امام خمینی:حرکت کردیم طرف کویت ، به مرز کویت که رسیدیم، مأمورگفت: شما نمیتوانید بروید کویت،از همین جا که آمدید باید برگردید.
ما بنایمان بر این بود که از کویت بعد از۲سه روزی که با آقایان ملاقات میکنیم برویم به« سوریه» و آنجا یک اقامت طولانی بکنیم، لکن خداوند تقدیر کرده بود که باید راه، چیز دیگر باشد.
ماجرای اخراج امام خمینی ازعراق و سرگردانی درمرز«کویت-عراق»چراکشور فرانسه بعنوان مقصد انتخاب شد؟
امام خمینی ۱۴مهر۱۳۵۷وارد«پاریس»شد.
اولین اقامتگاه امام خمینی (منطقه کشان) حومه پاریس اقامت داشتند و۲روزبعدبه دهکده «نوفل لوشاتو»رفتند(۱۱۶روز)
۱۲بهمن۱۳۵۷واردکشورایران شد.
امام خمینی:«من برای دفاع از وطنم تبعید شدم»
اقامتگاه های امام دردوران تبعید:یازده ماه ترکیه+۱۳سال عراق+۴ماه فرانسه
چه کسی هماهنگی هارا درپاریس کرد وامام خمینی-روزاول-منزل چه کسی اقامت کرد،..همراهان امام خمینی ازنجف تامرزکویت چه کسانی بودند،چه کسی درکویت هماهنگ کننده بود(دعوتنانه راچه کسی فرستاده بود)چراکویت ازتصمیم خود-مبنی برپذیرش امام خمینی-منصرف شد…چندنفردرسفربه پاریس همراه امام خمینی بودند..چراامام خمینی تغییراقامت داد.
نقش پررنگ «دکترابراهیم یزدی» که به دعوت «حجت الاسلام دعایی» ازآلمان خودش را به نجف رساندوتاپاریس امامراهمراهی کرد.
خاطرات همسرامام خمینی وهمراهان امام خمینی ونیزگزارش ساواک راخواهیدخواند.
ابراهیم یزدی (نوفل لوشاتو)درکنارامام خمینی
در مهرماه ۱۳۵۷ فشارهای دولت بعث بر امام خمینی بیشتر شد و بسیاری از فعالیتهای ایشان از سوی دولت عراق ممنوع شد. این محدودیت ایشان را به فکر هجرت به دیگر کشورها انداخت. ایشان پس از مشورت با برخی از نزدیکان سوریه را به عنوان مقصد انتخاب کردند و تصمیم گرفتند که از طریق کویت به سوریه بروند.
مسئول هماهنگی بارسانه های خارجی درنوفل لوشاتو(دکترابراهیم یزدی)
سیده زهرا، سیده فریده و سیده صدیقه مصطفوی خمینی.
شب دوازدهم مهر۱۳۵۷ همه خانواده آیتالله نزد او بودند. فریده نیز از ایران به دیدن پدر و مادرش آمده بود. به درخواست پدر آمده بود. آیتالله میخواست در نبود او، یکی از دخترها کنار همسرش باشد. تا ساعت ۱۲ شب بیدار بودند؛ ساکت و بیحرف.
خدیجه ثقفی (همسر امام خمینی) در کنار (دخترش)خانم زهرا مصطفوی
آقای خمینی به وقت همیشه سر بر بالین گذاشته، ساعت دو بامداد بیدار شد. برنامههای شبانه او در آن صبح هجرت، دستنخورده ماند. وضو گرفت. به نماز شب ایستاد. دعاهای وارده را زمزمه کرد. قرآن خواند. بقیه خانواده، جز بچهها، با او بیدار شده بودند. خواب هر شب خود را در آن ساعت بریده بودند تا سفر پدر و پسر خانواده را تدارک کنند. احمد از خانه بیرون شد تا همراهان را خبر کند. همه آنان را در کوچه پسکوچههای نجف یافت. نخوابیده بودند و یا خود را ساعتی، با دلهره به خواب زده بودند.
امام خمینی دیشب پس از دوازده روز خانهنشینی در اعتراض به جلوگیری از فعالیتهای سیاسیاش، به زیارت مرقد امام علی علیهالسلام رفته بود.
ولابد بسان همه زیارتهای پانزده سالهاش، سه ساعت گذشته از اذان مغرب، پس از ایستادن بر سر قبر«شیخ مرتضی انصاری»(ورودی باب القبله حرم حضرت علی-نجف-متوفی ۱۲۸۱) و خواندن فاتحه، رو به قبله، پنجه در ضریح، زیارت امینالله را زمزمه کرده بود و سپس نشسته بر زمین زیارت جامعه کبیره را خوانده و پس از برپاداشتن دو رکعت نماز به خانه بازگشته بود. «مردم خیال میکردند که حصر برداشته شده و امام آزاد شده. عرب و عجم ریختند دست امام را میبوسیدند. عبای امام را میبوسیدند و خوشحال بودند.»
«بانو قدس ایران» (خدیجه ثقفی)می گوید: در ساعات مانده به حرکت آقا «من سفره سفر تهیه میکردم. نان، پنیر، گردو و کوکو. امام با یکییکی خداحافظی کرد. به من که رسید نگاه عمیقی کرد و گفت: به خدا سپردمت. چیزی نیست. نمیشود از خواست خدا سرپیچی کرد. اینها میخواهند مرا به تسلیم بکشند، ولی دعا کنید که راهمان را درست برویم. از زیر قرآن ردش کردم و به دنبال او هم احمد رفت.»
در همان تاریکی هوا، امام و همراهانش، با دو خودرو نجف را به سمت مرز کویت ترک کردند. خودروهای دیگری که آنها را همراهی میکردند و در هر شهر جابهجا میشدند از آن سازمان امنیت عراق بود.
سازمان امنیت عراق:«آیتالله با چه مجوز و مدرکی به کویت وارد میشد!؟»
۳ روز پیش، «سید مهدی مهری»(پسرِ حاج سید عباس مهری) نماینده آیتالله در کویت، از «اداره جوازات»(گذرنامه) آن کشور دعوتنامهای به اسم «روحالله مصطفوی» گرفته بود که به منزله روادید بود.
معاون وزیر کشور کویت گفته است که «آیت الله حاج عباس مهری»، روحانی و مغازهدار، دعوتنامهای به نام «حاج سید روحالله خزروقی» و همراهان تهیه کرده و به تایید وزارت امور خارجه کویت رسانیده و به عراق فرستاده است.
مقامات کویتی تا ظهر روز ۱۲ مهر از همه ماجرا دور بودند.
«سفیر ایران در کویت»(رضاقاسمی) آن ساعت، موضوع را به آگاهی کویتیها رساند. خبر که به گوش امیر کویت رسید «دستور دادند که از ورود خمینی به کویت جلوگیری نمایند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«رضا قاسمی» ازسال ۱۳۵۴– تا ۱۳۵۷ سفیرایران درکویت بود+معاون سابق بخش خلیج فارس وزارت خارجه ایران.
اولین سفیرایران ،بعدازانقلاب اسلامی «علی شمس اردکانی»بود خرداد ۱۳۵۸ تا
حجت الاسلام اسماعیل فردوسی پور:آن روز، سیزدهم مهر ۱۳۵۷، پس از نماز صبح، سید احمد از پدرش پرسید که چه کنیم؟ آیتالله گفت که قصد ما رفتن به سوریه است. «گفتم اگر راه ندادند؛ اگر آنها هم برخوردی مثل کویت کردند، بعد کجا؟» صلاح بر این دیده شد به کشوری بروند که ویزای ورود نخواهد؛ بدون شرط آنان را بپذیرد تا ازآنجا برای رفتن به سوریه مهیا شوند. «فرانسه را پیشنهاد دادم… امام پذیرفتند. خوابیدم.»
جون یکی ازگزینه ها« فرانسه»بود ،به آقای «حسن حبیبی» آماده باش داده بودیم.
دیدار سید محمد خاتمی )رئیسجمهور) و هیات دولت با آیتالله خامنهای، رهبر انقلاب در هفتم شهریور ۱۳۷۹. دکتر محمدرضا عارف و مرحوم دکتر حسن حبیبی، معاون اول رئیسجمهور
«دکترحسن حبیبی »گفت: چه کنم؟ گفتم: تا ورودمان به آنجا از تلفن فاصله نگیر.»
ماموران عراقی، امام و همراهان او را به هتل دارالسلام بردند، آن شب، امام زیارت امامان مدفون در کاظمین(پسروپدرامام رضا) را از دست نداد. ساعت هفت صبح روز جمعه، چهاردهم مهر ۱۳۵۷، به فرودگاه بغداد آمدند. «موقعی که خمینی را به فرودگاه بغداد آورده بودند
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:تبعیدهای امام خمینی
۱۳آبان۱۳۴۳–تیعیدامام خمینی به ترکیه(بورسا)۱۱ ماه
۱۳مهر۱۳۴۴تبعیدازترکیه به عراق(نجف)۱۳سال
۱۲مهر۱۳۵۷تبعید-اخراج-ازنجف به کویت(ممانعت ازورودامام خمینی)
کویت اجازه حضوربه خاکش رانداد،بناچارامام چندساعت بعدبه عراق(بصره)برگشت وروزبعد۱۳مهر۵۷ازطریق فرودگاه بغدادبه فرانسه(پاریس)عزیمت کردند.
«کویت» اجازه حضوربه خاکش رانداد،بناچارامام چندساعت بعدبه عراق(بصره)برگشت وروزبعد۱۳مهر۵۷ازطریق «فرودگاه بغداد»به «فرانسه»عزیمت کردند.
تدبیرازما(بنده)تقدیرازخدا
امام خمینی ۶اسفند۱۳۵۷:عازم حرکت(مقصد کشورکویت) شدم و آمدم به ــ البته تحت مراقبت دولت عراق ــ آمدم به سرحد کویت و در سرحد کویت هم همان فشاری که در آنجا بر دولت عراق بود بر دولت کویت هم بود. و آنها حتی اجازۀ اینکه ما عبور کنیم از این طرف شهر به آن طرف شهر هم ندادند. و من گلهای از هیچ کس ندارم؛ چون آنها ملتزم بودند بهواسطۀ قراردادهایشان عمل کنند. و من نه از دولت عراق نه از دولت کویت گلایهای ندارم. لکن خدای تبارک و تعالی تقدیری فرموده بود و «ما غافل بودیم».امام خمینی:
تقدیراینگونه بود
امام خمینی:ما بنایمان بر این بود که از کویت بعد از دو ــ سه روزی که با آقایان ملاقات میکنیم برویم به سوریه، و آنجا یک اقامت طولانی بکنیم،
تقدیرچیزدیگری بود(رزق درپاریس)کتاب مبین.
تقدیراینگونه بود
امام خمینی درادامه گفتند:لکن خداوند تقدیر کرده بود که باید راه، چیز دیگر باشد. و «ما نمیدانستیم که این تقدیر به کجا منتهی میشود»
امام خمینی:از آنجا برگشتیم به «بصره» و از آنجا هم به بغداد ما را بردند. و من ملاحظه کردم که ما اگر هر جا برویم از این دُوَل(کشورهای) اسلامی همین مطلب است، به همین جهت تصمیم گرفتیم ــ بدون هیچ فکر سابق ــ که ما میرویم به« فرانسه» در عین حالی که مایل نبودم از دوَل اسلامی خارج بشوم لکن خداوند تقدیر کرده بود که مسائل در آنجا بهطور وسیع در همه جای دنیا پخش بشود./
سخنرانی امام خمینی در جمع هیئت کویتی ها
۲۷۰ نفر از علاقهمندان انقلاب اسلامی در کویت بامدیریت امام جمعه کویت(حجت الاسلام سیدعباس مُهری)به دیدارامام خمینی آمده بودند.
۱۰مهر۱۳۵٨امام خمینی:حرکت کردیم طرف کویت و به سرحد کویت که رسیدیم، بعد از یک چند دقیقهای... آن مأمور و گفت که نه، شما نمیتوانید بروید کویت.
من گفتم به او بگویید که خوب، ما میرویم از اینجا به فرودگاه، از آنجا میرویم.
امام خمینی: از همانجا(مرزکویت)برگشتیم ما به عراق و شب بصره بودیم، و فردایش به بغداد. من در بصره بنا بر این گذاشتم که نروم به سایر بلاد اسلامی، برای اینکه احتمال همین معنا را در آنجاها میدادم. «بنا گذاشتیم برویم فرانسه» و بعد، در همانجا هم ــ حالا بصره بود یا بغداد یادم نیست ــ که یک اعلامیهای باز من نوشتم خطاب به ملت ایران، و وضع رفتنمان، کیفیت رفتنمان را برایشان گفتم.
کشورفرانسه دربرنامه سفرنبود.
امام خمینی:ما هیچ بنا نداشتیم که به پاریس برویم. امامسائلی بود که هیچ ارادۀ ما در آن دخالت نداشت. هرچه بود، و تا حالا هرچه هست و از اول هرچه بود با ارادۀ خدا بود.۱۰مهر۱۳۵٨اماخمینی-هیئت دولت
دکترابراهیم یزدی-سمت راست(عینکی)کت وشلوارکرم رنگ.
۱۴مهر۱۳۵۷وارد«پاریس»شد.
۲روزبعد(۱۶مهر)به حومه پاریس(نوفل لوشاتو)منتقل شد.
۱۲بهمن۱۳۵۷واردکشورایران شد.
۱۰روز(دهه فجر)هنوزتفاله های شاه -بختیار-حکومت متزلزلی داشتند.
۲۲بهمن حکومت شاه به زانودرآمد وحکومت بدست عاشقان خمینی درآمد.پیروزی انقلاب
ساعت۲۲:۲۳ شنبه ۱۳خرداد۱۳۶۸(٢٨ شوال ١۴٠٩)روح خدا به خدا پیوست.
دولت عراق به امام خمینی پیغام داده بودند،درصورتی می توانیددر«نجف»اقامت داشته باشید که فعالیت سیاسی نداشته باشد ودرغیراینصورت بایدخاک عراق راترک کنید.
«حجتالاسلام اسماعیل فردوسیپور» از همراهان امام خمینی در مرز کویت در کتاب خاطراتش میگوید: در مسیری که به طرف مرز عراق میرفتیم مامورین« امنالعام »ما را تا نزدیکیهای بصره بدرقه کردند. از آنجا به بعد ما را تحویل مامورین «امنالعام بصره» دادند که آنها مراقبت میکردند. از قضایایی که در بین راه اتفاق افتاد، صبحانه خوردن امام بود که خیلی جالب بود. امام فرمود: برویم در این بیایان بنشینیم و صبحانه بخوریم. سفرهای و پنیری و مغز گردو و فلاکس چایی داشتیم، آنجا یک پتو انداختند و امام نشستند. صبحانه خیلی ساده و معمولی صرف شد و بعد امام وضو گرفتند. ما هم با یک دوربین کوچک، عکس آن منظره را گرفته ایم که بسیار جالب بود.
وضوگرفتن امام خمینی-مرز کویت-عراق
امام خمینی وهمراهان ،درحالیکه «مأموران امنیتی عراق»ازدور مراقب اوضاع بودند، نزدیکی بصره، در سایه قهوهخانهای متروکه،توقف کردند، صبحانه خورد. نزدیک ظهر به شهر زبیر رسیدند و از آنجا راهی مرز کویت شدند. امام خمینی در« زبیر» وضو گرفت(نیم ساعت مانده به اذان ظهر). میخواست نماز ظهر و عصر را به امام اهل سنت مسجد آن محل اقتدا کند، اما همراهان گفتند بهتراست برویم مرز (عراق- کویت)تا در آن فاصلهای که گذرنامهها آماده و مُهر میشود، نماز را هم آنجا بخوانیم. امام هم موافقت کردند.
حجت الاسلام علی اکبرمحتشمی پور
نماز را در مرز صفوان خواندند و از آنجا خود را به مرز عبدلی رساندند. گذرنامههایی که در «مرز صفوان» مهر خروج خورده بود، در «مرز عبدلی» مهر ورود خورد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:همراهان امام خمینی:ابراهیم یزدی،حج اسلام(سیداحمدآقا، فردوسیپور، املایی)،مهدی مهری(فرزندسیدعباس) ، ویک کویتی بودند که با۲ماشین می رفتند.
آقای «دکترابراهیم یزدی» می گوید:حجت الاسلام دعایی بمن زنگ زده بود که خودت را به نجف برسان،سهشنبه ۱۱ مهر ماه ساعت ۸ صبح با اولین هواپیما از کلن به پاریس رفتم و از همان فرودگاه با اولین هواپیما عصر آن روز به بغداد رفتم،یکسره با یک سواری دربست کرایه و با دادن ۱۱ دینار عراقی به طرف نجف حرکت کردم. حدود ساعت یک بعد از نیمه شب وارد نجف شدم،یک ماشین پلیس سر کوچه و دو نفر شخصی توی کوچه ایستاده بودند،مراموردبازجویی قراردادند وگفتند«ورودبه منزل خمینی ممنوع»ومراتحویل یک مسافرخانچی دادند واما من با انعام رهایی یافتم-بعدازاستراحت کوتاه،نمازرابه حرم رفتم .
«آیت الله محمدفاضل استرآبادی»(متوفی۶ آذر ۱۳۹۵،سن۸۱سالگی) را که از روحانیان جوان و فعال حوزه علمیه نجف بود، دیدم که به نماز مشغول است. همدیگر را میشناختیم در کنارش به نماز ایستادم. او وقتی سلام نمازش را داد در حالی که من هنوز مشغول نماز بودم در گوشم گفت که بعد از نماز منتظر او باشم، موضوع مهم است. بعد با عجله از حرم خارج شد.
آقای فاضل:من تازه سلام نمازم را داده بودم و میخواستم زیارتنامه را شروع کنم که فاضل مجددا آمد و خواست که فورا همراه او بروم، گفت «آقا منتظرند.»
در حالی که شگفتزده شده بودم با سرعت همراه وی از حرم خارج شدم و به طرف منزل آقا رفتیمدیدم ایشان نیز در آستانه آماده حرکت هستند و منتظر رسیدن ما بودند. بعد از سلام و علیک گرم و صمیمانه باامام خمینی، در حالی که با هم به طرف یکی از ماشینهای سواری میرفتیم، توضیح دادند که آماده حرکت به سوی کویت و خروج از عراق هستند و من بسیار به موقع رسیدهام.
آقای دعایی(حجت الاسلام سیدمحمودعایی) نقل کرد که وقتی «آقای فاضل »خبر مرا به ایشان(امام خمینی) داده بود، گفته بودند این از الطاف غیبی است. از من خواستند در همان ماشین بنز سوار شوم. آقای خمینی و حاج احمد آقا در صندلی عقب ماشین نشستند، من هم در صندلی جلو کنار راننده نشستم.
«راننده ی آقای مهدی مهری» از ایرانیان مقیم کویت بود که این سفررا برادرش تدارک دیده و از کویت برای آقای خمینی دعوتنامه فرستاده بود.
«همراهان امام خمینی درمرز کویت»: عبارت بودند از حجج اسلام:سیدمحمود دعایی،محمدحسین املایی، سیدعلی اکبرمحتشمی، اسماعیل فردوسیپور، ناصری، فاضل، سراج، متقی ودکترابراهیم یزدی.
حدود ساعت ۱۰ صبح به محلی به نام «ناصریه» که بین نجف و بصره قرار دارد رسیدیم. در ناصریه برای صرف صبحانه توقف مختصری داشتیم. در بیابان، در پناه یک دیوار خرابه، سفرهای پهن کردند و صبحانهای که شامل نان و پنیر و انگوربود.
نگارنده(پیراسته فر):درمرزصفوان بعضی ازهمران به نجف برگشتند، ازقبل ،فقط قصدهمراهی«مشایعت» تاسرمرزراداشتند.
«صفوان» تنها معبر مرزی میان کویت و عراق است.
در گزارش ۲۴ مهرماه ۱۳۵۷ به سفارت شاهنشاهی ایران در بغداد آمده: «آیتالله [خمینی] در اواخر رمضان حس کرده بودند که دولت عراق مصمم است فعالیتهای ایشان را محدود سازد تصمیم گرفتند خاک عراق را ترک کنند و وکیل ایشان در کویت، آقای سیدعباس مهری که اهل علم است، دعوتنامهای برای ایشان تنظیم کرد و توسط پسر خود سیدمهدی مهری، تاجر مقیم کویت، برای آقای خمینی ارسال داشت.
تقدیرسفرفرانسه بود
والبته ادامه این ماجراموجب شدکه دولت کویت ایشان رابهمراه چندنفرازایرانیان مقیم کویت رااخراج کند
شش ماه بعد و در مهرماه ۱۳۵۸، امام خمینی طی حکمی، «حجتالاسلام سیدعباس مهری» را به «امامت جمعه شیعیان کویت» منصوب کردند. حکم امام اما با اخراج مهری از کویت و بازگشت او به ایران به نتیجه نرسید و منتفی شد. فعالیتهای سیدعباس مهری در کویت هزینه زیادی داشت و شیخ کویت فرمان تبعید او را صادر کرده بود. به همین علت بود که «حجتالاسلام سیدعباس مهری» به ایران بازگشت. سرانجام آیتالله سیدعباس مهری پس از ۷۵ سال مبارزه و تبلیغ، در روز ۲۶ بهمنماه سال ۱۳۶۶ در تهران از دنیا رفت و در قم بخاک سپرده شد
چراامام خمینی عراق راترک کرد؟
«هدایت الله بهبودی» درکتاب«الف لام خمینی»می نویسد:در «صفوان» ارادتمندانی که برای مشایعت آمده بودند، بیتابی خود گریه می کردند.
امام خمینی که این اوضاع را دیدگفت:عراق گفت می توانی بمانی بشرطی که فعالیت سیاسی نکنی.
«عزیزان من چرا ناراحت هستید؟ چرا بیتابی میکنید؟ وظیفه ما عمل به تکلیف است. در هر جا که باشیم باید به کارمان که مبارزه است ادامه بدهیم و عمل به وظیفه کنیم. شما هم باید انجام وظیفه کنید. من از طرف دولت عراق مجبور و مخیر شدم بین اینکه در نجف بمانم و به بحث و درس مشغول باشم و کار سیاسی نکنم و یا اگر میخواهم کار سیاسی انجام بدهم از عراق بروم.
من شقّ دوم را انتخاب کردم. من برای انجام وظیفه از نجف خارج میشوم و میروم،
من ازعراق میروم تا فریاد مظلومیت ملتی که همه چیزش را حتی فرزندانش را در راه اسلام داده است به دنیا برسانم .
و شما هم وظیفه خودتان را در هر کجا که هستید انجام بدهید. الآن که خانواده و زن و فرزندان شما در اینجا هستند، در نجف بمانید. من در هر کجا که مستقر شدم شما میتوانید بعداً آنجا بیایید و به من ملحق شوید.»
آقای دکتریزدی درخاطراتش می نویسد:برادران مهری کویتی ایرانیتبار هستند که سالیان دراز است که ساکن کویتاند و تابعیت کویتی دارند و برای سفرشان از گذرنامه کویتی استفاده میکردند. بر طبق مقررات کویت، خارجیان غیرعربی که بخواهند به کویت سفر کنند برای گرفتن ویزا میباید از طرف موسسات یا اتباع کویتی دعوت رسمی بشوند. اگر دعوتنامه مورد قبول مقامات امنیتی کویت قرار گیرد ویزای ورود به کویت داده خواهد شد. آقای احمدمهری ، از آقای خمینی دعوت کرده بود و از آن طریق ویزای ورود برای ایشان گرفته بود. منتها نه به نام «خمینی» بلکه به نام «روحالله – مصطفی». به هر حال آقای مهری چگونگی تهیه ویزای ورود به کویت را برای آقای خمینی چنین شرح داد که درخواست ایشان برای ویزای ورود به کویت به نام «روحالله – مصطفی» بود (نام مرحوم پدر آقای خمینی« مصطفی» بوده است)، و برای حاج احمد آقا درخواست به نام «احمد روحالله» بوده است.
مقامات امنیت کویت متوجه نشدندکه «روح الله مصطفوی»همان «خمینی»است! بنابراین موقع ورود به مرز کویت، از همراهان، به غیرازمن و «حجت الاسلام املایی» بقیه ویزای ورود به کویت را داشتند.
بعدازفهمیدن اسم«مصطفوی»که همان خمینی است، مشکلات شروع شد!
حتی ماموران کویتی ابتدا «مُهر ورود» را بر پاسپورت آنهایی که ویزای کویت را داشتند زدند، اما بعد از آنکه مهر ورود به کویت بر روی پاسپورتهای ما زده شد(وقتی فهمیدندمسافر«خمینی»است) در پس دادن پاسپورتها تعلل میکنندوساعتهادرآن هوای گرم معطل شدیم.
«حجت الاسلام محمدحسین املایی»
حدود ساعت ۵ بعدازظهر رئیس گمرک آمد. مردی حدود ۵۰ سال سن با قیافه سوخته عربی و با لباسهای کویتی، کوتاهقد و چاق بود. بعد از مدتی صحب با صراحت گفت که شما نمیتوانید وارد کویت بشوید. و این دستور از جانب شخص «امیرکویت» است. بحث ما با او بیفایده بود. تهدید و تطمیع هم اثری نداشت. اما چون امام اظهار کرده بودند که دیگر حاضر نیستند به نجف برگردند، میخواستیم که به یک ترتیبی از راه کویت خارج شویم، لذا به او پیشنهاد شد که با توجه به دستورات دولت کویت دیگر قصد ماندن در کویت را نداریم، اما اجازه بدهید که ما یکسره از مرز به فرودگاه کویت و از آنجا با اولین هواپیما که از کویت پرواز میکند، به هر کجا که باشد برویم. ولی آن را قبول نکرد،حتی گفتیم ،ما را تحت نظر ماموران خودتان به فرودگاه ببرید. باز قبول نکرد.
به هر حال بعد از حدود ۵ ساعت توقف در مرز کویت بالاجبار به سوی مرز عراق برگشتیم. در مرز عراق مشاهده شد که ماموران امنیتی و گمرکی عراق آماده و منتظر ما بودند. این امر نشان میداد که میان ماموران امنیتی دو کشور در مرز تبادل اطلاعات میشود.
بعد از ورود مجدد به شهر مرزی «صفوان» ابتدا ما را به اتاق رئیس گمرک شهر راهنمایی کردند. در آنجا مطلع شدیم که نه امکان ورود به کویت را داشتیم و نه امکان بازگشت به عراق را.
حدود سه – چهار ساعتی در دفتر رئیس گمرک صفوان ما همچنان منتظر نشستیم. بالاخره حوالی ساعت ۷ بعدازظهر ما را از اتاق رئیس دفتر گمرک به ساختمان دیگری(سازمان امنیت عراق) هدایت کردند.
حدود ساعت ۱۱ شب آمدند، مسئول کل ساواک عراق در منطقه، که مرکز آن در بصره بود، به صفوان آمد. گفتند: بغداد دستور داده است که امام خمینی و همراهانشان که از نجف با ایشان بودهاند به بصره برده شوند، من وآقای مهری باید همان شب به کویت برگردد.
امام خمینی اعتراض کردند که فلانی-یزدی- از همراهان من و مورد وثوق من و مهمان من است و وقتی من به او ابراز اعتماد کردم شما چه حقی دارید به بهانه امنیت من مانع همراهی او با من بشوید!.
اول مأموران استخبارات می خواستند امام وهمراهان راباماشین خودشان به بصره ببرند که بعدازتندی امام خمینی ، با ماشین آقای مهری به «بصره» رفتند.
به این ترتیب آقای خمینی و همراهان حدود ساعت ۱۱:۳۰ شب به طرف بصره حرکت کردند(مهری هم به کویت برگشت) و من ماندم .
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:امام خمینی-باهمراهان-ازبصره به فرودگاه بغدادمنتقل شدند وازبغدادبه پاریس پروازکردند.
همسرامام خمینی( قدس ایران):در ساعات مانده به حرکت آقا «من سفره سفر تهیه میکردم. نان، پنیر، گردو و کوکو. امام با یکییکی خداحافظی کرد. به من که رسید نگاه عمیقی کرد و گفت: به خدا سپردمت. چیزی نیست. نمیشود از خواست خدا سرپیچی کرد. اینها میخواهند مرا به تسلیم بکشند، ولی دعا کنید که راهمان را درست برویم. از زیر قرآن ردش کردم و به دنبال او هم احمد رفت.»
در همان تاریکی هوا، امام و همراهانش، با دو خودرو نجف را به سمت مرز کویت ترک کردند. خودروهای دیگری که آنها را همراهی میکردند و در هر شهر جابهجا میشدند از آن سازمان امنیت عراق بود.
سه روز قبل ازحرکت بسوی کویت، «سید احمد مهری»(پسر حاج سید عباس مهری)«نماینده آیتالله در کویت» از اداره جوازات آن کشور دعوتنامهای به اسم «روحالله مصطفوی» گرفته بود که به منزله «روادید»(ویزا) بود. معاون وزیر کشور کویت گفته است که «حاج عباس مهری»(روحانی و مغازهدار) دعوتنامهای به نام «حاج سید روحالله خزروقی» و همراهان تهیه کرده و به تأیید وزارت امور خارجه کویت رسانیده و به عراق فرستاده است.
همسرامام:«احمد» در بغداد پیامی به ایران فرستاد. از این پیام چنین برمیآید که گزینه رفتن به «سوریه» از بغداد، منتفی نبوده است. ناشناسی ضمن تماس با «شهابالدین اشراقی»(دامادامام خمینی) از قول فرزند خمینی (احمد) اظهار میدارد آقا حالشان خوب است و چون قصد عزیمت به سوریه را داشته و بلیت هواپیما نبود و از طرفی حاضر نیستند در بغداد توقف نمایند، امکان دارد فردا عازم فرانسه گردند.» و پیغامی نیز به فرانسه داد.
آنسوی تلفن «حسن حبیبی»(معاون هاشمی رفسنجانی) بود.
حسن حبیبی وهاشمی رفسنجانی
دکتر حبیبی گفت: چه کنم؟ گفتم: تا ورودمان به آنجا از تلفن فاصله نگیر.»
مأموران عراقی، امام و همراهان او را به هتل دارالسلام بردند، آن شب، آیتالله زیارت امامان مدفون در کاظمین را از دست نداد. ساعت هفت صبح روز جمعه، چهاردهم مهر ۱۳۵۷، به فرودگاه بغداد آمدند.
هواپیما ساعت ۱۶:۵۰ به وقت تهران در فرودگاه اورلی پاریس به زمین نشست.
ابراهیم یزدی برای اینکه حضور ناگهانی چهار عمامه بهسر، هنگام فرود از هواپیما و ورود به تالار تشریفات و انتظار جلب توجه نکندپیشنهاددادکه بافاصله حرکت کنند.
امام پیاده شد، با اندکی فاصله سید احمد و با فاصلهای فردوسی پور و املایی.
در طبقه دوم جمبوجت غیر از آیتالله، چهار همراهش و سه مأمور عراقی مراقب، کس دیگری نبود.
ابراهیم یزدی با ترفند سید احمد از هواپیما پیاده شده، به تالار فرودگاه ژنو رفته بود و با حسن حبیبی تماس گرفته بود.
اولین اقامتگاه امام خمینی درپاریس؟
«دکترصادق قطبزاده» پیش از نشستن هواپیما در پاریس با مراجعه به پلیس خواسته بود چند مأمور برای محافظت از آیتالله در اختیارش بگذارند، پنج پلیس را با او روانه کرده بودند.
«ابوالحسن بنیصدر» خانه «احمد غضنفرپور »که ۳خوابه بودو در طبقه چهارم آپارتمان(منطقه کاشن-پاریس) قرارداشت را مناسب اقامت دیده بود.
امام وارد پاریس میشوند، و در منزلى که با عجله در منطقه" کشان "پاریس در نظر گرفته شده بود، مستقر شدند.
حضورمردم وازدحام،اعتراض همسایگان موجب تغییراقامت شد
به مجرد اطلاع دانشجویان ایرانى از حضور امام، آنها مشتاقانه خود را به آن منزل"محله کشان" رساندند و این امر باعث مزاحمت براى همسایگان شد و آنها به پلیس شکایت کردند و وقتى پلیس براى رفع مزاحمت آمد، تازه متوجه حضور امام در پاریس شد!
حضرت امام سریعا براى رفع مزاحمت، به منزلى که در روستایى در حومه پاریس، بنام نوفل لوشاتو و در تملک یکى از ایرانیان بود منتقل شدند.
«دکتراحمدغضنفر پور »و همسرش(سودابه سدیفی)پذیرفتند که به خانه بنیصدر،در آن نزدیکی، رفته، منزلشان را در اختیار امام خمینی و همراهانش بگذارند.
پانزدهم مهر ۱۳۵۷ را در همان منزل بودند.امارفتوآمدها ارادتمندان(دیدار امام ). همسایهها به زحمت افتاده بودند، شکایت به پلیس شکایت کرده بود. فردای آن روز، شانزدهم مهر، امام می گویداینجا مناسب نیست. جای دیگری پیدا کنید.
«مهدی عسکری»از ایرانیان ساکن فرانسه گفت که همسر فرانسویاش خانهای در ۳۵ کیلومتری جنوب غربی پاریس در منطقهای به نام «نوفللوشاتو »دارد. بیایید، ببینید، اگر پسندیدید در اختیار شما باشد. امام به همراه حاج احمدآقا وحجت الاسلام محمدحسین املایی با عسکری همراه شدند. رفتند و دیدند و پسندیدند.
این خانه ۲ طبقه ۲ در، با یک باغچه کوچک و درخت سیبی در میان، کهنه نشان میداد. دو اتاق در طبقه همکف با یک دستشویی و حمام و یک اتاق ۲۴ متری و دو انباری یا اتاقک و آشپزخانه در طبقه دوم بود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:قسمتی ازاین مجموعه بااستفاده ازمنبع خبرگزاری فارس (خرداد۱۳۹۷)می باشد،ضمناً درمنابع مأخوذه،اصلاحاتی(حذف واضافات ویاتلفیقی از۲خاطره) هم انجام داده ام.
دراینجابدنیست یک گریزی به علت (اولین) تبعیدامام خمینی ازکشورایران، داشته باشیم:
امام خمینی:«من برای دفاع از وطنم تبعید شدم»
یازده ماه ترکیه+۱۳سال عراق+۴ماه فرانسه
تصویب لایحه کاپیتولاسیون به وسیله مجلسین فرمایشی سنا و شورا (دولت قوام) واعتراض امام خمینی به این قانون که مستشاران امریکایی هرجنایتی درایران بکنند،ایران حق بازداشت و محاکمه آنهاراندارد.
فرازهایی از سخنرانی ایشان چنین بود: «دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد، ملت ایران را از سگهای آمریکایی پستتر کردند. اگر چنانچه کسی یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست از او میکنند؛ اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست میکنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام ایران را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد».
در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ امام خمینی توسط مأموران حکومت شاه بازداشت و پس از انتقال از قم به تهران، به ترکیه تبعید شدند. امام ۹ روز پیش از تبعید، در مراسمی که به مناسبت میلاد حضرت زهرا (س) در منزلشان برگزار شد، با ایراد نطقی، جنایات و مفاسد کاپیتولاسیون را تشریح کردند. امام در سپیده دم ۱۳آبان توسط یک گروه از مأموران ساواک به سرپرستی سرهنگ مولوی ـ رئیس ساواک تهران ـ بازداشت شدند.
امامخمینی را مستقیم به فرودگاه بردند و سوار بر هواپیمای نظامی ۱۳۰ـ C کردند که از قبل «به فرمان مطاع شاهانه» مقرر بود از تهران به ترکیه پرواز کند. هواپیمای نظامی حامل رهبر نهضت مردم مسلمان ایران ساعت ۸ صبح از فرودگاه تهران به مقصد ترکیه پرواز کرد. اولین کلام امامخمینی خطاب به افسر مأمور، سرهنگ افضلی این بود: «من برای دفاع از وطنم تبعید شدم».
هواپیما پس از سه ساعت و نیم در فرودگاهی در ۳۵ کیلومتری آنکارا به زمین نشست. یک مأمور ترک امامخمینی و افسر همراه را به «هتل بلوار پالاس، طبقه چهارم، اتاق ۵۱۴ که قبلاً آماده شده بود» برد و فردا از آنجا به یکی از محلات آنکارا در طبقه هشتم منتقل شدند.
پس از تبعید امامخمینی کاردار سفارت آمریکا طی پیامی به آمریکا اظهار خوشحالی کرد و نوشت: «سرانجام ما توانستیم از شر آن پیرمرد… که چوب لای چرخ ما میگذاشت راحت شویم. کله گنده محلی دستور اخراج او را داده بود. در حال حاضر او در یکی از هتلهای درجه ۲ ترکیه اقامت دارد»./بنقل ازمورخ اسنادانقلاب اسلامی(روحالله حسینیان)
تبعیدسید مصطفی خمینی ۲ماه بعد از تبعیدامام خمینی
پس از تبعید امام خمینی، حاج آقا مصطفی بعد از ۵۷ روز که در زندان قزل قلعه زندانی بود، سرهنگ مولوی با ایشان ملاقات میکند و پیشنهاد میدهد در صورتیکه بخواهد میتواند به ترکیه رفته و از امام خمینی دیدن نماید. مرحوم حاج آقا مصطفی با نگرانیهائی که از سر نوشت پدر داشت پیشنهاد را پذیرفت و سرهنگ مولوی هم دستور صدور گذرنامه را داد و به حاج آقا مصطفی تاکید کرد که طوری وارد قم شود که سر و صدا ایجاد نکند، ایشان پس از ورود به قم و ملاقات با اساتید و فضلای حوزه علمیه و مشاوره و تبادل نظر با آنان در مورد مسافرت خویش به ترکیه به این نتیجه رسید که این مسافرت طبق خواست رژیم است و رژیم میخواهد ایشان را با پای خود و بیسر و صدا تبعید نماید لذا از مسافرت بکلی انصراف داد. سرهنگ مولوی تلفنی با حاج آقا مصطفی تماس گرفت و با لحن بیادبانهای به انصراف ایشان اعتراض مینماید. ساعتی از مکالمه تلفنی سرهنگ مولوی با حاج آقا مصطفی نگذشته بود که یکی از مامورین عالی رتبه ساواک وارد قم شده و به ملاقات حاج آقا مصطفی میرود و کوشش فراوان مینماید تا ایشان را به مسافرت به ترکیه ترغیب نماید، ولی هر چه کوشش میکند کمتر به نتیجه میرسد، لذا مایوس برمی گردد.
سرانجام در روز ۲۹ شعبان ۱۳۸۴ (۱۳دی ۱۳۴۳)سرهنگ بدیعی رئیس ساواک قم همراه با عدهای از مامورین خود ساعت ۲ بعدازظهر که رفت و آمد در خیابانهای قم کمتر صورت میگرفت وارد خانه حاج آقا مصطفی میشود و ایشان را پس از انتقال به تهران، مستقیم به ترکیه تبعید میکنند./بنقل ازسایت جماران.
انعکاس خبر تبعید حضرت امام رحمه الله به ترکیه و دستگیری حاج آقا مصطفی رحمه الله ، قم، مشهد و تهران را به حالت تعطیل درآورد و در بسیاری از شهرها تظاهرات به راه افتاد. تظاهرات و تعطیل و اعتصاب در برخی از شهرستانها تا سی روز ادامه یافت و سیل تلگراف ها و پیام ها و اعلامیه ها در حمایت از رهبر نهضت اسلامی ایران و اعتراض به تبعید ایشان، به سوی تهران و ترکیه سرازیر گردید. در اکثر شهرها نیز مراسم نمازجماعت به عنوان اعتراض به تبعید غیرقانونی امام رحمه الله تعطیل شد و ائمه جماعات و وعاظ از رفتن به مساجد خودداری نمودند.
امام خمینی درمرزکویت
امام خمینی:من وظیفه ام است، تکلیفم است اگر فرودگاه به فرودگاه بروم و روی کشتی ها هم باشم مبارزه ام را با رژیم شاه رها نمی کنم.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:مطلبی دررابطه به ماجرای خروج امام خمینی ازعراق وسرگردانی ایشان درمرزکویت و نهایتاً عزیمت به فرانسه درسایت جماران بود که خیلی درهم وبرهم (محاوره ای)بودکه توانستم مقدارازآن راویرایش کنم که میخوانید:
« آیت الله سیدرضا برقعی مدرس»(متولد۱۳۲۷ قم-متوفی ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ) در کتاب خاطرات خود هجرت امام از عراق را چنین روایت می کند:
«احمد آقا خمینی»یکی دو روز پس از ملاقات آقای دعایی با «سعدون شاکر»(وزیرکشورعراق) ما را جمع کردند و گفتند: رفقا می خواهم صحبتی با هم داشته باشیم.
در منزل «حجت الاسلام اسماعیل فردوسی پور» جمع شدیم. احمد آقا گفتند: «حقیقت این است که امام تصمیم گرفته اند از عراق بروند.»
وی ادامه داد: تا کویت می رویم و از آن جا ببینیم خدا چه می خواد و نظر آقا (امام خمینی)کجاست؟
آیا شرایط فراهم می شود که مثلا به سوریه برویم، یا جای دیگر برویم؟ خلاصه گفتند تا کویتش قطعی است. از همه ما خواستند فعلا با کسی صحبت نکنیم تا فضا مشوش نشود. فقط در جریان باشید که چنین برنامه ای هست. بعد هم از جانب امام از حاضران سوال کردند برای رفتن به کویت بهتر است با هواپیما برویم یا زمینی؟
با توجه به ذهنیتی که داشتیم و حساسیت ها و خطرات احتمالی گفتیم بهتر است زمینی بروید. در آن جلسه من بودم و آقایان سیف الله قاسم پور، سید محمد سجادی، فاضل فردوسی، روحانی،
(محمدرضاناصری)«آیت الله محمد رضا ناصری یزدی»، «محمدحسین املایی» و«محمدرضا رحمت». البته آقای دعایی از جمع و گروه ما به دنبال تدارک کارها بود و در آن جلسه حضور نداشت. بنا شد کسانی که می خواهند در معیت حضرت امام تا مرز ایشان را همراهی کنند، آماده باشند تا در زمان تعیین شده به سمت کویت حرکت کنیم.
آقای دعایی هم که دنبال تهیه خروجی ویزا رفته بود به واسطه زبر و زرنگی و آشنایی و رفاقتی که با ماموران آن جا داشت، با شوخی و هدیه دادن پسته و آجیل، آن مامور را وادار می کند که به صورت اورژانسی ویزای چند نفر از جمله حضرت امام را آماده و مهر و امضا کند. آقای دعایی ضمن کمک به او در آوردن پرونده ها با شوخی با مامور مذکور برای سرگرم کردن و خنداندن او و پرت شدن حواسش و تعجیل و تسریع در آماده سازی ویزاها، موجبات صدور بی دردسر و سریع و کم هزینه (منظور دردسرهای اداری و امنیتی است) ویزای امام و همراهان را فراهم می کند.
ترفندحجت الاسلام دعایی
آقای دعایی گفت: «چند مُشت پسته داخل جیبشان(مأموران گذرنامه عراق) ریختم تا مشغول شوند و بعد پرونده ها را با کمک هم آوردیم و با شوخی هایی که می کردم حواسشان را پرت کردم و بعد صفحات را هم خودم می آوردم که مامور مهر کردن صفحات، نبیند مال چه کسی یا چه کسانی است و می گفتم تو فقط تند تند(گذرنامه ها را) مُهر بزن.»
آیت الله محمدرضا برقعی مدرس در کتاب خاطرات خود هجرت امام از عراق نوشت: آقای دعایی با این ماموران خیلی صمیمی بودند و آن ها به او اعتماد داشتند به همین جهت آن مامور حتی به عکس صاحبان این گذرنامه ها هم نگاه نکرده بود.
ویژگی این ویزاها این بود که قابلیت بازگشت را برای صاحب گذرنامه به عراق داشت و اصطلاحا آن را «سمه العوده» می گفتند. یعنی با خصوصیت و امکان اجازه بازگشت به عراق.
در واقع هم به منزله خروج بود و هم اجازه بازگشت داشت. در کویت هم « آیت الله سید عباس مهری» ویزایی را با عنوان سید روح الله مصطفوی برای حضرت امام گرفته بودند. پس از آماده شدن و تحویل ویزاها، حاج احمد آقا به ما گفتند آماده باشید که فردا صبح بعد از اقامه نماز صبح حرکت می کنیم.
«حجت الاسلام دعایی» و «حجت الاسلام رحمت» هر کدام ماشینی داشتند و« آقایان مُهری»(پدروفرزندان) که از کویت آمده بودند، هم یک ماشین آورده بودند. در آن موقع برای کویتی ها تردد بین کویت و عراق ویزا نمی خواست. خلاصه از جلو درب حرم سوار ماشین ها شدیم و حرکت کردیم.
من با ماشین« آقای رحمت »(حجت الاسلام محمدرضا رحمت)به همراه سه نفر دیگر از سر کوچه امام سوار شدیم. البته در بین راه آقایان مهری ماشین خود را عوض کردند و حضرت امام نیمی از راه را با یک ماشین و بقیه را با ماشینی دیگر طی کردند و این به لحاظ رعایت جهات ایمنی بود تا مساله ای پیش نیاید. کسانی که بنا بود همراه امام به کویت بروند، آقای فردوسی پور و آقای املایی و حاج احمد آقا بودند که ویزای کویت را داشتند. بقیه بنا بود تا لب مرز برویم و آن ها را بدرقه کنیم و برگردیم.
اطلاع به مسئولین عراق
روز قبل از حرکت، حضرت امام از آقای دعایی می پرسند: این ها در جریان رفتن ما از عراق هستند؟
آقای دعایی در جواب می گوید: نه خیر، در جریان نیستند. من وقتی ویزا گرفتم این ها اصلا متوجه نشدند که ویزا را برای شما و همراهانتان می گیرم. حال به هر نحو شما دستور بفرمایید عمل می کنیم. امام دستور فرمودند که به عراقی ها اعلام کنید که فردا صبح عازم هستیم. وقتی به آن ها اعلام شد، خودشان را رساندند و آماده با یک ماشین سواری و دو ماشین وانت که رویش تیربار یا دوشکا نصب است، جهت مراقبت از امام و همراهانش آمده بودند. صبح ماشین ها حرکت کردند. ابتدا ماشین امام که به هرماه حاج احمد آقا در ماشین برادران مهری بود به رانندگی یکی از مهری ها به راه افتاد و سپس ماشین های نیروهای دولتی و پشت سر آن ها که سه ماشین بودیم، حرکت کردیم. جالب بود که در مسیر حرکت ما به سمت مرز کویت هیچ ماشینی از هر دو طرف دیده نمی شد گویا می خواستند به صورت صد در صد خاطرشان از بابت امنیت امام و همراهانش آسوده باشد. لذا جاده را قرق کرده بودند.
پس از طی مسافتی متوجه شدیم ماموران پلیس ماشین ها را نگه می دارند و به کنار جاده هدایت می کنند تا پس از عبور ما به آن ها اجازه تردد بدهند. و ماشین های پشت جاده هدایت می کنند تا پس از عبور ما به آن ها اجازه تردد بدهند. و ماشین های پشت سر را هم اجازه سرعت و سبقت نمی دادند تا ماشین امام به مرز برسد. در بین راه برای آن که امام و همراهان هم رفع خستگی کنند و هم صبحانه ای میل کنند، در نزدیکی های دیوانیه نگه داشتیم و آبی به سر و صورتمان زدیم.
آیت الله سید محمدرضا برقعی مدرس:امام در آن جا برای آن که دست و صورت خود را بشویند، عبای خودشان را به من دادند تا برایشان نگه دارم که عکسش هم اینک موجود است که من با عبای امام در دست در کنار امام که در حال وضو گرفتن و شستن دست و صورت هستند، ایستاده ام.
خلاصه سفره ای انداختیم و جهت صرف صبحانه دور هم نشستیم. در این جا آقای سید جعفر کریمی و مرحوم آقای سید عباس خاتم هم همراه ما بودند، گرچه در آن جلسه قبلی در نجف حضور نداشتند منتها بعدا آن ها هم در جریان قرار گرفتند و در این سفر همراه ما شدند. اما آقای رضوانی در دفتر مانده بودند.
به هر تقدیر،
مشغول صرف صبحانه بودیم که دو نفر به ما ملحق شدند: آقایان فاضل فردوسی پور و دکتر ابراهیم یزدی. آقای «دکترابراهیم یزدی» شب آمده بود نجف تا با امام دیدار داشته باشد اما چون دیر هنگام بوده با خود می گوید: الآن دیر وقت است و دیدار موجب اذیت حضرت امام می شود. می گذاریم صبح به دیدار ایشان می رویم.
لذا به حرم مشرف می شود. در حرم آقای فاضل فردوسی را می بیند. به وی می گوید: من از اروپا آمده ام که خبر از اوضاع و احوال برای دوستان ببرم. من می خواهم با امام دیداری داشته باشم و ببینم امام در چه شرایطی است؟ می خواهند در ادامه روند انقلاب چه کار کنند؟ وظیفه ما چیست و ما باید آن جا چه کار کنیم/
آقای فاضل فردوسی هم می گوید: فعلا آن چه که قطعی است این است که حضرت امام فردا صبح بعد از نماز صبح قرار است از عراق خارج شود و با ایشان قرار می گذارد تا فردا صبح به حرم بیاید و در آن جا امام را ببینند. اما صبح تا این دو نفر همدیگر را پیدا کنند امام و همراهان حرکت کرده بودند و و آن ها هم بالاجبار خودشان به صورت انفرادی به دنبال ما روانه می شوند و اگر برای صرف صبحانه توقف نمی کردیم باز معلوم نبود ماموران اجازه بدهند این ها دنبال ما بیایند و ما را پیدا کنند.
به هر حال این دو نفر هم به جمع ملحق شدند. پس از صبحانه راهی شدیم. کاروان ما از داخل شهرها نمی رفت بلکه از کمربندی می رفت تا کمتر جلب توجه کند. ساعت یازده به بصره رسیدیم. کنار شهر بصره، مدفن زبیر قرار دارد. صحن و سرایی درد و اهل سنت برای آن مکان احترام قائلند و به آن جا جهت زیارت می آیند. در آن جا ماموران ما را به عنوان این که آقا می خواهند تجدید وضو کنند، در مسجدی خلوت نگه داشتند.
پس از تجدید وضو حضرت امام پرسیدند ساعت چقدر است؟ عرض شد یک ساعت به ظهر مانده است. فرمودند: پس نایستیم. چون که بمانیم باید با این ها نماز بخوانیم و شاید ماموران هم خوششان نیاید که الآن توقف کنیم، و لذا بهتر است حرکت کنیم وجای دیگری نماز می خوانیم. خلاصه حرکت کردیم و نماز ظهر و عصر را در مرز کویت و عراق خواندیم. خلاصه حرکت کردیم و نماز ظهر و عصر را در مرز کویت و عراق خواندیم. پس از نماز، آن هایی که بنا بود به همراه امام بروند یعنی آقایان فردوسی پور، املایی، دعایی و دو ماشینی که برادران مهری از کویت آورده بودند،
آن پس از خداحافظی و صحبت های همراه با طمانینه و ملاطفت حضرت امام، از مرز گذشتند و به طرف کویت راهی شدند. ایشان در صحبت های خودشان می فرمودند: همان طور که برای شما سخت است از هم جدا شویم، من هم برایم سخت است ولی بالاخره وظیفه است و چاره ای نیست.
ما باید به وظیفه مان عمل کنیم. در اولین فرصتی که من در جایی مستقر شوم ان شاء الله شما هم آن جا خواهید آمد و با هم خواهیم بود. هجرت امام به کویت موجب احساس آرامش ما بود، زیرا ایشان در عراق جانشان در خطر بود و با هجرت به کویت در واقع از این منطقه پر خطر خارج می شدند و این برای امام و ما مغتنم بود. پس از روانه شدند ماشین ها، ما مقداری صبر کردیم تا مطمئن شویم آن ها از مرز کویت وارد آن کشور شده اند و مشکلی برای آن ها به وجود نمی آید. پس از اطمینان از این که آن ها به سلامت از مرز کویت عبور کرده و وارد کویت شده اند، ما نیز بازگشتیم به نجف و نماز مغرب و عشا را در نجف و بیت امام خواندیم.
عدم اجازه ورود به کویت
پس از اقامه نماز در بیت امام به بیت«آیت الله سید عبدالهادی شیرازی» رفتم. من هر شب به بیت ایشان سر می زدم.
در آن جا مرحوم« سی
BBCگزارش خروج امام خمینی را داد
در آن جا مرحوم« سیدمهدی اخوان مرعشی» از من پرسید: چه خبر از اوضاع و احوال؟ من اظهار بی اطلاعی کردم.
«سیدمهدی اخوان مرعشی» و«سیدکاظم اخوان مرعشی»(برادران دوقلو)
ایشان گفت: من الآن از بی بی سی(BBC) شنیدم:« امام خمینی از عراق رفته اند ولی کویتی ها راه نداده اند و ایشان دو مرتبه به عراق بازگشته اند».آیت الله سید محمدرضا برقعی مدرس:گفتم خبر ندارم، واقعا هم خبر نداشتم. و لذا برگشتم منزل و با آقای رضوانی تماس گرفتم و گفتم: جریان چیست؟ آیا این خبر صحت دارد؟ ایشان گفتند بله حاج احمد آقا تماس گرفت و گفت: ما وقتی به مرز کویت رسیدیم گذرنامه ها را دادیم و ماموران آن جا یکی یکی از گذرنامه ها را نگاه کردند تا رسید به نام امام، مقداری نگاه کردند و بعد پرسید:
ایشان «سید الخمینی هستند؟»
گفتیم: بله. ایشان حضرت امام هستند. گفتند: پس تشریف داشته باشید.
نشستیم در سالن و آن ها شروع کردند به تماس گرفتن با این جا و آن جا و کسب تکلیف از مقامات. مدتی معطل شدیم، دیدیم خبری نیست.
آقای «سید عباس مهری »هم که به مرز آمده بود، به آن ها می گوید: آقا موضوع چیست؟
این ها از مسئولان مربوطه کویت برای ورود به کویت ویزا گرفته اند، دعوت نامه دارند. چرا معطلشان می کنید؟ گفتند: آقا دست ما نیست.
آقای مهری هم می گوید: تماس بگیرید تا تکلیف ما روشن شود. خلاصه پس از معطلی فروان و تماس های مکرر و پی در پی به ما گفتند متاسفانه مقامات امنیتی اجازه ورود به حضرت امام نمی دهند، حضرت امام فرمودند: به آن ها بگویید ما برای اقامت وارد کویت نمی شویم. ما را بفرستید فرودگاه برای هر جا پرواز بود، به آن جا می رویم. در پاسخ گفتند: ما اصلا نمی توانیم به ایشان اجازه ورود به کشور را حتی به صورت ترانزیت بدهیم.
همراهان امام به آن مامور می گویند: ما از عراق خروجی زده ایم و آمده ایم بیرون. حالا دو مرتبه چگونه بازگردیم؟
آن مامور هم گفت: هماهنگی شده و به آن ها اطلاع داده شده است که شما برمی گردید و آن ها در مرز منتظر شما هستند.
به هر تقدیر حضرت امام و همراهان ایشان به مرز عراق برمی گردند و مشاهده می کنند که همان ماموران امنیتی منتظر حضرت امام هستند. مهر ورود را می زنند و وارد خاک عراق می شوند. یکی از مقامات امنیتی می گوید: ما انتظار چنین برخوردی را داشتیم. بالاخره این ها کشورهای مرتجع عرب هستند و تحت سیطره و نفوذ شاه ایران می باشند. برگردید به عراق؛ بیت خودتان؛ این جا منزل شماست. ما که نمی خواهیم شما در عراق نباشید، فقط می خواهیم ضوابط و مقرراتی که مورد خواست مسئولان رده بالای کشور است، از جانب شما رعایت شود. حضرت امام در پاسخ فرموده بودند ما یک شب در جایی، هتلی، مسافرخانه ای می مانیم و شب را استراحت می کنیم بعد عراق را ترک می کنیم. حضرت امام با ماموران عراقی مستقیما و مشافها صحبت نمی کردند بلکه به آقای دعایی و حاج احمد آقا می گفتند و آن ها به عراقی ها منتقل می کردند.
خلاصه از مرز حرکت می کنند و به بصره می رسند. در آن جا هتل یا مسافرخانه ای به نام «فندق شط العرب »بود که جای مناسبی بود. شب را در آن جا می مانند. در آن هتل یا مسافرخانه، افراد حاضر مشورت کرده و با هم صحبت و مذاکره می کنند که حالا چه کار کنیم؟
برخی پیشنهاد دادند که با هواپیما به سوریه برویم ولی عده ای دیگر می گفتند از همین جا مستقیما برویم پاریس. سفر به این دو کشور (سوریه و فرانسه) ویزا نمی خواست. کسانی که پیشنهاد فرانسه و پاریس را داده بودند، معتقد بودند سوریه هم مانند کویت است. زیر سلطه و سیطره ایران و حکومت پهلوی است. به همین دلیل ممکن است آن ها هم با اشاره حکومت ایران برخورد نامناسبی با امام بکنند و صلاح نیست به آن جا برویم و باید مستقیما به فرانسه برویم. حال از آن جا تصمیم می گیریم. حضرت امام هم همین را تائید می کنند و می فرمایند: این جوری بهتر است.
شب را در آن هتل یا مسافرخانه بودند و مقرر می گردد که فردا صبح با هواپیما بیایند به فرودگاه بغداد و برای پاریس بلیط هواپیما بگیرند. صبح وقتی به فرودگاه بغداد می رسند، ابتدا در هتلی در نزدیکی های فرودگاه مستقر می شوند. ماموران می پرسند: شما برنامه تان چیست؟ و چه کار می خواهید بکنید؟
سفربه پاریس با پروازعراقی
اگر با پرواز عراقی بخواهید به پاریس بروید امنیت شما تا پاریس با ماست اما اگر با «ایرفرانس» بخواهید پرواز کنید، نهایتا تا پای هواپیما امنیت جان شما با ماست و در خدمتیم اما بقیه راه را ما ضامن نیستیم.
لازم به ذکر است که تمام این مذاکرات و گفت و گوها در کمال ادب و متانت برگزار می شود. وقتی این مطلب به اطلاع امام می رسد، امام می فرمایند: ما با پرواز عراقی می رویم، بلیط را با پرواز عراقی بگیرید. پس از تهیه بلیط و تائید شدن آن، ماموران عراقی به همراهان امام گفته بودند ما به دلیل آن که برخی مسافران را نمی شناختیم به دلیل رعایت جهات امنیتی، بلیط آن ها را کنسل کردیم و هواپیماهای دیگری را برایشان رزرو کردیم تا خطرات سفر برای حضرت امام به صفر برسد. البته ما بعدا شنیدیم که علی الظاهر برخی توطئه کرده بودند که با معطل کردن امام در مرز کویت و نیز هنگام بازگشت ایشان از مرز کویت به مرز عراق، طی یک برنامه آدم ربایی توسط هلی کوپتر ایشان را بربایند. اما مقامات عراقی نپذیرفته بودند و در این قضیه هم نگران همین مطلب بودند. لذا بلیط کسانی را که نمی شناختند کنسل کرده بودند تا امنتیت جان امام در این سفر به طور کامل تامین شود.
عراق خطاب به امام خمینی:شمارادوست داریم حضرت آیت الله! ولی درصورتی که فعالیت سیاسی نداشته باشی! « آیت الله سیدرضا برقعی مدرس»:
« آیت الله سیدرضا برقعی مدرس»نوشت: در پای پله های هواپیما در فرودگاه بغداد که امام می خواستند سوار هواپیما شوند و عراق را ترک کنند، ماموران عراقی به ایشان گفته بودند این جا خانه دوم شماست، کشور دوم شماست. حق میهمانی بر ما دارید. ما دوست داریم در این جا بمانید. مقامات همه دلشان می خواهد بمانید. ولی در مساله فعالیت های سیاسی، دولت عراق با دولت ایران پیمان عدم اجازه فعالیت مخالفان سیاسی در خاکشان را امضا کرده اند.
حضرت امام در پاسخ فرموده بودند: نه. من وظیفه ام است، تکلیفم است و آن جمله معروف که اگر فرودگاه به فرودگاه بروم و روی کشتی ها هم باشم مبارزه ام را با رژیم شاه رها نمی کنم.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:خاطرات شاهدی که درمرزکویت عبای امام خمینی دردستش بود،ضمنا دراین گزارش اصلاحاتی انجام داده ام وافزودن تصاویر.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:دکترابرهیم یزدی درمرزکویت(هنگام خروج ازعراق-که فردایش عازم فرانسه شد)درکنارام خمینی بود.
«آیت الله محمدرضا برقعی مدرس »در کتاب خاطرات خود هجرت امام از عراق را چنین روایت می کند:
«احمد آقاخمینی» یکی دو روز پس از ملاقات آقای دعایی با «سعدون شاکر»(مسئول امنیتی عراق) ما را جمع کردند و گفتند: رفقا می خواهم صحبتی با هم داشته باشیم. در منزل آقای فردوسی پور جمع شدیم. احمد آقا گفتند: حقیقت این است که امام تصمیم گرفته اند از عراق بروند. تا کویت می رویم و از آن جا ببینیم خدا چه می خواد و نظر آقا کجاست؟ آیا شرایط فراهم می شود که مثلا به سوریه برویم، یا جای دیگر برویم؟
خلاصه گفتند تا کویتش قطعی است. از همه ما خواستند فعلا با کسی صحبت نکنیم تا فضا مشوش نشود. فقط در جریان باشید که چنین برنامه ای هست. بعد هم از جانب امام از حاضران سوال کردند برای رفتن به کویت بهتر است با هواپیما برویم یا زمینی؟ با توجه به ذهنیتی که داشتیم و حساسیت ها و خطرات احتمالی گفتیم بهتر است زمینی بروید.
«سید رضا برقعی مدرس »گفت: در آن جلسه من بودم و آقایان قاسم پور، سجادی، فاضل فردوسی، روحانی، ناصری، مرحوم املایی و «رحمت»(آیت الله محمدرضا رحمت). البته آقای دعایی از جمع و گروه ما به دنبال تدارک کارها بود و در آن جلسه حضور نداشت. بنا شد کسانی که می خواهند در معیت حضرت امام تا مرز ایشان را همراهی کنند، آماده باشند تا در زمان تعیین شده به سمت کویت حرکت کنیم.
آقای دعایی هم که دنبال تهیه خروجی ویزا رفته بود به واسطه زبر و زرنگی و آشنایی و رفاقتی که با ماموران آن جا داشت، با شوخی و هدیه دادن پسته و آجیل، آن مامور را وادار می کند که به صورت اورژانسی ویزای چند نفر از جمله حضرت امام را آماده و مهر و امضا کند.
آقای دعایی ضمن کمک به او در آوردن پرونده ها با شوخی با مامور مذکور برای سرگرم کردن و خنداندن او و پرت شدن حواسش و تعجیل و تسریع در آماده سازی ویزاها، موجبات صدور بی دردسر و سریع و کم هزینه (منظور دردسرهای اداری و امنیتی است) ویزای امام و همراهان را فراهم می کند.
آقای دعایی گفت: چند مشت پسته داخل جیبشان ریختم تا مشغول شوند و بعد پرونده ها را با کمک هم آوردیم و با شوخی هایی که می کردم حواسشان را پرت کردم و بعد صفحات را هم خودم می آوردم که مامور مهر کردن صفحات، نبیند مال چه کسی یا چه کسانی است و می گفتم تو فقط تند تند مهر بزن. آقای«حجت الاسلام سیدمحمود دعایی »با این ماموران خیلی صمیمی بودند و آن ها به او اعتماد داشتند به همین جهت آن مامور حتی به عکس صاحبان این گذرنامه ها هم نگاه نکرده بود.
ویژگی این ویزاها این بود که قابلیت بازگشت را برای صاحب گذرنامه به عراق داشت و اصطلاحا آن را «سمه العوده» می گفتند. یعنی با خصوصیت و امکان اجازه بازگشت به عراق. در واقع هم به منزله خروج بود و هم اجازه بازگشت داشت. در کویت هم مرحوم« آیت الله سید عباس مهری» ویزایی را با عنوان سید روح الله مصطفوی برای حضرت امام گرفته بودند. پس از آماده شدن و تحویل ویزاها، حاج احمد آقا به ما گفتند آماده باشید که فردا صبح بعد از اقامه نماز صبح حرکت می کنیم.
حجت الاسلام محمدرضارحمت وحجت الاسلام محمدعلی رحمانی
آقای دعایی و «آیت الله محمدرضا رحمت»هر کدام ماشینی داشتند و آقایان مهری که از کویت آمده بودند، هم یک ماشین آورده بودند. در آن موقع برای کویتی ها تردد بین کویت و عراق ویزا نمی خواست. خلاصه از جلو درب حرم سوار ماشین ها شدیم و حرکت کردیم. من با ماشین آقای رحمت به همراه سه نفر دیگر از سر کوچه امام سوار شدیم،کسانی که بنا بود همراه امام به کویت بروند، آقای فردوسی پور و آقای املایی و حاج احمد آقا بودند که ویزای کویت را داشتند. بقیه بنا بود تا لب مرز برویم و آن ها را بدرقه کنیم و برگردیم.
در بین راه برای آن که امام و همراهان هم رفع خستگی کنند و هم صبحانه ای میل کنند، در نزدیکی های « دیوانیه» نگه داشتیم و آبی به سر و صورتمان زدیم.
«عبای امام خمینی» دردستان «آیت الله سید محمدرضا برقعی مدرس»
آیت الله محمدرضا برقعی مدرس گفت: امام خمینی در آن جا(مرزکویت) برای آن که دست و صورت خود را بشویند، عبای خودشان را به من دادند تا برایشان نگه دارم که عکسش هم اینک موجود است که من با عبای امام در دست در کنار امام که در حال وضو گرفتن و شستن دست و صورت هستند، ایستاده ام.
خلاصه سفره ای انداختیم و جهت صرف صبحانه دور هم نشستیم. در این جا آقای سید جعفر کریمی و مرحوم آقای «سید عباس خاتم» هم همراه ما بودند.
مشغول صرف صبحانه بودیم آقایان «حجت الاسلام فاضل فردوسی» و« دکتر ابراهیم یزدی» به ما ملحق شدند: آقای یزدی شب(ازاروپا) آمده بود نجف تا با امام دیدار داشته باشد اما چون دیر وقت بودگفت که صبح به دیدار ایشان می رویم. لذا به حرم مشرف می شود.
دکترابراهیم یزدی در حرم امیرالمؤمنین «حجت الاسلام فاضل فردوسی»را می بیند. به وی می گوید: من از اروپا آمده ام که خبر از اوضاع و احوال برای دوستان ببرم.
سیدرضابرقعی می گویدصبح باهم برویم به امام ملحق شویم،به هر حال این دو نفر هم به جمع ملحق شدند. پس از صبحانه راهی شدیم. کاروان ما از داخل شهرها نمی رفت بلکه از کمربندی می رفت تا کمتر جلب توجه کند. ساعت یازده به «بصره» رسیدیم. کنار شهر بصره، مدفن «زبیر» قرار دارد. صحن و سرایی درد و اهل سنت برای آن مکان احترام قائلند و به آن جا جهت زیارت می آیند.
در آن جا ماموران ما را به عنوان این که امام خمینی می خواهند تجدید وضو کنند، در مسجدی خلوت نگه داشتند.
پس از تجدید وضو حضرت امام پرسیدند ساعت چقدر است؟
عرض شد یک ساعت به ظهر مانده است. فرمودند: پس نایستیم. چون که بمانیم باید با این ها نماز بخوانیم و شاید ماموران هم خوششان نیاید که الآن توقف کنیم، و لذا بهتر است حرکت کنیم وجای دیگری نماز می خوانیم وحرکت کردیم و نماز ظهر و عصر را در مرز کویت و عراق خواندیم.
عدم اجازه ورود به کویت
اما کویتی ها «امام خمینی»رااجازه ورودبه خاکشان را ندادند و ایشان دو مرتبه به عراق بازگشته اند.
حاج احمد آقاگفت: ما وقتی به مرز کویت رسیدیم گذرنامه ها را دادیم و ماموران آن جا یکی یکی از گذرنامه ها را نگاه کردند تا رسید به نام امام، مقداری نگاه کردند و بعد پرسید: ایشان «سید الخمینی»(آقای خمینی) هستند؟
گفتیم: بله. ایشان حضرت امام هستند. گفتند: پس تشریف داشته باشید. نشستیم در سالن و آن ها شروع کردند به تماس گرفتن با این جا و آن جا و کسب تکلیف از مقامات. مدتی معطل شدیم، دیدیم خبری نیست.
آقای«آیت الله سید عباس مهری» هم که به مرز آمده بود، به آن ها می گوید: آقا موضوع چیست؟ این ها از مسئولان مربوطه کویت برای ورود به کویت ویزا گرفته اند، دعوت نامه دارند. چرا معطلشان می کنید؟
مرزبانان کویت گفتند: آقا دست ما نیست.
آقای مهری هم می گوید: تماس بگیرید تا تکلیف ما روشن شود.
خلاصه پس از معطلی فروان و تماس های مکرر و پی در پی به ما گفتند متاسفانه مقامات امنیتی اجازه ورود به حضرت امام نمی دهند.
امام خمینی:ماقصداقامت درکویت رانداریم،میخواهیم ازآنجاعبورکنیم(بعداز۲هفته)به سوریه برویم.
حضرت امام گفتند: به آن ها بگویید ما برای اقامت وارد کویت نمی شویم. ما را بفرستید فرودگاه برای هر جا پرواز بود، به آن جا می رویم.
کویتی هادر پاسخ گفتند: ما اصلا نمی توانیم به ایشان اجازه ورود به کشور را حتی به صورت ترانزیت بدهیم.
همراهان امام به آن مامور می گویند: ما از عراق خروجی زده ایم و آمده ایم بیرون. حالا دو مرتبه چگونه بازگردیم؟
آن مامور هم گفت: هماهنگی شده و به آن ها اطلاع داده شده است که شما برمی گردید و آن ها در مرز منتظر شما هستند.
به هر تقدیر حضرت امام و همراهان ایشان به مرز عراق برمی گردند و مشاهده می کنند که همان ماموران امنیتی منتظر حضرت امام هستند
حضرت امام گفتند ما یک شب در جایی، هتلی، مسافرخانه ای می مانیم و شب را استراحت می کنیم بعد عراق را ترک می کنیم البته امام با ماموران عراقی مستقیما صحبت نمی کردند بلکه به آقای دعایی(حجت الاسلام سیدمحمودعایی) و حاج احمد آقا می گفتند و آن ها به عراقی ها منتقل می کردند.
خلاصه از مرز حرکت می کنند و به بصره می رسند. در آن جا هتل یا مسافرخانه ای به نام «فندق شط العرب» بود که جای مناسبی بود. شب را در آن جا می مانند. در آن هتل یا مسافرخانه، افراد حاضر مشورت کرده و با هم صحبت و مذاکره می کنند که حالا چه کار کنیم؟
سوریه یافرانسه
«آیت الله سید محمدرضا برقعی مدرس»:برخی پیشنهاد دادند که با هواپیما به سوریه برویم ولی عده ای دیگر می گفتند از همین جا مستقیما برویم پاریس. سفر به این دو کشور (سوریه و فرانسه) ویزا نمی خواست.
کسانی که پیشنهاد فرانسه و پاریس را داده بودند، معتقد بودند سوریه هم مانند کویت است. زیر سلطه و سیطره ایران و حکومت پهلوی است. به همین دلیل ممکن است آن ها هم با اشاره حکومت ایران برخورد نامناسبی با امام بکنند و صلاح نیست به آن جا برویم و باید مستقیما به فرانسه برویم. حال از آن جا تصمیم می گیریم.
سفربه فرانسه راامام خمینی تأییدکرد
حضرت امام هم همین را تائید می کنند و می فرمایند: این جوری بهتر است.
شب را در آن هتل یا مسافرخانه بودند و مقرر می گردد که فردا صبح با هواپیما بیایند به فرودگاه بغداد و برای پاریس بلیط هواپیما بگیرند.
صبح وقتی به فرودگاه بغداد می رسند، ابتدا در هتلی در نزدیکی های فرودگاه مستقر می شوند. ماموران می پرسند: شما برنامه تان چیست؟ و چه کار می خواهید بکنید؟ اگر با پرواز عراقی بخواهید به پاریس بروید امنیت شما تا پاریس با ماست اما اگر با «ایرفرانس» بخواهید پرواز کنید، نهایتا تا پای هواپیما امنیت جان شما با ماست و در خدمتیم اما بقیه راه را ما ضامن نیستیم.
پاریس به پروازعراقی
وقتی این مطلب به اطلاع امام می رسد، امام می فرمایند: ما با پرواز عراقی می رویم، بلیط را با پرواز عراقی بگیرید. پس از تهیه بلیط و تائید شدن آن، ماموران عراقی به همراهان امام گفته بودند ما به دلیل آن که برخی مسافران را نمی شناختیم به دلیل رعایت جهات امنیتی، بلیط آن ها را کنسل کردیم و هواپیماهای دیگری را برایشان «رزرو» کردیم تا خطرات سفر برای حضرت امام به صفر برسد.مأموران عراق به امام خمینی درهنگام ترک بغداد:اینجا(عراق)خانه شماست
جالب است که در پای پله های هواپیما در فرودگاه بغداد که امام می خواستند سوار هواپیما شوند و عراق را ترک کنند، ماموران عراقی به ایشان گفته بودند «اینجا خانه دوم شماست»(عراق کشور دوم شماست.) حق میهمانی بر ما دارید. ما دوست داریم در این جا بمانید.
سیدرضا برقعی مدرس:مقامات همه دلشان می خواهد بمانید. ولی در مساله فعالیت های سیاسی، دولت عراق با دولت ایران پیمان عدم اجازه فعالیت مخالفان سیاسی در خاکشان را امضا کرده اند(توافقنامه الجزایر)
حضرت امام گفتند: نه. من وظیفه ام است، تکلیفم است و آن جمله معروف که اگر فرودگاه به فرودگاه بروم و روی کشتی ها هم باشم مبارزه ام را با رژیم شاه رها نمی کنم./پایان خاطرات حاج آقاسیدمحمد رضا برقعی مدرس (متوفی ۱۵ اسفند ۱۳۹۴)
خاطرات امام خمینی از مرزکویت(راه ندادن کویت به کشورش)
امام خمینی(۸ ماه بعدازپیروزی انقلاب): حرکت کردیم طرف کویت و به سرحد کویت که رسیدیم، بعد از یک چند دقیقهای... آن مأمور و گفت که نه، شما نمیتوانید بروید کویت. من گفتم به او بگویید که خوب، ما میرویم از اینجا به فرودگاه، از آنجا میرویم. گفت خیر، شما از همین جا که آمدید از همین جا باید برگردید. از همانجا برگشتیم ما به عراق و شب بصره بودیم، و فردایش به بغداد. من در بصره بنا بر این گذاشتم که نروم به سایر بلاد اسلامی، برای اینکه احتمال همین معنا را در آنجاها میدادم. بنا گذاشتیم برویم فرانسه و بعد، در همانجا هم ــ حالا بصره بود یا بغداد یادم نیست ــ که یک اعلامیهای باز من نوشتم خطاب به ملت ایران، و وضع رفتنمان، کیفیت رفتنمان را برایشان گفتم. ما هیچ بنا نداشتیم که به پاریس برویم. مسائلی بود که هیچ ارادۀ ما در آن دخالت نداشت. هرچه بود، و تا حالا هرچه هست و از اول هرچه بود با ارادۀ خدا بود .
امام خمینی(یک ماه بعدازپیروزی انقلاب): ما بنایمان بر این بود که از کویت بعد از دو ــ سه روزی که با آقایان ملاقات میکنیم برویم به سوریه، و آنجا یک اقامت طولانی بکنیم.
لکن خداوند تقدیر کرده بود که باید راه، چیز دیگر باشد. و ما نمیدانستیم که این تقدیر به کجا منتهی میشود. از آنجا برگشتیم به بصره؛ و از آنجا هم به بغداد ما را بردند. و من ملاحظه کردم که ما اگر هر جا برویم از این دوَل اسلامی همین مطلب است، به همین جهت تصمیم گرفتیم ــ بدون هیچ فکر سابق ــ که ما میرویم به فرانسه. در عین حالی که مایل نبودم از دوَل اسلامی خارج بشوم لکن خداوند تقدیر کرده بود که مسائل در آنجا بهطور وسیع در همه جای دنیا پخش بشود/ یکشنبه ، ۰۶ اسفند ۱۳۵۷