فرزندان حاج قاسم سلیمانی درسرمزارپدر
فرزندان حاج قاسم
سردارسلیمانی-دخترسردار(زینب)
فرزندان سردارسلیمانی
فرزندان -مزارحاج قاسم سلیمانی
قبرسپهبدشهیدسلیمانی
سرلشکر جعفری درمزارسپهبد حاج قاسم سلیمانی۲۷ بهمن ۱۳۹۸
فرزندان سرمزارپدر
سردارسلیمانی درکناروالذین/دالدین درآغوش فرزند
وزیربهداشت(هاشمی)کنارپدرحاج قاسم
شهید حاج قاسم سلیمانی درباره نحوه شهادت شهید محمد حسین یوسف الهی گفته است هنگامی که آنها در اتاق عملیات بودند دشمن در عملیات والفجر هشت دست به حمله شیمیایی میزند، او یاران خود را از سنگر خارج کرد و خود به شهادت رسید«دوست دارم مرادر کنار او به خاک بسپارید» اما او که بود که حاج قاسم دلش میخواست در کنار او به خاک سپرده شود؟
قبرسردارسلیمانی درکناررفیق جبه های جنگ
وصال بادوست بعداز۳۴سال
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: درمصاحبه مطبوعاتی سردارسلیمانی (۹مهر۱۳۹۸)درباره جنگ ۳۳روزه اسرائیل،اشاره ای به یک رزمنده نوجوانی«حسین»داشته که عارف بود وازغیب خبرداشت رادرادامه خواهیدخواند.
سحرگاه-مقارن اذان صبح(۰۵:۳۵) چهارشنبه۱۸دی۱۳۹۸درکناربیسیمچی اش(نوجوان عارف)بخاک سپرده شد.بقایای پیکرمطهرسردارحسین پورجعفری(دستیاروهمراه همیشگی اش) هم همزمان-قبردیگری- بخاک سپرده شد.
یوسف افضلی (معاون فرهنگی و مشارکتهای مردمی ستاد بازسازی عتبات عالیات): به همراه سردار سلیمانی بارها برای قرائت فاتحه بر سر مزار «شهید یوسف الهی« آمده بودیم و میدانستم فضای کنار این شهید جایی برای دفن یک پیکر را ندارد به حاج قاسم گفتم:
حاج آقا! فضای اینجا بسیار کوچک است و جای شما نمی شود که حاج قاسم در پاسخ به من گفت«افضلی از من گفتن بود»
قبرسردارسلیمانی:مابین قبرحسین یوسف الهی و عنایت الله طالبی زاده
افضلی گفت: حال که با پیکر تکه تکه شده شهید حاج قاسم(اربااربا) روبهرو شده ایم و شواهد امر حاکی از این است که برای دفن پیکر مطهر سردار فضای زیادی نیز نیاز نیست متوجه صحبت های آن روز شهید حاج قاسم شدهام.
نمازرهبرانقلاب برپیکرشهدای مفاومت(سردارسلیمانی+ابومهدی المهندس و..)
فرمانده لشکرکرمان
پدروپسردرجبهه
«قاسم سلیمانی» فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله کرمان(جبهه های جنگ)
فرمانده لشکر۴۱ثارلله
سخنرانی فرمانده لشکر۴۱ثارلله
مزارمادر
مادردرآغوش فرزند/سرداردرآغوش مادر
حاج قاسم درکنارمادر
برادرسردارسلیمانی-حسین سلیمانی
نحوه ترور سردارسلیمانی وابومهدی مهندس+۸همراه
ساعت یک بامداد جمعه(۱۳ دی ۱۳۹۸) دو خودرویی که در حال انتقال فرمانده سپاه قدس(سپهبدحاج قاسم سلیمانی) و آقای ابومهدی المهندس(رئیس حشدالشعبی عراق) از فرودگاه بغداد به سمت شهر بغداد بودند، مورد اصابت حملات موشکی نیروهای آمریکایی(بابلگرد وپهبادبمباران شد) قرار گرفتند و تمام سرنشینان آن که ۱۰ نفردر۲خودرو بودنددرمیان آتشبارجنایتکاران امریکایی سوختند.
علت سفرسپهبدسلیمانی به عراق؟
نخست وزیرعراق:«صبح جمعه باقاسم سلیمانی قرارملاقات داشتیم»
عادل عبدالمهدی در سخنرانی خود قبل از تصویب خروج آمریکا از عراق-درپارلمان عراق(۱۵ دی ۱۳۹۸) گفت:
علت سفر سردار سلیمانی به عراق ،این بودکه ساعت هشت و نیم صبح جمعه۳ژانویه۲۰۲۰(۱۳ دی ۱۳۹۸/روز شهادت) با قاسم سلیمانی قرار ملاقات داشتم تا جواب نامه سعودیها را دریافت کنم که از طریق ما به ایران فرستاده شده بود.
سردار سیدمحمدباقرزاده میگوید: به آقا(رهبرانقلاب) عرض کردم: دیشب که خواستیم شهداء را کفن کنیم کربلا را دیدیم ، همه بدن ها «اربا اربا» بود، حاج قاسم پنج تکه شده بود، سر در بدن نداشت، بخشی ازکتف و دست راست و ... .
«ابومهدی مهندس» هم فقط چند تکه از بدنش بود..
جنازه های شهدای کربلا را چگونه جمع کردند؟..علی اکبر..ابوالفضل العباس و..
سردارباقرزاده می گوید،به آقاعرض کردم: با توجه به اینکه مابرای کفن کردن همه وسائل را داشتیم، پارچه داشتیم، پنبه داشتیم، پلاستیک و دیگر لوازم راداشتیم اما نمیتوانستیم این پیکرها را خوب جمع و جور کنیم و به سختی تیمم داده و کفن کردیم،
نمیدانم امام زین العابدین در کربلا چطور جنازه سید الشهداء را با «بوریا» جمع کرد!؟/۱۷ دی ۱۳۹۸ایسنا.
«سردار غلامحسین غیب پرور» جانشین فرماندهی کل سپاه در قرارگاه مرکزی امنیتی امام علی گفت: پیکرها را که از نجف آوردند من در اهواز تحویل گرفتم. به جز شهید هادی طارمی ، بقیه پیکرها «اربا اربا» شده بودند.
غیب پرورگفت:«حاج قاسم سلیمانی» از تو دو تا دست بریده باقی مانده بود، از سینه و کمر چیزی نمانده بود ، ساق پا نداشت،یک قطعه از گونه اش باقی مانده بود.
سردارغیب پرور درادامه گفت:«ابومهدی المهندس» که تقریبا هیچ چیز از پیکرش باقی نمانده بود.
/۲۱ دی ۱۳۹۸خبرآنلاین.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:اندکی اصلاحات دراین ۲خبر(گزارش باقرزاده وغیب پرور)انجام دادم.صرفاً برای روان بودن ومفهوم بهتر(برای مثال این جمله را«از تو دو تا دست بریده باقی مانده بود»خودم هم نتوانستم بفهمم!).واما.
«بوریا»چیست؟
«بوریا »نوغی «حصیر»استکه درصحرای کربلا،بعدازجنایات سپاه عمرسعددر(عاشورا)دهم محرم سال۶۱هجری،ابدان مطهری که قطعه قطعه ویامتلاشی(اربااربا)شده بودرا،درآن حصیر جمع کردند،برای تدفین بردند..... أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ.
شیخ مفید-محمد بن محمد بن نعمان(تولد۳۳۶بغداد-وفات ۴۱۳ه.ق):دررابطه باقضیه«بوریا» و این که بنی اسد «بوریایی آوردند و زیر پیکر امام حسین علیه السلام قرار دادند»بنقل از یکی ازمأموران متوکل «ابراهیم دیزج» می نویسد:درسال ۲۳۷هـ.ق،متوکل مرامأمور نبش قبر حسین بن علی کرد،با چندتن ازغلامان خود نزدیک قبر رفتیم و قبر را شکافتم؛ پس «بوریا»یی تازه دیدم که بدن حسین روی آن قرار داشت و بویی خوش از آن بر می خاست.بدن و بوریا را به همان حال رها کردم و دستور دادم قبر رامجدداً از خاک پر کنند.
روزنامه قدس(آبان ۱۳۹۴)اینگونه می نویسد: متوکل که زیارت قبر امام حسین (ع) در کربلا را عامل مهم برای ارتباط و تجمع و نیز توجه بیشتر شیعیان به خاندان پیامب ر(ص) میدید، ابتدا با آن به مخالفت برخاست و فرمان تعقیب و دستگیری زائران قبر ایشان را صادر کرد. اما به این مقدار بسنده نکرد و دستور داد قبر امام و منازل اطراف آن را خراب و آثار قبر را از میان ببرنند و برای محو قبر و بارگاه امام بر آن شخم زنند!،« ابراهیم دیزج» بنا به دستور متوکل قبر امام حسین (ع) را تخریب کرد چرا که هیچ یک از مسلمانان حاضر به تخریب قبر نبودند و این کار تنها بدست دیزج که یهودی الاصل بود انجام گرفت. چنانکه محمد بن مسلمه گوید که ابراهیم دیزج گفت که متوکل مرا به تخریب قبر حسین (ع) مأمور کرد و نامه به جعفر بن محمد بن عمار قاضی نوشت و او را به من ناظر مخفی قرار داد و من نامه را به وی دادم و مضمون نامه را به من خواند و به من دستور داد که مأموریت خود را انجام دهم.
«دیزج »می گوید رفتم آنچه جعفر گفته بود انجام داده و برگشتم، به وی گفتم آنچه دستور داده بودی به جا آوردم و لیکن چیزی نیافتم به من گفت: حتماً عمیقتر نکنده ای. گفتم: عمیقتر و چیزی نیافتم. قاضی به متوکل نوشت: ابراهیم قبر حسین (ع) را نبش کرد و چیزی نیافت و دستور دادم آب بر آنجا بست و با گاو زیر و رو کرد. ابوعلی عماری گوید: این موضوع را ابراهیم دیزج به من نقل کرد و من از حقیقت واقعه پرسیدم به من گفت: با غلام های خصوصی خودم آمدم و
قبر را نبش کردم یک «حصیر تازه ای» دیدم که پیکر مقدس حسین بن عل ی(ع) روی آن و همان لحظه بوی مشک مرا زد و من حصیر و جسم مقدس حسین را به همان حالت گذاشتم و دستور دادم خاک را به روی قبر ریختند و آب بر آن بستم و دستور دادم شخم کاری شود. گاوها ابدا قدم بر آنجا نگذاشتند و غلامان خود را سوگند دادم که صورت قضیه را نگویند و الا به قتل خواهند رسید/پایان بااندکی اصلاحات.
شیخ جعفر شوشتری(تولد۱۲۳۰ -وفات ۱۳۰۳) در کتاب خصائص الحسینیه می نویسد: اباعبدالله الحسین(ع) هنگامی که علی اکبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب کرد و فرمود:« یا قوم، هولاءِ قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله...
ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، که شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(ص) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می کردیم.
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِن /زیارت عاشورا
منظوراز «عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ»علی اکبراست.
...کاش در نیمه شب دفن حسین/ بوریا چادر زینب میشد..
بدن سپهسالار«اربااربا»شد
راز دست
ماشین سردارسلیمانی وابومهدی مهندس
ساعت یک بامداد جمعه(۱۳ دی ۱۳۹۸) دو خودرویی که در حال انتقال فرمانده سپاه قدس(سپهبدحاج قاسم سلیمانی) و آقای ابومهدی المهندس(رئیس حشدالشعبی عراق) از فرودگاه بغداد به سمت شهر بغداد بودند، مورد اصابت حملات موشکی نیروهای آمریکایی(بابلگرد وپهبادبمباران شد) قرار گرفتند و تمام سرنشینان آن که ۱۰ نفردر۲خودرو بودنددرمیان آتشبارجنایتکاران امریکایی سوختند.
سردارسلیمانی از سوریه با هواپیمایی متعلق به خطوط (اجنحه الشام) که ۱۱ شب در فرودگاه بغداد به زمین نشسته بود، ابومهدی مهندس به استقبال سردارسلیمانی به فرودگاه بغداد آمده بود.
وامادرکربلا
«مُرّة بن مُنقِد» ناجوانمردانه با نیزهاش از پشت بر او حمله کرد که على اکبر از روى زین اسب افتاد و مرّة با شمشیر بر فرق آن حضرت زد و سرش را شکافت.
در اینجا فریاد کشید: «یا ابَتاه! هذا جَدّى رَسولُ اللَّه»
شهیدمطهری می نویسد:پدر جان! الآن دارم جدّ خودم را به چشم دل مىبینم و شربت آب مىنوشم. اسب، جناب على اکبر را در میان لشکر دشمن برد، اسبى که در واقع دیگر اسب سوار نداشت. رفت در میان مردم. اینجاست که جمله عجیبى نوشته اند: «فَاحْتَمَلَهُ الْفَرَسُ الى عَسْکَرِ الْأعْداءِ فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِمْ ارْباً ارْباً» و لا حول و لا قوّة الّا باللَّه (مجموعه آثار استاد شهیدمرتضی مطهرى، ج۱۷، ص ۳۴۵)
ترجمه:پس اسب پیکر (علی اکبر) را در طرف لشگر دشمن حمل نمود، پس دشمنان پیکر آن حضرت را قطعه قطعه کردند. /مقتل الحسین مقرم ص ۳۲۴، مقتل العواصم ص ۹۵، بحار الانوار ج ۴۵ ص ۴۴، مقتل الحسین خوارزمی ج ۲ص ۳۱، و این عبارت با مضامین مختلف در اعلام الوری ص ۲۴۲، فی رحاب ائم.
یا فُتْیانَ بَنِی هاشِم إحْمِلُوا أَخاکُمْ إلى الْفُسْطاطِ
جوانان بنی هاشم! بیایید، جنازه برادرتان رو به سوی خیمه ها ببرید.
آیت الله محمدتقی فلسفی می گوید: چرا امام حسین(ع) نعش شهدای دیگر را خودش آورده بود اما نعش علی را نیاورده؟ رو کرد به طرف خیام و فرمود: «یافتیان بنی هاشم! احملوا اخاکم الی الفسطاط» ای جوانان بنی هاشم بیایید و نعش علی اکبر (ع) را به خیمه ببرید.
امام حسین(ع) دوتا بدن را نیاورده است. هر دو را هم عذر شرعی داشته است!
یکی بدن حضرت ابالفضل العباس(ع) است و دیگری بدن حضرت علی اکبر (ع) است! چرا؟
چون اسائه ادب به بدن می شد جنازه مسلمانان هم محترم است نباید اسائه بشود. اگر بخواهیم بدانیم چرا پیکر مطهر عباس (ع) را نیاورده است از حرف های بنی اسد به زین العابدین (ع) می فهمیم. بنی اسد به زین العابدین (ع) گفتند: آقا! یک بدن کنار نهر علقمه است آنقدر قطعه قطعه و چاک چاک است که نمی توان بدن را برداشت هر طرف بدن را میگیریم طرف دیگر بدن به زمین می آید. فلذا آقا فرمود: قبر عباس (ع) را در کنار بدنش کندند و همان جا هم دفنش کردند. اگر بخواهی بدانی ابالفضل العباس(ع) کجا به زمین افتاده است. همان جاست که دفنش کرده اند.
اما بدن علی اکبر روایت دارد: «فقطعوه بسیوفهم اربا اربا» خیلی بدن علی اکبر را صدمه زدند. آقا دید اگر بخواهد یک نفری بدن را بیاورد ممکن است مثلا، اعضای بدن(پخش وپلا) جدا شود اهانت به بدن می شود!
امام می داند که این کار یک نفر نیست فلذا فرمود: یافتیان بنی هاشم یعنی ای جوانان بنی هاشم همگی بیایید و کمک کنید یکی بازو را بگیرد یکی پهلو را بگیرد یکی سر را بگیرد تا بدن علی اکبر را به خیمه بیاوریم.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:
تفاوت« اربا اربا» و «فقطعوا» چیست؟
حضرت علی اکبر را در پایین پای پدر(امام حسین) دفن کردند وازدلائل ۶گوشه بودن قبرمطهرسیدالشهدا علیه السلام همین موضوع است.
هر ۲ واژه (عبارت) به معنی پاره پاره ،قطعه قطعه وجداشدن است.
اما « فقطعوا»جداشدن.قطعه قطعه شدنی که اعضای بریده شده قابل تشخیص است(آن قطعه جداشده تقریباًکامل است)
امام جمعه ای که «ارْباً ارْباً» شد
واما«اربااربا»یعنی اعضای بدن ازهم متلاشی شدن،پاشیده شدن(آش ولاش شدن)پاره پاره شدن ،نمونه این متلاشی شدن ،بدن مطهر ایت الله سیدعبدالحسین دستغیب»است که «اربااربا»شده بود.
پارههای بدن امام جمعه شیراز تامدتها لای دیوارها و پشت بامها و بر سر درختهای خانههای مجاور باقیمانده بودکه بعدازچندروز،شبی بخواب یکی ازبستگانش می آید ونشانی آن تکه هاراخودِآن شهیدمی دهدکه می روندجمعش می کنند.
آیت الله دستغیب ۲۰ آذر ۱۳۶۰(١٤ صفر ١٤٠٢)برای اقامه نماز(پیاده)عازم مصلی بود،در محل عبور دستغیب-درکوچه- زن حاملهای به ایشان نزدیک می شود،به بهانه ای که سئوال خصوصی دارم،امابعدمعلوم شدکه آن منافق حامله نبودبلکه زیر لباسش مواد منفجره پنهان کرده است(در نقش حامله)بمحضی که به آقای دستغیب نزدیک می شود ضامن نارنجکی را که به خود بسته بود میکشد وقدرت این موادمنفجره آنقدرزیادبود که به همراه آیت الله دستغیب ۱۲ تن از محافظان وهمراهان شهید شدند، قطعاتی ازبدن مطهرآقای دستغیب تاچندین مترپرتاب شد،پارههای بدن امام جمعه شیراز تامدتها لای دیوارها و پشت بامها و بر سر درختهای خانههای مجاور باقیمانده بود./آن زن منافق هم به درک واصل شد(عملیات انتحاری).
***
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«سردارقاسم سلیمانی» درمصاحبه مطبوعاتی خود(۹مهر۱۳۹۸)درباره جنگ ۳۳روزه اسرائیل،اشاره ای به یک رزمنده نوجوانی«حسین»داشته که عارف بود وازغیب خبرداشت.
سحرگاه-مقارن اذان صبح(۰۵:۳۵) چهارشنبه۱۸دی۱۳۹۸درکناربیسیمچی اش(نوجوان عارف)بخاک سپرده شد.بقایای پیکرمطهرسردارحسین پورجعفری(دستیاروهمراه همیشگی اش) هم همزمان-قبردیگری- بخاک سپرده شد.
حسین« نوجوان عارف» درجبهه های جنگ
سردارحاج قاسم سلیمانی:حالا اینجا باید یک نکتهای بگویم. ما خیلی از این صحنهها را در دفاع مقدس خودمان دیده بودیم و من همیشه میگویم که از عوامل بر حق بودن خودمان در جنگ، آن روحیاتی بود که از رزمندگانمان بروز میکرد و بیشتر شباهت داشت به حالت سیر و سلوک و برداشته شدن حجابها؛ از ورای حجابها و ورای پردهها سخن میگفتند. یکوقت - شاید یک سال و نیم قبل از عملیات کربلای پنج - ما در شلمچه بودیم و میخواستیم آنجا عملیات بکنیم و برای اینکه دشمن متوجه ما نشود، نیروهای اطلاعات عملیاتمان را مستقر کرده بودیم. مقابل ما آب بود و آن روز دو نفر از بچههای ما به نام حسین صادقی و اکبر موساییپور به شناسایی رفتند اما برنگشتند.
برادری-رزمنده- ما داشتیم که خیلی عارف بود؛ نوجوان مدرسهای بود، دانشآموز بود اما خیلی عارف بود.
یعنی شاید در عرفان عملی، کم مثل او پیدا میشد؛ به درجهای رسیده بود که بعضی از اولیا و بزرگان عرفان، بعد از مدت طولانی مثلاً هفتاد هشتاد سال میرسیدند.
من در اهواز بودم که این برادر نوجوان ما با بیسیم راکال با من تماس گرفت و گفت «بیا اینجا».
فرمانده سپاه فدس گفت:من رفتم آنجا. آن برادر ما گفت «اکبر موساییپور و صادقی برنگشتند.» خیلی ناراحت شدم و گفتم «ما هنوز شروع نکردیم، دشمن از ما اسیر گرفت و این عملیات لو رفت» و با عصبانیت این حرف را بیان کردم.
من یک روز آنجا ماندم و بعد برگشتم، چراکه جبهههای متعددی داشتیم.
دو روز بعد دوباره آن برادر ما با من تماس گرفت و گفت بیا؛ من هم رفتم.
آن برادر ما که اسمش«حسین» بود، به من گفت که فردا اکبر موساییپور برمیگردد.
به او گفتم حسین! چه میگویی؟
حسین، لبخندی زد و گفت «حسین ،پسر غلامحسین این را میگوید»( اسم پدرحسین «غلامحسین »بود)
«غلامحسین »دبیر خیلی ارزشمندی بود، مادرش هم دبیر بود. حسین معلمزاده بود از پدر و مادر.
«حسین»واقعاً در سن نوجوانی معلم بود.
وقتی اسم «حسین آقا» را میبردند، یک حسین آقا بیشتر نداشتیم؛ شاید صدها حسین در آنجا بودند، اما فقط یک «حسین آقا» بود.
سردارسلیمانی:گفتم حسین! چه شده؟
حسین گفت :«فردا اکبر موساییپور برمیگردد و بعدش صادقی برمیگردد.»
گفتم «از کجا میگویی؟»
گفت «شما فقط بمانید اینجا.»
من ماندم. ما یک دوربین خرگوشی داشتیم که دورش را گونی چیده بودیم و دژ درست کرده بودیم.
هر۲برگشتنداماشهید
برادرهای اطلاعات که پشت دوربین بودند، نزدیک ساعت یک بعدازظهر بود که گفتند یک سیاهی روی آب است. من آمدم بالا دیدم درست است؛ یک سیاهی روی آب خوابیده بود. بچهها رفتند داخل آب و دیدند که اکبر موساییپور است.
روز بعدش هم حسین صادقی آمد. عجیب این بود که آن آب با همهی تلاطماتی که داشته، اینها را به همان نقطهی عزیمتشان برگردانده بود. هر دو در آب شهید شده بودند. خیلی عجیب بود.
من به حسین گفتم «حسین! از کجا این را فهمیدی؟»
گفت «من دیشب اکبر موساییپور را در خواب دیدم که به من گفت: حسین! ما اسیر نشدیم، ما شهید شدیم. من فردا این ساعت برمیگردم و صادقی روز بعدش برمیگردد.»
بعد حسین به من جملهای گفت که خیلی مهم است.
گفت «میدانی چرا اکبر موساییپور با من حرف زد؟» گفتم نه. گفت «اکبر موساییپور دو تا فضیلت داشت: یکی اینکه ازدواج کرده بود، دو اینکه نماز شب او در آب قطع نشد. این فضیلت او بود که او آمد من را مطلع کرد.»
این رزمنده« عارف دانش آموزنوجوان» بعدهاشهیدشد./پایان اظهارات سردارسلیمانی.
نوجوان عارف جبهه"شهیدحسین یوسف الهی"دوست سردارسلیمانی
شهید محمد حسین یوسف اللهی متولد۱۳۴۰ کرمان،دانش آموزدبیرستانی بود به سپاه کرمان پیوست(البته تاشهادت یک بسیجی بود) و در لشکر ۴۱ ثارالله واحد اطلاعات و عملیات به فعالیت خود ادامه داد و بعلت مجاهداتهایی که ازخودنشان داد تا قائم مقام فرمانده واحداطلاعات وعملیات لشگر ۴۱ثارالله ارتقاءیافت.
در طول جنگ پنج مرتبه مجروح شد و بالاخره آخرین بار در عملیات والفجر ۸ به دلیل مصدومیت حاصل از بمبهای شیمیایی در ۲۷ بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در بیمارستان لبافی نژاد تهران به یاران شهیدش پیوست.
راز محبوبیت سردارسلیمانی چیست؟
سردار سلیمانی اهل یکی از روستاهای شهرستان بافت کرمان است . بنده از اواخر سال 58 تا اواسط سال 60 معاون استاندار کرمان بودم.آن زمان پشتیبانی های جنگ نظم و نسقی نداشت و کارها بیشتر خود جوش انجام می شد. آن زمان لشکر ثارالله کرمان هنوز تیپ بود.ما سعی می کردیم به دلیل ارتباط کاری که با لشکر داشتیم، در ساماندهی و اعزام نیرو کمک کار تیپ باشیم.
ایشان روی تک تک بچه های لشکر ثار الله حساسیت بالایی داشت و از وضع آنها و وضعیت خانوادگی شان خبر می گرفت. وقتی هم کسی شهید می شد،پیگیر کارهای خانواده اش بود. به همین دلیل گاهی اوقات که مشکلات این خانواده های شهدا حل نمی شد،خیلی حرص می خورد. مثلا وقتی بنیاد شهید نمی توانست از آن خانواده به شکل مناسب پشتیبانی کند،خودش مستقیم وارد عمل می شد و یک سری کارهای اقتصادی را برای خودکفایی این خانواده ها انجام می داد تا آنها از بیت المال و خزانه کشور بی نیاز شوند.
نکته بعد این بود که حاج قاسم علاوه بر فرماندهی، خودش به قول نظامی ها جزو نیروهای لجمن( لبه جلویی منطقه نبرد) بود. امروز هم که در اوج است به این دلیل است که خودش در صحنه است. یادم هست وقتی در فاو قرار به تخلیه منطقه بود،حاج قاسم جزو آخرین نفراتی بود که از فاو خارج شد.
جالب است حاج قاسم در تحلیل سیاسی، گوی سبقت را از خیلی ها ربوده است. عرض کردم من نمی خواهم اغراق کنم، اما قبل از این دوره اخیر و بلند شدن آوازه سردار سلیمانی، ما تنها کسی که می توانستیم تصور کنیم که بعد از رهبری انقلاب-که تسلطشان بر مسائل سیاسی و نظامی بالا است- بر مسائل سیاسی تسلط دارد سید حسن نصر الله بود.
سید حسن نصر الله مسائل را خوب می فهمد و اهل شعار، اغراق گویی و تحلیل های بالا ابری نیست. در کنار سید حسن نصر الله اگر از کس دیگری بخواهیم نام ببریم باید از حاج قاسم یاد کنیم. این دو نفر در یک رده هستند.
ما یک سری از مردم را داریم که خیلی نظام را قبول ندارند، اما به سردار سلیمانی عشق می ورزند.
آنها به خیلی از سیاسیون و نظامیان انتقاد دارند و حرفهایی می زنند، اما در مورد حاج قاسم،می گویند خدا او را نگه دارد. البته اینها جز لطف خدا نیست. روایت داریم که اگر می خواهی رابطه ات با مردم خوب شود، رابطه ات را با خدا خوب کن.حاج قاسم تبلورعملی این حدیث است.
این را هم بگویم که ما شاید امثال حاج قاسم خیلی در کشور داشته باشیم که یا آنها را نمی شناسیم و یا موقعیت پیدا نکردند خود را بروز دهند.برخی اوقات در سالگرد شهدا می بینم که مداح و سخنران ها می گویند کو باکری ها وکو همت ها . این نوع حرف زدن ها مرا عصبی می کند. من می گویم انشاء الله هیچ وقت جنگی نشود، اما اگر شد شما خواهید دید که ما صدها همت در کشور داریم.
شما اعتکاف هایی را که هر سال انجام می شود ببینید.هر سال به تعداد مساجد اضافه می شود، اما به همان میزان هم جمعیت استقبال کننده هست.واقعا به این معتقدم که نسل های بعد از انقلاب متدین هستند.
رفتار سیاسی سردارسلیمانی
در رفتار سیاسی سردار می بینم او حتی با اصلاح طلبان هم رابطه خوبی دارد. در حالی که در نگاه اول ،خیلی ها توقع ندارند یک چهره مثل سردار، در مراسم روضه چهره های اصلاح طلب شرکت کند و با آنها عکس مشترک بگیرد، اما این اتفاق می افتد./منبع:خبرآنلاین۲۳ آذر ۱۳۹۳ - ،مصاحبه بامحمدرضاباهنر-نماینده مجلس شورای اسلامی در دورههای دوم، سوم، چهارم، پنجم، هفتم و هشتم و نهم
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:برای ازاطلاعات بیشتربه این لینک ها مراجعه کنید:
و