این چهار نفر از اولین فرماندهان رژیم پهلوی بودند که بعدازپیروزی انقلاب اعدام شدند: «نعمتالله نصیری»(رئیس سازمان اطلاعات و امنیت)، «سرلشکر مهدی رحیمی»(فرماندار نظامی تهران)، سرلشکرخلبان«منوچهرخسرو داد» فرمانده نیروی هوایی و سرلشکر«رضاناجی»(فرماندار نظامی اصفهان).
سرنوشت اولین وزیردفاع جمهوری اسلامی/چرا شیخ علی تهرانی ازاهوازفرارکرد
دومین فرمانده نیروی دریایی«دریادار محمود علوی» از تیر۱۳۵۸ تا ۱۳۵۹که اعدام شد
سومین فرمانده « دریادارمحمدحسین طباطبایی» یک مدت کوتاهی -چندماهی مدیریت داشت درسال ۱۳۵۹چندماه.
چهارمین فرمانده «ناخدا یکم بهرام افضلی»بودکه از خرداد ۱۳۵۹ تا اردیبهشت ۱۳۶۲ (بازداشت).بعدازمحاکمه اعدام شد.
اولین وزیردفاع(همزمان)فرمانده نیروی دریایی(۲ما)+اولین استاندارخوزستان(۱۰ماه)+ناکام انتخابات ریاست جمهوری+نماینده مجلس شدازکرمان وامااعتبارنامه اش ردشد.فرارکرد،رفت آمریکا،تشکیلات «نقاب»راه انداختندبرای سرنگونی حکومت اسلامی ایران!..مرگ ۲۳ بهمن ۱۳۸۴
سرنوشت اولین وزیردفاع جمهوری اسلامی/چرا شیخ علی تهرانی ازاهوازفرارکرد
«تیمساراحمد مدنی » از ۲۷ بهمن ۱۳۵۷ تاپایان فروردین ۱۳۵۸وزیردفاع نظام جمهوری اسلامی بود وباحفظ سمت(فرمانده نیروی دریایی)هم بود،بعدازاستعفا ازفرماندهی،شداستاندارخوزستان تا اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری.( ۵ بهمن ۱۳۵۸ ).اینجاموفق نشد...نماینده مجلس شد ولی اعتبارنامه اش ردشد..فرارکردرفت آمریکا درآنجاباضدانقلابیون تشکیلاتی راه انداخت برای سرنگونی انقلاب....
دریادارمدنی:۲هفته بعدازتشکیل دولت موقت( انتخاب مهندس بازرگارن به نخست وزیری۱۴ بهمن ۱۳۵۷) آقای مهندس بازرگان به من گفتند :«شما باید وزارت دفاع ملی را بپذیرید.».
گفتم، آقا، نیروی دریایی از هم پاشیده کشتیرانی آریا از هم پاشیده . گفت، «بههرحال آقا گفتند که تمام ارتش باید دست مدنی باشد.»..گفتیم چشم، چشم. گفت، «حُکمت هم داده شده حالا من میخواستم، این هم حُکمت.» پیشاپیش حکم داده بودند. حکم هم نوشته بود، «جناب آقای سرلشکر فلان، «من خط زدم ناخدا دو بازنشسته کردم. توی چیز هم همین کار را کردم. بازرگان گفت، «خوب، ناخدا دو بازنشسته که نمیتواند وزیر دفاع ملی باشد؟».. هرجومرجطلب یا به هر چیز معتقد آمدند خودشان را لابهلای ارتش جا دادند همهجا هستند و ما اگر بخواهیم ارتش را سازمان بدهیم و دوباره زندهاش کنیم بهعنوان یک ارتش ملی انقلابی نه بهعنوان ارتش شاهنشاهی، بهعنوان ارتش ملی انقلابی،
بدون اینکه عنوان کنم به کسی چرا اینکار را میکنم خدمت نظام وظیفه را کردم یک سال، از زنان هم بالکل حذف کردم عطف بماسبقش هم کردم، این باعث رنجش« تیمسار قرنی»(رئیس ستاد کل ارتش ) از من رنجید.
تیمسارقرنی گفت، «به من اطلاع نداده بودی.» چون به او اطلاع نداده بودم، حق هم داشت.
اولین وزیردفاع می گوید: شروع کردم ارتش ملی انقلابی درست کنم و سازمان بدهم و همزمان پیشنهاد وزارت انتظامات را دادم، یک وزارت دفاع ملی یک وزارت انتظامات، وزارت انتظامات عبارت بشود از شهربانی، ژاندارمری، پاسداران، امنیت ملی، اینها را بیاورم زیر لوای یک نظمی، و کمیتهها را پیشنهاد دادم در شهربانی ژاندارمری ادغام بشوند که زود بیاییم به نظم که مسئولیت مشخص باشد. خوب، این برنامهها را خیلی تلاش کردم در یک نزدیک به یک ماه و نیم بیشتر که« وزیر دفاع ملی بودم »دیدم حقیقتش یک جاهایش دیگر نمیتوانم تا دیدم نمیتوانم «استعفا کردم» و یکی دیگر خسته هم شده بود.
تیمسارمدنی می گوید: «رویهمرفته کمتر از دو ماه، وزیر دفاع بودم»
احمدمدنی:استعفایم را دادم به مهندس بازرگان ،وی گفت، «مرا تنها میگذاری؟ گفتم، والله من آنچه از من ساخته بود کردم حالا هم سازمان گرفته رفتم تمام استانها نظامیان را معرفی کردم، فرماندهان را راه نمیدادند فرمانده جدید گذاشتم معرفی کردم با کمک تیمسار قرنی در همین احوال هم «تیمسار قرنی استعفا کرد»
ومن «تیمسارناصر فرید» را بهعنوان رئیس ستاد کل معرفی کردم و موقعی رفتم معرفیش کردم به کادر مرکزی ستاد در همان اتاقی من معرفی کردم که تقریباً ده سال قبلش محکوم شده بودم و محاکمه شده بودم درست همان اتاق،
جالب است. چند نفر از این آدمهایی که وابسته به چیز بودند گفتند که، «ما خبر نداشتیم که شما ایشان را بهعنوان رئیس ستاد کل معرفی کردید.» گفتم، احتیاجی نبود شما بدانید، هیچ احتیاجی نبود، کسان دیگر هم احتیاج نبود «من بهعنوان وزیر دفاع ملی تشخیص میدهم چه کسی باید رئیس ستادکل باشد» تشخیص دادم انتخاب کردم و به آقای نخستوزیر هم معرفی کردم، هیچ احتیاجی نبود شما بدانید. آن روز یک خرده هم این جوری با آنها به حساب. بعد هم که دیدم چیز نیست استعفا کردم گفتم دیگر من آنچه از من ساخته بود انجام دادم دیگر، میخواهم فقط به نیروی دریایی و کشتیرانی آریا بپردازم این دوتا را خوب چیزم. آن دفاع ملی را هم تا آنجایی که توانستم سازمان دادم. اول ناراضی بود، گفت،«خوب، پس یک کسی را پیدا کن.» گفتم، کسی که، من که نباید بروم وزیر دفاع ملی بعدی را پیدا کنم شما خودتان یکی را. گفت، خوب، گفتم «تیمسار محمدتقی ریاحی» مرد شریفی است، تقی ریاحی گفتم تیمسار ریاحی ،رئیس ستاد محمد مصدق بود، به تیمسار ریاحی هم گفتیم آقا، بفرمایید این وزارت دفاع ملی، ما دیگر. و بعد رفتم فردایش، البته در خلال این احوال من مرتب با آقای مهندس بازرگان میگفتم آقا، خوزستان دارد از دست میرود خوزستان تمام این عوامل بیگانه دارند تلاش میکنند چرا استاندار برایش نمیگذارید؟ من آنجا یک پایگاه چیز که داریم اطلاعات درمیآورم دارد از دست میرود.
نخست وزیرگفت:استاندارخوزستان بشو
من استعفا کردم بعد که استعفا کردم روز بعدش یا دو روز بعدش به نظرم یک روز بعدش آقای مهندس بازرگان به من تلفن کرد گفت که «آقای حاج سید جوادی به شما تلفن نکردند؟» گفتم نه. گفت، «خوزستان استاندار ندارد.» گفتم، چشم، حالا من یکی از دوستانم را یا چند نفر معرفی میکنم. قبلاً هم خدمتتان عرض کردم که استاندار ندارد. چشم، من چند نفر از دوستان را معرفی میکنم هر کدام دلتان خواست انتخاب بفرمایید. بعد آقای حاج سیدجوادی به من تلفن کرد وزیر کشور، گفت، «آقای مهندس بازرگان به شما تلفن کردند؟» گفتم بله و این گفتوگویمان بود در مورد خوزستان. گفت، «بله، ولی منظورشان خودتانید.» گفتم آقای حاج سیدجوادی، چهقدر میخواهید مرا بار کنید؟ چهارتا شغل خطرناک پرمسئولیت را من گفت «بههرحال دیگر.» دوباره آقای مهندس بازرگان تلفن کرد و گفت، «بله.» گفتم آخر من… گفت، «آقا، باید قبول کنید.» در همین موقع نیمهشب از قم هم یکی آمده نماینده آقا که باید چیز کنید وظیفهتان را قبول کنید، آن موسوی جزایری نمایندهاش در خوزستان.
خبرنگار:«موسوی جزایری؟»
مدنی:بله نمایندهاش در خوزستان، امام جمعهاش در خوزستان، آمد خانه و گفت که «آقا گفتند باید قبول کنید.» گفتم اشکال ندارد من از قبول مسئولیت واهمهای ندارم میپذیرم حرفی نیست با آنکه خیلی سنگین است و تا حالا خیلی خسته شدم میپذیرم. رفتم خوزستان درحالیکه آن دو تا مسئولیت دریایی و چیز هم کماکان بود،
من ده روز قبل از انتخابات استعفا کردم.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:گزیده ای ازمصاحبه مطول دریادارمدنی درخارج ازکشوراست.
فرماندهان سپاه ازتیمسارمدنی می گویند
این گفتگو(واگویی خاطرات جنگ) در پاییز۱۳۸۳ و با حضور «سردار درودیان» سردبیر وقت فصلنامه تخصصی جنگ ایران و عراق انجام شده است، زمانی که «امیر علی شمخانی» وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح بود.
این ۲ هم اکنون نیز از مقامات عالیرتبه نظام جمهوری اسلامی هستند؛ سردار رشید جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و دریابان شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی است
شمخانی: او(تیمسارمدنی) خیال میکرد این هیئت در دفاع از یک متجاوز، پشتوانهای اجتماعی دارد، حال آنکه این بحث داخلی و محدود بود. به نظرم، این هم دو تا وجهه داشت که یک وجههاش حق و وجههِ دیگرش باطل بود. حقش کجا بود؟ ظلمی که مدنی به آنها میکرد. مدنی تحریک میکرد و آدم میکشت تا قهرمان شود، اما آنها به حساب نظام میگذاشتند و برای طرف مقابل سربازگیری میکرد. اما از یک طرف ناحق بود و سیاست ما این بود که آنها را از یکدیگر تفکیک کنیم، یعنی همزمان هم بگوییم خواست نظام این نیست که مدنی میکند و هم بگوییم شعار شما غلط است و ما با این شعار برخورد میکنیم. در حقیقت، این کاری بود که در نهایت، موفق شدیم آن را انجام بدهیم،
سرداردرودیان: شما چطور این موضوع را میفهمیدید و مدیریت میکردید؟ خود این نکتهای است.
شمخانی: من با مدنی ارتباط نزدیک داشتم.
درودیان: چگونه؟
*چرا شیخ علی تهرانی شبانه از اهواز فرارکرد؟
شمخانی: در جلسه شورای تأمین من با او ارتباط داشتم. افرادی را دستگیری میکرد و به حاکم شرع اعلام میکرد آنها را اعدام کن. برای نمونه، یک بار که خلخالی پیشش آمد، به او گفت این ۷ نفر را اعدام کن. بعد خلخالی رفت و شیخ علی تهرانی حاکم شرع خوزستان شد.
بعد از انفجاری که در خرمشهر پیش آمد، یک بّنا را با پسرش و ۵ نفر دیگر گرفتند. مدنی گفت اینها را اعدام کن، اما شیخ علی تهرانی ساعت یک بامداد با خودرو از اهواز خارج شد و به من زنگ زد و گفت: شمخانی! من رفتم، من لااله را بلدم، ولی الا الله را بلد نیستم.
درودیان: نیمه شب؟!
شمخانی: بله، به دلیل اینکه او فرد دینداری بود از اهواز خارج شد و حاضر نشد این کار را بکند. ما میدانستیم که مدنی دنبال این بود که بگوید من اینها را گرفتم و سرکوب کردم. در واقع، تمام این وقایع را خودش ایجاد میکرد تا قهرمان ملی بشود.
درودیان: آقای رشید! این گونه که آقای شمخانی توضیح میدهند، مسئله جنگ و مناقشه امنیت در خوزستان نیز سیاسی بود، یعنی تمامی تفسیرها، سیاسی است. چه مدنی هدف داشته باشد، چه ایشان از کار مدنی این را درک بکند، یعنی وقتی مسئله ما در خوزستان، به عنوان پیشانی جنگیمان در برابر عراق سیاسی است، از این منظر هم توانایی بازدارندگی را نداشتیم.
شمخانی: تازه برای اینکه ما رشد نکنیم، کمیتهای به نام کمیته استحفاظی تشکیل داد. ما کمیته پرستو بودیم و او کمیته استحفاظی را درست کرد و آن را به یک استوار ارتشی سپرد که با ما اصلاً، هماهنگ نبود.
رشید: احتمالاً، همین گردان تکاور نیروی دریایی ارتش بود که از خرمشهر و آبادان آن را به اهواز آورده بود.
شمخانی: بله، اما کمیتهای به نام کمیته استحفاظی درست کرد تا نقش ما را در استان کم و آنها را عمده کند، اما موفق نشد.
* تکاورها از طرف مدنی به عشایر برنج و روغن می دادند
رشید: من ۳ ماه پیش، همین فرمانده گردان تکاور به نام صمدی را که در خرمشهر جنگیده بود و در بازار بزاز است، پیدا کردم و به او گفتم: وقتی جنگ شد، شما کجا بودی؟ گفت: در اهواز بودم. گفتم: چرا در اهواز بودی؟ گفت: مدنی ما را احضار کرد، گردان ما در اهواز بود،۳ گروهان داشتیم و یک گروهان ارکان. به هر حال، وقتی من به اهواز میآمدم، حول و حوش استانداری همین تفنگداران تکاور نیرو دریایی را میدیدیم. آقای شمخانی! این نیروها میآمدند و به نام مدنی روغن و شکر و برنج به عشایر میدادند، در غرب کرخه، یعنی در چنانه، عینخوش و دشت عباس این کارها را میکرد که بعد معلوم شد برای انتخابات است و در فکر انتخابات آینده است. من تعجب میکردم، نیروی تکاور برای چه برنج و روغن به عشایری دهد؟
شمخانی: او میخواست از استان به یک ناجی ملی تبدیل بشود. این هم از تفکر نظامیاش ناشی میشد، خیال میکرد که ایران به این ناجی نیازمند است.
درودیان: یعنی یک رضاخان جدید.
شمخانی: بله، اما نمیدانست خورشید امام خمینی آنقدر قوی است که این به اصطلاح، لامپهای 60 وات هیچ تأثیری در جااندازی یک چهره و شخصیت جدید ندارند، همانطور که رای هم نیاورد.
* مدنی از تهران حمایت می شد
غلامعلی رشید: تیمسارمدنی در نیمه سال ۱۳۵۸ به ملاقات امام رفت، بعد تیتر بعضی از روزنامهها نوشتند، «مدنی: امام به من گفته تو دست راست من هستی». معلوم نبود امام چه گفته بودند و چه برداشت شده بود!
شمخانی: خب، در تهران از او حمایت میکردند.
درودیان: در تهران، هم شما مدنی را تخریب کردید.
شمخانی: بله دیگر، ما به تهران میآمدیم و...
درودیان: مدنی در تهران نماد امنیت بود.
رشید: در قم، بیشتر مغازهها عکسش را داشتند.
شمخانی: همینطور بود، یعنی این موضوع داشت جا میافتاد. بعد ما آمدیم و گفتیم بحث امنیت در خوزستان اصلاً، آن بحثی نیست که او میگوید. وی ناامنی ایجاد میکند تا قهرمان امنیت بشود و بالاخره، توانستیم موفق بشویم. ما جمعیتی را از اهواز خدمت امام آوردیم و همه چیز را توضیح دادیم.
رشید: تقریباً، ۲۰ روز پیش از انتخابات اولین دوره ریاستجمهوری، کیانی از حرفهای خود مدنی اطلاعیهای را آماده کرد، کیانی گفت: در یک جمع محدود و خصوصی بودیم که من هم در آن جمع بودم. مدنی حرفهایی زد که من یقین کردم علیه امام و اسلام است. او گفته بود: :اگر من رئیسجمهور بشوم، این کارها را میکنم. هفت، هشت نفر از این دانشجویان را جلوی سر در دانشگاه اعدام میکنم و میگویم خفه شوید. بروید و به درستان برسید.
درودیان: این از امنیت دانشگاه!
رشید: همچنین گفته بود «به امام هم میگویم برو، در قم بنشین و به کارهای حوزهِ علمیهِ قم رسیدگی کن»، یعنی در حد یک واتیکان. خلاصه، ما اینها را تایپ کردیم و کیانی نزدیک ۲۰هزار نسخه را به قم برد و بین مردم و علما پخش کرد، آل اسحاق هم که پدرزنش بود، خیلی به آقای کیانی کمک کرد.
مدنی از لفظ «برادر» بدش میآمد
شمخانی: مدنی از لفظ برادر بسیار بدش میآمد، خب، این لفظ اول انقلاب رایج بود. من هم هر موقع نامهای مینوشتم، او را مدنی خطاب میکردم. در ضمن، او از اینکه ما را تحصیل کرده خطاب بکنند، بسیار متنفر بود. برای نمونه، من مینوشتم مهندس علی شمخانی و امضا میکردم و او نامه را پاره میکرد، یعنی هر نامهای که بود، پاره میکرد و میگفت: باز هم نوشت! باز هم نوشت مهندس! او مسئول دفتری به نام شیثیان داشت که رفیق ما بود و اطلاعات و تحرکات مدنی را به ما گزارش میداد و میگفت که فرضاً، این نامهات را پاره کرد، این کار را انجام داد و این تلفن را زد. در واقع، ما از کارهای او آگاه بودیم، یعنی میدانستیم که در حال چه کاری است. به هر حال، این طوری بود.
بازخوانی خاطرات جنگ توسط ۲ فرمانده موثر سالهای دفاع مقدس یعنی سردار سرلشکر غلامعلی رشید و امیر دریابان علی شمخانی که اولی در سالهای دفاع مقدس از فرماندهان اصلی سپاه و فرمانده قرارگاه فتح و دومی فرمانده سپاه خوزستان در سالهای ابتدای جنگ بود.
این ۲ هم اکنون نیز از مقامات عالیرتبه نظام جمهوری اسلامی هستند؛ سردار رشید جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و دریابان شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی است.
این گفتگو در پاییز ۱۳۸۳ و با حضور سردار درودیان سردبیر وقت فصلنامه تخصصی جنگ ایران و عراق انجام شده است، یعنی زمانی که امیر شمخانی وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح بود.
بازخوانی:مهر۱۳۹۴خبرگزاری فارس
«حجت الاسلام سید محمود دعایی» سفیر وقت ایران در عراق، «امیر سردار مسعود بختیاری» از فرماندهان ارتش در دوره دفاع مقدس، «سید محمد غرضی» استاندار وقت خوزستان و «محمد درودیان» نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس/مهر ۱۳۹۵
اولین حضور شیخ علی تهرانی در یک مراسم عمومی
شیخ علی تهرانی در سال ۱۳۷۴ به ایران بازگشت۱۳۵۹۴
شیخ علی تهرانی، از روحانیون جنجالی صدر انقلاب در اولین حضور علنی در یک مراسم عمومی در آئین تشییع و تدفین برادر محمد ملکی (اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب) شرکت کرد.
شیخ علی تهرانی(علی مرادخانی ارنگه) متولد ۱۳۰۵ شمسی است؛ او که شوهر خواهر رهبرانقلاب است؛ نمایندهٔ مردم استان خراسان در مجلس خبرگان قانون اساسی بود. او از مبارزان انقلابی بود که چندی پس از انقلاب از مخالفان نظام و حزب جمهوری اسلامی شد.
اولین فردی که نسبت به تبار افغانی جلال الدین فارسی(نامزد حزب جمهوری در انتخابات ریاست جمهوری) افشاگری کرد و باعث کنار رفتن جلال الدین فارسی از رقابت ها شد، شیخ علی تهرانی بود.
شیخ علی تهرانی در سال ۱۳۶۳ از ایران گریخت و در زمان جنگ به عراق پناهنده شد و از تلویزیون عراق به تبلیغ ضد نظام جمهوری اسلامی پرداخت.او در سال ۱۳۷۴ به ایران بازگشت./مهر۱۳۹۴پارسینه.
نخستین وزیردفاع جمهوری اسلامی
دریادار احمد مدنی (تولدمرداد ۱۳۰۸مرگ۲۳ بهمن ۱۳۸۴)، سیاستمدار ایرانی است. او در بهمن سال ۱۳۵۸ در نخستین انتخابات ریاست جمهوری ایران، حائز رتبه دوم شد. وی در سال ۱۳۵۹ به آمریکا مهاجرت کرد و تا زمان مرگ در آنجا زیست.
تیمسارسیداحمدمدنی"وزیردفاع" استاندارخوزستان
«سیداحمد مدنی» در مرداد ماه ۱۳۰۸ در شهر کرمان به دنیا آمد.
دوره ابتدائی و متوسطه را در شهر کرمان طی کرد و سپس برای ادامه تحصیل به تهران رفت و در دانشکده حقوق نام نویسی کرد. سال بعد جزو داوطلبان اعزامی دانشجویان نیروی دریایی برای ادامه تحصیلات به انگلستان رفت. در سال ۱۳۳۱ به درجه ناوبان دومی و در آبان ماه ۱۳۴۸ به درجه دریاداری رسید.
مدنی بیشتر دوران خدمت خود را در بندر عباس و جزایر خلیج فارس گذراند. در سال ۱۳۵۱ به علت فعالیتهای سیاسی توسط حکومت پهلوی از کار برکنار شد و از آن تاریخ تا انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به تدریس در علوم سیاسی و اقتصاد در دانشکدههای مختلف در ایران پرداخت و در همین دوران رسالات و کتب خود را در رشتههای علوم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فنی به نگارش در آورد که از آنها میتوان به " ارمغان شوم"، " بد اموزیهای استعمار"، "محاکمه خلیج فارس نویسان"، جغرافیای اقتصادی جهان"، "آفتاب غروب ناپذیر"، "اقتصاد خاور میانه"، "جامعهشناسی اقتصادی"، "مدیریت صنعتی"، "اقتصاد ایران"، "اقتصاد توسعه"، "اقتصاد اجتماعی و برنامه ریزی اقتصادی "، اشاره نمود.
وی پس از پیروزی انقلاب در کابینه مهندس بازرگان به سمت وزیر دفاع و فرماندهی نیروی دریایی انتخاب شد اما پس از حدود دو ماه از وزارت دفاع کناره گرفت.
دریادار دکتر مدنی پس از انقلاب، در سمت وزیر دفاع کابینه، تلاش بسیار برای سر و سامان دادن به نیروهای مسلح کشور کرده بود. این کوشش در وضعیتی صورت گرفت که خیلی ها و هرکدام به دلیلی مایل به احیای ارتش وطن نبودند. وی در این کار موفق شد و توانست تا حدود زیادی ارتش مضمحل شده محمدرضا پهلوی را با توجه به شرایط روز بازسازی کند . پس از کناره گیری از وزارت دفاع بنا به خواست مهندس بازرگان، وی مدتی عهده دار استانداری خوزستان شد.
پس از شکست کامل نا آرام کنندگان خوزستان، در ۱۷ خرداد ۱۳۵۸ به خواست دریادار دکتر احمد مدنی کرمانی استاندار وقت خورستان، همه شوراها و کمیته ها و کانونها در این استان منحل و حفظ نظم صرفا به پلیس و ژاندارمری سپرده شد. در ناآرامی های آن سال خوزستان که چند هفته پس از پیروزی انقلاب آغاز شده بود و از آن بوی ضد میهنی به مشام می رسید ۲۳ تن کشته، شماری مجروح و ۱۲۰ نفر هم دستگیر شده بودند و
مدنی در نخستین انتخابات ریاست جمهوری، در بهمن ماه سال ۱۳۵۸، نامزد شد و حائز رتبه دوم آرا شد. وی در این انتخابات پس از بنی صدر و قبل از دیگرانی مانند حسن حبیبی، صادق طباطبایی، داریوش فروهر، صادق قطبزاده، کاظم سامی، محمد مکری، حسن غفوریفرد و حسن آیت قرار گرفت. وی در استانهای کرمان، کردستان، سیستان و بلوچستان، هرمزگان و زنجان حائز رتبهٔ اول شده بود.
«تیمسارمدنی» در انتخابات دوره اول مجلس شورای اسلامی، از «حوزه انتخابیه کرمان» انتخاب شد اما «اعتبار نامه» وی به تصویب نرسید.
در پی اخطار کتبی رئیس مجلس شورای اسلامی به احمد مدنی به منظور حضور در مجلس و دفاع از اعتبار نامه خود وی طی نامه ای از شرکت در صحن علنی مجلس انصراف خود را اعلام کرد .در این نامه آمده است : «من از همان روزهای نخست پی بردم که جای من در این مجلس نیست» و از این روی در جلساتش شرکت نجستم و دیگر هم شرکت نخواهم کرد .
علت فراراز کشور
وی با توجه به اطلاعاتی که از اسناد مکشوفه در سفارت آمریکا در تهران بدست آمد، از سوی دانشجویان خط امام به جاسوسی و ارتباط با آمریکا متهم شد، لذا در اواسط سال ۱۳۵۹ برای همیشه از کشور خارج شد و به آمریکا مهاجرت کرد. وی سالها دبیر کلی جبهه ملی ایران در خارج از کشور را بر عهده داشت.
روزنامه اطلاعات ، ۱۹ تیر ۱۳۵۹ ، صفحه ۲ ، «احمد مدنی» دومین وزیر دفاع دولت موقت، استاندار خوزستان و فرمانده نیروی دریایی بعد از انقلاب کسی بود که پس از عدم موفقیت در اولین انتخابات ریاست جمهوری و افشای روابطش با جاسوسان آمریکایی، به خارج کشور گریخت و همکاری خود با شاپور بختیار و شبکه افسران سلطنت طلب«نقاب» را علنی ساخت.
اطلاعات نوشت:مسئله وابستگی های مدنی به عمال رژیم سابق از همان زمان که وی وزارت دفاع دولت موقت انقلاب را برعهده داشته بر سر زبانها افتاده بود و از سوی پاره ای از سازمانها و گروه ها اسنادی در این رابطه انتشار یافته بود ، بعد از انتصاب مدنی به استانداری خوزستان فعل و انفعالاتی در این منطقه از کشور صورت گرفت ، از یک سو مدنی تلاش می کرد با نمایش سرکوب بمب گذاران در تاسیسات نفتی خود را مردی قاطع و برقرار کننده امنیت معرفی نماید و زمینه ریاست جمهوری خود را فراهم کند در همان حال نیز که این نمایش روی صحنه بود بسیاری از ساواکیها و عناصر وابسته به رژیم سابق به گرد مدنی حلقه زده و پست های حساس استانداری را اشغال کرده بودند . در آن دوره کتابی در کشور منتشر شد که مدنی در آن به تمجید از رضا شاه پرداخته بود ، مدنی در صدد تکذیب محتوای این کتاب بر آمد ولی ممکن نشد.
همزمان با استانداری خوزستان مدنی فرماندهی نیروی دریایی را نیز بر عهده داشت ، وی با سوء استفاده از این سمت و با مانورهای پشت سر هم تلاش داشت تا خود را به عنوان تنها فرد شایسته برای سمت ریاست جمهوری در سطح جامعه معرفی کند ولی با انتشار اخباری مبنی بر ارتباط او با بختیار و آن هم بعد از تسخیر لانه جاسوسی عرصه را بر مدنی تنگ کرد . اسناد فراوانی از لانه جاسوسی درباره مدنی کشف شده بود که دیگر مجالی برای انکار باقی نمی گذاشت . در آن زمان نواری منتشر شد که پیش از سقوط رژیم پهلوی از مکالمات مدنی ضبط شده بود .
«مدنی» در این نوار امام خمینی را به عنوان فردی معرفی کرده بود که بیخودی در سیاست دخالت می کند و از این که امام بختیار را نخست وزیر قانونی نمی داند اظهار گلایه کرده بود. بر اساس گزارشات ساواک مدنی جلسات متعددی در منزل مسکونی خود با شرکت دکتر علی امینی و شاپور بختیار داشته و اعضای کابینه ازهاری و بختیار پیوسته با او در تماس بوده اند.
نگارنده-پیراسته فر:من متوجه نشدم که چراروزنامه اطلاعات«تیمسارمدنی»رادومین وزیردفاع نامیده است!
در روز ۲۳ بهمن ۱۳۸۴ شمسی دکتر احمد مدنی پس از یک بیماری نسبتاً طولانی در اثر ابتلا به سرطان، در ایالت کلرادو در آمریکا درگذشت.
بترتیب ازراست: آیت الله صادق خلخالی،هاشم صباغیان،دکتر مصطفی چمران و مهندس مهدی بازرگان اعضای دولت موقت/۱۳۵۸ کردستان
نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری در پنجم بهمن ۱۳۵۸ خورشیدی برگزار شد و پس از پایان رایگیری شمارش آرا چند روز به طول انجامید تا اینکه در نهایت در ۹ بهمن ستاد انتخابات کشور اعلام کرد که ۶۷.۴ درصد واجدین شرایط شرکت کردند و در مجموع ۱۴ میلیون و ۱۵۲ هزار و ۸۸۷ رای از مردم اخذ شد که نامزدها به ترتیب زیر انتخاب شدند.
۱- ابوالحسن بنی صدر، ۱۰ میلیون و ۷۰۹ هزار و ۳۳۰ رأی
۲- سید احمد مدنی، ۲میلیون و ۲۲۴هزار و ۵۵۴ رأی
۳- حسن ابراهیم حبیبی، ۶۷۴ هزار و ۸۵۹ رأی
۴- داریوش فروهر،۱۳۳ هزار و ۴۷۸ رأی
۵- صادق طباطبایی، ۱۱۴ هزار و ۷۷۶ رأی
۶- کاظم سامی، ۸۹ هزار و ۲۷۰ رأی
۷- صادق قطب زاده، ۴۸ هزار و ۵۴۷ رأی
۸- محمد مکری، ۲هزار و ۱۱۰ رأی
۹- آرای باطله مأخوذه، ۱۴۹ هزار و ۶۹۸ رأی
*ریاست جمهوری بنیصدر تنها ۱۷ ماه به طول انجامید
فراراولین رئیس جمهورایران از کشور
بنی صدربعلت تعلقات به جبهه نفاق،با رهبرمنافقین(مسعودرجوی)با خلبان مخصوص شاه(سرهنگ بهزادمعزی)به فرانسه پناهده شد.
نامه تیمسارمدنی به امام خمینی/بعدازفرارازکشور
سه ماه پس از خروج از ایران مدنی در تاریخ ۱۹ آذر ۱۳۵۹ نامه سرگشادهای به آیت الله خمینی نوشت که بخشهای کوچکی از آن نامه در اینجا ذکر میشود:
اولین دولت جمهوری اسلامی«کابینه بازرگان»
عباس امیرانتظام (سرپرست تشکیلات نخست وزیری و سخنگوی دولت)، سرلشگرمحمدولی قرنی (رئیس ستاد ارتش)، صادق قطب زاده (رئیس رادیو و تلویزیون)، کریم سنجابی(وزیر خارجه)، احمد صدر حاج سید جوادی(وزیر کشور)، مصطفی کتیرائی (وزیر مسکن و شهرسازی)، یوسف طاهری قزوینی(وزیر راه وترابری)، علی اکبر معین فر(وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه)،
کاظم سامی (وزیر بهداری و بهزیستی)، داریوش فروهر( وزیر کارو امور اجتماعی)، ابراهیم یزدی(معاون نخست وزیر در امور انقلاب)، یدالله سحابی(وزیر مشاور در طرح های انقلاب)، علی اردلان(وزیر دارایی و امور اقتصادی)، اسدالله مبشری(وزیر دادگستری)، عباس تاج(وزیر نیرو)، علی محمد ایزدی(وزیر کشاورزی)، سیدرضا صدر(وزیر بازرگانی)، حسن نزیه(رئیس شرکت نفت)، علی شریعتمداری(وزیر علوم و فرهنگ وهنر)، غلامحسن شکوهی (وزیر آموزش وپرورش)، ناصر میناچی(وزیر اطلاع رسانی و تبلیغات)، دریادار احمدمدنی(وزیر دفاع ملی)، حسن اسلامی(وزیر پست و تلگراف و تلفن)، سپهبد محمدعلی نوروزی (سرپرست شهربانی).
کابینه مهندس بازرگان:ایستاده از راست:محمود احمدزادههروی (وزیر صنایع)،عباس تاج (وزیر نیرو)، مبشری (وزیر دادگستری)، اسلامی (وزیر پست و تلگراف)، ناصرمیناچی (وزیر ارشاد)،ابراهیم یزدی (وزیر امورخارجه)، یدالله سحابی (وزیر طرحها و برنامههای انقلاب)، علی شریعتمداری (وزیر علوم)،عباس امیرانتظام (معاون نخستوزیر و سخن گو)،احمدصدر حاج سیدجوادی (وزیر سابق کشور)، مهندس مهدی بازرگان (نخستوزیر)، داریوش فروهر (وزیر کار)،غلامحسن شکوهی (وزیر آموزش و پرورش)، یوسف طاهری قزوینی (وزیر راه)، علی اردلان (وزیر دارائی)،هاشم صباغیان (وزیر کشور)، احمد بنیاسدی (وزیر مشاور در امور اجرایی)، محمدتقی ریاحی (وزیر جنگ)
نشسته از راست: حکیمی (دفتر نخستوزیری)،علی محمد ایزدی (وزیر کشاورزی)،غلامرضا رستگارپور (رئیس دفتر)،علی اکبر معینفر (وزیر نفت)،مصطفی کتیرایی (وزیر مسکن)، کاظم سامی (وزیر بهداری)
اولین وزیردفاع نظام جمهوری اسلامی-تیمسارمدنی
احمد مدنی متولد مرداد ۱۳۰۸ پس از پیروزی انقلاب اسلامی فرمانده نیروی دریایی و اولین وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران در دولت مهدی بازرگان شد.
وی پس از پیروزی انقلاب در کابینه مهندس بازرگان به سمت وزیر دفاع و فرماندهی نیروی دریایی انتخاب شد اما پس از حدود دو ماه از وزارت دفاع کناره گرفت. پس از آن بنا به خواست مهندس بازرگان، وی مدتی عهده دار استانداری خوزستان شد.
او در بهمن سال ۱۳۵۸ در نخستین انتخابات ریاست جمهوری ایران شرکت کرد و حائز رتبه دوم شد. مدنی در انتخابات مجلس اول نیز از حوزه کرمان به نمایندگی مجلس انتخاب شد اما اعتبارنامه او در مجلس تصویب نشد.
وی از سوی دانشجویان خط امام به جاسوسی و ارتباط با آمریکا متهم شد، لذا در اواسط سال ۱۳۵۹ برای همیشه از کشور خارج شد و به آمریکا مهاجرت کرد.
احمد مدنی در بهمن ۱۳۸۴ پس از یک بیماری نسبتاً طولانی در اثر ابتلا به سرطان، در ایالت کلرادو در آمریکا درگذشت.
دومین وزیردفاع تیمسارریاحی:۹ماه وزیردفاع یود
سومین وزیردفاع کابینه بازرگان:مصطفی چمران
«دکترمصطفی چمران» در تاریخ ۷ مهر ۱۳۵۸ به عنوان وزیر دفاع ملی، منصوب شد.
مهدی بازرگان به مدت ۹ ماه (۲۷۵ روز) از بهمن ۱۳۵۷ تا آبان ۱۳۵۸ سمت نخست وزیری دولت موقت را بر عهده داشت تا اینکه پس از« اشغال سفارت آمریکا» توسط دانشجویان در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ هیات دولت به ریاست مهندس بازرگان تشکیل جلسه داد وبرای بار سوم استعفا داد؛ استعفایی که بسیاری آن را نارضایتی دولت موقت از اشغال سفارت آمریکا میدانستند اما خود بازرگان در کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» گفته که استعفایش به دلیل حمله به سفارت نبوده و سه ماه قبل از استعفای نهایی، سران کشور از این تصمیم آگاه بودهاند.
بازرگان بعد از استعفا از نخست وزیری در دوره اول مجلس شورای اسلامی به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد.
رییس دولت موقت در دی ماه ۱۳۷۳ ضمن سفر درمانی خود در ژنو درگذشت و بعد از انتقال پیکر او به تهران و تشییع از مقابل حسینیه ارشاد، در قم دفن شد.
(بخشی از کتاب منتشر نشدهی "چادر وحدت" نوشتهی حمید داودآبادی)
آغاز و انجام حزب توده:
حزب توده که کاملا بنیان گذاشته حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی بود، از اولین روزهای تاسیس، بنا را بر نفوذ در نیروهای نظامی و فعالیت های جاسوس برای شوروی گذاشت. در طی بیش از نیم قرن فعالیت های این حزب وابسته به بیگانه، از زمان حکومت پهلوی تا آخرین روزهای حیات در دههی60، "سازمان افسران حزب توده" جایگاه ویژهای داشته که از طریق آن، به اطلاعات مورد نیاز شوروی دست پیدا میکردند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز این حزب به فعالیت های جاسوسی برای بیگانگان رویآورد و در طی هشت سال دفاع مقدس که ملت ایران زیر موشک باران و بمباران وحشیانهی صدام با حمایت قدرت های استکباری بود، این حزب سریترین اطلاعات را از عوامل نفوذی خود کسب کرده، به شوروی میداد که آنها نیز مستقیم به عراق میدادند. چرا که برترین کمک شوروی به حزب بعث عراق در 8 سال جنگ - گذشته از موشک های زمین به زمین اسکاد، هواپیماهای جنگی میگ، توپولُف و سوخو - اطلاعاتی بود که توسط حزب توده از وضعیت نظامی نیروهای ایرانی و احیانا آمادگی آنان برای عملیات و آزادسازی خاک ایران، کسب میکرد.
بدون شک خاطرهی لو رفتن عملیات والفجر مقدماتی در زمستان ۱۳۶۱ در فکه و شهادت تعداد زیادی از دلاورمردان ارتشی، بسیجی، سپاهی و جهادگر، از خاطر محو نخواهد شد. عملیاتی که ارتش عراق با بهرهگیری از اطلاعات اهدایی حزب توده، قادر به مقابله با آن شد.
از مهرماه تا بهمن ۱۳۶۱، اولین مرحلهی برخورد عملیاتی با حزب توده، از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آغاز گردید. پس از این موج (که به ضربهی اول مشهور شد) دومین عملیات گسترده در ۰۷ اردیبهشت ۱۳۶۲ انجام گرفت و بسیاری از فعالان حزب توده را به دام انداخت (ضربهی دوم). حزب در این فاصله، همچنان زیر نظر بود و فعالیتهایش رصد میشد.
در واقع فعالیتهای حزب توده از زمان کشف اسناد سازمان مخفی حزب در خانهی محمدمهدی پرتوی معروف به خسرو (رییس سازمان مخفی حزب) در سال ۱۳۵۸ زیر نظر بود.
در این ضربات، بسیاری از رهبران این حزب و تعدادی از نظامیان (از افسران ارتش، شهربانی و ژاندارمری) به اتهام عضویت در شبکهی مخفی افسران وابسته به حزب توده، دستگیر و محاکمه شدند.
چند تن از سران حزب از جمله: "نورالدین کیانوری" ( رئیس حزب)، "محمدعلی عمویی" (عضو ارشد سازمان نظامی حزب)، "محمود اعتمادزاده" معروف به "بهآذین" (از روشنفکران عضو حزب)، "محمدمهدی پرتوی" معروف به خسرو (مسئول سازمان مخفی حزب - نوید) و "احسان طبری" (نظریهپرداز ارشد و ایدئولوگ حزب) در اردیبهشت ۱۳۶۲ در تلویزیون ظاهر شده و به خطاهای خویش اعتراف کردند.
سران حزب حتی در دادگاه علیه یکدیگر دست به افشاگری میزدند و همدیگر را وادار به اعتراف میکردند. ناخدا افضلی در پی افشاگریهای مهدی پرتوی در دادگاه، ناچار مجبور به اعتراف شد.
امیرافضلی درکناررئیس جمهور(بنی صدر)
ناخدا "بهرام افضلی" (فرمانده وقت نیروی دریایی ارتش)، دارای درجهی دکترا در مهندسی الکتروتکنیک از ایتالیا بود. وی دههی 60 میلادی از طرف نیروی دریایی برای تحصیل به ایتالیا فرستاده شد که در آنجا با حزب کمونیست ایتالیا آشنا گردید.
افضلی قرارهایی را اجرا و برخی جلسات تشکیلاتی را درمنزل خود و یکی از افراد تشکیلات مخفی همراه مسئولان تشکیلاتی خود برگزار کرده بود. همچنین اطلاعات بسیاری را دربارهی مسایل مختلف سیاسی محرمانه و سری، از طریق تماس با مقامات بهدست میآورد و این اطلاعات را در اختیار جاسوسان شوروی مستقر در ایران، قرار میداد.
یازده(۱۱)فرماندهی که اعدام شدند
ناخدا افضلی در دادگاه (نفر اول از چپ) به همراه پرتوی (نفر سوم)
سرانجام در ۶ اسفند ۱۳۶۲، «ناخدا بهرام افضلی»(فرمانده نیروی دریایی ارتش)، «سرهنگ بیژن کبیری»(فرمانده نیروهای هوابرد)،«سرهنگ هوشنگ عطاریان»(مشاور وزیر دفاع)، «سرهنگ حسن آذرفر»(استاد دانشکدهی افسری و معاون پرسنلی نیروی زمینی)، «شاهرخ جهانگیری»(عضو مشاور کمیتهی مرکزی حزب توده و از مسئولان سازمان اطلاعاتی نوید)، «ابوالفضل بهرامینژاد»، «محمد بهرامینژاد»، «فرزادجهاد»، «رضا خاضعی» و «خسرو لطفی» از کادرهای ورزیده و باسابقهی حزب توده، بهجرم طراحی کودتا و جاسوسی برای دشمن (اتحادجماهیر شوروی که اطلاعات جمع آوری شده توسط عوامل نفوذی حزب توده را به عراق منتقل میکرد و باعث لو رفتن برخی عملیات جنگ نیزشده بود) اعدام شدند.
فرماندهانی که اعدام شدند
«تیمسارسعیدسعیدمهدیون» درسال ۱۳۵۱جانشین فرمانده پایگاه چهارم شکاری
۱۳۵۲درسال ۱۳۵۲فرمانده پایگاه چهارم شکاری بود
۱۳۵۴درسال۱۳۵۴ با درجه سرلشکری گرفت و فرمانده پایگاه نهم شکاری شد
درسال ۱۳۵۵ فرمانده پدافند هوایی شد
از ۲۳ تا ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ فرماندهی ارتش ایران را برعهده داشت.
البته روایت استه که «سپهبد سعید مهدیون» درجمهوری اسلامی ،فقط یک شبانه روز فرمانده نیروی هوایی بود. سپس برکنار و بانشستگی اش صادر شد.
فرماندهی کل کودتا«نوژه»با« ژنرال سعید مهدیون» بود،در ۲۸ تیر ۱۳۵۹اعدام شد.
«رهبری قسمت نیروی هوایی کودتای نوژه» بر عهده «ژنرال احمد محققی» (فرمانده ژاندارمری )بود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:فرماندهی که درکودتابود واعدام شد«آیت محققی است،نه احمدعلی محققی.
«سپهبد احمدعلی محققی »آخرین فرمانده ژاندارمری کل کشور در دوره پهلوی بود و با پیروزی انقلاب، از سوی مهندس مهدی بازرگان(نخست وزیر) به عنوان سرپرست ژاندارمری کل کشور منصوب شد.
محققی فعالیت های نظامی خود را در نیروی زمینی ارتش آغاز کرد. او در زمان ریاست تیمسار عباس قره باغی بر ژاندارمری جانشینی وی بود. پس از انتصاب قره باغی به مقام عباس قره باغی در کابینه ارتشبد غلامرضا ازهاری به پیشنهاد قره باغی، محققی فرمانده ژاندارمری کل کشور شد. او بعد از انقلاب برای مدتی کوتاهی(کمترازیک هفته) مسوولیت ژاندارمری را در دولت موقت مهدی بازرگان بر عهده داشت.
او در مقام ریاست ژاندارمری کل کشور از شرکت کنندگان در جلسه امرا در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و امضاء کنندگان اعلامیه بی طرفی ارتش بود.
تیسمار محققی بعد از کناره گیری از ریاست ژاندارمری به آمریکا رفته و در سال ۱۳۸۴ به ایران بر می گردد. او در اردیبهشت ۱۳۸۸ فوت کرد.
«سرهنگ خلبان آیت محققی»
تیمسار آیت محققی، فرمانده سابق پایگاه یکم شکاری مهرآباد در رژیم شاه بود که فرماندهی عملیات هوایی کودتا را برعهده داشت. محققی یکی از ارکان اصلی سازمان نجات قیام ایران بزرگ (نقاب) بود. این سازمان، فعالترین گروه در کودتای ۱۸ تیر نوژه بود که تیمسار محققی در راس فرماندهی شاخه عمل قرار گرفت. چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۵۹ اعدام شد.
اعدام شدگان کودتای نوژه
«سپهبد خلبان سیدسجاد مهدیون»، »سرتیپ خلبان آیت محققی»، «سرهنگ خلبان داریوش جلالی»، «سروان خلبان فرخزاد جهانگیری»، «سروان خلبان محمد ملک»، «سروان خلبان علیاصغر سلیمانی»، «سروان خلبان کریم افروز»، «سروان خلبان امیدعلی بویری»، «سروان خلبان ناصر زندی»، «ستوان یکم خلبان مهدی عظیمی فرد»، «سروان خلبان محمد بهروزفر»، «ستوان یکم خلبان نجات یحیی»، «سروان فنی هوایی بیژن ایراننژاد»، «سروان فنی هوایی هرمز زمانپور»، «ستوان یکم فنی هوایی ایوب حبیبی»، «سرهمافر سوم یوسف پوررضایی»، «سرهمافر جعفر مظاهری کاشانی»، «استوار یکم فنی پرویز بینایی»، «ستوان دوم فنی سیدجلال عسگری»، «ستوان دوم فنی هوایی ناصر رکنی»، «ستوان دوم فنی هوایی جعفر راستگو«، «سرگرد هوایی سیاوش بیاتی».
بخشی ازاعترافات «سرهنگ خلبان آیت محققی »در دادگاه انقلاب است. در جلسه اول دادگاه از پاسخ به شیوه کنترل مردم پس از بمباران بیت امام طفره میرود. اما در جلسه دوم میگوید بر اساس هماهنگی که پیش از کودتا با آیتالله شریعتمداری و روحانیان دیگر مانند سید حسن قمی، روحانی و سیدرضا زنجانی انجام شد، قرار بود شریعتمداری پس از کودتا از تلویزیون با مردم صحبت کند و ضمن تایید کودتا مردم را به آرامش دعوت کند. اولین سوال درباره جلسهای است که او در منزل ناصر رکنی با تیمسار مهدیون و قربان سیاسی مسوول شاخه سیاسی کودتا داشته است.
ملاقات در منزل رکنی چقدر طول کشید؟
فکر میکنم حدود یک ساعت. حداکثر یک ساعت.
در یک ساعت چیزهای زیادی میشود گفت؟
حداکثر یک ساعت بود. یعنی قرار بود ۴۵ دقیقه بیشتر نشود، منتها چون آقای یک مقدار دیر آمد. آن آقای سیاسی، اسمش را بلد نیستم (قربان سیاسی مسوول شاخه سیاسی کودتا) و یکی – دو باری هم آن خانم مسن آمد و چای آورد، مجبور شدند صحبتهایشان را قطع کنند.
توضیح دهید.
صحبت درباره این بود که در مسایل اقتصادی، چه کسی کمک میکند. چه طوری به گروههای سیاسی کمک میشود...
درباره گروههای سیاسی چه؟
آقا! مطلبی هست که اینجا نمیتوانم عرض کنم و قبلا خدمتتان عرض کردهام.
درباره خود گروههای سیاسی چه گفته شد؟
درباره گروههای سیاسی در بخشهای مختلف، قبلا مطلبی خدمت خودتان عرض کردم که به هیچ وجه اینجا نمیتوانم بیان کنم. جلو ملت را چگونه میشود گرفت که به خیابانها نیایند، از چه طریقی؟ واقعا بگویند، به حرفی که میگویند؛ عمل کنند. یکیاش عضو عمومی بود که عضو عمومی شامل همه میشود و در رادیو و تلویزیون اعلام شود.
دیگر چی؟
یکی دیگر این بود که افراد ناراضی برگردند سر کارهایشان. مسلما میدانید مهمترین نارضایتیها، بیکاری است.
یعنی افرادی که این رژیم به دلیل وابستگیها و اتهامها، از رژیم سابق بیرونشان کرده، برگردند سرکارشان؟
تقریبا چنین چیزی. کسانی که بیکار شدهاند و بازنشستهها برگردند سرکارشان.
میتوانید درست مشخص کنید قرار بود چه جاهایی بمباران شود؟
عرض کردم به حضورتان! اول منزل امام بود. بعد ۲ تا باند فرودگاه مهرآباد بود، یکی هم جاهایی که ما به آن قطع خطهای مواصلاتی میگوییم. یعنی مثلا وقتی ۳۰ تانک از قزوین به سمت تهران حرکت میکنند، نقطهای از جاده قطع شود که این تانکها نتوانند راه را پیدا کنند.
دیگر چی؟
دیگر سوپرسونیک بود شما فرمودید بمباران.
نخستوزیری در طرح بمباران نبود؟
این طور نبود که نخستوزیری بمباران شود. آقای بنیصدر را زنده میخواستند.
برای چه؟
نمیدانم آقا! قرار بود گروهی بروند و آقای بنیصدر را بگیرند. نمیدانم چه کسانی و چه طوری؟ ولی قرار بود وقتی از روی شهر هم سوپرسونیک رد میشویم، احیانا وقتی آقای بنیصدر بیاید بیرون ببیند چه خبر است همان موقع که آمد بیرون، گرفته شود.
پس قرار نبود او کشته شود؟
نمیدانم آقا! مثل اینکه قرار بود محاکمه شود.
این طوری که میفرمایید منزل امام قرار بوده که بمباران شود. ولی بمباران نخستوزیری در برنامه نبوده؟
نخستوزیری و اینها را قرار بود که پس (PASS) بیاییم و رد شویم. همین طور عبور کنیم. توی این عبورها بالاخره میآمدند بیرون و ممکن بود آنها را بگیرند یا ممکن بود آقای بنیصدر بیرون آمده باشد.
جلسه دوم محاکمه
در ادامه مطلبی که از آقای محققی سوال شد، به نظر میرسد مسالهای را باید روشن کند. او اظهار کرده در منزل آقا رکنی مسالهای مطرح شد که نمیخواهد بیان کند، آن مساله چیست؟ از او میخواهیم بیشتر درباره آن مساله برای ما توضیح دهد.
آیا با افراد عمامه به سر و روحانی هماهنگی صورت گرفته بود یا نه؟ آیا آنها هم دخالتی داشتهاند؟
آقا! به عرضتان برسانم مدتها بود از این آقا میپرسیدم، یعنی از این آقای توی همان جلسه.
کدام آقا؟
از این آقای سیاسی، آقای قربان نام. مدتها بود که از این آقای میپرسیدم هی توی آن جلسه که شما میگفتید کسی نمیمیرد، کسی بیرون نمیآید، کسی کشته نمیشود. من از کجا بدانم کسی بیرون نمیآید؟ آمدیم و مردم ریختند بیرون و ۱۰ هزار نفر، شد ۲۰ هزار نفر، شد ۳۰ هزار نفر، آن وقت چه میشود؟
شما که آدم ندارید جلو اینها را بگیرید. اگر از من هم بخواهید، به اینها تیراندازی نخواهم کرد. این آقا به ما گفتند: وقتی امام دیگر وجود نداشته باشد، یکی جای امام مینشیند از رادیو و تلویزیون صحبت میکند و فتوا میدهد مطالبی که امام تا امروز گفته، غلط است. ما – من و مهدیون – خواستیم بیشتر توضیح دهد. گفت: از آقایون روحانیون، ۴ نفر هستند که بلافاصله از رادیو و تلویزیون برای ملت صحبت خواهند کرد.
۴ نفر یا ۵ نفر؟ یکی دیگر از آقایون گفته ۵ نفر.
من آقا! ۴ نفر شنیدم. گفتند این ۴ نفر هستند که بلافاصله وقتی رادیو و تلویزیون گرفته شد، برای ملت صحبت میکنند و فتوا میدهند مطالبی که اماl گفته، واقعیت ندارد و ملت را مینشانند سر جای خودشان. آن وقت من خیالم راحت شد که اینها هر چه میگویند درست است و واقعا کسی کشته نخواهد شد، من فهمیدم اینکه میگویند ۱۰ میلیون کشته میشوند، ۱۰ نفر هم کشته نمیشوند.
یعنی تا قبل از آن احتمال میدادید کشتار زیاد شود؟
تا قبل از آن میترسیدم و میگفتم اگر این طور باشد، شما چه کار میکنید؟ ملت بیاید، چه کار میکنید؟ آنها دایم میگفتند: ملت نمیآیند توی خیابان، گفتم: چه طور خیالم راحت شود؟ گفت: بعد از این ۴ نفر هم، افرادی توی خط ایستادهاند. آخوندها، توی خط ایستادهاند.
توی خط ایستادهاند، برای چه؟
برای اینکه از رادیو و تلویزیون صحبت کنند.
نام آن ۴ نفر را بگویید.
نام آن ۴ نفر را آیت الله شریعتمداری، آیت الله (ر)، آیت الله (ق) و آیت الله (ز) است.
همان آقای (ر) که قم هستند؟
نمیدانم آقا! من فقط اسمش را میدانم و حتی شنیدهام که آقای شریعتمداری را میخواستند بدزدند و بیاورند در تهران و در خانه امنی مخفی کنند، طوری که روزی که این عملیات آغاز میشود، بلافاصله آقای شریعتمداری از رادیو صحبت کند.
بعضی از آقایان دیگر میگویند منزلی هم برای آقای شریعتمداری در نظر گرفته شده بود. شما اطلاعی از این جریان ندارید؟
من شنیدم برای آقای شریعتمداری ۲ باغ اجاره کرده بودند.
در کجای تهران؟ نمیدانید؟
نمیدانم، آقا! قبلا میدانستم ولی حالا یادم نمیآید. نمیخواهم که دروغ بگویم. فکر میکنم نزدیک هتل شرایتون و دیگری هم در کرج بوده.
در این باره از پسر آقای شریعتمداری، خبر دارید؟
پسر آقای شریعتمداری را نه دیدهام و نه میشناسم و نه حتی عکسشان را دیدهام. ولی همان شب، وقتی ما (مهدیون و من) کمی کنجکاوی بیشتر نشان دادیم که چه طور آقای شریعتمداری میآید؟ شنیدهایم که آقای شریعتمداری تحتالحفظ است و شاید زندانی است، آزاد نیست. قربان سیاسی گفت: ایشان را به وسیله پسرش میدزدیم و حتی اگر شده یک آقای شریعتمداری درست میکنیم و میگذاریم جایش. آقا را با خودمان میآوریم.
اطلاعی ندارید پسر آقای شریعتمداری در این جریان بود یا نه؟ با شما همکاری میکرد؟
عرض کردم پسر آقای شریعتمداری را ندیدهام... نمیدانم آقا، که حمل بر مثبت کنم یا حمل بر منفی. ولی احتمالا از آقای شریعتمداری هم در جریان بوده یا نه، نمیدانم.
اگر یادتان باشد قبلا به من گفتید صحبت این بود که آقایانی که نام بردید، در جریان امر گذاشته شدهاند و هماهنگیهای لازم با آنها انجام شده است.
بله.
در این باره توضیح دهید.
باز از آن آقا – قربان سیاسی – پرسیدیم که اگر آقا نیاید یا آقای (ق) نیاید، یا این آقایان بگویند نه، آن وقت چه میشود؟ گفتند: نه، ما قرار داریم. البته اینها را که عرض کردم حضورتان، تمام مطالب، سخنان نقل قول شده از آن آقای به نام مستعار «قربان» است وگرنه خودم از جای دیگر یا مستقیما نشنیدم.
اولین گروه از فرماندهان نظامی رژیم پهلوی که بعدازپیروزی انقلاب اعدام شدند
آقای خلخالی در یک لیستی نام ۲۴ نفر را خدمت امام برد که آنها را تیرباران کنند. امام آن لیست را مطالعه کردند و ۴ نفر از آن لیست ۲۴ نفر را اجازه دادند که تیرباران شوند. این چهار نفر عبارت بودند از «نعمتالله نصیری»(رئیس سازمان اطلاعات و امنیت)، «سرلشکر مهدی رحیمی»(فرماندار نظامی تهران)، سرلشکرخلبان«منوچهرخسرو داد» فرمانده نیروی هوایی و سرلشکر«رضاناجی»(فرماندار نظامی اصفهان)بودند.
در روز پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۵۷ چهار مقام عالیرتبه نظامی دوره پهلوی اعدام شدند. اندکی بعد تر در روز ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ «امیرعباس هویدا»(نخستوزیر دوران پهلوی اعدام شد). نکته جالب تاریخی این است همه این افراد توسط مردم دستگیر شدند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:برای اطلاع ازچگونگی اعدام این افراد توسط خلخالی(حاکم شرع) به این لینک مراجعه کنید: