اعتراض اسماء به تبعیض زنان ومردان ونزول(آیه ۳۵ سوره احزاب)
علت نامگذاری به احزاب:از آنجا که بخش مهمى از این سوره به ماجراى «جنگ احزاب» (خندق) مى پردازد.
تفسیرقرآن آیت الله رسول فلاحتی(امام جمعه رشت)رمضان ۱۴۴۴
شأن نزول «آیه ۳۵ سوره احزاب» چیست؟
«اسماء بنت عمیس» همسر «جعفر بن ابیطالب» وقتی شنید چیزى از آیات قرآن درباره زنان نازل نشده، خدمت پیامبر(ص) آمده عرض کرد: «جنس زن گرفتار خسران و زیان است چرا که در قرآن فضیلتى درباره آنها نیامده است!»
«سوره احزاب» در «مدینه» نازل شده و داراى ۷۳ آیه است.
تا سومین آیه این «سوره» در مورد ابوسفیان و بعضى دیگر از سران شرک نازل شد، که بعد از جنگ احد از پیامبر(ص) امان گرفته و وارد مدینه شدند، و پیشنهاد کردند: اى محمّد! بیا و از بدگوئى به خدایان ما صرف نظر کن، و بگو آنها براى پرستش کنندگانشان شفاعت مى کنند، تا ما هم از تو دست بر داریم، و هر چه مى خواهى درباره خدایت توصیف کنی آزاد هستى. این پیشنهاد پیامبر(ص) را ناراحت کرد و دستور داد آنها را از مدینه بیرون کنند، آیات فوق نازل شد، و به پیامبر(ص) دستور داد: به این گونه پیشنهادها اعتنا نکند.
«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللّهَ وَ لاتُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ إِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً»
۱- اى پیامبر! تقواى الهى پیشه کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن که خداوند عالم و حکیم است.
«وَ اتَّبِعْ ما یُوحى إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً»
۲-و از آنچه از سوى پروردگارت به تو وحى مى شود، پیروى کن که خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است.
« وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ وَ کَفى بِاللّهِ وَکِیلاً»
۳-و بر خدا توکل کن، و همین بس که خداوند حافظ و مدافع [انسان] باشد.
این آیات در مورد «ابوسفیان» و بعضى دیگر از سران کفر و شرک نازل شد، که بعد از جنگ «احد» از پیامبر اسلام(ص)» امان گرفتند و وارد «مدینه» شدند، و به اتفاق «عبداللّه بن ابى» و بعضى دیگر از دوستانشان خدمت رسول خدا(ص) آمده، عرض کردند: «اى محمّد! بیا و از بدگوئى به خدایان ما ـ بت هاى لات و عُزّى و منات ـ صرف نظر کن، و بگو آنها براى پرستش کنندگانشان شفاعت مى کنند، تا ما هم از تو دست بر داریم، و هر چه مى خواهى درباره خدایت توصیف کن، آزاد هستى».
این پیشنهاد پیامبر(ص) را ناراحت کرد، «عمر» برخاسته گفت: اجازه ده تا آنها را از دم شمشیر بگذرانم! پیغمبر(ص) فرمود: «من به آنها امان دادم، چنین چیزى ممکن نیست» اما دستور داد آنها را از «مدینه» بیرون کنند، آیات فوق نازل شد، و به پیامبر(ص) دستور داد: به این گونه پیشنهادها اعتنا نکند.
«مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَینِ فى جَوْفِه»(خدا در جوف کسى دو قلب ننهاده)
علامه طباطبایی(المیزان)نوشت:این آیه شریفه تعلیل مطلب قبل است(وَ لاتُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِین) که رسول خدا (ص) را از اطاعت کُفّار و مُنافقین نهى مى کرد و به پیروى آنچه به وى وحى مى شود امر مى فرمود، جمله مورد بحث این امر و نهى را تعلیل مى کند و مى فرماید اطاعت خدا با اطاعت کفار و منافقین تنافى دارد، چون «قبول ولایت خدا و ولایت کفار متنافى است»، مثل توحید و شرک، که در یک قلب جمع نمى شود.
مؤلف المیزان درتبیین این آیه(مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَینِ فى جَوْفِهِ)نوشت:این جمله کنایه است از اینکه ممکن نیست کسى بین دو اعتقاد متنافى و دو راى متناقض(کفروایمان) جمع کند، ممکن نیست یک فرد به هر دو معتقد باشد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:اینکه گفته اند،پیامبراسلام(ص) با پیشنهادکفارومنافقین مخالفت کرد ودستوراخراجشان راازمدینه داد باسیاق آیه همخوانی ندارد،چراکه اگرتمایل و توافقی باآنها صورت نگرفته بود، لزومی نداشته که آیه نازل شود ورسولش را نهی کندازتوافق باآنها،مضافاً اینکه به آنها«امان»داده بود،لذااعلام نارضایتی و دستوراخراجشان راباید،بعداز وحی(نزول آیه) دانست.
«کفار»خارج ازمدینه آمده بودند واما «منافقین» از بین اصحاب پیامبر(مؤمنان نمازگزار)بودند!.
علامه طباطبایی:در این آیه رسول خدا(ص) مأمور شده به تقواى از خدا، و در آن زمینه چینى شده براى نهى بعدى، یعنى نهى از اطاعت کافرین و منافقین.
در این سیاق، که «سیاق نفى» است، بین «کّفّار و منافقین» جمع شده، و هر دو را ذکر کرده، و از اطاعت هر دو نهى فرموده، از این معنا کشف مى شود که کُفّار از رسول خدا (ص) چیزى مى خواسته اند که مورد رضاى خداى سبحان نبوده، «منافقین هم که در صف مسلمانان بودند»(درخواست کُفّار را تایید مى کردند)و از آن جناب به اصرار مى خواستند که پیشنهاد کفار را بپذیرد، و آن پیشنهاد، امرى بوده که خداى سبحان به علم و حکمت خود بر خلاف آن حکم رانده بوده، و وحى الهى هم بر خلاف آن نازل شده بود.
و نیز کشف مى شود که آن امر، »امر مُهِمّى» بوده، که بیم آن مى رفته که اسباب ظاهرى بر خلاف آن مساعدت نکند، و بر عکس، بر وفق آن کمک کند، مگر آنکه خدا بخواهد جلو آن اسباب را بگیرد، لذا رسول خدا (ص) مأمور شده از اجابت کفار نسبت به خواهششان خوددارى کند، و آنچه به او وحى شده متابعت نماید، و از کسى نهراسیده و بر خدا توکل کند.
با این بیان روایتى که در شان نزول آیه وارد شده تایید مى شود، چون در آن روایت آمده که عده اى از «صنادید» و روساى قریش، «بعد از داستان جنگ احد به مدینه آمدند»، و از رسول خدا(ص) «امان» خواستند، و درخواست کردند که آن جناب با ایشان و بت پرستى ایشان کارى نداشته باشد، ایشان هم با او و یکتا پرستى اش کارى نداشته باشند، این آیه ها نازل شد که نباید دعوت ایشان را اجابت کنى، و رسول خدا(ص) هم از اجابت خواسته آنان خوددارى نمود./پایان تفسیرالمیزان.
توضیح بیشتر درمورد آیه ۴ «مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَینِ فى جَوْفِه»(۲محبّت در یک قلب جمع نمیشود)
أمیرالمؤمنین ( ٍعَنْ صَالِحِ بْنِ مِیثَمٍ التَّمَّارِ قَالَ: وَجَدْتُ فِی کِتَابِ مِیثَمٍ یَقُولُ تَمَسَّیْنَا لَیْلَهًًْ عِنْدَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب):فَقَالَ لَنَا ... إِنَّ عَبْداً لَنْ یَقْصُرَ فِی حُبِّنَا لِخَیْرٍ جَعَلَهُ اللَّهُ فِی قَلْبِهِ وَ لَنْ یُحِبَّنَا مَنْ یُحِبُّ مُبْغِضَنَا إِنَّ ذَلِکَ لَا یَجْتَمِعُ فِی قَلْبٍ وَاحِدٍ ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ یُحِبُّ بِهَذَا قَوْماً وَ یُحِبُّ بِالْآخَرِ عَدُوَّهُمْ وَ الَّذِی یُحِبُّنَا فَهُوَ یُخْلِصُ حُبَّنَا کَمَا یُخْلِصُ الذَّهَبَ لَا غِشَّ فِیه.
امام علی (صالحبنمیثم تمّار گوید:-در کتاب میثم -چنین دیدم که گفته بود: شبی در محضر امیرالمؤمنین بودم )به ما فرمود: بندهای که در محبّت ما کوتاهی نمیکند؛ بهترین چیز را در قلب خویش جای داده است و «هرکس دشمنان ما را دوست بدارد از دوستاران ما نیست» به خاطر اینکه «۲ محبّت در یک قلب جمع نمیشود» (خداوند برای یک فرد ۲ قلب قرار نداده است) که با یک قلب فردی را دوست داشته باشد و با قلب دیگر دشمنش را دوست داشته باشد و کسی که محبّت ما را به دل دارد، باید آن را خالص گرداند همانگونه که طلا را خالص و بدون غش قرار میدهد.(تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۱۲ بحار الأنوار، ج۲۷، ص۸۳/ نورالثقلین)
خلاصه محتواى سوره احزاب:
محتواى سوره:
بحثهایى را که در این سوره آمده است مىتوان به هفت بخش تقسیم کرد:
بخش اول: سر آغاز سوره است که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را به اطاعت خداوند و ترک تبعیت از کافران و پیشنهادهاى منافقان دعوت مىکند.
بخش دوم: به پاره اى از خرافات زمان جاهلیت مانند مسأله «ظهار» که آن را وسیله طلاق و جدائى زن و مرد از هم مىدانستند، و همچنین مسأله پسر خواندگى (تبنّى) اشاره کرده و قلم بطلان بر آنها مىکشد.
بخش سوم: که مهمترین بخش این سوره است مربوط به جنگ احزاب و حوادث تکان دهنده آن، و پیروزى اعجازآمیز مسلمین بر کفار است.
بخش چهارم: مربوط به همسران پیامبر است که باید در همه چیز الگو و اسوه براى زنان مسلمان باشند.
بخش پنجم :به داستان «زینب» دختر «جحش» که روزى همسر پسر خوانده پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله «زید» بود و از او جدا شد اشاره مىکند.
بخش ششم: از مسأله حجاب سخن مىگوید و همه زنان با ایمان را به رعایت این دستور اسلامى توصیه مىکند.
بخش هفتم :که آخرین بخش را تشکیل مىدهد، اشارهاى به مسأله مهم «معاد» دارد، و راه نجات در آن عرصه عظیم و همچنین مسأله امانت دارى بزرگ انسان یعنى مسأله تعهد و تکلیف و مسؤولیت او را شرح مىدهد.
از آنجا که بخش مهمى از این سوره به ماجراى «جنگ احزاب» (خندق) مىپردازد این نام براى آن انتخاب شده است.
فضیلت تلاوت سوره:
البته این گونه فضائل و افتخارات براى تلاوتى است که مبدأ اندیشه گردد و اندیشهاى که افق فکر انسان را چنان روشن سازد که پرتوش در اعمال او ظاهر گردد.
در آیه (۳۵) سوره «احزاب» : «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصّادِقِینَ وَ الصّادِقاتِ وَ الصّابِرِینَ وَ الصّابِراتِ وَ الْخاشِعِینَ وَالْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصّائِمِینَ وَ الصّائِماتِ وَالْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذّاکِرِینَ اللّهَ کَثِیراً وَ الذّاکِراتِ أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً»؛ به یقین مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع فرمان خدا و زنان مطیع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن، و مردانى که بسیار به یاد خدا هستند و زنانى که بسیار یاد خدا مى کنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظیمى فراهم ساخته است.
هنگامى که «اسماء بنت عمیس» همسر «جعفر بن ابیطالب» با شوهرش از «حبشه» بازگشت، به دیدن همسران پیامبر(ص) آمد،
یکى از نخستین سؤالاتى که مطرح کرد، این بود: آیا چیزى از آیات قرآن درباره زنان نازل شده است؟ آنها در پاسخ گفتند: نه!.
«اسماء» به خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده عرض کرد: «اى رسول خدا، جنس زن گرفتار خسران و زیان است»!،
پیامبر فرمود: «چرا»؟
عرض کرد: «به خاطر این که در اسلام و قرآن فضیلتى درباره آنها همانند مردان نیامده است».
اینجا بود که آیه فوق نازل شد (و به آنها اطمینان داد که زن و مرد در پیشگاه خدا از نظر قرب و منزلت یکسانند).
«مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث؛ «بحار الانوار»، ج ۲۲، ص ۱۷۶؛ «المیزان»، ج ۱۶، ص ۳۱۹.
۲-«وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنات»
۳-«وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتات»
۴-«وَ الصّادِقِینَ وَ الصّادِقات»
۵-«وَ الصّابِرِینَ وَ الصّابِرات»
۶-«وَ الْخاشِعِینَ وَالْخاشِعات»
۷-«وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقات»
۸-«وَ الصّائِمِینَ وَ الصّائِمات»
۹-«وَالْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظات»
۱۰-«وَ الذّاکِرِینَ اللّهَ کَثِیراً وَ الذّاکِرات»
بعدازتکرار ده گانه ،خداوند درادامه می فرماید:«برای این مردان وزنان،مغفرت واجرعظیم مُهیّاکرده ایم»(این ۱۰ ویژگی راداشته باشند)أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً(خداوند براى آنها مغفرت و پاداش عظیمى فراهم ساخته است)
هنگامى که «اسماء بنت عمیس» همسر «جعفر بن ابى طالب» با شوهرش از «حبشه»(اتیوپی) بازگشت به دیدن همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد،
نخستین سؤالی که مطرح کرد این بود:« آیا چیزى از آیات قرآن در باره زنان نازل شده است؟»
آنها(زنان پیامبر) در پاسخ گفتند: نه!
«اَسماء» به خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد، عرض کرد: «اى رسول خدا! جنس زن گرفتار خسران و زیان است!»
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: چرا؟
«اسماء بنت عمیس»پاسخ داد: به خاطر این که در اسلام و قرآن فضیلتى در باره زنان همانند مردان نیامده است!.
اینجا بود که آیه نازل شد(آیه ۳۵ سوره احزاب) و به آنها اطمینان داد که زن و مرد در پیشگاه خدا از نظر قرب و منزلت یکسانند.
تفسیر:آیت الله مکارم شیرازی تفسیر نمونه، ج۳
حجت الاسلام محسن قرائتی: شخصیت و ارزش مقام زن در اسلام- به دنبال بحث هایى که در باره وظائف همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در آیات گذشته ذکر شده در این آیه سخنى جامع و پرمحتوا در باره همه زنان و مردان و صفات بر جسته آنها بیان شده است، و ضمن بر شمردن ده وصف از اوصاف اعتقادى و اخلاقى و عملى آنان، پاداش عظیم آنها را در پایان آیه بر شمرده است.
مىگوید: «مردان مسلمان و زنان مسلمان» (إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ).
«و مردان مؤمن و زنان مؤمنه» (وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ).
اشاره به این که اسلام همان اقرار به زبان است که انسان را در صف مسلمین قرار مىدهد، و مشمول احکام آنها مىکند، ولى ایمان تصدیق به قلب و دل است و اعمالى که به دنبال آن مىآید.
«و مردانى که مطیع فرمان خدا هستند و زنانى که از فرمان حق اطاعت مىکنند» (وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ).
سپس به یکى دیگر از مهمترین صفات مؤمنان راستین، یعنى حفظ زبان پرداخته، مىگوید:
«و مردان راستگو و زنان راستگو» (وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ).
و از آنجا که ریشه ایمان، صبر و شکیبایى در مقابل مشکلات است، و نقش آن در معنویات انسان همچون نقش «سر» است در برابر «تن» پنجمین وصف آنها را این گونه بازگو مىکند:
«و مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا» (وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ).
از طرفى مىدانیم یکى از بدترین آفات اخلاقى، کبر و غرور و حب جاه است، و نقطه مقابل آن «خشوع»، لذا در ششمین توصیف مىفرماید:
«و مردان با خشوع و زنان با خشوع» (وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ).
گذشته از حب جاه، حب مال، نیز آفت بزرگى است، و اسارت در چنگال آن، اسارتى است دردناک، و نقطه مقابل آن انفاق و کمک کردن به نیازمندان است، لذا در هفتمین توصیف مىگوید:
«و مردان انفاقگر و زنان انفاق کننده» (وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ).
سه چیز است که اگر انسان از شر آن در امان بماند از بسیارى از شرور و آفات اخلاقى در امان است، زبان و شکم و شهوت جنسى، به قسمت اول در چهارمین توصیف اشاره شد، اما به قسمت دوم و سوم در هشتمین و نهمین وصف مؤمنان راستین اشاره کرده، مىگوید:
«و مردانى که روزه مى دارند و زنانى که روزه مى دارند» (وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ).
«و مردانى که دامان خود را از آلودگى به بىعفتى حفظ مىکنند، و زنانى که عفیف و پاکند» (وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ).
سر انجام به دهمین و آخرین صفت که تداوم تمام اوصاف پیشین بستگى به آن دارد پرداخته، مىگوید:
«و مردانى که بسیار به یاد خدا هستند، و زنانى که بسیار یاد خدا مىکنند» (وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ).
آرى! آنها با یاد خدا در هر حال و در هر شرایط، پرده هاى غفلت و بىخبرى را از قلب خود کنار مىزنند، وسوسه ها و همزات شیاطین را دور مى سازند و اگر لغزشى از آنان سر زند، فورا در مقام جبران بر مىآیند.
آیه ۳۷ سوره مبارکه احزاب در مورد ازدواج پیامبر (ص) با زینب دختر جحش نازل شده که می فرماید: به یادآور که به آن کس که خدا به او نعمت داد و تو نیز به او احسان کردی، گفتی همسرت را نگه دار و از خدا بترس!
تو آنچه در دل داشتی و می دانستی خدا بالاخره آشکارش خواهد کرد، از ترس (تکذیب) مردم پنهان کردی و خدا سزاوارتر است به اینکه از او بترسی، پس همین که زید بهره خود، از آن زن گرفت و طلاقش داد ما او را به همسری تو درآوردیم تا دیگر مؤمنان نسبت به همسر پسر خوانده های خود وقتی مطلّقه می شوند، دچار زحمت نشوند و آن را حرام نپندارند و امر خدا سرانجام شدنی است.
«زیدبن حارثه» برده آزاد شده ای بود که پیامبر (ص) او را فرزند خوانده خود قرار داد. و «دخترعمه»خود، زینب دختر جحش را به ازدواج او درآورد، زید بعد از مدتی زندگی مشترک با زینب، خدمت پیامبر (ص) آمده و مشورت کرد که اگر صلاح می دانید من او را طلاق دهم، رسول خدا (ص) او را از این کار نهی می کند ولی سرانجام زید همسرش را «طلاق» داد. بعد از طلاق وی، پیامبر (ص) با او ازدواج نمود.
در جاهلیت رسم بر این بود که پسرانی را به فرزند خواندگی بر می داشتند که در حقیقت فرزندشان نبودند، و از آن به "دعاء" و "تبنی" یاد می کردند. این رسم مخصوص عرب نبود، بلکه کشورهای مترقی آن زمان، مانند روم و فارس وقتی کودکی را به فرزند خوانده گی بر می داشتند احکام فرزندان صلبی را در باره آنان جاری می کردند؛ یعنی اگر دختر بود ازدواج با او را حرام می دانستند و اگر پسر بود ازدواج با همسر او برای پدرخوانده جایز نبود. اسلام این احکام را باطل کرده و مردود شمرد.(المیزان ج ۱۶).
خداوند در آیات ۴ و ۵ سوره احزاب فرزند بودن پسر خوانده ها را نفی می کند. یکی از مهمترین احکام فرزند خوانده پسر که در میان عرب بسیار قبیح شمرده می شد؛ ازدواج با همسر او؛ توسط پدر خوانده بود، به طوری که هر اقدام در از بین بردن آن، مخالفت زیادی را بر می انگیخت. پیامبر نیز در راه پیشرفت اسلام فرزند خوانده ای قبول کرد که خداوند برای نشان دادن ابطال حکم حرمت ازدواج با همسر پسر خوانده، به پیامبر امر کرد «زَوَّجْناکَها»» با همسر «مطلّقه» او ازدواج کند.
در ذیل آیه ۳۷ سوره احزاب به این موضوع اشاره شده است و شأن نزولی برای آن ذکر شده است. در تفسیر قمى در ذیل آیه "وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ" آمده است: پدرم از ابن ابى عمیر، از جمیل، از امام صادق (ع) برایم حدیث کرد، که فرمود: سبب نزول این آیه این بود که وقتى رسول خدا (ص) با«خدیجه»(دخترِخویلد) ازدواج کرد، به منظور تجارت از مکه به «عُکّاظ» رفت و در آنجا زید را دید که در معرض فروش قرار گرفته، او را جوانى زیرک و تیزهوش و عفیف یافت، پس وى را خریدارى کرد، و همین که به نبوت رسید، زید را به اسلام دعوت نمود، و زید مسلمان شد، از سوى دیگر، وقتى «حارثة بن شراحیل کلبى» از سرگذشت پسرش زید خبردار شد، به مکه آمد (تا فرزندش را از مولایش خریده و آزاد کند)، و «حارثه» مردى محترم و بزرگ بود، نزد ابو طالب آمده و گفت: اى ابو طالب! پسر من (در حادثه اى) اسیر شده، و شنیده ام که دست به دست بفروش رفته، تا به دست برادرزاده ات افتاده است، (از تو خواهش مىکنم) به ایشان پیشنهاد کنى یا پسرم را بفروشد، و یا عوض آن غلامى دیگر بگیرد، و یا آزادش کند.
ابو طالب با رسول خدا (ص) صحبت کرد، حضرت فرمود: من او را آزاد کردم هر جا مىخواهد برود، حارثه برخاست و دست زید را گرفت و گفت: پسر بر خیز و به شرافت و حسب و آبروى سابقت برگرد، زید گفت: به هیچ وجه تا زنده ام از رسول خدا (ص) جدا نمىشوم، حارثه گفت: آیا دست از شرافت و دودمان خود بر مىدارى، و برده قریش مىشوى؟ زید مجدداً گفت: به هیچ وجه و تا وقتی که زنده ام از رسول خدا (ص) جدا نمىشوم، پدرش خشمگین شد و گفت: اى گروه قریش شاهد باشید که من از او بیزارى جستم و او دیگر پسر من نیست، رسول خدا (ص) به حاضران خطاب کرد که شاهد باشید، زید پسر من است، از من ارث مىبرد، و من از او ارث مىبرم. از آن روز مردم به زید مىگفتند:" ابن محمد=پسر محمد" و رسول خدا (ص) او را دوست مىداشت، و نامش را "زید محبت" گذاشته بود.
بعد از آنکه رسول خدا (ص) به مدینه مهاجرت فرمود، زینب دختر جحش را به ازدواج زید درآورد(المیزان ج ۱۶) زید بعد از مدتی قصد جدایی از همسرش را داشت که پیامبر او را از این کار نهی فرمود(۳۷ احزاب) ، اما در نهایت زید او را طلاق داد. بعد از طلاق زینب توسط زید، پیامبر(ص) به امر خداوند و در جهت از بین بردن رسم جاهلی، قصد ازدواج با زینب را کرد،
البته چون این کار، امر بزرگی بود، پیامبر می ترسید که مردم نپذیرند، لذا خداوند می فرماید: "از (انکار) مردم نترس بلکه خداوند شایسته تر است که از او بر حذر باشی!".(۳۷ احزاب)
پیامبر گرامی اسلام در نهایت با زینب ازدواج کرد و این سنت غلط جاهلیت را برای همیشه از بین برد. خداوند در ادامه این آیه حکمت این ازدواج را از بین بردن سنت جاهلی می داند تا با از بین رفتن آن، دیگران در سختی نیفتند.خداوند می فرماید: تو را به ازدواج همسر پسر خوانده ات در آوردیم تا دیگر مؤمنان در ازدواج با چنین مواردی دچار مشکل و سختی نشوند.
شأن نزول آیات (۲۸ نا ۳۱) سوره «احزاب» چه می باشد؟
همسران پیامبر(ص) بعد از پاره اى از غزوات که غنائم سرشارى در اختیار مسلمین قرار گرفت، تقاضاهایى مانند افزایش نفقه، یا لوازم زندگى و ... داشتند. پیامبر(ص) که مى دانست، تسلیم شدن در برابر این گونه درخواست ها چه عواقبى براى «بیت نبوت» در بر خواهد داشت، از انجام این خواسته ها سر باز زد، و یک ماه تمام از آنها کناره گیرى نمود، تا این که آیات ۲۸ تا ۳۱ سوره احزاب نازل شد، و با لحن قاطع، و در عین حال توأم با رأفت و رحمت، به آنها هشدار داد.
در آیات (۲۸ ـ ۳۱) سوره «احزاب» می خوانیم: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لاَِزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلاً * وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدّارَ الاْخِرَةَ فَإِنَّ اللّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظِیماً * یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَة مُبَیِّنَة یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللّهِ یَسِیراً * وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کَرِیماً»؛ (اى پیامبر! به همسرانت بگو: «اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مى خواهید بیائید با هدیه اى شما را بهره مند سازم و شما را به طرز نیکوئى رها سازم * و اگر شما خدا و پیامبرش و سراى آخرت را مى خواهید، خداوند براى نیکوکاران شما پاداش عظیمى آماده ساخته است». * اى همسران پیامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشى مرتکب شود، عذاب او دو چندان خواهد بود؛ و این براى خدا آسان است. * و هر کس از شما براى خدا و پیامبرش خضوع کند، و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهیم ساخت، و روزى پر ارزشى براى او آماده کردیم).
«شأن نزول»:
مفسران، شأن نزول هاى متعددى براى آیات فوق، ذکر کرده اند که، از نظر نتیجه چندان تفاوتى با هم ندارند.
از این شأن نزول ها استفاده مى شود: همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) بعد از پاره اى از غزوات که غنائم سرشارى در اختیار مسلمین قرار گرفت، تقاضاهاى مختلفى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مورد افزایش نفقه، یا لوازم گوناگون زندگى داشتند.
طبق نقل بعضى از تفاسیر، «ام سلمه» از «پیامبر»(صلى الله علیه وآله) کنیز خدمتگزارى تقاضا کرد، «میمونه» حله اى خواست، و «زینب» بنت جحش پارچه مخصوص یمنى، و «حفصه» جامه مصرى، «جویریه» لباس مخصوص خواست، و «سوده» گلیم خیبرى! خلاصه، هر کدام درخواستى نمودند.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) که مى دانست، تسلیم شدن در برابر این گونه درخواست ها ـ که معمولاً پایانى ندارد ـ چه عواقبى براى «بیت نبوت» در بر خواهد داشت، از انجام این خواسته ها سر باز زد، و یک ماه تمام از آنها کناره گیرى نمود، تا این که آیات فوق نازل شد، و با لحن قاطع، و در عین حال توأم با رأفت و رحمت، به آنها هشدار داد که اگر زندگى پر زرق و برق دنیا را مى خواهید مى توانید از پیامبر(صلى الله علیه وآله) جدا شوید، و به هر کجا مى خواهید بروید، و اگر به خدا و رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و روز جزا دل بسته اید، و به زندگى ساده و افتخار آمیز خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) قانع هستید، بمانید و از پاداش هاى بزرگ پروردگار، برخوردار شوید.
به این ترتیب، پاسخ محکم و قاطعى به همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) که دامنه توقع را گسترده بودند، داد، و آنها را میان «ماندن» و «جدا شدن» از او مخیر ساخت.
تفسیر آیات ۴۰ تا ۳۶ سوره احزاب
آیه ۳۶. وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمْ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِینًا
و هیچ مرد با ایمان و زن با ایمانى را نرسد که چون خدا و پیام آورش به کارى فرمان دادند [و داورى نمودند] در کار خودشان اختیار داشته باشند [و به دلخواه عمل کنند]؛ و هرکس خدا و پیامبرش را نافرمانى کند، بى تردید دستخوش گمراهى آشکارى شده است.آیه ۳۷. وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لَا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا
و هنگامى را [به یاد آور] که به آن کسى که خدا به وى نعمت [اسلام و ایمان ] ارزانى داشته، و تو [نیز] به او نعمت آزادى داده بودى مى گفتى: همسرت را [به صورت شرافتمندانه و خداپسندانه اى ] براى خود نگاه دار، و از خدا پروا نما؛ و [در همان حال ] آنچه را که آشکارکننده آن بود، در ژرفاى جان پوشیده مى داشتى و از [نکوهش و جنجال آفرینى پاره اى از ]مردم مى ترسیدى؛ آنکه خدا سزاوارتر است که از او بیمناک باشى؛ آن گاه زمانى که«زید» نیازى را [که به همسر احساس مى کرد،] از او به پایان برد [و کام خویش را گرفت، و وى را طلاق داد]، ما او را به همسرى تو درآوردیم تا [از آن پس ]بر ایمان آوردگان در ازدواج با همسران پسرخواندگانشان، زمانى که نیازى را [که دارند] از آنان به سر آورده [و آنان را طلاق گفتند،] گناهى نباشد؛ و [خواست و] فرمان خدا هماره تحقّق پذیر است.
آیه ۳۸-مَا کَانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا
بر پیامبر، در آنچه خدا برایش مقرّر فرموده است، هیچ تنگنایى نیست؛ [این شیوه هماره و] سنّت خداست که [از دیرباز] در مورد کسانى که پیشتر [براى هدایت مردم آمدند و] درگذشتند [نیز جریان داشته است ]؛ و فرمان خدا هماره سنجیده و انجام شدنى است.
آیه ۳۹. الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا
همان کسانى که پیام هاى [زندگى ساز] خدا را [به بندگانش ]مى رساندند و از او مى ترسیدند و از کسى جز خدا نمى هراسیدند؛ و حسابرسى خدا بسنده است.
آیه ۴۰.مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ٍ عَلِیمًا
محمد(ص) پدر هیچ یک از مردان شما [مردم ] نیست، بلکه او فرستاده خدا و آخرین پیام آوران [او] است؛ و خدا هماره به هر چیزى داناست.
**
«امانت» درآیه (۷۲احزاب)که« انسان حمل کرد»آسمان وزمین وکوهها نتوانستند،چیست؟
ما «امانت» [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود (۷۲احزاب)
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا
پس مراد از امانت عبارت شد از ولایت الهى، و مراد از عرضه داشتن این ولایت بر آسمانها و زمین، و سایر موجودات مقایسه این ولایت با وضع آنهاست. و معناى آیه این است که : اگر ولایت الهى را با وضع آسمانها و زمین مقایسه کنى، خواهى دید که اینها تاب حمل آن را ندارند و تنها انسان مى تواند حامل آن باشد، و معناى «امتناع آسمانها و زمین»، و پذیرفتن و حمل آن به وسیله انسان این است که در انسان استعداد و صلاحیت تلبس آن هست، ولى در آسمانها و زمین نیست.
این است آن معنایى که مى توان آیه را بر آن منطبق کرد، و گفت «آسمانها و زمین و کوهها با اینکه از نظر حجم بسیار بزرگ، و از نظر سنگینى بسیار ثقیل و از نظر نیرو بسیار نیرومند هستند، لیکن با این حال استعداد آن را ندارند که حامل ولایت الهى شوند»، و مراد از «امتناعشان» از حمل این امانت، و اشفاقشان از آن، همین نداشتن استعداد است.
و لیکن انسان «ظلوم و جهول» نه از حمل آن امتناع ورزید، و نه از سنگینى آن و خطر عظیمش اشفاق کرد و به هراس افتاد، بلکه با همه سنگینى و خطرناکى اش قبولش کرد، و این سبب شد که انسان که یک حقیقت و نوع است، به سه قسم منافق و مشرک و مومن منقسم شود، و آسمان و زمین و کوهها داراى این سه قسم نباشند، بلکه همه مطیع و مومن باشند.
«اَسمابنت عُمَیس»کیست؟
اَسما ( دختر عُمَیس)عُمَیس بن معد بن حارث بن تیم بن کعب بن مالک ،مادر اَسما، زنی است به اسم: هند، دختر عوف بن زُهیر بن حارث بن کنانه.
خواهر مادری « میمونه » ( دختر حارث) همسر پیامبر (ص) است. یک خواهر دیگر مادری به نام « ام الفضل » داشت که زنِ عباس ( عموی پیامبر) بود؛ نیز دو خواهر پدر و مادری داشت که یکی «سلامه» و دیگری «سلمی» نامیده می شد، و «سَلمی» با «حمزه»عموی پیامبر (ص) ازدواج کرد.
او از زنان بزرگ در تاریخ اسلام و جزو نخستین زنانى است که به پیامبر صلى الله علیه و آله ایمان آوردند.
«اسماء» با «جعفر بن ابى طالب» ، ازدواج کرد و با او به «حبشه» هجرت کرد و براى او «سه فرزند» آورد: «عبد اللّه ، عون و محمّد»(عبدالله ،متولدحبشه)است.
پس از مرگ ابوبکر، اسما به عقد ازدواج امام على (ع) درآمد و محمد بن ابى بکر، فرزند اسما کـه در آن زمان طفل خردسالى بود، در خانه امام على (ع) و تحت تربیت مادرى چون اسما رشد و نمو کرد. او عشق اهل بیت را با شیر خود به او خورانید.اسـما از حضرت على (ع) صاحب یک یا دو پسر به نام عون و یحیى شد که عون در کربلا به شهادت رسید.
وقـتـى خـبـر شـهـادت فرزند رشیدش ، محمد بن ابى بکر در مصر به او رسید، به مسجد پناه بـرد و صـبـر و تـحـمـل را پـیـشه کرد و غم و اندوه فرو خورد، بطورى که خون از پستانهایش بـیـرون زد. او شـهـادت فـرزنـدش را در راه خدمت به امام على (ع) پذیرفت و از جزع و فزع و بى تابى خوددارى نمود
بعداز درگذشت«جعفرطیار» به شهادت رسید «اَسماء بنت عُمَیس» به ازدواج «ابو بکر» درآمد و «محمّد بن ابى بکر» را به دنیا آورد که قهرمان پایدارى در ولایت على علیه السلام است .
اسماء ، همراه و همدم فاطمه زهرا علیها السلام بود . او بود که به فاطمه علیها السلام پیشنهاد داد تا جسد مطهّرش را در «تابوت» نهند و در غسل او ، امام را یارى داد .
اسماء پس از فوت ابو بکر ، به ازدواج امام على علیه السلام درآمد و یحیى را برایش به دنیا آورد و تا زمان شهادت امام علیه السلام با او بود .
هنگامی که فشار مشرکین مکه بر مسلمانان زیاد شد همراه همسرش جعفر به حبشه هجرت کرد و در حبشه فرزندانی از این دو بزرگوار متولد شد که از جمله آنان «عبدالله بن جعفر طیار»(شوهر حضرت زینب) سلام الله علیها است. ایشان همراه با خانواده در سال هفتم هجری به مدینه آمدند و مورد استقبال حضرت محمد(ص) قرار گرفتند.
او از راویان حدیث و از کسانى است که حدیث «ردّ الشمس» را نقل کرده اند
أسماء بنت عمیس همراه همسر خود، جعفربن ابی طالب، در حبشه حضور داشته و تاریخ مراجعت آنها سال هفتم هجری بوده است.
پیامبر اسلام در شب زفاف فاطمه زهرا(س) وارد خانه او شد، در حالی که زنان در نزد وی نشسته بودند و بین آنها و حضرت علی(ع) پرده¬ای آویزان بود. همه زنان به امر رسول خدا(ص) خانه را ترک کردند، ولی أسماء بنت عمیس امتناع کرد و به پیامبر(ص) گفت: من نگهبان دخترت هستم؛ هر زن جوانی در شب زفاف نیازهایی دارد و کسی باید باشد که در صورت ضرورت، نیازهای او را برآورده سازد. پیامبر(ص) نیز او را دعا کرد و فرمود: از خدا می-خواهم از یمین، یسار، پشت سر و رو به رو نگهبان تو باشد.
«اسماء بنت عُمَیس» تا سال ششم هجری و فتح خیبر که پس از صلح حدیبیه اتفاق افتاد
هجرت به حبشه، مهاجرت گروهی از مسلمانان مکه به حبشه برای رهایی از ظلم و ستم مشرکان در سالهای آغازین پس از بعثت بود. هجرت به حبشه در دو مرحله با دستور پیامبر اسلام(ص) صورت گرفت؛ در مرحله اول یازده زن و مرد مسلمان و در مرحله دوم ۸۳ نفر به سرپرستی جعفر بن ابی طالب به صورت مخفیانه مهاجرت کردند.
قریش در پی برگرداندن آنان به مکه، عمرو بن عاص و عبدالله بن ابی ربیعه را به حبشه فرستادند؛ اما نجاشی، پادشاه حبشه، با شنیدن سخنان جعفر بن ابی طالب از بازگرداندن مسلمانان خودداری کرد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:مدت اقامت مسلمانان مهاجر درحبشه چقدربود؟
3 سال اول بعثت که مخفیانه بود وبعدازاظهاربعثت،تامدتی مشرکین مقاومت داشتندواما مشکلات زیادی برای مسلمانان ایجادنمی کردند واما بعدکه فعالیت پیامبرومسلمانان را برای بتهایشان احساس خطرکردند،شزوع به آزارواذیت کردتد،ازجمله محاصره اقتصادی(شعب ابی طالب)درسال هفتم.
هجرت به حبشه درسال پنجم بعثت رخ داده
مسلمانان به مدت دو ماه شعبان و رمضان در آن دیار ماندند و در شوال سال پنجم بعثت برگشتند. در مورد علت بازگشت مهاجرین، "ابن اثیر" و "واقدی" قائلند که مهاجران پس از شنیدن خبر مسلمان شدن اهل مکه بر اثر داستان "غرانیق" بازگشتند
زمانی که مهاجرین اول که در حبشه بودند، بر اثر شایعهی دروغ مسلمان شدن مشرکین، به مکه بازگشتند. به نزدیکی شهر که رسیدند، متوجه شدند که این خبر شایعهی دروغی بیش نبوده و مشرکین مکه مسلمان نشدهاند. از اینرو جمعی از آنها ناچار شدند، مخفیانه وارد شهر شوند و جمعی به بزرگان قریش پناهده شدند.
وفات اسماء بنت عمیس
درگذشت اسما را در سال ۳۸ق نوشته اند. البته در برخی منابع، درگذشت او پس از شهادت امام علی(ع) (۴۰ق) ذکر شده است. قبری در قبرستان بابالصغیر در دمشق به وی منسوب است.
«قبرستان باب الصغیر» شهر«دمشق»سوریه
*عبدالله بن جعفر طیار (شوهر حضرت زینب )
*بلال حبشی (مؤذن پیامبر).
*ام سلمه و ام حبیبه (همسران پیامبراسلام).
*ام کلثوم (دختر امام علی)
* سکینه (دختر امام حسین)
*میمونه (دختر امام حسن)
*عبدالله بن امام سجاد.
*عبدالله بن امام صادق )
*فضه(کنیز حضرت فاطمه زهرا)وحمیده (دختر مسلم بن عقیل) دراین قبرستان مدفون هستند.