
سرداب سامرا
سامرا مدفن ۲امام ومادرامام زمان(عج) وحکیمه خاتون(دختر امام جواد)عمه امام حسن عسکری است.
نقشه عراق
سامرا
سرداب سامرا
سرداب سامرا
مناره(ملویه) ومسجدجامع سامرا
زیارت وغبارروبی ضریح سامرا توسط سردارسلیمانی
زیارت سردارسلیمانی
سامرا
نقشه عراق
گزارش از دربلندای مناره ۵۳ متری« ملویه»سامرا
سامرا
سرداب سامرا
مضیف سامرا
شبستان سرداب سامرا
القطیف
تنهامسجد(حسینیه)شیعه عربستان رادر«نخاوله»منطقه القطیف عربستان بنیان گذاشت.
این حسینیه توسط این روحانی مبارزی که حکام عربستان راخسته کرده درعربستان بناشد.
«آیت الله علامه شیخ محمد علی عمری»متولد۱۳۲۷قمری(۱۲۸۷شمسی)،متوفی در ۴ بهمن ۱۳۸۹(۱۸ صفر ۱۴۳۲)دربیمارستان ریاض درگذشت (مدت عمر۱۰۲سال براساس شمسی،۱۰۵سال براساس قمری)
« آیت الله شیخ محمدعلی عمری» در سن ۱۰۲ سالگی درگذشت.
حسینیه شیعیان شهر مدینه
قسمتی از مصاحبه فرزندشیخ عمری(شیخ کاظم)با سایت حج وزیارت
«قطیف» شهری است که بیشتر ساکنان آن (حدود۹۷%) را شیعیان تشکیل میدهند. البته ساکنان برخی از روستاهای قطیف مانند: «دارین»، «عِنَک»، «ام الساهک» و «النادیه»اهل سنت هستند، اما درکل، «قطیف» منطقهای شیعی به شمار میرود. بر اساس آمار موجود، شمار شیعیان ساکن در قطیف به ششصد هزار تن میرسد.
در منطقۀ احساء – چنان که شیعیان آن سامان میگویند- ۶۵ تا۹۰ درصد جمعیت آن را شیعیان تشکیل میدهند و تنها۳۰ تا ۳۵ درصد ساکنانش سُنّی مذهب هستند.
عربستان مسجدی وجود دارد که به شیعیان اختصاص داشته باشد؟
شیعیان از قدیم در مناطق خود مساجدی مخصوص به خود داشته اند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و حتی چند سال پیش از این رویداد، در منطقه، قانونی صادر شد که بر اساس آن، شیعیان حق ساختن مسجد را ندارند. به بیان دیگر، از ۳۵ سال قبل شیعیان را از ساختن مسجد باز داشتند. از اینرو، همان مساجد قدیمی وحسنینیهها پابرجا و دایر است که البته می توانند آنها را تعمیر کنند.
یعنی در چند سال اخیر مسجدی از مساجد شیعیان تخریب نشده است؟
خیر، چنین اتفاقی رخ نداده است، باید گفت بیش از ۳-۴ سال است که در اثر تلاشهای فراوان و گفت وگو و مذاکره با دولت عربستان سعودی و پس از تحولات اقلیمی که چهره نمود، دولت سعودی به شیعیان اجازه داد مساجدی جدید بسازند. در این ۳-۴ سال شمار قابل توجهی، مسجد بزرگ در قطیف و احساء ساخته شد. همچنین پس از کوششهای فراوان، امکان ساختن مسجد در شهر «دمام» فراهم و مساجدی در آنجا ساخته شد.
در مناطق قطیف و احساء مساجد فراوانی داریم، اما در مدینة منوره هنوز به شیعیان اجازه ساختن مسجد نمیدهند.
در مناطق تازه ساخت نیز وضعیت به همین منوال است؛ به این معنا که در صورتی به شیعیان برای ساخت مسجد اجازه میدهند که فقط در منطقة خود مسجد بسازند، اما در مناطقی جدید که شیعیان و اهل سنت با هم زندگی میکنند، به آنها اجازه نمی دهند. به عنوان مثال، شیعیان منطقة «خبر» که در کنار اهل سنت زندگی میکنند، نمیتوانند مسجد بسازند. از این رو، شیعیان در خانههای بزرگ گرد آمده، نماز میخوانند. اما از چهار ماه پیش، آنان را از این کار هم باز داشتهاند.
آیا حساسیتی که نسبت به مساجد شیعیان در عربستان وجوددارد برای حسینیهها نیز وجود دارد؟
بله! حتی بیشتر است. حسینیههای موجود، از سالها پیش بر جا ماندهاند و ساختن حسینیة جدید در عربستان ممنوع است. اکنون با اجازة دولت عربستان، شیعیان میتوانند مسجد بسازند، اما ساختن حسینیه همچنان ممنوع است. البته گاهی دولت چشم پوشی میکند. از اینرو، تحت عنوان «مجلس العائله» (مجمع خانواده) مکانهایی ساخته میشود و در آنها فعالیتهای دینی انجام و مجالس [سوگواری] برگزار میشود.
آمار دقیقی از مساجد شیعیان عربستان در دست میباشد؟
خیر، در این زمینه آمار دقیقی وجود ندارد، اما برآورد تقریبی، از وجود نزدیک ششصد مسجد کوچک و بزرگ شیعیان در قطیف و احساء حکایت دارد و به نظر میرسد که شمار حسینیهها از مساجد بیشتر باشد، به این معنا که آمار حسینیهها در قطیف و احساء، در ابعاد گوناگون از هزار واحد کمتر نیست؛ زیرا در مواردی دیده میشود که در بخشی از یک خانة مسکونی، مراسم مذهبی و مناسبتهای مربوط به اهل بیت علیهم السلام برگزار میشود.
آیا شیعیان عربستان سعودی همگی دوازده امامی هستند یا شیعیان زیدی و اسماعیلی هم در آنجا سکونت دارند؟
«آیت الله علامه شیخ محمد علی عمری»متولد۱۳۲۷قمری(۱۲۸۷شمسی)،متوفی در ۴ بهمن ۱۳۸۹(۱۸ صفر ۱۴۳۲)دربیمارستان ریاض درگذشت (مدت عمر۱۰۲سال براساس شمسی،۱۰۵سال براساس قمری)
« آیت الله شیخ محمدعلی عمری» در سن ۱۰۲ سالگی درگذشت.
حسینیه شیعیان شهر مدینه
قسمتی از مصاحبه فرزندشیخ عمری(شیخ کاظم)با سایت حج وزیارت
ملک سلمان(پادشاه عربستان سعودی) در«کاخ السلام»(جده) نماز عید فطر را اقامه کرد.
ولیعهد عربستان سعودی(محمد بن سلمان) نماز عید فطر درمسجدالحرام(مکه) اقامه کردند.
نمازعیدفطر(پادشاه غربستان سعودی)ملک سلمان
این عکس مربوط به سال پیش ملک سلمان است
خادم حرمین شریفین و ملک سلمان بن عبدالعزیز آل سعود پادشاه عربستان و محمد بن سلمان ولیعهد عربستان روز چهارشنبه(۲۲ فروردین ۱۴۰۳)به مناسبت پایان ماه مبارک رمضان نماز عید سعید فطر را اقامه کردند.
نمازعیدفطر (مسجد الحرام)روز چهارشنبه ۱۰ آوریل ۲۰۲۴(۲۲ فروردین ۱۴۰۳)
روز چهارشنبه ۱۰ آوریل ۲۰۲۴(۲۲ فروردین ۱۴۰۳)اول شوال ۱۴۴۵ ساعت ۰۹:۳۱ صبح - ولیعهد و نخست وزیر عربستان سعودی، شاهزاده محمد بن سلمان، نماز عید سعید فطر را در میان انبوه نمازگزاران در مسجد الحرام به جا آوردند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:پادشاه عربستان سعودی(ملک سلمان) نماز عید سعید فطر را در «قصرالسلام»(جده) اقامه می کند.
«نقشه کشورعربستان سعودی»
«سلمان بن عبدالعزیز»(پادشاه عربستان سعودی)نماز عید سعید فطر در کاخ السلام(جده) ۱۰ آوریل ۲۰۲۴(۲۲ فروردین ۱۴۰۳)اول شوال ۱۴۴۵اقامه کرد
ملک سلمان(پادشاه عربستان سعودی)نماز عید سعید فطر در کاخ السلام(جده) ۱۰ آوریل ۲۰۲۴(۲۲ فروردین ۱۴۰۳)اول شوال ۱۴۴۵اقامه کرد
خادم حرمین شریفین نماز عید سعید فطر را در کاخ السلام در جده اقامه می کند.
پیشوای نمازگزاران مشاور دربار، امام و خطیب مسجد جامع(أمّ المصلین المستشار بالدیوان الملکی إمام وخطیب المسجد الحرام) «شیخ دکتر صالح بن حمید»(لشیخ الدکتور صالح بن حمید) بود که مسلمانان را به ترس از خدا توصیه می کرد و می گفت دوستی بین برادران نعمت است و ارتباط بین آنها رحمت و برکت با شکر زیاد می شود و گرفتاری با صبر برطرف می شود عید بر شما مبارک و عید بر سروران و خادم حرمین شریفین و ولی عهد و پیمان و عید بر مردم ما مبارک. کشور ما و همه مسلمانان.
وی افزود: تصویر افتخارات از این کشورها ادامه دارد و انواع فضایل در هر زمان و در هر امکانات، مراقبت، خدمت، توجه، همت، فداکاری و استادی، رقابت می کنند و اوج می گیرند، پس هدف مردمی هستند که می روند. به حرمین شریفین میرسد و در هنگام ورود و سفر به آنها خدمت میکند و امور آنها را تسهیل میکند.
شاهزاده منطقه مرزی شمالی فیصل بن خالد بن سلطان بن عبدالعزیز نماز عید فطر را به جای می آورد.
وی خواستار رقابت شرافتمندانه در عرصه های خیری شد که این کشور پربرکت دارد و رهبری صالح آن کشوری سخاوتمند و با برکت است که خداوند به آن امنیت و ایمان و زندگی شایسته عطا کرده است و گرسنگان را سیر می کند و دردمندان را تسکین می دهد. پناهنده را پناه می دهد و سر یتیم را مسح می کند.اما برای میهمانان رحمان خدمت به آنها افتخار است، تسهیل در تشریفات آنها هدف و تلاش برای آنها فداکاری است.
شهرمکه(مسجدالحرام)ابرج البیت
«نقشه کشورعربستان»
«شیخ دکتر صالح بن حمید» با اشاره به اینکه عید، عید شریفی است برای صفای دلها، صله رحم، محبت به برادران و افزایش پیوندهای خویشاوندی است، شما شخصیتی عالی، هنر معامله گری که فقط خردمندان بر آن مسلط می شوند و آداب والایی که فقط در دستان شماست. نیکوکاران در میان مردم و افراد شریف می توانند بر آن مسلط شوند، بهترین خصلت اهل قاطعیت، حفظ کرامت، ایجاد هیبت و بالا بردن مقام، ایجاد مقام بلند و ایجاد غفلت و بردباری است.
بن حمید با بیان اینکه نادیده گرفتن بهترین و بهترین راه برای مقابله با مردم است اگر چیزی باعث عصبانیت آنها شود یا اتفاق بدی برای آنها رخ دهد، توضیح داد که نادیده گرفتن، رها کردن چیزی است که به آن اهمیت نمی دهد، مراقبت از آنچه مفید است و تحمل آسیب کوچک است. برای دفع ضرر کبیره یعنی روی گردانی از چیزی که ربطی ندارد، مستحب است به گفتار و عمل و عمل و چشم پوشی از خطا و چشم پوشی از امور جزئی.
«مشاور دربار سعودی، امام و خطیب مسجد جامع(مسجدالحرام)» گفت: بخشی از حفظ پیوندهای خویشاوندی، گسترش غفلت، یکی از ارکان ثبات در خانه ها، غفلت است و بخشی از رفتار با مهربانی با مردم، غفلت است و کسی که پیوند خویشاوندی دارد، برای جست و جو به دنبال خویشاوندان نمی گردد. تفرقه است و هر که به خدا تمسک کند گمراه نخواهد شد و هر که او را گرامی بدارد ذلیل نخواهد شد و آنچه زیباست از بد خلقی تو گفته شد نگاهت به بد رفتاری دیگران می افتد و هر که افسار را در دست بگیرد غفلت افسار جوانمردی را در دست دارد و نیکوکار تنها خردمندی است که سهل انگاری می کند.
شهر(مدینه)عربستان سعودی
امام جماعت و خطیب مسجد اعظم(مسجدالحرام) عید را مناسبت بزرگی برای پیوند و انس بیشتر، گسترش صلح، تبریک، آشتی، بردباری، غفلت، خشنودی در راه رضای الهی و دوری از گناه عنوان کرد.
انبوه نمازگزاران در مسجد النبی به امامت امیر منطقه مدینه، شاهزاده سلمان بن سلطان بن عبدالعزیز و معاونش، شاهزاده سعود بن خالد بن فیصل بن عبدالعزیز، نماز عید فطر را در مسجد النبی اقامه کردند. فضای ایمان پر از شادی، امنیت و اطمینان.
پیشوای نمازگزاران امام جماعت و خطیب مسجد النبی، «شیخ دکتر احمد الحذیفی» بود که در خصوص فضیلت روز عید و دین مبین اسلام، مسلمانان را به ترس از خداوند متعال توصیه کرد و این سعادت را به آنان تبریک گفت. عید فطر.
الحذیفی با بیان اینکه موکب های عید مبارک در این نقاط روشن و مناطق پاک جریان دارد، گفت: بارش باران از آسمان در این روز مردم را غرق در شادی، آرامش و شادی می کند، همانطور که مهدکودک جدید در هنگام خیس شدن زیر آب می رود. با آبی که از آسمان می آید و چه حسرتی است که از معشوق غایب پذیرایی کند.
به من اشاره کرد که روز عید در اسلام مانند لحظات شادی در زمانی طولانی است که ساعات آن به سرعت می گذرد و آثار آن طولانی می ماند و احساس شادی و مظاهر لذت آن به دل ها می چسبد. از دلبستگی عطر به صاحبش برای مدتی تا حسرت بنده برگردد که دلتنگی را به دنبال دارد و چون دلتنگی جانور بیابانی به سایه زیبا می سوزد در وقت هجرت می سوزی. برای آن، برای تشنگان برای شیرین، سبک می سوزی.
امام جماعت و خطیب مسجد النبی به تبیین این دین بزرگ، دین توحید، شریعت و بندگی خالص تنها برای خدا پرداختند، همچنین دین زندگی، دین دنیا، دین سازندگی و سازندگی و دین اخلاقی و ارزشی
وی تصریح کرد: دین اسلام نه رهبانیت لال است که تنها در پشت پرده عبادت پنهان شود و نه مادی گرایی توخالی است که در پشت سراب ظواهر منسوخ می شتابد، بلکه دین زندگی جاری است که بی صدا در رگ ها غوغا می کند. هستی و چون سیلابی در آه و بندگی می غرید و هستی به جمال و عظمت آراسته است.
چرا امام خمینی «تصمیم بنی صدر برای گرفتن ۲ درجه نظامی از شهید صیاد شیرازی» را تایید کرد؟
و اما بعداز عزل بنی صدر ازفرماندهی کل قوا،امام خمینی طی حکمی در مهر ۱۳۶۰ «صیادشیرازی» را به «فرماندهی نیروی زمینی ارتش» منصوب می کند(برگرداندن ۲ درجه پس گرفته شده).
«سپهبدعلی صیادشیرازی» در سن ۵۵ سالگی(۲۱ فروردین ۱۳۷۸) به شهادت رسید که راهی پرفرازونشیب را برای محبوب شدن در قلبهای ایرانیان طی کرده بود.
«علی صیادشیرازی» که در ۲۳ خرداد ۱۳۲۳ در روستای کبود گنبد، روستایی نزدیک به مرزهای شمال شرقی ایران به دنیا آمده بود، در بیستسالگی وارد دانشگاه افسری شده و سال ۱۳۲۶ در رشته توپخانه دانشآموخته شده و برای ادامه دوره آموزشی به شیراز، اصفهان و کرمانشاه منتقل میشود. سال ۱۳۵۲ برای طی کردن دوره هواسنجی بالستیک به آمریکا میرود و یکسال بعد، پس از بازگشت به ایران استاد رشته توپخانه در اصفهان میشود.
پس از پیروزی انقلاب درحالیکه در اصفهان بود، با پدید آمدن غائله کردستان و فعالیت گروههای تجزیهطلب، راهی این منطقه شده و همراه با مصطفی چمران در غرب کشور فعالیت میکند. در همان مقطع او ارتقاء درجه یافته و فرماندهی عملیات غرب را برعهده میگیرد اما پس از مدتی، بهدنبال اختلافاتی که با ابوالحسن بنیصدر پیدا میکند، از سوی اولین رئیسجمهوری تاریخ ایران که در آن زمان جانشینی فرماندهی کل قوا را بر عهده داشت، خلع درجه شده و به تهران برمیگردد اما ۳ ماه پس از عزل بنیصدر، اینبار با حکم امام خمینی به ارتش برگشته و طی حکمی در مهر ۱۳۶۰ فرمانده نیروی زمینی ارتش میشود.
۵سال بعد از فرماندهی نیروی زمینی استعفا داده و سپس بهعنوان نماینده رهبری در شورایعالی دفاع منصوب میشود و یکسال بعد (سال ۱۳۶۶) به درجه سرتیپی ارتقاء مییابد اما در تمام سالهای جنگ، در کنار تمام تلاشها و مبارزاتی که صیادشیرازی بهعنوان فرمانده نیروی زمینی انجام داده بود، یک نقطه او را در پایان جنگ درخشانتر میکند؛ جایی که پس از حمله مجاهدین خلق به مرزهای غربی ایران، در جریان عملیات مرصاد وارد منطقه شده و باعث میشود مهاجمین به خاک ایران با شکست سنگین مجبور به عقبنشینی شوند؛ ماجرایی که کینه عمیقی روی دل مجاهدین خلق از او باقی میگذارد و سرانجام ۱۰ سال بعد منجر به ترور او میشود.
صیادشیرازی پس از جنگ ابتدا در مهر ۱۳۶۸ بهعنوان معاون بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح معرفی میشود و در سال ۱۳۷۲ جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح میشود. ۱۶ فروردین ۱۳۷۸ ارتقاء درجه پیدا کرده و به درجه سرلشکری نائل میشود و ۵ روز بعد به شهادت میرسد.
به مناسبت بیستوپنجمین سالگرد شهادت امیرسپهبد علی صیادشیرازی، گفتوگویی تفصیلی با «امیرسرتیپ دوم غلامحسین دربندی»(سخنگوی پیشین ارتش ایران) و یکی از همراهان شهید صیادشیرازی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
روزنامه هم میهن:بهعنوان اولین سوال؛ از سابقه آشناییتان با شهید صیادشیرازی بگویید و در سالهای جنگ و پس از جنگ همکاریتان با ایشان در چه زمینههایی بود؟
«امیر سرتیپ دوم غلامحسین دربندی»: در ابتدا میخواهم شهادت فرماندهان مقاومت قدس، «سردارمحمدرضا زاهدی» و همرزمهایشان را که در سوریه با حمله ناجوانمردانه به کنسولگری ایران به شهادت رسیدند، تسلیت عرض کنم.
شهید بزرگوار صیادشیرازی یکی از بزرگمردانی بود که در عرصه دفاع مقدس، جبههها و در عرصه مبارزه با ضدانقلاب پیش از دفاع مقدس خیلی خوش درخشید و از افسران انقلابی، ولایی و متدین شد. وقتی ایشان فرمانده نیروی زمینی ارتش شد، من هم با ایشان ارتباط فرمانده و پرسنل را داشتم اما آشنایی ما بعد از خاتمه جنگ نزدیکتر شد که در جلسات ستاد کل و جلساتی که در منزل تشکیل میدادند، شرکت میکردم. بعد از آن هم جمعیتی را با نام «هیئت معارف جنگ» تشکیل دادند که بعد از شهادت ایشان با نام «هیئت معارف جنگ شهید سپهبدصیادشیرازی» نامگذاری شد.
انتخاب اسم هیئت معارف جنگ هم توسط خود ایشان بود، میگفتند دفاع مقدس ما سرشار از عرفانها و معرفتهایی بود که رزمندگان ما داشتند و به همین علت اسم را هیئت معارف انتخاب کردند. این هیئت معارف جنگ که توسط ایشان درست شد، جایی بود برای تحقیق، پژوهش، بررسی و ارزیابی وقایع و حوادث دفاع مقدس و عملیاتی که شیوه کار اینطور بود که خود ایشان شخصاً از فرماندهان شرکتکننده در دفاع مقدس و عملیاتها، چه در ارتش و چه در سپاه دعوت میکردند که ما نام آن را ماموریتهای میدانی گذاشته بودیم. این فرماندهان میآمدند و با اینها مصاحبهای در استودیو انجام میشد، سپس به منطقهای که عملیات در آنجا انجام میشد میرفتیم و روی زمین درباره عملیات حرف میزدند.
ما وقتی حرفهایی که در استودیو زده میشد را با حرفهایی که در زمین عملیات زده میشد، تطبیق میدادیم، متوجه میشدیم که خیلی با هم تفاوت دارند و وقتی روی زمین میآیند خیلی چیزها و نکات ریز را به یاد میآورند. در مجموع این مصاحبهها به سه صورت تصویری، مکتوب و عکس برداشت میشد تا بهعنوان سند تاریخی دفاع مقدس و تاریخ شفاهی در آرشیوها بماند و مورد استفاده پژوهشگران قرار بگیرد.
ایشان میگفتند این تاریخ که نوشته شده باید مورد بهرهبرداری قرار بگیرد و برای همین گفتند دانشجویان افسری دانشگاههای ارتش باید از آنها استفاده کنند که آن موقع ابتدا شامل دانشگاه افسری امام علی نیروی زمینی ارتش، دانشگاه افسری خلبانی نیروی هوایی شهید ستاری ارتش و دانشگاه افسری کاپیتانی امام خمینی نیروی دریایی ارتش در نوشهر بود و بعد از آن سه دانشگاه دیگر به نامهای «دانشگاه فارابی»، دانشگاه پدافند به نام «دانشگاه خاتمالانبیا» و «دانشگاه علوم پزشکی ارتش» بود. ما دانشجویان سال آخر این دانشگاهها را به اتفاق ایشان به مناطق عملیاتی میبردیم و آنجا فرماندهان روی زمین به دانشجوها آموزش میدادند که این خودش زمینه پرباری برای دانشجویانی میشد که در آینده قرار است افسران و فرماندهان ما شوند. این کار ارزشمندی بود که هنوز هم ادامه دارد و بعد از شهادت ایشان، مقام معظم رهبری طی حکمی «امیرسرتیپ ناصر آراسته» را به ریاست معارف جنگ تعیین کردند که همچنان این حرکت بزرگ شهید صیادشیرازی ادامه دارد و الان هر سال در اردیبهشتماه ما دانشجویان را به مناطق عملیاتی با عنوان ماموریت میدانی میبریم.
سمت راست:«امیر سرتیپ ناصر آراسته» (رئیس هیئت معارف جنگ سپهبد شهید صیاد شیرازی)و«حجت الاسلام سیدمحمدعلی آل هاشم»(امام جمعه تبریز)
*پیش از ورود به مباحث اصلی، بیشتر درباره شخصیت شهید صیادشیرازی توضیح دهید. چه شخصیتی داشتند که حتی نسل جدید که سابقه برخورد با ایشان را نداشتند هم با احترام نامشان را میبرند؟
بعد از پیروزی انقلاب یعنی از همان ۲۳ بهمن ۱۳۵۷، دشمنان ما که به این نتیجه رسیدند انقلاب ما با رهبری حضرت امام، حکومتی نیست که بتوانند مانند دوران شاه آن را به استعمار درآورند و اراده خود را در ایران پیاده کنند، شروع به انجام توطئههای مختلف کردند که یکی از این توطئهها، تجزیه بود که نقشهها و اسناد آن هم بهدست آمد که در آن ایران را به چند قسمت تقسیم کرده بودند. این توطئه بهخصوص برای جوانهای عزیز ما قابل تأمل است که در آن مقطع «خلق سیستان و بلوچستان، خلق خوزستان، خلق آذربایجان، خلق ترکمنصحرا و خلق کردستان» حضور داشتند که در آن نقشههایی که کشیدند، هر قسمت ایران را به نام یکی از آنها ثبت کرده بودند و در هر کدام از این قسمتها، یک آشوبهایی را برپا کردند که به حمدالله همه اینها با درایت و مدیریت حضرت امام شکست خورد.
در کردستان قبل از آغاز جنگ تحمیلی قصد داشتند همین بلایی را که امروزه توسط داعش و گروهکهای تکفیری در عراق و سوریه ایجاد کردند را ایجاد کنند و برخی شهرهای ما مثل مهاباد، پیرانشهر، سردشت، مریوان، سقز، بانه و حتی سنندج را توسط گروهکهای معاند مانند «توده، پیکار، فدائیان خلق اکثریت، فدائیان خلق اقلیت، کومله و دموکرات» اشغال کردند که من از آنها با نام داعشیهای آن زمان نام میبرم. همانطور که در سالهای اخیر، شخصیتی مانند سردار قاسم سلیمانی توانست شهرهای عراق و سوریه را آزاد کند،
در آن مقطع و در آن شرایط پس از انقلاب که کردستان درگیر این موضوع بود، شهید صیادشیرازی با مدیریت و سازماندهی خوب توانست نیروهای مسلح کشور را جمع کند و با وحدت فرماندهی، علیه ضدانقلاب اقدام کرده و شهرهای ما را یک به یک آزاد کند. از این جهت مردم ما یک حس قدردانی نسبت به شهید صیادشیرازی در خودشان احساس میکردند و بعد از شروع جنگ و بعد از شهادت شهدای بزرگی مانند شهید سرلشکر ولیالله فلاحی، شهید فکوری، شهید نامجو، شهید جهانآرا و شهید کلاهدوز در هفتم مهر سال ۱۳۶۰، حضرت امام طی حکمی شهید صیادشیرازی را در نهم مهر به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب کردند. ایشان که فرمانده نیروی زمینی شد، با تجربه و سابقهای که از مبارزه با ضدانقلاب در مناطق غرب و شمال غرب داشت، نیروها را سازماندهی کرد و در جنگ هم خوش درخشید.
یادمان نرود دشمن با حمایت استکبار بهخصوص آمریکا، رژیم صهیونیستی و شوروی سابق، وارد جنگ شده بود. این نکته بسیار مهم است که در وضعیتی شهید صیادشیرازی فرمانده نیروی زمینی شد که شهرهایی مانند قصرشیرین، نفتشهر و سوسنگرد در دست دشمن و شهرهایی مانند اسلامآباد، گیلانغرب و اهواز زیر آتش دشمن بودند. در چنین وضعیتی کار خیلی سخت بود و ایشان باید با طراحی و سازماندهی دقیق و منظم علیه ارتش رژیم بعث و همچنین استکبار جهانی وارد مبارزه میشد که به حمدالله توانست این کار را انجام دهد که من خیلی سریع دارم به آنها اشاره میکنم. مردم ما این صحنهها، لحظهها و خدمتگزاری فرماندهانشان را میدیدند. به همین علت بود که شهید صیادشیرازی را دوست داشتند و آن تشییع پیکر بینظیر را برای ایشان انجام دادند.
سپهبد صیادشیرازی و شهید آبشناسان در دوران دفاع مقدس
این اظهار علاقه مردم بود؛ مردم قهرمانان خودشان را دوست دارند و این را ثابت کردهاند و در طول تاریخ هم اینطور بوده اما نکته مهم این است که دشمن میخواهد این قهرمانان را از ذهن جوانان ما پاک کند و قهرمانان زیرخاکی را به جوانها نشان دهد. این نکته مهم است؛ جوانهای ما باید بدانند که ما همانطور که قهرمانی در طول تمدن و تاریخ خود داشتهایم و به آنها افتخار میکنیم؛ این قهرمانان را هم ما نرفتهایم از آن ور آب بیاوریم. شهیدان بزرگواری مانند شهید صیادشیرازی، شهید آبشناسان، شهید عباس دوران، شهید عباس بابایی، شهید همت، شهید باکری، شهید شیرودی و شهید قاسم سلیمانی برای همین کشور بودهاند. ما نباید بگذاریم این قهرمانان از ذهن ما پاک شود. در مواقعی که آشوب در کشور ایجاد میشود، میآیند و در خیابانها اسم و بنر این شهدا را تخریب میکنند؛ بیاحترامی به این شهدا، بیاحترامی به تاریخ ایران است؛ اینها قهرمانان تاریخ ایران هستند. ما باید جلوی این فریب بزرگ استکبار و استعمار را بگیریم.
*همانطور که اشاره کردید؛ کشور پیش از آغاز جنگ با غائله کردستان روبهرو بود. یکی از مهمترین اتفاقاتی که پیرامون این غائله وجود دارد؛ ماجرای برخوردی است که ابوالحسن بنیصدر با شهید صیادشیرازی انجام میدهد و ادعاهایی در این ارتباط داشته و دلایلی مانند تلفات زیاد نیروها و یا درخواست استفاده از بمب ناپالم از سوی شهید صیادشیرازی را بهعنوان دلایل این برکناری عنوان کرده است. حقیقت این ماجرا چه بوده و چرا بنیصدر حکم به عزل شهید صیادشیرازی داده بود؟
سرلشکر سیدرحیم صفوی و امیرصیادشیرازی
ماجرا خیلی ساده بود. قبل از اینکه شهید صیادشیرازی به سمت کردستان حرکت کند، در اصفهان بهعنوان استاد آموزش توپخانه خدمت میکرد و درس میداد. انقلاب که شد ایشان درجه سرگردی داشت. غائله کردستان که پیش آمد، ایشان بدون اینکه از کسی دستوری بگیرد به اتفاق سرلشکر رحیم صفوی که آن موقع پاسدار سادهای بودند، به سمت آن منطقه حرکت کردند.
شهید صیاد چون استاد بود، از توانمندی و قابلیت نظامی بالایی برخوردار بود و سواد نظامی خوبی داشتند. ایشان قدرت طراحی و سازماندهی نیروها را خوب انجام داد و به همین علت هم توانستند در منطقه موفقیتهای خوبی را بهدست آورند. بعد از این موفقیتها ایشان قرار بود بهعنوان فرمانده قرارگاه عملیاتی غرب معرفی شوند.
به آقای بنیصدر که جانشین فرمانده کل قوا بود گفتند که ایشان (صیادشیرازی) سرگرد است و نمیتواند فرمانده قرارگاه شود درحالیکه فرماندهان لشکرهای در منطقه مانند لشکر ۶۴ ارومیه، لشکر ۲۸ سنندج و لشکر ۸۱ کرمانشاه، با درجه سرهنگی هستند و نمیشود یک سرگرد با درجه پایینتر به آنها امر و نهی کند.
رئیس جمهور(بنی صدر)گفت:۲ درجه به صیادشیرازی بدهید
بنیصدر گفته بود راه چیست؛ گفته بودند با استفاده از اختیاراتی که دارید؛ ۲ درجه به صیاد شیرازی بدهید. بنیصدر هم با اختیاراتی که داشت این دو درجه را داد و بهعنوان فرمانده قرارگاه معرفی شد. اما بعد از آن، اتفاق دیگری میافتد.
«ماجرای جلسه سران ارتش بدون بسم الله»
خود شهید صیادشیرازی میفرمودند در یک جلسه شورایعالی دفاع که قرار بود در کرمانشاه برگزار شود و در آن جلسه آقایان بنیصدر، هاشمیرفسنجانی، مقام معظم رهبری، شهید آبشناسان، شهید بروجردی و عده دیگری از فرماندهان حضور داشتند، میبینند که جلسهای که رئیسجمهوری در آن حضور دارد «جلسه بدون بسمالله و خواندن آیاتی از قرآن آغاز میشود» شهید صیاد روی این موارد خیلی دقت و حساسیت داشتند.
دیدار هاشمی رفسنجانی و سپهبد صیادشیرازی
حتی موقعی که ایشان فرمانده نیروی زمینی شدند، عدهای را مامور کردند تا بروند تحقیق کنند که فرماندهان صدر اسلام چه ویژگیهایی داشتند که ایشان هم به این ویژگیها عمل کنند.
«جلسه ای ناپاک درارتش»
«امیر غلامحسین دربندی» روایت می کند: «امیرصیاد شیرازی» میگفت وقتی نوبت به من رسید که صحبت کنم، بنابر عادت همیشگی «بسمالله» را خواندم و دعای فرج را خواندم و بعد گفتم: «آقای رئیسجمهور، من متاسفم در جلسهای به این اهمیت که برای امنیت جمهوری اسلامی ایران تشکیل شده، یک بسمالله گفته نشود و یک آیه قرآن در آن خوانده نشود. من آنقدر این جلسه را ناپاک میدانم که برای پاک شدن خودم چارهای ندارم که به سمت قم حرکت کنم و آنجا احساس کنم تزکیه شدهام.» این جمله را در حضور رئیسجمهور دیکتاتور و مستبدی مانند بنیصدر میگوید و خیلی به آقای بنیصدر برخورده و همانجا دستور میدهد که دو درجهای که به ایشان دادند را پس بگیرند. شهید صیاد میفرمودند من به خاطر دستور ناروا ناراحت شدم و آقای هاشمی گفتند که من قصه را به حضرت امام میگویم.
امام خمینی:«اطاعت ازمافوق واجب است»
فردای آن روز زنگ میزنند و میگویند ما این ماجرا را خدمت حضرت امام گفتیم، امام فرمودند:«میدانم حق با صیادشیرازی است اما چون بنیصدر مافوق است و دستور داده، دستور نظامی باید اجرا شود.».
امیر سرتیپ دوم غلامحسین دربندی: دقت کنید؛ «حضرت امام خمینی به مسائل نظم و انضباط بسیار دقت داشتند».
واکنش صیادشیرازی به دستور رئیس جمهورمبنی به تنزل درجه
شهید صیاد میگفتند بعد از اینکه نظر امام را فهمیدم، درجهها را درآوردم.
«صیادشیرازی» را به پادگانهای ارتش راه نمی دادند!
امیر سرتیپ دوم غلامحسین دربندی: بعد هم «بنی صدر دستور دادند، صیادشیرازی خلع درجه شده و حتی به پادگانها هم راه داده نشود.»
به همین علت صیادشیرازی مدتی در مدرسه عالی شهید مطهری تدریس میکرد.
امیر سرتیپ دوم غلامحسین دربندی:اما چند وقت بعد با عدم کفایت سیاسی بنیصدر در خرداد ۱۳۶۰، به فاصله کمتر از ۴ ماه حضرت امام طی حکمی ایشان را بهعنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش منصوب کردند که در آن حکم نوشته شده بود: «سرکار سرهنگ صیاد شیرازی» یعنی دو درجه به ایشان برگردانده شد.
خود شهید صیاد شیرازی میگفتند: «خدا نمیخواست من زیر بار منت فردی مانند بنیصدر باشم»
شهید صیادشیرازی بسیار ولایتمدار بود و این خصوصیت ایشان به سایر خصوصیتها میچربید.
*درباره ارتباط ارتش و سپاه در جنگ نکتههایی گفته شده است. نگاه شهید صیادشیرازی به ارتباط ارتش و سپاه چگونه بود؟
درباره این موضوع به ذکر خاطرهای از خود شهید صیاد میپردازم. میگفتند من وقتی فرمانده نیروی زمینی ارتش شدم، دعوت شدم که پیش از خطبههای نمازجمعه سخنرانی کنم.
آنجا مردم شعار دادند «ارتشی، سپاهی، دو لشکر الهی». بلافاصله گفتم که این شعار اشتباه است، ارتشی، سپاهی، یک لشکر الهی. ایشان هر دو را بهعنوان یک نیرو میدانستند.
خود ایشان وقتی وارد منطقه شدند، دیدند قرارگاه مقدم تاکتیکی نیروی زمینی، در دزفول در عمق چهلمتری است؛ ایشان وقتی به آنجا میرسد، به فرمانده لشکر ۹۲ زرهی اهواز، شهیدسید مسعود منفردنیاکی میگوید که بلافاصله ظرف ۴۸ ساعت در اهواز قرارگاهی را با عنوان قرارگاه مشترک ارتش و سپاه تشکیل میدهید. ۴۸ ساعت بعد شهید نیاکی تماس میگیرد و میگوید قرارگاه آماده است که بعدها این قرارگاه با عنوان قرارگاه کربلا نامگذاری شد.
بنی صدر درکنار آیت الله خامنه ای
این نشان میدهد روحیات ایشان نسبت به برادران سپاه چگونه بود و در عمل هم سعی میکرد این دو را به هم نزدیک کند. فرماندهان ارتش فرماندهانی بودند که دورههای مختلفی را طی کرده بودند، ایشان روی زمین برای برادران سپاه دوره تشکیل میداد تا اختلافی پیش نیاید. این کار بسیار سخت بود اما شهید صیاد توانست از عهده این کار برآید و اولین عملیات مشترک را هم هشتم آذر 1360 یعنی دو ماه بعد از اینکه فرمانده نیروی زمینی شدند، در عملیات «طریقالقدس» انجام دادند و با پیروزی هم همراه بود و توانستیم برای اولین بار بعد از آغاز جنگ، نیروها را به سیم خاردار مرزی برسانیم و دشمن تا پشت مرزها عقب رانده شود. این عملیات نشان داد وحدت ارتش و سپاه میتواند پیروزمندانه باشد و به پرسنل روحیه داد.
هم میهن:نگاه شهید صیادشیرازی به پایان جنگ چه بود؟ گفته میشود برخی فرماندهان مخالف پایان جنگ بودند.
امیر سرتیپ دوم غلامحسین دربندی:من چیز خاصی از ایشان درباره این موضوع نشنیده بودم اما فقط این را میگویم که ایشان تابع دستور حضرت امام بودند و بعد از رحلت امام هم تابع دستورات مقام معظم رهبری بودند. یک جملهای درباره عملیات فتحالمبین دارند که جالب توجه است. میگویند میخواهم چنان درسی به آمریکا بدهم که تا آخر عمر از فکر کردن به این عملیات احساس شکست و خاری کند. مشخص بود که دشمن اصلی را شناخته بود که صدام بدون حمایت ابرقدرتها حتی یک روز هم نمیتوانست دوام بیاورد. ایشان هوش سیاسی بالایی داشتند اما هیچوقت اظهارنظر سیاسی نمیکردند و همیشه خودشان را تابع ولیامر خودشان میدانستند.
*به ماجرای ترور برسیم؛ یکی از بزرگترین سوالهایی که وجود دارد این است که چرا ایشان قبول نمیکردند که محافظ داشته باشند؟ چنانچه اگر محافظ داشتند، ممکن بود آن ترور با موفقیت انجام نشود.
این یکی از نکتههای اشتباهی است که گفته میشود شهید صیادشیرازی محافظ نداشت. برادر سلطانی و بقیه عزیزان بودند. ایشان روی حساب اعتقاداتی که داشتند، میخواست از بیتالمال استفاده نکند. با ماشین شخصی بچهها را به مدرسه میرساند و بعد به خانه برمیگشت؛ ماشین سازمان با محافظ دنبال ایشان میآمد و بعد میرفتند. ایشان را از مدتها قبل تحت نظر داشتند. شهید صیاد کارهایش بسیار منظم و به ثانیه بود. البته به قول مقام معظم رهبری حیف بود که ایشان در بستر بمیرند، شهادت حق ایشان بود. شهید صیاد سعی میکردند خیلی باتقوا باشند، تقوای زیاد ایشان به نظرم باعث شد شهید شوند. بعد از پایان جنگ؛ ما هر وقت ایشان را میدیدیم، میگفت من بیقرار شهادت هستم و از طرفی منافقین ۱۰ سال بهدنبال زدن ایشان بودند و در پیامی هم که بعد از زدن ایشان دادند، گفتند که ما انتقام مرصاد را گرفتیم. زخمی که به پیکره استکبار زده شده بود، خونریزی داشت و میخواستند انتقام بگیرند و بعد از ۱۰ سال موفق شدند ترور کنند. البته ایشان پیش از روز ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ هم ترور شده بودند اما بار آخر موفق شدند و در آن روز، شهادت درِ خانه ایشان را زد. خیلی خوب است که انسان به درجهای برسد که شهادت به درِ خانهاش بیاید، درحالیکه در جبهه خیلیها دنبال قصه شهید و شهادت بودند.
*چقدر ترور و شهادت ایشان شبیه ترورهای سالهای اخیر است؟
این ترورها در امتداد هم هستند. دشمن افراد خدمتگذار را میزند. یک جملهای را آیتالله مجتبی تهرانی در ارتباط با شهید صیادشیرازی دارند و میفرمایند که من بعد از شهادت این شهید بزرگوار خیلی فکر کردم دلیل اینکه دشمن اینها را انتخاب میکند چیست؟ به این نتیجه رسیدم که دشمن به این نقطه رسیده که اینها قابل خرید و سازشپذیری نیستند و تنها راه، حذف فیزیکی آنهاست و میبینیم که در طول تاریخ همین بوده است. استکبار چیزی غیر از این بلد نیست. حتی وقتی میخواهد با علم مخالفت کند، میآید دانشمندان هستهای ما را ترور میکند. این نشان میدهد که دشمن با بشریت و قهرمانان ما مخالف است. این شگرد اینهاست و از طرف دیگر نفهمی و نادانی اینهاست. نمیدانند کسی که شهید میشود جاودان میشود و زنده میماند. همان جملهای که مقام معظم رهبری فرمودند که قاسم سلیمانیِ شهید بیشتر از قاسم سلیمانیِ زنده برای آنها خطرناک است. امروز شهید صیادشیرازی زنده است و بعد از 25سال میبینیم که هنوز درباره ایشان حرف میزنند و تا تاریخ هست، این یاد برقرار خواهد بود. من خواهش میکنم کتابهایی مثل صیاد دلها و ناگفتههای جنگ را بخوانید. ایشان وقتی در آمریکا دانشجو بود، باعث تعجب همه اساتید آمریکایی بودند و آن کلنلی که فرمانده بود، در خاتمه دوره در نامهای مینویسد این افسر روزی بهعنوان فرمانده نیروی زمینی منصوب خواهد شد.
*چیزی که مشخص شده، این است که شهید صیادشیرازی مورد اعتماد امام خمینی و پس از رحلت ایشان هم مورد اعتماد رهبری بودهاند. سوال این است که ارتباط شهید صیاد با مرحوم هاشمیرفسنجانی چطور بود؟ این دو نفر از ابتدای انقلاب کنار هم بودند.
چون آقای هاشمی در جلسات شورای دفاع حضور داشت، شهید صیادشیرازی تابع نظرات ایشان هم بود اما خودشان میگفتند در خیلی از جلسات مخالف نظرات آقای هاشمی بودم و در مخالفت با ایشان هم در جلسات حرف میزدم. تنها کسی که نظرشان را به نظر خودش ترجیح میداد، نظرات حضرت امام و مقام معظم رهبری بود. مثلاً درباره عملیات بدر، ایشان مخالف نظر آقای هاشمی بود اما تصمیم جلسه این بود که عملیات انجام شود و به همین علت شهید صیاد با جدیت پای کار ماند.
*با توجه به تحولات اخیر و مخصوصاً ماجرایی که چند ماه است در غزه شاهد آن هستیم، اگر امروز شهید صیاد بودند چه میکردند؟
ایشان اگر الان هم بود همان رشادت و فداکاری را تا مرحله آخر پیشه میکرد و کوتاهی نمیکرد. در همین ارتباط یک مثال بزنم. در عملیات مرصاد ایشان هیچ سمت اجرایی نداشت و بهعنوان جانشین ستاد کل نیروهای مسلح بودند. ولی وقتی فهمید دشمن در حال پیشروی است؛ شب حرکت کرد و آنجا هم که رسید فرماندهان را سازماندهی کرد و صبح هم وارد هلیکوپتر شد و پشت سر منافقین پیاده شد. این خودش پاسخ سوال را میرساند و نشان میدهد که شهید صیاد به محض اینکه برای کشور و مردم احساس خطر میکرد جلو میآمد و وارد میدان میشد.
ایشان مرد میدان بود و به همین دلیل هم بود که دشمن به علت ضربه سختی که خورده بود، 10 سال بهدنبال زدن ایشان بود. درباره شهید صیادشیرازی میتوان ساعتها حرف زد. ایشان دستنوشتههایش را با «من کانللَّه کاناللَّه له» آغاز میکرد و در پایان وقتی میخواست امضا کند مینوشت، سرباز کوچک اسلام، علی صیادشیرازی. سرتاسر زندگی ایشان درس بود. من پیشنهاد میکنم جوانها کتابهای زندگی ایشان را مطالعه کنند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:دراین مصاحبه اصلاحاتی انجام گرفته(انتخاب تیتر،افزودن تصاویر)
«سیدابوالحسن بنی صدر» در اولین انتخابات ریاست جمهوری که در ۵ بهمن ۱۳۵۸ و به فاصله کمتر از یک سال پس از پیروزی انقلاب برگزار شد، توانست با حدود ۱۱ میلیون رأی سایر رقیبان خود از جمله محمدحسن آیت، صادق قطبزاده، دریادار مدنی، کاظم سامی، صادق طباطبایی، داریوش فروهر و حسن حبیبی را پشت سر گذاشته و به عنوان اولین رئیس جمهوری اسلامی ایران انتخاب شود.
ریاست جمهوری بنیصدر تنها ۱۷ ماه به طول انجامید.
«سیدابوالحسن بنی صدر» در این مدت به تدریج با تمامی نهادهای انقلابی وارد فاز مقابله شد و در کنار عدم توجه به مصوبات قانونی مجلس، با حمایت از گروههایی چون مجاهدین خلق و میدان دادن به آنها در عرصه سیاسی، اعتماد مسئولان نظام از جمله نمایندگان را به اینکه میتواند فردی مناسب برای اداره کشور باشد، سلب کرد.
بنی صدر ابتدا در ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ با حکم امام از فرماندهی کل قوا برکنار شد.
۱۱ روز پس از صدور حکم عزل بنی صدرازفرماندهی کل قوا : هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس گزارش آراء نمایندگان مجلس را در مورد عزل بنیصدر از ریاست جمهوری به اطلاع امام رساند.
بر اساس این گزارش در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ لایحه عدم کفایت سیاسی بنیصدر برای ادامه ریاست جمهوری در مجلس به تصویب رسید. اینچنین بود که سرانجام در اول تیرماه ۱۳۶۰ متعاقب تصویب لایحه، امام در پاسخ به نامه رئیس مجلس، بنیصدر را از ریاست جمهوری عزل کرد.
محضر شریف حضرت آیت الله العظمی امام خمینی ـ ادام الله ظله
محترماً به عرض می رساند، رأی مجلس شورای اسلامی در جلسۀ مورخ ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ پس از بحث و بررسی با حضور ۱۹۰ نفر به شرح زیر:
آرای موافق: ۱۷۷نفر،رأی مخالف: یک نفر، آرای ممتنع: دوازده نفر
در مورد آقای سید ابوالحسن بنی صدر بر این قرار گرفت که «آقای ابوالحسن بنی صدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد» به موجب اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مراتب برای اتخاذ تصمیم به خدمت امام عظیم الشأن گزارش می گردد./رئیس مجلس شورای اسلامی ـ اکبر هاشمی رفسنجانی۳۱ خرداد ۱۳۶۰
بسم الله الرحمن الرحیم
پس از رأی اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابوالحسن بنی صدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد، ایشان را از ریاست جمهوری اسلامی ایران عزل نمودم./روح الله الموسوی الخمینی۱تیر ۱۳۶۰
عزل بنیصدر آغاز زندگی مخفی وی به مدت ۵ هفته بود.
در این دوره هیچکس از محل اختفای وی مطلع نبود. رجوی بعدها گفت که مجاهدین خلق، بنیصدر را پس از برکناری از ریاست جمهوری در خانهای واقع در مرکز تهران پنهان کرده بودند. هر روز سندی تازه برای اثبات عدم کفایت وی در مطبوعات منتشر میشد اما بنیصدر که تا پیش از آن کمتر اتهامی را بی پاسخ میگذاشت در آن شرایط ترجیح داده بود سکوت کند.
وقایع ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ فضایی به وجود آورده بود که خشم مردم از بنیصدر و مجاهدین روز به روز افزوده میشد و برخی شعار اعدام بنیصدر را سر میدادند.
فراربنی صدر
در چنین فضایی بود که حدود یک هفته پس از انتخاب محمدعلی رجایی به سمت ریاست جمهوری، بنیصدر از کشور خارج شد.
بنی صدر و مسعود رجوی رییس سازمان مجاهدین خلق در روز چهارشنبه هفتم مرداد ۱۳۶۰ با یک فروند هواپیمای بوئینگ ۷۰۷ به خلبانی سرهنگ معزی، خلبان ویژه شاه، از ایران رفتند.
معزی در دیماه ۱۳۵۷ پس از آنکه شاه را به مصر و سپس به مراکش برد، در بازگشت از مراکش با تظاهر به جانبداری از انقلاب اسلامی، وارد کشور شد اما در مرداد ۶۰ در عملیات خارج کردن بنیصدر و رجوی از کشور نقش محوری را ایفا کرد.
ورودبنی صدربه فرانسه
«بنیصدر» پس از فرود هواپیما در فرانسه به خانهاش در کشن واقع در ۳ کیلومتری جنوب پاریس وارد شد. رئیس جمهوری معزول ایران در ساعت ۱۰:۱۵ به وقت محلی با یک اتومبیل دولتی و به همراه تعدادی پلیس که اتومبیل او را محافظت میکردند وارد آپارتمان سه خوابهاش در طبقه اول یک ساختمان متوسط در« خیابان دوپون رویال» شد که ۴۰ پلیس فرانسه از آن حفاظت میکردند. عمه، خواهر و دو دختر بنیصدر در پاریس زندگی میکردند و از ۲۰ ژوئیه دو روز پس از آنکه دادستان تهران گفت بنیصدر ناپدید شده است، پلیس با جلیقه ضدگلوله به حراست از این خانه پرداخته بود.
فردای آن روز کانال دو تلویزیون فرانسه بنیصدر را نشان داد در حالی که «سبیلش را تراشیده و در کنار مسعود رجوی، سلامتیان و سرهنگ معزی ایستاده بود».
«بنیصدر» در پاسخ به سوالات خبرنگاران گفت: یک روز قبل، ساعت ۶ بعدازظهر به وقت تهران به من خبر دادند، از این رو من در ساعت ۲۰:۳۰ سوار هواپیما شدم و در ساعت ۲۲:۳۰ به سوی فرانسه پرواز کردیم.
علامه محمدتقی جعفری/ازبان خود وزبان دیگران
زنده کردن گاومرده
سالها قبل از انقلاب، علامه جعفری به دعوت پدر داماد خود به مراغه رفته، برای گردش با شخصی به دامنه کوه سهند می رود. پس از گردش، به هنگام برگشتن، کشاورزی آنها را به خوردن چایی دعوت می کند.علامه و همراه ایشان، می پذیرند ومشغول خوردن چای می شوند که کشاورز دیگری می رسد وبا اندوه می گوید که گاو من مرده است وگاو مرده خود را نشان می دهد.
علامه می گوید: من به چهره اش نگاه کردم، دیدم طوری نومیدانه و با حسرت شدید می گوید که گویی همه زندگی اش همین یک گاو است وآن هم از دستش رفته است. حالت گرفته وی چنان درون مرا شوراند وآن چنان تپشی در دلم احساس کردم که واقعا هیچ واژه ای از عهده توصیف آن بر نمی آید.در این حالت، دستهایم را که روی زانوهایم بود، اندکی به طرف آسمان بلند کردم به طوری که آن سه نفر متوجه نشدند وهمین قدر به یاد دارم که گفتم: ای خدا! در این لحظه دیدیم که آن پیرمرد(صاحب گاو) گفت: زنده شد. وبا دست خود به طرف گاو اشاره کرد.ما نیز نگاه کردیم و دیدیم که گاوی که نقش زمین شده بود، اول سرش، سپس تنه اش تکان خورد وبعد از چند لحظه ایستاد.
کتک خوردن از دست مدیر مدرسه
آقای «جواد اقتصاد خواه»(مدیر مدرسه اعتماد) در ساعت درس خوشنویسی وارد کلاسی می شود که علامه جعفری در آن کلاس مشغول تمرین خط بوده است.وی خط علامه را نمی پسندد و با چوب ضربه ای به دست او می زند که تا ماه ها اثر درد در آن باقی می ماند. پس از سالیان متمادی، یک روز مقرر می شود که علامه در دانشگاه مشهد سخنرانی نماید.او در جلسه متوجه شخص آشنایی می شود وبا اندکی تامل می فهمد که آقای اقتصاد خواه است. پس از اتمام سخنرانی، آن شخص نزد علامه می رود ومی پرسد که آیا مرا میشناسی؟ علامه جواب می دهد:بله، آقای اقتصادخواه هستید که به من چوب زدید.آقای اقتصاد خواه سر را به علامت عذرخواهی پایین می اندازد ولی علامه می گوید: ای کاش محکمتر زده بودید! ومی پرسد:آیا خط شما خوب شده است؟ علامه جواب می دهد که قابل خواندن است.پس از چند سال، علامه به تبریز می رود واعلامیه فوت ایشان را می بیند وبه مجلس ختم او می رود.هنگام خروج از مجلس برگه ای را می بیند که در آن نوشته شده بود:"سی و پنج سال مشغول تربیت فرزندان شما بودم. به خاطرندارم که عمدا به کسی ظلم کرده باشم، ولی چون در این دنیا نیستم، از همه شما حلالیت می طلبم. اگر اشتباه کرده ام مرا ببخشید."
نجات یک غریق بکمک نواب صفوی
علامه جعفری در دوران اقامت در نجف، روزی پس از زیارت حضرت امام حسین(ع) به مدرسه بادکوبه ای ها برای استراحت می رود.از آنجا که هوابسیار گرم بوده، مرحوم نواب صفوی از علامه می خواهد که به سمت فرات بروند ولی علامه می گوید که اکنون هوا گرم است.صبر کنید تا هنگام عصر که هوا خنک شود، برویم. مرحوم نواب می گوید:به دلم افتاده که الان باید برویم. با وجود گرمای شدید هر دو به سمت فرات می روند.وقتی که به شط فرات می رسند، متوجه می شوند که شخصی در حال غرق شدن است. هردو به کمک او می روند و می فهمند که پیرمردی افغانی است.نواب می گوید: عجیب است که من برای آمدنم به اینجا هیچ انگیزه ای نداشتم.
اکراه از ارائه "ذکر" به مراجعان
استاد جعفری تقید بسیاری به انجام به موقع تکالیف، عبادات و نیز مستحبات خویش داشتند وهمواره به فرزندان خود نسبت به این مساله تاکید و توصیه می نمودند.اما در عین حال، هیچ گاه در عبادات خود، حالت تعادل را از دست نمی داد و آن را به حد افراط و ریاضت نمی رساند.روزی فردی ناشناس از قم به حضور ایشان رسید و اظهار داشت: من اعتقاد دارم که شما به بسیاری از علوم غریبه ومرتبط با عالم ماوراء الطبیعه احاطه و آشنایی دارید.او تقاضا نمود که ایشان به وی ذکری خاص در این مورد ویا معارفی از علوم را آموزش دهد.استاد در پاسخ به وی، ضمن رد در خواستش، اظهار داشت که بنده در این موارد اطلاعاتی ندارم. عبادات و مستحباتم را در حد معمول و متعارف انجام می دهم واساسا به این مقوله ها اعتقادی ندارم.
شرمنده کردن دزد
روزی استاد به هنگام بازگشت به منزلش متوجه می شود که دزدی از منزل ایشان فرشی برداشته ومی برد.او دزد را تعقیب کرده، در سرای بوعلی بازار تهران دزد را می بیند که مشغول فروختن قالی است.لحظه ای در مقابل حجره درنگ کرده، سپس پیش رفته و با پیشنهاد منفعت به طرفین(صاحب حجره و دزد) قالی را می خرد، ولی شرط می کند که فروشنده آن را تا منزل برایش حمل کند. وقتی دزد به منزل استاد می رسد، پی به اصل قضیه می برد. دزد از استاد معذرت می خواهد.استاد بدون آنکه به رویش بیاورد، او را از این عمل منع می کند و می گوید: من که ندیدم تو از خانه من فرش را دزدیده باشی. من فقط قالی را ازتو خریده ام. به این صورت او را به راه صواب رهنمون می سازد.
ضعف ازگرسنگی ورسیدن روزی
در دوران تحصیل در حوزه قم، دو شبانه روز بود که برای غذا چیزی نداشتم.روز سوم به نزد بقالی رفتم که دایما از او مواد غذایی می خریدم وگفتم: یک کیلو برنج ویک سیر روغن و هفت سیر خرما بده. بقال آنها را کشید و به دست من داد.گفتم وجه اینها را دوسه روز دیگر می آورم.بقال گفت: من نسیه نمی دهم وآنها را ازمن گرفت وبه جاهای خود برگرداند. من برگشتم و عصرآن روز که بی حالی بر من غلبه کرده بود، طلبه ای که همسایه من بود، کتاب معالم را آورد وصفحه ای را باز کرد وگفت که من در اینجا اشکالی دارم. من گفتم: حالم مقتضی نیست. گفت: من ناهار نخورده ام وکته پخته ام. برویم حجره من با هم ناهار بخوریم و اشکال مرا هم حل کن. با هم رفتیم. ایشان کته پخته و خرما را خورشت کرده بود.
درج مقاله علامه درروزنامه اطلاعات ونشناختن خودش
درسال ۱۳۴۲ که مناظره معروف «علامه جعفری» با فیلسوف بزرگ غرب «برتراندراسل» در جریان بود، روزنامه اطلاعات تصمیم گرفت مطلبی را در مورد این مناظره مکتوب، با تصویر هر دوطرف به چاپ رساند.به همین منظور، طی تماسی از استاد درخواست می کند که عکس خویش را برای آن روزنامه، توسط یکی از اطرافیان بفرستد.
روزبعد، استاد شخصا دو قطعه عکس برداشته، به سوی ساختمان روزنامه اطلاعات به راه می افتد. در بدو ورود به روزنامه، با توجه به ظاهر بسیار ساده شان ونیز عناد و ذهنیت منفی که عناصر وابسته به ساواک در روزنامه ها نسبت به روحانیت ایجاد کرده بودند، مورد بی توجهی و بی اعتنایی کارکنان روزنامه واقع می شوند. سرانجام پس از مدتی سرگردانی به اتاق رئیس راهنمایی می شوند که وی نیز پس از نزدیک به سه ربع ساعت صحبت با فرد دیگر وبی توجهی عمدی با لحنی سبک به ایشان می گوید: بله، آقا چه می خواهید؟ آقا با سادگی خاصی پاسخ می دهند:عکس های محمدتقی جعفری را آورده ام. وی ضمن استقبال از اینکه عکس های استاد جعفری را به دست آورده است، به آقا می گوید: «عکس را بدهید و بفرمایید بیرون».
در همین حین که استاد در حال بیرون رفتن بودند، چشم رئیس به عکس ها می افتد وبا تعجب می پرسد: شما خودتان آقای جعفری هستید؟ که استاد پاسخ مثبت می دهند وآن مرد نیز خجل از رفتار خویش، دستور می دهد تا از ایشان پذیرایی شود.
پارتی بازی نکردن برای پسرش
در سال ۱۳۶۴ هنگامی که عازم سربازی بودم، با آنکه این امکان وجود داشت که در تهران به خدمت بپردازم، با تاکید ایشان(با توجه به اینکه در آن تاریخ، اکثر مشمولان به جبهه اعزام می شدند) برای خدمت به جبهه رفتم. روز عزیمت به منطقه جنگی، مرحوم مادرم بسیار نگران و بی تاب بودوبا زاری از استاد تقاضا می کرد که ترتیبی دهد که من به جبهه اعزام نشوم.ایشان در پاسخ با جدیت خاصی - ضمن نام بردن از چند شهید محل - فرمود:«مگر خون فرزند من از خون اینان رنگین تر است»مرگ و زندگی همه ما با خداست و هرچه او مقدر فرماید، خیر است: نقل از «علیرضا جعفری» روزنامه رسالت، ۸ دی ۱۳۷۷
عذرخواهی ازهمسر
روزی اختلافی جزئی بین استاد(علامه محمدتقی جعفری) و همسرش پیش آمد وعبارات نسبتا تندی در این میان رد و بدل شد. پس از گذشت لحظاتی چند، هنگامی که استاد، عازم رفتن به بیرون از منزل بود، با نهایت تواضع آمد و دست همسرش را بوسید و عذرخواهی کرد.
سرزدن به کودکان ،نپذیرفتن بزرگان
روزی به ایشان(علامه محمدتقی جعفری) اعتراض شد که چرا در حالی که به بسیاری از شخصیت های علمی ایرانی و غیر ایرانی ونیز برخی نهادها و گروه ها به دلیل تراکم برنامه هایتان نمیتوانید وقت بدهید، وقت خود را صرف کودکان دبستانی می کنید؟ ایشان فرمود: ممکن است قرار گرفتن آنان در این فضای ملاقات وگفتگو، با توجه به معصومیت و استعدادی که در این سنین دارند، اثری مثبت داشته باشد.
عشق به مطالعه(سوختن غذا)ندیدن دوداتاقش
استاد (علامه محمدتقی جعفری)می گفت: هنگام تحصیل در مدرسه صدر نجف اشرف، روزی نزدیک ظهر در حجره آبگوشتی برسر چراغ بار گذاشتم وسپس مشغول مطالعه شدم.پس از چندی، ناگهان متوجه شدم که طلاب مدرسه در حال شکستن درب حجره هستند.با سرعت در را باز کردم وبا حالت اعتراض خطاب به آنان گفتم: من مشغول مطالعه هستم، چرا مزاحم من می شوید؟ در همین حین به ناگاه متوجه شدم که تمامی حجره را دود گرفته وطلاب به تصور این که حجره من آتش گرفته، برای کمک و نجات من آمده اند ومن از فرط توجه به مطالب مورد مطالعه، متوجه نشده ام.
چشم برزخی بواسطه نپذیرفتن پول شبهه ناک
در سال ۱۳۴۰ یا ۱۳۴۱، یکی از بازاریان بسیار ثروتمند، عاشق رفتار استاد شده واز ایشان خواسته بود که استاد در قبال مبلغ پنج هزار تومان به جای او حج برود.اما استاد نپذیرفت و نرفت.او هم مبلغ پنج هزار تومان دیگر افزوده بود.با این مبلغ، ایشان می توانست به حج برود ویک سال هم آنجا متوطن شود، اما چون احتمال می داد که آن پول، مقداری محل شبهه باشد، این تقاضا را رد کرده بود وبا این عمل، آن مرد صاحب عنوان که تا آن روز، حامی استاد بود، با ایشان قطع رابطه کرد.اما این مسئله اجر معنوی دیگری برای استاد داشت.نپذیرفتن مال و منال دنیا باعث افتتاح معنوی برای ایشان شده بود. ایشان می فرمود: والله تا چند روز، وقتی در خیابانها راه می رفتم، صورت برزخی انسانها را می دیدم تا کم کم خداوند لطف کرد وآن حالت از من رفع شد.
اشتباهی گرفتن یکی دیگررا بجای علامه جعفری وسرگردانی وی درسفررسمی سمنان
علامه محمدتقی جعفری:یک روز، نامه ای از «علامه سمنانی»(آیتالله شیخ محمدصالح علامه مازندرانی) آوردند که ایشان مردی بسیار بافضل بود.ایشان مرقوم فرموده بودند: من دلم می خواهد شمارا ببینم ولی نمی توانم به تهران بیایم.اگر برای شما امکان پذیر است، به سمنان بیایید.ما هم با دو تا از دوستان، سوار قطار شدیم و به سمنان رفتیم. وقتی به ایستگاه راه آهن سمنان رسیدیم، دیدیم جمعیت زیادی آمده است.جمعیت موج می زد. پیاده شدیم که به منزل آقای علامه برویم. همان موقعی که ما خواستیم پیاده شویم یک آقای روحانی دیگری از قطار پیاده شد. ایشان شکل و هیکل جالبی داشت. مردم ریختند به طرف او وگفتند: برای سلامتی علامه محمد تقی جعفری صلوات بفرستید. به رفقا گفتم: خوب شد، رسیده بود بلایی ولی به خیر گذشت. جمعیت ریختند و خیلی شلوغ شد. آنجا درشکه و وسایل نقلیه بود. به هرکه گفتیم مارا به خانه علامه ببرید، گفتند: نه خیر، ما مهمان های آقای علامه را می خواهیم ببریم.هر کاری کردیم کسی سوارمان نکرد.آن موقع، کرایه ماشین یا درشکه فرض کنید یک تومان بود. این دوستم گفت: ده تومان می دهم مارا به منزل آقای علامه ببر. درشکه چی با یک اکراهی گفت: حالا سوار شوید. سوارشدیم و راه افتادیم. وقتی وارد خیابانها شدیم دیدیم خود مرحوم علامه هم پیاده و عصا به دست آمده بود.ایشان آن موقع هشتاد سال داشت. به درشکه چی گفتم: علامه ایشان است؟ گفت: بله.گفتم:پس همین جا نگه دار. پیاده شدیم و سلام کردیم. گفت:پس مردم کجا هستند؟گفتم: کدام مردم؟ گفت: من فرستاده بودم به پیشوازشما.گفتم:الان می آیند.او خیلی باهوش بود.گفت: اینها حتما عوضی گرفته اند. تقصیر قیافه خودتان است.این چه قیافه ای است؟ یک مقدار خودت و لباس هایت را جمع و جور کن. به هر حال، آن آقا که مردم او را عوضی گرفته بودند، یک مقدار می ایستد.بعد مردم می گویند: خوب آقا بفرمایید. می گوید:کجا؟ می گویند: مگر شما جعفری نیستید؟ آقای علامه منتظرند. می گوید: کدام جعفری؟ کدام علامه؟ مردم مثل لشکر متفرق برمی گردند.
رعایت قانون رانندگی
در اوایل انقلاب که وضعیت نامطلوبی از نظر امنیتی بر کشور حکمفرما بود، عمدتا رانندگان برخی شخصیت ها به دلیل برخی نکات امنیتی، چندان توجهی به قوانین تردد شهری نداشتند وفی المثل بعضا از چراغ قرمز و ورود ممنوع هم عبور می کردند. ایشان(علامه محمدتقی جعفری) از جمله شخصیت هایی بودند که به این بهانه، هیچ گاه اجازه نقض قوانین شهری را نمی داد ودر برابر اصرار راننده، پاسخ می داد که جان من به خودم مربوط است واجازه قانون شکنی نمی دهم.
زنی که دوست داشت پیراهن تازه خودرا به مردان نشان دهد
علامه محمدتقی جعفری:پدرم - خدارحمتش کند – قضیه ای نقل می کرد که آموزنده است.می گفت: ما کارگری داشتیم، با اینکه سواد ظاهری نداشت، اما خیلی فهمیده وظریف الذهن و دقیق بود. این کارگر، یک بار پارچه اب برای زنش می خرد وزنش از آن پیراهن می دوزد و می پوشد.
شوهر ،متوجه می شود که زنش در کوچه و خیابان که راه می رود، به نحوی سعی می کند این پیراهن جدیدش را به مردان نامحرم کوچه نشان دهد.
این کارگر پس از این جریان بلافاصله می رود واز بازار یک پارچه پیراهنی زنانه دیگر می خرد وبدون اطلاع زنش، قبل از اینکه آن را به خانه ببرد، به چند مرد کوچه و خیابان نزدیک محل خودشان نشان می دهد واز آنها سوال می کند: آیا شما این پارچه را می پسندید یانه؟ آنها با تعجب می پرسند که این پارچه برای چیست و مال کیست؟ می گوید: پارچه پیراهنی است برای زنم. آنها تعجبشان بیشتر می شود وسوال می کنند که خوب، پارچه پیراهن زنت چه ربطی به ما دارد؟ چرا از ما می پرسی که آیا می پسندید یا نه؟ این کارگر می گوید که : آخر زن من وقتی پیراهن می پوشد، سعی دارد از زیر چادر، پیراهنش را به شماها هم نشان دهد! حالا می خواهم ببینم شما همین رنگ پارچه را می پسندید یا نه؟ این قضیه را زنهای همسایه، کم کم به گوش زن کارگر می رسانند که شوهرت پارچه ای خریده است وبه مردهای کوچه نشان داده و خلاصه چنین و چنان کرده است. زن این کارگر به محض این که از این جریان با خبر می شود، حسابی از کرده خود پشیمان می شود ودیگر مرتکب چنان کاری نمی شود.
شستن لباس سادات
یکی از سادات می گوید: یک بار که به همراه استاد(علامه محمدتقی جعفری)، درمشهد مقدس بودیم، علامه از ما خواستند لباس هایمان را به ایشان بدهیم تا برای شستشو به فردی که می شناختند، تحویل دهند. بعد از تحویل گرفتن لباس های شسته شده، از ایشان پرسیدم: آیا پول آن فرد را داده اید؟ استاد جواب دادند: لازم نیست. آرزوی قلبی من خدمت به اولاد فاطمه(ع) است. استاد با آن عظمتش اقدام به شستن لباس های ما کرده بودند.
مدح(تعریف)ی را که نشنید
علامه جعفری نقل کرده اند که در شهر سقز، مجلسی از طرف برادران اهل سنت ترتیب داده شده بود. شاعری تقاضا کرد شعری را که در مدح من سروده بود بخواند. من در برزخ دوراهی دل شکستگی او و شنیدن مدح خود مانده بودم. از خدا خواستم بین مدح او و گوشم پرده ای قرار دهد تا از این طریق دل او هم نشکند. خدا شاهد است که حتی یک کلمه از شعر او را نشنیدم.
معرفی علامه جعفری برای تدوین قوانین وواکنش شاه
شاه به تیمسار پاکروان که وزیر اطلاعات بود، می گوید که قوانین سیاسی و اجتماعی کشور را تبیین کنید.او هم با «دکتر محمودحسابی»-فیزیکدان- صحبت می کند. او می گوید: من باید گروهی تشکیل بدهم. و از «دکترمحسن هشترودی»ریاضیدان-واساتید دیگری دعوت می کند. سپس به «تیمسار پاکروان» تلفن می کند که باید یک روحانی هم در این جمع باشد تا اگر قوانینی تدوین می شود، همه جوانب رعایت شود.
»تیمسارحسن پاکروان» می گوید: من باید از شاه اجازه بگیرم. بعد با آقای دکتر تماس می گیرد که روحانی را باید ما تعیین کنیم.
دکتر حسابی قبول نمی کنند واظهار می کنند که برای انجام این کار شخصیت روحانی باید جامعیت داشته باشد و علامه جعفری را پیشنهاد می کنند. شاه به پاکروان می گوید: به دکتر حسابی بگو:« نه می خواهم تو باشی و نه آن آقای جعفری».
امام خمینی:علامه جعفری "ابن سینا"ی زمان است.
روزی شهید مطهری به اطلاع استادعلامه جعفری می رسانند که مسئولیتی برای شما در نظر گرفته شده است. استاد به خدمت امام می رسند و می گویند: آقا! شما هر چه بفرمایید برای ما حجت است، ولی بنده اگر آزاد باشم و رسما شغلی نداشته باشم، بهتر است. با همین سخنرانی ها و نوشته ها به اسلام و انقلاب خدمت خواهم کرد. امام می فرمایند: «شما هر کاری بکنید خدمت به اسلام و مورد قبول من است.»
امام خمینی فرموده اند:آقای جعفری"ابن سینا"ی زمان ما هستند. علامه جعفری نیز در مورد امام خمینی می فرمودند: وقتی ازتهران به قم رفتم، در درس اخلاق و عرفان امام شرکت کردم. همان موقع احساس کردم که از لحاظ روحی، ایشان وضع خاصی دارند که در دیگران نیست واُبّهتی در ایشان بود که در افراد دیگر دیده نمی شد. در حوزه، احترام خاصی به ایشان قائل بودند.ثبات در شخصیت ایشان، برای من نکته مهمی بود که کوچکترین نوسانی در شخصیت ایشان به وجود نمی آمد... از بدو آشنایی با ایشان تا آخر عمر، او را شخصیتی ثابت قدم یافتم.
یکی از اقدامات بسیار بزرگ و ماندگار علامه جعفری اقدام به شرح نهج البلاغه امیر مومنان، علی(ع)است که به حق، یکی از گنجینه های بزرگی است که جهان علم و دانش و معنویت از آن کامیاب گردیده است.مرحوم علامه می فرماید: از زحمات همه شارحان نهج البلاغه باید قدردانی کرد.هریک در جهتی کوشیده اند تمام جهات هم لازم و مفید است.آنچه من دوست داشته و مایل بودم در این شرح پیگیری کنم، مشروح و تطبیقی بحث کردن بود.براین باور بودم که هرجا مطالب نیاز به شرح و بحث دارد، به قدرامکان و توانم بحث کنم ودر این بحث، یک حالت تطبیقی با مسلک ها و معارف دیگر، بویژه معارف غربی داشته باشم تا با روشن شدن عظمت معارف نهج البلاغه، این خام اندیشی را بزدایم که بعضی ها خیال می کنند به موازات پیشرفت های صنعتی، غرب در معارف نیز از ما برتر است.پیشرفت های علمی-صنعتی حسابش کاملا از هستی شناسی و معارف الهی انسانی جداست.البته من نمی خواهم قدر و منزلت معارف انسانی دیگران را پایین بیاورم، چرا که غربی ها هم در این زمینه، مطالب خوبی دارند.آنها که زحمت کشیده ورنج برده اند، به جایی رسیده اند، چراکه"وان لیس للانسان الا ماسعی".خداوند در نظام هستی کوشش هیچ کس را بی بهره نمی گذارد وبا هیچ کس هم قوم و خویشی ندارد.در این مقایسه تا جایی که روح مقدس امیرالمومنین(ع) یاری و کمک کرد، در حدود مقدورم، ذخایر گرانبهایی را در معارف و علوم انسانی نمایاندم تا فکر استفاده و چگونگی بهره برداری از آنها برایمان روشن گردد.
چگونه به فکرنوشتن«تفسیر مثنوی»برآمدم؟
علامه جعفری: مولوی از ملاصدرا وابن سینا هم بالاتر است.
ایشان(علامه محمدتقی جعفری) دریک مصاحبه ای چنین فرموده است: اصل پرداختن من به مثنوی از آنجا آغاز می شود که جمعی از دوستان تحصیل کرده دانشگاهی از من خواستند که یک درس مثنوی برایشان بگویم.در طول این درس،من عمق مضامین عالی مثنوی را بیشتر احساس کردم ودیدم «ملای رومی» در این کتاب، یک نگرش قوی عرفانی وحکمی وروانی و اخلاقی دارد واستناد او در این کتاب به آیات و روایات هم خیلی زیاد است.همچنین می دیدم که این کتاب در فرهنگ ما مطرح است وجایگاه ویژه ای دارد.از طرفی دیگر آن را در عین داشتن مضامین عالی و بلند،دارای اشتباهات و تناقضاتی یافتم.ازاین رو، فکر کردم این کتاب که در فرهنگ انسانی جایگاه ویژه ای دارد وبه او مراجعه و استناد می شود، باید از نظر یک روحانی شیعه مورد تفسیر، نقد و تحلیل قرار گیرد تا این کار، مقداری از افراط ها و تفریط ها بزداید، چرا که نسبت به این کتاب، افراط و تفریط زیادی هست.بعضی به صورت مطلق آن را می پذیرندوبعضی به صورت مطلق آن را رد می کنند، در حالی که مطلقا بد یا خوب نیست.مطلب خوب و مضامین عالی زیادی دارد واشتباه و تناقض هم دارد.من کوشیدم ضمن شرح و تفسیر آن، صحیح را از ناصحیح باز شناسم.در این راه، کوشش بسیار کرده ام، گرچه امکان دارد موردی از قلم افتاده باشد.من بر این تالیف، احساس وجوب کردم، چرا که این کتاب قرنهاست در فرهنگ انسانی مطرح است ومی تواند مورد استفاده یا سوء استفاده هایی واقع شود، چنانکه شده است.
۱۰۰ انتقاد به مثنوی(مولوی)
علامه جعفری: بعضی مثنوی را در ردیف کلام انبیاء می خوانند.بعضی دیگر، آن را مبتنی بر اندیشه های غیر اسلامی می دانند.این مرد بزرگ(مولوی) در کتابش به بیش از دوسوم قرآن استناد می کند.این جانب(جعفری) در مجلدات تفسیر مزبور بیش از یکصد مورد انتقاد جدی(البته با مراعات ادب و عفت قلم) از مثنوی کرده ام.
« آیت الله سید عزالدین زنجانی» می فرماید: من با تاکید پدرم از کودکی با مثنوی ارتباط برقرار کردم ورابطه ای دیرین با مثنوی دارم.در سال ۱۳۴۲ ش که با مرحوم مطهری در زندان بودیم، ایشان به وسیله ای مثنوی را به داخل آورده بود وبا هم مطالعه می کردیم. من آیات و احادیث واشعاری را که اشاره به قرآن و حدیث داشت، مشخص می کردم و شهید مطهری در حاشیه مثنوی یادداشت می کرد. مثنوی خیلی عظمت دارد واشتباهات بزرگی هم در آن یافت می شود.مرحوم مطهری در نوشته هایشان ذکر کرده اند که اشتباهات افراد فوق العاده، مثل خودشان بزرگ است.
در هیچ جا نمیتوان یافت که آیه "فارجع البصر هل تری من فطور" به خوبی مثنوی بیان شده باشد.
تشنه می نالد که کو آب گوار آب هم نالد که کو آن آب خوار
اما از آن طرف، در مثنوی «در حالات شخصی دارد که بعد از گذر از مراحل، به او الهام شد که گدایی کند تا آنکه در اثر تحقیر نفس، قدرتی بیابد.این به هیچ وجه با مکتب اسلام سازگار نیست» ما در اسلام، جز عزت نفس و بی نیازی از غیر خدا نمی یابیم.
در روایت است که عده ای از انصار، خدمت پیامبر رسیدند وعرض کردند: یا رسول الله! بهشت را برای ما ضمانت کن.پیامبر اکرم(ص) پس از درنگ و تامل فرمودند: ضمانت می کنم به شرط آن که کسی از دیگری چیزی نطلبد. آنها در اثر این تعلیمات به نحوی تربیت شدند که اگر در راه، از شخص سواره تازیانه ای می افتاد، پیاده می شد وتازیانه را بر می داشت وبه پیاده نمی گفت که تازیانه مرا بده. این تعلیم را با آن داستان مقایسه کنید. تعجب در اینجاست که خود مولوی در جایی دیگر می گوید:
گفت پیغمبر که جنت از اله گر همی خواهی زکس چیزی مخواه
مولوی دربین ۲ تبریزی
جوانی به علامه جعفری گفت: من دلم به حال مولوی می سوزد که بین ۲ تا تبریزی گیر کرده است: یکی شمس تبریزی و دیگری علامه جعفری تبریزی.
تفاوت علامه جعفری با شمس تبریزی
علامه جواب می دهد: فرق من با شمس این است که او مولوی را به درون خویشتن رهسپار کرد ودر اقیانوسی از معارف، غوطه ورش ساخت و از جامعه دور نمود، ولی من کوشیدم مولوی را پس از آن انقلاب روانی، به میان جامعه و مردم بیاورم تا همگان از وی استفاده ببرند.
مرحوم علامه در مورد تمایل برخی از مراجع به مثنوی می فرماید: هنگام تفسیر مثنوی، مرحوم «آیت الله سیدمحمدهادی میلانی» نامه ای به اینجانب فرستاد که در آن فرموده بود: در این ایام باید جلد یک تفسیر مثنوی منتشر شود.پس چرا برای من نفرستاده ای؟ ونیز مرحوم آیت الله سیدابوالقاسم خویی از فرزندش می پرسد: چرا جعفری دوره تفسیر مثنوی را برای من نفرستاده است؟
علامه درباره مولوی می فرماید:من اورا از ملاصدرا خیلی بالاتر می بینم.او از یک جهت از ابن سینا هم بالاتر است.
خبرمرگ دختر وسط تدریس دانشگاه
قرار بود که استاد(علامه محمدتقی جعفری) در حضور اساتید و دانشجویان ودانشمندان و محققان در تالار کتابخانه دانشگاه امام صادق(ع) درباره"انسان و جایگاه علوم انسانی" سخن بگوید ومقاله ای ارائه فرماید. استاد در موعد مقرر در جلسه حضوریافت ومورد استقبال قرار گرفت... در هاله ای از غم در جایگاه خطابه قرار گرفت وسخن را با نام و یاد خدا آغاز نمود ودربین سخن با صبوری و وقارتمام از مرگ فرزند دلبندش خبر داد... اشک در چشمها حلقه زد وبا تاثر وشگفتی، همه دانستند که استاد در مرگ دختر محبوبش سوگواراست وپیکر اورا هنوز به خاک نسپرده است، بلکه جنازه اش را پیش چشم اشکبار دیگر بستگانش رها کرده وبه دانشگاه آمده تا به عهد و قرار خویش وفا کند وبه شاگردان مشتاق خویش درس تازه ای از صبر جمیل و وفای متین بیاموزد.
چنددقیقه خنده شهیدمطهری ازخاطره علامه جعفری
علامه محمدتقی جعفری میگفت: یک شخصی( که تازگیها به عبادات وامورخیریه می پرداخته)تعریف می کرد که تو یکی از زیارتهایم که مشهد رفته بودم به امام رضا(ع) گفتم:«یا امام رضا! دلم میخواد تو این زیارت خودمو از نظر تو بشناسم که چه جوری منو میبینی»(یا امام رضا!من پیش توچه جایگاهی دارم)
نشونهشم این باشه که تا وارد صحنت شدم «از اولین حرف اولین کسی که با من حرف میزنه من پیامتو بگیرم»
اززیارت برگشتم ، وارد صحن که شدم «خانمم را گُم کردم».
اینور بگرد، اونور بگرد، یه دفه دیدم داره میره، خودمو رسوندم بهش و از پشت سر،چادرش راگرفتم، صداش زدم « کجایی خانم؟!»خیلی دنبالت گشتم.
خانم روشو که برگردوند، دیدم زن من نیست!.
بلافاصله (باعصبانیت) بهم گفت: «خیلی خری!»
حالا منم مات شده بودم که« امام رضا عجب رُک حرف میزنه»
(درحالی که مات ومبهوت صحنه هارا درذهن مرورمی کردم) زنه دید انگار دستبردار نیستم، دارم نگاهش میکنم(خشمگین ترشد)گفتش «نه فقط خودت، پدر و مادر و جد و آبادتم خرند!»
علامه جعفری می گوید:من این ماجرارا برای مطهری تعریف کردم که ایشان تا ۲۰ دقیقه میخندید
*****
سربلندازیک امتحان
اظهارنظر درباره عکس یک دخترخوشگل درجمع خصوصی علمایی
ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میکنن و اظهار میکنند که هر چه دارند از کراماتی ست که بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده :«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فُکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم . یک آقایی بود به نام آقا «شیخ حیدر علی اصفهانی» ، که نجف آبادی بود ، معدن ذوق بود . او که ، می آمد من به الکفایه ، قطعا به وجود می آمد جلسه دست او قرار می گرفت .
آن ایام مصادف شده بود با ایام «قلب الاسد» (۱۰ الی ۲۱ مرداد ) که ما «خرما پزان» می گوییم نجف با ۲۵ تا ۳۵ درجه خیلی گرم می شد .
آن سال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه های بوجود آمده بود که ، عربهای بومی را اذیت می کرد ما ایرانیها هم که ، اصلا خواب و استراحت نداشتیم .
آن سال آنقدر گرما زیاد بود که ، اصلا قابل تحمل نبود نکته سوم اینکه حجره من رو به شرق بود . تقریبا هم مخروبه بود . من فروردین را در آنجا بطور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم . اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود . گرما واقعا کشنده بود ، وقتی می خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که دارم «نان را از داخل تنور بر می دارم» در اقل وقت و سریع ! ....
با این تعاریف این جشن میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) افتاده بود به این موقع ، در بغداد و بصره و نجف ، گرما ، تلفات هم گرفته بود ، ما بعد از شب نشستیم ، شربت هم درست شد ، «آقا شیخ حیدر علی اصفهانی» که ، کتابی هم نوشته بنام « شناسنامه خر » آمد. مدیر مدرسه مان ، مرحوم «آقا سید اسماعیل اصفهانی» هم آنجا بود ، به آقا شیخ علی گفت : آقا شب نمی گذره ، حرفی داری بگو ، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد.
عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود « اجمل بنات عصرها »(خوشگلترین دختردنیا) گفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مُخیّر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید – از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگی کنید . با کمال خوشرویی و بدون غصه ، یا اینکه جمال علی (ع) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید .
سوال خیلی حساب شده بود . طرف دختر حلال بود و زیارت علی (ع) هم مستحبی . گفت آقایان واقعیت را بگویید . جا نماز آب نکشید ، عجله نکنید ، درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟معلوم شد نظر آقا چیست؟
شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد.
«یا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یمُتْ یرَنِی مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قَبَلاَ. یعْرِفُنِی طَرْفُهُ وَ أَعْرِفُهُ بِنَعْتِهِ وَ اِسْمِهِ وَ مَا فَعَلاَ»(ای حر حمدان هر که بمیرد می بیند که قبلاً مؤمن بوده یا منافق. او مرا در کنار خود می شناسد و من او را با نام و نامش و کارهایی که انجام می دادند می شناسم.)
نفر سوم گفت : آقا شیخ حیدر! این روایت از امام علی (ع) معروف است که فرموده اند «یا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یمُتْ یرَنِی » (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی (ع) را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، خوب ذوق بودند. واقعا سوال مشکلی بود.
یکی از آقایان گفت : آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت : بلی گفت : والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار ).
علامه محمدتقی جعفری گفت: نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم :«من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم».
علامه جعفری درادامه گفت:یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم.
اول شب «قلب الاسد» وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در این مرد موجود است.
یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟
گفت : این آقا خود علی (ع) است.
علامه جعفری:من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم «شمس آبادی »بود خطاب به من گفت : آقا شیخ محمد تقی! شما کجا رفتید و آمدید؟
علامه جعفری:نمی خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند.
خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل ( مدیر ) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است».
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:درمنابع مأخوذه ویرایش انجام داده ام.
ماجرای رُک حرف زدن امام رضا بازائرش(خنده طولانی شهیدمطهری ازشنیدن این ماجرا)درادامه.
خاطره آیت الله مهدوی کنی ازاتوبوس واحدمختلط
مصائب ایام سابق
درزمان گذشته بعلت کمبودوسایط نقلیه وهنگامیکه اتوبوسها(خط واحد)جداسازی «زنانه ومردانه»نشده بود،یک وضع عجیبی بود وگاهی که اتوبوس ترمزمی کرد،«خانمها می افتادندروی ما و مامی افتادیم روی خانمها»!(خنده حضار)
البته ایشان ادامه دادندکه اینهارا گفتم که ما آنموقع ها چه مشکلاتی داشتیم.
دربرنامه ۲۰:۳۰ شبکه ۲ تلویزیون روز پنجشنبه(۷ شهریور ۱۳۹۲)
خبری پخش شد(صوتی وتصویری)که حضرت آیت الله مهدوی کنی(رئیس مجلس خبرگان رهبری)درجمع طلاب -درس حوزه-ازمشکلات اوائل انقلاب میگفت که چه ها که می کشیدند!
خاطره دوم: «رُک حرف زدن امام رضا بازائرش»
خاطرهای که شهید مطهری را ۲۰ دقیقه خنداند!
علامه محمدتقی جعفری میگفت: یک شخصی( که تازگیها به عبادات وامورخیریه می پرداخته)تعریف می کرد که تو یکی از زیارتهایم که مشهد رفته بودم به امام رضا(ع) گفتم:«یا امام رضا! دلم میخواد تو این زیارت خودمو از نظر تو بشناسم که چه جوری منو میبینی»(یا امام رضا!من پیش توچه جایگاهی دارم)
نشونهشم این باشه که تا وارد صحنت شدم «از اولین حرف اولین کسی که با من حرف میزنه من پیامتو بگیرم»
اززیارت که برگشتم ، وارد صحن که شدم «خانمم را گَم کردم».
اینور بگرد، اونور بگرد، یه دفه دیدم داره میره، خودمو رسوندم بهش و از پشت سر،چادرش راگرفت، صداش زدم « کجایی خانم؟!»خیلی دنبالت گشتم.
خانم روشو که برگردوند، دیدم زن من نیست!.
بلافاصله (باعصبانیت) بهم گفت: «خیلی خری!»
حالا منم مات شده بودم که« امام رضا عجب رُک حرف میزنه»
(درحالی که مات ومبهوت صحنه هارا درذهن مرورمی کردم) زنه دید انگار دستبردار نیستم، دارم نگاهش میکنم(خشمگین ترشد)گفتش «نه فقط خودت، پدر و مادر و جد و آبادتم خرند!»
علامه جعفری می گوید:من این ماجرارا برای مطهری تعریف کردم که ایشان تا ۲۰ دقیقه میخندید. /منبع:سایت جهان نیوزبااندکی اصلاحات.
توضیح مدیرسایت-پیراسته فر:درمنابع دیگرخواندم که علامه جعفری این داستان را ازقول شخص دیگری برای آقای مطهری تعریف کرده است.
علی لاریجانی،سیدمحمودهاشمی شاهرودی،هاشمی رفسنجانی،صادق آملی لاریجانی،حسن روحانی،احمدجنتی،محمدرضامهدوی کنی(۱۴ خرداد ۱۳۹۳)بیست وپنجمین سالگردرحلت امام خمینی.
سمتهای اجرایی آیت الله مهدوی کنی
*عضویت در شورای انقلاب
* عضویت در کمیته استقبال از حضرت امام خمینی
* سرپرستی کمیته های انقلاب اسلامی
* عضویت در شورای نگهبان قانون اساسی
* وزیر کشور -کابینه شهید رجایی
* نخست وزیری پس از شهادت شهیدان رجایی و باهنر
* عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی
- عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی
* ریاست مرکز رسیدگی به امور مساجد
* عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام
* دبیرکل جامعه روحانیت مبارز
* ریاست دانشگاه امام صادقعلیهالسلام
* تولیت حوزه علمیه حوزه علمیه مروی
*ریاست مجلس خبرگان رهبری
سیدیاسرخمینی،سیدعلی خمینی،سیدحسن خمینی،علی لاریجانی،سیدمحمودهاشمی شاهرودی،هاشمی رفسنجانی،صادق آملی لاریجانی،حسن روحانی،احمدجنتی،محمدرضامهدوی کنی
تاریاست جمهوری هم رسیده بود
مهدوی کنی بعدا حادثه بمبگذاری در دفتر نخستوزیری در ۸ شهریور(شهادت رجایی وباهنر) از ۱۱ شهریور تا ۷ آبان ۱۳۶۰ نخستوزیر جمهوری اسلامی ایران بود،وظائف ریاست جمهوری راهم انجام می داد.
کابینه آیت الله مهدوی کنی
نخست وزیر۴۵ روزه آیت الله محمدرضامهدوی کنی( بعدازشهادت رجایی-تا ریاست جمهوری آیت الله خامنه ای)
وفات آیت الله مهدوی کنی: ۲۹ مهر ۱۳۹۷بعلت عارضه قلبی
آیت الله مهدوی کنی رئیس مجلس خبرگان رهبری ظهر چهاده خرداد(۱۴ خرداد ۱۳۹۳) پس از بازگشت از مراسم ارتحال حضرت امام خمینی دچار حمله قلبی شد و در ۲۹ مهر ۱۳۹۷ درگذشت.