کدام آیه قران اشاره به فضلیت سلمان فارسی و قوم سلمان(ایرانیان)دارد؟«وصیت سلمان به امام علی» چه بود؟
عبادت سلمان دردیر(معبد)موصل..ازدواج سلمان..فرمانروایی سلمان درمدائن،تدفین سلمان توسط حضرت علی(ع)و...مطالب جالب دیگری که درادامه خواهیدخواند.
هجرت از ایران در ۳۰ سالگی
مدت عمرسلمان فارسی ۷۵سال
اگر«هجرت سلمان راازایران(اصفهان)به عربستان»ملاقات باپیامبررادرهمان سال اول بعثت بدانیم وباتوجه به اینکه ،سلمان درهمان سالهای اول زندگی درمدینه ازدخترعمرخواستگاری کرد،نبایدسنش بیش ازپیامبرباشد(قطعاًکمتراست)،چون وقتی خواستگاری کرد،عمرناراحت شد،وقتی پیامبرازناراحتی عمرسئوال کرد،نگفت این پیرمرده،فقط تنهاایرادش را «عجم بودن دانست وپیامبرهم ازسلمان دراین ماجرادفاع کرد وازعمرگله مندشد(سلمان میخواست «باجناق» پیامبرشود)،اگرسن سلمان رادرزمان خواستگاری دخترعمر۴۰ سال بدانیم وسلمان قبل ازخلافت حضرت علی فوت کرده اند(سال۳۵هجری)یعنی ۳۵+۴۰ می شود۷۵سال(حداکثرعمرسلمان۷۵سال می باشد)بااین وصف اینکه می گویندسلمان ازمعمرین بود..(۲۵۰سال)عمرکرده،مردوداست.
«آیات و روایت درفضیلت سلمان فارسی»
«مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَه»چون آیه ۵۴ مائده نازل شد، پیامبر دست به شانه سلمان فارسىزد و گفت(هموطنان تو مصداق این آیهاند)
در روایت است:«چون آیه ۵۴ مائده شد، پیامبر دست به شانه سلمان فارسى
زد و گفتند:هموطنان تو مصداق این آیهاند».جلد ۲ ، صفحه ۳۱۶ تفسیر نورالثقلین.
«مؤلف تفسیر نورالثقلین»(عبد على بن جمعه،العروسى الحویزى) واماآیت الله سیدهاشم رسولی محلاتی ،مصحح آن است
«ابوهُرَیره»(متوفی۵۹ ق)گوید:آیه ۵۴ مائده که نازل شد، چند تن از اصحاب رسول خدا(ص) پرسیدند: یارسول الله! آنان که خدا در قرآنش یاد کرده، چه کسانی هستند؟
«سلمان فارسی» در کنار پیامبر نشسته بود، آن حضرت دست بر ران او زد و فرمود: «این شخص و تیره اوهستند»ودرادامه گفتند: «بدان سوگند به آنکه جانم به دست اوست، اگر ایمان آویزان به ستارهی ثریا باشد، مردانی از فارس آن را برمیگیرند».
تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۳۹۰ بحارالأنوار، ج۲۲، ص۵۲/ نورالثقلین.
ابوهریره نقل میکند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند مرا به دوستی ۴ نفر از یارانم امر فرموده و مرا خبرداده که خداوند نیز آنان را دوست میدارد. عرض کردیم: ای رسول خدا!آنان چه کسانی هستند که همهی ما علاقهمندیم جزء آن چهار نفر باشیم؟
فرمود: علی یکی از آنان است سپس سکوت کرد و پس از اندکی فرمود: «علی و ابوذر و سلمانفارسی و مقدادبنالاسود کندی»./تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۴، ص۹۴ الخصال، ج۱، ص۲۵۴/ نورالثقلین.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:چنین روایاتی در باره نزول آیه ۳۸ سوره محمد هم آمده است.
«وَإِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ»آیه ۳۸ سوره محمد
ای مؤمنان! اگر [از فرمان های پیامبر] روی بگردانید به جای شما گروه دیگری را می آورد که مانند شما [روی گردان، سست عقیده و بخیل] نخواهند بود.
سلمان فارسی کیست؟
«سلمان»که افتخار شیعه به ویژه ایرانیان است، او همان کسی است که پیامبر و مولایش او را لایق نگهداری علم میدانستند.
«سَلْمانُ مِنّا أَهْلَ الْبَیْتِ»سلمان آنقدرمعتمدپیامبراسلام(ص)بودکه فاطمه زهرا(س)درددلهایش رابااودرمیان می گذاشت.
روزی سلمان وارد مسجد شد وحاضرین به احتراماش او را در صدر مجلس نشاندند اما یکی ازصحابه به بهانه عجمیتِ (عرب نبودن)، اعتراض کرد،پیامبر (ص) با دیدن این صحنه بر منبر رفت وخطبهای خواند و ضمن اشاره به اینکه انسانها از نظر نژاد ورنگ پوست بر هم برتری ندارند فرمود:«سلمان از ما اهل بیت است».
نام اصلی او «روزبه» بود واماپیامبراسلام حضرت محمد(ص) او را «سلمان» نام نهاد.
این ایرانی ازمحله «جِی» اصفهان و به روایتی از «رامهرمز» خوزستان بوده است.
«کُنیه» او را »ابوعبداللّه» ، ابوالحسن و «ابواسحاق»نوشته اند.
سرگذشت سلمان فارسی به روایت آیتالله مکارم شیرازی:روزی رفیق سلمان به او گفت: خبر دارى که امروز شخصى وارد مدینه شده ومدعی است که فرستاده خداست؟!
سلمان گفت: تو اینجا باش تا من بازگردم، او به مدینه رفت؛ غافل از اینکه سرنوشت برای او چیز دیگری را رقم زد.
هشتم صفر سال ۳۵ هجری، سالروز وفات یک ایرانی که ازصحابی پیامبر اکرم(ص)بود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: «آرامگاه سلمان فارسی»»در ۲ کیلومتری«طاق کسری» قرار دارد.
«سلمان» در اصل «زرتشتی» بود اما به «مسیحیت» گروید و درهمین ایام، به یک خانواده «یهودی» در مدینه(عربستان سعودی) به بردگی فروخته شد.
این شیعه «صحابی» رسول الله(ص) مایه افتخار ایرانیان در شهر «مدائن» به جوار رحمت الهی پیوست.
مقبره سلمان فارسی در مدائن
سرگذشت سلمان
آیتالله ناصر مکارم شیرازی(جلد۱تفسیرنمونه )شأن نزول آیه ۶۲ بقره درباره سلمان می داند:
شهر قره قوش ، مرکز منطقه حمدانیه ، شرق موصل(دیرموصل)
«سلمان»در «دیر» موصل بسیار عبادت مىکرد، راهب که سرپرست این دیر بود، او را از عبادت زیاد بر حذر داشت، مبادا از کار بیفتد، ولى سلمان پرسید آیا عبادت فراوان فضیلتش بیشتر است یا کم عبادت کردن؟
در پاسخ گفت: البته عبادت بیشتر اجر بیشتر دارد.
عالِم دیر(راهب مسیحی) پس از مدتى به قصد بیتالمقدس حرکت کرد و سلمان را با خود به همراه برد، در آنجا به سلمان دستور داد که روزها در جلسه درس علماى« نصارى» که در آن مسجد برپا میشود، حضور یابد و کسب دانش کند.
چراپیامیر اکرم(ص) فرمود:«سلمان منّا اهل البیت»
مشهورترین روایتی که از پیامبر (ص) درباره سلمان نقل شده و نشان دهنده علاقه آن حضرت به اوست روایت ««سَلْمانُ مِنّا أَهْلَ الْبَیْتِ»» است. بر اساس روایات روزی سلمان وارد مسجد شد وحاضرین به احتراماش او را در صدر مجلس جای دادند ولی یک نفر به بهانه عجمیتِ (عرب نبودن) او بر این کار حاضرین خرده گرفت. پیامبر (ص) با دیدن این صحنه بر منبر رفت وخطبهای خواند و ضمن اشاره به اینکه انسانها از نظر نژاد ورنگ پوست بر هم برتری ندارند فرمود: «سلمان از ما اهل بیت است».
منبع: الاختصاص شیخ مفید.
حاکمی که تنها دارایی اش یک عبا بود/ توصیه هنگام مرگ
«سلمان» آزاد شده رسول خاتم(ص) است، کسی که افتخار شیعه به ویژه ایرانیان است، او همان کسی است که پیامبر و مولایش او را لایق نگهداری علم میدانستند و حاکمی که تنها داراییاش یک عبا بود.
در ششمین سده پس از میلاد مسیح، در حالی که سر تا سر جهان را تیرگی های جهل و ظلم فرا گرفته بود و مشعل هایِ هدایتِ الهی در همه سرزمین ها به خاموش می گرایید، آزاد مردی روشن ضمیر به نام سلمان در سرزمین ایران پا به عرصه هستی نهاد.
مورخان در مدّت عمر او اختلاف کرده اند، واوراازمعمرین دانسته اند!(که چنین نیست).
وفات «سلمان فارسی» در سال ۳۵ یا ۳۶ قمری اتفاق افتاده و قبر او در مدائن در نزدیکی بغداد است.
هجرت و اسلام آوردن سلمان
درباره اسلام آوردن سلمان، سخن های بسیار گفته اند، اما آن چه پذیرفته شده همگان است که روح بزرگ سلمان، همواره از بت پرستی و عادت های جاهلانه رنج می برد و گم شده ای در ضمیر خود جست و جو می کرد که به ناچار برای یافتن آن از شهر و دیار خود هجرت کرد. او در مسافرت هایش با پیری روشن ضمیر آشنا شد که نشانه های حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم را برایش بازگو نمود. بعد از جدا شدن از استاد، در شهر مدینه به بردگی گرفته شد.
در این مدّت، همیشه دیدار مولای خود را از حضرت حقّ می خواست، تا آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از مکّه به مدینه هجرت کرد و سلمان نشانه های نبوّت را در پیامبر دید، به او ایمان آورد و اسلام را با کمال معرفت پذیرفت. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز او را از بند بردگی رهانید.
بدین گونه، سلمان به تنها آیین پذیرفته شده در نزد خدا، دست یافت و پس از تشرف به اسلام، به دلیل توانایی عقلی و گنجایش والایی که داشت، به پایه های عالی معارف الهی نایل شد.
سه خصلت نیکوی سلمان
شیخ طوسی در «اَمالی» خود آورده است که به امام صادق علیه السلام گفتند: «شما سلمان فارسی را بسیار یاد می کنید». امام فرمود:
«نگویید سلمان فارسی»، بلکه بگویید« سلمان محمّدی» و من او را دوست دارم، برای ۳ صفتش: یکی آن که میل و خواست امیرمؤمنان علیه السلام را بر خواست خود مقدم می داشت و این است حقیقتِ قبول ولایت؛ دوم آن که تهیدستان را دوست می داشت و هم دم آنان بود و آنان را بر ثروتمندان ترجیح می داد؛ سوم آن که بنده نیکوکار و تسلیم پروردگار بود و مشرک نبود.
سلمان در پیش گاه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)
«سلمان» در میان ایرانیان، یگانه ای بود که از اصحاب خاص پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شد و پیوندی ژرف با او پیدا کرد. بزرگی روح و انسانیت پیامبر به گونه ای بود که سلمان وجودش را کاملاً در اختیار پیامبر نهاد و پیامبر که مأمور بود، با هر کس برابر با فهمش سخن بگوید، به سلمان علومی را آموخت که شخصی از اصحاب، مگر او توان به دوش کشیدن آن را نداشت. نزدیکی سلمان به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تا اندازه ای بود که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را از خانواده خود دانست. در هر مجلسی که پیامبر می نشست، سلمان را در نزدیکی خود می نشاند.
بنا بر نقل برخی از زنان پیامبر، سلمان ساعت هایی از شب را با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خلوت داشت، گویا محرم راز پیامبر شده بود.
نامه پیامبر به اقوام سلمان
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، بنا بر درخواستِ سلمان، نامه ای به برادر و فرزندان سلمان نوشت. نویسنده این نامه حضرت علی علیه السلام بود که در ماه رجب سال نهم هجری آن را نوشت و ابوذر، مقداد، عمار و بلال و عده ای دیگر از مسلمانان به آن شهادت دادند. در قسمتهایی از این نامه، عظمت شأن و مقام سلمان بیان می شود. آمده است:
سلام خدا بر شما، خداوند جهان به من فرمان داده تا بگویم، هیچ معبودی به جز اللّه نیست، بازگشت همه به سوی خداست... به من وحی شده که بهشت بر سلمان مشتاق تر است از سلمان به بهشت، او امین و مورد اعتماد من و پرهیزگار و خیرخواه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و مؤمنان است، سلمان از خانواده من است. ای مردم! اگر از شما کمک خواستند به ایشان کمک کنید، اگر بدی از آنان دیدید، ببخشاییدشان، اگر حقّ آنان را کسی پای مال کرد، از حقشان دفاع کنید، اگر پناه خواستند پناهشان دهید...
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در پایان نامه برای کسانی که به مندرجات نامه عمل کنند دعا نمود.
سلمان، فرمانروای مداین
مداین از شهرهای سر سبز و خرّم و پایتخت ساسانیان در ایران بود که به دست مسلمانان فتح شد. خلیفه دوم، بنا به توصیه حضرت علی علیه السلام ، سلمان را به فرمان روایی مداین برگزید. شاید دلیل این انتخاب، هم زبانی سلمان با مردم مداین بود و مردم پارسی زبان آن شهر، با یک حاکم ایرانی الأصل و هم زبان بهتر می توانستند کار کنند دلیل دیگر انتخاب سلمان آن بود که مداین مرکزی حساس بود و اداره آن به استانداری زیرک و کاردان و پرهیزگار نیاز داشت، تا اسلام آیین جدید را به شایستگی جای گزین انکار و آداب پیشینیان سازد.
سلمان که تربیت یافته مکتب نبوت و ولایت بود، با تدبیر و کاردانی توانست دستگاه حکومتی خود را از وجود افراد نالایق و آلوده و غارت گر پاک نماید و عدالت را برقرار سازد.
حاکمی که تنها دارایی اش عبا بود
«ابونُعَیم اصفهانی» (۳۳۶-۴۳۰ق) محدث و مؤلف نامدار اهل سنت بود و «ذهبی» عالم بزرگ اهلسنت (ابوعبدالله شمس الدین محمد بن احمد قایماز ذهبی،متوفی ۷۴۸ قمری) نوشتهاند که سلمان در حالی که بر حدود سی هزار نفر حکومت میکرد، تنها با یک عبا که فرش و لباس او نیز بود، برای مردم خطبه میخواند، به همین جهت مورد سرزنش خلیفه وقت(عمر بن خطاب) قرارگرفت، او در پاسخ خلیفه چنین نوشت:
«گفته بودى که من حکومت خدا را ضعیف و سست کرده و خود را خوار گردانیده و خدمتکار مردم کردهام به حدى که "اهالى مدائن نمىدانند که من امیر آنهایم ! پس مرا به منزله پلى گردانیدهاند که بر من مىگذرند و بارهاى خود را بر دوش من مىگذارند!" و نوشته بودى که" اینها باعث سستى سلطنت خدا مىشود!"(ای عمر!) پس بدان که ذلت در اطاعت الهى، دوست داشتنىتر است در نزد من از عزت در معصیت و نافرمانى خدا و تو خود مىدانى که رسول خدا(ص) تألیف دلهاى مردم مىکرد و به ایشان نزدیکى مىجست و مردم هم به سوى او تقرب مىجستند...»
به این ترتیب «سلمان»، خلیفه مسلمین را به سنتهاى فراموش شده رسول خدا (ص) متذکرشد که مردمى بودن و با آنان و همچون آنان زندگى کردن، نه تنها مغایر با زمامدارى نیست، بلکه لازمه حکومت الهى و مردمى است و از سنت هاى رسول خدا (ص) است.
نامه حضرت علی علیه السلام به سلمان
در طول مدتی که سلمان فرمان روای مداین بود، حضرت علی علیه السلام نامه های گوناگونی به سوی او نوشت؛ در یکی از نامه ها او را این گونه از دنیا و ظواهر مادی دور می کند:
ای سلمان! دنیا همانند ماری است که ظاهری بسیار زیبا و نرم دارد، ولی زهر کشنده ای دارد. بنابراین، از هر چیز که در دنیاست و دل تو را در می رباید، دوری کن؛ زیرا همان چیز به زودی از تو جدا می شود و زمانی کوتاه همراه تو خواهد بود، غم و اندوه آن را از خود دور کن؛ زیرا بی تردید جدایی آن را می بینی. هنگامی که انسان به شادی می رسد، دنیا او را به سوی رنج ها می فرستد و هر زمان که به آن اُنس می گیرد، او را در وحشت قرار می دهد.
سلمان، رویاروی تبعیض نژادی
سلمان از افراد مورد علاقه و توجه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام و جزو مشاوران عالیِ آن دو بود و در کارهای مهم با او مشورت می نمودند. همین اکرام و احترام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و نزدیکی حضرت علی علیه السلام با او موجب حسادت جمعی از افراد متعصب و منافق گردید. از این رو، همواره در صدد آزار و اذیت و اهانت به وی بودند و با حالتی طعنه آمیز از نَسبِ او سؤال می نمودند. سلمان جواب بسیار قانع کننده ای به آنان می داد و مغزهای جاهل و فاسد آنان را که هنوز افکار جاهلیت در آن جا داشت، با منطق اسلامی خود می کوبید و آنان را شرم سار می کرد.
دفاع پیامبر از سلمان
در روایتی آمده است که مردی از سلمان به طور طعنه آمیز از حَسب و نسبش پرسید، سلمان گفت: «نام من سلمان و فرزند یکی از بندگان خدا هستم، گم راه بودم که خدا مرا به وسیله محمد صلی الله علیه و آله وسلم هدایت نمود، پریشان و فقیر بودم که بی نیازم کرد و برده ای بودم که به وسیله او آزاد شدم، این است اصل و نسب من».
در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از راه رسید و سلمان آن چه را گذشته بود، به عرضِ پیامبر رساند. حضرت در حالی که از مباهات نادرستِ اصحاب و رنجش سلمان ناراحت شده بود، زبان به نکوهش مخالفان سلمان گشود و از عقیده جاهلانه آنان، انتقاد کرد و فرمود:إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ (الحجرات۱۳)
ای گروه قریش! همانا حَسب مرد، دین اوست و مردی او خُلق و خوی اوست و اصل آدمی عقل اوست. حقّ تعالی فرمود: «همانا شما را از "مرد" و"زن"ی آفریدیم و شما را شعبه ها و "قبیله" قبیله قرار دادیم همانا گرامی ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست.»
علی(ع) در کنار جنازه سلمان
«اَصبَغ بن نُباته تمیمی »(متوفی ۶۴ق) که از یاران حضرت علی علیه السلام است، می گوید: «پس از آن که سلمان از دنیا رفت، هنوز ما جنازه او را در قبرستان نگذاشته بودیم که مردی غم گین، سوار بر مرکب به طرف ما آمد و به ما سلام نمود و فرمود: «در تجهیز جنازه سلمان شتاب کنید.» به او کمک نمودیم و او تمام وسیله ها را با خود داشت، آن گاه بعد از انجام آن مرحله ها، بر او نماز خواند و جنازه را دفن نمودیم. آن مرد، حضرت علی علیه السلام بود که برای شرکت در مراسم دفنِ سلمان خود را از مدینه به مداین رسانده بود. وقتی آن حضرت عبا را از روی صورت سلمان برداشت، در وداعی غم گنانه با سلمان، جملاتی جان سوز بیان فرمودند.
توصیه سلمان هنگام مرگ
مسعودی که از مورخان است، در کتاب خود «مروج الذهب» از زبان سعد وقاص آورده است که سلمان در حال احتضار بود که به او گفتم: «یا اباعبداللّه مرا وصیتی نما!» گفت: «درسه جا به یاد خدا باش: هرگاه خواستی در کاری تصمیم بگیری، هر گاه خواستی در امری داوری نمایی، هرگاه خواستی چیزی را تقسیم نمایی.»
زندگی نامه حضرت سلمان فارسی
ازدواج سلمان فارسی
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:«سلمان فارسی در زمان اسلام آوردن چند سال داشت» آیا زن وبچه داشت؟ آیا بعد از اسلام آوردن ازدواج کرد؟
پاسخ: «سلمان فارسی»مانند پیامبر خدا (ص) در سال ۵۷۰ میلادی به دنیا آمد و در سال اول هجرت پیامبر از مکه به مدینه اسلام آورد یعنی وی در سن حدود ۵۲ یا ۵۳ سالگی مسلمان شده است.
«سلمان تا قبل از اسلام ازدواج نکرده بود» که این نیز علل مختلفی داشت؛ اما بعد از اسلام آوردن ازدواج کرد.
داستان خواستگاری رفتن ها و «ازدواج سلمان فارسی»
«خواستگاری دختر عُمربن خطاب»
«عُمربن خطاب» در حالی که جلو درب خانه خود با گروهی ازمسلمانان ایستاده بود، از سلمان خواست، اگر حاجتی دارد برای او برآورده سازد.
«سلمان فارسی»، از این موقعیت استفاده نمود و گفت: ای ابوحفص! من مایلم با دختر تو « «حفصه»یعنی، (خواهر همسر رسول خدا) ازدواج کنم.
اما عمر که از این خواستگاری سخت ناراحت شده بود، به اطرافیان خود گفت: می بینید این «عَجَمی» که درست نمی تواند سخن بگوید، چه ادعایی دارد!؟.
وی درادامه گفت:چگونه «محمد»(پیامبر) این مرد را این قدر میدان داده و عظمت بخشیده، که وی از حد خود تجاوز می کند، و خود را در حدی قرار می دهد، که می خواهد با«اشراف»(اکابِر) همطراز گردد؟
آن گاه، «عُمربن خطاب» در حالی که خشمناک بود، به حضور رسول خدا (ص) رسید گفت: ای رسول خدا ! موقعیت افراد بی ارزش را، این قدربالا نبر، که بتوانند با اشراف اصحاب تو، همسنگ شوند و افتخار و منزلت بدست آورند!.
رسول خدا (ص) فرمود: چه مشکلی برای تو پیش آمده؟
«عُمربن خطاب»، داستان خواستگاری سلمان از دخترش(حفضه)را بیان کرد.
واکنش پیامبر به خواستگاری سلمان فارسی ازدخترعُمر
اما رسول خدا (ص) فرمود: وای به حال تو! اگر «سلمان» به این ازدواج مایل بود، تو چرا به وصلت با او را رضایت ندادی، تا بدین وسیله به او نزدیک شوی؟ در حالی که «بهشت مشتاق ملاقات سلمان است.»
آیات قران درباره فضلیت سلمان فارسی
آن گاه رسول خدا (ص) «آیات قرآنی را که در مورد فضیلت سلمان و یاران وی وارد شده بود» (سوره انعام، آیه ۸۹)بیان فرمود.
«عمربن خطاب» دربرابراین استدلال رسول خدا سکوت کرد(پاسخی نداشت).
اما «حذیفة بن یمان » منظور آیه قرآن و رسول خدا (ص) را سؤال کرد؟
پیامبر پاسخ داد: منظورآیه: «وَإِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ»(آیه ۳۸ سوره محمد)سلمان و قوم او هستند.(ایرانیان)
بعد رسول خدا (ص) ادامه داد: معاشر قریش! تضربون العجم علی الاسلام هذا، و الله لیضربنکم علیه غدا... (نفس الرحمن، ص ۱۹۹ و ۵۶۲؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۰۸).
ای جماعت قریش! «شما بر عجم(ایرانیان)به خاطر اسلام آوردن امروز شمشیر می زنید، اما به خدا سوگند در آینده آنها برای اسلام آوردن، به شما شمشیر فرود می آورند»
گویا پس از توضیحات رسول خدا (ص) درباره سلمان بود، که «عُمربن خطاب» به هنگام خواستگاری بار دوم، از برخورد قبلی خود پشیمان شد و جواب مساعد داد، اما«سلمان» زیر بار این ازدواج نرفت و گفت: می خواستم بدین وسیله بدانم، آیا روحیه نژادپرستی قبل از اسلام، از قلب تو ریشه کن شده؟ یا هم چنان باقی است(الدرجات الرفیعة، ص ۲۱۵؛ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۵۰؛ نفس الرحمن، ص ۵۶۱.)آن گاه سلمان از این ازدواج صرف نظر کرد.( نفس الرحمن، ص ۵۶۱؛ تذکرة الفقهاء، ج ۲، ص ۵۶۷.) این ماجرا خوی زشت و ناپسند و نژاد پرستی عمر را میرساند.
دومین خواستگاری سلمان فارسی
در خواستگاری دوم هم به ازدواج موفق نشده است!
«زمخشری» در کتاب «ربیع الابرار» می نویسد: سلمان فارسی، در حالی که «ابودرداء» دوست و برادر ایمانی خود را همراه برداشته بود، به خواستگاری یک زن قرشی رفت.
ابودرداء، وارد خانه شد و برای خانواده آن زن، سابقه سلمان و فضایل و مقام علم و دانش او را بیان کرد، اما آنان با شنیدن وضعیت سلمان، گفتند: بااین ازدواج موافق نیستیم، اما اگر خود «ابودرداء» مایل باشد، حاضرند زن را به ازدواج وی درآورند !«ابودرداء عُوَیمر بن زید بن قیس خزرجى» هم که موقعیت را مناسب دید، با آن زن پیوند ازدواج بر قرار کرد!
اما وقتی «ابودرداء» از آن خانه بیرون آمد به سلمان گفت: برادر! من کاری انجام دادم، که از تو خجالت می کشم! آن گاه داستان را شرح داد!
سلمان هم با شنیدن داستان، گفت: من باید شرمنده باشم، زیرا به خواستگاری زنی آمده بودم، که خداوند سرنوشت او را برای تو مکتوب داشته بود(نفس الرحمن، ص ۵۶۰؛ حلیة الاولیاء، ج ۱، ص ۲۰۰)
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«ابودرداء عُوَیمر بن زید بن قیس خزرجى»(ازکاتبان قرآن بود) ودر زمان ابوبکر به مقام قضاوت منصوب شد ودرسال۳۲ هجرى در دمشق درگذشت.بنظرمی رسد سمان وابودرداء همسن بودند(تقریباً)
سومین خواستگاری سلمان فارسی
«سلمان فارسی»دراین خواستگاری جواب مثبت گرفت، به نتیجه رسید و توانست از قبیله «بنی کنده » زنی را به ازدواج خویش درآورد، شب عروسی فرا رسید، گروهی از بستگان عروس و یاران سلمان آنان را تا جلو درب خانه همراهی کردند، سلمان زحمات وخدمات دوستان را مورد ستایش قرار داد، و از آنان تقاضا نمود، از همانجا برگردند!.
«حجله عروسی یا بُقعه»
«سلمان و همسرش»(عروس وداماد) وارد خانه شدند، وقتی سلمان پرده ها وآذین بندیهای فراوان خانه و «حِجله» را دید، متعجب شد و گفت: اینجا حجله عروسی است؟ یا کعبه! به قبیله «بنی کنده » منتقل شده، که این همه پرده آویزان کرده اند؟
گفتند: همسر تو ثروتمند است و این پرده ها و آذین بندیها «جهیزیه» است و ازدارایی خود آن زن می باشد، وقتی سلمان اینهارا شنید سکوت کرد.
ابهام دیگر سلمان فارسی:تعدادی دختر و خدمتگزار مشغول پذیرایی بودندد، پرسید: اینها کیستد و چه کاره اند؟
پاسخ دادند: اینها کنیزان و خدمتگزاران همسر تو می باشند!
سلمان و همسر او حرکت کردند، و به مسجد وارد شدند، زن و شوهر در مسجد نمازگزاردند و بعد از آن به خانه برگشتند و عمل زفاف و زناشویی صورت گرفت، وزندگی با یاد و اطاعت خداوند آغاز گردید.
روز بعد، عده ای از دوستان و یاران، برای تبریک به دیدن سلمان آمدند، و پس از تهینت و احوالپرسی، سؤال کردند: آیا همسر خوبی نصیب تو شد؟ آیا وضع اوچگونه بود؟ و آیا از وضع وی رضایت داری؟ !
سلمان، که از این سؤالها ناراحت شده بود، و از پاسخ خودداری می کرد، گفت:«اِنّما جَعل الله الستور و الخدور و الابواب لتواری ما فیها»
خداوند متعال، پرده ها و درها را برای پوشش اسرار قرار داده، شما هم از مسایل ظاهری و عمومی سؤال کنید، و از آنچه اسرار زندگی افراد است و به شما مربوطنمی شود، پرهیز داشته باشید، زیرا از رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود: افرادی که مسایل خصوصی زناشویی خویش را با دیگران گفت و گو می کنند، مانند چهارپایان (نرو ماده ای) هستند، که در راه و مقابل چشم دیگران، یکدیگر را «بو» می کشند(. نفس الرحمن، ص ۵۶۰؛ صفوة الصفوة، ج ۱، ص ۵۳۹؛ حلیة الاولیاء، ج ۱، ص ۱۸۶)
بنابراین، به استناد متون تاریخی، سلمان فارسی ازدواج کرده و همسر داشته، البته از بانویی به نام «بقیرة » به عنوان همسر سلمان، در «مداین » نیز نام برده شده است.
فرزندان و نوادگان سلمان فارسی
آیا «سلمان فارسی»«فرزند داشته»، نسلی هم به جای مانده است؟
سید بن طاووس، علامه مجلسی و محدث نوری، از شخصی به نام «عبدالله بن سلمان الفارسی » نام می برند که گفته اند فرزندسلمان فارسی است، که حدیث «تحفه بهشتی برای فاطمه زهرا» را (فصل: در محضر علی و فاطمه (ع) همین کتاب) از پدرخود «سلمان » روایت کرده است(مهج الدعوات، ص ۷؛ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۶۶؛ نفس الرحمن، ص ۳۳۹؛ مکاتیب الرسول (ص) ، ص ۴۱۰.) اما در عین تحقیقی که به عمل آمد، از نام مادر «عبدالله » و خصوصیات زندگی وی، مطلب اضافه ای یافت نشد که فرزندی داشته یانه.(معلوم نیست که فرزندی داشته باشد)
ازشخصی بنام«شیخ بدر الدین حسن بن علی بن سلمان »مشهور به«ابن شَدقَم»(موّرخ، فقیه، محدّث، شاعر و ادیب مدنی در قرن دهم قمری)در کتابهای حدیثی ورجالی سخن به میان آمده، که نسب او به «محمد بن سلمان فارسی » می رسد، ( جامع الرواة، ج ۱، ص ۲۱۲.) و به قول «محدث نوری » : استفاده می شود، که فرزند و نواده های« سلمان فارسی»، تا حدود پانصد سال در «ری » بوده اند.( نفس الرحمن، ص ۵۶۰ و ۵۶۱.)
در کتاب «المنتقی » تالیف: کازرونی، آمده است: گفته می شود:«سلمان فارسی» در زمان خلافت «عُمر» به اصفهان مراجعت نموده، همچنین سلمان برادری در شیراز (یاکازرون) داشته، که نسلی از وی باقی مانده، دختری در«اصفهان» داشته، که نسل و نتیجه داشته، و هم چنین دارای دو دختر در کشور«مصر» بوده،چنانکه از او «نبیره» پسری به نام «کثیر» معرفی شده است(نفس الرحمن، ص ۵۶۰ و ۵۶۱)
مدت عمر«سلمان فارسی»چقدراست؟
درباره مدت عمر سلمان هم، چون تاریخ وفات وی، اختلاف نظرهای تاریخی زیادی وجود دارد، که مواردی از آن را آورده، و مورد بررسی قرار می دهیم:
۱ - شیخ طوسی، سلمان را از معمرینی دانسته، که حضرت عیسی (ع) را درک نموده(۱)و در این صورت، سلمان ۵۰۰ سال عمر کرده است(۲).
۲ - در روایتی که ازپیامبر (ص) وارد شده، سلمان دارای۴۵۰سال عمر، معرفی شده است(۳).
۳ - سید مرتضی، و شیخ طریحی می نویسند: از آثار و اخبار استفاده می شود، که سلمان ۳۵۰ سال زندگی کرده است(۴).
۴- مورخان زیادی، مدت حیات سلمان را ۲۵۰ سال دانسته اند(۵).
۵ - شیخ عبدالله سبیتی، می گوید: برای من ثابت شده: سلمان بیش از هشتادسال زندگی نکرده است(۶)تا با این نظریه بتواند سلمان را در سن و سالی معرفی کند، که قابلیت ازدواج را داشته باشد، زیرا به نظر «ابن اثیر» در کتاب «الکامل » ازدواج سلمان، با سنینی که در بالا آمده بود، بعید به نظر می رسد(۷).
اما به نظر «محدث نوری » نظریه ۲۵۰ سال معتبر تر به نظر می رسد(۸)چنانکه «ابن عبدالبر» در کتاب «الاستیعاب » ج ۲، ص ۱۹۵، ابن اثیر جزری، در اسد الغابة، ج ۲، ص ۳۲۲، السیرة الحلبیة، ج ۱، ص ۱۹۵، صفوة الصفوه، ج ۱، ص ۵۵۵، مجالس المؤمنین، ج ۱، ص ۲۰۸، الاصابة، ج ۲، ص ۶۲، الغدیر، ج ۷، ص ۲۸۲، و الدرجات الرفیعة، ص ۲۲۰، نظریه ۲۵۰ سال را، معتبرتر و قابل قبول تر شمرده اند.البته، ۲۵۰سال زندگی کردن هم، چیز فوق العاده است، و به همین جهت موضوع طول عمر سلمان، مانند تاریخ وفات و سایر مسایل زندگی وی، برای افرادی چون پروفسور «لوئی ماسینیون » شگفت انگیز و موضوع درهم پیچیده بوده، و او را به قضاوتهای ناروا کشانده است(۹).
اما با توجه به دو موضوع، شگفتی «ماسینیون » و دیگران بر طرف می شود:
الف - این تنها «سلمان فارسی » نیست که عمر طولانی داشته است، بلکه به گواهی قرآن کریم و اعترافهای تاریخی، افراد زیادی «معمرین » و دراز عمرها معرفی
شده اند، که از جمله آنان، افراد زیر را می توان نام برد:
به بیان قرآن کریم، حضرت نوح پیامبر (ع) ۹۵۰ سال در میان امت خویش زندگی کرد.(۱۰).
در تاریخ هم می خوانیم: حضرت« آدم» ۹۳۵۰ سال،
حضرت «سلیمان بن داود» ۷۱۲ سال(۱۱)،
حضرت ابراهیم(ع) ۲۰۰سال(۱۲)،
حضرت شیث (ع) ۹۱۲ سال.
حضرت لوط (ع) ۷۳۲ سال
حضرت ادریس (ع) ۳۰۰ سال(۱۳).
«انوش بن شیث» ۹۶۰ سال.
متوشلح ۹۶۰ سال(۱۴)
و جمشید ۱۰۰۰ سال عمر کرده اند(۱۵).
شیخ طوسی هم از افراد فراوانی نام می برد، که عمرهای طولانی بیش از 200 سال داشته اند(۱۶).
ب - موضوع دیگر این است که، همانطور که در خلال فصلهای گذشته این کتاب مطالعه کردیم، سلمان فارسی یک شخصیت از هر جهت فوق العاده ای بوده، و شیخ الرئیس، بوعلی سینا هم در کتاب «اشارات » باب «مقامات العارفین » می گوید: برای عارفان، خوارق عاداتی هست، که آنانکه عارف به آن نیستند، آن را ناممکن می شمارند، ولی آن کس که عارف است، آن خوارق عادات را دلیل عظمت وبزرگی می داند(۱۷).
آری، سلمان حکیم از این عارفان بوده، خصوصیات فوق العاده ای داشته، وامام صادق (ع) هم فرموده است: پیوسته پیامبر (ص) و امیر مؤمنان (ع) به سلمان مطالبی می آموختند و سخنانی از اسرار پنهانی علوم خدایی را در میان
می گذاشتند، که دیگران از فهم آن ناتوان بودند، و طاقت تحمل آن را نداشتند(۱۸).
بنابراین، با توجه به اینکه از تاریخ ولادت سلمان فارسی، هیچگونه اطلاعی به دست نیاوردیم، اما با استناد به نظریه عموم مورخان مدت عمر او را 250 سال پذیرفتیم، و تاریخ وفات آن بزرگوار را، هشتم ماه صفر سال 35 هجری در «مداین » انتخاب کردیم، بسیاری از اختلافها به وحدت نظر تبدیل می شود.
اضافه بر این، با توجه به فوق العاده بودن شخصیت سلمان حکیم، چون بسیاری از معمرینی که در بالا معرفی شدند، اشکال «شیخ عبدالله سبیتی » و «ابن اثیر» در مورد «شگفتی از توانایی سلمان برای ازدواج » برطرف می گردد.
۱- الغیبة، ص۷۹
۲- نفس الرحمن، ص ۶۴۹
۳- نفس الرحمن، ص ۶۵۰
۴- نفس الرحمن، ص ۶۵۰، مجمع البحرین، ص ۳۰۹ .
۵- نفس الرحمن، ص ۶۵۰.
۶و۷- سلمان الفارسی، ص ۱۳۶.
۸- نفس الرحمن، ص ۶۵۰.
۹- سلمان پاک، ص ۱۰۵ - ۱۱۸.
۱۰- سوره عنکبوت، آیه ۱۴.
۱۱- کمال الدین، ج ۱، ص ۲۰۲.
۱۲- تاریخ الامم و الملوک، ج ۱، ص ۱۶۰.
۱۳- مروج الذهب، ج ۱، ص ۴۹ - ۵۷.
۱۴- مروج الذهب، ج ۱، ص ۴۹ - ۵۷.
۱۵- ترجمه تاریخ طبری، ج ۱ ص ۸۰۷.
۱۶- الغیبة، ص ۷۹ -۸۸.
۱۷- فتاوی صحابی کبیر سلمان، ص ۶۴۷، الاشارات و التنبیهات، ج ۳، ص ۳۶۴، ترجمه قدیم الاشارات والتنبیهات، ص ۱۷۳.
۱۸- سفینة البحار، ج ۱، ص ۶۴۶.
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:مدت عمر«سلمان فارسی» ۷۵سال عمرکرد.
اگرهجرت سلمان راازایران(اصفهان)به عربستان،ملاقات باپیامبررادرهمان سال اول بعثت بدانیم وباتوجه به اینکه ،سلمان درهمان سالهای اول زندگی درمدینه ازدخترعمرخواستگاری کرد،نبایدسنش بیش ازپیامبرباشد(قطعاًکمتراست)،چون وقتی خواستگاری کرد،عمرناراحت شد،وقتی پیامبرازناراحتی عمرسئوال کرد،نگفت این پیرمرده،فقط تنهاایرادش را عجم بودن دانست وپیامبرهم ازسلمان دراین ماجرادفاع کرد وازعمرگله مندشد(وی میخواست «باجناق» پیامبرشود)،اگرسن سلمان رادرزمان خواستگاری دخترعمر۴۰بدانیم وایشان قبل ازخلافت حضرت علی فوت کرده اند(سال۳۵هجری)یعنی ۳۵+۴۰ می شود۷۵سال(حدااکثرعمرسلمان۷۵سال می باشد)بااین وصف اینکه می گویندسلمان ازمعمرین بود..(۲۵۰سال)عمرکرده،مردوداست.
لازم به ذکراست که کارتغسیل وتدفین «سلمان فارسی» راحضرت علی عهده داربود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:حضرت علی برمراسم تدفین وتغسیل سلمان فارسی«وصیت سلمان فارسی»
روزی «حضرت علی» وارد مسجد شد و فرمود: «دیشب پیامبر خدا(ص) را در خواب دیدم و به من فرمود: «سلمان از دنیا رفته است».
«سلمان فارسی» به من «وصیت کرد» که غسل، کفن کردن، نماز و دفن او را برعهده گیرم. من الآن به مدائن خواهم رفت». در این لحظه «عمر بن خطاب» به ایشان گفت: کفنش را از بیتالمال بردار. حضرت علی(ع) فرمود: «کفن او قبلاً آماده شده است». سپس علی(ع) به سمت خارج شهر به راه افتاد و مردم هم او را همراهی کردند. وقتی از شهر خارج شد مردم برگشتند. قبل از ظهر بود که آنحضرت به شهر برگشت و فرمود: «سلمان را دفن کردم». بیشتر مردم باور نمیکردند، تا اینکه بعد از مدتی نامهای از مدائن رسید که در آن نوشته شده بود: سلمان در فلان شب از دنیا رفت. عرب بیابان گردی بر ما وارد شد و او را غسل داد و کفن کرد و بر او نماز خواند و بعد، از آنجا رفت. با دیدن این نامه، همه مردم متعجب شدند.
قطب الدین راوندی، سعید بن هبه الله، الخرائج و الجرائح، ج ۲۳،
«اصبغ بن نباته» می گوید: همین که سلمان از دنیا رفت و هنوز ما جنازه ی او را از قبرستان برنداشته بودیم، ناگهان مردی را سوار بر استر دیدیم که خیلی غمگین بود.از استر پیاده شد و بر ما سلام کرد و ما جواب سلام او را دادیم، گفت: «در مورد غسل و نماز وکفن و دفن جنازه ی سلمان، جدیت و شتاب کنید.» ما او را کمک کردیم، او برای حنوط و کفن و دفن، کافو آورده بود. به دستور او آب آوردیم، او جنازه ی سلمان را غسل داد وکفن کرد و نماز بر جنازه خواندیم و جنازه را دفن نمودیم.
آن مرد، امیرمؤمنان علی علیه السلام بود که خودش لحد قبر سلمان را چید و قبر را پوشانید. حضرت علی (علیه السلام) در آخر کار با دست خود بر روی قبر سلمان شعر زیر را نوشتند:
«وفدت علی الکریم بغیر زاد* من الحسنات والقلب السلیمی»
«وحمل زاد اقبح کل شیی*اذا کان الوفود علی الکریمی»
ترجمه: بدون هیچ زاد و توشه ای از حسنات و قلب سلیم بر شخص کریمی وارد شدم
«اَصبَغ بن نُباته تمیمی حَنْظلی مُجاشِعی»»(از قبیله بنى حنظله-کوفی)بود وازسرداران سپاه امام علی(ع)بود.
«اَصبَغ بن نُباته تمیمی» می گوید: همین که «سلمان فارسی» از دنیا رفت و هنوز ما جنازه ی او را از قبرستان برنداشته بودیم، ناگهان مردی را سوار بر «استر»(مرکب) دیدیم که خیلی غمگین بود.
از «استر»(شتر) پیاده شد و بر ما سلام کرد و ما جواب سلام او را دادیم، گفت: «در مورد غسل و نماز وکفن و دفن جنازه ی سلمان، جدیت و شتاب کنید.» ما او را کمک کردیم، او برای «حنوط» و کفن و دفن، «کافور» آورده بود. به دستور او آب آوردیم، او «جنازه سلمان» را غُسل داد وکفن کرد و نماز بر جنازه خواندیم و جنازه را دفن نمودیم.
آن مرد، «امیرمؤمنان علی علیه السلام»بود که خودش "لحد" «قبر سلمان» را چید و قبر را پوشانید. حضرت علی (ع) در آخر کار با دست خود بر روی قبر سلمان شعر زیر را نوشتند:
«وفدت علی الکریم بغیر زاد/ من الحسنات والقلب السلیمی»
«وحمل زاد اقبح کل شیی /اذا کان الوفود علی الکریمی»
ترجمه: بدون هیچ زاد و توشه ای از حسنات و قلب سلیم بر شخص کریمی وارد شدم
و در پیشگاه کریم بردن زاد و توشه زشت ترین کار است
آنگاه سوار بر استر شد که برود، در همین موقع به دامنش چسبیدم و گفتم: «ای امیرمؤمنان! چه کسی خبر درگذشت سلمان را به تو داد و چگونه (به این زودی از فاصله ۱۴۰ کیلومتری ازکوفه تا مدائن) به اینجا آمدی؟
فرمود:« ای اصبغ! از تو پیمان می گیرم که در صورت آگاهی از این ماجرا تا زنده هستم به کسی نگویی.»
گفتم: «ای امیرمؤمنان! من قبل از تو می میرم.»
فرمود:« نه ، عمرت طولانی می گردد.»
گفتم:« بسیار خوب، پیمان می بندم تا زنده هستی به کسی نگویم.»
ندارسید«سلمان از دنیا رفت»
فرمود:« ای اصبغ! من هم اکنون درمسجد کوفه نماز خواندم و از مسجد به سوی خانه بازگشتم. در خانه خوابیدم، در عالم خواب شخصی نزد من آمد وگفت سلمان فوت کرده » و گفت: «سلمان از دنیا رفت.» بی درنگ برخاستم و سوار بر استرم شدم و آنچه برای تجهیز میت لازم است باخود برداشتم و به سوی مدائن آمدم. خداوند این راه دور را برایم نزدیک کرد و اکنون اینجا هستم. رسول خداصلی الله علیه و آله مرا از این ماجرا آگاه کرده بود.
اصبغ می گوید: دیگر علی علیه السلام را ندیدم، نفهمیدم به آسمان رفت یا به زمین و سپس به کوفه آمدم. صدای اذان مسجد را شنیدم، به مسجد رفتیم، دیدیم امیرمؤمنان علی علیه السلام به نماز جماعت ایستاده است. این بود سرگذشت عجیب آمدن امام علی علیه السلام کنار جنازه ی سلمان.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:ابهامی که درروایت اصبغ بن نباته»است اینکه معلوم نیست،حضرت علی ازمسجدکوفه آمده یا مسجدالنبی؟ چون اگرمسجدکوفه بوده باشد که دیگر اظهارنظر«عمر بن خطاب»بی معناست!چون اوکه درکوفه نبوده است.احتمالاً پیرایه هایی براین روایت بسته شده ویا مسجدی که امام علی ،قبل ازتدفین سلمان انجام داده را به اشتباه کوفه نوشته اند.
«فاصله مدینه تا مدائن ۱۴۰۰ کیلومتر»
البته مبدأ حرکت امام علی(ع)باید«مدینه» باشد،چون وفات سلمان فارسی ،قبل خلافت حضرت علی بوده، دلیل این ادعااین است که در «کابینه امام علی» نام سلمان در«لیست فرمانداران» نیست.
ضمناً درمنابهع مأخوذه اصلاحاتی انجام گرفته است،جهت روانسازی و سهولت دریافت مطالب برای خوانندگان این مقاله.