پیراسته فر

خبری تحلیلی

پیراسته فر

خبری تحلیلی

نامه(عاشقانه)امام خمینی به همشرش

نامه امام خمینی به همسرش:تصدقت شوم؛ الهى قربانت بروم، در این مدت که مبتلاى به جدایى از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر(یاد) شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است.

نامه های امام  خمینی به همسرش(علاوه برنامه عاشقانه ازبیروت)

نامه عاشقانه امام خمینی به همسرشان

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:نامه عاشقانه امام خمینی به همسرش درایام عید-فروردین ۱۳۱۲مصادف با(ذی قعده۱۳۵۱)بیروت-درهنگام سفرحج (لبنان)نوشته وبه ایران ارسال کرده است.

نامه های دیگری هم ازترکیه وعراق،امام به همسرش نوشته که درادامه می خوانید،همچنین نامه همسرامام به فرزندش(سیداحمد)راخواهیدخواند.

امام خطاب به همسر:تصدقت شوم؛ الهى قربانت بروم، در این مدت که مبتلاى به جدایى از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر(یاد) شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است.

عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتى باشد می‌‏گذرد ولى بحمدالله تا کنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیباى بیروت(درانتظارکشتی برای عزیمت به عربستان)هستم؛حقیقتاً جاى شما خالى است فقط براى تماشاى شهر و دریا خیلى منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالى به دل بچسبد.

در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتى هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتى فردا حرکت می‌‏کند ولى ماها که قدرى دیر رسیدیم، باید منتظر کشتى دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدرى نگران هستیم ولى از حیث مزاج بحمدالله به سلامت، بلکه مزاجم بحمدالله مستقیم تر و بهتر است. خیلى سفر خوبى است جاى شما خیلى خیلى خالیستدلم براى پسرت(مصطفی ۳ساله)قدرى تنگ شده است.

امید است هر دو (مصطفی+علی راحامله بود که بعدازتولددرگذشت) به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند اگر به آقا (پدرخانم) و خانم‏ها (مادرومادرخانم) کاغذی نوشتید سلام مرا برسانید. من از قِبَل همه نایب الزیارة هستم‏.

به خانم شمس آفاق (حواهرزن) سلام برسانید و به توسط ایشان به آقای دکتر (علوی) سلام برسانید. به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانید.

صفحه مقابل را به آقای شیخ عبد الحسین بگویید برسانند.

ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت، قربانت؛ روح اللَّه‏

عکس جوف در حال دلتنگی از حرکت نکردن(کشتی جهت عزیمت به جدّه)

فروردین ۱۳۱۲مصادف با(ذی قعده۱۳۵۱)بیروت-درهنگام سفرحج(صحیفه امام، ج‏۱، ص: ۲ و۳)

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:نامه عاشقانه امام خمینی به همسرش درایام عید-فروردین ۱۳۱۲مصادف با(ذی قعده۱۳۵۱)بیروت-درهنگام سفرحج (لبنان)نوشته وبه ایران ارسال کرده است.

نامه های دیگر

*نامه امام به همسرش/زمان:۱۹ دی ۶/۱۳۴۳ رمضان ۱۳۸۴ ترکیه، بورسا 
عرض می‌شود، بحمدالله تعالی مصطفی با سلامت وارد شد و حال من و ایشان خوب است. و به هیچ وجچه شماها نگران ما نباشید. و هر چه زودتر از حالات خودتان هر یک به خط خود جداگانه مرا مطلع کنید هوای اینجا ملایم و خوب است. امید است به خواست خداوند تعالی شماها هم خوب و سلامت باشید. از سلامت همه بستگان مطلعم نمایید و به همه آنها سلام برسانید. از سلامت حضرت آقای پسندیده و آقای هندی و همشیره مطلعم نمایید و سلام به همه برسانید.واسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته 
روح‌الله الموسوی الخمینی 
*نامه امام به همسرش ازترکیه

زمان: ۴ فروردین ۲۰/۱۳۴۴ ذی‌القعده ۱۳۸۴ 

خدمت مخدره محترمه والده مصطفی - ابقاها الله و صبرها - سلام می‌رساند. انشاء‌الله تعالی شماها به سلامت و سعادت به سر برید. اینجانب بحمدالله تعالی سالم هستم. هیچ نگرانی نداشته باشید. خداوند تعالی آنچه مقدر فرموده است صلاح است و واقع خواهد شد. «عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ». مصطفی هم بحمدالله سلامت است، جای هیچ نگرانی نیست. فقط از اینکه از شماها بی‌اطلاعم قدری نگران هستم همه را به خدای تبارک و تعالی می‌سپارم. تمام بچه‌ها و متعلقین آنها را سلام می‌رسانم. اگر این کاغذ رسید، جواب زودتر بنویسید و بفرستید خدمت حضرت«حجت‌الاسلام حاج آقا فضل‌الله خوانساری» شاید ایشان بتوانند به وسیله‌ای بفرستند. اگر جواب نوشتید تمام بچه‌ها به خط خودشان یکی، دو کلمه بنویسند. به متعلقه مصطفی سلام برسانید. ایشان هم دو کلمه بنویسند به حضرتین آقایان اخوان سلام برسانید. 
روح‌الله الموسوی الخمینی 
*نامه امام به همسرش ازنجف

زمان:۵ شهریور ۱۷/۱۳۵۱ رجب ۱۳۹۲ 

بسمه تعالی 
مخدره محترمه عزیزه 
مرقوم اولش ،ما وقتی عازم کربلا بودم رسید. مرقوم دوم امروز واصل شد. دیشب از کربلا مراجعت نمودیم. من و مصطفی رفتیم صغری ۱۳ مریض بود. دیگران نیامدند. حالا خوب شده است لکن بسیار ضعف دارد. دیگران هم بحمدالله سلامت هستیم. 

عکسی از حضور امام خمینی در کنار خانواده شان به مناسبت عید نوروز

شما که رفتیدی هوا گرم شد، یک شب هم پایین آمدم ولی عجالتا بد نیست و راحت هستیم. مصطفی برای اول ماه آمدند و حالشان خوب است قبل از نامه شما ، نامه‌ای از «فریده جان» آمد و جواب دادم، انشاء‌الله رسیده است از قبل شماها همگی در کربلا و نجف زیارت می‌کنم و به همه دعا می‌کنم. خداوند تعالی همه را سالم و سعید قرار دهد. مصطفی شب‌ها مرتبا اینجاست و روزها گاهی حسین می‌آید، امروز حسین و مریم آمدند دیشب هم همگی اینجا بودند، چون از کربلا آمده بودیم. جای شما خالی است. 
اقلیما پس از سلام می‌گوید شما زودتر بیایید که خیلی نبودن شما به ما اثر می‌گذارد و می‌گوید شما مبلغ یکصد تومان از احمد بگیرید و بدهید دخترم شما مطلب اقلیما را عمل کنید یعنی هر دو مطلب را . اقلیم می‌گوید: «امانتی‌ها را که به وسیله پسر آقا حاج شیخ عبدالعلی فرستادم، دخترم نوشته نرسیده است. شما تحقیق کنید که رسیده است یا گم شده» 
به بچه‌ها سلام برسانید. به احمد و محترمه ایشان هم. احمد نوشته بود: «بچه بی‌نهایت بدگل است» شما هم نوشته بودید شبیه احمد است جای دوری نرفته (لکن در نامه دوم بود که به فامیل مادر رفته است؛ موجب خوشوقتی است. از سلامت خودتان و سایرین مسرورم کنید. واسلام علیکم. 
پدر بچه‌ها 
*نامه امام به همسر

زمان: ۱۳ شهریور ۲۵.۱۳۵۱ رجب ۱۳۹۲ 

بسمه تعالی 
خانم محترمه معظمه، مرقوم سوم شما واصل شد در جواب دو مرقوم چند روز قبل مصدع شدم، اینک جواب سوم: اولا کلمه‌ای که راجع به فریده نوشته بودید که برای مختصر گرفتگی روحی صلاح دیدند او را به مشهد ببرم، اینجانب را مضطرب کرد. علاوه بر اینکه با نوشتن کاغذ از تهران و همراه بودن فریده، یک کلمه او ننوشته؛ علاوه اسمی از فرشته نبود و به نظر آمد که فرشته همراه نیست اینها مرا مشوش کرده فوری از سلامت او یا اگر دلتنگی خانوادگی دارند، مطلعم کنید. امید است دومی باشد که سهل است. ثانیا از عمل مینو خانم به طور اجمال نوشته‌اید؛ نمی‌دانم چه عملی بوده، انشا‌ءالله تعالی با سلامت گذشته است. ثالثا هیچ وقت به طور سربسته و اجمال چیزی ننویسید که موجب اضطراب ما شود. رابعا سفر مشهد انشاء‌الله به خیر بوده و زیارت شما قبول. مصطفی برای اول رجب آمدند کربلا کاغذ هم این چند روز به شما نوشته‌اند. ماها همه بحمدالله تعالی سلامت هستیم فقط صغری ضعف زیاد دارد و رو به بهبودی است. اقلیما و مشهدی حسین سلام دارند. به عموم بستگان خصوصا دخترها سلام برسانید. از خارخازنجون هم مطلعم کنید. از شما امید دعا دارم. هوای اینجا رو به خوبی است، شب‌ها تقریبا خوب است. سلام بر همه شماها 
*نامه امام به همسر

زمان: ۶ مهر ۱۹/۱۳۵۱ شعبان ۱۳۹۲ 

بسمه تعالی 
خانم محترمه! 
مرقوم شریف از مشهد مقدس واصل شد. از سلامت شما و خانم‌های دیگر مسرور شدم. لابد تاکنون به قم آمده‌اید. مرقوم شده بود از من کاغذ ندارید. تمام مرقومات شما را جواب داده‌ام به وسیله آقای اعرابی، و به پست داده‌ام. انشاء‌الله تعالی تا رسیدن این کاغذ کارهای برگشتن تمام شده است. از سلامت خودتان مطلعم کنید. به همه دخترها سلام برسانید. برای همه شماها در زیارت کربلا و نجف زیارت می‌ کنم و به همه دعا می‌کنم. ماها بحمدالله تعالی سلامت هستیم. مصطفی شب‌ها و حسین ناهارها اینجاست، و گاهی مریم جمعه هم، همگی واسلام علیکم. 
*نامه امام به همسر

زمان: ۱۵مهر ۱۳۵۱ (۲۸ شعبان ۱۳۹۲) 

عکس: حضور دختران امام خمینی(ره) در مراسم تنفیذ

«صدیقه مصطفوی»، «فریده مصطفوی» و «زهرا مصطفوی»(دختران امام خمینی)مراسم تنفیذ رئیس جمهور (حجت‌الاسلام حسن روحانی ) ۱۲ مرداد ۱۳۹۶ 


بسمه تعالی 
خانم محترمه عزیزه‌ام 
تاکنون چند کاغذ فرستاده‌ام، نمی‌دانم رسیده است یا نه از شما به وسیله فریده اطلاع پیدا کردم. مرقوم مشهد واصل شد از تهران اطلاعی ندارم امید است همیشه خوش و خرم و مشغول دیدار خویشاوندان باشید، اگر چه ما را فراموش نمایید. وعده مراجعت نزدیک است و ما هم از نبودن شما خسته شدیم. حال همه بحمدالله تعالی خوب استف فقط حسین قریب ۱۰  روز پیش از این مبتلا به آپاندیش شد و در مستشفی نجف عمل شد و حالش خوب است و بخیه‌ها را کشیده‌اند. بقیه هم سالم هستند من کسالت‌ های جزئی گاهی پیدا کردم و خوب شدم. 
خدمت همه مخدرات خصوصا خانم سلام می‌رساند. خدمت حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین آقای ثقفی و جناب آثای حاج حسن سلام می رسانم. والسلام علیکم 
*نامه امام به همسر

زمان: ۲ آبان ۱۳۵۱(۱۶ رمضان ۱۳۹۲)

بسمه تعالی 
خانم محترمه! 
مرقوم مورخ ۱۲ شعبان و مرقوم مورخ ۲۸ شعبان با هم واصل شد. از سلامت شما و دیگران خوشوقت شدم. مدتی بود هیچ اطلاعی از شماها نداشتم تا کاغذ فریده که چند روز پیش رسید امروز نیز مرقوم شما و صدیقه و فهمیه و احمد هم واصل شد. ماها بحمدالله تعالی سلامت هستیم. حسین هم حالش خوب شد و از بیمارستان بیرون آمد. از آشتی آقا و خانم خوشوقت شدم. واقعا مژده خوبی بود. به هر دو سلام برسانید و تبریک از قبل من بگویید. ما عجالتا در انتظار شما به سر می‌بریم. از قراری که آقای سید علی خلخالی گفته‌اند بهتر آن است که با هواپیمای روز شنبه که می‌رود کویت و از آنجا به بغداد می‌آید و معطلی ندارد بیاید. هواپیماهای دیگر معطلی دارد و صحیح نیست شما در کویت یا شام و بیروت بی‌جهت معطل شوید. من این نامه را به تهران می‌فرستم به حسب قاعده تا رسید آن شما تهران هستید راجع به مطلبی که مربوط به آقای پنسدیده است شاید به ایشان بنویسم. واسلام علیک 
پدر اولاد شما 
*نامه امام به همسر

زمان: ۲۱ تیر ۱۳۵۳(۲۱جمادی الثانی ۱۳۹۴ )

بسمه تعالی  
خانم محترمه 
مرقوم شما پس از مدت‌ها انتظار واصل شد. مثل اینکه شما از نجف که حارج شدید دیگر از فکر ماها بیرون رفتید و خیال نکردید از دیر آمدن کاغذ، ما نگران می‌شویم. در هر حال انشاء‌الله تعالی خوش و سالم باشید. ماها بحمدالله تعالی سلامت هستیم و می‌گذرانیم، به همان نحو که دیدید، هوای اینجا مختلف است ولی روی هم رفته خوب است. از سلامت خودتان ولو به دو کلمه ما را در هفته یا لااقل در هر دو هفته مطلع کنید. اینجا تازه‌ای نیست، همان مسایل است که موجب نگرانی است و باز معلوم نیست چه شود. انشاء الله خداوند اصلاح کند. 
به همه اقوام و بستگان سلام برسانید، خصوصا صدیقه و فاطی خانم. حسن را می‌بوسم. شما بدانید که اگر از وقت رجوع بگذرد معلوم نیست ما بتوانیم تقاضا کنیم و آنها بدهند. حتما تعجیل کنید که وقت نیست ما بتوانیم تقاضا کنیم و آنها بدهند. حتما تعجیل کنید که وقت نگذرد. به حرف هیچ کس گوش ندهید والا در ایران ماندنی خواهند شد. 
۲۱  ج ۹۴۲ - خودم 
اقلیم به شما و فریده سلام می‌رساند. از وقتی شما رفتید حالش خوب است 
*نامه امام به همسر

زمان: ۴ مرداد ۱۳۵۵ (۲۸ رجب ۱۳۹۶ )
کتاب همسر امام خمینی(ره) به روایت اسناد رونمایی می‌شود
بسمه تعالی 
خانم عزیز 
من الان تنها نشسته‌ام و به برادرم که در این آخر عمر موفق نشدم او را ببینم فکر می‌کنم. مرقوم شما واصل شد. از حال آن مرحوم نوشته بودید. فوری کاغذی نوشتم به وسیله احمد؛ ولی تقدیر آن بود که حتی کاغذ را نبیند. تقدیر آن است که من به ملاقات عزیزانم نایل نشوم. از امشب مجلس ختم ر مسجد شیخ منعقد است. مقدر بود که من به مجلس عزای برادرم بروم؛ زنده باشم و تحمل مصیبت کنم. 
تلگرافی به حضرت آقا کردم و تسلیت به فامیل گفتم. آدرس دیگران را نمی‌دانستم شما از قبل من به همه خصوصا خانواده محترم او و فرزندان عزیزش پس از سلام تسلیت بگویید. مصطفی بحمدالله سلامت و غالبا شام و ناهار اینجاست. از سلامت خودتان مطلعم کنید و به همه دخترها و احمد و خانمش سلام برسانید و از قول من تسلیت بدهید. من با حال بسیار افسرده این نامه را نوشتم. از خداوند تعالی سلامت همه شماها را خواهانم. 
والسلام علیکم. 

منبع :خبرگزاری فارس۱۵مهر۱۳۸۸
نامه های منتشر نشده همسر امام به حاج سید احمد آقا

***

قربان پسر عزیزم میروم. اولا امید است که وجود عزیزت در نهایت خوشی و خرمی بوده و با خوشی به زندگانی خود ادامه دهید...

تصدقت گردم، بیست‌وپنج روز است که هیچ‌گونه خبری از عزیزان ارجمندم ندارم و نمی‌دانم این بی‌اطلاعی تا کی طول خواهد کشید و این دل شوریده مادر تا کی صبر خواهد نمود. در صورتی که می‌دانم گناه نه از تو و نه از من است و به‌عهده روزگار جبار است. هفته اول ورود، نامه برای شما و همه خواهران داده‌ام، نمی‌دانم رسیده یا نه. در نامه نوشته بودم از طرف من چهارصد تومان بدهید به کبرای کرمچگانی البته با اجازه آقا بوده است، از آقای پسندیده بگیرید. از رسید نامه و انجام کار مرقوم دارید. انشاءالله که همه خوب و خوش، خصوصا حسن عزیز که خدا می‌داند و بس که چقدر دوستش دارم و چه اندازه دلم برایش ضعف می‌رود. انشاءالله که رفع کسالت و نقاهت هم شده و چاق و چله گردیده است. از طرف من و به یاد من پنج بوسه از صورتش بکنید: هر گونه دو تا، پیشانی یکی زیرا زیادتر هم شما حالش را ندارید و هم او راضی نیست ....امید است مادر عزیز حسن و پدر محترم حسن همگی خوب و سلامت بوده باشند. حال ماها، همگی خوب و سلامت هستیم و مهیای روزه گرفتن از چهارشنبه می‌باشند، هوا کمی بهتر شده.
آقاجانت که از بس که قرآن می‌خوانند حکم یک قاری را پیدا کرده‌اند، الساعه هم مشغولند. داداش که از فلاکس مرحمتی خیلی خوشحال گردید و همچنین آقا از ادکلن. بقیه بستگان سلامت و سلام می‌رسانند. به خانم عزیزم که همیشه زبانم در مدح ایشان باز است سلام من را ابلاغ دارید. به خاطر خدا زودبه‌زود برای من کاغذ بدهید زیرا به دیدارتان عادت کرده‌‌ام که دوریتان زیاد متأثرم می‌کند. از زحمت‌هایی که به شما داده‌ام معذرت می‌خواهم. به خواهرها سلام من را ابلاغ دارید. تنها آرزویم این است که با هم رفیق و صمیمی همانطور که هستید باشید که صفا بین منسوبین نعمت بزرگی است که روح و اعصاب را راحت نگه می‌دارد. آنهایی که ندارند خوب می‌فهمند. به سکینه‌ سلطان سلام برسانید نمی‌دانم عقد شده یا نه. البته می‌نویسید من عجله کردم، اینجایی‌ها گفتند اگر نمی‌آمدید بعداً از بیروت می‌آوردیمتان، قسمت چنین بود. اقلیما عرض سلام دارد. قربانت مادر.
***
پسر عزیز و مهربانم 
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت  
یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم
ده روز دیگر بیشتر نمانده که باز غربت تازه‌تری پیدا کنیم و نمی‌دانیم به کجای دنیا باید برویم. تکلیف هر کسی پیداست که می‌رود به وطن آبا و اجدادی خودش یا هر کجا را که بهتر بداند. ولی راجع به ما لازم به توضیح نیست که هیچ مملکتی ما را نمی‌پذیرد ولی هنوز امید به اینکه همین جا فعلا بمانیم داریم تا بعداً چه پیش آید. فعلا سبب شده است که من دست از سفری که زنده‌کننده روح و اعصاب بلکه ماده حیاتی دارد برای من، بردارم و به امیدش بنشینم. تاکنون موافقت نکرده‌اند اما از اظهار لطف و محبت شما که نسبت به آمدن من نموده بودید بسیار متشکر و سپاسگزارم زیرا جز پشتیبانی شما اولادها هیچ چیز دیگر نمی‌خواهم چون از صمیم قلب دوستتان دارم بلکه تمام وجودم خلاصه شده در شماها. حال مزاجی همگی از پدر، برادر و 
سایرین خوب و سلامت. طلبه ها اعم از افغانی و ایرانی به فکر رفتن افتاده‌‌اند، 
منتظر روز موعود که اول هفتمین ماه خودشان است برای این که تموز که مطابق ژوئیه فرانسه و ۲۱ جمادی‌الثانی می‌شود ۹/۴ شمسی. سرنوشت اجانب نجف معلوم خواهد شد. 
هوای اینجا خیلی گرم شده، از اول صبح کولرها به کار است. آقاجانت مشغول وضو برای رفتن به درس هستند. خدمت فاطی‌خانم و همشیره‌ها سلام مرا ابلاغ دارید. نور چشم دلبندم حسن که همیشه با او حرف می‌زنم قربان می‌روم. من آرزویی ندارم جز دیدن روی ماه همگی خصوصا حسن. اقلیما عازم است خروجی هم گرفته، سلام می‌رساند، مشهدی حسین سلام می‌رساند به‌ سکینه‌سلطان سلام برسانید.
آقاجانت و داداش و بقیه سلام می‌رسانند راجع باصلاح امور خانه ننوشته بودید، کوتاهی نکنید مصلحت نیست حتما خوب درک می‌کنید. آن هم مهیای آمدن هستند، از حضورشان استفاده کنید. دو هفته قبل برای فاطی‌خانم جواب کاغذش را دادم لابد رسیده. خاله‌جانشان حالش خوب است. فردا عازم هستیم بروم منزلشان کوفه، جای ایشان خالی است. بیش از این مزاحمت نمیشوم سلامتی تو را خواهانم.
قربانت مادرت

یگانه فرزند دلبندم
چه جرم رفت که با من سخن نمی‌گویی
چه کرده‌ام که به هجران تو سزاوارم
نمی‌دانی دوریت دیگر تا چه اندازه کلافه‌ام کرده و تا چه حد سر به گریبان شده‌ام. امروز که یازدهم ماه بود تاکنون که چهار ساعت از شب گذشته آنی از نظرم محو نشده و دایماً با تو و خانمت به انواع متفرقه مشغول صحبت بوده‌ام تا این ساعت وقت به دست آورده‌ام و به مکالمه با تو پرداخته‌ام. آقاجانت رفته‌اند بیرونی و بعد حرم. اقلیما رفته حمام فعلا تنها نشسته‌ام. پارسال این موقع با شماها مشهد بودم. ای خوشا به حال پارسال! نمی‌دانم به دیدارت نایل می‌شوم یا عمرم کفاف نمی‌دهد. به جان عزیزت همیشه سلامتی و محفوظیت شماها را از بلیات ارضی و سمایی از ائمه خود خواستارم و به آنها شما را می‌سپارم. حال من و پدر و برادر و بقیه همگی خوب، سلامت. همه اهل دو منزل روزه هستند الا گاهی حسین و مریم و به کلی من روزه نیستم. البته من به جهت معلوم شرعاً و عرفاً معذورم نمی‌دانم، شماها با روزه چه می‌کنید. آقاجانت روزه می‌گیرند، حالشان تاکنون الحمدلله خیلی خوب بوده است. هوای اینجا خیلی خوب است شب، روز توی اطاق راحت هستیم.
کاغذی که توسط مسافر برای من و پدر نوشته بودی رسید. عزیزم می‌نویسی کاغذ نمی‌دهید به خدا هر چه نامه داده‏ای فورا جواب نوشته‌ایم ولی چون مسافر نیست زیادی نداده‌ایم. امید است که وجود عزیزت سلامت، با خوشی سرگرم زندگی بوده باشید. انشاءالله فاطی‌جان هم حالش خوب، با کمال صمیمیت و محبت مشغول زندگانی خود می‌باشد. خواهرها انشاءالله حالشان خوب است، از قول من به آنها سلام برسانید. جواب کاغذهای هر دو را داده‌ام. به فاطی‌خانم سلام برسانید، به سکینه ‌سلطان سلام برسانید، آقاجانت و داداش و بقیه سلامت، سلام می‌رسانند. اقلیما عرض سلام دارد. صغرا هنوز نیامده، خیلی منتظر صغرا هستند و صدای واعظ صحن می‌آید، شب‌ها خیلی تنها هستم. در ماه رمضان رفت و آمد نیست. مشکل است معصومه‌ خانم هم کم می‌آید لذا شب‌ها خیلی تنها هستم. دلم نمی‌آید کاغذ را تمام کنم لابد از یادت رفته نمک صدف بدهی صغرا بیاورد. مکرر نوشته‌ام چیز کوچک را انسان فراموش می‌کند. از خاله‌جان فاطی‌خانم خبر دارم حال خودش و بچه‌هایش خوب است. بیش از این مزاحمت نمی‌شم شاید وقت قرائت کم باشد. کاغذ زود به زود بده، متشکرم.
قربانت مادرت
***
پسر عزیزم، احمد جانم 
بقربانت جانم 
چه کنم با هجرانت
مأیوسم از دیدارت
جز به طول شب هجران نتوان کرد بیان
بس که شرح غم هجران تو بی‌پایان است
از اول بسی شوق دیدارت را در دل می‌پروراندم ولی حالا مایوسم کردند و با آمدنم موافقت نکردند، از این ناامیدی چنان ضربه به روح من خورده و چنان رنجی می‌برم که جز خود و خدایم کسی با خبر نیست. بغض گلویم را فشار می‌دهد، اشکم جاری شده می‌خواهم کسی مطلع نشود، بس کنم و صبر کنم چاره جز صبر نیست، تقدیر چنین است. بهتر است روح نازنینت را رنجور نسازم.
نامه مورخه ۷ تیر دیروز که ۴ مرداد بود، نایل گردید. بسیار به موقع بود بلکه از موقع گذشته زیرا متجاوز از یک ماه و نیم بود از شما کاغذی نرسیده و موجب نگرانی حال مادر گردیده است. می‌ترسیدم گرفتاری برای خودش پیش آمده، از فهیمه هم همین‌قدر است، کاغذ نیامده؛ او را حمل گرفتاری‌های دائم می‌کنم. در نامه شما از سلامتی همگی مطلع شدم، بسیار ممنونم. راهی جز نامه برای اطلاع که ندارم. مادر جان اشاره شده بود به رابطه باریک، مادر بقربانت بین من با تو رابطه باریکی است تمام وجودم به تو مربوط است تمام دلم احمدگویان و زبانم حسن گویان  است، به جان خودت دلم برای حسن ریزریز است. اگر بتوانم یک کمی دیگر تحمل کنم، جان سختی دارم و بدان دعاگوی سلامت و خوشی همگی‌تان هستم.
حال مزاجی پدر و مادر، داداش و بقیه بحمدالله خوب و سلامت و زندگی را می‌گذرانیم. یکی غم رفتن اجنبی‌ها .... یکی غم ماندن در این شهر ... کی نوبت به ما می‌رسد کار دنیا همیشه افراط و تفریط بوده.
راجع به رژیم نوشته بودی، خبر نداری از بعد از ماه رمضان گذشته رژیم سخت گرفته‌اند، برنج و روغن سرخ کرده نمی‌خورند لذا غذای بدون این چیز جز آبگوشت و کباب نیست آن هم بدون چربی، خیلی هم ضعیف شده‌اند؛ اگر بگویم پوست استخوان دروغ نگفتم ولی الحمدالله سلامت هستند. برای ما هم مفید است خصوصا یک ماه است اقلیم آمده، کلفت ندارم و پیدا هم نمی‌شود. گرما هم شدید است، از اول صبح ساعت هشت کولر کار می‌کند شب‌ها با اذیت خواب می‌رویم، اگر بگویم آتش می‌بارد دروغ نگفتم. لابد اقلیما آمده پیش شما دو دست لباس برای حسن که اسباب خجالت است فرستادم. به خدا بهتر از این نبود، خود اقلیم دید چقدر گشتم. در حقیقت دهات است اینجا العفو. دو قواره پارچه یکی سرمه‌ای و یکی سفید، داداش داده برای خازجون، لطفا به او برسانید. کاغذ قبلی که دو هفته قبل نوشته‌ام، باز نوشته‌ام؛ ترسیدم او نرسد. در اوایل رجب نوشتم که یاد سفر خوانسار و اصفهان هم در آن کرده بودم، خوشا پارسال خوشا پارسال. آقا و داداش و بقیه سلام می‌رسانند. به فاطمه خانم و صدیقه خانم و فریده خانم، فرشته ‌خانم سلام برسانید. آقای اعرابی، یکی از دوستان در شام دیده بود حالشان خوب بود. خاله‌جان فاطی‌جان حالش خوب است، دیروز اینجا بودند. آمنه خانم عازم مکه است.
قربانت مادرت 

قربانت گردم ـ مرقومه کریمه  که مورخه ۱۵ شوال بود دیروز واصل وزیارت  گردید. چشم وصل مادر، پدر روشن و از زیارت خطت مژده سلامتی و صحتت مملو از شعف و مسرت گردیدیم.
ای وقت تو خوش که وقت ما کردی خوش. 
در این ایام درهای امید به روی همه بستند و همه افسرده و پریشان‌ خاطر مشغول جمع‌آوری اثاث و عائله  خود هستند و ترک دیار و مسکن خود را می‌کنند. در حین، سه کاغذ برایم رسید، از عزیزترین کسانم. الحمدلله الهی این راه باریک که پست و تلگراف باشد بریده نشود والا دیگر قابل تحمل نیست. حال پدر و مادر، برادر، بقیه و همگی خوب و سلامت و به توسط چند مسافر چند کاغذ برای همگی فرستادم. حتی برای فهیمه به توسط مسافر تهرانی به توسط آقای بنابی و آقای چهل‌اخترانی و آقای سبزواری. اگر نرسانده‌اند، مطالبه کنید. کاغذ برای همگی‌تان داده‌ام. فعلا روحاً همه ناراحت و مزاجاً الحمد لله همگی سلامت و منتظر سرنوشت و مقدر الهی هستیم، تا خدا چه خواهد. آقاجانت درخواست خروجی برای لبنان کرده‌اند، هنوز موافقت نشده، دعا کنید بشود که دیگر اینجا قابل زندگانی نیست.
خدمت دختر عزیزم فاطی‌خانم سلام برسانید امیدوارم که عمه‌ جون خوش و راحت بوده باشد. خاله‌ جانشان دیروز منزل معصومه‌ خانم‌ بود، حالش خوب و بچه‌هایش سلامت بودند با بچه‌هایشان بودند.
از پیش‌آمد مشهدی رضا بسیار متاثر شدم، از قول من به او سلام برسانید و تسلیت مفصل و اظهار همدردی بکنید؛ هم جوان بوده، بچه کوچک داشت انصافا خیلی مشکل است، خدا صبر بدهد. خدمت آقای پسندیده عرض سلام برسانید، اشکالی ندارد به خواهرها سلام برسانید. مطلبی ندارم بنویسم، دلم نمی‌آید کاغذ را تمام کنم. الساعه دو و نیم بعد از ظهر است .آقاجانت خوابیده من زیر پوستین پهلوی بخاری نشسته‌ام برای نور دیدگانم کاغذ می‌نویسم. تو و فریده که کاغذهایتان دیروز آمد؛ از فریده دو کاغذ و از شما یک کاغذ، پست هوایی. مادر جان دعا کن تو جوانی، خدا ما را هم از اینجا نجات بدهد. بعد از رفتن تمام دوستان و خویشان (که نداریم) و آشنایان، غریبی که قابل تحمل نیست، تنهایی بر ما سایه می‌افکند. بیش از این مزاحمت نمی‌شوم سلامت و سعادت شما را خواستارم. قربانت مادر
سلام‌ها را یادم رفت آقاجانت و داداش به شما سلام می‌رسانند. معصومه خانم و حسین و مریم عرض سلام و دستبوسی دارند.
***
پسر ارجمندم قربانت شوم
نامه مورخه ۱۸ محرم در پانزدهم صفر واصل. بیست و  هشت، هفت روز که چیزی نیست! از سلامت خودت و بستگان عزیزت بسیار مسرور و خوشحال گردیدم. امیدوار و آرزومندم همیشه خوش، و زندگی را در کمال راحتی و خوشی بگذرانی. حال من و پدر و برادر بحمد الله خوب و سرگرم کارهای خودمان هستیم. آقا، درس و بحث که به واسطه اربعین تعطیل شده، بالای کرسی نشسته‌اند. هوای نجف را ملاحظه کن که تاکنون کرسی است. من هم خودم را به کار خانه مشغول می‌کنم. داداش و حسین هم پیاده رفته‌اند کربلا، قافله پیاده راهی زیاد است ما هم فردا عازم رفتن هستیم، نایب‌الزیاره و دعاگو می‌باشیم.
همیشه اگر آمدن شما را نخواهم، آمدن خودمان خانوادگی را به خدمت شما زیاد می‌خواهم ولی گوش کسی با این حرف‌ها بده‌کار نیست تا مشیت خودش چه قرار گیرد. جز دوری شماها هیچگونه ناراحتی نیست ولی آن هم طاقت‌فرسا شده مخصوصا اگر خرابی معده و اعصابم هم ضمیمه آن گردد. مثل این چند روزه باز معده بداخلاقی می‌کند. اگر ادامه پیدا کند یک دکتری می‌روم. به خانم عزیزم فاطی‌جان سلام مفصل من را ابلاغ دارید. چند روز قبل خاله‌جانشان را دیدم با بچه‌هایشان خوب خوش بودند. عبا را داداش گفت هر وقت مسافر آمد بفرستید، به پست ندهید زیرا عجله نیست، تابستان 
در پیش است. کتاب «نوین» نرسیده گیرنده هم در اینجا نیست. به خانم‌های عزیزم صدیقه‌جان و فریده‌جان و فرشته جان سلام مرا ابلاغ دارید.... به سکینه‌ سلطان سلام برسانید. زیاد مزاحمت نمی‌شم.
قربانت مادرت 
***
تصدقت شوم، واقعاً شوم، نمی‌دانی چه‌قدر دلم برایت تنگ شده و چه اندازه مشتاقم بیایم و همگی را ببینم و از این یأس چه ناراحتی‌هایی را تحمل کردم و می‌کنم و باز به امید دیدارتان بوده‌ام. نامه مورخه ۴ رمضان روز قبل رسید. راستی جای تعجب است کاغذ بین ایران و عراق بیست روز آن هم با طیاره. خداوند انشاءالله همه کارها را سهل و آسان کند، تاکنون باید زودتر رسیده بود. حال ماها همگی خوب و سلامت. من ‌هم مثل شما از روزه گرفتن معذورم ....الان ساعت ده صبح است آقاجانت خوابیده‌اند، من هم بعد از ختم قرآن بهترین کار برایم مکاتبه با تو بود و مشغول شدم؛ لذیذترین لذت‌ها.
عزیزم من مرتب ماهی دو کاغذ برای شما می‌فرستم اوایل ماه و اواخر ماه، به تاریخ‌ها توجه داشته باش. اگر نمی‌رسد بنویس خودم راساً پست کنم. مشهدی حسین پست می‌کند. تعجبم که کاغذهای ماه شعبان نرسیده. البته نامه اوایل ماه است. خلاصه چاره نیست همین است باید ساخت. ما می‌نویسیم، خواه برسد خواه نرسد. 
هوای اینجا سرد شده پشت‌بام با لحاف می‌خوابیم ولی عشق دیدارتان داغ شده، فردا عازم کربلا هستیم، برای عید فطر.
جای شما خالی نایب‌الزیاره هستم به خانم« فاطی خانم» سلام برسانید. دیدن کردم با خاله‌ جانشان سلامتند. به صدیقه‌جان و فریده، فرشته سلام برسانید. حسن عزیز را تصدقم. آقاجانت و بقیه، داداش سلام می‌رسانند. به سکینه سلطان سلام برسانید. قربانت، خودم.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:امام خمینی بعد از تولد دومین فرزندشان(هنگامی که سیدمصطفی ۳ ساله بود) ، در زمان طلبگی و در دوران آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، به تاریخ ۲۵ شوال ۱۳۵۱(۰۲ اسفند ۱۳۱۱) با ماشین از قم به تهران، از تهران به اهواز، از اهواز به عراق و از عراق به لبنان رفتند و از آنجا(بیروت) به وسیله کشتی عازم جده شدند.( واین تنها سفرحج امام خمینی بود)
نامه امام خمینی به فرزندش:قربان پسر عزیزم میروم. اولا امید است که وجود عزیزت در نهایت خوشی و خرمی بوده و با خوشی به زندگانی خود ادامه دهید. ثانیاً از تو یک دنیا معذرت می‌خواهم که نتوانستم مثل سابق در عرض ارادت و اطلاع از حال خودمان بگویم، فکر نکنی از عدم محبت یا عدم خلوص نیت بوده؛ نه، به جان عزیزت شب و روز به یاد تو و ذکر و فکر تو هستم و چه قدر جایت پیش همگی خالی است، فقط و فقط به واسطه ضیق وقت و خستگی است زیرا در یک حیاط کوچک  اداره  یک مشت بچه به کلی وقت از انسان گرفته می‌شود. الساعه همه کربلا هستند، همگیشان. من هم آنجا بودم امروز آمدم یک سر به آقا جانت بزنم .آنها دو روز دیگر می‌آیند. ده روز هم به اتفاق هم کاظمین و سامرا بودیم. از اینها گذشته چون کاغذ دخترها داده‌‌اند می‌دانستم از حال ماها هم اطلاع پیدا می‌کنید. یک کاغذ هم بعد از ماه صفر به توسط مسافر فرستاده‌ام، نمی‌دانم رسیده یا نه. خلاصه تو به من نگاه نکن، من این مدت مشغله‌ام زیاد است و در ضمن خیلی از تو متشکرم که وسایل آمدن اینها را فراهم کرده، همگی، از آقا بگیر تا بنده و خود دخترها از تو نهایت تشکر را داریم. ولی حق هم بده که کار و شلوغی مجال را از من گرفته.
حال من و پدرت و برادر و خواهرها و بقیه، همگی خوب خوش و سلامت هستیم و قاعدتاً تا یک ماه دیگر نمی‌آیند و به شوهرهایشان بگویید، از قول من سلام برسانید. بچه‌هایشان همگی خوب هستند. خدمت دختر عزیزم فاطی‌خانم سلام مخصوص برسانید. انشاءالله که حال روحی و مزاجی‌شان خوب و خوش است. خاله‌جانشان خیال آمدن دارند، همه آمده‌اند و هم رفته‌ایم آنجا سلامت می‌باشند. هوای اینجا خوب است ،روزها در حیاط و شب‌ها پشت‌بام به راحتی زندگی می‌کنیم. آقاجانت به شما، 
داداش و بقیه سلام می‌رسانند. به هر کس میل داشتی سلام برسانید. زیاد 
مزاحمت نمی‌شوم. از التفات‌های فاطی‌جان بسیار خوشحال و متشکر گردیدم. خداوند انشاءالله شما دختر و پسر را از من نگیرد که مایه امید ما هستید. در این مدت دو نامه از شما رسیده.
***
در ۱۴ شوال به‌قدر یک دنیا خوشحال گردیدم. زیرا باز در رسیدن کاغذ تو و فریده فتره مختصری پیدا شده بود. بدان و آگاه باش که مادر هر پانزده روز یک‌مرتبه با بی‌صبری منتظر دریافت نامه‌های عزیزانش است به جان خودت من فقط همین یک راه را سبب نشاط دارم. زندگی بسیار ساکت و آرام بی‌روح می‌گذرانیم. حال من و پدر و برادر و بقیه همگی خوب سلامت و همانطور که اطلاع دارید هر کدام به کارهای شخصی خودشان مشغول می‌باشند. من و اقلیم هم به کار خانه سرگرم هستیم کار یک زن؛ یعنی مهمانی می‌آید یا ما می‌رویم. امیدوارم شماها همگی خوب خوش سرگرم بوده باشید. از فاطی‌خانم کاغذ داشتم تاریخ 7 رمضان با نامه شما رسید یعنی یک ماه و هفت روز، باز خوب است که می‌رسد. از شما هم نامه چند عدد داشتم، عکس‌ها رسید. پهلوی دستم لای کتاب لغت مرحمتی شما است که همیشه دعاگو بوده و هستم و همیشه بدون استاد درس خوانده‌ام شاید شعری که آقاجانم در بچگی من برای بدون استادی گفته‌اند یادت باشد. از آقاجانم و حسن هم کاغذ داشتم اگر دیدید بهشان بگویید که بدانند. از فهیمه تا امروز که قریب سه ماه می‌شود کاغذ نیامده در صورتی که سه کاغذ داده‌ام، نمی‌دانم از زحمت‌‌ها رنجیده یا جهت روحش کشش نامه نوشتن را نمی‌کند والا این گرفتاری‌هایش همیشه که بوده. خلاصه از قول من به ایشان سلام برسانید و مقید باشید از حال او برایم بنویسید.
از قول من به فاطی‌خانم سلام برسانید. از لطف ایشان خیلی ممنونم. خاله‌جانشان را منزل آقای خلخالی دیدم سلام ایشان و سلامتی بقیه را ابلاغ داشتم و گفتم: بابا، برایتان کاغذ داده‌اند مثل اینکه نرسیده. با خنده گفتند: انشاءالله می‌رسد. هنوز از کوفه نیامده‌اند حال خودشان و بچه‌‌هاشان خوب است. تسبیح آقای اشکوری را همان‌ روز اول ورود دادم به داداش و ایشان هم داده و گفته که بندش باید عوض بشود. پریروز باز از ایشان پرسیدم، گفتند: دادم و گفته‌ام. ولی نمی‌دانم نو کرده یا نه.
به خواهرها؛ صدیقه‌جان و فریده‌جان سلام مرا ابلاغ دارید. حسن عزیزم را که دلم برایش ضعف می‌رود عوض من سه عدد ماچ قایم از او بکنید. هوای اینجا هم سرد شده توی اطاق هستیم تا بیشتر حیاط. امیدوارم همیشه خوش و سلامت بوده، یاد مادر بوده باشی. اقلیما، مشهدی حسین هر دو عازم مکه هستند مگر اتفاقی بیفتد، فعلا مهیا هستند. سلام مخصوص ارادتمندانه به شما و فاطی‌جان دارند آقاجانت و داداش و بقیه سلام می‌رسانند. زیاد مزاحمت نمی‌شوم سلامتی تو را خواهانم. 
قربانت ـ مادر
***
اسفند ۱۳۵۴ ـ تصدقت شوم، هفتم صفر است، رحمات حضرت امام حسن. صدای... ضبط صوت روضه قهوه‌ خانه‌‌های خیابان بلند است ساعت سه و نیم بعدازظهر است. آقا جانت زیر کرسی خوابیده‌اند من مقیدم روزها نخوابم زیرا اگر روز یک ساعت بخواهم، شب سه ساعت خوابم نمی‌برد. بیشتر با مطالعه کتاب‌های عربی که از لطف و محبت تو پسر مهربان و روشن و آگاه به مصلحت و روحیه هر شخص داری، من که مادر هستم به طریق اولی این نعمت را دریافت کرده‌ام. کتاب تمدن اسلامی به عربی را مطالعه می‌کنم و خوب می‌فهمم، در هر چند صفحه یک کلمه را معنی‌اش را نمی‌‌دانم آن هم در کتاب لغت پیدا می‌کنم. خلاصه امروز تمام شد، دیدم هنوز آقا خوابیده‌اند و چایی به کار نیست، چه بهتر و شیرین‌تر از مکاتبه با تو بلکه تو را مخاطب قرار دادن، با تو سرگذشت گفتن.
عزیزم حال مادر، پدر، برادر همگی مزاجا خوب، سلامت و به دعاگوییت اشتغال داریم. هر کدام مطابق با وضع زندگیمان یک سرگرمی‌هایی داریم. پدرت چون درس‌ها تعطیل است نماز می‌رود ظهرها و مطالعه‌های تفریحی دارد. برادرت... به همین ترتیب. مادرت، با کار خانه و مهمانداری زندگی را خاتمه می‌دهم. هوای اینجا هم امسال زیاد سرد نشده تقریبا بهار ایران است. کلفت ندارم و پیدا نمی‌شود، افغانی‌ها نمی‌مانند. صغرا... سوغات‌ها آورده مفصل، در دو کاغذ قبل نوشته‌ام.
خدمت دخترهای عزیز سلام مفصل برسانید. به فاطی خانم سلام برسانید. حسن را تصدق می‌روم روی ماهش را عوض من ببوسید. قابل نوشتن چیزی برایت ندارم، دلم می‌خواهد کاغذ را پر کنم؛ در حقیقت مکاتبه را تمام نکنم. دیگ برقی چه قدر برای من مفید واقع شده. بسیار سپاسگزارم صغرا از شما خیلی ممنون بود، باید هم باشد زیرا خدمت‌های زیادی به او کردید قربانت...
این جواب نامه ۱۸ محرم است که مفصل با مداد کمرنگ نوشته بود. نامه از شما زیاد می‌رسد و به فاصله یکی، دو روز جواب می‌دهم. من هم میل دارم بدانم جواب کدام نامه است و تاریخش را فراموش می‌کنم. میل دارم اشاره به یکی از مطالبش بشود. مشهد حسین از پول پسرش خیلی خوشحال، عرض سلام می‌رساند. چهار قواره برای دخترهایم فرستادم به خدا قسم بهتر از این اصلا نیست یعنی جنس اصلا پیدا نمی‌شود. وضع عراق خیلی اقتصادی شده، هر چه هست مال خود عراق است مورد پسند نیست. مدتی است دنبال یک پالتو برای حسن هستم، نیست.

ماجرای(سفرحج امام خمینی)نامه عاشقانه/زمان برگشت ازحج همسرامام شوهرش رانشناخت!

ماجرای عجیب سفرحج امام خمینی:مراجعتش مصادف می شودبا سیل ویرانگرقم سال ۱۳۱۲قم ..خدیجه ثقفی(همسرامام خمینی)گفت:... یک‌مرتبه دیدم مردی سفیدپوش از دالان وارد حیاط شد از آنجا که هوا تاریک شده بود صورتش به ‌خوبی پیدا نبود، گوشه چادر دختر همسایه را به سرم کشیدم، بلند گفتم: کیستی؟گفت: منم. روح‌الله..گفتم: از مکه آمدی؟،گفت:بلی خودم هستم. آمد جلو دیدم پای برهنه، گوشه‌های قبا را در جیب فرو برده، شلوار را بالا زده، عمامه را بر گردن پیچیده!.گفتم از کجا به این وضع و ترتیب آمدی؟

سفرحج امام خمینی(نقشه مسیر..ایران(اهواز)،عراق(کربلا)،عربستان(مکه)

گفت:دراراک ماشین مان خراب شد، یک ماشین گرفتیم و عازم قم شدیم ولی یک فرسنگ به شاه‌جمال مانده ماشین ماند و ما نمی‌توانستیم بمانیم...این وضع ورود ایشان از مکه به قم بودمختصری سوغاتی آورده بود؛ دو نوع پارچه که آن هم مطابق پسند من نبود!

« امام خمینی فقط یک باربه سفرحج رفت» شش ماه طول بطول انجامید.


سفرهوایی:۳ساعت ازایران تافرودگاه جده / فاصله«جده-مکه»۶۰کیلومتر​

توضیح مدیریت سایت-:چگونگی سفرحج امام خمینی(سه ماه و نیم ) از از تهران به اهواز، از اهواز به عراق و بعد سوریه و بیروت و از آنجا با کشتی تا هفت شبانه‌روز به جده رسید.کلاً سفرحج امام خمینی(رفت وبرگشت) شش ماه طول بطول انجامید. چند سال بعد هم که برای تحصیل به قم آمد و فرصت سفر حج را نیافت.

«امام خمینی بعد از تولد دومین فرزندشان، در زمان طلبگی و در دوران آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، به تاریخ ۲۵ شوال ۱۳۵۱(۰۲ اسفند ۱۳۱۱) با ماشین از قم به تهران، از تهران به اهواز، از اهواز به عراق و از عراق به لبنان رفتند و از آنجا به وسیله کشتی عازم جده شدند

سفر حج امام خمینی در فصل بهار ۱۳۱۲ شمسی(ذیحجه ۱۳۵۱) انجام شد.

در یادداشت‌های» خدیجه ثقفی» معروف به «قدس ایران»، که در کتاب زندگی‌نامه او با عنوان «بانوی انقلاب» گردآوری شده، درباره چگونگی انجام این سفر حج نوشته شده است: «تازه به خانه جدید محله تکیه ملامحمود رفته بودیم که آقا به فکر حج افتاد و استدلالش این بود که وقتی مکلف نبوده است از ارث پدر مستطیع شده است. از آنجا که در آن سال‌ها بچه بوده است و حج‌اش رفع تکلیف نبوده است و از طرفی با اسب و قاطر نمی‌توانسته سفر کند، اولیایش ممانعت به عمل آورده‌اند و نگذاشته‌اند راهی چنین سفر پر مخاطره‌ای شود، زیرا مسافرت شش ماه طول می‌کشید. چند سال بعد هم که برای تحصیل به قم آمد و فرصت سفر حج را نیافته بود.

پس آن روز امکانات سفر فراهم نبوده است و درست است که حالا مستطیع نیست، ولی این حج به عهده اوست و چیزی که از طرف خدا بر عهده‌اش باشد روشن است که دیگر جای چک و چانه ندارد. به برادر بزرگش که امور ملک موروثی‌اش در خمین در دستش بود نوشت: پانصد تومان برایم تهیه کنید و از طرف دیگر خودش اقدام به تهیه گذرنامه کرد بقیه وسایل هم که چیزی نبود. من فرزند دومم علی را حامله و از نبودن شوهرم در دیار غربت نگران بودم، ولی چاره نبود، باید تحمل کرد.» (صفحه ۸۹ زندگی‌نامه خدیجه ثقفی)

از مدینه تا خراسان؛ تحلیل جغرافیایی پنج مرحله از سفری تاریخی

«امام خمینی بعد از تولد دومین فرزندشان، در زمان طلبگی و در دوران آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، به تاریخ ۲۵ شوال ۱۳۵۱ هجری قمری برابر با ۱۳۱۲ شمسی، با ماشین از قم به تهران، از تهران به اهواز، از اهواز به عراق و از عراق به لبنان رفتند و از آنجا به وسیله کشتی عازم جده شدند.

همسفران امام خمینی درسفرحج

«آقازاده »و برادرزاده‌اش(مصطفوی) و «حجت الاسلام دکترصادقی» و«سلیمان میرزا اسکندری» (مؤسس حزب توده)

در کشتی با چند تن از تجّار قم به نام‌های آقایان «آقازاده» و برادرزاده‌اش «مصطفوی» و «صادقی» آشنا می‌شوند و گویا در مکه خود به تنهایی منزلی اختیار می‌کنند و آقایان نامبرده برای احوالپرسی و نشست‌های دوستانه خدمت ایشان می‌رسیدند.

به هنگام برگشتن از حج، تا لبنان با همان آقایان همراه بودند و امام خمینی از لبنان به نجف آمده و سپس عازم ایران می‌شوند. (مجله میقات حج، شماره ۳۰ برگرفته از زندگی‌نامه خدیجه ثقفی)

«شهر به شهر تا عراق و بعد سوریه و بیروت و از آنجا با کشتی تا هفت شبانه‌روز به جده که مجموع مسافرت‌شان سه ماه و نیم طول کشید و در این مدت تنها یک نامه از ایشان داشتم». (صفحه ۹۰ کتاب زندگی‌نامه خدیجه ثقفی)کتاب همسر امام خمینی(ره) به روایت اسناد رونمایی می‌شود

نامه‌ای که خدیجه ثقفی در دست‌نوشته‌هایش اشاره کرده، همان نامه معروفی است که به خاطر ادبیات محبت‌آمیز امام خمینی نسبت به همسرش بسیار مورد توجه قرار گرفت. نامه‌ای‌ که پیش از رسیدن به عربستان و مکه نوشته شده و به تأخیر در رسیدن به مراسم حج اشاره داد. در بخشی از این نامه که به تاریخ فروردین ۱۳۱۲ خورشیدی برابر با ذی القعده ۱۳۵۱ در بیروت، لبنان نوشته شده، آمده است:

امام خمینی خطاب به همسرش:«تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم! امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند»

زمان: فروردین ۱۳۱۲ / ذی القعده ۱۳۵۱/مکان: لبنان، بیروت.

نامه عاشقانه امام خمینی به همسرش(درسفرحج)

امام خمینی خطاب به همسرش(خدیجه ثقفی،معروف به قدس ایران): تَصَدُّقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم! امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می‌‏گذرد ولی بحمدالله تا کنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الآن «در شهر زیبای بیروت هستم»؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. «صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد»

در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتی هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت می‌‏کند ولی ماها که قدری دیر رسیدیم، باید منتظر کشتی دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدری نگران هستیم ولی از حیث مزاج بحمدالله به سلامت، بلکه مزاجم بحمدالله مستقیم تر و بهتر است.

ادامه نامه امام خمینی به همسرش

«خیلی سفر خوبی است جای شما خیلی خیلی خالیست. دلم برای پسرت قدری تنگ شده است» امید است هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند اگر به آقا و خانم‌ها کاغذی نوشتید سلام مرا برسانید. من از قِبَل همه نایب الزیاره هستم.

به «خانم شمس آفاق» سلام برسانید و به توسط ایشان به آقای دکتر سلام برسانید. به «خاور سلطان» و «ربابه سلطان» سلام برسانید. صفحه مقابل را به«آقای شیخ عبدالحسین» بگویید برسانند. ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت، قربانت؛ روح الله/فروردین ۱۳۱۲ / ذی القعده ۱۳۵۱/مکان: لبنان، بیروت./پایان نامه.

در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتی هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت می‌کند ولی ماها که قدری دیر رسیدیم، باید منتظر کشتی دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدری نگران هستیم ولی از حیث مزاج بحمدالله به سلامت، بلکه مزاجم بحمدالله مستقیم‌تر و بهتر است. خیلی سفر خوبی است جای شما خیلی خیلی خالیست...» (صفحه ۲، جلد ۱، صحیفه امام خمینی)

پایان این سفر و بازگشت امام خمینی به ایران همزمان با سیل قم در نهم خردادماه سال ۱۳۱۲ بود. خدیجه ثقفی شرحی هم در این‌باره داشته و نوشته است: «جلوتر از ما تا آخر قم از طرف شرق گویی دریایی از آب بود. آبی که بسیاری از خانه‌ها را با خود پر کرده بود و تمام اجناس چوبی منازل را بر دوش می‌کشید، حتی متکاهایی که هنوز آب را کاملاً جذب نکرده شناور بودند. در مقابل چشم من آخرین دیوار اتاقی که سماور و چراغ در طاقچه‌اش بود خراب شد و همه در آب فرو ریخت. پیرمردی که خانه‌اش از سه روز قبل در مسیر سیل قرار داشت و جریان آب فرصت فرار را از او گرفته بود بالای درختی رفته و مشغول دعا بود. گفتند سه روز است که از توت‌های نارس درخت استفاده می‌کند، روز سوم پسرش به آب زده و آن را پایین آورده بود...

تمام قسمت آن طرف رودخانه تا دور دست افق که چشم می‌دید دریایی از آب بود. همه مشغول دعا، که فرو نشیند و من در عین ناباوری و اندوه به یاد ایام کودکی‌ام در کنار دریا بودم. صحن و «خیابان ارم فعلی قم» که آن وقت محله‌ای بود، از گزند سیل مصون مانده بود امروز در همان دریاچه‌ای که من دیدم محله «نیروگاه» ساخته شده است. در بعضی نقاط آب به چند متر می‌رسید.

«کوچه‌های قم مسیل بود» گوشه پل سابق که روبروی بازار است خراب شده بود و در نتیجه آب، درون مسجد و جلوی بازار را پر کرده بود و «خیابان حضرتی» خود رودخانه‌ای شده بود. دیگر خودتان وضع مردمان این قسمت شهر را تصور کنید.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: تولد خدیجه ثقفی(همسرامام خمینی): سال ۱۲۹۲ باتوجه به اینکه این«سیل»در۲۰ سالگی این خانم رخ داده،بایدزمان(سال سیلی قم) درسال ۱۳۱۲ باشد.

خدیجه ثقفی(همسرامام خمینی):در آن سال که به «سال سیلی» معروف و ماده تاریخ جدید مردم قم و دهات اطراف آن شد من بیست ساله بودم. دلم به شدت برای مردم سیل‌زده سوخت که همه چیزشان را از دست داده بودند.

«من، روح‌الله هستم.از مکه آمده ام»

خدیجه ثقفی(همسرامام خمینی):به منزل آمدیم... یک‌مرتبه دیدم مردی سفیدپوش از دالان وارد حیاط شد از آنجا که هوا تاریک شده بود صورتش به ‌خوبی پیدا نبود، گوشه چادر دختر همسایه را به سرم کشیدم، بلند گفتم: کیستی؟

حاج روح الله: گفت: منم.

باز پرسیدم: تو کیستی؟

گفت: من، روح‌الله.

گفتم: از مکه آمدی؟

گفت: بلی.

بلاخره همسرامام خمینی،شوهرش راشناخت!

خدیجه ثقفی(همسرامام خمینی):خودش بود.

همسرامام خمینی:حجاج در آن زمان خیلی تشریفات داشتند، گوسفندها و گاوها کشته می‌شد، نهارها و شام‌ها داده می‌شد.

خدیجه ثقفی:(همسرم)گفت: بلی خودم هستم. آمد جلو دیدم پای برهنه، گوشه‌های قبا را در جیب فرو برده، شلوار را بالا زده، عمامه را بر گردن پیچیده!.

همسرامام خمینی:گفتم از کجا به این وضع و ترتیب آمدی؟

(حاج روح الله)گفت: از یک فرسنگ قبل از «شاه‌جمال»(امام‌زاده‌ای ‌است در یک فرسنگی قم) ماشین به علت خرابی جاده جلو نیامد، من و چهار نفر دیگر از همسفرها از اراک حرکت کردیم. در آنجا شنیدیم قم سیل آمده است و همه شهر را آب گرفته است نگران شدیم. یک ماشین گرفتیم و عازم قم شدیم ولی یک فرسنگ به شاه‌جمال مانده ماشین ماند و ما نمی‌توانستیم بمانیم.

خدیجه ثقفی:رفت طرف حوض که دست و پایش را بشوید. گفت: اگر لباس دارم برایم بیاور.

همسرامام خمینی:به خدا قسم(روح الله) همان لباسی را بر تن داشت که از اینجا برده بود ولی من به عنوان خلعتی یک پیراهن و شلوار چلوار برایش تهیه دیده بودم. در غیاب ایشان یک بار پدر و مادرم آمدند قم، چند روزی هم قم بودند. پدرم قبایی خرید و گفت این هم خلعتی من برای حاجی‌مان(روح الله) باشد، اینها را آوردم دید نو است.

امام خمینی خطاب به همسرش:«لباسی ندارم واماتا تو را دارم همه چیز دارم»

همسرامام خمینی(گفتم): غیر از این لباسی نداری.

(حاجی روح الله)گفت: «تا تو را دارم همه چیز دارم»

سوغاتی حاجی روح الله، موردپسندخانم واقع نشد!

همسرامام خمینی:این وضع ورود ایشان از مکه به قم بود. مختصری سوغاتی آورده بود؛ دو نوع پارچه که آن هم مطابق پسند من نبود ولی دوختیم و پوشیدیم. بعد فهمیدیم که خرج مکه او را برادرانش به او قرض داده‌اند.» (صفحه ۸۸ تا ۸۹ زندگی‌نامه خدیجه ثقفی).

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منبع این گزارش(ایسنا۱۴ خرداد ۱۴۰۲)بااصلاحات واضافات.

خبرگزاری مهرنوشت:یکی مربوط همسفر خودشان «مرحوم سلیمان میرزا اسکندری»(مؤسس حزب توده در ایران) اشاره کرده و می‌فرمایند:

«اساس حزب توده را من یادم هست. آن کسی که حزب توده را در ایران ایجاد کرد سلیمان میرزا بود. سلیمان میرزا هم سفر من در مکه بود. آدم نمازخوان و آدم مؤمن، یک بچه‌ی هم از سر راه برداشته بود، که معامله‌ی اولادی با او می‌کرد. آن هم برداشته بود آورده بود مکه، این توده‌ای به آن معنایی که این‌ها می‌گویند نبود که اعتقاد هیچ نداشته باشد».(همان، ج ۹، ص ۹۹).

و یکی هم در خصوص عنایت مردم مکه و مدینه به نمازجماعت است که ایشان می‌فرمایند:

«من در مکه، که مشرف بودم یک روز می‌خواستم یک کتابی بخرم که برای آن کتابفروش هم فایده داشت، ایستاده بودم، اذان گفتند، یک دفعه رها کرد، گفت که: «سُنّه الحنفیه» دیگر با من حرف نزد رفت سراغ نماز، در مدینه بازار را که من دیدم بسته بود، یعنی باز بود لکن هیچ‌کس نبود، می‌رفتند سراغ نماز». (صحیفه امام، ج ۱۲، ص ۲۷)

همچنین در یادداشت‌های همسر امام، که در کتاب زندگی‌نامه او با عنوان «بانوی انقلاب» گردآوری شده، درباره چگونگی انجام این سفر حج نوشته شده است: «تازه به خانه جدید محله تکیه ملامحمود رفته بودیم که آقا به فکر حج افتاد و استدلالش این بود که وقتی مکلف نبوده است از ارث پدر مستطیع شده است. از آنجا که در آن سال‌ها بچه بوده است و حج‌اش رفع تکلیف نبوده است و از طرفی با اسب و قاطر نمی‌توانسته سفر کند، اولیایش ممانعت به عمل آورده‌اند و نگذاشته‌اند راهی چنین سفر پر مخاطره‌ای شود، زیرا مسافرت شش ماه طول می‌کشید. چند سال بعد هم که برای تحصیل به قم آمد و فرصت سفر حج را نیافته بود.

پس آن روز امکانات سفر فراهم نبوده است و درست است که حالا مستطیع نیست، ولی این حج به عهده اوست و چیزی که از طرف خدا بر عهده‌اش باشد روشن است که دیگر جای چک و چانه ندارد. به برادر بزرگش که امور ملک موروثی‌اش در خمین در دستش بود نوشت: پانصد تومان برایم تهیه کنید و از طرف دیگر خودش اقدام به تهیه گذرنامه کرد بقیه وسایل هم که چیزی نبود. من فرزند دومم علی را حامله و از نبودن شوهرم در دیار غربت نگران بودم، ولی چاره نبود، باید تحمل کرد.»

«امام خمینی (ره) بعد از تولد دومین فرزندشان، در زمان طلبگی و در دوران آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، به تاریخ ۲۵ شوال ۱۳۵۱ هجری قمری برابر با ۱۳۱۲ شمسی، با ماشین از قم به تهران، از تهران به اهواز، از اهواز به عراق و از عراق به لبنان رفتند و از آنجا به وسیله کشتی عازم جده شدند.

در کشتی با چند تن از تجّار قم به نام‌های آقایان «آقازاده» و برادرزاده‌اش «مصطفوی» و «صادقی» آشنا می‌شوند و گویا در مکه خود به تنهایی منزلی اختیار می‌کنند و آقایان نامبرده برای احوالپرسی و نشست‌های دوستانه خدمت ایشان می‌رسیدند.به هنگام برگشتن از حج، تا لبنان با همان آقایان همراه بودند و امام خمینی از لبنان به نجف آمده و سپس عازم ایران می‌شوند.شهر به شهر تا عراق و بعد سوریه و بیروت و از آنجا با کشتی تا هفت شبانه‌روز به جده که مجموع مسافرت‌شان سه ماه و نیم طول کشید و در این مدت تنها یک نامه از ایشان داشتم./فروردین ۱۳۱۲(ذی القعده ۱۳۵۱).

جماران به نقل ازهمسرامام خمینی نوشت:تازه به خانه جدید «محله تکیه ملامحمود» رفته بودیم که آقا(امام خمینی) به فکر حج افتاد و استدلالش این بود که وقتی مکلف نبوده است از ارث پدر مستطیع شده است. از آنجا که در آن سالها بچه بوده است و حج‌اش رافع تکلیف نبوده است و از طرفی با اسب و قاطر نمی‌توانسته سفر کند، اولیایش ممانعت به عمل آورده‌اند و نگذاشته‌اند راهی چنین سفر پر مخاطره‌ای شود،«سفر حج امام خمینی شش ماه طول کشید» چند سال بعد هم که برای تحصیل به قم آمد و فرصت سفر حج را نیافته بود.

پس آن روز امکانات سفر فراهم نبوده است و درست است که حالا مستطیع نیست ولی این حج به عهده اوست و چیزی که از طرف خدا بر عهده‌اش باشد روشن است که دیگر جای چک و چانه ندارد. به برادر بزرگش که امور ملک موروثی‌اش در خمین در دستش بود نوشت: پانصد تومان برایم تهیه کنید و از طرف دیگر خودش اقدام به تهیه گذرنامه کرد بقیه وسایل هم که چیزی نبود. من فرزند دومم علی را حامله و از نبودن شوهرم در دیار غربت نگران بودم ولی چاره نبود، باید تحمل کرد».( بانوی انقلاب، ص۸۹)

در اسفند ۱۳۱۱ شمسی سه سال پس ازدواج، از طریق بصره عازم نجف اشرف می شوند. این اولین سفر امام به عتبات است و ایشان جدای از زمان طولانی تبعید به عراق، یک مرتبه دیگر در سال ۱۳۲۲ نیز به عتبات سفر کرده اند. همسر امام در خصوص عازم شدن امام می نویسد:

«روزی که بنا بود حرکت کند درد زایمان پیدا کردم، از او خواستم مسافرتش را عقب بیندازد تا فارغ شوم، چرا که تنها بودم و مادرم خود هفت‌ماهه حامله بود و نمی‌توانست به کمکم بیاید، آقا پذیرفت. البته مادرم «ننه خانم» را ...برای رفع تنهایی‌ام فرستاده بود. آقا هم به آقای پسندیده نوشت که مرتب ماهی بیست تومان برایم بفرستد و به همین درخواست عمل شد. وقتی که از حج برگشت مختصری پول زیاد آمده بود که به او بازگرداندم. آقا سه روز بعد از فارغ ‌شدنم، که خیلی سخت و بیچاره ‌کننده بود با یک بقچه که محتوای درون آن عبارت بود از یک پیراهن و یک شلوار، حرکت کرد؛ شهر به شهر تا عراق و بعد سوریه و بیروت و از آنجا با کشتی تا هفت شبانه‌روز به جدّه که مجموع مسافرت‌شان سه ماه و نیم طول کشید و در این مدت تنها یک نامه از ایشان داشتم».(همان، ص ۹۰)

امام در منزل دوست قدیمی و وفادار خود مرحوم «حاج شیخ نصرالله خلخالی» در شهر نجف میهمان می‌شود، وی که از افراد موجه و امین مراجع عظام تقلیدی نظیر آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، آیت الله العظمی سید حسین بروجردی بود و... در دوران تبعید ایشان به نجف نیز به یاری ایشان شتافته و جدای از تامین محل اسکان امام، همه امورات مالی امام در دوران زعامت و مرجعیت را علی رغم همه محدودیت ها و فشارهای ساواک و نیروهای امنیتی دولت عراق برعهده داشت.

اولین سند در مجموعه ۲۲ جلدی صحیفه امام، نامه ای است که ایشان دراین سفر، هنگام اقامت در منزل«آشیخ نصرالله خلخالی» ظاهرا برای یکی از دوستان خود مرحوم «سید موسی زرآبادی» که از علمای اهل معنا در قزوین بوده است، نوشته اند. تاریخ این نامه فروردین ۱۳۱۲ است، ایشان در بخشی از آن می نویسند:

امام خمینی:«الآن منزل آقای آقا شیخ نصراللّه‌ در نجف اشرف هستم» و چون «حضرت آقای آقا سید ابوتراب قزوینی» دامت برکته ـ عازم بودند بدین دو کلمه مصدع شدم. امید دعا از جنابعالی دارم. از قرار محکی مراد جنابعالی کسالت دارند. امید است ان شاءاللّه‌ تا کنون رفع شده باشد. اگر آقای آقا شیخ مجتبی قزوینی هستند سلام برسانید. ایام عزت مستدام باد. ( صحیفه امام، ج1، ص1 )

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: «آقا سید ابوتراب قزوینی»کیست؟

«آیت الله حاج سید ابوتراب ابوترابی» متولدقزوین بودکه برای ادامه تحصیل به نجف رفت ودر علوم و احکام مختلف فقه صاحب رأی دقیق و عالمانه ای بود. حافظه ای قوی و قدرتمند داشت و در مسائل فقهی ، با تمام معیارها و مبناهای اصولی و اصیل، حضور ذهنی فوق العاده داشت.

فرزندان «علامه سید ابوتراب ابوترابی قزوینی» :حاج سید حسین ابوترابی، آیت الله حاج سید عباس ابوترابی و حاج سید کاظم ابوترابی و سه دختر/

وسرانجام «آقا سید ابوتراب قزوینی»(آیت الله حاج سید ابوتراب ابوترابی) درسال ۱۳۴۸ شمسی درسن ۸۴ سالگی درگذشت.

«سید موسی زرآبادی»کیست؟

«آیت ‏الله سیدموسی زرآبادی  » یکی از بنیانگذاران «مکتب تفکیک» به شمار می‌رود. زرآبادی در قزوین و تهران از محضر حضرات آیات: میرزا ابوالحسن جلوه، میرزا حسن کرمانشاهی، شیخ فضل‏الله نوری و ... استفاده کرد و در علوم عقلی و نقلی به استادی رسید.

«سید موسی زرآبادی» در علوم غریبه یکی از استادان مسلم و متبحر بود و در مراحل تقوی و تهذیب نفس و سلوک شرعی نیز از نخبگان عصر خود به شمار می‌رفت.

آیت‌الله سیدموسی زرآبادی : در روزهایی که در قزوین امام جماعت بودم مدتی به سیر و سلوک پرداختم، و به قدری پیش رفتم که پرده‌ها از جلو چشمم برداشته شد، دیوارها در برابر من حائل نبود، وقتی که در خانه نشسته بودم، رهگذرها را در کوچه و خیابان می‌دیدم. روزی به من گفته شد: حال که به این مقام رسیده‌ای، اگر بخواهی به مدارج بالاتر و مقامات والاتر برسی، فقط یک راه دارد، و آن ترک اعمال ظاهری است وترک راانتخاب کردم.

سید موسی زرآبادی، سرانجام در ۲۴ تیر ۱۳۱۳  درسن ۵۷ سالگی.

«سلیمان میرزا اسکندری»(همسفرحج امام خمینی)کیست؟

«سلیمان میرزا اسکندری»،فرزند محسن میرزا کفیل‌الدوله و نوه  محمدطاهر میرزا است،وی در دوره دوم مجلس شورای ملی از اراک انتخاب شد ولی اعتبارنامه او رد شد و بعداً در جلسه ۲۳ مورخ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۲۸۸ از طرف مجلس شورای ملی به جای برادرش «یحیی میرزااسکندری» که فوت نموده بود انتخاب و وارد مجلس شد. (در دوره اول و دوم رسم این بود که، اگر نماینده‌ای استعفا یا فوت می‌کرد، مجلس مستقیماً کسی را به جای او برمی‌گزید).
 «سلیمان میرزااسکندری»درهمین دوران نمایندگی، به گروه دمکرات پیوست و پس از قتل سید عبدالله بهبهانی، به جای« سید تقی‌زاده»(اولین رئیس مجلس سنا) لیدر این فراکسیون شد. در سال ۱۲۹۰مدتی پس از این که مجلس شورای ملی به دستور ابوالقاسم خان ناصرالملک نایب‌السلطنه منحل شد، سلیمان میرزا و جمعی از آزادیخواهان دستگیر و به قم تبعید شدند. وی، پس از چند ماه، به پایتخت بازگشت و در حدود ۱۲۹۲ در وزارت داخله(وزارت کشور) متصدی امور مرکز شد.  در سال ۱۲۹۲۳ به عنوان نماینده اصفهان به مجلس سوم راه یافت و لیدر فراکسیون دمکرات بود. در جریان جنگ اول جهانی به علت ضدیت با روسیه تزاری و استعمار بریتانیا به آلمان گرایش یافت. در آبان ۱۲۹۴ به علت حرکت نیروهای روسیه به سمت تهران به همراه سایر نمایندگان و رجال ملی به قم رفت و در آذر ماه ریاست کمیته دفاع ملی را به دست گرفت. سپس به همراه سایرین راهی کرمانشاه شد و با دولت نظام‌السلطنه مافی همکاری کرد. در بهمن ۱۲۹۶ هنگامی که در میان ایل سنجابی بود توسط ارتش بریتانیا دستگیر و در هندوستان زندانی و تبعید شد.
پس از کودتای  ۱۲۹۹ از هندوستان مخفیانه به همدان آمد و پس از عزل سید ضیاء طباطبایی به طور علنی راهی تهران شد. در ۱۳۰۰ به نمایندگی مردم تهران در مجلس چهارم انتخاب شد و به اتفاق سید محمدصادق طباطبایی حزب سوسیالیست را تشکیل دادو از سوی دولت شوروی به عنوان رهبر نیروهای چپ ایران برگزیده شد.

او در سال ۱۳۰۱ با دولت قوام‌السلطنه به مخالفت برخاست و به همراه محمدصادق طباطبایی به تلاش در راه تحکیم قدرت رضاخان پرداخت. «سلیمان میرزااسکندری» در شهریور ۱۳۰۲ به همراه میرزا کریم خان رشتی، محمدصادق طباطبایی و امیر لشکر خدایار خان یک پیمان مخفی اتحاد با رضاخان امضا کرد و به عضویت کمیته مخفی درآمد که جلسات آن در خانه رضاخان برگزار می‌شد. در آبان ۱۳۰۲ در اولین کابینه رضاخان وزیر معارف شد. در بهمن ۱۳۰۲ از تهران به مجلس پنجم راه یافت. در۲۷ مرداد ۱۳۰۳ با استیضاح دولت رضاخان توسط مدرس و ۱۲ نماینده دیگر مخالفت کرد. در آبان ۱۳۰۴ به خلع سلسله قاجاریه رأی مثبت دادواما در آذر ماه همان سال در مجلس مؤسسان به انتقال سلطنت به سلسله پهلوی رأی ممتنع داد. او در نخستین سالهای سلطنت رضاشاه، که هنوز روابط شاه جدید با دولت شوروی حسنه بود، به همراه میرزا شهاب راوری کرمانی (پدر مظفر بقایی ) هدایت حزب سوسیالیست را به عهده داشت و در سال ۱۳۰۶ به همراه حاج امین‌الضرب، شیروانی، دشتی، فرخی یزدی، حاج میرزا حبیب‌الله امین، نیکپور و حاج میرزا علی‌اصغر قیصریه برای شرکت در جشن دهمین سالگرد انقلاب اکتبر به روسیه رفت.

«سلیمان میرزااسکندری»پس از ترک مسکو به آلمان رفت و با مرتضی علوی و چند نفر دیگر که از بنیانگذاران فرقه جمهوری انقلابی ایران بودند، دیدار کرد. از آنجا به پاریس رفت و با مارسل کاش دبیرکل حزب کمونیست فرانسه و سردبیر روزنامه اومانیته، ملاقات کردو  تا سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ خانه نشین و دور از فعالیتهای سیاسی بوداما در اولین انتخابات بعد از رضاشاه، از تهران نامزد نمایندگی شد.

«سلیمان میرزا اسکندری کمونیست نبود و تا آخر عمر پایبند به احکام دینی باقی ماند» اما به دلیل اندیشه سوسیالیستی نگاهش به دولت شوروی مثبت بود،سرانجام  در ۱۶ دی  ۱۳۲۲ در تهران درگذشت و در امامزاده عبدالله به خاک سپرده شد.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:امام خمینی در سفرحج، به زیارت ائمه(عتبات)هم رفته بودند ومدتی هم درمنزل دوستش(شیخ نصرالله خلخالی)بیتوته کرده بودند،همچنین به زیارت حرم حضرت زینب(س) در دمشق نیز مشرف شده بودند،باتوجه به اینکه درگزارشات این سفرآمده،مدت زمان برگشت ازحج حدوددونیم ماه بطول انجامیده،میتوان گفت که سفرحج باکشتی(دریایی)حدود ۵ ماه بطول می انجامید.