درحجة الوداع«ابلاغ امامت وولایت» درزمانی بودکه کاروان بزرگ حُجاج دارند به طرف شمال ،به سمت مدینه میآیند(بین۲ شهر مکه و مدینه) در «غدیرخم» آنجا مطرح می شود واین درست در زمانی که «حجاج یمنی به کشورشان بازگشته بودند»(یمن درجهت خلاف مدینه- غدیرخم واقع است)
ذیالحجه سال ۱۰ هجری(درغدیرخم)پیامبرازجهازشترپایین نیامده«غُلغُله ای برپاشد»عمر بن خطاب،اولین کسی بودکه هیجان زده از جای خود بلند شدوعلی رادرآغوش گرفت ومصافحه ومعانقه کردو گفت:« بَخْ بَخْ لَکَ یَا علی ابْنَ أَبِی طَالِبٍ، أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة»
«غدیرخم »در ۳کیلومتری جُحفه و «جُحفه»هم در ۶۴ کیلومتری مکه واقع شده است.۲۰۰کیلومتر با مدینه فاصله دارد.
حج آن سال را«حجه الوداع» نامیدند،چون پیامبر اسلام(حضرت محمد)۷۰روز بعدازواقعه غدیر«رحلت کردند»(آخرین حج پیامبربود)
تعداد حاضران درغدیر را باتوجه به فضای آن «برکه»(غدیر) ومحیط اطراف «ده هزار نفر»گفته اند..عمر بن خطاب، عثمان بن عفان، عایشه بنت ابوبکر،سلمان فارسی،ابوذر غفاری، زبیر بن عوام، جابر بن عبدالله انصاری، عباس بن عبدالمطلب، ابوهریره از صحابهای بودند که در واقعه غدیر حاضر بوده و آن را بدون واسطه نقل کردهاند.
پیامبر اکرم(ص) در حجه الوداع و در منطقه «غدیرخم» مساله امامت و جانشینی امیرالمومنین(ع) را به مردم ابلاغ کرد و رسما علی را به عنوان جانشین خود در امت و امام المسلیمن معرفی کرد.
تعیین امام و جانشین، به دست خداوندبود و پیامبر اکرم(ص) از جانب خود اختیاری در تعیین آن نداشت،فرمان خدابود، آیه نازل شد:«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (مائده۶۷) اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان(ابلاغ کن) و اگر این کار را نکنى، رسالت او را انجام ندادهاى و خداوند تو را از خطرات احتمالى مردم نگاه مىدارد، و خداوند کافران را هدایت نمىکند.
دراین آیه رسول الله(ص)تهدیدشده که اگراین ابلاغ راانجام ندهی،رسالت دچارنقصان خواهدشد ودرادامه بهش دلداری داده که تو ابلاغ کن،من شرفتنه گران(احتمالی)راازسرت دفع می کنم.
آیا یمنی ها از حضرت علی شکوه داشتند؟
نسبت غدیر و دلخوری یمنیها از امیرالمومنین(ع) صحت دارد؟
یکی از اشکالاتی که بعضی از علمای اهل سنت دارند این است که میگویند:چرا ولایت حضرت علی در غدیرخم اتفاق افتاد؟.
حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی::«غدیرخُم» محلی بود برای معرفی ولایت امیرالمومنین(ع)، اما چرا در آخرین حج(حجهالوداع) موضوع امامت مطرح شد؟
آیا رسول اکرم(ص) نمیتوانست در یک برهه تاریخی و شرایط اجتماعی و سیاسی بهتری این موضوع را مطرح کند؟
در زمینه مساله ولایت که عبارت است از «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسولُهُ وَالَّذینَ آمَنُوا»؛ زمینه این مساله از سالها قبل مخصوصاً از ابتدای ورود پیغمبر اکرم(ص) به مدینه آغاز شده است. اولین سورهای که با ورود پیغمبر در مدینه نازل شده، یکی سوره بقره است، در این سوره خیلی جالب بیان کرده که خداوند امامت را به حضرت ابراهیم(ع) داده است، «وَ اِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فاتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ اِمامًا» خداوند بعد از آن همه آزمایشاتی که از حضرت ابراهیم(ع) به عمل آورده، ایشان را امام قرار داده است، در اواخر عمر حضرت شاید در سن ۸۰ سالگی این مهم رقم خورد، بنابراین امامت حضرت ابراهیم فرازمانی و فرامکانی است، به همین دلیل هم است که تمام حجاج وقتی به مکه میروند بعد از عمل طواف، پشت مقام ابراهیم دو رکعت نماز میخوانند، یعنی حضرت ابراهیم(ع) امام تمام ما است «مِلَّت اِبْراهِیمَ حَنِیفاً»، این دستور ماست.
حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی:بعضی از علمای اهل سنت میگویند این «اعلام ولایت حضرت علی» به این جهت بود که «حضرت امیر» از یمن میآمدند و در مکه به پیغمبر اکرم(ص) ملحق شدند و در اثر این نحوی که «حضرت امیر» نسبت به «یمنیها» داشتند، «یمنیها از حضرت امیر دلخور شدند» و «پیغمبر اکرم(ص) برای رفع دلخوری حضرت امیر گفتند، هر کسی من مولای او هستم، علی مولای اوست و این ولایت دارد.»
«چرا غدیر درغیاب یمنی ها اتفاق افتاد؟»
حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی:اما ما شیعیان پاسخ میدهیم که «در مکه یک راهی است که از جنوب به سوی یمن میروند» اگر در آنجا در «حضور یمنیها»میگفتند باز یک حرف درستی بود.
اما«پیامبراسلام(ص)اعلام جانشینی خودرا، درست زمانی که یمنیها به کشورشان رفتندمطرح کرد.»
ابلاغ امامت وولایت درزمانی بودکه کاروان بزرگ حُجاج دارند به شمال به سمت مدینه میآیند، در بین مکه و مدینه در «غدیرخم» آنجا مطرح میکنند.
یعنی «اعلام ولایت حضرت علی موقعی که یمنیها حضور ندارند» پس معلوم میشود این موضوع به یمنیها مربوط نمیشود.
«حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی»:حالا این مساله میبینیم که در مورد آیه تبلیغ «یا أَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إِلَیکَ»، هم مطرح میکنند. باز علمای بزرگ اهل سنت مانند «فخر رازی» و غیره میگویند بله ما باز در اینجا حدیث داریم که این در مورد ولایت علی است، اما افسوس که قبلش راجع به یهود و نصاری است و بعدش هم راجع به یهود و نصاری است.
حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی:یعنی اینطور نیست که یک آیه جدا بشود، این چطور میشود که در وسط بحث راجع به یهود و نصاری، اینجا «یا أَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إِلَیکَ» راجع به ولایت علیّبنابیطالب است.
اینجا ما با توجه به«ترابط الآیات»(ارتباط و تناسب آیات در قرآن) میبینیم که این یهود و نصاری، همواره در صدد این بودند و دلخوشی آنها این بود که این ولایت و خلافت مانند گذشته به آنها برخواهد گشت و با رحلت پیغمبر اکرم(ص) همه چیز تمام خواهد شد.
اما در اینجا میخواهد بیان بدارد یعنی خطاب به یهود و نصاری و اهل کتاب و همچنین به منافقینی که با یهود و نصاری همگام هستند که بگوید که نه خیر؛ این چنین نیست که این با رحلت پیغمبر اکرم(ص) همه چیز تمام شود، بلکه ولایت ادامه دارد، این ولایت همچنان ادامه خواهد داشت و این دریچه امیدی که یهود و نصاری و منافقین به آن دل بسته بودند، اینها را کنار خواهیم زدم
و لذا قرآن «در وسط آیات مربوط به یهود و نصاری»،«موضوع ولایت» را بیان میکند و در عین ارتباط کامل با یهود و نصاری و تورات و انجیل، این «آیه به ولایت حضرت علی» مربوط است.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منظور آیات قبل ازآیه ۶۷ مائده(یعنی آیات ۶۴ تا۶۶مائده) وآیات بعدازآیه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ» (مائده۶۷)
«حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی»: این مسائل(ولایت وجانشینی) برای ما و اهلبیت روشن است ولی برای برخیها به عللی که عرض کردم کاملاً ضروری نبوده و لذا امام خمینی(درماجرای خلافت وجانشینب)میفرمایند «اگر برای همه ضروریات بود، پیغمبر دست آخر نمیگفتند دوات و قلم بیاورید، اگر اینقدر واضح و روشن بود، لازم نبود که پیغمبر اکرم(ص) بگویند قلم و دولت بیاورید! مگر میشود گفته پیغمبر بالاتر از قرآن باشد».
لذا بله این برای ما و اهلبیت یک امر ضروری است اما برای بسیاری کار ضروری و واضح نیست و لذا یک عدهای در ابتدای امر خلافت پس از پیامبر اکرم(ص) به حضرت امیر، رای ندادند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: گزارش فوق مصاحبه ایسنا( ۵ تیر ۱۴۰۳ )با حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی از اساتید، پژوهشگران و محقق است بااندکی ویرایش(روان سازی جملات نامفهوم)وانتخاب تیتر وافزودن عکس.
پیامبر برای مسلمان یمنی موضوع لایت را مطرح کردند نه تمام مسلمانان !
ماجرای «جیش یمنی» چیست؟
«حجت الاسلام علی باقر شیخانی گفشه»:حضرت علی ۳ بار ماموریت یافتند تا به یمن بروند.
یکبار برای دعوت مردم به اسلام که سال هشتم هجری بود.
دومین بار هم برای قضاوت از طرف پیامبر (ص) مامور شدند.
امابار سوم برای گرفتن اموال و صدقات بود.
نافرمانی یمنی از حضرت علی(تصاحب بیت المال)
«حجت الاسلام علی باقر شیخانی» گفت:در سفرمأموریت سوم امیرالمومنین علی (ع) که بعنوان فرمانده لشکر یمن بودند و هنگام بازگشت،«لشکر»(نیروهای یمنی) تحت فرمان خود را بیرون مکه نگه داشتند و خود را با عجله به پیامبر(ص) رساندند و حج را به جا آوردند.
شکایت یمنی ها از حضرت علی به رسول الله
کارشناس فِرق و مذاهب گفت: مساله ای که مطرح می شود این شکایاتی است که در همین زمان یعنی سال دهم هجری واقع شده. در این زمان «وقتی حضرت علی (ع) برای انجام حج به مکه می روند و بازمی گردند، مشاهده می کنند لشکریانشان صدقات و اموال جمع شده را میان خود تقسیم و لباس های فاخر را بر تن کرده اند»!.
و در این هنگام «حضرت علی(ع)اقدام به بازپس گیری اموال مسلمین ازیمنی ها(لشکریان)می کنند.
«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه »
پس از آن وقتی لشکریان به مدینه باز می گردند با ناراحتی نزد پیامبر (ص) رفته و از امیرالمومنین علی (ع) بابت این اقدام شکایت می کنند که پیامبر (ص) در مقام دفاع از آن حضرت (ع) برمی آیند و می گویند: هر کسی که من ولی و سرپرست اویم، علی (ع) نیز ولی و سرپرست اوست.( مسند احمد ابن حنبل جلد ۵ صفحه ۳۵۰)
به سوال خود باز گردیم؛ چگونه می توان شبهه یاد شده را پاسخ گفت؟
«حجت الاسلام علی باقر شیخانی گفشه»:پاسخ به این شبهه را «آیت الله سید محمد حسینی قزوینی» در کتابی با عنوان "حدیث الغدیر و الشبهة الشکوی جیش الیمن" به طور مبسوط بررسی کرده است.
«حجت الاسلام شیخانی گفشه» گفت:اما پاسخ های متعددی می توان برای این شبهه ارائه داد: نخست آن که امیرالمومنین علی (ع) چندین سفر به یمن داشته اند که بنا به قول مشهور سه سفر بوده است.
دوم آنکه آنچه درباره لشکر یمن مطرح شده در مدینه واقع شده و آنجا بود که پیامبر (ص) در مقابل افرادی که معترض بودند از حضرت علی (ع) دفاع کردند و این ربطی به ماجرای غدیر ندارد و در واقع این اتفاق در غدیر نیفتاده بود که بگوییم پیامبر (ص) حدیث غدیر را برای این ماجرا نقل کردند.
ماجرای شکایت یمنی ها ۲ سال قبل از واقعه غدیرخم بوده
اما اولین سفر امام علی (ع) در سال هشتم هجری بوده که ظاهرا این شکایت مربوط به همان سال بوده در حالی که ماجرای غدیر دو سال بعد اتفاق افتاد.
«زینی دحلان»(فقیه و مورخ اهل سنت) در کتاب «السیرة النبویه» جلد ۲، صفحه ۷۱ نقل می کند: اینکه حضرت علی (ع) به عنوان جنگجو به یمن رفته باشند، وهم است و چنین چیزی نبوده؛ حضرت علی (ع) در سال دهم به عنوان جنگجو به یمن نرفته تا آنجا لشکری داشته باشد و از او شکایت کنند بلکه ماجرا به سال هشتم باز می گردد که شکایت از گرفتن غنایم بود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:احمد زینی دهلان ،متوفی ۱۸۸۶( مفتی اعظم مکه بین سالهای ۱۸۷۱ تا زمان پایان عمرش)،همچنین در حجاز منصب شیخ الاسلام و امام الحرمین (امام دو شهر مقدس مکه و مدینه) را داشت.از نظر کلامی و فقهی پیرو مکتب شافعی بود.
«حجت الاسلام شیخانی گفشه»درادامه گفت:اما پاسخ دوم بنا به مستندات تاریخی این شکایتی که مطرح می شود در مدینه بوده؛ ازابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر لخمی شامی طبرانی (متوفی ۳۶۰ هجری)معروف به«طبرانی»در کتاب«المعجم الاوسط» بیان شده: این شکایت در مدینه واقع شد و تاثیری در حدیث« مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه »ندارد و این «شکایت قبل از حجة الوداع» بوده است.«حجت الاسلام شیخانی گفشه»درادامه گفت:لذا شاهد ما این سخن «طبرانی» است که آن لشکریانی که غنیمت ها را برداشته بودند و حضرت علی (ع) از آنها باز پس گرفته بودند، وقتی پیامبر (ص) به مدینه بازگشتند.حجت الاسلام شیخانی گفشه گفت:توجه کنید که می گوید «وقتی به مدینه بازگشت»، نه اینکه در «غدیر» بازگشتند، داخل مسجد شدند و عده ای نیز مقابل در خانه پیامبر (ص) بودند برای عرض شکایت.
کارشناس دینی نتیجه می گیرد:لذا این جمله نشان می دهد «ماجرای شکایت در مدینه واقع شده نه در غدیر »که پیامبر (ص) حدیث غدیر را به این منظور قرائت کنند.
شبستان درادامه نوشت: فرض کنیم این ادعا صحیح باشد، آیا با فرض صحت نمی توان سخن وهابیت را اثبات کرد؟
بر فرض که این ادعا را هم صحیح بدانیم، طبق این ادعا برخی از اصحاب پیامبر (ص) باید از حضرت علی (ع) ناراحت باشند و پیامبر (ص) تنها باید از با این عده سخن بگوید نه اینکه تمام مسلمانان را گرد هم آورد و آنهایی که جلوتر رفته اند، دستور بازگشت دهند و آنها را که عقب مانده اند، منتظر بمانند و سپس حدیث غدیر را بیان کنند در واقع اگر این ادعا صحیح باشد، پیامبر (ص) تنها باید برای همان سپاه یمنی این حدیث را می خواندند نه تمام مسلمانان! لذا مشخص می شود حدیث غدیر یک حکم کلی بوده که باید بر همگان عرضه می شد نه پاسخ عده ای خاص.
اما پاسخ دیگری که بر شبهه وارد شده از سوی وهابیت می توان اقامه کرد آن است که پیامبر(ص) وقتی با شکایت سپاه یمنی از علی (ع) روبه رو شدند، ناراحت گردیدند و این مساله در جلد ۵ صفحه ۱۳۳ کتاب سنن نسائی (از منابع اهل تسنن) روایت شده است.
همچنین، از«ابن بریدة »در معجم الاوسط جلد ۶، صفحه ۱۶۳، روایت شده که: (پس از بیان شکایت جیش یمنی) ما دیدیم پیامبر(ص) غضبناک شد که چرا از علی (ع) بدگویی می کنید و از منزل خارج شد در حالی که ناراحت بود (معلوم می شود که این ماجرا در مدینه اتفاق افتاده چرا که به لفظ خانه اشاره شده است) و فرمودند: کسی که به علی اشکال گیرد گویی از من ایراد گرفته و کسی که از علی (ع) جدا شود گویی از من جدا شده است.
و همچنین دیگران همین روایت را نقل کرده اند که از جمله می توان به روایت «احمَد بن حَنبَل»(متوفی ۲۴۱ق) از فقهای چهارگانه اهل سنت و از محدثان اهل سنت در مسند خود جلد ۵ صفحه ۳۵۰ اشاره کرد.
اما پاسخ آخر اینکه روایتی که درباره لشکریان آمده در اینجا هم دلالت دارد بر ولایت علی(ع)، در ادامه روایت احمد بن حنبل که اشاره شد، آمده است: پیامبر (ص) هنگامی که چهره شان از ناراحتی برافروخته شد، فرمودند: هر کسی که من ولی و سرپرست اویم، علی (ع) نیز ولی و سرپرست او است./پایان گزارش شبستان.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«حدیث قرطاس» چیست؟(ماجرای مکتوب کردن سفارش پیامبردرباره جانشینی وخلافت)
هنگامی که پیامبر اسلام در آخرین روزهای حیات خود(در ۲۵ صفر سال ۱۱ هجری) در بستر بیماری بود «پیامبر قلم و دواتی خواست تا سفارشی بنویسد که مانع گمراهی مسلمانان پس از خود شود»
این درخواست پیامبراسلام(ص)، با مخالفت یکی از حاضران(عمربن خطاب) مواجه شد و وصیت پیامبر ناگفته،نانوشته ماند.
برخی از مورخین بر این باورند که هدف پیامبر از مکتوب کردن خلافت از یک سو پیشگیری از گمراهی امت و مانع از پیشآمدن هر نوع حیرت و سرگردانیای بود که بیشتر امتها پس ازمرگ رهبرانشان بدان گرفتار میشوند و از دیگر سو میخواست که با اینکار بر آنچه در بیابان «جُحفه» (غدیرخم)بعدازمناسک حج «حجة الوداع» با انبوهی از مسلمانان در میان نهاده بود و راه راهبری بعد از خویش را هموار ساخته بود مکتوب کند.
امایکی از حاضران گفت: پیامبر هذیان میگوید و کتاب خدا ما را بس است.سپس میان اصحاب اختلاف افتاد. پیامبر با مشاهده اختلاف اصحاب از آنان خواست از نزد او بروند. بیشتر منابع شخص مخالفتکننده با پیامبر را، خلیفه دوم معرفی کردهاند اما برخی منابع به نام وی اشاره نکردهاند.
بنابر نظر علمای شیعه، پیامبر(ص) میخواست با حدیث دوات بر جانشینی امام علی(ع) پس از خود تأکید کند. اما برخی از حاضران به این امر پی بردند و مانع آن شدند. خلیفه دوم در گفتوگویی که میان او و ابن عباس نقل شده،تصریح میکند که: پیامبر(ص) در بیماریاش میخواسته نام علی(ع) را برای خلافت پس از خویش به صراحت بزبان بیاورد ولی من از روی دلسوزی نسبت به اسلام و حفظ آن، مانع شدم. عمر در ادامه سخنش با سوگند به کعبه تصریح کرده که حتی اگر پیامبر(ص) این کار را می کرد نه تنها قریش نمیپذیرفت بلکه تمام عرب از همه جا بر او میشوریدند. و نیز ادعا کرده که چون پیامبر از نیت قلبی او آگاه شده از اقدام بر این کار خودداری کرده است.
بر اساس نقل ابن عباس که در صحیح بخاری آمده است این واقعه در روز پنجشنبه رخ داده است و به همین مناسبت آن را «رَزیّة یوم الخمیس» یا فاجعه (مصیبت بسیار بزرگ) روز پنجشنبه میخوانند.
ابن ابی الحدید شارح سنی مذهب نهج البلاغه از ابن عباس نقل کره که همواره میگفته که مصیبت بزرگ و تمامِ مصیبت در همین بود که نگذاشتند پیامبر(ص) برای مردم آنچه را در نظر داشت بنویسد.
«سید بن طاووس» نقل کرده که ابن عباس همواره برای حادثه روز پنج شنبه و تباهیای که به سبب آن در اسلام وارد شد؛ آنچنان میگریست که سنگ ریزههای پیرامونش را مرطوب میکرد و میگفت مصیبت بزرگ این بود که مانع نوشتن پیامبر(ص)شدند.
این ماجرا با جزئیات و عبارات متفاوتی در منابع روایی و تاریخی سنی و شیعه آمده است: کتابهای صحیح بخاری، صحیح مسلم، مسند احمد،سنن بیهقی و طبقات ابن سعد از منابع اهل سنت، الارشاد و اوائل المقالات الغیبة نعمانی و المناقب ابن شهر آشوب