تورات:همه فرزندان حضرت یعقوب، به جز یوسف، در مصر مدفون هستند.
حضرت یوسف:۹سالگی درسفربه صحرا توسط برادرانش به چاه انداخته شد ۲روزدرچاه...۷سال زندان و بعدبه وزارت و پادشاهی رسید ۴۰سال مفقودالاثربود ...۱۱۰سال عمرکرد.،قبرش دررودنیل بود وامادرزمان حضرت موسی جنازه اش(استخوانهای باقیمانده) را به فلسطین(نابلس) منتقل کردند.
قبرحضرت یوسف(فرزندیعقوب)کجاست؟
«قبرحضرت یوسف»(نابلس)
«حضرت یوسف در مصر درگذشت» اما قبل از مرگش وصیت کرده بودکه جنازه( استخوانهایش)را به اسرائیل ببرند.
جسدحضرت یوسف را ازمصربه اسرائیل منتقل کردند
هنگامی که بنی اسرائیل از مصر خارج شدند،جنازه حضرت یوسف که فقط استخوانهایش بودند را با خودبه اسرائیل بردند.
نابلس کجاست؟
طبق کتاب مقدس، قبر یوسف در مزرعه ای قرار دارد که یعقوب از بنی حمور، پدر نابلس، زمانی که یعقوب از پادان آرام به سرزمین کنعان بازگشت، خریداری کرد.
آرامگاه حضرت یوسف
اورشلیم
قبر حضرت یوسف نبی
طبق روایات، دو ستون تکه تکه در کنار سنگ قبر یوسف، سنگ قبر دو پسر او، افرایم و منسی است.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: طبق نوشته تورات، همه فرزندان حضرت یعقوب، به جز یوسف، در مصر دفن درگذشتندودرهمانجادفن شدند.
مقبره یهودا ( چهارمین پسر حضرت یعقوب)درشهراورشلیم(منطقه یهودا)روبروی بیت لحم.
همه یهودیان ازنسل این فرزندحضرن یعقوب(یهودا) هستند.
طبق کتاب مقدس، همه برادران، به جز یوسف، در مصر دفن شدند، اما طبق ادبیات حکیمان، بنی اسرائیل همه پسران یعقوب را به سرزمین آوردند تا در آنجا دفن شوند.
اورشلیم(بیت المقدس)اسرائیل
اورشلیم(بیت المقدس)اسرائیل-دیوارندبه(دیوارغربی)
بیت المقدس
دیوارندبه بیت المقدس
بیت المقدس(اورشلیم) دیوارندبه(دیوارغربی)
زندگینامه حضرت یوسف /فاصله کنعان تامصر-عمر-قبریوسف
یوسف:۹سالگی سفربه صحرا ، ۲روزدرچاه...۷سال زندان..۵۳سال وزارت...وپادشاهی (۱۳سال قبل ازدیدارپدر+۱۷سال درکنارپدر+۲۰سال بعدازوفات پدرهم حکمرانی کرد) قبرش دررودنیل بود .. ،بودودرزمان حضرت موسی توسط یک پیرزن کشف شد..مدت عمر۱۱۰سال..قبر درفلسطین(نابلس) است در ۹سالگی برده عزیزمصر در۱۷سالگی وزارت و پادشاهی..۴۰سال غم هجران
«حضرت یوسف فرزندِ حضرت یعقوب و نوه ی اسحاق فرزند ابراهیم است»
حضرت یوسف از بزرگترین پیامبران الهی بوده است و به عنوان اولین پیامبر بنی اسرائیل از او نام برده شده است . در قران سوره ای به نام سوره ی یوسف موجود می باشد که تمامی مراحل و قصه های زندگی حضرت یوسف در این سوره بیان شده است . و نام یوسف ۲۵ بار در قران ذکر شده است . داستان زیر برگرفته از سوره ی یوسف می باشد ک به عنوان بهترین قصه ها و کامل ترین قصه ها در رابطه با زندگی حضرت یوسف از اغاز تا پایان از ان نام برده شده است.
حضرت یعقوب که از پیامبران الهی بود ۱۲ فرزند داشت . از یکی از همسرانش به اسم راحیل که حضرت یعقوب بسیار او را دوست می داشت و در جوانی در گذشت ۲ فرزند به اسم های بنیامین و یوسف داشت . به خاطر علاقه ی شدید حضرت یعقوب به «راحیل» ایشان دو فرزندی که از راحیل به یادگار باقی مانده بود رو بیش تر از فرزندان دگرش دوست می داشت و به ان ها بیش تر اهمیت می داد . یوسف بسیار زیبا رو بود و علاقه ی پدر نسبت به اون بیشتر از فرزندان دیگر بود . برادران حضرت یوسف وقتی می دیدند پدر به یوسف بیشتر اهمیت می دهد از او حسودی می کردند . در یکی از شب ها حضرت یوسف خوابی دید . او در خواب دید که خورشید و ماه و ۱۱ ستاره به او سجده می کنند . یوسف خوابش را برای پدرش تعریف کرد . یعقوب خواب یوسف را برایش تعبیر کرد . و به اون سفارش کرد که به هیچ وجه خوابش را برای برادرانش تعریف نکند . اما چند روز بعد برادران یوسف از خوابی که یوسف دیده بود اگاه شدند و به خاطر علاقه ی زیادی که پدرشان یعقوب ب یوسف داشت نقشه ای کشیدند . ان ها یک روز به بهانه ی چراندن گوسفند ها یوسف را همرا ه خود به صحرا بردند و او را در چاه عمیقی که در ان حوالی وجود داشت انداختند . و به حضرت یعقوب گفتند که یوسف رو گرگ ها دریده اند . همان روز یک سری از کاروانیان ک از ان صحرا عبور می کردند نزدیک چاه توقف کردند تا اب بنوشند . دیدند فردی درون چاه است او را از چاه بیرون اوردند و به همراه خود او را به عنوان غلام به مصر بردند . چندی بعد خانواده ی عزیز مصر یوسف را به فرزندی پذیرفتند . مدی بعد وقتی یوسف جوانی بالغ شد و به سن بلوغ رسید زیباییش چندین برابر شد . همسر عزیزمصر«زلیخا»عاشق و شیفته ی زیبایی یوسف شد و از یوسف کام خواست اما یوسف بر نفس خود غلبه کرد و از انجام این کار دوری کرد و پیشنهاد زلیخا را قبول نکرد .
چند روز بعد این خبر در مصر فاش شد و عزیز(پادشاه)مصر هم با خبر شد . اما بعد از کمی جست و جو فهمید که یوسف بی گناه است و زلیخا مقصر بوده و حیله گری زلیخا اشکار شد.
اما وقتی دید این خبر را تمامی مردم مصر فهمیدند یوسف را به زندان انداخت . یوسف در زندان با دو جوان اشنا شد . و خواب های ان دو جوان را تعبیر می کرد . چندین سال بعد از این قضیه ، هم چنان یوسف رد زندان سر می کرد . عزیز مصر خوابی دید.
تعبیرخواب درزندان
یوسف همراه آن دو جوان برای تعبیر خواب عزیز مصر روانه ی قصر شدند.
یوسف خواب عزیز مصر را برای او تعبیر کرد . و عزیز مصر تصمیم گرفت یوسف را به خزینه داری و مقام و منصب بالای حکومتی منصوب کند.
یوسف شد«وزیراموراقتصاددارایی مصر»خزانه دارکل مصر
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:معلوم میشودکه پادشاه مصرفردعاقل ودوراندیشی بود،درکابینه اش نیروهای کارآمدبودند،وقتی تشخیص داردکه یوسف یک نخبه است ازوجودش دردولتش استفاده کرد./پایان توضیح.
چندی بعددرکشورمصر خشک سالی رخ داد واین خشکسالی کشورهای دیگرراراهم فراگرفت ،مردم کنعان دچارکمبودغلات شدندو یعقوب و فرزندانش نمی توانستند هیچ اذوقه ای پیدا کنند.
اما شنیدندکه درمصرارزاق وجوددارد وصادرات هم می شود،لذا روانه ی مصر شدند.....
در آن هفت سال قحطی، که سراسر مصر و اطراف را قحطی فرا گرفته بود، مردم سرزمین کنعان ( فلسطین ) نیز قحطی زده شدند، و حتی یعقوب و فرزندان او نیز از این بلای عمومی برخوردار بودند، آوازه عدالت و احسان عزیز مصر به کنعان رسیده بود، مردم کنعان با قافلهها به مصر آمده و از آنجا غلّه و خوار بار، به کنعان میآوردند، حضرت یعقوب ـ علیهالسلام ـ به فرزندان خود فرمود: این طور که اخبار میرسد، فرمانفرمای مصر شخص نیک و با انصافی است، خوب است نزد او بروید و از او غلّه خریداری کنید و به کنعان بیاورید، فرزندان یعقوب آماده مسافرت شدند.
فرزند کوچک یعقوب ـ علیهالسلام ـ بنیامین (که از طرف مادر هم برادر یوسف بود) به تقاضای پدر که با او مأنوس بود، نزد پدر ماند (تا به انجام کارهای داخلی خانواده بزرگ یعقوب بپردازد) ده فرزند دیگر با به همراه داشتن ده شتر روانه مصر شدند، وقتی که چون مشتریان دیگر در مصر، به محل خریداری غلّه آمدند، یوسف ـ علیهالسلام ـ که شخصاً به معاملات نظارت داشت.
۴۰ سال بعدازمفقودالاثری حضرت یوسف:برادران اورادرلباس پادشاهی دیدند وامانشناختند.
پادشاه مصر(یوسف) در میان مشتریهای غلات، برادران خود را دید و آنان را شناخت، ولی آنان یوسف را نشناختند.
« ابن عباس» می گوید: از آن زمانی که یوسف را به چاه انداختند تا این وقت، چهل سال فاصله بود، یوسف ۹ ساله که اینک در ۵۰ سال دارد، طبعاً قیافهاش تغییر کرده. از طرفی برادران به هیچ وجه به فکرشان نمیآمد که یوسف سلطانی مقتدر شده باشد و روی تخت شاهی بنشیند.
خداوند می فرماید: «وَ جاءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلى دَلْوَهُ قالَ یا بُشْرى هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَعْمَلُون» و (در همین حال) کاروانی فرارسید و مأمور آب را (به سراغ آب) فرستادند او دلو را در چاه افکند (ناگهان) صدا زد: مژده باد این کودکی است (زیبا و دوست داشتنی) و این امر را به عنوان یک سرمایه از دیگران مخفی داشتند و خداوند به آنچه آنها انجام می دادند آگاه بود.» (یوسف ۱۹)
«ابوحمزه ثمالی»(متوفی ۱۵۰ق) می گوید داستان فرزندان یعقوب را از امام سجاد (ع) سؤال کردم امام سجادپاسخ دادند: فرزندان یعقوب بعد از آنکه روز بعد از خواب برخواستند با خود گفتند چه خوب است برویم و سری به چاه بزنیم و ببینیم کار یوسف به کجا انجامیده، آیا مرده یا هنوز زنده است.
وقتی به چاه رسیدند در کنار چاه قافله ای را دیدند که دلو به چاه انداخته و چون دلو را بیرون کشیدند یوسف را بدان آویزان شده دیدند، از دور ناظر بودند که آبکش قافله مردم را صدا زد که مژده دهید برده ای از چاه بیرون آوردم.
یوسف ۲ روز درچاه بود
برادران یوسف نزدیک آمده و گفتند: این برده از ماست که دیروز در چاه افتاده بود، امروز آمده ایم او را بیرون آوریم، و به همین بهانه یوسف را از دست قافله گرفتند و به ناحیه ای از بیابان برده به او گفتند، یا باید اقرار کنی که تو برده مایی و ما تو را به آنها بفروشیم، و یا اینکه تو را همین جا به قتل می رسانیم، یوسف گفت مرا مکشید هرچه می خواهید بکنید(من تسلیمم).
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:باتوجه به این فرازاز زندگی حضرت یوسف(به کاروانی که یوسف راازچاه بیرون کشیده بودندگفتند: این برده از ماست که دیروز در چاه افتاده بود، امروز آمده ایم او را بیرون آوریم)معلوم میشودکه یوسف ۲ روزدرچاه بوده است./پایان توضیح.
فرزندان یعقوب بعدازتهدید، یوسف را نزد قافله آورده گفتند کیست از شما که این غلام را از ما خریداری کند؟
مردی از ایشان وی را به مبلغ ۲۰ درهم خریدار شد، برادران به همین مبلغ رضایت دادند.
خریدار یوسف او را با خود برد تا به شهر مصر رسید،
در مصر وی را به پادشاه مصر بفروخت
و در این باره است که خدای تعالی می فرماید: «وَقَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَىٰ أَنْ یَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا » آن کس که او را از مصر خریده بود به همسرش گفت نیکش بدار شاید به حال ما سود بخشد یا او را به فرزندى اختیار کنیم و بدین گونه ما یوسف را در آن سرزمین مکانت بخشیدیم تا به او تاویل خوابها را بیاموزیم و خدا بر کار خویش چیره است ولى بیشتر مردم نمى دانند. (یوسف۲۱).
«ابوحمزه ثمالی» می گوید «من از حضرت سجاد (ع) سؤال کردم:
یوسف در آن روزی که به چاه انداخته شد چندساله بود؟
امام سجاد: «پسری نه ساله بود.»
ابوحمزه ثمالی:«فاصله کنعان(منزل یعقوب) تا مصر(مرکزحکومت) چقدر فاصله بود؟»
امام سجاد: «دوازده روز راه بود.»
اساس این مطلب که یوسف (ع) ساعات تلخ و وحشتناکی را در چاه گذرانده و به وسیله ایمان به خدا و سکینه و آرامش حاصل از ایمان این تنهایی وحشتناک را تحمل کرده و از آزمایش خطیری پیروز بیرون آمده مسلم است اما اینکه چند روز از این ماجرا گذشت خدا می داندالبته بعضی از مفسران سه روز را گفته اند و بعضی دو روز را. اینکه می فرماید:«وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَة»(۱۹ یوسف) یعنی این امر را به عنوان یک سرمایه از دیگران مخفی داشتند، به لحاظ روحی و روانی این مسئله مشخص است هنگامی که مأمور آب مشاهده کند به جای آب، بچه ماه روی از چاه خارج شد مایل باشد این امر بر دیگران پوشیده بماند تا از این کودک به عنوان یک سرمایه برای شخص خودش استفاده نماید.
البته در تفسیر این جمله احتمالات دیگری نیز داده شده از جمله اینکه یابندگان یوسف، یافتن او را در چاه مخفی داشتند و گفتند این متاعی است که صاحبان این چاه در اختیار ما گذاشته اند تا برای او در مصر بفروشیم.
دیگر اینکه بعضی از برادران یوسف که برای خبر گرفتن از او و یا رسانیدن غذا به او گاه و بیگاه به کنار چاه می آمدند هنگامی که از جریان باخبر شدند، برادری یوسف را کتمان کردند، تنها گفتند او غلام ما است که فرار کرده و در اینجا پنهان شده، و یوسف را تهدید به مرگ کردند که اگر پرده از روی کار بردارد کشته خواهد شد.
خداوند می فرماید: «وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ کانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِین» و (سرانجام) او را به بهای کمی، چند درهم فروختند و نسبت به (فروختن) او بی رغبت بودند (چرا که می ترسیدند رازشان فاش شود).» (یوسف ۲۰) اندک تأمل در آیه شریفه اقتضا می کند که به چند مطلب پاسخ داده شود: مطلب اول فروشنده چه کسی یا چه کسانی بودند؟در اینکه ضمیر«شَرَوْه» به برادران یوسف یا به کاروانیان و یا به رهگذران برمی گردد، اختلاف شده است:
۱- از ظاهر سیاق آیه برمی آید که ضمیر جمع در جمله «شَرَوْه» به رهگذران برمی گردد، یعنی رهگذران یوسف را فروختند، ولی بیشتر مفسرین گفته اند ضمیر «شَرَوْه» به برادران یوسف برمی گردد و معنایش این است که بعد از آنکه فریاد رهگذران بلند شد که بشارت بر پسربچه ای که پیدا شده، آنها خود را کنار چاه رساندند و گفتند مالک او هستند سپس او را فروختند.
۲- بعضی مفسرین گفته اند برادران یوسف بودند، بدین شکل که «یهودا» مراقب یوسف بود و به او سرکشی می کرد، وقتی که دید رهگذران او را از چاه بیرون آوردند برادران دیگر را خبر کرد و آنها خود را به کنار یوسف رساندند و خود را مالک او قلمداد کرده و او را به رهگذران فروختند، و بعضی گفته اند کسانی که او را از چاه بیرون آوردند او را به مصر بردند و فروختند.
۳- ظاهر نظم آیه این است که قافله رهگذر یوسف را فروختند. و در «سفر تکوین» تورات آمده است که عده ای از مردممدین او را از چاه درآوردند به اسماعیلی ها فروختند و برادرانش این معامله را تصویب کردند.
۴- فروشندگان افراد کاروان بودند گرچه بعضی گفته اند برادران یوسف بودند اما ظاهر آیات این است که کاروانیان اقدام به چنین کاری کردند زیرا در آیات سخنی از برادران نیست.
نکته دومی که باید پاسخ داده شود، این است که خریدار یوسف بعد از خروج از چاه چه کسی یا چه کسانی بوده اند؟
در پاسخ گفته اند: یکی از برادران (یهودا) در کمین بود تا ببیند به سر یوسف چه می آید، و وقتی مشاهده کرد که کاروانیان او را از چاه بیرون آوردند برادران را خبر کرد و آنان به نزد مالک (که او را از چاه بیرون آورده بود) آمده و یوسف را به وی فروختند و نیز گفته اند، همان هایی که یوسف را از چاه بیرون آورده بودند وی را در مصر فروختند [بنابراین اولین خریداران یوسف مصریان بودند] و اصمگفته: آنها که از چاه بیرونش آوردند وی را به کاروانیان فروختند. بنابراین خلاصه کلام چنین است:
۱- فروشنده: برادران، خریدار: مالک (که یوسف را از چاه خارج کرده بود). می باشد.
۲- فروشنده: کسانی که او را از چاه خارج کرده بودند، خریدار: مصریان.
۳- فروشنده: کسانی که او را از چاه خارج کرده بودند، خریدار: کاروانیان.
ولی بهتر همان قول اول است.
نکته سوم در مورد قیمت یوسف (ع) که قرآن می فرماید او را به «ثمن بخس» فروختند، مقصود از ثمن بخس چیست؟ در مورد معنای «ثمن بخس» اختلاف است:
۱- ثمن بخس یعنی، بهایی ناچیز و اندک.
۲- ثمن بخس یعنی، بهای حرام و نامشروع، زیرا شخص آزاد را که نمی توان فروخت و اینکه حرام را «بخس» نامیده اند برای آن است که برکتی در آن نیست.
[معنای اول را تأیید می نماد جمله] «دَراهِمَ مَعْدُودَة»(۲۰ یوسف) به چند درهم اندک، همین توصیف درهم ها به«مَعْدُود» برای فهماندن کمی و اندک بودن آنها است، [گفته اند یوسف را] بیست درهم فروختند (از این رو آن را بخس خوانده اند)، از امام سجاد (ع) روایت شده که فرمود برادران درهم ها را میان خود تقسیم کردند به هرکدام دو درهم رسید و از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود، هیجده درهم بود.
۳- ثمن بخس یعنی، کمتر از حق واقع، و بخس به معنای نقص آمده است. و نیز همین معنا را به عبارت دیگر گفته اند: «ثمن بخس» به معنای بهایی است که از قیمت اصلی و واقعی ناقص و کمتر باشد، و «دراهم معدودة» به معنای پول اندک است. در آن روزها پول زیاد وزنی بود، نه شمردنی، و تنها پول هایی را می شمردند که خیلی ناچیز بوده که مقصود «دراهم» پول خردی از جنس نقره بوده که در میان مردم رواج داشته است.
۴- ثمن بخس یعنی، قیمتی کمتر از قسمت متعارف.
۵- ثمن بخس یعنی، ثمن پستی که چند درهم شمرده شده بود.
نکته چهارم اینکه در پایان آیه شریفه می فرماید: «وَ کانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِین»(۲۰ یوسف) یعنی نسبت به او بی رغبت بودند، به چه معنای است؟ مراد از این جمله، آن است که فروشندگان اعتنایی به یوسف نداشتند که حتما باید او را به قیمت گزافی بفروشند و یا تحقیق کنند این کودک کیست که به چاه افتاده؟ چرا باید فروخته شود؟و نیز گفته اند: این جمله در حقیقت بیانگر علت جمله ماقبلش می باشد و اشاره دارد به اینکه اگر آنها یوسف را به بهای اندک فروختند به این خاطر بود که نسبت به این معامله بی میل و بی اعتنا بودند و این موضوع یا به خاطر این بود که کاروانیان یوسف را ارزان به دست آورده بودند و انسان غالبا وقتی چیزی را ارزان به دست آورد ارزان از دست می دهد و یا به خاطر این بود که می ترسیدند سرشان فاش شود و مدعی بر یوسف پیدا شود و یا به خاطر این بود که در یوسف هیچ نشانی از غلام بودن نمی دیدند بلکه آثار آزادگی و حریت در چهره او نمایان بود، به همین دلیل نه فروشنده و نه خریدار رغبتی به معامله نداشتند.
خداوند می فرماید: «ووَقَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَىٰ أَنْ یَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا ۚ وَکَذَٰلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ ۚ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ»(یوسف۲۱) و آن کس که او را از سرزمین مصر خرید [= عزیز مصر] به همسرش گفت: مقام وی را گرامی دار، شاید برای ما سودمند باشد و یا او را به عنوان فرزند انتخاب کنیم. و این چنین یوسف را در آن سرزمین متمکن ساختیم. (ما این کار را کردیم تا او را بزرگ داریم و) از علم تعبیر خواب به او بیاموزیم خداوند برکار خود پیروز است ولی بیشتر مردم نمی دانند. (یوسف۲۱)
این نکته قابل درک است که حضرت یوسف (ع) از آن هنگامی که از پدر جدا شد هول و هراس های مهمی را مثل: درگیری با برادران، وحشت به چاه افتادن و در چاه ماندن، خروج از چاه و گرفتار بردگی شدن و هراس از اینکه گرفتار چه افرادی شود و با او چگونه رفتار می کنند و نیز حقارت بردگی و مورد خرید و فروش واقع شدن، اما در تمامی این مراحل تنها امید او خدای است که همه چیز در ید قدرت اوست و در نهایت همان خدایی که او را از خصومت های کینه توزانه برادرانش نجات داد و از هول و هراس چاه نجاتش داد محبت یوسف را در دل خریدارانش قرار داد چنان که در این آیه شریفه می فرماید: «وَقَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَىٰ أَنْ یَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا». از سیاق آیات استفاده می شود که همان قافله ای که یوسف را از چاه به دست آورد او را با خود به مصر بردند و در آنجا به معرض فروش گذاشتند، که مردی از اهل مصر او را خریداری نموده و به خانه اش برد.
راستی آیات این سوره به چه نحو شگفت آوری این شخص را معرفی می کند:
اولا از کلمه «مِنْ مِصْر» فهمیده می شود خریدار یوسف مردی از اهل مصر بوده است.
ثانیا در آیه دیگر از این سوره در خصوص این مرد می فرماید «أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَى الْباب» می فهماند که او مردی بزرگ و مرجع حوائج مردم بوده است.
ثالثا در آیه «وَقَالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدِینَةِ امْرَأَةُ الْعَزِیزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِه»(یوسف۳۰)
ترجمه آیه:[دسته اى از) زنان در شهر گفتند «زنِ عزیز از غلام خود کام خواسته» و سخت خاطرخواه او شده است به راستى ما او را در گمراهى آشکارى مىبینیم.
آیه اشاره به عزیزداردکه در مصر دارد که مردم برای او عزت و مقامی منیع قائل بوده اند و نیز او را معرفی می کند که دارای زندان بوده پس معلوم می شود که ریاستی در بین مردم داشته زیرا داشتن زندان از شؤون ریاست است.
و خلاصه از همه این آیات به دست می آید که یوسف از همان اول به خانه عزت و کاخ سلطنتی درآمده بود. [کوتاه سخن اینکه در این آیه شریفه خریدار یوسف به طور کامل معرفی نمی شود بلکه در سایر آیات این سوره به مناسبت خریدار یوسف را معرفی می نماید] لذا در این آیه تنها فرموده: قافله یوسف را به مصر برد و در آنجا او را به یکی از اهالی مصر فروختند و او یوسف را به خانه اش برد و به همسرش سفارش کرد که «أَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَىٰ أَنْ یَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا » با اینکه عادت براین بود که موالی نسبت به بردگان خود اهمیت ندهند [اما محبت یوسف در دل خریدارش افتاد و] به همسرش سفارش کرد او را احترام کن باشد که از او انتفاع ببرند و یا فرزند خود قرارش دهند، در این مطلب حتما معنای عمیقی است.
چراپادشاه مصربه همسرش گفت:خودت،مستقیماً ناظرکارهای این غلام(یوسف)باش.
مخصوصا از این جهت که این سفارش را به شخص همسر و بانوی خانه اش می کند (نه به کارکنان خانه) بلکه به همسرش می گوید شخصا مباشر جزئیات امور او باش و این سابقه نداشته که ملکه در امور جزیی و کوچک مباشرت کند. پس معلوم می شود یوسف جمالی بدیع و بی نظیر داشته که عقل هربیننده ای را خیره و دل ها را شیفته می ساخته .
و علاوه بر زیبایی وخوشگلی، «خُلق زیبا داشته، صبور و باوقار و دارای حرکاتی سنگین بوده، لهجه ای ملیح و منطقی حکیمانه و نفسی کریم و اصلی نجیب داشته» .
و این صفات وقتی در فردی وجود داشته باشد. ریشه هایش از همان کودکی، حرکات و سکنات کودک را از دیگر کودکان متمایز می کند و آثارش از همان کودکی در سیمایش ظاهر می گردد.
«این ویژگیهای یوسف موجب شده بودکه دل عزیز را به سویش جلب کرده» تا آنجا که آرزویش این شد که یوسف در خانه او نشو و نما کند و از خواص اهل بیتش شمرده شود،بلکه نزدیک ترین مردم به وی باشد تا او در امور مهم و مقاصد(همبستری)از وی منتفع گردد ، از همین جا می توان احتمال داد که عزیز مردی عقیم بوده، به همین جهت آرزو می کرد که یوسف همدم وهمراز وهمخوابه اش باشد.(درقصه حضرت یوسف)
کینه و خصومت برادران، محبوس شدن در چاه، بی اطلاع بودن یعقوب یا نجات دهنده دیگری از محل یوسف، طمع کاروانیانی که یوسف را از چاه خارج کردند و به زر و سیم فروخته اند و دیگر عوامل انسانی و طبیعی همه دست به دست هم داده بودند که یوسفی را که عزیز یعقوب (پیامبر خدا) و به طبع عزیز خداست به ذلت و خاری و حتی به نابودی و هلاکت بکشند اما غافل از اینکه «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِم»(۱۰ فتح) دست تدبیر خداوند در عالم حتی کمتر از لحظه ای تعطیلی بردار نیست «فَإِنَّ العِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعًا»(۱۳۹ نساء) خداوند اولا عشق به یوسف را در دل عزیز مصر و همسرش (زلیخا) قرار داد.
«وَکَذَٰلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْض»(یوسف۲۱) این چنین یوسف را در زمین متمکن ساختیم.
شاید مراد این باشد که ما طوری او را در زمین جای دادیم که بتواند در زمین از مزایای حیات، با وسعت هرچه بیشتر تمتع ببرد، بر خلاف آنچه برادرانش می خواستند که او از ماندن روی زمین محروم باشد به همین جهت او را ته چاه انداختند و بعدا هم به مبلغ ناچیزی به فروش رساندند تا از قرارگاه پدرش دور شد، و از سرزمین (کنعان) به سرزمین دیگری (مصر) انتقال یافت. حال در این (تمکین) دو احتمال است، یکی اینکه یک پسربچه غریب [که به عنوان برده فروخته شده] از خانه عزیز مصر سر درآورده و به سفارش صاحب خانه دارای گواراترین عیش شود.
احتمال دوم این است که منظور از« تمکین» مطلق تمکین در زمین است .
بنابراین احتمال، معنای آیه این می شود که: تمکین ما به یوسف در زمین به همین منوالی که گفتیم ادامه می یابد، چه برادرانش به وی حسد برده از ماندنش در روی زمین و نزد پدر دریغ ورزیدند و به چاهش انداختند و نعمت تمتع در وطن و زندگی ابتدایی را از او سلب نمودند و او را به کاروانیان فروختند تا از خانه و اهلش دورش سازند.
تهدیدهایی که تبدیل به «فرصت»(ارتقا) شد!
اما خداوند«کید»برادران را وسیله قرار داد برای تمکین(جلال وجبروت) یوسف در زمین آن هم در خانه عزیز مصر و در بهترین احوال. از این به بعد هم به همین منوال ادامه می یابد و از کید دیگران نیز
حفظش می کند و کید آنها را وسیله تمکین او در زمین قرار می دهد.
منـابـع
محمدجواد نجفی- تفسیر آسان- جلد ۸ صفحه ۸۲
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ۱۲ صفحه ۱۸۲- ۱۸۳
علیرضا میرزا خسروانی- تفسیر خسروى- جلد ۴ صفحه ۳۷۰
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ۹ صفحه ۳۵۲-۳۵۵
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ۱۱ صفحه ۱۴۴- ۱۴۸، ۱۵۴
عین الله ارشادی- سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم
مدت غیبت: ۲۰سال (مدتی در چاه، مدتی در زندان و بیشتر آن را در عزیز مصر بود.)
پس از اینکه حضرت یوسف (ع) از چاه به وسیله ی کاروانی نجات داده شد، در بازار برده فروشان مصر، برده و به یکی از فرماندهان مصر فروخته شد. پس از این، آن حضرت در بلاهای بسیاری نظیر گرفتار شدن به دام زلیخا و چندین وچند سال زندان گرفتار شد. پس از آن، به خاطر تعبیر خواب فرعون مصر، مورد اطمینان او واقع شد و عزیز مصر گردید. (۱)
از امام باقر (علیه السلام)، روایت شده است که حضرت یوسف (ع)، باری گندم به یک بادیه فروش عرب، فروخت و پس از آن به او گفت در حال رد شدن از کنعان، سه مرتبه نام حضرت یعقوب را صدا بزند و به او پیغام برساند که: «ای یعقوب، امانت تو نزد خدای عز و جل ضایع نشده است». مرد بادیه نشین، حضرت یعقوب را در حالی دید که نابینا شده بود و وقتی این پیغام را به او رساند، حضرت یعقوب (ع) از شدت خوشحالی از هوش رفتند. (۲)
سالهای غیبت برای مردم حتی برای برادران
در واقع، کسی جز یعقوب نبی (ع) منتظر واقعی حضرت یوسف (ع) نبود. آن حضرت نیز در فراغ حضرت یوسف، زجر بسیار کشید با این که فاصله ی بین کنعان تا مصر، 9 روز بیشتر نبود غیر از حضرت یعقوب (ع)، کسی زنده بودن حضرت یوسف (ع) را باور نداشت و خبری از ایشان به آنها نمی رسید.
حضرت یعقوب (ع)، در مدت بیست سالی که منتظر حضرت یوسف (ع)، بود، اندوهکده (کلبه ی احزان) ای ساخت و در آن هر روز و شب از دوری دردانه اش می گریست و می فرمود: « اى عزیزم یوسف که بر همه فرزندانم او را برگزیدم و از من ربوده شد. عزیزم یوسف که از میان همه فرزندانم به او امیدوار بودم و از من ربوده شد. عزیزم یوسف که دست راستم را بالشش میکردم و دست چپم را رو اندازش مى نمودم و از من ربوده شد.
عزیزم یوسف که در تنهایى به او انس می گرفتم و از من ربوده شد. عزیزم یوسف کاش مى دانستم تو را در کدام یک از کوه ها انداختند یا در کدام دریا غرقهات کردند. عزیزم یوسف کاش با تو بودم و هر مصیبتى به تو رسیده بود، به من مى رسید.» (۳)
چگونه غیبت به فرج انجامید؟
با بررسی روایات رسیده از زندگی حضرت یعقوب (ع)، می توان در خلل نیافتن ایمان حضرت یعقوب (ع) به بازگشت حضرت یوسف (ع)، چندین علت را ذکر کرد:
نخست: حضرت یعقوب (ع)، هرگز باور نکرد که فرزندش را گرگ خورده است. همان زمانی که پیراهن خونی فرزندش را به دستش دادند، از پسرانش پرسید که چگونه ممکن است پیراهن پاره نشده باشد و گوشتی به آن نباشد در حالی که گرگ پسرش را خورده است؟ (۴) می توان از این سخنان دریافت که حضرت یعقوب (ع)، با احساسی نگاه کردن به کل ماجرای گم شدن فرزندش، و تفکر درست و عاقلانه، ایمان خودش را حفظ کرد.
دوم: حضرت یعقوب (ع)، در هیچ زمانی در مدت این بیست سال، هرگز از رحمت خداوند ناامید نگشتند. این سخن از اینجا معلوم میشود که حضرت پس از جا ماندن «بنیامین»، به فرزندانشان فرمودند: «اى فرزندانم! بروید و از یوسف و برادرش جستجوى کنید و از رحمت خدا نومید نباشید. از رحمت خدا نومید نباشند مگر مردم کافر.» (۵)
شباهت یوسف به امام عصر
امام صادق (ع) پس از بیان این نکته که امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) به حضرت یوسف شباهت دارند، فرمودند: «این مردم ملعون خوک نما چرا این سخن را نمى پذیرند؟ برادران یوسف خردمندانى بودند فهیم و نوادهها و فرزندان پیامبران بودند، بر یوسف وارد شدند و با او سخن گفتند و با هم گفتگو کردند و با او تجارت نمودند، رفت و آمد داشتند، برادرانش بودند و او برادر اینان بود، با این همه تا او خود را نشناساند، نشناختند و وقتى گفت: من یوسفم شناختند.
پس این امّت حیران و سرگردان، چرا باور ندارند که خداى عزّ و جلّ، در وقتى از اوقات که بخواهد، [می تواند] حجّت خود را از آنان پوشیده بدارد.
یوسف، پادشاه مصر بود و فاصله میان او و پدرش هیجده روز* راه بود. اگر خدا می خواست جایگاه او را به پدرش معلوم کند، می توانست. به خدا قسم هنگامى که مژده ی یوسف رسید، یعقوب و فرزندانش از راه بیابان، نه روزه به مصر رسیدند.
پس این امّت چرا باور ندارند که خداوند، همان کارى که با یوسف کرد با حجّت خود بکند و صاحب مظلوم شما که حقّش را انکار می کنند، یعنى صاحب این امر، در میان آنان رفت و آمد داشته باشد و در بازارهاشان راه برود و پا روى فرشهایشان بگذارد و آنان او را نشناسند، تا آنگاه که خدا اجازه فرماید تا او خود را بشناساند؛ چنانچه به یوسف اجازه داد هنگامى که برادرانش گفتند آیا تو همان یوسفى؟ گفت: من یوسفم.» (۶)
پی نوشت:
۱. داستان حضرت یوسف را می توانید به طور کامل در سوره ی یوسف بخوانید.
۲. کمال الدین / ترجمه کمرهاى، ج۱، ص: ۲۴۴؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور ۳/۵
۳. همان، ص ۲۴۶؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور ۳/۵
۴و۵ همان؛ با استفاده از همان.
۶. الغیبة للنعمانی / ترجمه فهرى، متن، ص: ۱۸۸؛ با استفاده از همان.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:درمنابع مدخوده اصلاحاتی انجام داده ام.
گفتگوی حضرت یوسف با برادران
درحالی که برادران اورانشناختند(درلباس پادشاهی مصر)وامایوسف آنهاراشناخته بود(بعداز۴۰ سال)دوری-فراق.
حضرت یوسف ـ علیهالسلام ـ طبق مصالحی که خودش میدانست خود را معرفی نکرد و از راههایی با ترتیب خاصی که خاطر نشان میشود، با برادرانش گفتگو کرد، تا در فرصت مناسب خود را معرفی نموده و ترتیب آمدن خانواده یعقوب را به مصر با شیوه ماهرانهای ردیف کند.
«علی بن ابراهیم» روایت میکند: یوسف پذیرایی گرمی از برادران کرد و دستور داد بارهای آنها را از غلّه تکمیل کردند و قبل از مراجعت آنان، بین آنها چنین گفتگویی ردّ و بدل شد:
یوسف: شما کی هستید؟ خود را معرفی کنید.
برادران یوسف: ما قومی کشاورز هستیم که در حوالی شام سکونت داریم، قحطی و خشکسالی ما را فرا گرفت، به حضور شما آمدهایم تا غلّه خریداری کنیم.
یوسف: شاید شما کارآگاههایی(نفوذی) باشید که آمدهاید پی به اسرار کشور من ببرید!
برادران: نه به خدا سوگند، ما جاسوس نیستیم، ما برادرانی هستیم که پدر ما یعقوب ،فرزند اسحاق بن ابراهیم است. اگر پدر ما را بشناسی بیشتر به ما کرم میکنی، چون پدر ما پیامبر خدا، فرزند پیامبران خدا است و اندوهگین است.
یوسف: چرا پدر شما اندوهگین است؟ شاید به خاطر جهالت شما، او محزون است.
برادران: ای پادشاه! ما جاهل و سفیه نیستیم، حزن پدر از ناحیه ما نیست، بلکه پدرمان، پسری از ما کوچکتر داشت، روزی به عنوان صید با ما به بیابان آمد، گرگ او را در بیابان درید، از آن وقت تا حال پدرمان محزون و گریان است.
یوسف: آیا شما همگی از یک پدر هستید؟
برادران: همه ما از یک پدر هستیم، ولی مادرانمان یکی نیستند.
یوسف: چراپدرتان یکی از برادران شما را پیش خود نگهداشته(نفرستاد)؟
برادران: پدرمان با او مأنوس بود، و از طرفی برادر مادری او(بنیامین) که اسمش«یوسف»است سالهاست که فقودشده، خاطر پدر ما به واسطه او (بنیامین) تسلّی داده میشود و با او مأنوس است.
یوسف: من چگونه حرفهایتان را باور کنم؟شاهدومدرکتان چیست؟
برادران: ما در سرزمینی دور ساکن هستیم و در این جا کسی ما را نمیشناسد، چه کسی را به عنوان گواهی بیاوریم؟
یوسف: من بشرطی شماراآزادمیکنم که درسفربعدی برادر خودتان را که در نزد پدرتان است نزد من بیاورید.
برادران: پدر ما از فراق او محزون خواهد شد، پدر با بنیامین مأنوس است، چگونه او را بیاوریم؟
یوسف: یکی از شماها را به عنوان گرو نزد خود نگه میدارم تا پدر شما به خاطر حفظ فرزندش که در گرو ما است، برادرتان را با شما نزد ما بفرستد.
به دستور یوسف ، بین برادران قرعه زدند، قرعه به نام «شمعون» افتاد.
این هم از درسهای دستگاه خلقت است که به این وسیله شمعون که نسبت به برادران، برای یوسف بهتر بوده و سابقه خوبی داشته نزد یوسف بماند.
کشور کنعان(زادگاه حضرت یوسف)کجاست؟
«کنعان»سکونتگاه اموریها، عبریان و قبیلههای آرامی، هوریها، کنعانیان، و قبیلههای صحرانشین سامینژاد بود.در شمال، در کرانههای لبنان و سوریه، شهرهای فینیقی حضور داشتند. زبان کنعانی زیرشاخهای از زبانهای شمال غربی سامی است.در هزاره دوم پیش از میلاد،تاسال 12پیش ازمیلاد کنعان زیر فرمانروایی مصر بود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«علی بن ابراهیم»کیست؟
«علی بن ابراهیم قمی» راوی و مفسر شیعی که در دوران امام هادی(ع)، امام حسن عسکری(ع) و غیبت صغری زندگی میکرد(متوفی سال ۳۰۷ قمری)
فاصله کنعان تامصرچقدربود؟
فاصله هر روز-مقدارمسافتی-که یکنفر(بامرکب)طی می کرد؟
در مسافرت های قدیم مسافرین به طور متعارف در یک روز هشت فرسخ را ه می رفتند یعنی مقدار مسافتی که افراد معمول در یک روز می رفتند هشت فرسخ بوده است ، و همین هشت فرسخ را شارع ملاک برای شکسته بودن نماز و افطار کردن روزه قرار داده است. و اگر کسی از اول قصد مسافرت به مقدار هشت فرسخ داشته باشد هرچند به صورت رفت و برگشت باشد نمازش شکسته است.
وسائل الشیعة ج : ۸ ص : ۴۵۱و۴۵۲
* توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:باتوجه به اینکه فاصله کنعان تا مصرحدود ۱۰روزفاصله بود وهرروز یک شخص میتوانسته ۸ فرسخ بپیماید کلاً۸۰ فرسخ راه بوده بین کنعان تامصر که میشود۴۳۰۰۰۰متر(چهارصدوسی کیلومتر)دربعضی ازمنابع فاصله کنعان تامصررا ۹ روزنوشته اند
نظر آیت الله مکارم شیرازی: هر فرسخ شرعی پنج کیلو متروسیصدوهفتادوپنج متر است
زندگینامه حضرت یوسف
حضرت یوسف(علیهالسلام) یکی از پیامبران الهی است، که نام مبارکش بیست و هفت بار در کلام الله مجید ذکر شده است. سوره دوازدهم قرآن که دارای صد و یازده آیه بوده، به نام اوست و از آغاز تا پایان آن، پیرامون سرگذشت یوسف(ع) میباشد.
نام مادرش راحیل«راحله» است،وی فرزند یعقوب (علیهالسلام) و نواده اسحاق و فرزند سوم ابراهیم(ع) است در سرزمین حران (حاران یا فران آرام)، مرز بین سوریه و عراق به دنیا آمد، او مجموعاً یازده برادر داشت و از میان آنها فقط بنیامین برادر پدر و مادری او بود. یوسف از همه برادران جز بنیامین کوچکتر بود.یوسف(ع) مدت صد و ده سال زندگانی کرد و چون فوت کرد، بدنش را مومیایی کردند و در تابوتی محفوظ داشتندو همچنان در مصر بود تا زمانی که حضرت موسی(ع) میخواست با بنی اسرائیل از مصر خارج شود، جنازه یوسف(ع) را همراه خود برده و در آنجادفن نمود.
قبرحضرت یوسف(فرزندیعقوب)کجاست؟
جسدحضرت یوسف را ازمصربه اسرائیل منتقل کردند
هنگامی که بنی اسرائیل از مصر خارج شدند، جسدحضرت یوسف که استخوان هایش بودند را با خود بردند.
حضرت موسی(پیامبر) استخوانهای یوسف را با خود برد./پایان توضیح.
خواب یوسف
خواب دیدن یوسف و توطئه برادرانش یوسف نه سال بیشتر نداشت، که در یکی از شبها رویایی لذیذ در خواب دید. نفس صبح که دمید و خورشید بال و پر زرین بر جهان بگسترد، از خواب بیدار شد، نزد پدر آمد، آنچه دیده بود برای پدر بازگو کرد: «پدرم! من در عالم خواب دیدم، که یازده ستاره و خورشید و ماه در برابرم سجده میکنند»
حضرت یعقوب(ع) که تعبیر خواب را میدانست از او خواست تا راز خود را از برادرانش پوشیده دارد. به یوسف(ع) گفت: فرزندم خواب خود را برای برادرانت بازگو نکن، زیرا در حق تو حیله و نیرنگ خواهند کرد و نقشه خطرناکی برای تو میکشند، چرا که شیطان دشمن آشکار انسان استسپس برایش روشن ساخت که وی در آینده شخصیتی برجسته خواهد شد که همه، فرمانش را گردن مینهند و خداوند او را به پیامبری برمیگزیند و تعبیر خواب را بدو میآموزد و به زودی نعمت خویش را با خبر و رحمت و برکاتش بر او و بر آل یعقوب (ع) تمام میکند، همان گونه که آن را قبلاً بر ابراهیم و اسحاق(ع) تمام کرده بود.
همین خواب دیدن یوسف و الهامات دیگر، موجب شد که یعقوب(ع) امتیاز و عظمت خاصی در چهره یوسف مشاهده کند،وی میدانست که فرزندش یوسف آینده درخشانی دارد و پیغمبر خدا میشود، از این رو بیشتر به او اظهار علاقه میکرد و نمیتوانست اشتیاق و علاقهاش نسبت به یوسف را پنهان سازد. این روش یعقوب(ع) نسبت به یوسف باعث حسادت برادران شد، به همین خاطر چون یعقوب(ع) میدانست که فرزندانش نسبت به یوسف حسادت دارند اصرار داشت که یوسف خواب دیدن خود را کتمان کند تا برادران ناتنی،برای او توطئه نکنند.
طبق برخی از روایات بعضی از زنهای یعقوب(ع) موضوع خواب دیدن یوسف را شنیدند و به برادرانش خبر دادند. از این رو حسادت برادران نسبت به ا و بیشتر شد، جلسهای محرمانه تشکیل دادند و نقشه خطرناکی در مورد او کشیدند. گفتند: یوسف و برادرش بنیامین نزد پدر از ما محبوبترند، در حالی که ما گروه نیرومندی هستیم و بیش از آن دو به پدر سود و منفعت میرسانیم، قطعاً پدرمان اشتباه میکند و از حق و حقیقت به دور است. یوسف را بکشید و یا او را به سرزمین دور دستی بیندازید، تا توجه پدر تنها به شما باشد و بعد از آن از گناه خود توبه میکنید و افراد صالحی خواهید بود.
یکی از برادران، اشاره کرد که: یوسف نکشند، بلکه او را در جایی دور از چشم مردم در چاهی بیندازند، شاید کاروانی از راه برسد و او را از چاه برگرفته و با خود ببرد و بدین ترتیب به هدف خود که دور کردن او از پدرش بود، رسیده باشند واز گناه کشتن یوسف رهایی یابند.
برادران همین پیشنهاد را پذیرفتند و تصمیم گرفتند در وقت مناسبی همین نقشه و نیرنگ را اجرا کنند. در یکی از روزها نزد پدرشان یعقوب(ع) آمدند و از پدر خواستند تا یوسف را همراه خود به صحرا ببرند و در آنجا در کنار آنها بازی کند، در این مورد بسیار اصرار کردند، ولی یعقوب(ع) پاسخ مثبت به آنها نمیداد.بعد از آنکه احساس کردند، پدر وی را از آنها دور نگاه میدارد بدو گفتند: پدر جان! چرا تو درباره برادرمان یوسف به ما اطمینان نمیکنی؟ در حالی که ما او را دوست میداریم و به او مهربان هستیم، فردا او را با ما به دشت و سبزه زارها بفرست، تا در آنجا بازی کند و به شادمانی پرداخته و گردش نماید و ما مواظب او هستیم.
پدرشان که علاقه زیادی به یوسف داشت به آنان پاسخ داد: من از بردن یوسف غمگین میشوم و از این میترسم که گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشید.
برادران گفتند: «ما گروهی نیرومند هستیم، اگر گرگ او را بخورد، ما از زیانکاران خواهیم بود» هرگز چنین چیزی ممکن نیست، ما به تو اطمینان میدهیم .
یعقوب(ع) هر چه در این مورد فکر کرد که چگونه با حفظ آداب و پرهیز از بروز اختلاف بین برادران،آنان را قانع کند، راهی پیدا نکرد، جز اینکه صلاح دید تا این تلخی را تحمل کند و گرفتار خطر بزرگتری نگردد، ناگزیر اجازه داد که یوسف(ع) را با خود ببرند.
آنها لحظهشماری میکردند که فردا فرا رسد و تا پدر پشیمان نشده، یوسف را همراه خود ببرند. آن شب، صبح شد. صبح زود نزد پدر آمدند و یوسف را با خود بردند، وقتی که آنها از یعقوب(ع)فاصله بسیار گرفتند، کینههایشان آشکار شد و حسادتشان ظاهر گشت و به انتقام جویی از یوسف پرداختند.وی در برابر آزار آنها نمیتوانست کاری کند، آنها به گریه و خردسالی او رحم نکردند و آماده اجرای نقشه خود شدند. پیراهن یوسف را از تنش بیرون آوردند و او را بر سر چاه آوردند و در چاه انداختند.
یوسف در درون چاه قرار گرفت، در میان تاریکی اعماق چاه با آن سن کم تنها و درمانده شده، به خدا توکل کرد، خداوند نیز به او لطف نمود، فرشتگانی را به عنوان محافظ و تسلی خاطر او، نزد وی فرستاده و به او وحی نمود: «ناراحت نباش! روزی خواهد آمد، که برادران خود را، از ا ین کار بدشان آگاه خواهی ساخت، آنها نادانند و مقام تو را درک نمیکنند».
برادران یوسف پس از نداختن وی به چاه به طرف کنعان بر میگشتند، برای اینکه پیش پدر روسفید شوند و به دروغی که قصد داشتند، به پدر بگویندرونقی دهند، پیراهن یوسف را که از تنش بیرون آورده بودند به خون بزغاله آلوده کردند، تا آن را نزد پدر شاهد قول خود بیاورند، که گرگ یوسف را دریده است، این پیراهن خون آلود هم دلیل بر سخن ماست.
شب آنان با سرافکندگی نزد پدر آمدند. تا پدر آنان را دید و یوسف را ندید، فرمود: یوسف کجاست؟
گفتند: «ای پدر! ما او را نزد وسایل واسبابهای خود گذاشتیم و برای مسابقه به محل دور دستی رفتیماز بخت برگشته ما، گرگ او را طعمه خود ساخت، این پیراهن خون آلود اوست، که آوردهایم تا گواه گفتار ما باشد، گرچه شما گفته صد در صد صحیح ما را باور ندارید.»
وقتی یعقوب(ع) پیراهن را نگاه کرد،دید آن پیراهن هیچ پارگی و بریدگی ندارد. فرمود:این گرگ، عجب گرگ مهربانی بوده است! تاکنون چنین گرگی ندیدهام که شخصی را بدرد، ولی به پیراهن او کوچکترین آسیبی نرساند.سپس رو به آنها کرد و گفت: «نفسهای شما، این کار زشت را در نظرتان زیبا جلوه داد و من در این مصیبت صبری پایدار خواهم کرد و خداوند مرا بر آنچه شما توصیف میکنید یاری خواهد فرمود».
نجات یوسف از چاه
یوسف سه روز و سه شب در میان چاه به سر برد تا اینکه کاروانی از «مدین» به مصر میرفتند. برای رفع خستگی و استفاده از آب، کنار همان چاهی که یوسف در آن بود آمدند.
یکی از مردان کاروان را فرستادند تا برایشان از چاه آب بیاورد. وی بر سر چاه آمده، دلو را به چاه دراز کرد، هنگام بالا کشیدن دلو، یوسف ریسمان را محکم گرفته و بدان آویزان شد و از چاه بیرون آمد، آن مرد ناگاه چشمش به پسری ماه چهره افتاد، بسیار خوشحال شد و فریاد برآورد: مژده باد! مژده باد! چه بخت بلندی داشتم، به جای آب، این گوهر گرانمایه را از چاه بیرون آوردم.شادی کنان او را نزد رفقایش آورد، کاروانیان همه به دور یوسف جمع شدند و از این نظر که سرمایه خوبی به دستشان آمده، در میان کالاهای خود پنهانش کردند تا او را به مصر برده و بفروشند. کاروانیان وقتی به مصر رسیدند، از ترس اینکه مبادا بستگان این بچه، از راه برسند و او را از آنها بستانند، وی را در مصر به بهایی اندک فروختند، تا از وی خلاصی یابند، کسی که یوسف را خریداری کرد،وزیر پادشاه مصر بود.وی یوسف را به منزلش آورد و به همسرش زلیخا، سفارش کرد که به نیکی با او رفتار کند و وی را احترام نماید تا از زندگی با او خرسند باشند و برای آنها سودمند واقع شود و یا اورا به فرزندی انتخاب کنند.عزیز مصر و همسرش زلیخا از نعمت داشتن فرزند محروم بودند و به همین خاطر یوسف را به نیکی تربیت کردند.
ماجرای زلیخا و یوسف
هنگامی که او به سن بلوغ رسید، زلیخا به خاطر زیبایی یوسف به او علاقهمند شد و عاشق دلداده یوسف گشته و احساساتش در مورد وی شعلهور شد. نمیدانست چگونه احساسات و عواطف خویش را به یوسف ابراز کند، تا اینکه عشق و علاقه بر عواطف وی چیره گشته و ضعف طبیعی بر احساساتش حکمفرما شد.
در یکی از روزها یوسف را در خانه خود تنها یافت، فرصت را غنیمت شمرد و خود را چون عروس حجله با طرز خاصی آراست و درهای کاخ را بست و به سراغ یوسف آمد، با حرکات عاشقانه در خلوتگاه، کاخ، زیبایی و زینتهایخود را بر یوسف عرضه کرد، تا با عشوهگری او را بفریبد.به وی گفت: نزد من بیا، که خود را برایت آماده کردهام.
یوسف گفت: من به خدا پناه میبرم، تا مرا از این گناه حفظ کند، چگونه دست به چنین گناهی بیالایم، در حالی که شوهرت عزیز، بر من حق بزرگی داشته و مرا احترام کرده و در این خانه، به من احسان روا داشته است و کسی که احسان را با مکر و حیله و خیانت پاسخ دهد، رستگار نخواهد شد.ولی چشم زلیخا کور شده، و از آنچه یوسف میگفت، پروایی نداشته و بر این امر پافشاری میکرد، در چنین لحظهای یاد خدا و الهام پروردگار به یوسف توانایی داد او از تمام امور چشم پوشید و از انجام آن گناه خودداری نمود و بهسرعت به طرف در کاخ حرکت کرد تا راه فراری بیابد، زلیخا نیز پشت سر او به سرعت به حرکت درآمد تا از بیرون رفتن او جلوگیری کند.در پشت در، زلیخا پیراهن یوسف را از پشت گرفت تا او را به عقب بکشاند، وی هم کوشش میکرد که در را باز کند و فرار نماید. در این کشمکش، پیراهن یوسف از پشت پاره گشته و وی سرانجام موفق به فرار شد.
زندان افتادن یوسف
یوسف و زلیخا در آن کشمکش همسر زلیخا را مقابل در دیدند، زلیخا برای این که خود را تبرئه کند، پیش دستی کرده و به شوهرش گفت: یوسف قصد داشت با من عمل ناروا انجام دهد. در ادامه گفت:آیا کیفر کسی که قصد خیانت به همسر تو داشته، چیزی جز زندان وعقاب دردناک است؟زلیخا شوهر را تحریک نمود تا یوسف را زندانی سازد.ولی یوسف این ا تهام را از خود رد کرده و گفت: «این زلیخا بود که میخواست به شوهرش خیانت کند و مرا به سوی گناه و فساد بکشاند، من برای اینکه مرتکب گناهی نشوم و خیانت به سرپرستم نکنم فرار کردم، او به دنبال من آمد، از این رو، ما را بااین حال دیدید».
در همان حال که یکدیگر را متهم میساختند، یکی از نزدیکان زلیخا در محل بحث و جدل حاضر گردیده و در آن قضیه داوری کرد و گفت: اگر پیراهن یوسف از جلو پاره شده است، او قصد سوء داشته و مجرم است و اگر از عقب و پشت سر پاره شده،او این قصد را نداشته.وقتی شوهر ملاحظه کرد پیراهن یوسف از پشت سر پاره شده، به همسرش زلیخا گفت: این تهمت و افتراء از مکر زنانه شماست، شما زنان در خدعه و فریب زبردست هستید، مکر و نیرنگ شما بزرگ است، تو برای تبرئه خود این غلام بیگناه را متهم کردی.
شوهر زلیخا میخواست بر این کار زشت سرپوش بگذارد. لذا به یوسف گفت: آنچه برایت پیش آمده فراموش نما و آن را مخفی بدار، کسی از این جریان مطلع نشود. و به زلیخا نیز گفت: تو از گناه خود توبه و استغفار کن، زیرا مرتکب خطای بزرگیشدی.
میهمانی زلیخا
ماجرای عشق و دلباختگی زلیخا به غلام خود، کم کم از حواشی کاخ توسط بستگان به بیرون رسید و در بین شهر پخش شد و این موضوع نقل مجالس شد.
زنان مصر، به ویژه زنان متمکن دربار، که با زلیخا رقابتی هم داشتند این موضوع در جلسات خود با آب و تاب نقل میکردند و او را ملامت و سرزنش میکردند و میگفتند: همسر عزیز، دلباخته غلام زیر دستش شده و میخواسته از او کام بگیرد.به زلیخا خبر رسید که زنها در غیاب او سخنانی ناروا میگویند، وی نقشهای کشید که آنان را دعوت کند تا یوسف را ببینند و دیگر او را در مورد دلدادگی یوسف سرزنش نکنند، روزی آنان را به کاخ دعوت کرد و برای نشستن آنهاجایگاهی بسیار باشکوه تدارک دید، متکاهایی در دور مجلس گذاشت، تا به آنها تکیه کنند.
پس از ورود مهمانان به مجلس به کنیزکان خود دستور پذیرایی داد و همانگونه که رسم است، برای بریدن و پوست کندن میوهجات، در بشقابها، کارد قرار میدهند (به هر یک از مهمانها برای پاره کردن میوه، کاردی داد) و شروع به پوست کندن و خوردن نمودندو با شادمانی و خندهکنان به گفتگو پرداختند.
در این هنگام زلیخا به یوسف دستور داد که وارد مجلس شود، یوسف اکنون غلام است و باید از خانم اطاعت کند، سرانجام وارد مجلس زنانه شد، زنان مجلس تا چشمشان به یوسف افتاد، از چهره فوق العاده زیبای او، مات
و مبهوت شده و همه چیز را فراموش کردند، حتی با کاردهایی که در دست داشتند، عوض بریدن میوهها، دستهای خود را بریدند و گفتند: این شخص، با این زیبایی و صفات، بشر نبوده بلکه فرشته است.
وقتی زلیخا دید مهمانان نیز در محو جمال یوسف با وی شریک شدند، بسیار خوشحال شده و گفت: این همان غلامی است که شما مرا در گرفتاری عشق او نکوهش میکردید، هر چه کردم وی کمترین تمایلی به من نشان نداد، عفت ورزید و اگر از اینپس هم، خواسته مرا رد کند و به من اعتنا نکند، قطعاً باید زندانی شود و خوار و ذلیل گردد.یوسف که این سخن را شنید، عرضه داشت: «پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه این زنان، مرا به سوی آن میخوانند. اگر مکر و نیرنگ آنان را از من بازنگردانی، به سوی آنان متمایل خواهم شد و در زمره جاهلان و شقاوتمندان درخواهم آمد.»
مکر و نیرنگ زنان
با وجودی که یوسف(ع) تبرئه شده و امانتداری و پاکدامنی وی روشن شده بود، ولی زلیخا و خاندانش برای اینکه این لکه ننگ را از پرونده خود محو کنند،این تهمت را به یوسف بستند و دستور زندانی کردن وی را صادر نمودند. وقتی یوسف وارد زندان شد، دو جوان دیگر هم به تهمت توطئه بر ضد پادشاه با وی زندانی شدند، پس از مدتی هر یک از آن دو نفر خوابی دیده بودند، که آن را برای یوسف نقل کردند.
فرد نخست گفت: من در خواب دیدم آب انگور میگیرم، تا آن را شراب سازم و دیگری اظهار داشت، که در خواب دیدم بالای سرم نان حمل میکنم و پرندگان از آن میخورند.
یوسف(ع) هم که بر اثر بندگی و پاک زیستی، مقامش به جایی رسیده بود، که خاوند علم تعبیر خواب را به او آموخه بود، خواب زندانیان را تعبیر کرد و فرمود: ای دو یار زندانی من، یکی از شما (که در خواب دیده بود، برای شراب، انگور میفشارد) بهزودی آزاد می شود و ساقی و شراب دهنده شاه میگردد، اما دیگری (آنکه در خواب دیده بود غذایی به سر گرفته، میبرد و پرندگان از او میخورند) به دار آویخته میشود و پرندگان از سر او میخورند. این تعبیری که کردم حتمی و غیرقابل تغییر است.
در این موقع یوسف(ع) از آن کسی که تعبیر خوابش این بود که اهل نجات است و ساقی پادشاه میشود، تقاضایی کرد که: چون آزاد شوی پیش پادشاه سفارش مرا بکن، شاید باعث نجات من از زندان شوی.
بعد از مدتی زمان آزادی یکی از زندانیان (ساقی پادشاه) فرا رسید، وی از زندان آزاد شد. اما آن سفارش یوسف(ع) را فراموش کرد و هفت سال از این قضیه گذشت تا در یکی از شبها پادشاه مصر، خوابی دید که او را آشفته ساخت و از آن سخت به وحشت افتاد، دانشمندان و معبران و کاهنان را به حضور طلبید و به آنان گفت: من در خواب دیدم هفت گاو لاغر به جان هفت گاو فربه افتاده و آنها را خوردند و نیز هفت خوشه سبز را دیدم که طعمه هفت خوشه خشک شدند، شما خواب مرا تعبیر کنید.
آنان از تعبیر خواب عاجز ماندند، جوان ساقی که مدتی در زندان همراه یوسف بود و اینک از نزدیکان شاه محسوب می گشت، داستان مهارت یوسف در تعبیر خواب را برای پادشاه بیان کرد.
پادشاه که از معبرین مأیوس شده بود، فوری ساقی را به زندان فرستاد تا اگر راست میگوید این معما را حل کند، وی به زندان آمده، یوسف را ملاقات کرد و پس از معرفی و احوالپرسی، خواب پادشاه را برای وی نقل کرد.
یوسف گفت: تعبیر این خواب چنین است که: هفت سال، سال فراوانی محصول خواهد شد، سپس هفت سال قحطی و خشکسالی میشود و سالهای قحطی، ذخیرههای سالهای فراوانی نعمت و محصولات را نابود میکند.
تدبیر این است که در این سالهای فراوانی، باید در فکر سالهای سخت بود، آنچه در این سالهای فراوانی به دست آوردید به قدر احتیاج از آن استفاده نمائید و بقیه را بدون آنکه از خوشهها خارج نمایید انبار کنید،تا در آن هفت سال قحطی، که پس از هفت سالفراوانی اتفاق میافتد، مردم از آنچه ذخیره شد، استفاده نمایند، بعد از این هفت سال قحطی، وضع مردم خوب خواهد شد و مردم به آسایش و فراوانی نعمت میرسند.
ساقی نزد پادشاه آمد و تعبیر خواب یوسف را به عرض شاه رسانید. پادشاه در فکر فرو رفت و به درایت و عقل و بینش یوسف پی برد، دستور داد که یوسف را نزد وی بیاورند. فرستاده شاه خود را به زندان رسانده و پیام شاه
را به وی ابلاغ کرد که پادشاه او را طلبیده.
یوسف گفت: من از زندان بیرون نمیآیم تا تهمتهایی که به من زدند از من بزدایند. ای فرستاده شاه! برو و به شاه بگو: برای کشف حقیقت، پیرامون ماجرایی که بر ضد من به عرض وی رسیده تحقیق کند و از آن زنانی که در مراسم مهمانی همسر عزیز
مصر (زلیخا همسر وزیر پادشاه) شکرت کرده و در آن مجلس دستهای خود را بریدند بازجویی نماید.
فرستاده شاه، مطالب یوسف را به عرض وی رسانید، پادشاه، زنان مورد نظر را حاضر کرد، که در میان آنان همسر عزیز (زلیخا) نیز بود، بازجویی به عمل آمد و گفت: درباره یوسف قصه خود را توضیح بدهید، آیا او مجرم است یا نه؟
همه گفتند: ما هیچ بدی و آلودگی از یوسف ندیدهایم. زلیخا نیز اذعان کرد که من درصدد آن بودم او را بلغزانم، ولی او در تمام مراحل، پاکی خود را حفظ کرد و آدمی راستگو و درستکار است.
آزادی یوسف از زندان
پادشاه که بر صحت تبرئه شدن یوسف و عفت و پاکدامنی او آگاه گردید، دستور داد به زندان بروند و یوسف را به حضورش بیاورند، تا او را محرم اسرار و امین خود قرار دهد.
یکی از آنان نزد یوسف آمد و بشارت آزادی را به وی داد و او را به نزد پادشاه آورد، وی مقدم یوسف را مبارک شمرد و او را نزد خود نشاند، از هر دری با او سخن گفت: وقتی که به درجات مقام علمی یوسف پی برد،
شایستگی او را برای اداره مقامهای حساس کشور درک کرد و به وی گفت: از امروز به بعد، تو در نزد ما مقام و منزلت ارجمندی داری و تو فردی ا مین و درستکار هستی.
یوسف گفت: بنابراین مرا بر خزانه حکومت بگمار، که در این خصوص انسانی مراقب و آگاهم، تا بتوانم بر جمع آوری غلات و انبار کردن آنها برای سالهای قحطی، اشراف داشته باشم، شاه وی را سرپرست خزائن و محصولات کشور مصر قرار داد.
وزیر اقتصاد مصر
یوسف پس از قبول ا ین مسئولیت، کمر خدمتگزاری به مردم را بست و در این مسیر فداکاریها کرد و با تدبیر و اندیشه خود به اداره امور پرداخت و غلات فراوانی را انبار نمود.
هفت سال قحطی و خشکسالی در مصر فرا رسید و گرسنگی و قحطی ایجاد شد، به ویژه در کشورهای مجاور،مانند کنعان (فلسطین) که مردم آن سامان آمادگی برای چنین سالی نداشتند. آوازه عدالت و احسان عزیز مصر به کنعان رسید، مردم کنعان با قافلهها به مصر آمده، و از آنجا غله و خواربار به کعنان بردند.
دیداربرادرها بایوسف بصورت ناشناس
یعقوب(ع) و فرزندانش نیز مانند دیگران در تنگنا و سختی زندگی قرار گرفته و شنیدند که در کشور مصر،ارزاق و غلات یافت میشود، لذا از فرزندان خود خواست تا به مصر رفته و مقداری غله (گندم و جو) خریداری کنند.
فرزندان یعقوب روانه کشور مصر شدند، وقتی به آن سرزمین رسیدند، به محل خریداری غله آمدند، یوسف چون در پس وزارت اقتصاد بود، در آنجا حضور داشت و شخصا بر معاملات نظارت میکرد. برادران خود را در بین مشتریان دید و آنان راشناخت. ولی آنها یوسف را نشناختند. آنچه را خواستند به آنها داد و بیش از حقشان به آنها گندم و جو عطا کرد.سپس از آنها پرسید شما کیستید؟
گفتند: ما فرزندان یعقوبیم، و او پسر اسحاق و اسحاق پسر ابراهیم خلیل (ع) خداست که نمرود ا و را به آتش انداخت و خدا آتش را بر او سرد و سلامت گردانید.
یوسف(علیهالسلام) فرمود: حال پدر شما چطور است و چرا نیامده است؟
گفتند: پیرمرد ضعیفی است.
فرمود: آیا شما برادر دیگری هم دارید؟
گفتند: بلی یک برادر داریم، که از پدر ماست و از مادر دیگر.
یوسف گفت: اگر بار دیگر پیش من آمدید، آن برادر پدری خود را نزد من بیاورید، اگر برادرتان را نیاورید بار دیگر که به مصر برگردید، به شما ارزاق نمیدهم.
آنها در پاسخ یوسف گفتند: سعی میکنیم پدرمان را راضی کنیم و او را همراه خود بیاوریم.
برادران زمانی که تصمیم رفتن گرفتند و آماده حرکت به سوی کنعان شدند، بوسف به خدمتکاران خود دستور داد، تا محرمانه پولی را که آنان برای خرید کالا آورده بودند، در میان بارشان قرار دهند، تا همین موضوع باعث حسن ظن پیدا کردن آنان بهلطف و کرم و احسان یوسف(علیهالسلام) گردد، ناچار مسافرت دیگری به مصر کنند.
آنها سرانجام بعد از چند روز به شهر خود، کنعان (فلسطین) رسیدند و نزد پدر آمده و ماجرایی را که میان آنها و وزیر مصر (یوسف) صورت گرفته بود و عزت و احترامی که از او دیده بودند به عرض پدر رساندند و برای او نقل کردند که اگر بار دوم به مصربرگردند، در صورت نبودن برادرشان بنیامین با خود، وزیر آنها را به عدم تحویل کالا تهدید کرده است. از این از پدر خویش درخواست کردند که اجازه دهد تا در سفر دوم، برای دستیابی به کالا و ارزاقی که به آنها نیاز دارند بنیامین را با خود ببرند و به پدر تأکیدکردند که از او حمایت و مراقبت خواهند کرد.
خاطرههای گذشته در درون یعقوب(ع) زنده شد و در حالی که حزن و اندوه قلبش را چنگ میزد به آنان پاسخ داد: آیا همان گونه که قبلاً در مورد برادرش یوسف به شما اطمینان کردم، در مورد بنیامین نیز به شما اطمینان داشته باشم؟ شما درماجرای یوسف به عهد خود وفا نکردید…!
برادران یوسف نمیدانستند که وزیر اقتصاد (یوسف) کالای آنها را در بارشان گذاشته است، وقتی بارها را گشودند، کالای خود را در بار یافتند و این بهانهای شد که آنان پدر خود را متمایل سازند، تا برای فرستادن بنیامین با آنها، جهت آوردن اموال وارزاق بیشتر از مصر، موافقت کند و گفتند: وزیر مقرر داشته که به هر فرد یک بار شتر بیشتر ندهد، اگر بنیامین همراه ما بیاید، به اندازه یک بار شتر، اموال ما افزایش مییابد.
سرانجام، اصرار فرزندان و اطمینان دادن صد در صد آنان و برگرداندن پول و کالای آنها و اطلاع از اینکه وزیر اقتصاد شخص عادل و با کرمی است، یعقوب(ع) را متقاعد ساختند که بنیامین را با پسرانش بفرستد. ولی با آنها شرط کرد که به خداسوگند یاد کنند که تا او را بدو برگردانند. آنها سوگند یاد کردند که از او مراقبت و نگهداری میکنند.
برادران یوسف آماده سفر شدند. یعقوب(ع) گفت: هنگام ورود به مصر از یک در وارد نشوید، بلکه از دروازههای متعدد وارد شوید تا هنگام ورود، نظر مردم را به سوی خود جلب نکنید… .
برادران به مصر رسیده و بر یوسف وارد شدند و با کمال احترام گفتند: این (اشاره به بنیامین) همان برادر ماست که فرمان دادی تا او را نزد تو بیاوریم، اینک او را آوردهایم. یوسف به برادارن احترام کرد و از آنها پذیرایی نمود و سپسدر گوشهای دور از چشم سایر برادران، با برادرش (بنیامین) خلوت کرد و آشکارا به او گفت: من یوسف برادر تو هستم. سپس از گذشتهها و ناراحتیهاییی که در اثر حسادت و کینه برادرانشان متحمل شده بودند یاد کردند.
یوسف به برادرش گفت: اندوهگین مباش و از کارهایی که آنها در مورد ما انجام دادند شکوه نکن، چه این که خداوند نعمت قدرت و جاه و مقام به من عنایت کرده و اینک تو در پناه و تحت توجهات من هستی.
پس از آن، یوسف خیلی علاقه داشت تا به عنوان مقدمهای برای آوردن پدر و مادرش به مصر، برادرش بنیامین را نزد خود نگاه دارد، ولی هیچ راهی از نظر قانون، برای نگه داشتن او نبود جز اینکه نقشهای به کار برد و آن این بود که وقتی فرزندان یعقوب(ع) بارها را بستند که به شهر خود برگردند،در حین بستن بار، یکی از مأمورین حکومتی با اشاره مخفیانه یوسف پیمانه رسمی حکومت را که وسیله کیل (پیمانه) آنها بود، در میان بار بنیامین گذاشت. وقتی کاروان آماده حرکت بهسوی کنعان شد، یکی از مأمورین صدا زد. ای کاروان شما دزدی کردهاید!
برادران یوسف برآشفتند و رو به آنها کردند و گفتند: چه متاعی از شما گم شده است که ما را دزد میخوانید؟
به آنها گفته شد: جام زرین پادشاه، و یکی از ظرفهای سلطنتی حکومت که وسیله کیل و وزن آنها بوده را گم کردهایم، هر کس آن را بیاورد، یک بار شتر جایزه میگیرد.
برادران یوسف گفتند: به خدا سوگند! ما نیامدهایم که در این سرزمین فساد کنیم، ما هرگز دزد نبودیم.
به آنها گفتند: اگر این ظرف در، بار یکی از شما پیدا شود سزایش چیست؟
برادران گفتند: طبق سنت و قانون ما باید سارق را به عنوان عبد نگه دارید، جزای سارق پیش ما چنین است.
یوسف و اطرافیان، اول بارهای (غیر بنیامین) را تفتیش کردند، سپس هنگام تفتیش بار بنیامین، پیمانه (ظرف مخصوص) را در بار وی یافتند.
برادران یوسف خیلی شرمنده شدند، لذا برای رهایی خود به عذری متوسل شدند که آنها را تبرئه کند، گفتند: اگر بنیامین دزدی میکند چندان بعید نیست، چون برادری (یوسف) هم داشت که قبلا دزدی کرده بود، ما از این (که از مادر با ما جدایند) خارج هستیم، ما را به خاطر آنان کیفر نکن.
یوسف این تهمت را نادیده گرفت و به رخ آنها نکشید و با خود گفت: شما انسانهای پست و بیمقداری هستید، خداوند بهتر میداند که گفتار شما راجع به دزدی برادرتان بنیامین دروغ است.
فرزندان یعقوب(ع) از در تقاضا و خواهش وارد شده و گفتند: ای عزیز مصر! این پسر (بنیامین) پدر پیری دارد، یکی از ما را به جای او نگه دار، و او را با ما بفرست، چه این که ما تو را فردی نیکوکار میبینیم، در حق ما نیکی کن.
حضرت یوسف فرمود: پناه میبرم به خدا که جز کسی را که پیمانه، در بار او پیدا شده نگه داریم، در این صورت ستمکار خواهیم بود.!
وقتی که برادران از عزیز مصر مأیوس شدند، با خویش خلوت کرده و به مشورت پرداختند. برادر بزرگشان (لاوی یا شمعون) به آنها رو کرد و گفت: آیا میدانید که پدرتان از شما پیمان و عهدی در پیشگاه خدا گرفت و قبلا هم درباره یوسف کوتاهیکردید، اینک با این پیشامد چگونه پدر را قانع کنیم؟ ما با آن سابقه خرابی که نزد پدر داریم، چطور سخن ما را قبول میکند. من که به طرف کنعان نمیآیم و با این وضع نمیتوانم پدر را ملاقات کنم، مگر اینکه پدر واقعیت ماجرا را بداند و خود پدر به من اجازه بدهد ویا خداوند در این باره حکمی کند.
شما نزد پدرتان باز گردید، ولی من نمی آیم و او را در جریان حادثهای که رخ داده قرار دهید و به او بگویید فرزندت بنیامین، پیمانه کیل و وزن پادشاه را دزدیده و حکم بردگی دربارهاش صادر شده است.
ما با چشم خود همه این امور را مشاهده کردهایم و اگر غیب میدانستیم که این حادثه اتفاق میافتد، او را با خود نمیبردیم و به او بگویید اگر در آنچه به تو میگوییم، شک و تردید دارید، فرستادهای را اعزام نما، تا از مردم مصر برایت شاهد و گواه بیاورد و خودشخصا از رفقایی که در کاروان همراه ما بازگشتهاند جویا شو، تا صدق گفتار ما برایتان روشن گردد.
برادر بزرگ این سخنان را به آنها تعلیم داد، آنها را روانه کنعان (فلسطین) کرد و خودش در مصر ماند. سایر پسران وقتی نزد پدر بازگشتند و آنچه را اتفاق افتاده بود به وی اطلاع دادند.
این خبر، حزن و اندوه او را برانگیخت، ولی به خاطر سابقه خراب و بد فرزندانش، سخن آنها را باور نکرد سپس رو به آنها کرد و فرمود: «نه چنین نیست، بلکه نفستان شما را فریب داد، بدون بیتابی صبر میکنم، امیدوارم خداوند همه آنها را – سه فرزندم – به من برگرداند، او آگاه و حکیم است».
یعقوب(ع) که سراسر وجودش را غم و اندوه فرا گرفته بود، از فرزندانش روی گرداند و در دنیایی از حزن و غم فرو رفت، آنقدر از فراق یوسف ناراحتی کشیده بود که دیدگانش سفید شده و نابینا گشت. فراق بنیامین بر ناراحتی او افزود، ولیسخنی که آنها را ناراحت کند بدانها نگفت.
روزها پی در پی گذشت و یعقوب(ع) پیوسته در غم و اندوه قرار داشت، وی لاغر و نحیف و ناتوان گشته بود. میگفت: شکایت خود را فقط به خدا میکنم، میدانم که روزی خداوند این رنجها را رفع خواهد کرد.
حضرت یعقوب(ع) به دلش الهام شده بود که فرزندانش زندهاند، لذا به پسرانش دستور داد: به مصر برگردند و به برادر بزرگشان (لاوی یا شمعون) بپیوندند و به جستجوی یوسف(علیهالسلام) و برادرش بپردازند و از رحمت الهی مأیوس نگردند، زیرا جزملحدان، کسی از رحمت الهی مأیوس نمیگردد.
برادران یوسف برای جستجو از یوسف و بنیامین درخواست پدر را پذیرفتند و برای پرس و جویی از آنها و دستیابی بر خوار و بار و ارزاقی که بدان نیاز داشتند به مصر بازگشتند و به کاخ یوسف به دربارش راه یافتند تا بر
آنها ترحم کند و بنیامین را آزاد کند. برای مقدمه درخواست خود، فشار فقر و تنگدستی خود را بر او عرضه کردند … تا اینکه دلش به حال آنان سوخت و متأثر شد.
یوسف تصمیم گرفت خود را به آنان معرفی کند، تا آنان و خانوادههایشان را نزد خود آورده و در رفاه و آسایش زندگی کنند، از این رو در پی برادرش بنیامین فرستاد.سپس رو به آنها کرد و گفت: آیا به یاد دارید چه گناه بزرگی در حق یوسف و برادرش انجام دادید و به زشتی کارتان که حاکی از جهل و نادانی بود واقف شدهاید؟
آیا به خاطر دارید که یوسف را از پدرش جدا کرده و آواره ساختید و او را در تاریکی چاه افکندید؟ و دل بنیامین را در فقدان برادرش اندوهگین ساختید؟…
برادران یوسف با شنیدن این سخنان در فکر فرو رفته و به دقت به آهنگ صدای وی گوش میدادند که آیا این شخص، خود یوسف نیست؟ لذا در حالی که پریشان خاطر بودند به او گفتند: آیا تو یوسفی؟
یوسف صادقانه به آنها گفت: آری من یوسفم و این برادر من بنیامین است.
خداوند با عنایت و کرم خویش ما را از خطرها حفظ کرد. این پاداشی بود از ناحیه خدا که به خاطر تقوی و صبر و شکیباییام به من مرحمت فرمود و خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع و تباه نمیسازد.
برادران گفتند: به خدا سوگند! خداوند تو را بر ما برتری و جاه و منزلت بخشید، در حالی که ما گناهکاریم و در گفتار و کردارمان در مورد تو خطا کردیم، اکنون عذر تقصیر به پیشگاه تو و خدا میآوریم، بر ما ترحم فرما و با ما مدار کن.
یوسف در پاسخ گفت: امروز شما مورد سرزنش و نکوهش نبوده و بر کارهایتان توبیخ نمیشوید، من از خداوند برای شما بخشش و رحمت مسألت دارم و او بخشندهترین بخشایندگان است.
پیراهن یوسف
پس از این گفتگوها، یوسف جویای حال پدر شد گفتند: وی از شدت اندوه و غم و فراق یوسف، بینایی خود را از دست داده، یوسف پیراهن خود را به آنان سپرد و دستور داد: این پیراهن مرا ببرید و به صورت پدرم بیفکنید، اوبینا خواهد شد و از آنها دعوت کرد که بعد از آن، همگی با خانوادههایشان به مصر نزد او آیند.
وقتی که برادران یوسف پیراهن را گرفتند با کمال شوق و شعف به سوی کنعان روانه شدند، زمانی که کاروان آنها از سرزمین مصر گذشت، به قلب یعقوب (ع) خطور کرد که به زودی یوسف را در کنار خودش خواهد دید، ازاین رو، خانواده و نوادگان خود را از جریان مطلع ساخت و گفت: من بوی یوسف را احساس میکنم، اگر مرا سبک عقل نخوانید.
آنها که فهم درک این مقام بلند را نداشتند، از روی انکار گفتند: ای پدر به خدا قسم! تو در همان گمراهی سابق خود هستی.
برادران یوسف وقتی که به کنعان رسیدند، مژده رسان! پیراهن یوسف را به روی یعقوب(ع) افکندند، وی بینا شد و گفت: آیا به شما نگفتم که من از خدا چیزها میدانم که شما نمیدانید.
گفتند: ای پدر برای بخشش گناهانمان، از خداوند طلب آمرزش کن، ما در حق یوسف خطا کردیم.
استقبال یوسف ازپدر
یعقوب(ع) و فرزندان آماده حرکت از کنعان به سوی مصر شدند، پس از چند روز راه رفتن، به نزدیکیهای مرز کشور مصر رسیدند، وقتی یوسف از آمدن آنان اطلاع حاصل کرد، خود و سران قوم برای استقبال از آنان، دم دروازه ورودیشهر آمدند، وقتی خاندان یعقوب(ع) به مصر رسیده،ملاحظه کردند که یوسف به استقبال آنان آمده است، یوسف(ع) با کمال عزت و احترام از پدر و دودمانش استقبال کرد، او پدر و مادر خود را، در آغوش گرفت و گفت: همگیداخل مصر شوید که ان شاء الله در امن و امان خواهید بود، و پدر و مادر خود را بر تخت نشانید و همگی (پدر و مادر و برادران) در برابر شکوه و عظمت یوسف(ع) به خاک افتادند. و برای وی به عنوان شکر پروردگار، سجده کردند، یوسف به یاد خوابی افتاد که در زمان طفولیت دیده بود، به پدر رو کرد و گفت: ای پدر! این منظره، تعبیر خواب سابق من است. پروردگارم آن را محقق گردانید.
«شفای چشمان نابینای حضرت یعقوب با بوی پیراهن یوسف»
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر-فاصله ای که حضرت یعقوب بوی پیراهن یوسف رااستشمام کرد؟
فاصله کنعان تا مصر۴۳۰کیلومتربوده واین فاصله فاصله زمینی وراهی که قابل ترددبوده، وبالحاظ کردن پیچ وخم ها جاده ۸۰ فرسخ بوده،اگرفاصله هوایی رادرنظربگیریم شایدکمتراز۲۰۰ کیلومتربوده است واماازآنجایی که درتاریخ آمده که فرزندان ازمصرخارج شده بودند،شایدبشودگفت که درفاصله چندکیلومتری کنعان ،محدوده دروازه های شهرشان رسیده بودند«پیراهن یوسف راازکوله بارخودبیرون آوردند وآماده کردندبرای نشان دادن پدر» که حضرت یعقوب گفت که من بوی یوسف رااستشمام می کنم،شایدبشودگفت:کمتراز۱۰کیلومتر
چراکه اگرکل فاصله را (۴۳۰کیلومتر)را درنظربگیریم که بایدحضرت یعقوب درطی دوره فراغ (۴۰ساله )هرروزبوی یوسف رااستشمام می کرده*پایان توضیحات.
مدت زندگی یوسف باپدر(حضرت یعقوب)؟
یعقوب (ع) که از عمرش صد و سی سال گذشته بود وارد مصر شد، پس از هفده سال که در کنار یوسفش زندگی کرد، دار دنیا را وداع نمود.طبق وصیتش جنازه او را به فلسطین آورده و در کنار مدفن پدر و جدش (اسحاق و ابراهیم) در حبرون دفن کردند.
عمرحضرت یوسف
سپس یوسف(علیهالسلام) به مصر بازگشت و بعد از پدر، بیست و سه سال زندگی کرد. تا در سن صد و ده سالگی دار فانی را وداع نمود، او نیز وصیت کرد که جنازهاش را در کنار قبور پدران خود دفن کنند.
یوسف(ع) بقدری محبوبیت اجتماعی پیدا کرده بود و عزت فوق العادهای نزد مردم مصر داشت، که پس از فوتش بر سر محل به خاک سپاریش، نزاع شد و هر قبیلهای میخواستند جنازه یوسف(ع) را در محل خود دفن کنند، تا قبر او مایه برکت درزندگیشان باشد.
بالاخره رأی بر ا ین شد که جنازه یوسف(ع) را در رود نیل دفن کنند، زیرا آب رود که از روی قبر رد میشد، مورد استفاده همه قرار میگرفت و به این ترتیب همه مردم به فیض و برکت وجود پاک یوسف(ع) میرسیدند. او را در رود نیل دفنکردند، تا زمانی که موسی(ع) میخواست با بنی اسرائیل از مصر خارج شود، جنازه او را از قبر بیرون آورده و به فلسطین آورد و دفن کردند تا به وصیت یوسف(ع) عمل شده باشد.
یوسف را بردرانش در سن ۹ سالگی به چاه انداخته اند و در سن ۱۲ سالگی عزیز مصر او را به زندان انداخت و در ۱۸ سالگی از زندان ازاد شد و پس از ازادی از زندان ۸۰ سال زندگی کرد پس نتیجه می گیریم حضرت یوسف ۱۱۰ سال عمر کرد . گفته شده است که وقتی حضرت یوسف فوت کردند هر گروه از مردمان مصر خواستار دفن او در محله ی خود شان شدند . سپس او را در تابوتی که از مرمر ساخته شده بود قرار دادن و در کف رود نیل او را دفن کردند.
اما چندی بعد ، حضرت موسی پیکر حضرت یوسف را از مصر به فلسطین منتقل کردند . و ایشان را در ان جا به خاک سپردند . هم اکنون مرقد مطهر حضرت یوسف ، در شهر خلیل الرحمان فلسطین می باشد
علت مخفی ماندن قبرحضرت علی....علت شبانه دفن کردن پیکرفاطمه زهرا؟
قبرعلی چگونه کشف شد؟ قبرفاطمه کجاست؟
ایام فاطمیه چندروزاست؟
ایام فاطمیه مسجدسوخته تکیه
امروز،سه شنبه، ۲۳ دی ۱۳۹۹مصادف با ٢٨ جمادی الاولی ١٤٤٢ «فاطمیه دوم»است.
بعدازنمازجماعت صبح+تعقیبات نماز،مراسم برگزارشد،باصبحانه ازعزاداران پذیرایی شد.
بانی این دهه «سردارحاج احمدعسگری» است.
سخنران مجلس «حجت الاسلام سیدحسین گلمیرزاده»(معاونت پیشین سازمان تبلیغات استان گیلان)وامام جماعت مسجدسوخته تکیه بود.
مراسم«فاطمیه دوم»مسجدسوخته تکیه
مداح:حاج اسماعیل گوهری
زندگینامه «فاطمه زهرا» سلام الله علیهامختصرومفید
تولد :۲۰ جمادیالثانی سال پنجم بعد از بعثت-شهرمکه/ سال دوم بعثت هم گفته اند(شیخ مفید و کفعمی)
کُنیه : امُّ ابیها
القاب : صدیقه ، مبارکه ، طاهره ، راضیه ، مرضیه ، زکیّه ، محدّثه و بتول
پدر : حضرت محمد(ص)پیامبراسلام
مادر : خدیجه بنت خویلد
همسر : حضرت علی
فرزندان : ۳پسر حسن و حسین (ع)+محس سقط شده-و۲ دختر( امکلثوم وزینب)
مدت زندگی مشترک با حضرت علی : ۹ سال (از سال دوم هجرى تا سال یازدهم هجری)
شهادت : روز سوم جمادیالثانی سال ۱۱ هجری قمری ( ۹۵ روز پس از رحلت پیامبر)
قبر : گمنام (مفقودالاثر)
علت اینکه ۲ فاطمیه داریم چیست؟
اختلاف درتاریخ شهادت حضرت زهرا(س) اشتباه درخوانش خط کوفی بوده است.
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:ساختار ویژه خط کوفی و فقدان وجود «نقطه» و «اعراب» در آن باعث شد تا تاریخنگاران مختلف در سدههای پس از شهادت حضرت زهرا(س)، در خواندن تاریخ شهادت از منابع قدیمتر دچار مشکل شوند.
در صدر اسلام آیات قرآن علائمی نداشتند(فاقدنقطه گذاری واعراب گذاری بود)واعراب ،درقرائت قرآن مشکلی نداشتند، اما بعد از فتوحات که قلمرو حکومت اسلامی گسترش پیدا کرد و قدرت اسلام به دو امپراطوری ایران و روم کشیده شد و بسیاری از غیر عرب زبانان به اسلام رو آوردند، زبان عربی در اثر اختلاط با زبان های دیگر کارقرائت برای تازه مسلمان،بلکه برای اعراب اصیل هم بی مشکل نبود،دراینجابودکه احساس شدباید این نقیصه رفع شود.
امام علی (ع)و برای حفظ و نگهداری قرآن تصمیم به پایه ریزی قواعدی کردند. حضرت این قواعد را به شاگردش ابوالاسود دُوئلی آموزش داد. ابوالاسود نیز تصمیم گرفت برای تصحیح قرائت مردم، قرآن را علامت گذاری کندزیاد بن (ابیه)
بنا به روایتی، «زیاد بن سمیه(ابیه)» (متوفی۵۳ ق) والی بصره وقتی دید مسلمانان غیرعرب قرآن را نادرست میخوانند از ابوالأسود خواست تا قرآن را اعراب گذاری کند ابوالاسودو از او خواست تا چندنویسنده ماهر در اختیار وی قرار دهد،حاکم بصره ۳۰ نفر را نزد او فرستاد و او تنها یک نفر را که از قبیله عبد القیس و نویسندهای بسیار هوشمند بود برگزید. سپس اِعراب گذاری قرآن را به شیوه نقطهگذاری با رنگی مخالف رنگ متن قرآن آغاز کرد.
پژوهشگر حوزه علمیه قم«حجتالاسلام محمدجواد مروجی طبسی»می گوید: روز شهادت حضرت زهرا(س) دو روایت معتبرتر است. در یکی از این دو روایت تاریخ دقیق شهادت را ۷۵ روز پس از رحلت پیامبر(ص) و در دیگری ۹۵ روز پس از رحلت ذکر شده است.
حال کدامیک از این دو روایت به حقیقت نزدیکتر است؟ حضرت زهرای مرضیه ۷۵ روز پس از شهادت پدر به ایشان پیوستند یا ۹۵ روز؟ بهیقین ائمه معصومان(ع) پس از شهادت حضرت زهرا(س) تاریخ دقیق را بیان کرده و یک نقل قول بیشتر ندارند، اما بهنظر من منشا این اختلاف ساختار خط کوفی قدیم است. این خط فاقد «نقطه» بود، بنابراین هیچ بعید نیست که در سدههای پس از شهادت «سبعین» را «تسعین» خوانده باشند.علمای شیعه هر دو روایت ۷۵ روز و یا ۹۵ روز را معتبر میدانند.
رحلت پیامبر اکرم(ص) در ۲۸ صفر سال۱۱هجری است.
«وَ تُوُفِّیَتْ وَ لَهَا ثَمَانَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ خَمْسَةٌ وَ سَبْعُونَ یَوْماً»
۷۵ روز پس از رحلت پیامبریا ۹۵ روز(«خمسه سبعون» با «خمسه تسعون»)
اگر(سَبْعُونَ خوانده شود)۷۵ روز پس از رحلت می شود۱۳ جمادی الاولی.
اگر(تَسعُونَ خوانده شود)۹۵روز پس از رحلت می شود۳ جمادی الثانی.
بر همین اساس است که ایام عزای حضرت زهرا را هم ۱۳ جمادی الاولی ۱۱هجری گفته اند و هم ۳ جمادی الثانی سال۱۱هجری گفته اند که ۲۰ روز بعد از وفات اول است.
نمازصبح «مسجد سوخته تکیه»رشت ۳۰ مهر ۱۴۰۳
علت۲ایام فاطمیه چیست؟
ایام فاطمیه جمعا ۶ روز می باشد، ۳ روز در ماه جمادی الاول و ۳ روز در ماه جمادی الثانی. فاطمیه اول از ۱۳ تا ۱۵جمادی الاول است و فاطمیه دوم از سوم تا پنجم جمادی الثانی است.
ابهام در تاریخ قطعی شهادت حضرت زهرا(س) اشتباه درخوانش خط کوفی بوده است.
ساختار ویژه خط کوفی و فقدان وجود «نقطه» و «اعراب» در آن باعث شد تا تاریخنگاران مختلف در سدههای پس از شهادت حضرت زهرا(س)، در خواندن تاریخ شهادت از منابع قدیمتر دچار مشکل شوند.
شهادت حضرت زهرای اطهر(س) در سال ۱۱ پس از هجرت رخ داده است، اما فقط روز و ماه آن اختلاف است.
۷۵ روز پس از رحلت پیامبریا ۹۵ روز(«سبعین» یا «تسعین» )«خمسه سبعون» با «خمسه تسعون»
دلیل اختلاف رایج نبودن نقطه گذاری بر کلمات در زمان صدور روایات است.
توجه به شباهت «خمسه و سبعون» با «خمسة تسعون» مؤید این معناست. به عنوان مثال در کتاب کافی در مورد زمان شهادت حضرت زهرا (س) چنین آمده است: «وَ تُوُفِّیَتْ وَ لَهَا ثَمَانَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ خَمْسَةٌ وَ سَبْعُونَ یَوْماً».همان گونه که در این روایت دیده می شود شباهت «خمسه و سبعون» به «خمسه تسعون» خیلی نزدیک است واشتباه نسّاخ، تاریخ نویسان یا راویان حدیث می تواند موجب پدید آمدن دو تاریخ متفاوت در رابطه با روز شهادت حضرت زهرا(س) باشد.
کلینی، اصول کافی،ج۱، ص۴۵۷/ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۷.
دیدگاه رهبرانقلاب درموردایام فاطمیه:
نمازصبح «مسجد سوخته تکیه»رشت ۳۰ مهر ۱۴۰۳
«حجت الاسلام ادیب یزدی» در خصوص نظر رهبر انقلاب درباره تاریخ شهادت حضرت زهرا(س) می گوید: یادم می آید یک روز در محضر رهبر عالی قدر انقلاب بودم یکی از آقایان سوال کرد:
درباره شهادت حضرت فاطمه(س) بالاخره ۷۵ روز بعد از رحلت صحیح است یا ۹۵؟
رهبر عالی قدر پاسخ واقعا حکیمانه ای دادند و فرمودند: برای شما چه فرقی می کند کدامیک صحیح باشد خداوند خواست که مردم بیشتر به یاد مادر ما باشند و بیشتر برای مادر ما عزاداری و بیان فضائل ایشان را بکنند. وی افزوده بود: دقیقا همین نکته ای که حضرت آقا فرمودندمدنظر است.ایام فاطمیه نسبتا طولانی است به جهت این که فضائل حضرت زهرا(س) هم بی حد و حصر و بی اندازه است. فاطمه زهرا(س) ریشه، اصل و اساس ولایت و عصمت و حقیقت امامت است. هر قدر فضائل ایشان گفته شود اولا تمام شدنی نیست و ثانیا برکات بسیاری بر بیان فضائل فاطمی آمده است./پایان
ایام عزای حضرت زهرا را هم ۱۳ جمادی الاولی ۱۱هجری گفته اند و هم ۳ جمادی الثانی سال۱۱هجری گفته اند که ۲۰ روز بعد از وفات اول است.
رحلت پیامبر اکرم(ص) در ۲۸ صفر سال۱۱هجری است.
اگر(سَبْعُونَ خوانده شود)۷۵ روز پس از رحلت ۱۳ جمادی الاولی می شود.
اگر(تَسعُونَ خوانده شود)۹۵روز پس از رحلت می شود۳ جمادی الثانی می شود.
بر همین اساس است که ایام عزای حضرت زهرا را هم ۱۳ جمادی الاولی ۱۱هجری گفته اند و هم ۳ جمادی الثانی سال۱۱هجری گفته اند که ۲۰ روز بعد از وفات اول است.
امام باقر علیه السلام میفرمود: فاطمه دختر محمد( صلى اللّٰه علیه و آله) پنج سال بعد از مبعث متولد شد و چون وفات کرد ۱۸ سال و ۷۵ روز داشت.
«حاج احمد عسگری»کیست؟
سردار«حاج احمد عسگری» پیشکسوت سپاه و نیروهای انقلاب در گیلان ،مسئول ستاد جذب کمکهای مردمی استان گیلان در دوران دفاع مقدس، جانشین اسبق مرکزمطالعات لجستیک در دانشگاه امام حسین(ع)،مسئول اسبق بازرسی لجستیک کل سپاه ،مسئول اسبق نگهداری و تعمیرات در قرب خاتم الاانبیا(ص)، مشاورعالی لجستیک کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
زمان بازنشستگی نیزبه گیلان بازگشته و بعنوان مسئول پایلوت کانون بازنشستگان سپاه ، رییس سازمان قائمین و نیز مسئول قرارگاه اقتصادمقاومتی پیامبراعظم (ص)درگیلان
حضرت علی رامیتوان اول مظلوم جهان نامید.
علی بعد از نیمه شب از دنیا رفته است تا علی از دینا میرود فورا همان شبانه فرزندان علی (امام حسن،حسین، محمدبن حنیفه، ابوالفضل االعباس) و عدهای از شیعیان خاص که شاید از شش هفت نفر تجاوز نمیکردند. محرمانه علی را غسل دادند و کفن کردند و در نقطهای که ظاهرا خود علی قبلا معین فرموده بود که همین مدفن شریف آن حضرت است و طبق روایات بعضی از انبیای عظام نیز در همین سرزمین مدفون هستند.
در همان تاریکی شب دفن کردند و احدی نفهمید. بعد محل قبر را هم مخفی کردند و به کسی نگفتند فردا مردم فهمیدند که دیشب علی دفن شده محل دفن علی کجاست؟ گفتند لازم نیست کسی بداند و حتی بعضی نوشتهاند :
«امام حسن (ع) صورت جنازهای را تشکیل دادند و به مدینه فرستادند. که مردم خیال کنند که علی را بردند مدینه دفن کنند»
«چرا امام علی رامخفیانه دفن کردند؟»
به خاطر همین «خوارج» برای اینکه اگر خوارج میدانستند علی (ع) را کجا دفن کردهاند. به مدفن علی(ع) جسارت کردند.
«اگرخوارج میدانستندکه قبرعلی کجاست میرفتند نبش قبر میکردند و جنازه علی را از قبرش بیرون میکشیدند».
تا خوارج در دنیا بودند و حکومت میکردند. غیر از فرزندان علی(ع) (ائمه اطهار) کسی نمیدانست علی کجا دفن شده است
چگونگی کشف قبر على(ع)بعداز۱۰۰سال
شیخ مفیدبنقل از عبدالله بن حازم می نویسد: روزى با «هارون الرشید» براى شکار از کوفه بیرون رفتیم و در پشت کوفه به غریین رسیدیم، در آنجا "آهو"هایى را دیدیم و براى شکار آنها سگهاى شکارى و بازها را به سوى آنها رها نمودیم،آنها ساعتى دنبال آهوان دویدند اما نتوانستند کارى بکنند و «آهوان به تپه اى در آن حوالی(نجف) پناه برده و بالاى آن ایستادند و ما دیدیم که بازها به کنار تپه فرود آمدند و سگها نیز برگشتند».
هارون از این حادثه تعجب کرد و وقتی آهوان از تپه فرود آمدند دوباره بازها به سوى آنها پرواز کرده و سگها هم به طرف آنها دویدند آهوان مجددا به فراز تپه رفته و بازها و سگها نیز باز گشتند و این واقعه سه بار تکرار شد!
هارون گفت زود بروید و هر که را در این حوالى پیدا کردید نزد من آورید، و ما رفتیم و «پیرمردى از قبیله بنىاسد را پیدا کردیم و او را نزد هارون آوردیم، هارون گفت اى شیخ مرا خبر ده که این تپه چیست؟»
آن مرد گفت اگر امانم دهى ترا از آن آگاه سازم! هارون گفت من با خدا عهد میکنم به تو آزاری نرسانم.
آن پیرمرد(بنی اسد) گفت: «پدرم از پدرانش به من خبر داده است که قبر على بن ابیطالب در این تپه است و خداى تعالى آن را حرم امن قرار داده است چیزى آنجا پناهنده نشود جز این که ایمن گردد(درامان باشد)»
هارون که این را شنید پیاده شد و آبى خواست و وضوء گرفت و نزد آن تپه نماز خواند و خود را به خاک آن مالید و گریست و دستور داد گنبدی بر آن تربت پاک بنا کردند
«اولین بارگاه و ساختمان مرقد امام علی درسال۱۷۱هجری بدستورهارون الرشید بوده است»
دربعضی ازروایات است که «هارون الرشید تا۳شبانه روزانجااقامت کرد ،روزهابزیارت امیرالمؤمنین،علی (ع)می رفت»
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: اگرچه مدفن امیرالمؤمنین تاسال ۱۴۸ هجری پنهان بود واما ائمه اطهار(ع) مطلع بودند وعده ای از اصحاب خاص آن بزرگواران از محل دفن آگاه بودند، و در فرصتهایی که دست می داد، دور از چشم دشمنان، بزیارت حضرت علی می رفتند./ارشاد مفید جلد ۱ باب ۱ فصل ۶ حدیث ۴
استاد«شهیدمرتضی مطهری» می نویسد:امام صادق(ع) برای اولین بار محل قبر علی (ع) را آشکار فرمود. همین صفوان معروفی که شما در زیارت عاشورا دعایی میخوانید که در سند آن نام او آمده است میگوید من خدمت امام صادق در کوفه بودم ایشان ما را آورد سر قبر علی(ع) و فرمود قبر علی(ع) اینجاست،«تا صد سال بعد از وفات علی هم قبر علی از ترس خوارج مخفی بود»
«مدت امامت حضرت علی»:۳۰ سال
«مدت خلافت حضرت علی»:۴ سال و ۹ ماه
شهادت : (۶ ۳سالگی)سال چهل هجری روز ۲۱ ماه مبارک رمضان، در مسجد کوفه ، توسط ابن ملجم مرادی (یکی از خوارج)
رنج های فاطمه زهرا سلام الله علیها
سیزده جمادی الاولی به روایتی مصادف با شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) بانوی دو عالم است؛ واقعهای که تحمل روزگار را برای حضرت علی (ع) به مراتب دشوارتر از پیش ساخت؛ اما روایت مولاعلی از آن دوران و مظلومیت فاطمه چه بود؟
فاطمه علیها السلام در روزهای آخر زندگی، «اسماء بنت عمیس» را فراخواند و فرمود: «دوست ندارم بر پیکر زن پارچه ای بیفکنند و اندام وی زیر آن نمایان باشد.» اسماء پاسخ داد: «نه من چیزی به تو نشان خواهم داد که در حبشه دیدم» سپس چند شاخه تر خواست، آنها را خم کرد و پارچه ای بر روی آن کشید و تابوت گونه ساخت.
فاطمه (ع) فرمود: «چه چیز خوبی است پیکر زن و مرد قابل تشخیص نست. ای اسماء! هنگامی که جان دادم تو مرا غسل بده و نگذار کسی نزد جنازه من بیابد.» این اولین تابوتی بود که در اسلام ساخته شد و هنگامی که فاطمه ( ع) آن را دید تبسمی کرد که تنها تبسم او بعد از وفات پدرش رسول خدا صلی الله علیه و آله بود.
بیماری فاطمه (ع) روز بروز سخت تر می شد، فرزندان زهرا سلام الله علیها بخاطر مادرشان بشدت نگران بودند و دل پاک علی (ع از اندوه فاطمه سلام الله علیها در خون نشسته بود. روز جدایی، زهرا (ع) وصایای خود را به علی علیه اسلام بیان فرمود و او به شدت گریست. فاطمه (ع) ضمن سفارش فرزندانش به علی (ع) فرمود: «یا علی! مرا شبانه غسل بده، کفن کن و به خاک بسپار، آن هنگام که چشمها در خواب است. دوست ندارم کسانی که حقم را غصب کردند به تشییع جنازه من حاضر شوند و یا بر من نماز بخوانند. »
هنگامی که شهادت فاطمه سلام الله علیها نزدیک شد، به «سلمی» فرمود تا مقداری آب آورد. زهرا سلام الله علیها غسل کرد و به خوبی بدن خود را شستشو داد، لباس های نوی خود را خواست و آنها را پوشید؛ سپس از سلمی خواست تا رختخوابش را وسط حجره بگستراند آنگاه رو به قبله دراز کشید؛ دست ها را زیر صورت نهاد و فرمود: «من هم اکنون قبض روح خواهم شد. خود را پاکیزه کرده ام کسی مرا برهنه نکند. »
پس از شهادت فاطمه (ع) حسن و حسین (ع) وارد خانه شدند و سراغ مادرشان را گرفتند، گفتند اکنون هنگام استراحت مادر ما نیست اسماء به آنان گفت: «عزیزانم! مادرتان از دنیا رفت.»
حسن و حسین (ع) روی جنازه مادر افتادند و آن را می بوسیدند و گریه می کردند. حسن (ع) می گفت مادرجان با من سخن بگو. حسین (ع) می گفت مادر جان من حسین توام، قبل از آنکه بخاطر غم فراقت روح از بدنم جدا شود با من سخن بگو.
یتیمان زهرا (س) به جانب مسجد شتافتند تا پدرشان را از مرگ غم انگیز مادر با خبر کنند. وقتی خبر وفات زهرا (س) به علی (ع) رسید از شدت غم و اندوه بیتاب شد و فرمود ای دختر پیامبر (ص) تو تسلی بخش من بودی بعد از تو از که تسلیت بجویم.
صدای شیون یتیمان زهرا (س) آوای جانسوز عزا بود که بگوش مردم مدینه رسید. «عده ای ازخواص بنی هاشم به درون خانه رفتند،» مردم مدینه نیز بیرون خانه اجتماع کردند و در حالی که بشدت می گریستند منتظر بودند جنازه زهرا (س) را از خانه بیرون آورند تا در تشییع جنازه شرکت کنند ناگاه ابوذر از خانه خارج شد و گفت پراکنده شوید چون تشییع جنازه به تأخیر افتاد.
شبانگاه علی علیه السلام پیکر پاک فاطمه (س) را غسل داد. در هنگام غسل فاطمه، اسماء نیز با علی (ع) همراه بود.
تنی چند از پاک مردان و رازداران اهل بیت چون سلمان فارسی، مقداد، ابوذر، عمار و حذیفه، عبدالله بن مسعود ، عباس و عقیل همراه حسن و حسین و علی (س) نماز گزاردند.
شبانه فاطمه (س) رادفن کردند، علی (ع) او را بخاک سپرد و اجازه نداد تا ابوبکر بر جنازه او حاضر شود علی علیه السلام جایگاه زهرا (ع) را با زمین یکسان ساخت تا مزارش شناخته نشود و به روایتی صورت چند قبر بنا کرد تا مزار واقعی مخفی بماند.
علی و فاطمه علیهما السلام از زبان یکدیگر
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله پس از ازدواج حضرت علی و فاطمه علیهما السلام و سپری شدن مراسم عروسی، ابتدا از علی علیه السلام پرسیدند: همسرت فاطمه علیها السلام را چگونه یافتی؟ امام پاسخ داد: «نعم العون علی طاعة الله; در اطاعت کردن از خدا خوب یار و یاوری است.» سپس از دختر خود، فاطمه علیها السلام پرسیدند: شوهرت را چگونه یافتی؟ آن حضرت پاسخ داد: «خیر بعل؛ بهترین شوهراست. »
زحمات فاطمه علیها السلام در منزل
به دنبال تقسیم کار پیامبر صلی الله علیه و آله بین حضرت زهرا علیها السلام و علی علیه السلام و واگذاری کارهای داخل منزل به فاطمه علیها السلام، گرچه علی علیه السلام نیز در کمک به همسرش از هیچ کوششی دریغ نمی کرد، اما در عین حال انجام تمام کارهای منزل برای فاطمه علیها السلام باری گران بود. برای کاهش زحمت های منزل، علی علیه السلام راه حلی به فاطمه پیشنهاد می کند.
آن حضرت بعدها این ماجرا را چنین نقل فرمود: «فاطمه زهرا علیها السلام، عزیزترین عزیزان رسول خدا صلی الله علیه و آله در خانه من بود. فاطمه علیها السلام آنقدر با آسیاب آرد کرد تا دست هایش پینه بست و آنقدر از چاه آب کشید که اثر آن بر سینه اش باقی مانده بود و به اندازهای خانه را روبید تا اینکه لباس هایش غبار آلود شد، و آن قدر زیر دیگ آتش بر افروخت تا لباسش کثیف و گرد آلود گردید و به همین علت، به سختی و زحمت افتاد. روزی شنیدم چند غلام خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آورده اند. به فاطمه گفتم: وقتی خدمت پدر رفتی از او خادمی بخواه تا در کارها مدد رسان تو باشد و از این همه رنج و محنت آسوده شوی.
فاطمه زهرا علیها السلام خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت. ملاحظه کرد که گروهی با ایشان مشغول بحث و گفت و گو هستند. لذا بدون اینکه با پدر سخنی بگوید از شرم و حیا بازگشت. چون رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانست که فاطمه علیها السلام برای حاجت و نیازی مراجعه کرده است، خود به منزل ما آمد. ما در بستر استراحت بودیم، وی بالای سر فاطمه علیها السلام نشست و فاطمه علیها السلام از جهت شرم و حیا سر خود را زیر رخت خواب کرد.
حضرت فرمود: فاطمه جان! برای چه منظوری نزد من آمدی؟ او دو مرتبه سؤال فرمود و فاطمه ساکت بود.
عرض کردم: ای رسول خدا! من علت را برای شما عرض می کنم . فاطمه آن قدر سنگ آسیاب را چرخانده که دستش پینه بسته و آن قدر آب کشیده که بر سینه اش اثر آن باقی مانده و آن قدر خانه را جاروب کرده که لباسش خاک آلود شده، و آن قدر آتش در زیر دیگ افروخته که پیراهن او کثیف شده و بوی دود گرفته است. شنیدیم که غلامان و خادمان چندی را خدمت شما آوردند، به فاطمه علیها السلام گفتم: به سراغ پدر خود رفته، از ایشان خدمت کاری بخواه تا تو را کمک کند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «الا ادلکما علی خیر مما سالتما. اذا اخذتما مضاجعکما تکبرا اربعا وثلاثین وتسبحا ثلاثا وثلاثین وتحمدا ثلاثا وثلاثین فهو خیر لکما من خادم یخدمکما؛ شما را از مطلبی آگاه کنم که برای شما از خادمی که خواستید بهتر است . وقتی از خواب برخاستید (دربعضی روایات است وقتی به رختخواب رفتید) سی و چهار مرتبه «الله اکبر»، سی و سه بار «سبحان الله » و سی و سه بار «الحمد لله » بگویید، این برای شما از خادمی که به شما خدمت کند بهتر است.»
آنگاه فاطمه سر خود را بیرون آورد و سه بار فرمود: «رضیت عن الله ورسوله؛ از خدا و رسول او راضی و خشنود شدم. »
عیادت ناتمام
وقتی عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله برای عیادت فاطمه علیها السلام به منزل علی علیه السلام آمد، به دلیل سالت شدید آن حضرت و ممنوع الملاقات بودن ایشان، موفق به عیادت آن عزیز نشد. به منزل خود بازگشت و پیکی روانه منزل علی علیه السلام کرد، تا به علی علیه السلام این پیغام را برساند: «آن گونه که من احساس می کنم، فاطمه علیها السلام روزهای پایان عمر خود را می گذراند و اول کسی است که به پیامبر صلی الله علیه و آله ملحق می شود. من پیشنهاد می کنم در صورت رحلت ایشان، مهاجرین و انصار را خبر کنید تا در مراسم نماز و دفن آن حضرت شرکت کنند، که این کار، هم باعث فیض معنوی و ثواب حاضران است، و هم باعث تقویت شعائر دینی.»
علی علیه السلام در پاسخ به پیشنهاد عمویش عباس بن عبد المطلب، فرستاده ای به نزد او روانه کرد تا این پیام را برساند: «ابلغ عمی السلام وقل لا عدمت اشفاقک وتحیتک وقد عرفت مشورتک ولرایک فضله. ان فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه و آله لم تزل مظلومة من حقها ممنوعة وعن میراثها مدفوعة. لم تحفظ فیها وصیة رسول الله صلی الله علیه و آله ولا رعی فیها حقه ولا حق الله عزوجل وکفی بالله حاکما ومن الظالمین منتقما وانا اسالک یا عم ان تسمح لی بترک ما اشرت به فانها وصتنی بستر امرها; سلام مرا به عمویم برسان و بگو: خیر خواهی شما را فراموش نمی کنم.
نظر شما را به خوبی دریافتم و البته احترام آن - در جای خود - محفوظ است . فاطمه علیها السلام همیشه مظلوم واقع شده، و از حق خود بازداشته شد و از ارث خود بی بهره گردید. سفارش رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد او عمل نشد و حقی که خدا و رسول او در مورد فاطمه علیها السلام داشتند، رعایت نگردید و خداوند برای حکمرانی و انتقام از ظالمین [ما را] بس است.
عموی گرامی! از شما می خواهم به من رخصت دهید که به نظر شما عمل نکنم، چرا که فاطمه علیها السلام خودش به من وصیت کرده است که امر [کفن و دفن] او مخفی باشد.»
وقتی که فرستاده عباس با این پیام به سوی او بازگشت، عباس گفت: غفران الهی نثار فرزند برادرم که البته او آمرزیده است. به راستی که نظر او بدون اشکال و صحیح است. برای عبد المطلب فرزندی با برکت تر از علی علیه السلام زاده نشد، مگر پیامبر صلی الله علیه و آله...
غزل جدایی
آن گاه که فاطمه زهرا علیها السلام احساس کرد زمان رحلتش فرا رسیده است، در حالی که در بستر بیماری آرمیده بود خطاب به علی علیه السلام فرمود: «یا ابن عم، انه قد نعیت الی نفسی واننی لا اری ما بی الا اننی لاحق بابی ساعة بعد ساعة وانا اوصیک باشیاء فی قلبی; ای پسر عمو! خبر مرگ به من رسیده و آنگونه که در می یابم پس از اندک زمانی، به پدرم ملحق می شوم، آنچه را در دل دارم به تو وصیت می کنم.»
علی علیه السلام به فاطمه علیها السلام فرمود: «اوصینی بما احببت یا بنت رسول الله؛ ای دخت رسول خدا! آنچه دوست داری وصیت کن.»
آنگاه علی علیه السلام کنار سر فاطمه علیها السلام نشست و به آنان که در اتاق بودند فرمود بیرون روند. سپس فاطمه علیها السلام به علی علیه السلام فرمود: «یا ابن عم!، ما عهدتنی کاذبة ولاخائنة ولا خالفتک منذ عاشرتنی؛ ای پسر عمو! از روزی که با من زندگی کردی، از من دروغ و خیانت ندیدی و هیچ گاه با تو مخالفت ننمودم.»
و علی علیه السلام در پاسخش چنین گفت: «معاذ الله انت اعلم بالله وابر واتقی واکرم واشد خوفا من الله [من] ان اوبخک بمخالفتی . قد عز علی مفارقتک وتفقدک، الا انه امر لابد منه. والله جددت علی مصیبة رسول الله وقد عظمت وفاتک وفقدک فانا لله وانا الیه راجعون من مصیبة ما افجعها وآلمها وامضها واحزنها، هذه والله مصیبة لا عزاءلها ورزیة لا خلف لها؛ نه، هرگز! تو نسبت به خداوند آگاه تر، نیکوکارتر، پرهیزگارتر، گرامی تر، و خائف تر از آن هستی که تو را به عنوان مخالفت با من سرزنش کنم . جدایی و فقدان تو برای من بسیار سخت است. ولی چه باید کرد که چاره ای برای مرگ نیست. سوگند به خدا، مصیبت رسول خدا برای من تازه شد و وفات و فقدان تو، [برای من] بسیار بزرگ [و دشوار] است.
پس «انا لله وانا الیه راجعون » از مصیبتی که بسیار دلخراش و دردناک و دشوار و اندوه آور است. به خدا قسم! این مصیبتی است که تسلیت [و آرامش] ندارد و حادثه جانسوزی است که جبران ناپذیر است.»
سپس مدتی با هم گریستند و علی علیه السلام سر فاطمه علیها السلام را به سینه چسبانید و فرمود: «اوصینی بما شئت فانک تجدنی فیما امضی کما امرتنی به واختار امرک علی امری؛ آنچه می خواهی وصیت کن، همانا مرا آن گونه خواهی یافت که به وصیت تو بخوبی عمل کنم و امر تو را بر امر خودم مقدم می دارم.»
سپس فاطمه علیها السلام به بیان وصایای خود پرداخت .
فراق
پس از شهادت حضرت زهرا علیها السلام، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام از شهادت مادر خود با خبر شدند، اسماء به حسنین علیهما السلام گفت: به نزد پدرتان علی علیه السلام روید و خبر شهادت فاطمه علیها السلام را به او رسانید. حسنین علیهما السلام از خانه بیرون آمدند و در حالی که فریاد می زدند: «یا محمداه! یا احمداه! الیوم جدد لنا موتک اذ ماتت امنا»، وارد مسجد شدند و علی علیه السلام را که در مسجد بود، از شهادت فاطمه علیها السلام آگاه نمودند.
علی علیه السلام با شنیدن این خبر، آنچنان دگرگون شد که بی حال افتاد. آب به صورتش پاشیدند و به حال آمد. با سوز و گداز فرمود: «بمن العزاء یا بنت محمد کنت بک اتعزی ففیم العزاء من بعدک؛ ای دختر محمد صلی الله علیه و آله! به چه کسی خود را تسلیت دهم. [تا زنده بودی] مصیبتم را به تو تسلیت می دادم، اکنون پس از تو چگونه آرام و قرار گیرم؟ »
سوگ علی برفراق زهرا
علی علیه السلام پس از به خاک سپاری یار دیرینه و همراه روزگار خوشی ها و تلخی های خود، در کنار تربت آن عزیز، با رسول خدا چنین درد دل کرد: «السلام علیک یا رسول الله عنی. والسلام علیک عن ابنتک و زائرتک والبائتة فی الثری ببقعتک والمختار الله لها سرعة اللحاق بک. قل یا رسول الله عن صفیتک صبری وعفا عن سیدة نساء العالمین تجلدی. الا ان لی فی التاسی بسنتک فی فرقتک موضع تعز فلقد وسدتک فی ملحودة قبرک وماضت نفسک بین نحری وصدری. بلی وفی کتاب الله [لی] انعم القبول «انا لله وانا الیه راجعون» قد استرجعت الودیعة واخذت الرهینة واخلست الزهراء فما اقبح الخضراء والغبراء، اما حزنی فسرمد واما لیلی فمسهد.
و هم لا یبرح من قلبی او یختار الله لی دارک التی انت فیها مقیم. کمد مقیح و هم مهیج. سرعان ما فرق بیننا والی الله اشکو وستنبئک ابنتک بتظافر امتک علی هضمها. فاحفها السؤال والستخبرها الحال. فکم من غلیل معتلج بصدرها لم تجد الی بثه سبیلا . وستقول ویحکم الله وهو خیر الحاکمین. سلام مودع لا قال ولا سئم. فان انصرف فلا عن ملالة وان اقم فلا عن سوء ظن بما وعد الله الصابرین . واها واها والصبر ایمن و اجمل.
ولولا غلبة المستولین لجعلت المقام واللبث لزاما معکوفا ولاعولت اعوال الثکلی علی جلیل الرزیة. فبعین الله تدفن ابنتک سرا وتهضم حقها وتمنع ارثها ولم یتباعد العهد ولم یخلف منک الذکر والی الله یا رسول الله المشتکی و فیک یا رسول الله احسن العزاء. صلی الله علیک و علیها السلام والرضوان.
ای پیغمبر خدا! از من و از دخترت که به دیدن تو آمده و در کنار تو زیر خاک خفته است، بر تو درود باد! همان که خداوند سرعت ملحق شدنش به تو را اختیار کرد. ای رسول خدا! پس از دختر برگزیده ات شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتن داری من به خاطر سیده زنان جهان از دست رفته است. اما برای من پیروی از سنت تو [که همان صبر باشد] در جدایی تو موجب تسلیت است. [ای پیامبر خدا!] تو را به دست خود در دل خاک سپردم! و تو بر روی سینه من جان دادی! آری، قرآن خبر داده است که همه از خدائیم و به سوی او باز می گردیم. اکنون امانت به صاحبش رسید، و آنچه در گرو بود گرفته شد و زهرا از دست رفت. [پس از او] آسمان و زمین زشت می نماید و هیچگاه اندوه دلم نمی گشاید و شبم بی خواب است و غم از دلم نمی رود، تا خدا مرا در جوار تو ساکن گرداند.
[مرگ زهرا] ضربتی بود که دل را خسته و غصه را پیوسته گردانید، چه زود جمع ما به پریشانی کشیده شد . شکایت [خود را] به خدا می برم و دخترت خواهد گفت که امتت پس از تو با وی چه ستم ها کردند. آنچه خواهی از او بپرس و احوال را از او جویا شو. تا سر دل بر تو گشاید و خونی که خورده است بیرون آید . او به زودی خواهد گفت و خدا که بهترین داور است [میان او و ستمکاران داوری] نماید.
[سلامی که به تو می دهم] سلام وداع کننده است نه از روی ملالت و کسالت . اگر می ورم ملول [و خسته جان] نیستم و اگر می مانم به وعده خدا بد گمان نیستم، به خاطر وعده ای که خداوند به شکیبایان داده است. در انتظار پاداش می مانم که شکیبایی نیکوتر است.
اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود برای همیشه در کنار قبرت می ماندم و در این مصیبت بزرگ چون فرزند مرده جوی اشک از دیدگانم می راندم.
خدا گواه است که دخترت پنهانی به خاک می رود و در حالی که هنوز روزی چند از مرگ تو نگذشته، و نام تو از زبان ها نرفته، حق او برده می شود و از میراث او منع می شود.
ای رسول خدا! شکایت را به سوی خدا می برم و دل را به یاد تو خوش می دارم، که درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه. »/بنقل ازتابناک.
قبرفاطمه زهرکجاست؟
قوال مختلف درباره محل دفن حضرت فاطمه(س)
۱-خانه خودش
عدهای گفته اند: فاطمه را در خانهاش دفن کردند
ودلیلش را سلام امیرالمؤمنین(ع) می دانند که حضرت پس از دفن بدن فاطمه، از جای برخاست و رو به قبر پیامبر گفت: درود من و دخترت بر تو باد ای فرستاده الهی که اکنون دخترت در جوار تو فرود آمده است./نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، ص۶۵۲، خطبه۱۹۵
شیخ صدوق مینویسد: برایم ثابت شده که فاطمه را در خانهاش به خاک سپردهاند و پس از آنکه مسجد را توسعه دادند، قبر آن بانو در مسجد واقع شد. من سالی که به سفر حج رفتم، در مدینه رو به سوی خانه فاطمه ـ که از استوانه رو به روی باب جبرئیل تا پشت خظیره مرقد نبوی است ـ کردم و در آنجا زیارت فاطمه را به جای آوردم./من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۲، ص۴۶۹ و ۹۰۶
شیخ طوسی یادآور میشود: قبر فاطمه را در خانه پیامبر میتوانی زیارت کنی و برخی او را در خانهاش مدفون میدانند. این دو قول از نظر من، به هم نزدیکاند و بهتر است حضرت در هر دو مکان زیارت شوند، ولی روایت دفن فاطمه در بقیع از صحت دور است./بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۱۹۶ ـ ۱۹۷/ فاطمه زهرا، علامه سید محمد حسین فضل الله، ص۹۶
«خانه فاطمه» در مجاورت روضه پیامبر است.
۲-روضه رسول الله
بعضی گفتهاند آن پیکر دخترپیامبر(فاطمه)در روضه رسول خدا دفن است. مجلسی از محمد بن همام نقل کرده که وی گفت: حضرت علی، فاطمه را در روضه پیامبر مدفون ساخت، ولی آثار قبر را از بین برد.
مجلسی بنقل از «فضه»کنیز آنحضرت می نویسد: در روضه پیامبر بر فاطمه نماز خواندند و در همانجا دفن شد.
قبررسول الله
شیخ طوسی میگوید: از جمله شواهدی که میتوان برای این احتمال اقامه کرد، حدیثی است که از رسول خدا(ص) نقل شده است :بین قبر من و منبرم، روضهای از روضههای بهشت وجود دارد.
حضرت علی در روضه نبی اکرم(ص) بر فاطمه نماز خواند، سپس پیامبر را مخاطب ساخت و فرمود: سلام من بر تو و دخترت باد یا رسول الله که در جوارت دفن است./بحارالانوار، ج ۴۳، ص۱۸۵
۳-بقیع
برخی مزارش را در بقیع میدانند؛ از جمله اربلی در کشف الغمه و سیدمرتضی در عیون المعجزات. اهل سنت نیز بر این باورند. آنان مزاری را که در کنار مرقد چهار امام قرار دارد، مدفن فاطمه زهرا(س) میدانند. علامه مجلسی مینویسد: چون علی، فاطمه را به مصلّا آورد و نماز خواند، دستها را به سوی آسمان بلند کرد و گفت پروردگارا! اینک فاطمه دختر پیامبر توست که او را از ظلمات دنیا به سوی نورانیّت آخرت حمل کردم. در این وقت، منادی ندا در داد که بقعه بقیع، محل دفن است و به سوی آن بروید. وقتی امیرالمؤمنین به آنجا رسید، دید قبری ساخته و لحدی پرداختهاند. پس پیکر فاطمه را آنجا به خاک سپرد.
ابن جوزی هم مینویسد: فاطمه در بقیع مدفون است و این مطلب را شاید از آنجا استفاده کردهاند که علی بن ابیطالب صورت چهل قبر جدید را در بقیع احداث کرد و چون مخالفان خواستند قبور جدید را مورد تعرّض قرار دهند، آن حضرت عصبانی شد وآنها را تهدید به قتل کرد و با این وصف مشخص میشود که یکی از مزارها به فاطمه(س) تعلق دارد.
علامه نور الدین سمهودی میگوید: ارجح آن است که تربت شریفش در بقیع است، ولی گفتهاند قبری که در بقیع وجود دارد، قبر فاطمه بنت اسد(مادرحضرت علی) است نه حضرت فاطمه(س)./ اخبار مدینه-خلاصه الوفاء باخبار دار المصطفی- ص۲۹۱٫
۴-خانه عقیل
عدهای چون ابن سعد، صاحب طبقات، خاطرنشان کردهاند که فاطمه در خانه عقیل دفن شده است.(طبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۲۰؛ اخبار مدینه، ص ۲۹۰)
***
دیدگاه علامه حسن زاده آملی درباره قبرفاطمه زهرا
شیعیان و دوستداران فاطمه زهرا(س) همواره مشتاق بوده اند که بدانند مزار آن حضرت کجاست و هر محبی که پای به مدینه الرسول مینهد، شیدا و سرگردان بین بقیع و قبر رسول طواف میکند براستی چه کسی است که پرده از این راز سربه مهر برکشد؟ علامه حسنزاده آملی با استفاده از علوم خاصه نظراتی جالب در این زمینه دارد.
در کلمه ۳۴۵ از جلد سوم کتاب هزار ویک کلمه اثرحضرت علامه حسن زاده آملی نکته جالبی درباره محل قبر حضرت فاطمه(درود خدا بر او باد) آمده است.
علامه حسن زاده در این اثر عرفانی و اخلاقی، نوشته اند:«حق این است که قبر حضرت فاطمه بنت رسولالله (صلوات الله علیهما ) در مدینه در بقعه رسو ل الله و در جوار آن حضرت است.
«بقیع»قبرکدام فاطمه؟
و آن قبری که در بقیع به نام فاطمه شهرت دارد قبر فاطمه بنت اسد مادر امام امیرالمومنین علی (علیه السلام) است. بعضی از صاحبدلان به طریق خاصی از علم جفر نیز جواب گرفتهاند که (جای قبر، خانه شفیع جمیع امت است) و صورت لوح آن این است: یا علیم قبر فاطمه زهراء -علیها السلام-مختار دویست نهج البلاغه این است: «و من کلام له (علیه السلام) عند دفن سیده النساء فاطمه علیهاالسلام: السلام علیک یا رسول الله عنی و عن ابنتک النازله فی جوارک ….»به چند سطری که در صحیفه مصادر نهج البلاغه نگاشته ایم،التفات بفرمایید….
***
علت مخفی ماندن قبر فاطمه زهرا(س)
بر اساس روایات متعدد ، خود حضرت فاطمه تصمیم گرفته بودند که قبرشان مخفی بماند و از همین رهگذر بود که علی بن ابی طالب علیه السلام فاطمه را در تاریکی شب به خاک سپرد و قبرش را مخفی نمود. و برای اینکه دشمنان نتوانند موضع حقیقی قبر را تشخیص دهند صورت چهل قبر تازه در مدینه احداث کرد تا کاملا در اشتباه واقع شوند. گر چه خود حضرت علی (ع) و فرزندان حضرت زهرا علیهاسلام ، جایگاه دفن حضرت زهرا (س) را می دانستند ولی سفارش های فاطمه (س) در مورد اخفاء قبر به طوری جدی و مؤکد بود که هیچ یک از آنان حاضر نشدند آن را معرفی کنند حتی کاری نکردند که از آثار و قرائن موضع قبر شناخته شود. ائمه اطهار هم یقینا از موضع قبر مطلع بودند ولی اجازه نداشتند که این سر الهی را آشکار سازند.۱
ولی در عین حال اهل تحقیق از آن صرف نظر نکردند؛ و بعضی از نقاط را به عنوان محل دفن حضرت زهرا سلام الله علیها (با توجه به قرائن و شواهد) معرفی نموده اند.
۱ـ بعضی گفته اند در روضه رسول خدا (یعنی ما بین بیت پیامبر رسول خدا (ص) تا منبر ایشان) مدفون است.
مجلسی از محمد بن همام نقل کرده که گفت: علی (علیه السلام) فاطمه را در روضه پیامبر مدفون ساخت ولی آثار قبر را بکلی از بین برد. باز مجلسی از فضه کنیز زهرا (س) روایت کرده که در روضه رسول خدا (ص) بر فاطمه نماز خواندند و همانجا مدفون شد.
شیخ طوسی می فرماید: ظاهرا فاطمه (س) را در روضه پیغمبر دفن کرده اند و از جمله شواهدی که می توان برای این احتمال اقامه کرد حدیثی است که از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود بین قبر من و منبرم روضه ای است از روضه های بهشت. و امام صادق فرمود چون قبر فاطمه صلوات الله علیها بین قبر و منبر پیغمبر است و قبر حضرت فاطمه باغی است از باغهای بهشت. ۲
شاهد دوم اینکه نوشتند علی علیه السلام در روضه پیغمبر بر فاطمه نماز خواند سپس پیغمبر را مخاطب ساخت و فرمود: « سلام من و دخترت که در جوارت مدفون گشته است بر تو باد یا رسول الله » .
۲ـ احتمال دوم: مجلسی، از ابن بابویه نقل کرده که فرمود: نزد من به صحت رسیده که فاطمه (س) را در خانه اش مدفون نمودند بعد از آنکه بنی امیه مسجد را توسعه دادند قبر فاطمه در مسجد واقع شد. در این زمینه روایات زیادی هم داریم ۳
۳ـ احتمال سوم: صاحب کشف الغمه می نویسد: « مشهور آن ا ست که فاطمه علیها سلام را در بقیع دفن کردند ». ۴
در میان سه احتمال، احتمال اول و دوم دارای قرائن بیشتری است.
در هر حال آن حضرت وصیت کردند تا قبرشان مخفی بماند و این کار را به عنوان اظهار مخالفت و نشان دادن مظلومیت خود در برابر خلفاء انجام دادند./حوزه
پاورقی
اینکه در هنگام حمله مهاجمان به درِ خانه امام علی(ع) جهت گرفتن بیعت با خلیفه پس از پیامبر گرامی اسلام(ص) از ایشان، چرا آن حضرت از همسرشان حضرت زهرا(س) حمایت نکردند از جمله سوالات مطرح در اذهان بسیاری از افراد است که با مراجعه به اسناد تاریخی میتوان به دلایل مختلف آن دست یافت.
مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم با ارسال پرسش و پاسخی در این رابطه به برخی از دلایل این موضوع اشاره کرده است که در ادامه متن آنها میآید:
چرا امام علی با آن همه شجاعت از حضرت فاطمه دفاع نکرد؟
بحث درباره دفاع از مظلومیت حضرت زهرا(س) توسط امام علی(ع) مبتنی بر این است که رویکرد و سکوت امیرالمومنین(ع) در برابر خلفا را مورد برسی قرار دهیم، زیرا این امر بخشی از همان سیاست است.
سکوت امام علی(ع) در برابر خلفا در راستای حفظ دین و وحدت اسلامی و فراهم نبودن شرایط قیام بود. از این رو آن حضرت بارها از وضع موجود و ظلمهایی که بر خاندان ایشان روا داشته شد، شکایت کردند.
حضرت علی(ع)، در خطبه «شقشقیه» از کتاب نهج البلاغه، خود علل سکوتشان در برابر خلفا را بیان کردهاند:
«من ردای خلافت را رها ساختم، دامن خود را از آن در پیچیدم (کنار رفتم)، در حالی که در این اندیشه فرو رفته بودم که آیا با دست تنها (بدون یاور) به پاخیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پرخفقان و ظلمتی که پدید آوردهاند، صبر کنم؟ محیطی که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را مانند واپسین دم زندگی به رنج وا میدارد. (عاقبت) دیدم بردباری و صبر، به عقل و خِرَد نزدیکتر است، شکیبایی ورزیدم، ولی به کسی میماندم که خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود میدیدم میراثم را به غارت میبرند».(۱)
این سخنان را امام در وضعی بیان کردند که دین اسلام در خطر بود و جهان اسلام نیز نیاز به وحدت داشت، زیرا هم در حوزه اسلام عواملی تهدید کننده وجود داشت و هم دشمن خارجی جهان اسلام را تهدید میکرد.
خطرها را میتوان به این ترتیب دسته بندی کرد:
۱- اگر حضرت علی(ع) با توسل به قدرت و قیام مسلحانه درصدد قبضه حکومت و خلافت بر میآمدند، بسیاری از عزیزانی را که از جان و دل به امامت و رهبری ایشان معتقد بودند، از دست میدادند.
۲- از آن جا که بسیاری از گروهها و قبایلی که در سالهای آخر عمر پیامبر(ص) مسلمان شده بودند، هنوز آموزشهای لازم اسلامی را ندیده بودند، پرچم «ارتداد» و بازگشت به بت پرستی را برمیافراشتند و بنابراین عملا با حکومت اسلامی مخالفت میکردند و این خطری جدی بود.
۳- علاوه بر خطر مرتدین، مدعیان نبوت و پیامبران دروغین مانند «مسلیمه کذاب»، «طلیحه» و «سجاح» نیز در صحنه ظاهر شده و هر کدام طرفداران و نیروهایی دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدینه را داشتند که با همکاری و اتحاد مسلمانان پس از زحماتی نیروهای آنان شکست خوردند.
۴- خطر حمله احتمالی رومیان نیز میتوانست مایه نگرانی دیگری برای جبهه مسلمانان باشد؛ زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با رومیان رو در رو درگیر شده بودند و آنان مسلمانان را خطری جدی تلقی میکردند و در پی فرصتی بودند که به مرکز اسلام حمله کنند. در چنین وضعی بود که امام علی(ع) در جای دیگر از حفظ دین و وحدت اسلامی سخن گفتند:
«به خدا سوگند، هرگز فکر نمیکردم که عرب خلافت را از خاندان پیامبر (ص) بگیرد یا مرا از آن باز دارد. مرا به تعجب وانداشت جز توجه مردم به دیگری که دست او را به عنوان بیعت میفشردند. از این رو، دست نگاه داشتم. دیدم که گروهی از مردم از اسلام بازگشتهاند و میخواهند آیین محمد(ص) را محو کنند. ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمانان نشتابم، رخنه و ویرانی در پیکر آن مشاهده کنم که مصیبت و اندوه آن بر من بالاتر و بزرگتر از حکومت چند روزهای است که به زودی مانند سراب یا ابر از میان میرود. پس به مقابله با این حوادث برخاستم. مسلمانان را یاری کردم تا آن که باطل محو شد و آرامش به آغوش اسلام بازگشت.(۲)
با در نظر گرفتن نکات یاد شده، روشن میشود که چرا امام(ع) بعد از آن که مکرر حق خود را درخواست کرد و شدیدا بر غاصبان حقش اعتراض کرد، اما صبر را بر قیام ترجیح داد و با صبر، تحمل، تدبیر و دوراندیشی، جامعه اسلامی را از خطرهای بزرگ نجات داد. اگر علاقهای به اتحاد مسلمانان نداشت و از عواقب وخیم اختلاف و دودستگی نمیترسید، هرگز اجازه نمیداد رهبری مسلمانان از دست اوصیا و خلفای راستین پیامبر خارج شود و به دست دیگران افتد.
سکوت امام علی(ع) در برابر شکنجه حضرت زهرا(س) نیز در راستای سکوت ۲۵ ساله امام شکل گرفته است. عدم دفاع امام مبتنی بر ترس از مرگ و یا بی اعتنایی در برابر شکنجه حضرت زهرا(س) نبود، بلکه سکوت امام بدان جهت بود که شرایط دفاع فراهم نبود. امام قدرت لازم برای احقاق حقوق از نظر اجتماعی و یاران را نداشت. نحوه بیعت گرفت از امام و هجوم افراد حکومت به خانه علی(ع) نشان میدهد که علی(ع) قدرت دفاع از حضرت زهرا(س) را نداشت. حضرت نمیتوانست در برابر ظلمی که به حضرت فاطمه(س) روا داشتند، اقدامی کند.
آیتالله جعفر سبحانی در کتاب «فروغ ولایت»می نویسد:بعد از شکلگیری سقیفه، «عمر» به همراه برخی افراد دیگر به دستور ابابکر به خانه علی(ع) هجوم بردند تا از حضرت و تعداد کمی که متحصن شده بودند، بیعت گیرند.
مأموران خلیفه خطاب به متحصنان گفتند:«هرچه زودتر خانه را ترک کنند، ولی آنان از خانه بیرون نیامدند. در این هنگام مأمور خلیفه هیزم خواست تا خانه را بسوزاند»
ابن عبد ربه اندلسی مینویسد:«خلیفه به عمر مأموریت داد که متحصنان را از خانه بیرون کند و اگر مقاومت کردند، با آنان بجنگد. از این رو، عمر آتشی آورد که خانه را بسوزاند.»
در این موقع با فاطمه(س) روبرو شد. دخت پیامبر(ص) به او گفت:« فرزند خطاب! آمدهای خانه ما را به آتش بکشی!؟»
عمرخطاب گفت: آری، مگر این که همچون دیگران با خلیفه بیعت کنید. مأمور خلیفه آتشی بر افروخت و پس فشاری به در آورد و وارد خانه شد، ولی با مقاومت فاطمه(س) رو به رو شد.
برخی از مورخان شیعی نوشتهاند که متأسفانه عوامل حکومت با وضعی دلخراش و دردناک حضرت علی(ع) را به مسجد بردند، که ۴۰ سال بعد، معاویه آن را به صورت طعن و انتقاد نقل میکند.
معاویه خطاب به علی(ع) گفت:«دستگاه خلافت تو را … برای بیعت به طرف مسجد کشاندند»
یعنی نه تنها در مورد حضرت فاطمه(س) بلکه حتی نسبت به خودش هم قدرت دفاع از حضرت سلب شده بود.(۳)
شکنجه حضرت زهرا(س) آن چنان بر امام سخت گذشت که امام علی(ع) بارها اظهار ناراحتی کرد تا آن جا که فرمود:بدترین درد آن است که همسر کسی شکنجه شود و شوهرش نتواند دفاع کند.
پی نوشتها:
۱- نهج البلاغه، خطبه شقشقیه.
۲- نهجالبلاغه عبده، نامهی ۶۲٫
۳- فروغ ولایت، جعفر سبحانی، قم، انتشارات صحیفه، ۱۳۶۸، ص۱۸۲ ۱۸۷٫
۴-عزالدین حسینی زنجانی، شرح خطبه حضرت زهرا(س)، قم، ناشر موسسه بوستان کتاب، ۱۳۸۳ ج ۲، ص ۳۳۲٫
۵- همان، ص ۳۳۳، ۳۳۴٫/منبع: فروردین ۱۳۹۲ایسنا
«حاج احمد عسگری» پیشکسوت سپاه و نیروهای انقلاب در گیلان ،مسئول ستاد جذب کمکهای مردمی استان گیلان در دوران دفاع مقدس، جانشین اسبق مرکزمطالعات لجستیک در دانشگاه امام حسین(ع)،مسئول اسبق بازرسی لجستیک کل سپاه ،مسئول اسبق نگهداری و تعمیرات در قرب خاتم الاانبیا(ص)، مشاورعالی لجستیک کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که اخیراً نیزبه گیلان بازگشته و بعنوان مسئول پایلوت کانون بازنشستگان سپاه ، رییس سازمان قائمین و نیز مسئول قرارگاه اقتصادمقاومتی پیامبراعظم (ص)درگیلان
مدیرعامل پتروشیمی شیراز ۳۰ مهرماه تجلیل شد و ۲۴ آبان بازداشت.
مدیرعامل پتروشیمی که لوح تقدیر(باحضوررئیس جمهور)گرفت، زندانی شد!
آیین تجلیل از صادرکنندگان نمونه کشوری امروز ۳۰ مهر۱۴۰۱ با حضور رئیس جمهور ، وزرا ، برخی از مقامات ارشد کشور و نمایندگان شرکتهای برتر در سالن اجلاس سران برگزار شد.
رئیس کل دادگستری استان فارس گفت: مدیرعامل پتروشیمی شیراز و ۲ تن از معاونین این مجموعه شامگاه چهارشنبه(۲۴ آبان ۱۴۰۱)به اتهام تبانی واختلاس بازداشت شدند.
پتروشیمی شیراز« اولین و قدیمیترین واحد پتروشیمی کشور» بوده و عمدهترین محصولات تولیدی آن شامل اوره، آمونیاک، اسید نیتریک، نیترات آمونیوم و متانول است.
در این آیین شرکت پتروشیمی شیراز برای اولین بار پس از شش دهه فعالیت به عنوان صادر کننده ممتاز ملی سال ۱۴۰۱ از میان شرکت های اوره سازکشور انتخاب و مهندس بهمئی مدیرعامل این شرکت، لوح و تندیس ویژه این مراسم را دریافت کرد.
«مدیرعامل پتروشیمی شیراز» با تبریک این رویداد مهم ابراز امیدواری کرد با همت کلیه همکاران تا پایان سال برگ زرین دیگری بر افتخارات شرکت افزوده شود./ایلنا بنقل از روابط عمومی شرکت پتروشیمی شیراز.
«محمد بهمئی» مدیرعامل پتروشیمی شیراز شد ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
با صدور حکمی محمد بهمئی به عنوان مدیرعامل پتروشیمی شیراز منصوب شد.پتروشیمی شیراز از زیر مجموعههای شرکت گروه گسترش نفت و گاز پارسیان (سهامی عام) است./چهارشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
ردای گشاد«پتروشیمی شیراز» برتن «محمد بهمئی»
شفافیت(۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱) نوشت: «محمد بهمئی» در تلاش برای کسب مدیرعاملی پتروشیمی شیراز، برآمده است. چه تضمینی وجود دارد که پتروشیمی شیراز را به محل بذل و بخشش برای تثبیت و ارتقا شغلی خود در آینده نکند؟ ردای پتروشیمی شیراز برای افرادی چون بهمئی بسیار گشاد است و قطعاً سهامداران این پتروشیمی موافق این چنین انتصاباتی نخواهند بود .
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:اشفافیت درادامه نوشت: انتصاب محمدبهمئی در پتروشیمی شیراز تکمیل کننده پازل انتصاب«محمدرضا حیدرزاده »در «پتروشیمی آریاساسول» خواهد بود و کسانیکه حکم انتصاب آنها را امضا کنند روزی بایستی پاسخگوی امضای خود باشند.
پیرو جلسه مجمع عمومی عادی سالانه شرکت پلیمر آریاساسول و با رای قاطع صاحبان سهام و نمایندگان قانونی و نیز مصوبه هیئت مدیره، محمدرضا حیدرزاده به سمت مدیرعامل این شرکت پتروشیمی منصوب شد.(چهارشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۱)
در انتخابات هیئت رئیسه کمیسیون «پتروشیمی اتحادیه اوپکس» که امروز یکشنبه مورخ ۱۲ تیرماه ۱۴۰۱ برگزار شد، «محمدرضا حیدرزاده» مدیرعامل و نایب رئیس هیأت مدیره«شرکت پلیمر آریاساسول» به عنوان رئیس کمیسیون پتروشیمی اتحادیه صادرکنندگان فرآوردههای نفت، گاز و پتروشیمی ایران انتخاب شد.
«محمد بهمئی» در«پتروشیمی امیرکبیر» ۳ ماهه برکنارشد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«محمد بهمئی»، توسط «اسماعیل لله گانی»(مدیرعامل بانک رفاه) در ٢١ شهریور ١۴٠٠ به عنوان «مدیرعامل پتروشیمی امیرکبیر» منصوب شد که پس از سه ماه توسط وزیررفاه برکنار شد.
رادیو پیام (١٠ آذر ١۴٠٠): مدیرعامل جنجالی پتروشیمی امیرکبیر برکنار شد. پس از اینکه معلوم شد محمد بهمئی مدیرعامل حاشیهساز پتروشیمی امیرکبیر برای حذف رقبا فیش های ساختگی از حقوق های نجومی را به اسم همکارانش منتشر کرده، این مدیر متخلف با دستور مستقیم وزیر تعاون کار و رفاه اجتماعی برکنار شد.
جلسه معارفه «محمد بهمئی» به عنوان «مدیرعامل پتروشیمی امیرکبیر»
آیین تکریم و معارفه مدیرعامل پتروشیمی امیرکبیر با حضور نماینده سهامدار و مدیران شرکت برگزار شد.
در این مراسم از زحمات آقای دکتر «عبدالکریم پهلوانی» تقدیر به عمل آمد و آقای محمد بهمئی به عنوان مدیرعامل جدید این مجموعه معرفی شد./ ۲۲ شهریور ۱۴۰۰
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: «عبدالکریم پهلوانی »مدیرعامل پتروشیمی امیرکبیر شد ۰۱ مرداد ۱۳۹۹
پهلوانی پیشتر مدیرعامل شرکت پالایش نفت آناهیتا، معاونت طرحهای شرکت سرمایهگذاری نفت و گاز و پتروشیمی تأمین (تاپیکو)، مدیرعامل گروه ملی فولاد ایران، مدیریت مرکز تحقیقات و توسعه مدیریت پروژه، مدیریت توسعه صنایع پتروشیمی و ... را بر عهده داشته است .
***
آیین تکریم و معارفه «مدیرعامل پتروشیمی امیرکبیر» با حضور نماینده سهامدار و مدیران شرکت برگزار شد.
مهندس بهمئی،سابقه مدیریت شرکت بازرگانی رفاه صنعت پردیس و نیز شرکت های تابعه وزارت نفت را در کارنامه خود دارد.
در این مراسم با اشاره به تغییر و تحولات صورت گرفته در دوره آقای «عبدالکریم پهلوانی»در بخش تولید و سودآوری شرکت،از اقدامات قابل توجه ایشان قدردانی شد.
مهندس محمد بهمئی«مدیرعامل جدید شرکت پتروشیمی امیرکبیر» نیز در این مراسم با تشکر از اقدامات قابل ملاحظه انجام گرفته در دوره مدیریت آقای پهلوانی در شرکت امیرکبیر؛تغییر را لازمه پویایی سازمان و حرکت رو به جلو شرکت ارزیابی کرد.وی همچنین بر ادامه و ارتقای روند ایجاد شده در شرکت و نیز توجه به نیروی انسانی به مثابه سرمایه های سازمان تاکید کرد و خواستار بهره مندی از تجربیات آقای پهلوانی در دوره مدیریت جدید شرکت شد.
«شرکت پتروشیمی امیرکبیر»در شهرستان «بندرماهشهر»(استان خوزستان)واقع شده است.
پتروشیمی شیراز« اولین و قدیمیترین واحد پتروشیمی کشور» بوده و عمدهترین محصولات تولیدی آن شامل اوره، آمونیاک، اسید نیتریک، نیترات آمونیوم و متانول است.
محمد بهمئی مدیر عامل شرکت پتروشیمی شیراز افزود: در ۶ ماه منتهی به ۳۱ شهریور امسال عدد حاصله از فروش محصولات این شرکت به حدود ۱۱۷ میلیارد ریال رسیده است.
بهمئی با بیان اینکه، میزان فروش محصولات این شرکت در نیمه اول سال گذشته حدود ۵۳ میلیارد ریال بوده است، گفت: مقایسه وضعیت فروش امسال نسبت به سال گذشته نشان دهنده افزایش ۲۱۱ درصدی یعنی حدود ۲۲ برابری فروش بوده است.
مدیرعامل پتروشیمی شیراز خاطرنشان کرد: نکته مهم و ارزشمند در رابطه با عملکرد فروش این شرکت، افزایش ۱۳۳ درصدی مبلغ فروش حاصل از صادرات محصولات طی ۶ ماه نخست امسال نسبت به دوره مشابه سال گذشته است.
او با بیان اینکه حجم فروش صادراتی ماهیانه شرکت پتروشیمی شیراز، در شهریورماه امسال به عدد ۲۳۷ هزار تن رسید، گفت: این عدد بالاترین میزان فروش ماهیانه محصولات تولیدی پتروشیمی است.
مدیرعامل شرکت پتروشیمی شیراز، گفت: امسال خوشبختانه این شرکت موفق به کسب عنوان صادرکننده ممتاز ملی و دریافت لوح و تندیس سپاس با امضای ریاست محترم جمهوری در مراسم تجلیل از صادرکنندگان نمونه کشور شد.
بهمئی گفت: پتروشیمی شیراز، اولین و قدیمیترین واحد پتروشیمی کشور بوده و عمدهترین محصولات تولیدی آن شامل اوره، آمونیاک، اسید نیتریک، نیترات آمونیوم و متانول است.
کاندیدای مجلس شورای اسلامی
استقبال بی نظیر مردم ولایتمدار رامهرمز و رامشیر عشایر و بیعت شیوخ و بزرگان عرب و طوایف وروحانیون و جانبازان و خانواده ای شهدا و نخبگان و سیل عظیم جوانان بود که فوج فوج به ایشان می پیوستند و ایشان را در این مسیر همراهی می کردند
به گزارش رهیافت جنوب(جمعه، ۱۵ آذر ۱۳۹۸ ) در ششمین روز از ثبت نام داوطلبین نمایندگی مجلس شورای اسلامی ، محمد بهمئی با شعار سفیر توسعه و اشتغال به همراه سیل عظیم هوادانش ابتدا برای ادای احترام به گلزار شهدای گمنام رامهرمز رفت و پس از این مراسم اقدام به ثبت نام در فرمانداری رامهرمز نمود.
انچه در این مراسم به چشم می خورد استقبال بی نظیر مردم ولایتمدار رامهرمز و رامشیر عشایر و بیعت شیوخ و بزرگان عرب و طوایف وروحانیون و جانبازان و خانواده ای شهدا و نخبگان و سیل عظیم جوانان بود که فوج فوج به ایشان می پیوستند و ایشان را در این مسیر همراهی می کردند .
جنوب نوشت:« محمد بهمئی» اما یکی از چهره های جوان و خوش آتیه خوزستانی است که در عین جوانی ، تجارب ذیقیمت و ارزشمندی را در سال های اخیر در عرصه های مختلف مدیریتی و نظارتی بدست آورده است و جدی ترین گزینه حوزه رامهرمز می باشد که کارشناسان از ایشان به عنوان پدیده انتخابات یاد می کنند .
نگاهی گذرا به سوابق و کارنامه اجرایی و مدیریتی «حاج محمد بهمئی» میتواند همچون چراغی باشد تا هر انسان منصفی را به ضرورت استفاده بیشتر از نیروی جوانی ، تجارب ، تخصص و تعهد وی در عرصه های مختلف مدیریتی در نظام جمهوری اسلامی اقناع کند.
سوابق مدیریتی مدیرعامل مختلس(محمدبهمئی):
رییس حراست شرکت حفاری شمال ، مدیر بازرگانی شرکت حفاری شمال ، مدیر پژوهش شرکت حفاری شمال ،مدیر بازرسی و ارزیابی عملکرد حراست شرکت ملی نفت ایران، مدیر برنامه ریزی حراست شرکت ملی نفت ایران، مدیر حراست شرکت بهینه سازی سوخت ، نماینده ویژه مدیر منابع انسانی شرکت ملی نفت ایران ،مشاور مدیر عامل و مدیر حراست شرکت مهندسی و توسعه نفت ،نماینده ویژه کمیسیون انرژی در کمیته برداشت از مخازن هیدروکربوری، مشاور مدیر عامل در امورهماهنگی های ویژه شرکت ملی حفاری ایران ،مشاور معاون امور تولید در شرکت ملی نفت ایران ،مدیر بازاریابی شرکت نفت مرکزی ایران گوشه ای از سوابق و رزومه کاری حاج محمد بهمنی است.
او از جوانان مستعد و پرتلاش است که در مدیریت ، عملیات ، تولید و حوزه های فنی در شرکت های مهم و بزرگ نفتی دارای سمت های حساس بوده است.
جنوب درپایان نوشت:آنان به خوبی می دانند که حاج محمد بهمئی اهل شعار و وعده های بی عمل و توخالی نیست. او نشان داده است که به قول و وعده های خود پایبند است و تا پای جان برای تحقق آنها تلاش خواهد کرد/پایان گزارش جنوب.
* این مدیرماجراجو(از چهره های جوان و خوش آتیه خوزستانی) دراین انتخابات ردصلاحیت شدو ازکرسی بهارستان ناکام ماند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: خبرگزاری فارس، عصر روز پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۱ نوشت که «مدیرعامل پتروشیمی شیراز» شامگاه چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۱ بازداشت شده است.
مدیرعامل پتروشیمی شیراز و ۲ تن از معاونین این مجموعه شامگاه چهارشنبه(۲۴ آبان ۱۴۰۱)بازداشت شدند.
رئیس کل دادگستری استان فارس گفت:«حجت الاسلام سید کاظم موسوی»(رئیسکل دادگستری استان فارس)درمصاحبه باخبرگزاری فارس، با بیان اینکه این اقدام در راستای اجرای نیابت قضایی دادسرای کارکان دولت انجام شد گفت: مدیرعامل پتروشیمی شیراز و ۲ تن از معاونین این مجموعه شب گذشته با هماهنگی قضایی در دادسرای انقلاب شیراز بازداشت و به تهران منتقل شدند.
«رئیسکل دادگستری استان فارس» : اتهام این افراد تبانی در معاملات دولتی و اختلاس میباشد.
شهردار تهران: گزارش «ناسا» برای ما اعتبار ندارد،ادعای ناسا را تکذیب میکنم!.
مدیرعامل شرکت دانش بنیاد تیزنگرپایش:در بررسیهای ما غلظت گاز متان به همان اندازهای بودهاست که ناسا اعلام کردهاست و در بخش جنوبیتهران حداکثر غلظت را داشتهایم...
شهرداری تهران با«ماهواره خیام» به تحقیق پرداخته که خیام قابلیت تصویر برداری از متان را ندارد
گزارش شهرداری تهران «صحت دارد» یا ناسا؟
مدیر تیزنگر: «ماهواره خیام» فقط قابلیت تفکیک مکانی در محدوده مرئی را دارد.
تحقیقی دربار «گزارش ناسا» از« آرادکوه » که شهردارتهران و رئیس شورای شهرتهران می گفتند «دروغ است»!
ابرهای متان با غلظت بالا در جنوب تهران پدیدهای است که این روزها شهرداری از وجود آن ابراز بیخبری میکند، آن هم در شرایطی که شرکتهای دانشبنیان ایرانی فعال در حوزه تحلیل تصاویر ماهوارهای بارها سعی در آگاهسازی مسئولان در این خصوص داشتهاند.
گزارش اخیر ناسا در خصوص ابرهای متان در سراسر جهان حداقل در ایران بسیار جنجال برانگیز شد به خصوص زمانی که «علیرضا زاکانی» شهردار تهران، آن را بیاعتبار عنوان کرد و گفت:" گزارش ناسا برای ما اعتبار ندارد. تیم دانشگاهی تشکیل شده تا موضوع را بررسی کند و تا به حال شرایطی که ادعای ناسا را تأیید کند، پیدا نکردیم."
شهردار تهران از تشکیل تیم دانشگاهی برای بررسی ادعای ناسا خبر میدهد اما آیا ما تا به امروز تیمی برای بررسی وضعیت آلودگیهوا نه در سطح کشور بلکه در تهران که یکی از بزرگترین پایتختها در جهان است، نداشتهایم و حال که گزارش ناسا از وضعیت خطرناک غلظت ابرهای متان در جنوب تهران منتشر شدهاست، به فکر تشکیل تیم دانشگاهی افتادیم و آیا طبیعی است که شهرداری تهران تاکنون شریطی را که ناسا ادعا آن را مطرح کردهاست در تهران مشاهده نکرده باشد؟
شهرداری تهران از شرکت دانش بنیاد تیزنگرپایش مشاوره نگرفت
«یاسر عشورزاده»(مدیرعامل شرکت دانش بنیان تیزنگر )یکی ازشرکت های «استارتاپ»(دانش بنیان) است که در حوزه آلاینده ها فعالیت میکند، به خبرآنلاین(۲۶ آبان ۱۴۰۱) گفت:" شرکتهایی مانند ما در ایران هستند که چنین خدماتی را ارائه می دهند و حداقل میتوان به صورت مشاور از این شرکتها استفاده شود و لازم نیست حتی هزینهای در قبال آن پرداخت کنند. ما چندین« پروپوزال» به شهرداری ارائه دادیم که گزارشهایی در بخشهایی مانند آلودگی هوا و سیلاب بودند، گزارشهایی براساس تصاویر ماهوارهای که جامعترین خدمات را ارائه می دهد که کل منطقه را پوشش میدهد اما این گزارشهای ارائه شده بینتیجه ماند و پیگیری صورت نگرفت."
نکته: «شرکت تیزنگر» یک شرکت دانشبنیان در حوزه فناوریهای فضایی است که در زمینه منابع طبیعی، سیلاب، کشاورزی دقیق و تغییر کاربری جنگلها و مراتع گزارش تهیه میکند و «پلتفرم»ی را در سال ۱۳۹۸ رونمایی کردهاست که از طریق «هوش مصنوعی» تصاویر ماهوارهای را مورد پردازش قرار میدهد و آن را به گزارش تبدیل میکند.
شرکت دانشبنیان ایرانی «گزارش ناسا»را تایید کرد
«شرکت تیزنگر» اخیرا گزارشی را منتشر کرد که دادههای ارائه شده از سوی« ناسا» را تایید میکند.
توضیح مدیریت سایت پیراسته فر:ناساچیست؟...فوکوس...رزولوشن چیست؟ دراین گزارش این اصطلاحات چندبارتکرارشده .
«ناسا»(NASA) بزرگترین سازمان فضایی جهان و یکی از برجستهترین سازمانی غیرنظامی در صنعت هوافضا و اکتشافات فضایی است. بخش بزرگی از پروژههای فضایی و بزرگترین اکتشافات علمی در صد سال اخیر، حاصل تلاش دانشمندان و تکنسینهای این سازمان است که دانشمندان چندین کشوردرآن فعالیت دارند،البته با مدیریت آمریکا،ایران عضوناسا نیست واماایرانی هادراین سازمان فضایی فعالیت وحتی دربخشهایی مدیریت دارند.
منظور از «رزولوشن» (RESOLUTION) و «فوکوس»(focus)درعکاسی ،یعنی تصویر ، شفافیت و وضوح بالادرعکس است.
شرکت دانشبنیان ایرانی «گزارش ناسا»را تایید کرد
این شرکت اخیرا گزارشی را منتشر کرد که دادههای ارائه شده از سوی ناسا را تایید میکند.
«یاسر عشورزاده» مدیرعامل شرکت تیزنگر، در گفت و گو با خبرنگار خبرآنلاین و در پاسخ به این پرسش که این شرکت دانش بنیان چگونه فعالیت میکند؛ گفت:" ما از آژانس فضایی اروپا تصاویر و دادههای خام را دریافت میکنیم؛ تصاویر ماهوارهای معمولا در باندهای مختلف امواج رادیویی تصویربرداری میشوند و طیف رنگی آن RGB (سیستم رنگ)است که ما معمولا در محدودههای غیر مرئی آن کار میکنیم."
عشورزاده در ادامه با اشاره به این موضوع که در باندهای مختلف تصویربرداری «رزولوشن» مکانی و طیفهای متفاوتی وجود دارد؛ گفت:" ما با استفاده از توسعه هوش مصنوعی تصاویر ماهوارهای را به گزارشهای فنی تبدیل میکنیم و آنها را آشکارسازی میکنیم و این آشکارسازی میتواند زمانی در خصوص سطح آبی «دریاچه ارومیه» باشد و یا در خصوص« آلایندههای هوا» مانند نیتروژن دیاکسید و یا گرد و غبار باشد."
ناسا چگونه به «راز متان» در تهران پی ببرد؟
مدیرعامل این شرکت دانشبنیان با اشاره به این موضوع که در تصاویری که از ماهوارهها دریافت میشود چیزی با عنوان «فوکوس» وجود ندارد و رزولوشن است که تفاوت تصاویر را ایجاد میکند؛ گفت:" تصاویری که در «گوگل مپ»(نقشه) و یا «گوگل ارث» گرفته میشود از تصاویر ماهوارهای world view و یا سایر ماهوارههایی است که دارای«رزولوشن» هستند و قدرت تفکیک مکانی آنها بر روی زمین در حد ۳۰ سانتی متر تا ۵ متر است و برخی از ماهوارهها که تصاویر آنها به صورت رایگان در دنیا عرضه میشود مانند« لندست »که برای«آژانس فضایی آمریکا است با رزولوشن ده متر تصاویر را ارائه میکنند.»
عشورزاده در ادامه گفت:" یکی از سنجندههای سیستم کوپرنیک و یا آژانس فضایی اروپا که آلایندههای هوا را بیشتر مورد پایش قرار میدهد سنتینل ۵ است که در ستونی از ارتفاع جو میتواند مقادیر آلایندههای هوا را مورد ارزیابی قرار دهد و بخشی از این تصاویر را به صورت رایگان ارائه میدهد."
او افزود:" تصاویری که ناسا به وسیله آنها گزارشی را در خصوص انتشار گاز متان در سطح جهان منتشر کرده بود از طریق ماهواره world view۳ سنجش شده بود، که یکی از ماهواره با قدرت تفکیک بالا است که در پهنه بسیار وسیعی تصویربرداری کردهبود و یکی از بهترین ماهوارههای دنیا است که رزولوشون آن بسیار عالی است."
عشورزاده افزود:" زمانی که بخواهیم متان و برخی دیگر از آلایندهها را تشخیص دهیم نیاز به تصویربرداری در محدوده نزدیک مادون قرمز است که تصویربرداری از این پهنه باندی در تمام ماهواره ها موجود نیست و اینکه برخی از رسانهها عنوان میکنند که چر از ماهواره خیام برای راستی آزمایی این گزارشات استفاده نشدهاست باید گفت اصلا همچین چیزی امکان پذیر نیست چراکه قدرت تفکیک مکانی ماهواره خیام در محدوده مرئی است و در پهنه هایی که بتوان گاز متان را تشخیص داد اصلا تصویربرداری نمیکند و قابلیتهای دیگری دارد."
«مدیرعامل شرکت دانش بنیان تیزنگر» گفت:« ناسا با استفاده از ماهواره توانست گزارش گازمتان را تهیه کند»
و ما درایران با استفاده از «تصاویر سنتینل ۵» این کار را انجام دادیم که «رزولوشن» آن ۷.۵ در ۲.۵ کیلومتر است اما از طریق «الگوریتمهای بومی» توانستیم دقت آن را بالا ببریم که بتوانیم صحت سنجی کنیم."
«مهندس عشورزاده» گفت:« تصاویر ماهوارهای که قابلیت سنجش جهانی دارند رایگان - از طریق تشکیل پروفایلی-در اختیار اشخاص قرار می گیرد».
اما زمانی که «رزولوشون»(شفافیت) تصاویرماهواره ای بالاباشد-بحث استراتژیک به میان میآید- دسترسی به این تصاویر اولویتبندی میشوند و علاوه بر اینکه باید هزینهای برای دریافت این تصاویر پرداخت شود باید از پروتکلهایی عبور کنید که بتوانید این تصاویر را دریافت کنید."
تحریم «موجب محرومیت دریافت تصاویرماهواره ای» شده است.
«بنیانگذار شرکت تیزنگر» در ادامه با اشاره به این موضوع که تحریمها نقش بسیار تاثیرگذاری در عدم دسترسی ایرانیان به این تصاویر داشتهاست؛ گفت:" در گذشته خیلی به راحتی میشد این تصاویر را خریداری کرد اما در حال حاضر با (IP) ایران این کار غیرممکن میشود و اعلام میدارند که به علت تحریمها از ارائه خدمات به شما معذوریم "
اما" اگر بتوانیم آیپی (IP) خارجی(فیلترشکن) تهیه کنید و هزینه را پرداخت کنید، در صورتی که آیپی شما شناسایی شود سریعا بلاک خواهید شد و تصویری دریافت نخواهید کرد."
تمام نیروگاهها«گاز متان» با غلظت بالا تولید میکنند
«مدیرعامل شرکت تیزنگرپایش» در ادامه با اشاره به این موضوع که انتشار گاز متان فقط مختص به جنوب تهران نیست و خیلی از مناطق ایران و جهان این پدیده قابل مشاهده هستند.
گزارش ناسا(غلظت گازمتان)تأییدشد
یاسر عشورزاده گفت:«در بررسیهای ما غلظت گاز متان به همان اندازهای بودهاست که ناسا اعلام کردهاست و در بخش جنوبیتهران حداکثر غلظت را داشتهایم».
وی گفت : «در حال حاضر ما در حال پایش کل کشور هستیم و خیلی از نقاط ایران هستند که غلظت گاز متان آنها بسیار بالا است و میتوان گفت که تمام نیروگاههایی که در کشور فعال هستند ابرهای متان با غلظت بالا را ایجاد کردهاند.»
مهندس ژئوماتیک،شرکت تیزنگرپایش درپایان گفت:«گازمتان» هم از بخش نیروگاهی و هم بخش پسماند زباله و یا حتی کشاورزی و دامداریهای متمرکز ساطع میشوند.
اما بیشتر متان ایجاد شده در کشور ما در اثر فعالیت بخش نیروگاهی است که از سوختهای خاصی استفاده میکند و یا نوع خروجی آنها به نحویاست که متان تولید می کند.
واکنش محیط زیست به گزارش ناسا درباره توده گاز متان در جنوب تهران
معاون دفتر مدیریت پسماند سازمان حفاظت محیط زیست ضمن توضیح درباره گزارش ناسا مبنی بر وجود توده گاز متان بر فراز سایت پسماند آرادکوه درباره لزوم جایگزینی مجدد این سایت گفت: مکانیابی جدید این سایت باید در اولویت قرار بگیرد.
درپی انتشار گزارشی از سوی ناسا مبنی بر وجود توده گاز متان بر فراز سایت پسماند آرادکوه
«پیام جوهرچی»(معاون دفتر مدیریت پسماند سازمان حفاظت محیط زیست) در گفت و گو با ایسنا(۹ آبان ۱۴۰۱ ) در واکنش به این گزارش اظهار کرد: مراکز دفن قدیمی بهطور قطع قابلیت دفع گاز متان را دارند و نمیتوان این موضوع را حاشا کرد. در کشورهای پیشرفته برای طراحی محل دفن پسماند استحصال گاز دارند تا بهعنوان یک منبع انرژی از آن در نیروگاهها استفاده کنند.
شهردارتهران(علیرضازاکانی)
وی افزود: ما از دو سال گذشته دستورکار طراحی محل دفن زباله را به این شیوه ابلاغ کردیم که باید محل دفنهای زباله جدید و براساس ضوابط و دستورالعمل ابلاغی سازمان محیط زیست ساخته شوند. به عبارتی لولهگذاریهایی برای خروج گاز متان و استحصال انرژی از متان صورت بگیرد. اگر این کار انجام شود چنین مواردی رخ نمیدهد.
جوهرچی خاطرنشان کرد: محل دفن زبالههای ما قدیمی هستند، بهطوری که ۶۰ تا ۷۰ سال از زمان احداث آنها گذشته است و تاسیسات لازم برای استحصال گاز از آنها وجود ندارد.
معاون دفتر مدیریت پسماند سازمان حفاظت محیط زیست عکس ناسا درباره وجود گاز متان بر فراز سایت آرادکوه اظهار کرد: حجم مشاهده شده در آن مکان مشکوک است. شاید عکس در لحظهای که باد غالب بهصورت عمودی وزیده، گرفته شده باشد چراکه در بیشتر مواقع باد افقی میوزد.
وی همچنین درباره ضخامت توده - نزدیک به پنج کیلومتر - گفت درباره ضخامت توده فرصت دهید تا بررسی کنیم.
جوهرچی ضمن اشاره به نامههای متعدد اداره کل محیط زیست استان تهران به شهرداری شهرستانها برای مدیریت گازهای متان استخراجی گفت: متاسفانه تاکنون شهرداریها اقدام خاصی انجام ندادهاند این در حالیست که وظیفه اصلی برعهده شهرداریها است.
وی ادامه داد: چندین عامل میتواند باعث رخ دادن چنین پدیدهای در جنوب تهران و سمت آرادکوه شود. شاید تنها آرادکوه باعث این اتفاق نباشد بلکه گاوداریهای عمده در منطقه میتواند مزید بر علت شده باشند.
معاون دفتر مدیریت پسماند سازمان حفاظت محیط زیست در پاسخ به این پرسش ایسنا که آیا در ایران امکان استفاده از گاز متان را داریم، گفت: از متان مانند دیگر گازها میتوان به عنوان یک منبع انرژی استفاده کرد البته اگر واقعا مدیریت شود.
وی افزود: اقداماتی در آرادکوه و حلقهدره کرج انجام شد و قرار بود شرکتهایی پس از لاینگذاری و لولهگذاری گاز استحصال کنند اما به نتیجه نرسید. اصلیترین عامل ارزان بودن حاملهای انرژی در کشور است بهطوری که اصلا قابلیت خرید و فروش و جنبه اقتصادی ندارند.
جوهرچی در ادامه درباره ضرورت ساماندهی هرچه سریعتر زبالهها در تهران توضیح داد: این ضرورت احساس میشود اما یک موضوع بین بخشی است البته تاحدودی در حال رخ دادن است اما با شرایط مطلوب فاصله داریم. معضل پسماند تنها در مرحله دفن نیست بلکه باید از ابتدای چرخه شروع کنیم. اصلاح تفکیک از مبدأ و بازیافت باعث میشود که حداقل پسماند به مراکز دفن برسد و در نهایت پسماندها جزئی میشوند و مراکز دفن با پسماندهای حجیم در مدت زمان کم پر نمیشود.
وی تاکید کرد: اقداماتی انجام شده اما اصلاح زمانبر است. اتفاقاتی که در ۵۰ تا ۶۰ سال رخ داده را نمیتوان در دو روز حل کرد.
معاون دفتر مدیریت پسماند سازمان حفاظت محیط زیست دریاره تبعات بهداشتی و زیستمحیطی انتشار غیراستاندارد گاز متان در تهران گفت: اداره کل محیط زیست استان تهران همچنین بخش کیفیت و هوا در سازمان محیط زیست باید درباره این موضوع نظر دهند اما من بیشترین تاثیر گاز متان را بر گرمایش زمین میدانم. در ارتفاع بالا امکان اشتعال متان بسیار کم است بدین جهت شاید تبعات کمتری به لحاظ سلامتی داشته باشد اما از نظر زیست محیطی باید مدیریت شود و این کار نیز وظیفه شهرداریها است.
وی در ادامه درباره لزوم انتقال سایت آرادکوه اظهارکرد: در دولت دوازدهم از سوی رییس جمهوری وقت دستور انتقال آرادکوه داده شد چراکه آرادکوه به لحاظ پدافند غیرعامل نیازمند جایگزینی و مکانیابی مجدد است اما درباره این موضوع که آرادکوه در مکان نامناسبی احداث شده به عنوان یک کارشناس معتقدم شهر به سمت آرادکوه رفته است و نه آرادکوه به سمت شهر.
معاون دفتر مدیریت پسماند سازمان حفاظت محیط زیست افزود: آرادکوه روی آبخوانها قرار ندارد تا شیرابه آن وارد آبخوانها شود. بدین جهت شاید کمتر نقطهای میتوانست پذیرای این مقدار فشار برای انتقال شیرابه باشد.
به عبارتی آرادکوه مکان یابی بدی نبوده اما برای ۴۰ تا ۵۰ سال گذشته و اکنون حتما باید مکانیابی مجدد صورت بگیرد.
جوهرچی در پایان به اصلیترین مشکل مکانیابی جدید و جایگزینی آرادکوه اشاره کرد و گفت: در شهر تهران تقریبا روزانه ۷۰۰۰ تن پسماند تولید میشود که تنها ۵۵۰۰ تن ورودی آرادکوه است. بدین جهت انتقال این سایت هزینههای حمل و نقل بسیاری دارد. شهرداریها نیز به همین دلیل تاکنون ملاحظاتی انجام دادهاند اما مکانیابی جدید این سایت باید در اولویت قرار بگیرد.
به گزارش ایسنا، شنبه (۷ آبانماه) ناسا گزارشی مبنی بر تشکیل ابر پنج کیلومتری گاز متان در جنوب تهران بر فراز آرادکوه منتشر کرد.
«محمدمهدی عزیزی »مدیرعامل سازمان مدیریت پسماند تهران - در واکنش به خبر منتشر شده گفت : این موضوع صرفا در حد یک گزارش خبری منتشر شده و پرسش ما از دانشکده محیط زیست دانشگاه تهران و محیط زیست تهران با این پاسخ مواجه شد که هنوز به صورت مکتوب از دستگاههای بالادستی در این خصوص چیزی منتشر نشده و این مسئله تنها در حد یک خبر است که نیاز به بررسی دارد. ما اقدامی که در کهریزک موجب تولید گاز متان شود انجام ندادهایم البته بحث پسماند تر در مجموعه آرادکوه وجود دارد که هوادهی برای آن انجام میشود اما اقدامی که گاز متان در این مجموعه تولید کند، ما نداشتهایم.
اوضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:درمنابع مأخوذه ویرایش انجام داده ام.
مدیرعامل «شرکت تیزنگرپایش» کیست؟
«یاسر عشورزاده» هستم بنیانگذار استارتاپ تیزنگر. حوزه فعالیت من در زمینه استارت آپ به سال ۱۳۹۴ مربوط میشود که با «استارت آپ بورسیپا» آغاز شد
یاسرعشورزاده: من یک «مهندس ژئوماتیک» هستم و به همین دلیل علاقه زیادی به تحقیق در حوزههای این علم دارم. در زمستان ۱۳۹۷ به این فکر افتادم که چه طور میتوانم با کمک علوم ژئوماتیک از تعداد روزهای ناسالم کیفیت هوای تهران کم کنم. با بررسی تصاویر ماهواره ای تهران طی ۴ سال و آنالیزهای صورت گرفته توسط شاخصهای علم سنجش از دور به این نتیجه دست پیدا کردم که نوع پوشش گیاهی نقش بسیاری در کیفیت هوای تهران در زمستان دارد و بایستی به تناسب به کشت درختان همیشه سبز در تهران در مناطق معین شده بپردازیم.
در فروردین ۱۳۹۸ همانطور که مردم عزیز چند استان با پدیده سیلاب روبه رو بودند تیم «تیزنگر» با استفاده از فناوری فضایی و آنالیز تصاویر ماهوارههای اپتیک و راداری، اقدام به تهیه نقشههای پهنه بندی سیلاب نمود و گزارش و هشدارهای لازم را با توجه به پیش بینیهای صورت گرفته تهیه و با کمک و حمایت سازمان فضایی ایران به استانداری استانهای مربوطه ارسال مینمود.
همچنین گزارشهای جامعی را بعد از سیلاب جهت برآورد خسارت زمینهای کشاورزی تهیه نمود. بعد از سیلاب با حمایت سازمان فضایی ایران استارتاپ تیزنگر شکل رسمی به خود گرفت و هسته اصلی آن ایجاد شد.
«استارتاپ تیزنگر» در زمینههای پایش مخاطرات طبیعی از جمله سیل و آتش سوزی، آلودگی هوا، هواشناسی، تهیه مدل ارتفاعی زمین، کنترل فرونشست زمین، تهیه تصاویر و گزارشهای رسانه ای و خبرگزاری، پایش تغییرات پهنه آبی تالابها و دریاچهها، کنترل و پایش آلودگیهای نفتی، پایش و پیش بینی آتش سوزی مراتع و جنگلها، ارائه گزارشهای فنی به کشاورزان در قالب الگوی مصرف بهینه آب و کود، کنترل تغییر کاربری زمینهای کشاورزی، کنترل و پایش توسعه شهری، پایش وضعیت پوشش گیاهی جنگلی مراتع و فضای سبز شهری و … فعالیت مینماید.
عشورزاده در پاسخ به این سوال، اظهارداشت: در حوزه کشاورزی هم تاکنون به ۸۰۰ فعال در حوزه کشاوری خدمات ارایه کردهایم و با اعلام توصیههای کودی و آبی به افزایش ۴۰ تا ۶۰ درصدی تولید محصول توسط این کشاورزان رسیدهایم.
وی ادامه داد: همچنین در ارتباط با سازمانهای دولتی، تاکنون با سازمان محیط زیست کشور در زمینه پایش آلودگیهای نفتی کل خلیج فارس توسط سیستم هوشمند مانیتورینگ ماهوارهای همکاری داشتهایم.
عشورزاده اضافه کرد: با شرکت نفت فلات قاره ایران هم برای برطرف کردن چالشهای حوزه نفت و گاز تفاهم نامه همکاری امضا کردهایم.
وی افزود: با سازمان توسعه و نوسازی معادن (ایمیدرو) در حال مذاکره و همکاری برای اکتشاف معادن هستیم. این همکاری از برنده شدن استارتاپ ما یک رویداد استارتاپی حوزه معادن در دانشگاه علامه طباطبایی آغاز شده است.
نام استارتاپ فضاپایه ایرانی در پایگاه دادههای ماهوارهای آژانس فضایی اروپا ثبت شد
فارس: آیا خارج از مرزهای کشور هم فعالیتی دارید؟۱۳۹۸۹۷۹۹ و ۱۴۰۰ توانستیم
عشورزاده گفت: استارتاپ ما در شهریور ۱۳۹۹ برای اولین بار در جهان به عنوان یک استارتاپ فضاپایه، الگوریتم تشخیص نقاط آتش با دقت بسیار بالا را در پایگاه دادههای ماهوارهای آژانس فضایی اروپا ثبت کرد که افتخار بزرگی در حوزه بینالمللی است.
بنیانگذار این استارتاپ فضاپایه اضافه کرد: هم اکنون هم در زمینه ارایه گزارش بینالمللی با سیستم کوپرنیک آژانس بینالمللی اتحادیه اروپا همکاری داریم و برای مثال در آتش سوزی استرالیا و آفریقا، طوفانهای آمریکا و پایش آلودگی هوا در زمان شیوع ویروس کرونا در اروپا مشارکت کردهایم.
ثبت نام استارتاپ ایرانی در مخزن آنلاین دادههای مشاهدات زمینی آژانس فضایی اروپا
آن طور که عشورزاده میگوید معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری و ستاد توسعه فناوریهای فضایی و حملونقل پیشرفته از این استارتاپ حمایت میکند اما آنان جذب سرمایه بیشتر را در صورت کار دارند.