پیراسته فر

خبری تحلیلی

پیراسته فر

خبری تحلیلی

مقایسه مذاکرات پیامبر بارئیس مشرکان قریش(صلح حدیبیه)بابرجام

پیامبر به حضرت علی گفت مفاد مذاکرات رامکتوب کن، بنویس: بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیم،رئیس مشرکین قریش(سـهـیـل بـن عـمـرو) که نقش آمریکاامروزراداشت، گـفت:من این را(رَحْمَن و رَحِیم) نمی شناسم، بنویس:بِاسْمِکَ اَللّهُمَّ که همینگونه نوشتند،آن گاه رسول خدا گفت: بنویس: هذا ما صَالِحُ علیه مُحمّد رَسول اللّه، سُهیل بن عمرو.
«شیطان بزرگ»(سـهـیل بن عمرو) گفت: اگر گواهی می دادم که پیامبر خدایی، با تو جنگ نمی کردم.بجای آن، نام خود و پـدرت را بنویس.
در اینجا که صدای اعتراض اصحاب بلند شده بود، پیامبرآنها را دعوت به آرامش کرد.وبجای «مُحمّد رَسول اللّه» جمله «محمد بن عبدالله» را در صلحنامه نوشتند.
وقتی توافقنامه به  امضای طرفین رسید ، عمر به پیامبر گـفـت:مگر پیامبر خدا نیستی؟..مگر اینان مشرک نیستند؟.. پس چرا تن به ذلت دادید
رسول خدا فرمود:این توافق ذلت نیست، من بنده خدا و پیامبر اویم، امر وی را مخالفت نخواهم کرد و او هم هرگز مرا وا نخواهد گذاشت.

مشابهات صلح حدیبیه-توافق هسته ای"برجام"

صلح حدیبیه یکی از موارد اعجاب بر انگیز و در عین حال باشکوه رفتار مسالمت آمیز پیامبر (ص) را نشان می دهد که پس از مدتی آثار با عظمت آن به روشنی هویدا گردید.

پیامبر اسلام (ص) در شوال پنجم هجری تصمیم گرفت که برای انجام «عمره»(تمتع) راهی مکه شود. علت این تصمیم این بود که حضرت در خواب دید که وارد حرم شده، سر ش را تراشیده و کلید حرم را در دست دارد. بدین سبب پیامبرگرامی اسلام (ص) اعلام کردند که مردم برای انجام عمره آماده شوند. مسلمانان نیز به سرعت مهیا گردیدند. حضرت دستور فرمودند که مسلمانان تنها با یک شمشیر غلاف شده حرکت کنند و از حمل هر نوع سلاح اضافی خودداری نمایند، تا برای همه اعراب و به خصوص قریش ثابت شود که آنها تنها قصد انجام عمره دارند، نه جنگ.

پیامبر اسلام (حضرت محمد) همراه مسلمانان در محدوده مکه فرود آمدند و پیامبر (ص) ابتدا «عثمان بن عفان»را بعنوان نماینده خود برای مذاکره نزد قریش فرستاد، به آنها بگوید که هدف این سفر به منظور زیارت خانه(حج عمره) آمده است.

قریش «فرستاده پیامبر»(عثمان) را «گروگان» گرفتند و بین مسلمانان شایعه شد که عثمان را به قتل رسانده اند.

پیامبر (ص) گفت: از اینجا نمی رویم تا با قریش بجنگیم.

سـپـس اصـحاب را برای بیعت فرا خواند و اصحاب تجدید بیعت نمودند. اما رسول خدا (ص) برای جنگ نیامده، بلکه برای عمره و زیارت خانه خدا آمده بود؛ لذا پیشنهاد عاقلانه ای برای قریش مطرح کرد و فرمود: جنگ برای قریش تاکنون هیچ ثمره ای نداشته است و او می تواند با آنان قرارداد مدت داری ببندد که در آن مدت آنها از امنیت برخوردار باشند.

پس از مذاکرات و تبادل نظر، قریش سهیل بن عمرو را نزد رسول خدا (ص) فرستادند و به او گـفـتـند: نزد محمد برو و با وی قرارداد صلحی منعقد ساز، اما قرارداد صلح مشروط بر آن باشد که امـسـال بازگردد و از ورود به مکه صرف نظر کند، چه ما به خدا قسم هرگز تن نخواهیم داد که عرب بگوید: محمد به زور وارد مکه شد: «فوالله لایتحدث العرب اِنَّک دخَلت علینا عنوه»(به خدا سوگند عرب ها حرف نمی زنند چون تو بر ما وارد شده ای) «سـهـیـل بـن عـمـرو» که از سوی قریش نزد رسول خدا (ص) آمده بود، پس از «مذاکرات» نهایی قـرارداد صـلـح را مـنعقد ساخت.

در این هنگام عمر از جای برجست، ابتدا نزد ابوبکر و سپس نزد رسـول خدا (ص) رفـت و گـفـت: ای رسول خدا! مگر پیامبر خدا نیستی؟

پیامبر: هستم.

ابوبکر: مگر ما مـسـلمان نیستیم؟

پیامبر: هستیم.

ابوبکر: مگر اینان مشرک نیستند؟

پیامبر: چرا. گفت: پس چرا در راه دین خود تن به خواری دهیم؟!.

رسول خدا فرمود: من بنده خدا و پیامبر اویم، امر وی را مخالفت نخواهم کرد و او هم هرگز مرا وا نخواهد گذاشت(این صلحنامه خواری نیست)

متن صلحنامه حدیبیه

رسـول خدا (ص)، عـلی بن ابی طالب(ع) را فراخواند و فرمود: بنویس: «بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیم» سـهـیـل بـن عـمـرو گـفت: این را(رَحْمَن و رَحِیم) نمی شناسم، بنویس: «بسمک اللهم» پس از اصرار سهیل، به نوشتن «بِاسْمِکَ اَللّهُمَّ» که مورد توافق طرفین بود اکتفا شد.

آن گاه رسول خدا گفت: بنویس: «هذا ما صَالِحُ علیه مُحمّد رَسول اللّه، سُهیل بن عمرو».

سـهـیل بن عمرو گفت: اگر گواهی می دادم که پیامبر خدایی، با تو جنگ نمی کردم. نام خود و پـدرت را بنویس.

در اینجا که صدای اعتراض اصحاب بلند شده بود، پیامبرآنها را دعوت به آرامش کرد.

وبجای «مُحمّد رَسول اللّه» جمله «محمد بن عبدالله» را در صلحنامه نوشتند.

سپس رسول خدا (ص) فرمود: بنویس: این چیزی است که محمد بن عبداللّه با سهیل بن عمرو بـر آن قرار صلح منعقد ساخت.

مفاد توافق حدیبیه :

۱. ده سال جنگ در میان مردم موقوف باشد و مردم در ایـن ده سـال در امـان باشند و دست از یکدیگر بدارند و به سرقت وخیانت نپردازند.

۲. هرکس از اصحاب محمد برای «حج» یا «عـمره تمتع» یا تجارت به مکه رود، جان ومالش در امان باشد و هر کس از قریش در رفتن به مصر یا شام از مدینه عبور کند، جان و مالش در امان باشد.

۳. هر کس از قریش بدون اذن ولی خود نزد مـحـمـد بـرود، او را بـه ایـشـان بـازگرداند، و هرکس از همراهان محمد نزد قریش رود، او را بدو بازنگردانند

۴. هر طایفه و قبیله ای می توانند با محمد و یا با قریش هم پیمان باشند؛

۵. محمد(ص) و اصحابش آن سال به مدینه بازگردند، سال آینده می توانند برای سه روز در مکه بمانند و جز سلاح مسافر یعنی شمشیر غلاف شده، سلاح دیگری همراه نداشته باشند.

از روی این متن دو نسخه نوشته شد و طرفین هرکدام یک نسخه برداشتند. علی بن ابی طالب نویسنده صلحنامه بود و مردانی از مسلمین و مشرکین بر آن گواه شدند.

صلح حدیبیه یکی از مهم ترین عوامل موفقیت و گسترش اسلام بود؛ زیرا اولاً با این صلح بود که مکه و طائفه قدرتمند و ذی نفوذ قریش موجودیت سیاسی اسلام را پذیرفت. ثانیاً با فرصتی که در نتیجه صلح ده ساله پیش آمد و جنگ در این مدت متوقف گردید و مسلمانان از تعدی قریش و مکیان در امان ماندند، به وضعیت حکومت تازه تأسیس مدینه سر و سامان دادند و به تقویت وگسترش آن پرداختند.

پس از اینکه پیامبرخدا(ص) با درایت کامل بر اساس «عهدنامه حدیبیه» تجاوزات قریش را متوقف ساخت، دعوت اسلام را در داخل و خارج از مرزهای حجاز گسترش داد و قبائل، گروهها و شاهان بزرگ را دعوت به اسلام نمود و آنها را تحت تأثیر قرارداد.

محصولات صلح حدیبیه

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«صلح حدیبیه ،زمینه ساز فتح مکه وتسلط بر سرزمین حجاز شد»

چنان که از جابر نقل شده است: «ما فتح مکه را محصول حدیبیه می دانیم».

صلح حدیبیه

استفاده ممتازی که پیامبر اکرم(ص) از صلح حدیبیه و از این فرصت استثنایی کرد، ارتباط با قبائل مختلف و دعوت آنان به اسلام بود. این ارتباطات و دعوتها به نحوی مؤثر بود که پس از گذشت مدتی از صلح، اسلام چنان رشد یافت که نزدیک بود بر مکه مستولی شود. در نتیجه این صلح مشرکان و مسلمانان در هم آمیختند و اسلام در دلهای مشرکان نفوذ کرد و عده بی شماری بر تعداد مسلمانان افزوده گردید.در اهمیت و تأثیر این صلح همین بس که پیامبر اعظم (ص) در حدیبیه با هزار وچهار صد نفر به مکه آمد؛ اما بعد از مدتی کوتاه، در فتح مکه با ده هزار نفر وارد مکه شد.

صلح حُدیبیه ازنگاه دیگر

«صلح حدیبیه» در سال پنجم هجرت یکی از موثرترین اقداماتی بود که پیامبر(ص) آن با مشرکین منعقد کرد تا برای پیش برد اهداف الهی استفاده کند.
واقعه از این قرار بود که پیامبر در یک رویاء می ­بیند که با اصحاب وارد مکه می­ شوند و مشغول طواف هستند.

حضرت رسول(ص) نیز بعد از خبر دادن از این رویاء به اصحاب دستور داد تا برای رفتن به طرف مکه آماده شوند و اصحاب را از تعبیر آن باخبرنمود و فرموند: إِنْ شَاءَ ٱللَّٰهُ برای «عُمره»به مکه مشرف می­ شویم( اما تعیین نکردند که در چه سالی این اتفاق خواهد افتاد).

پس از رسیدن پیامبر(ص) و ۱۴۰۰نفر از اصحاب به سرزمین حدیبیه، مشرکان قریش که موقعیت خود را در خطر می ­دیدند، مسلحانه خارج شدند و از حرکت بیشتر پیامبر(ص) جلوگیری کردند اما دیدند چون آن حضرت برای زیارت کعبه عازم شده، پیمان بستند که سال آینده حضرتش به مکه برای انجام مراسم عمره عازم شود.

این پیمان نامه به «صلح حدیبیه» معروف شد.

مذاکرا ت برجامی رسول خدا و سران مشرک

در این حادثه با درخشش امیرالمومنین علی(ع) که با نهایت ادب همراه بود مواجه می­شویم. حضرت رسول(ص) بعد از توافق با قریش، به امیرالمومنین دستور داد تا صلح نامه را به «انشاء» آن حضرت بنویسند. امیرالمونین (ع) نیز با اعتقاد کامل به اطاعت از فرمان پیامبر(ص) مبنی بر صلح و نوشتن آن اقدام نمود و اینگونه می­ نویسند:

شرط بین ما؛بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیم، این مطلبی است که محمد فرستاده خدا به آن حکم می­کند. اینجا بود که مشرکین به ایشان گفتند اگر ما قبول داشتیم که تو فرستاده خدائی، از تو اطاعت می­کردیم ، محمد بن عبدالله نوشته شود. آن حضرت به علی(ع) دستور داد تا آن را تغییر دهد اما علی(ع) فرمود: به خدا قسم آن را پاک نکنم. پیامبر(ص) فرمود: آنجا را به من نشان بده تا خود پاک کنم و اینچنین کرد. …[۱]اما در برخی روایات آمده و قتی مشرکین درخواست پاک شدن عنوان رسول الله را نمودند آن حضرت ناراحت شد و در جواب به مشرکین فرمود:هرگز من این کار را نمی­کنم. سپس پیامبر(ص) فرمود آنجا را نشان بده تا خودم پاک کنم.[۲]امیرالمومنین علی(ع) وقتی این جریان را بیان می­کند، اطاعت کامل خود را از دستور پیامبر(ص) نقل می­کند که بعد از نوشتن:

بسم الله الرحمن الرحیم

این «صلح نامه» ­ای است بین «محمدرسول الله» فرستاده خدای رَحْمَن و رَحِیم و بین«صَخر بن حَرب بن اُمَی‍ـَّه»(ابوسفیان) و «سهیل بن عمرو بن عبد شمس بن عبدود».[۳]

در این هنگام سهیل بن عمرو گفت ما «رَحْمَن و رَحِیم» را نمی­ شناسیم و به رسالتت اقرار نمی کنیم. اما این شرافت را برای تو قبول می­کنیم که اسم تو بر اسم ما مقدم باشد و لو اینکه من و پدرم از شما و پدرت از نظر سنی بزرگتر هستیم. در این هنگام پیامبر(ص) به امیرالمومنین علی(ع) این چنین دستور دادند: به جای بسم الله الرحمن الرحیم، باسمک اللهم بنویس و به جای فرستاده خدا محمد بن عبدالله. من نیز اینگونه نوشتم و پیامبر(ص) فرمود: به مانند این مجبور می­شوی در حالی که رضایت نداری.[۴]

یاعلیتو هم به این مصیبت گرفتارخواهی شد(حذف عنوان امیرالمؤمنین درصلحنامه)

در حالی که امیرالمومنین (ع) از پاک شدن عنوان رسول ­الله(ص) ناراحت بود و این کار را شخصا انجام نداد، پیامبر(ص) لبخندی زدند و فرمودند: «تو نیز به مانند این دچار می­ شوی در حالی که ناراضی هستی»[۵]

و تشابه این جریان باعث شد که پیامبر(ص) از ماجرای حکمیت خبردادند و فرمودندکه یا علی تو از پاک کردن اسم من ناراحت بودی ولی روزی فرزندان همین مشرکین (معاویه و عمرو بن عاص)خواستار پاک شدن نام تو هستند و تو ناچار از انجام آن هستی در حالی که ناراحتی).[۶]

امیرالمومنین(ع) نیز این جریان را در جریان حکمین یادآور شدند وقتی که دشمن از عنوان امیرالمومنین برای آن حضرت استنکاف کردند و خواستار محو آن از صلح نامه شدند.[۷]

تأیید امیرالمومنین علی توسط پیامبر

شیعه و سنی نقل کرده ­اند که درروز «صلح حدیبیه »پیامبر(ص) دست امیرالمومنین علی(ص) را گرفت و فرمود: این امیر نیکوکاران و کشنده بدکاران است، یاری کننده او یاری شده و تضعیف کننده او ذلیل شده است. سپس با صدای بلند فرمود: من شهر علم هستم و علی درب آن است. هرکس خواستار علم است باید از درب آن وارد شود.[۸]

همچنین بعد از اینکه صلح نامه نوشته شد، عده ­ای از فرزندان مشرکین مسلمان شده و به پیامبر(ص) ملحق شدند که از جمله ایشان «ابوجندل»(فرزند سهیل بن عمرو) بود.

سهیل نزد پیامبر(ص) آمد و درخواست بازگرداندن این افراد را طبق صلح نامه داشت.

آن حضرت از ابوبکر و عمر نظرخواست، آنها گفتند : ایشان راست می­ گویند، همسایگان تو هستند!! (آنها رابه مشرکین برگردان). پیامبر بعد از این اظهار نظر به شدت ناراحت شدند و گفت: ای قریش به سوی شما کسی را می­فرستم که برای دین گردن شما را با شمشیر می­زند و خداوند قلب او را برایمان امتحان نموده است.

ابوبکر و عمر گفتند: یا رسول ­الله (ص) آیا آن فرد ما هستیم؟ فرمود : خیر بلکه کسی است که کفش پینه می­کند( و او کسی جز علی نبود که داشت کفش پیامبر وصله می­زد).[۹]

با اینکه پیامبر(ص) دستور داد تا «ابوجندل» را به پدرش(سُهیل)تحویل دهند اما «عمر بن خطاب» اعتراض کرد !

تروریستها-بدون محاکمه تحویل مشرکین داده شد!طبق توافق

از صداقت وجوانمردی پیامبر(ص) این است که پیامبر(ص) طبق «عهد نامه حدیبیه» این افراد را به مشرکان برگرداند و برای آنها دعا کرد ولی درجریان انعقاد توافق ۳۰یا ۸۰ نفر از مشرکین هنگام نماز صبح قصدترورپیامبرراداشتند که توطئه شان برملاشد و دستگیرشدند واماپیامبر براساس توافق صلحنامه آنهاراآزادکرد.(۱۰)

پیامبر هم درمذاکرات با دشمن بی مشکل نبود!

پیامبر(ص) بعد از اینکه اصحاب را در جریان تصمیم حج عمره می­ گذارند به سوی مکه حرکت می­ کنند اما بعد از اینکه با مخالفت مشرکین مواجه شدند و تصمیم به مذاکره«صلح حدیبیه» گرفتند.

«واکنش پیامبر به مخالفت مذاکره با دشمن»

وقتی پیامبر(ص) اصرار اصحاب را دید، می گفت:« اگر صلح را قبول ندارید با مشرکین بجنگید»

اصحاب لجوج هم به مشرکینی که برای مذاکره آمده بودند و برمی­ گشتند تا مشرکین مکه را از صلح با خبر کنند، حمله کردند و اما ناکام ماندند.

پیامبر که این شکست مفتضحانه اصحاب را دید با تبسم به امیرالمومنین علی دستور داد تا جلوی مشرکین را بگیرد تا شکست مفتضحانه مسلمین پنهان شود.

امیرالمومنین علی(ع) نیز شمشیر کشید و به تنهائی مشرکین را راند تا حدی که مشرکین گفتند یا علی آیا پیامبر(ص) توافقنامه را قبول ندارد؟

فرمود خیر اینگونه نیست و اصحاب خجالت زده به سوی پیامبر(ص) برگشتند و بعد از ملامت و نصیحت پیامبر(ص) با پشیمانی گفتند: هرچه نظر شما است انجام دهید![۱۱]

تمرُّداصحاب ازدستورات پیامیر

بعد از اتمام «مذاکرات برجامی»! پیامبر(ص) دستور می­دهد که اصحاب سرخود را بتراشند اما خیلی ها به فرمان پیامبر(ص) اعتناء نکرد!.

آن حضرت «حلق سر» را انجام دادند و شتری «نحر» می­کنند، بدون اینکه با کسی صحبت کنند. اصحاب معترض­ که اقدام رسول ­الله (ص) را دیدند بااکراه «تقصیر» کردند[۱۲]

پیامبرمهربانی ورحمت دست به دعابرداشت: خداوند محلقین(کسانی که سر خود را تراشیدند) را رحمت کند. عده­ ای چون عمر گفتند: و کسانی که «تقصیر»کرده ­اند!(مقدری از ناخن و موی سر یا صورت راتراشیدند).

پیامبر دعای خود را دو مرتبه دیگر تکرار کرد.ودرادامه گفتند: و کسانی که تقصیر کرده اند.

ازپیامبر سئوال کردند که چرا برای حلق وتقصیرکنندگان سه بار دعا کردید؟

جواب داد چون این افراد معترض نبودند.[۱۳]

جسارت«برجامی»عمر(بخاطر توافق صلح حدیبهکفن پوشان صدراسلام»

یکی از وقایعی که در «ماجرای انعقاد توافق حدیبیه»درمنابع معتبر نوشته اند، تحرکات وتوطئه های پنهان وآشکار عمر بن خطاب بود.

«عُمَر بن خَطّاب» از مخالفین ومعترضین «صُلح نامه حُدیبیه»بود، بطوریکه مورخین نوشته اند وی درتشویش اذهان صحابه، نقش مؤثری داشت که اگر با-زبان امروزی- تعریف کنیم،«عُمر»یک سلبریتی بودکه نقش«اپوزیسیون»را ایفامی کرد،وی که سخنورتوانایی بود،نقش یک رسانه راداشت در شکل دهی تجمعات و تظاهرات وکفن پوشان،مرداول میدان بود.(۱۴)

«عُمَر بن خَطّاب»-همچون پایداری- در بین اصحاب ایجادشبهه می کرد واز مذمت «توافقنامه حدیبیه» می گفت واین «صُلحنامه» را «ذلت بار»می دانست!و دیگران را تحریک به عدم پذیرش می کرد.[۱۵]

نوشته اندکه «عُمر»بعد از صلح و بعد از تحویل دادن «عاصی بن سُهیل»(ابوجَندَل) به «سُهیل بن عمرو بن عَبدشمسِ قرشیِ عامری»(سُهیل)حداقل ۲ مرتبه ،آشکارا با پیامبر،معترضانه و جسارت آمیز صحبت کرده است.[۱۶]

استیضاج پیامبر (درماجرای مذاکرات توافق حدیبیه)پذیرش برجام

پایداری ها در صدراسلام

بعد از امضای توافق حدیبیه، عمربن خطاب و همفکرانش به صورت اعتراض به بازخواست پیامبر(ص) پرداختند :

عمربن خطاب:آیا تو پیامبر خدا نیستی؟

حضرت فرمود:بله هستم.

عمربن خطاب:آیا ما برحق و دشمن ما برباطل نیستی؟

پیامبر:بله،درست است.

عُمَر بن خَطّاب:پس چرا ذلت در دین نصیب ماشد؟(خوارشدیم با انعقاد این توافقنامه).

پیامبر: این توافق ذلت نیست،من رسول خدایم، نافرمانی خدا نمی­کنم و او یاریم می کند(این صلحنامه زمینه ساز فتوحات آینده است).

عُمَر بن خَطّاب:«تو به ما نگفته بودی(وعده نداده بودی)که ما به زودی به زیارت بیت الله می رویم و طواف می کنیم؟»

پیامبر: بله گفته بودم اما آیا گفتم همین امسال مشرف می­ شویم

عمرگفت: خیر.

پیامبر: به مکه می­ رویم و طواف می­کنیم.[۱۷]

با این حال(بعدازاین استیضاح) «عُمر» قانع نشد و با غضب جلسه راترک کرد معترضانه ­گفت:«اگر من یارانی داشتم؛ زیر این بار ذلت نمی ­رفتم»و همین اعتراضات اهانت آمیز را با ایوبکر در میان می گذارد اما ابوبکر دلائلی برایش آورد که رسول خدا اشتباه نمی کند،حتماًمصلحتی بوده که پیامبراین توافق راپذیرفته واینگونه توانست اوراآرام کند.[۱۸]

نوشته اند که «ماجراجویی عُمر»آنقدرشدیدبودکه«ابوعبیده جراح»که ازهم حزبی های عمربود،ازاقداماتش ناراضی بود واورا از مصاحبت جسارت آمیز با رسول الله(ص)نهی می کرد.(۱۹)

البته ابن هشام اعتراض عمر را ابتدا به ابوبکر و سپس به پیامبر(ص) می­داند.[۲۰] در همین رابطه از قول عمر آمده که گفته است : ««وَاللَّهِ مَا شَکَکْتُ مُنْذُ أَسْلَمْتُ، إِلَّا یَوْمَئِذٍ»(به خدا سوگند از زمانی که اسلام آوردم جز آن روز شک نکردم -دررسالت پیامبر)[۲۱]
با این حال به پیامبر(ص) اعتراض می­کرد و پیامبر(ص) در جواب می­فرمود: من پیامبر(ص) خدا هستم. این ماجرا تا جائی ادامه پیدا می­کند که ابوعبیده جراح از همفکران عمر نیز به عمر اعتراض می­کند که آیا نمی­شنوی که پیامبر(ص) چه می­گوید!! از شیطان به خدا پناه ببر و نظر خودت را نادرست بدان![۱۹]. البته ابن هشام اعتراض عمر را ابتدا به ابوبکر و سپس به پیامبر(ص) می­داند.[۲۰] در همین رابطه از قول عمر آمده که گفته است : «و الله ما شککت منذ أسلمت إلا یومئذ»(به خدا از زمانی که اسلام آوردم تا امروز هیچ شکی نداشتم)[۲۱و۲۲]

اعتراض عمر توافقنامه حدیبیه موجب شد که دراموردیگرهم به پیامبرمعترض باشد ، وقتی پیامبر(ص) «ابوجَندَل» را به پدرش(سُهیل)تحویل داد و برای او دعا کرد و امر به صبر و استقامت کرد، «عُمَر بن خَطّاب» باز لب به اعتراض گشود و با بی ادبی جسارتهای خود را تکرار می ­کرد که آیا تو فرستاده خدا نیستی؟ آیا ما برحق نیستیم؟ آیا دشمن ما باطل نیست؟... سپس به با غضب نزد ابوبکر می­رود[۲۳] و اعتراضات خودرا باوی مطرح می کند.

تشویش اذهان عمر تمام شدنی نبود،وی برای نابودی وبرهم زدن توافق حدیبیه دست به هراقدامی می زد،بطوری که نوشته اند پیش «ابوجَندَل» می­ رود و می گوید: اینان مشرک هستند و خونشان مانند خون سگ هدراست،وشمیرش خودش را به وی  نشان می دهد ومی گوید:این شمشیررا بگیروپدرت را درراه خدا بقتل برسان که گرپدرمن تن به چنین توافق ذلتباری داده بودوی رامی کشتم!.

ابوجندل به عمر می گوید: چرا خودت سهیل را نمی­کشی؟

«عُمَر بن خَطّاب» پاسخ داد: پیامبر(ص) من را از کشتن سران مشرک نهی نموده است.

«ابوجَندَل» به عمر گفت: تو بیشتر به اطاعت کردن از پیامبر(ص) سزاوار هستی تا من.

«عُمَر بن خَطّاب» می­گوید که من دوست داشتم او پدرش را بکشد ولی او بخل ورزید و توافق حدیبیه اجرایی شد.[۲۴]

«ابوالفرج نور‌الدین على بن ابراهیم»(فقیه و متکلم شام) در توجیه اقدامات عمر نوشته است:احتمال دارد که پدرش می­خواسته فتنه کند و ابوجندل را به کفر برگرداند به همین دلیل عمر قتل او را جایز دانسته و به فرزندش توصیه قتل پدرش را نموده با اینکه پیامبر(ص) او را بر طبق عهدنامه به پدرش تحویل داد.[۲۵]

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منبع مأخوذه:پژوهشکده باقرالعلوم بااندکی اصلاحات ویرایش درجهت روان نویسی برای مخاطبین می باشد.

پاورقی:
۱- فیروزآبادی، سیدمرتضی؛ فضائل الخمسة من الصحاح الستة، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۲هـ ق، ج ۲ ص ۳۳۴
۲- مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار ، بیروت، موسسة الوفا، ۱۴۰۴ هـ ق، ج ۲۰ ص : ۳۵۹ و فیروزآبادی، سیدمرتضی؛ پیشین، ج ۲ ص ۳۳۵- فقال: أرنیه، فأریته فمحاه بیده
۳- طبرسی، ابو منصور احمد بن على؛ الإحتجاج، مشهد مقدس، نشر مرتضى ، ۱۴۰۳ هـ ق ،ج‏۱،ص:۱۸۷
۴ - همان و حمیری معافری، ابن هشام؛ السیرة النبویة، بیروت، دارالمعرفه ،ج‏ ۲،ص:۳۱۷
۵ - معتزلى، ابن­ابى­الحدید؛ شرح نهج البلاغة، ج۲، ص۲۷۵ و حلبی، ابوالفرج، السیرة الحلبیة(إنسان العیون فی سیرة الأمین المأمون)، بیروت، دارالکتب العلمیه، دوم، ۱۴۲۷هـ ق،ج‏۳،ص:۲۹
۶ - مجلسی، محمد باقر؛ پیشین ، ج ۲۰،ص ۳۵۳- یَا عَلِیُّ إِنَّکَ أَبَیْتَ أَنْ تَمْحُوَ اسْمِی مِنَ النُّبُوَّةِ فَوَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَتُجِیبَنَّ أَبْنَاءَهُمْ إِلَى مِثْلِهَا وَ أَنْتَ مَضِیضٌ مُضْطَهَدٌ و الذهبی، شمس الدین؛ تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام،بیروت، دارالکتاب العربی، دوم، ۱۴۰۹ هـ ق ،ج‏ ۲،ص:۳۹۱و صالحی دمشقی، محمد بن یوسف؛ سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیر العباد، بیروت ، دارالکتب العلمیه، اول، ۱۴۱۴هـ ق ،ج‏ ۵،ص:۵۴

۷ - مجلسی، محمد باقر؛ پیشین، ج : ۲۰ ص : ۳۵۳ و ابن ابی یعقوب، احمد؛تاریخ الیعقوبى، قم، اهل بیت(ع) ،ج‏ ۲،ص:۱۸۹و ۱۹۲
۸ - ابن شهر آشوب، محمد؛ المناقب، قم، موسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹هـ ق،ج ۳،ص۵۶
۹ - فیروزآبادی، سیدمرتضی؛ پیشین، ،ج‏۲،ص:۳۳۸
۱۰ - مجلسی، محمد باقر؛ پیشین ، ج : ۲۰ ص ۳۲۶
۱۱ - مجلسی، محمد باقر؛ پیشین ، ج : ۲۰ ص ۳۵۰و ۳۵۱
۱۲ - الذهبی، شمس الدین؛ پیشین،ج‏ ۲،ص:۳۷۲ و ۳۹۲ و حلبی، ابوالفرج، پیشین،ج‏ ۳،ص:۳۴
۱۳ - الذهبی، شمس الدین؛ پیشین ،ج‏ ۲،ص:۳۹۲ و حمیری معافری، ابن هشام؛ پیشین ،ج‏ ۲،ص:۳۱۹
۱۴ - همان، ج : ۲۰ ص : ۳۵۰
۱۵ - هلالى کوفى، ‏سلیم بن قیس؛ کتاب سلیم بن قیس، قم ، انتشارات الهادی، ۱۴۱۵ هـ ‏ق، ص ۶۹۱
۱۶ - مقریزی، تقی الدین، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و... ،بیروت، دارالکتب العلمیة، اول، ۱۴۲۰هـ ق، ج‏1،ص:۲۹۱ و۲۹۳
۱۷ - مجلسی، محمد باقر؛ پیشین،ج ۲۰ ،ص ۳۳۵ و بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، بیروت، دارالکتب العلمیة، اول، ۱۴۰۵هـ ق ،ج‏ ۴،ص:۱۰۶ و مقریزی، تقی الدین، پیشین،ج‏۱،ص:۲۹۱
۱۸- علامه حلی، نهج الحق، قم، موسسه دارالهجرة، ۱۴۰۷ه ـق، ص ۳۳۶ و الذهبی، شمس الدین؛ پیشین ،ج‏ ۲،ص:۳۷۱
۱۹ - مقریزی، تقی الدین، پیشین،ج‏ ۱،ص:۲۹۱ و سبل الهدى و الرشاد فی سیرة خیر العباد ،ج‏ ۵،ص:۵۳
۲۰ - حمیری معافری، ابن هشام؛ پیشین،ج‏ ۲،ص:۳۱۷
۲۱ - مجلسی، محمد باقر؛ پیشین ، ج ۲۰ ص ۳۳۵ و علامه حلی، نهج الحق، قم، موسسه دارالهجرة، ۱۴۰۷هـ ق ،ص ۳۳۶ و الذهبی، شمس الدین؛ پیشین،ج‏ ۲،ص:۳۷۱ و بیهقی، ابوبکر، پیشین ،ج‏ ۴،ص:۱۰۶ و صالحی دمشقی، محمد بن یوسف؛پیشین ،ج‏ ۵،ص:۵۳ و نویری، شهاب الدین، نهایة الأرب فی فنون الأدب، قاهره، دارالکتب والوثائق القومیه، اول، ۱۴۲۳هـ ق،ج‏۱۷،ص:۲۳۱ و دیار بکری، شیخ حسین، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس ،بیروت، دارالصادر، بی­تا،ج‏۲،ص:۲۲
۲۲ - صالحی دمشقی، محمد بن یوسف؛پیشین،ج‏ ۵،ص:۵۳- فلقد رأیتنی أردّ أمر رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و سلّم- برأیی‏.
۲۳ - الذهبی، شمس الدین؛ پیشین ،ج‏ ۲،ص:۳۹۱
۲۴ - مقریزی، تقی الدین، پیشین،ج‏۱،ص:۲۹۳ و حمیری معافری، ابن هشام؛ پیشین، ،ج‏ ۲،ص:۳۱۹ و حلبی، ابوالفرج، پیشین،ج‏ ۳،ص:۳۲
۲۵ - حلبی، ابوالفرج، پیشین،ج‏ ۳،ص:۳۲

رسول خدا صلی الله علیه و آله بعدازاتمام  صلحنامه ، به همراهانش گفت: برخیزید و قربانی کنید، سپس بتراشید و هیچ یک از آنها برنخاست تا آن را سه بار بگوید. چون هیچ یک از آنها برخاست، خدش برخاست و با هیچ یک از آنها صحبت نکرد تا اینکه قربانی  کرد و ریش تراش خود را کوتاه کرد. چون اصحاب این رفتارپیامبررادیدندخجالت کشیدند، برخاستند و هرکدام گوسفندی ذبح کردند و برخی از آنها شروع به تراشیدن ریش کردند . سپس زنان با ایمان آمدند و خداوند وحی کرد:یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ ۖ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ «اى کسانى که ایمان آورده ‏اید، چون زنان با ایمان به عنوان مهاجر به سراغ شما آمدند، آنها را امتحان کنید» (سوره ممتحنه، آیه ۱۰). صلوات الله علیه و آله و سلم: خداوند سوره فتح را نازل کرد:

«إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا» ...«لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ»(سوره فتح آیات ۱ و۵)

همانا ما تو را نصرت آشکاری دادیم ...تا خداوند گناهان گذشته و آینده تو را بیامرزد»، پس خداوند وحى فرمود: «او کسى است که آرامش را در دلهاى مؤمنان نازل کرد تا بر ایمانشان افزوده شود.» ووعده «فتح بزرگ»
این صلح به دلیل فواید فراوانی که از آن حاصل شد، فتح بزرگ و پیروزی آشکار مسلمانان بود. از آنجا که قریش مسلمانان و قدرت آنان را شناخت ، برتری دنیوی و رهبری دینی روبه افول گذاشته شد،براصحاب معلوم شد این توافقنامه نویدبخش فتح بزرگی بود.