ماجرای عجیب سفرحج امام خمینی:مراجعتش مصادف می شودبا سیل ویرانگرقم سال ۱۳۱۲قم ..خدیجه ثقفی(همسرامام خمینی)گفت:... یکمرتبه دیدم مردی سفیدپوش از دالان وارد حیاط شد از آنجا که هوا تاریک شده بود صورتش به خوبی پیدا نبود، گوشه چادر دختر همسایه را به سرم کشیدم، بلند گفتم: کیستی؟گفت: منم. روحالله..گفتم: از مکه آمدی؟،گفت:بلی خودم هستم. آمد جلو دیدم پای برهنه، گوشههای قبا را در جیب فرو برده، شلوار را بالا زده، عمامه را بر گردن پیچیده!.گفتم از کجا به این وضع و ترتیب آمدی؟
سفرحج امام خمینی(نقشه مسیر..ایران(اهواز)،عراق(کربلا)،عربستان(مکه)
گفت:دراراک ماشین مان خراب شد، یک ماشین گرفتیم و عازم قم شدیم ولی یک فرسنگ به شاهجمال مانده ماشین ماند و ما نمیتوانستیم بمانیم...این وضع ورود ایشان از مکه به قم بود. مختصری سوغاتی آورده بود؛ دو نوع پارچه که آن هم مطابق پسند من نبود!
« امام خمینی فقط یک باربه سفرحج رفت» شش ماه طول بطول انجامید.
سفرهوایی:۳ساعت ازایران تافرودگاه جده / فاصله«جده-مکه»۶۰کیلومتر
توضیح مدیریت سایت-:چگونگی سفرحج امام خمینی(سه ماه و نیم ) از از تهران به اهواز، از اهواز به عراق و بعد سوریه و بیروت و از آنجا با کشتی تا هفت شبانهروز به جده رسید.کلاً سفرحج امام خمینی(رفت وبرگشت) شش ماه طول بطول انجامید. چند سال بعد هم که برای تحصیل به قم آمد و فرصت سفر حج را نیافت.
«امام خمینی بعد از تولد دومین فرزندشان، در زمان طلبگی و در دوران آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری، به تاریخ ۲۵ شوال ۱۳۵۱(۰۲ اسفند ۱۳۱۱) با ماشین از قم به تهران، از تهران به اهواز، از اهواز به عراق و از عراق به لبنان رفتند و از آنجا به وسیله کشتی عازم جده شدند
سفر حج امام خمینی در فصل بهار ۱۳۱۲ شمسی(ذیحجه ۱۳۵۱) انجام شد.
در یادداشتهای» خدیجه ثقفی» معروف به «قدس ایران»، که در کتاب زندگینامه او با عنوان «بانوی انقلاب» گردآوری شده، درباره چگونگی انجام این سفر حج نوشته شده است: «تازه به خانه جدید محله تکیه ملامحمود رفته بودیم که آقا به فکر حج افتاد و استدلالش این بود که وقتی مکلف نبوده است از ارث پدر مستطیع شده است. از آنجا که در آن سالها بچه بوده است و حجاش رفع تکلیف نبوده است و از طرفی با اسب و قاطر نمیتوانسته سفر کند، اولیایش ممانعت به عمل آوردهاند و نگذاشتهاند راهی چنین سفر پر مخاطرهای شود، زیرا مسافرت شش ماه طول میکشید. چند سال بعد هم که برای تحصیل به قم آمد و فرصت سفر حج را نیافته بود.
پس آن روز امکانات سفر فراهم نبوده است و درست است که حالا مستطیع نیست، ولی این حج به عهده اوست و چیزی که از طرف خدا بر عهدهاش باشد روشن است که دیگر جای چک و چانه ندارد. به برادر بزرگش که امور ملک موروثیاش در خمین در دستش بود نوشت: پانصد تومان برایم تهیه کنید و از طرف دیگر خودش اقدام به تهیه گذرنامه کرد بقیه وسایل هم که چیزی نبود. من فرزند دومم علی را حامله و از نبودن شوهرم در دیار غربت نگران بودم، ولی چاره نبود، باید تحمل کرد.» (صفحه ۸۹ زندگینامه خدیجه ثقفی)
«امام خمینی بعد از تولد دومین فرزندشان، در زمان طلبگی و در دوران آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری، به تاریخ ۲۵ شوال ۱۳۵۱ هجری قمری برابر با ۱۳۱۲ شمسی، با ماشین از قم به تهران، از تهران به اهواز، از اهواز به عراق و از عراق به لبنان رفتند و از آنجا به وسیله کشتی عازم جده شدند.
همسفران امام خمینی درسفرحج
«آقازاده »و برادرزادهاش(مصطفوی) و «حجت الاسلام دکترصادقی» و«سلیمان میرزا اسکندری» (مؤسس حزب توده)
در کشتی با چند تن از تجّار قم به نامهای آقایان «آقازاده» و برادرزادهاش «مصطفوی» و «صادقی» آشنا میشوند و گویا در مکه خود به تنهایی منزلی اختیار میکنند و آقایان نامبرده برای احوالپرسی و نشستهای دوستانه خدمت ایشان میرسیدند.
به هنگام برگشتن از حج، تا لبنان با همان آقایان همراه بودند و امام خمینی از لبنان به نجف آمده و سپس عازم ایران میشوند. (مجله میقات حج، شماره ۳۰ برگرفته از زندگینامه خدیجه ثقفی)
«شهر به شهر تا عراق و بعد سوریه و بیروت و از آنجا با کشتی تا هفت شبانهروز به جده که مجموع مسافرتشان سه ماه و نیم طول کشید و در این مدت تنها یک نامه از ایشان داشتم». (صفحه ۹۰ کتاب زندگینامه خدیجه ثقفی)
نامهای که خدیجه ثقفی در دستنوشتههایش اشاره کرده، همان نامه معروفی است که به خاطر ادبیات محبتآمیز امام خمینی نسبت به همسرش بسیار مورد توجه قرار گرفت. نامهای که پیش از رسیدن به عربستان و مکه نوشته شده و به تأخیر در رسیدن به مراسم حج اشاره داد. در بخشی از این نامه که به تاریخ فروردین ۱۳۱۲ خورشیدی برابر با ذی القعده ۱۳۵۱ در بیروت، لبنان نوشته شده، آمده است:
امام خمینی خطاب به همسرش:«تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم! امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند»
زمان: فروردین ۱۳۱۲ / ذی القعده ۱۳۵۱/مکان: لبنان، بیروت.
نامه عاشقانه امام خمینی به همسرش(درسفرحج)
امام خمینی خطاب به همسرش(خدیجه ثقفی،معروف به قدس ایران): تَصَدُّقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم! امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ] من با هر شدتی باشد میگذرد ولی بحمدالله تا کنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الآن «در شهر زیبای بیروت هستم»؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. «صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد»
در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتی هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت میکند ولی ماها که قدری دیر رسیدیم، باید منتظر کشتی دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدری نگران هستیم ولی از حیث مزاج بحمدالله به سلامت، بلکه مزاجم بحمدالله مستقیم تر و بهتر است.
ادامه نامه امام خمینی به همسرش
«خیلی سفر خوبی است جای شما خیلی خیلی خالیست. دلم برای پسرت قدری تنگ شده است» امید است هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند اگر به آقا و خانمها کاغذی نوشتید سلام مرا برسانید. من از قِبَل همه نایب الزیاره هستم.
به «خانم شمس آفاق» سلام برسانید و به توسط ایشان به آقای دکتر سلام برسانید. به «خاور سلطان» و «ربابه سلطان» سلام برسانید. صفحه مقابل را به«آقای شیخ عبدالحسین» بگویید برسانند. ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت، قربانت؛ روح الله/فروردین ۱۳۱۲ / ذی القعده ۱۳۵۱/مکان: لبنان، بیروت./پایان نامه.
در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتی هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت میکند ولی ماها که قدری دیر رسیدیم، باید منتظر کشتی دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدری نگران هستیم ولی از حیث مزاج بحمدالله به سلامت، بلکه مزاجم بحمدالله مستقیمتر و بهتر است. خیلی سفر خوبی است جای شما خیلی خیلی خالیست...» (صفحه ۲، جلد ۱، صحیفه امام خمینی)
پایان این سفر و بازگشت امام خمینی به ایران همزمان با سیل قم در نهم خردادماه سال ۱۳۱۲ بود. خدیجه ثقفی شرحی هم در اینباره داشته و نوشته است: «جلوتر از ما تا آخر قم از طرف شرق گویی دریایی از آب بود. آبی که بسیاری از خانهها را با خود پر کرده بود و تمام اجناس چوبی منازل را بر دوش میکشید، حتی متکاهایی که هنوز آب را کاملاً جذب نکرده شناور بودند. در مقابل چشم من آخرین دیوار اتاقی که سماور و چراغ در طاقچهاش بود خراب شد و همه در آب فرو ریخت. پیرمردی که خانهاش از سه روز قبل در مسیر سیل قرار داشت و جریان آب فرصت فرار را از او گرفته بود بالای درختی رفته و مشغول دعا بود. گفتند سه روز است که از توتهای نارس درخت استفاده میکند، روز سوم پسرش به آب زده و آن را پایین آورده بود...
تمام قسمت آن طرف رودخانه تا دور دست افق که چشم میدید دریایی از آب بود. همه مشغول دعا، که فرو نشیند و من در عین ناباوری و اندوه به یاد ایام کودکیام در کنار دریا بودم. صحن و «خیابان ارم فعلی قم» که آن وقت محلهای بود، از گزند سیل مصون مانده بود امروز در همان دریاچهای که من دیدم محله «نیروگاه» ساخته شده است. در بعضی نقاط آب به چند متر میرسید.
«کوچههای قم مسیل بود» گوشه پل سابق که روبروی بازار است خراب شده بود و در نتیجه آب، درون مسجد و جلوی بازار را پر کرده بود و «خیابان حضرتی» خود رودخانهای شده بود. دیگر خودتان وضع مردمان این قسمت شهر را تصور کنید.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: تولد خدیجه ثقفی(همسرامام خمینی): سال ۱۲۹۲ باتوجه به اینکه این«سیل»در۲۰ سالگی این خانم رخ داده،بایدزمان(سال سیلی قم) درسال ۱۳۱۲ باشد.
خدیجه ثقفی(همسرامام خمینی):در آن سال که به «سال سیلی» معروف و ماده تاریخ جدید مردم قم و دهات اطراف آن شد من بیست ساله بودم. دلم به شدت برای مردم سیلزده سوخت که همه چیزشان را از دست داده بودند.
«من، روحالله هستم.از مکه آمده ام»
خدیجه ثقفی(همسرامام خمینی):به منزل آمدیم... یکمرتبه دیدم مردی سفیدپوش از دالان وارد حیاط شد از آنجا که هوا تاریک شده بود صورتش به خوبی پیدا نبود، گوشه چادر دختر همسایه را به سرم کشیدم، بلند گفتم: کیستی؟
حاج روح الله: گفت: منم.
باز پرسیدم: تو کیستی؟
گفت: من، روحالله.
گفتم: از مکه آمدی؟
گفت: بلی.
بلاخره همسرامام خمینی،شوهرش راشناخت!
خدیجه ثقفی(همسرامام خمینی):خودش بود.
همسرامام خمینی:حجاج در آن زمان خیلی تشریفات داشتند، گوسفندها و گاوها کشته میشد، نهارها و شامها داده میشد.
خدیجه ثقفی:(همسرم)گفت: بلی خودم هستم. آمد جلو دیدم پای برهنه، گوشههای قبا را در جیب فرو برده، شلوار را بالا زده، عمامه را بر گردن پیچیده!.
همسرامام خمینی:گفتم از کجا به این وضع و ترتیب آمدی؟
(حاج روح الله)گفت: از یک فرسنگ قبل از «شاهجمال»(امامزادهای است در یک فرسنگی قم) ماشین به علت خرابی جاده جلو نیامد، من و چهار نفر دیگر از همسفرها از اراک حرکت کردیم. در آنجا شنیدیم قم سیل آمده است و همه شهر را آب گرفته است نگران شدیم. یک ماشین گرفتیم و عازم قم شدیم ولی یک فرسنگ به شاهجمال مانده ماشین ماند و ما نمیتوانستیم بمانیم.
خدیجه ثقفی:رفت طرف حوض که دست و پایش را بشوید. گفت: اگر لباس دارم برایم بیاور.
همسرامام خمینی:به خدا قسم(روح الله) همان لباسی را بر تن داشت که از اینجا برده بود ولی من به عنوان خلعتی یک پیراهن و شلوار چلوار برایش تهیه دیده بودم. در غیاب ایشان یک بار پدر و مادرم آمدند قم، چند روزی هم قم بودند. پدرم قبایی خرید و گفت این هم خلعتی من برای حاجیمان(روح الله) باشد، اینها را آوردم دید نو است.
امام خمینی خطاب به همسرش:«لباسی ندارم واماتا تو را دارم همه چیز دارم»
همسرامام خمینی(گفتم): غیر از این لباسی نداری.
(حاجی روح الله)گفت: «تا تو را دارم همه چیز دارم»
سوغاتی حاجی روح الله، موردپسندخانم واقع نشد!
همسرامام خمینی:این وضع ورود ایشان از مکه به قم بود. مختصری سوغاتی آورده بود؛ دو نوع پارچه که آن هم مطابق پسند من نبود ولی دوختیم و پوشیدیم. بعد فهمیدیم که خرج مکه او را برادرانش به او قرض دادهاند.» (صفحه ۸۸ تا ۸۹ زندگینامه خدیجه ثقفی).
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منبع این گزارش(ایسنا۱۴ خرداد ۱۴۰۲)بااصلاحات واضافات.
خبرگزاری مهرنوشت:یکی مربوط همسفر خودشان «مرحوم سلیمان میرزا اسکندری»(مؤسس حزب توده در ایران) اشاره کرده و میفرمایند:
«اساس حزب توده را من یادم هست. آن کسی که حزب توده را در ایران ایجاد کرد سلیمان میرزا بود. سلیمان میرزا هم سفر من در مکه بود. آدم نمازخوان و آدم مؤمن، یک بچهی هم از سر راه برداشته بود، که معاملهی اولادی با او میکرد. آن هم برداشته بود آورده بود مکه، این تودهای به آن معنایی که اینها میگویند نبود که اعتقاد هیچ نداشته باشد».(همان، ج ۹، ص ۹۹).
و یکی هم در خصوص عنایت مردم مکه و مدینه به نمازجماعت است که ایشان میفرمایند:
«من در مکه، که مشرف بودم یک روز میخواستم یک کتابی بخرم که برای آن کتابفروش هم فایده داشت، ایستاده بودم، اذان گفتند، یک دفعه رها کرد، گفت که: «سُنّه الحنفیه» دیگر با من حرف نزد رفت سراغ نماز، در مدینه بازار را که من دیدم بسته بود، یعنی باز بود لکن هیچکس نبود، میرفتند سراغ نماز». (صحیفه امام، ج ۱۲، ص ۲۷)
همچنین در یادداشتهای همسر امام، که در کتاب زندگینامه او با عنوان «بانوی انقلاب» گردآوری شده، درباره چگونگی انجام این سفر حج نوشته شده است: «تازه به خانه جدید محله تکیه ملامحمود رفته بودیم که آقا به فکر حج افتاد و استدلالش این بود که وقتی مکلف نبوده است از ارث پدر مستطیع شده است. از آنجا که در آن سالها بچه بوده است و حجاش رفع تکلیف نبوده است و از طرفی با اسب و قاطر نمیتوانسته سفر کند، اولیایش ممانعت به عمل آوردهاند و نگذاشتهاند راهی چنین سفر پر مخاطرهای شود، زیرا مسافرت شش ماه طول میکشید. چند سال بعد هم که برای تحصیل به قم آمد و فرصت سفر حج را نیافته بود.
پس آن روز امکانات سفر فراهم نبوده است و درست است که حالا مستطیع نیست، ولی این حج به عهده اوست و چیزی که از طرف خدا بر عهدهاش باشد روشن است که دیگر جای چک و چانه ندارد. به برادر بزرگش که امور ملک موروثیاش در خمین در دستش بود نوشت: پانصد تومان برایم تهیه کنید و از طرف دیگر خودش اقدام به تهیه گذرنامه کرد بقیه وسایل هم که چیزی نبود. من فرزند دومم علی را حامله و از نبودن شوهرم در دیار غربت نگران بودم، ولی چاره نبود، باید تحمل کرد.»
«امام خمینی (ره) بعد از تولد دومین فرزندشان، در زمان طلبگی و در دوران آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری، به تاریخ ۲۵ شوال ۱۳۵۱ هجری قمری برابر با ۱۳۱۲ شمسی، با ماشین از قم به تهران، از تهران به اهواز، از اهواز به عراق و از عراق به لبنان رفتند و از آنجا به وسیله کشتی عازم جده شدند.
در کشتی با چند تن از تجّار قم به نامهای آقایان «آقازاده» و برادرزادهاش «مصطفوی» و «صادقی» آشنا میشوند و گویا در مکه خود به تنهایی منزلی اختیار میکنند و آقایان نامبرده برای احوالپرسی و نشستهای دوستانه خدمت ایشان میرسیدند.به هنگام برگشتن از حج، تا لبنان با همان آقایان همراه بودند و امام خمینی از لبنان به نجف آمده و سپس عازم ایران میشوند.شهر به شهر تا عراق و بعد سوریه و بیروت و از آنجا با کشتی تا هفت شبانهروز به جده که مجموع مسافرتشان سه ماه و نیم طول کشید و در این مدت تنها یک نامه از ایشان داشتم./فروردین ۱۳۱۲(ذی القعده ۱۳۵۱).
جماران به نقل ازهمسرامام خمینی نوشت:تازه به خانه جدید «محله تکیه ملامحمود» رفته بودیم که آقا(امام خمینی) به فکر حج افتاد و استدلالش این بود که وقتی مکلف نبوده است از ارث پدر مستطیع شده است. از آنجا که در آن سالها بچه بوده است و حجاش رافع تکلیف نبوده است و از طرفی با اسب و قاطر نمیتوانسته سفر کند، اولیایش ممانعت به عمل آوردهاند و نگذاشتهاند راهی چنین سفر پر مخاطرهای شود،«سفر حج امام خمینی شش ماه طول کشید» چند سال بعد هم که برای تحصیل به قم آمد و فرصت سفر حج را نیافته بود.
پس آن روز امکانات سفر فراهم نبوده است و درست است که حالا مستطیع نیست ولی این حج به عهده اوست و چیزی که از طرف خدا بر عهدهاش باشد روشن است که دیگر جای چک و چانه ندارد. به برادر بزرگش که امور ملک موروثیاش در خمین در دستش بود نوشت: پانصد تومان برایم تهیه کنید و از طرف دیگر خودش اقدام به تهیه گذرنامه کرد بقیه وسایل هم که چیزی نبود. من فرزند دومم علی را حامله و از نبودن شوهرم در دیار غربت نگران بودم ولی چاره نبود، باید تحمل کرد».( بانوی انقلاب، ص۸۹)
در اسفند ۱۳۱۱ شمسی سه سال پس ازدواج، از طریق بصره عازم نجف اشرف می شوند. این اولین سفر امام به عتبات است و ایشان جدای از زمان طولانی تبعید به عراق، یک مرتبه دیگر در سال ۱۳۲۲ نیز به عتبات سفر کرده اند. همسر امام در خصوص عازم شدن امام می نویسد:
«روزی که بنا بود حرکت کند درد زایمان پیدا کردم، از او خواستم مسافرتش را عقب بیندازد تا فارغ شوم، چرا که تنها بودم و مادرم خود هفتماهه حامله بود و نمیتوانست به کمکم بیاید، آقا پذیرفت. البته مادرم «ننه خانم» را ...برای رفع تنهاییام فرستاده بود. آقا هم به آقای پسندیده نوشت که مرتب ماهی بیست تومان برایم بفرستد و به همین درخواست عمل شد. وقتی که از حج برگشت مختصری پول زیاد آمده بود که به او بازگرداندم. آقا سه روز بعد از فارغ شدنم، که خیلی سخت و بیچاره کننده بود با یک بقچه که محتوای درون آن عبارت بود از یک پیراهن و یک شلوار، حرکت کرد؛ شهر به شهر تا عراق و بعد سوریه و بیروت و از آنجا با کشتی تا هفت شبانهروز به جدّه که مجموع مسافرتشان سه ماه و نیم طول کشید و در این مدت تنها یک نامه از ایشان داشتم».(همان، ص ۹۰)
امام در منزل دوست قدیمی و وفادار خود مرحوم «حاج شیخ نصرالله خلخالی» در شهر نجف میهمان میشود، وی که از افراد موجه و امین مراجع عظام تقلیدی نظیر آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، آیت الله العظمی سید حسین بروجردی بود و... در دوران تبعید ایشان به نجف نیز به یاری ایشان شتافته و جدای از تامین محل اسکان امام، همه امورات مالی امام در دوران زعامت و مرجعیت را علی رغم همه محدودیت ها و فشارهای ساواک و نیروهای امنیتی دولت عراق برعهده داشت.
اولین سند در مجموعه ۲۲ جلدی صحیفه امام، نامه ای است که ایشان دراین سفر، هنگام اقامت در منزل«آشیخ نصرالله خلخالی» ظاهرا برای یکی از دوستان خود مرحوم «سید موسی زرآبادی» که از علمای اهل معنا در قزوین بوده است، نوشته اند. تاریخ این نامه فروردین ۱۳۱۲ است، ایشان در بخشی از آن می نویسند:
امام خمینی:«الآن منزل آقای آقا شیخ نصراللّه در نجف اشرف هستم» و چون «حضرت آقای آقا سید ابوتراب قزوینی» دامت برکته ـ عازم بودند بدین دو کلمه مصدع شدم. امید دعا از جنابعالی دارم. از قرار محکی مراد جنابعالی کسالت دارند. امید است ان شاءاللّه تا کنون رفع شده باشد. اگر آقای آقا شیخ مجتبی قزوینی هستند سلام برسانید. ایام عزت مستدام باد. ( صحیفه امام، ج1، ص1 )
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: «آقا سید ابوتراب قزوینی»کیست؟
«آیت الله حاج سید ابوتراب ابوترابی» متولدقزوین بودکه برای ادامه تحصیل به نجف رفت ودر علوم و احکام مختلف فقه صاحب رأی دقیق و عالمانه ای بود. حافظه ای قوی و قدرتمند داشت و در مسائل فقهی ، با تمام معیارها و مبناهای اصولی و اصیل، حضور ذهنی فوق العاده داشت.
فرزندان «علامه سید ابوتراب ابوترابی قزوینی» :حاج سید حسین ابوترابی، آیت الله حاج سید عباس ابوترابی و حاج سید کاظم ابوترابی و سه دختر/
وسرانجام «آقا سید ابوتراب قزوینی»(آیت الله حاج سید ابوتراب ابوترابی) درسال ۱۳۴۸ شمسی درسن ۸۴ سالگی درگذشت.
«سید موسی زرآبادی»کیست؟
«آیت الله سیدموسی زرآبادی » یکی از بنیانگذاران «مکتب تفکیک» به شمار میرود. زرآبادی در قزوین و تهران از محضر حضرات آیات: میرزا ابوالحسن جلوه، میرزا حسن کرمانشاهی، شیخ فضلالله نوری و ... استفاده کرد و در علوم عقلی و نقلی به استادی رسید.
«سید موسی زرآبادی» در علوم غریبه یکی از استادان مسلم و متبحر بود و در مراحل تقوی و تهذیب نفس و سلوک شرعی نیز از نخبگان عصر خود به شمار میرفت.
آیتالله سیدموسی زرآبادی : در روزهایی که در قزوین امام جماعت بودم مدتی به سیر و سلوک پرداختم، و به قدری پیش رفتم که پردهها از جلو چشمم برداشته شد، دیوارها در برابر من حائل نبود، وقتی که در خانه نشسته بودم، رهگذرها را در کوچه و خیابان میدیدم. روزی به من گفته شد: حال که به این مقام رسیدهای، اگر بخواهی به مدارج بالاتر و مقامات والاتر برسی، فقط یک راه دارد، و آن ترک اعمال ظاهری است وترک راانتخاب کردم.
سید موسی زرآبادی، سرانجام در ۲۴ تیر ۱۳۱۳ درسن ۵۷ سالگی.
«سلیمان میرزا اسکندری»(همسفرحج امام خمینی)کیست؟
«سلیمان میرزا اسکندری»،فرزند محسن میرزا کفیلالدوله و نوه محمدطاهر میرزا است،وی در دوره دوم مجلس شورای ملی از اراک انتخاب شد ولی اعتبارنامه او رد شد و بعداً در جلسه ۲۳ مورخ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۲۸۸ از طرف مجلس شورای ملی به جای برادرش «یحیی میرزااسکندری» که فوت نموده بود انتخاب و وارد مجلس شد. (در دوره اول و دوم رسم این بود که، اگر نمایندهای استعفا یا فوت میکرد، مجلس مستقیماً کسی را به جای او برمیگزید).
«سلیمان میرزااسکندری»درهمین دوران نمایندگی، به گروه دمکرات پیوست و پس از قتل سید عبدالله بهبهانی، به جای« سید تقیزاده»(اولین رئیس مجلس سنا) لیدر این فراکسیون شد. در سال ۱۲۹۰مدتی پس از این که مجلس شورای ملی به دستور ابوالقاسم خان ناصرالملک نایبالسلطنه منحل شد، سلیمان میرزا و جمعی از آزادیخواهان دستگیر و به قم تبعید شدند. وی، پس از چند ماه، به پایتخت بازگشت و در حدود ۱۲۹۲ در وزارت داخله(وزارت کشور) متصدی امور مرکز شد. در سال ۱۲۹۲۳ به عنوان نماینده اصفهان به مجلس سوم راه یافت و لیدر فراکسیون دمکرات بود. در جریان جنگ اول جهانی به علت ضدیت با روسیه تزاری و استعمار بریتانیا به آلمان گرایش یافت. در آبان ۱۲۹۴ به علت حرکت نیروهای روسیه به سمت تهران به همراه سایر نمایندگان و رجال ملی به قم رفت و در آذر ماه ریاست کمیته دفاع ملی را به دست گرفت. سپس به همراه سایرین راهی کرمانشاه شد و با دولت نظامالسلطنه مافی همکاری کرد. در بهمن ۱۲۹۶ هنگامی که در میان ایل سنجابی بود توسط ارتش بریتانیا دستگیر و در هندوستان زندانی و تبعید شد.
پس از کودتای ۱۲۹۹ از هندوستان مخفیانه به همدان آمد و پس از عزل سید ضیاء طباطبایی به طور علنی راهی تهران شد. در ۱۳۰۰ به نمایندگی مردم تهران در مجلس چهارم انتخاب شد و به اتفاق سید محمدصادق طباطبایی حزب سوسیالیست را تشکیل دادو از سوی دولت شوروی به عنوان رهبر نیروهای چپ ایران برگزیده شد.
او در سال ۱۳۰۱ با دولت قوامالسلطنه به مخالفت برخاست و به همراه محمدصادق طباطبایی به تلاش در راه تحکیم قدرت رضاخان پرداخت. «سلیمان میرزااسکندری» در شهریور ۱۳۰۲ به همراه میرزا کریم خان رشتی، محمدصادق طباطبایی و امیر لشکر خدایار خان یک پیمان مخفی اتحاد با رضاخان امضا کرد و به عضویت کمیته مخفی درآمد که جلسات آن در خانه رضاخان برگزار میشد. در آبان ۱۳۰۲ در اولین کابینه رضاخان وزیر معارف شد. در بهمن ۱۳۰۲ از تهران به مجلس پنجم راه یافت. در۲۷ مرداد ۱۳۰۳ با استیضاح دولت رضاخان توسط مدرس و ۱۲ نماینده دیگر مخالفت کرد. در آبان ۱۳۰۴ به خلع سلسله قاجاریه رأی مثبت دادواما در آذر ماه همان سال در مجلس مؤسسان به انتقال سلطنت به سلسله پهلوی رأی ممتنع داد. او در نخستین سالهای سلطنت رضاشاه، که هنوز روابط شاه جدید با دولت شوروی حسنه بود، به همراه میرزا شهاب راوری کرمانی (پدر مظفر بقایی ) هدایت حزب سوسیالیست را به عهده داشت و در سال ۱۳۰۶ به همراه حاج امینالضرب، شیروانی، دشتی، فرخی یزدی، حاج میرزا حبیبالله امین، نیکپور و حاج میرزا علیاصغر قیصریه برای شرکت در جشن دهمین سالگرد انقلاب اکتبر به روسیه رفت.
«سلیمان میرزااسکندری»پس از ترک مسکو به آلمان رفت و با مرتضی علوی و چند نفر دیگر که از بنیانگذاران فرقه جمهوری انقلابی ایران بودند، دیدار کرد. از آنجا به پاریس رفت و با مارسل کاش دبیرکل حزب کمونیست فرانسه و سردبیر روزنامه اومانیته، ملاقات کردو تا سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ خانه نشین و دور از فعالیتهای سیاسی بوداما در اولین انتخابات بعد از رضاشاه، از تهران نامزد نمایندگی شد.
«سلیمان میرزا اسکندری کمونیست نبود و تا آخر عمر پایبند به احکام دینی باقی ماند» اما به دلیل اندیشه سوسیالیستی نگاهش به دولت شوروی مثبت بود،سرانجام در ۱۶ دی ۱۳۲۲ در تهران درگذشت و در امامزاده عبدالله به خاک سپرده شد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:امام خمینی در سفرحج، به زیارت ائمه(عتبات)هم رفته بودند ومدتی هم درمنزل دوستش(شیخ نصرالله خلخالی)بیتوته کرده بودند،همچنین به زیارت حرم حضرت زینب(س) در دمشق نیز مشرف شده بودند،باتوجه به اینکه درگزارشات این سفرآمده،مدت زمان برگشت ازحج حدوددونیم ماه بطول انجامیده،میتوان گفت که سفرحج باکشتی(دریایی)حدود ۵ ماه بطول می انجامید.