نامه امام خمینی به همسرش:تصدقت شوم؛ الهى قربانت بروم، در این مدت که مبتلاى به جدایى از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر(یاد) شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است.
نامه های امام خمینی به همسرش(علاوه برنامه عاشقانه ازبیروت)
نامه عاشقانه امام خمینی به همسرشان
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:نامه عاشقانه امام خمینی به همسرش درایام عید-فروردین ۱۳۱۲مصادف با(ذی قعده۱۳۵۱)بیروت-درهنگام سفرحج (لبنان)نوشته وبه ایران ارسال کرده است.
نامه های دیگری هم ازترکیه وعراق،امام به همسرش نوشته که درادامه می خوانید،همچنین نامه همسرامام به فرزندش(سیداحمد)راخواهیدخواند.
امام خطاب به همسر:تصدقت شوم؛ الهى قربانت بروم، در این مدت که مبتلاى به جدایى از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر(یاد) شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است.
عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ] من با هر شدتى باشد میگذرد ولى بحمدالله تا کنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیباى بیروت(درانتظارکشتی برای عزیمت به عربستان)هستم؛حقیقتاً جاى شما خالى است فقط براى تماشاى شهر و دریا خیلى منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالى به دل بچسبد.
در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتى هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتى فردا حرکت میکند ولى ماها که قدرى دیر رسیدیم، باید منتظر کشتى دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدرى نگران هستیم ولى از حیث مزاج بحمدالله به سلامت، بلکه مزاجم بحمدالله مستقیم تر و بهتر است.
خیلى سفر خوبى است جاى شما خیلى خیلى خالیست. دلم براى پسرت(مصطفی ۳ساله)قدرى تنگ شده است.
امید است هر دو (مصطفی+«علی» راحامله بود که بعدازتولددرگذشت) به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند اگر به آقا (پدرخانم«حاج میرزامحمدثقفی») و خانمها (مادرومادرخانم) کاغذی نوشتید سلام مرا برسانید. من از قِبَل همه نایب الزیارة هستم.
به خانم «شمس آفاق»(خواهرزن) سلام برسانید و به توسط ایشان به آقای دکتر(علوی) سلام برسانید. به «خاور سلطان» و «ربابه سلطان» سلام برسانید.
صفحه مقابل را به آقای «شیخ عبد الحسین» بگویید برسانند
ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت، قربانت؛ روح اللَّه
عکس «جوف»(داخل پاکت نامه) در حال دلتنگی از حرکت نکردن(کشتی جهت عزیمت از بیروت به جدّه)
فروردین ۱۳۱۲مصادف با(ذی قعده۱۳۵۱)بیروت-درهنگام سفرحج(صحیفه امام، ج۱، ص: ۲ و۳)
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:نامه عاشقانه امام خمینی به همسرش درایام عید-فروردین ۱۳۱۲مصادف با(ذی قعده۱۳۵۱)بیروت-درهنگام سفرحج (لبنان)نوشته وبه ایران ارسال کرده است.
«سفر حج امام خمینی» در فصل بهار ۱۳۱۲ شمسی(ذیحجه ۱۳۵۱) انجام شد.
چگونگی سفرحج امام خمینی(سه ماه و نیم ) از از تهران به اهواز، از اهواز به عراق و بعد سوریه و بیروت و از آنجا با کشتی تا هفت شبانهروز به جده رسید.کلاً سفرحج امام خمینی(رفت وبرگشت) شش ماه طول بطول انجامید. چند سال بعد هم که برای تحصیل به قم آمد و فرصت سفر حج را نیافت.
برای اطلاع ازاولین وآخرین سفرحج امام خمینی(ماجراهای جالب این سفر)به این لینک مراجعه کنید:
نامه های دیگر
عرض میشود، بحمدالله تعالی «مصطفی» با سلامت وارد شد و حال من و ایشان خوب است. و به هیچ وجچه شماها نگران ما نباشید. و هر چه زودتر از حالات خودتان هر یک به خط خود جداگانه مرا مطلع کنید هوای اینجا ملایم و خوب است. امید است به خواست خداوند تعالی شماها هم خوب و سلامت باشید. از سلامت همه بستگان مطلعم نمایید و به همه آنها سلام برسانید.
از سلامت حضرت آقای «پسندیده»(آیت الله سیدمرتضی پسندیده) و آقای «هندی»(سیدنورالدین هندی-برادرامام خمینی) و «همشیره» مطلعم نمایید و سلام به همه برسانید.واسلام علیکم و رحمهالله و برکاته.
روحالله الموسوی الخمینیزمان: ۴ فروردین ۲۰/۱۳۴۴ ذیالقعده ۱۳۸۴
خدمت مخدره محترمه والده مصطفی - ابقاها الله و صبرها - سلام میرساند. انشاءالله تعالی شماها به سلامت و سعادت به سر برید. اینجانب بحمدالله تعالی سالم هستم. هیچ نگرانی نداشته باشید. خداوند تعالی آنچه مقدر فرموده است صلاح است و واقع خواهد شد. «عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ». مصطفی هم بحمدالله سلامت است، جای هیچ نگرانی نیست. فقط از اینکه از شماها بیاطلاعم قدری نگران هستم همه را به خدای تبارک و تعالی میسپارم. تمام بچهها و متعلقین آنها را سلام میرسانم. اگر این کاغذ رسید، جواب زودتر بنویسید و بفرستید خدمت حضرت«حجتالاسلام حاج آقا فضلالله خوانساری» شاید ایشان بتوانند به وسیلهای بفرستند. اگر جواب نوشتید تمام بچهها به خط خودشان یکی، دو کلمه بنویسند. به متعلقه «مصطفی» سلام برسانید. ایشان هم دو کلمه بنویسند به حضرتین آقایان اخوان سلام برسانید.
روحالله الموسوی الخمینی
*نامه امام به همسرش ازنجف
زمان:۵ شهریور ۱۷/۱۳۵۱ رجب ۱۳۹۲
بسمه تعالی
مخدره محترمه عزیزه
مرقوم اولش ،ما وقتی عازم کربلا بودم رسید. مرقوم دوم امروز واصل شد. دیشب از کربلا مراجعت نمودیم. من و«مصطفی» رفتیم صغری ۱۳ مریض بود. دیگران نیامدند. حالا خوب شده است لکن بسیار ضعف دارد. دیگران هم بحمدالله سلامت هستیم.
شما که رفتیدی هوا گرم شد، یک شب هم پایین آمدم ولی عجالتا بد نیست و راحت هستیم. مصطفی برای اول ماه آمدند و حالشان خوب است قبل از نامه شما ، نامهای از «فریده جان» آمد و جواب دادم، انشاءالله رسیده است از قبل شماها همگی در کربلا و نجف زیارت میکنم و به همه دعا میکنم. خداوند تعالی همه را سالم و سعید قرار دهد. مصطفی شبها مرتبا اینجاست و روزها گاهی حسین میآید، امروز حسین و مریم آمدند دیشب هم همگی اینجا بودند، چون از کربلا آمده بودیم. جای شما خالی است.
«اقیما» پس از سلام میگوید شما زودتر بیایید که خیلی نبودن شما به ما اثر میگذارد و میگوید شما مبلغ یکصد تومان از احمد بگیرید و بدهید دخترم شما مطلب«اقیما» را عمل کنید یعنی هر دو مطلب را .«اقلیم»(اقیما) میگوید: «امانتیها را که به وسیله پسر آقا حاج شیخ عبدالعلی فرستادم، دخترم نوشته نرسیده است. شما تحقیق کنید که رسیده است یا گم شده»
توضیح مدیریت سایت پیراسته فر:«اقیما جعفری»(خواهرِحاج عیسی جعفری)هر۲ خادم بیت امام خمینی بودند.
به بچهها سلام برسانید. به احمد و محترمه ایشان هم. احمد نوشته بود: «بچه بینهایت بدگل است» شما هم نوشته بودید شبیه احمد است جای دوری نرفته (لکن در نامه دوم بود که به فامیل مادر رفته است؛ موجب خوشوقتی است. از سلامت خودتان و سایرین مسرورم کنید. واسلام علیکم.زمان: ۱۳ شهریور ۲۵.۱۳۵۱ رجب ۱۳۹۲
بسمه تعالی
خانم محترمه معظمه، مرقوم سوم شما واصل شد در جواب دو مرقوم چند روز قبل مصدع شدم، اینک جواب سوم: اولا کلمهای که راجع به فریده نوشته بودید که برای مختصر گرفتگی روحی صلاح دیدند او را به مشهد ببرم، اینجانب را مضطرب کرد. علاوه بر اینکه با نوشتن کاغذ از تهران و همراه بودن فریده، یک کلمه او ننوشته؛ علاوه اسمی از فرشته نبود و به نظر آمد که فرشته همراه نیست اینها مرا مشوش کرده فوری از سلامت او یا اگر دلتنگی خانوادگی دارند، مطلعم کنید. امید است دومی باشد که سهل است. ثانیا از عمل مینو خانم به طور اجمال نوشتهاید؛ نمیدانم چه عملی بوده، انشاءالله تعالی با سلامت گذشته است. ثالثا هیچ وقت به طور سربسته و اجمال چیزی ننویسید که موجب اضطراب ما شود. رابعا سفر مشهد انشاءالله به خیر بوده و زیارت شما قبول. مصطفی برای اول رجب آمدند کربلا کاغذ هم این چند روز به شما نوشتهاند. ماها همه بحمدالله تعالی سلامت هستیم فقط صغری ضعف زیاد دارد و رو به بهبودی است. اقلیما و مشهدی حسین سلام دارند. به عموم بستگان خصوصا دخترها سلام برسانید. از خارخازنجون هم مطلعم کنید. از شما امید دعا دارم. هوای اینجا رو به خوبی است، شبها تقریبا خوب است. سلام بر همه شماها
*نامه امام به همسر
زمان: ۶ مهر ۱۹/۱۳۵۱ شعبان ۱۳۹۲
بسمه تعالی
خانم محترمه!
مرقوم شریف از مشهد مقدس واصل شد. از سلامت شما و خانمهای دیگر مسرور شدم. لابد تاکنون به قم آمدهاید. مرقوم شده بود از من کاغذ ندارید. تمام مرقومات شما را جواب دادهام به وسیله آقای اعرابی، و به پست دادهام. انشاءالله تعالی تا رسیدن این کاغذ کارهای برگشتن تمام شده است. از سلامت خودتان مطلعم کنید. به همه دخترها سلام برسانید. برای همه شماها در زیارت کربلا و نجف زیارت می کنم و به همه دعا میکنم. ماها بحمدالله تعالی سلامت هستیم. مصطفی شبها و حسین ناهارها اینجاست، و گاهی مریم جمعه هم، همگی واسلام علیکم.
*نامه امام به همسر
زمان: ۱۵مهر ۱۳۵۱ (۲۸ شعبان ۱۳۹۲)
«صدیقه مصطفوی»، «فریده مصطفوی» و «زهرا مصطفوی»(دختران امام خمینی)مراسم تنفیذ رئیس جمهور (حجتالاسلام حسن روحانی ) ۱۲ مرداد ۱۳۹۶
بسمه تعالی
خانم محترمه عزیزهام
زمان: ۲ آبان ۱۳۵۱(۱۶ رمضان ۱۳۹۲)
بسمه تعالی
خانم محترمه!
مرقوم مورخ ۱۲ شعبان و مرقوم مورخ ۲۸ شعبان با هم واصل شد. از سلامت شما و دیگران خوشوقت شدم. مدتی بود هیچ اطلاعی از شماها نداشتم تا کاغذ فریده که چند روز پیش رسید امروز نیز مرقوم شما و صدیقه و فهمیه و احمد هم واصل شد. ماها بحمدالله تعالی سلامت هستیم. حسین هم حالش خوب شد و از بیمارستان بیرون آمد. از آشتی آقا و خانم خوشوقت شدم. واقعا مژده خوبی بود. به هر دو سلام برسانید و تبریک از قبل من بگویید. ما عجالتا در انتظار شما به سر میبریم. از قراری که آقای«سید علی خلخالی»(سید علی موسوی خلخالی) گفتهاند بهتر آن است که با هواپیمای روز شنبه که میرود کویت و از آنجا به بغداد میآید و معطلی ندارد بیاید. هواپیماهای دیگر معطلی دارد و صحیح نیست شما در کویت یا شام و بیروت بیجهت معطل شوید. من این نامه را به تهران میفرستم به حسب قاعده تا رسید آن شما تهران هستید راجع به مطلبی که مربوط به آقای«پسندیده»(سیدمرتضی) است شاید به ایشان بنویسم. واسلام علیک
پدر اولاد شما
*نامه امام به همسر
زمان: ۲۱ تیر ۱۳۵۳(۲۱جمادی الثانی ۱۳۹۴ )
بسمه تعالی
خانم محترمه
مرقوم شما پس از مدتها انتظار واصل شد. مثل اینکه شما از نجف که حارج شدید دیگر از فکر ماها بیرون رفتید و خیال نکردید از دیر آمدن کاغذ، ما نگران میشویم. در هر حال انشاءالله تعالی خوش و سالم باشید. ماها بحمدالله تعالی سلامت هستیم و میگذرانیم، به همان نحو که دیدید، هوای اینجا مختلف است ولی روی هم رفته خوب است. از سلامت خودتان ولو به دو کلمه ما را در هفته یا لااقل در هر دو هفته مطلع کنید. اینجا تازهای نیست، همان مسایل است که موجب نگرانی است و باز معلوم نیست چه شود. انشاء الله خداوند اصلاح کند.
زمان: ۴ مرداد ۱۳۵۵ (۲۸ رجب ۱۳۹۶ )
بسمه تعالی
خانم عزیز
من الان تنها نشستهام و به برادرم که در این آخر عمر موفق نشدم او را ببینم فکر میکنم. مرقوم شما واصل شد. از حال آن مرحوم نوشته بودید. فوری کاغذی نوشتم به وسیله احمد؛ ولی تقدیر آن بود که حتی کاغذ را نبیند. تقدیر آن است که من به ملاقات عزیزانم نایل نشوم. از امشب مجلس ختم ر مسجد شیخ منعقد است. مقدر بود که من به مجلس عزای برادرم بروم؛ زنده باشم و تحمل مصیبت کنم.
تلگرافی به حضرت آقا کردم و تسلیت به فامیل گفتم. آدرس دیگران را نمیدانستم شما از قبل من به همه خصوصا خانواده محترم او و فرزندان عزیزش پس از سلام تسلیت بگویید. مصطفی بحمدالله سلامت و غالبا شام و ناهار اینجاست. از سلامت خودتان مطلعم کنید و به همه دخترها و احمد و خانمش سلام برسانید و از قول من تسلیت بدهید. من با حال بسیار افسرده این نامه را نوشتم. از خداوند تعالی سلامت همه شماها را خواهانم.
والسلام علیکم.
منبع :خبرگزاری فارس۱۵مهر۱۳۸۸
نامه های منتشر نشده همسر امام به حاج سید احمد آقا
قربان پسر عزیزم میروم. اولا امید است که وجود عزیزت در نهایت خوشی و خرمی بوده و با خوشی به زندگانی خود ادامه دهید...
تصدقت گردم، بیستوپنج روز است که هیچگونه خبری از عزیزان ارجمندم ندارم و نمیدانم این بیاطلاعی تا کی طول خواهد کشید و این دل شوریده مادر تا کی صبر خواهد نمود. در صورتی که میدانم گناه نه از تو و نه از من است و بهعهده روزگار جبار است. هفته اول ورود، نامه برای شما و همه خواهران دادهام، نمیدانم رسیده یا نه. در نامه نوشته بودم از طرف من چهارصد تومان بدهید به کبرای کرمچگانی البته با اجازه آقا بوده است، از آقای پسندیده بگیرید. از رسید نامه و انجام کار مرقوم دارید. انشاءالله که همه خوب و خوش، خصوصا حسن عزیز که خدا میداند و بس که چقدر دوستش دارم و چه اندازه دلم برایش ضعف میرود. انشاءالله که رفع کسالت و نقاهت هم شده و چاق و چله گردیده است. از طرف من و به یاد من پنج بوسه از صورتش بکنید: هر گونه دو تا، پیشانی یکی زیرا زیادتر هم شما حالش را ندارید و هم او راضی نیست ....امید است مادر عزیز حسن و پدر محترم حسن همگی خوب و سلامت بوده باشند. حال ماها، همگی خوب و سلامت هستیم و مهیای روزه گرفتن از چهارشنبه میباشند، هوا کمی بهتر شده.
آقاجانت که از بس که قرآن میخوانند حکم یک قاری را پیدا کردهاند، الساعه هم مشغولند. داداش که از فلاکس مرحمتی خیلی خوشحال گردید و همچنین آقا از ادکلن. بقیه بستگان سلامت و سلام میرسانند. به خانم عزیزم که همیشه زبانم در مدح ایشان باز است سلام من را ابلاغ دارید. به خاطر خدا زودبهزود برای من کاغذ بدهید زیرا به دیدارتان عادت کردهام که دوریتان زیاد متأثرم میکند. از زحمتهایی که به شما دادهام معذرت میخواهم. به خواهرها سلام من را ابلاغ دارید. تنها آرزویم این است که با هم رفیق و صمیمی همانطور که هستید باشید که صفا بین منسوبین نعمت بزرگی است که روح و اعصاب را راحت نگه میدارد. آنهایی که ندارند خوب میفهمند. به سکینه سلطان سلام برسانید نمیدانم عقد شده یا نه. البته مینویسید من عجله کردم، اینجاییها گفتند اگر نمیآمدید بعداً از بیروت میآوردیمتان، قسمت چنین بود. اقلیما عرض سلام دارد. قربانت مادر.
همسرامام خمینی:هیچ مملکتی ما را نمیپذیرد
پسر عزیز و مهربانم
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم
ده روز دیگر بیشتر نمانده که باز غربت تازهتری پیدا کنیم و نمیدانیم به کجای دنیا باید برویم. تکلیف هر کسی پیداست که میرود به وطن آبا و اجدادی خودش یا هر کجا را که بهتر بداند. ولی راجع به ما لازم به توضیح نیست که«هیچ مملکتی ما را نمیپذیرد» ولی هنوز امید به اینکه همین جا فعلا بمانیم داریم تا بعداً چه پیش آید. فعلا سبب شده است که من دست از سفری که زندهکننده روح و اعصاب بلکه ماده حیاتی دارد برای من، بردارم و به امیدش بنشینم. تاکنون موافقت نکردهاند اما از اظهار لطف و محبت شما که نسبت به آمدن من نموده بودید بسیار متشکر و سپاسگزارم زیرا جز پشتیبانی شما اولادها هیچ چیز دیگر نمیخواهم چون از صمیم قلب دوستتان دارم بلکه تمام وجودم خلاصه شده در شماها. حال مزاجی همگی از پدر، برادر و
سایرین خوب و سلامت. طلبه ها اعم از افغانی و ایرانی به فکر رفتن افتادهاند،
منتظر روز موعود که اول هفتمین ماه خودشان است برای این که تموز که مطابق ژوئیه فرانسه و ۲۱ جمادیالثانی میشود ۹/۴ شمسی. سرنوشت اجانب نجف معلوم خواهد شد.
هوای اینجا خیلی گرم شده، از اول صبح کولرها به کار است. آقاجانت مشغول وضو برای رفتن به درس هستند. خدمت فاطیخانم و همشیرهها سلام مرا ابلاغ دارید. نور چشم دلبندم حسن که همیشه با او حرف میزنم قربان میروم. من آرزویی ندارم جز دیدن روی ماه همگی خصوصا حسن. اقلیما عازم است خروجی هم گرفته، سلام میرساند، مشهدی حسین سلام میرساند به سکینهسلطان سلام برسانید.
آقاجانت و داداش و بقیه سلام میرسانند راجع باصلاح امور خانه ننوشته بودید، کوتاهی نکنید مصلحت نیست حتما خوب درک میکنید. آن هم مهیای آمدن هستند، از حضورشان استفاده کنید. دو هفته قبل برای فاطیخانم جواب کاغذش را دادم لابد رسیده. خالهجانشان حالش خوب است. فردا عازم هستیم بروم منزلشان کوفه، جای ایشان خالی است. بیش از این مزاحمت نمیشوم سلامتی تو را خواهانم.
قربانت مادرت(خدیجه ثقفی)
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:وقتی در ۱۲ مهر ۱۳۵۷ کشورعراق عذرامام خمینی را خواست(گفت یا بمان بدون فعالیت سیاسی ویا کشورراترک کن،امام دومی را انتخاب کرد)امام بعدازترک ازعراق قصدرفتن به کویت راداشت که ازآنجا به سوریه برود، تا مرزکویت هم رفته بودند واما کویت اجازه ورودبه خاکش رانداد و هیچ کشوراسلامی دیگری هم حاضربه پذیرش امام خمینی نشدکه تقدیر این شد امام تصمیم به عزیمت به فرانسه راگرفت و ۱۱۸ روز آخرِاقامت(درطول ۱۴ سال و۳ ماه تبعیدرادرنوفل لوشاتو ۳۵ کیلومتری پاریس گذراند)ودر ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ باافتخار وارد ایران شدند.
نامه هسر امام خمینی اشاره به این موضوع دارد./پایان توضیحات.
یگانه فرزند دلبندم
چه جرم رفت که با من سخن نمیگویی
چه کردهام که به هجران تو سزاوارم
نمیدانی دوریت دیگر تا چه اندازه کلافهام کرده و تا چه حد سر به گریبان شدهام. امروز که یازدهم ماه بود تاکنون که چهار ساعت از شب گذشته آنی از نظرم محو نشده و دایماً با تو و خانمت به انواع متفرقه مشغول صحبت بودهام تا این ساعت وقت به دست آوردهام و به مکالمه با تو پرداختهام. آقاجانت رفتهاند بیرونی و بعد حرم. اقلیما رفته حمام فعلا تنها نشستهام. پارسال این موقع با شماها مشهد بودم. ای خوشا به حال پارسال! نمیدانم به دیدارت نایل میشوم یا عمرم کفاف نمیدهد. به جان عزیزت همیشه سلامتی و محفوظیت شماها را از بلیات ارضی و سمایی از ائمه خود خواستارم و به آنها شما را میسپارم. حال من و پدر و برادر و بقیه همگی خوب، سلامت. همه اهل دو منزل روزه هستند الا گاهی حسین و مریم و به کلی من روزه نیستم. البته من به جهت معلوم شرعاً و عرفاً معذورم نمیدانم، شماها با روزه چه میکنید. آقاجانت روزه میگیرند، حالشان تاکنون الحمدلله خیلی خوب بوده است. هوای اینجا خیلی خوب است شب، روز توی اطاق راحت هستیم.
کاغذی که توسط مسافر برای من و پدر نوشته بودی رسید. عزیزم مینویسی کاغذ نمیدهید به خدا هر چه نامه دادهای فورا جواب نوشتهایم ولی چون مسافر نیست زیادی ندادهایم. امید است که وجود عزیزت سلامت، با خوشی سرگرم زندگی بوده باشید. انشاءالله فاطیجان هم حالش خوب، با کمال صمیمیت و محبت مشغول زندگانی خود میباشد. خواهرها انشاءالله حالشان خوب است، از قول من به آنها سلام برسانید. جواب کاغذهای هر دو را دادهام. به فاطیخانم سلام برسانید، به سکینه سلطان سلام برسانید، آقاجانت و داداش و بقیه سلامت، سلام میرسانند. اقلیما عرض سلام دارد. صغرا هنوز نیامده، خیلی منتظر صغرا هستند و صدای واعظ صحن میآید، شبها خیلی تنها هستم. در ماه رمضان رفت و آمد نیست. مشکل است معصومه خانم هم کم میآید لذا شبها خیلی تنها هستم. دلم نمیآید کاغذ را تمام کنم لابد از یادت رفته نمک صدف بدهی صغرا بیاورد. مکرر نوشتهام چیز کوچک را انسان فراموش میکند. از خالهجان فاطیخانم خبر دارم حال خودش و بچههایش خوب است. بیش از این مزاحمت نمیشم شاید وقت قرائت کم باشد. کاغذ زود به زود بده، متشکرم.
قربانت مادرت
***
پسر عزیزم، احمد جانم
بقربانت جانم
چه کنم با هجرانت
مأیوسم از دیدارت
جز به طول شب هجران نتوان کرد بیان
بس که شرح غم هجران تو بیپایان است
از اول بسی شوق دیدارت را در دل میپروراندم ولی حالا مایوسم کردند و با آمدنم موافقت نکردند، از این ناامیدی چنان ضربه به روح من خورده و چنان رنجی میبرم که جز خود و خدایم کسی با خبر نیست. بغض گلویم را فشار میدهد، اشکم جاری شده میخواهم کسی مطلع نشود، بس کنم و صبر کنم چاره جز صبر نیست، تقدیر چنین است. بهتر است روح نازنینت را رنجور نسازم.
نامه مورخه ۷ تیر دیروز که ۴ مرداد بود، نایل گردید. بسیار به موقع بود بلکه از موقع گذشته زیرا متجاوز از یک ماه و نیم بود از شما کاغذی نرسیده و موجب نگرانی حال مادر گردیده است. میترسیدم گرفتاری برای خودش پیش آمده، از فهیمه هم همینقدر است، کاغذ نیامده؛ او را حمل گرفتاریهای دائم میکنم. در نامه شما از سلامتی همگی مطلع شدم، بسیار ممنونم. راهی جز نامه برای اطلاع که ندارم. مادر جان اشاره شده بود به رابطه باریک، مادر بقربانت بین من با تو رابطه باریکی است تمام وجودم به تو مربوط است تمام دلم احمدگویان و زبانم حسن گویان است، به جان خودت دلم برای حسن ریزریز است. اگر بتوانم یک کمی دیگر تحمل کنم، جان سختی دارم و بدان دعاگوی سلامت و خوشی همگیتان هستم.
حال مزاجی پدر و مادر، داداش و بقیه بحمدالله خوب و سلامت و زندگی را میگذرانیم. یکی غم رفتن اجنبیها .... یکی غم ماندن در این شهر ... کی نوبت به ما میرسد کار دنیا همیشه افراط و تفریط بوده.
راجع به رژیم نوشته بودی، خبر نداری از بعد از ماه رمضان گذشته رژیم سخت گرفتهاند، برنج و روغن سرخ کرده نمیخورند لذا غذای بدون این چیز جز آبگوشت و کباب نیست آن هم بدون چربی، خیلی هم ضعیف شدهاند؛ اگر بگویم پوست استخوان دروغ نگفتم ولی الحمدالله سلامت هستند. برای ما هم مفید است خصوصا یک ماه است اقلیم آمده، کلفت ندارم و پیدا هم نمیشود. گرما هم شدید است، از اول صبح ساعت هشت کولر کار میکند شبها با اذیت خواب میرویم، اگر بگویم آتش میبارد دروغ نگفتم. لابد اقلیما آمده پیش شما دو دست لباس برای حسن که اسباب خجالت است فرستادم. به خدا بهتر از این نبود، خود اقلیم دید چقدر گشتم. در حقیقت دهات است اینجا العفو. دو قواره پارچه یکی سرمهای و یکی سفید، داداش داده برای خازجون، لطفا به او برسانید. کاغذ قبلی که دو هفته قبل نوشتهام، باز نوشتهام؛ ترسیدم او نرسد. در اوایل رجب نوشتم که یاد سفر خوانسار و اصفهان هم در آن کرده بودم، خوشا پارسال خوشا پارسال. آقا و داداش و بقیه سلام میرسانند.
به «فاطمه خانم» و «صدیقه خانم» و «فریده خانم»، «فرشته خانم» سلام برسانید. «آقای اعرابی»(داماد)، یکی از دوستان در «شام»(دمشق) دیده بود حالشان خوب بود. «خالهجان»، «فاطیجان» حالش خوب است، دیروز اینجا بودند، «آمنه خانم» عازم مکه است.
قربانت مادرت«تصدقت شوم»، واقعاً شوم، نمیدانی چهقدر دلم برایت تنگ شده و چه اندازه مشتاقم بیایم و همگی را ببینم و از این یأس چه ناراحتیهایی را تحمل کردم و میکنم و باز به امید دیدارتان بودهام.
نامه مورخه ۴ رمضان روز قبل رسید. راستی جای تعجب است کاغذ بین ایران و عراق بیست روز آن هم با طیاره. خداوند انشاءالله همه کارها را سهل و آسان کند، تاکنون باید زودتر رسیده بود. حال ماها همگی خوب و سلامت. من هم مثل شما از روزه گرفتن معذورم ....الان ساعت ده صبح است آقاجانت خوابیدهاند، من هم بعد از ختم قرآن بهترین کار برایم مکاتبه با تو بود و مشغول شدم؛ لذیذترین لذتها.عزیزم من مرتب ماهی دو کاغذ برای شما میفرستم اوایل ماه و اواخر ماه، به تاریخها توجه داشته باش. اگر نمیرسد بنویس خودم راساً پست کنم. مشهدی حسین پست میکند. تعجبم که کاغذهای ماه شعبان نرسیده. البته نامه اوایل ماه است. خلاصه چاره نیست همین است باید ساخت. ما مینویسیم، خواه برسد خواه نرسد.توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:امام خمینی بعد از تولد دومین فرزندشان(هنگامی که سیدمصطفی ۳ ساله بود) ، در زمان طلبگی و در دوران آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری، به تاریخ ۲۵ شوال ۱۳۵۱(۰۲ اسفند ۱۳۱۱) با ماشین از قم به تهران، از تهران به اهواز، از اهواز به عراق و از عراق به لبنان رفتند و از آنجا(بیروت) به وسیله کشتی عازم جده شدند.( واین تنها سفرحج امام خمینی بود)
نامه امام خمینی به فرزندش:قربان پسر عزیزم میروم. اولا امید است که وجود عزیزت در نهایت خوشی و خرمی بوده و با خوشی به زندگانی خود ادامه دهید. ثانیاً از تو یک دنیا معذرت میخواهم که نتوانستم مثل سابق در عرض ارادت و اطلاع از حال خودمان بگویم، فکر نکنی از عدم محبت یا عدم خلوص نیت بوده؛ نه، به جان عزیزت شب و روز به یاد تو و ذکر و فکر تو هستم و چه قدر جایت پیش همگی خالی است، فقط و فقط به واسطه ضیق وقت و خستگی است زیرا در یک حیاط کوچک اداره یک مشت بچه به کلی وقت از انسان گرفته میشود. الساعه همه کربلا هستند، همگیشان. من هم آنجا بودم امروز آمدم یک سر به آقا جانت بزنم .آنها دو روز دیگر میآیند.
کاظمین وسامرا
«۱۰روز هم به اتفاق هم «کاظمین» و «سامرا»بودیم.
از اینها گذشته چون کاغذ دخترها دادهاند میدانستم از حال ماها هم اطلاع پیدا میکنید. یک کاغذ هم بعد از ماه صفر به توسط مسافر فرستادهام، نمیدانم رسیده یا نه. خلاصه تو به من نگاه نکن، من این مدت مشغلهام زیاد است و در ضمن خیلی از تو متشکرم که وسایل آمدن اینها را فراهم کرده، همگی، از آقا بگیر تا بنده و خود دخترها از تو نهایت تشکر را داریم. ولی حق هم بده که کار و شلوغی مجال را از من گرفته.
حال من و پدرت و برادر و خواهرها و بقیه، همگی خوب خوش و سلامت هستیم و قاعدتاً تا یک ماه دیگر نمیآیند و به شوهرهایشان بگویید، از قول من سلام برسانید. بچههایشان همگی خوب هستند. خدمت دختر عزیزم فاطیخانم سلام مخصوص برسانید. انشاءالله که حال روحی و مزاجیشان خوب و خوش است. خالهجانشان خیال آمدن دارند، همه آمدهاند و هم رفتهایم آنجا سلامت میباشند. هوای اینجا خوب است ،روزها در حیاط و شبها پشتبام به راحتی زندگی میکنیم. آقاجانت به شما،خدمت دخترهای عزیز سلام مفصل برسانید. به فاطی خانم سلام برسانید. حسن را تصدق میروم روی ماهش را عوض من ببوسید. قابل نوشتن چیزی برایت ندارم، دلم میخواهد کاغذ را پر کنم؛ در حقیقت مکاتبه را تمام نکنم. دیگ برقی چه قدر برای من مفید واقع شده. بسیار سپاسگزارم صغرا از شما خیلی ممنون بود، باید هم باشد زیرا خدمتهای زیادی به او کردید قربانت...