حاج علی! خدا راضی است که ما جبهه باشیم و خانواده ما در کلانتری بازداشت باشند!؟
صدام خانه ما را در «بستان» ویران کرده است و خانواده ما آمدهاند کنار جاده چادر زدهاند و برای اینکه «برق» داشته باشند، سیم را از «تیر برق» به چادر زدهاند! الان رئیس دادگاه سوسنگرد حکم بازداشت آنهاراصادرکرده است!.
فرمانده سپاه،رئیس دادگاه را احضارکرد
«سیدصباح موسوی» از همرزمان شهید علی هاشمی در دوران دفاع مقدس، خاطرات خواندنی از سردار شهید علی هاشمی دارد. یکی از خاطرات او مربوط به زمانی است که علی هاشمی فرماندهی سپاه سوسنگرد را بر عهده داشت.
احضار رئیس دادگاه توسط فرمانده سپاه به روایت خبرگزاری فارس ۳۱ شهریور ۱۴۰۳
سیدصباح موسوی:درقضایای اوایل جنگ تحمیلی، ۲ نفر از بچههای عربزبان منطقه بُستان که زیر نظر سپاه سوسنگرد کار میکردند، با گریه آمدند پیش علی هاشمی و به زبان عربی گفتند: «حاج علی! خدا راضی است که ما جبهه باشیم و خانواده ما در کلانتری و بازداشت باشند؟!» علی هاشمی علت را پرسید.
آنها گفتند: «صدام خانه ما را در بستان ویران کرده است و خانواده ما آمدهاند کنار جاده چادر زدهاند و برای اینکه برق داشته باشند، سیم را از تیر برق به چادر زدهاند! الان آنها را بازداشت کردهاند!»
علی هاشمی من را فرستاد تا «رئیس دادگاه» را به سپاه سوسنگرد بیاورم. رفتم دادگاه، او نبود. رفتم در مسیر دیدم دارد برای خانوادهاش بستنی میخرد. رفتم و به رئیس دادگاه با احترام گفتم، علی هاشمی گفته هرجا هستید، بیایید سپاه کار مهمی دارم. او هم خانواده را به منزل رساند و خودش به سپاه آمد.
علی هاشمی در اتاق قدم میزد و خیلی ناراحت بود. بعد گفت: «آقای شوشتری! درست است رزمندهای در جبهه باشد و خانوادهاش را بازداشت کنید؟» وقتی رئیس دادگاه جریان را پرسید، علی هاشمی جریان برق را توضیح داد. رئیس دادگاه گفت: «قانون، قانون است و برای همه یکسان است» علی هاشمی گفت: «آقای شوشتری! همه مسائل حل شده و این مانده است؟ اگر این مسئله حل نشود و آنها را آزاد نکنید، تصمیم انقلابی میگیرم.» با این صحبت علی هاشمی، رئیس دادگاه همان شب خانواده آن رزمندهها را آزاد کرد.
راوی درپایان گفت:البته این اقدام، تبعاتی برای علی هاشمی داشت که «سردارمحسن رضایی»(فرمانده کل سپاه) هم از این اقدام علی هاشمی حمایت کرد./پایان گزارش فارس.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:خبرگزاری میزان در ۳۰ خرداد ۱۴۰۰ این ماجرا را با تیتر«تصمیم انقلابی» اینگونه نوشته است(بااندکی اصلاحات-انتخاب تیتر):
«سیدصباح موسوی»:یک روز با حاجی از منطقه برمیگشتیم موقع پیاده شدن از ماشین چند نفر از بچههای بومی منطقه که عضو بسیج بودند، با گریه جلو آمدند!
حاجی با تعجب علت را از آنها پرسید. یکی از آنها با چهرهای درهم و ناراحت گفت: آقای هاشمی، ما یک گله داریم. آیا سزاواره که ما در جبهه بجنگیم اون وقت زن و بچههای ما رو در سوسنگرد بازداشت کنند.
حاجی(علی هاشمی) با تعجب گفت: «موضوع چیه؟ یعنی چی؟!»
اونها گفتند: ما زندگیمان در بستان بوده و الان از بین رفته. آمدهایم نزدیک «پل سابله» چادر زدیم و خانوادههایمان در آن چادرها زندگی میکنند. ما هم گاهی به آنها سر میزنیم. الان که آمدهایم دیدیم آنها را بازداشت کردهاند.
ظاهراً به خاطر سیم برقهایی بوده که ما از تیر چراغبرق برای چادرها کشیدیم. با شنیدن این حرفها نمیدانم چه حالی به حاجی دست داد. دائم میگفت من جداً شرمندهی شما هستم.
بعد من رو(سیدصباح موسوی) فرستاد دنبال رئیس دادگاه تا هر کجا هست پیداش کنم و بیارمش. حاجی تأکید کرد که خونه باشه یا سر کار، هر کجا که باشه ایشون رو بردار بیار سپاه تا ببینم موضوع چیه؟
ساعت پنج بعد از ظهر و دادگاه تعطیل بود. نگهبان در جوابم گفت:«همین الان رئیس دادگاه با خانوادهاش به سمت بازار سوسنگرد رفتند.»
«بستی» برای رئیس دادگاه «کوفت» شد!
سیدصباح موسوی:من هم به بازار رفتم و «رئیس دادگاه را در یک مغازه در حال بستنی خریدن» پیدا کردم.
سپاه شمارا احضارکرده
به رئیس دادگاه سوسنگرد گفتم: علی هاشمی گفته اند هر چه سریعتر باید بیایید سپاه تا مشکلی که پیش آمده حل شود.
رئیس دادگاه گفت: شما بروید من خانواده را به منزل میرسانم و میآیم.
حاجی(فرمانده سپاه سوسنگرد) تو اتاق سپاه منتظر نشسته بود. خیلی هم عصبانی بود.
تا رئیس دادگاه وارد اتاق شد حاجی گفت: «چرا زن و بچه این بسیجیها رو بازداشت کردی؟»
رئیس دادگاه حالتی به خودش گرفت که انگار اصلاً روحش هم خبر ندارد! اظهار بیاطلاعی کرد.
حاج علی هاشمی که سعی میکرد به خودش مسلط باشد گفت: «موضوع اینه که اینها یک سیم برق به خاطر روشنایی چادرشون از تیر برق گرفتند شما هم دستور دادید خانوادههای آنها را بازداشت کنند».
فرمانده سپاه در ادامه گفت: «شما نباید موقعیت رو بسنجید؟! اینها خودشان در جبهه هستند، زندگیشان از بین رفته، وظیفه ماست، چون بسیجی هستند و در حال جنگ، جا و مکانی برایشان تهیه کنیم. حالا که اینها حجب و حیا داشتند و دنبال این کار نیامدند و رفتند در بیابان چادر زدند، سزاواره که حرمت اینها شکسته بشه و خانوادهشان بازداشت بشند؟».
رئیس دادگاه با بیتفاوتی گفت: جُرم، جُرمه.
تا این را رئیس دادگاه گفت ،فرمانده سپاه از کوره در رفت.
«سیلی فرمانده سپاه به صورت رئیس دادگاه»
سیدصباح موسوی:حاجی(علی هاشمی) حق داشت، طرف اصلا فکر نمیکرد ما در جنگ هستیم. «حاجی جلو رفت و یک سیلی توی گوشش خواباند» و گفت: «شما عقل نداری؟ نباید درست تشخیص بدی؟»
فرمانده سپاه سوسنگرد درادامه به رئیس دادگاه سوسنگرد گفت:«همین الان به کلانتری زنگ میزنی و این بنده خداها رو آزاد میکنی. وگرنه تصمیم انقلابی میگیرم».
رئیس دادگاه دیگه چیزی نگفت و رفت بیرون. بعد از چند ساعت خبر دادند که زن و بچههای آن رزمندگان آزاد شدند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:سردارعلی هاشمی کیست؟
«علی هاشمی» در سال ۱۳۴۰، در شهر اهواز متولد شد،باپیروزی انقلاب اسلامی، وارد کمیته انقلاب شد و سپس به همراه حسین علمالهدی، آقایی و دیگر همرزمان خود جهت تشکیل بسیج و سپاه تلاشهای بسیاری کرد.
«سردارعلی هاشمی» در ۴ تیر ۱۳۶۷ در جزایر مجنون به همراه چند تن از یارانش به نام های سردار شهید مهدی نریمی مسئول مخابرات قرارگاه سری نصرت و سپاه ششم امام جعفر صادق(ع)، سردار شهید حسن بهمنی فرمانده مخابرات قرارگاه تاکتیکی خاتم ۴ و مسئول ارتباطات رادیویی مخابرات سپاه ششم امام جعفر صادق(ع) و سردار شهید محمود نویدی مسئول ادوات جنگی قرارگاه سری نصرت به شهادت میرسند که پیکر این شهداء در زمین جبهه ماند.