پیراسته فر

خبری تحلیلی

پیراسته فر

خبری تحلیلی

فروشندگان( مداراک تحصیلی دانشگاهی)دستگیرشدند،پایان نامه هم می فروختند

مدارک دانشگاه های ایران و خارج ودانشگاه های کشورهای همسایه،«پایان نامه» هم می فروختند.

دستگیری باندفروشندگان مدارک دانشگاهی 
۴ نفر ازفروشندگان مدارک تحصیلی دانشگاهی(جعلی) دستگیرشدند/۳۰ آبان ۱۴۰۲

معاون عملیات پلیس آگاهی از شناسایی و دستگیری اعضای باند ۴ نفره جعل و فروش مدارک دانشگاهی خبر داد.

سئوال خبرنگار(علی علوی): مدارکی که می فروختیددرچه مقطعی بود ؟وقیمتشان چقدربود؟
متهم:برای مدرک فوق لیسانس ۶۷ تومان می گرفتیم.

سئوال خبرنگارصداوسیما:۶۷ میلیارد تومان؟
متهم:بله برای مدرک فوق لیسانس ۶۷ میلیاردتومان می گرفتیم.
سئوال:اینها قابل استعلام بود؟
پاسخ:نه،قابل استعلام نبودند.
شمابه خریداران مدرک می گفتید که قابل استعلام نیستند؟
متهم:نه هیچکس نمی دانست 

پلیس:براساس مشتری،هرمدرکی که متقاضی میخواست،اینها همان مدرک راجعل می کردند.

مدارک دانشگاه های خارج ودانشگاه های کشورهای همسایه رامی بینیددراین اسناد کشف شده.
پلیس:همه این مدارک جعلی است،هیچکدامشان ازهیچ منبع رسمی تأییدنشده است.
نحوه تبلیغ تان برای فروش مدارک تحصیلی چگونه بود؟(خریداران ازکجامی دانستندشمامدارک تحصیلی می فروشید؟)
متهم:ازطریق فضای مجازی اینستاگرام
خبرنگار:شنیدیم که افرادمشهوری برایتان تبلیغ می کردند،درسته؟
متهم:بله 
توضیح پلیس:متأسفانه افرادمشهوری درصفحات اینستاگرامیشان برایشان تبلیغ می کردند،که این جرم است ومعاونت درجرم است وقطعاً آنهاتحت تعقیب قرارخواهندگرفت.
خبرنگار:تاکنون چندتا مدرک فروخته شده؟
پلیس:اینهایی که شمامی بینیدبالغ بر۵۰۰ فقره هستند

خبرنگار:آنهایی که این مدارک راگرفته اند وآلان دارنداستفاده می کنند خواهیدرفت؟
پلیس:بله صددرصد واقدامشان جرم است وتحت تعقیب قرارخواهندگرفت.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:متن(گزارش)ازفیلم اخذشده، باندکی ویرایش(صبحبتهامحاوره ای بود)

دکتر رسول جلیلی(رئیس دانشگاه شریف)برکنار ودکتر سیدعباس موسوی جایگزین شد

جشنی که کام خیلی هارا تلخ کرد

جشن فارغ التحصیلی کیش دومین قربانی راگرفت.

جشن فارغ التحصیلی دانشجویان کیش موجب سقوط رئیس دانشگاه صنعتی شریف شد.

شنبه(۲۷ آبان ۱۴۰۲) دکتر علی سلک غفاری (رییس پردیس بین الملل کیش دانشگاه صنعتی شریف) برکنارشده بود.

در مراسم فارغ التحصیلی(هنگام اهدای جوایز و گرفتن عکس دسته‌جمعی) دختران دانشجو روسری هارا برداشتند وکلاه گذاشتند وموها وسروصورت وگردنهایشان  را بنمایش گذاشتند./ ۲۵ آبان ۱۴۰۲

 «دکتر سیدعباس موسوی»عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف صبح امروز سه شنبه(۳۰آبان ۱۴۰۲،) به عنوان سرپرست جدید آن دانشگاه معرفی شد وباعزل« دکتر رسول جلیلی» از زحماتش تقدیر و تشکر به عمل آمد.

موسوی سرپرست دانشگاه شریف شد
 در حکم محمدعلی زلفی‌گل خطاب به سیدعباس موسوی آمده است: انتظار می‌رود با پیروی از آموزه‌های اسلامی، مبانی علمی و روحیۀ انقلابی و توجه به راهبردهای اساسی دولت مردمی و برنامه‌های ارائه شده به مجلس شورای اسلامی و جلب همکاری استادان، مدیران و یاوران علمی(کارکنان)،نقشی شایسته در تحقق اهداف نظام علم و فناوری به ویژه «تقویت ارتباط دانشگاه با جامعه و صنعت» با رویکردی تحول گرایانه و مسأله محور در راستای تحقق «تمدن نوین اسلامی» حرکت در مرزهای دانش و دستیابی به دیپلماسی و مرجعیت علمی به انجام رسانید.

موسوی: دستاوردهای بزرگ فناوری؛ نتیجه اعتماد به نخبگان جوان/ نگاه وزارت نفت  به کشورهای خارجی است

وزیر علوم  کابینه رئیسی در این حکم توفیق روزافزون «دکتر سیدعباس موسوی» را در پیش‌برد اهداف متعالی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و منویات حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر حکیم انقلاب اسلامی از درگاه پروردگار متعال خواستار شد.

«دکتر سیدعباس موسوی» دانشیار دانشکده مهندسی شیمی و نفت و دانش آموخته مقطع کارشناسی مهندسی شیمی در سال ۷۸ است که در گرایش طراحی فرآیندهای صنایع نفت درس خود را گذرانده و کارشناسی ارشد مهندسی شیمی، گرایش مهندسی پلیمر را از شریف گرفته و دکتری مهندسی شیمی، گرایش مهندسی پلیمر را هم از دانشگاه صنعتی شریف در سال ۸۶ گرفته است.

«رضا روستا آزاد» رئیس اسبق دانشگاه شریف درگذشت/ پیام تسلیت رئیس جمهور

وی سابقه مسئولیت حوزه ریاست مرحوم «دکتر روستا آزاد» و ریاست مرکز پژوهشی بیوشیمی دانشگاه را هم در کارنامه دارد./دکتر روستاآزاد  ۱۹ مهر ۱۴۰۱ فوت کردند.

توضیح مدیریت سایت:این دومین تلفات جشن فارغ التحصیلی پردیس کیشت است که دختران در مراسم فارغ‌التحصیلی روسری هارابرداشته،کلاه گذاشته بودند.
رئیس دانشگاه شریف برکنار شد!

 همچنین در نامه‌ای جداگانه از خدمات و تلاش‌های دکتر رسول جلیلی رییس دانشگاه صنعتی شریف در مدت زمان تصدی این مسئولیت قدردانی کرد.

با حکم وزیر علوم رسول جلیلی سرپرست دانشگاه صنعتی شریف شد

جلیلی در تاریخ ۲۶ مهر ۱۴۰۰ از سوی وزیر علوم، تحقیقات و فناوری به سمت سرپرستی دانشگاه صنعتی شریف برگزیده و پس از تأیید شورای عالی انقلاب فرهنگی در ۱۶ اسفند ۱۴۰۰ به ریاست این دانشگاه منصوب شد.

دکترجلیلی به عنوان رییس دانشگاه صنعتی شریف، ریاست هیات امنای پردیس بین الملل کیش را نیز برعهده داشت.

موسوی سرپرست دانشگاه شریف شد

پیام تبریک رئیس معزول به رئیس جدید

« دکتررسول جلیلی  انتصاب دکترسیدعباس موسوی به عنوان سرپرست جدید دانشگاه شریف به وی تبریک گفت.

در پیام رییس پیشین دانشگاه صنعتی شریف خطاب به سرپرست جدید این دانشگاه آمده است: خدمت صادقانه به کشور از اصول اساسی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران است. به شما همکار عزیز، توانا و پرتلاش برای قبول این مسئولیت خطیر تبریک عرض می‌کنم. امیدوارم با حضور شما برادر گرامی، در رأس برترین دانشگاه کشور، گامی بزرگ در جهت رشد و شکوفایی کشور عزیزمان برداشته و با تزریق روحیه امید و امیدآفرینی در میان اعضای خانواده بزرگ دانشگاه صنعتی شریف، اهداف بلند این دانشگاه پُرافتخار محقق شود.

سرپرست جدید دانشگاه صنعتی شریف منصوب شد

تغییر ریاست دانشگاه شریف پیرو اتفاقات ناهنجار در مراسم فارغ‌التحصیلی دانشجویان پردیس کیش دانشگاه می باشد. در آن زمان نیز سخنگوی وزارت علوم درتوییتی اعلام کرده بود: وزیر علوم دستور پیگیری و بررسی و اعلام نتیجه ظرف ۴۸ ساعت را صادر کرده است. با متخلفین در هر سطحی برخورد قانونی و جدی انجام خواهد شد.

دانشگاه صنعتی شریف نیز پس از آن در اطلاعیه ای اعلام کرد: «مراسم دانش‌آموختگی ۸۱ نفر از دانشجویان پردیس بین‌الملل دانشگاه صنعتی شریف در جزیره کیش، روز پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۲، برگزار شد. متأسفانه، در بخش پایانی مراسم، هنگام اهدای جوایز و گرفتن عکس دسته‌جمعی، مواردی از عدم رعایت شئونات و قوانین مشاهده شد که در شأن خانواده بزرگ دانشگاه صنعتی شریف نبود و منجر به امتناع رئیس و معاون آموزشی و تحصیلات تکمیلی دانشگاه از مشارکت در اهدای بخشی از جوایز و ترک سالن همایش از سوی رئیس دانشگاه شد.

سرپرست دانشگاه صنعتی شریف معرفی شد

دانشگاه صنعتی شریف، ضمن محکوم‌کردن ناهنجاری اتفاق‌ افتاده در آن مراسم و عذرخواهی از خانواده معظم شهدا و ایثارگران و همه دلسوزان جمهوری اسلامی ایران، اهتمام مسئولین دانشگاه به برخورد جدی با مسببین این رخداد و افرادی که در این زمینه قصور یا تقصیری داشته‌اند را در اسرع وقت اعلام می‌نماید.»

پیرو این اتفاق رییس پردیس بین‌المللی کیش این دانشگاه استعفا کرد و رضا یوسفی به عنوان سرپرست پردیس بین الملل شریف کیش منصوب شد.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:حکم عزل «دکتر علی سلک غفاری» را دکتر جلیلی صادرکرده بود!.

«دکتر رسول جلیلی»(رییس دانشگاه) طی حکمی «دکتر رضا یوسفی» را از تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۲ به عنوان «سرپرست پردیس بین‌الملل شریف کیش» منصوب کرد.

سرپرست پردیس بین الملل شریف کیش منصوب شد

متن حکم انتصاب دکتر رضا یوسفی را دکترجلیلی صادرکرده بود.۲۶ آبان ۱۴۰۲

البته شایدبگویند: دکترغفاری  استغفاء داده بود.

پاسخ:اینکه یک مقام مسئول(مدیر)را مجبوربه نوشتن برگه اسعفاء بکنندبا برکناری فرقی ندارد، که معمولاً اکثر استعفاهای مدیران ازاین نوع (جبری) می باشد ومحترمانه ترینش این است که چنان بالادستی ها،عرصه رابراوتنگ می کنندکه مدیر(رئیس)فراررا برقرارترجیح می دهد.

ذی القرنین کیست؟سدکوروش کجاست؟یأجوج ومأجوج چه کسانی بودند؟

سفرهاى سه گانه ‏اى که در قرآن براى ذو‏القرنین ذکر شده با سفرهای کوروش انطباق دارد

ذوالقرنین: یا قرن در این کلمه بمعنای شاخ است ذوالقرنین یعنی صاحب دوشاخ یا کسی که دو قرن عمر کرده باشد یا قلمرو آن کل مشرق و کل مغرب باشد.

نام‌گذاری ذوالقرنین به این اسم به خاطر آن است که او به شرق و غرب عالم رسید که عرب از آن تعبیر به قرنی‌الشمس «دو شاخ آفتاب‌» می‌کند. عده‌ای هم می‌گویند: در دو طرف سر او برآمدگی مخصوصی بود و به خاطر آن به ذوالقرنین معروف شد. برخی نیز عقیده دارند که او تاج مخصوصی داشت که دارای دو شاخ بود.

   آیا «کوروش» همان «ذوالقرنین» است؟
«علامه طباطبایی» در المیزان، پس از بررسی نظریه «ابوالکلام آزاد» که اثبات می‌کند کوروش، پادشاه هخامنشی، همان ذوالقرنینِ است.

درادامه اعزام هیئت۵۰ نفربه سرپرستی «سلّام»،ازطرف خلیفه مسلمین هارون الرشیدد« الواثق باللّه» برای بازدید«سدیأجوج ومأجوج» ومرمت آن راد« الواثق باللّه» وگزارش سفرسفر۲۸ماهه «سلام ترجمان» درپایتخت حکومت اسلامی«سامرا» راخواهیدخوندودیدگاه مورخین ایرانی وخارجی  را. ونیز موقعیت جغرافیایی سدیاجوج وماجوج.

مدیریت سایت-پیراسته فر:چگونه وازچه زمانی مفسران ومحققین به این نتیجه رسیدند که «ذوالقرنین» حاکم ایران«کوروش کبیر»است رابررسی خواهیم کرد.آرامگاه کوروش کبیر  کجاست؟

اولین کسی که دوالقرنین را«کوروش» دانست؟
تامدتها مفسیرین «ذوالقرنین» را یا «اسکندرمقدونی »می دانستند ویا بنیانگذاردیوارچین،
نخستین کسی که  ذوالقرنین راکورش دانست، «سید احمد خان» ،مبارزمشهور«هند»بود.
بعدازآن بود که  ابوالکلام با مسافرتهای متعددی که به کشورهای مختلف داشت،ازجمله ترکیه وعراق ومصروسوریه وایران،وکوه های قفقاز را ازنزدیک دیده بود،نظر سید احمد خان را مستدل و مستند دانست .

مهم‌ترین شواهد وی در این فرضیه، دستاوردهای مطالعات او در کتابهای مختلف عهد قدیم و هم، دستاوردهای مطالعات باستان شناسان معاصر وی بودند .
توضیح این که در چند کتاب از «عهد عتیق»، اشاراتی به یک «شخصیت تاریخی کشور گشا با ۲ شاخ »شده است.

برای نمونه، در «بخش هشتم از سفر دانیال»، مکاشفه‌ای از مکاشفات دانیال توضیح داده می‌شود.

او در سومین سال سلطنت «بَلْشَصَّر»، وقتی در قصر شوشان در کشور «عیلام» به سر می‌برد، «قوچی» را در خواب می‌بیند که صاحب ۲ شاخ بلند است، به شمال و غرب و شرق شاخ می‌زند و هیچ وحشی در برابر شاخ او مقاومت نمی‌تواند بکند.

آن گاه فرشتۀ خدا بر دانیال ظاهر می‌شود و خوابش را چنین تعبیر می‌کند که آن قوچ، از «ملوک ماد و فارس» است.

«ابوالکلام» این اشاره را بر آن حمل می‌کند که «ملوک فارس» در تاج خویش «۲ شاخک شبیه قوچ» تعبیه می‌کرده‌اند؛ امری که با نظر در سر ستونهای بازمانده از «کاخ پاسارگاد» به‌وضوح مشاهده می‌شود.کاخ پاسارگاد

همچنین در تعبیر خواب« دانیال»، می‌تواند آن باشد که این «پادشاه فارس»(ایران)، قدرت خود را در غرب و شرق و شمال می‌گستراند و وحشیان را عقب می‌راند؛ امری که به امنیت یافتن «قوم یهود »می‌انجامد و به‌وضوح با آنچه کورش هخامنشی در دوران حکومتش پی گرفت، قابل تطبیق است.

« ابوالکلام« با استناد به مطالعات زبان‌شناسانه، میان این دو واژۀ قرآنی برگرفته از زبان عبری با واژۀ «مغول» ارتباط برقرار می‌کند. بر پایۀ اظهار نظر وی، اصل کلمۀ مغول، «مونغول» بوده، که خود نیز برگرفته از صورتی قدیم‌تر همچون «منگوک» یا منچوک است.

این واژه‌ها به کلمۀ عبری مأجوج بسیار شبیه و نزدیکند.

«یونانیان» برای اشاره به همین قوم، واژۀ «میگاگ »را به کار می‌برده‌اند.

پس می‌توان تصور کرد نام «قوم منگوک» نخست به «میگاگ» و سپس به «مأجوج »تغییر کرده باشد.

پ در تاریخ چین از قبیله‌ای در این سرزمین به نام «یوشی» نام برده می‌شود؛ طایفه‌ای که فرنگی ها نامش را «یوئجی» تلفظ می‌کنند.

بر پایۀ شواهد، می‌توان محتمل دانست همان قومی باشد که در قرآن با نام «یأجوج» یاد شده است.

این اظهار نظر با گزارش بیرونی مبنی بر این که مراد از «یأجوج و مأجوج»، اقوامی از تُرکان شرقی (طوایف مغول) هستند ، به تأیید می‌رسد.
« ابوالکلام» با توجه بر این شواهد،« ذوالقرنین»را همان «کوروش» دانسته است.

« ابوالکلام کیست؟»

مولانا ابوالکلام محی الدین احمد آزاد،محقق، مفسر قرآن، رهبر حزب کنگره ملی هندبود

متولد:متولد: آبان ۱۲۶۷ 

متوفی:‬ ، ۲ شعبان ۱۳۷۷(اسفند ۱۳۳۶)

« ابوالکلام»در کتاب خود کوروش کبیر یا ذوالقرنین، حوادث مهم زندگانی کوروش را با آیات قرآن دربارۀ ذوالقرنین تطبیق می‌دهد. از جمله، حملۀ کوروش به سرزمین لیدیه را همان لشکر کشیدن او به سوی مغرب می‌داند که در قرآن یاد شده است.

 حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا ۗ قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا (٨٦کهف)

ترجمه:تا به غروبگاه آفتاب رسید (در آنجا) احساس کرد که خورشید در چشمه (دریا)  - تیره و گل آلودی فرو می‏رود، و در آنجا قومی را یافت، ما گفتیم ای ذو القرنین! آیا می‏خواهی مجازات کنی و یا پاداش نیکوئی را در باره آنها انتخاب نمائی؟

به همین ترتیب، خورشیدی را که در چشمه‌ای گل آلود غروب می‌کند، مطابق با رسیدن کورش به دریای اِژه در ادامۀ این سیر، و ملاحظۀ تصویر غروب آفتاب در آن دریا می‌گیرد.

به طریقی مشابه، حرکت ذوالقرنین به سوی مشرق را بیانی دیگر از روی آوردن کوروش به سرکوبی قبایل کوچ نشین باکتریا (بلخ) می‌داند. سرآخر، حرکت ذوالقرنین به شمال را با لشکرکشیهای کورش به کوه‌های قفقاز برابر می‌گیرد.

 و مکان سد احداثی ذوالقرنین را نیز، جایی میان دریای خزر و دریای سیاه، در معبر داریال می‌شمرد. یأجوج و مأجوجی را نیز که توسط وی سرکوب شدند، همان قوم تاتار (مغول) می‌داند.

حاصل تحقیقات وسفرهای پژوهیش اورا به این نظریه رساند که« کوروش» شخصیتی است که در عهد عتیق از او به نیکی یاد شده است و مسلما یهودیان یگانه‌پرست، فردی را که برخوردار از ایمان به خدا نباشد، چنین به نیکی یاد نمی‌کنند. ثانیا، ذوالقرنین قرآن شخصیتی است که خداوند به او تمکن و قدرت و اختیار بخشیده است و این، با شخصیت کوروش که بر بخش عظیمی از آسیا و اروپا دست یافت و بزرگ‌ترین امپراطوری تاریخ را تأسیس کرد، منطبق است. ثالثا، ذوالقرنین قرآن مردی مؤمن به خدا و روز جزاء و متدین به دین حق بوده‏ و کوروش هم خداشناس و یکتا پرست است

 رابعا، ذوالقرنین سفرها یا لشکرکشیهایی به غرب و شرق عالم داشته است و این با لشکر کشیهای کوروش به لیدیه در غرب و مکران و سیستان در شرق، و حدود بلخ در شمال قلمرو وی مطابقت می‌کند. خامسا، ذوالقرنین با قومی وحشی رویارو شده است و این، با رفتن کوروش به سمت شمال و نبرد با سکاها ـ که به یک تعبیر همان یأجوج و مأجوج هستند ـ انطباق دارد. سادسا، کوروش این اقوام وحشی را به عقب راند و در معبر داریال که تنها معبر آنان بود، سدی با مس و آهن ساخت که هنوز بقایای آن در منطقۀ قفقاز باقی است.

« ابوالکلام» این اقوام وحشی را همانها می‌داند که در یونان باستان «لیت»، در اروپای عصرهای اخیر «مجار»، و در آسیا «تاتار» نامیده‌اند؛ به عبارت بهتر، این اقوام از دید وی با مغولان قابل انطباقند

 الصفحه الرسمیه للواء عمر سلیمان - یأجــــــوج ومأجــــــوج یحکمون  العــــــــالم ( 2 ) ---------------------------------------------- نزل  القرآن الکریم یحکى سؤالهم ، و یجیب عنه ، لا بذکر الاسم الحقیقی لهذا الرجل ،  ولا

فرضیۀ ابوالکلام در دوران معاصر، به پدید آمدن موج گسترده‌ای از مباحث در بارۀ شخصیت تاریخی ذوالقرنین مذکور در قرآن کریم انجامید و مقالات و کتابهای فراوانی در بارۀ اسکندر مقدونی و شاید بیش از ده شخصیت تاریخی دیگر که محتمل بود همان ذوالقرنین باشد، تألیف گردید.
وبه این ترتیب بود که نظریه ابوالکلام جهانی شد ودرایران موردقبول اکثرعلماومحققین قرارگرفت

محققین ومفسران مشهوری که کوروش را همان ذوالقرنین می دانند:

۱-مولانا ابوالکلام آزاد، مفسر هندی رئس مجلس هندوستان و(وزیر فرهنگ هند کابینه گاندی ) درکتاب« تفسیرالبیان فی مقاصدالقران» درسوره کهف به ذوالقرنین می پردازد وآن راباحکومت کوروش تطبیق می دهد که این قسمت ازتفسیردرمجله «ثقافه الهند»هندوستان منتشرمی شود.

۲-  دکترمحمدابراهیم باستانی پاریزی(متولد۱۳۰۴) در کتاب«ذوالقرنین یا کوروش کبیر»۳-علامه سید محمدحسین طباطبایی (تفسیرالمیزان)،۴-آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی( تفسیر نمونه)۵- حسین تابنده گنابادی(دراویش) در کتاب (ذوالقرنین وکوروش)۶- مفسرتُرک زبان( میرمحمد کریم نجل الحاج میرجعفر العلوى الحسینى الموسوى در تفسیر «کشف الحقایق  عن نکت الایات و الدقائق قرآن» (با ترجمه عبدالمجید صادق نوبری )،

کتاب ایرانیان در قرآن و روایات [چ1] -فروشگاه اینترنتی کتاب گیسوم

۷- سید نورالدین ابطحی دشتی،(مدیرکل ارشاد)رئیس دانشگاه علمی کاربردی بوشهر(متولد۱۳۳۷) در کتاب «ایرانیان در قرآن و روایات»۸- دکتر علی شریعتی در کتاب( بازشناسی هویت ایرانی اسلامی)۹-آیت الله سید صدرالدین بلاغی نائینی ((تولد۱۲۹۰ -توفی ۱۳۷۳) کتاب«قصص قرآن»۱۰-جلال رفیع،وکیل پایه یک دادگستری وروزنامه نگار (متولد  ۱۳۳۳)در کتاب «بهشت شداد»۱۱-دکتر فاروق صفی زاده ،فوق دکترای ایران‌شناسی و ادیان(متولد۱۳۴۶) در کتاب «از حکومت جهانی کوروش کبیر هخامنشی تا دولت تدبیرامید»۱۲-دکتر منوچهر خدایارمحبی،استاددانشگاه(متولد۱۳۰۲) در کتاب «کورش در ادیان آسیای غربی»۱۳- قاسم آذینی فر(محقق) در کتاب «کورش پیام آور بزرگ»۱۴- دکتر فریدون بدره ای  کرمانشاهی،دکترای زبانشناسی،محقق دیپلُمات(متولد ۱۳۱۵)در کتاب «کورش در قرآن و عهد عتیق»۱۵- محمد کاظم توانگر زمین  شیرازی (محقق)در کتاب «زندگی کورش ذوالقرنین (ملینا)»۱۶-دکتر عبد المنعم النمر(تولد۱۹۱۳ – توفی۱۹۹۱)  استاددانشگاه الازهر که وزیر اوقاف و امور دینی مصرهم بود،در مقاله تحقیقاتی در ماهنامه «مجله العرب شماره ۱۸۴ در سال ۱۹۷۴میلادی(۱۳۵۲شمسی) »ذوالقرنین را همان کوروش کبیر دانسته است.۱۷-صابر صالح زغلول (مدرس دانشگاه الازهر) در سال ۲۰۱۱ میلادی(۱۳۸۹شمسی) درکتاب(مؤسس الدولة الفارسیة وأبو إیران؛ حیاته و فتوحاته وهل هو ذوالقرنین) پایه‌گذار دولت پارس و پدر ایران- زندگی و پیروزی‌هایش و پایان کار آیا او ذو القرنین است؟ برنظریه نظریه ابوالکلام آزاد صحه می گذارد.http://rasaaneh.com/wp-content/uploads/2010/12/05.jpg

همچنین خیلی از محققین وآقایان علما،خطیبان در-تفاسیرموضوعی -ویا درسخنرانی ها  وقتی به «ذوالقرنین » رسیدند،نطراتشان  این بوده که شبیه ترین فرد(حاکم)که تاحالا حکمرانی داشته «کورش کبیر»می باشد. سنگ نگاره  یادمان کوروش کبیر، نه در ایران بلکه در میدان مرکزی المپیای شهر سیدنی استرالیا  

کوروش سه لشگرکشى مهم داشت: نخست به غرب: سپس به شرق و سرانجام به منطقه‏اى که در آنجا یک تنگه کوهستانى وجود داشته، و در هر یک از این سفرها با اقوامى برخورد کرد.ـ او مرد مؤمن و موحّد و مهربانى بود، و از طریق عدل و داد منحرف نمى‏شد، و به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود. او یار نیکوکاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنیا علاقه‏اى نداشت. او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز.او سازنده یکى از مهمترین و نیرومندترین سدها است، سدى که در آن به جاى آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد (و اگر مصالح دیگر در ساختمان آن نیز به کار رفته باشد تحت الشعاع این فلزات بود) و هدف او از ساختن این سد کمک به گروهى مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یأجوج و مأجوج بوده است.ـ او کسى بوده که قبل از نزول قرآن نامش در میان جمعى از مردم شهرت داشت، و لذا قریش یا یهود از پیغمبر(ص) درباره آن سؤال کردند،

 چنانکه قرآن مى‏گوید: یسئلونک عن ذى القرنین؛ از تو درباره ذوالقرنین سؤال مى‏کنند، (کهف، 83؛ همان ص 544 و 545).اما از قرآن چیزى که صریحا دلالت کند او پیامبر بوده استفاده نمى‏شود، هر چند تعبیراتى در قرآن هست که اشعار به این معنى دارد. از بسیارى از روایات اسلامى که از پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) نقل شده نیز مى‏خوانیم او پیامبر نبود بلکه بنده صالحى بود، (الحویزى، على بن جمعه العروسى؛ نورالثقلین، قم: مطبعه الحکمه، الجزء الثالث، بى‏جا، بى‏تا، ص 294 و 295).هردوت مورخ یونانى مى‏نویسد: کوروش فرمان داد تا سپاهیانش جز به روى جنگجویان شمشیر نکشند، و هر سرباز دشمن که نیزه خود را خم کند او را نکشند، و لشکر کوروش فرمان او را اطاعت کردند بطورى که توده ملت، مصائب جنگ را احساس نکردند. و نیز مورخ دیگر «ذى نوفن» مى‏نویسد: کوروش پادشاه عاقل و مهربان بود و بزرگى ملوک با فضائل حکماء در او جمع بود، همتى فائق، وجودى غالب داشت، شعارش خدمت انسانیّت و خوى او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جاى کبر و عجب را گرفته بود،  (الحویزى، على بن جمعه العروسى، ص ۵۴۷ و ۵۴۸)

سفرهاى سه گانه سفرهاى سه گانه ‏اى که در قرآن براى ذى‏القرنین ذکر شده است. به نوعى سفرهای کوروش با آن انطباق دارد: نخستین لشکرکشى کوروش به «کشور لیدیا» که در قسمت شمال آسیاى صغیر قرار داشت صورت گرفت و این کشور نسبت به مرکز حکومت کوروش جنبه غربى داشته است. قرآن مى‏گوید ذوالقرنین در سفر غربیش احساس کرد خورشید در چشمه گل‏آلودى فرو مى‏رود. این صحنه همان صحنه‏اى بود که کوروش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب  در خلیجک‏هاى ساحلى مشاهده کرد.سفردوم:لشکرکشى دوم کوروش به «جانب شرق» بود، چنانکه در هردوت مى‏گوید:

این حمله کوروش بعد از فتح لیدیا صورت گرفت، مخصوصا طغیان بعضى از قبایل وحشى بیابانى کوروش را به این حمله وا داشت. تعبیر قرآن :حتى اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترا، (کهف، 90). اشاره به سفر کوروش به منتهاى شرق است که مشاهده کرد خورشید بر قومى طلوع مى‏کند در برابر تابش آن سایبانى ندارند اشاره به اینکه آن قوم بیابان گرد و صحرانورد بودند، (مکارم شیرازى، ناصر (با همکارى جمعى از نویسندگان)، تفسیر نمونه، ج 12، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج سوم، 1362، ص 548).

«سفرسوم کوروش» لشگرکشى سومى داشت که به سوى شمال، به طرف کوههاى قفقاز بود، تا به تنگه میان دو کوه رسید، و براى جلوگیرى از هجوم اقوام وحشى با درخواست مردمى که در آنجا بودند در برابر تنگه سدّ محکمى بنا کرد.
این تنگه در عصر حاضر تنگه «داریال» نامیده مى‏شود که در نقشه‏ هاى موجود میان «ولادى کیوکز» و «تفلیس» نشان داده مى‏شود، در همانجا که تاکنون دیوار آهنى موجود است.
«این دیوار همان سدى است که کوروش بنا نموده» زیرا اوصافى که قرآن درباره سد ذوالقرنین بیان کرده کاملاً بر آن تطبیق مى‏کند، (الحویزى، على بن جمعه العروسى، ص  ۵۴۹)

گرچه بعضى میل دارند که این سد را با دیوار معروف چین که هم اکنون برپاست و صدها کیلومتر ادامه دارد منطبق بدانند ولى روشن است که دیوار چین نه از آهن و مس ساخته شده، و نه در یک تنگه باریک کوهستانى است، بلکه دیوارى است که از مصالح معمولى بنا گردیده، و همانگونه که گفتیم صدها کیلومتر طول آن است که هم اکنون موجود است.

برخى دیگر اصرار دارند که این همان سدموشها «مأرب» در سرزمین یمن مى‏باشد در حالى که سد مأرب گرچه در یک« تنگه» کوهستانى بنا شده ولى براى جلوگیرى از سیلاب و به منظور ذخیره آب بود و ساختمان آن از آهن و مس نیست، (همان، ص 550). طبق گواهى دانشمندان در سرزمین قفقاز میان دریاى خزر و دریاى سیاه سلسله کوههاى است همچون یک دیوار که شمال را از جنوب جدا مى‏کند، تنها تنگه ‏اى که در میان این کوهها دیوار مانند وجود دارد تنگه «داریال» معروف است ،هم اکنون نیزآثارش موجوداست و به همین جهت بسیارى معتقدند که سد ذوالقرنین همین سد است.


«سائرس» اسم دیگرکوروش است
جالب اینکه در آن نزدیکى نهرى است بنام «سائرس» که به معنى «کوروش» است (یونانیان کورش را سائرس مى‏ نامیدند).
در آثار باستانى ارمنى از این دیوار به نام «بهاگ گورائى» یاد شده و معنى این کلمه (تنگه کوروش-معبر کوروش) است،
و این سند نشان مى‏دهد که بانى این سد کوروش  بوده است، (همان، ص 550).
درست است که در این نظریه نقطه‏ هاى ابهامى وجود دارد، ولى فعلاً مى‏توان از آن به عنوان بهترین نظریه درباره تطبیق ذوالقرنین بر رجال معروف تاریخى نام برد.
چرا قرآن به طور بارز به نام این فرد اشاره مستقیم نکرده است؟
به نظر مى‏رسد ،قرآن کریم درباره پیامبران و مطالبى که به آنان مربوط مى‏ شود، آیات فراوانى دارد، این آیات بخش عمده ‏اى از نگرشهاى تاریخى قرآن را تشکیل مى‏دهد.
گفتنى است که محور بحثهاى دانشمندان تاریخ ـ چه آنان که وقایع نگار بوده و حوادث تاریخى را نگاشته‏ اند و چه کسانى که بحث‏هاى تحلیلى درباره تاریخ کرده‏اند ـ شؤون مادى بشر بوده است. وقایع‏ نگاران معمولاً محور تاریخ را پادشاهان و حکام قرار داده و تاریخ را بر حسب احوال آنان نگاشته‏ اند و تنها به تبع آن‏ها از احوال جوامع و ملتها سخن گفته ‏اند. مى‏توان گفت در این گونه تاریخ ها، که عمده تاریخ نگاریها را تشکیل مى‏دهد، محور بحث حکومت است. اما کسانى که بحثهاى تحلیلى درباره تاریخ کرده ‏اند، بیشتر تأکیدشان بر مردم و تحلیل ویژگى‏هاى رفتارى مردم و قهرمانان تاریخ است. و از ذکر نام افراد و جزئیات داستانها اجتناب مى‏کنند.
ازاین ‏رو، «قرآن کتاب تاریخ نیست» تا تمام جزئیات موارد تاریخى را بیان نماید
درکتاب « تفسیر نور» آقای قرآئتی :کوروش پیامبر بوده چون با " قلنا یا ذوالقرنین" مورد خطاب خداوند قرار گرفته است
از تفسیر المیزان هم چنین برداشت می شود که ذوالقرنین در زمان حیاتش هم ذوالقرنین نامیده می شده است (به استناد همان خطاب خداوند به او ) .

 علامه طباطبایی ضمن اینکه پیامبری او را به طور حتمی ویقینی رد نکرده ; معتقد بوده که کلمه (قلنا)دلیل قطعی بر پیامبری او نیست زیرا ممکن است این عبارت توسط پیامبری دیگر به ذوالقرنین رسیده باشد مانند سلطنت طالوت با همراهی پیامبر معاصرش .

در مجموع طبق نظرعلامه طباطبایی پس از بیان اقوال مختلف که در پایان جلد ۱۳ تفسیر خود آوردهبر اینکه ویژگی های بیان شده در قرآن منطبق با کوروش است صحیح تر به نظر میرسد ; طبق نظر آیت الله مکارم شیرازی نویسنده تفسیر نمونه هم خصوصیات ذکر شده برای ذوالقرنین منطبق با کوروش است خصوصا" اینکه یافته های باستان شناسی از جمله کتیبه مهم داریوش کبیر که ۸ سال پس از در گذشت کورش نوشته شده بیان کننده اعتقاد آنان به خداوند یکتا می باشد.

چنین به نظر میرسد که با توجه به این که اصولاً در جهان اسلام به تاریخ نویسی اهمیت زیادی داده نشده و بسیاری از موضع گیریهای فکری براساس نوشته ها و آثار مورخین غربی به ویژه یونان بوده وطی حمله اسکندر به ایران و سپس حمله اعراب به ایران منابع تاریخی ایران تا حدود فراوانی آسیب دیده ; بین نظرات در باره اینکه اسکندر مقدونی، ذوالقرنین بوده یا کورش اختلاف وجود دارد ولی کاوشهای باستان شناسی در دهه های اخیرو قرائت کتیبه بی نظیر داریوش در بیستون و منشور کوروش و بسیاری از آثار به جای مانده از دنیای قدیم ایران که پیدا و رمز گشایی شده اند و طبق نظراتی که حتی مورخین یونانی وادار به تحسین اعمال ومنش والای انسانی و متعالی کوروش شده اند به نظر میرسد که نظرات مفسرین معاصر چون آیت الله طباطبایی وآیت الله مکارم شیرازی که ایشان علاوه بر مطالعه آثار قدیم ونوشته های آنان به منابع جدید از جمله آثار باستانی رمز گشایی شده برای استنتاج ونتیجه گیری دسترسی دارند بیشتر به عقلانیت نزدیک باشد. 
ذوالقرنین: یا قرن در این کلمه بمعنای شاخ است ذوالقرنین یعنی صاحب دوشاخ یا کسی که دو قرن عمر کرده باشد یا قلمرو آن کل مشرق و کل مغرب باشد.
برای این شخص در قرآن داستان مفصلی آمده که در سوره کهف آیات ۸۳تا۹۸ میباشد:
خدا به او در زمین تمکن وقدرت داد وهمه وسایل حکمرانی را بریش فراهم آورد او در سفری که بسوی مغرب داشت به محلی رسید که خورشید در محلی که آبی تیره رنگ داشت غروب میکرد ، ودر آنجا قومی یافت .خدا به او گفت ای ذوالقرنین ! میخواهی عذابشان کن ، ویا اگر میخواهی با انها به نیکی رفتار کن
گفت :اما هرکسی که ستم کند او را کیفر خواهم داد .سپس او بعد از مرگ به سوی پروردگارش باز گردد و او به عذابی سخت کیفرش خواهد داد وآنانکه اهل ایمان ورفتار نیکو هستند ،نیکو ترین اجر برای او باشد وکار بر او آسان میگیریم
آنگاه ذوالقرنین با وسایلی که در اختیار داشت سفری بسوی مشرق کرد. و قومی را دید که در برابر آفتاب هیچ حجاب و پوششی ندارند
وما آنچه نزد ذوالقرنین از عده وتجهیزات کاملا باخبر بودیم .

ذوالقرنین پس از آن سفری دیگر آغاز کرد تا به میان دو کوه بزرگ رسید در آنجا قومی را یافت که بسیار ساده وبدوی بودند که گویی زبان نمی فهمیدند آن قوم گفتند ای ذوالقرنین !یاجوج وماجوج در این سرزمین فساد میکنند به تو مزدی می دهیم(هزینه اش رامی دهیم) تا میان ما و آنها سدی بسازی
ذوالقرنین گفت تمکن وقدرتی که پروردگارم به من عطا فرموده از مزد شما بهتر است اما شما مارا با قوت بازو یاری کنید"همکاری کنید" تا مبان شما و آنها سدی بسازم . ذوالقرنین گفت: برای من قطعات آهن بیاورید. آنگاه میان دو کوه را از قطعات آهن انباشت وهمسطح ساخت"فونداسیون راضدزلزله مهندسی کرد" ذوالقرنین گفت : بر آنها آنقدر بدمید تا آن آهن گداخته شود"جوش بخورند" و گفت مس گداخته بیاورید تا بر آن بریزم ( تا زنگار نزند)
سدی ساخته شد که یاجوج وماجوج نه توانستند بر آن بالا روند ونه درآنرا سوراخ کنند
نقل این قضیه در قرآن  -علمای یهود ازپیامبر(ص)سئوال کردند «از تو از ذوالقرنین سئوال میکنند »بگو بزودی چیز از او برای شما میخوانم . گفته اند علمای یهود از پیغمبر سوال کردند . واین نام در تورات آمده
او در سفر به غرب به جایی رسید که در نظر بیننده آفتاب در آبی تیره رنگ غروب میکرده است ودر همان سفر ظاهرا با قومی جنگیده و غالب شده وستمکاران راکیفر داده و نیکو کاراران را پاداش داده است.
ذوالقرنین  یا پیغمبر بوده ویا پیغمبری در لشکریانش بوده زیرا به او وحی شده ویا احکام دینی را می دانسته به این سبب به «قلنا» تعبیر شده.
مفسران در این که ذوالقرنین کیست‌، اختلاف‌نظر دارند
برخی او را« اسکندر مقدونی »و عده‌ای او را "شین هوانک تی‌" و برخی او را «کوروش کبیر » دانسته‌اند
و هر یک کوشیده‌اند تا این ویژگی‌های قرآنی را به آن‌ها تطبیق دهند، امّا نظر برخی مفسران مانند علامه طباطبایی‌ در المیزان و آیة‌الله مکارم شیرازی‌ در تفسیر نمونه این است که ذوالقرنین همان کورش کبیر، پادشاه هخامنشی است‌.قرینه‌هایی که ایشان برای تأیید نظر خود (از آیات سوره کهف که درباره ذوالقرنین است و انطباق با تاریخ) می‌آورند از این قرار است‌:
ذوالقرنین شخصیتی است که خداوند به او تمکن در روی زمین و قدرت و اختیار داده است و این با شخصیت کورش که بر بخش عظیمی از آسیا و اروپا دست یافته و نخستین امپراتوری بزرگ تاریخ را تأسیس کرده است‌، توافق دارد
ذوالقرنین مطرح شده در قرآن خداشناس و موحد است و کورش هم خداشناس و یکتاپرست بوده است و معقول‌ترین تاریخی که برای ظهور زرتشت یاد می‌شود، بین قرن ششم پیش از میلاد است که با تاریخ حیات کورش توافق دارد.-ذوالقرنین سفر یا لشکرکشی به غرب یا مغرب خورشید داشته است و این با لشکرکشی کورش به سیری در آسیای صغیر و تسخیر آن سرزمین انطباق دارد.
ذوالقرنین سفر یا لشکرکشی به شرق یا مشرق خورشید داشته است و این با لشکرکشی کورش به جنوب شرقی و (مکران و سیستان‌) و شمال‌شرقی"بلخ‌" انطباق دارد. - ذوالقرنین با قومی وحشی مواجه شده است و این با رفتن کورش به سمت شمال و نبرد با اقوام وحشی «سکا» که به عبارتی همان یأجوج و مأجوج هستند، انطباق دارد. در این جا کورش اقوام وحشی را عقب می‌راند و در معبر داریال سدّی با آهن و مس می‌سازد که هنوز بقایای این سد برپاست‌.
وجه تسمیه ذوالقرنینبعضی معتقدند نام‌گذاری ذوالقرنین به این اسم به خاطر آن است که او به شرق و غرب عالم رسید که عرب از آن تعبیر به قرنی‌الشمس «دو شاخ آفتاب‌» می‌کند. عده‌ای هم می‌گویند:
در دو طرف سر او برآمدگی مخصوصی بود و به خاطر آن به ذوالقرنین معروف شد. برخی نیز عقیده دارند که او «تاج» مخصوصی داشت که دارای دو شاخ بود. بنابراین مسأله شاخ داشتن ذوالقرنین به احتمالات مذکور تفسیر شده است‌.
اما این سد در کجای دنیا بوده ؟ پادشاهی که صاحب دوشاخ بوده یا دو قرن عمر کرده یا کل مشرق وکل مغرب را فتح کرده کیست ؟ یاجوج و ماجوج چرا نتوانسته اند از جای دیگر بگریزند و به غارتگری ادامه دهند ؟ و آن اقوام کدامند ؟
چندابهام+پاسخ
*بعضی سد ذوالقرنین  را«دیوار چین» دانسته اند.

جواب:دیوار بزرگ چین بین سالهای ۲۰۴ تا ۲۲۴ قبل از میلاد به مدت ۲۰ سال بفرمان امپراطور بزرگ چین » چین شی هوانگ» ساخته شد ، این دیوار از سنگ وآجر بنا شده وحدود چهار هزار کیلومتر طول دارد. اما این دیوار نمیتواند سد ذوالقرنین باشد چون این سد میان دو کوه بوده واز مس و آهن ساخته شده بوده است. 
چرا«اسکندر مقدونی»نمی تواند «ذوالقرنین»باشد؟
« اسکندر» فردی کافر و جنایت کار بوده وبا صفات ذوالقرنین در قرآن همخوانی ندارد چرا که او خود را خدا نامید ودر مدت دوازده سال سلطنتش نزدیک به یک میلون انسان را کشت واطرا فیان مجبور بودند او را به عنوان خدا تعظیم کنند
اولین لشکر کشی کوروش به غرب و فتح لیدیا
کوروش پس از آنکه بر تخت نشست با «پادشاه لیدی که کرزوس» نام داشت روبرو شد مورخین یونان عموما گفته اند که برای اول بار «کرزوس» دست به دشمنی زد و جنگ را آغاز کرد و کوروش را مجبور به توسل به شمشیر کرد ،کوروش در این جنگ پیروز شد ، لیدی در آسیای صغیر موسوم به آناتولی قرار داشت ، حکومت لیدی دست نشانده یونان بود ، کوروش با مغلوبین بطوری با بزرگواری رفتار نمود که مردم احساس نمیکردند که آتش جنگی به دیار آنها کشیده شده است .. بنظر ابولکلام اولین سفری که کوروش به غرب کرده همان است که در ایات ٨۵تا٨٨سوره کهف آمده است.

إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا (٨٤)‏ فَأَتْبَعَ سَبَبًا ‎(٨٥) حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا ۗ قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا ‎(٨٦) قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّکْرًا ‎(٨٧) وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَىٰ ۖ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا (٨٨)

«حما» به معنای آب تیره رنگ شرح داده میشود.
دومین لشکرکشی کوروش به شرق
در حمله دوم ، کوروش متوجه مشرق شد ، زمانیکه قبایل وحشی و عقب مانده " کیدروسیا" و "باکتریا" که در نواحی مشرق سکونت داشتند سر به شورش برداشتند کوروش برای خواباندن فتنه به آنجا لشکر کشید. منظور از سرزمین -کیدروسیا "مکران وبلوچستان" و منظور از باکتریا همان "بلخ" است وآیات ٨٩تا ٩١ سوره کهف میباشد.

 ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ‎(٨٩) حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَىٰ قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا (٩٠)‏ کَذَٰلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا (٩١)
لشکرکشی سوم کوروش به شمال ایران
حمله سوم کوروش به طرف شمال ایران صورت گرفته که برای اصلاح امور «ماد» بوده است این سرزمین در شمال سرزمین پارس است وحدود آن به سلسله «کوههای قفقاز» میرسد که این کوهها بین دریای خزر و دریای سیاه واقع است ، این نواحی بعدا به قفقاز یا به اصطلاح پارسیان «کوه قاف »موسوم گشت. کوهستانهای فعلی قفقاز به این سلسله کوههای بین دریای خزر و دریای سیاه گویند، در این سفر کوروش به نزدیک رودی رسید ودر کنار آن اردو زد ،اقوام این منطقه از دست قومی به کوروش شکایت کردند او دستور داد در محلیکه غارتگران از آن میگذشتند سدی آهنین ساخته شود ،تا بدین وسیله از تاخت وتاز آنها جلوگیری شود.
آسیای غربی پایین دریای خزر وجود دارد ودریای سیاه بالای آن است و کوههای قفقاز نیز بین دو دریا در حکم دیوار طبیعی مرتفعی است این کوهها صدها کیلومتر طول دارند ومانع رخنه کردن به این طرف و آن طرف کوههاست تنها یک تنگه میان آن قرار دارد که محل عبور اقوام یاجوج و ماجوج بوده اند کوروش با سدی آهنین آن تنگه را مسدود کرد این همان است که در آیات ۹۳تا۹۷ سوره کهف آمده است.

حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا ‎(٩٣)‏ قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَىٰ أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا (٩٤)‏ قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا (٩٥)‏ آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا سَاوَىٰ بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انفُخُوا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرًا ‎(٩٦)‏ فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا (٩٧)

این سد در محلی که بین دریای خزر ودریای سیاه بنا شده ودر تنها تنگه مبان این سلسله کوهها ساخته شده است .
این راه را امروزه تنگه «داریال» میخوانند ودر ناحیه «ولدای کیوکز » و «تفلیس» گرجستان واقع شده است . هم اکنون نیز بقایای دیواری آهنین در این ناحیه وجود دارد ،واین همان که در سد ذوالقرنین آهن زیاد بکار رفته است ، معبر داریال بین دو کوه بلند واقع شده است واین سد که آهن زیادی در آن بکار رفته است در همین دره وجود دارد.
«یاجوج و ماجوج» چه قومی بودند؟
همان اقوامی که در اروپا آنها را «میگجور» ودر آسیا «تاتار» نامیده میشوند و معلوم شده که در حدود سال ۶۰۰پیش از میلاد یک دسته از آنها در سواحل شمالی «دریای سیاه» پراکنده شده اند و هنگام پایین آمدن از دامنه های «کوههای قفقاز »، آسیای غربی را مورد هجوم قرار میدادند این سرزمین در آن زمان «مغولستان» نامیده میشده است آن قبایل کوچ نشین بوده اند که آنرا «منچول» یا مغول می نامیده اند و نام چینی آن هم منغول یا مانچوک با مانکوک بوده است وبه زبان عبری ماجوج بسیار نزدیک است . تاریخ مردم‌یهود و ذوالقرنین

یکی از کتاب های پیمان کهن،« سفر دانیال» است که بخشی از کردار و رویای وی را در روزگار اسارت‌یهود در «بابِل‌»یاد می کند. در فصل هشتم کتاب آمده: در رؤیا دیدم و هنگام دیدنم چنین شد که من در «کاخ شوشان در ایلام بودم» و در خواب دیدم که نزد رود«اولای» هستم و چشمان خود را برداشته  نگریستم و اینک «قوچی» در برابر رود می ایستاد که دارای ۲شاخ بود و آن قوچ را به سوی «خوربران» (خاوران،سمت مغرب) و پاختر (شمال) و نیمروز (جنوب)، «شاخ زنان» دیدم وهیچ جانوری در برابرش تاب مقاومت نداشت. در فکرفرورفته بودم؛ «بُزِنر» تک شاخی  از خوربران(خاوران) پدیدارشد،خشمگینانه برقوچ حمله کردو هردوشاخش را شکست.
پس از آن در همین کتاب، از زبان «دانیال» آمده که «جبرییل »بر او واردشد و خواب وی را چنین شرح کرد: قوچ ۲شاخی که دیدی ملوک(پادشاهان) ماد و فارس است و «بُزنر» پادشاه‌«یونان» است.
در این خواب، دو کشور ماد و فارس(ایران) به گونه‌ی ۲شاخ نمودار شده و چون‌یگانگی این دو کشور و پدید آمدن کشور ایران نزدیک بوده، پادشاه آن به صورت قوچ ۲ شاخی انگاشته شده و «اسکندر مقدونی» که این شاهنشاهی را نابود نمود به گونه‌ی «بُز» نر تک شاخی پدید آمده؛
گرچه به نظر میاید که یهود در تکمیل پیشگویی ماجرای« اسکندر» را بعدا افزوده باشد چه تاریخ نگارش کتاب دانیال در سده ی ششم پیش از میلاد است و «ماجرای اسکندر» در سده سوم پیش از میلاد .

«یهود» از نوید «خوابِ دانیال» چنین دریافتند که پایان اسارت ایشان منوط به برخاستن همان کشور دوشاخ است که بر «بابِل» چیره گشته و «بنی اسراییل»  را از اسارت ایشان منوط به برخاستن همان کشور دو شاخ است که بر بابل چیره گشته و بنی اسراییل را از اسارت، رهایی می بخشد. چند سال پس از این پیشگویی،  کورش پدید آمد و پهلویان و پارسیان را‌یکی ساخت، پس از آن بر بابل پیروز گشته ‌یهودیان را آزاد ساخت.
«کوروش» در سه سوی‌یاد شده در خواب دانیال به پیروزی های دست‌یافت: در خوربران(خاوران) بر «لیدیا» چیره گشت و در پاختر (که دراینجا چون از مبدا بابل  دیده می شود، پاختر خاوری را پاختر در برمی گیرد) بر بیابانگردان و در نیمروز بر بابل.
افزون بر دفتر دانیال، در «دفتر اشعیا و‌یرمیا »نیز دراین باره سخن به میان آمده و نام کورش در «دفتر اشعیا» آشکارا آمده است.

پس  آشکار می گردد که« نزد‌یهود، ذوالقرنین همان کورش است که موجب رهایی خوددانسته اند»و افزون براین، ‌یکی دیگر از «اسفار پیمان کهن» که منسوب به «عزرا» است بیان می دارد که‌ یهود پیشگویی های پیامبران خود را به کورش نشان دادند و گفتند: پروردگار نام تو را در سخن خود‌یاد کرده و تو را ناجی بنی اسراییل قرارداده و کورش از شنیدن این سخن تحت تاثیر قرار گرفته، به بازسازی پرستشگاهشان فرمان داد.
«حماء »چشمه ای که تیره رنگ است.
در کنار آن از روی خشکی چنان بنظر میرسد که آفتاب زمین طلوع ودر دریا غروب میکند ، از آیه متوان فهمید که ذوالقرنین به جایی رسید که حد غرب محسوب میشود و در نظرش آمد که آفتاب در آن چشمه غروب میکند.

طبق تحقیقات ابولکلام آزاد کوروش کبیر در سفر اول خود برای سرکوبی دولت« لیدی» بسمت غرب حرکت کرد و آفتاب ار چنان دید .
شهر«سارد» پایتخت کشور «لیدی»(لودیا) باستان در نزدیکی سواحل غربی و نزدیک شهر «ازمیر»ترکیه واقع است. در اینجا میتوانیم بگوییم که کوروش کبیر بعد از استیلاء بر «سارد» به نقطه ای از سواحل «دریای اژه» میرسد ودر آنجا متوجه میشود که دریا صورت چشمه ای بخود گرفته آب دریا نیز از «گل و لای» ساحل تیره رنگ بخودگرفته است.

اگر در حوالی غروب کسی در این محل ایستاده باشد خواهد دید که قرص خورشید چنان می نمایاند که در آب محو میشود... این همان است که قرآن تعبیر کرده «چنین دید که خورشید در آب تیره رنگ فرو (غروب ) کرد».
مسلم است که خورشید در محل معینی غروب نمیکند ولی اگر در سواحل دریا ایستاده باشیم ، در نتیجه کرویت زمین و انحنای آب خواهیم دید که خورشید در هنگام غروب کم کم و آرام آرام در سینه دریا جای میگیرد.
سد یأجوج و مأجوج و ارتباط آن دو با مسائل آخر الزمانی
در این میان، اطلاعات مربوط به اماکنی که در قرآن یا احادیث به آنها اشاره شده، از ویژگی خاصی برخوردار است. باغ ارم، ارض المقدسه، سد یأجوج و مأجوج و بسیاری از اماکنی که در متون دینی در باره آنها سخن گفته شده، مورد توجه  است.
«مطلع الشمس» کجاست؟

روایتی که نوعی «گزارش جغرافیایی» در ارتباط با مفهوم مشرق و سد یاجوج و ماجوج است، نقل شده :
«عمرو بن مالک» گوید که مردى به سمرقند خلقى گرد وى برآمده بودند، گفت: مى‏رفتم تا از چین درگذشتم، آنگاه از خبر آن گروه بپرسیدم که آفتاب برآید بر ایشان گفتند: یک شبانه‏ روز راه است مردى را استخدام کردم تا مرا به آنجا ببرد، وقتی انجارسیدم گروهانى دیدم که یک گوشه ای ازبرگهای وعلفزارها نشیمنگاه ساخته بودند وبرآن‏ نشسته بودند و لباسشان هم ازاین برگهابود ، و بخت با من بود زبان ایشان می فهمیدم، گفتم: ما آمدیم تا بنگریم که آفتاب چگونه طلوع می کند، و بامدادان بود که ما آنجا رسیدیم و درین بودیم که بانگى شنیدیم چون صلصله( صدای به هم خوردن زیور یا آهن و زنجیر،صدای جرس) آنقدرصداوحشتناک بودکه بیهوش شدیم و بیفتادیم، چون به بهوش آمدیم ایشان را دیدم که مرا به روغن مى‏ مالیدند، نگاه کردم که آفتاب پدید آمد بر آب، چون زیبى که بر آب افتد. و کناره آسمان بر آن آب پیوسته بود چنان که کناره خیمه ‏اى به زمین افتد، آنگاه آفتاب میل کرد و به بالاى آن برآمد چون آفتاب در آن پیوست مرا و یار مرا در سرداب بردند آنگاه که روز بالا گرفت، بیرون آمدند و ماهى صید مى‏کردند و در آفتاب می گذاشتندتا پخته شود.

چون ذو القرنین مشرق بدید، خواست که آن قوم را که زیر قطب شمالى باشند به نزدیک یأجوج و مأجوج ببیند (تاج التراجم، ۳/۱۳۳۳).
در برخی از نقلها، ماجرای خروج یاجوج و ماجوج از اشراط قیامت دانسته شده است: کلبى گوید که سد در ناحیت بنات النّعش است. آنگه از پس یاد کردن ذو القرنین و قصّه یأجوج و مأجوج، حال قیامت یاد کرد از بهر آن که بیرون آمدن یأجوج و مأجوج از اشراط قیامت است (تاج التراجم: ۳/۱۳۴۱). بدین ترتیب آنها در جایی، مثلا یکی از آسمانها، هستند تا دوباره بزمین بیایند و مشکلی ایجاد کنند.
البته این تنها تعبیر «مشرق» در قرآن نیست که در اینجا به مناسبت داستان یاجوج و ماجوج اسیر تأویلات و تفسیرهای شگفت قرار گرفته است، بلکه از همین جمله است تفسیر «العالمین» در رب العالمین- که اظهارات جغرافیایی شگفت که درحکم -عالم پیمایی- دارد برای آن بیان شده است. برای نمونه: گروهى از علما گفته ‏اند که خداى عز و جل را سیصد و شصت هزار عالم است، اندرین هفت آسمان و هفت زمین و هفت دریا. و هر عالمى چنانست که بیک دیگر نماند و این هر جنسى از آفریدگان عالمى‏اند، و این فریشتگان هر عالمى گروهى‏اند. پس از این سیصد و شصت هزار عالم اول بارى، بزرگترین عالمى این هفت آسمانست و آنچه بدین هفت آسمان اندر است، و آن گه این هفت زمین و آنچه بدین هفت زمین اندر است، و آن گه این هفت دریا و آنچه بدین هفت دریا اندر است از عجایب‏هاى گوناگون. و چون این همه بشمارى و بحساب اندر آرى آن گه سیصد و شصت هزار برآید. و گروهى از علما گفته‏ اند که این عالمها هجده هزار عالم است، و ازین جمله، چهار هزار و پانصد عالم بجانب مشرق است و چهار هزار و پانصد عالم بجانب مغرب است، و چهار هزار و پانصد عالم بحدّ شمالست، و چهار هزار و پانصد عالم بحدّ جنوبست. این هجده هزار عالم است. و یاجوج و ماجوج از جمله هجده هزار است (ترجمه تفسیر طبری: جلد۱صص۱۵.۱۶).
ماجرای یاجوج و ماجوج به «معراج» هم ارتباط دارد، چه آن جا هم «عالمی» است ویژه و جغرافیایی است وسیع که چیزهای عجیبی در آن وجود دارد. در این تفسیر، گویی این دو، در آنجا یعنی آسمانها مانده اند تا در وقت رستاخیز بیایند: پس جبریل مرا سوى یاجوج و ماجوج برد و من دین خویش بر ایشان عرضه کردم و نپذیرفتند. و این یاجوج و ماجوج و تارس و تافیل و مالوق و ماسوخ همه اهل دوزخ‏اند. و این یاجوج و ماجوج بوقت رستخیز بیرون آیند. چون رستخیز نزدیک باشد ایشان بیرون آیند. (ترجمه تفسیر طبری: ۱/۱۹۵). در آنجا جزئیاتی هم در باره قیافه آنها آمده است.
ماجرای رستاخیز یعنی قیامت یک وجه قصه است ووجه دیگر بازگشت عیسی (ع) و مهدی (ع) است که باز این دو نفر در آن وقت هم به فاصله نزدیک باز خواهند گشت. در واقع، در فتنه آخر الزمان دست همه اینها در کار است: و از پیغامبر علیه السّلم پرسیدند از یاجوج و ماجوج و فتنه ایشان. گفت: ایشان بآخر زمان بیرون آیند. و میان یاجوج و ماجوج و بیرون آمدن مهدى و فرو آمدن عیسى علیه السّلم از آسمان، میان این چهار، بس چیزى نباشد. و ایشان همه بیک سال اندر بیرون آیند، و همه بیک سال نیز هلاک گردند. و محمّد بن جریر الطّبرى چنین گوید که: من بکتاب-فتن- اندر، چنین دیدم که این چهار علامت که یاد کردیم در آخر زمان پیدا آید، این همه چون سال از چهار صد اندر گذرد از هجرت، و ایشان از هر جاى پیدا آیند. چنان که گفت عزّ و جلّ: وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ. پس آن گاه از پس ایشان مهدى بیرون آید. و مهدى خلیفت عیسى باشد. و عیسى از آسمان بزمین آید، و همه زمین پر فتنه بیند از دجّال و از دست یاجوج و ماجوج. پس مهدى را خلیفت کند، تا مهدى بیاید و این جهان را از فتنه پاک کند، از دجّال و تبع او و یاجوج و ماجوج، و ایشان را بدریا غرقه کند. پس آن گه جهان بعدل و صلاح بازآید. و آن گه بسیار نماند تا صور بدمند و رستخیز برخیزد. و این حدیث محمّد بن جریر از کتاب «فتن» بیرون آوردست. (ترجمه تفسیر طبری: جلد۱صص۱۹۸و۱۹۷)

و در جای دیگر گوید: اندر کتاب« فتن» چنین یافتیم که رستخیز را چهار علامت است که همه بنزدیک دیگر پدید آید: یکى این یاجوج و ماجوج است که بیرون آیند، و دوم دجّالست که بیرون آید، و سه‏ام مهدى است که بیرون آید، و چهارم عیسى بن مریم است که از آسمان فرو آید. (ترجمه تفسیر طبرى:‏۶/۱۴۸۵)
بدین ترتیب، یک بحث جای اولیه یاجوج و ماجوج است که مربوط به سد اسکندر یا ذوالقرنین می شود و علی القاعده جایی در روی همین زمین خاکی است و یکی بحث بعدی که مربوط به اقامت آنها در جایی است که باید قبل از ظهور عیسی یا مهدی (ع) و نیز اندکی پیش از رستاخیز دوباره ظاهر شوند.
در این گفته ها، یاجوج و ماجوج با جابلقا و جابلسا هم ارتباط دارند. اساسا، گویی وظیفه این دو نفر، سوراخ کردن سد ذوالقرنین است و بنابرین وجهه خوبی هم ندارند. آنها اهل دوزخ اما جابلقا و جابلسا اهل بهشت هستند! (ترجمه تفسیر طبری: ۱/۱۹۸).
بحث ما در باره خود یاجوج و ماجوج و این که از جنسی هستند و چگونه می زیسته اند، نیست، بلکه بحث از جغرافیایی است که برای سد مربوط به آنها بیان شده و البته در این باره هم تفصیلات زیادی داده شده است. در این باره نیز، هدف ما تعیین این محل نیست، بلکه نوع نگاه تجربی مسلمانان در حوزه دانشی به نام جغرافیاست که چه قدر تلاش کنند آنجا را کشف کنند.
به واقع، بیشتر جغرافی دانان برای سد یأجوج و مأجوج توضیحات ویژه دارند و تلاش کرده اند تا به دلیل توجهی که مسلمانان به این مسأله به لحاظ قرآنی دارند، توضیحاتی ارائه دهند. این منطقه نیز مانند برخی دیگر از مناطق مورد اشاره قرآن، که از آن جمله جایگاه برخی از اقوام نابود شده است، از نظر جغرافیایی دقیقا مشخص نبوده است. با توجه به این نیاز، کسانی تلاش کرده اند از هرمنبعی شده، اطلاعاتی را گردآوری کنند.
آنچه در اینجا هدف ماست، این است که در باره چنین منطقه جغرافیایی که از جمله مناطقی است قرآن از جهان باستان به آن اشاره کرده، چه مطالبی با چه دید معرفتی ابراز شده و مسلمانان چه تلاش تجربی برای شناخت آن داشته اند.
سلّام مترجم(ترجمان)
در واقع، داستان ما از لحاظ معرفتی مربوط به یک گزارش سفر است، گزارشی که به صورت هدف مند برای بدست آوردن شناخت نسبت به سد به انجام رسیده است. به عبارت دیگر، یک کار هدفمند از طرف حکومت برای شناخت وضعیت سد ذوالقرنین، کاری که (هارون)واثق عباسی (۲۲۷ ـ ۲۳۲) آن را انجام داد و یک مترجم حرفه ای داشت که به «سلام ترجمان»مشهوربود.

مقبره کوروش، بنیان گذار سلسله هخامنشی (+تصاویر)

داستان از این قرار است که واثق خواب می بیند که سد ذوالقرنین شکافته شده و آب یا به عبارتی سیل جاری شده است. برای این که از نگرانی بیرون بیاید، تصمیم می گیرد هیئتی را برای بررسی موقعیت جغرافیایی سد اعزام کند. این هیئت مسیر طولانی را طی کرده و سپس یک گزارش در باره منطقه ای که به تصور او سد ذوالقرنین در آنجا بوده، نوشته است.
از نظر این بحث، آنچه اهمیت دارد این است از این سفر، اگر به راستی اتفاق افتاده باشد، می توان به عنوان یک سفر تحقیقاتی یاد کرد. یکی از نخستین سفرهای تحقیقاتی که ممکن است شکل های دیگری از آن از نوع جاسوسی یا حاشیه ای مثلا از زبان یک تاجر، وجود داشته، اما از این نظر که یک سفر تحقیقاتی و اکتشافی جغرافیایی است، بسیار عالی است.
سفر اکتشافی سلام ترجمان در عهد واثق عباسی به دربند آذربایجان

گزارش سلام ترجمان در باره مسیری است که از سامرا به سمت دربند در آذربایجان می رسد، و ضمن گزارش برخی از مسائل در چند صفحه، از مسیر بازگشت که دور زدن دریای خزر از شمال و رفتن به سمرقند و بازگشت به نیشابور و سپس سامراست، تمام می شود.
نخستین جغرافی دانی که این گزارش را آورده «ابن خردادبه» است که در حوالی سال ۲۸۰ تا ۳۰۰
 کتاب المسالک و الممالک خویش را نگاشته است.
در واقع، پیش از او اشاره ای به این واقعه وجود ندارد. او داستان را هم به صورت شفاهی از سلام ترجمان شنیده و هم آن را با متن مکتوب گزارشی که وی نوشته بوده، تطبیق داده است. بنابرین صورت واقعه، طبیعی است، هرچند ممکن است بسیاری از اظهارات، خیالی و از قول ساکنان آن نواحی و متکی به داستانهای قدیمی باشد.
نخستین عبارت ابن خرداد به این است:
صفة سدّ یاجوج و ماجوج‏: فحدّثنى سلّام التّرجمان ان الواثق بالله لمّا رأى فى منامه کأنّ السّدّ الذی بناه ذو القرنین بیننا و بین یاجوج و ماجوج قد انفتح فطلب رجلا یخرجه الى الموضع فیستخبر خبره فقال أشناس ما هاهنا احد یصلح الّا سلّام الترجمان و کان یتکلّم بثلثین لسانا، قال فدعا بى الواثق و قال ارید ان تخرج الى السدّ حتّى تعاینه و تجیئنى بخبره و ضمّ الىّ خمسین رجلا شباب اقویاء و وصلنى بخمسة آلاف دینار و اعطانى دیتى عشرة آلاف درهم و امر فأعطى کلّ رجل من الخمسین الف درهم و رزق سنة و....
اما گزارش فارسی متن کامل آن گزارش به نقل از ترجمه کتاب ابن خردادبه چنین است:  برایم تعریف کرد:« الواثق بالله» در خواب دید که سدى که ذوالقرنین میان ما و یاجوج و مأجوج بنا نهاده، شکاف برداشته است، کسى را خواست تا به آن موضع رفته و از وضع آن خبر گیرد،
لذا «أشناس» گفت: کسى در این جمع از «سلام‏ ترجمان‏» که به سى زبان تکلم مى‏کند شایسته ‏تر نیست، گفت: «واثق» مرا خواست و فرمود تا از آن موضع بازدید کرده، خبر آن را برایش بیاورم.

پنجاه تن از مردان‏ جوان قوى هیکل را همراهم کرد و پنج هزار دینار داد و دیه‏ ام را به مقدار ده هزار درهم پرداخت کرد. همچنین دستور داد تا به هر یک از آن پنجاه تن با هزار درهم و آذوقه یک سال را پرداخت نمایند و امر کرد که براى مردان لباده‏ هائى آماده کنند و پوستین‏ هائى بر تنشان بپوشانند، و براى آنان لباسهائى از پوست خز و زین هاى چوبین فراهم ساختند و دویست قاطر براى حمل آذوقه و آب همراهان گسیل داشتند.

از «سُرَّمن رَآی»(سامرا) با نامه‏ اى از واثق بالله خطاب به «اسحاق بن اسماعیل» حاکم «ارمنستان» که مرکزش «تفلیس» است،حرکت کردیم، در این نامه وى را به مساعدت ما فراخوانده بود.

اسحاق به «صاحب السریر» سفارش کرد و صاحب السریر به پادشاه «لان» نامه نوشت تا ما را یارى کند؛ و شاه لان به «فیلان شاه »سفارش ماراکرد،نامه نوشت، و فیلان شاه به «طرخان شاه خزر» نوشت و ما یک شبانه روز نزد« شاه خزر» ماندیم، تا آنکه ۵ نفر راهنما را همراهمان ساخت. با آنان ۲۶ روز راه سپردیم تا به سرزمین سیاه و بدبویى درآمدیم،

از پیش با خود «سرکه» داشتیم که آن را بو مى‏کردیم تا از «بوى بدى که در آن سرزمین بود»، آزرده نشویم.

در آنجا ۱۰ روز راه پیمودیم تا به شهرهاى ویرانى رسیدیم و سپس ۲۰ روز راه پیمودیم. از اوضاع آن شهرها پرس‏وجو کردیم، به ما خبر دادند که شهرها محل آمد و رفت «یأجوج و مأجوج» بوده و توسط آنان ویران گشته است.

سپس به «دژهائى» در نزدیکى کوه که در بخشهائى از آن «سد» قرار دارد رسیدیم.

ساکنان دژها به عربى و فارسى سخن مى‏گفتند، و مسلمان بوده، قرآن مى‏خواندند و داراى مکتب‏خانه و مسجد بودند. از مبدأ ما پرسیدند(ازکجامی آیید)، پاسخ دادیم که «سفیران امیر مؤمنان» هستیم.

آنهابا شگفتگى به ما نظر کرده، پرسیدند:امیر مؤمنان!؟

 گفتیم: آرى! گفتند(درصددراستی آزمایی مان بودند): پیر است یا جوان؟

گفتیم: جوان است! بر شگفتى ایشان افزوده شد و پرسیدند: کجاست! پاسخ دادیم که در عراق و در شهرى که به آن «سُرَّمن رَآی»(سامرا) گویند!

گفتند: ما هرگز این را نشنیده ‏ایم. میان هر یک از آن دژها یک تا ۲ فرسخ  فاصله بود. سپس به شهرى رسیدیم که به آن «ایکه‏»(اَصْحاب اَیْکه) گویند و مساحتش ده فرسخ و داراى درهاى آهنین بود که از بالا باز مى‏شدند و در داخل شهر کشت‏زارها و آسیاب‏هاى سنگى یافت مى‏شد.

(این همان شهرى است که «ذوالقرنین» با نیروهایش در آن مستقر بود) و فاصله‏ اش تا سد ۳ روز راه و در فاصله میان آن تا سد دژها و روستاهاى بسیارى قرار داشت تا آنکه روز سوم به سد رسیدیم که کوهى دایره ‏وار بود.

گفته ‏اند که یاجوج و مأجوج دو صنف بودند؛ یأجوج بلندتر از مأجوج و هر کدام از آنان بین یک ذراع تا یک ذراع و نیم کمتر و یا بیشتر بود(هر ذرع معادل ۱۰۴ سانتیمتر)

سپس به کوهى بلند رسیدیم که بر آن دژى قرار داشت و سدى که ذوالقرنبین در گودالى میان دو کوه بنا کرده بود؛ پهنایش ۲۰۰ ذراع و بر سر راهى قرار داشت که از خارج و به اطراف زمین متفرق مى‏شوند،
لذا پایه آن را به اندازه ۳۰ ذراع به پائین حفر کرده و آن را با آهن و بُرنز پر کرده بودند تا به سطح زمین برسند، آنگاه ۲ بازو به موازات کوه از ۲ سوى گودال کشانده بودند که هر بازو ۲۵ ذراع و ضخامتى معادل ۵۰ ذراع داشتو

از زیر آن ۱۰ ذراع خارج از در، و تمام آن از خشتهاى آهنین با پوششى از برنز ساخته شده بود؛ اندازه هر خشت یک ذراع و نیم در ضخامت چهار انگشت. و چنگک آهنین در دو طرف بازوان به طول ۱۲۰ ذراع که بر ۲ بازو قرار داشت، هر کدام به اندازه ۱۰ ذراع و در عرض ۵ ذراع و بالاى چنگک؛ بناى آن با خشت آهنین و برنز تا بالاى کوه و ارتفاع آن تا جایى که چشم کار مى‏کرد؛ و بناى بالاى چنگک در حدود ۶۰ ذراع بود. و بر سر سد، کنگره ‏هاى آهنینى تعبیه شده بود که در اطراف هر کنگره دو شاخ قرار داشت و هر کدام به سوى دیگرى متمایل بود؛ طول هر کنگره ۵ ذراع در عرض چهار ذراع و بر آن دیوار هفتاد و سه کنگره وجود داشت و در آهنین دو لنگه‏اى آویزان بود؛ عرض هر لنگه ۵۰ ذراع در ارتفاع ۷۵ ذراع و ضخامت آن ۵ ذراع، و استوارى آن در لولایى به اندازه «چنگک» است. از در و از کوه بادى نمى‏ وزید،
گوئى این گونه خلق شده و بر در، قفلى قرار داشت که طول آن به ۷ ذراع و قطر آن به‏ یک بازو مى‏رسید و قفل را دو مرد نمى‏توانستند برگیرند؛ و ارتفاع قفل از زمین ۲۵ ذراع و بر روى قفل کلونى به اندازه ۵ ذراع قرار داشت، بر آن کلیدى آویزان بود که طول آن به یک ذراع و نیم مى‏رسید و داراى ۱۲ دندانه بود و هر دندانه به اندازه دسته هاونگ، و قطر کلید ۴ وجب بود و به زنجیرى آویخته و آن زنجیر به در لحیم شده بود؛ طول آن ۸ ذراع و قطرش ۴ وجب؛ و حلقه‏اى که در آن زنجیر قرار داشت، همچون حلقه منجنیق بود و پاشنه در، ده ذراع در طول صد ذراع عرض داشت، آنچه زیر دو بازوان و ظاهر آن بود به پنج ذراع مى‏رسید؛ و این ذراعها تماما ذراعهاى سیاه باشد؛ با در ۲ دژ وجود داشت که هر کدام از آنها ۲۰۰ ذراع در صد ذراع بود و بر این دو دژ دو درخت دیده مى‏شد و میان آن دو چشمه آب شیرینى روان بود؛ در یکى از دو دژ ابزارهاى بنایى، که سد با آن ساخته شده بود و دیگهاى آهنین و بشقابهاى آهنین که بر روى هر دیگ‏دان (سه پایه) چهار دیگ، همچون دیگ‏ هاى صابون قرار داشت؛ و در آنجا باقیمانده خشت‏هاى آهنى که از شدت زنگ به هم چسبیده بودند، قرار داشت.
رئیس آن دژها هر روز دوشنبه و پنجشنبه سوار مى‏شد و ایشان همانگونه که خلافت به ارث مى‏رسد، آن درها را به ارث مى‏بردند؛ وى سواره مى‏آمد و سه مرد همراه او که هر کدام آهنى حلقه‏وار بر گردن داشتند و کنار در نردبانى قرار داشت و او به بالاترین پله نردبان مى‏رفت؛ در آغاز روز به قفل ضربه‏اى وارد مى‏کردند، از آن سر و صدایى به گوش مى‏رسید، همچون سر و صداى کندوى زنبورها، پس از آن ساکت شده تا هنگام ظهر که ضربه دیگرى مى‏نواختند و با دقت به صداى آن گوش مى‏سپردند و صداى آن در نوبت دوم بیشتر از بار اول بود. پس دوباره خاموش مى‏شدند تا هنگام عصر که یک ضربه دیگر مى‏زدند، این بار ضجه و ناله مى‏زدند، تا هنگام غروب آفتاب مى‏نشستند و بعد مى‏رفتند.
منظور از ضربه زدن به قفل آن بود تا کسانى که پشت در قرار داشتند بر وجود پاسداران و حافظان آن در آگاهى یابند و بدانند که هستند نگاهبانى که از خدشه وارد شدن بر در مانع مى‏شوند؛ و در نزدیکى این موضع دژى بزرگ وجود داشت که ده فرسخ بود و مساحتش به صد فرسخ مى‏رسید. سلام گفت: لذا از اهل دژ که همراه من بودند، سؤال کردم آیا تاکنون زیانى به این در وارد شده است؟ گفتند: هیچ خدشه‏اى بر آن وارد نیست، مگر این شکاف، و شکاف همچون نخ باریکى بود؛ گفتم: از آن براى در خطرى باشد؟ گفتند: خیر، این در ضخامتش پنج ذراع به ذراع اسکندر است، که هر ذراع و نیم سیاه به اندازه یک ذراع اسکندر است؛ گفت: به در نزدیک شدم و با تیغى محل شکاف را تراشیدم، به اندازه یک درهم تراشه آهن یا بیشتر در دستمال ریختم تا به واثق بالله نشان دهم؛ و بر لنگه در راست، در بالاى آن با آهن به زبان اول باب الیمن نوشته بود، اگر وعده پروردگارم فرا رسد، آن را به ویرانه‏اى تبدیل کند و وعده پروردگارم حق است.
بر این بنا نظر کردم، اکثر نوشته‏ ها با خطى زرد از مس و خطى سیاه از آهن نوشته شده بود؛ و در کوه موضعى قرار داشت که درها را در آنجا قالب مى‏ریختند و موضع دیگرى که دیگ‏ها قرار داشت و در آن‏ها برنزهاى مذاب را مخلوط مى‏کردند و موضعى که در آن سرب و برنز را ذوب مى‏کردند، و دیگ‏هائى شبیه به دیگ مسى و هر دیگ داراى سه حلقه که در آن زنجیرها و قلاب‏هائى بود که با آن برنز را از بالاى دیوار به درون دیگ مى‏فرستادند؛ از آنان پرسیدم که آیا کسى از یأجوج و مأجوج را دیده‏اید، گفتند که نوبتى عده‏ اى را بالاى کوه دیدند و باد سیاه رنگى وزیدن گرفت و آنها را از بالا به پائین انداخت و اندازه هر مرد به اندازه یک وجب و نیم دیده مى‏شد؛ و کوه از بیرون نه دامنه‏اى داشت و نه بر آن درخت و کشتزار و علف وسبزی یافت مى‏شد و نه چیزى دیگر، و آن کوه مسطح و قائم و هموار و سفید بود.
هنگامى که بازگشتیم «راهنمایان-راه بلد» ما را به سوى ناحیه خراسان بردند  که پادشاه آن به نام «لب »بود.

سپس از آن موضع خارج شده به موضع پادشاهى موسوم به «طبانوین» که صاحب خراج بود رفته، در آنجا چند روزى ماندیم، از آن موضع خارج شده و پس از ۸ ماه به «سمرقند» رسیدیم، به «اسبیشاب»(اسبیجاب) رسیده، از رود بلخ گذشتیم، سپس به «شرویسنه» و «بخارا» و «ترمذ»(ازبکستان) رفتیم، آنگاه به «نیشابور» رسیدیم؛ و از مردانى که با ما بودند گروهى مُردند و گروهى از آنان که جان به در بردند بیمار شدند؛ ۲۲ مرد بودند. کسانى که مُردند با لباسهایشان دفن شدند و هر کس بیمار شد، وى را در برخى از روستاها رها کردیم. در بازگشت نیز ۱۴نفر مُردند،

لذا وقتى به نیشابور وارد شدیم، مجموعا ۱۴ نفر بودیم. اصحاب دژها به حد کفایت آذوقه و دیگر ما یحتاج را در اختیارمان قرار داده بودند؛ آنگاه نزد «عبد الله بن طاهر» رفتیم که ۸ هزار دینار به من هدیه داد و به هر مردى که با من بود ۵۰۰ درهم، و به سواران ۵ درهم و به پیادگان ۳ درهم، براى هر روز تارى؛ و از قاطرهاى که همراهان بود، تنها ۲۳ رأس سالم ماندند؛ تا به «سرمن ‏رأى»(سامرا) وارد شدیم. بر «واثق بالله» وارد شده، به شرح ماجرا پرداختم و آهنى که از در تراشیده بودم به او نشان دادم؛ خدا را سپاس گفت و امر کرد تا خیرات و صدقات دهند و به هر مردى از مردان که همراهم بودند، هزار دینار بخشید؛ مدت زمانى که به سد رفته و رسیده بودیم شانزده ماه و بازگشتمان دوازده ماه و چند روز طول کشیده بود. سلام ترجمان تمام این خبرها را برایم گفت و از کتابى که براى واثق بالله نوشته بود، بر من دیکته کرد. /المسالک و الممالک، ابن خردادبه، ترجمه سعید خاکرند، صص ۱۵۳ ـ ۱۵۷).
جمله اخیر، تأکیدی است که «ابن خردادبه» برای نشان دادن درستی گزارش اظهار کرده و گوید که علاوه بر آن که از نظر شفاهی مطلب را از سلام ترجمان شنیده، آن را با متن نوشته ای که برای واثق نوشته بوده، تطبیق داده و در واقع، سلام، آن متن را بر ابن خردادبه خوانده است: و رسیدن ما به سد در شانزده ماه بود و ما در دوازده ماه و روز برگشتیم ، بنابراین سلام ، مترجم ، کل این خبر را به من گفت ، سپس او آن را از کتابی که برای موثق به خدا نوشته بود «واثق بالله»برام نامه نوشت.

و کان وصولنا الى السدّ فى ستّة عشر شهرا و رجعنا فى اثنى عشر شهرا و ایّام فحدّثنى سلّام‏ الترجمان‏ بجملة هذا الخبر ثم‏ املاه علىّ من کتاب کان‏ کتبه للواثق بالله‏ [المسالک و الممالک، ابن خردادبه، بیروت، دارصادر، ۱۹۹۲، صص ۱۶۲ ـ ۱۷۰).
منابع بعدی این گزارش را از روی ابن خرداد به نوشته اند. اگر کتاب مسالک و ممالک در حوالی ۲۸۰ تا ۳۰۰ نوشته شده باشد، یکی از نخستین اشخاصی که متن آن را از وی نقل کرده، ابن فقیه همدانی (م ۳۶۵) است که عین متن عربی را نقل کرده است. پیداست که به آن اعتماد کرده و آن را طبعا مهم تلقی می کرده است. /البلدان، ابن فقیه، تصحیح یوسف الهادی، بیروت، ۱۴۱۶، صص ۵۹۵ ـ ۶۰۰).
خبر سلام ترجمان در متون جغرافی کهن پس از ابن خردادبه
خبر یاد شده در اعلاق النفیسه ابن رسته (قرن سوم) اشاره به این روایت ابن خردادبه شده است (الاعلاق، بیروت، ۱۸۹۲، ص ۱۴۹) اما عبارت او در اعتبار آن داستان قدری مبهم است. در واقع، هم تردید می کند و هم می افزاید که از نظر او، درست است:  قال ابن خرداذبه حدّثنى سلّام‏ الترجمان‏ و کان یترجم کتب الترک التى ترد على السلطان للواثق بالله قال لمّا راى الواثق بالله کانّ السدّ الذى بناه ذو القرنین بیننا و بین یاجوج و ماجوج مفتوح دعا بى و قال عاینه و جئنى بخبره، و ضمّ الخ ...... قال ابن خرداذبه فحدّثنى سلّام‏ الترجمان‏ بجملة هذا الخبر ثم املاه علىّ من کتاب کان کتبه بذلک الى الواثق و کتبناه نحن لتقف على ما فیه من التخلیط و التزیید لان مثل هذا لا یقبل صحّته فوجدته موافقا. ... چنین سخنانی البته مورد قبول نمی افتد و من او را با خود موافق یافتم. (الاعلاق النفیسه، ترجمه فارسی، ص ۱۷۵).
مقدسی (م ۳۸۰) جغرافیدان دیگری است که این گزارش را باز از روی کتاب ابن خردادبه نقل کرده است: و یقع سدّ یأجوج و مأجوج من ورائها على نحو من شهرین سد ذی القرنین‏ قرأت فی کتاب ابن خرداذبه‏ و غیره فی قصّة هذا السدّ على نسق واحد و اللفظ و الاسناد لابن خرداذبه لانه‏ کان‏ وزیر الخلیفة و اقدر على ودائع علوم خزانة أمیر المؤمنین مع انه یقول حدّثنى سلّام المترجم ان الواثق باللَّه لما رأى فی المنام کأنّ‏ السدّ الّذی بناه ذو القرنین بیننا و بین یأجوج و مأجوج مفتوح وجّهنی و قال لی عاینه و جئنی بخبره‏.... [احسن التقاسیم، قاهره، ۱۴۱۱، ص ۳۶۲].
اعزام محمد بن موسی خوارزمی برای کشف غار اصحاب کهف
جالب است که درهمان ابتدا، از قول سلام ترجمان و دقیقا دنباله عبارت بالا آمده است: و کان الواثق وجه محمد بن موسی الخوارزمی المنجم الی طرخان ملک الخزر. (همان). این جمله، به صورت یک جمله معترضه آمده و ربطی به خود ماجرا جز از این جهت که نشان دهد واثق تلاش مشابه دیگری برای نوعی دیگر از اطلاعات جغرافیایی کرده، ندارد. به هر روی داستان سلام در ادامه آمده اما بخش پایانی تلخیص شده است (همان، ص ۳۶۵).
گفتنی است که داستان اعزام محمد بن موسی خوارزمی را خود ابن خردادبه هم نقل کرده است. او می نویسد:‌ و کان الواثق بالله وجه محمد بن موسی المنجم الی بلاد الروم لینظر الی اصحاب الرقیم و کتب الی عظیم الروم بتوجیه من یوقفه علیهم. فحدثنی محمد بن موسی ان عظیم الروم وجه معه من صاربه الی قرّه، ثم سار اربع مراحل، و اذا جبیل قطر اسفله اقل من الف ذراع و له سرب من وجه الارض ینفذ الی الموضع الذی فیه اصحاب الرقیم، (و ادامه ماجرا) (المسالک و الممالک، ص ۱۰۶). اگر این ماجرا هم درست باشد پیداست که واثق عباسی که از پیروان مکتب معتزلی است، یک خط خاصی را دنبال می کرده و گرچه ظاهر آن رنگ دینی داشته اما می تواند یک حرکت علمی مستقل در حوزه جغرافیا و اکتشافات جغرافیایی به حساب آید. این حکایت را مسعودی هم در مروج الذهب (۱/۳۴۸) آورده است. (و نیز بیرونی در آثار الباقیه، ص ۳۶۰ و منابع دیگر، و در باره آن بنگرید: تاریخ نوشته های جغرافیایی در جهان اسلام، کراچکوفسکی، ص ۱۰۶).
خبر سلام ترجمان در متون جغرافی پسین
محمد بن محمد ادریسی (م ۵۶۰) در نزهة‌ المشتاق فی اختراق الافاق (۲/۹۳۴ ـ ۹۳۸) آورده و در ضمن تأکید دارد که آن را از کتاب ابن خردادبه گرفته و در ضمن به کتاب جیهانی هم ارجاع داده است:  و أما ردم یاجوج و ماجوج فشی‏ء قد نطقت الکتب به و توالى الأخبار عنه و من ذلک ما حکاه سّلام‏ الترجمان‏ أخبر عنه بذلک عبید الله بن خرداذبه فی کتابه و کذلک أخبر به أیضا أبو نصر الجیهانی فقالا.... (همان، ۹۳۴)
البکری (م ۴۸۷) هم در کتاب المسالک و الممالک خود حکایت سلام الترجمان را آورده و او را چنین معرفی کرده است که و کان هو الذی یترجم کتب الترک التی کانت ترد علی الواثق . (المسالک و الممالک، بیروت، دارالغرب الاسلامی: ۱/ ۴۵۵ ـ ۴۵۸).
نکته شگفت در سخنان البکری این است که پیش از نقل گزارش سلام ترجمان، از قول ابن عفیر گوید: معاویه بن ابی سفیان، ۲۵ نفر را به سمت سد یاجوج و ماجوج فرستاد ه وضع آن چگونه است. وی در این باره به پادشاه خزر نامه نوشت تا به آنان اجازه عبور دهد و هدایایی برای آنها فرستاد. آنان رفتند تا به دو کوه رسیدند.... این گزارش پنج سطر است اما حکایت از آن دارد که پیش از ماجرای سلام ترجمان، چنین حکایت مشابهی وجود داشته است. (المسالک و الممالک بکری، ۱/۴۵۵).
جغرافیدانان بعدی یکسره حکایت سلام ترجمان را آورده اند و این نقل تا زمان یاقوت حموی ادامه دارد، هرچند وی آن را مختصر آورده و در پایان یک علامت سؤال هم در برابر این گزارش می آورد: قد کتبت من خبر السد ما وجدته فی الکتب و لست أقطع بصحة ما أوردته لاختلاف الروایات فیه و اللّه أعلم بصحته، و علی کل حال، فلیس فی صحة امر السد ریب و قد جاء ذکره فی الکتاب العزیز (معجم البلدان: ۳/ ۱۹۹ ـ ۲۰۰).
ایراد یاقوت به اختلافاتی که در جزئیات نقلها وجود دارد و باید از این جهت در شگفت بود که به رغم آن که منبع همه ابن خردادبه است، چرا این اختلاف در نقل پدید آمده است. در اینجا باید اعتراف کنیم که ما دقیقا از این اختلاف آگاه نیستیم و منهای جزئیاتی که در گزارش ادریسی قدری مفصل تر آمده (و احتمال دارد به متن مفصل مسالک و ممالک ابن خردادبه دسترسی داشته) بقیه نقلها بسیار به هم نزدیک است. با این حال باید همه متنها مقایسه شود تا دقیقا ایراد یاقوت درک شده و اگر قرار است با این قبیل جوابها که اختلافات جزئی را نباید دلیل بر رد کلی آن دانست، به آن پاسخ داد، امکانش وجود داشته باشد.
گزارش سلام، همچنین در کتاب ابن وصیف شاه که به احتمال درگذشته ۵۹۹ است نیز آمده است. (مختصر عجایب الدنیا، بیروت، دارالکتب، ۱۴۲۱، ص ۱۹۲ ـ ۱۹۴).
بعد از یاقوت نیز منابعی چون خریدة العجائب و فریدة الغرایب ( ابن وردی م ۷۴۹، ص ۱۸۶) و نیز نویسنده الروض المعطار (محمد بن عبدالمنعم حمیری، م ۹۰۰) این گزارش را آورده‌اند (الروض: ۳۱۰ ـ ۳۱۱).
خبر سلام ترجمان در کتابهای تاریخی
ثعالبی مرغنی (۳۵۰- ۴۲۹) از ادیبان و مورخانی است که این گزارش را نقل کرده و گوید: و الذی حکاه سلام الترجمان فی ذکر السدّ من حدیث الباب و العضادة و وصف القفل و المفتاح و الدندانجات کالأسطوانات، غیر معتمد علیه لأنه غیر موافق لما نطق به القرآن من وصفه ... (غرر السیر: ۴۴۰)
به تدریج نقل این حکایت، از آثار جغرافی به کتابهای تاریخی هم کشیده شده و ابن جوزی (م ۵۹۷) یکی از نخستین افرادی است که آن را در اثر بزرگ خود المنتظم (بیروت، ۱۴۱۲، ۱/۲۹۴ ـ ۲۹۷) آورده است. طبعا منبع او هم ابن خردادبه است و بس.
نویسنده مجمل التواریخ (قرن ششم) هم بدون اشاره به نام خردادبه آن را به فارسی آورده است (مجمل التواریخ و القصص، تصحیح نجم آبادی، آلمان، ۱۳۷۸، ص ۳۷۹).
متن ترجمه زیباست و بنابرین در اینجا که فضا مجازی است و خیلی هزینه ندارد! بهتر است این ترجمه را هم که خلاصه اصل است، بیاورم:
 از سلام‏ التّرجمان‏ روایتست که امیر المؤمنین« الواثق باللّه» اندر خواب چنان دید که: سدّ یاجوج و ماجوج ترک برداشته. پس مرا فرمود تا سازوبرگ فراهم کنم و به آنجا بروم، تا ازنزدیک ببینم.
مأموریت خلیفه به سلام (هیئت۵۰ نفربه فرماندهی سلّام وهزینه سفر)برای بازدید«سدیأجوج ومأجوج» ومرمت آن را
 
و پنجاه مرد مرا داد و پنجاه هزار دینار و ده هزار درم دیت، و هر مردى را هزار درم فرمود، و یک ساله روزى و دویست شتر داد تا زاد کشند.
نامه خلیفه به حاکم 
و مرا نامه فرمود به «اسحق بن اسمعیل» صاحب ارمنیه، و آنجا رفتیم؛ و اسحق مرا نامه ‏یى داد به صاحب سریر، و آنجا رسیدیم. و او ساز کرد و دلیل و نامه فرستاد به ملک آلان، و او ما را به فیلان شاه فرستاد. و از آنجا ما را نامه نوشتند به ملک طرخون. و آنجا رفتیم و روزى و شبى بماندیم. و پنجاه مرد با ما بفرستاد و ساز کرد. و بیست و پنج روز برفتیم تا به زمینى سیاه برسیدیم، و بوى مردار و ناخوش مى‏افتاد، سخت عظیم. و ما ساخته بودیم بویهاى خوش، دفع آن را، به هدایت خزران. و بیست و نه روز برین صفت برفتیم.
توضح مدیریت سایت-پیراسته فر: درویرایش سعی شده که ادبیات باترجمه روان انجام بگیرد،سریراسمی عربی است به معنی« تخت پادشاه»که دراینجامعنی شاه و حاکم است
منظوراز«امیر المؤمنین، الواثق باللّه»هاروت الرشیداست.
نهمین خلیفه عباسی مکنی به ابوجعفر و نام او هارون است و از سال ۲۲۷ ه.ق . تا ۲۳۲ ه.ق . خلافت یافت
نام کامل هارون :هارون الواثق بالله بن محمد المعتصم بالله بن هارون الرشید) فرزند معتصم و خلیفه عباسی بود که 5سال خلافت کرد سال (۲۲۷-۲۳۲ ه.ق) .
 دردوران حکومت هارون فتوحات زیادی انجام گرفت ورونق اقتصادی بود تاجاییکه  این دوران را،عصر طلایی دوران حکومت عباسی- اسلامی-دانسته اند،چون او خلیفه مسلمین بود و«سامرا»تاهفتادسال پایتخت حکومت اسلامی-عراق-بوده است.
مدت خلافت هارون۲۳سال
 در سال ۱۷۰ هجری (با مرگ برادرش هادی) به خلافت رسید و تا سال ۱۹۳ هجری (۸۰۸ میلادی)۱۴۴شمسی حکومت کرد.
قلمروحکومت اسلامی-زمان خلافت هارون
نواحی غربی بغداد، از شهر الانبار تا مصر و آفریقا، قسمت شرقی از شیروان تا ترکیه و منطقه خراسان بود.
،هیچ شهری درعراق خیابانهایش به اندازه سامرا،ساختارمهندسی ندارد،مسجدجامع سامراوملویه نمونه بارزش است که هنورآثارش موجوداست.
علاوه بر رونق تجارت، رونق علوم هم بوده است، توسعه علم، فلسفه، پیشبرد علوم و ترجمه متون علمی به ویژه از یونانی به عربی ازفعالیت های این خلیفه بوده  است،البته ماورودبه اتفاقات دینی نمی کنیم که باامام موسی کاظم چه جفاهایی کرد،اوباهمه مخالفینش باشداد وغلاظ برخوردمی کرد.
پدرِهارون«مهدی عباسی»، حاکم ایران( ری و خراسان) بود
 همسر هارون  نام« زُبیده خاتون»دختر جعفربن منصور دوانیقی ،از بزرگ زادگان عرب  بود.

هارون درسال ۱۹۲ق درسن چهل و شش سالگی درگذشت ،قبرش  درکنارقبرامام رضاعلیه السلام«هارونیه»قرارداد..
ازان حال و جایگاه پرسیدیم، گفتند: درین زمین جماعتى بى ‏قیاس مُرده ‏اند. بعد ازان به شهرهاى خراب رسیدیم و ۲۰ روز  راه رفتیم. گفتند: این همه شهرها آنست که از یاجوج و ماجوج خراب گشته است از سالها باز.
بعد ازان به دژ هاى بسیارمحکم رسیدیم نزدیک سدّ، بر گروهی ازان. و آنجا قومى بودند مسلمان و قرآن‏ خوان و مسجد و کتّاب بر عادت، و به تازى و پارسى سخت فصیح. پس از ما احوال پرسیدند. گفتیم: فرستادگام خلیفه امیر المؤمنین(هارون)هستیم . آنهابا متعجبانه گفتند: امیر المؤمنین!؟
پرسیدخلیفه تان ، جوانست یا پیر، و ازکجا می آیید؟
گفتیم: جوانست و به شهر «سامرّه» باشد از ناحیت عراق. گفتند: ما هرگز این نشنیده ‏ایم.
پس سوى دربند و کوه رفتیم. یافتیم کوهى املس بى‏هیچ نبات، سخت عظیم و کوهى بریده به وادى، عرض آن صد و پنجاه گز. و برابر دو عضاده بنا کرده از هر دو روى وادى، عرض هر یکى- آنچه پیدا بود- بیست و پنج گز، و ده رش به زیر اندر خارج بر سان خوان، همه از خشتهاى آهنین و ملاط روى گداخته کرده، و پنجاه گز بالاى آن؛ و دربندى آهنین ساخته، و گوشه‏هاى آن بر عضاده‏ها نهاده، درازا صد و بیست گز برین عضاده‏ها؛ بر سر هر یکى ازین دربند مقدار ده رش اندر پنج؛ و بالاى این دربند هم ازین خشت آهنین، هرچند دیدار بود بصر را، بر ارتفاع تا سر اصل کوه، و شرفه‏ ها بالاى آن ساخته و قرنه‏ هاى آهنین درهم گذاشته، و درى از آهن به دو پاره بر وى آویخته، هر یکى را عرض پنجاه در پنجاه گز و پنج گز ستبرى آن، قایمه ‏ها بر مقدار دربند. و برین در، بر بالا پانزده رش بر، قفلى برنهاده هفت من و یک گز پیرامونش، و بالاى این قفل پنج‏رش، حلقه‏یى ساخته درازتر از قفل و قفیزهاى سخت عظیم بزرگ، و کلیدى یک گز و نیم با دوازده دندانه، هر یکى چندانکه دسته هاونى قویتر اندر سلسله‏ى هشت گز، و چهار بدست دور آن، آویخته اندر حلقه‏ ى بزرگتر ازان منجنیق در سلسله؛ و آستانه ‏ى در ده گز به طول، اندر بسط صد گز، راست میان هر دو عضاده، و آنچه پیدا بود پنج گز، همه به ذراع سواد.
و رئیس این حصنها هر آدینه برنشستى با ده سوار، و هریکى پتکى آهنین به وزن پنجاه من داشتندى. و سه بار بران قفل زدندى سخت، تا آن جماعت، که به نزدیک دربند بودندى آواز بشنیدندى؛ بدانستندى که آن را هنوز نگاه‏بانان‏اند. و آواز و غلبه‏ى ایشان شنیدندى. و نزدیک این کوه حصنى بزرگ بود، ده فرسنگ در ده فرسنگ فضاى آن، و بر چند این دربند دو حصن دیگر بود و چشمه ‏یى آب. و اندر یکى حصن بقیّت آلت عمارت نهاده، از عهد ذو القرنین دیگهاى بزرگ از جهت گداختن روى را، مانند دیگ صابون، و مغرفه‏ها از آهن، و خشتهاى آهنین به ملاط نحاس بر هم بسته، هر خشتى یک گز و نیم به طول و همین‏قدر عرض و چند یک بدست سمک آن. بعد ازان پرسیدیم که: شما کس را از ایشان دیده‏اید؟ گفتند:
وقتى بسیار بر سر شرفه ‏ها آمدند، هر شخصى چند بدستى و نیم بیش نبودند. بعد ازان بادى سیاه برآمد و بازپس افکندشان. و نیز کس را ندیدیم.
چون ما را بران اطلاع افتاد قصد بازگشتن کردیم. و ما را دلیلان دادند و زاد. و به ناحیت مشرق بر هفت فرسنگى سمرقند بیرون آمدیم و سوى عبد اللّه بن طاهر آمدیم. مرا صد هزار درم داد، و هر مردى را که با من بودند پانصد درم بداد.
سفر۸۴۰ روزه
و از آنجا به سامرّه برگشتیم پیش امیر المؤمنین و این قصّه-ماجرا- راگفتیم. و اندرآمدن و شدن ما بیست و هشت ماه روزگار گذشته بود(این سفر۲۸ماهه بطول انجامید). و ازین خبر نزدیکتر به دیدار و صفت سدّ اسکندر هیچ روایت نیست- و اللّه أعلم. (مجمل التواریخ:‌ ص ۳۷۹ ـ ۳۸۰).
جمله اخیر آن باز از نگاه معرفتی جالب است که «از این خبر نزدیکتر به دیدار درتوصیف سد اسکندر هیچ روایت نیست».
منهاج سراج (متولد ۶۹۸) هم به اجمال نوشته است که سلامه (کذا) ترجمان را الواثق بالله بفرستاد تا از سد سکندر او را خبر آورد که در خواب دیده بود که سد سکندر خراب شده. سلامه را مال بسیار داد و پنجاه هزار مرد با او بفرستاد تا از سر من رأی بخراسان آمدند و از آنجا به قول به طرف خزر رفتند و به یک قول به طرف کرج و مدت دو سال و هفت ماه در آن سفر بماندند و باز آمدند و صفت سد و طول و عرض و درازگاه و کلید و خلقی که بر آن موکلند از عهد ذوالقرنین همه بیاوردند چنانچه در قصص مسطور است (طبقات ناصری، تهران، ۱۳۶۳، ۱/۱۱۵]. روشن است که تا چه اندازه این ماجرا رنگ داستانی به خود گرفته است. قزوینی هم این حکایت را هم در عجایب المخلوقات (۱۲۹) و هم در آثار البلاد (ص ۵۹۷) آورده است. در دوره های متاخر نهایه الارب (۱۴/۱۳۵، ۳۰۹) و البدایة و النهایه (۷/۱۲۵) آن را نقل کرده اند.
دیدگاه پژوهشگران و شرق شناسان 
اما دیدگاه محققان عصر جدید در باره این گزارش چیست؟‌ در این باره کراچکوفسکی (متولد ۱۹۵۱) =۱۳۳۰شمسی در اثر برجسته و به عبارتی شاهکار خود «تاریخ نوشته های جغرافیایی در جهان اسلامی»(ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران،  ۱۳۷۹) گزارشی از مواضع مختلف پژوهشگران (به ویژه روسها) در این باره بدست داده که مرور بر آنها می تواند ارزیابی آنها را از این گزارش به ما بدهد.
آقای مترجم(سلّام)=سلّام ترجمان
 
«کراچکوفسکی» می نویسد:سفر معروف سلام‏ ترجمان‏ (مترجم) به نواحى شمال، با نام خلیفه الواثق قرین است که از پیش به عنوان تشویق کننده سفرها از وى سخن داشتیم.
این سفرنامه نسبت به وطن «شوروى »ما اهمیتى خاص دارد و عجب نیست که بیش از دو قرن پیش نسبت بدان توجه داشته‏ ایم و« بایر» یکى از نخستین آکادمیسین‏ هاى ما، در اولین جزو شرح هاى آکادمیایى درباره «سلّام‏ ترجمان‏ »مطالبی نوشته است.
در هفتاد سال اخیر نظر محافل علمى در مورد سلّام تغییر چندانى نیافته است زیرا گر چه «اشپرنگر» از سال ۱۸۶۴میلادی(۱۲۴۳شمسی) آن را یک «گمراه کردن عمدى» شمرده، و گریگوریف. ولى مینورسکىدر سال ۱۹۳۷میلادی(۱۳۱۶شمسی) آن را حکایتى خرافى دانسته‏ اند که در آن چندین نام جغرافیایى آمده است؛ اما نباید آراى مخالف آن را ندیده گرفت، زیرا از سال ۱۸۸۸میلادی(۱۲۶۷شمسی) دخویه این سفر را واقعه‏ اى تاریخى و تردیدى‏ ناپذیر شمرده که در خور توجّه دانشوران است، و توماشک متخصّص مؤثّق جغرافیاى تاریخى، نیز نظر او را تأیید کرده است.
« اسیلیف» دانشمند بیزانس شناس، می گوید:
 سلام روایتهاى محلّى را که در نقاط مسافرت خود دیده براى خلیفه نقل کرده است.
بنظرمی رسد که این نظر اخیر موجّه است، ولى سفرنامه را، مانند همه آثار دیگر از این قبیل، نمى‏توان رساله‏ اى جغرافیایى شمرد، بلکه مجموعه ‏اى است شامل مطالب روایتى و پاره‏اى مشاهدات شخصى که در قالب ادبى ریخته شده است.
امامیتوان گفت که «روایت سفرنامه موثّق است»،
زیرا «ابن خرداذبه» آن را به لفظ خود سلّام نقل مى‏ کند و در پایان روایت خود اضافه مى‏کند که نخست آن را از سلّام شنیده سپس از گزارشى که به خلیفه داده براى او رونویس شده است.
و دیگراینکه گفتار مقدسى درباره« ابن خرداذبه» در همین باب مؤیّد صحت روایت است که گوید:
وى وزیر خلیفه بود و به ودایع علوم خزانه امیر مؤمنان دسترس داشت، به علاوه، اینکه وى قصّه را بى ‏واسطه از صاحب آن شنیده است.
این قصّه در نوشته‏ هاى جغرافیایى عرب رواج کامل یافت و جغرافى شناسان متقدّم و متاخّر( ابن رسته، یاقوت، ابو حامد غرناطى، ادریسى، قزوینى، نویرى) با کمى اختلاف آن را نقل کرده‏ اند. ادریسى چند مطلب از آن نقل مى‏کند که ظاهرا در متن اصلى ابن خرداذبه بوده که به ما نرسیده و از مختصر کتاب وى که اکنون هست افتاده است.
انگیزه راهى کردن این سفارت، همچون انگیزه فرستادن محمّد بن موسى منجّم براى تحقیق از خبر اصحاب کهف، تخیّل محض بوده است؛ زیرا خلیفه در خواب دیده بود که گویا سدّى که اسکندر براى جلوگیرى از نفوذ یأجوج و مأجوج ساخته بود شکسته است. شاید باعث این خواب هول انگیز، شایعه‏ هایى بود که به دنبال انقراض دولت اویغور به دست قوم قرقیز به سال ۸۴۰ درباره حرکات ترکان در اواسط آسیا به گوش مى‏ رسید.
با صرفنظر از همه تفصیلات، خطّ سیر سلام از راه ارمنستان و گرجستان تا بلاد خزر به سوى شمال بوده و از آنجا در جهت مشرق سوى دریاى قزوین (بحر خزر) رفته و به دریاچه بالخاش و تسونگاریا رسیده و از آنجا، از راه بخارا و خراسان، به سامرّه عراق بازگشته است. وى می گویدکه سدّ معروف قفقاز را در دربند دیده، و ممکن است که به دیوار بزرگ چین نیز رسیده باشد.
ابهام درگزارش سلّام
درباره خلطى که در گزارش وى میان دو دیوار هست، چنین توضیح مى‏توان داد که به دوران خوارزمى، معاصر سلّام، دو روایت درباره سدّ ذو القرنین بوده که یکى آن را در مشرق و دیگرى در شمال مى‏دانسته است. محتملا «سلّام» مى‏خواسته است همراه با ثبت کردن مشاهدات خود، روایت قرآن را نیز درباره سدّ یأجوج و مأجوج در قالب ادبى نقل کرده باشد. مسلما نمى‏توان قلمرو سفر او را به ناحیه واقع میان کریمه و اورال محدود کرد، چنانکه در همین سالهاى نزدیک« زیچى» دانشور مجار،که سدراازنزدیک مشاهده کرده ،عکسهایی که ازیکى از معابر کوههاى اورال گرفته که در آنجا به وسیله بلغارها استحکاماتى پدید آمده بوده است که  یکى ازآثار تاریخى اروپاى شرقى و آسیاى وسطاست،
گفت و گو از سلّام این چنین به پایان می رسد:

تردید نیست که سلّام در حدود سالهاى ۸۴۲- ۸۴۳ ضمن سفرى از قفقاز و سرزمین خزر به سوى شرق رفته، سپس از راه خود از برسخان و طراز (تالاس) و سمرقند به خراسان بازگشته، و در این سفر دیوارى یا معبرى کوهستانى را که همانند دیوار بوده دیده است. ۱۷۶ بدینسان مى‏توان گفت که در این اواخر، سلّام تا اندازه‏اى مورد اعتماد محافل علمى شده است. کسانى خواسته ‏اند سفرنامه سلّام را یک داستان خیالى بدانند و بس، ولى نباید از یاد ببریم که منابع افسانه‏ هاى جغرافیایى در نوشته‏ هاى عربى درجاى دیگر است و با قصّه‏ ها و حکایتهاى دریایى از بلاد شرق چون هند و مجمع الجزایر مالایا یا بلاد مغرب و بخصوص سواحل شرقى افریقا مربوط است. و این قصّه‏ ها به قرن نهم/ سوم ه. در بندرهاى خلافت همچون بصره و سیراف و مخصوصا در بغداد رونق گرفت. و قصّه پردازان بندرت حکایات خود را در ضمن کتابى آورده ‏اند، بلکه این حکایات غالبا به قلم کسان دیگر که گاه معاصر آنها یا وابسته به نسلهاى بعد بوده ‏اند، به جا مانده است. (تاریخ نوشته های جغرافیایی در جهان اسلامی، ص ۱۱۳ ـ ۱۱۴).

إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا ‎﴿٨٤﴾‏ فَأَتْبَعَ سَبَبًا ‎﴿٨٥﴾‏ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا ۗ قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا ‎﴿٨٦﴾‏ قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّکْرًا ‎﴿٨٧﴾‏ وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَىٰ ۖ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا ‎﴿٨٨﴾‏ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ‎﴿٨٩﴾‏ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَىٰ قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا ‎﴿٩٠﴾‏ کَذَٰلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا ‎﴿٩١﴾‏ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ‎﴿٩٢﴾‏ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا ‎﴿٩٣﴾‏ قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَىٰ أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا ‎﴿٩٤﴾‏ قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا ‎﴿٩٥﴾‏ آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا سَاوَىٰ بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انفُخُوا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرًا ‎﴿٩٦﴾‏ فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا ‎﴿٩٧﴾‏سوره کهف

تسنیم (۸ آبان ۱۴۰۰)نوشت: علامه طباطبایی(مؤلف المیزان)نوشت:ذوالقرنین همان کوروش پادشاه هخامنشی در فارس است که در سالهای ۵۳۹ تا ۵۶۰ قبل از میلاد زندگی می‌کرده که امپراتوری ایران را تاسیس کرد.

علامه در ادامه تاکید کرد: «آنچه قرآن از وصف ذوالقرنین آورده با این پادشاه عظیم تطبیق می‌شود».

همچنین با استناد به نوشته «مولانا ابوالکلام» می‌نویسد: اگر «ذوالقرنین»مردی مؤمن به خدا و به دین توحید بوده، «کوروش» هم این طور بوده است.

 اگر «ذوالقرنین» پادشاهی عادل و رعیت پرور و دارای سیره رفق و رأفت و احسان بوده، «کوروش» هم این طور بوده است.

اگر «ذوالقرنین» نسبت به ستمگران و دشمنان مردی سیاستمدار بوده «کوروش» هم بوده است.

اگر خدای متعال به «ذوالقرنین» از هر چیزی سببی داده به «کوروش» هم عطا فرموده است.

و اگر میان دین و عقل و فضائل اخلاقی وعده و عده و ثروت و شوکت و انقیاد اسباب برای «ذوالقرنین» جمع کرده برای «کوروش» نیز جمع کرده بود.

علامه طباطیایی درادامه نوشت:همچنین «کوروش» هم سفری به سوی مغرب داشته و حتی بر«لیدیا» و اطراف آن نیز چیره شده که در آنجا مردم صحرانشین و وحشی را دید که در بیابانها زندگی می‌کردند.

در عین حال «کوروش» هم سدی بنا کرده به طوری که شواهد نشان می‌دهد سد بنا شده در «تنگه داریال» بین کوه‌های قفقاز و نزدیکی های شهر «تفلیس» است.

علامه طباطیایی درتکمیل نظریه نوشت:علاوه بر اینکه نوشته‌های با خط میخی که از دوران داریوش کبیر به دست آمده که هشت سال بعد از کوروش نوشته شده، مؤید این موضوع است که «کوروش مردی مؤمن و یکتاپرست بوده،‌ نه مشرک و کافر»

دکترعلی اکبر ولایتی درکتاب -ایران پیش از اسلام- درباره این پرسش«آیا کوروش ذوالقرنین است؟»

می نویسد«برخی از مفسران متقدم، مانند وَهب بن منبّه و محمد بن صائب کَلبی و یوسف بن موسی قطان نه تنها در تفسیر سوره کهف، بلکه در چند جای دیگر تصریح کرده‌اند که ذوالقرنین همان کوروش هخامنشی است. در دوران معاصر، نخستین پژوهشگری که موضوع مطابقت کوروش با ذوالقرنین را پیش کشید سِر سیداحمدخان (۱۸۱7-۱۸۹۸) از پیشگامان اصلاحات فرهنگی و بنیادگذار تجدد طلبی اسلامی در هند، بود. مولانا ابوالکلام آزاد (۱۸۸۸-۱۹۵۸)، وزیر فرهنگ دولت وقت هند، نیز همین نظریه را مطرح و به شکل مبسوط‌تری تبیین کرد. مرحوم علامه طباطبایی نیز، در المیزان، نظر ابوالکلام آزاد را پذیرفته و مشخصات کوروش را بر ذوالقرنین منطبق می‌داند. علامه طباطبایی در المیزان، پس از بررسی نظریه ابوالکلام آزاد، که اثبات می‌کند کوروش، پادشاه هخامنشی، همان ذوالقرنینِ ستوده شده در قرآن است، می‌نویسد: «هر چند بعضی از موارد گفته شده خالی از اعتراض نیست، لکن از هر گفتار دیگری انطباقش با آیات قرانی روشن‌تر و قابل قبول‌تر است». آیت الله مکارم شیرازی هم می‌نویسد: «درست است که در این نظریه نیز نقطه‌های ابهامی وجود دارد، ولی فعلاً می‌توان از آن به عنوان بهترین نظر درباره تطبیق ذوالقرنین بر رجال معروف تاریخی نام برد.»
اما می توان گفت یکی ازعلل  عدم شاره مورخان و مفسران ،عدم آشنایی با زندگی کوروش، پادشاه هخامنشی، بوده است.
علامه طباطبایی،علت تطبیق کوروس به ذوالقرنین را اوصاف اخلاقی است واقتداراودانسته است.

کوروش، هم طبق تاریخ و هم عهد عتیق و هم نظر مورخان قدیم، پادشاهی با مروت و جوانمرد و با سخاوت و کریم بوده است؛ چنان که از تاریخ زندگی او و برخوردش با یاغیان و جبارانی که با او می‌جنگیدند یا او با ایشان جنگیده است نیز مبین آن است؛ و با صفات یادشده از ذوالقرنین در قران کریم مطابقت دارد. ذوالقرنین از طرف خداوند

دارای توانایی‌ها و امکانات فراوانی،‌مانند عقل و تدبیر و فضایل اخلاقی و ثروت و شوکت ظاهری، بوده است.

از دیگر ویژگی‌های ذوالقرنین سفرهای او در مسیرهای چندگانه است که شرح آن در آیات قرآنی آمده است. کوروش نیز به غرب و شرق و شمال سفر کرد که شرح آن در تاریخ زندگانی‌اش آمده است و با سفرهای سه‌گانه‌ای که در قرآن برای ذوالقرنین ذکر شده منطبق است. نخستین لشکرکشی کوروش به کشور همسایه غربی، لیدی، بود که در شمال آسیای صغیر قرار داشت. در قرآن آمده است که ذوالقرنین در سفر غربی‌اش احساس کرد خورشید در چشمه گل آلودی فرو می‌رود؛ مشابه همان صحنه‌ای که کوروش به هنگام فرورفتن قرص آفتاب (در نظر بیننده) در خلیجک‌های ساحل لیدی مشاهده کرده است. لشکرکشی دوم کوروش به جانب شرق بود. از تاریخ زندگی کوروش درمی‌یابیم که این لشکرکشی چندی پس از فتح لیدی روی داد و کوروش طی آن به آرام سازی طغیان بعضی از قبایل وحشی بیابانی مستقر در شرق کشور پرداخت. شاید بتوان تعبیر قرآن طبق آیه زیر را در اشاره به سفرهای ذوالقرنین، با سفرهای جنگی کوروش به منتهای شرق برای مقابله با اقوام بیابان‌گرد و صحرانورد مطابقت داد که مشاهده کرد خورشید بر قومی طلوع می‌کند که در برابر تابش آن سایبانی ندارد. «حَتّی اِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلی قومٍ لَمْ نَجْعَلُ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً: تا گاهی که رسید به محل برآمدن خورشید یافتش برمی‌آید بر گروهی نگذرده‌ایم برای ایشان جز آن پوششی را» (کهف: 90)

در قرآن کریم از مکان سدی که ذوالقرنین ساخته یاد نشده است و فقط ویژگی اقلیمی آن بیان شده است. کنجکاوی علمی مسلمانان درباره تعیین اماکن تاریخی، که نشانه‌های آن در قرآن مجید آمده است،‌در منابع تاریخ ثبت و ضبط شده است. شرح جست‌وجو برای یافتن سد ذوالقرنین در روزگار واثق خلیفه عباسی در منابع متعدد آمده است. با بررسی متون تاریخ نگاران اسلامی، که درباره اقلیم و شهرها آمده است، می‌توان دریافت که مکان این سد در اوایل اقلیم پنجم و ششم بوده است.Kafkas Dağları’nın bir köşesi…
 کوروش، در لشکرکشی سوم خود به کوه‌های قفقاز، به تنگه‌ای میان دو کوه رسید و برای جلوگیری از هجوم اقوام وحشی، به درخواست مردمی که در آن منطقه بودند، در فاصله میان دو کوه سد محکمی بنا کرد. این تنگه امروزه تنگه داریال نامیده می‌شود که در نقشه‌های موجود میان ولادی میوکز و تفلیس نشان داده می‌شود. این دیوار همان سدی است که کوروش بنا کرده و با اوصافی که قرآن درباره سد ذوالقرنین بیان کرده کاملاً تطبیق می‌کند.
موضوع دیگر در انطباق کوروش و ذوالقرنین تناسب نام ذوالقرنین با کوروش است. کهن‌ترین اشاره به موضوع ذوالقرنین را باید در کتاب دانیال نبی، از متون عهد عتیق یهود، جست‌وجو کرد. آن‌جا که در رؤیای وی، لوقرائیم در هیئت قوچ ظاهر می‌شود. لوقرانائیم به زبان عبری همان ذوالقرنین عربی است. این واژه در تورات فقط یک مرتبه آکده است و آن هم در سفر دانیال (کتاب دانیال) است. درباره نام ذوالقرنین و تناسب آن با کوروش گفته‌اند: ذوالقرنین را از آن جهت ذوالقرنین، صاحب دو قرن (شاخ)، می‌نامند که دارای تاج یا کلاه خودی با دو شاخم بوده است. جالب این‌که در نقش برجسته هخامنشی دشت مرغاب، کوروش با تاجی بر سر تصویر شده که دو شاخ همانند شاخ‌های قوچ بر آن دیده می‌شود

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منبع این قسمت ازاین مقاله :مرداد۱۳۹۱خبرآنلاین بااصلاحات وافزودن عکس است.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منبع این مقاله تحقیی ،حجت الاسلام رسول جعفریان است:خبرآنلاین اردیبهشت۱۳۹۴،بااندکی اصلاحات.

اکتشافات «کیهان»:

آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی« ذوالقرنین» است.

در سوره مبارکه کهف به داستان ذوالقرنین‌ اشاره شده است، او اگرچه به روایت معصومین علیهم‌السلام پیامبر نبود ولی شخصیتی مومن و دادگستر و محبوب خدا بود. برخی از مفسران، از جمله مرحوم علامه طباطبائی او را کوروش کبیر یعنی همان پادشاه هخامنشی می‌دانند. ذوالقرنین سپاه عظیم و سلحشوری در اختیار داشت. در کلام خدا از سفرهای سه‌گانه او یاد شده است، سفر به مشرق و مغرب و سفر به منطقه‌ای که در پس تنگه‌ای (برآمده از دو کوه) قرار داشت، « حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا …. ذوالقرنین در سفر سوم خود به میان دو کوه می‌رسد و در پس آن دو کوه مردمی ‌را می‌بیند که از ظلم و ستم جماعت ستمگری به‌نام «یأجوج و مأجوج» به تنگ آمده‌اند و از او می‌خواهند که میان آنها و یأجوج و مأجوج دیواری بنا کند تا از تاخت و تاز آن ستمگران در امان باشند و ذوالقرنین با آهن و مس گداخته میان آن دو کوه، سد محکمی‌بنا می‌کند که یأجوج و مأجوج توان نفوذ  و عبور از آن را نداشته‌اند. « فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا- نه می‌توانستند از آن بالا بروند و نه در آن نقبی بزنند».

آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی ،کاری کارستان و همسو با برخوردی که جناب ذوالقرنین با جماعت بیدادگر یأجوج و مأجوج کرده بود... از این روی باید گفت:‌ آیت‌الله سید ابراهیم ذوالقرنین، دست مریزاد و خدا قوت./«حسین شریعتمداری»  سرمقاله ۹ شهریور ۱۳۹۸ روزنامه «کیهان»

خصوصیات کوروش کبیر
۱ - ... آن چه درباره کورش برای محقق جای تردید ندارد، قطعا این است که لیاقت نظامی و سیاسی فوق العاده در وجود وی با چنان انسانیت و مروتی درآمیخته بود که در تاریخ سلسله های پادشاهان شرقی پدیده ای به کلی تازه به شمار می آمد... دکتر عبدالحسین زرین‌کوب - تاریخ مردم ایران
۲ - این فاتح صلح جو که برای کسب افتخارات خود مرتکب شقاوتی نشد و برای مرعوب کردن نسل های آینده قتل عامی روا نداشت، این پارسی بزرگ که با اشتیاق تمام در جست وجوی دوستی و محبت اقوام بود و خود را به جای فرمانروا، خدمت گزار آن ها جلوه می داد. آلبر شاندور (۱۳۸۶) کورش کبیر ترجمه هادی هدایتی
۳ - کورش و فرزندش با جهاد فرهنگی به ظاهر نظامی خود، توحید را در بین النهرین و سومر و مصر و آتن (یونان) گسترش دادند سیدمحمد خامنه ای مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی ۱ مرداد ۱۳۹۲

۴ - تا کنون آثار بسیاری از جهان باستان به دست ما رسیده اند و هر کدام داستانی برای بازگو کردن دارند. اما تنها چند اثر از قدرت و اهمیت استوانه [منشور] کورش بزرگ در جهان برخوردار هستند.  دکتر شاهرخ رزمجو ۱۳۸۹ - استوانه کورش بزرگ

۵ - زمانی که بخش های زیادی از اروپا در توحش به سر می بردند ما کورش داشته ایم و منشور حقوق بشر. این منشور زنده است ... دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
۶ - مهر کورش آن چنان ژرف در دل مردمان نشسته بود، که هر تیره از مردمان می پنداشت که اگر نیکوترین و پربهاترین کالاها، گیاهان، جانوران یا هنرهای مردمان سرزمین خویش را از بهر وی گسیل ندارد، لغزشی گران کرده است. گزنفون مورخ و اندیشمند یونانی- کتاب زندگی کورش (تربیت کورش) ترجمه ابوالحسن تهامی - تهران ۱۳۸۹
۷ - این شاه عالیقدر [کورش] یک نوع انقلاب اخلاقی در عالم قدیم باعث شده و طرز نوینی از حیث سلوک با ممالک تابعه و ملل مغلوبه در عالم قدیم داخل کرده ... حسن پیرنیا مشیرالدوله - تاریخ ایران باستان - تهران ۱۳۸۸
۸ - شاهنشاه کورش بزرگ نمونه یک پادشاه -جوانمرد- بوده است. این صفت برجسته اخلاقی او در روابط سیاسی اش دیده می شد، در قوانین او احترام به حقوق ملت های دیگر و فرستادگان کشورهای دیگر وجود داشته است و سرلوحه دولتش بوده که در  قوانین امروز روابط بین الملل نام گرفته است. پروفسور کریستین‌سن ایران‌شناس مشهور
۹ - در شاهنشاهی کورش زیبایی مردانگی، شجاعت، قهرمانیت و عدالت به عیان دیده شده است. وی هیچ گاه عیاشی نکرد، کاری که اکثر بزرگان گرفتار آن بوده و هستند. آزادی هایی که داشت به هیچ وجه به شخصیت او صدمه نزد و افکاری داشت که به راستی متعلق به تاریخ نبوده است... پس از مدتی با اراده مصمم و قلبی آکنده از وطن پرستی امپراتوری را در تاریخ بنا نهاد که در کل جهان بی سابقه بود ... او هیچ گاه خوش گذرانی و تن آسایی نکرد...  سر پرسی سایکس - تا ایران باستان
۱۰ - کورش یک سال پس از فتح بابل برای درگذشت پادشاه بابل عزای ملی اعلام نمود، برای کسی که دشمن خودش بود... آلبرشاندور فرانسوی - شاهنشاهی کورش بزرگ

۱۱ - کمتر پادشاهی است که پس از خود چنین نام نیکی باقی گذاشته باشد. کورش سرداری بزرگ و نیک خواه بود ... او شهرها را ویران و قتل عام و کشتار نمی کرد. ایرانیان کورش را پدر و یونانیان که سرزمین شان به وسیله کورش تسخیر شده بود وی را سرور و قانون گذار می نامیدند و یهودیان او را مسیح خداوند می خواندند. پروفسور گریشمن - ایران از آغاز تا اسلام
۱۲ - ... اگر ذوالقرنین قرآن، مردی مومن به خدا و به دین و توحید بوده، کورش نیز این چنین بوده و اگر ذوالقرنین پادشاهی عادل و رعیت‌پرور بوده، کورش نیز چنین بوده، اگر او نسبت به ستمگران و دشمنان مردی سیاستمدار بوده او نیز بوده، اگر دین، عقل، فضایل اخلاقی و ثروت و شوکت داشت کورش هم داشت، همان گونه که قرآن فرموده کورش نیز سفری به سوی مغرب کرد، بر لیدی و پیرامون آن مسلط شد و بار دیگر به سوی مشرق سفر کرد، آن جا مردمی دید صحرانشین و وحشی که در بیابان زندگی می کردند. برای همین به آن ها کمک کرد، سدی ساخت در مقابل قبیله و قومی که آن ها را آزار می دادند، در تنگه داریال میان کوه های قفقاز و نزدیک به شهر تفلیس ...  علامه طباطبایی، تفسیر المیزان.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:قسمت پایانی این گزارش :منبع:۱۷ اسفند ۱۳۹۶ایسنا می باشد.

نوزادان(نارس)غزه به بیمارستانهای مصرمنتقل شدند

​علت انتقال نوزادان غزه به مصر؟

مادریکی ازنوزدان نارس(قبل ازاعزام به مصر):پیام من به جهان این است«جنایت بس است،جنگ رامتوقف کنید این کودکان بی‌گناه‌اند

۲۸نوزاد(نارس) بیمارستان الشفاء غزه به کشورمصر منتقل شدند.

نوزادان نارس بیمارستان شفاء وارد مصر شدند

یورونیوز نوشت:در حالی که ارتش اسرائیل امروز دوشنبه ۲۰ نوامبر ۲۰۲۳(۲۹ ابان ۱۴۰۲) نیز به حمله مرگبار به «بیمارستان اندونزی» در غزه متهم است، بیست و هشت نوزاد نارس روز دوشنبه از غزه به مصر منتقل شدند. در همین حال، تلاش‌های فزاینده دیپلماتیک برای امضای توافقی برای آزادی برخی از ۲۴۰ گروگان اسرائیلی که در دست حماس هستند همچنان در جریان است.

روز دوشنبه(۲۹ ابان ۱۴۰۲) سازمان جهانی بهداشت سازمان ملل متحد اعلام کرد که ۲۸ نوزاد نارسی که از بزرگترین مجتمع درمانی غزه، یعنی بیمارستان شفاء تخلیه شده بودند، از طریق گذرگاه رفح به محیطی امن در مصر منتقل شده‌اند.

سازمان بهداشت جهانی اعلام کرد که «همه این نوزادان با عفونت‌های جدی دست و پنجه می‌کنند و همچنان به مراقبت‌های بهداشتی نیاز دارند».

پس از اینکه رئیس بیمارستان شفاء روز شنبه۱۸ نوامبر ۲۰۲۳(۲۷ ابان ۱۴۰۲) اعلام کرد که ارتش اسرائیل دستور تخلیه بیمارستان را صادر کرده است، صدها نفر مجبور به ترک این بیمارستان شدند. نهاد بهداشتی حماس روز شنبه(۲۷ ابان ۱۴۰۲) اعلام کرده بود که همچنان تعدادی مجروح بدحال و تعداد نامشخصی از نوزادان نارس در این مرکز درمانی به سر می‌برند.

مستشفى الإندونیسی على خطا “الشفاء”… إلى “دائرة الموت”! - السیاسة

بیمارستان اندونزی غزه

حمله اسرائیل به بیمارستان اندونزی غزه/روز دوشنبه(۲۹ ابان ۱۴۰۲)

«دکتراشرف اسماعیل القدره» (سخنگوی وزارت بهداشت فلسطین) روز دوشنبه گفت که در حمله اسرائیل به بیمارستان اندونزی در شمال شهر غزه، «دست‌کم ۱۲ بیمار و بستگان آنها کشته و ده‌ها نفر زخمی» شدند.

«سخنگوی وزارت بهداشت فلسطین» افزود: «ارتش اسرائیل بیمارستان اندونزی را محاصره کرده است و ما می ترسیم که همان اتفاقی که در الشفا روی داد، اینجا هم تکرار شود.»

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:بیمارستان الشفاء غزه دراشغال نظامیان اسرائیل

ورود نظامیان ارتش اسرائیل به بیمارستان الشفاء غزه ، جایی که هزاران مجروح و بیمار و آواره در بدترین شرایط در سایه نبود آب و دارو و غذا و سوخت به‌سر می‌برند.

ارتش‌ اسرائیل صبح امروز چهارشنبه۱۵ نوامبر ۲۰۲۳(۲۴ آبان ۱۴۰۲) از تداوم عملیات خود در مجتمع پزشکی الشفاء غزه خبر داده و از آوارگان فلسطینی خواست تا این بیمارستان را ترک کنند.

غزه در آتش و خون| در بیمارستان «الشفاء» چه می‌گذرد؟ + فیلم

طبق گزارش پایگاه اینترنتی شبکه «الجزیره»، ارتش اسرائیل مدعی شد: نیروهای ما همچنان به عملیات متمرکز خود در داخل بیمارستان الشفاء در غزه ادامه می‌دهند. فعالیت ما در محدوده‌ای مشخص انجام می‌شود که درباره آن اطلاعات داریم.

الجیش الإسرائیلی یعلن توصیل حضَّانات وغذاء للأطفال فی مستشفى «الشفاء»

نوزادان دربیمارستان الشفاء غزه

نوارغزه:فلسطین(بیمارستان الشفاء)شهر غزه

أکذوبة» إسرائیل بشأن مستشفیات غزة تصعّد انتقادات الغرب - جریدة الجریدة  الکویتیة

تفتیش(بیمارستان الشفاء)غزه-فلسطین توسط نظامیان اسرائیل

انتقال نوزادان نارس بیمارستان شفای غزه به کشورمصر

مادریکی ازنوزادنی که امروز به کشورمصرمنقل شدند

مادر یکی از نوزادان نارس که سرانجام از بیمارستان شفا به جنوب غزه و از آنجا به مصر منتقل شد بدون خداحافظی با سه فرزند دیگرش این باریکه را به مقصد مصر ترک کرده است.

مادرنوزادنارس(لبنا الصیک )گفت نمی‌توانستم دخترم را در این حالت رها کنم، ولی حتی فرصت به آغوش کشیدن فرزندان دیگرم را نداشتم.

خانم«لبنا الصیک » به رویترز گفت که «من با آنها خداحافظی نکردم». کوچکترین دختر او یکی از ۲۸ نوزاد نارسی است که روز یکشنبه از بیمارستان شفا تخلیه شدند تا بتوانند در مصر زیر نظر پزشکان باشند.

لبنا الصیک در شمال نوار غزه زندگی می‌کرد. دختر نارس او به دلیل مشکلات تنفسی به اکسیژن نیاز داشت.

خانم«لبنا الصیک » پس از اینکه به او گفته شد که شمال غزه را ترک کند به جنوب رفت.

این مادر گفت «هیچ وقت به ذهنم خطور نمی‌کرد که بیمارستان هدف قرار گیرد و بچه‌ها مجبور شوند با آن چیزی مواجه شوند که اکنون از سر گذرانده‌اند.»

خانم الصیک گفت: پیام من به جهان این است«جنایت بس است،جنگ رامتوقف کنید این کودکان بی‌گناه‌اند

تجاوز جنسی( سناتورفرانسه) به خانم نماینده مجلس ملی فرانسه

​علت بازداشت(سناتورفرانسه)ژوئل گریو

«ژوئل گریو» سناتور ۶۶ ساله فرانسوی(بایک لیوان شامپاین آمیخته به قرص اکستازی)قصدتجاوز به خانم«ساندرین ژوسو » راداشت که ناموفق بوده است واما باشکایت خانم نماینده،آقای سناتور دربازداشت خانگی بسرمی برد.

تجاوز جنسی نماینده مجلس سنای فرانسه) به نماینده مجلس

خوراندن مواد مخدر به قصد تعرض جنسی؛ همه آنچه باید درباره اتهامات سناتور فرانسوی مظنون دانست
ژوئل گریو، نماینده مجلس سنای فرانسه متهم است که با انداختن قرص اکستازی در داخل لیوان شامپاین یک نماینده زن مجلس ملی فرانسه، قصد داشته به او تعرض جنسی کند.

روز جمعه(۲۶ آبان ۱۴۰۲) پلیس در پاریس از سناتور ۶۶ ساله به ظن "تجویز ماده ای به فردی بدون اطلاع او، ماده ای که احتمالاً قضاوت یا کنترل خود را کاهش می دهد، برای ارتکاب تجاوز جنسی یا تجاوز جنسی" بازجویی کرد.

پارلمان فرانسه

«ژوئل گریو» یکی از ۱۸ نماینده مستقل مجلس اعلای فرانسه و یکی از اعضای حزب مرکزگرای افق است.

در روزهای اخیر تشکیل پرونده قضایی آزار جنسی برای «ژوئل گریو» سناتور ۶۶ ساله فرانسوی، افکار عمومی را در این کشور تحت تاثیر قرار داده است.

این سناتور(Joël Guerriau)«جوئل گوئریو» متهم است که به خانم« ساندرین ژوسو» همکار قانونگذارش از اعضای مجلس ملی فرانسه، بدون کسب رضایت نوشیدنی حاوی مواد مخدر خورانده تا به او تعرض جنسی کند.

وی پس از بازداشت موقت توسط پلیس، اکنون تا برگزاری دادگاه آزاد شده ولی همچنان تحت نظارت قضایی قرار دارد.


آقای گریو خیلی بدشانسی آورد(هم ناکام ماند وهم رسواشد)

به گفته دفتر دادستانی عمومی پاریس آقای گریو متهم شده که با قصد برقراری رابطه جنسی، موادی را بدون اطلاع قربانی به او خورانده که ممکن بوده قوه تشخیص فرد را مختل کند یا باعث از دست دادن کنترل او بر اعمالش شود. رمی پیر درای، وکیل آقای گریو، گفته است که موکلش این اتهام را رد می‌کند.

سناتور «ژوئل گریو»پس از شکایت قانونی «خانم ژوسو» دستگیر شد.

«ماموران قضائی فرانسه برای بازداشت او از قانونی استفاده کردند که به بازرسان اختیارات ویژه می‌دهد تا مصونیت پارلمانی افراد را به هنگام ارتکاب جرائم مهم نادیده بگیرند

French senator who 'drugged female member of parliament, 48, and planned to  sexually abuse her' is put under formal investigation | Daily Mail OnlineMost Potent Ecstasy Pill in the UK Found - EDMTunesMoët champagne bottles laced with fatal doses of EcstasySandrine Josso, députée de Loire‐Atlantique, endette sa collaboratrice

ماموران گفته‌اند که در تفتیش خانه او «قرص توهم‌زا و محرک اکستازی» به دست آمده است و به همین خاطر آقای گریو به داشتن مواد مخدر متهم شده است. رد انواع مواد مخدر از جمله آمفتامین، ماری‌جوانا، متادون و اکستازی نیز در آزمایش خون ژوئل گریو مشاهده شده است.

Sandrine Josso, qui accuse Joël Guerriau de l'avoir droguée, prend la  parole pour la première fois

این سناتور با سابقه و «ساندرین ژوسو »به طور مشترک و در حضور وکلای خود به مدت نزدیک به دو ساعت روز جمعه مورد بازجویی قرار گرفتند. آقای گریو پس از آزادی از بازداشت پلیس، تحت نظارت قضایی قرار گرفت و از تماس با خانم ژوسو یا شاهدان منع شد.

اتهامات وارده به آقای گریو در صورت اثبات حداکثر مجازات پنج سال حبس و ۷۵ هزار یورو جریمه در پی دارد.

Originaire de Guérande (44), elle est députée de la 7e circonscription de Loire-Atlantique.
خانم«ساندرین ژوسو»(Sandrine Josso) به بازپرسان گفته است که سه‌شنبه شب۱۴ نوامبر ۲۰۲۳(۲۳ آبان ۱۴۰۲) پس از نوشیدن مشروب در آپارتمان سناتور در پاریس احساس بدحالی کرده است.

«ساندرین ژوسو» گفت:در ابتدا توافق کرده بودیم که در یک رستوران دیدارداشته باشیم و امابعد آقای گریو به او پیشنهاد داد که در خانه‌اش غذا بخوریم.
«ژولیا مینکوفسکی»(وکیل خانم ژوسو) به خبرگزاری فرانسه گفت: موکلم(ساندرین ژوسو) پس از نوشیدن یک لیوان شامپاین احساس ناراحتی کرده و «سناتورژوئل گریو »را دیده است که «یک جعبه پلاستیکی کوچک حاوی چیزی سفید را از کشوی آشپزخانه خود برداشته و قصد داشته بدون اطلاعش مواد مخدر به او بخوراند»

مهمان ،میزبان راناکام کرد

به گفته وکیل، «او مجبور شد تمام قدرت جسمی و فکری خود را به کار گیرد تا بر وحشتش غلبه کند و در آخرین لحظه خود را از این مهلکه نجات دهد.»

معشوقه(آقای گریو)در بیمارستان بستری شد

«خانم ژوسو در نهایت ساعاتی بعد در بیمارستان بستری شد و آزمایش خون و ادارارش از مصرف اکستازی حکایت داشت

این در حالی است که وکیل آقای گریو قصد موکلش برای تعرض به این زن نماینده پارلمان را رد کرده و گفته است سناتور «برای اثبات اینکه هرگز قصد خوراندن ماده‌ای به منظور سوءاستفاده از همکار و دوست قدیمی‌اش نداشته است، مبارزه خواهد کرد.»

ژوئل گریو کیست؟

Joël Guerriau

این بانکدار سابق از سال ۲۰۱۱ عضو مجلس سنای فرانسه بوده است. وی در حال حاضر به عنوان معاون کمیسیون روابط خارجی سنای فرانسه فعالیت می‌کند.

آقای گوئریو(جوئل)، ۶۶ ساله، یک بانکدار سابق است که در سال ۲۰۱۱ به مجلس سنا انتخاب شد و نایب رئیس کمیته امور خارجی و نظامی آن است. او در ۳۰ سالگی شهردار محلی در منطقه Loire-Atlantique در غرب فرانسه شد.

او از نزدیکان ادوارد فیلیپ، نخست‌وزیر پیشین فرانسه محسوب می‌شود و از سال ۲۰۲۲ در حزب «افق‌ها» که توسط وی پایه‌گذاری شده عضویت دارد.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«جوئل گوئریو در حال حاضر به عنوان معاون کمیسیون روابط خارجی سنای فرانسه فعالیت می‌کند.

نام ژوئل گریو پیش از این نیز در رسانه‌های فرانسه به دلیل موضوعات جنسی مطرح شده بود. او در دسامبر ۲۰۱۶ همزمان با بحث بر سر تروریسم در مجلس سنای فرانسه توئیتی از سخنان یکی از همکارانش را به همراه عکس یک آلت جنسی منتشر کرده بود. او بعدا ادعا کرد که حساب کاربری‌اش هک شده است و قول داد که این مسئله را پیگیری کند، اما بعداً این موضوع را رها کرد.
«ساندرین ژوسو» کیست؟

ساندرین ژوسو نماینده مجلس ملی فرانسه
«ساندرین ژوسو» یکی از اعضای مجلس نمایندگان از ناحیه «لوار-آتلانتیک» است. او برای اولین بار در سال ۲۰۱۷ در لیست حزب نوپای «جمهوری به پیش» متعلق به امانوئل ماکرون به نمایندگی انتخاب شد و اکنون یکی از اعضای حزب میانه «مودم» است.

وکیل «ساندرین ژوسو» می‌گوید که گریو«حدود ۱۰ سال دوستی بود که به او اعتماد کامل داشت» و موکلش احساس می‌کند در این دوستی به او «خیانت شده است».
واکنش‌ها چه بوده است؟
چندین سیاستمدار شگفتی خود را در این رابطه ابراز کرده و خواستار تحقیقات سریع شده‌اند.

حزب راست میانه «افق‌ها»، که متحد حزب «رنسانس» رئیس‌جمهور امانوئل ماکرون است، روز شنبه اعلام کرد که این سناتور را «با اثرگذاری فوری» از عضویت تعلیق کرده و اقداماتی انضباطی را آغاز کرده است که «ممکن است به محرومیت دائمی او منجر شود.»

گروه سنای او، «مستقل‌ها» که شامل سناتورهای اوریزون و دیگر احزاب راست میانه است، اندکی بعد در بیانیه‌ای اعلام کرد که همین اقدامات را انجام می‌دهد.