پیراسته فر

خبری تحلیلی

پیراسته فر

خبری تحلیلی

زندگینامه میرزاکوچک جنگلی ۲۰سال(سرمیرزا) جداازبدن

تولدمیرزا کوچک خان: سال ۱۲۵۷

قیام(آغاز نهضت جنگل): سال ۱۲۹۳

شهادت میرزاکوچک :۱۱ آذر ۱۳۰۰

عمرنهضت جنگل: ۷ سال

زندگینامه میرزاکوچک(سربریده میرزاکوچک)بعداز۲۰سال به تن ملحق شد.

۷سال مبارزه درجنگل 

بدن میرزاکوچک خان+سربریده، بعداز۲۰سال دررشت دفن می شود

خاطرات میرزاکوچک جنگلی پس از ۹۴ سال از زبان فرزندیکی ازیارانش-پریرخ

سر بریده میرزا پس از ۲۰ سال به پدرم تحویل شد.

سروبدن میرزاکوچک خان جنگلی باهم درسلیمانداراب دفن می شود

درادامه گزارش"مصاحبه" خواهیدخواند

پریرخ از دکتر حشمت طالقانی (حشمت الاطباء) گفت: متانتش، وفادارییش و نطق آتشین او در هنگامه به دار آویختن در دفاع از نهضت جنگل.


پدراین خانم  (میرزا شعبانعلی جنگلی)از اعضای نوجوان نهضت جنگل بود

دکتر حشمت در همکاری با اهداف نهضت جنگل، به تاسیس مدارس و احداث راه های روستایی می پرداخت، همه جا با کوچک خان همکاری داشته

و در پیکارهای دیلمان، جواهردشت، جواهرده، کاکوو گاوبن شرکت داشت.

پریرخ ادامه می دهد: پس از شهادت میرزا، افرادی بودند که خود را پسر میرزا معرفی می کردند اما افرادی از خاندان میرزا با ارائه مدارک پزشکی ثابت کردند که میرزا در جریان مجروح شدن از ناحیه پا، امکان فرزنددار شدن را برای همیشه از دست داده بود.


میرزا یونس فرزند میرزا بزرگ که بعدها مشهور به میرزاکوچک خان جنگلی شد، در سال 1298 هجری قمری در محله استادسرای رشت و در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود. 

جنبش جنگل به رهبری میرزا کوچک خان، بعد از نهضت مشروطه خواهی، یکی از مردمی ترین نهضت های محلی ایران است که خواستار قطع دست بیگانگان از کشور و استقلال و سربلندی ایران بود.

نهضت جنگل اگرچه نتوانست به آرمان های سیاسی خود دست یابد، ولی جنگلی های به جا مانده از این نهضت، منشأ جریان های فرهنگی مهمی در گیلان شدند.
میرزا کوچک جنگلی پس از چندین سال مبارزه و جنگ و گریز علیه نظام مستبد شاهنشاهی، با تعداد اندکی از یاران خود برای جمع آوری قوا به طرف خلخال حرکت کرد که در کوه های تالش در برف و بوران اسیر و به شهادت رسید.

با شهادت میرزاکوچک خان در روز دوشنبه یازدهم آذر۱۳۰۰ (سوم ربیع الثانی ۱۳۴۰) نهضت جنگل به نقطه پایان خود رسید.

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به کنگره بزرگداشت میرزاکوچک خان جنگلی در سال ۱۳۹۱ ، منشأ حرکت میرزا کوچک خان را یک منشأ صددرصد دینی و اعتقادی دانستند و تاکید کردند:

میرزاکوچک، یک واحد مینیاتوری از نظام اسلامی را در همان محدوده خاص خود - گیلان - ایجاد کرد.

متن پیام مقام معظم رهبری به کنگره بزرگداشت میرزا کوچک خان جنگلی کە از سوی آیت الله قربانی(نماینده -وقت-ولی فقیه دراستان گیلان) قرائت شد، برگرفته از سخنان ایشان در جمع اعضاء ستاد بزرگداشت میرزا است کە در دوشنبه، ۲۹ آبان ۱۳۹۱(٤ محرم ١٤٣٤) بیان کردند.

قضیّه‌ی مرحوم میرزا کوچک جنگلی یک قضیّه‌ی ویژه است؛ اگرچه که در آن دوره‌ی خاص - یعنی در دوره‌ی فاصله‌ی بین مشروطیّت و سرِ کار آمدن رضاخان - حوادث گوناگونی در کشور به‌وجود آمده و هم‌زمان با نهضت جنگل، چند کار بزرگ دیگر هم در گوشه و کنار کشور - مثل مرحوم شیخ محمّد خیابانی در تبریز، یا کلنل محمّدتقی خان پسیان در مشهد - اتّفاق افتاده که اینها همه تقریباً هم‌زمان است، لکن قضیّه‌ی جنگل یک قضیّه‌ی ویژه است. خب ما قضایای تبریز را و حضور مرحوم شیخ محمّد خیابانی و اینها را خوب میدانیم دیگر، هم در تاریخ نوشته شده و هم قضایای خصوصی و اطّلاعات زیادی داریم، امّا آن صبغه‌ی مردمی و نجابتی که در کار مرحوم میرزا کوچک خان جنگلی هست، در هیچ کدام از این دو سه کار دیگری که هم‌زمان در آن دوره اتّفاق افتاد در سرتاسر ایران، نظیر ندارد. 

میرزاکوچک یک روحانی است، منشأ حرکت میرزا کوچک خان یک منشأ صددرصد دینی و اعتقادی است.

رفتار او هم یک رفتار دینی و اعتقادی است، یعنی انسان مشاهده میکند با اینکه در درون تشکیلات خودشان مخالفینی داشت، بعضی از اقشار گوناگون ممتاز هم با او مخالفت میکردند، امّا مرحوم میرزا کوچک در برخورد با اینها کاملاً حدود شرعی را رعایت میکرده و اهل درگیری با داخل نبوده‌. مثلاً کسانی بودند که‌ مخالفتهای اعتقادی با ایشان داشتند؛ همراهان ایشان - آن افراطی‌ها - میگفتند اینها را بزنیم سرکوب کنیم! میرزا کوچک نمیگذاشته، جلوی اینها را میگرفته و مانع میشده از اینکه این کار را بکنند؛ یعنی رفتار هم یک رفتار دینی است.

و حرکت، یک حرکت صددرصد اسلامی و ایرانی است. خب آن زمان - میدانید دیگر - آن غوغای نهضت مارکسیستی و تشکیل شوروی و هیاهویی که در دنیا و در بین ملّتها راه افتاده بود و جاذبه‌ای که برای بعضی از ملّتها به‌وجود آورده بود، طبعاً یک عده‌ای را مجذوب خودش کرده بود و دوروبری‌های ایشان هم از این طریق به ایشان خیانت کردند؛ لکن این مرد، هم به‌خاطر پایبندی‌اش به اسلامْ جذب تفکّر مارکسیستی نشد و رد کرد به‌طور صریح و قاطع آن نظریّه را - با اینکه جزو نزدیک‌ترین‌هایی که با او از اوّل همراه بودند، گرایش پیدا کردند.

میرزاکوچک خان با اجنبی مخالف بود، استقلال خودرا حفظ کرد. خداوند انشاء الله درجاتش را عالی کند.  البته کتاب دربارهٔ میرزا کوچک بسیار نوشته شده. خوشبختانه اخلاص این مرد سبب شده کە برخلاف دیگر کسانی کە در این صراط های مبارزات وارد شده اند اسمش سر زبانها باشد. همه بشناسند او را،

کتاب دربارهٔ میرزا کوچک بسیار نوشته شده،اماسعی بشود یک کار جامع و دارای نکته های اساسی زندگی او به وجود بیاید. انشاء الله چهره او بیشتر در بین مردم ما، جوانهای ما، شناخته شود.

میرزاکوچک  یک واحد مینیاتوری از نظام اسلامی ، در رشت و همان محدوده -گیلان- به وجود آورد. از شما دوستانی کە در این زمینه کار می کنید متشکریم و می خواهیم کە همکاران دولتی و مسئولان تبلیغاتی با شما همکاری کنند و کمک کنند، انشاالله این کار به بهترین وجهی تمام بشود.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:استعفای آیت الله قربانی و معرفی نماینده ولی فقیه جدیداستان گیلان(آیت الله رسول فلاحتی)

حجت الاسلام محمدجواد حاج علی اکبری رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه نیزحضورداشت.

بترتیب ازراست::آیت الله احمدمروی(تولیت آستان قدس رضوی)-فلاحتی-رئیس دفتر مقام معظم رهبری(آیت الله محمد محمدی گلپایگانی‌)

 ۱۷ فروردین ۱۳۹۷(١٩رجب ١۴٣٩)اولین نمازجمعه به  امامت آیت الله رسول فلاحتی -درمصلی رشت-اقامه شد.

                                       سر بریده «میرزا کوچک خان»

در آذر ۱۳۰۰ در حالی که میرزا کوچک خان، بسیاری از یاران جنگلی خود را در مسیر از دست داده بود، در کوه‌های تالش گرفتار سرمازدگی شد و به دست یکی از عوامل سالار شجاع کشته و سرش بریده شد.

خالو قربان که روزگاری خود از همرزمان میرزا بود، سر بریده میرزا را برای رضاخان سردار سپه به تهران برد.

با خروج قوای روسیه و انگلیس از گیلان و پیوستن وابسته نظامی شوروی به قوای دولتی ایران و حرکت آن برای سرکوب دولت انقلابی و تسلیم خالو قربان به این قوا، میرزا بار دیگر تنها باقی ماند. روس‌ها نیز براساس توافق با دولت ایران از کمک نظامی به جنگلی‌ها خودداری کردند.

نبرد قوای دولتی با نیروهای اندک جنگل شدت یافت و سرانجام در ۱۲ آبان ۱۳۰۰ رشت به تصرف قوای دولتی درآمد اما میرزا به همراه یاران خود به جنگل پناه برد و مقاومت خود را ادامه داد.

رضا اسکستانی؛ کسی که «سر »میرزاکوچک  را پس از بریدن به «خان تالش» تحویل داد.

زندگینامه میرزاکوچک

یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۷ ه.ش. در شهر رشت محله استادسرا در خانواده‌ای متوسط چشم به جهان گشود. وی سنین اوّل عمر را در مدرسه حاجی حسن واقع در صالح آباد شهر رشت و مدرسه جامع به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. چندی هم در مدرسه محمودیهٔ تهران به همین منظور اقامت  گزید. با این سطح تعلیم می‌توانست یک امام جماعت یا یک مجتهد از کار درآید، امّا حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر داد و او را به راهی دیگر کشاند.

میرزاکوچک به روایت آیت الله احسانبخش:

آیت الله صادق احسانبخش:میرزاکوچک درمدرسه حاجی حسن(صالح آباد)بااستادش خلخالی(آیت الله سیدابوالفضی زنجانی(معروف به خلخالی)آشناشد واین آشنایی درافکارش تأثیرگذاشت واورادگرگون کرد.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«آیت الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی»  متولد ۱۲۷۹ شمسی در زنجان است، پدرش سید محمد موسوی زنجانی از مجتهدان و مدرسان حوزه علمیه زنجان بود. سید ابوالفضل در سال ۱۳۰۷ شمسی برای تکمیل تحصیلاتش به نجف رفت. در آن شهر، در درس میرزای نائینی، سید محمد حسین نجفی اصفهانی و سید ابوالحسن اصفهانی شرکت می‌کردو در سال ۱۳۱۱  به ایران بازگشت، با تأسیس حوزه علمیه قم در سال ۱۳۱۲ به این شهر رفت و در آنجا مشغول تدریس شد.

«آیت الله سید ابوالفضل زنجانی»(پدرِآیت‌الله سید محمدمهدى موسوى خلخالى-رشتی) در سال ۱۳۴۸ همراه با علامه طباطبایی و آیت‌الله مرتضی مطهری برای کمک به مردم فلسطین وارد عرصه شد و اعلامیه داد. مطهری به مقام علمی سید ابوالفضل زنجانی احترام فراوانی می‌گذاشت و درباره او گفته بود: «من حاج سید ابوالفضل را در تفسیر نه تنها از علامه طباطبایی پایین‌تر نمی‌بینم؛ بلکه در برخی جهات، بالا‌تر می‌دانم.» ، هاشمی رفسنجانی درباره ایشان گفت:، آیت‌‎الله خمینی در مقام مشورت، چند نفر را در تهران برای همکاری معرفی می‌کند که یکی از آن‌ها آقا سیدابوالفضل موسوی زنجانی بود.

البته آیت الله سیدابوالفضل موسوی زنجانی دراواخرعمر مقداری با رهبری انقلاب زاویه پیداکرد!سرانجام  در چهارم مرداد ۱۳۷۱ درکرج درگذشت.

میرزا دارای دو خواهر و دو برادر، یکی بزرگ‌تر از خود بنام محمّدعلی و دیگری کوچک‌تر بنام رحیم، بود، که هر دو نفر بعد از میرزا وفات یافته‌اند. بنا به روایات او مردی خوش هیکل، قوی بنیه، زاغ چشم و دارای سیمائی متبسم و بازوانی ورزیده بود. طرفداران او می‌گویند از نظر اجتماعی مردی با ادب، متواضع، خوش برخورد، مومن به اصول اخلاقی، آدمی صریح اللهجه و طرفدار عدل و آزادی، حامی مظلومان و اهل ورزش بود و از مصرف مشروبات الکلی و دخانیات خودداری می‌کرد. میرزا در سنین آخر عمرش همسری برگزید.

میرزادر«انقلاب مشروطیت» هم تأثیرگذاربود

میرزا در واقعه مشروطیت به انقلابیون پیوست و در فتح قزوین شرکت نمود. او رهبر جنبش جنگل بود که بتاریخ ۱۲۹۳ه.ش. شروع به مبارزه مسلحانه بر ضد ارتش خارجی داخل خاک ایران و بریگاد قزاق، که زیر دست افسران روسیتعلیم و تربیت شده بودند، زد. تعداد زیادی از انقلابیون جنگل هم در درگیریهای مسلحانه با لشکران انگلیس، روسیه و ارتش سلطنتی قاجار کشته شدند.

مؤلف کتاب سردارجنگل-ابراهیم فخرایی

جنگلی‌ها هدف خود را "اخراج نیروهای بیگانه، رفع بی عدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری دولتی مردمی" اعلام می‌کردند. در همین راستا در روز یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ قوای جنگل با انتشار بیانیه‌ای تشکیل کمیته انقلاب سرخ ایران و الغاء اصول سلطنت و تأسیس حکومت جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران را اعلام نمودند و  یکروز بعد کمیته انقلاب هیئت دولت جمهوری را معرفی کرده، که میرزا عنوان سرکمیسر و کمیسر جنگ را داشت.

حرکت میرزابه"صومعه سرا"دراعتراض  به روسها

امّا هنوز دولت تازه انقلابی سامان نگرفته بود که با حمایت بلشویک‌های روس اغتشاش انقلابیهای سرخ طرفدار شوروی آغاز گردید که نهایت جمعه ۱۸ تیر ۱۲۹۹ میرزا به عنوان اعتراض از رشت به صومعه سرا (پایگاه نظامی  جنگلی هادرگوراب زرمیخ ومرکزدرمانی  آنها درکسما بود)رفت و قبل از حرکت دو نفر نماینده با نامه مفصلی برای لنین به مسکو فرستاد که در آن ذکر شده بود: 

«در موقع، خود به نمایندگان روسیه اظهار  کردم که ملّت ایران حاضر نیست پروگرام بلشویکها را قبول کند».

میرزا وسط اسماعیل جنگلی وسیدحبیب اله مدنی

نهضت جنگل درکسماچاپخانه داشتند،روزنامه منتشرمی کردند.

مدیرمسئول:میرزاحسین کسمایی و غلامحسین نویدی.

میرزاکوچک خان(قبل ازقیام نهضت جنگل)درواقعه مشروطیت بامبارزین همکاری داشته است وهمچنین درسرکوبی شاهسونهایی که دست به شورش زده بودند.

قتل ناخواسته یک «مفلس» بدست یک قهرمان ملی

دریک حادثه ای -وقتی میرزادرتهران بود،ازدست یک  گدایی سمجی عصبانی می شود وبایک گوشمالی میرزامی میرد،کسی هم شاهدماجرانبوده واما میرزاخودش راپاسگاه معرفی می کند،فرمانده پاسگاه متحیرومتجب بود ازاین اتفاق نادر که یک قاتل باپای خودش به محکمه بیایید.

«سیلی میرزاکوچک» و «مُشت حضرت موسی»

 وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَىٰ حِینِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَـٰذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَـٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ ۖ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَیْهِ ۖ قَالَ هَـٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ ۖ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِینٌ ﴿١٥قصص﴾ 

میرزاکوچک درباره آن اتفاق تعریف می کند:پس از مرگ گدابا همۀ پررویی هایش متاثر شدم و چون عمل خودم را مستحق مجازات می دانستم، بی معطلی در شهربانی حاضر و خودم را با شرح ماجرا معرفی کردم. رییس کل شهربانی (یفرم خان) بود. ما از جبهۀ آذزبایجان با هم آشنا بودیم و این آشنایی در طول مدت وقایع مشروطیت به دوستی و صمیمیت فیمبابین مبدل شد و این دوستی هم تا همین زمان ادامه داشت. یفرم خان از این که با پای خودم به شهربانی آمدم و خود را عنوان قاتل معرفی کردم، بسیار تعجب کرد، ولی با همۀ وجود موّدت فیما بین چاره یی جز توقیفم نداشت. لذا مدت های مدید برای همین ارتکاب قتل در زندان ماندم، اما از احترامات و محبت های رییس شهربانی که از هویت و سوابقم کاملا اطلاع داشت، برخوردار بودم تا این که اوضاع کشور تغییر کرد و به موازات آن، مدعیان خصوصی (بستگان مرد گدا) هم رضایت دادند و من آزاد شدم./پایان اظهارات میرزا

یپرم(بفرم) متولد ۱۲۴۴شمسی ، گنجه- آذربایجان. در فاصله سال‌های ۱۲۶۶ تا ۱۲۶۸ شمسی عضو گروه فدائیان ارمنستان جوان بود. چون دولت روسیه قصد دستگیری مخالفان را داشت، یپرم با گروهی از ارامنه به عثمانی پناهنده شود اما به دست مرزداران روسیه گرفتار شد.

پس از دو سال بلاتکلیفی در زندان تفلیس، دادگاه روسیه تزاری یپرم و یارانش را به ۲۴ سال زندان با اعمال شاقه محکوم کرد و همگی را به یک اردوگاه کار اجباری (ساخالین ) سیبری فرستاد. یپرم پس از سه سال که در تبعید، به اتفاق سه نفر از تبعیدیان از سیبری فرار کرد و از مرز روسیه  به ژاپن رفت وبعدبه ایران برگشت.

«یپرم خان ارمنی» در سال ۱۲۷۹ شمسی در گیلان رئیس اداره راه‌گیلان شد،درمدتمسئولیتش در رشت کوره آجرپزی راه انداخت ، در این دوران بود که گروهی از قفقازیان و ارمنیان مبارزبه عنوان کارگر به رشت آمده و در آنجا مشغول به کار شدند. این کارگر‌ها بعد‌ها گروه مجاهدین فدایی ارمنی را شکل دادند که فرمانده شان یپرم‌خان بود،اینمجاهدین در سال ۱۲۸۸ شمسی همراه با سپهدار تنکابنی از رشت راهی تهران شدندودردفع متجاوزان درچندین جنگ شرکت داشتند.
«یپرم‌خان»در فتح تهران و خلع محمدعلی شاه قاجار از سلطنت  نقشی اساسی  داشت،دراین سال بود که وی ازطرف مجاهدین به ریاست شهربانی کل (نظمیه) پایتخت منصوب شد وبا ۵۰ نفر از مجاهدان به همراه ۲۰۰ نفر بختیاری به فرماندهی «جعفرقلی‌خان» سردار بهادر، که بعدا «ملقب به سردار اسعد» شد، و با کمک عده‌ای قزاق برای دفع یاغیان آذربایجان فرستاده شدند.
این درگیری با پیروزی یپرم‌خان و همراهانش به پایان رسید تا رحیم‌خان سردار نصرت چلپیانلو که مهم‌ترین سرکرده یاغیان بود به روسیه فرار کرده و پناهنده شود. مخبرالسلطنه هدایت که در این هنگام والی آذربایجان بود.
محمدعلی شاه از ایران گریخته بود، اما ساکت ننشست، در سال ۱۲۹۰شمسی مبارزه خودراآغاز کرد،جنگ‌هایی میان قوای هوادار محمدعلی شاه و نیروهای دولتی (مشروطه‌خواهان) صورت گرفت. فرمانده نیروی دولتی «یپرم‌خان» بود و توانست در نزدیکی ورامین قوای طرفدار محمدعلی شاه به فرماندهی «ارشدالدوله» را شکست دهد وفرمانده شان را بقتل برساند.

البته یپرم‌خان  در واقعه «پارک اتابک» که به کشته شدن عده زیادی از مجاهدین و ستارخان سردار ملی انجامید، فرماندهی قوای دولتی را عهده‌دار بود.
سرانجام در ۲۹ اردیبهشت‌ماه سال ۱۲۹۱ شمسی  در جریان یکی از جنگ‌های دوران مشروطه، یپرم‌خان و همراهانش به هنگام عزیمت از همدان به کرمانشاه، به قلعه شورجه که اهالی آن با سالارالدوله همراهی کرده بودند، یورش بردند که در این درگیری یپرم خان۴۸ ساله پرونده اش مختومه شد.

مؤلف کتاب«سردارجنگل»می نویسد:علت بلندکردن ریش جنگلی ها:آنهاهم قسم شده بودند که تانیروهای بیگانه راازکشورخارج نکنند،صورت خودرااصلاح نکنند.

اعضای شورای انقلاب جنگل:علاوه برمیرزا

۱-میرصالح مظفرزاده،۲-کامران آقایف،۳-حسن آلیانی،۴-گاوک آلمانی،۵-شاپور

اسامی شخصیتها وعلمایی که با نهضت جنگل همکاری داشتند:

نشسته ازراست:حاج ابوالحسن حاج علیشاهی،کاظم خان مژدهی،سیدجلال تولمی

صف ایستاده ازراست:خالوقربان هرسینی،حاج علی خان طاهری،حجت الاسلام رفیع،حسام الاسلام دانش،حاج شیخ حسین لاکانی،محسن صدر،حاجی بحرالعلوم،حاج شیخ حسنی،حاجی میرزاابوالحسن شریعتمدار،میرزاکوچک خان،میرزااحمدخان آذری،حاجی میرزااحمد،دکترابوالحسن خان فربد،حسن آلیانی،مجدالسلطنه محمودی،سیدآقایی عطار/قسمتی ازعکس حذف شده

شهادت میرزاکوچک خان

قوای دولت همه جا در کمین میرزا بود و راه‌ها را زیر نظر داشت و از آنجا که مذاکرات صلح با جنگلی‌ها به نتیجه نرسید نیروهای دولتی به تعقیب جنگلی‌ها پرداختند. برخی از نیروها متفرق، تسلیم و تعدادی نیز کشته شدند و میرزا به همراه یار وفادار خود «‌گائوک» که توسط گروه‌های سرباز تحت تعقیب بودند به هنگام فرار گرفتار برف و طوفان و سرمای سخت شده و در گردنه «گیلوان»خلخال از پای درآمدند.

روستای «گیلوان» از توابع بخش شاهرود «شهرستان خلخال» در ‏۶۵‏ کیلومتری جنوب شرقی خلخال و ۴۵ کیلومتری رشت قرار دارد

«سربریده» رهبرنهضت جنگل

فردی به نام «‌کَرَم‌» که از خلخال عازم گیلان بود «میرزاکوچک» و همراهش را در آخرین لحظات زندگی در بین توده‌های «برف» پیدا کرد و کرم که میرزا را شناخته بود با سرعت به «خانقاه» نزدیک‌ترین دهکده رفت و با کمک مردم اجساد بی‌جان «میرزاکوچک» و« گائوک»(فردریش گائوک)اسم دیگرش«هوشنگ» را به دهکده حمل کردند.

«من سر میرزا کوچک‌خان را  بریدم»، «مجلس را  هم به توپ بستم» / خاطرات حیرت‌انگیز پیرمرد

«سالار شجاع» برادر «امیر مقتدر تالش» با اطلاع از وضعیت میرزا به همراه چند نفر از سواران مسلح به خانقاه رفت و در برابر دیدگان اشک‌آلود روستائیان به «‌رضا اسکستانی‌» یکی ازنیروهایش دستور داد تا «سر میرزا» را از «بدن »نیمه جان(علائم حیاتی داشت)جدا کند،جسد بدون سر در گورستان دهکده خانقاه به خاک سپرد. 

 «رضا اسکستانی» کسی که سر میرزا را پس از بریدن به خان تالش تحویل داد

سر  سردار جنگل توسط «سالارشجاع » برای خوش خدمتی وگرفتن هدایا،سر  سردار جنگل  به رشت منتقل می کند.

«سر میرزا کوچک خان» را در کنار سربازخانه(ژاندارمری) به مدت چند روز به معرض تماشای اهالی قرار دادند.

و «خالو قربان»نیزهوس گرفتن مژدگانی می کند، «سربریده میرزاکوچک» را  به رضاخان(سردار سپه) هدیه داد.

«رضاخان» دستور داد تا «سربریده »میرزا در گورستان حسن‌آباد دفن شود و پس از مدتی «‌کاس‌آقا حسام »(کاس آقاخیاط) دوست صمیمی و یار قدیمی میرزا مخفیانه سر میرزا را از گورکن گرفته و به رشت آورد و در محله سلیمانداراب رشت دفن کرد.

سربریده میرزابعداز۲۰سال به بدنش ملحق شد

«سر بریده » میرزا کوچک خان جنگلی را مدت ها در کنار سربازخانه به نمایش گذاشتند. سپس خالو قربان سر بریده را به رسم هدیه به تهران نزد رضا خان برد.

به دستور سردار سپه، سر میرزا را در قبرستان چهار راه «حسن آباد» تهران که اکنون محل آتش نشانی است دفن کردند. 

یکی از دوستان میرزا مخفیانه(مشت کاس آقا) سر میرزا را از گورکن گرفته و به رشت آورد

 و در سلیمان داراب رشت به خاک سپرد. پس از شهریور ۱۳۲۰ آزایخواهان گیلان محرمانه جسد(تن) میرزا را از خانقاه(تالش) به رشت آورده در کنار«سر بریده »میرزا مدفون می کنند.

مردی که با استعمار شرق و غرب مبارزه کرد تا ایران زیر بار سلطه هیچ اجنبی‌ای نباشد.

لشکر۳۰۰۰نفری میرزاکوچک خان جنگلی

                                                   روشی که «فیدل‌ کاسترو» از میرزا کوچک خان آموخت

۹۶ سال قبل در چنین روزی در گردنه‌های برفگیر تالش منطقه، سرش را از بدنش جدا کردند تا نام میرزا کوچک خان جنگلی برای همیشه در تاریخ ایران زنده بماند؛ مردی که با استعمار شرق و غرب مبارزه کرد تا ایران زیر بار سلطه هیچ اجنبی‌ای نباشد.

خسرو معتضد( کارشناس تاریخ ):درمصاحبه باجام جم

چه ویژگی‌‌هایی باعث شده تا میرزا کوچک‌خان جنگلی به یکی از شخصیت‌های مطرح معاصر تبدیل شود؟

میرزا کوچک خان شخصیتی به معنای واقعی کلمه میهن‌دوست و مذهبی بود. روی مذهبی بودن وی تاکید می‌کنم، چون برخی به ناروا می‌گویند او کمونیست بوده، اما میرزا کوچک خان هرگز تفکر و گرایش کمونیستی نداشته است،

کمونیست‌هایی آلمان شرقی خیلی تلاش کردندکه میرزاکوچک راغیرمذهبی معرفی کنند، حدود ۵۰ مقاله نوشته‌اند که میرزا کمونیست است،که ادعای آنها، کذب است.

برخی نویسنده‌های چپگرای وطنی هم تلاش کرده‌اند او را به خود پیوند بزنند، درحالیکه طبق اسنادی که موجود است، «میرزا هیچ‌وقت گرایش‌های چپ نداشته است. او همچون «شهید مدرس» وطن دوستِ دینی بود».

میرزا در مقابل انگلستان، روسیه تزاری، کمونیست‌ها و دولت مرکزی که در تهران بود، ایستادگی کرد .

علت محبوبیت میرزاکوچک خان؟

چون میرزا جانش رادرحمایت ازمردم ودفاع ازوطن فدا‌کرد. روس‌ها که به ایران آمدند، بازار قزوین و اردبیل را آتش زدند و مزاحم جان، مال و ناموس مردم می‌شدند و میرزا با ۳۰۰۰نفرنیروهای مسلحی که داشت  با آنها مبارزه جانانه ای کرد.

میرزا مقابل قرارداداستعماری وثوق‌الدوله ایستاد و همیشه از منافع ملی دفاع کرد برای همین بین مردم محبوبیت ویژه‌ای داشت.

دو کتاب درباره میرزا و اقداماتش سندیت درستی دارد؛ یکی کتاب اسناد دولتی ایران و دیگری کتابی است که انگلیس‌ها نوشته‌اند. سرکنسولگری انگلیس در رشت، گزارش‌های روزانه‌ای نوشته که در آنها بدرستی میرزا را توصیف کرده است.

الگوگیری «فیدل کاسترو» از میرزاکوچک خان

میرزا آزادیخواهی بود که به هیچ کشوری وابسته نبود نه به روسیه تزاری و نه انگلیس، هر چند این دو به میرزا پیشنهادهای خیلی وسوسه‌انگیزی هم می‌دادند که از مبارزه دست بردارد اما مبارزانی مثل ستارخان، باقرخان و میرزا کوچک خان به هیچ عنوان از مبارزه دست برنمی‌دارند و امتیازات کشورهای بیگانه را قبول نمی‌کنند.

میرزا متدین و نماز خوان بود و به مبارزه مسلحانه از نوع پیشرفته و نظام‌مند اعتقاد داشت. آن زمان برای نیروهایش لباس‌هایی را به خیاطان تهران سفارش داد که به «لباس ناپلئونی »معروف بودند،

وقتی فیدل شرمنده سید شد/ کاسترو به آیت‌الله خامنه‌ای:چرا به جای دست راست با دست چپ، دست دادید؟

میرزا و سربازانش هم‌پیمان شدند تا آزادی ایران از دست نیروهای اجنبی، ریش و موی خود را کوتاه نکنند! برای همین ظاهر آنها متحدالشکل شد!‌ روشی که ۳۰سال بعد «فیدل کاسترو» و نیروهایش هم از آن استفاده کردند.

میرزا کوچک خان، از نظر اخلاقی آدم شریف و پاکی بود. او به مشروب لب نمی‌زد و به همین دلیل با یکی از یاران نزدیکش به نام احسان‌‌الله خان دوستدار، دچار مشکل شد، چون او هم مشروب می‌خورد و هم تریاک می‌کشید!

« میرزاکوچک» پیشنهادروس راردکرد

روس‌ها بارها به میرزا پیشنهاد کردند به این کشور برود و با امتیازات خوبی که‌ به او می‌دهند، زندگی کند اما او هرگز هویت خود را نادیده نگرفت و تا پای جان مبارزه کرد. خارجی‌ها در کتاب‌هایی که درباره میرزا نوشته‌اند از او به عنوان ایرانی و انقلابی شرافتمند یاد کرده‌اند که یکی از آنها ژنرال دنسترویل انگلیسی بوده که گفته است او از ناموس، جان و مال مردم ایران دفاع می‌کرد./آذر ۱۳۹۶تابناک بنقل ازجام جم.بااندکی اصلاحات

توضیح نگارنده-پیراسته فر:فیدل کاسترو متولد۱۹۲۶میلادی(۱۳۰۵شمسی) ازسال ۱۹۵۶میلادی(۱۳۳۵شمسی)مبارزات خودرا با گروهی ۸۱ نفره آغازکرد،از ۱۹۵۹ تا ۱۹۷۶ میلادی به عنوان نخست‌وزیر کوبا و از از ۱۹۷۶ تا ۲۰۰۸ میلادی به‌عنوان رییس‌جمهور-رهبر-کشورکوبابود ودر۶ آذر ۱۳۹۵درگذشت.

تسلیم شدن حاج احمدکسمایی:

حاج احمدتحت تأثیر حاج بحرالعلوم رفیع (ازحامیان وثوق الدوله)قرارگرفت،برادرش که مناصبی داشت رابه نزدنخست وزیرمی فرستد واعلام میکند باهمه نیروهای تحت امرش وخانواده اش آماده تسلیمیم.

وقتی میرزا این خیانت رادید،دستورترک فومنات رابه نیروهایش داد،راهی پادگان لاهیجان شدند که به فرماندهی دکترحشمت اداره می شد.

پادگان نظامی نهضت جنگل-لاهیجان

درحالی که نیروهای دولتی اززمین وهوادرتعقیب جنگلی هابودند وجنگلی ها هم بارسیدن (ازبیراهه ها)به لاهیجان ریسیدهبودند که نفس راحتی بکشند،خبرناراحت کننده به میرزارسید!

خبراین بود که دکترحشمت هم اعلام خستگی کرده،گفته که تاکی بایددرجنگلهاآواره شویم! واعلام آمادگی برای تسلیم شدن به دولتیان کرده بود.

شیخ عبدالسلام عرب

وتأسفباراین بودکه با کلیه قشون(۲۷۰نفر)دربینشان،شیخ عبدالسلام عرب هم بود!

یک اختلاس کلان درنهضت جنگل:

رضاافشارمسئولی مالی نهضت جنگل حدودهشتصدوچهل هزارریال ازاعانات جنگلی هارا بجیب زد وفرارکرد.

لازم به توضیح است که این اختلاس درسالهای میانی فعالیتهای جنگل بوده،نه درسال آخر،چراکه یکی ازازهم پاشیدگیهای این نهضت،فقدان منابع مالی بوده،همه پولی که درجیب میرزابود(زمان شهادت)یک قران بود.

پادگان مرکزی(فرماندهی) نهضت جنگل-گوراب زرمیخ

توضیح نگارنده-پیراسته فر:فخرایی می نویسد:وقتی میرزاکوچک، خبرتسلیم شدن دکترحشمت راشنید«آیه استرجاع رابرزبان جاری کرد(إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ )واما علت نگرانی میرزا ازسرنوشت نافرجامش بود،

چون اوفرماندهان وسران نهضتش رابخوبی می شناخت،می دانست که انصراف دکترحشمت بنه بخاطر خباثت وخیانت است،وهمینطورهم شد،چراکه دکترحشمت هیچگونه همگاری درافشای اسرارنهضت بروزنداد واورا باسیلی وشکنجه خواستند،اعتراف بگیرند که موفق نشدند

ووقتی وثوق الدوله  این خبرراشنید دستورحکم اعدامش راصادرکرد.

به تعبیرساده تر بایدگفته شود:دکترحشمت به رهبرنهضت(میرزاکوچک خان)خیانت نکرد،بادشمن همنوانشد،قط میخواست ازمبارزات کناره گیری کند وبه کاروشغلش بپردازد.

واما «حاج احمدکسمایی »جاه طلب بود،تسلیم شدنش بخاطر مقام وموقعیت بود،به میرزامعترض بود که چرامرکزفرماندهی کل نهضت رادرگوراب زرمیخ متمرکزکرده اید وچراکسمانباشد.

خائن دیگربه دشمن پناهنده شد

خالوقربان،باهمراه«حاج محمدجعفرکنگاوری»،مستقیماً به نزدسردارسپه رفت وسلاح خودراتحویل وزیرجنگ داد واماسردارسپه، بجای خلع سلاح به درجه ترفیع داد-نمک گیرش کرد-وبهمراهی همین خائن (بانیروهاییش)به رشت آمدند ونیروهای جنگلی رلاتارومارکردند.

البته یکی دیگرازفرماندهان جنگل(سیرجلال چمنی)هم به دشمن پناهنده شد،دلیل جدایی این فرمانده،پول کلانی ازمیرزامیخواست که جواب منفی بود.

این اوضاع کارابرمیرزا ویاران وفادارش سخت کرد،حتی آذوقه نداشتند«سدجوع »کنند.

کودتاعلیه میرزاکوچک خان

در تاریخ شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی  و امنیت نظامی آن در رشت بر ضد میرزا کودتا کردند. خیلی ازطرفداران میرزا دستگیر و بازداشت شدند.  دولت جدیدی اعلام وجودکردندکه احسان الله خان -سسرکمیسر و سید جعفر جوادزادهکمیسر خارجه و  سید جعفر پیشه‌وری  کمیسر داخله شد.

اختلافات، بگیر و ببندها بالا گرفت و قوای جنگل تضعیف گردید. بفرمان احمدشاه قاجار قوای دولتی بریگاد قزاق به سرکردگی سردار سپه برای سرکوبی قوای سرخ وارد رشت گردید که چندین برخورد  جنگی بین دو قوای بوجود آمد که گاه نیروهای دولتی پیشروی و گاه عقب نشینی می‌کردند. در نهایت با مذاکرات پشت پرده قوای سرخ خاک رشت و بندر انزلی را ترک نمودند. 

اسامی-۶نفرایستاده(ازسمت راست -کربلایی حسن۲-سیف الله زاده۳-سعدلله درویش۴-اسماعیل جنگلی۵-میرصالح مظفرزاده۶-محرم بابایف

ردیف وسط-نشسته ها-ازسمت راست:نفراول گائوک(هوشنگ)نفردوم؟-نفرسوم میرزاکوچک-

دونفرلم داده سمت راستی(خالومراد بزرگ)سمت چپ آقای خالوقنبر می باشد

قزاق‌ها که بسرکردگی سردارسپه سعی به مذاکره با میرزا، قانع نمودن او که به مرکز بیاید و نیایت استقلال طلبان خود را از مرکز شروع نماید. بنا به دلایل عدیدی مذاکرات به شکست انجامید.

 یکی از این دلایل این بود که تعدادی از جنگلی‌ها بمانند دکتر حشمت وبعضی از یارانش قبلاً فریب وعده های  سردارسپه را خورده .تسلیم شده بودند که به هیچیک ازوعده های داده شده نرسیدند،بلکه به دار آویخته  شدند.

در نهایت قوای قزاق از فرصت استفاده و طی شبیخونهای فراوانی، نیروهای جنگل را وادار به عقب نشینی نمودند و بقیه یاران میرزا عده ای  کشته شدند ،عده ای متواری ،بقیه نیز تسلیم شدند.

میرزا باتفاق تنها یار وفادارش، گائوک آلمانی معروف به هوشنگ، جهت رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو، که همیشه از میرزا حمایت می‌کرد، به طرف کوه‌های خلخال حرکت کردند ولی گرفتار برف وبوران و طوفان شدند و سرانجام  در ۱۱ آذر ۱۳۰۰، هنگامی که میرزا کوچک یاروفادارش"هوشنگ "را به کول گرفته بود، سرمای سخت توان ادامه مسبرازآنهاگرفت وجان به جان آفرین تسلیم کردند.

کرم نام کرد (مکری) که از خلخال عازم گیلان بود این دو نفر را در میان برفها دید و شناخت. خیلی تلاش کرد، با دادن ماساژ و خوراندن سنجدی که همراه داشت، نجاتشان دهد ولی موفق نشد بسرعت خودرابه  خانقاه رساندکه ازمدم محل که از مریدان میرزابودندکمک بخواهد،اهالی شتابان به محل رسیدند بدنشان یخ زده بود،تنهاکاری که توانستندانجام بدهند تن یخ زده هردو را به روستا"خانقاه" بیاورند.

سر میرزا کوچک راازسرجداکردند

خبر فوت میرزا درروستاپیچیدو محمدخان سالارشجاع برادر امیر مقتدر طالش که از بدخواهان میرزا بود مطلع شد، با عدّه‌ای تفگچی به خانقاه رفت و روستاییان که درتداراک تدفین بودندمانع از دفن اجساد شد. سپس بمنظور انتقامجوئی و کینه دیرینه که با جنگلی‌ها داشت دستور داد یکی ازتفنگداران همراه خود(رضا اسکستانی)دستورداد سر  میرزا را از بدنش جدا کند،و سر را نزد برادرش امیر مقتدر در ماسال فرستادو امیرمقتدر نیزبادادن مژدگانی به آورنده ،دستورداد"سر"را به رشت  ببرند و تسلیم فرماندهان نظامی کنند.

پول میرزا-سرمیرزا

در   جیب‌های میرزا  فقط یک سکه نقره یک ریالی یافتند و بعد سر این فرمانده رامدتها (در مجاورت سربازخانه رشت"شالکو" - انبار نفت نوبل-)ژاندارمری سابق  در معرض تماشا ی مردم قرار داده. سپس "خالو قربان "که خودش از یاران سابق میرزا بود و بواسطه همکاری باقوای دولتی وارائه اسرارجنگلیان ، درجه سرهنگی گرفته بود، سر میرزا را  به تهران و تسلیم سردارسپه نمود.

سر میرزا به دستور سردارسپه در گورستان حسن آباد"تهران" دفن کردند . بعد یکی از یاران قدیمی میرزا بنام کاس آقا حسام-سر میرزا را محرمانه از گورکن تحویل و به رشت برده و در محلّی موسوم به سلیمان داراب بخاک سپرد.

بیست(سال سرمیرزابدون جسد"تن"درسلیمانداراب دفن بود

پس از استعفای رضاشاه(در روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ رضاشاه  کمتر از یک ماه پس از اشغال ایران توسط قوای روس و انگلیس، از پادشاهی ایران استعفا داد و سلطنت را به پسرش محمدرضا واگذار کرد) آزادیخواهان گیلان  جسد بدون سر میرزا را  از خانقاه طالش به رشت حمل کردند.  در جوار سر دفن کردند 

گزارش روزنامه اطلاعات بعداز ۱۲سال از قتل وقاتلمیرزاکوچک خان

مردی که سر میرزا کوچک‌خان را بریده بود، دستگیر شد

مردی که  ۱۲سال سال پیش سر میرزا کوچک‌خان را بریده و به تهران آورده بود دیروز از طرف ژاندارمری مرکز دستگیر شد.

خبرنگار ما "روزنامه اطلاعات"۲ اردیبهشت ۱۳۴۲برای گفت‌وگو با این مرد به ناحیه یک ژاندارمری رفت و در اطاق آقای سرهنگ منوچهر اسعدی معاون ناحیه یک با این شخص صحبت کرد.

ابتدا خبرنگار ما از آقای سرهنگ اسعدی معاون ناحیه علت دستگیری این مرد را پرسید. معاون ناحیه یک گفت: چند روز پیش ناشناسی تلفنی به تیمسار خسروانی فرمانده ناحیه یک اطلاع داد آقای علی‌اصغر رضایی در خانه‌اش تریاک نگهداری می‌کند(بجرم نگهداری 5کیلوتریاک بازداشت شد)

علی‌اصغر رضایی  ۸۵ سال دارد، او مردی است "بظاهر"مودب و فهمیده و خیلی خوب صحبت می‌کند.

خبرنگار ما از پیرمرد پرسید که آیا کسی در خانه او زندگی می‌کند؟ پیرمرد جواب داد سال‌ها است که خودم تنها زندگی می‌کنم و اگر مایل باشید حاضرم علت تنهایی خودم را برایتان شرح بدهم.

علی‌اصغر وقتی خبرنگار ما را برای شنیدن ماجرای زندگی‌اش آماده دید شروع به صحبت کرد و گفت: ۶۵ سال پیش در آن هنگام که دولت وقت یک افسر اطریشی برای تشکیل صنف توپخانه در ارتش ایران از فرنگ استخدام کرده بود من وارد ارتش شدم و به عنوان وکیل توپخانه مشغول به کار شدم. مدت‌ها در توپخانه مرکز کار می‌کردم، توپ‌های ما آن وقت توپ ورشویی انگلیسی بود و جز در ماه رمضان موقع افطار و سحر به صدا در نمی‌آمد.

ولی در زمان محمدعلی شاه یک بار ما دست به کار شدیم و به فرمان او مجلس را به توپ بستیم و از آن وقت مجاهدین مخالف ما توپچی‌ها شدند ولی در هر حال از ما می‌ترسیدند.

سر میرزا کوچک‌خان را آوردم

از این ماجرا چند سال گذشت که یک روز خبر آوردند اسمعیل آقاسمیتقو و میرزا کوچک‌خان جنگلی یاغی شده‌اند. دولت ما را مامور سرکوبی میرزا کوچک‌خان کرد، ما توپ‌ها را با قاطر به گیلان بردیم، نمی‌دانید چه مرارت‌هایی کشیدیم تا توپ‌ها را روی کوه‌ها نصب کردیم و مراکز هواداران میرزا کوچک‌خان را گلوله‌باران کردیم ولی چون میرزا کوچک‌خان همه‌اش در حال جنگ و گریز بود توپخانه ما کاری از پیش نبرد.

به ناچار با تفنگ به جنگ او رفتیم و در فومنات او را محاصره کردیم و پس از آتش زدن جنگل او را دستگیر کردیم و کشتیم ولی کسی باور نمی‌کرد که ما بتوانیم میرزا کوچک‌خان را بکشیم.

در نتیجه من شبانه سر میرزا کوچک‌خان را از تنش جدا کردم و آن را به ترک اسبم بستم، ابتدا به رشت رفتم و سر میرزا کوچک‌خان را به معرض نمایش گذاشتم و سپس آن را به تهران آوردممیرزا کوچک‌خان ریشی بلند و سری طاس و مویی بور داشت.

مرخصی"جائزه"خوشگذرانی بخاطرسرمیرزاکوچک

علی‌اصغر گفت: پس از این پیروزی درخشان به من مرخصی دادند. آن روزها تهرانی‌ها برای خوش‌گذرانی به باغ‌های شهریار می‌رفتند من نیز برای استفاده از ایام مرخصی به شهریار رفتم. در آنجا دختر کشاورزی به نام زهرا را دیدم و دیوانه‌وار عاشق او شدم و با هزار زحمت توانستم موافقت بستگان او را جلب کنم و با او ازدواج کنم. در مراسم عروسی ما افراد فوج بهادر، بچه‌های دباغ‌خانه و سرهنگ محمدخان و حسن آقا سرتیپ شرکت داشتند. از عروسی ما چند ماه گذشت و قرار بود مرا فرمانده توپخانه بکنند که ناگهان زنم فوت کرد. پس از مرگ زنم دنیا بر من تیره شد، از ارتش استعفا کردم و از آن تاریخ تاکنون در همین خانه که روزگاری زنم در آن سکونت داشت یکه و تنها زندگی می‌کنم.خبرنگار ما می‌نویسد: علی‌اصغر رضایی امروز به اتهام نگهداری تریاک به دادسرا اعزام شد

                                 

                    جهانگیر سرتیب پورکه بعداً شهرداررشت شد،ازیاران میرزاکوچک بود

جهانگیر(متولد۶آذر۱۲۸۲)،فرزند عزیزا... خان ، مشهور به آقاخان ، که در قشون قزاق ایران سرتیپ دوم و آجودان سلطنتی بود و از نوادگان« امیر هدایت خان»حاکم گیلان « اترخان رشتی»که درسال۱۱۶۴درگیلان حکمرانی داشت وهمان سال هم بقتل رسید«جهانگیر»چون درکودکی پدرش فوت کرد،جهانگیربه «سرتیب پور»(فرزندسرتیب)شناخته می شد.

«جهانگیر سرتیپ پور»نویسند وهنرمند،شاعرونمایشنامه نویس بود، در۱۷سالگی به همراه مرحوم آقا شیخ رضا مقدادی ( خیاط ) به نهضت جنگل پیوست واما این زمان مصادف شدباتهاجم قزاقها،در تاریخ شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی  و امنیت نظامی آن در رشت بر ضد میرزا کودتا کردند. خیلی ازطرفداران میرزا دستگیر و بازداشت شدند،ازجمله«جهانگیر سرتیپ پور»وحکم اعدامشان صادرشد وامابادخالت آزادیخواهان(مشروطه خواهان رشت)مجبوربه آزادیش شدند.

«جهانگیر سرتیپ پور»در سال ۱۳۴۲ به نمایندگی مردم رشت در مجلس شورای ملی(دوره‌های ۲۱ و ۲۲) برگزیده شد.

از جمله اقدامات سرتیپ پور در این دوران نمایندگی وشهرداری ،تلاش و پیگیری وی برای تأسیس دانشگاه گیلان است، دانشکده کشاورزی،راه اندازی پروژه- راه رشت ـ فومن،میانه،  احداث فرودگاه رشت، تأسیس بانک خون برای بیمارستان پورسینا، توسعه کتابخانه ملی رشت، تأسیس زایشگاه رشت،خرید زمین ناصریه ی رشت برای تأسیس بیمارستان(پورسینا)ازجمله ازاقدامات سرتیب پور(سال۱۳۰۸)می باشد.

«جهانگیر سرتیپ پور»هفتم آذرماه ۱۳۷۱ درسن ۸۹سالگی در تهران درگذشت و در سلیمانداراب درجوارفرمانده اش(میرزاکوچک)به خاک سپرده شد.

قبر «جهانگیر سرتیپ پور»در۱۰قدمی میرزاکوچک واقع است-جهت خلاف قبرابراهیم فخرایی.

                                   ماجرای  آخرین دیدار میرزا کوچک با همسرش                                          

جریان آخرین دیدار میرزا و همسرش را ابراهیم فخرایى در کتاب سردار جنگل، از قول یکى از نزدیکان میرزا که در خانه میرزا حضور داشت این طور روایت می کند:

اوضاع مان از همه جهات مغشوش و نا معلوم است. خطر از همه سو احاطه مان نموده و در معرض طوفان حوادث قرار گرفته ایم. جریانات آینده بقدر کفایت مبهم و تاریک به نظر می رسد و امکان این هست که باز تاریک تر شود و تو گناهی نداری جز اینکه همسر من هستی و سزاوار نیست بی سرپرست و بلاتکلیف بمانی و زندگی ات سیاه و تباه شود یا خدای نکرده در معرض خطر قرار بگیرد. در حقیقت حیف است که هنوز از گلستان زندگی گلی نچیده دچار خزان حوادث شوی و از طراوت و جوانی ات بی بهره بمانی در حالی که (طلاق) حلال همه ی این مشکلات است و تو بعد از طلاق به حکم شرع و عرف مجاز خواهی بود شالوده نوینی را برای زندگی آینده ات بریزی.

همسرش گفت من این پیشنهاد را نمی پذیرم. زیرا مایل نیستم به پیمان شکنی و بی وفائی متهم شوم، قبول این تکلیف در حقیقت به معنی تن در دادن به ملامت ها و سرزنش های مردم است. من اگر این پیشنهاد را بپذیرم مردم به من چه خواهند گفت. آیا نمی گویند هنگام خوشی و اقبال روزگار، با شوهرش انباز بود اما زمان بروز مصیبت ناسازگار گشته است؟

نه نه – تسلیم به چنین امری به من گوارا نیست. من زن بی حقوقی نیستم و تو را هنوز روی پله شهرت و افتخار می بینم. درست است که بین زنان، افراد هوس باز و پیمان شکن نیز یافت می شوند لیکن اکثریت با افراد باگذشت و با حقیقت و با شخصیت است که لوح ضمیرشان از وسوسه های شیطانی پاک و منزه است من که به مراتب از فرزانگی ات آگاهم از آنچه بر من گذشته است تاسفی ندارم و به آنچه به من وارد خواهد شد نیز راضی هستم زیرا به خدای عادل رئوف توکل دارم و همه پستی ها و بلندی ها و تحولات را از سرچشمه مشیت او می نگرم.

من با زندگی ساده و شرافتمند توام با فقر و قناعت خو گرفته ام و چون آمیخته به ریا و تصنع نیست، آن را محبوب و لذت بخش می شمارم و معتقد هستم که بهترین لذات جهان هستی، راحتی روح و آسایش وجدان است.

تو اگر زنده بمانی خدای بزرگ را سپاسگزار خواهم بود از اینکه به کالبدم روح تازه دمیده است و اگر از پای در آئی که طلاق خدایی خود به خود جاری شده است- با این همه محال است به پیوند دیگری در آیم و شخص دیگری را به همسری برگزینم و مطمئن خواهی بود که عهد خود را تا لب گور ادامه خواهم داد { این را گفت و های های گریست و اشک از دیدگانش جاری شد }.

میرزا از این حالت همسرش، سخت منقلب و متاثر گردید و از او پوزش طلبید و شخصیت و نجابتش را ستود و گفت: درس ادب و انسانیت را باید از طبقه شما آموخت زیرا روح و قلبتان از درک حقایق زندگی سرشار است. من زنی به نجابت و سلامت نفس و قدرت فهم و درایت تو کمتر دیده ام با اینکه دهقان زاده ای بیش نیستی معهذا می بینم که در خلال گفته هایت حقایق غیرقابل انکاری نهفته است.

از اینکه وضع مادی ام اجازه نداد که یک زندگی آسوده ای مطابق شانت فراهم کنم شرمنده ام و از اینکه در شدائد روزگار و دشواری های وارده بر من همچون کوه ثابت و پایدار مانده و با این همه، ذره ای از غم خواری و مهر و محبتت نکاست از تو سپاسگذارم . معنی همسر و شریک همین است نه آنچه به دروغ بعضی ها ادعا می کنند، چه بسا زنان محیلی که به غلط و از روی خودستائی متظاهر به صفاتی می شوند که از آنها به کلی عاری اند و چه بسا زنان پارسائی که با داشتن همه ی سجایای اخلاقی ادعائی ندارند و لب از لب نمی گشایند. من تو را به نام یک زن شرافتمند و انسانی که در درجه کمال است می ستایم و از داشتن چون تو همسری که حقایق زندگی را با همان مقدار شعور دهقانی اش درک می کند به خود می بالم. شاید این هم جزء مشیت الهی باشد که امید و آرزوهای چندین ساله ام زیر تلی از حوادث و آلام زندگی مدفون شوند ولی این آخرین کلام را باید بدانی که چون همسرت دزد نبود لاجرم از مال دنیا نیز چیزی نیاندوخت خیلی چیزها درحقم گفته اند اما تو که از همسرت حتی برای روزگار نامعلوم و ابهام آمیز آینده ات کوچکترین ذخیره ای دراختیار نداری بهتر از هرکس دیگر می توانی درباره ام قضاوت کنی من از تو راضی ام که هیچگاه من را مورد مواخذه و سرزنش درباره آن چه نداشته ام قرار نداده ای و از خدای بزرگ خواهانم که از این بزرگواری و کف نفس که مظهر تقوی و فضیلت است از تو راضی باشد.

تنها چیزی که از دارائی دنیا در اختیار دارم یک ساعت طلا است که یادگار هدیه انور پاشا است من اینک آن را به تو می بخشم که هر وقت زنگش به صدا در آمد به خاطرات گذشته رجوع کنی 

***

فرزندان میرزاکوچک

آیامیرزافرزند داشت؟

 غلامرضا فروتن از شاگردان و نزدیکان ابراهیم فخرایی از فردی سخن می گوید که در سال های بعد از انقلاب اسلامی (بهمن 57) در جلسات خانه فخرایی حضور یافته و خود را «فرزند میرزا کوچک خان» معرفی کرده است. در ابتدای امر نگاه ها به سمت او منفی بود، چرا که برخی این موضوع را مطرح کردند که اگر نسبتی بوده چرا این رابطه الان مطرح شده است. اما کم کم مشخص شد که او صادق و صاحب اطلاع است و به دلایلی منزوی شده است. گمان ها بر این بود که شاید او بخواهد از این نسبت استفاده ای سیاسی کند، اما عملا چنین اتفاقی نیافتاد. او وکیل با سابقه ای بود که در تهران به کار وکالت می پرداخت و از این نظر شناخته شده بود. غلامرضا فروتن می گوید: بعد از مطرح شدن نام لشگر آرا و عنوان کردن این موضوع در خانه ابراهیم فخرایی، من با او دوست شدم و مدام به دفتر وکالت و خانه اش رفت و آمد می کردم. می خواستم بدانم این موضوع تا چه اندازه صحت دارد. آقای فخرایی می گفتند اگر ایشان اسنادی دارند، شما از ایشان بگیرید. نگاه فخرایی به ایشان مثبت بود و می گفتند چهره، چشم، قد و هیکل او هم به میرزا شبیه است. من در خانه اش با مرد مومن و نمازخوانی روبرو شدم. در آنجا عکسی از میرزا کوچک را بر دیوار زده بود. دو فرزندش در فرانسه درس می خواندند و خودش هم تحصیلکرده حقوق بود. مرد محترمی بود و حساب شده حرف می زد. نام او چنانکه خودش عنوان می کرد «کوچک» و شهرتی که بعدها برایش انتخاب شد«لشگرآرا» بود./سردارجنگل-فخرایی

توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:واما خانم«پریرخ جنگلی»( فرزند میرزا شعبانعلی جنگلی متولد ۱۳۱۲): پس از شهادت میرزا، افرادی بودند که خود را پسر میرزا معرفی می کردند اما افرادی از خاندان میرزا با ارائه مدارک پزشکی ثابت کردند که «میرزاکوچک» در جریان مجروح شدن از ناحیه پا، امکان فرزنددار شدن را برای همیشه از دست داده بود.

«پریرخ جنگلی»از  بازماندگان خاندان سردار جنگل است که سال(آذرماه  ۱۳۹۴)بمناسبت ۹۴ پاسداشت سالروز شهادت میرزا کوچک خان به رشت سفر کرده و در آرامگاه میرزاکوچک  واقع در سلیمانداراب حاضر شد،این مطلب راگفت

«پریرخ جنگلی» می گوید: پدرم از اعضای نوجوان نهضت جنگل بود ، سر بریده میرزا پس از ۲۰ سال به پدرم تحویل دادند.

این خانم مدعی است: پدرم(میرزا شعبانعلی) «سر بریده میرزاکوچک» را که تحویل گرفت وبه ماسوله رفت «بدن میرزا کوچک خان» توسط «نامزد میرزاکوچک» در اطراف ماسوله به امانت، به خاک سپرده شده بود.»
پدر، با اجازه نامزد میرزا «پیکر میرزاکوچک جنگلی» را نیز دریافت می کند و «سر و پیکر میرزاکوچک» را به سلیمانداراب رشت منتقل کرده و در آرامگاه خانوادگی به خاک می سپرد.
پریرخ بنفل از پدر می گوید: پس از شهادت میرزا، یاران او از بیم ظلم دشمن پنهان بودند و پدر به همراه برخی اعضا در بام خانه ها آواره بود و از فرط گرسنگی از سیر و پیازی که در آن زمان بر بام ها نگهداری می شد، تغذیه می کردند./مصاحبه باایرنا با اندکی ویرایش.

میرزا کوچک خان"شاه"بود،اگرباانگلیس همکاری می کرد.

دولت انگلیس قبل ازرضاخان بدنبال میرزاکوچک خان جنگلی بودند تا وی را به حکومت برسانند واما میرزا این پیشنهادرا نپذیرفت.

آیت الله بهجت می گوید:
از عکاسی خواننده های طاغوت تا عکاسی در بیت امام خمینی(ره)

 برای امام خمینی تعریف کردم که ازیک شخصی که درآن جلسه بود درجلسه ای که سفیرانگلیس نزدمیرزاکوچک خان بوده ومی خواسته میرزا باآنهاهمکاری کندتااورابه حکومت برسانند.

میرزا درجواب می گوید:حکومتی که شالوده اش راشمابریزید،پایدارنمی ماند.

آقای بهجت می گویدوقتی این مطلب راامام خمینی شنید،خیلی خوشش آمد.

سفیرانگلیس  می گوید:ماطمع ارضی درکشورشمانداریم،ولی طمع به منافع داریم ، و می گویداگرتو قبول نکنی یک رذلی را "رضاخان"برشمامسلط می کنیم

وبااین وجود،سفیر ناامیدنمی شود،به میرزا دوهفته فرصت می دهد که فکرهایتان رابکنید وخبرم کنید

ومی گوید که من دراین مدت درکرمانشاه،،بصره وهندوستان"کلکته" هستم،اگرجواب مثبت بدهیدماکاررابدست شمامی هیم

آیت الله بهجت می گوید،بعداز اینکه میرزا دست رد به سینه سفیرانگلیس زده،آنهارضاخان راپیدامی کنند.

خودرضاخان ازانتظارات دولت انگلیس وتعهداتش، تعرف می کند:

یک روزی درجلسه ای که درمنزل تیمورتاش باحضور مسئولین کشوربرگزارشده بود که آیت الله مدرس نیزشرکت داشته ،رضاخان به مدرس می گوید:

من پس ازانجام اقداماتی ،به انگلیسی ها قول داده ام واگربه تعهداتم عمل نکنم مرااعدام می کنند .

منبع: کتاب "زمزم عرفان"یادنامه آیت الله بهجت  صص۳۷۷-۳۸۶

میرزاکوچک درجمع علما

میرزا یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۹ شمسی در رشت به دنیا آمدو سال‌های نخست عمر خود را در «مدرسه حاجی حسن» واقع در «صالح‌آباد رشت»(سبزه میدان) و «مدرسه جامع رشت» به آموختن مقدمات علوم دینی سپری کرد و در این مدرسه با استادش «خلخالی»(موسوی زنجانی) آشنا شد.

امام جمعه شهیدرشت نوشت: سخنان معلم روشن‌بین و آزاده(خلخالی) شعله در جان شاگرد(میرزاکوچک) انداخت و او را در افکار و اندیشه‌های عمیقی فرو برد که چگونه می‌تواند جامعه را از آلودگی‌ها و زشتی‌ها پاک کند.

میرزا برای ادامه تحصیل عازم تهران شد و در مدرسه محمودیه دروس حوزه راادامه داد ولی از اوضاع و احوال اجتماعی غافل نبود. میرزا در آن زمان احساس کرد که هنگام تلاش و کوشش فرارسیده و هرگونه فعالیتی برای روشن کردن افکار عالمه و مبارزه با زور و استبداد در سرنوشت مملکت تاثیرگذار خواهد بود و به همین دلیل به زادگاه خود رشت بازگشت و در بین طلاب مدرسه حاجی حسن تبلیغات را آغاز کرد.

همزمان با مراجعت میرزا به رشت عده‌ای از مشروطه‌خواهان تهران در سفارت عثمانی تحصن کردند و میرزا نیز عده‌ای از آزادیخواهان را با خود هماهنگ کرده و در کنسولگری عثمانی به تحصن پرداخت و در همین موقع انقلاب رشت رخ داد و آزادیخواهان گیلان با کمک مجاهدان ارمنی، گرجی و قفقازی آقابالاخان سردار افخم حاکم گیلان را به قتل رسانده و زمام امور گیلان را به دست گرفتند.

میرزا مبارزی واقعی و مجاهدی حقیقی بود که عمر خود را در مبارزات آزادیخواهانه گذراند و بسیاری از نویسندگان و مورخان او را به عنوان مردی آزادیخواه، بلند همت، با ایمان، میهن‌پرست، روشنفکر و مبارز مورد ستایش قرار داده‌‌اند.

فرار محمدعلی شاه از ایران

 میرزا کوچک در سال ۱۲۸۶ شمسی در گیلان به صفوف آزادیخواهان پیوست و برای سرکوبی محمدعلی شاه روانه تهران شد و همزمان با اوج‌گیری نهضت مشروطه در تهران شماری از آزادیخواهان رشت کانونی به نام مجلس اتحاد تشکیل دادند و افرادی را به عنوان فدایی گرد هم آوردند. میرزا کوچک‌خان که در آن دوران یک طلبه بود و افکار آزادیخواهانه داشت به مجلس اتحاد پیوست و در سال ۱۲۹۴ شمسی به جای مجلس اتحاد «هیئت اتحاد اسلام» را استفاده از یک گروه ۱۷ نفری در رشت تشکیل داد و بیشتر افراد این گروه روحانی بودند و میرزا کوچک‌خان عضو موثر آن بود. این هیئت هدف خود را خدمت به اسلام و ایران اعلام کرد و میرزا کوچک خان رهبری آن را بر عهده گرفت و پس از اشغال نواحی شمالی ایران از طرف ارتش روسیه تزار، هیئت اتحاد اسلام به مبارزه با ارتش تزاری پرداخت .

یک گروه مسلح به عنوان فدایی تشکیل داد و روستای کسما را در فومن مرکز کار خود قرار داد و در آنجا سازمان اداری و نظامی به وجود آورد. هیئت اتحاد اسلام پس از چندی به کمیته اتحاد اسلام تبدیل شد و اعضای آن به ۲۷ نفر افزایش یافت و رهبری این کمیته را میرزا بر عهده گرفت و تا پایان سال ۱۲۹۶ شمسی بخش وسیعی از گیلان و مازندران، طارم، آستارا، تالش و تنکابن زیر نفوذ کمیته اتحاد اسلام در‌آمد که بعدها این کمیته با نام «نهضت جنگل» یا «حزب جنگل» شناخته شد. میرزا کوچک پایه‌های نهضت جنگل را بنا نهاد و عده‌ای از مردان فداکار به منظور مبارزه با استبداد و بی‌عدالتی و اخراج بیگانگان از کشور با یکدیگر متحد و هم‌پیمان شدند.

کابینه وثوق الدوله

 برای از بین بردن نهضت جنگل«میرزا حسن خان وثوق‌الدوله»(نخست وزیر) اقدام‌های زیادی به‌ کار برد و نامه تأمین برای میرزا کوچک خان نوشت ولی میرزا نپذیرفت و پس از درگیری‌های فراوان عده‌ای از سران نهضت از  تسلیم نیروهای دولتی در رشت شدند.

 در این درگیری شماری از افراد میرزا کشته شدند و دکتر حشمت"همرزم میرزا" نیز دستگیر و در دادگاه نظامی در چهارم اردیبهشت ۱۲۹۷ هجری شمسی محکوم به اعدام شد و دیگر مبارزان ابتدا به تهران و سپس به کلات نادری اعزام و زندانی شدند.

مرگ دکتر حشمت روحیه مبارزان نهضت جنگل را تضعیف کرد و میرزا به منظور تقویت روحیه مبارزان و جلوگیری از فرار و تسلیم نفرات دولتی آنها را در گاوبن به دور خود جمع و تشویق به ادامه مبارزه کرد. با ادامه جنگ و عقب‌نشینی به نقاط دور و ناشناس وضع جنگلی‌ها چنان سخت و دشوار بود که دیگر میرزا نیز افراد را به مقاومت دعوت نمی‌کرد و بر اثر فشار و مصائب شدید نفرات از اطراف میرزا پراکنده شدند و هشت نفر باقی ماندند.

قوای دولت همه جا در کمین میرزا بود و راه‌ها را زیر نظر داشت و از آنجا که مذاکرات صلح با جنگلی‌ها به نتیجه نرسید نیروهای دولتی به تعقیب جنگلی‌ها پرداختند. برخی از نیروها متفرق، تسلیم و تعدادی نیز کشته شدند و میرزا به همراه یار وفادار خود «‌گائوک» که توسط گروه‌های سرباز تحت تعقیب بودند به هنگام فرار گرفتار برف و طوفان و سرمای سخت شده و در گردنه گیلوان از پای درآمدند.


فردی به نام «‌کرم‌» که از خلخال عازم گیلان بود میرزا و همراهش را در آخرین لحظات زندگی در بین توده‌های برف پیدا کرد و کرم که میرزا را شناخته بود با سرعت به «خانقاه»(ماسوله) نزدیک‌ترین دهکده رفت و با کمک مردم اجساد بی‌جان «میرزا کوچک» و «گائوک آلمانی»(هوشنگ) را به دهکده حمل کردند.

سالار شجاع برادر امیر مقتدر تالش با اطلاع از وضعیت میرزا به همراه چند نفر از سواران مسلح به خانقاه رفت و در برابر دیدگان اشک‌آلود روستائیان به «‌رضا اسکستانی‌» یکی از افراد خود دستور داد تا «سر میرزا کوچک را از بدن نیمه جان او جدا کند

«جسد بدون سرمیرزاکوچک» در بین شیون و زاری مردم در «گورستان دهکده خانقاه» به خاک سپرده شد.

«سرِمیرزاکوچک» توسط «سالارشجاع» به رشت حمل شد و سپس سر بریده میرزا را در کنار «سربازخانه»(شالکوه) به مدت چند روز به معرض تماشای اهالی قرار دادند و «خالو قربان» سربریده میرزا را برای خوش‌ خدمتی به«رضاخان سردار سپه» هدیه داد.

«رضاخان» دستور داد تا «سربریده میرزاکوچک» در قبرستان«حسن‌آباد»(تهران) دفن شود و پس از مدتی «‌کاس‌آقا حسام » دوست صمیمی و یار قدیمی میرزا مخفیانه سر میرزا را از «گورکن»(قبرستان حسن آباد) گرفته و به «رشت» آورد و در محله «سلیمانداراب»(رشت) دفن کرد.

سربریده میرزابعداز۲۰سال به بدنش ملحق شد

پس از کناره‌گیری رضاشاه در شهریور سال ۱۳۲۰ ارادتمندان میرزا بدن میرزا را از دهکده خانقاه به رشت منتقل کردند و در جوار سر او به خاک سپردند و امروز مزار میرزا کوچک خان جنگلی در محله سلیمانداراب رشت میعادگاه عاشقان این مرد مبارز است. نهضت جنگل با شهادت میرزا خاموش شد ولی خاطره فداکاری‌ها و جانبازی‌های مجاهدان جنگل به ویژه رهبر نهضت جنگل میرزا کوچک هرگز فراموش نشد.

 مشاور رئیس جمهور درامور روحانیت« حجت‌الاسلام محمدناصر سقای بی‌ریا»نیز در مصاحبه با خبرنگار فارس میرزا کوچک را نماد روحانی بیدار، عالم، آگاه و سلحشور در تاریخ ایران معرفی کرد. وی گفت: بعد سلحشوری و شجاعت میرزاکوچک در نهضت جنگل بروز پیدا کرد و موجب شد تا به جرگه آزادیخواهان بپیوندد. وی با بیان اینکه میرزاکوچک نماد یک روحانی مبارز، بیدار، آگاه، عالم و سلحشور در تاریخ ایران است، افزود: میرزا شخصا تفنگ در دست گرفت و در برابر استعمار روس و انگلیس ایستاد. سقای بی‌ریا با بیان اینکه مجتهدانی مانند میرزا در تاریخ ایران زیاد هستند، بیان داشت: نواب صفوی، میرزای شیرازی و اسدآبادی از مجتهدانی بودند که به طور مستقیم وارد عرصه مقاومت علیه استعمار شدند. وی قیام میرزا را برای تقویت دولت و حفظ مملکت دانست و تصریح کرد: این استعدادها و توانمندی‌های روحانیون موجب شده تا پس از انقلاب حول محور دیدگاه‌های حکومتی امام راحل مطرح شوند و در پست‌های دولتی و اجرایی حضور یابند. ۸ آذر ۱۳۸۹ خبرگزاری فارس

        

میرزا در واقعه مشروطیت به انقلابیون جبهه شمال پیوست و در فتح قزوین شرکت داشت. روس‌ها مدتی او را از رشت تبعید کردند. در سال ۱۲۹۳ ه. ش میرزا که تازه از تبعید آزاد شده و به رشت آمده بود به شدت تحت تاثیر ظلم و ستم نیروهای روس بر مردم گیلان قرار گرفت و تصمیم گرفت که به کمک دوستان مشروطه خواه خود دوباره دست به قیام بزند. اما این بار علاوه بر مطالبه آرمان‌های آزادی خواهانه مشروطه که آن را بر باد رفته می‌دید به دنبال نجات ایران و علی‌الخصوص گیلان از اشغال آشکار نیروهای نظامی نیز بود. افکار میرزا توانست در دل قشرها و طبقات گوناگون مردم گیلان نفوذ کند.

افرادی نظیر «دکتر حشمت» و «میرزا حسین کسمایی» که از چهره‌های تحصیل کرده و فرهیخته گیلان بودند، و یا «حسن آلیانی» و «شیخ علی شیشه بر» که از طبقات معمولی جامعه بودند در میان طیف «لشکریان میرزاکوچک» دیده می‌شوند؛ و بجز این‌ها میرزا توانست از حمایت چند تن از بازرگانان و کسبه معتبر از جمله «حاج احمد کسمایی» نیز برخوردار شود.

علاوه براین،  میرزاکوچک(رهبرنهضت) توانست از حمایت چند تن از بازرگانان و کسبه معتبر از جمله حاج احمد کسمایی نیز برخوردار شود. تاریخ نگاران عمدتاً قیام جنگل را به دو دوره مجزا تقسیم می‌کنند، که دوره ی نخست در ابتدا به مدت دو سال و به مرکزیت فرماندهی در«کسما»(شهرستان صومعه سرا)و سپس به مدت نزدیک به چهار سال به مرکزیت رشت و به صورت یک حکومت جمهوری مستقل در کل ایالت گیلان بوده است. دوره دوم مصادف با نزدیکی طرفداران بلشویک ها به میرزاکوچک می باشد.

میرزا پس از جمع کردن دوستان و همفکرانش به «کسما» رفت و قیامش را آغاز کرد.

میرزا پس از جمع کردن دوستان و همفکرانش به کسما رفت و قیامش را آغاز کرد. این زمان مقارن بود با آغاز جنگ جهانی اول. قوای روس بدون توجه به اعلام بیطرفی دولت ایران، در مناطق شمالی ایران نیرو پیاده کرده بودند که این نیروها باعث آزار و اذیت عامه مردم، علی‌الخصوص کشاورزان و دامداران و تجار و کسبه، می‌شدند. از دست دولت مرکزی ایران هم کاری ساخته نبود. تظلم خواهی و رد اشغال ایران از طرف قوای بیگانه مهمترین انگیزه مردم گیلان برای حمایت از افکار میرزا کوچک خان در دوره اول بود؛ لذا در یک فاصله زمانی کوتاه، تعداد کثیری از مردم (خصوصاً جوانان)، داوطلب همکاری با میرزا شدند. جنگلی‌ها با استفاده از عملیات کمین و یا شبیخون به منافع روسها و یا عناصر داخلی وابسته به آنها (اعم از تجار و یا صاحب منصبان) ضربه می‌زدند. قوای روس و البته نیروهای داخلی وابسته به آنها بارها تلاش کردند جنگلی‌ها را سرکوب کنند اما کاری از پیش نبردند و عمدتاً شکست خوردند که از جمله این نیروهای وابسته که از جنگلی‌ها شکست خوردند می‌توان به لوطی عبدالرزاق و مفاخرالملک اشاره کرد.

 در این دوره جنگلی‌ها هیئتی به نام هیئت اتحاد اسلام تشکیل دادند که اداره امور مناطق تحت کنترل، و تصمیم گیری‌های کلی توسط این هیئت انجام می‌شد. آنها هدف خود را «اخراج نیروهای بیگانه، رفع بی عدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری دولتی مردمی» اعلام می‌کردند. هیئت اتحاد اسلام نامی بود که طرفداران عثمانی در کشورهای مختلف اسلامی برای خود انتخاب می‌کردند. شاید در نگاه اول، انتخاب این نام و در کنار آن حضور چند افسر آلمانی و اتریشی در بین جنگلی‌ها، خواننده را به این نتیجه برساند که جنبش جنگل ستون پنجم دول محور بوده و فاقد جایگاه ملی است، اما نباید فراموش کرد که دولت ایران در جنگ جهانی اول رسماً اعلام بی طرفی نموده و این بی طرفی را نیز در عمل ثابت کرده بود و این نیروهای روس (درشمال) و انگلیس (در جنوب) بودند که بدون توجه به این بی طرفی، در ایران نیرو پیاده کردند و جدای از این برای تامین آذوقه و مایحتاج خود به کشاورزان، دامداران، تجار و کسبه تعدی می‌کردند و جنبش جنگل، حرکتی بود که از تظلم خواهی عامه مردم ریشه می‌گرفت و نه تحریک بیگانه (دول محور). دولت مرکزی ایران که خود از نقض بیطرفی ایران از سوی متفقین به شدت ناراضی بود قلباً حرکتهای مردمی را علیه اشغالگران می‌ستود. بنابر این در این دوره دولت ایران سعی می‌کرد با جنگلی‌ها کج دار و مریز رفتار کند. در طرف مقابل هم جنگلی‌ها سعی می‌کردند وفاداری و احترام خود را به دولت مرکزی ایران نشان دهند، لذا با نماینده دولت مرکزی (حشمت الدوله) و حتی خود رییس‌الوزرا (مستوفی الممالک) مکاتبه و مراوده داشتند.

بعد از انقلاب بلشویکی روسیه نیروهای روس از ایران خارج شدند و در این خروج قوای جنگل راه را برای آنها هموار کردند. اما آخرین دسته روس‌ها، یعنی قوای ژنرال بیچراخوف که داری افکار تزاری بود، وضعیتی متفاوت داشت. او با انگلیسی‌ها به فرماندهی ژنرال دنسترویل متحد شده بود که به قفقاز برود و در آنجا با بلشویک‌ها بجنگد. انگلیسی‌ها از میرزا خواستند که ضمن اجازه عبور قوای بیچراخوف و قوای انگلیس از گیلان، تعدادی از پاسگاه‌ها را نیز در اختیار آنها قرار دهند تا به وسیله آن تدارکات پشت جبهه قفقاز میسر شود. میرزا قبول نمی‌کند و به ناچار در کنار پل منجیل جنگ سختی درمی‌گیرد. قوای روس به وسیله توپخانه دوربرد بر قوای جنگل که آرایش نظامی نامناسبی گرفته بودند پیروز می‌شود و راهی انزلی می‌شود؛ و رشت نیز به دست قوای انگلیس می‌افتد. البته بعد از آن جنگلی‌ها رشت را آزاد می‌کنند، ولی این آزادی دیری نمی‌پاید و انگلیسی‌ها دوباره رشت را تصرف می‌کنند. سرانجام با وساطت کنسول فرانسه بین جنگلی‌ها و انگلیسی‌ها صلح برقرار می‌شود.

در همین ایام در تهران وثوق الدوله به قدرت می‌رسد. او ابتدا به میرزا پیشنهاد می‌کند که ضمن تامین جانی به عتبات برود و قوایش را در اختیار دولت قرار دهد. وثوق الدوله بعد از مخالفت میرزا با این پیشنهاد، تیمورتاش را با بیست هزار قزاق به عنوان والی گیلان فرستاد تا جنگلی‌ها را سرکوب کند. در این ایام بود که حاج احمد کسمایی، که یکی از سران موثر جنگل بود خود را تسلیم کرد. میرزا که نمی‌خواست با هموطنانش بجنگد تصمیم گرفت با افرادش به سمت شرق گیلان عقب‌نشینی کند. جنگلی‌ها به دسته‌های کوچک تقسیم شدند و با پای پیاده به سمت شرق گیلان (لاهیجان) حرکت کردند. در این راهپیمایی طولانی، عده‌ای از جنگلی‌ها از پای درآمدند و عده‌ای هم اسیر شدند. به مرور زمان عده‌ای فرار کردند و بخشی هم تسلیم شدند که از جمله آنهادکتر حشمت بود که نیروهای قزاق به امان نامه‌ای که پشت قرآن برای او امضا کرده بودند، وفا نکردند و سرانجام دکتر حشمت در رشت اعدام شد. میرزا دوباره به فومنات، یعنی همان پایگاه اولیه اش برمی‌گردد و این پایان دوره اول قیام جنگل است.

قوای دولتی نتوانستند میرزا را دستگیر کنند، لذا جنبش جنگل همچنان به بقای خود ادامه داد. رفته رفته جنگلی‌ها همدیگر را پیدا کردند و دوباره قدرت گرفتند. از طرفی دولت وثوق الدوله بعد از مخالفت سراسری با قرارداد ۱۹۱۹ احساس بی‌ثباتی می‌کرد، لذا نماینده‌ای نزد میرزا فرستاد که تا بازشدن دوره جدید مجلس بین قوای دولتی و قوای جنگل آتش‌بس برقرار شود.

گرایشات چپگرایانه بعضی ازیاران میرزاکوچک

در این دوره میرزا با از دست دادن بعضی از دوستان سابقش که اثرات مهمی در قیام او داشتند از جمله دکتر حشمت، حاج احمد کسمایی و میرزا حسین کسمایی، اکنون به بعضی دیگر از دوستانش که تمایلات چپگرایانه دارند از جمله احسان الله خان و خالو قربان میدان می‌دهد و آنها نیز میرزا را ترغیب به دوستی با اتحاد جماهیر شوروی می‌کنند.

حکومت ائتلافی

در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۲۹۹ شمسی نیروهای ارتش سرخ شوروی به بهانه تعقیب روس‌های سفید وارد انزلی شدند. جنگلی‌ها از این فرصت استفاده می‌کنند و رشت را تصرف می‌کنندمیرزا سپس به انزلی می‌رود و پس از ملاقات با نماینده شوروی در انزلی، "بناچار"با آنها بر سر ایجاد یک حکومت خودمختار سوسیالیستی (با تمایلات چپ گرایانه و البته حفظ شعائر دینی) در محدوده گیلان به توافق می‌رسد و این مقدمه‌ای بر تشکیل کمیته انقلاب و برقراری حکومت جمهوری می‌شود.

قوای شوروی جنگلی‌ها را تشویق می‌کردند که تهران را فتح کرده و حکومت جمهوری را در کل ایران توسعه دهندهرچند تاریخ نشان داد که روحیات میرزا با افکار کمونیستی همساز نبود و میرزا نتوانست با آنها کنار بیاید.

  

مکاتبات رسمی دولت جمهوری شوروی ایران 

در همین راستا در روز یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ قوای جنگل با انتشار بیانیه‌ای تشکیل کمیته انقلاب ایران و تأسیس حکومت جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران را اعلام نمود و دولت جمهوری را معرفی کرد، که میرزا عنوان رهبر را داشت. اما هنوز دولت تازه انقلابی سامان نگرفته بود که تفاوت دیدگاه ایرانی - اسلامی جنگلی‌های اصیل، با کمونیستهای تازه‌وارد نمایان شد. با حمایت بلشویک‌های روس، انقلابی‌های سرخ طرفدار شوروی دست به یک سری اعمال خودسرانه و افراطی زدند که اعتراض مردم را برانگیختکمونیستها به دلیل تضاد اعتقادی که با مذهب داشتند و از طرفی چون مالکیت خصوصی را برنمی تافتند متعرض مالکین و زمین داران و متدینین می‌شدندمیرزا با مشاهده این قبیل رفتارها نهایتاً طاقت نیاورد و روز جمعه ۱۸ تیر ۱۲۹۹ به عنوان اعتراض ازرشت به صومعه سرا رفت. میرزا قبل از حرکت پیغامی توسط نماینده خود برای لنین به مسکو فرستاد که در آن ذکر شده بود: «در موقع، خود به نمایندگان روسیه اظهار کردم که ملّت ایران حاضر نیست برنامه بلشویک‌ها را قبول کند».

خلاء میرزا نه تنها کمونیستها را متنبه نکرد بلکه آنان از این فرصت برای قبضه کامل قدرت استفاده کردند. در تاریخ شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی و امنیت نظامی آن در رشت بر ضدّ میرزا کودتا کردند. آنها همه طرفداران میرزا را دستگیر و بازداشت کردند؛ و دولت جدیدی معرفی کردند که در آن احسان الله خان با عنوان سرکمیسر و کمیسر خارجه و سید جعفر پیشه‌وری به عنوان کمیسر داخله حضور داشتند.

عدم استقبال مردم از حکومت جدید و همچنین اختلاف بین خود کمونیستها بر سر دوستی یا دشمنی با میرزا، دولت کودتایی را به بن‌بست کشاند. بنابر این کمونیست‌ها پس از مدتی با میرزا از در صلح درآمدند و دوباره دولت جدیدی به رهبری میرزا تشکیل شد، اما این دولت جدید نیز دوامی نیاورد و با قتل حیدر خان عمواوغلی دوباره از هم پاشید. اختلافات درونی چه در دوره اول و چه دوره دوم قیام جنگل از عوامل مهم تضعیف این نهضت محسوب می‌شود.

بعد از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ و قدرت گرفتن رضاخان تحت عنوان سردار سپه، دولت مرکزی تصمیم گرفت حاکمیت خود را بر کل ایران مسجل کند؛ لذا باید دولت‌های محلی از میان برداشته می‌شد که از جمله آنها دولت جنگل بود. در تهران تحلیل‌ها بر این امر استوار بود که دولت جنگل دست نشانده و عامل دولت شوروی است که از طریق آن قصد دارد تسلط نظامی و ایدئولوژیک خود را بر کل ایران حاکم کند. به فرمان احمدشاه قاجار قوای دولتی بریگاد قزاق به سرکردگی سردار سپه برای سرکوب قوای سرخ وارد رشت گردید که چندین برخورد جنگی بین دو قوا به وجود آمد که گاه نیروهای دولتی پیشروی و گاه عقب‌نشینی می‌کردند. در نهایت با مذاکرات پشت پرده قوای سرخ خاک رشت و بندر انزلی را ترک کردند. نیروهای خالو قربان تسلیم قوای سردار سپه شدند و احسان الله خان و رفقایش به خاک شوروی گریختند.

در این جنگ‌ها میرزا با قوای خود در صومعه سرا بود که بی طرف مانده و در فکر تجدید قوا بود.

رضاخان می‌خواست سلسله قاجاریه را از میان بردارد و حکومت جمهوری برپا کند، لذا جذب اشخاصی همچون میرزا که محبوبیت خاصی بین عامه مردم داشتند، می‌توانست به هدفش کمک کند. اما سعی قزاق‌ها، به فرماندهی سردار سپه برای مذاکره با میرزا و دعوت او به مرکز نتیجه نداده و بنا به دلایل فراوانی مذاکرات به شکست انجامید. یکی از این دلایل این بود که تعدادی از جنگلی‌ها بمانند دکتر حشمت و یارانش در جنگ‌های قبلی با قشون قزاق تسلیم شده بودند که عملاً به کشته شدنشان انجامید.

چرامیرزا کوچک خاناواخرعمربطرف کوه های خلخال حرکت کرد؟

در نهایت قوای قزاق از فرصت استفاده کرده و طی شبیخون‌های متعدد نیروهای جنگل را وادار به عقب‌نشینی کردند و بعضی از سران تسلیم یا کشته شدندمیرزا همراه با تنها یار وفادارش،

نفردوم از سمت چپ: "گائوک آلمانی" معروف به "هوشنگ" جهت رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو، که همیشه از میرزا حمایت می‌کرد، به طرف کوه‌های خلخال حرکت کردند، ولی گرفتار بوران و طوفان گردیدند و سرانجام زیر فشار سرما و برف در ۱۱ آذر ۱۳۰۰، درحالی که میرزا هوشنگ را به کول گرفته بود، از پای درآمدند.«میرزاکوچک»(نفردوم ازسمت راست)/ویکی پدیابنقل ازکتاب سردار جنگل، نوشتهٔ ابراهیم فخرایی

قبرمیرزاکوچک+قبرمؤلف«سردارجنگل»ابراهیم میرفخرایی-همرزم میرزاکوچک خان+۲شهید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد