پیراسته فر

خبری تحلیلی

پیراسته فر

خبری تحلیلی

اخراج امام خمینی ازعراق"سرگردانی درمرزعراق-کویت"پروازبه پاریس

ماجرای اخراج امام خمینی ازعراق و سرگردانی درمرز«کویت-عراق»چراکشور فرانسه بعنوان مقصد انتخاب شد؟

امام خمینی ۱۴مهر۱۳۵۷وارد«پاریس»شد.

اولین اقامتگاه امام خمینی (منطقه کشان) حومه پاریس اقامت داشتند و۲روزبعدبه دهکده «نوفل لوشاتو»رفتند(۱۱۶روز)

۱۲بهمن۱۳۵۷واردکشورایران شد.

امام خمینیمن‌ برای‌ دفاع‌ از وطنم‌ تبعید شدم‌»

اقامتگاه های امام دردوران تبعید:یازده ماه ترکیه+۱۳سال عراق+۴ماه فرانسه

چه کسی هماهنگی هارا درپاریس کرد وامام خمینی-روزاول-منزل چه کسی اقامت کرد،..همراهان امام خمینی ازنجف تامرزکویت چه کسانی بودند،چه کسی درکویت هماهنگ کننده بود(دعوتنانه راچه کسی فرستاده بود)چراکویت ازتصمیم خود-مبنی برپذیرش امام خمینی-منصرف شد…چندنفردرسفربه پاریس همراه امام خمینی بودند..چراامام خمینی تغییراقامت داد.

نقش پررنگ «دکترابراهیم یزدی» که به دعوت «حجت الاسلام دعایی» ازآلمان خودش را به نجف رساندوتاپاریس امامراهمراهی کرد..خاطرات همسرامام خمینی وهمراهان امام خمینی ونیزگزارش ساواک راخواهیدخواند.

در مهرماه ۱۳۵۷ فشارهای دولت بعث بر امام خمینی بیشتر شد و بسیاری از فعالیت‌های ایشان از سوی دولت عراق ممنوع شد. این محدودیت ایشان را به فکر هجرت به دیگر کشورها انداخت. ایشان پس از مشورت با برخی از نزدیکان سوریه را به عنوان مقصد انتخاب کردند و تصمیم گرفتند که از طریق کویت به سوریه بروند.

سیده زهرا، سیده فریده و سیده صدیقه مصطفوی خمینی.

شب دوازدهم مهر۱۳۵۷ همه خانواده آیت‌الله نزد او بودند. فریده نیز از ایران به دیدن پدر و مادرش آمده بود. به درخواست پدر آمده بود. آیت‌الله می‌خواست در نبود او، یکی از دخترها کنار همسرش باشد. تا ساعت ۱۲ شب بیدار بودند؛ ساکت و بی‌حرف.

خدیجه ثقفی (همسر امام خمینی) در کنار (دخترش)خانم زهرا مصطفوی

آقای خمینی به وقت همیشه سر بر بالین گذاشته، ساعت دو بامداد بیدار شد. برنامه‌های شبانه او در آن صبح هجرت، دست‌نخورده ماند. وضو گرفت. به نماز شب ایستاد. دعاهای وارده را زمزمه کرد. قرآن خواند. بقیه خانواده، جز بچه‌ها، با او بیدار شده بودند. خواب هر شب خود را در آن ساعت بریده بودند تا سفر پدر و پسر خانواده را تدارک کنند. احمد از خانه بیرون شد تا همراهان را خبر کند. همه آنان را در کوچه پس‌کوچه‌های نجف یافت. نخوابیده بودند و یا خود را ساعتی، با دلهره به خواب زده بودند.

امام خمینی دیشب پس از دوازده روز خانه‌نشینی در اعتراض به جلوگیری از فعالیت‌های سیاسی‌اش، به زیارت مرقد امام علی علیه‌السلام رفته بود.

ولابد بسان همه زیارت‌های پانزده ساله‌اش، سه ساعت گذشته از اذان مغرب، پس از ایستادن بر قبر«شیخ مرتضی انصاری»(ورودی باب القبله حرم حضرت علی-نجف-متوفی ۱۲۸۱) و خواندن فاتحه، رو به قبله، پنجه در ضریح، زیارت امین‌الله را زمزمه کرده بود و سپس نشسته بر زمین زیارت جامعه کبیره را خوانده و پس از برپاداشتن دو رکعت نماز به خانه بازگشته بود. «مردم خیال می‌کردند که حصر برداشته شده و امام آزاد شده. عرب و عجم ریختند دست امام را می‌بوسیدند. عبای امام را می‌بوسیدند و خوشحال بودند.»

image.png

«بانو قدس ایران» (خدیجه ثقفی)می گوید: در ساعات مانده به حرکت آقا «من سفره سفر تهیه می‌کردم. نان، پنیر، گردو و کوکو. امام با یکی‌یکی خداحافظی کرد. به من که رسید نگاه عمیقی کرد و گفت: به خدا سپردمت. چیزی نیست. نمی‌شود از خواست خدا سرپیچی کرد. این‌ها می‌خواهند مرا به تسلیم بکشند، ولی دعا کنید که راهمان را درست برویم. از زیر قرآن ردش کردم و به دنبال او هم احمد رفت.»

در همان تاریکی هوا، امام و همراهانش، با دو خودرو نجف را به سمت مرز کویت ترک کردند. خودروهای دیگری که آنها را همراهی می‌کردند و در هر شهر جابه‌جا می‌شدند از آن سازمان امنیت عراق بود.

روایت هجرت امام خمینی از عراق به پاریس/ اگر فرودگاه به فرودگاه بروم و روی کشتی ها هم باشم مبارزه ام را با رژیم شاه رها نمی کنم

سازمان امنیت عراق:«آیت‌الله با چه مجوز و مدرکی به کویت وارد می‌شد!؟»

۳ روز پیش، «سید مهدی مهری»(پسرِ حاج سید عباس مهری) نماینده آیت‌الله در کویت، از «اداره جوازات»(گذرنامه) آن کشور دعوت‌نامه‌ای به اسم «روح‌الله مصطفوی» گرفته بود که به منزله روادید بود.

معاون وزیر کشور کویت گفته است که «آیت الله حاج عباس مهری»، روحانی و مغازه‌دار، دعوت‌نامه‌ای به نام «حاج سید روح‌الله خزروقی» و همراهان تهیه کرده و به تایید وزارت امور خارجه کویت رسانیده و به عراق فرستاده است.

مقامات کویتی تا ظهر روز ۱۲ مهر از همه ماجرا دور بودند.

«سفیر ایران در کویت»(رضاقاسمی) آن ساعت، موضوع را به آگاهی کویتی‌ها رساند. خبر که به گوش امیر کویت رسید «دستور دادند که از ورود خمینی به کویت جلوگیری نمایند.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«رضا قاسمی» ازسال ۱۳۵۴– تا ۱۳۵۷ سفیرایران درکویت بود+معاون  سابق بخش خلیج فارس وزارت خارجه ایران.

اولین سفیرایران ،بعدازانقلاب اسلامی «علی شمس اردکانی»بود خرداد ۱۳۵۸ تا

حجت الاسلام اسماعیل فردوسی پور:آن روز، سیزدهم مهر ۱۳۵۷، پس از نماز صبح، سید احمد از پدرش پرسید که چه کنیم؟ آیت‌الله گفت که قصد ما رفتن به سوریه است. «گفتم اگر راه ندادند؛ اگر آنها هم برخوردی مثل کویت کردند، بعد کجا؟» صلاح بر این دیده شد به کشوری بروند که ویزای ورود نخواهد؛ بدون شرط آنان را بپذیرد تا ازآنجا برای رفتن به سوریه مهیا شوند. «فرانسه را پیشنهاد دادم… امام پذیرفتند. خوابیدم.»

جون یکی ازگزینه ها« فرانسه»بود ،به آقای «حسن حبیبی» آماده باش داده بودیم.

«دکترحسن حبیبی »گفت: چه کنم؟ گفتم: تا ورودمان به آنجا از تلفن فاصله نگیر.»

ماموران عراقی، امام و همراهان او را به هتل دارالسلام بردند، آن شب، امام زیارت امامان مدفون در کاظمین(پسروپدرامام رضا) را از دست نداد. ساعت هفت صبح روز جمعه، چهاردهم مهر ۱۳۵۷، به فرودگاه بغداد آمدند. «موقعی که خمینی را به فرودگاه بغداد آورده بودند

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:تبعیدهای امام خمینی

۱۳آبان۱۳۴۳–تیعیدامام خمینی  به ترکیه(بورسا)۱۱ ماه

۱۳مهر۱۳۴۴تبعیدازترکیه به عراق(نجف)۱۳سال

۱۲مهر۱۳۵۷تبعید-اخراج-ازنجف به کویت(ممانعت ازورودامام خمینی)

کویت اجازه حضوربه خاکش رانداد،بناچارامام چندساعت بعدبه عراق(بصره)برگشت وروزبعد۱۳مهر۵۷ازطریق فرودگاه بغدادبه  فرانسه(پاریس)عزیمت کردند.

«کویت» اجازه حضوربه خاکش رانداد،بناچارامام چندساعت بعدبه عراق(بصره)برگشت وروزبعد۱۳مهر۵۷ازطریق «فرودگاه بغداد»به «فرانسه»عزیمت کردند.

تدبیرازما(بنده)تقدیرازخدا

امام خمینی ۶اسفند۱۳۵۷:عازم حرکت(مقصد کشورکویت) شدم و آمدم به ــ البته تحت مراقبت دولت عراق ــ آمدم به سرحد کویت و در سرحد کویت هم همان فشاری که در آنجا بر دولت عراق بود بر دولت کویت هم بود. و آنها حتی اجازۀ اینکه ما عبور کنیم از این طرف شهر به آن طرف شهر هم ندادند. و من گله‌ای از هیچ کس ندارم؛ چون آنها ملتزم بودند به‌واسطۀ قراردادهایشان عمل کنند. و من نه از دولت عراق نه از دولت کویت گلایه‌ای ندارم. لکن خدای تبارک و تعالی تقدیری فرموده بود و «ما غافل بودیم».امام خمینی:

امام خمینی:ما بنایمان بر این بود که از کویت بعد از دو ــ سه روزی که با آقایان ملاقات می‌کنیم برویم به سوریه، و آنجا یک اقامت طولانی بکنیم،

تقدیرچیزدیگری بود(رزق درپاریس)کتاب مبین.

امام خمینی درادامه گفتند:لکن خداوند تقدیر کرده بود که باید راه، چیز دیگر باشد. و ما نمی‌دانستیم که این تقدیر به کجا منتهی می‌‌شود.

امام خمینی:از آنجا برگشتیم به «بصره» و از آنجا هم به بغداد ما را بردند. و من ملاحظه کردم که ما اگر هر جا برویم از این دُوَل(کشورهای) اسلامی همین مطلب است، به همین جهت تصمیم گرفتیم ــ بدون هیچ فکر سابق ــ که ما می‌رویم به« فرانسه» در عین حالی که مایل نبودم از دوَل اسلامی خارج بشوم لکن خداوند تقدیر کرده بود که مسائل در آنجا به‌طور وسیع در همه جای دنیا پخش بشود..

سخنرانی امام خمینی در جمع هیئت کویتی ها

۲۷۰ نفر از علاقه‌مندان انقلاب اسلامی در کویت‌ بامدیریت امام جمعه کویت(حجت الاسلام سیدعباس مُهری)به دیدارامام خمینی آمده بودند.
تاریخ دیدار:یکشنبه  ۶ اسفند ۱۳۵۷( ۲۷ ربیع الاول ۱۳۹۹)
مکان: مدرسه علوی

 

۱۰مهر۱۳۵٨امام خمینی:حرکت کردیم طرف کویت و به سرحد کویت که رسیدیم، بعد از یک چند دقیقه‌ای... آن مأمور و گفت که نه، شما نمی‌توانید بروید کویت. من گفتم به او بگویید که خوب، ما می‌رویم از اینجا به فرودگاه، از آنجا می‌رویم،گفت خیر، شما از همین جا که آمدید از همین جا باید برگردید.

امام خمینی: از همان‌جا برگشتیم ما به عراق و شب بصره بودیم، و فردایش به بغداد. من در بصره بنا بر این گذاشتم که نروم به سایر بلاد اسلامی، برای اینکه احتمال همین معنا را در آنجاها می‌دادم. بنا گذاشتیم برویم فرانسه و بعد، در همان‌جا هم ــ حالا بصره بود یا بغداد یادم نیست ــ که یک اعلامیه‌ای باز من نوشتم خطاب به ملت ایران، و وضع رفتنمان، کیفیت رفتنمان را برایشان گفتم.

کشورفرانسه دربرنامه سفرنبود.

امام خمینی:ما هیچ بنا نداشتیم که به پاریس برویم. امامسائلی بود که هیچ ارادۀ ما در آن دخالت نداشت. هرچه بود، و تا حالا هرچه هست و از اول هرچه بود با ارادۀ خدا بود.۱۰مهر۱۳۵٨اماخمینی-هیئت دولت.

 

دکترابراهیم یزدی-سمت راست(عینکی)کت وشلوارکرم رنگ.

۱۴مهر۱۳۵۷وارد«پاریس»شد.

همسایه امام خمینی(ژان کلود)درنوفل لوشاتو

۲روزبعد(۱۶مهر)به حومه پاریس(نوفل لوشاتو)منتقل شد.

۱۲بهمن۱۳۵۷واردکشورایران شد.

۱۰روز(دهه فجر)هنوزتفاله های شاه -بختیار-حکومت متزلزلی داشتند.

۲۲بهمن حکومت شاه به زانودرآمد وحکومت بدست عاشقان خمینی درآمد.پیروزی انقلاب

ساعت۲۲:۲۳ شنبه ۱۳خرداد۱۳۶۸(٢٨ شوال ١۴٠٩)روح خدا به خدا پیوست.

دولت عراق به امام خمینی پیغام داده بودند،درصورتی می توانیددر«نجف»اقامت داشته باشید که فعالیت سیاسی نداشته باشد ودرغیراینصورت بایدخاک عراق راترک کنید.

نگاهی به زندگی مرحوم حجت السلام فردوسی پور

«حجت‌الاسلام  اسماعیل فردوسی‌پور» از همراهان امام خمینی در مرز کویت در کتاب خاطراتش می‌گوید: در مسیری که به طرف مرز عراق می‌رفتیم مامورین« امن‌العام »ما را تا ‏‎ ‎‏نزدیکی‌های بصره بدرقه کردند. از آنجا به بعد ما را تحویل مامورین «امن‌العام بصره» دادند که آنها مراقبت می‌کردند. از قضایایی که در بین راه ‏‎ ‎‏اتفاق افتاد، صبحانه خوردن امام بود که خیلی جالب بود. امام فرمود: ‎‏برویم در این بیایان بنشینیم و صبحانه بخوریم. سفره‌ای و پنیری و مغز گردو و فلاکس چایی داشتیم، آنجا یک پتو انداختند و امام نشستند. صبحانه خیلی ساده و معمولی صرف شد و بعد امام وضو گرفتند. ما ‏‏هم ‏‎ ‎‏با ‏‏یک دوربین کوچک، عکس آن منظره را گرفته ایم که بسیار جالب بود.

وضوگرفتن امام خمینی-مرز کویت-عراق

امام خمینی وهمراهان ،درحالیکه «مأموران امنیتی عراق»ازدور مراقب اوضاع بودند، نزدیکی بصره، در سایه قهوه‌خانه‌ای متروکه،توقف کردند، صبحانه خورد. نزدیک ظهر به شهر زبیر رسیدند و از آن‌جا راهی مرز کویت شدند. امام خمینی در« زبیر» وضو گرفت(نیم ساعت مانده به اذان ظهر). می‌خواست نماز ظهر و عصر را به امام اهل سنت مسجد آن محل اقتدا کند، اما همراهان گفتند بهتراست برویم مرز (عراق- کویت)تا در آن فاصله‌ای که گذرنامه‌ها آماده و مُهر می‌شود، نماز را هم آن‌جا بخوانیم. امام هم موافقت کردند.

حجت الاسلام علی اکبرمحتشمی پور

نماز را در مرز صفوان خواندند و از آن‌جا خود را به مرز عبدلی رساندند. گذرنامه‌هایی که در «مرز صفوان» مهر خروج خورده بود، در «مرز عبدلی» مهر ورود خورد.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:همراهان امام خمینی:ابراهیم یزدی،حج اسلام(سیداحمدآقا، فردوسی‌پور، املایی)،مهدی مهری(فرزندسیدعباس) ، ویک کویتی بودند که با۲ماشین می رفتند.

آقای «دکترابراهیم یزدی» می گوید:حجت الاسلام دعایی بمن زنگ زده بود که خودت را به نجف برسان،سه‌شنبه ۱۱ مهر ماه  ساعت ۸ صبح با اولین هواپیما از کلن به پاریس رفتم و از همان فرودگاه با اولین هواپیما عصر آن روز به بغداد رفتم،یکسره با یک سواری دربست کرایه  و با دادن ۱۱ دینار عراقی به طرف نجف حرکت کردم. حدود ساعت یک بعد از نیمه شب وارد نجف شدم،یک ماشین پلیس سر کوچه و دو نفر شخصی توی کوچه ایستاده بودند،مراموردبازجویی قراردادند وگفتند«ورودبه منزل خمینی ممنوع»ومراتحویل یک مسافرخانچی دادند واما من با انعام رهایی یافتم-بعدازاستراحت کوتاه،نمازرابه حرم رفتم .

«آیت الله محمدفاضل استرآبادی»(متوفی۶ آذر ۱۳۹۵،سن۸۱سالگی) را که از روحانیان جوان و فعال حوزه علمیه نجف بود، دیدم که به نماز مشغول است. همدیگر را می‌شناختیم در کنارش به نماز ایستادم. او وقتی سلام نمازش را داد در حالی که من هنوز مشغول نماز بودم در گوشم گفت که بعد از نماز منتظر او باشم، موضوع مهم است. بعد با عجله از حرم خارج شد.

آقای فاضل:من تازه سلام نمازم را داده بودم و می‌خواستم زیارت‌نامه را شروع کنم که فاضل مجددا آمد و خواست که فورا همراه او بروم، گفت «آقا منتظرند.»

در حالی که شگفت‌زده شده بودم با سرعت همراه وی از حرم خارج شدم و به طرف منزل آقا رفتیمدیدم ایشان نیز در آستانه آماده حرکت هستند و منتظر رسیدن ما بودند. بعد از سلام و علیک گرم و صمیمانه باامام خمینی، در حالی که با هم به طرف یکی از ماشین‌های سواری می‌رفتیم، توضیح دادند که آماده حرکت به سوی کویت و خروج از عراق هستند و من بسیار به موقع رسیده‌ام.

آقای دعایی(حجت الاسلام سیدمحمودعایی) نقل کرد که وقتی «آقای فاضل »خبر مرا به ایشان(امام خمینی) داده بود، گفته بودند این از الطاف غیبی است. از من خواستند در همان ماشین بنز سوار شوم. آقای خمینی و حاج احمد آقا در صندلی عقب ماشین نشستند، من هم در صندلی جلو کنار راننده نشستم.

«راننده ی آقای مهدی مهری» از ایرانیان مقیم کویت بود که این سفررا برادرش تدارک دیده و از کویت برای آقای خمینی دعوتنامه فرستاده بود.

«همراهان امام خمینی درمرز کویت»: عبارت بودند از حجج اسلام:سیدمحمود دعایی،محمدحسین املایی، سیدعلی اکبرمحتشمی، اسماعیل فردوسی‌پور، ناصری، فاضل، سراج، متقی  ودکترابراهیم یزدی.

حدود ساعت ۱۰ صبح به محلی به نام «ناصریه» که بین نجف و بصره قرار دارد رسیدیم. در ناصریه برای صرف صبحانه توقف مختصری داشتیم. در بیابان، در پناه یک دیوار خرابه، سفره‌ای پهن کردند و صبحانه‌ای که شامل نان و پنیر و انگوربود.

 

نگارنده(پیراسته فر):درمرزصفوان بعضی ازهمران به نجف برگشتند، ازقبل ،فقط قصدهمراهی«مشایعت» تاسرمرزراداشتند.

«صفوان» تنها معبر مرزی میان کویت و عراق است.

در گزارش ۲۴ مهرماه ۱۳۵۷ به سفارت شاهنشاهی ایران در بغداد آمده: «آیت‌الله [خمینی] در اواخر رمضان حس کرده بودند که دولت عراق مصمم است فعالیت‌های ایشان را محدود سازد تصمیم گرفتند خاک عراق را ترک کنند و وکیل ایشان در کویت، آقای سیدعباس مهری که اهل علم است، دعوتنامه‌ای برای ایشان تنظیم کرد و توسط پسر خود سیدمهدی مهری، تاجر مقیم کویت، برای آقای خمینی ارسال داشت.

والبته ادامه این ماجراموجب شدکه دولت کویت ایشان رابهمراه چندنفرازایرانیان مقیم کویت رااخراج کند
شش ماه بعد و در مهرماه ۱۳۵۸، امام خمینی طی حکمی، «حجت‌الاسلام سیدعباس مهری» را به «امامت جمعه شیعیان کویت» منصوب کردند. حکم امام اما با اخراج مهری از کویت و بازگشت او به ایران به نتیجه نرسید و منتفی شد. فعالیت‌های سیدعباس مهری در کویت هزینه زیادی داشت و شیخ کویت فرمان تبعید او را صادر کرده بود. به همین علت بود که «حجت‌الاسلام سیدعباس مهری» به ایران بازگشت. سرانجام آیت‌الله سیدعباس مهری پس از ۷۵ سال مبارزه و تبلیغ، در روز ۲۶ بهمن‌ماه سال ۱۳۶۶ در تهران از دنیا رفت و در قم بخاک سپرده شد

چراامام خمینی عراق راترک کرد؟

هدایت الله بهبودی درکتاب«الف لام خمینی»می نویسد:در «صفوان» ارادتمندانی که برای مشایعت آمده بودند، بی‌تابی خود گریه می کردند.

امام خمینی که این  اوضاع را دیدگفت:عراق گفت می توانی بمانی بشرطی که  فعالیت سیاسی نکنی.

«عزیزان من چرا ناراحت هستید؟ چرا بی‌تابی می‌کنید؟ وظیفه ما عمل به تکلیف است. در هر جا که باشیم باید به کارمان که مبارزه است ادامه بدهیم و عمل به وظیفه کنیم. شما هم باید انجام وظیفه کنید. من از طرف دولت عراق مجبور و مخیر شدم بین اینکه در نجف بمانم و به بحث و درس مشغول باشم و کار سیاسی نکنم و یا اگر می‌خواهم کار سیاسی انجام بدهم از عراق بروم.

من شقّ دوم را انتخاب کردم. من برای انجام وظیفه از نجف خارج می‌شوم و می‌روم،

من ازعراق می‌روم تا فریاد مظلومیت ملتی که همه چیزش را حتی فرزندانش را در راه اسلام داده است به دنیا برسانم .

و شما هم وظیفه خودتان را در هر کجا که هستید انجام بدهید. الآن که خانواده و زن و فرزندان شما در اینجا هستند، در نجف بمانید. من در هر کجا که مستقر شدم شما می‌توانید بعداً آنجا بیایید و به من ملحق شوید

آقای دکتریزدی درخاطراتش می نویسد:برادران مهری کویتی ایرانی‌تبار هستند که سالیان دراز است که ساکن کویت‌اند و تابعیت کویتی دارند و برای سفرشان از گذرنامه کویتی استفاده می‌کردند. بر طبق مقررات کویت، خارجیان غیرعربی که بخواهند به کویت سفر کنند برای گرفتن ویزا می‌باید از طرف موسسات یا اتباع کویتی دعوت رسمی بشوند. اگر دعوت‌نامه مورد قبول مقامات امنیتی کویت قرار گیرد ویزای ورود به کویت داده خواهد شد. آقای احمدمهری ، از آقای خمینی دعوت کرده بود و از آن طریق ویزای ورود برای ایشان گرفته بود. منتها نه به نام «خمینی» بلکه به نام «روح‌الله – مصطفی».  به هر حال آقای مهری چگونگی تهیه ویزای ورود به کویت را برای آقای خمینی چنین شرح داد که درخواست ایشان برای ویزای ورود به کویت به نام «روح‌الله – مصطفی» بود (نام مرحوم پدر آقای خمینی« مصطفی» بوده است)، و برای حاج احمد آقا درخواست به نام «احمد روح‌الله» بوده است.

امام در فرانسه

مقامات امنیت کویت متوجه نشدندکه «روحالله مصطفوی»همان «خمینی»است! بنابراین موقع ورود به مرز کویت، از همراهان، به غیرازمن و املایی بقیه ویزای ورود به کویت را داشتند.

بعدازفهمیدن اسم«مصطفوی»که همان خمینی است، مشکلات شروع شد!

حتی ماموران کویتی ابتدا «مُهر ورود» را بر پاسپورت آن‌هایی که ویزای کویت را داشتند زدند، اما بعد از آن‌که مهر ورود به کویت بر روی پاسپورت‌های ما زده شد(وقتی فهمیدندمسافر«خمینی»است)  در پس دادن پاسپورت‌ها تعلل می‌کنندوساعتهادرآن هوای گرم معطل شدیم.

«حجت الاسلام محمدحسین املایی»

حدود ساعت ۵ بعدازظهر رئیس گمرک آمد. مردی حدود ۵۰ سال سن با قیافه سوخته عربی و با لباس‌های کویتی، کوتاه‌قد و چاق بود. بعد از مدتی صحب با صراحت گفت که شما نمی‌توانید وارد کویت بشوید. و این دستور از جانب شخص «امیرکویت» است. بحث ما با او بی‌فایده بود. تهدید و تطمیع هم اثری نداشت. اما چون امام اظهار کرده بودند که دیگر حاضر نیستند به نجف برگردند، می‌خواستیم که به یک ترتیبی از راه کویت خارج شویم، لذا به او پیشنهاد شد که با توجه به دستورات دولت کویت دیگر قصد ماندن در کویت را نداریم، اما اجازه بدهید که ما یکسره از مرز به فرودگاه کویت و از آن‌جا با اولین هواپیما که از کویت پرواز می‌کند، به هر کجا که باشد برویم. ولی آن‌ را قبول نکرد،حتی گفتیم ،ما را تحت نظر ماموران خودتان به فرودگاه ببرید. باز قبول نکرد.

به هر حال بعد از حدود ۵ ساعت توقف در مرز کویت بالاجبار به سوی مرز عراق برگشتیم. در مرز عراق مشاهده شد که ماموران امنیتی و گمرکی عراق آماده و منتظر ما بودند. این امر نشان می‌داد که میان ماموران امنیتی دو کشور در مرز تبادل اطلاعات می‌شود.

بعد از ورود مجدد به شهر مرزی «صفوان» ابتدا ما را به اتاق رئیس گمرک شهر راهنمایی کردند. در آن‌جا مطلع شدیم که نه امکان ورود به کویت را داشتیم و نه امکان بازگشت به عراق را.

حدود سه – چهار ساعتی در دفتر رئیس گمرک صفوان ما همچنان منتظر نشستیم. بالاخره حوالی ساعت ۷ بعدازظهر ما را از اتاق رئیس دفتر گمرک به ساختمان دیگری(سازمان امنیت عراق) هدایت کردند.

حدود ساعت ۱۱ شب آمدند، مسئول کل ساواک عراق در منطقه، که مرکز آن در بصره بود، به صفوان آمد.  گفتند: بغداد دستور داده است که امام خمینی و همراهان‌شان که از نجف با ایشان بوده‌اند به بصره برده شوند، من وآقای مهری  باید همان شب به کویت برگردد.

 

امام خمینی اعتراض کردند که فلانی-یزدی- از همراهان من و مورد وثوق من و مهمان من است و وقتی من به او ابراز اعتماد کردم شما چه حقی دارید به بهانه امنیت من مانع همراهی او با من بشوید!.

اول مأموران استخبارات می خواستند امام وهمراهان راباماشین خودشان به بصره ببرند که بعدازتندی امام خمینی ، با ماشین آقای مهری به «بصره» رفتند.

به این ترتیب آقای خمینی و همراهان حدود ساعت ۱۱:۳۰ شب به طرف بصره حرکت کردند(مهری هم به کویت برگشت) و من ماندم .

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:امام خمینی-باهمراهان-ازبصره به فرودگاه بغدادمنتقل شدند وازبغدادبه پاریس پروازکردند.

همسرامام خمینی( قدس ایران):در ساعات مانده به حرکت آقا «من سفره سفر تهیه می‌کردم. نان، پنیر، گردو و کوکو. امام با یکی‌یکی خداحافظی کرد. به من که رسید نگاه عمیقی کرد و گفت: به خدا سپردمت. چیزی نیست. نمی‌شود از خواست خدا سرپیچی کرد. این‌ها می‌خواهند مرا به تسلیم بکشند، ولی دعا کنید که راهمان را درست برویم. از زیر قرآن ردش کردم و به دنبال او هم احمد رفت.»

در همان تاریکی هوا، امام و همراهانش، با دو خودرو نجف را به سمت مرز کویت ترک کردند. خودروهای دیگری که آنها را همراهی می‌کردند و در هر شهر جابه‌جا می‌شدند از آن سازمان امنیت عراق بود.

سه روز قبل ازحرکت، سید احمد مهری، پسر حاج سید عباس مهری، نماینده آیت‌الله در کویت، از اداره جوازات آن کشور دعوت‌نامه‌ای به اسم روح‌الله مصطفوی گرفته بود که به منزله روادید بود. معاون وزیر کشور کویت گفته است که حاج عباس مهری، روحانی و مغازه‌دار، دعوت‌نامه‌ای به نام «حاج سید روح‌الله خزروقی» و همراهان تهیه کرده و به تأیید وزارت امور خارجه کویت رسانیده و به عراق فرستاده است.

بهشت رفتی مرا هم ببر!

همسرامام:«احمد» در بغداد پیامی به ایران فرستاد. از این پیام چنین برمی‌آید که گزینه رفتن به سوریه از بغداد، منتفی نبوده است. «ناشناسی ضمن تماس با شهاب‌الدین اشراقی از قول فرزند خمینی (احمد) اظهار می‌دارد آقا حالشان خوب است و چون قصد عزیمت به سوریه را داشته و بلیت هواپیما نبود و از طرفی حاضر نیستند در بغداد توقف نمایند، امکان دارد فردا عازم فرانسه گردند.» و پیغامی نیز به فرانسه داد. آن‌سوی تلفن حسن حبیبی بود.

یادنامه زنده‌یاد حسن حبیبی منتشر شد

دکتر حبیبی گفت: چه کنم؟ گفتم: تا ورودمان به آنجا از تلفن فاصله نگیر.»

مأموران عراقی، امام و همراهان او را به هتل دارالسلام بردند، آن شب، آیت‌الله زیارت امامان مدفون در کاظمین را از دست نداد. ساعت هفت صبح روز جمعه، چهاردهم مهر ۱۳۵۷، به فرودگاه بغداد آمدند.

هواپیما ساعت ۱۶:۵۰ به وقت تهران در فرودگاه اورلی پاریس به زمین نشست.

ابراهیم یزدی برای این‌که حضور ناگهانی چهار عمامه به‌سر، هنگام فرود از هواپیما و ورود به تالار تشریفات و انتظار جلب توجه نکندپیشنهاددادکه بافاصله حرکت کنند.

امام پیاده شد، با اندکی فاصله سید احمد و با فاصله‌ای فردوسی پور و املایی.

در طبقه دوم جمبوجت غیر از آیت‌الله، چهار همراهش و سه مأمور عراقی مراقب، کس دیگری نبود.

ابراهیم یزدی با ترفند سید احمد از هواپیما پیاده شده، به تالار فرودگاه ژنو رفته بود و با حسن حبیبی تماس گرفته بود.

اولین  اقامتگاه امام خمینی درپاریس؟

«دکترصادق قطب‌زاده» پیش از نشستن هواپیما در پاریس با مراجعه به پلیس خواسته بود چند مأمور برای محافظت از آیت‌الله در اختیارش بگذارند، پنج پلیس را با او روانه کرده بودند.

«ابوالحسن بنی‌صدر»  خانه «احمد غضنفرپور »که ۳خوابه بودو در طبقه چهارم  آپارتمان(منطقه کاشن-پاریس) قرارداشت را مناسب اقامت دیده بود.

امام وارد پاریس می‌شوند، و در منزلى که با عجله در منطقهکشان "پاریس در نظر گرفته شده بود، مستقر شدند.

حضورمردم وازدحام،اعتراض همسایگان موجب تغییراقامت شد

به مجرد اطلاع دانشجویان ایرانى از حضور امام، آنها مشتاقانه خود  را به آن منزل"محله کشان" رساندند و این امر باعث مزاحمت براى همسایگان شد و آنها به پلیس شکایت کردند و وقتى پلیس براى رفع مزاحمت آمد، تازه متوجه حضور امام در پاریس شد!

 

حضرت امام سریعا براى رفع مزاحمت، به منزلى که در روستایى در حومه پاریس، بنام نوفل لوشاتو و در تملک یکى از ایرانیان بود منتقل شدند.

«دکتراحمدغضنفر پور »و همسرش(سودابه سدیفی)پذیرفتند که به خانه بنی‌صدر،در آن نزدیکی، رفته، منزلشان را در اختیار امام خمینی و همراهانش بگذارند.

پانزدهم مهر ۱۳۵۷ را در همان منزل بودند.امارفت‌وآمدها ارادتمندان(دیدار امام ). همسایه‌ها به زحمت افتاده بودند، شکایت به پلیس شکایت کرده بود. فردای آن روز، شانزدهم مهر، امام می گویداینجا مناسب نیست. جای دیگری پیدا کنید.

تصاویر کم‌تر دیده شده از اقامت امام‌خمینی(ره) در «نوفل لوشاتو»

«مهدی عسکری»از ایرانیان ساکن فرانسه  گفت که همسر فرانسوی‌اش خانه‌ای در ۳۵ کیلومتری جنوب غربی پاریس در منطقه‌ای به نام «نوفل‌لوشاتو »دارد. بیایید، ببینید، اگر پسندیدید در اختیار شما باشد. امام به همراه حاج  احمدآقا وحجت الاسلام محمدحسین املایی با عسکری همراه شدند. رفتند و دیدند و پسندیدند.

تصاویر کم‌تر دیده شده از امام‌خمینی(ره) در «نوفل لوشاتو»

این خانه ۲ طبقه ۲ در، با یک باغچه کوچک و درخت سیبی در میان، کهنه نشان می‌داد. دو اتاق در طبقه همکف با یک دستشویی و حمام و یک اتاق ۲۴ متری و دو انباری یا اتاقک و آشپزخانه در طبقه دوم بود.

۲ پاسدارفرانسوی امام خمینی(امام حفاظت می کنند)

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:قسمتی ازاین مجموعه بااستفاده ازمنبع خبرگزاری فارس (خرداد۱۳۹۷)می باشد،ضمناً درمنابع مأخوذه،اصلاحاتی(حذف واضافات ویاتلفیقی از۲خاطره) هم انجام داده ام.

دراینجابدنیست یک گریزی به علت (اولین) تبعیدامام خمینی ازکشورایران، داشته باشیم:

امام خمینی:«من‌ برای‌ دفاع‌ از وطنم‌ تبعید شدم‌»

یازده ماه ترکیه+۱۳سال عراق+۴ماه فرانسه

تصویب لایحه کاپیتولاسیون به وسیله مجلسین فرمایشی سنا و شورا (دولت قوام) واعتراض امام خمینی به این قانون که مستشاران امریکایی هرجنایتی درایران بکنند،ایران حق بازداشت و محاکمه آنهاراندارد.

فرازهایی از سخنرانی ایشان چنین بود: «دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد، ملت ایران را از سگ‌های آمریکایی پست‌تر کردند. اگر چنانچه کسی یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست از او می‌کنند؛‌ اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست می‌کنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام ایران را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد».

در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ امام خمینی توسط مأموران حکومت شاه بازداشت و پس از انتقال از قم به تهران، به ترکیه تبعید شدند. امام ۹ روز پیش از تبعید، در مراسمی که به مناسبت میلاد حضرت زهرا (س) در منزل‌شان برگزار شد، با ایراد نطقی، جنایات و مفاسد کاپیتولاسیون را تشریح کردند. امام در سپیده دم ۱۳آبان توسط یک گروه از مأموران ساواک به سرپرستی سرهنگ مولوی ـ رئیس ساواک تهران ـ بازداشت شدند

امام‌‌خمینی‌ را مستقیم‌ به‌ فرودگاه‌ بردند و سوار بر هواپیمای‌ نظامی‌ ۱۳۰ـ C کردند که‌ از قبل‌ «به‌ فرمان‌ مطاع‌ شاهانه‌» مقرر بود از تهران‌ به‌ ترکیه‌ پرواز کند. هواپیمای ‌نظامی‌ حامل‌ رهبر نهضت‌ مردم‌ مسلمان‌ ایران‌ ساعت‌ ۸ صبح‌ از فرودگاه‌ تهران‌ به‌ مقصد ترکیه‌ پرواز کرد. اولین‌ کلام‌ امام‌‌خمینی‌ خطاب‌ به‌ افسر مأمور، سرهنگ‌ افضلی‌ این‌ بود: «من‌ برای‌ دفاع‌ از وطنم‌ تبعید شدم‌».

هواپیما پس‌ از سه‌ ساعت‌ و نیم‌ در فرودگاهی‌ در ۳۵ کیلومتری‌ آنکارا به‌ زمین‌ نشست‌. یک‌ مأمور ترک‌ امام‌‌خمینی‌ و افسر همراه‌ را به‌ «هتل‌ بلوار پالاس‌، طبقه‌ چهارم‌، اتاق ۵۱۴ که‌ قبلاً آماده‌ شده‌ بود» برد و فردا از آنجا به‌ یکی‌ از محلات‌ آنکارا در طبقه‌ هشتم‌ منتقل‌ شدند.

پس‌ از تبعید امام‌‌خمینی‌ کاردار سفارت‌ آمریکا طی‌ پیامی‌ به‌ آمریکا اظهار خوشحالی‌ کرد و نوشت‌: «سرانجام‌ ما توانستیم‌ از شر آن‌ پیرمرد… که‌ چوب‌ لای‌ چرخ‌ ما می‌گذاشت‌ راحت‌ شویم‌. کله‌ گنده‌ محلی‌ دستور اخراج‌ او را داده‌ بود. در حال‌ حاضر او در یکی‌ از هتل‌های‌ درجه‌ ۲ ترکیه‌ اقامت‌ دارد»./بنقل ازمورخ اسنادانقلاب اسلامی(روح‌الله حسینیان)

تبعیدحاج مصطفی خمینی ۲ماه بعد

پس از تبعید امام خمینی، حاج آقا مصطفی بعد از ۵۷ روز که در زندان قزل قلعه زندانی بود، سرهنگ مولوی با ایشان ملاقات می‌کند و پیشنهاد می‌دهد در صورتیکه بخواهد می‌تواند به ترکیه رفته و از امام خمینی دیدن نماید. مرحوم حاج آقا مصطفی با نگرانیهائی که از سر نوشت پدر داشت پیشنهاد را پذیرفت و سرهنگ مولوی هم دستور صدور گذرنامه را داد و به حاج آقا مصطفی تاکید کرد که طوری وارد قم شود که سر و صدا ایجاد نکند، ایشان پس از ورود به قم و ملاقات با اساتید و فضلای حوزه علمیه و مشاوره و تبادل نظر با آنان در مورد مسافرت خویش به ترکیه به این‏ نتیجه رسید که این مسافرت طبق خواست رژیم است و رژیم می‌خواهد ایشان را با پای خود و بی‌سر و صدا تبعید نماید لذا از مسافرت بکلی انصراف داد. سرهنگ مولوی تلفنی با حاج آقا مصطفی تماس گرفت و با لحن بی‌ادبانه‌ای به انصراف ایشان اعتراض می‌نماید. ساعتی از مکالمه تلفنی سرهنگ مولوی با حاج آقا مصطفی نگذشته بود که یکی از مامورین عالی رتبه ساواک وارد قم شده و به ملاقات حاج آقا مصطفی می‌رود و کوشش فراوان می‌نماید تا ایشان را به مسافرت به ترکیه ترغیب نماید، ولی هر چه کوشش می‌کند کمتر به نتیجه می‌رسد، لذا مایوس برمی گردد. ‏

‏‏سرانجام در روز ۲۹ شعبان ۱۳۸۴ (۱۳دی ۱۳۴۳)سرهنگ بدیعی رئیس ساواک قم همراه با عده‌ای از مامورین خود ساعت ۲ بعدازظهر که رفت و آمد در خیابانهای قم کمتر صورت می‌گرفت وارد خانه حاج آقا مصطفی می‌شود و ایشان را پس از انتقال به تهران، مستقیم به ترکیه تبعید می‌کنند.‏/بنقل ازسایت جماران.

اولین چیزی که امام در ترکیه تهیه کردند چه بود؟

انعکاس خبر تبعید حضرت امام رحمه الله به ترکیه و دستگیری حاج آقا مصطفی رحمه الله ، قم، مشهد و تهران را به حالت تعطیل درآورد و در بسیاری از شهرها تظاهرات به راه افتاد. تظاهرات و تعطیل و اعتصاب در برخی از شهرستانها تا سی روز ادامه یافت و سیل تلگراف ها و پیام ها و اعلامیه ها در حمایت از رهبر نهضت اسلامی ایران و اعتراض به تبعید ایشان، به سوی تهران و ترکیه سرازیر گردید. در اکثر شهرها نیز مراسم نمازجماعت به عنوان اعتراض به تبعید غیرقانونی امام رحمه الله تعطیل شد و ائمه جماعات و وعاظ از رفتن به مساجد خودداری نمودند.

امام خمینی درمرزکویت

امام خمینی:من وظیفه ام است، تکلیفم است  اگر فرودگاه به فرودگاه بروم و روی کشتی ها هم باشم مبارزه ام را با رژیم شاه رها نمی کنم.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:مطلبی دررابطه به ماجرای خروج امام خمینی ازعراق وسرگردانی ایشان درمرزکویت و نهایتاً عزیمت به فرانسه درسایت جماران بود که خیلی درهم وبرهم (محاوره ای)بودکه توانستم مقدارازآن راویرایش کنم که میخوانید:

 « آیت الله سیدرضا برقعی مدرس»(متولد۱۳۲۷ قم-متوفی ۱۵ اسفند ۱۳۹۴  ) در کتاب خاطرات خود هجرت امام از عراق را چنین روایت می کند:

روایت چندخاطره از همراهی با امام از زبان سید رضا برقعی

«احمد آقا  خمینی»یکی دو روز پس از ملاقات آقای دعایی با «سعدون شاکر»(وزیرکشورعراق) ما را جمع کردند و گفتند: رفقا می خواهم صحبتی با هم داشته باشیم.

در منزل «حجت الاسلام اسماعیل فردوسی پور» جمع شدیم. احمد آقا گفتند: «حقیقت این است که امام تصمیم گرفته اند از عراق بروند

وی ادامه داد: تا کویت می رویم و از آن جا ببینیم خدا چه می خواد و نظر آقا (امام خمینی)کجاست؟

آیا شرایط فراهم می شود که مثلا به سوریه برویم، یا جای دیگر برویم؟ خلاصه گفتند تا کویتش قطعی است. از همه ما خواستند فعلا با کسی صحبت نکنیم تا فضا مشوش نشود. فقط در جریان باشید که چنین برنامه ای هست. بعد هم از جانب امام از حاضران سوال کردند برای رفتن به کویت بهتر است با هواپیما برویم یا زمینی؟

با توجه به ذهنیتی که داشتیم و حساسیت ها و خطرات احتمالی گفتیم بهتر است زمینی بروید. در آن جلسه من بودم و آقایان سیف الله قاسم پور، سید محمد سجادی، فاضل فردوسی، روحانی،  محمد رضا ناصری، محمدحسین املایی و رحمت. البته آقای دعایی از جمع و گروه ما به دنبال تدارک کارها بود و در آن جلسه حضور نداشت. بنا شد کسانی که می خواهند در معیت حضرت امام تا مرز ایشان را همراهی کنند، آماده باشند تا در زمان تعیین شده به سمت کویت حرکت کنیم.

آقای دعایی هم که دنبال تهیه خروجی ویزا رفته بود به واسطه زبر و زرنگی و آشنایی و رفاقتی که با ماموران آن جا داشت، با شوخی و هدیه دادن پسته و آجیل، آن مامور را وادار می کند که به صورت اورژانسی ویزای چند نفر از جمله حضرت امام را آماده و مهر و امضا کند. آقای دعایی ضمن کمک به او در آوردن پرونده ها با شوخی با مامور مذکور برای سرگرم کردن و خنداندن او و پرت شدن حواسش و تعجیل و تسریع در آماده سازی ویزاها، موجبات صدور بی دردسر و سریع و کم هزینه (منظور دردسرهای اداری و امنیتی است) ویزای امام و همراهان را فراهم می کند.

ترفندحجت الاسلام دعایی

 

آقای دعایی گفت: «چند مُشت پسته داخل جیبشان(مأموران گذرنامه عراق) ریختم تا مشغول شوند و بعد پرونده ها را با کمک هم آوردیم و با شوخی هایی که می کردم حواسشان را پرت کردم و بعد صفحات را هم خودم می آوردم که مامور مهر کردن صفحات، نبیند مال چه کسی یا چه کسانی است و می گفتم تو فقط تند تند(گذرنامه ها را) مُهر بزن

 آقای دعایی با این ماموران خیلی صمیمی بودند و آن ها به او اعتماد داشتند به همین جهت آن مامور حتی به عکس صاحبان این گذرنامه ها هم نگاه نکرده بود.

ویژگی این ویزاها این بود که قابلیت بازگشت را برای صاحب گذرنامه به عراق داشت و اصطلاحا آن را «سمه العوده» می گفتند. یعنی با خصوصیت و امکان اجازه بازگشت به عراق.

در واقع هم به منزله خروج بود و هم اجازه بازگشت داشت. در کویت هم « آیت الله سید عباس مهری» ویزایی را با عنوان سید روح الله مصطفوی برای حضرت امام گرفته بودند. پس از آماده شدن و تحویل ویزاها، حاج احمد آقا به ما گفتند آماده باشید که فردا صبح بعد از اقامه نماز صبح حرکت می کنیم.

«حجت الاسلام دعایی» و «حجت الاسلام رحمت» هر کدام ماشینی داشتند و« آقایان مُهری»(پدروفرزندان) که از کویت آمده بودند، هم یک ماشین آورده بودند. در آن موقع برای کویتی ها تردد بین کویت و عراق ویزا نمی خواست. خلاصه از جلو درب حرم سوار ماشین ها شدیم و حرکت کردیم.

آیت الله محمد رضا رحمت: سلطه بر دانش

من با ماشین« آقای رحمت »(حجت الاسلام  محمدرضا رحمت)به همراه سه نفر دیگر از سر کوچه امام سوار شدیم. البته در بین راه آقایان مهری ماشین خود را عوض کردند و حضرت امام نیمی از راه را با یک ماشین و بقیه را با ماشینی دیگر طی کردند و این به لحاظ رعایت جهات ایمنی بود تا مساله ای پیش نیاید. کسانی که بنا بود همراه امام به کویت بروند، آقای فردوسی پور و آقای املایی و حاج احمد آقا بودند که ویزای کویت را داشتند. بقیه بنا بود تا لب مرز برویم و آن ها را بدرقه کنیم و برگردیم.

اطلاع به مسئولین عراق

 روایت هجرت امام خمینی از عراق به پاریس/ اگر فرودگاه به فرودگاه بروم و روی کشتی ها هم باشم مبارزه ام را با رژیم شاه رها نمی کنم

روز قبل از حرکت، حضرت امام از آقای دعایی می پرسند: این ها در جریان رفتن ما از عراق هستند؟

آقای دعایی در جواب می گوید: نه خیر، در جریان نیستند. من وقتی ویزا گرفتم این ها اصلا متوجه نشدند که ویزا را برای شما و همراهانتان می گیرم. حال به هر نحو شما دستور بفرمایید عمل می کنیم. امام دستور فرمودند که به عراقی ها اعلام کنید که فردا صبح عازم هستیم. وقتی به آن ها اعلام شد، خودشان را رساندند و آماده با یک ماشین سواری و دو ماشین وانت که رویش تیربار یا دوشکا نصب است، جهت مراقبت از امام و همراهانش آمده بودند. صبح ماشین ها حرکت کردند. ابتدا ماشین امام که به هرماه حاج احمد آقا در ماشین برادران مهری بود به رانندگی یکی از مهری ها به راه افتاد و سپس ماشین های نیروهای دولتی و پشت سر آن ها که سه ماشین بودیم، حرکت کردیم. جالب بود که در مسیر حرکت ما به سمت مرز کویت هیچ ماشینی از هر دو طرف دیده نمی شد گویا می خواستند به صورت صد در صد خاطرشان از بابت امنیت امام و همراهانش آسوده باشد. لذا جاده را قرق کرده بودند.

پس از طی مسافتی متوجه شدیم ماموران پلیس ماشین ها را نگه می دارند و به کنار جاده هدایت می کنند تا پس از عبور ما به آن ها اجازه تردد بدهند. و ماشین های پشت جاده هدایت می کنند تا پس از عبور ما به آن ها اجازه تردد بدهند. و ماشین های پشت سر را هم اجازه سرعت و سبقت نمی دادند تا ماشین امام به مرز برسد. در بین راه برای آن که امام و همراهان هم رفع خستگی کنند و هم صبحانه ای میل کنند، در نزدیکی های دیوانیه نگه داشتیم و آبی به سر و صورتمان زدیم.

امام در آن جا برای آن که دست و صورت خود را بشویند، عبای خودشان را به من دادند تا برایشان نگه دارم که عکسش هم اینک موجود است که من با عبای امام در دست در کنار امام که در حال وضو گرفتن و شستن دست و صورت هستند، ایستاده ام.

خلاصه سفره ای انداختیم و جهت صرف صبحانه دور هم نشستیم. در این جا آقای سید جعفر کریمی و مرحوم آقای سید عباس خاتم هم همراه ما بودند، گرچه در آن جلسه قبلی در نجف حضور نداشتند منتها بعدا آن ها هم در جریان قرار گرفتند و در این سفر همراه ما شدند. اما آقای رضوانی در دفتر مانده بودند.

به هر تقدیر، مشغول صرف صبحانه بودیم که دو نفر به ما ملحق شدند: آقایان فاضل فردوسی پور و دکتر ابراهیم یزدی. آقای «دکترابراهیم یزدی» شب آمده بود نجف تا با امام دیدار داشته باشد اما چون دیر هنگام بوده با خود می گوید: الآن دیر وقت است و دیدار موجب اذیت حضرت امام می شود. می گذاریم صبح به دیدار ایشان می رویم.

لذا به حرم مشرف می شود. در حرم آقای فاضل فردوسی را می بیند. به وی می گوید: من از اروپا آمده ام که خبر از اوضاع و احوال برای دوستان ببرم. من می خواهم با امام دیداری داشته باشم و ببینم امام در چه شرایطی است؟ می خواهند در ادامه روند انقلاب چه کار کنند؟ وظیفه ما چیست و ما باید آن جا چه کار کنیم/

آقای فاضل فردوسی هم می گوید: فعلا آن چه که قطعی است این است که حضرت امام فردا صبح بعد از نماز صبح قرار است از عراق خارج شود و با ایشان قرار می گذارد تا فردا صبح به حرم بیاید و در آن جا امام را ببینند. اما صبح تا این دو نفر همدیگر را پیدا کنند امام و همراهان حرکت کرده بودند و و آن ها هم بالاجبار خودشان به صورت انفرادی به دنبال ما روانه می شوند و اگر برای صرف صبحانه توقف نمی کردیم باز معلوم نبود ماموران اجازه بدهند این ها دنبال ما بیایند و ما را پیدا کنند.

به هر حال این دو نفر هم به جمع ملحق شدند. پس از صبحانه راهی شدیم. کاروان ما از داخل شهرها نمی رفت بلکه از کمربندی می رفت تا کمتر جلب توجه کند. ساعت یازده به بصره رسیدیم. کنار شهر بصره، مدفن زبیر قرار دارد. صحن و سرایی درد و اهل سنت برای آن مکان احترام قائلند و به آن جا جهت زیارت می آیند. در آن جا ماموران ما را به عنوان این که آقا می خواهند تجدید وضو کنند، در مسجدی خلوت نگه داشتند.

پس از تجدید وضو حضرت امام پرسیدند ساعت چقدر است؟ عرض شد یک ساعت به ظهر مانده است. فرمودند: پس نایستیم. چون که بمانیم باید با این ها نماز بخوانیم و شاید ماموران هم خوششان نیاید که الآن توقف کنیم، و لذا بهتر است حرکت کنیم وجای دیگری نماز می خوانیم. خلاصه حرکت کردیم و نماز ظهر و عصر را در مرز کویت و عراق خواندیم. خلاصه حرکت کردیم و نماز ظهر و عصر را در مرز کویت و عراق خواندیم. پس از نماز، آن هایی که بنا بود به همراه امام بروند یعنی آقایان فردوسی پور، املایی، دعایی و دو ماشینی که برادران مهری از کویت آورده بودند،

آن پس از خداحافظی و صحبت های همراه با طمانینه و ملاطفت حضرت امام، از مرز گذشتند و به طرف کویت راهی شدند. ایشان در صحبت های خودشان می فرمودند: همان طور که برای شما سخت است از هم جدا شویم، من هم برایم سخت است ولی بالاخره وظیفه است و چاره ای نیست.

ما باید به وظیفه مان عمل کنیم. در اولین فرصتی که من در جایی مستقر شوم ان شاء الله شما هم آن جا خواهید آمد و با هم خواهیم بود. هجرت امام به کویت موجب احساس آرامش ما بود، زیرا ایشان در عراق جانشان در خطر بود و با هجرت به کویت در واقع از این منطقه پر خطر خارج می شدند و این برای امام و ما مغتنم بود. پس از روانه شدند ماشین ها، ما مقداری صبر کردیم تا مطمئن شویم آن ها از مرز کویت وارد آن کشور شده اند و مشکلی برای آن ها به وجود نمی آید. پس از اطمینان از این که آن ها به سلامت از مرز کویت عبور کرده و وارد کویت شده اند، ما نیز بازگشتیم به نجف و نماز مغرب و عشا را در نجف و بیت امام خواندیم.

عدم اجازه ورود به کویت

پس از اقامه نماز در بیت امام به بیت«آیت الله سید عبدالهادی شیرازی» رفتم. من هر شب به بیت ایشان سر می زدم.

در آن جا مرحوم« سی

BBCگزارش خروج امام خمینی را داد

 در آن جا مرحوم« سیدمهدی اخوان مرعشی» از من پرسید: چه خبر از اوضاع و احوال؟ من اظهار بی اطلاعی کردم.
ایشان گفت: من الآن از بی بی سی(BBC) شنیدم:« امام خمینی از عراق رفته اند ولی کویتی ها راه نداده اند و ایشان دو مرتبه به عراق بازگشته اند».

گفتم خبر ندارم، واقعا هم خبر نداشتم. و لذا برگشتم منزل و با آقای رضوانی تماس گرفتم و گفتم: جریان چیست؟ آیا این خبر صحت دارد؟ ایشان گفتند بله حاج احمد آقا تماس گرفت و گفت: ما وقتی به مرز کویت رسیدیم گذرنامه ها را دادیم و ماموران آن جا یکی یکی از گذرنامه ها را نگاه کردند تا رسید به نام امام، مقداری نگاه کردند و بعد پرسید:

ایشان «سید الخمینی هستند؟»

گفتیم: بله. ایشان حضرت امام هستند. گفتند: پس تشریف داشته باشید.

نشستیم در سالن و آن ها شروع کردند به تماس گرفتن با این جا و آن جا و کسب تکلیف از مقامات. مدتی معطل شدیم، دیدیم خبری نیست.

آقای «سید عباس مهری »هم که به مرز آمده بود، به آن ها می گوید: آقا موضوع چیست؟

این ها از مسئولان مربوطه کویت برای ورود به کویت ویزا گرفته اند، دعوت نامه دارند. چرا معطلشان می کنید؟ گفتند: آقا دست ما نیست.

آقای مهری هم می گوید: تماس بگیرید تا تکلیف ما روشن شود. خلاصه پس از معطلی فروان و تماس های مکرر و پی در پی به ما گفتند متاسفانه مقامات امنیتی اجازه ورود به حضرت امام نمی دهند، حضرت امام فرمودند: به آن ها بگویید ما برای اقامت وارد کویت نمی شویم. ما را بفرستید فرودگاه برای هر جا پرواز بود، به آن جا می رویم. در پاسخ گفتند: ما اصلا نمی توانیم به ایشان اجازه ورود به کشور را حتی به صورت ترانزیت بدهیم.

همراهان امام به آن مامور می گویند: ما از عراق خروجی زده ایم و آمده ایم بیرون. حالا دو مرتبه چگونه بازگردیم؟

آن مامور هم گفت: هماهنگی شده و به آن ها اطلاع داده شده است که شما برمی گردید و آن ها در مرز منتظر شما هستند.

به هر تقدیر حضرت امام و همراهان ایشان به مرز عراق برمی گردند و مشاهده می کنند که همان ماموران امنیتی منتظر حضرت امام هستند. مهر ورود را می زنند و وارد خاک عراق می شوند. یکی از مقامات امنیتی می گوید: ما انتظار چنین برخوردی را داشتیم. بالاخره این ها کشورهای مرتجع عرب هستند و تحت سیطره و نفوذ شاه ایران می باشند. برگردید به عراق؛ بیت خودتان؛ این جا منزل شماست. ما که نمی خواهیم شما در عراق نباشید، فقط می خواهیم ضوابط و مقرراتی که مورد خواست مسئولان رده بالای کشور است، از جانب شما رعایت شود. حضرت امام در پاسخ فرموده بودند ما یک شب در جایی، هتلی، مسافرخانه ای می مانیم و شب را استراحت می کنیم بعد عراق را ترک می کنیم. حضرت امام با ماموران عراقی مستقیما و مشافها صحبت نمی کردند بلکه به آقای دعایی و حاج احمد آقا می گفتند و آن ها به عراقی ها منتقل می کردند.

خلاصه از مرز حرکت می کنند و به بصره می رسند. در آن جا هتل یا مسافرخانه ای به نام «فندق شط العرب »بود که جای مناسبی بود. شب را در آن جا می مانند. در آن هتل یا مسافرخانه، افراد حاضر مشورت کرده و با هم صحبت و مذاکره می کنند که حالا چه کار کنیم؟

برخی پیشنهاد دادند که با هواپیما به سوریه برویم ولی عده ای دیگر می گفتند از همین جا مستقیما برویم پاریس. سفر به این دو کشور (سوریه و فرانسه) ویزا نمی خواست. کسانی که پیشنهاد فرانسه و پاریس را داده بودند، معتقد بودند سوریه هم مانند کویت است. زیر سلطه و سیطره ایران و حکومت پهلوی است. به همین دلیل ممکن است آن ها هم با اشاره حکومت ایران برخورد نامناسبی با امام بکنند و صلاح نیست به آن جا برویم و باید مستقیما به فرانسه برویم. حال از آن جا تصمیم می گیریم. حضرت امام هم همین را تائید می کنند و می فرمایند: این جوری بهتر است.

شب را در آن هتل یا مسافرخانه بودند و مقرر می گردد که فردا صبح با هواپیما بیایند به فرودگاه بغداد و برای پاریس بلیط هواپیما بگیرند. صبح وقتی به فرودگاه بغداد می رسند، ابتدا در هتلی در نزدیکی های فرودگاه مستقر می شوند. ماموران می پرسند: شما برنامه تان چیست؟ و چه کار می خواهید بکنید؟ اگر با پرواز عراقی بخواهید به پاریس بروید امنیت شما تا پاریس با ماستت اما اگر با ایرفرانس بخواهید پرواز کنید، نهایتا تا پای هواپیما امنیت جان شما با ماست و در خدمتیم اما بقیه راه را ما ضامن نیستیم.

لازم به ذکر است که تمام این مذاکرات و گفت و گوها در کمال ادب و متانت برگزار می شود. وقتی این مطلب به اطلاع امام می رسد، امام می فرمایند: ما با پرواز عراقی می رویم، بلیط را با پرواز عراقی بگیرید. پس از تهیه بلیط و تائید شدن آن، ماموران عراقی به همراهان امام گفته بودند ما به دلیل آن که برخی مسافران را نمی شناختیم به دلیل رعایت جهات امنیتی، بلیط آن ها را کنسل کردیم و هواپیماهای دیگری را برایشان رزرو کردیم تا خطرات سفر برای حضرت امام به صفر برسد. البته ما بعدا شنیدیم که علی الظاهر برخی توطئه کرده بودند که با معطل کردن امام در مرز کویت و نیز هنگام بازگشت ایشان از مرز کویت به مرز عراق، طی یک برنامه آدم ربایی توسط هلی کوپتر ایشان را بربایند. اما مقامات عراقی نپذیرفته بودند و در این قضیه هم نگران همین مطلب بودند. لذا بلیط کسانی را که نمی شناختند کنسل کرده بودند تا امنتیت جان امام در این سفر به طور کامل تامین شود.

عراق خطاب به امام خمینی:شمارادوست داریم حضرت آیت الله! ولی درصورتی که فعالیت سیاسی نداشته باشی! « آیت الله سیدرضا برقعی مدرس»:

« آیت الله سیدرضا برقعی مدرس»نوشت: در پای پله های هواپیما در فرودگاه بغداد که امام می خواستند سوار هواپیما شوند و عراق را ترک کنند، ماموران عراقی به ایشان گفته بودند این جا خانه دوم شماست، کشور دوم شماست. حق میهمانی بر ما دارید. ما دوست داریم در این جا بمانید. مقامات همه دلشان می خواهد بمانید. ولی در مساله فعالیت های سیاسی، دولت عراق با دولت ایران پیمان عدم اجازه فعالیت مخالفان سیاسی در خاکشان را امضا کرده اند.

حضرت امام در پاسخ فرموده بودند: نه. من وظیفه ام است، تکلیفم است و آن جمله معروف که اگر فرودگاه به فرودگاه بروم و روی کشتی ها هم باشم مبارزه ام را با رژیم شاه رها نمی کنم.

خانواده"امام خمینی"فرزندان،دامادها+نوه ها

خانواده امام خمینی..نوه ها .شجره نامه امام را بنقل ازبرادربزرگترامام(آیت الله پسندیده)درپایان  خواهیدخواند. وهمه تبعیدها واتفاقات.

زندگینامه امام خمینی

«سید روح‌الله موسوی خمینی»متولد۱ مهر ۱۲۸۱(۲۰جمادی الثانی۱۳۲۰)، فرزندسید مصطفی موسوی،جدِامام خمینی( علامه سید احمد موسوی،هندی)است.

پدرِامام خمینی(سید مصطفی موسوی)در ۲۹ بهمن ۱۲۴۱.  در شهرستان خمین به دنیا آمد و در تاریخ اسفند ۱۲۸۱ در راه خمین به اراک مورد سوء قصداشرار(عوامل خان منطقه) قرار گرفت و بر اثر اصابت گلوله در چهل سالگی به شهادت رسید(پنج ماهگی امام خمینی)
مادرامام خمینی:هاجر خانم ، فرزند آیت‌الله میرزا احمد خوانساری است.

سیدروح الله(امام خمینی) تحت سرپرستی عمه‌اش (صاحبه خانم) و مادرش (هاجر خانم) قرارگرفت.

سید روح‌الله موسوی خمینی (سید روح‌الله مصطفوی)

امام خمینی در سن ۲۷ سالگی ازدواج کردند. همسر ِامام خمینی(ایران قدس)، دختر حاج میرزا محمدثقفی از روحانیون تهران بود.

 فرزندان امام بترتیب تولد: مصطفی، صدیقه (همسر اشراقی)، فریده (همسر اعرابی)، زهرا (همسر بروجردی)، احمد.

بعد از وفات یادگار امام(حاج احمدآقا)، بیت امام خمینی،توسط فرزند ارشد سید احمد خمینی یعنی حجت الاسلام و المسلمین «سید حسن خمینی» اداره می شود. سید حسن خمینی بنا بر وصیت پدر خود عهده دار این وظیفه شده است. 

سید حسن خمینی فرزند بزرگ مرحوم سید احمد خمینی، متولد سال ۱۳۵۱ در شهر قم است. 

ایشان با دختر آیت الله سید محمد موسوی بجنوردی ازدواج کرده است که حاصل این ازدواج ۳ فرزند با نام های احمد، نرگس و فرشته است.

ماجرای خواندنی ازدواج امام(س) با قدس ایران

بسیاری سید حسن را شبیه ترین فرد از خاندان خمینی ها به امام می دانند. کسی که هم از نظر چهره کاریزماتیک هم از نظر بیان و هم قدرت علمی شباهت فراوانی به پدربزرگ خود دارد. تولیت حرم امام خمینی (ره) که در اوج جوانی خود تبدیل به یکی از اساتید حوزه علمیه قم شده است، روزهای خود را به تدریس، تعلیم و تحقیق می گذراند و هر بار بیشتر به جایگاه مرجعیت دینی نزدیک می شود. او از سال ۱۳۹۰ تدریس خارج فقه را آغاز کرده است.

وی در طول دوره تحصیل خود از محضر اساتیدی چون مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی، مرحوم آیت الله سلطانی طباطبایی و مرحوم آیت الله پایانی و حضرات آیات عظام وحید خراسانی، سید موسی شبیری زنجانی، جوادی آملی، موسوی اردبیلی، محمد مؤمن، گرامی قمی، سید علی محقق داماد، میرزا یدالله دوزدوزانی،رضا استادی و یحیی انصاری شیرازی تلمذ کرده است.

با توجه به جایگاه علمی و خانوادگی حجت الاسلام والمسلمین سیدحسن خمینی، بسیاری به دنبال وارد کردن او به فضای سیاسی کشور هستند

 و بارها و بارها در نزدیکی هر انتخابات به ویژه انتخابات ریاست جمهوری از او به عنوان یکی از گزینه های مورد نظر خود یاد می کنند. این دعوت ها در هر بار از سوی یادگار امام بی پاسخ مانده است

 و سید حسن همچنان بنا بر وصیت پدربزرگ خود، از ورود به فضاهای سیاسی و انتخاباتی پرهیز می کند.

نوادگان سیاسی پیر جماران

سید حسن خمینی دو برادر دیگر نیز دارد. یاسر و علی دیگر فرزندان سید احمد خمینی هستند. سید یاسر خمینی، برعکس برادران دیگر خود کمتر رسانه ای است اما در عین سکوت رسانه ای، او سیاسی تر از برادران دیگر خود است.

 سید یاسر، با سیده حورا صدر، دختر سید محمد صدر -معاون کمال خرازی، وزیر امور خارجه در دولت سید محمد خاتمی- ازدواج کرده است. سید محمد صدر، پسرخاله فاطمه طباطبایی، مادر سید یاسر خمینی و زهره صادقی -همسر سید محمد خاتمی- و در واقع خواهرزاده امام موسی صدر و آیت الله سید محمدباقر صدر است.

«سید علی خمینی» آخرین فرزند سید احمد خمینی است. او هم راه پدر بزرگ، پدر، عمو وبرادران خود را رفته و همچون آنان معمم شده است. 

سید علی خمینی، برخلاف یاسر حضور پررنگی در فضای اجتماعی دارد. در غیاب سید حسن خمینی، او مسئول اداره بیت حضرت امام است. علی سعی می کند خود را در قامت یک تئورسین و نظریه پرداز معرفی کند، و این را می شود در سخنان او مشاهده کرد. 

او داماد حجت الاسلام والمسلمین سید جواد شهرستانی است که خود داماد آیت الله سیستانی، از مراجع تقلید شیعه است.

 سیدعلی بسیار مورد توجه امام بود تا جایی که حضرت امام در اهدای یک جلد صحیفه سجادیه درباره او می نویسد: «در صورت او نور علی می بینم.»

فرزند سید مصطفی

نام دیگری از خاندان خمینی که در سال های گذشته بسیار مورد توجه بود و این روزها در سکوت کامل زندگی می کند، سید «حسین خمینی» است. سیدحسین تنها فرزند پسر سیدمصطفی خمینی است. مصطفی خمینی فرزند ارشد امام خمینی بود که قبل از انقلاب به طرز مشکوکی از دنبا رفت 

و بسیاری اعتقاد دارند که او به دست عوامل شاه در نجف به شهادت رسیده است. مصطفی خمینی، جایگاه ویژه ای نزد امام داشت و حتی ایشان او را امید آینده خود و اسلام می دانستند.

سیدحسین خمینی که بنا بر توصیه امام خمینی معمم شده بود، علاقه فراوانی به سیاست داشت و بعد از پیروزی انقلاب به طور رسمی وارد فضای سیاسی کشور شد. حضور او در فضای سیاسی کشور با حاشیه هایی همراه بوده است.

در سال ۱۳۵۹ و در جریان یکی از سخنرانی های وی در دفاع از بنی صدر در مشهد، مردم در اعتراض به سخنان نوه امام به او حمله می کنند، و سید حسین برای مقابله با مردم دست به سلاح کمری خود می‎برد و کار به جایی می رسد که نیروهای کمیته وی را به اتاقی منتقل می کنند. این افراد با تماس با دفتر امام نظر ایشان را در مورد این حادثه سوال می کنند. 

نوفل لوشاتو و کانون خبری

پیغام به امام داده می شود که آقای سید حسین خمینی نوه شما در مشهد از بنی صدر دفاع کرده و هنگامی که مردم به او هجوم آوردند دست به اسلحه برده است، ما چه کار کنیم. امام به مرحوم آیت الله اشراقی می فرمایند که به مسئولین کمیته مشهد پیغام دهید که سید حسین خمینی تحت الحفظ به تهران اعزام شود و اگر دست به سلاحش برد او را با تیر بزنند.

حضرت امام در نامه ای خطاب به سید حسین خمینی که متن آن درجلد۱۴صحیفه نورآمده است با انتقاد شدید از وی، نوشته اند: «پسرم حسین خمینی! جوانی برای همه خطرهایی دارد که پس از گذشت آنها انسان متوجه می شود. من میل دارم کسانی که به من مربوط هستند در این کوران های سیاسی وارد نشوند؛ من امید دارم که شما با مجاهدت در تحصیل علوم اسلامی و با تعهد به اخلاق اسلامی و مهار کردن نفس اماره بالسوء، برای آتیه مورد استفاده واقع بشوی؛ من علاوه بر نصیحت پدری پیر، به شما امر شرعی می کنم که در این بازی های سیاسی وارد نشوی و واجب شرعی است که از این برخوردها احتراز کنی؛ من به شما امر می کنم به حوزه علمیه قم برگرد و با کوشش، به تحصیل علوم اسلامی و انسانی بپرداز.»

بعد از این ماجراها و حواشی همراه آن، او در سال ۱۳۸۳ به  آمریکا و عراق سفر کرد و دیدارهایی هم در آن کشور داشت، اما سیدحسین از سال ۱۳۸۴ به کشور برگشته است و اکنون در قم زندگی می کند.

نوادگان دختری حضرت امام 

سیدحسین خمینی که بنا بر توصیه امام خمینی معمم شده بود، علاقه فراوانی به سیاست داشت و بعد از پیروزی انقلاب به طور رسمی وارد فضای سیاسی کشور شد. حضور او در فضای سیاسی کشور با حاشیه هایی همراه بوده است.

علی کوچوی امام خمینی

در سال ۱۳۵۹ و در جریان یکی از سخنرانی های وی در دفاع از بنی صدر در مشهد، مردم در اعتراض به سخنان نوه امام به او حمله می کنند، و سید حسین برای مقابله با مردم دست به سلاح کمری خود می‎برد و کار به جایی می رسد که نیروهای کمیته وی را به اتاقی منتقل می کنند. این افراد با تماس با دفتر امام نظر ایشان را در مورد این حادثه سوال می کنند. پیغام به امام داده می شود که آقای سید حسین خمینی نوه شما در مشهد از بنی صدر دفاع کرده و هنگامی که مردم به او هجوم آوردند دست به اسلحه برده است، ما چه کار کنیم. امام به مرحوم آیت الله اشراقی می فرمایند که به مسئولین کمیته مشهد پیغام دهید که سید حسین خمینی تحت الحفظ به تهران اعزام شود و اگر دست به سلاحش برد او را با تیر بزنند.

حضرت امام در نامه ای خطاب به سید حسین خمینی که متن آن درجلد۱۴صحیفه نورآمده است با انتقاد شدید از وی، نوشته اند: «پسرم حسین خمینی! جوانی برای همه خطرهایی دارد که پس از گذشت آنها انسان متوجه می شود. من میل دارم کسانی که به من مربوط هستند در این کوران های سیاسی وارد نشوند؛ من امید دارم که شما با مجاهدت در تحصیل علوم اسلامی و با تعهد به اخلاق اسلامی و مهار کردن نفس اماره بالسوء، برای آتیه مورد استفاده واقع بشوی؛ من علاوه بر نصیحت پدری پیر، به شما امر شرعی می کنم که در این بازی های سیاسی وارد نشوی و واجب شرعی است که از این برخوردها احتراز کنی؛ من به شما امر می کنم به حوزه علمیه قم برگرد و با کوشش، به تحصیل علوم اسلامی و انسانی بپرداز.»

بعد از این ماجراها و حواشی همراه آن، او (سیدحسین خمینی)در سال ۱۳۸۳ به  آمریکا و عراق سفر کرد و دیدارهایی هم در آن کشور داشت، اما سیدحسین از سال ۱۳۸۴ به کشور برگشته است و اکنون در قم زندگی می کند.

کلینیک | سایت اختصاصی مشاور پیراسته فر

در کنار نوه های پسری امام خمینی که سعی در ادامه دادن راه وی به ویژه در حوزه های علمیه دارند، نوه های دختری بنیانگذار انقلاب نیز حضور دارند؛ زهرا، فریده و صدیقه سه دختر امام هستند.

اشراقی ها

زهرا مصطفوی، فعال ترین دختر خاندان رهبرکبیر انقلاب است. زهرا مصطفوی، دبیرکل تشکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی است و همسر او ، مرحوم محمود بروجردی بود. او دبیرکلی تشکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران را بر عهده دارد. این جمعیت در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ از سید محمد خاتمی حمایت کرد. پسر او مسیح بروجردی، ملبس به لباس روحانیت است. او در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل بوده و به امور سیاسی ورود نکرده است.

خانم زهرا مصطفوی در آخرین اقدام پس از رد صلاحیت آیت الله هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم با انتشار نامه ای سرگشاده از رد صلاحیت هاشمی انتقاد کرده بود. او و تشکل متبوعش در این انتخابات نیز از حسن روحانی حمایت کردند.

اشراقی ها

رسانه ای ترین بخش خانواده امام خمینی، اما متعلق به دختر ایشان صدیقه مصطفوی است. همسر او آیت الله شهاب الدین اشراقی است که در سال ۱۳۶۰ در اثر سکته دار فانی را وداع گفت. از او چهار دختر و سه پسر باقی مانده که دختران خانم اشراقی، زهرا، عاطفه، نفیسه و نعیمه نام دارند

ازدواج نعیمه اشراقی

 و پسران وی، محمد تقی، علی و مرتضی.

از میان فرزندان آیت الله اشراقی زهرا و نعیمه چهره های شناخته شده تری هستند و نام آنها بارها و بارها در رسانه های مختلف شنیده شده است.

 زهرا اشراقی همسر دکتر محمدرضا خاتمی نایب رییس مجلس ششم و برادر رییس جمهور دوران اصلاحات است. ازدواج با خانواده خاتمی به ویژه بعد از دوران اصلاحات زمینه تشدید فعالیت های سیاسی این نوه دختری امام خمینی را فراهم کرد

از راست: زهرا مصطفوی زهرا اشراقی(نوه امام و همسر محمدرضا خاتمی)، فاطمه طباطبایی(همسر مرحوم سید احمد خمینی).

سخنان زهرا اشراقی در مورد مسائل سیاسی کشور همواره بازتاب گسترده ای در رسانه های ایران و جهان داشته است. وی در انتخابات شورای شهر سوم و مجلس هشتم، ریاست ستاد جوانان ائتلاف اصلاح طلبان را برعهده داشت. نعیمه اشراقی در کنار زهرا دیگر نوه خبرساز امام خمینی است.

در کنار این دو دختر، علی اشراقی دیگر فرزند مشهور این خانواده است. 

علی علاقه فراوانی به فعالیت های سیاسی دارد و در اکثر مواقع در مراسم رسمی در کنار فرزندان دایی خود یعنی حسن، یاسر و علی حضور دارد. وی پس از سال ها فعالیت در شهرداری، در انتخابات مجلس هشتم قصد ورود به عالم سیاست را داشت، اما با رد صلاحیت شورای نگهبان روبه رو شد.

فرشته اعرابی دیگر نوه امام خمینی و تنها فرزند فریده مصطفوی است.فریده مصطفوی دومین دختر امام است. او در سال ۱۳۳۳ با حاج محمد حسن اعرابی ازدواج کرد. خانواده اعرابی کوچکترین و کم حاشیه ترین افراد را در بین نوادگان امام به خود اختصاص داده اند..(نامه نیوز)/پایان.

سه دختر مکرمه حضرت امام، خانم‌ها صدیقه مصطفوی همسر مرحوم آیت‌الله اشرفی، خانم فریده مصطفوی همسر جناب آقای حسن اعرابی و خانم دکتر زهرا مصطفوی همسر آقای دکتر محمود بروجردی می‌باشند و دو فرزند پسر ایشان، آیت‌الله شهید حاج آقا مصطفی خمینی و حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی بودند.

امین و مورد وثوق امام

آقا مصطفی، امین و مورد وثوق امام بود. محرمانه‏ ترین پیامها از طریق او به امام می‏ رسید و یا پیامهایی از طریق او به دیگران انتقال می‏یافت. زمانی که امام در سال 1342 در قیطریه تهران تحت نظر بودند، تنها رابط مشخص و مجاز ایشان مصطفی بود. پس از آزادی امام و بازگشت به قم در فروردین 1343 نیز همراه امام بود. در زمان تبعید امام به ترکیه نیز، پس از آزادیشان از زندان به وی پیوست و در آنجا مراقب سلامتی و تغذیه او بود. در عراق بیش از هرجا و زمان دیگر احساس مسئولیت می‏کرد و سعی می‏کرد که ایشان را تنها نگذارد. امام، از ایشان به عنوان «امید آینده اسلام» نام برده ‏اند.

سید مصطفی خمینی با دختر مرتضی حائری وصلت کرده اند.  خدیجه ثقفی، همسر امام خمینی(ره) درباره اینکه چگونه این وصلت صورت گرفته است، می‌گوید:

 «یک وقت شایع شد که با آقا مرتضی حائری وصلت کرده‌ایم‌، به‌طوری که مصطفی می‌گوید: وقتی آقای حائری از صحن حرم بیرون می‌آید، رفقا می‌گویند که پدر زنت آمد. این شایعه به گوش آقا رسیده بود و یک شب آقا از من پرسید که دختر آقای حائری را دیده‌ای‌؟

 من هم کمی توضیح دادم‌. آقا گفت‌: چطور است این دروغ را راست کنیم‌؟ گفتم که هرطوری صلاح می‌دانید. فردا صبح هم آقا پیغام فرستاده بود و ظهر، آنها جواب داده بودند و باز آقا پیغام داده بود که همان شب بروند برای صحبت‌؛ بعد به ما خبر دادند که مردها رفته‌اند و ما زن‌ها هم بعداً رفتیم و قرار عقد گذاشته شد.»

 این عقد در 24 سالگی سید مصطفی خمینی و در تاریخ 17 فروردین 1333 صورت گرفت.  آقا مصطفی در تحصیل علوم نیز بسیار کوشا بود.

مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی از آغاز فعالیت‌های سیاسی همواره مورد تهدید نیروهای امنیتی قرار داشت و با توجه به تلاش گسترده او جهت زنده نگهداشتن نهضت امام خمینی در ایران و عراق، از سوی مقامات ایرانی و عراقی شدیداً مورد توبیخ قرار گرفت. به همین جهت زمانی که درگذشت ایشان منتشر شد برای هیچ یک از انقلابیون قابل قبول نبود که فوت وی به صورت طبیعی اتفاق افتاده باشد، مضاف بر اینکه تا آن زمان نشانی از بیماری‌ جدی در او دیده نمی‌شد.

 به نوشته سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی یکی از اولین کسانی که از شهادت مرحوم حاج مصطفی مطلع شد سید محمود دعایی بود. او اتفاقات شب و روز شهادت سید مصطفی خمینی را چنین شرح می‌دهد:

« آن روز صبح، من برای تهیه نان بیرون رفته بـودم. هـنـوز آفـتاب نزده بود، دیدم، ننه صغری که بسیار مورد احـتـرام ما بود؛ فریاد می کشد و پای برهنه می دود و به سرش می زنـد. من از دیدن این صحنه بسیار متأثر شدم. پیرزن می گفت: خاک بر سرم شد، آقا بدو. من فوق العاده وحشت زده شدم و به ذهنم چیز دیگری آمد. گفتم؛ چی شده؟ گفت: آقا مصطفی مریض است. سراسیمه رفتم دیدم که آن مرحوم پشت سجاده شان دراز کشیده‌اند.  ابتدا بسیار تلاش کردم با پزشکان بیمارستان نجف تماس بگیرم ولی ایـن توفیق را نداشتم، بلافاصله خود را به بیمارستان رساندم، آن هـا آن قـدر آمـادگی نداشتند که یک آمبولانس بفرستند، این لحظات بـرای مـن بـسـیـار سخت می گذشت. آن جا تصمیم گرفتم این خبر را بـدون ایـن کـه ایجاد وحشت و نگرانی کند به منزل امام برسانم ـ

 ایـن طـور خبرها را باید خیلی حساب شده و به اصطلاح با ظرافت به بـسـتگان رساند ـ طلبه ای آن جا بود، به او گفتم:  به منزل امام مـی روی و فـقـط احمدآقا را خبر می کنی و می گویی خیلی فوری به مـنزل اخوی سر بزند. آن طلبه هم رفت و احمد آقا را صدا زد و ما مـوفـق شـدیم با یک تاکسی که به زحمت می توانست به کوچه بیاید، ایـشـان را بـه بـیمارستانی منتقل کنیم. متاسفانه در بیمارستان پـزشـک کشیک پس از معاینات اولیه تشخیص داد ایشان از دنیا رفته اند.  بـا عـلائـمی که روی پوست بدن وجود داشت، مشخص بود که مرگ طبیعی نـبـوده است و ناشی از مسمومیت می باشد. در خارج از بیمارستانی که حاج آقا مصطفی(ره) را به آن جا انتقال دادیم، یک ماشین نمره تـهـران بـود کـه پس از شنیدن خبر مرگ ایشان به طرف بغداد حرکت کرد. در همان لـحـظـات اولیه که امام از مرگ فرزند آگاه شده بودند. 

مقام معظم رهبری مرحوم سید مصطفی خمینی را یکی از شخصیت های بالقوه و بالفعل اسلام دانسته و تاکید کردند: «روزی که ایشان شهید شدند، در حدود سنین 48 - 47  سالگی بودند و در آن سن جزء ممتازین کسانی بود که در حوزه های علمیه قم ، نجف ، مشهد و... وجود داشت، بنده ایشان را به عنوان یک چهره برجسته حوزه علمیه قم از سالهای قبل می شناختم»

« حسین خمینی» مدتی ازمریدان بنی صدربود،مشکلاتی هم پیش آوردکه باواکنش  امام خمینی مواجهه شد ،امام نامه ای برایش نوشت: «من میل دارم کسانى که به من مربوط هستند در این کوران‌هاى سیاسى وارد نشوند. من امید دارم که شما مجاهدت در تحصیل علوم اسلامى، با تعهد به اخلاق اسلامى و مهار کردن نفس امارة بالسوء، براى آتیه مورد استفاده واقع شوى. من علاوه بر نصیحت پدرى پیر به شما امر شرعى مى‌ کنم که در این بازی‌هاى سیاسى وارد نشوى و واجب شرعى است که از این برخوردها احتراز کنى. من به شما امر مى‏کنم که به حوزه علمیه قم برگرد و با کوشش به تحصیل علوم اسلامى- انسانى بپرداز. از خداوند تعالى توفیق شما و همه محصلین را خواستارم».

حجت الاسلام حسین خمینی در کنار سید حسن خمینی

« سیدحسین» در سال ۱۳۸۳ به  آمریکارفت و بعدعراق سفر کرد و دیدارهایی هم بابعضی ازضدانقلاب در آن کشور داشت اما از سال ۱۳۸۴ به کشور برگشته است و اکنون در قم زندگی می‌کند وبیمارهم هست ازنظرجسمانی.

«دکترمریم خمینی» دومین دختر حاج مصطفی خمینی است. تحصیلات دکترا دارد و مدتی در دوبی و اکنون در سوئیس به شغل پزشکی مشغول است.

«شهیدحاج سیدمصطفی خمینی» فرزند دیگری هم داشت که یورش ناگهانی مأموران ساواک در روز ۱۳ دی ۱۳۴۳ به منزل امام برای دستگیری حاج آقا مصطفی سبب ترس و وحشت همسر او شد که با سقط جنین و از بین رفتن فرزند چهارم ایشان همراه بود.

«سلیمانی »محافظ امام خمینی در پاسخ به این سوال که «امام خمینی در مقطعی به نوه‌شان سید حسین خمینی تذکری جدی می‌دهند شما از این ماجرا اطلاع دارید؟»

سلیمانی: «سید حسین خمینی »مخالفت‌هایی را نسبت به مسیر انقلاب داشتند. امام به ایشان اعلام کرد که اگر شما بخواهید از مسیر اسلام خارج شوید اولین کسی که حکم ارتداد شما را امضا می‌کند من هستم.

حتی ایشان را در مشهد دستگیر کرده بودند و به اطلاع امام رسانده بودند و امام هیچگونه مخالفتی نکرده بودند.
اطراف سید حسین را بعضی افراد نامناسب گرفته بودند که متأسفانه منتج به زاویه‌گیری ایشان با انقلاب گردیده بود. سیدحسین در مدتی که امام در جماران بودند از قم به تهران و به دیدار امام می‌آمدند و ساعاتی هم در کنار امام حضور داشتند.

«سید حسین خمینی »در برخی از سفرهایی که مرحوم حاج احمدآقا به نمایندگی از امام به شهرهای مختلف داشتند آقا سید حسین هم در کنار ما حضور داشت،اما امام سید حسین را از دخالت در امور دفتر و کشور منع کرده بودند. سید حسین تقریبا ماهی یکبار می‌آمدند به پدربزرگ و مادر بزرگ سر می‌زدند./پایان توضیحات محافظ امام ورهبری.

حسین خمینی در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۶۰ در مسجد گوهرشاد مشهد، سخنرانی کرد. او در سخنان خود اظهار کرد کشور به سوی فاشیسمی می‌رود که از گذشته خطرناک‌تر است. وی حکومت ایران را استبدادی دانست که رنگ دین به خود گرفته‌است. حسین خمینی از نیروهای مترقی و حتی روحانیون دعوت کرد تا جبههٔ واحدی در برابر فاشیسم و استبداد دینی تشکیل شود. او همچنین از شکنجه و زندانی شدن مخالفان حکومت انتقاد کرد.

این سخنرانی که در ابتدا توسط عده‌ای با شعار مرگ بر منافقین با تأخیر آغاز شد در نهایت با دخالت همین اشخاص، به‌طور نیمه‌تمام به پایان می‌رسد.

روزنامه جمهوری اسلامی در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۷۸ در صفحه ۱۳ این روزنامه به نقل از سید حمید روحانی، دربارهٔ ماجرای تیراندازی حسین خمینی در سال ۱۳۵۹ و واکنش روح‌الله خمینی چنین می‌نویسد: «در سال ۱۳۵۹ آقای سید حسین خمینی که نوه امام بود در زمانی که اختلافات بین بنی صدر و شهید رجایی تشدید شده بود آقای سید حسین خمینی می‌رود در مشهد به نفع بنی صدر سخنرانی می‌کند. مردم به او حمله می‌آورند و می‌خواستند سید حسین خمینی را بزنند و ایشان که مسلح بوده، سلاح کمری داشته، دست به سلاح کمری اش می‌برد، بچه‌های کمیته جلوی او را می‌گیرند می برندش در یک اتاق دیگر. از همان‌جا مسئولین کمیته تماس می‌گیرند با دفتر امام. پیغام به امام داده می‌شود که آقای سید حسین خمینی نوه شما در مشهد از بنی صدر دفاع کرده مردم به او هجوم آوردند دست به اسلحه برده ما چه کار کنیم. امام به مرحوم آیت‌الله اشراقی گفت که به مسئولین کمیته مشهد پیغام دهید که سید حسین خمینی تحت‌الحفظ به تهران اعزام شود و اگر دست به سلاحش برد او را با تیر بزنند.»

تنها پسر مصطفی خمینی، حسین نام دارد. او از ابتدای انقلاب به فعالیت‌های سیاسی پرداخت، فعالیت‌هایی که با خط انقلابیون پیرو خط امام زاویه داشت. 

در سال 59 بعد از غائله ای در مشهد مسئولین کمیته با دفتر امام تماس می گیرند و پیغام به امام داده می شود که آقای سید حسین خمینی نوه شما در مشهد از بنی صدر دفاع کرده، مردم به او هجوم آوردند دست به اسلحه برده ما چه کار کنیم؟

 امام به مرحوم آیت الله اشراقی می فرمایند که به مسئولین کمیته مشهد پیغام دهید که سید حسین خمینی تحت الحفظ به تهران اعزام شود و اگر دست به سلاحش برد او را با تیر بزنند.

امام خمینی در نامه ای به این نوه خود او را از ورود به عرصه سیاسی منع می کند و می نویسد که «من علاوه بر نصیحت پدری پیر، به شما امر شرعی می‌کنم که در این بازی‌های سیاسی وارد نشوی و واجب شرعی است که از این برخوردها احتراز کنی؛ من به شما امر می‌کنم به حوزه علمیه قم برگرد و با کوشش، به تحصیل علوم اسلامی و انسانی بپرداز».

حسین خمینی، پسر 46 ساله آیت‌الله مصطفی خمینی، بعد از فوت امام (ره) هم وارد سیاست شد ،در سال 1383 به ایالات متحده آمریکا و عراق سفر کرد و دیدارهایی هم در آن کشور داشت.

تصاویر کم‌تر دیده شده از امام‌خمینی(ره) در «نوفل لوشاتو»

سید احمد خمینی دومین فرزند پسر سید روح‌الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران است. احمد خمینی در سال‌های پس از انقلاب در سازماندهی روابط روح‌الله خمینی با مسئولان نقش مهمی داشت. دفتر امام خمینی جایگاهی بود که در ادوار پرحادثه و پرخاطره انقلاب، کانون توجه دوست و دشمن بود. حاج احمد آقا با تأسی به پدر بزرگوار خویش و بهره گرفتن از شیوۀ مدیریت عالی امام، دفتری را مدیریت می‌کرد که با همه کوچکی فضا و کمی امکانات و نیروی انسانیش گسترده‌ترین و مطمئن‌ترین رابطه را بین امام و مردم و مسئولین برقرار ساخته و کاملترین خدمات اطلاعاتی و ارتباطی را به رهبری انقلاب ارائه می‌نمود.

صبحگاه روز 21 اسفند 1373 خبر بستری شدن یادگار امام، نخست موجی از نگرانی در جماران و دقایقی بعد در شهر تهران و پس از آن در سرتاسر ایران پدید آورد و پس از پنج روز، تلاش خستگی‌ناپذیر تیم پزشکی نتیجه‌ای نبخشید و «احمد خمینی» همان کسی که نامش، و یادش و تصویرش و فداکاریهای بیمانندش تا ابد در کنار نام مبارک «امام خمینی» در قلب و روح و روان عاشقان انقلاب اسلامی پرجلوه و پراثر باقی خواهد ماند، ندای حق را در شامگاه 25 اسفند 1377 لبیک گفت.

سید احمد خمینی از حامیان ولایت فقیه و رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای بود. او در سال ۱۳۶۹  از رهبر معظم انقلاب به عنون شاگرد امام خمینی یاد می کند و با بیان اینکه هیچکس حق شکستن حریم رهبری را ندارد و از همه خواست تا به دستورات رهبری عمل کنند و گفت: ما امروز موظف هستیم پشت سر مقام رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای حرکت کنیم. هر چه ایشان گفت گوش کنیم، اگر روزی حرکت ما با حرکت ولی نخواند، بدانید که نقص از ماست..

. اطاعت از خامنه‌ای، اطاعت از امام است. هر کس منکر این معنا شود، مطمئن باشید در خط امام نیست و هر کس بگوید که اطاعت از امام غیر از اطاعت از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است در خط آمریکاست. من بعد از رحلت امام، با خدا و امام عهد کرده‌ام که کوچکترین قدمی را علیه رهبری و برخلاف رهبری و حتی برخلاف میل رهبری برندارم.

حاج احمد آقا در دوران پربرکت زندگیشان خدمات گسترده ای را به اسلام و انقلاب انجام دادند. اما بویژه در دوران حیات امام خمینی (ره) همواره در معرض خبرسازی ها و سوء تبلیغات ضد انقلاب و دشمنان کشور قرار داشت. رویه ای که بعدها نیز برای فرزندان رهبر معظم انقلاب هم دنبال شد.

فرزندان حاج احمد

حاج احمد از خود سه فرزند به نام‌های سید حسن خمینی، سید یاسر خمینی و سید علی خمینی به جا گذاشت. پسر بزرگ وی سید حسن خمینی است که اکنون تولیت مرقد مطهر امام خمینی را بر عهده دارد. همسر او سید فاطمه طباطبایی دختر آیت الله العظمی سلطانی طباطبایی (ره) از سادات طباطبایی بروجرد است که  آثار امام خمینی را جمع‌آوری نموده‌است.

تصاویر کم‌تر دیده شده از امام‌خمینی(ره) در «نوفل لوشاتو»

سید حسن خمینی تولیت آستان مقدس حرم حضرت امام خمینی ره را برعهده دارد. در انتخابات ریاست جمهوری نامی از او برای حضور در انتخابات به میان می آید و اما به گفته خودش « این شایعات همیشه مطرح بوده و ما هم نمی‌توانیم مداوماً تکذیبیه صادر کنیم.»

نام سید یاسر خمینی سید یاسر خمینی از سال ۸۸ و پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم بواسطه دیدار با زندانیان حوادث پس از انتخابات در رسانه ها پررنگ شد. او با سیده حورا صدر، دختر سید محمد صدر ازدواج کرده‌است.

سید علی خمینی کوچکترین فرزند سید احمد خمینی و داماد سید جواد شهرستانی است که خود داماد آیت‌الله سیستانی، از مراجع تقلید شیعه‌است. عمده سرشناسی وی به دلیل وجود تصویری از وی با امام خمینی در اواخر عمر او است.

نامه عاشقانه امام خمینی به همسرشان

رفیق شفیق امام خمینی(آیت الله لواسانی)واسطه ازدواج امام با خانم(قدس ایران)خدیجه ثقفی

 سید محمد صادق لواسانی وفرزندش( سید احمدرضا )درکنارامام خمینی

سید محمد صادق لواسانی و امام خمینی

دختران امام

از امام خمینی سه دختر به نام های زهرا، صدیقه و فریده به یادگار مانده است. زهرا مصطفوی به نسبت سیده فریده و سیده صدیقه در عرصه سیاسی و اجتماعی فعالیت چشمگیرتری دارد. او دبیر کلی تشکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران را بر عهده دارد. 

همسر زهرا مصطفوی، محمود بروجردی است. محمود بروجردی داماد ارشد امام معاون اسبق وزارت آموزش عالی و سفیر سابق ایران در فنلاند هفتم  اسفند ۱۳۸۹ در بیمارستان لاله درگذشت.

نام زهرا اشراقی نوه حضرت امام  درعرصه های اجتماعی و سیاسی بیشتر از نام مادرش صدیقه مصطفوی به گوش خورده است. زهرا اشراقی همسر محمدرضا خاتمی است . ورود او به موضوعات سیاسی و اجتماعی و اظهارنظرهای وی در این حوزه ها، از این نوه دختری امام یک چهره سیاسی ساخته است.

 چندی پیش او در یادداشتی که هفته نامه آسمان منتشر کرد با بیان اینکه « انتخابات را می‌توان آزمونی برای محبوبیت و مشروعیت نظام دانست» نوشته بود  اصلاح‌طلبان و به‌طور کلی اصلاحات به توجه به پایگاهی که در جامعه دارند و با تجربه هشت ساله‌ای که پشت‌سر گذاشته‌اند در قیاس با دو دوره اخیر می‌توانند طیف عظیمی از افراد جامعه را به پای صندوق بکشانند و این برگ برنده‌ای است که حاکمیت و کشور می‌تواند از آن بهره جوید.

 نعیمه اشراقی اما این اواخر با اظهار نظرهای جنجالی خود حتی بیشتر از همسر محمد رضا خاتمی در محور رسانه قرار گرفته است. اوج این نظرهای جنجالی زمانی بود که او چندی پیش در گفت وگویی با سایت جماران تفسیری از حجاب برتر و چادر به دست داد.

 وی گفته بود: ««ما نمی‌توانیم بگوییم که حجاب شرعی نیست، حجاب قطعاً شرعی است. به اعتقاد من، صرفا اجباری بودن حجاب است که شاید شرعی نباشد. البته حجاب به این شدتی که بعضی علما بر آن پافشاری می‌کنند، نیست و ما یک کم غلظت آن را زیاد کرده‌ایم. مثلاً حجاب زنان پیغمبر با حجاب زنان دیگر فرق می‌کرده، و برای بقیه سختگیرانه نبوده است و ما خودمان، حجاب را سخت کردیم. برای مثال، استفاده از چادر برای کسی که فعالیت اجتماعی می‌کند، پوشش سخت و نامناسبی است، زیرا عملاً یک دست را از او گرفته است، زیرا یک دست او باید به چادرش باشد». از این دست اظهار نظرها در صفحات فیس بوک نعیمه اشراقی هم دیده می شود وی در جدیدترین پست خود در فیس بوک، یک نظرسنجی انجام داده و از مخاطبان و حلقه دوستانش پرسیده است که بین اسفندیار رحیم مشایی و سید محمد خاتمی به کدام یک رای خواهند داد؟

دختر دیگر آیت الله خمینی فریده نام دارد. همسر وی محمد حسن اعرابی است و تنها فرزند آنها فرشته نام دارد./منبع:خبرگزاری مهراسفند ۱۳۹۱

محصول ازدواج روح الله خمینی و خدیجه ثقفی 

که در سال 1308 در حرم عبدالعظیم منعقد شد، هشت فرزند بود؛ سه پسر و پنج دختر. سه فرزند این خانواده (لطیفه، سعیده و سیدعلی) در دوران کودکی از دنیا رفتند و پنج فرزند از نسل امام(ره) باقی ماندند. اولین فرزند این خانواده حاج آقا مصطفی خمینی و کوچکترینشان حاج احمدآقا بود. در میان این دو فرزند پسری، از حضرت امام سه دختر در قید حیات هستند. همسر حضرت امام اول فروردین ماه 1388 از دنیا رفت و در کنار همسرش در بهشت زهرا   دفن شد. دو فرزند پسر حضرت امام نیز که از آنها فرزندانی به جا مانده هر دو فوت کردند. زهرا، فریده و صدیقه نیز سه دختر امام بودند. هر دو فرزند پسر امام  اماملبس به لباس روحانیت شدند.

مصطفی خمینی

اولین فرزند امام حاج آقا مصطفی خمینی بود که مدت کمی مانده به انقلاب به شهادت رسید. آقامصطفی فروردین سال 1333 با دختر حاج آقا مرتضی حائری در قم ازدواج کرد.

دروغ ی که به راست ی تبدیل شد!

همسر امام درباره این ازدواج توضیح می دهد؛ «یک وقت شایع شد که با آقا مرتضی حائری وصلت کرده ایم ، به طوری که مصطفی می گوید: «وقتی آقای حائری از صحن حرم بیرون می آید، رفقا می گویند که پدر زنت آمد. این شایعه به گوش آقا رسیده بود و یک شب آقا از من پرسید که دختر آقای حائری را دیده ای ؟ من هم کمی توضیح دادم .» آقا گفت : «چطور است این دروغ را راست کنیم ؟ گفتم که?هرطوری صلاح می دانید. فردا صبح هم آقا پیغام فرستاده بود و ظهر، آنها جواب داده بودند و باز آقا پیغام داده بود که همان شب بروند برای صحبت ؛ بعد به ما خبر دادند که مردها رفته اند و ما زن ها هم بعدا رفتیم و قرار عقد گذاشته شد.»

فرزند امام در آن زمان ٢٤ سال داشت و همسرش معصومه حائری برخلاف دیگر عروس امام، هیچ گاه علاقه ای به حضور در عرصه سیاسی نداشته. او عروس بزرگ حضرت امام (ره) بود. این زوج چهار فرزند داشتند که از میان آنها تنها «حسین» و «مریم» باقی ماندند. اولین فرزند وصلت معصومه حائری و مصطفی خمینی دختری به نام محبوبه بود که به جهت ابتلا به مننژیت درگذشت. مریم خمینی  تحصیلات دکترا دارد و مدتی در دبی و اکنون در سوئیس به شغل پزشکی مشغول است.

تنها پسر مصطفی خمینی، حسین نام دارد. او از ابتدای انقلاب به فعالیت های سیاسی پرداخت؛ فعالیت هایی که با خط انقلابیون پیرو خط امام زاویه داشت و اینگونه شد که امام خمینی به او نامه نوشت و به او گوشزد کرد که جوانى براى همه خطرهایى دارد که پس از گذشت ایام انسان متوجه مى‏ شود. امام خمینی(ره) همچنین در این نامه نوشتند: «من میل دارم کسانى که به من مربوط هستند در این کوران سیاسى وارد نشوند. من امید دارم که شما مجاهدت در تحصیل علوم اسلامى، با تعهد به اخلاق اسلامى و مهار کردن نفس اماره بالسوء، براى آتیه مورد استفاده واقع شوى. من علاوه بر نصیحت پدرى پیر به شما امر شرعى مى کنم که در این بازی هاى سیاسى وارد نشوى و واجب شرعى است که از این برخوردها احتراز کنى. من به شما امر مى‏کنم که به حوزه علمیه قم برگرد و با کوشش به تحصیل علوم اسلامى - انسانى بپرداز. از خداوند تعالى توفیق شما و همه محصلین را خواستارم.»

تصاویر کم‌تر دیده شده از امام‌خمینی(ره) در «نوفل لوشاتو»

حسین خمینی، پسر 46 ساله آیت الله مصطفی خمینی، بعد از فوت امام(ره) هم وارد سیاست شد و حتی در سال 1383 به ایالات متحده آمریکا و عراق سفر کرد و دیدارهایی هم در آن کشور داشت، اما از سال 1384 به کشور برگشته است و اکنون در قم زندگی می کند.

نوفل لوشاتو؛ قلب ایران در اینجا می‌تپید

حسین خمینی سه فرزند با نام های مهدی، محمد و علی دارد که حاصل ازدواجش با دکتر معصومه خائفی است.

مصطفی خمینی فرزند دیگری هم داشت که یورش ناگهانی ماموران ساواک در روز 13 دی 1343 به منزل امام برای دستگیری حاج آقا مصطفی سبب ترس و وحشت همسر او شد که با سقط جنین و از بین رفتن فرزند چهارم ایشان همراه بود.

حاج سیداحمدآقا

بعد از فوت آقامصطفی، حاج احمدآقا متولی اداره خاندان امام می شود. حاج احمداقا تا شش سال پس از فوت حضرت امام زندگی کرد و در روزهای پایانی سال 75 از دنیا رفت. حاج احمدآقا بعد از ارتحال امام لقب «یادگار امام» به خود گرفت. او در سال ۱۳۲۴ در قم متولد شد. حاج احمدآقا بعد از فوت آقامصطفی نقشی برجسته تر در همراهی امام داشت. یادگار امام در آستانه انقلاب و یک دهه پس از آن نزدیک ترین فرد به بنیانگذار انقلاب اسلامی بود. احمد آقا که شاید مورداعتمادترین فرد نسبت به حضرت امام بود البته خودش علایق سیاسی خاصی داشت که او را ?یشتر به نیروهای جناح چپ یا خط امام نزدیک می کرد. در عین حال او با نیروهای جناح راست هم رابطه مناسبی داشت اما بیشتر دوستان او را نیروهای جناح چپ تشکیل می دادند. سید احمد آقااما پس از فوت امام چندان به میانه سیاست نیامد وسعی کرد ضمن حفظ ارتباط خود با نیروهای انقلاب روزهای پس از امام را بدون تنش های سیاسی بگذراند.

از مهمترین نقش های سیداحمدآقا ماجرای انتشار نامه ای از وی خطاب به آیت الله منتظری بود. رنجنامه ای که سیداحمد خمینی به آیت الله منتظری که آن روزها از سمت قائم مقامی رهبری خلع شده بود، بازتاب زیادی داشت و فصل مهمی از تاریخ معاصر ایران است که بعدها «گنجینه اسرار امام» نام گرفت. مرحوم حاج احمدآقا با فاطمه دختر آیت الله طباطبایی سلطانی ازدواج کرده بود. فاطمه طباطبایی با همسر محمد خاتمی، رئیس جمهوری سابق ایران، نسبت دختر خالگی دارد. حاصل این پیوند سه پسر به نام های حسن، یاسر و علی بوده است. جد مادری او آیت الله?صدرالدین صدر (از علمای ثلاث) بود. فاطمه طباطبایی پس از انقلاب کارشناسی فلسفه غرب از دانشگاه تهران و کار شناسی ارشد و دکترای عرفان اسلامی را از دانشگاه آزاد اسلامی اخذ کرد.

صادق طباطبایی برادر وی از جمله کسانی بود که در پاریس نقش فعالی در کنار حضرت امام داشت، اما این روزها کنج عزلت به خود گرفته. عروس امام دو سال پیش کتاب «اقلیم خاطرات» را نوشت که مشتمل بر خاطراتش از امام و همسرش در سال های 1347 تا 1357 است. او نزد امام محبوبیت خاصی داشت. او بسیاری از آثار امام را جمع آوری کرده. بعضی از اشعار (به خصوص رباعی ?ای مشهور) حضرت امام به درخواست وی سروده شده است. از حضرت امام(ره) تعدادی نامه نیز خطاب به وی در صحیفه نور وجود دارد. فاطمه طباطبایی در معدود اظهار نظرهای سیاسی اش بعد از آنکه سیدحسن خمینی در مراسم سالگرد حضرت امام در مرقد وی نتوانست سخنرانی کند، نامه ای سرگشاده به وی نوشت. او خطاب به فرزندش نوشت: «در لحظه ای که در جایگاه قرار گرفتی، بی اختیار همه برخاستیم و ایستاده تو را نگریستیم. گروه اندکی نیز برخاستند و هیاهویی به پا کردند، می دانستم که این گونه بادها تو را نخواهد لرزاند؛ زیرا که من مادرم و دل مهربا?ت را به خوبی می شناسم.»

فاطمه طباطبایی در این نامه از همه بزرگانی که به این واقعه ناخوشایند اعتراض کرده بودند، قدردانی کرد و نوشت: «تو از تبار مردی هستی که ذهنی صاف، سینه ای پیراسته، قلبی مطمئن و روحی زکی داشت. تو نیز باید این چنین باشی که خداوند لیاقت آن را در تو نیز نهاده است.»

فرزندان حاج احمد آقا

از حاج احمد خمینی و فاطمه طباطبایی سه پسر متولد شدند که بزرگترینشان سیدحسن امروز متولی بیت، مرقد امام و موسسه مرتبط با آثار امام است. حضرت امام 70 ساله بودند که نوه شان به دنیا آمد و به توصیه امام نامش را حسن گذاشتند. سیدحسن خمینی اول مردادماه 1351 در قم متولد شد. در بیوگرافی وی که در سایت شخصی اش منتشر شده آمده: «دوره راهنمایی و پایه هایی از دوره دبیرستان وی در مدرسه نیکان سپری می شود اما در سال 1366 (در سال دوم دبیرستان)، عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل می شود و درنهایت امر در سال 1369 در حالی که سال چها?م را به طور متفرقه گذرانده بود، دیپلم ریاضی خود را اخذ می کند.»

او در سال 68 تحصیلات حوزوی خود را به توصیه پدر و پدربزرگش (حضرت امام ) آغاز می کند. از سال 72 تحت نظر پدربزرگش مرحوم سلطانی طباطبایی، سطوح عالی را آغاز می کند. سیدحسن خمینی از سال 1370 تدریس در حوزه را آغاز کرده. تدریس خارج اصول را نیز از سال تحصیلی 90ـ1389 شروع کرده و هم اکنون در محل مدرسه دارالشفای قم ادامه دارد. سید حسن خمینی از سال 1373 و به دنبال در گذشت پدر بزرگوارش عهده دار تولیت حرم مطهر و موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) شد. او به طور معمول روز های چهارشنبه تا عصر جمعه را در مرقد امام می گذراند و بعد از مرحوم سید احمد آقا معمولا پنجشنبه شب ها نماز مغرب و عشا را در حرم امام وی اقامه می کند.

سیدحسن در 24 سالگی با سیده فاطمه فرزند آیت الله سید محمد موسوی بجنوری وصلت کرد. حاصل این ازدواج چهار فرزند به نام های سید احمد، سیده نرگس، سیده فرشته و سید محمدهادی است. برخی افراد به ویژه پس از نقل خاطراتی از حضرت امام که اخیرا منتشر شده، انتقاداتی را به وی وارد می کنند. آنها معتقدند که نظارت او بر موسسه تنظیم و نشر آثار امام رویه مطلوبی را دنبال نمی کند.سیدحسن خمینی یکی از سخنرانان ثابت سالگرد حضرت امام است که هر ساله پیش از رهبری به سخنرانی در این مراسم می پردازد. همچنین درحالی که او هیچ سمت رسمی و مقام دولتی ندارد، اما در بسیاری از مراسم های مهم نظیر تحلیف روسای جمهوری به بیت رهبری دعوت می شود.

یاسر 

بعد از سیدحسین خمینی، یاسر فرزند دوم سیداحمد آقاست. او نیز مانند برادر خود لباس روحانیت به تن دارد. یاسر در میان فرزندان حاج احمدآقا بیش از سایر برادران به سیاست نزدیک است، تاجایی که سال ها قبل در یکی از کنگره های سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شرکت کرد. او همچنین در جریان انتخابات ریاست جمهوری دهم از میرحسین موسوی حمایت می کرد. یاسر با سیده حورا صدر، دختر سید محمد صدر -معاون کمال خرازی، وزیر امور خارجه در دولت سید محمد خاتمی- ازدواج کرده است. سید محمد صدر، پسرخاله فاطمه طباطبایی، مادر سید یاسر خمینی و زهره صادقی -همسر سید محمد خاتمی- و در واقع خواهرزاده امام موسی صدر و آیت الله سید محمدباقر صدر است. پس از حوادث سال 88 یاسر با بسیاری از محکومان دادگاه های انقلاب دیدار کرد تا جایی که این عمل انتقادات زیادی را روانه او و خانواده امام کرد. یاسر خمینی فرزندی به نام روح الله دارد.

سیدعلی

      

سید علی خمینی کوچک ترین فرزند سید احمد خمینی و داماد سید جواد شهرستانی است که خود داماد آیت الله سیستانی، از مراجع تقلید شیعه است. عمده شهرت سیدعلی به تصویری از کودکی او بر می گردد که نزد امام بسیار محبوب بوده. سیدعلی متولد سال ۱۳۶۴  روحانی بوده و در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل و تدریس است. وی اگرچه برای مناسبت های گوناگون در نقاط مختلف کشور سخنرانی می کند اما کمتر از برادرانش به مسائل سیاسی داخل می شود. سیدعلی بسیار مورد توجه امام بود تا جایی که حضرت امام در اهدای یک جلد صحیفه سجادیه درباره او می نویسد: «در صورت او نور علی می بینم.»(صحیفه امام جلد 21)

مهمترین واقعه در مورد او بر می گردد به خبری درباره حضور وی در مراسم 9 دی سال 88. برخی خبرگزاری ها گزارش داده بودند که سیدعلی خمینی در تظاهرات ۹ دی ۱۳۸۸ حضور داشته. همچنین در مراسم بزرگداشت این روز در ۹ دی ۱۳۸۹ که با حضور مردم در مهدیه تهران انجام شده بود، از اعلام مواضع وی تقدیر شده و از وی به عنوان یادگار واقعی امام خمینی یاد شد. اما دفتر نشرآثار امام حضور او در مراسمی در تهران در روز ۹ دی ۱۳۸۹ را تکذیب و اعلام کرد:«جناب آقای سید علی خمینی روز پنج شنبه نهم دی ماه ۱۳۸۹ در شهر مقدس قم بوده اند و مصاحبه ای نیز با هیچ یک از رسانه های خبری نداشته .»

زهرا مصطفوی

از میان دختران امام او هنوز در عالم سیاست حضور دارد. زهرا مصطفوی، دبیرکل تشکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی و همسر محمود بروجردی است. وی دکترای الهیات دارد و عضو هیات علمی دانشکده الهیات (گروه کلام و فلسفه اسلامی) دانشگاه تهران است. محمود بروجردی، داماد بزرگ امام از نوادگان میرزامهدی بروجردی است که مدتی نیز ریاست سازمان گفت وگوی تمدن ها را برعهده داشت. او در دوره نخست وزیری میرحسین موسوی عضو کابینه وی بود و همچنین مدتی را به عنوان سفیر ایران در فنلاند فعالیت کرده. بروجردی ٧ اسفند 1389 در بیمارستان لاله تهران درگذشت. زهرا مصطفوی تنها دختر امام است که در سال های پس از رحلت امام در عرصه عمومی فعالیت داشت. او دبیرکلی تشکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران را بر عهده دارد. این جمعیت در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ از سید محمد خاتمی حمایت کرد. بعدها نیز در دوره ریاست جمهوری دهم از کاندیداتوری میرحسین موسوی حمایت کرد. اگرچه در مواردی نیز از جمله نزدیکی اعضای نهضت آزادی به میرحسین موسوی به وی انتقاداتی داشت.

زهرا مصطفوی یک فرزند دختر به نام لیلی بروجردی و یک فرزند پسر به نام مسیح بروجردی دارد. مسیح بروجردی فرزند بزرگ خانم زهرا مصطفوی است. او در میان نوادگان امام از معدود روحانیون به شمار می رود. او در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل بوده و به امور سیاسی ورود نکرده است. مسیح داماد محمد میرمحمدی، از نمایندگان مردم قم در مجلس شورای اسلامی است. او مدتی را در دوران جنگ به طور گمنام در جبهه ها حضور داشته که خاطرات آن بعدها از زبان دیگران از جمله غلامعلی رجایی منتشر شد. مسیح بروجردی دو فرزند به نام های روح الله و مریم دارد.

لیلی بروجردی نیز متولد بهمن ۱۳۴۲ از تهران است دارای دکترای حقوق است و تالیفات و مقالات داخلی و بین المللی دارد. مدرک رشته حقوق از دانشگاه تهران را در سال ۶۷ گرفت و همان سال به اتفاق همسرش سید عبدالحسین طباطبایی (برادر همسر حاج احمدآقا و برادر صادق طباطبایی) راهی انگلیس شد. در انگلیس دوره کارآموزی و دروس تکمیلی رشته حقوق را در زمینه حقوق بزرگسالان دنبال کرد و در سال ۷۴ به ایران بازگشت. لیلی بروجردی حالا رئیس کمیته بانوان و جوانان دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام و وکیل دادگستری است. لیلی بروجردی دو دختر با نامهای هدی و ضحی دارد. هدی دختر بزرگ او همسر علی رضایی، پسر محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام است.این زوج یک فرزند به نام محمدبنیامین رضایی دارند. او همچنین در دوره دهم انتخابات ریاست جمهوری مشاور انتخاباتی وی در امور بانوان بود. آقای رضایی هم اعلام کرده بود در صورت پیروزی انتخابات ریاست جمهوری، لیلی بروجردی را به عنوان وزیر امور خارجه اش به مجلس معرفی خواهد کرد.

خانم مصطفوی در آخرین اقدام پس از رد صلاحیت آیت الله هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم با انتشار نامه ای سرگشاده از رد صلاحیت هاشمی انتقاد کرده بود. او و تشکل متبوعش در این انتخابات نیز از حسن روحانی حمایت کرد.

خانواده اشراقی

صدیقه مصطفوی(اشراقی) دیگر دختر آیت الله خمینی است که به لحاظ تعداد نقش بیشتری از فرزندان دیگر در گسترش خاندان خمینی داشته است و البته خبرسازترین آنها نیز بوده. همسر وی آیت الله شهاب الدین اشراقی در قید حیات نیست، اما چهار دختر و سه پسر از وی باقی مانده که با نام خانوادگی اشراقی در سال های اخیر حضوری ملموس در عرصه عمومی ایران داشته اند. دختران خانم اشراقی، زهرا، عاطفه، نفیسه و نعیمه نام دارند و پسران وی محمد تقی، علی و مرتضی. شهاب الدین اشراقی به محفل درس خارج استادان نامداری همچون سید محمد محقق داماد، سیدحسین طباطبایی بروجردی و امام خمینی حاضر شد و به مقام اجتهاد دست یافت. وی همچنین به زبان فرانسه نیز تسلط داشت.

او در سال هایی که امام در نجف و پاریس بود همراه امام بود. پس از انقلاب، در مدت اقامت در قم، به صورت غیررسمی مسئولیت دفتر امام و رسیدگی به امور مراجعین را برعهده داشت. آیت الله اشراقی در سال 1330 با خانم صدیقه مصطفوی ازدواج کردند. واسطه آشنایی، یکی از دوستان مشترک خانوادگی بود. در روز خواستگاری مادر، خواهر و عموی آیت الله اشراقی به منزل امام(ره) می روند که ایشان شرط خاصی را بیان نمی کنند، اما در انتخاب یا عدم انتخاب، اختیار تام را به دختر خود می دهند. امام ظاهرا از آقای اشراقی تعریف و تمجید زیادی نزد دختر خود می کنند که حاکی از رضایت کامل ایشان نسبت به این وصلت بوده است.

وقتی خانواده داماد، مجددا به منزل امام می روند تا جواب قطعی مشخص شود، امام ابتدا نماز می خوانند و سپس نزد صدیقه خانم می روند؛ به او می گویند که «نظر من مثبت است، اما تو هرچه می خواهی بگو!» پس از آن دختر امام پاسخ مثبت می دهد و یک ماه بعد هم مراسم عقد برگزار می شود که خطبه آن را امام خمینی و آیت الله خوانساری جاری کردند. سپس تا رسیدن عروس به سن قانونی و ثبت شناسنامه، یک سال طول کشید تا مراسم عروسی برگزار شود. 

حاصل این ازدواج هفت فرزند به نام های نفیسه، زهرا، نعیمه، علی، عاطفه، محمدتقی و مرتضی است. یکی از سمتهای مهم او، نمایندگی از طرف بنی صدر برای رفع اختلافات بین مسئولان بود که با تاکید امام از سوی وی پذیرفته شد. بعدها مرحوم حاج احمد آقا خمینی در مصاحبه ای با روزنامه اطلاعات در این مورد می گویند که آقای اشراقی برای جلوگیری از به هم خوردن هیات ویژه سه نفره این سمت را پذیرفت و با این کار خود را فدای اسلام و انقلاب کرد. شهاب الدین اشراقی سرانجام اول مرداد ۱۳۶۰ دچار سکته شد و یک هفته بعد هشتم مرداد در سن ۵۸ سالگی درگذشت.

شاید بتوان گفت پس از حسن خمینی، زهرا اشراقی، دختر صدیقه مصطفوی(خمینی)، شناخته شده ترین نوه امام خمینی (ره) است. وی همسر محمدرضا خاتمی، برادر رئیس جمهور سابق کشورمان است.

خانم اشراقی در سال های اخیر به ویژه در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی حضوری قابل توجه در فضای عمومی داشت و برخی نظراتش - به ویژه در مورد زنان - توجه رسانه ها را جلب کرده است. آخرین مصاحبه او که در آن گفته بود قصد دارد تا «انقلاب رنگ» در حوزه حجاب به راه بیندازد با واکنش های زیادی روبه رو شد. زهرا اشراقی متولد 1343 است که در دوران اصلاحات مشاور معاونت اجتماعی در امور جوانان وزارت کشور بود. او در سازمان غیر دولتی «انجمن حامیان زنان ایران» فعالیت می کند و به گفته خودش، یکی از وبلاگ نویسان ایرانی است که بدون فا? هویت واقعی اش می نویسد. 

اشراقی از اصلاح طلبانی است که در انتخابات شورای شهر سوم و مجلس هشتم به دعوت آنان ریاست ستاد جوانان ائتلاف اصلاح طلبان را پذیرفت. وی در انتخابات مجلس هشتم به رغم پذیرفتن ریاست ستاد جوانان، دعوت آنان برای کاندیداتوری در انتخابات را نپذیرفت. وی یک پسر به نام علیرضا و یک دختر به نام فاطمه دارد. بنا به برخی گزارش ها فاطمه خاتمی(دختر زهرا اشراقی)، نتیجه امام(ره)، به همراه همسرش علیرضا خرازی- پسر صادق خرازی، سفیر سابق ایران در فرانسه - در حال حاضر ساکن لندن است.

نفیسه دختر دیگر آیت الله اشراقی، با پسر محمد صادق روحانی ازدواج کرد و عاطفه اشراقی نیز همسر سیف الدین احمدی است و چند وقت قبل بی بی سی گزارش داد که او به همراه همسرش در لندن زندگی می کنند. آتنا، یوسف و یاسین سه فرزند عاطفه اشراقی هستندهمسرش سیف الدین یک پاکستانی است. نفیسه اشراقی نیز یک دختر به نام زهراسادات دارد.

 بعد از زهرا اشراقی، نعیمه اشراقی مشهورترین عضو این خانواده است. او با مشکلاتی که به دنبال فعالیت های فیس بوکی اش ایجاد شده بیشتر شناخته شد. اولین ماجرا مربوط به تصویر دخترش(نعیما طاهری) بود، زمانی که در کانادا در حال دریافت جایزه بود. دستکاری مادرش روی عکس او حاشیه های زیادی را برای نعیمه اشراقی ایجاد کرد. هفته گذشته نیز یک اظهارنظر در فیس بوک او که حاوی توهین به خانواده های شهدا بود به شدت مورد انتقاد قرار گرفت.

تا جایی که او مجبور شد برای دلجویی از خانواده شهید همت به اصفهان سفر کرده و صفحه فیس بوکش را تعطیل کند. نعیمه اشراقی سومین فرزند شهاب الدین اشراقی و صدیقه خمینی و هفتمین نوه امام است. او مهندس پتروشیمی و کارشناس ارشد صنایع از دانشگاه امیرکبیر، معاون مدیرعامل و عضو هیات مدیره شرکت خدمات مهندسی نفت کیش است. همسر او سید محمدحسن طاهری (فرزند آیت الله طاهری امام جمعه سابق اصفهان) است. او سه فرزند به نام های نعیما، محمود و حسین دارد. فرزند بزرگ، نعیما در کانادا مشغول به تحصیل است و با محمدمیلاد پنجه شاهی ازدواج کرده.

علی، مرتضی و محمدتقی اشراقی

در میان پسران صدیقه (اشراقی) بی تردید علی سرشناس تر از دیگران است. وی پس از سال ها فعالیت در شهرداری در انتخابات مجلس هشتم قصد ورود به عالم سیاست را داشت، اما با رد صلاحیت شورای نگهبان روبه رو شد. موضوع رد صلاحیت نوه امام تعجب بسیاری را برانگیخت و بحث و جدل هایی را در پی داشت. اما نهایتا او با تجدیدنظر شورای نگهبان مخالفت کرده و ترجیح داد دوباره از فضای عمومی فاصله بگیرد. علی اشراقی با بهاره علوی ازدواج کرده و دو فرزند به نام های یاسمن و ملیکا دارد.

برادران او مرتضی و محمد تقی نیز همچون اکثریت قریب به اتفاق نوادگان امام از سیاست جمهوری اسلامی دورند. در بین این دو مرتضی با نوه دختری آیت الله محقق داماد ازدواج کرده است. او دبستان و راهنمایی را در مدرسه نیکان تهران و دبیرستان را در مدرسه علوم و معارف اسلامی شهید مطهری گذراند و سال ۷۴ وارد قم شد و دوره مقدمات حوزوی را در مدرسه علمیه عترت آل محمد، و دوره سطح را نزد استادی، بیگدلی و حسینی بوشهری گذراند و اکنون مشغول خواندن درس خارج فقه و اصول نزد آیات عظام مکارم شیرازی، سبحانی، صادق لاریجانی و آیت الله گنی است که علاوه بر آن، به تدریس در حوزه علمیه قم نیز مشغول است. در میان نوادگان، او نزدیکی بیشتری به سیدحسن خمینی دارد. همسر محمد تقی اشراقی الهام قنبری است.

فریده خمینی

فریده مصطفوی دومین دختر امام است. او در سال 1333 با حاج محمد حسن اعرابی ازدواج کرد. خانواده مادری آقای اعرابی با خانواده همسر امام(ره) حاجیه خانم ثقفی و دایی ها و پدر ایشان، آیت الله شیخ محمدجواد قمی نیز با امام راحل آشنایی داشتند. همچنین پدر همسر امام(آیت الله ثقفی) با عموهای آقای محمدحسن اعرابی(از علمای زاهد قم) دوستی داشته اند که مجموعه این روابط سبب این وصلت می شود.

گفته می شد که آیت الله اشراقی و حاج آقا مصطفی برای انجام تحقیقات، به محل کار وی که تجارتخانه ای بود می رفتند. حاج محمد حسن اعرابی در دور تبعید امام، باتوجه به ثبات شخصیت و اعتماد امام به ایشان یکی از وکلا و مسئول پاره ای از کارهای مالی امام بودند. ایشان پس از پیروزی انقلاب، فقط مدت کوتاهی نماینده مردم در شورای شهر قم بودند، اما پس از آن به رغم پیشنهادات مکرر مسئولیتی را نپذیرفتند و از تمام فعالیت های سیاسی کناره گرفتند و هرگز وارد مناقشات سیاسی و حتی ابراز نظر رایج در مورد مسائل کشور نشد.

داماد دوم امام خمینی در 31 خرداد ماه سال 1389 بر اثر ایست قلبی درگذشتحاصل ازدواج او با فریده مصطفوی دختری است با نام فرشته که او نیز مانند یکی از دختران آیت الله اشراقی با برادر همسر سیداحمد آقا ازدواج می کند. فرشته اعرابی دو فرزند به نام های سیدعمادالدین و سیدحسین دارد که عمادالدین با مرضیه طالب زاده ازدواج کرده است. خانواده اعرابی کوچکترین جمعیت را در بین نوادگان امام به خود اختصاص داده اند.10آبان92عصردانا

دختران امام خمینی با چه کسانی ازدواج کردند؟

 مرحوم آیت‌الله حاج شیخ شهاب‌الدین اشراقی
داماد ارشد امام خمینی(س) متولد 1304 هجری شمسی و فرزند مرحوم آیت‌الله میرزا محمد تقی اشراقی و نوه آیت‌الله العظمی میرزا محمد ارباب بودند که در سال 1330 با خانم صدیقه مصطفوی ازدواج کردند. واسطه آشنایی، یکی از دوستان مشترک خانوادگی بوده است. در روز خواستگاری مادر، خواهر و عموی آیت‌الله اشراقی به منزل امام(س) می‌روند که ایشان شرط خاصی را بیان نمی‌کنند، اما در انتخاب یا عدم انتخاب، اختیار تام را به دختر خود می‌دهند. امام ظاهرا از آقای اشراقی تعریف و تمجید زیادی نزد دختر خود می‌کنند که حاکی از رضایت کامل ایشان نسبت به این وصلت بوده است.
وقتی خانواده داماد، مجددا به منزل امام می‌روند تا جواب قطعی مشخص شود، امام ابتدا نماز می‌خوانند و سپس نزد صدیقه خانم می‌روند؛ به او می‌گویند که «نظر من مثبت است، اما تو هرچه می‌خواهی بگو!» پس از آن دختر امام پاسخ مثبت می‌دهد و یک‌ماه بعد هم مراسم عقد برگزار می‌شود که خطبه آن را امام خمینی و آیت‌الله خوانساری جاری کردند. سپس تا رسیدن عروس به سن قانونی و ثبت شناسنامه، یکسال طول کشید تا مراسم عروسی برگزار شود.
حاصل این ازدواج 7 فرزند به نام‌های نفیسه، زهرا، نعیمه، علی، عاطفه، محمدتقی و مرتضی است.
مرحوم آیت‌الله حاج شیخ شهاب‌الدین اشراقی که در حوزه علمیه قم به تحصیل علوم دینی پرداخته و به درجه اجتهاد رسیده بود، دارای آثاری با عناوین سخن حق(تفسیر قرآن)، پاسداران وحی، نقدی بر کتاب شهید جاوید، چهره‌های درخشان، بحثی کلامی در رابطه با آیه تطهیر، حقیقت جهاد در مکتب اسلام، شرحی مبسوط بر کتاب عروة الوثقی و تعلیقه و حاشیه بر کتاب عروة الوثقی و کتابی با عنوان مباحث اصولی است.
آیت‌الله اشراقی پس از تبعید امام به ترکیه در دفتر قم ایشان فعالیت پرداخت شهریه طلاب را بر عهده داشتند، اما ساواک بعد از مدت کوتاهی (در سال 1344) ایشان را به مدت 5 سال از قم به همدان و سپس تهران تبعید کرد. ایشان همچنین اجازه رفتن به نجف را تا زمان شهادت حاج آقا مصطفی نیافت. بعد از هجرت امام خمینی از نجف به پاریس، مرحوم آیت‌الله اشراقی خود را به پاریس رسانده و به امام ملحق شدند.
آیت‌الله اشراقی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از طرف امام خمینی در چندین مسئولیت مهم حضور داشتند که از جمله می‌توان به نمایندگی ویژه ایشان در وزارت نفت، نماینده امام در رسیدگی به غائله کردستان و بندر ترکمن، نماینده امام در رسیدگی به بازماندگان کودتاگران نوژه، پاکسازی آرم‌های شاهنشاهی و رسیدگی به وضعیت معیشتی جنگ زدگان، عضویت در شورای‌عالی دفاع، رابط ویژه امام و ارتش و... اشاره کرد. یکی دیگر از سمت‌های مهم ایشان، نمایندگی از طرف بنی‌صدر برای رفع اختلافات بین مسئولین بود که با تاکید امام از سوی وی پذیرفته شد. بعدها مرحوم حاج احمد آقا خمینی در مصاحبه‌ای با روزنامه اطلاعات در این مورد می‌گویند که آقای اشراقی برای جلوگیری از به هم خوردن هیات ویژه سه نفره این سمت را پذیرفت و با این کار خود را فدای اسلام و انقلاب کرد.
سرانجام داماد ارشد امام بیستم شهریور ماه سال 1360 بر اثر سکته مغزی و قلبی از دنیا رفت.
 حاج محمد حسن اعرابی

خلاصه زندگینامه امام خمینی

 آیت الله سیدمرتضی پسندیده می گوید:مرحوم «صاحب خانم »عمه ما و (دختر مرحوم سید احمد هندی)، اول به مرحوم‏‎« ‎‏شکرالله خان» از خوانین و رؤسای ایل بربرود و جاپلق قره کهریز ازدواج کرد.

خواب «عمه» تعبیرشد

برادر‏‎ ‎‏شوهرشان مرحوم «کریم خان» پای خود را از حد گلیم بیشتر دراز کرده به ادعای ریاست‏‎ ‎‏حتی سلطنت برخاست و مرحوم صاحب خانم خواب می بیند که «کریم خان از برج بسیار‏‎ ‎‏بلندی بالا رفت و از آنجا به پایین پرت شده و سرنگون شد »همانطور (که عمه خواب دیده بود) هم شد و بدینصورت این‏‎ ‎‏طایفه متلاشی شده و تعدادی از آنها باقی ماندند .

آیت الله پسندیده می نویسد:وقتی کریم خان ودیگرخوانین به خمین آمده بودند و‏‎ ‎‏من در سنین ۱۰تا۱۴ سالگی بودم.

حکومت خمین حسین خان را دستگیر و در‏‎ ‎‏عمارت اندرونی محل ولادت ما در زیر بالاخانۀ جنوبی زندانی و در «کنده» که آلت بستن‏‎ ‎‏پا بود پایش را بستند. در کُنده چهار نفر را با یک پای می بستند.

«کُنده» چوب مدور و‏‎ ‎‏درازی بود و رویش میلۀ آهنی بزرگی قرار داشت و از یک طرفش محکم با قفل بزرگی‏‎ ‎‏بسته می شد و زندانی موقع نماز و وضو تحت مراقبت از کنده رها و مجدداً پایش در‏‎ ‎‏کنده قرار می گرفت.

این خان(حسین خان) از بستگان شوهر اول عمۀ ما مرحوم صاحب خانم بود.‏‎

 ‎‏مرحوم صاحب خانم بعد از فوت شوهر اول با مرحوم« آخوند ملا محمد جواد» ازدواج‏‎ ‎‏کرد.

ایشان از همسر اولشان (مرحوم شکرالله خان) اولادی نداشتند و بعد از فوت شوهر‏‎ ‎‏اول و همچنین رحلت خواهرش مرحوم آغا بانو خانم عیال مرحوم آخوند ملا محمد‏‎ ‎‏جواد به عقد ایشان درآمد و از شوهر دوم هم صاحب فرزندی نشد.

مرتضی پسندیده می نویسد:در سال ۱۳۲۰ قمری‏‎(۱۲۸۱شمسی)‎‏که مرحوم «آقا مصطفی» پدر ما را شهید کردند.

برای تعقیب قاتل به سرپرستی صغار و مادر‏‎ ‎ما خانۀ شوهر را ترک و به منزل ما آمدند و در محافظت ما مخصوصاً «حضرت امام‏‎ ‎‏خمینی» از خود گذشتگی نشان داد و از خانۀ شوهر آبرومند متمول سرمایه دار امام‏‎ ‎‏جماعت مسجد جامع صاحب نوکرها و کلفتها خارج شدند اجرها علی الله تعالی مرحوم‏‎ ‎‏«آخوند ملا محمد جواد» شوهر ایشان محتاط و محافظه کار بود‏‏ و شاید قتل مرحوم آقا‏‎ ‎‏مصطفی که از جهات زیادی با هم قوم و خویش و دوست و رفیق و همکار هم بودند‏‎ ‎‏موجب رعب ایشان شد و مشارالیه در مسافرت با ورثه مرحوم آقا مصطفی به عراق‏‎ ‎‏(اراک فعلی) و تهران همراهی نکردند ولی برادر کوچک وی مرحوم «حاج شیخ فضل الله ‏‎ »‏در مسافرت همراه ما بود.

مرحوم صاحب خانم برای دایه و مرضعۀ امام خمینی،« ننه‏‎ ‎‏خاور »زوجه مرحوم «کربلایی میرزا تفنگچی» مرحوم آقا مصطفی را برگزیدند که او هم‏‎« ‎‏شیر زنی حراف و با لیاقت بود» و چون امام خمینی باز کمتر از یک سال داشتند ایشان و‏‎ ‎‏دو خواهر ایشان را به خمین تحت نظر بعضی و ننه خاور گذاشتند و عمه ام صاحب خانم‏‎ ‎‏و والده مرحومه هاجر خانم و عیال دیگر پدرم به نام «گوهر ملک تاج خانم» و نگارنده(مرتضی پسندیده) و‏‎ ‎‏«مولود آغا خانم »دختر بزرگ آقا مصطفی و آقا نورالدین (مرحوم هندی) ۶ ساله و‏‎ ‎‏مرحوم حاج «شیخ فضل الله رجایی» عموی مادرمان با یک نوکر «عباسقلی ابرقویی» دنبال‏‎ ‎‏گرفتاری قاتلان به عراق ‏‏(اراک‏‏)‏‏ و بعداً به تهران رفتیم و عمه مرحومه سرپرستی همه را‏‎ ‎‏داشت.

شرح قتل پدر و قصاص قاتل را به شرح حال پدرم مرحوم آقا مصطفی موکول‏‎ ‎‏می نمایم.

با عمه به اراک نزد والی عراق(نام سابق اراک) عضد السلطان و بعد تهران رفتیم و در‏‎ ‎‏محله «عباس آباد» منزلی اجاره کردیم و دنبال قصاص بودیم و «قصاص که عملی(اجرا) شد با عمه‏‎ ‎‏و همراهان به خمین بازگشتیم».

عمه به مراقبت ما پرداخت و بدون طلاق در منزل ما‏‎ ‎‏ماندند و با کمال جدّیت به سرپرستی ما ادامه دادند و بعضی عمارتهای مسکونی را نیز‏‎ ‎‏اجاره دادند. تقریباً حدود ۱۱ سال داشتم و اخوی  تقریباً ۹ سال و همشیره بزرگ‏‎ ‎‏معقوده مرحوم حاج میرزا رضا نجفی ۱۹ سال و همشیره دیگر تقریباً ۱۳ سال و‏‎ ‎‏امام خمینی کمتر از ۳ سال داشتند و مادرمان تقریباً جوان بودند متأثر و غمگین دست‏‎ ‎‏رد به سینه خواستگاری از گلپایگان زدند و به مراقبت از ما شتافتند.

در این اوقات که‏‎» ‎‏مظفرالدین شاه» حیات داشت و مجلس شورای ملی در شرف تشکیل بود و مردم نشاطی‏‎ ‎‏داشتند و تا درجه ای امنیت برقرار بود و در خمین نیز تقریباً تجاوز اشرار و دزدان کمتر و‏‎ ‎ما در خمین گاهی در بالاخانه ها و گاهی در قسمتی از عمارت بیرونی و گاهی در برج‏‎ ‎‏اشتغال به درس داشتیم که به موقع می نگارم.

عمه ام مرحوم« صاحب خانم» و مادرم‏‎ ‎‏مرحومه «هاجر خانم» مواظب ما بودند و «مشهدی قنبر علی» متصدی امور ملکی زورقان‏‎ ‎‏وراث بود و هنوز حاجی نشده بود و در خمین نیز نسبت به ملک خمین و واسوران و غیر‏‎ ‎‏اینها دیگران رسیدگی می کردند و درآمد عمه ما در ماه تقریباً حدود«  ۱۰۰ الی ۱۲۰ تومان بود »و انگور و لوازم و مشتقات انگور (کشمش و حلالی و شیره) و‏‎ ‎‏شیر و ماست و پنیر و کره و روغن و نظایر آن را نیز از باغ و گاوها تهیه می کردند «کاملاً در‏‎ ‎‏رفاه بودیم» و چون دیگر به اندرون احتیاجی نداشتیم مادر و عمه اندرون را اجاره به‏‎ ‎‏حکومت وقت دادند و خود ما در بیرونی که فعلاً با تغییر ساختمان موجود است و در‏‎ ‎‏بالاخانه ها برای پذیرایی ساکن بودیم.

مرحوم عمه(صاحب آغا) به سرپرستی ما و ادارۀ امور و تنظیم‏‎ ‎‏عمارت و باغ انگور و مشجر نمودن منزل ادامه می دادند تا در سال  ۱۳۳۶ قمری (۱۲۹۶شمسی)وفات‏‎ ‎‏نمودند‎‎‏ در موقع وفات ایشان من ۲۳ ساله بودم در جلو برج مقابل باغ نشسته‏‎ ‎‏بودیم. یک نفر آمد که عمه (صاحب) می گوید: بیا من می میرم باید دست تو در وقت مرگ‏‎ ‎‏در دست من باشد .

من رفتم پیشش و دستم را گرفتند و بلافاصله به رحمت حق پیوستند رحمت‏‎ ‎‏الله علیها.

الآن هم با کمال تأثر می نویسم و باقی حالات ایشان را در حالات خودم ان شاء‏‎ ‎‏الله می نویسم. اینها مختصری از شرح حالات مرحوم سید احمد هندی و سید مرتضی‏‎ ‎‏(سید آقا) و سلطان خانم و آغا بانو خانم و صاحب خانم بود. و شرح حال پدر ما و‏‎ ‎‏حضرت امام خمینی را در بخش دیگر می نگارم.‏

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:آیت الله پسندیده(برادربزرگ امام خمینی می نویسد:‏‏یک تذکری می دهم یکی از نشریات و کتاب سرتاسر کذب می نویسد از قول‏‎ ‎‏پسندیده که من و پدرم و امام خمینی در کراچی ملبس به لباس سیادت و روحانی شده ایم‏‎ ‎‏و مادرمان در آنجا به لباس و حجاب اسلامی درآمده است!

برادرامام درادامه این این شبهه رااینگونه جواب می دهد:می خواهم سؤال کنم «جد‏‎ «‎‏ما در ۱۵۰ سال قبل در «خُمین» این عمارت موجود را خریده و با «خواهرِ‏‎ ‎‏یوسف خان» ازدواج کرده و املاک واسوران و نازی و شاهین و غیره را خریده و ۳‏‎ ‎‏عیال دیگر گرفته و پدر ما مرحوم «آقا مصطفی» حدود ۲۵ سال بعد از آن‏‎ ‎‏تاریخ متولد شده و من «سید مرتضی پسندیده» ۵۸ سال بعد در خمین متولد‏‎ ‎‏شده ام آیا قبل از تولد پدرم «کراچی»پاکستان  رفته ام ؟و آیا «عمو»ی ما که سالها قبل از مسئله تنباکو و‏‎ ‎تحریم آن در خمین فوت شده مجدداً به دنیا آمده و در قزوین بر علیه فتوای مرحوم‏‎ ‎‏میرزای شیرازی قیام کرده!؟

برادرامام خمینی درپایان مینویسد: این آیا و آیاها که زیاد است چه جوابی دارد؟ این دروغگویی ها،توطئه نشریات‏‎ ‎‏مغرض  است ،خداوند همۀ ما را به راه راست هدایت فرماید. ایضاحاً من‏‎ ‎‏(پسندیده) در عمرم نه پاریس رفته ام و نه کراچی. پناه بر خدا با این همه دروغ و افترا.‏‎ ‎‏والسلام علی من اتبع الهدی.‏

وفات آیت الله پسندیده :در ۲۲ آبان ۱۳۷۵،سن۱۰۰سالگی(۷سال بعدازرحلت امام خمینی) ،در در مسجد حضرت معصومه (قم) مدفون است.

خان نص

همه تبعیدها«دوری ازایران»امام خمینی

اولین دستگیری امام خمینی ۱۰ ماه در بازداشت و حصر

توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:خلاصه ای از دستگیری وبازداشت -ده ماهه- امام خمینی

قیطریه:منزل حاج غلامحسین روغنی در خیابان دولت، چهارراه قنات، اول خیابان قیطریه، نبش کوچه هوشمند

 از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا ۱۵ فروردین ۱۳۴۳، امام خمینی به مدت ۱۰ ماه در بازداشت و حصر رژیم شاه بودند. امام این مدت را در ۶ نقطه گذراندند که عبارتند از:

۱- زندان باشگاه افسران  ،مدت بازداشت:چندساعت

۲- زندان قصر  ،مدت بازداشت: ۱۹ روز

۳- زندان عشرت‌آباد ،مدت بازداشت: ۴۰روز

۴-قنات آباد ،مدت بازداشت:کمترازیک روز

۵- منزلی متعلق به ساواک در داوودیه تهران مدت بازداشت ۳ روز 

۶- منزل دیگری در قیطریه ،مدت بازداشت:۸ماه

ادامه توضیحات مدیریت سایت:همانطورکه آیت الله امام جمارانی گفتند:قبل ازداوودیه ،امام خمینی رابه «قنات آباد»بردند  وبعدبه داوودیه آوردند،اسم صاحبخانه هم «روغنی»بود.مدت اقامت دراین خانه راکمترازهشت ماه(۷ماه)نیزگفته اند

امام خمینی در زندان باشگاه افسران تنها چند ساعت ماندند.

سپس به پادگان قصر (بی‌سیم) انتقال یافتند. ایشان در این مکان، به مدت ۱۹ روز در بازداشت بودند.

۱۴سال ۳ماه دوری ازوطن/۲ماه زندان+۸ماه حصر

یازده ماه ترکیه+۱۳سال عراق+۴ماه فرانسه

۱۳آبان۱۳۴۳–تیعیدامام خمینی  به ترکیه

۱۳سال اقامت درنجف

۱۳مهر۱۳۴۴تبعیدازترکیه به عراق"نجف"

۱۲مهر۱۳۵۷تبعید-اخراج-ازنجف به کویت

وضوی امام خمینی در بیابان‌های بصره

کویت اجازه حضوربه خاکش رانداد،بناچارامام چندساعت بعدبه عراق(بصره)برگشت وروزبعد۱۳مهر۵۷ازطریق فرودگاه بغدادبه «فرانسه»منتقل شد.

۱۴مهر۱۳۵۷وارد فرانسه«پاریس»شد.

کویت اجازه حضوربه خاکش رانداد،بناچارامام چندساعت بعدبه عراق(بصره)برگشت وروزبعد۱۳مهر۵۷ازطریق فرودگاه بغدادبه «فرانسه»منتقل شد.

برای اطلاعات بیشتربه این لینک مراجعه کنبد:مصاحبه با خانم معصومعه حائری(همسرشهیدمصطفی خمینی):

مصاحبه"معصومه حائری" همسر سیدمصطفی خمینی

دیدارامام خمینی"روح الله"میرزاکوچک خان

دولت انگلیس قبل ازرضاخان بدنبال میرزاکوچک خان جنگلی بودند تا وی را به حکومت برسانند واما میرزا این پیشنهادرا نپذیرفت.

امام خمینی به "میرزاکوچک" علاقمندبود وبااوملاقات هم داشته

«روح الله»(امام خمینی) در سال‌های نوجوانی تحولات مربوط به «نهضت جنگل» را با دقت دنبال و حتی اقدام به سرودن شعر در وصف میرزا کوچک‌خان می‌کرده است.

شعرامام خمینی دروصف میرزاکوچک خان

نقل است روزی برادرش (مرتضی پسندیده) قصیده‌ای در لابه‌لای دفتری که مادرشان مخارج خانه را در آن می‌نوشت پیدا می‌کند و متوجه می‌شود که متعلق به «روح الله» است.

از«روح الله»او سؤال می‌کند: این شعر در وصف چه کسی است؟

«روح الله» پاسخ می‌دهد: «برای میرزا کوچک‌خان که چندی پیش مهمان ما بود

مرتضی-برادرش با تعجب می‌پرسد: «خودِ میرزا؟»

 خواب امام برای میرزاکوچک

«روح‌الله» پاسخ مثبت می‌دهد. در این هنگام «دایهٔ روح‌الله»(ننه خاور) دراین گفتگو،ورودمی کند و این‌گونه توضیح می‌دهد:  یک ماه پیش دیدم روح‌الله خیلی سرحال است. گفتم از وقتی که مادرتان به رحمت خدا رفته شما غمگین هستید. چطور امروز این‌قدر سرحال هستید؟

ننه خاوردر ادامه گفت:«روح الله»، خواب شب گذشته‌اش را اینگونه گفت: شب بود، اما خورشید هم‌چنان در آسمان بود. این خانه نیز جنگل بود. جنگلی‌ها با اسب به این خانه آمدند و «میرزاکوچک» نیز در میان آن‌ها بود. برایش چای آوردم، لبخندی زد. سپس بی‌آن‌که چیزی بگوید خداحافظی کرد و رفت./پایان.(مرتضی پسندیده)

تمایل به پیوستن نهضت جنگل

نشانه‌های دیگری وجود دارد که نشان می‌دهد خمینی در نوجوانی علاقه و اعتقاد زیادی به رهبر نهضت جنگل(میرزاکوچک) داشته‌است. او همواره برای سلامتی آن‌ها دعا می‌کرد و یک بار به برادرش(مرتضی پسندیده) پیشنهاد پیوستن به آن‌ها را داد.

سفرامام خمینی به گیلان برای دیدارمیرزاکوچک

می گویندکه روح‌الله(امام خمینی) در آن سنین یک بار در فرصتی که پیش می‌آید به جنگل-گیلان- سفر می‌کند و پایگاه میرزا را از نزدیک می‌بیند.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این مطالب بنقل ازکتاب «خمینی روح الله: زندگینامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات»   مؤلف:سیدعلی قادری می باشد، بااندکی اصلاحات ویرایشی ،انتخاب تیترهم ازاینجانب است.

ناشراین کتاب موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی است،سال نشر : ۱۳۸۷-چاپ پنجم 

«دکتر سید علی قادری» معاون پژوهشی اسبق موسسه تنظیم و نشر آثار امام که دارای آثارارزشمنددیگری درموردابعادمختلف امام خمینی به رشته تألیف درآورده است.

آیت‌الله رسولی محلاتی در قاب تصویر

« علی قادری» ازدوران کودکیش بامؤسسه نشر آثار امام خاطره ای نقل می کند که مکبرمسجدجامع امامزاده قاسم بود که یک جمعه ای امام خمینی بهمراه« آیت‌الله سید هاشم رسولی محلاتی» آمدند ونمازآن روزبه امامت امام برگزارشد(امام راتب رسولی محلاتی بوده)وی از مصاحبت وتفقدامام هم اشاراتی دارند.

خبرگزاری آنا (۱۳ بهمن ۱۳۹۳)درمقدمه یک گزارشی اینچنین می نویسد:

رهبر انقلاب درگذشت حجت‌الاسلام والمسلمین رسولی‌محلاتی را تسلیت گفتند

دکتر سید علی قادری، استاد دانشگاه، پژوهشگر تاریخ و و محقق آثار و افکار امام خمینی، نویسنده کتاب «خمینی روح‌الله: زندگینامه امام خمینی براساس اسناد و خاطرات و خیال- سه جلد» در جمع اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمان به تبیین شخصیت و سیره امام راحل پرداخت.

«یونس»معروف به «میرزا کوچک» در سال ۱۲۹۸ ه‍.ق (۱۲۵۹شمسی ) در شهر رشت متولد شد.

«میرزاکوچک خان» از سنین نوجوانی  وارد حوزه علمیه رشت شد-روحانی بود

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«میرزاکوچک» درحدودسال۱۳۲۳قمری(۱۲۸۳شمسی)برای ادامه تحصیل به  حوزه های علمیه(صالیحه) قزوین و (محمودیه)تهران رفت این روحانی مجاهد در ماجرای «فتح تهران در انقلاب مشروطه» (۱۳۲۶ ق )شرکت داشت.

قیام «فتح تهران»چیست؟

«فتح تهران» توسط نیروهای مشروطه‌خواه گیلانی و بختیاری یکی از برهه‌های مهم تاریخ مشروطه است که در این گزارش با استناد بر دو کتاب «تاریخ هجده ساله آذربایجان» احمد کسروی و «ایران در دوره سلطنت قاجار» علی‌اصغر شمیم نوشت:علاوه بر نهضت و قیام مجاهدانه تبریز، در اصفهان و بختیاری و گیلان و بسیاری از شهرستان‌های ایران، جنب و جوش و فعالیت برای بسیج نیروهای مبارز از افراد طبقه سوم کشور آغاز گردیده و این کوشش‌ها، مقدمه به هم پیوستن نیروهای انقلاب بزرگ و برای ریشه کن کردن دستگاه استبداد محمدعلی شاه بود./پایان

میرزاکوچک درمیان یاران وعلمای رشت.

صف ایستاده ازراست:خالوقربان هرسینی،حاج علی خان طاهری،حجت الاسلام رفیع،حسام الاسلام دانش،حاج شیخ حسین لاکانی،محسن صدر،حاجی بحرالعلوم،حاج شیخ حسنی،حاجی میرزاابوالحسن شریعتمدار،میرزاکوچک خان،میرزااحمدخان آذری،حاجی میرزااحمد،دکترابوالحسن خان فربد،حسن آلیانی،مجدالسلطنه محمودی،سیدآقایی عطار/قسمتی ازعکس حذف شده/پایان توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر.

«میرزاکوچک خان» بعدازسلطه دولتیان به درخواست روسیه متجاوز تبعدبود که درسال۱۲۹۳شمسی  به رشت برگشت وباکمک یاران مبارزش قیامی را علیه متجاوزان سروسامان داد(نهضت جنگل)که بمدت ۷سال باظالمان ومتجاوزگران جنگید

سرانجام (سال۱۳۰۰)اورادرمناطق کوهستانی غافلگیرکردند،همچون مولای ورهبرش امام حسین علیه السلام  "سر"ش رابریدند(که رضاخان برای ان جائزه گذاشته بود)به تهران بردند،که بعداز۲۰سال سربه بدنش (سلیمانداراب رشت)ملحق شد .

غرض ازذکراین ماجرا-این بود که مسائلی که دکترقادری بیان کرده باواقعیت مطابقت دارد،باتوجه یه روحیه ظلم ستیزی وسرشوری که امام داشته ،متجاوزگران روس وانکلیسی درایران چپاول می کردندواینکه میرزاکوچک ملبس به لباس روحانیت بوده و...

لازم به ذکراست که علاوه براینکه امام پدرشهید"مصطفی"است،درعین حال "فرزندشهید" هم هست،پدرش مبارزبودکه بدست خان های وابسته به دولت مرکزی کشته شد.

یعنی درهنگام قیام میرزاکوچک-امام خمینی"روح الله"حدود۱۵ساله بود(وسطهای قیام درنظرگرفته شده)میرزاکوچک۴۰ساله بود

امام خمینی(روح الله)درنوجوانی

امام خمینی در اوان کودکی شهادت پدر بزرگوار خویش را در مسیر دفاع از حقوق حقه خود و مردم دیارش در مواجهۀ با خوانین و عمال حکومت وقت شاهد بوده است. اساساً خاندان حضرت امام با هجرت و جهاد الفتی دیرینه داشته است.«امام خمینی »خاطرۀ خویش از جنگ جهانی اول را در حالی که نوجوانی دوازده،۱۳ ساله بوده چنین یاد می‏کند:

من هر دو جنگ بین‏ المللی را یادم هست... من کوچک بودم لکن مدرسه می‏رفتم، و سربازهای شوروی را در همان مرکزی که ما داشتیم؛ در خمین، من آنجا آنها را می‏دیدم، و مورد تاخت و تاز ما واقع شدیم در جنگ بین ‏المللی اول.

حضرت امام در جایی دیگر با یادآوری اسامی برخی از خوانین و اشرار ستمگر که در پناه حکومت مرکزی به غارت اموال و نوامیس مردم می‏پرداختند، می‏فرماید:

امام خمینی:من از بچگی در جنگ بودم... ما مورد هجوم «زَلَّقی»ها بودیم. مورد هجوم «رجبعلی»ها بودیم و خودمان تفنگ داشتیم. و من در عین حالی که تقریباً اوایل شاید بلوغم بود، بچه بودم، دور این سنگرهایی که بسته بودند در محل ما، و اینها می‏خواستند هجوم کنند و غارت کنند، آنجا می‏رفتیم سنگرها را سرکشی می‏کردیم.

امام خمینی:..ما در همان محلی که بودیم، یعنی خمین که بودیم سنگربندی می‏کردیم. من هم تفنگ داشتم.

امام خمینی:منتها من بچه بودم به اندازۀ بچگی ‏ام. بچه ۱۶ هفده ساله. ما‌تفنگ دستمان بود.زادگاه امام خمینی در شهرستان خمین.

امام خمینی:تعلم تفنگ هم می‏کردیم... ما سنگر می‏رفتیم و با این اشراری که بودند و حمله می‏کردند و می‏خواستند بگیرند و چپاول بکنند. هرج و مرج بود.

امام خمینی: دیگر دولت مرکزی قدرت نداشت. و هرج و مرج بود... یک دفعه هم آمدند یک محله‏ ای از خمین را گرفتند. و مردم با آنها معارضه کردند(بامهاجمین جنگیدند). و تفنگ دست گرفتند. و ما هم جزء آنها بودیم./منبع:سایت جماران بااندکی اصلاحات.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«زلقی»ها چه کسانی بودند؟

«زَلَّقی»(زلکی) یکی از طوایف شعبه یا جرگه چهارلنگ از ایل بختیاری می باشدکه متشکل از چند طایفه بزرگ بودند.

میرزا کوچک خان"شاه"بود،اگرباانگلیس همکاری می کرد.

دولت انگلیس قبل ازرضاخان بدنبال میرزاکوچک خان جنگلی بودند تا وی را به حکومت برسانند واما میرزا این پیشنهادرا نپذیرفت.

آیت الله بهجت می گوید:

سبک زندگی امام خمینی در کلام آیت‌الله بهجت

 برای امام خمینی تعریف کردم که ازیک شخصی که درآن جلسه بود درجلسه ای که سفیرانگلیس نزدمیرزاکوچک خان بوده ومی خواسته میرزا باآنهاهمکاری کندتااورابه حکومت برسانند.

میرزا درجواب می گوید:حکومتی که شالوده اش راشمابریزید،پایدارنمی ماند.

آقای بهجت می گویدوقتی این مطلب راامام خمینی شنید،خیلی خوشش آمد.

سفیرانگلیس  می گوید:ماطمع ارضی درکشورشمانداریم،ولی طمع به منافع داریم ، و می گویداگرتو قبول نکنی یک رذلی را «رضاخان»(رضاشاه)برشمامسلط می کنیم.

وبااین وجود،سفیر ناامیدنمی شود،به میرزا دوهفته فرصت می دهد که فکرهایتان رابکنید وخبرم کنید

ومی گوید که من دراین مدت درکرمانشاه،،بصره وهندوستان"کلکته" هستم،اگرجواب مثبت بدهیدماکاررابدست شمامی هیم.

آیت الله بهجت می گوید،بعداز اینکه میرزا دست رد به سینه سفیرانگلیس زده،آنهارضاخان راپیدامی کنند.

خودرضاخان ازانتظارات دولت انگلیس وتعهداتش، تعرف می کند:

یک روزی درجلسه ای که درمنزل «عبدالحسین تیمورتاش»(وزیردربار) باحضور مسئولین کشوربرگزارشده بود که آیت الله مدرس نیزشرکت داشته ،رضاخان به مدرس می گوید:

من پس ازانجام اقداماتی ،به انگلیسی ها قول داده ام واگربه تعهداتم عمل نکنم مرااعدام می کنند .

منبع: کتاب «زمزم عرفان»یادنامه آیت الله بهجت  صفحه۳۷۷ 

خاطره یکی ازعلما ازرفتار«بسیجی» امام خمینی درجوانی

« آیت الله سید مصطفی صفایی خوانساری»(متولد۱۳۲۱ قمری۱۲۸۱ شمسی)فرزند سید احمد حسینی صفایی خوانساری ،وی ازرفقای خاص آیت الله بروجردی بودوهمدرس امام خمینی بود،امام هم به اوارادت داشت وجویای احوالش بود،وی دارای تألیفاتی است وکتابخانه معتبر.

آیت الله سیدمصطفی صفایی خوانساری درکنارامام خمینی

«آیت الله صفایی خوانساری» درسن۹۰سالگی(۲۳ مهرماه ۱۳۷۱)فوت کردند همانجایی مدفون است که  ۶۰ سال در آن جا صبح ‏ها اقامه نماز جماعت می کرد-قم-مسجدبالاسر.

«آیت الله سید مصطفی صفایی خوانساری» : نه خیال کنید امام خمینی، حالا چنین شده در سن‏‎ ‎‏جوانی هم «شدیدالغیرة» بود،‏‏زمانی که مرحوم «حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی»در اراک بود،با ‎‏حاج آقاروح الله(امام خمینی)که ۱۸سالش بود به اراک‏‎ ‎‏می رفتیم، میان اتوبوس افسری با یک زن سر لختی بود و آن افسر با او زیاد «ور‏‎ «‎‏می رفت تا رسیدیم به قهوه خانه؛ ماشین را نگه داشت؛ هنگام پیاده شدن،‏‎ ‎‏حاج آقاروح الله، کمربند افسر را گرفت و کشان کشان می برد و می گفت: تو‏‎ ‎‏افسر خائنی هستی، باید به پاسگاه تحویلت دهم که این نشانه(درجه) افسری را از تو‏‎ ‎‏بگیرند، او(زن) عقلش نمی رسد، تو چرا خیانت می کنی!؟./بنقل ازمؤسسه نشرآثارامام خمینی

 جمله قطعه شعری است در دفترچه یادداشت دوران نوجوانی (۹-۱۰ سالگی) با عنوان: «غیرت اسلام کو جنبش ملی کجاست» خطاب به ملت ایران:«مملکت مال شماست».

«هان ای ایرانیان، ایران اندر بلاست/مملکتِ داریوش دستخوش نیکولاست»(ملک‌الشعرا بهار)

می‌توان از آن نوشته به عنوان اولین بیانیه سیاسی دوران نوجوانی روح‌الله یاد کرد، و دغدغه ذهنی او را راجع به مسائل مملکتی فهمید. تمایلات روح‌الله نسبت به قهرمانان و مبارزان تا حدی است که در نهضت جنگل، وی با سخنرانی و سرودن شعر در وصف میرزا، اقدام به جمع‌آوری کمکهای مردمی برای حمایت از نهضت جنگل کرده و بالاخره مصمم می شود که خود شخصاً به نهضت جنگل بپیوندد. و در فرصتی به جنگل سفر می‌کند و پایگاه میرزا را از نزدیک می‌بیند./خبرگزاری فارس -خرداد۱۳۹۳

***

   دوران کودکی و نوجوانی روح‌الله همزمان با بحران‌های سیاسی و اجتماعی ایران سپری شد. وی از همان ابتدای زندگی، با درد و رنج مردم و مشکلات جامعه آشنا بود و تأثر خود را با ترسیم خطوطی به صورت نقاشی بروز می‌داد، و همراه خانواده و اطرافیان در سنگر دفاع ساخته و پرداخته و در کوران حوادث و مسائل به مجاهدی تمام عیار تبدیل می شد.

برخی از حوادث متأثرکننده این دوران مثل بمب‌باران مجلس در نقاشی‌ها و مشقهای خوشنویسی دوران کودکی و نوجوانی او منعکس شده و در دسترس است. از جمله قطعه شعری است در دفترچه یادداشت دوران نوجوانی (۹-۱۰ سالگی) با عنوان: «غیرت اسلام کو جنبش ملی کجاست» خطاب به ملت ایران:

هان ای ایرانیان، ایران اندر بلاست

مملکت داریوش دستخوش نیکولاست

می‌توان از آن نوشته به عنوان اولین بیانیه سیاسی دوران نوجوانی روح‌الله یاد کرد، و دغدغه ذهنی او را راجع به مسائل مملکتی فهمید. تمایلات روح‌الله نسبت به قهرمانان و مبارزان تا حدی است که در نهضت جنگل، وی با سخنرانی و سرودن شعر در وصف میرزا، اقدام به جمع‌آوری کمکهای مردمی برای حمایت از نهضت جنگل کرده و بالاخره مصمم می شود که خود شخصاً به نهضت جنگل بپیوندد. و در فرصتی به جنگل سفر می‌کند و پایگاه میرزا را از نزدیک می‌بیند.

تمایلات روح‌الله(امام) نسبت به قهرمانان و مبارزان تا حدی است که در نهضت جنگل، وی با سخنرانی و سرودن شعر در وصف میرزا، اقدام به جمع‌آوری کمکهای مردمی برای حمایت از نهضت جنگل کرده بود./سایت مشرق خرداد۱۳۹۳

 آیت الله خامنه ای:ایشان(میرزاکوچک خان) یک واحد مینیاتوری از نظام اسلامی دریک منطقه بوجود آورد.

قضیه مرحوم میرزا کوچک جنگلی یک قضیه ویژه است. اگرچه در آن دوره خاص یعنی در فاصله بین مشروطیت و سرکار آمدن رضا خان، حوادث گوناگونی در کشور به وجود آمده است و همزمان با نهضت جنگل چند کار بزرگ دیگر در گوشه و کنار کشور مثل جریان شیخ محمد خیابانی در تبریز یا کلنل محمدتقی خان پسیان در مشهد هم اتفاق افتاده. اینها تقریبا همه همزمان هستند، لکن قضیه جنگل یک قضیه ویژه‌ای است

آن صبغه مردمی و نجابتی که در کار مرحوم میرزاکوچک خان جنگلی است در هیچ کدام از این دو ،سه کار دیگر که همزمان در آن دوره اتفاق افتاده در سرتاسر ایران نظیر ندارد...منشا حرکت میرزاکوچک خان یک منشا صد درصد دینی و اعتقادی است. رفتار او هم یک رفتار دینی و اعتقادی است.

 پیام رهبرانقلاب اسلامی  به کنگره میرزاکوچک خان جنگلی۱۳۹۱/۰۹/۱۱خبرگزاری فارس 

 کنگره بزرگداشت میرزا کوچک خان جنگلی در تاریخ ۲۹ آبان ۱۳۹۱برگزارشد.

زندگینامه میرزاکوچک"سربریده میرزا"بعداز۲۰سال به تن وصل شد

تولدمیرزا کوچک خان: سال ۱۲۵۷ 
قیام(آغاز نهضت جنگل): سال ۱۲۹۳ 
شهادت میرزاکوچک :۱۱ آذر ۱۳۰۰ 
عمرنهضت جنگل: ۷ سال

زندگینامه میرزاکوچک(سربریده میرزاکوچک)بعداز۲۰سال به تن ملحق شد.
 ۷سال مبارزه درجنگل

بدن میرزاکوچک خان+سربریده، بعداز۲۰سال دررشت دفن می شود

 ۷سال مبارزه درجنگل وغیرجنگل

خاطرات میرزاکوچک جنگلی پس از ۱۳۹۴ سال از زبان فرزندیکی ازیارانش-پریرخ

سر بریده میرزا پس از ۲۰ سال به پدرم تحویل شد.

پدراین خانم  (میرزا شعبانعلی جنگلی)از اعضای نوجوان نهضت جنگل بود

سروبدن میرزاکوچک خان جنگلی باهم درسلیمانداران دفن می شود

 میرزا شعبانعلی سر بریده میرزا را که تحویل گرفت، در پی بدن میرزا کوچک خان به ماسوله رفت که توسط نامزد میرزا در اطراف ماسوله به امانت، به خاک سپرده شده بود...درادامه گزارش کامل را خواهیدخواند.

پریرخ از دکتر حشمت طالقانی (حشمت الاطباء) گفت: متانتش، وفادارییش و نطق آتشین او در هنگامه به دارر آویختن در دفاع از نهضت جنگل.


دکتر حشمت در همکاری با اهداف نهضت جنگل، به تاسیس مدارس و احداث راه های روستایی می پرداخت، همه جا با کوچک خان همکاری داشته و در پیکارهای دیلمان، جواهردشت، جواهرده، کاکوو گاوبن شرکت داشت.
پریرخ ادامه می دهد: پس از شهادت میرزا، افرادی بودند که خود را پسر میرزا معرفی می کردند اما افرادی از خاندان میرزا با ارائه مدارک پزشکی ثابت کردند که میرزا در جریان مجروح شدن از ناحیه پا، امکان فرزنددار شدن را برای همیشه از دست داده بود.
میرزا یونس فرزند میرزا بزرگ که بعدها مشهور به میرزاکوچک خان جنگلی شد، در سال 1298 هجری قمری در محله استادسرای رشت و در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود. 
جنبش جنگل به رهبری میرزا کوچک خان، بعد از نهضت مشروطه خواهی، یکی از مردمی ترین نهضت های محلی ایران است که خواستار قطع دست بیگانگان از کشور و استقلال و سربلندی ایران بود.
نهضت جنگل اگرچه نتوانست به آرمان های سیاسی خود دست یابد، ولی جنگلی های به جا مانده از این نهضت، منشأ جریان های فرهنگی مهمی در گیلان شدند.

میرزا کوچک جنگلی پس از چندین سال مبارزه و جنگ و گریز علیه نظام مستبد شاهنشاهی، با تعداد اندکی از یاران خود برای جمع آوری قوا به طرف خلخال حرکت کرد که در کوه های تالش در برف و بوران اسیر و به شهادت رسید.
با شهادت میرزاکوچک خان در روز دوشنبه یازدهم آذرماه سال ۱۳۰۰ هجری خورشیدی (سوم ربیع الثانی ۱۳۴۰ ق) نهضت جنگل به نقطه پایان خود رسید.

زینب کربلای جنگل(ایراهیم میرفخرایی)قبرپائین پای میرزا-موزائیک کرم رنگی که دیده می شود.روایتگرنهضت میرزاکوچک.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:باتوجه به اینکه مرحوم «میرفخرایی»مؤلف کتاب «سردارجنگل»ازهمرزمان ومعتمدمیرزاکوچک بوده وماجرای مبارزات میرزارا روایت کرده،مسئولین امرهیچ اقدامی برای «قبر»ش نکرده اند،حداقل ۲سانتی سنگ قبرش رابالابیاورند(مثل همان۲شهیدکنارقبرمیرزا).اگرمیرفخرایی نبود«میرزا»راگروه های چپ ونامسلمانان دُزدیده بودند!(بخودشان منتسب می کردند)

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به کنگره بزرگداشت میرزاکوچک خانن جنگلی در سال ۱۳۹۱ ، منشأ حرکت میرزا کوچک خان را یک منشأ صددرصد دینی و اعتقادی دانستند و تاکید کردند:

میرزاکوچک، یک واحد مینیاتوری از نظام اسلامی را در همان محدوده خاص خود - گیلان - ایجاد کرد.

آرامگاه میرزاکوچک-سلیمانداراب-رشت-فلکه انتظام(رازی)بطرف  آسایشگاه معلولین.

همسنگر-نویسنده نهضت میرزاکوچک(ابراهیم فخرایی)که درفاصله کمترازیکمتری"سمت چپ" قبرمیرزاکوچک درسلیماندارب مدفون است

در آذر 1300 در حالی که میرزا کوچک خان، بسیاری از یاران جنگلی خود را در مسیر از دست داده بود، در کوه‌های تالش گرفتار سرمازدگی شد و به دست یکی از عوامل سالار شجاع کشته و سرش بریده شد.

خالو قربان که روزگاری خود از همرزمان میرزا بود، سر بریده میرزا را برای رضاخان سردار سپه به تهران برد.

با خروج قوای روسیه و انگلیس از گیلان و پیوستن وابسته نظامی شوروی به قوای دولتی ایران و حرکت آن برای سرکوب دولت انقلابی و تسلیم خالو قربان به این قوا، میرزا بار دیگر تنها باقی ماند. روس‌ها نیز براساس توافق با دولت ایران از کمک نظامی به جنگلی‌ها خودداری کردند.

نبرد قوای دولتی با نیروهای اندک جنگل شدت یافت و سرانجام در ۱۲ آبان ۱۳۰۰ رشت به تصرف قوای دولتی درآمد اما میرزا به همراه یاران خود به جنگل پناه برد و مقاومت خود را ادامه داد.

رضا اسکستانی؛ کسی که سر میرزا را پس از بریدن به خان تالش تحویل داد.

اعضای شورای انقلاب جنگل:علاوه برمیرزا

۱-میرصالح مظفرزاده،۲-کامران آقایف،۳-حسن آلیانی،۴-گائوک آلمانی،۵-شاپور


اسامی شخصیتها وعلمایی که با نهضت جنگل همکاری داشتند:

نشسته ازراست:حاج ابوالحسن حاج علیشاهی،کاظم خان مژدهی،سیدجلال تولمی

صف ایستاده ازراست:خالوقربان هرسینی،حاج علی خان طاهری،حجت الاسلام رفیع،حسام الاسلام دانش،حاج شیخ حسین لاکانی،محسن صدر،حاجی بحرالعلوم،حاج شیخ حسنی،حاجی میرزاابوالحسن شریعتمدار،«میرزاکوچک خان»،میرزااحمدخان آذری،حاجی میرزااحمد،دکترابوالحسن خان فربد،حسن آلیانی،مجدالسلطنه محمودی،سیدآقایی عطار/قسمتی ازعکس حذف شده

زندگینامه میرزاکوچک

یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۷ ه.ش. در شهر رشت محله استادسرا در خانواده‌ای متوسط چشم به جهان گشود. وی سنین اوّل عمر را در مدرسه حاجی حسن واقع در صالح آباد شهر رشت و مدرسه جامع به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. چندی هم در مدرسه محمودیهٔ تهران به همین منظور اقامت  گزید. با این سطح تعلیم می‌توانست یک امام جماعت یا یک مجتهد از کار درآید، امّا حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر داد و او را به راهی دیگر کشاند.

میرزا دارای دو خواهر و دو برادر، یکی بزرگ‌تر از خود بنام محمّدعلی و دیگری کوچک‌تر بنام رحیم، بود، که هر دو نفر بعد از میرزا وفات یافته‌اند. بنا به روایات او مردی خوش هیکل، قوی بنیه، زاغ چشم و دارای سیمائی متبسم و بازوانی ورزیده بود. طرفداران او می‌گویند از نظر اجتماعی مردی با ادب، متواضع، خوش برخورد، مومن به اصول اخلاقی، آدمی صریح اللهجه و طرفدار عدل و آزادی، حامی مظلومان و اهل ورزش بود و از مصرف مشروبات الکلی و دخانیات خودداری می‌کرد. میرزا در سنین آخر عمرش همسری برگزید.

 نقش  میرزاکوچک خان در انقلاب مشروطه

میرزا در واقعه مشروطیت به انقلابیون پیوست و در فتح قزوین شرکت نمود. او رهبر جنبش جنگل بود که بتاریخ ۱۲۹۳ه.ش. شروع به مبارزه مسلحانه بر ضد ارتش خارجی داخل خاک ایران و بریگاد قزاق، که زیر دست افسران روسیتعلیم و تربیت شده بودند، زد. تعداد زیادی از انقلابیون جنگل هم در درگیریهای مسلحانه با لشکران انگلیس، روسیه و ارتش سلطنتی قاجار کشته شدند.

جنگلی‌ها هدف خود را "اخراج نیروهای بیگانه، رفع بی عدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری دولتی مردمی" اعلام می‌کردند. در همین راستا در روز یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ قوای جنگل با انتشار بیانیه‌ای تشکیل کمیته انقلاب سرخ ایران و الغاء اصول سلطنت و تأسیس حکومت جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران را اعلام نمودند و  یکروز بعد کمیته انقلاب هیئت دولت جمهوری را معرفی کرده، که میرزا عنوان سرکمیسر و کمیسر جنگ را داشت.

حرکت میرزابه"صومعه سرا"دراعتراض  به روسها

امّا هنوز دولت تازه انقلابی سامان نگرفته بود که با حمایت بلشویک‌های روس اغتشاش انقلابیهای سرخ طرفدار شوروی آغاز گردید که نهایت جمعه ۱۸ تیر ۱۲۹۹ میرزا به عنوان اعتراض از رشت به صومعه سرا (پایگاه نظامی  جنگلی هادرگوراب زرمیخ ومرکزدرمانی  آنها درکسما بود)رفت و قبل از حرکت دو نفر نماینده با نامه مفصلی برای لنین به مسکو فرستاد که در آن ذکر شده بود: «در موقع، خود به نمایندگان روسیه اظهار  کردم که ملّت ایران حاضر نیست پروگرام بلشویکها را قبول کند».

فرزتدان عسکردرامی/ردیف۱(نشسته)ازراست بچپ:سیدهاشم سیدنوری-آقاجان درامی-اصلان خان

کودتاعلیه میرزاکوچک خان

در تاریخ شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی  و امنیت نظامی آن در رشت بر ضد میرزا کودتا کردند. خیلی ازطرفداران میرزا دستگیر و بازداشت شدند.  دولت جدیدی اعلام وجودکردندکه احسان الله خان -سسرکمیسر و سید جعفر جوادزادهکمیسر خارجه و  سید جعفر پیشه‌وری  کمیسر داخله شد.

اختلافات، بگیر و ببندها بالا گرفت و قوای جنگل تضعیف گردید. بفرمان احمدشاه قاجار قوای دولتی بریگاد قزاق به سرکردگی سردار سپه برای سرکوبی قوای سرخ وارد رشت گردید که چندین برخورد  جنگی بین دو قوای بوجود آمد که گاه نیروهای دولتی پیشروی و گاه عقب نشینی می‌کردند. در نهایت با مذاکرات پشت پرده قوای سرخ خاک رشت و بندر انزلی را ترک نمودند. 

قزاق‌ها که بسرکردگی سردارسپه سعی به مذاکره با میرزا، قانع نمودن او که به مرکز بیاید و نیایت استقلال طلبان خود را از مرکز شروع نماید. بنا به دلایل عدیدی مذاکرات به شکست انجامید. یکی از این دلایل این بود که تعدادی از جنگلی‌ها بمانند دکتر حشمت وبعضی از یارانش قبلاً فریب وعده های  سردارسپه را خورده .تسلیم شده بودند که به هیچیک ازوعده های داده شده نرسیدند،بلکه به دار آویخته  شدند.

در نهایت قوای قزاق از فرصت استفاده و طی شبیخونهای فراوانی، نیروهای جنگل را وادار به عقب نشینی نمودند و بقیه یاران میرزا عده ای  کشته شدند ،عده ای متواری ،بقیه نیز تسلیم شدند.

اسامی-۶نفرایستاده(ازسمت راست -کربلایی حسن۲-سیف الله زاده۳-سعدلله درویش۴-اسماعیل جنگلی۵-میرصالح مظفرزاده۶-محرم بابایف

ردیف وسط-نشسته ها-ازسمت راست:نفراول گائوک(هوشنگ)نفردوم؟-نفرسوم میرزاکوچک-

دونفرلم داده سمت راستی(خالومراد بزرگ)سمت چپ آقای خالوقنبر می باشد

میرزا باتفاق تنها یار وفادارش، گائوک آلمانی معروف به هوشنگ، جهت رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو، که همیشه از میرزا حمایت می‌کرد، به طرف کوه‌های خلخال حرکت کردند ولی گرفتار برف وبوران و طوفان شدند و سرانجام  در ۱۱ آذر ۱۳۰۰، هنگامی که میرزا کوچک یاروفادارش"هوشنگ "را به کول گرفته بود، سرمای سخت توان ادامه مسبرازآنهاگرفت وجان به جان آفرین تسلیم کردند.

میرزا کوچک خان"شاه"بود،اگرباانگلیس همکاری می کرد.

دولت انگلیس قبل ازرضاخان بدنبال میرزاکوچک خان جنگلی بودند تا وی را به حکومت برسانند واما میرزا این پیشنهادرا نپذیرفت.

آیت الله بهجت می گوید: برای امام خمینی تعریف کردم که ازیک شخصی که درآن جلسه بود درجلسه ای که سفیرانگلیس نزدمیرزاکوچک خان بوده ومی خواسته میرزا باآنهاهمکاری کندتااورابه حکومت برسانند.

میرزا درجواب می گوید:حکومتی که شالوده اش راشمابریزید،پایدارنمی ماند.

آقای بهجت می گویدوقتی این مطلب راامام خمینی شنید،خیلی خوشش آمد.

سفیرانگلیس  می گوید:ماطمع ارضی درکشورشمانداریم،ولی طمع به منافع داریم ، و می گویداگرتو قبول نکنی یک رذلی را "رضاخان"برشمامسلط می کنیم

وبااین وجود،سفیر ناامیدنمی شود،به میرزا دوهفته فرصت می دهد که فکرهایتان رابکنید وخبرم کنید

ومی گوید که من دراین مدت درکرمانشاه،،بصره وهندوستان"کلکته" هستم،اگرجواب مثبت بدهیدماکاررابدست شمامی هیم

آیت الله بهجت می گوید،بعداز اینکه میرزا دست رد به سینه سفیرانگلیس زده،آنهارضاخان راپیدامی کنند.

خودرضاخان ازانتظارات دولت انگلیس وتعهداتش، تعرف می کند:

یک روزی درجلسه ای که درمنزل تیمورتاش باحضور مسئولین کشوربرگزارشده بود که آیت الله مدرس نیزشرکت داشته ،رضاخان به مدرس می گوید:

من پس ازانجام اقداماتی ،به انگلیسی ها قول داده ام واگربه تعهداتم عمل نکنم مرااعدام می کنند .

منبع: کتاب «زمزم عرفان»یادنامه آیت الله بهجت  صص۳۷۷

 میرزاکوچک خان  سرش ۲۰سال جداازپیکرش بود.

میرزا یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۹ شمسی در رشت به دنیا آمد و سال‌های نخست عمر خود را در مدرسه حاجی حسن واقع در صالح‌آباد رشت و مدرسه جامع آن شهر به آموختن مقدمات علوم دینی سپری کرد و در این مدرسه با استادش خلخالی آشنا شد. سخنان معلم روشن‌بین و آزاده شعله در جان شاگرد انداخت و او را در افکار و اندیشه‌های عمیقی فرو برد که چگونه می‌تواند جامعه را از آلودگی‌ها و زشتی‌ها پاک کند.

میرزا برای ادامه تحصیل عازم تهران شد و در مدرسه محمودیه دروس حوزه راادامه داد ولی از اوضاع و احوال اجتماعی غافل نبود. میرزا در آن زمان احساس کرد که هنگام تلاش و کوشش فرارسیده و هرگونه فعالیتی برای روشن کردن افکار عالمه و مبارزه با زور و استبداد در سرنوشت مملکت تاثیرگذار خواهد بود و به همین دلیل به زادگاه خود رشت بازگشت و در بین طلاب مدرسه حاجی حسن تبلیغات را آغاز کرد.

همزمان با مراجعت میرزا به رشت عده‌ای از مشروطه‌خواهان تهران در سفارت عثمانی تحصن کردند و میرزا نیز عده‌ای از آزادیخواهان را با خود هماهنگ کرده و در کنسولگری عثمانی به تحصن پرداخت و در همین موقع انقلاب رشت رخ داد و آزادیخواهان گیلان با کمک مجاهدان ارمنی، گرجی و قفقازی آقابالاخان سردار افخم حاکم گیلان را به قتل رسانده و زمام امور گیلان را به دست گرفتند.

میرزا مبارزی واقعی و مجاهدی حقیقی بود که عمر خود را در مبارزات آزادیخواهانه گذراند و بسیاری از نویسندگان و مورخان او را به عنوان مردی آزادیخواه، بلند همت، با ایمان، میهن‌پرست، روشنفکر و مبارز مورد ستایش قرار داده‌‌اند. 

میرزا کوچک در سال ۱۲۸۶ شمسی در گیلان به صفوف آزادیخواهان پیوست و برای سرکوبی محمدعلی شاه روانه تهران شد و همزمان با اوج‌گیری نهضت مشروطه در تهران شماری از آزادیخواهان رشت کانونی به نام مجلس اتحاد تشکیل دادند و افرادی را به عنوان فدایی گرد هم آوردند. میرزا کوچک‌خان که در آن دوران یک طلبه بود و افکار آزادیخواهانه داشت به مجلس اتحاد پیوست 

و در سال ۱۲۹۴ شمسی به جای مجلس اتحاد «هیئت اتحاد اسلام» را استفاده از یک گروه ۱۷ نفری در رشت تشکیل داد و بیشتر افراد این گروه روحانی بودند و میرزا کوچک‌خان عضو موثر آن بود. این هیئت هدف خود را خدمت به اسلام و ایران اعلام کرد و میرزا کوچک خان رهبری آن را بر عهده گرفت و پس از اشغال نواحی شمالی ایران از طرف ارتش روسیه تزار، هیئت اتحاد اسلام به مبارزه با ارتش تزاری پرداخت .

یک گروه مسلح به عنوان فدایی تشکیل داد و روستای کسما (شهرستان صومعه سرا )رامرکز کار خود قرار داد و در آنجا سازمان اداری و نظامی به وجود آورد. هیئت اتحاد اسلام پس از چندی به کمیته اتحاد اسلام تبدیل شد و اعضای آن به ۲۷ نفر افزایش یافت و رهبری این کمیته را میرزا بر عهده گرفت و تا پایان سال  ۱۲۹۶  شمسی بخش وسیعی از گیلان و مازندران، طارم، آستارا، تالش و تنکابن زیر نفوذ کمیته اتحاد اسلام در‌آمد که بعدها این کمیته با نام «نهضت جنگل» یا «حزب جنگل» شناخته شد. میرزا کوچک پایه‌های نهضت جنگل را بنا نهاد و عده‌ای از مردان فداکار به منظور مبارزه با استبداد و بی‌عدالتی و اخراج بیگانگان از کشور با یکدیگر متحد و هم‌پیمان شدند. برای از بین بردن نهضت جنگل وثوق‌الدوله اقدام‌های زیادی به‌ کار برد و نامه تأمین برای میرزا کوچک خان نوشت ولی میرزا نپذیرفت و پس از درگیری‌های فراوان عده‌ای از سران نهضت از  تسلیم نیروهای دولتی در رشت شدند.

 در این درگیری شماری از افراد میرزا کشته شدند و دکتر حشمت(همرزم میرزا) نیز دستگیر و در دادگاه نظامی در چهارم اردیبهشت ۱۲۹۷ هجری شمسی محکوم به اعدام شد و دیگر مبارزان ابتدا به تهران و سپس به «کلات نادری» اعزام و زندانی شدند.

مرگ دکتر حشمت روحیه مبارزان نهضت جنگل را تضعیف کرد و میرزا به منظور تقویت روحیه مبارزان و جلوگیری از فرار و تسلیم نفرات دولتی آنها را در گاوبن به دور خود جمع و تشویق به ادامه مبارزه کرد.

 با ادامه جنگ و عقب‌نشینی به نقاط دور و ناشناس وضع جنگلی‌ها چنان سخت و دشوار بود که دیگر میرزا نیز افراد را به مقاومت دعوت نمی‌کرد و بر اثر فشار و مصائب شدید نفرات از اطراف میرزا پراکنده شدند و هشت نفر باقی ماندند.

قوای دولت همه جا در کمین میرزا بود و راه‌ها را زیر نظر داشت و از آنجا که مذاکرات صلح با جنگلی‌ها به نتیجه نرسید نیروهای دولتی به تعقیب جنگلی‌ها پرداختند. برخی از نیروها متفرق، تسلیم و تعدادی نیز کشته شدند و میرزا به همراه یار وفادار خود «‌گائوک» که توسط گروه‌های سرباز تحت تعقیب بودند به هنگام فرار گرفتار برف و طوفان و سرمای سخت شده و در گردنه گیلوان از پای درآمدند.

فردی به نام «‌کرم‌» که از خلخال عازم گیلان بود میرزا و همراهش را در آخرین لحظات زندگی در بین توده‌های برف پیدا کرد و کرم که میرزا را شناخته بود با سرعت به خانقاه نزدیک‌ترین دهکده رفت و با کمک مردم اجساد بی‌جان میرزا و گائوک را به دهکده حمل کردند.

سالار شجاع برادر امیر مقتدر تالش با اطلاع از وضعیت میرزا به همراه چند نفر از سواران مسلح به خانقاه رفت و در برابر دیدگان اشک‌آلود روستائیان به «‌رضا اسکستانی‌» یکی از افراد خود دستور داد تا سر میرزا را از بدن نیمه جان او جدا کند.

جسد بدون سر در بین شیون و زاری مردم در گورستان دهکده خانقاه به خاک سپرده

رضا اسکستانی؛ کسی که سر میرزا را پس از بریدن به خان تالش تحویل داد

سر میرزاکوچک

سر  سردار جنگل توسط سالارشجاع به رشت حمل شد و سپس سر بریده میرزا را در کنار سربازخانه به مدت چند روز به معرض تماشای اهالی قرار دادند و خالو قربان سربریده میرزا را برای خوش‌ خدمتی به رضاخان سردار سپه هدیه داد.

رضاخان دستور داد تا سربریده میرزا در گورستان حسن‌آباد دفن شود و پس از مدتی «‌کاس‌آقا حسام » دوست صمیمی و یار قدیمی میرزا مخفیانه سر میرزا را از گورکن گرفته و به رشت آورد و در محله سلیمانداراب رشت دفن کرد.

سربریده میرزابعداز۲۰سال به بدنش ملحق شد

پس از کناره‌گیری رضاشاه در شهریور۱۳۲۰ ارادتمندان میرزا بدن میرزا را از دهکده خانقاه به رشت منتقل کردند و در جوار سر او به خاک سپردند و امروز مزار میرزا کوچک خان جنگلی در محله سلیمانداراب رشت میعادگاه عاشقان این مرد مبارز است. نهضت جنگل با شهادت میرزا خاموش شد ولی خاطره فداکاری‌ها و جانبازی‌های مجاهدان جنگل به ویژه رهبر نهضت جنگل میرزا کوچک هرگز فراموش نشد. مشاور رئیس جمهور درامور روحانیت حجت‌الاسلام محمدناصر سقای بی‌ریانیز در گفت‌وگو با خبرنگار فارس میرزا کوچک را نماد روحانی بیدار، عالم، آگاه و سلحشور در تاریخ ایران معرفی کرد. وی گفت: بعد سلحشوری و شجاعت میرزاکوچک در نهضت جنگل بروز پیدا کرد و موجب شد تا به جرگه آزادیخواهان بپیوندد. 

وی با بیان اینکه میرزاکوچک نماد یک روحانی مبارز، بیدار، آگاه، عالم و سلحشور در تاریخ ایران است، افزود: میرزا شخصا تفنگ در دست گرفت و در برابر استعمار روس و انگلیس ایستاد. سقای بی‌ریا با بیان اینکه مجتهدانی مانند میرزا در تاریخ ایران زیاد هستند، بیان داشت: نواب صفوی، میرزای شیرازی و اسدآبادی از مجتهدانی بودند که به طور مستقیم وارد عرصه مقاومت علیه استعمار شدند. وی قیام میرزا را برای تقویت دولت و حفظ مملکت دانست و تصریح کرد: این استعدادها و توانمندی‌های روحانیون موجب شده تا پس از انقلاب حول محور دیدگاه‌های حکومتی امام راحل مطرح شوند و در پست‌های دولتی و اجرایی حضور یابند.۸ آذر ۱۳۸۹فارس

امام خمینی درسن ۱۵سالی مایل بودکه یایددرنهضت جنگل ،کمک میرزاباشد به گیلان  آمده بود وبامیرزاهم دیداری داشته بود

روح الله متولد۱۲۸۱         ازنوجوانی مبارز مسلح بود

امام خمینی به "میرزاکوچک" علاقمندبود وبااوملاقات هم داشته

امام خمینی در سال‌های نوجوانی تحولات مربوط به نهضت جنگل را با دقت دنبال و حتی اقدام به سرودن شعر در وصف میرزا کوچک‌خان می‌کرده است.

شعرامام خمینی دروصف میرزاکوچک خان

نقل است روزی برادرش مرتضی قصیده‌ای در لابه‌لای دفتری که مادرشان مخارج خانه را در آن می‌نوشت پیدا می‌کند و متوجه می‌شود که متعلق به روح‌الله است.

ازروح الله  او سؤال می‌کند که این شعر در وصف چه کسی است؟

روح‌الله پاسخ می‌دهد: «برای میرزا کوچک‌خان که چندی پیش مهمان ما بود.»

مرتضی(برادرش) با تعجب می‌پرسد: «خود میرزا!؟»

 خواب امام برای میرزا

روح‌الله پاسخ مثبت می‌دهد. در این هنگام دایهٔ روح‌الله، ننه خاور، دخالت می‌کند و این‌گونه توضیح می‌دهد: «یک ماه پیش دیدم روح‌الله خیلی سرحال است. گفتم از وقتی که مادرتان به رحمت خدا رفته شما غمگین هستید. چطور امروز این‌قدر سرحال هستید؟ برایم خواب شب گذشته‌اش را تعریف کرد: «شب بود، اما خورشید هم‌چنان در آسمان بود. این خانه نیز جنگل بود. جنگلی‌ها با اسب به این خانه آمدند و میرزا نیز در میان آن‌ها بود. برایش چای آوردم، لبخندی زد. سپس بی‌آن‌که چیزی بگوید خداحافظی کرد و رفت.»

تمایل به پیوستن نهضت جنگل

نشانه‌های دیگری وجود دارد که نشان می‌دهد خمینی در نوجوانی علاقه و اعتقاد زیادی به رهبر نهضت جنگل داشته‌است. او همواره برای سلامتی آن‌ها دعا می‌کرد و یک بار به برادرش پیشنهاد پیوستن به آن‌ها را داد.

سفرامام خمینی به گیلان برای دیدارمیرزاکوچک

می گویندکه روح‌الله در آن سنین یک بار در فرصتی که پیش می‌آید به جنگل-گیلان- سفر می‌کند و پایگاه میرزا را از نزدیک می‌بیند.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این مطالب بنقل ازکتاب «خمینی روح الله: زندگینامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات»   مؤلف:سیدعلی قادری می باشد، بااندکی اصلاحات ویرایشی ،انتخاب تیترهم ازاینجانب است.

ناشراین کتاب موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی است،سال نشر : ۱۳۸۷-چاپ پنجم 

دکتر سید علی قادری معاون پژوهشی اسبق موسسه تنظیم و نشر آثار امام که دارای آثارارزشمنددیگری درموردابعادمختلف امام خمینی به رشته تألیف درآورده است

قادری ازدوران کودکیش بامؤسسه نشر آثار امام خاطره ای نقل می کند که مکبرمسجدجامع امامزاده قاسم بود که یک جمعه ای امام خمینی بهمراه آیت‌الله سید هاشم رسولی محلاتی آمدند ونمازآن روزبه امامت امام برگزارشد(امام راتب رسولی محلاتی بوده)وی از مصاحبت وتفقدامام هم اشاراتی دارند.

خبرگزاری آنا (۱۳ بهمن ۱۳۹۳)درمقدمه یک گزارشی اینچنین می نویسد:

دکتر سید علی قادری، استاد دانشگاه، پژوهشگر تاریخ و و محقق آثار و افکار امام خمینی نویسنده کتاب «خمینی روح‌الله: زندگینامه امام خمینی براساس اسناد و خاطرات و خیال- سه جلد» در جمع اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمان به تبیین شخصیت و سیره امام راحل پرداخت.

گلزار"شهدای رشت"جانبازان+عکس

همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود:امام خمینی

گلزارشهدای رشت-جانبازان-فرودگاه ملائکه

درادامه به ۸شهیدگمنام مصلی رشت که در۲طرف آرامگاه آیت الله احسانبخش آرمیده اند +۳۳شهیدی که درجوارآرامگاه میرزاکوچک-سلیمانداراب رشت مدفون هستند ونیز۵شهیدگمنامی که درحسینیه حضرت ابوالفضل-سپاه-فلکه یخسازی مدفون هستند،خواهیم پرداخت.

این گلزارمدفن حدود۹۰۰شهیداست

خون مطهّر شهدا حقانیت جمهوری اسلامی را بر جبین تاریخ ثبت کرد

 

گلزارشهدای رشت درفلکه جانبازان(تازه آباد) قراردارد

 

توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:درمحوطه قبرستان جانبازان ،مکانی است که محل فرودفرشتگان است.

درآن قطعه گلزارشهدای مبارزین انقلاب و شهدای جنگ تحمیلی وتعدادی نیز ازشهدای مدافع حرم دراین« مکان مسقف» مدفونند.

قبرستان تازه آباد رشت

گلزارشهدای رشت -دراین قسمت ازگلزارشهداشهدای گمنام مدفون هستند،البته درقسمتهای دیگرهمین محوطه مسقف بصورت پراکند«شهدای گمنام»بصورت انفرادی مدفون هستند.

دراین مکان(مسقف)حدود۸۳۰شهیدمدفون هستند وحدود۵۰ شهیدبصورت پراکنده درخارج ازاین مکان مسقف مدفون هستند-این آمارطبق شمارش اینجانب(نگارنده)است،چندبارمراجعه کرده ام دفتر،اطلاعات دقیق(آمار)رانمی دانستند،البته تاکنون موفق به دیداررئیس نشده ام،دیگرکارکنان چنین گفتند.

آمارکل شهدای گیلان:هفت هزار و ۲۰۰ شهید(پاکاری مدیرکل بنیادشهید)

این محوطه قبرستان عمومی(تازه آباد) است

قبرستان تازه آباد

گلزارشهدای رشت

اموات غیرشهید درمحوطه قبرستان جانبازان

درهمین محوطه ای-عمومی-قبرستان که اموات  غیرشهیدمدفون هستند،دربعضی ازقسمتهای آن بصورت پراکنده (تعداد۵۰)شهیدمدفون هستندکه بانصب پرچم ایران(سرقبرشان) قابل تشخیص است.

محوطه قبرستان عمومی

تازه آباد

گلزارشهدای رشت 

معمارانقلاب می فرمایدقدرشهداءراآیندگان بهتردرک می کنند:

 ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم/امام خمینی

امام خمینی:افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که «ثمره خونها و شهادتها و ایثارها چه شد؟!

 اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بیخبرند و نمی ‏دانند کسی که فقط برای رضای خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگی نهاده است حوادث زمان به جاودانگی و بقا و جایگاه رفیع آن لطمه ‏ای وارد نمی ‏سازد.

و ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم.

مسلّم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است.

خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا می ‏داند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست؛

و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود.

و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.

 خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنهایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند!/صحیفه امام؛ ج ۲۱، ص ۹۳.۹۲

امام خمینی:‏‏من به جوانان عزیز و غیوری که جان خود را نثار راه دوست‏‎ ‎‏کرده اند، حسرت می برم.

گلزارشهدای رشت 

 

گلزارشهدای رشت /درب ورودی مزارشهدا

آیت الله خامنه ای:شهیدان را باید زنده نگه داشت. یاد شهیدان را باید گرامی بدارید و زنده نگه دارید.

رهبرانقلاب حضرت آیت الله خامنه ای.. یاد شهدا، افتخارات شهدا، عزت شهدا را همه باید نصب‌العین خودشان قرار بدهند؛ نگذارید فراموش بشود. شما غفلت کنید، نیروهای انقلاب غفلت کنند، نیروهای مؤمن غفلت کنند، نفوذیهای دشمن از آن طرف وارد میشوند و چیزی هم طلبکار میشوند/بیانات رهبرانقلاب دررابطه باشهدا./پایان.

خون مطهّر شهدا حقانیت جمهوری اسلامی را بر جبین تاریخ ثبت کرد.
سلام خدا بر شهیدان و بر شهیددادگان و بر همه‌ی ایثارگران و بر پیشوای آنان «امام روح‌الله».
سیّد علی خامنه‌ای۱ مهر ۱۴۰۰

آیت الله خامنه ای:... 

آیت الله خامنه ای.. من عقیده‌ی راسخ دارم بر اینکه یکی از نیازهای اساسی کشور، زنده نگه داشتن نام شهدا است؛ این یک نیازی است که ما - چه آدمهای مقدّس‌مآب و متدینی باشیم؛ چه آدمهایی باشیم که خیلی هم مقدّس‌مآب نیستیم، امّا به سرنوشت این کشور و به سرنوشت این مردم علاقه‌مندیم - هرجور که فکر بکنید،

 بزرگداشت شهدا برای آینده‌ی این کشور، حیاتی و ضروری است. فرهنگ شهادت یعنی فرهنگ تلاش کردن با سرمایه‌گذاری از خود برای اهداف بلندمدّت مشترک بین همه‌ی مردم؛ که البتّه در مورد ما آن اهداف، مخصوص ملّت ایران هم نیست، برای دنیای اسلام بلکه برای جهان بشریت است.

آیت الله خامنه ای:کار شما که [نام] شهدا را احیاء و بلندآوازه میکنید و برای اینها بزرگداشت میگیرید، قطعاً در جهت دفاع از نظام اسلامی و مؤثّر در این راه است و ان‌شاءالله یک صدقه‌ی جاریه و یک حسنه‌ی ماندگار است./پایان.

گلزارشهدای رشت 

حضورسردارقاسم سلیمانی درگلزارشهدای رشت /چهارشنبه، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۵

گلزارشهدای رشت

گلزارشهدای رشت -مزارشهدای مدافع حرم(حضرت زینب-سوریه)۷قبرمتعلق به مدافعین حرم است.

درسر درب گلزارشهدا»جمله ای ازامام خمینی نقش بسته است که«شفاوشفاعت»ازاینها بخواهید.

امام خمینی:«همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود»

گلزارشهدای رشت-قبر ۲۲شهیدگمنام دریک راسته

امام خمینی پیش بینی این راکرده بود که عده ای بیایند سرمزارشهدا ،فاتحه ای بخوانندوبعدخواسته وناخواسته(ازروی جهالت ویاازباب مقدس مآبانه بگویند«اینهاجانشان رادادند ولی چه شد،چه فائده!مملکت ال وبل....این حرفهایی است که خودم(نگارنده) درهمینجاشنیدم .

امام خمینی:افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی  این مسئله را مطرح می کنند که «ثمره خونها و شهادتها و ایثارها چه شد؟!

امام خمینی درادامه می فرماید: اینها(اینگونه افراد) یقیناً از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بیخبرند.

امام می فرماید:آیندگان  به راه شهیدان اقتدا خواهند کرد.و ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم.

مسلّم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است.

خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. آیندگان  به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود.

مزارشهدای رشت 

مزارشهدای رشت 

مزارشهدای رشت 

مزارشهدای رشت

مزارشهدای رشت

 

دراینجا همانطورکه مشاهده می کنید دراطراف «مزارشهدا»اموات دیگر(غیرشهید)مدفون هستند.

مزارشهدی رشت

سردارمحمدباقرقالیباف(رئیس مجلس شورای اسلامی)درگلزارشهدای رشت/سه شنبه ۹ بهمن ۱۳۹۷

مزارشهدای گیلان

ورودی مزارشهدای رشت

گلزار شهدای رشت 

گلزار شهدای رشت  -مدافعان حرم

گلزارشهدای رشت

گلزار شهدای رشت 

مزارشهدا-جانبازان

گلزارشهدای رشت

گلزارشهدای رشت(قطعه والدین شهداء)

اولین جایگاه شهدا دراین مکان بود.

دراین قطعه ۲۰شهیدمدفون هستند(قبلاً اینجابعنوان گلزارشهدا»درنظرگرفته شده بودواماباپیروزی انقلاب وعملیاتهای ترور وجنگ،قطعه شهدا ،درمکان دیگرانتخاب شد-که هم کنون مسقف است.

۲۰ شهید«دوران مبارزات انقلاب» بترتیب تاریخ شهادت :

سیدتقی اشکیل(۸دی۱۳۵۷)/یوسف سیری نژاد(۱۰دی۱۳۵۷)/اسماعیل تعصبی(۱۳دی۱۳۵۷)/محمودتابان شمال(۲۳دی۱۳۵۷)/حمیدرضاابراهیم نژاد(۷بهمن۱۳۵۷)/حسن جمراد(۱۰بهمن۱۳۵۷)/عبدالله عبدالعلی(۱۹بهمن۱۳۵۷)/محمدصادق بیابانگردی(۲۲بهمن۱۳۵۷)/یوسف معصومی(۳۰بهمن۱۳۵۷)/مهدی همراه(۳اسفند۱۳۵۷)/مسعودلطفی(۱۴اسفند۱۳۵۷)/محمدحسن ابراهیمی(۲۱اسفند۱۳۵۷)/مرادبلال زاده(۲۱اسفند۱۳۵۷)/محمدکیوان(۲۵اسفند۱۳۵۷)/دکترپرویزانکشافی(۱فروردین۱۳۵۸)/مهران استوار(۱۸اردیبهشت۱۳۵۸)/هادی مهرآزادصابر(۲۸خرداد۱۳۵۸)/یوسف خادمی جمالی(۴مهر۱۳۵۸)/سیدحسین عظیمی(۲۲مهر۱۳۵۸)/نادرصفایی(۲۴مهر۱۳۵۸)

اولین شهیدرشت(مدفون دراین مکان(جانبازان)سیدتقی اشکیل بود

ماجرای تدفین «شهیداشکیل» هم قابل تأمل است:

حاج آقازائری(ازانقلابیون اولیه رشت،مکبرمسجدکاسه فروشان)می گوید:وقتی آقای اشکیل رادرتظاهرات باتیرزدند،جنازه  ودوستان  وانقلابیون رشت، برداشتندکه بیارونداینجا-ازمسیرچهارراه میکائیل درحال حرک بودند،تانزدیک میدان شهرداری(جلوی دهانه بازاربزرگ رشت-کوچه آفخرا)رسیده بودندکه مأموران شهربانی رسیدندوتهدیدبه تیراندازی کردندکه مردم تشیع کننده،جنازه را درخیابان رهاکردند،فرارکردند!

 وبعدخودمأموران شهربانی جنازه رامنتقل کردندآوردنداینجا(قطعه علماء ومداحان).

رئیس پیشین هیئت نظارت رشت می گوید:مارفتیم به دنبال« آیت الله احسانبخش» ،ماجراراگفتیم وباایشان آمدیم به اینجا ونمازمیت خواندیم وبعدخاکسپاری انجام گرفت.

لازم به ذکراست :اولین شهیدگیلان « فریبرزبرشنورد»دانش آموزی ازصومعه سرا بود تاریخ شهادت(هفتم آبان۱۳۵۷)

اولین شهیدرشت«ابراهیم جعفری بوئینی »معلم رشت بود(شهادت هفتم دی ۱۳۵۷)می باشد.

توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:امروزامروز،شنبه (۱ آذر ۱۳۹۹)توفیق داشتیم که با«مسئول گلزارشهدای رشت» درمحل کارش،دیداری داشته باشیم،ایشان که بخاطرساخت وسازهای جدید،خیلی سرش شلوغ بود،علیرغم هماهنگی قبلی فرصت پیدانکردکه بنشینیم به سئوالاتم پاسخ بدهد،امابا روی گشاده،درداخل مسجدآرامستان-هنگام نماز- ودرحال حرکت و،ضمن انجام اموردیگر،سئوالاتم رابی جواب نگذاشت،البته بزرگواری کردندکاغذی بمن دادند وشماره واتسآپ که بعداً ازاینطریق پاسخهارابگیرم وبااستقبال گرمی که کردند،گفتند:«حتماًیاریتان می کنم»ومن هم عصرهمان روزسئوالات راارسال کردم.

آقای رئیس، آماری نداشت،اماباتماسی که بابنیادشهیدگرفت.

آماری که آقای مؤید(مسئول گلزارشهدای رشت) بصورت تلفنی ازبنیادشهیدگرفت بدینصورت بود:

کل قبورشهداء : ۹۰۷ قبر،که ازاین تعدادقبورداخل محوطه مسقف : ۸۶۷ قبراعلام کردند.

واما باشمارشی که خودم انجام دادم،آماراین چنین است:

کل قبورداخل محوطه مسقف : ۸۹۰ قبر.

قبور متعلق به شهدا : ۸۵۰ قبر.

ازاین ۸۵۰ قبورمطهر:

قبور متعلق به شهدای گمنام : ۳۲قبر.

قبور متعلق به شهدای مدافع حرم : ۷قبر.

قبور متعلق به خانواده  شهدا :۲۸قبر.(که درردیف آخرمحوطه مسقف آرمیده اند.)

قبور-شهدا-پراکنده درقبرستان عمومی(که ازشهدای مبارزات انقلاب بودند):  ۴۰ قبر.

لازم به ذکراست:این قبور(خارج ازمحوطه مسقف)رامن شمارش نکرده ام.،براساس آماری که بنیادشهیداعلام کرده بود،نوشته ام.

ضمناً آقای مؤیدگفتند،عده ای ازاین قبورکه اسم بنیادشهیدهم رویش حک شده رابنیاد،بعنوان«شهید»قبول ندارد،مثل حاجیه خانم های شهیده مصلی(روز جمعه، ۵ اسفند ۱۳۷۳ ( ٢٤رمضان ١٤١٥)که از۱۳شهیدحادثه روزقدس ،قبر۵نفردراین محوطه است) وتعدادی دیگری ازاین شهدا،که در بنیادشهید،فاقدپرونده شهادت هستند.

۸شهیدگمنام درمصلی رشت

درمحوطه مصلی آرامگاه آیت الله حاج صادق احسانبخش(نماینده ولی فقیه دراستان،امام جمعه رشت)قراردارد

ودر۲طرف این آرامگاه نیزقبورشهدای گمنام مدفون هستند(هرطرف۴شهید)

۵شهیدگمنامی که درحسینیه حضرت ابوالفضل-سپاه رشت-فلکه یخسازی مدفون هستند

توضیح نگارنده-پیراسته فر:شروع«نهضت جنگل» سال ۱۲۹۳ ،شهادت رهبرنهضت( میرزاکوچک )۱۳۰۰بوده یعنی عمرنهضت جنگل ۷سال بوده است.

درجوارقبرمیرزاکوچک خان ۳۳شهیدمدفون هستند۳۱ شهید  دریک مجموعه  و۲شهیددرنیم متری قبرمیرزاکوچک خان مدفون هستند.

 

مزار۳۱شهید-جوارمیرزاکوچک خان

قبرمؤلف کتاب «سردارجنگل»  ابراهیم میرفخرایی که ازیاران میرزاکوچک دردوران مبارزه درکنار اوبوده وخاطرات مبارزات را قلمی کرده است.

بمدت ۷سال باظالمان ومتجاوزگران جنگید،سرانجام اورادرمناطق کوهستانی غافلگیرکردند،همچون مولای ورهبرش امام حسین علیه السلام  "سر"ش رابریدند(که رضاخان برای ان جائزه گذاشته بود)به تهران بردند،که بعداز۲۰سال سربه بدنش (سلیمانداراب رشت)ملحق شد.

میرزاکوجک خان +۲شهید

مسجدسلیمانداراب 

مزار۳۱شهید-جوارمیرزاکوچک خان

 

آرامگاه میرزاکوچک خان+مزار۳۱شهید +۲شهید

میرزا کوچک خان"شاه"بود،اگرباانگلیس همکاری می کرد.

دولت انگلیس قبل ازرضاخان بدنبال میرزاکوچک خان جنگلی بودند تا وی را به حکومت برسانند واما میرزا این پیشنهادرا نپذیرفت.

آیت الله بهجت می گوید: برای امام خمینی تعریف کردم که ازیک شخصی که درآن جلسه بود درجلسه ای که سفیرانگلیس نزدمیرزاکوچک خان بوده ومی خواسته میرزا باآنهاهمکاری کندتااورابه حکومت برسانند.

میرزا درجواب می گوید:حکومتی که شالوده اش راشمابریزید،پایدارنمی ماند.

آقای بهجت می گویدوقتی این مطلب راامام خمینی شنید،خیلی خوشش آمد.

سفیرانگلیس  می گوید:ماطمع ارضی درکشورشمانداریم،ولی طمع به منافع داریم ، و می گویداگرتو قبول نکنی یک رذلی را "رضاخان"برشمامسلط می کنیم

وبااین وجود،سفیر ناامیدنمی شود،به میرزا دوهفته فرصت می دهد که فکرهایتان رابکنید وخبرم کنید

ومی گوید که من دراین مدت درکرمانشاه،،بصره وهندوستان"کلکته" هستم،اگرجواب مثبت بدهیدماکاررابدست شمامی هیم

آیت الله بهجت می گوید،بعداز اینکه میرزا دست رد به سینه سفیرانگلیس زده،آنهارضاخان راپیدامی کنند.

خودرضاخان ازانتظارات دولت انگلیس وتعهداتش، تعرف می کند:

یک روزی درجلسه ای که درمنزل تیمورتاش باحضور مسئولین کشوربرگزارشده بود که آیت الله مدرس نیزشرکت داشته ،رضاخان به مدرس می گوید:

من پس ازانجام اقداماتی ،به انگلیسی ها قول داده ام واگربه تعهداتم عمل نکنم مرااعدام می کنند .

منبع: کتاب «زمزم عرفان»یادنامه آیت الله بهجت  صص۳۷۷

 میرزاکوچک خان  سرش ۲۰سال جداازپیکرش بود.

میرزا یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۹ شمسی در رشت به دنیا آمد و سال‌های نخست عمر خود را در مدرسه حاجی حسن واقع در صالح‌آباد رشت و مدرسه جامع آن شهر به آموختن مقدمات علوم دینی سپری کرد و در این مدرسه با استادش خلخالی آشنا شد. سخنان معلم روشن‌بین و آزاده شعله در جان شاگرد انداخت و او را در افکار و اندیشه‌های عمیقی فرو برد که چگونه می‌تواند جامعه را از آلودگی‌ها و زشتی‌ها پاک کند.

میرزا برای ادامه تحصیل عازم تهران شد و در مدرسه محمودیه دروس حوزه راادامه داد ولی از اوضاع و احوال اجتماعی غافل نبود. میرزا در آن زمان احساس کرد که هنگام تلاش و کوشش فرارسیده و هرگونه فعالیتی برای روشن کردن افکار عالمه و مبارزه با زور و استبداد در سرنوشت مملکت تاثیرگذار خواهد بود و به همین دلیل به زادگاه خود رشت بازگشت و در بین طلاب مدرسه حاجی حسن تبلیغات را آغاز کرد.

همزمان با مراجعت میرزا به رشت عده‌ای از مشروطه‌خواهان تهران در سفارت عثمانی تحصن کردند و میرزا نیز عده‌ای از آزادیخواهان را با خود هماهنگ کرده و در کنسولگری عثمانی به تحصن پرداخت و در همین موقع انقلاب رشت رخ داد و آزادیخواهان گیلان با کمک مجاهدان ارمنی، گرجی و قفقازی آقابالاخان سردار افخم حاکم گیلان را به قتل رسانده و زمام امور گیلان را به دست گرفتند.

میرزا مبارزی واقعی و مجاهدی حقیقی بود که عمر خود را در مبارزات آزادیخواهانه گذراند و بسیاری از نویسندگان و مورخان او را به عنوان مردی آزادیخواه، بلند همت، با ایمان، میهن‌پرست، روشنفکر و مبارز مورد ستایش قرار داده‌‌اند. 

میرزا کوچک در سال ۱۲۸۶ شمسی در گیلان به صفوف آزادیخواهان پیوست و برای سرکوبی محمدعلی شاه روانه تهران شد و همزمان با اوج‌گیری نهضت مشروطه در تهران شماری از آزادیخواهان رشت کانونی به نام مجلس اتحاد تشکیل دادند و افرادی را به عنوان فدایی گرد هم آوردند. میرزا کوچک‌خان که در آن دوران یک طلبه بود و افکار آزادیخواهانه داشت به مجلس اتحاد پیوست 

و در سال ۱۲۹۴ شمسی به جای مجلس اتحاد «هیئت اتحاد اسلام» را استفاده از یک گروه ۱۷ نفری در رشت تشکیل داد و بیشتر افراد این گروه روحانی بودند و میرزا کوچک‌خان عضو موثر آن بود. این هیئت هدف خود را خدمت به اسلام و ایران اعلام کرد و میرزا کوچک خان رهبری آن را بر عهده گرفت و پس از اشغال نواحی شمالی ایران از طرف ارتش روسیه تزار، هیئت اتحاد اسلام به مبارزه با ارتش تزاری پرداخت .

یک گروه مسلح به عنوان فدایی تشکیل داد و روستای کسما (شهرستان صومعه سرا )رامرکز کار خود قرار داد و در آنجا سازمان اداری و نظامی به وجود آورد. هیئت اتحاد اسلام پس از چندی به کمیته اتحاد اسلام تبدیل شد و اعضای آن به ۲۷ نفر افزایش یافت و رهبری این کمیته را میرزا بر عهده گرفت و تا پایان سال  ۱۲۹۶  شمسی بخش وسیعی از گیلان و مازندران، طارم، آستارا، تالش و تنکابن زیر نفوذ کمیته اتحاد اسلام در‌آمد که بعدها این کمیته با نام «نهضت جنگل» یا «حزب جنگل» شناخته شد. میرزا کوچک پایه‌های نهضت جنگل را بنا نهاد و عده‌ای از مردان فداکار به منظور مبارزه با استبداد و بی‌عدالتی و اخراج بیگانگان از کشور با یکدیگر متحد و هم‌پیمان شدند. برای از بین بردن نهضت جنگل وثوق‌الدوله اقدام‌های زیادی به‌ کار برد و نامه تأمین برای میرزا کوچک خان نوشت ولی میرزا نپذیرفت و پس از درگیری‌های فراوان عده‌ای از سران نهضت از  تسلیم نیروهای دولتی در رشت شدند.

 در این درگیری شماری از افراد میرزا کشته شدند و دکتر حشمت(همرزم میرزا) نیز دستگیر و در دادگاه نظامی در چهارم اردیبهشت ۱۲۹۷ هجری شمسی محکوم به اعدام شد و دیگر مبارزان ابتدا به تهران و سپس به «کلات نادری» اعزام و زندانی شدند.

مرگ دکتر حشمت روحیه مبارزان نهضت جنگل را تضعیف کرد و میرزا به منظور تقویت روحیه مبارزان و جلوگیری از فرار و تسلیم نفرات دولتی آنها را در گاوبن به دور خود جمع و تشویق به ادامه مبارزه کرد. با ادامه جنگ و عقب‌نشینی به نقاط دور و ناشناس وضع جنگلی‌ها چنان سخت و دشوار بود که دیگر میرزا نیز افراد را به مقاومت دعوت نمی‌کرد و بر اثر فشار و مصائب شدید نفرات از اطراف میرزا پراکنده شدند و هشت نفر باقی ماندند.

قوای دولت همه جا در کمین میرزا بود و راه‌ها را زیر نظر داشت و از آنجا که مذاکرات صلح با جنگلی‌ها به نتیجه نرسید نیروهای دولتی به تعقیب جنگلی‌ها پرداختند. برخی از نیروها متفرق، تسلیم و تعدادی نیز کشته شدند و میرزا به همراه یار وفادار خود «‌گائوک» که توسط گروه‌های سرباز تحت تعقیب بودند به هنگام فرار گرفتار برف و طوفان و سرمای سخت شده و در گردنه گیلوان از پای درآمدند.

فردی به نام «‌کرم‌» که از خلخال عازم گیلان بود میرزا و همراهش را در آخرین لحظات زندگی در بین توده‌های برف پیدا کرد و کرم که میرزا را شناخته بود با سرعت به خانقاه نزدیک‌ترین دهکده رفت و با کمک مردم اجساد بی‌جان میرزا و گائوک را به دهکده حمل کردند.

سالار شجاع برادر امیر مقتدر تالش با اطلاع از وضعیت میرزا به همراه چند نفر از سواران مسلح به خانقاه رفت و در برابر دیدگان اشک‌آلود روستائیان به «‌رضا اسکستانی‌» یکی از افراد خود دستور داد تا سر میرزا را از بدن نیمه جان او جدا کند.

جسد بدون سر در بین شیون و زاری مردم در گورستان دهکده خانقاه به خاک سپرده 

رضا اسکستانی؛ کسی که سر میرزا را پس از بریدن به خان تالش تحویل داد

سر میرزاکوچک

سر  سردار جنگل توسط سالارشجاع به رشت حمل شد و سپس سر بریده میرزا را در کنار سربازخانه به مدت چند روز به معرض تماشای اهالی قرار دادند و خالو قربان سربریده میرزا را برای خوش‌ خدمتی به رضاخان سردار سپه هدیه داد.

رضاخان دستور داد تا سربریده میرزا در گورستان حسن‌آباد دفن شود و پس از مدتی «‌کاس‌آقا حسام » دوست صمیمی و یار قدیمی میرزا مخفیانه سر میرزا را از گورکن گرفته و به رشت آورد و در محله سلیمانداراب رشت دفن کرد.

سربریده میرزابعداز۲۰سال به بدنش ملحق شد

پس از کناره‌گیری رضاشاه در شهریور۱۳۲۰ ارادتمندان میرزا بدن میرزا را از دهکده خانقاه به رشت منتقل کردند و در جوار سر او به خاک سپردند و امروز مزار میرزا کوچک خان جنگلی در محله سلیمانداراب رشت میعادگاه عاشقان این مرد مبارز است. نهضت جنگل با شهادت میرزا خاموش شد ولی خاطره فداکاری‌ها و جانبازی‌های مجاهدان جنگل به ویژه رهبر نهضت جنگل میرزا کوچک هرگز فراموش نشد. مشاور رئیس جمهور درامور روحانیت حجت‌الاسلام محمدناصر سقای بی‌ریانیز در گفت‌وگو با خبرنگار فارس میرزا کوچک را نماد روحانی بیدار، عالم، آگاه و سلحشور در تاریخ ایران معرفی کرد. وی گفت: بعد سلحشوری و شجاعت میرزاکوچک در نهضت جنگل بروز پیدا کرد و موجب شد تا به جرگه آزادیخواهان بپیوندد. 

وی با بیان اینکه میرزاکوچک نماد یک روحانی مبارز، بیدار، آگاه، عالم و سلحشور در تاریخ ایران است، افزود: میرزا شخصا تفنگ در دست گرفت و در برابر استعمار روس و انگلیس ایستاد. سقای بی‌ریا با بیان اینکه مجتهدانی مانند میرزا در تاریخ ایران زیاد هستند، بیان داشت: نواب صفوی، میرزای شیرازی و اسدآبادی از مجتهدانی بودند که به طور مستقیم وارد عرصه مقاومت علیه استعمار شدند. وی قیام میرزا را برای تقویت دولت و حفظ مملکت دانست و تصریح کرد: این استعدادها و توانمندی‌های روحانیون موجب شده تا پس از انقلاب حول محور دیدگاه‌های حکومتی امام راحل مطرح شوند و در پست‌های دولتی و اجرایی حضور یابند.۸ آذر ۱۳۸۹فارس

امام خمینی درسن ۱۵سالگی مایل بودکه ییایددرنهضت جنگل ،کمک میرزاباشد به گیلان  آمده بود وبامیرزاهم دیداری داشته بود

روح الله متولد۱۲۸۱         ازنوجوانی مبارز مسلح بود

امام خمینی به "میرزاکوچک" علاقمندبود وبااوملاقات هم داشته

امام خمینی در سال‌های نوجوانی تحولات مربوط به نهضت جنگل را با دقت دنبال و حتی اقدام به سرودن شعر در وصف میرزا کوچک‌خان می‌کرده است.

شعرامام خمینی دروصف میرزاکوچک خان

نقل است روزی برادرش مرتضی قصیده‌ای در لابه‌لای دفتری که مادرشان مخارج خانه را در آن می‌نوشت پیدا می‌کند و متوجه می‌شود که متعلق به روح‌الله است.

ازروح الله  او سؤال می‌کند که این شعر در وصف چه کسی است؟

روح‌الله پاسخ می‌دهد: «برای میرزا کوچک‌خان که چندی پیش مهمان ما بود.»

مرتضی(برادرش) با تعجب می‌پرسد: «خود میرزا!؟»

 خواب امام برای میرزا

روح‌الله پاسخ مثبت می‌دهد. در این هنگام دایهٔ روح‌الله، ننه خاور، دخالت می‌کند و این‌گونه توضیح می‌دهد: «یک ماه پیش دیدم روح‌الله خیلی سرحال است. گفتم از وقتی که مادرتان به رحمت خدا رفته شما غمگین هستید. چطور امروز این‌قدر سرحال هستید؟ برایم خواب شب گذشته‌اش را تعریف کرد: «شب بود، اما خورشید هم‌چنان در آسمان بود. این خانه نیز جنگل بود. جنگلی‌ها با اسب به این خانه آمدند و میرزا نیز در میان آن‌ها بود. برایش چای آوردم، لبخندی زد. سپس بی‌آن‌که چیزی بگوید خداحافظی کرد و رفت.»

تمایل به پیوستن نهضت جنگل

نشانه‌های دیگری وجود دارد که نشان می‌دهد خمینی در نوجوانی علاقه و اعتقاد زیادی به رهبر نهضت جنگل داشته‌است. او همواره برای سلامتی آن‌ها دعا می‌کرد و یک بار به برادرش پیشنهاد پیوستن به آن‌ها را داد.

سفرامام خمینی به گیلان برای دیدارمیرزاکوچک

می گویندکه روح‌الله در آن سنین یک بار در فرصتی که پیش می‌آید به جنگل-گیلان- سفر می‌کند و پایگاه میرزا را از نزدیک می‌بیند.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این مطالب بنقل ازکتاب «خمینی روح الله: زندگینامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات»   مؤلف:سیدعلی قادری می باشد، بااندکی اصلاحات ویرایشی ،انتخاب تیترهم ازاینجانب است.

ناشراین کتاب موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی است،سال نشر : ۱۳۸۷-چاپ پنجم 

دکتر سید علی قادری معاون پژوهشی اسبق موسسه تنظیم و نشر آثار امام که دارای آثارارزشمنددیگری درموردابعادمختلف امام خمینی به رشته تألیف درآورده است

قادری ازدوران کودکیش بامؤسسه نشر آثار امام خاطره ای نقل می کند که مکبرمسجدجامع امامزاده قاسم بود که یک جمعه ای امام خمینی بهمراه آیت‌الله سید هاشم رسولی محلاتی آمدند ونمازآن روزبه امامت امام برگزارشد(امام راتب رسولی محلاتی بوده)وی از مصاحبت وتفقدامام هم اشاراتی دارند.

خبرگزاری آنا (۱۳ بهمن ۱۳۹۳)درمقدمه یک گزارشی اینچنین می نویسد:

دکتر سید علی قادری، استاد دانشگاه، پژوهشگر تاریخ و و محقق آثار و افکار امام خمینی نویسنده کتاب «خمینی روح‌الله: زندگینامه امام خمینی براساس اسناد و خاطرات و خیال- سه جلد» در جمع اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمان به تبیین شخصیت و سیره امام راحل پرداخت.

مردی که با استعمار شرق و غرب مبارزه کرد تا ایران زیر بار سلطه هیچ اجنبی‌ای نباشد.

لشکر۳۰۰۰نفری میرزاکوچک خان جنگلی

                                                   روشی که «فیدل‌ کاسترو» از میرزا کوچک خان آموخت

۹۶ سال قبل در چنین روزی در گردنه‌های برفگیر تالش منطقه، سرش را از بدنش جدا کردند تا نام میرزا کوچک خان جنگلی برای همیشه در تاریخ ایران زنده بماند؛ مردی که با استعمار شرق و غرب مبارزه کرد تا ایران زیر بار سلطه هیچ اجنبی‌ای نباشد.

خسرو معتضد( کارشناس تاریخ ):درمصاحبه باجام جم

چه ویژگی‌‌هایی باعث شده تا میرزا کوچک‌خان جنگلی به یکی از شخصیت‌های مطرح معاصر تبدیل شود؟

میرزا کوچک خان شخصیتی به معنای واقعی کلمه میهن‌دوست و مذهبی بود. روی مذهبی بودن وی تاکید می‌کنم، چون برخی به ناروا می‌گویند او کمونیست بوده، اما میرزا کوچک خان هرگز تفکر و گرایش کمونیستی نداشته است،

کمونیست‌هایی آلمان شرقی خیلی تلاش کردندکه میرزاکوچک راغیرمذهبی معرفی کنند، حدود ۵۰ مقاله نوشته‌اند که میرزا کمونیست است،که ادعای آنها، کذب است.

برخی نویسنده‌های چپگرای وطنی هم تلاش کرده‌اند او را به خود پیوند بزنند، درحالیکه طبق اسنادی که موجود است، «میرزا هیچ‌وقت گرایش‌های چپ نداشته است. او همچون «شهید مدرس» وطن دوستِ دینی بود».

میرزا در مقابل انگلستان، روسیه تزاری، کمونیست‌ها و دولت مرکزی که در تهران بود، ایستادگی کرد .

علت محبوبیت میرزاکوچک خان؟

چون میرزا جانش رادرحمایت ازمردم ودفاع ازوطن فدا‌کرد. روس‌ها که به ایران آمدند، بازار قزوین و اردبیل را آتش زدند و مزاحم جان، مال و ناموس مردم می‌شدند و میرزا با ۳۰۰۰نفرنیروهای مسلحی که داشت  با آنها مبارزه جانانه ای کرد.

میرزا مقابل قرارداداستعماری وثوق‌الدوله ایستاد و همیشه از منافع ملی دفاع کرد برای همین بین مردم محبوبیت ویژه‌ای داشت.

دو کتاب درباره میرزا و اقداماتش سندیت درستی دارد؛ یکی کتاب اسناد دولتی ایران و دیگری کتابی است که انگلیس‌ها نوشته‌اند. سرکنسولگری انگلیس در رشت، گزارش‌های روزانه‌ای نوشته که در آنها بدرستی میرزا را توصیف کرده است.

الگوگیری «فیدل کاسترو» از میرزاکوچک خان

میرزا آزادیخواهی بود که به هیچ کشوری وابسته نبود نه به روسیه تزاری و نه انگلیس، هر چند این دو به میرزا پیشنهادهای خیلی وسوسه‌انگیزی هم می‌دادند که از مبارزه دست بردارد اما مبارزانی مثل ستارخان، باقرخان و میرزا کوچک خان به هیچ عنوان از مبارزه دست برنمی‌دارند و امتیازات کشورهای بیگانه را قبول نمی‌کنند.

میرزا متدین و نماز خوان بود و به مبارزه مسلحانه از نوع پیشرفته و نظام‌مند اعتقاد داشت. آن زمان برای نیروهایش لباس‌هایی را به خیاطان تهران سفارش داد که به «لباس ناپلئونی »معروف بودند،

میرزا و سربازانش هم‌پیمان شدند تا آزادی ایران از دست نیروهای اجنبی، ریش و موی خود را کوتاه نکنند! برای همین ظاهر آنها متحدالشکل شد!‌ روشی که ۳۰سال بعد «فیدل کاسترو» و نیروهایش هم از آن استفاده کردند.

میرزا کوچک خان، از نظر اخلاقی آدم شریف و پاکی بود. او به مشروب لب نمی‌زد و به همین دلیل با یکی از یاران نزدیکش به نام احسان‌‌الله خان دوستدار، دچار مشکل شد، چون او هم مشروب می‌خورد و هم تریاک می‌کشید!

« میرزاکوچک» پیشنهادروس راردکرد

روس‌ها بارها به میرزا پیشنهاد کردند به این کشور برود و با امتیازات خوبی که‌ به او می‌دهند، زندگی کند اما او هرگز هویت خود را نادیده نگرفت و تا پای جان مبارزه کرد. خارجی‌ها در کتاب‌هایی که درباره میرزا نوشته‌اند از او به عنوان ایرانی و انقلابی شرافتمند یاد کرده‌اند که یکی از آنها ژنرال دنسترویل انگلیسی بوده که گفته است او از ناموس، جان و مال مردم ایران دفاع می‌کرد./آذر ۱۳۹۶تابناک بنقل ازجام جم.بااندکی اصلاحات

استقبال فیدل کاسترو از بیانات امام خامنه‌ای در هراره

توضیح نگارنده-پیراسته فر:فیدل کاسترو متولد۱۹۲۶میلادی(۱۳۰۵شمسی) ازسال ۱۹۵۶میلادی(۱۳۳۵شمسی)مبارزات خودرا با گروهی ۸۱ نفره آغازکرد،از ۱۹۵۹ تا ۱۹۷۶ میلادی به عنوان نخست‌وزیر کوبا و از از ۱۹۷۶ تا ۲۰۰۸ میلادی به‌عنوان رییس‌جمهور-رهبر-کشورکوبابود ودر۶ آذر ۱۳۹۵درگذشت.