وفات پیامبر: ۲۸ صفر سال یازدهم هجری«پیامبر»(حضرت محمد) رحلت کردند(۶۳سالگی)غدیر۱۸ ذیالحجه سال ۱۰ هجری
۴۰ شب امیرالمومنین حضرت زهرا را سوار بر استر(مرکب) می کردند و دست حسنین(حسن وحسین) را می گرفتند در خانه مهاجرین و انصار می رفتند و با آنها اتمام حجت می کردند که شما با ما بیعت کردید و بیعت شکنی کردید.
۱۸ ذیالحجه سال ۱۰ هجری(درغدیرخم)پیامبرازجهازشترپایین نیامده«غُلغُله ای برپاشد»عمر بن خطاب،اولین کسی بودکه هیجان زده از جای خود بلند شدوعلی رادرآغوش گرفت ومصافحه ومعانقه کردو گفت: بَخْ بَخْ لَکَ یَا علی ابْنَ أَبِی طَالِبٍ، أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة
ازغدیرتا شهادت فاطمه زهرا چه اتفاقاتی افتاد؟
شهادت فاطمه زهرا(س):بنا بر روایتی ۷۵ روز پس از رحلت پیامبر اسلام (۱۳ جمادی الاولی سال ۱۱هجری) و به روایت دیگر ۹۵ روز پس از رحلت پیامبر اسلام(درسوم جمادی الثانی سال ۱۱ هجری) اتفاق افتاده است.
«تُوُفِّیَتْ وَ لَهَا ثَمَانَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ خَمْسَةٌ وَ «سَبْعُونَ»(تَسعُون)یَوْماً»
اگر(سَبْعُون خوانده شود)۷۵ روز پس از رحلت ۱۳ جمادی الاولی ۱۱هجری می شود.
اگر(تَسعُون خوانده شود)۹۵روز پس از رحلت می شود۳ جمادی الثانی ۱۱هجری می شود.
«غدیرخم »در ۳کیلومتری جُحفه و «جُحفه»هم در ۶۴ کیلومتری مکه واقع شده است.۲۰۰کیلومتر با مدینه فاصله دارد.
حج آن سال را«حجه الوداع» نامیدند،چون ۷۰روز بعدازحادثه غدیر«رحلت کردند»
تعداد حاضران درغدیر را باتوجه به فضای آن «برکه» ومحیط اطراف «ده هزار نفر»گفته اند..عمر بن خطاب، عثمان بن عفان، عایشه بنت ابوبکر،سلمان فارسی،ابوذر غفاری، زبیر بن عوام، جابر بن عبدالله انصاری، عباس بن عبدالمطلب، ابوهریره از صحابهای بودند که در واقعه غدیر حاضر بوده و آن را بدون واسطه نقل کردهاند.
«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه»
پیامبر اکرم(ص) در حجه الوداع و در منطقه «غدیرخم» مساله امامت و جانشینی امیرالمومنین(ع) را به مردم ابلاغ کرد و رسما علی را به عنوان جانشین خود در امت و امام المسلیمن معرفی کرد.
تعیین امام و جانشین، به دست خداوندبود و پیامبر اکرم(ص) از جانب خود اختیاری در تعیین آن نداشت،فرمان خدابود، آیه نازل شد:«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (مائده۶۷) اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان(ابلاغ کن) و اگر این کار را نکنى، رسالت او را انجام ندادهاى و خداوند تو را از خطرات احتمالى مردم نگاه مىدارد، و خداوند کافران را هدایت نمىکند.
دراین آیه رسول الله(ص)تهدیدشده که اگراین ابلاغ راانجام ندهی،رسالت دچارنقصان خواهدشد ودرادامه بهش دلداری داده که تو ابلاغ کن،من شرفتنه گران(احتمالی)راازسرت دفع می کنم.
پیامبرمی ترسیدکه مخالفین باز غُربزنندوجنجال بپاکنند.. بگویند..بازاین جوانک راآورد...دامادش را...شیوخ مکه بگویند..مابایدفرمانبراین این جوان(۳۳ ساله)بشویم..مرسوم بود حاجیانی که قصد خروج از مدینه را داشتند از منزلگاههای: کدی، محصب، تنعیم، سرف، ضجنان، مرالظهران، عسفان میگذشتند و به منطقهای بهنام «غدیرخُم »که میرسیدند ،« غدیرخم» نام ناحیهای بود که در میان مکه و مدینه.شهرت این مکان به خاطر وجود «برکه»ای بود که در آن آب باران جمع شده بود. این «بِرکه» بین ۲ رشته کوه در شمال و جنوب و این آبگیر از شرق به غرب کشیده شده بود و در روزگاران گذشته تا دریای سرخ امتداد داشت و در مسیر سیل بهصورت زمینی هموار در آمده بود.
چون چندین برکه درآن مناطق بوده،این برکه بنام«غدیرخم»معروف بود.
کنار این برکه چند درخت کهنسال ازنوع «سَمُر» شبیه درخت چنار وجود داشت. درختانی که شاخ و برگ انبوه داشتند و سایبانی برای توقف و استراحت کاروانیان بهشمار میآمدند.
«غدیرخم »جایی بود که راه حاجیان از هم جدا میشد و اهالی مصر، مدینه، عراق و شام به سرزمین خود میرفتند. روز هجدهم ذیالحجه کاروان مسلمانان به این منزلگاه رسیدند و رویداد مهم اعلام ولایت امیرمومنان علی بن ابیطالب(ع) در چنین روزی اتفاق افتاد.
غدیر خم را در تاریخ و منابع مختلف به نامههای دیگری چون «وادی» خُم، جُحفه، خَرّار و غُرَبَه نیز میشناسند که به دلیل همجواری این مناطق با غدیر خم این نامگذاریها صورت گرفته است. شرایط جغرافیایی این منطقه در طول دوران مختلف تغییر میکرد.
به چنین گودالها و آبگیرهایی «غدیر» میگویند. منطقه «غدیرخم» نیز در مسیر سیلابهایی واقع شده که پس از عبور از غدیر به «جُحْفه» میرسند و سپس تا «دریای سرخ» ادامه پیدا میکنند و آب سیلها به دریاها میریزد.عربها به سرزمینهایی که در مسیر سیل قرار دارند و سیلابها با عبور از میان آنها به دریا میریزد «وادی» میگویند. در این مسیرها، آبگیرهایی طبیعی بهوجود آمده که پس از عبور سیل از آنها، آبهای باقیمانده در آن جمع میشوند.
«پیامبر اسلام در سال دهم هجری آخرین سفر حج خود را بهجای آوردند.»
رسول اکرم(ص) در طول سالهای اقامت در مدینه بجز سه سفر عمره امکانی برای بهجای آوردن حج نداشتند و بنابراین، مراسم حج فرصتی بود برای مسلمانان که در سفری پر از خاطره همراه حضرت ختمی مرتبت باشند و طول دوران همراهی با عصاره خلقت راه و روش زندگی را بیاموزند.
مراسم حج در فضای پر از شور و احساس در کنار پیامبر برگزار شد و بعد از به پایان رسیدن مراسم، رسول خدا سحرگاه شب چهاردهم و قبل از روشنایی سحر همراه کاروانیان از مکه به سمت مدینه حرکت کرد. جاده منتهی به مدینه از چند منزلگاه میگذشت.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:هیجدهم ذیالحجه سال ۱۰ هجری-غدیر
ماجرای «غدیر خم»در۲۲۰ کلیومتری مکّه،سرزمینی بنام «جُحفه»واقع است، جُحفه، دهکدهای بزرگ است که در راه مکّه و مدینه قرار گرفته و محل جدایی حاجیان مدینه، مصر، عراق و نَجد از دیگر حجاج است.
غدیرخم هم اکنون درکجاقراردارد؟
«سرزمین غدیر» اکنون در ۲۲۰ کلیومتری مکّه و نزدیک «جحفه» قرار دارد.
پس از جمع شدن همه حاجیان، رسول الله(ص) بر منبری از جهاز شتر قرار گرفت و برایشان سخنرانی کرد.
پیامبر،پیام وحی الهی«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ» «ای پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان، اگر چنین نکنی امر رسالت او را ادا نکردهای، خدا تو را از مردم حفظ میکند، که خدا مردم کافر را هدایت نمیکند.»(مائده، ۶۷)ابلاغ کرد.
آنگاه دست علی بن ابیطالب(ع) را گرفته و خطاب به مردم فرمود: آیا من ولیّ مؤمنین نیستم؟.
همه مردم ولایت پیامبر بر خود را تأیید کردند.
مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ. أَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَ عادِ مَنْ عاداهُ.
پیامبرادامه داد: «هرکس که من ولیّ او هستم، علی نیز ولیّ اوست».
رسول خدا در این دست به دعابرد وگفت: «خداوندا دوست بدار هر کس علی را دوست بدارد و دشمن بدار هر کس علی را دشمن بدارد و یاری کن هرکس علی را یاری کند و خوار کن هر کس علی را خوار کند و لعنت نما هر کس علی را انکار کند و غضب نما بر هر کس که حق علی را انکار نماید»
وآنگاه پیامبر اکرم(ص) «عمامه»(سحاب) خودرا به عنوان «تاج افتخار» بر سر امیرالمؤمنین گذاشتند.
پیامبرازجهازشترپایین نیامده«غلغله ای برپاشد،عمر بن خطاب،اولین کسی بودکه هیجان زده از جای خود بلند شدوعلی رادرآغوش گرفت ومصافحه ومعانقه کردو گفت: بَخْ بَخْ لَکَ یَا علی ابْنَ أَبِی طَالِبٍ، أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة / تبریک، تبریک (مبارک، مبارک) امروز شما مولا و سرور من و هر مرد مومن و زن مومنهای شدهاید» .
وبعددیگران به نوبت چنین صحنه هایی خلق کردند.حتی زنان نیزباعلی بیعت کردند(باتشتی ازآب)
هنوز مردم متفرق نشده بودند که خداهم مُهرتأییدبراین مراسم زد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا» «امروز دین شما را به کمال رسانیدم و نعمت خود بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم» (مائده، آیه ۳)
این تجمع( جشن ولایت) به مدت سه روزبطول انجامید.
در این سفر بیش از یکصد و بیست هزار نفر آن حضرت را همراهی کردند-تنهاسفری بودکه این تعدادجمعیت به حج آمده بودند.
امام خمینی:ولایتی که در غدیر است به معنای حکومت است نه معنای مقام معنوی، مساله، مساله حکومت است. مساله سیاست است خدای تبارک و تعالی این حکومت و این سیاست را امر کرد که پیغمبر به حضرت امیر واگذار کند. صحیفه ج ۲۰ ص ۱۱۳-۱۱۵
رهبرانقلاب(آیت الله خامنه ای):غدیر «عیدالله الاکبر»است، از همه اعیاد بالاتر است،خصوصیت غدیر در مساله ولایت است، آن عاملی که ضامن اجرای احکام است، حکومت اسلامی و حاکمیت قران است/۱۶فروردین۱۳۷۸ و ۱۵آذر۱۳۸۸
۷۰روز(بعدازغدیر)وفات پیامبر(ماجرای سقفیه)
وفات پیامبر: ۲۸ صفر سال یازدهم هجری«پیامبر»(حضرت محمد) رحلت کردند(۶۳سالگی).
۱۲روزذیحجه+۳۰روزمحرم+۲۸روزصفر=۷۰(ذیحجه آخرین ماه قمری است)
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«ماجرای سقیفه» را هفت الی ده روز،حتی یک ماه بعدازرحلت پیامبر(ص)نیزگفته اند واما منابع معتبرشیعی،این اتفاق راسه روز پس از رحلت پیامبر (ص)می دانند/علامه امینی(الغدیر) و آیت الله سبحانی(کتاب یورش به خانه وحی)
چراامام علی باعمویش(عباس)بیعت نکرد؟
«حجت الاسلام محمود ریاضت» می گوید:اولین اتفاقی که پس از رحلت پیامبر می افتد این است که به جای اینکه برای تجهیز بدن مبارک ایشان بیایند برای تعیین جانشین پیامبر تشکیل جلسه می دهند.
«عباس»(عموی پیامبر)موقع غسل بدن پیامبر به «حضرت علی» می گوید دستت را بیاور تا با تو بیعت کنم، حضرت دست شان را می کشند.
خیلی ها می پرسند که چرا حضرت علی بیعت را نپذیرفتند؟
گفته میشودکه اگر امیرالمومنین در آنجا با عموی پیامبر بیعت کرده بود آن ۴۰ نفر دیگری هم که آنجا بودند بیعت می کردند و کار سقیفه یکسره میشد.
وامادر پاسخ به این شبهه چند نکته وجود دارد: اولا امیرالمومنین خواستند بگویند: شما با من بیعت تان را در غدیر کردید و بیعت دوباره معنا ندارد.
دوما اگر امیرالمومنین آنجا «دست بیعت» می دادند ثابت می کردند خلیفه را باید مردم تعیین کنند، در حالیکه به اعتقاد شیعه انتصاب خلیفه کار مردم یا حتی پیامبر هم نیست کار خود خداست، انتصاب الهی است و پیامبر فقط ابلاغ می کند. لذا امیرالمومنین آنجا دستش را کشید. این قصه نشان می دهد که خیلی ها با جریان سقیفه موافق نبودند حتی عباس عموی پیامبر.
این را « علامه مرتضی عسکری »در کتاب (نقش عایشه دراسلام) بحث می کند که چه اتفاقاتی افتاد یا در نقش ائمه در احیای دین مفصل جریانات بعد از پیامبر را توضیح می دهند.
ولی در پاسخ به سوال شما اگر بخواهیم تیتر وار وقایع را بررسی کنیم اول جریان سقیفه است که همزمان با جریان «سقیفه» امیرالمومنین و نزدیکان پیامبر در حال تجهیز و تغسیل و تدفین و تکفین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هستند.
«حجت الاسلام محمود ریاضت»:بعد از جریان سقیفه تثبیت جریان سقیفه و تعیین خلیفه است. بعد به دستور خلیفه یورش به خانه وحی است برای اینکه از کسانی که در خانه امیرالمومنین هستند برای خلیفه بیعت بگیرند. در روایات ما می فرمایند که ۳ بار هجوم اتفاق افتاده است.
دفعه اول فقط می آیند در خانه و مثلا اولتیماتم می دهند.
دفعه دوم با شدت بیشتری تهدید می کنند.
و دفعه سوم آن اتفاقات می افتد و امیرالمومنین را برای گرفتن بیعت به مسجد می برند، حضرت زهرا سلام الله علیها با آن وضعیتی که داشتند هر طوری هست خودشان را به مسجد می رسانند و تهدید میکنند که اگر دست از پسر عمویم برندارید شما را نفرین میکنم و اینجا حضرت زهرا سلام الله علیها جلوی به زور بیعت گرفتن از امیرالمومنین را می گیرند و حضرت را به منزل بر می گردانند.
بعد از این، طبق روایات ما ۴۰ شب امیرالمومنین حضرت زهرا سلام الله علیها را سوار بر استر(مرکب) می کردند و دست حسنین(حسن وحسین) را می گرفتند در خانه مهاجرین و انصار می رفتند و با آنها اتمام حجت می کردند که شما با ما بیعت کردید و بیعت شکنی کردید و آنها هم حرف های مربوط به خودشان را می زدند.
بعد از این جریان وقتی شرایط (سقفیه)تثبیت می شود و حق حضرت غصب می شود، به نظر می رسد یک دوره بین ۲۰ تا سی روز طول می کشد تا جریان «غصب فدک»(تصرف باغ فدک) اتفاق می افتد.
به خلیفه می گویند با وجود در اختیار داشتن فدک توسط امیرالمومنین و داشتن چنین امکان مالی، آنها می توانند بر علیه حکومت نیرو جمع کنند و سپاه تهیه کنند و قدرت را بگیرند. لذا دستور غصب فدک داده می شود.
سئوال:گفته می شود در زمان یورش، شهر مدینه به وضعیت حکومت نظامی در آمده بوده است و گردانندگان سقیفه مقابل درِ خانه مهاجرین و انصار، نیروی نظامی گذاشته بودند تا کسی نتواند به اهل بیت علیهم السلام کمک کند، لطفا در این باره توضیح دهید.
چهل نفر در کنار بستر پیامبر سقیفه را قبول نمی کنند مثل طلحه، زبیر، سعد ابی وقاص و عباس عموی پیامبر و خیلی های دیگر. خب سلمان و ابوذر و مقداد بیعت نمی کنند و طرفدار امیرالمومنین هستند ولی خیلی از افرادِ مخالف سقیفه طرفدار امیرالمومنین هم نبودند و خودشان داعیه خلافت داشتند. لذا اصحاب سقیفه مقابل در خانه تک تک افراد نیرو می گذارند تا کسی نتواند عملی انجام دهد. حالا نمی شود گفت حکومت نظامی چون حکومت هنوز آنچنان تثبیت نیافته است.
با توجه به تاکیدات فراوان پیامبر، چه عاملی سبب موفقیت اصحاب سقیفه در مدیریت جامعه در پروسه چند روزه شد؟
چند عامل دخیل است، که مهمترین آنهارفاه طلبی وتعلقات دنیایی بود. امیرالمومنین چهل روز هل من ناصر طلبید و پیامبر هم فرموده بودند اگر چهل نفر برای یاری تو آمدند برای گرفتن حقت قیام کن ولی اگر یارانت زیر چهل نفر بودند اقدام نکن چون اصل از بین می رود. در این چهل روز که امیرالمومنین یاری طلبیدند ۴ نفر یا پنج نفر یا نهایتا هفت نفر بیشتر برای یاری ایشان نیامدند.
مثلا خود «سعد ابی وقاص» که یکی از مخالفین بود با پولی که در حلقومش می ریزند ساکت می شود. عامل اصلی دنیا طلبی و حب دنیا است. وقتی دنیا زیر زبان خواص مزه کرد «کلّا إِنَّ الاْءِنسَانَ لَیطْغَی أَن رَآهُ اسْتَغْنَی» اگر آدم بی نیاز شد سرکشی می کند. در قرآن کریم در مورد امت های پیشین هم آمده است که بنی اسرائیل به موسی کلیم گفتند از بین ما هفتصد نفر انتخاب کن و از بین این هفتصد نفر هفتاد نفر برگزیده را انتخاب کن، اینها که شاخص و خواص بنی اسرائیل هستند قرار شد با حضرت موسی به کوه طور بروند و از ایشان معجزه ای ببینند و اگر دیدند بیایند و پیامبری حضرت موسی را تایید کنند. قرآن می فرماید این هفتاد نفر با حضرت موسی آمدند و معجزه ای که طلب کرده بودند را دیدند و همه گفتند ما به تو ایمان آوردیم. قرار شد وقتی پایین آمدند به مردم هم این مطلب را اعلام کنند. وقتی پایین آمدند گفتند «موسی ساحر است» و تکذیب اش کردند. به فاصله زمانی از کوه پایین آمدن نظرشان برگشت.
وقتی حضرت زهرا(س) از سکوت علی انتقادکردند!
در روایت آمده بعد از جریان فدک حضرت زهرا سلام الله علیها به امیرالمومنین گفتند« مثل بچه داخل رحم زانوی غم در بغل گرفتی و حق ما را می برند!»(کالطفل فی الرحم حملت رکبة الحزن بین ذراعیک ویأخذون حقوقنا)
امیرالمومنین شمشیر و زره را برداشتند که بیرون بیایند،نوشته اند وقتی امیرالمومنین خواستند بیرون بیایند صدای موذن بلند شد... اَشهدُ اَنّ مُحمّد رَسولُ الله، حضرت امیر به حضرت زهرا گفتند: فاطمه جان! نمیخواهید این اسم بماند؟ حضرت زهرا پاسخ دادند: همه حرف ها این است که این اسم بماند.
تاریخ می نویسد ۲۰ سی سال بعد از این جریان معاویه با ابوسفیان نشسته اند، معاویه می گوید ما به هر چیزی که می خواستیم رسیدیم، پول و قدرت و ثروت و امکانات داریم و بنی هاشم را هم کنار زدیم و خانه نشین کردیم، ابوسفیان جواب داد ما قبل از این ها هم حکومت و ریاست و همه این امکانات را داشتیم، دعوای ما سر این بود که این نام از روی مأذنه ها پایین بیاید که نشد.
عوامل دیگری مانند سستی مردم و خسته بودن آنها از جنگ های متعدد زمان پیامبر هم تاثیر داشت و از این عوامل سوء استفاده شد و همه اینها دست به دست هم داد تا این فاجعه رخ داد. اما دشمن به دلیل هوشمندی امیرالمومنین و استقامت حضرت زهرا ، به هدف نهایی اش که از بین بردن اسلام بود نرسید.
وقتی «سقیفه» به سرانجام رسید به دستور کسی که در سقیفه به عنوان خلیفه تعیین شد هجوم به خانه اهل بیت علیهم السلام صورت گرفت. یعنی او باید قدرت گرفته باشد که بتواند این دستور را بدهد که یک پروسه زمانی هر چند کوتاه را می طلبد. طبیعتا نمی توانیم بپذیریم که این اتفاق همان روز اول افتاده باشد، چون بالاخره آنها در سقیفه جمع شده بودند، خود اینکه بتوانند در سقیفه به نتیجه برسند زمان بر است با توجه به اینکه مخالفت های عمده ای صورت می گرفت، خیلی از افراد بودند که جریان سقیفه را قبول نداشتند. البته حضرت امیر هم قبول نداشتند ولی بعضی از افراد بودند که خودشان داعیه خلافت داشتند مثل سعد ابی وقاص که جریان سقیفه را تا مدت ها قبول نکرد. این مطلب نشان می دهد که برای تثبیت کار در سقیفه نیاز به زمان وجود داشت. اینکه بپذیریم این اتفاق دقیقا بلافاصله پس از رحت پیامبر و در همان روز اتفاق افتاده است خیلی منطقی نیست./
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:مصاحبه حجت الاسلام محمود ریاضت آذر ۱۳۹۴تسنیم با اصلاحات(گزیده مصاحبه).
واما نمی شود،ازغدیرگفت وازعلامه امینی یادی نکرد:
علامه امینی در جلد اول الغدیر یکصد و ده صحابی و هشتادوچهار تابعی را نام می برد که همگی راوی حدیث غدیر بوده اند.
او در جلد اول نام ۱۱۰ تن از صحابه پیامبر و ۸۴ تن از تابعانِ روایتکننده واقعه غدیر را گردآورده است و در شش جلد بعدی، شاعران غدیر را معرفی و اشعار آنها را نقل کرده است.
او در جلدهای دیگر ، به برخی از اختلافات شیعه و اهل سنت مثل جایگاه خلفای سهگانه و نقدهای شیعیان بر آنها، فدک، ایمان ابوطالب، تحلیل رفتارهای معاویه بن ابوسفیان و ... میپردازد.
علامه امینی برای نوشتن مجموعه ۲۷ جلدی کتاب الغدیر(۱۱جلدمنتشره) به کتابخانههای کشورهای مختلف از جمله هند، مصر و سوریه سفر کرده است. او بیش از صد هزار کتاب را دیده و بیش از ده هزار کتاب را مطالعه کرده است. نوشتن کتاب الغدیر بیش از ۴۰ سال طول کشیده است.
«علامه عبدالحسین امینی» در شبانه روز حدود ۱۷ ساعت مطالعه و کار میکرد و برای مطالعه کتبی که در دسترس نداشت رنج سفرهای گوناگونی به جان خرید؛ علامه در این باره می گوید: من برای نوشتن الغدیر ۱۰ هزار جلد کتاب از «باء» بسم الله تا «تاء» تمّت آن خواندهام و به ۱۰۰هزار جلد کتاب، مراجعات مکرر داشتهام.
تعدادى از ۱۱۰ راوى واقعه غدیر عبارتند از:
ابـوبـکـر بن ابى قحافه ، عمر بن خطاب ، عثمان بن عفان ، طلحه ، زبیر، عبدالله بن جعفر، عـبـاس بـن عبدالمطلب ، عبداللّه بن عبّاس ، ابوایوب انصارى ، ابوذر غفارى ، سلمان فارسى ، ابـوقـتـاده ، ابـوهـریـره ، زیـد بـن ارقـم ، عـدى بـن حـاتـم ، سـهـل بـن حـنیف ، حسان بن ثابت
و از زنان ،اسامی عده ای ازناقلین راذکرکرده است: فاطمه زهرا(س )، ام سلمه ، عایشه ، ام هانى ، فاطمه بنت حمزه و...
بعد از صحابه ، ۸۴ نفر از تابعین ، از جمله ابو راشد، ابو سلمه ، ابو سلیمان ، مؤ ذن ابو صالح و... نیز حدیث غدیر را نقل کرده اند.
هـمـچـنـیـن عـلمـا و محدثان قرن هاى بعدرانام برده اند.
در قـرن دوم هـجـرى ۵۶ نـفر، قرن سوم ۹۲ نفر، قرن چهارم ۴۳ نفر، قرن پنجم ۲۴ نفر، قرن شـشم ۲۰ نفر، قرن هفتم ۲۱ نفر، قرن هشتم ۱۸ نفر، قرن نهم ۱۶ نفر، قرن دهم ۱۴ نفر، قرن یازدهم ۱۲ نفر، قرن دوازدهم ۱۳ نفر، قرن سیزدهم ۱۲ نفر و در قرن چهاردهم ۲۱ نفر از علماى اهل سنّت حدیث غدیر را نقل کرده اند که مجموع این افراد به ۳۶۰ نفر مى رسد.
نام گـروهـى از عـلمـاى اهل سنّت افزون بر نقل حدیث ، پیرامون سند و مفاد آن نوشته اند؛ مانند:
۱ ـ ابو جعفر طبرى ، مورخ بزرگ اسلامى (متوفى ۳۱۰ ق )، در کتاب (الولایة فى طرق حدیث الغـدیـر)، ایـن حـدیـث را بـا بـیـش از هـفـتـاد طـریـق از پـیـامـبـر(ص ) نقل کرده است .
۲ ـ ابـوالعـباس احمد بن محمد همدانى ، معروف به ابن عقده (م ۳۳۳ق )، در کتاب (الولایة فى طرق حدیث الغدیر)، حدیث غدیر را از ۱۰۵ نفر نقل کرده است .
۳ ـ ابوبکر محمد بن عمر بغدادى معروف به جحانى (م ۳۵۵ ق )، در کتاب(من روى حدیث غدیر خم )، از ۱۲۵ طریق از پیامبر(ص ) حدیث غدیر را آورده است .
۴ ـ ابـوغـالب احـمـد بـن مـحمّد الرازى (م ۳۶۸ ق ) و محسن بن حسین نیشابورى خزاعى و على بن عـبـدالرحـمـان بـن عـیـسـى جـراحـى قـنـاتـى و ۲۶ نـفـر دیـگـر از عـلمـاى مـشـهـور اهل سنّت ، از حدیث غدیر در کتاب هاى مستقلّى بحث کرده اند.
آیا یمنی ها از حضرت علی شکوه داشتند.
نسبت غدیر و دلخوری یمنیها از امیرالمومنین(ع) صِحَّت دارد؟
یکی از اشکالاتی که بعضی از علمای اهل سنت دارند این است که میگویند:چرا ولایت حضرت علی در غدیرخم اتفاق افتاد؟.
حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی::«غدیرخُم» محلی بود برای معرفی ولایت امیرالمومنین(ع)، اما چرا در آخرین حج(حجهالوداع) موضوع امامت مطرح شد؟
آیا رسول اکرم(ص) نمیتوانست در یک برهه تاریخی و شرایط اجتماعی و سیاسی بهتری این موضوع را مطرح کند؟
در زمینه مساله ولایت که عبارت است از «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسولُهُ وَالَّذینَ آمَنُوا»؛ زمینه این مساله از سالها قبل مخصوصاً از ابتدای ورود پیغمبر اکرم(ص) به مدینه آغاز شده است. اولین سورهای که با ورود پیغمبر در مدینه نازل شده، یکی سوره بقره است، در این سوره خیلی جالب بیان کرده که خداوند امامت را به حضرت ابراهیم(ع) داده است، «وَ اِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فاتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ اِمامًا» خداوند بعد از آن همه آزمایشاتی که از حضرت ابراهیم(ع) به عمل آورده، ایشان را امام قرار داده است، در اواخر عمر حضرت شاید در سن ۸۰ سالگی این مهم رقم خورد، بنابراین امامت حضرت ابراهیم فرازمانی و فرامکانی است، به همین دلیل هم است که تمام حجاج وقتی به مکه میروند بعد از عمل طواف، پشت مقام ابراهیم دو رکعت نماز میخوانند، یعنی حضرت ابراهیم(ع) امام تمام ما است «مِلَّت اِبْراهِیمَ حَنِیفاً»، این دستور ماست.
حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی:بعضی از علمای اهل سنت میگویند این «اعلام ولایت حضرت علی» به این جهت بود که «حضرت امیر» از یمن میآمدند و در مکه به پیغمبر اکرم(ص) ملحق شدند و در اثر این نحوی که «حضرت امیر» نسبت به «یمنیها» داشتند، «یمنیها از حضرت امیر دلخور شدند» و «پیغمبر اکرم(ص) برای رفع دلخوری حضرت امیر گفتند، هر کسی من مولای او هستم، علی مولای اوست و این ولایت دارد.»
«چرا غدیر درغیاب یمنی ها اتفاق افتاد؟»
حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی:اما ما شیعیان پاسخ میدهیم که «در مکه یک راهی است که از جنوب به سوی یمن میروند» اگر در آنجا در «حضور یمنیها»میگفتند باز یک حرف درستی بود.
اما«پیامبراسلام(ص)اعلام جانشینی خودرا، درست زمانی که یمنیها به کشورشان رفتندمطرح کرد.»
ابلاغ امامت وولایت درزمانی بودکه کاروان بزرگ حُجاج دارند به شمال به سمت مدینه میآیند، در بین مکه و مدینه در «غدیرخم» آنجا مطرح میکنند.
یعنی «اعلام ولایت حضرت علی موقعی که یمنیها حضور ندارند» پس معلوم میشود این موضوع به یمنیها مربوط نمیشود.
«حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی»:حالا این مساله میبینیم که در مورد آیه تبلیغ «یا أَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إِلَیکَ»، هم مطرح میکنند. باز علمای بزرگ اهل سنت مانند «فخر رازی» و غیره میگویند بله ما باز در اینجا حدیث داریم که این در مورد ولایت علی است، اما افسوس که قبلش راجع به یهود و نصاری است و بعدش هم راجع به یهود و نصاری است.
حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی:یعنی اینطور نیست که یک آیه جدا بشود، این چطور میشود که در وسط بحث راجع به یهود و نصاری، اینجا «یا أَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إِلَیکَ» راجع به ولایت علیّبنابیطالب است.
اینجا ما با توجه به«ترابط الآیات»(ارتباط و تناسب آیات در قرآن) میبینیم که این یهود و نصاری، همواره در صدد این بودند و دلخوشی آنها این بود که این ولایت و خلافت مانند گذشته به آنها برخواهد گشت و با رحلت پیغمبر اکرم(ص) همه چیز تمام خواهد شد.
اما در اینجا میخواهد بیان بدارد یعنی خطاب به یهود و نصاری و اهل کتاب و همچنین به منافقینی که با یهود و نصاری همگام هستند که بگوید که نه خیر؛ این چنین نیست که این با رحلت پیغمبر اکرم(ص) همه چیز تمام شود، بلکه ولایت ادامه دارد، این ولایت همچنان ادامه خواهد داشت و این دریچه امیدی که یهود و نصاری و منافقین به آن دل بسته بودند، اینها را کنار خواهیم زدم
و لذا قرآن «در وسط آیات مربوط به یهود و نصاری»،«موضوع ولایت» را بیان میکند و در عین ارتباط کامل با یهود و نصاری و تورات و انجیل، این «آیه به ولایت حضرت علی» مربوط است.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منظور آیات قبل ازآیه ۶۷ مائده(یعنی آیات ۶۴ تا۶۶مائده) وآیات بعدازآیه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ» (مائده۶۷)
«حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی»: این مسائل(ولایت وجانشینی) برای ما و اهلبیت روشن است ولی برای برخیها به عللی که عرض کردم کاملاً ضروری نبوده و لذا امام خمینی(درماجرای خلافت وجانشینب)میفرمایند «اگر برای همه ضروریات بود، پیغمبر دست آخر نمیگفتند دوات و قلم بیاورید، اگر اینقدر واضح و روشن بود، لازم نبود که پیغمبر اکرم(ص) بگویند قلم و دولت بیاورید! مگر میشود گفته پیغمبر بالاتر از قرآن باشد».
لذا بله این برای ما و اهلبیت یک امر ضروری است اما برای بسیاری کار ضروری و واضح نیست و لذا یک عدهای در ابتدای امر خلافت پس از پیامبر اکرم(ص) به حضرت امیر، رای ندادند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: گزارش فوق مصاحبه ایسنا( ۵ تیر ۱۴۰۳ )با حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی از اساتید، پژوهشگران و محقق است بااندکی ویرایش(روان سازی جملات نامفهوم)وانتخاب تیتر وافزودن عکس.
پیامبر برای مسلمان یمنی موضوع لایت را مطرح کردند نه تمام مسلمانان !
ماجرای «جیش یمنی» چیست؟
«حجت الاسلام علی باقر شیخانی گفشه»:حضرت علی ۳ بار ماموریت یافتند تا به یمن بروند.
یکبار برای دعوت مردم به اسلام که سال هشتم هجری بود.
دومین بار هم برای قضاوت از طرف پیامبر (ص) مامور شدند.
امابار سوم برای گرفتن اموال و صدقات بود.
نافرمانی یمنی از حضرت علی(تصاحب بیت المال)
«حجت الاسلام علی باقر شیخانی» گفت:در سفرمأموریت سوم امیرالمومنین علی (ع) که بعنوان فرمانده لشکر یمن بودند و هنگام بازگشت،«لشکر»(نیروهای یمنی) تحت فرمان خود را بیرون مکه نگه داشتند و خود را با عجله به پیامبر(ص) رساندند و حج را به جا آوردند.
شکایت یمنی ها از حضرت علی به رسول الله
کارشناس فِرق و مذاهب گفت: مساله ای که مطرح می شود این شکایاتی است که در همین زمان یعنی سال دهم هجری واقع شده. در این زمان «وقتی حضرت علی (ع) برای انجام حج به مکه می روند و بازمی گردند، مشاهده می کنند لشکریانشان صدقات و اموال جمع شده را میان خود تقسیم و لباس های فاخر را بر تن کرده اند»!.
و در این هنگام «حضرت علی(ع)اقدام به بازپس گیری اموال مسلمین ازیمنی ها(لشکریان)می کنند.
«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه »
پس از آن وقتی لشکریان به مدینه باز می گردند با ناراحتی نزد پیامبر (ص) رفته و از امیرالمومنین علی (ع) بابت این اقدام شکایت می کنند که پیامبر (ص) در مقام دفاع از آن حضرت (ع) برمی آیند و می گویند: هر کسی که من ولی و سرپرست اویم، علی (ع) نیز ولی و سرپرست اوست.( مسند احمد ابن حنبل جلد ۵ صفحه ۳۵۰)
به سوال خود باز گردیم؛ چگونه می توان شبهه یاد شده را پاسخ گفت؟
«حجت الاسلام علی باقر شیخانی گفشه»:پاسخ به این شبهه را «آیت الله سید محمد حسینی قزوینی» در کتابی با عنوان "حدیث الغدیر و الشبهة الشکوی جیش الیمن" به طور مبسوط بررسی کرده است.
«حجت الاسلام شیخانی گفشه» گفت:اما پاسخ های متعددی می توان برای این شبهه ارائه داد: نخست آن که امیرالمومنین علی (ع) چندین سفر به یمن داشته اند که بنا به قول مشهور سه سفر بوده است.
دوم آنکه آنچه درباره لشکر یمن مطرح شده در مدینه واقع شده و آنجا بود که پیامبر (ص) در مقابل افرادی که معترض بودند از حضرت علی (ع) دفاع کردند و این ربطی به ماجرای غدیر ندارد و در واقع این اتفاق در غدیر نیفتاده بود که بگوییم پیامبر (ص) حدیث غدیر را برای این ماجرا نقل کردند.
ماجرای شکایت یمنی ها ۲ سال قبل از واقعه غدیرخم بوده
اما اولین سفر امام علی (ع) در سال هشتم هجری بوده که ظاهرا این شکایت مربوط به همان سال بوده در حالی که ماجرای غدیر دو سال بعد اتفاق افتاد.
«زینی دحلان»(فقیه و مورخ اهل سنت) در کتاب «السیرة النبویه» جلد ۲، صفحه ۷۱ نقل می کند: اینکه حضرت علی (ع) به عنوان جنگجو به یمن رفته باشند، وهم است و چنین چیزی نبوده؛ حضرت علی (ع) در سال دهم به عنوان جنگجو به یمن نرفته تا آنجا لشکری داشته باشد و از او شکایت کنند بلکه ماجرا به سال هشتم باز می گردد که شکایت از گرفتن غنایم بود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:احمد زینی دهلان ،متوفی ۱۸۸۶( مفتی اعظم مکه بین سالهای ۱۸۷۱ تا زمان پایان عمرش)،همچنین در حجاز منصب شیخ الاسلام و امام الحرمین (امام دو شهر مقدس مکه و مدینه) را داشت.از نظر کلامی و فقهی پیرو مکتب شافعی بود.
«حجت الاسلام شیخانی گفشه»درادامه گفت:اما پاسخ دوم بنا به مستندات تاریخی این شکایتی که مطرح می شود در مدینه بوده؛ ازابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر لخمی شامی طبرانی (متوفی ۳۶۰ هجری)معروف به«طبرانی»در کتاب«المعجم الاوسط» بیان شده: این شکایت در مدینه واقع شد و تاثیری در حدیث« مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه »ندارد و این «شکایت قبل از حجة الوداع» بوده است.
«حجت الاسلام شیخانی گفشه»درادامه گفت:لذا شاهد ما این سخن «طبرانی» است که آن لشکریانی که غنیمت ها را برداشته بودند و حضرت علی (ع) از آنها باز پس گرفته بودند، وقتی پیامبر (ص) به مدینه بازگشتند.
حجت الاسلام شیخانی گفشه گفت:توجه کنید که می گوید «وقتی به مدینه بازگشت»، نه اینکه در «غدیر» بازگشتند، داخل مسجد شدند و عده ای نیز مقابل در خانه پیامبر (ص) بودند برای عرض شکایت.
کارشناس دینی نتیجه می گیرد:لذا این جمله نشان می دهد «ماجرای شکایت در مدینه واقع شده نه در غدیر »که پیامبر (ص) حدیث غدیر را به این منظور قرائت کنند.
شبستان درادامه نوشت: فرض کنیم این ادعا صحیح باشد، آیا با فرض صحت نمی توان سخن وهابیت را اثبات کرد؟
بر فرض که این ادعا را هم صحیح بدانیم، طبق این ادعا برخی از اصحاب پیامبر (ص) باید از حضرت علی (ع) ناراحت باشند و پیامبر (ص) تنها باید از با این عده سخن بگوید نه اینکه تمام مسلمانان را گرد هم آورد و آنهایی که جلوتر رفته اند، دستور بازگشت دهند و آنها را که عقب مانده اند، منتظر بمانند و سپس حدیث غدیر را بیان کنند در واقع اگر این ادعا صحیح باشد، پیامبر (ص) تنها باید برای همان سپاه یمنی این حدیث را می خواندند نه تمام مسلمانان! لذا مشخص می شود حدیث غدیر یک حکم کلی بوده که باید بر همگان عرضه می شد نه پاسخ عده ای خاص.
اما پاسخ دیگری که بر شبهه وارد شده از سوی وهابیت می توان اقامه کرد آن است که پیامبر(ص) وقتی با شکایت سپاه یمنی از علی (ع) روبه رو شدند، ناراحت گردیدند و این مساله در جلد ۵ صفحه ۱۳۳ کتاب سنن نسائی (از منابع اهل تسنن) روایت شده است.
همچنین، از«ابن بریدة »در معجم الاوسط جلد ۶، صفحه ۱۶۳، روایت شده که: (پس از بیان شکایت جیش یمنی) ما دیدیم پیامبر(ص) غضبناک شد که چرا از علی (ع) بدگویی می کنید و از منزل خارج شد در حالی که ناراحت بود (معلوم می شود که این ماجرا در مدینه اتفاق افتاده چرا که به لفظ خانه اشاره شده است) و فرمودند: کسی که به علی اشکال گیرد گویی از من ایراد گرفته و کسی که از علی (ع) جدا شود گویی از من جدا شده است.
و همچنین دیگران همین روایت را نقل کرده اند که از جمله می توان به روایت «احمَد بن حَنبَل»(متوفی ۲۴۱ق) از فقهای چهارگانه اهل سنت و از محدثان اهل سنت در مسند خود جلد ۵ صفحه ۳۵۰ اشاره کرد.
اما پاسخ آخر اینکه روایتی که درباره لشکریان آمده در اینجا هم دلالت دارد بر ولایت علی(ع)، در ادامه روایت احمد بن حنبل که اشاره شد، آمده است: پیامبر (ص) هنگامی که چهره شان از ناراحتی برافروخته شد، فرمودند: هر کسی که من ولی و سرپرست اویم، علی (ع) نیز ولی و سرپرست او است./پایان گزارش شبستان.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«حدیث قرطاس» چیست؟(ماجرای مکتوب کردن سفارش پیامبردرباره جانشینی وخلافت)
هنگامی که پیامبر اسلام در آخرین روزهای حیات خود(در ۲۵ صفر سال ۱۱ هجری) در بستر بیماری بود «پیامبر قلم و دواتی خواست تا سفارشی بنویسد که مانع گمراهی مسلمانان پس از خود شود»
این درخواست پیامبراسلام(ص)، با مخالفت یکی از حاضران(عمربن خطاب) مواجه شد و وصیت پیامبر ناگفته،نانوشته ماند.
برخی از مورخین بر این باورند که هدف پیامبر از مکتوب کردن خلافت از یک سو پیشگیری از گمراهی امت و مانع از پیشآمدن هر نوع حیرت و سرگردانیای بود که بیشتر امتها پس ازمرگ رهبرانشان بدان گرفتار میشوند و از دیگر سو میخواست که با اینکار بر آنچه در بیابان «جُحفه» (غدیرخم)بعدازمناسک حج «حجة الوداع» با انبوهی از مسلمانان در میان نهاده بود و راه راهبری بعد از خویش را هموار ساخته بود مکتوب کند.
امایکی از حاضران گفت: پیامبر هذیان میگوید و کتاب خدا ما را بس است.سپس میان اصحاب اختلاف افتاد. پیامبر با مشاهده اختلاف اصحاب از آنان خواست از نزد او بروند. بیشتر منابع شخص مخالفتکننده با پیامبر را، خلیفه دوم معرفی کردهاند اما برخی منابع به نام وی اشاره نکردهاند.
بنابر نظر علمای شیعه، پیامبر(ص) میخواست با حدیث دوات بر جانشینی امام علی(ع) پس از خود تأکید کند. اما برخی از حاضران به این امر پی بردند و مانع آن شدند. خلیفه دوم در گفتوگویی که میان او و ابن عباس نقل شده،تصریح میکند که: پیامبر(ص) در بیماریاش میخواسته نام علی(ع) را برای خلافت پس از خویش به صراحت بزبان بیاورد ولی من از روی دلسوزی نسبت به اسلام و حفظ آن، مانع شدم. عمر در ادامه سخنش با سوگند به کعبه تصریح کرده که حتی اگر پیامبر(ص) این کار را می کرد نه تنها قریش نمیپذیرفت بلکه تمام عرب از همه جا بر او میشوریدند. و نیز ادعا کرده که چون پیامبر از نیت قلبی او آگاه شده از اقدام بر این کار خودداری کرده است.
بر اساس نقل ابن عباس که در صحیح بخاری آمده است این واقعه در روز پنجشنبه رخ داده است و به همین مناسبت آن را «رَزیّة یوم الخمیس» یا فاجعه (مصیبت بسیار بزرگ) روز پنجشنبه میخوانند.
ابن ابی الحدید شارح سنی مذهب نهج البلاغه از ابن عباس نقل کره که همواره میگفته که مصیبت بزرگ و تمامِ مصیبت در همین بود که نگذاشتند پیامبر(ص) برای مردم آنچه را در نظر داشت بنویسد.
«سید بن طاووس» نقل کرده که ابن عباس همواره برای حادثه روز پنج شنبه و تباهیای که به سبب آن در اسلام وارد شد؛ آنچنان میگریست که سنگ ریزههای پیرامونش را مرطوب میکرد و میگفت مصیبت بزرگ این بود که مانع نوشتن پیامبر(ص)شدند.
این ماجرا با جزئیات و عبارات متفاوتی در منابع روایی و تاریخی سنی و شیعه آمده است: کتابهای صحیح بخاری، صحیح مسلم، مسند احمد،سنن بیهقی و طبقات ابن سعد از منابع اهل سنت، الارشاد و اوائل المقالات الغیبة نعمانی و المناقب ابن شهر آشوب
شیخ عباس قمی ،درشبانه روز ۱۷ساعت درفضای مجازی بود!
خاطره نحوست قدم شیخ عباس به روایت راننده ماشینی که پنچرشد ...مفاتیح الجنان ،ردیه ای بودبر«مفتاح الجنان»...کتاب «سفینةالبحار» به «دستخط آیت الله بهجت».
خاطراتی از شیخ عباس قمی(صاحب مفاتیح الجنان)
درکمترخانه ای است که کتاب قرآن باشد واما «مفاتیح»نباشد،،درحرم ائمه اطهار(کربلا،نجف،کاظمین،سامرا) ویا لبنان وسوریه وهندوپاکستان که برویدیکی از کُتب موجود درطاقچه وقفسه وکتابخانه حرم، کتاب معروف شیخ عباس قمی است،خلاصه یکجورایی «مفاتیح با قران مأنوس است».
درادامه مطالب جمع آوری شده ازمنابع مختلف، بااصلاحات انجام گرفته ارائه می شود.
.«شیخ عباس قمی»تولد:۱۲۹۴قمری،درقم ٣۲سالگی ازقم به نجف اشرف رفت بعداز ۷سال اقامت درنجف درسال١٣۲۲قمری به قم برگشت ۱۰سال درقم اقامت نمود درسال ١٣٣١بادعوت آیت الله حسین قمی به مشهدرفت و۲۲سال درمشهداقامت کرد
کتابهای مفاتیح الجنان،منتهی الاعمال،نفس المهموم،وقایع الایام،الفوائدالرضویه و…درطول اقامت درمشهدنوشت.
ازامامت جماعت مساجدی متروکه استقبال می کرد،آنهاراآبادمیکردوتحویل دیگری میداد.
ترک امامت مسجدگوهرشادبعلت ایجادشبهه،هنگامیکه دررکوع بود صدای یااللَّهَ ،یااللَّهَ ، إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ راازدورشنیدومتوجه عظمت وانبوه نمازگزاران شد،امامت این مسجدراترک کرد.
درسال١٣۵۴قمری مجدداًعازم عتبات عالیات شدوتاپایان عمرمدت۶سال درخانه محقروکوچک درنجف اقامت داشت وکتاب سفینه البحارراآنجانوشت.
در۲۱سالگی اولین کتاب (الفوائدالرجبیه)رانوشت کل تألیفات وترجمه (کوچک وبزرگ)بیش از۱۰۰جلدمی باشد۵۶جلدفارسی،۴۵جلدعربی
وفات :درتاریخ۲٣ذیحجه سال ١٣۵۹(۱بهمن ۱۳۱۹)درنجف ودرحرم حضرت امیرالمؤمنین(ع)مدفون است،درکنارقبراستادش« حاج میرزاحسین نوری طبرسی»(۱۲۵۴-۱۳۲۰ق)
«حاج میرزاحسین نوری»معروف به محدث نوری و حاجی نوری از محدثان شیعه است، شهرت محدث نوری بیشتر به سبب تالیف کتاب «مستدرک الوسائل» و نیز کتاب« فصل الخطاب» فی تحریف کتاب رب الارباب است.(کتاب تحقیقی درآیات قرآن است،که خیلی سروصداکرد،البته گفته می شود که مؤلف درنامگذاریش نادم بود نه درانتشارش!)
شیخ عباس قمی اهل مبارزه هم بود،خطرات اجانب(امریکا)رابه مؤمنین گوشزدمیکردوبه همین مناسبت،کمیته مجازات دمکرات مشهد،نامه ای تهدیدآمیزبرایش می فرستد.
۶۵سال مدت عمرشیخ عباس بود
«شیخ عباس قمی»درسال١٣۵۴قمری مجدداًعازم عتبات عالیات شدو تاپایان عمرمدت۶سال درخانه محقروکوچک درنجف اقامت داشت وکتاب «سفینه البحار»راآنجانوشت.
در۲۱سالگی اولین کتاب (الفوائدالرجبیه)رانوشت . کل تألیفات وترجمه (کوچک وبزرگ)بیش از۱۰۰جلدمی باشد۵۶جلدفارسی،۴۵جلدعربی
وفات :درتاریخ۲٣ذیحجه ١٣۵۹(۱بهمن ۱۳۱۹)درنجف ودرحرم حضرت امیرالمؤمنین(ع)مدفون است،درکنارقبراستادش حاج میرزاحسین نوری طبرسی(۱۲۵۴-۱۳۲۰ق)
«حاج میرزاحسین نوری»معروف به محدث نوری و حاجی نوری از محدثان شیعه است، شهرت محدث نوری بیشتر به سبب تالیف کتاب «مستدرک الوسائل» و نیز کتاب« فصل الخطاب» فی تحریف کتاب رب الارباب است.(کتاب تحقیقی درآیات قرآن است.)
«شیخ عباس قمی»درتاریخ۲٣ذیحجه سال ١٣۵۹(۱بهمن ۱۳۱۹)۶۵سالگی فوت کردند ودرنجف،حرم حضرت امیرالمؤمنین(ع)مدفون است،درکنارقبراستادش« حاج میرزاحسین نوری طبرسی»(۱۲۵۴-۱۳۲۰ق)
شیخ عباس قمی اهل مبارزه هم بود،خطرات اجانب(امریکا)رابه مؤمنین گوشزدمیکردوبه همین مناسبت،کمیته مجازات دمکرات مشهد،نامه ای تهدیدآمیزبرایش می فرستد.
۶۵سال مدت عمرشیخ عباس بود.
ماجرای بیرون انداختن شیخ عباس ازماشین
خاطره ای ازامام خمینی
صاحب مفاتیح الجنان ،شخصیتی است که حضرت امام خمینی سلامت نفس وتقوای کم نظیر او را مورد تاکید قرار داده است.
«آیت الله محمدرضا توسّلی»رئیس دفتر حضرت امام خمینی نقل می کند : « مرحوم حاج احمد آقا می گفت: من یک روز مفاتیح الجنان را برداشتم ، به برخی از دعاها که رسیدم برای من شک و تردید حاصل شد؛ رو کردم به امام و گفتم :که آقا! این چیزها که در این مفاتیح الجنان است درست است ؟
«آیت الله محمدرضاتوسلی»درادامه گفت: یکوقت دیدم امام به من تندی کرد و گفت : احمد! یعنی مرحوم شیخ عباس ، دروغ می گوید!؟
امام خمینی درادامه خطاب به فرزندش گفت:به تو بگویم مرحوم حاج شیخ عباس،به خود من گفت : «در تمام عمرم یک دروغ گفتم و آن هم بعدش استغفار کردم».
«رئیس دفتر حضرت امام خمینی» گفت:خیلی مسئله است که آدم بگوید من در تمام عمرم یک دروغ گفته ام! این قدر [امام ] عنایت داشت به مرحوم حاج شیخ عباس که می گفت : گفته است من یک مرتبه دروغ گفته ام ، آن وقت حاج شیخ عباس دروغ گوست-دروغ نوشته درمفاتیح!؟» (فصل نامه بیّنات – سال ششم – شماره ۳و۲ تابستان و پاییز ۷۸)
خاطره مدیرانتشارات از چاپ کتاب «سفینة البحار»شیخ عباس قمی
«مدیر نشر دارالکتب الاسلامیه» گفت: «پدرم سال ۱۳۱۷ در نجف مشغول تحصیل بودند. مرحوم شیخ عباس قمی هم به نجف آمده بودند، چون در زمان رضا خان اکثر علمای ایران به خاطر مسئله کشف حجاب به این شهر رفته بودند. ایشان قصد داشتند، کتاب «سفینة البحار» را در نجف چاپ کنند، اما سرمایه ای نداشتند. از پدرم که طلبه جوانی بود، خواست این کار را انجام دهد، و از راه فروش کتاب، این قروض ایشان را پرداخت کنند. پدر این کار را انجام داد و از این طریق وارد کار انتشار شدند.»
هدف ازنوشتن «مفاتیح الجنان»
«مرتضی اخوندی »عضو سابق هیئت مدیره اتحادیه ناشران و رییس انجمن اسلامی ناشران .«صاحب انتشارات اسلامیه» گفت:پدرم در خصوص چگونگی تدوین کتاب «مفاتیح الجنان»می گفت: «شیخ عباس قمی به این دلیل مفاتیح الجنان را نوشتند، که کتابی به نام «مفتاح الجنان» در آن دوران وجود داشت، که در آن مطالب غیرمرتبطی وجود داشت؛ آن هم بدون سند. متأسّفانه این کتاب آلوده به روایات مجعول و نادرستى بود، که مرحوم شیخ عباس قمى و استادش( حاجى نورى) را سخت عصبانى کرده بود. همین امر سبب شد، که مرحوم شیخعباس، به نوشتن اثر پر ارزش «مفاتیح الجنان» به جاى «مفتاح الجنان» اقدام کند.»
مدیر چابخانه الاسلامیه گفت: «شیخ عباس در مقدمه مفاتیح الجنان هم به این مطلب اشاره کرده است. ضمن اینکه اینکار اقدام مثبت و مفیدی بود و آن کتاب مبتذل را از دسترس مردم خارج کرد. طبیعتا نسبت به آثار دیگر هم باید این گونه رفتار شود؛ باید آنقدر کتب و آثار قوی عرضه شود، که جای خالی بعضی آثار را پر کند و به تبع آن کتاب هایی که از جنبه فرهنگی نازل هستند، کنار بروند.»مصاحبه آخوندی باخبرآنلاین /۹ اسفند ۱۳۸۹
شیخ عباس ، علت پنچری ماشین(نحسی)می دانست،ازماشین انداخت بیرون
حجت الاسلام احمداخوندی(بنیانگذارچاپخانه اسلامیه،پدرمرتضی اخوندی): «در دوره رضاخان پهلوی من با اتوبوس از مشهد عازم تهران بودم. در بین راه از دور دیدم شیخی در کنار جاده نشسته است و بساطی هم در جلو دارد. وقتی نزدیک شدیم، دیدم حاج شیخ عباس است. عبایش را انداخته روی زمین و اوراقش را پهن کرده و مشغول نوشتن است. تعجب کردم که ایشان در میان بیابان تک و تنها چه میکند؟! سر و صدا کردم و به راننده گفتم نگه دارد؛ ایستاد، رفتم پایین و گفتم: آقا! چه شده است؟ حاج شیخ فرمود: با ماشین جلویی میآمدم. ماشین در اینجا پنچر کرد. راننده گفت: چون آخوند توی ماشین است، هی پنچر میکند، و به من گفت: باید پیاده شوی! مسافرین هم حرف او را تصدیق کردند؛ من هم پیاده شدم! گفتم: چرا بیکار بنشینم و وقتم را به هدر بدهم؟ لذا عبایم را پهن و دستمالم را باز کردم و مشغول به نوشتن شدم تا این که خداوند شما را رسانید.»
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این داستانی که مدیرانتشارات اسلامیه نقل کردند با داستانی که امام خمینی نقل کرده اند،متفاوت است،تفاوت درچگونگی مقصدرسیدن است.
ماجرای نحسی قدم شیخ عباس قمی!
راننده مسلمان «شیخ عباس قمی» را با بی احترامی وسط بیابان(به بهانه نحوست)پیاده کرد،اما«راننده ارمنی» اورابااحترام سوارکرد ودربدست شیخ عباس مسلمان شد،هر۲بمقصدشان رسیدند.
خاطره امام خمینی از شیخ عباس قمی
امام خمینی درادامه گفت:مرحوم شیخ عباس بدون اینکه کوچکترین اعتراضى کند و حرفى بزند، بلند شد و وسایلش را برداشت و از ماشین پیاده شد. من هم بلند شدم که با او پیاده شوم اما او(شیخ عباس) مانع شد، ولى من با اصرار پیاده شدم که او را تنها نگذارم اما او قبول نمى کرد که با او باشم ، هر چه من پافشارى مى کردم ، او نهى مى کرد، دست آخر گفت فلانى راضى نیستم تو اینجا بمانى .
امام خمینی گفت:وقتى این حرف را از او(شیخ عباس) شنیدم دیدم که اگر بمانم بیشتر او را ناراحت مى کنم تا خوشحال کرده باشم ، برخلاف میلم از او خداحافظى کرده سوار ماشین شدم …
خداوندچگونه جبران کرد این ظلم را؟
امام خمینی گفت:بعد از مدتى که او را دیدم جریان آن روز را از او پرسیدم چطوری رفتید؟
عدوشودسبب خیراگرخداخواهد(عَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ)
شیخ عباس قمی به امام خمینی گفت : وقتى شما رفتید خیلى براى ماشین معطل شدم ، براى هر ماشینى دست بلند مى کردم نگه نمى داشت ، تا اینکه یک ماشین کامیونى که بارش آجر بود برایم نگه داشت .
وقتى سوار شدم ، راننده آدم خوب و خون گرمى بود، و به گرمى پذیرایم شد و تحویلم گرفت ، خیلى زود با هم گرم شدیم قدرى که با هم صحبت کردیم متوجه شدم که او(راننده کامیون) «ارمنی» است و مسیرش همدان است ، از دست قضا من هم مى خواستم به همدان بروم ، چون مدتها بود که دنبال یک سرى مطالب مى گشتم و در جایى نیافته بودم فقط مى دانستم که در کتابخانه مرحوم آخوند همدانى در همدان مى توانم آنها را بدست آورم ، به این خاطر مى خواستم به همدان بروم .
امام خمینی بنقل ازشیخ عباس قمی می گوید:راننده کامیون با آنکه ارمنى بود آدم خوب و اهل حالى بود، من هم از فرصت استفاده کردم و احادیثى که از حفظ داشتم درباره احکام نورانى اسلام ، حقانیت دین مبین اسلام و مذهب تشیع و… برایش گفتم .
وقتى او(راننده) را مشتاق و علاقه مند دیدم ، بیشتر برایش خواندم ، سعى مى کردم مطالب و احادیثى بگویم که ضمیر و وجدان زنده و بیدار او را بیشتر زنده و شاداب کنم .
شیخ عباس قمی گفت:تا این که به نزدیکهاى همدان رسیدیم ، نگاهم که به صورت راننده افتاد دیدم قطرات اشک از چشمانش سرازیر است و گریه مى کند، حال او را که دیدم دیگر حرفى نزدم .
راننده ارمنی مسلمان شد
شیخ عباس قمی برای امام خمینی گفت:سکوتى عمیق مدتى بر ما حکمفرما شد هنوز چند لحظه اى نگذشته بود که او آن سکوت سنگین را شکست و با همان چشم اشک آلود گفت:
فلانى این طور که تو مى گویى و من از حرفهایت برداشت کردم ، پس اسلام دین حق و جاودانى است و من تا به حال در اشتباه بودم .«شاهد باش من همین الآن پیش تو مسلمان مى شوم»
راننده کامیون گفت:به خانه که رفتم تمام خانواده و فامیل هایى که از من حرف شنوى دارند مسلمان مى کنم .
بعد هم گفت : أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّٰهُ و أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّٰهِ و أَشْهَدُ أَنَّ عَلیَّاً وَلّی الله.پایان.
منبع: از بیانات امام خمینى به نقل از« آیت الله شیخ على پناه اشتهاردى» در درس اخلاقشان در مدرسه فیضیه
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:درمنابع اخذشده ویرایش انجام داده ام،انتخاب تیتر+افزودن تصاویر.
« آیت الله شیخ حسینعلی مروارید »:در شهر مشهد تاجری به نام «حاج میرزا آقای حسینیان» بود. او در بازار مشهد برنج میفروخت و به شیخ عباس قمی هم علاقهمند بود. روزی او چند نفر از علمای بزرگ مشهد، از جمله مرحوم شیخ عباس قمی را به محل «ازغند» از (کوهپایههای اطراف مشهد )دعوت کرد که من هم جزو آنها بودم.
درمیهمانی ها هم سرش درمطالعه وکتابت بود
وقتی شیخ عباس قمی وارد شد، مثل همیشه تألیف و تصنیف و کتابت را شروع کرد. آقای حسینیان خطاب به حاج شیخ گفت:« آقا من شما را دعوت کردهام که بیایید چند ساعتی در اینجا استراحت بکنید، نه اینکه باز به همان کارتان مشغول باشید.»
حاج شیخ عباس قمی در جواب فرمود: «من نوکر امام زمان سلاماللهعلیه هستم، باید برایش کار کنم.»
آقای حسینیان(میزبان) گفت: من که در اینجا سهم امام به شما نمیدهم که ملزم باشید در مقابل آن کار بکنید،مخارج اینجا از پول تخمیسشده خودم است.
حاج شیخ تأملی کرد و گفت: «این بیانصافی نیست که من یک عمر نان امام زمان را بخورم و اگر یک روز یا چند روز نخورم، کارم را تعطیل کنم؟»
و بعدهمچنان مشغول کارش(کتابت) شد!»/آیت الله مروارید (متولد۱۲۸۹ -وفات۱۴مهر۱۳۸۳)
همکاری آیت الله بهجت باشیخ عباس قمی
حجت الاسلام علی بهجت(فرزندآیت الله محمدتقی بهجت فومنی) میگوید: مرحوم پدرم با مرحوم شیخ عباس قمی در بررسی روایات و تدوین کتاب «سفینةالبحار» همکاری میکردند. پدر تعریف میکردند که مرحوم حاج شیخ عباس، این کتاب را در منزل آیتالله میلانی تألیف کرده است. بیرونیِ منزل مینشسته و مشغول نوشتن میشده است. حتی خانواده مرحوم میلانی از ایشان پذیرایی میکردهاند؛ مثلاً آب یا چایی میآوردند، و میخواستند در این کاری که ایشان میکند، شریک باشند.
مقدار زیادی از نسخۀ خطی «سفینةالبحار» به «دستخط آیت الله بهجت» است.
نظر پدرم این بود که رواجداشتن کتب بزرگانی چون مرحوم حاج شیخ عباس قمی، علامت توفیق و قبولی زحمات ایشان است. درباره مرحوم شهید اول و شهید ثانی هم همین نظر را داشتند که اینها چون همه وجودشان را صَرف این راه کردند و در ظاهر هم هیچ بهرهای نبردند، کتابشان مقبول افتاد و پربرکت واقع شد.
«آیت الله محمدتقی بهجت» می گوید: در نجف اشرف، باخبر شدم کتاب «شرح اصول کافی»(ملاصالح مازندرانی) را به فروش گذاشتهاند. به حاجشیخعباس قمی عرض کردم: میخواهید این کتاب را برای شما خریداری کنم؟ موافقت کرد. کتاب را خریدم و نزد او بردم. حاج شیخ بسیار خوشحال شد و بسیار تشکر کرد. هم از مطالب کتاب خوشش آمد و هم از خط آن، ولی به من فرمود: «یک بار دیگر نزد فروشنده برو و مطمئن شو که صاحب اصلی کتاب از فروش آن پشیمان نشده باشد یا پول بیشتری نخواهد!»بنا به خواست حاجشیخ بار دیگر به فروشنده مراجعه کردم. او گفت: صاحب کتاب راضی شد و رفت. این موضوع را به اطلاع حاجشیخ رساندم. سکوت کرد، اما مدتی بعد که به ایران سفر کرد، دوباره پیغام داد که اگر صاحب کتاب را پیدا کردی و احساس کردی که پشیمان یا مغبون است، به من خبر بده!
خاطرات فرزند ونوه شیخ عباس قمی
فرزند شیخ عباس قمی(محدث زاده) می گوید: «شبی مرحوم والد در اتاق خود گریه و زاری غیرمتعارفی داشت. نگران شدم و به محضرش رفتم تا از علت آن جویا شوم. فرمود: امروز، سهروز است که چیزی مطالعه نکردم و مطلبی ننوشتم. عرض کردم، آقا! این همه سال مدام تحقیق کردید و این همه آثار ارزشمند نوشتید و به چاپ رساندید، حالا چه میشود یکی ـ دو روزی هم ننویسید و استراحت بکنید؟! در جواب فرمود: من نگرانم از این که مبادا سلب توفیق شده باشم و دیگر نتوانم در خدمت اهلبیت علیهمالسلام قرار بگیرم».
مهدی محدث زاده :پدرم(محسن محدثزاده) ازپدرش(شیخ عباس) نقل می کند: هر روز حدود هفده ساعت کار تحقیقی و تألیفی مفید انجام میداد. در اواخر عمر که به خاطر بیماری و کهولت سن به بستر افتاده بود، بهشدت نگران و گریان بود. روزی مرحوم «حاجآقا احمد قمی» از منبریهای تهران به عیادتش میآید و جویای حال میشود.
وی علت رااینگونه می گوید: «چند روز است که نتوانستهام حدیث بخوانم و بنویسم!» و شروع به گریه میکند. در این هنگام آقای قمی به فرزند بزرگ حاجشیخ میگوید کتابی بیاورید. جلد ۱۷ بحارالانوار علامه مجلسی را میآورند و او چند حدیثی از آن کتاب میخواند و محدث قمی گوش کرده و انبساط حال پیدا میکند.
«حجتالاسلام مهدی محدثزاده»(فرزندحجتالاسلام محسن محدثزاده) «نوه شیخ عباس قمی» (صاحب مفاتیحالجنان)
«مهدی محدثزاده»(نوه مرحوم شیخ عباس قمی)چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۷ فوت کردند.
مهدی محدثزاده فرزند( حجتالاسلام محسن محدثزاده) است،پدر هم امام جماعت «مسجدحاجعبدالله»منطقه۱۷ شهرجنوبی تهران-بودکه درسال(۲۷اسفند۱۳۸۷) درسن ۷۰ سالگی دار فانی را وداع گفته بود.
«مسجدحاج عبدالله صادقی» در۲۵ اسفند ۱۳۳۹ کلنگشش توسط آیت الله بروجردی زده شد و اولین امام جماعت این مسجد،حجتالاسلام محسن محدثزاده(فرزندشیخ عباس قمی) بود وبعداز ۴۰ سال امامت این مسجدرا به نوه شیخ عباس قمی(حجتالاسلام مهدی محدثزاده)رسید،ایشان هم بعداز۱۰ سال امامت،ایشان درگذشتند
مرحوم مهدی محدثزاده پس از پدرش در «مسجد الصادق»بنام بانی این مسجد( حاجعبدالله)معروف است، امامت جماعت را بر عهده داشت.
آنچه در ادامه مصاحبه سه سال قبل ازفوت مهدی محدثزاده با مجله همشهری است را-بطورخلاصه-می خوانید.
مفاتیح رابرای حق التألیف ننوشتم
آقای آخوندی «صاحب کتاب فروشی دارالکتب الاسلامیه» برای من تعریف کردند که سال ۱۳۱۶ از نجف به تهران آمدم و به محمدحسن علمی که مؤسسه علمی داشت و کتاب منتشر میکرد، برخورد کردم، دیدم کتاب مفاتیح را چاپ کرده، به من گفت:، چون شما با شیخ عباس قمی رفاقت و آشنایی داری، نامهای به ایشان بنویسید که حق طبع کتاب «مفاتیح الجنان» را در ازای دریافت ۱۰ هزار تومان به من واگذار کنند.
آقای آخوندی هم نامهای به حاج شیخ عباس قمی نوشتند و ماجرا را برایشان توضیح دادند، ایشان در جواب نامه نوشتند: «من این کتاب را برای پول ننوشتم و از ایشان حقالتألیف نمیگیرم، فقط به ایشان بگویید این کتاب را صحیح چاپ کنند و هیچ گونه دخل و تصرفی در آن نکنند».
وسط سخنرانی ازمنبرپایین امد
یکی از شاگردانشان تعریف میکرد: «یک سال ماه رمضان در مشهد وقتی بالای منبر رفتند، از آنجا پایین را نگاه کردند و متوجه شدند
«آخوند ملاعباس تربتی» از تربت حیدریه به مشهد آمده و پای منبر نشسته تا ایشان را میبینند میگویند: خب! ما تا امروز ۱۷،۱۶ روز صحبت کردیم، حالا که حاج آقا تربتی تشریف آوردهاند، منبر را به ایشان واگذار میکنیم، هرچه آقای تربتی میگویند من آمدهام از منبر شما استفاده کنم، ایشان قبول نمیکنند و از منبر پایین میآیند و روی زمین مینشینند و حاج آقای تربتی را بالای منبر میفرستند و تا روز آخر هم ایشان منبر رفته بودند».
« ملاعباس تربتی» :متولد۱۲۵۰-وفات ۲۴ مهرماه سال ۱۳۲۲
نوه:یکی از خاطراتی که مرحوم آقاجانم را از این خلوتها با پدر برایم تعریف کرده بودند، درباره تهجد و شب زنده داری ایشان بود. چون شب ها کم میخوابیدند و از یک ساعت و نیم به اذان صبح برای تهجد و شبزندهداری بیدار میشدند،یک شب پیش ایشان بودم که دیدم نیمه شب برای نماز شب برخاستند، من از زیر پتو ایشان را میدیدم و تکان نمیخوردم، دیدم در نماز مشغول خواندن سوره «یس» شدند و وقتی به آیه «هذه جهنم التی کنتم توعدون» رسیدند، حالتی پیدا کردند که انگار آتش جهنم را میبینند و مدام میگفتند: «اعوذ بالله من النار»، من تکان نمیخوردم تا حالت ایشان به هم نخورد، اینقدر در این حالت ماندند که نتوانستند ادامه آیه را بخوانند، هنگام اذان صبح شد و ایشان مشغول نماز صبح خود شدند.
مرحوم حاج شیخ عباس ملتزم و مقید به استفاده از همه لحظات عمر بودند، یکی از علمای قم (آقای وکیلی) میگفتند: وقتی ایشان در قم بودند، شخصی برای کمک به بازنویسی تألیفاتشان برای چاپ خدمتشان میرفت، او تعریف کرده بود: «یک روز از شدت کار خیلی خسته شدیم، حاج شیخ عباس به من گفتند: بلندشو به صحن برویم تا هم زیارتی کنیم و هم رفع خستگی شود، به اتفاق به حرم مشرف شدیم و ایشان وارد صحن شدند و سلامی عرض کردند و از آنجا آمدند کنار بقعه شیخ فضلالله نوری نشستند تا هم فاتحهای بخوانند و هم چند دقیقهای خستگی از تن به درکنند، وقتی کنار بقعه نشستند، این نخستین بار است که من کنار این بقعه آمدهام، این در حالی بود که آقای وکیلی میگفتند ما اهل علم برنامهمان این بود که هر شب آنجا بودیم».
«حجتالاسلام مهدی محدثزاده»( نوه شیخ عباس قمی) در مصاحبه با خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا) درباره ویژگیهای شخصیتی این محدث بزرگ اظهار کرد: شیخ عباس قمی به سادات احترام فوقالعادهای میگذاشت، حتی به احترام کودکان سید نیز تمامقامت برمیخاست، تا جایی که برای شیخ عباس قمی امکان داشت بدون وضو نبود. ایشان شبها کم میخوابید و به محض این که از خواب بیدار میشد، سریعاً با یک استکان آب وضو میگرفت.
محدثزاده تأکید کرد: «سیدمحمد میلانی»، فرزند آیتالله سیدمحمدهادی میلانی نقل میکند که شیخ عباس قمی به نجف آمده بود و در دهه عاشورا صبحها در مسجد «هندی» منبر میرفت و برای آن منبرها خیلی مطالعه میکرد؛ به نحوی که وقتی منبرش تمام میشد، تا صبح روز بعد که دوباره میخواست منبر برود، تمام وقت خود را برای آن منبر مطالعه میکرد.
من چون مطالعه نکردهام، نمیتوانم منبر بروم
وی ادامه داد: «سیدباقر خوانساری»، فرزند آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری، نقل میکرد که روزی ما به منزل حاج حسین قمی رفته بودیم، کسی که قرار بود در منزل ایشان منبر برود، نیامده بود. شیخ عباس قمی در آنجا حضور داشت و حاج حسین قمی به شیخ عباس قمی پیشنهاد داد که ایشان منبر برود، شیخ عباس قمی پاسخ داد که من چون مطالعه نکردهام، نمیتوانم منبر بروم.
محدثزاده با بیان این که شیخ عباس قمی کسی بود که در روایات و احادیث مستغرق بود، گفت: ایشان به دلیل این که برای منبر مطالعه نکرده بود، منبر نرفت و این نشاندهنده اهمیتی است که محدث قمی برای منبر و ضرورت مطالعه قبل از منبر قائل بود.
نواده محدث قمی عنوان کرد: حجتالاسلام «سیدمحسن خلخالی»، فرزند آیتالله سیدمرتضی خلخالی، امام جماعت مسجد گیاهی سر پل تجریش تهران است. ایشان روزی به منزل ما آمده بود و میگفت که من و پدرم در نجف پای منبر شیخ عباس قمی در مسجد هندی شرکت میکردیم. یک روز ایشان برای منبر نیامد و ما برای این که حال ایشان را جویا شویم، به منزل ایشان رفتیم. ایشان گفت: من دیشب کسالت داشتم، نتوانستم مطالعه کنم و چون مطالعه نکرده بودم، برای منبر نیامدم.
وی تصریح کرد: عمهام نقل میکرد که وقتی ما در نجف زندگی میکردیم، شیخ عباس قمی تا پاسی از شب مشغول مطالعه و کتابت بود و وقتی هم که به ایشان میگفتیم که چرا نمیخوابی؟ پاسخ میداد: اگر من بخوابم این مطالب را چه کسی بنویسد؟ لذا شیخ عباس قمی اهتمام ویژهای به کتابت داشته است.
وی با بیان این که مراجعان به شیخ عباس قمی برای منبر رفتن زیاد بودند، عنوان کرد: ایشان چون میخواست بیشتر مشغول مطالعه و کتابت باشد، نذر شرعی کرده بود که اگر جایی منبر برود، فاصله نجف تا مکه را پیاده طی کند و تنها مسجد هندی، منزل حاج حسین قمی و منزل خودشان را استثناء کرده بود و در این سه مکان منبر میرفت.
محدثزاده افزود: آن ایامی که شیخ عباس قمی در مشهد بود، «سیدعلی بلورفروش» قبل از شروع ایام فاطمیه با ماشین شخصی خود شیخ عباس قمی را به همراه خانوادهشان از مشهد به منزل خود در قم میآورد و به شیخ عباس قمی میگفت: من این منزل را به شما بخشیدم تا شما بتوانید در ایام فاطمیه در اینجا که دیگر منزل خودتان است، منبر بروید تا با نذرتان هم منافاتی نداشته باشد.
ماقبرستان نداریم
محدثزاده(نواده شیخ عباس قمی )گفت: در ایام اقامت شیخ عباس قمی در قم، روزی عدهای از اهل قم نزد ایشان آمدند و به ایشان گفتند که ما قبرستان نداریم، تنها یک قبرستان قدیمی هست که آن زمان از ابتدای مسجد امام حسن عسکری(ع) تا جلوی صحن بزرگ حرم حضرت معصومه(ع) بوده، و من خودم خواب دیدم که آن قسمت خیابان ارم که مقابل حرم حضرت معصومه(س) است، در آنجا قبرهایی هست که بعداً این مطلب را برای شیخ عباس قمی تعریف کردم و ایشان به من گفت: شما در خواب دیدی و ما در بیداری دیدیم که آنجا قبرستان بوده است.
محدثزاده تأکید کرد: آیتالله مرعشی نجفی میگفت: وقتی «ملاکلباسی» از اصفهان به قم میآمد و میخواست از جلوی درب مسجد امام حسن عسکری(ع) به حرم حضرت معصومه(س) مشرف شود، کفشهایش را در میآورد و میگفت: نمیخواهم از روی قبر محدثین با کفش عبور کنم، عکس قدیمی هم از آن قبرستان وجود دارد.
نواده محدث قمی ادامه داد: شیخ عباس قمی مسئله قبرستان را روی منبر مطرح میکند و حاج علی اسکویی که از تجار قم بوده، میگوید که من یک قطعه زمینی آن طرف رودخانه دارم، آن را برای دفن اموات وقف میکنم. همین قبرستان «نو» که الآن در قم هست، همان قطعه زمینی است که حاج علی اسکویی وقف کرده بود.
منبر شیخ عباس قمی درمنزل آیت الله سیدحسین طباطبایی قمی
«حاج معتمد خراسانی» با بیان این که حاج معتمد خراسانی نقل میکرد که شیخ عباس قمی زمانی که ساکن مشهد بود، در منزل «آیت الله حاج حسین قمی» در روز عاشورا منبر رفت، عنوان کرد: البته قبل از ایشان در آن روز بزرگانی همچون شیخ مهدی خراسانی و حاج سید یحیی یزدی که اعاظم منبر بودند، منبر رفته بودند و آخرین منبر، منبر شیخ عباس قمی بود.
«تربت»امام حسین درجیب
محدثزاده ادامه داد: ایشان وقتی بالای منبر رفت، بعد از صحبت وقتی به روضه خواندن رسید، گفت: امالسلمه حدیثی نقل میکند که رسول خدا(ص) به من خاکی دادند و فرمودند: هر وقت که این خاک تبدیل به خون شد، بدان که حسین(ع) من را شهید کردهاند. وقتی روز عاشورا فرارسید، امالسلمه دید که آن خاک تبدیل به خون شده، شبش رسول خدا(ص) را خواب دید که سر و وضعشان خاکی است، امالسلمه از ایشان پرسید: آقا از کجا تشریف میآورید؟ رسول خدا(ص) فرمودند: از دفن حسینم میآیم. بعد از این که شیخ عباس این مطلب را نقل کرد، گفت: ما نیز باید به رسول خدا(ص) تأسی کنیم، سپس مقداری خاک تربت از جیب خود درآورد، عمامه را از سر برداشت و به سرش ریخت، این کار شیخ عباس در آن مجلس غوغایی به پا کرد.منبع :آبان ۱۳۸۹ایکنا
«حاج معتمد خراسانی»از وعاظ معروف تهران و از شاگردان مرحوم آیت الله شیخ علیاکبر نوقانی که از نزدیک با مرحوم حاج شیخ عباس قمی ارتباط داشت و شاهد این ماجراها بود، میگوید: «در آن وقتها، پنجشنبه و جمعهها جهت تفریح به پشت دروازه مشهد که اراضی سرسبزی به نام «باقرآباد» و به تعبیر مشهدیها «بقرآباد» بود و درختان تنومندی داشت، میرفتیم.
در آنجا تا غروب در خدمت مرحوم نوقانی بودیم.
علاوه بر تفریح، بحث علمی، ادبی و مشاعره هم داشتیم. گاهی وقتها مرحوم آقای حاج شیخ عباس قمی رضواناللهتعالیعلیه هم تشریف میآوردند.
ما معنای جدیّت در عمل را در آن ایام از مرحوم حاج شیخ عباس آموختیم.
فضای«مجازی»حقیقی است
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«فضای مجازی ،فضای حقیقی است»،وقتی می توانیم،مطالعه کنیم،مقاله بنویسم درسایت ،منتشرکنیم ومردم هم به نوشته هایمان دسترسی داشته باشند ویا پاسخ ایمیل وکامنت ویا دیگرپیامهارا میتوانیم بدهیم،و مخاطب مان را به عینه ببینیم وصدایش را بشنویم!دیگر «مجاز»بی معناست
«آیت الله جوادی آملی»:لفظ «مجازی» برای رسانههای سایبری را نادرست است، فضای مجازی حقیقتاً مجازی نیست! جایی که اندیشه مبادله میشود و میتواند تاثیر بپذیرد و اثر بگذارد فضای حقیقت است بنابر این ما با فضای حقیقی رو به رو هستیم.دیداراعضای هیأت موسس و گروههای علمی انجمن «اندیشه و قلم»۴آذر۱۳۹۵خبرگزاری فارس
فضای مجازی به نظر من مجازی نیست بلکه یک فضای حقیقی است و هرجایی که اندیشه و فکر قابل بیان شد آن فضا فضای حقیقی است/۱۳۹۷/۰۲/۰۶دیداروزیرتعاون
دیدار آیت الله مجتهدی تهرانی با رهبر معظم انقلاب
«آیت الله مجتهدی تهرانی» می گوید:بشین سرجایت حرفهای روضه خوان راگوش کن!
روایت زندگی آیت الله مجتهدی در مستند «شمیم باران»
«آیت الله احمدمجتهدی تهرانی»:روزی پدر حاج شیخ عباس قمی، پای منبر حاج شیخ غلامرضا نشسته بود.
«حاج شیخ غلامرضا» داشت از روی کتابی که حاج شیخ عباس قمی نوشته بود، مسأله می گفت. پدر حاج شیخ عباس نمی دانست که این کتاب را پسرش نوشته و حاج شیخ عباس هم چیزی به او نگفته بود.
حاج شیخ عباس آمد در گوش پدرش چیزی بگوید، ناگهان پدرش جلوی مردم سر او داد زد که «بیا و بنشین ببین حاج شیخ غلامرضا چه می گوید» بیا و بنشین و بفهم!
حاج شیخ عباس قمی به پدرش گفت: پدرجان! دعا کن بفهمم. نگفت این کتاب را من خودم نوشتم، نرفت به مادرش بگوید پدرم جلوی جمع آبروی مرا ریخت، خیره خیره به پدرش نگاه نکرد، فقط آهسته گفت:
پدرجان! دعا کن بفهمم!
این چنین انسانهایی می توانند کلید های بهشت (مفاتیح الجنان) را در اختیار داشته باشند. از میزان اجر و ثواب ایشان همین بس که هرکس مفاتیح می خواند ثوابی برای ایشان صادر می شود.
احترام به والدین،حتی بالای منبر
نوه-مهدی:یکی ازویژگی های برجسته شیخ عباس قمی،احترام به والدین بود.ایشان درمشهد،هم درمنزل «آیت الله سیدحسین قمی» وهم درمسجدگوهرشادمنبرمی رفت،
یک روزایشان دربالای منبرنشسته بودکه وسط صحبت متوجه ورودپدرمی شودکه جمع مستمغین نشست،شیخ عباس ازمنبرپایین آمدوبقیه صحبتهاراروی زمین ادامه داد.
تأئیدطلبه ای که پای منبر ،شیخ عباس نشسته باشد
ازآیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری (بنیانگذارحوزه علمیه قم)دررابطه بامنابرحاج شیخ عباس قمی ،نقل می کنند:هرطلبه ای راکه پای منبراوببینم ،تا۳روزحاضرم تمام نمازهای واجب خودرابه اواقتداکنم،زیرامنابراوومواعظ این مرددرشنونده ایجادروح عدالت میکند”
ازمرحوم آیت الله نجفی مرعشی هم نقل است:
“عجیب بودکه حاج شیخ درمدرسه فیضیه درمنبرآیه قرآن می خواندومردم ،زارزار،گریه می کردند”
ماجرای یکی ازارادتمندان شیخ عباس قمی که -ناشناخته-قصداخراج شیخ عباس راداشت!
(مؤلف کتاب شبهای پیشاور-سلطان الواعظین شیرازی) نقل میکند:
در ایامی که مفاتیحالجنان تازه منتشر شده بود، روزی در «سرداب سامرا» آن را در دست داشتم و مشغول زیارت بودم. دیدم شیخی با قبای کرباس و عمامه کوچک نشسته و مشغول ذکر است.
شیخ از من پرسید: این کتاب کیست؟ پاسخ دادم: از محدث قمی آقای حاج شیخ عباس است و شروع کردم به تعریف کردن از آن.
شیخ عباس قمی گفت: این قدر هم تعریف ندارد، بیخود تعریف میکنی!
من با ناراحتی به آن شیخ گفتم: آقا! برخیز و از این جا برو.
کسی که کنارش نشسته بود، دست زد به پهلویم و گفت: مؤدب باش، ایشان خود محدث قمی هستند.
من برخاستم و با آن مرحوم روبوسی کردم و عذر خواستم و خم شدم که دست ایشان را ببوسم، ولی آن مرحوم نگذاشت و خم شد دست مرا بوسید و گفت: شما سید هستید.
همه جا«شیخ عباس قمی»بساطش راپهن می کرد
مرحوم آقای «شیخ احمد آخوندی(پدرمدیرانتشاراتی اسلامی)» نقل میکرد: «در دوره رضاخان پهلوی من با اتوبوس از مشهد عازم تهران بودم. در بین راه از دور دیدم شیخی در کنار جاده نشسته است و بساطی هم در جلو دارد. وقتی نزدیک شدیم، دیدم حاج شیخ عباس است. عبایش را انداخته روی زمین و اوراقش را پهن کرده و مشغول نوشتن است. تعجب کردم که ایشان در میان بیابان تک و تنها چه میکند؟! سر و صدا کردم و به راننده گفتم نگه دارد؛ ایستاد، رفتم پایین و گفتم: آقا! چه شده است؟ حاج شیخ فرمود: با ماشین جلویی میآمدم. ماشین در اینجا پنچر کرد. راننده گفت: چون آخوند توی ماشین است، هی پنچر میکند، و به من گفت: باید پیاده شوی! مسافرین هم حرف او را تصدیق کردند؛ من هم پیاده شدم! گفتم: چرا بیکار بنشینم و وقتم را به هدر بدهم؟ لذا عبایم را پهن و دستمالم را باز کردم و مشغول به نوشتن شدم تا این که خداوند شما را رسانید.»
***
عارف وعالم نامدار آیت الله سیدعلی قاضی ظباطبایی(استادعلامه طباطبایی) نیزبا بیماری «استسقا »از دنیا رفته اند
آیت اللّه سیدابوالحسن اصفهانی بر جنازه مطهرش نماز خوانده و بعد از تشییعی باشکوه، توسط بزرگان و مراجع و عموم مردم، در صحن مطهر .حضرت
نان های ضایعاتی رامی خرید
من خودم دیدم مرحوم حاج شیخ درحالیکه عبا به سر کشیده بودند که شناخته نشوند، از این نانها میخریدند. قاتق نانش هم غالبا چغندر پخته (لبو) بود و گاهی هم کشک ساییده.»
«علی اکبر غفاری صفت» اگرچه ملبس به لباس روحانیت نبود ولی درس حوزوی خوانده بود.
استادمیرزاعلی اکبر غفاری (متولد۱۳۰۳ –وفات ۵آبان۱۳۸۳ش) محقق ومصح،حدیثشناس،۵۰ عنوان کتاب (حدود ۲۵۰ جلد) را با تحقیق، تعلیق و تصحیح خود منتشر کرد. الکافی، من لایحضره الفقیه، الاستبصار، تهذیب الاحکام، تفسیر ابوالفتوح رازی از جمله این آثار است. وی لباس روحانیت نمیپوشید. روحانیانی چون سید شهاب الدین نجفی مرعشی، علامه طباطبایی، عبدالحسین امینی، مرتضی مطهری، محمد تقی جعفری و جعفر سبحانی، تلاشهای او را ستودند «سید عبدالحسین شرف الدین عاملی» پس از مطالعه برخی آثار غفاری، او را «آیت الله» خطاب کرد. او در سال ۱۳۸۱، چهره ماندگار شناخته شد و در ششمین دوره انتخاب کتاب سال ولایت و دوازدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم نیز از وی تجلیل شد.
خود حاجشیخ عباسقمی در «کتاب فوایدالرضویه» مینویسد: «.... این احقر نیز هر گاه به سبب زیاد چیز نوشتن چشمم ضعف پیدا میکند، تبرک میجویم به تراب مراقد ائمه علیهمالسلام و گاهگاهی به مس کتابت احادیث و اخبار و بحمدالله چشمم در نهایت روشنی است و امیدوارم انشاءالله که در دنیا و آخرت چشمم به برکات ایشان روشن باشد.»
قدس انلاین۷مهر۱۳۹۲: یکی از زبده ترین چهره های درخشان روحانیت معاصر در علوم اسلامی، به خصوص در رشته های حدیث، تاریخ و تبلیغ، بی شک حاج شیخ عباس قمی می باشد، به نحوی که کتاب همیشه جاویدانش، مفاتیح الجنان، در میان مسلمانان و شیعیان جهان نام او را ماندگار و همیشگی نمود که این تنها گوشه ای از روح پربار او محسوب می گردد!
«شیخ عباس قمی» معروف به« محدث قمی» در سال ۱۲۹۴ ﻫ.ق در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. وی دوران کودکی و نوجوانی اش را در زادگاهش گذراند و در اندک مدتی علوم رایج حوزه علمیه را نزد اساتید و بزرگانی همچون آیت الله آقا شیخ ابوالقاسم قمی، آیت الله حاج آقا احمد طباطبایی و آیت الله ارباب قمی سپری نمود و برای کسب معرفت بیشتر راهی نجف اشرف گردید تا روح عطشناک خود را سیراب گرداند.
وی در ۲۲سالگی در نجف در محضر اساتیدی همچون آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی، علامه حاج میرزا حسین نوری مازندرانی و آیت الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی؛ صاحب عروة الوثقی به تحصیل پرداخته و در سال ۱۳۲۲ ﻫ.ق راهی ایران می گردد.
مرحوم حاج شیخ عباس قمی، علاوه بر آگاهی فراوان در زمینه ی تحقیق در علوم دینی، دارای صفات و کمالات اخلاقی فراوانی نیز بود به نحوی که ادهم نژاد در یک جمع بندی کلی آن ها را این گونه بیان می دارد.
شفای چشم با کتاب کافی
حاج شیخ عباس قمی، همان خضوعی که در برابر قرآن داشت، نسبت به ائمه اطهار (ع) و آثار و احادیث آن انوار مقدس نیز از خود نشان می داد. هیچ گاه بدون وضو و طهارت حدیثی یادداشت نمی کرد و یا دست بی وضو بر صفحه کتاب حدیث یا جلد آن نمی گذاشت و همواره هنگام مطالعه کتب حدیث، دو زانو و رو به قبله می نشست.
مرحوم میرزا علی محدث زاده می گوید: «فراموش نمی کنم زمانی که در نجف اشرف بودیم، یک روز صبح در حدود سال ۱۳۵۷ ق، یعنی دو سال قبل از وفاتشان، از خواب برخاستند و اظهار داشتند: امروز چشمم به شدت درد می کند و قادر به مطالعه و نوشتن نیستم و بسیار ناراحت به نظر می رسید و تقریباً زبان حالشان این بود که شاید خاندان پیغمبر (ص) مرا از در خانه شان طرد کرده باشند و این مطلب را با تأثر گفت و گریست.
در آن اوقات، مشغول تحصیل بودم. رفتم به درس و ظهر که به خانه برگشتم، دیدم ایشان مشغول نوشتن هستند. عرض کردم: درد چشمتان بهتر شد؟ فرمود: درد به کلی مرتفع گردید، سؤال کردم: به چه چیز معالجه فرمودید؟ گفتند:
وضو ساختم و مقابل قبله نشستم و کتاب کافی را به چشم کشیدم، درد چشمم برطرف شد، و ایشان دیگر تا پایان عمر به درد چشم مبتلا نگردید.»
روضه ای که شنوندگان را بیهوش می ساخت
محدث قمی(صاحب مفاتیح) شب های پنج شنبه و جمعه در «مدرسه میرزا جعفر» واقع در صحن مطهر رضوی، به عنوان درس اخلاق برای طلاب علوم دینی منبر می رفت و نزدیک به هزار نفر از طلاب و علمای بزرگ در آن مجلس شرکت می کردند. منبر ایشان حدود دو ساعت و نیم تا سه ساعت طول می کشد و در مباحث مختلف اخلاقی سخن می گفت.
واعظ دانشمند «حسینعلی راشد»(فرزندملاعباس تربتی) که در آن زمان یکی از طلاب حاضر در مجلس حاج شیخ بوده است، در مورد نفوذ سخنان ایشان چنین می گوید:
«اثر یک منبر ایشان در آن دو شب تا یک هفته در ما باقی بود. در طول یک هفته، مضامین سخنان آن مرحوم در اعماق دل ما ریشه دوانیده و ما را به خود مشغول داشته بود؛ به طوری که تا هفته بعد کاملاً تحت تأثیر آن بودیم. سخنان نافذ آن مرحوم چنان بود که تا یک هفته انسان را از پندارهای ناروا و گناهان بازمی داشت و به خداوند متعال متوجه می کرد.»
«آیت الله شیخ محمدکاظم مهدوی دامغانی»و«آیت الله سیدمحمدهادی هادی میلانی»
مرحوم «آیت الله آقا شیخ کاظم دامغانی» از علمای بزرگ مشهد مقدس می گوید:
«منبرهای حاج شیخ(صاحب مفاتیح) نورانیت عجیبی داشت و جز اخبار و احادیث و تاریخ، چیزی دیگری نبود. روضه را هم خیلی ساده می خواندند؛ اما چون با حال می خواندند و خودشان هم منقلب می شدند، مردم را فوق العاده منقلب می کردند. در یکی از سال ها، روز تاسوعا در مجلس منزل آیة الله حاج آقا حسین قمی، صبح همه منبری ها منبر رفتند و هر چه راجع به حضرت ابوالفضل العباس (ع) بود، گفتند و بعد از همه آن ها مرحوم حاج شیخ عباس منبر رفتند.
«آیت الله شیخ محمدکاظم مهدوی دامغانی» درادامه گفت:وقتی وارد روضه شدند، شروع کردند به خواندن اشعار جناب ام البنین «لَا تَدعُونیّ وَیک ام البَنینِ» تا آخر. من از شدت گریه از حال رفتم. وقتی مرا به حال آوردند، دیدم یازده نفر در اطراف من هنوز در حال بیهوشی هستند. خود ایشان هم حال عجیبی داشتند و گریه می کردند.»
اول مطالعه بعد منبر:
«آیت الله سیدبهاءالدینی» به نقنل از فرزند ارشد مرحوم محدث قمی می گوید: «یک روز در تهران منبری رفتم و در آن منبر حدیثی را بیان کردم. وقتی پایین آمدم، شخصی پرسید: این حدیث در کجاست؟ هر چه فکر کردم، یادم نیامد که کجا دیده ام. چون قبل از منبر ندیده بودم، لذا حضور ذهنی به سندش نداشتم و در جواب ماندم. شب پدرم مرحوم حاج شیخ عباس را در خواب دیدم که فرمودند: این حدیث در فلان کتاب و فلان صفحه هست؛
اما چرا بی مطالعه منبر می روی؟ همیشه اول مطالعه کن و بعد منبر برو»
و یکی از علمای مشهد می گوید: «واعظی بدون مطالعه به منبر رفته بود. مرحوم حاج شیخ عباس در عالم رؤیا به او می فرمایند: اگر انسان ضامن مالی مردم، مثلاً عطار و بقال باشد، می تواند از عهده برآید و دِین خود را ادا کند؛ ولی افرادی که پای منبر می نشینند، عمر خود را در اختیار گوینده می گذارند. او ضامن عمر آن هاست. اگر بی مطالعه منبر برود، چگونه می تواند از عهده برآید!»
ماجرای شوخی "شیخ عباس قمی"بازائری که در"سامرا"مفاتیح دردست درحال زیارت بود
مرحوم سلطان الواعظین شیرازی نقل می کند:
«زمانی که کتاب مفاتیح الجنان تازه منتشر شده بود، روزی در سرداب سامراء آن را در دست داشتم و مشغول زیارت بودم. دیدم شیخی با قبای کرباس و عمامه کوچک نشسته و مشغول ذکر است.
شیخ از من پرسید: این کتاب از کیست؟
گفتم: از محدث قمی، آقای حاج شیخ عباس است و شروع به تعریف وی کردم.
شیخ گفت: این قدر هم تعریف ندارد، بی خود تعریف می کنی!
من ناراحت شدم و گفتم: آقا! برخیز و برو!
کسی که پهلوی من نشسته بود، دست زد به پهلویم و گفت: مؤدب باش! ایشان خود محدث قمی، آقای حاج شیخ عباس هستند.
من فوراً برخاستم با آن مرحوم روبوسی کردم و عذر خواستم و خم شدم که دست ایشان را ببوسم،
ولی آن مرحوم نگذاشت و خم شد دست مرا بوسید و گفت: شما سید هستید.»
و احترام به سادات«حتی چند ساعت قبل از وفات او برایش آب سیب گرفتند و آوردند. دخترکی خردسال از سادات در منزل آن مرحوم بود. محدث قمی فرمود:
اول بدهید این دختربچه علویه از آن بنوشد، بعد به من بدهید! دخترک نوشید و سپس باقی مانده را به قصد استشفاء سرکشید.»
«دکترمحمود شهابی» استاد دانشگاه تهران و عضو هیئت علمی دانشکده حقوق دانشگاه تهران، متوفی ۰۴ مرداد ۱۳۶۵
دانشمند فقید« استاد محمود شهابی» می نویسد: «چند سالی که در مشهد بودم و با این دانشمند با ایمان معاشرت داشتم و از نزدیک با مراتب علم و عمل و پارسایی و پرهیزگاری و خلوص ایشان آشنا شدم، در یکی از ماه های رمضان با چند تن از رفقا از ایشان خواهش کردیم که در مسجد گوهرشاد اقامه نماز جماعت را بر معتقدان و علاقه مندان منت نهند. با اصرار و ابرام، این خواهش پذیرفته شد و چند روز نماز ظهر و عصر در یکی از شبستان های آنجا اقامه شد و بر جمعیت این جماعت روز به روز افزوده می شد. هنوز به ده روز نرسیده بود که اشخاص زیادی اطلاع یافتند و جمعیت فوق العاده شد. یک روز پس از اتمام نماز ظهر به من که نزدیک ایشان بودم، گفتند:
«من امروز نمی توانم نماز عصر بخوانم» رفتند و دیگر آن سال برای نماز جماعت نیامندند.
بعدهاکه ازوی علت ترک نماز جماعت عصر راپرسیدند، گفت : حقیقت این است که در رکوع رکعت چهارم(نمازظهر)آن روز، متوجه شدم که صدای اقتدا کنندگان که پشت سر من می گویند:
یا الله!،یا الله! اِنَّ اللهَ مَعَ الصابِرین از محلی بسیار دور به گوش می رسد.
این امر که مرا به زیادتی جمعیت متوجه کرد، در من شادی و فرحی تولید کرد و خلاصه خوشم آمد که جمعیت این اندازه زیاد است. بنابراین، من برای امامت اهلیت ندارم.»
منابع:۱- دوانی، علی. مفاخر اسلام، ج۱۱: ۱۰۲، ۱۰۳، ۱۲۱، ۱۳۰، ۳۶۰، ۳۷۰، ۳۹۵.
۲- م. کدخدازاده، ر. عباسی. کرامات شگفت عارفان: ۱۶۹، ۱۷۰.
۳- ادهم نژاد، محمدتقی. حدیث نجات (حاج شیخ عباس قمی)، نشریه مبلغان، ۱۳۸۶.
۴- ستارگان حرم. گروهی از نویسندگان ماهنامه کوثر، ج۴: ۱۶۴.
زحمات صاحب مفاتیح (شیخ عباس قمی)درتألیف ومطالعه
محدث قمی که علاقه زیادی بهتألیف وتحقیق داشت،دراین راه سختیهای زیادی رامتحمل نمود،خوداودرنامه ای به ملا محسن فیض کاشانی(متوفی ربیع۱۰۹۱) می نویسد:من درتحصیل این چندنسخه کتابی که دارمخیلی زحمت کشیدم وبه زحمت تحصیل کرده ام ،چنان نبود که پدرم ازاهل علم بوده واوتحصیل کرده وبی زحمت بمن رسیده باشد،بلکه خرده خرده پول جمع کرده ،یک مجلد کتاب خریدم یاکه مکرراتفاق افتاده ،پیاده طهران رفته ومقداری پول داشته ومقداری مقابله کتاب کرده ام ووجه آنهاراچند مجلدکتاب خریده،مراجعت به قم نموده ام.
ایشان یکبارپس ازانجام زیارت خانه خدا،به منظورتهیه کتابهایی ازجمله"کامل بهایی"باکشتی ازجده به هندوستان عزیمت میکندوکتابهایی را ابتیاع کرده ومراجعت می نماید.
آیت الله حاج شیخ حسنعلی مرواریدازعلمای مشهدخاطره آموزنده ای ازایشان نقل می کند:
شخصی بنام حاج میرزاآقاحسینیان که تاجربرنج وازعلاقمندان مرحوم حاج شیخ بودوبعضی دیگرازآقایان علمای مشهدرادعوت کردبه دمحلی بنام "ازغند"ازکوهپایه های اطراف مشهدبرد،من هم بودم،مرحوم حاج شیخ (عباس قمی)درآنجاهم مشغول کتابت وتألیف بودند،آقای حسینیان(میزبان)گفت:آقامن شمارادعوت کرده ام که بیاییداینجااستراحت کنید،نه اینکه دراینجاهم مشغول باشید.
وی همیشه دستمالی محتوی کتابها وکاغذ وقلم ودوات همراه داشته وهرجامی رفته ،پس ازلحظه ای گفتگوباهمراهان باسائرمیهمانان ،ازآنهافاصله میگرفته ودرمکانی خلوت ،مشغول مطالعه ونوشتن می شد.
همیشه هنگام مطالعه کتاب حدیث یادداشت آنها۲زانو وروبه قبله وباطهارت بود.
آرزوی پدرشیخ عباس
«شیخ عباس» برای فرزندخودنقل میکند:وقتی کتاب «منازل الاخره» راتألیف وچاپ کردم وبه قم رسید،بدست شیخ عبدالرزاق مسئله گو که همیشه قبل ازظهردرصحن مطهرحضرت معصومه(س)مسئله می گفت،افتاد،مرحوم پدرم(کربلایی محمدرضا)ازعلاقمندان شیخ عبدالرزاق بودوهرروزدرمجلس اوحاضرمی شد،شیخ عبدالرزاق ،روزهاکتاب «درمنازل الاخره»رادردست گرفته وبرای «مستمعین» می خواند.
«شیخ عباس» برای فرزندش تعریف کرد:یک روزپدرم به خانه آمدوخطاب بمن گفت:شیخ عباس!کاش مثل این «مسئله گو»،می شدی ومی توانستی منبربروی واین کتاب راکه امروزبرای ماخواند،بخوانی!
چندبارمیخواستم بگویم آن کتاب ازآثاروتألیفات من است،اماهربارخودداری کردم وچیزی نگفتم،فقط عرض کردم،دعابفرمائید،خداوندتوفیقی مرحمت فرماید./منبع:شیخ بهلول -کیهان ۱۳۸۲/۱/۶
مدیریت سایت،پیراسته فر:سعی کردم ازمنابع مختلف-موثق- دررابطه بااین عبدصالح خدا(صاحب مفاتیح)جمع آوری کنم که مفیدبحال طبقات مختلف ودانشجویان ومحققان باشد،که راهنماباشدوراهگشا.البته اگرچه باهمه تلاشهای چندین روزه،شاید نتوانسته باشم خوب جمع وجورش کنم(منابع مختلف راسروسامان بدهم)
نکته :اگرمی بینید یک موضوع واحد،چندجورگفته شده،بخاطرناقلین(راویان) است که دریادآوری خاطره ویا ثبت وضبطش اختلافات -اندکی-وجوددارد،ضمناً اینجانب درهنگام نگارش «ویرایش »هم انجام داده ام .سعی کردم ربطش را هم رعایت کنم.+عکسهای مناسب راهم تهیه کنم./
« آیت الله شیخ حسینعلی مروارید »:در شهر مشهد تاجری به نام حاج میرزا آقای« حسینیان» بود. او در بازار مشهد برنج میفروخت و به شیخ عباس قمی هم علاقهمند بود. روزی او چند نفر از علمای بزرگ مشهد، از جمله مرحوم شیخ عباس قمی را به محل» ازغند: از کوهپایههای اطراف مشهد دعوت کرد که من هم جزو آنها بودم.
درمیهمانی ها هم سرش درمطالعه وکتابت بود
وقتی شیخ عباس قمی وارد شد، مثل همیشه تألیف و تصنیف و کتابت را شروع کرد. آقای حسینیان (میزبان)خطاب به حاج شیخ گفت:
آقا من شما را دعوت کردهام که بیایید چند ساعتی در اینجا استراحت بکنید، نه اینکه باز به همان کارتان مشغول باشید.
حاج شیخ در جواب فرمود: من نوکر امام زمان سلاماللهعلیه هستم، باید برایش کار کنم. آقای حسینیان گفت: من که در اینجا سهم امام به شما نمیدهم که ملزم باشید در مقابل آن کار بکنید.
مخارج اینجا از پول تخمیسشده خودم است. حاج شیخ تأملی کرد و فرمود: «این بیانصافی نیست که من یک عمر نان امام زمان را بخورم و اگر یک روز یا چند روز نخورم، کارم را تعطیل کنم؟ و بعد مشغول کارش شد!»/آیت الله مروارید (متولد۱۲۸۹ -وفات۱۴مهر۱۳۸۳)
ملاعباس تربتی :متولد۱۲۵۰-وفات ۲۴ مهرماه سال ۱۳۲۲
نوه:یکی از خاطراتی که مرحوم آقاجانم را از این خلوتها با پدر برایم تعریف کرده بودند، درباره تهجد و شب زنده داری ایشان بود. چون شب ها کم میخوابیدند و از یک ساعت و نیم به اذان صبح برای تهجد و شبزندهداری بیدار میشدند،یک شب پیش ایشان بودم که دیدم نیمه شب برای نماز شب برخاستند، من از زیر پتو ایشان را میدیدم و تکان نمیخوردم، دیدم در نماز مشغول خواندن سوره «یس» شدند و وقتی به آیه «هذه جهنم التی کنتم توعدون» رسیدند، حالتی پیدا کردند که انگار آتش جهنم را میبینند و مدام میگفتند: «اعوذ بالله من النار»، من تکان نمیخوردم تا حالت ایشان به هم نخورد، اینقدر در این حالت ماندند که نتوانستند ادامه آیه را بخوانند، هنگام اذان صبح شد و ایشان مشغول نماز صبح خود شدند.
مرحوم حاج شیخ عباس ملتزم و مقید به استفاده از همه لحظات عمر بودند، یکی از علمای قم (آقای وکیلی) میگفتند: وقتی ایشان در قم بودند، شخصی برای کمک به بازنویسی تألیفاتشان برای چاپ خدمتشان میرفت، او تعریف کرده بود: «یک روز از شدت کار خیلی خسته شدیم، حاج شیخ عباس به من گفتند: بلندشو به صحن برویم تا هم زیارتی کنیم و هم رفع خستگی شود، به اتفاق به حرم مشرف شدیم و ایشان وارد صحن شدند و سلامی عرض کردند و از آنجا آمدند کنار بقعه شیخ فضلالله نوری نشستند تا هم فاتحهای بخوانند و هم چند دقیقهای خستگی از تن به درکنند، وقتی کنار بقعه نشستند، این نخستین بار است که من کنار این بقعه آمدهام، این در حالی بود که آقای وکیلی میگفتند ما اهل علم برنامهمان این بود که هر شب آنجا بودیم».
«حجتالاسلام «مهدی محدثزاده»، نوه شیخ عباس قمی، در گفتوگو با خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا) درباره ویژگیهای شخصیتی این محدث بزرگ اظهار کرد: شیخ عباس قمی به سادات احترام فوقالعادهای میگذاشت، حتی به احترام کودکان سید نیز تمامقامت برمیخاست، تا جایی که برای شیخ عباس قمی امکان داشت بدون وضو نبود. ایشان شبها کم میخوابید و به محض این که از خواب بیدار میشد، سریعاً با یک استکان آب وضو میگرفت.
محدثزاده تأکید کرد: «سیدمحمد میلانی»، فرزند آیتالله میلانی نقل میکند که شیخ عباس قمی به نجف آمده بود و در دهه عاشورا صبحها در مسجد «هندی» منبر میرفت و برای آن منبرها خیلی مطالعه میکرد؛ به نحوی که وقتی منبرش تمام میشد، تا صبح روز بعد که دوباره میخواست منبر برود، تمام وقت خود را برای آن منبر مطالعه میکرد.
من چون مطالعه نکردهام، نمیتوانم منبر بروم
وی ادامه داد: «سیدباقر خوانساری»، فرزند آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری، نقل میکرد که روزی ما به منزل حاج حسین قمی رفته بودیم، کسی که قرار بود در منزل ایشان منبر برود، نیامده بود. شیخ عباس قمی در آنجا حضور داشت و «حاج حسین قمی» به «شیخ عباس قمی» پیشنهاد داد که ایشان منبر برود، شیخ عباس قمی پاسخ داد که من چون مطالعه نکردهام، نمیتوانم منبر بروم.
محدثزاده با بیان این که شیخ عباس قمی کسی بود که در روایات و احادیث مستغرق بود، گفت: ایشان به دلیل این که برای منبر مطالعه نکرده بود، منبر نرفت و این نشاندهنده اهمیتی است که محدث قمی برای منبر و ضرورت مطالعه قبل از منبر قائل بود.
نواده محدث قمی عنوان کرد: «حجتالاسلام سیدمحسن خلخالی»، فرزند آیتالله سیدمرتضی خلخالی، امام جماعت «مسجد گیاهی» سر پل تجریش تهران است. ایشان روزی به منزل ما آمده بود و میگفت که من و پدرم در نجف پای منبر شیخ عباس قمی در «مسجد هندی» شرکت میکردیم. یک روز ایشان برای منبر نیامد و ما برای این که حال ایشان را جویا شویم، به منزل ایشان رفتیم. ایشان گفت: من دیشب کسالت داشتم، نتوانستم مطالعه کنم و چون مطالعه نکرده بودم، برای منبر نیامدم.
۱۷ ساعت مطالعه-درشبانه روز
وی تصریح کرد: عمهام نقل میکرد که وقتی ما در نجف زندگی میکردیم، شیخ عباس قمی تا پاسی از شب مشغول مطالعه و کتابت بود و وقتی هم که به ایشان میگفتیم که چرا نمیخوابی؟ پاسخ میداد: اگر من بخوابم این مطالب را چه کسی بنویسد؟ لذا شیخ عباس قمی اهتمام ویژهای به کتابت داشته است.
نذرمنبر
وی با بیان این که مراجعان به شیخ عباس قمی برای منبر رفتن زیاد بودند، عنوان کرد: ایشان چون میخواست بیشتر مشغول مطالعه و کتابت باشد، «نذر »شرعی کرده بود که اگر جایی منبر برود، فاصله نجف تا مکه را پیاده طی کند و تنها مسجد هندی، منزل حاج حسین قمی و منزل خودشان را استثناء کرده بود و در این سه مکان منبر میرفت.
محدثزاده افزود: آن ایامی که شیخ عباس قمی در مشهد بود، «سیدعلی بلورفروش» قبل از شروع ایام فاطمیه با ماشین شخصی خود شیخ عباس قمی را به همراه خانوادهشان از مشهد به منزل خود در قم میآورد و به شیخ عباس قمی میگفت: من این منزل را به شما بخشیدم تا شما بتوانید در ایام فاطمیه در اینجا که دیگر منزل خودتان است، منبر بروید تا با نذرتان هم منافاتی نداشته باشد.
حاج علی اسکویی«خیر»زمین قبرستان«نو» قم
نواده محدث قمی ادامه داد: شیخ عباس قمی مسئله قبرستان را روی منبر مطرح میکند و «حاج علی اسکویی »که از تجار قم بوده، میگوید که من یک قطعه زمینی آن طرف رودخانه دارم، آن را برای دفن اموات وقف میکنم. همین قبرستان «نو» که الآن در قم هست، همان قطعه زمینی است که حاج علی اسکویی وقف کرده بود.
وی بیان کرد: «حاج معتمد خراسانی» از منبریهای تهران و از شاگردان «میرزا علیاکبر نوغانی» بود. ایشان که تحصیلاتش در مشهد بود، نقل میکند که در روزهای پنجشنبه و جمعه به اتفاق دیگر شاگردان میرزا علیاکبر نوغانی به یک محله خوش آبوهوا در اطراف مشهد به نام «باقرآباد» میرفتیم. شیخ علیاکبر نهاوندی، شیخ عباس قمی، آیتالله مروارید و بزرگان دیگری نیز میآمدند. شیخ عباس قمی در آنجا بعد از یک استراحت کوتاه کتابهای خود را پهن میکرد و شروع به مطالعه و نوشتن میکرد، ایشان از کوچکترین فرصت برای مطالعه و کتابت استفاده میکرد.
محدثزاده با بیان این که محدث قمی در ماه مبارک رمضان در مدرسه ملاجعفر که اکنون تبدیل به دانشگاه علوم اسلامی رضوی شده، هر روز ساعت ۳ بعدازظهر منبر میرفت، گفت: دلیل این که ساعت ۳ بعداز ظهر را انتخاب کرده بودند، این بود که منبریها سخنان خود را تمام کرده باشند و ائمه جماعات نیز نماز را به اتمام رسانده باشند تا مردم مشتاق بتوانند از منبر ایشان استفاده کنند. اهل علم، اخیار بازار و مردم مختلف پای منبر ایشان مینشستند. روز پانزدهم یا شانزدهم ماه مبارک رمضان وقتی شیخ عباس قمی بالای منبر رفت، بعد از این که خطبه خواند، نگاهش به پای منبر افتاد که «شیخ عباس تربتی» نشسته است، از منبر پایین آمد و شیخ عباس تربتی را بهجای خود به روی منبر فرستاد و به احترام ایشان تا آخر ماه مبارک رمضان دیگر منبر نرفت.
وی با بیان این که حاج معتمد خراسانی نقل میکرد که شیخ عباس قمی زمانی که ساکن مشهد بود، در منزل حاج حسین قمی در روز عاشورا منبر رفت، عنوان کرد: البته قبل از ایشان در آن روز بزرگانی همچون شیخ مهدی خراسانی و حاج سید یحیی یزدی که اعاظم منبر بودند، منبر رفته بودند و آخرین منبر، منبر شیخ عباس قمی بود.
«تربت»امام حسین درجیب شیخ عباس قمی
محدثزاده ادامه داد: ایشان وقتی بالای منبر رفت، بعد از صحبت وقتی به روضه خواندن رسید، گفت:
خونی شدن تربت امام حسین درظهرروزعاشورا
«امُّالسلمه» حدیثی نقل میکند که رسول خدا(ص) به من خاکی دادند و فرمودند: هر وقت که این خاک تبدیل به خون شد، بدان که حسین(ع) من را شهید کردهاند. وقتی روز عاشورا فرارسید، امالسلمه دید که آن خاک تبدیل به خون شده، شبش رسول خدا(ص) را خواب دید که سر و وضعشان خاکی است، امالسلمه از ایشان پرسید: آقا از کجا تشریف میآورید؟ رسول خدا(ص) فرمودند: از دفن حسینم میآیم. بعد از این که شیخ عباس این مطلب را نقل کرد، گفت: ما نیز باید به رسول خدا(ص) تأسی کنیم، سپس مقداری خاک تربت از جیب خود درآورد، عمامه را از سر برداشت و به سرش ریخت، این کار شیخ عباس در آن مجلس غوغایی به پا کرد.منبع :آبان ۱۳۸۹ایکنا
اشتغال درفضای مجازی
«بساط مطالعه »همیشه دائربود ،چیزی شبیه عللاقمندان به فضای مجازی«همیشه سرش به کتاب وکتابت بود»آن بزرگوار هر جا میرفت ولو مجلس میهمانی و تفریح، کتابها و نوشتههایش را در بقچهای به همراه میبرد و مشغول کار میشد، تا عمرش ضایع و وقتش هدر نشود.
سرش به گوشی موبایل-لپتاپ-ش بود!
او وقتی به باقرآباد-قم- میآمد، کناری، زیر درختی مینشست و بقچه را باز میکرد، عینک میزد و مشغول نوشتن میشد.
ما هم که طلبه جوان بودیم مشغول کار و تفریح خودمان میشدیم.
ایشان همینطور که مشغول تحقیق و تألیف بود، گاهی نگاهی هم به ما میانداخت، چیزی میفرمود و جستوخیز و بگو و بخند ما را زیرنظر داشت و سخن مناسب حال ما میفرمود که بفهماند با ما هست و از ما جدا نیست.»
***
پدر:شیخ عباس!کاش مثل «شیخ عبدالرزاق» میتوانستی مسئله گومی سدید
مرحوم شیخ عباس قمى نویسنده کتاب مفاتیح الجنان در خاطرات خود برای پسرش آورده است که: وقتى کتاب منازل الاخره را نوشته و به چاپ رساندم، در قم شخصى بود به نام «عبدالرزاق مسأله گو» که همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه احکام شرعی را برای مردم مى گفت. مرحوم پدرم «کربلائى محمد رضا» از علاقه مندان منبر شیخ عبدالرزاق بود به حدى که هر روز در مجلس او حاضر مى شد و شیخ هم بعد از مسأله گفتن، کتاب منازل الاخرٍه مرا مى گشود و از آن براى شنوندگان و حاضران از روایات و احادیث آن مى خواند. چندبار که پدرم ازمسجد به خانه برگشته بود،مرا صدا زد و گفت شیخ عباس! کاش مثل عبدالرزاقِ مسئله گو مى شدى و مى توانستى منبر بروى و از این کتاب که او براى ما مى خواند، تو هم مى خواندى.
چند بار خواستم بگویم پدرجان! این کتاب از آثار و تألیفات من است ،اما هر بار خوددارى کردم و چیزى نگفتم و فقط عرض کردم دعا بفرمائید خداوند توفیقى مرحمت نماید.
روایت زندگی آیت الله مجتهدی در مستند «شمیم باران»
«حضرات آقایان: «آیت الله سیدصدرالدین صدر» که در آن وقت در مشهد ساکن بودند و «آیت الله حاج میرزا احمد کفایی» که تازه از نجف آمده بود و «آقا شیخ علیاکبر نوقانی» و «شیخ عباس قمی» و پدرم(آیت الله حاجمحقق خراسانی) و «آقا سیدکاظم گنجبخش» و «آقا شیخ صادق فاضل»
قرار گذاشتند چندروزی به باغ مرحوم نظام شهیدی در روستای «مهدیآباد» در یکفرسخی مشهد بروند و چند روزی در آنجا تغییر آبوهوا بدهند.
در این سفر که من هم در معیت آقایان بودم درست یادم هست در همان اوقاتی که این آقایان نشسته بودند و صحبت میکردند، «مرحوم آقا شیخ عباس دستمالش را پهن کرده بود و مشغول نوشتن بود.» یعنی یک لحظه از مطالعه و نوشتن فارغ نمیشد.»
***
ساده زیستی شیخ عباس
از دیگر ویژگیهای بارز اخلاقی محدث قمی رحمةاللهعلیه قناعت و عزت نفس بود.
او به خوراک و پوشاک ساده و اندک بسنده میکرد تا زیر بار منت دیگران نباشد و با عزت و عظمت به زندگی و تلاش خود ادامه بدهد.
بسیاری از بازاریان و ثروتمندان نجف، تهران و جاهای دیگر از علاقهمندان پروپاقرص ایشان بودند و همیشه آرزو داشتند که اگر بتوانند و شیخ اجازه بدهد، از ثروت شخصی خود، ایشان را بینیاز کنند، اما او بینیاز از این همه بود و قبول نمیکرد.
منزل محدث قمی رحمةاللهعلیه در منطقه گرم و جنوب شهر نجف قرار داشت و عدم تمکن مالی اجازه نمیداد تا به مناطق خوشآبوهوا منتقل شود و یا منزلی دارای سرداب و سن اجاره کند.
بعضی از ثروتمندان در همین منزل به حضورش میرسیدند و دستشان را میبوسیدند.
فرزند بزرگش، آقای محدثزاده نقل میکند: «یک شب من و پدر در منزل تنها بودیم.
بقیه به کربلا مشرف شده بودند.
والدم فرمود: شام چی داریم؟ عرض کردم: چند تکه نان خشک، یک مقدار ماست و چند خیار پلاسیده.
فرمود: بیاور آبدوغخیار درست کنیم.
در همین حال در زدند. رفتم باز کردم، دیدم آقای «حاجعلی نقی کاشانی»(بنیانگذار کارخانه نساجی پارس) از ثروتمندان و تاجران معروف تهران است(از مقلدان آیت اللهالعظمی سیدابوالحسن اصفهانی بود)
هر وقت وارد نجف میشد، مثل توپ صدا میکرد! میگفتند «حاج علینقی» آمده و با سید دیدار کرده است.
حاج علی نقی کاشانی: فقط آمدهام دست شما را ببوسم
فرمود: بگو بفرمایید تو! وقتی آمد، پدر فرمود: ما شام ماست و خیار آبدوغ داریم، اگر شما هم میل دارید بیشترش کنیم؟ او گفت: نه! چون در مسافرخانه برایم غذا تهیه شده است.
فقط آمدهام دست شما را ببوسم و چند لحظهای در محضرتان باشم.
پدر فرمود: پس اجازه بدهید ما شام بخوریم و بعد از شام چایی در خدمتتان هستیم و با هم صحبت میکنیم.»
ژنده پوشی که کتابهایش پُرمشتری بود
آیت اللّه سیدعباس کاشانی می گوید:روزی شیخ عباس قمی را دیدم با لباس مندرس و عمامه ای که به ۲ متر هم نمی رسید. با عصایی از چوب خرما که حتی تراشیده هم نشده بود. لباسهایی ژنده اما تمیز داشت. صورتش چنان نورانی بود که حد نداشت. او را در یک کتابفروشی دیدم و اتفاقاً در حضور خودش -کتابفروش-هر چه کتاب مفاتیح درمغازه اش موجودبود را فروختند.
خریدار با حرارت از نویسنده کتاب تعریف میکرد در حالیکه ایشان را روبروی خود میدید و نمیشناخت. این صحنه اثرات عجیبی در من گذاشت.
آیت اللّه سیدعباس کاشانی در۸۰سالگی فوت کردند(متولد۱۷ربیع الأول سال ۱۳۵۰(۱۰ مرداد ۱۳۱۰شمسی)-وفات ۲۷ تیرماه ۱۳۸۹
خودش می گوید:من در۱۱سالگی درکربلابودم بمدت ۲سال درحوزه کربلاتحصیل کردم ودر ۱۳ سالگی به سامرا رفتم.۲سال سامرا بودم.دردر ۲۱ سالگی اجازه اجتهادگرفتم
«آیت اللّه سیدعباس کاشانی» درکناراستادش-میرزاعلی آقاقاضی طباطبایی(استادعلامه طباطبایی)
در۲۰ ساله بودم که ۲سال درخدمت آیت الله قاضی تلمذکردم،درحالیکه اکثرشاگردانش حدود۵۰ساله بودند.
وفات آیت الله قاضی : چهارم ماه ربیع الاول سال ۱۳۶۶ هجری قمری در ۸۱ سالگی در نجف اشرف.
نان های ضایعاتی رامی خرید
«میرزا علیاکبر غفاری» از مرحوم «آقا شیخاحمد آخوندی» نقل میکرد که ایشان میگفت: «من از نزدیک شاهد وضع زندگی حاجشیخ عباس در مشهد بودم.
نانی که ایشان میخریدند به این نحو بود که نانواییها آخرشب نانهایی که اضافه میآمد، میآوردند در مسیر عبور زائران و با قیمت کمتری میفروختند.
من خودم دیدم مرحوم حاج شیخ درحالیکه عبا به سر کشیده بودند که شناخته نشوند، از این نانها میخریدند. قاتق نانش هم غالبا چغندر پخته (لبو) بود و گاهی هم کشک ساییده.»
«علی اکبر غفاری صفت» اگرچه ملبس به لباس روحانیت نبود ولی درس حوزوی خوانده بود.
«استادمیرزاعلی اکبر غفاری» (متولد۱۳۰۳ –وفات ۵آبان۱۳۸۳ش) محقق ومصح،حدیثشناس،۵۰ عنوان کتاب (حدود ۲۵۰ جلد) را با تحقیق، تعلیق و تصحیح خود منتشر کرد. الکافی، من لایحضره الفقیه، الاستبصار، تهذیب الاحکام، تفسیر ابوالفتوح رازی از جمله این آثار است. وی لباس روحانیت نمیپوشید. روحانیانی چون سید شهاب الدین نجفی مرعشی، علامه طباطبایی، عبدالحسین امینی، مرتضی مطهری، محمد تقی جعفری و جعفر سبحانی، تلاشهای او را ستودند سید عبدالحسین شرف الدین عاملی پس از مطالعه برخی آثار غفاری، او را «آیت الله» خطاب کرد. او در سال ۱۳۸۱، چهره ماندگار شناخته شد و در ششمین دوره انتخاب کتاب سال ولایت و دوازدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن کریم نیز از وی تجلیل شد.
شیخ عباس قمی «سیاسی»هم بود
سالهای اقامت او در مشهد مقدس مصادف شده بود با رونقگرفتن فعالیت گروههای تبلیغی آمریکایی که در مشهد و شهرهای دیگر ایران به نفع مسیحیت کار میکردند و ذهن مردم را علیه اسلام پریشان میساختند.
حاجشیخ عباسقمی در مقابل این جریان مرموز فرهنگی، موضعگیری کرد و در سخنرانیها به طور علنی، به تشریح این خطر دینی و سیاسی پرداخت.
«کمیته مجازات دموکرات مشهد» که از حمایت محافل ماسونی و بهایی برخوردار بود و در مسیر گسترش نفوذ فرهنگی و سیاسی آمریکاییان در ایران فعالیت میکرد، گفتار حاجشیخ را با اهداف خود مغایر دید.
این کمیته طی نامهای از حاجشیخ خواست که علیه آمریکاییها حرف نزند، در غیر این صورت به ضرب گلوله کشته خواهد شد.
دموکراتها و همفکران آنها از دوران مشروطه، اقدام به تشکیل گروههای ترور کرده بودند، تا مخالفان خود را از میان بردارند.
هرچند حزب دموکرات دیگر منحل شده بود، بقایای آنها هنوز مخفیانه فعالیت میکردند؛ از این رو تهدید ایشان جدی بود.
حاجشیخ عباسقمی، پس از دریافت این نامه تهدیدآمیز، روزی مشغول خریدن گوشت از دکان قصابی بود، که چند نفر سوار بر اتومبیل به او رسیدند و از او خواستند تا بیرون شهر، با آنها همراهی کند.
حاجشیخ پذیرفت و همه با هم از مشهد خارج شدند.
در میان راه، سرنشینان اتومبیل به حاجشیخ اصرار کردند که از همانجا، همراه ایشان راهی سفر حج شود.
حاجشیخ نامهای برای مرحوم آیت اللهقمی (عموی همسرش) نوشت و قضیه را بازگو کرد.
آنگاه نامه را با گوشتی که برای خانه خریده بود، توسط یکی از همراهانش به مشهد فرستاد.
مرحوم آیةاللهقمی پس از باخبرشدن از موضوع، در پاسخ نوشت که با این سفر موافق است.
او نیز نامهاش را با یک دست پیراهن و شلوار حاجشیخ، به آورنده پیام داد تا به او برساند؛ به این ترتیب، حاجشیخ برای چندمین بار راهی حج شد.
هنگامی که بار دیگر به مشهد بازگشت، «کمیته مجازات» از بین رفته بود و تهدید به ترور منتفی شد.
شفای درد چشم ازکتاب کافی شیخکلینی
در سال ۱۳۵۷ قمری (حدود دو سال قبل از رحلت) یک روز صبح وقتی شیخ از خواب برخاست، درد چشم شدیدی او را آزار میداد، به گونهای که دیگر قادر به مطالعه و نوشتن نبود. احساس نگرانی میکرد که مبادا توفیقاتش کم شده و از در خانه اهل بیت علیهمالسلام رانده شده است.
فرزند ارشدش حاج میرزا علی محدثزاده میگوید: آن روز صبح به درس رفتم. وقتی ظهر آمدم دیدم مشغول نوشتن است. پرسیدم: درد چشمتان بهتر شد؟ فرمود: به کلی برطرف شد. سؤال کردم: چطور معالجه کردید؟ فرمود: «وضو ساختم و مقابل قبله نشستم و کتاب کافی شیخکلینی را به چشم کشیدم، درد برطرف شد.» و تا پایان عمر دیگر به درد چشم مبتلا نگردید.» این کتاب کافی به دستخط فقیه مشهور «ملاعبدالله تونی »صاحب «وافیه» بوده و محدث قمی رحمةاللهعلیه به آن خیلی علاقه داشت.
در ایامی که محدث قمی رحمةاللهعلیه در مشهد سکونت داشت، پسر کوچکش که سهساله بود بیمار میشود. برایش داروی محلی جوشانده میآورند و به آن شکر اضافه میکنند تا به او بخورانند. در این حال محدث قمی رحمةاللهعلیه انگشت دست راست داخل دارو کرده، آن را به هم میزند. همسرش میگوید: صبر کنید تا قاشق بیاورم. حاجشیخ میگوید: در این کار قصد استشفا داشتم، چون با این دست و انگشتانم هزاران حدیث از ائمهطاهرین علیهمالسلام نوشتهام.«شیخ عباس قمی» با این ازدواج با مرحوم «میرزا محمدتقی اشراقی» واعظ مشهور قم، فرزند دانشمند استادش «میرزا محمد ارباب قمی»، مرحوم حاج میرزا محمود روحانی (از علمای اعلام قم) و مرحوم «آقا سیدعباس فقیه قمی» باجناق می شود و (این ۴ نفر دامادهای مرحوم حاج آقا احمدقمی طباطبایی بودند)
«فرزندان شیخ عباس قمی ازهمسردوم هستند»
همسر اول حاج شیخ عباس ،ازدواج مجددمی کند واما ازشوهردومش هم متارکه می کند.
شیخ عباس قمی: «من هر موفقیتی که دارم از برکت مادرم است.»
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:روایت شده که «شیخ عباس قمی آنقدرغرق درمطالعه بود که فرصت خوردن نداشت،مادرش لقمه می کرددردهانش می گذاشت».
یکی ازتوفیقاتی که خدابه شیخ عباس داده این است که درهرمسجدوزیارتگاهی بروید،حتی حرم ائمه اطهارعلیهم السلام ،درکنارقرآن ،مفاتیح هم قرارداردومورداستفاده مؤمنین وزائرین می باشد.
مرحوم حاج شیخ عباس قمی، معروف به محدث قمی،(فرزند محمدرضا قمی) در سال ۱۲۹۴ ق، در شهر مقدس قم، متولد شد.
« پدرِشیخ عباس قمی»(کربلایی محمد رضا)یکی از علاقه مندان و شیفتگان خاندان اهل بیت علیهم السلام بود. وی با این که مردی کاسب و مغازه دار بود. اهتمام زیادی به درس خواندن فرزندش، آقا شیخ عباس، داشت و آرزویش این بود که روزی فرزندش از مبلغان دین شود. مادر گرامی ایشان نیز، زنی بسیار پرهیزکار و متدین بود و به نماز اول وقت پای بند بود؛ به طوری که حتی اگر میهمان هم داشت، ابتدا نماز اول وقت را به جا می آورد و سپس به میهمانان رسیدگی می نمود.
مادر شیخ عباس قمی:«در مدت دو سالی که عباس را شیر می دادم، حتی یک دفعه هم بی طهارت به او شیر ندادم.»
شیخ عباس قمی: «من هر موفقیتی که دارم از برکت مادرم است.»
فرزند ایشان میگوید: « با پدرم هر وقت از شهر بیرون میرفتم او از اول صبح تا به شام مرتب به نوشتن و مطالعه مشغول بود.» زمانی که برای زیارت به کشورهای دور مسافرت میکرد اوقات فراغت خود را با کتاب سپری میکرد.
داستانی از «برزخ حاج شیخ عباس قمی »(شفاباانگشتان)
فرزند شیخ عباس قمی(حاج میرزا على آقا محدّث) مىگوید:پدر بزرگوارم در نجف اشرف بر اثر کثرت عباد و تألیف به مرض سختى دچار شد، معالجات اطبّاء در او مؤثّر نیفتاد، یک روز در حالى که ناله مى کرد به مادرم فرمود: همسر مهربانم مقدارى آب در قورى با یک ظرف براى من بیاور.
قورى آب و ظرف را کنارش گذاشت، گفت: مرا بلند کنید، زیر بغل او را گرفته در بستر نشاندیم، گفت:« ۵۰ سال است با این انگشتان قال اللّه و قال الصادق و قال الباقر نوشته ام».
آنوقت انگشتان خود را روى ظرف گرفت و از قورى به روی آن آب ریخت و آن آب را نوشید، «پس از چند ساعت شفاى کامل یافت!»
فرزندان شیخ عباس قمی: سمت راست(مرحوم آیت الله محسن محدث زاده قمی)/ سمت چپ(مرحوم میرزا علی محدث زاده قمی)
شفاباکتاب«اصول کافی»کُلینی
«حجت الاسلام میرزاعلی محدث زاده»می گوید: پدرم دچار چشم درد سختى شد، اطبّاء عراق از علاجش عاجز شدند، روزى به مادرم گفت: کتاب « اصول کافى» را نزد من بیاور.
مادرم کتاب(اصول کافی) را به دست پدر داد.
پدر(شیخ عباس قمی) گفت: این کتاب(اصول کافی) منبع واقعیّات الهیّه و سراسر حکمت و هدایت و نور است و شفاء هر درد، نویسنده آن مرحوم کلینى از معتبرترین افراد روزگار است، نمى شود کتابش بى اثر باشد.
وبعد«کتاب کافی را یکى دوبار به چشم خود کشید، یکى دو ساعت بعد از آن از درد چشم خلاص شد»
باز آن مرحوم« علی محدث زاده»داستان دیگری نقل مى کرد: «من بنا به توصیه پدرم اهل منبر و وعظ و خطابه شدم» بنا شد در مجلسى در شهر قم ده شب منبر بروم، اهل قم از منبرم هم به خاطر زیبایی و شیوایی کلام و هم محض اینکه فرزند محدّث قمّى هستم استقبال شایانى کردند. شبى حدیثى را مورد بحث قرار دادم، آقایى از علما به نام «حاج شیخ مهدى پایین شهری» از وسط مجلس فریاد زد: «آقاى میرزا على محدّث، این حدیث کجاست؟»
گفتم: جاى آن را نمیدانم در چه کتابى است، من این حدیث را از زبان بزرگان دین شنیده ام، فریاد زد: «دیگر از شنیده ها روى منبر مگو، سعى کن احادیث را در متون اسلامى ببینى سپس نقل کنى»
«شیخ عباس قمی درعالم خواب نشانی حدیث رابه فرزندش داد»
«میرزا على آقا محدّث » می گوید:انتقاد او(شیخ مهدی پائین شهری) به من بسیار سنگین آمد، برایم خیلى تلخ بود، دنباله منبر را به دلسردى و کسالت طى کرده و با تصمیم بر اینکه از برنامه ام دست بردارم به خانه آمدم.
پدرم،مراازتصمیم منصرف کرد
« على محدّث زاده » می گوید نیمه شب در عالم رؤیا به محضر مبارک پدرم(شیخ عباس قمی) رسیدم، با تبسّم و انبساط به من گفت: فرزندم! از تصمیمى که گرفته اى صرف نظر کن، زیرا تبلیغْ، عملى بسیار مهم و امرى فوق العاده پر ارزش است، این کارى است که بر عهده انبیاء الهى بوده، درضمن «حدیثی که مورد اشکال آقاى شیخ مهدى پایین شهرى بود در فلان کتاب حدیث در صفحه فلان است» فردا شب دوباره حدیث را بخوان و به مدرک آن اشاره کن تا ایراد شیخ برطرف گردد!.
حاج میرزا على آقا مى فرمودند: وقتى پدرم مرحوم محدّث قمّى در کنار مرقد حضرت مولی الموحّدین، امام عارفان و اسوه مشتاقان، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از دنیا رفت، همراه با علماى نجف و جمعیّت بسیار زیادى، آن مرد بزرگ را در کنار استادش حاج میرزا حسین نورى به خاک سپرده و به منزل برگشتیم، تا نیمه شب رفت و آمد ادامه داشت، پس از آن براى استراحت به بستر رفته لحظاتى نگذشته بود که در عالم خواب پدر را با انبساطى عجیب زیارت کردم، عرضه داشتم: پدر جان در چه حالى هستید؟ فرمود: از لحظه اى که وارد برزخ شدم تا الآن سه بار به محضر مقدّس حضرت سیّد الشهداء علیه السلام مشرّف شده و مهمان آن جناب شدم!
فرزندشیخ عباس قمی:بیشتراوقات پدردرمطالعه می گذشت،یامیخواند ویامی نوشت و در سفر و حضر از هر فرصتی برای کتابت بهره می برد. هر وقت شب بیدار می شدیم می دیدیم که چراغ اتاقش روشن است و پدرم در حال نگارش می باشد. گاهی در اثنای نوشتن از فرط خستگی چرتش می برد و دوباره بیدار می شد و با سرعت تنها با یک استکان آب دوباره وضو می ساخت و به نوشتن ادامه می داد.
فرزند محدث قمی«حجت الاسلام میرزاعلی محدث زاده» این مطالب را در ۲۸ مرداد ۱۳۷۴ در اجتماعی که مقام معظم رهبری حضرت آیت اللّه خامنه ای حضور داشت نقل می کرد و چون گفت «پدرم با این آب اندک وضو می ساخته» است یکی از حاضران پرسید: «مگر می شود؟!» این احقر هرگاه به سبب زیاد نوشتن چشمم ضعف پیدا می کند به تراب مراقد ائمه(ع) تبرک می جویم و گاهی به مس کتابت احادیث و اخبار. و بحمداللّه دیده ام در نهایت روشنی است و امیدوارم که ان شاءاللّه در دنیا و آخرت چشمم به برکات ایشان روشن باشد./فوائدالرضویه، ص۶۹۵.
ازداواج ناموفق اول،موفق دوم
«حاج شیخ عباس قمی» درحوزه نجف( شاگرمحدث نوری) بود.که استادش در سال ۱۳۲۰ه(۱۲۸۱شمسی) فوت می کند وشیخ عباس تا دو سال پس از درگذشت وی در نجف ماند و سپس(بعداز۶سال) در اواخر ربیع الاول ۱۳۲۲ به قم شد و تا سال ۱۳۲۹درقم اقامت داشت(۷سال) و که دراین سال به حج رفت ،در مراجعت،به قم آمد و مدت دو سال در قم اقامت داشت.
دراین سال ازدواج کرد بادختر یکی ازعلمای بزرگ قم(آیت اللّه سیدزکریا قزوینی )ازدواج کرد
مرحوم سیدزکریا قزوینی سه دختر داشت که دختر اول به عقد ازدواج آیت اللّه العظمی حاج آقا حسین قمی در آمد، دختر دوم همسر مرحوم حاج شیخ عباس قمی گردید و سومین دختر همسر آقا سیدعلی بلورفروش قمی گشت، متأسفانه دوران ازدواج محدث قمی با این دختر زیاد طول نکشید و او بنای ناسازگاری را با شوهر خود گذاشت و سرانجام طلاق گرفت و با دیگری ازدواج کرد. ناکامی در این وصلت شیخ عباس را به شدت افسرده و غمگین کرد و تألم ناشی از آن به قدری عمیق بود که به مشهدهجرت کردسال سال ۱۳۳۲ ه(۱۲۹۲شمسی)
محدث قمی به اصرار آیت اللّه قمی(باجناق سابق) در مشهد ماندگار می شود.
کتاب فوائدالرضویه را درهمبن دوران نوشت.
«آیت اللّه سیدحسین طباطبایی قمی»(متوفی۱۴ ربیع الاول ۱۳۶۶درسن ۸۴ سالگی) دختربرادرش-بی بی سکینه- را به ازدواجش درمی آورد مرحوم محدث قمی با این ازدواج با مرحوم میرزا محمدتقی اشراقی واعظ مشهور قم، فرزند دانشمند استادش میرزا محمد ارباب قمی، مرحوم حاج میرزا محمود روحانی (از علمای اعلام قم) و مرحوم «آقا سیدعباس فقیه قمی» باجناق می شود و این چهار نفر دامادهای مرحوم «حاج آقا احمد طباطبایی »بودند.
افزایش شمار شهداء به ۱۳۰ نفر
۳ موشک اسرائیلی به مدرسه شهر غزه بامداد شنبه در ۱۰ اوت ۲۰۲۴
۱۲۰ شهید در حمله هوایی اسرائیل به «مدرسه التابعین»شهر غزه.
آژانس دفاع مدنی در روز شنبه در ۱۰ اوت ۲۰۲۴(۲۰ مرداد ۱۴۰۳) غزه اعلام: دست کم ۱۰۰ نفر در حمله اسرائیل به مدرسه ای که افراد آواره در سرزمین های تحت محاصره فلسطین در آن اسکان داشتند، کشته شدند.بامداد شنبه (۲۰ مرداد ۱۴۰۳)
این آژانس گفت ۳ موشک اسرائیلی به مدرسه شهر غزه اصابت کرد و این حادثه را "قتل عام وحشتناک" توصیف کرد و برخی از اجساد آتش گرفت.
ارتش اسرائیل در ۱۰ اوت ۲۰۲۴(۲۰ مرداد ۱۴۰۳) اعلام کرد: "دقیقا تروریست های حماس را که در مرکز فرماندهی و کنترل حماس واقع در مدرسه الطبعین کار می کردند، هدف قرار داده است."
بیش از ۱۰۰ شهید در حمله اسرائیل به «مدرسه التابعین» غزه
حمله اسرائیل به «مدرسه التابعین» غزه
حماس روز شنبه هدف قرار دادن آوارگان در مدرسه الطبعین در محله« الدراج»(حی الدرج) در مرکز شهر غزه را "جنایتی هولناک که تشدید خطرناکی در سلسله جنایات و قتل عام بی سابقه در تاریخ جنگ ها ایجاد می کند" توصیف کرد. که در نوار غزه انجام می شود.»
۳ موشک اسرائیلی به(مدرسه التابعین) شهر غزه بامداد شنبه (۲۰ مرداد ۱۴۰۳)
۳ موشک اسرائیلی به (مدرسه التابعین) شهر غزه بامداد شنبه (۲۰ مرداد ۱۴۰۳)
۳ موشک اسرائیلی به (مدرسه التابعین) شهر غزه بامداد شنبه (۲۰ مرداد ۱۴۰۳)
۳ موشک اسرائیلی به(مدرسه التابعین) شهر غزه بامداد شنبه (۲۰ مرداد ۱۴۰۳)
وی در بیانیه مطبوعاتی خود گفت: این کشتار شنیع توسط ارتش اشغالگر که مدرسه ای مملو از آوارگان را در نماز سحر علیه غیرنظامیان امن و بی دفاع هدف قرار داد و بیش از ۱۰۰ شهید و ده ها غیرنظامی بی گناه و بی دفاع را زخمی کرد.
اجساد پراکنده در اجزای بدن سوخته، تأییدی آشکار بر ادامه نسل کشی اسرائیل علیه مردم فلسطین، از طریق هدف قرار دادن مکرر و منظم غیرنظامیان بی دفاع، در مراکز آوارگان و محله های مسکونی و ارتکاب فجیع ترین جنایات علیه آنها است.»
در این بیانیه آمده است که ارتش اسرائیل «بهانههایی برای هدف قرار دادن غیرنظامیان، مدارس، بیمارستانها و چادرهای آوارگان ایجاد میکند که همگی بهانههای دروغین و دروغهای آشکار برای توجیه جنایات خود هستند».
جنبش حماس تاکید کرد که اگر حمایت مستقیم آمریکا از دولت افراطی و ارتش تروریستی آن با سرپوش گذاشتن بر نوار غزه نبود، تشدید جنایت و تجاوزات گسترده علیه غیرنظامیان بی دفاع در تمام مناطق نوار غزه ادامه نمی یافت. جنایات و ارائه تمام ابزارهای حمایت سیاسی و نظامی که آن را به یک شریک کامل در آن تبدیل می کند.»
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:خبرگزاری فرانسه در ۸ اوت ۲۰۲۴ (۱۸ مرداد ۱۴۰۳) نوشت: حملات اسرائیل به دو مدرسه در شهر غزه حمله کرده و بیش از ۱۸ نفر را کشته اند.
۶ روزپیش(۴ اوت ۲۰۲۴)در بمباران رژیم صهیونیستی که دو مدرسه اسکان صدها آواره فلسطینی را در شمال غربی شهر غزه هدف قرار داد،۲۵ فلسطینی کشته و ده ها زخمی شدند و تعداد مدارس هدف قرار گرفته در کمتر از ۲۴ ساعت به ۳ مدرسه رسید که همگی در همان شهر بودند.
منابع پزشکی از شهادت ۲۵ فلسطینی و زخمی شدن ده ها تن دیگر که بیشتر آنها کودک بودند، در بمباران مدارس حسن سلامه و النصر توسط رژیم صهیونیستی که به آوارگان محله النصر پناه داده شده است، خبر دادند.
«دانای علی»،همچون «کربلایی کاظم ساروقی» و «شیخ رجبعلی خیاط» از عارفان روشن ضمیربود.
بقعه«دانای علی »رشت
مردی که نه «سیّد»است ونه «امامزاده» واما قبرش «بُقعه» است«زوّار»زیادی دارد.
حدود یک قرن پیش در محله(عینک)و به روایتی «سیاه اسطلخ» رشت مردی می زیست که اصالتاً تُرک زبان( زنجانی) بود. او از کودکی در رشت زندگی می کرده و شغل او زراعت بود و نیز از طریق فروش علوفه به صاحبان دام امرار معاش می کرده است.
دانای علی رشت
دانای علی رشت
این عبد صالح خدا همچون کربلائی کاطم ساروقی-متوفی۱۳۳۶ (بیسوادی که براثریک اتفاق حافظ کل قران شد)
و «شیخ رجبعلی خیاط »عارف و زاهد(متوفی۱۳۴۰) و ... به علت ایمان و تقواو صداقت در گفتار و رفتار و سلامت نفس به مناعت طبع و دستگیری و یاری نیازمندان و رعایت حرام و حلال وروحیه شجاعت،علیرغم اینکه نه امام زاده بودند و نه سید ، هم در حیات خود رافع مشکلات مردم بودند و همدر ممات خود واسطه خیرات وبرکات برای زوار و متوسلین به قبر خود میباشند.
این عارف زاهد به علت داشتن «طی الا رض»،مریدانی داشت و از هر پیرمرد رشتی اگر درباره دانای علی سوال شود با شور و شعف داستان نجات یک حاجی رشتی که در مکه گرفتار راهزنان و سارقان شده بود و تمام پول و مال خود را از دست داده بود و سرانجام توسط دانای علی با طرفه العینی با سلامت به زادگاهش برگشته بود و از نماز خواندن او در مکه معظمه و رشت در یک روز برایت تعریف می کند.
چگونگی فوت دانای علی
از چگونگی مرگش ، روایت است که ماموران ظالم زمان ،او را به اتهامی (عدم پرداخت مالیات) دستگیر و شکنجه می کردند که یکی از مریدانش که متنفذین بوده اگاه میشود و از کرامات و مقاماتش برای ماموران می گوید که گرچه موجبات آزادی او فراهم می کند ولی افشایاین راز مرگ او را به دنبال داشته است .
جنازه اش را در جوار قبرستان عمومی شهر (آن زمان) به خاک می سپارند که فعلا به علت گسترش شهر و توسعه شهر سازی از آن قبرستان اثری به جا نمانده است.
چرا «دانای علی »دروسط خیابان قراردارد؟
در سال ۱۳۲۰ هجری شمسی «قبر دانای علی» نیز قرار بود به منظور احداث(نه تعریض) خیابان تخریب شود،(تاآن زمان عبورومرورازطریق «نقره دشت»انجام می گرفت)،ازکنار مسجدفعلی الفتح از«نُقره دشت»،واردخیابان «سام» می شدند ومی رفتند به داخل شهر(سبزه میدان)
فقط آب دیدند!
مهندسین شهرداری به مسئولیت مهندس یوسف سیمرغ (که چند سال بعد به مقام شهرداری رشت رسید) هرچه تلاش کردند در دوربین های نقشه برداری غیر از امواج آب چیزی ندیده اند و خداوند رعبی در دلشان ایجاد کرد که جرئت تخریب را پیدا نکردند . و لذا قبری که تا کنون در کنار خیابان بود با تعریض خیابان بیستون (طالقانی) در وسط خیابان اصلی شهر قرار گرفت .
اگرچه بعضی از مردم سقوط شهردار از بالکن شهرداری و یا مرگ فرزندش را دلیل ترسیدن مسئولین و عدم جسارت به قبر می دانند ولی نبودن دلیل و مدرک معتبر این روایت را منتفی می کنند.
وازآن زمان حرم دانای علی (همانندمیدان)دروسط خیابان قرارگرفته وخودروهااز۲طرف آن عبورمی کنند.
یوسف سیمرغ درسالهای (۱۳۲۲ - ۱۳۲۵)شهرداررشت بوده است.
خلاصه وقوع این حادثه دهان به دهان، سینه به سینه منتقل می شود و کرامات و مقامات این عبد صالح خدا برای مردم روشن می شود و زوار زیادی را به سوی خود جلب و جذب می کند.
هم اکنون علاقه مندان زیادی به این زیارتگاه متوسل می شوند و روزانه ده ها زائر دلشکسته توسل به صاحب این قبر حاجات خود را از قاضی الحاجات می طلبند.
این بقعه متبرکه از شلوغ ترین بقعه های استان گیلان می باشد به طوریکه رئیس هیئت امنا قبلی حاج آقا شفیعی (پدر شهید) می گوید در هر هفته ده ملیون ریال از داخل ضریح برداشت می شود(زمان تحقیق سال۱۳۸۲) .
دسته جات عزاری سیدالشهداء دربقعه دانای علی-رشت
درایام ومناسبت های مذهبی (محرم و صفر)مرکزتجمعات «ایستگاه»دستجات عزاداری می باشد،
۳ نفرازعلمایی که درقدیم از«اوتاد» رشت بودند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:گزارش ۴ مرداد ۱۳۹۴ که برای تهیه گزارش رفته بود، امام جماعت مسجدبوعلی "حجت الاسلام محمدرضامعتمد»خطره ای گفت،ایشان روایت می کند:مرحوم« آیت الله شیخ محمد لاکانی» می گفت:دررشت۳نفرازاوتادبودند:
۱- دانای علی (مدفون درچمارسرا پیرسرا)
۲- ملارجب علی خلوتی (مدفون درمسجدپیرسرا)
۳-سومی این مردبزرگ بوعلی"پورفقیه علی" بودند.
سال تولد دانای علی
باتوجه به ایتکه درسال ۱۳۲۰درصددخیابان کشی قبرستان مخروبه چمارسرا برآمدند وازبین قبور سالم یکی قبراین عارف-دانای علی-بود،که بایدتدفینش کمتراز۱۰سال باشد.
یعنی وفات: حدودسال ۱۳۱۰شمسی
واگرعمراین بزرگواررا ۵۰ سال بدانیم ،
تولد: ۱۲۶۰شمسی بوده است.
بقعه «دانای علی » درخیابان طالقانی(محله چمار سرا) ۷۰۰متری یخسازی واقع شده است .
درچهارراه بین بلوارضیابری-خیابان رشتیان+بین سبزه میدان وفلکه یخسازی واقع است.
منبع :هفته نامه ی همولایتی ۱۴مرداد۱۳۸۲. وجام جم ۲۶مهر۱۳۸۲.
نویسنده:عبد الکریم پیراسته فر
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:درزمان تحقیق« زندگینامه دانای علی» باده هانفرازمعمرین رشت مصاحبه داشتم ،حتی خادمان دانای علی،هیچ منبع معتبری هم درباره این عارف وجودنداشته،ضمناً تصاویر(غیرازموردفوق که مال زمان انتشارمقاله است)مربوط به جمعه، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۸می باشد.
درزمانهای قبل(حدودسالهای۱۳۳۰شمسی درهمین اطراف دانای علی آبادی ؛علفزاربود وخرابه ،یک پیرزنی دراین قسمت زندگی میکردکه یک خانه قدیمی داشت ولی محوط وباغش وسیع بود در«صحرا»ی محوطه خانه اش مرغ وخروس داشت که مرغانش «جوبه »های زیادی داشتند که د صحرا آمدرهابودند واین محله ،محل تفریح وبازی بچه هابود.مردم این منطقه می خواستند نشانی بدهند که کجاهمدیگرراببینیم ویا ازکدام طرف بایدبرویم زمین ومحوطه«صحرا»ی این پیرزن را نام می بردند«جوجو مارصحرا» یعنی صحرای این پیرزن،(دردهات حیاط منزل را «صحرا»می گویند.
به تعبیردیگر:همان صحرای که درخانه زن جوجه ها هستند.
«جوجو »یعنی جوجه
«مار» یعنی مادر که بعنوان احترام به یک زن بزرگسال می گویند،منظورهمان پیرزن صاحب خانه ومحوطه است.
«صحرا» یعنی محوطه،جای ومحل (سرا)رامی گویند.
که بعدها بمروراین اصطلاح(جوجومارصحرا» دستخوش تغییرات شد وشد«چُمارسرا»،چ ُ=جوجو+مار=مادر،زن+سرا=صحرا
اینهارا یکی ازقدیمی های محله چمارسرا«حاج حسین رجبی »می گوید.
«حاج حسین رجبی» می شودگفت که تنها قدیمی محله چمارسراست،همین مغازه «خیاطی» ۵۷سال است که به همان صورتی که افتتاح شده ،باقی مانده،وی بطوراصیل وغلیظ قدیمی است حتی ازنظرافکار هم قدیمی است!البته نسبت به نگارنده محبت داشت،خیلی محترمانه وصمیمی پذیرایمان بود.
آقای رجبی در۵۰۰متری دانای علی(پشت مدرسه نوساز-شهیدحجتی)منزل پدریش بوده که هنوز ساختارش را تغییرنداده! تا۲سال پیش درهمین مخروبه زندگی میکرده وتازگی درکناراین « آثارباستانی »آپارتمانی ساخته درآنجا نقل مکان کرده است.
دانای علی رشت
بنظرمی رسد«حاج حسین»قصه ما از«داش»های چمارسرابوده باشد،چون درزمان مصاحبه باایشان یکی ازدوستان قدیمیش آمدمغازه ویک شوخی «لاتی»باایشان کرد!
بهرحال دانسته ها-اطلاعات ایشان از محله چمارسرا خیلی جالب بودوبدردبخور
قبرستان قدیمی چمارسرا
این محوطه قبلاً قبرستان بود،که مهندس سیمرغ برای توسعه شهررشت درسال ۱۳۲۰اقدام به خیابان کشی ازوسط قبرستان کرد.
یعنی کل این محوطه ازمدرسه ابتدایی حجتی تادانای علی قبورپراکنده بود که دانای علی یکی ازآنهابود
آقای رجبی ( متولد۱۳۲۱) پدرش صاحب کارخانه برنجکوبی بود ومالک زمینهای عینک ،اجدادش هم قسمتی ازرشت را دراختیارداشتند وبچه هایش هم حالا دارای موقعیتهای اجتماعی هستند-می گوید
:اکثرافرادی که حالا دراین محله هستند«مهاجر»هستند،کمترخانواده ای درقیدحیاط است که زاده همین «چمارسرا»رشت باشد.
مسجدالفتح-چمارسرای-رشت
وی می گوید مدرسه ای که حالا بنام دایی دکترنوبخت(معاون رئیس جمهور) «شهیدحجتی»نامگذاری شده، قبلاً اسمش«دبستان ابتدایی نمونه»بودکه کارساخت این مدرسه توسط امریکائیان بوده،ساخت مدرسه درسال ۱۳۳۰بوده است(مدرسه تازه تأسیس شهیدحجتی ۲۰متری جلوترآمده)
صاحب مغازه خیاطی زیبامی گوید:قبرستانی زمین مدرسه بوده واطرافش،واما ۱۶سال پیش که بامعمرین ومسئولین دست اندرکارمصاحبه داشتم همه این محوطه (از مدرسه حجتی تا دانای علی را)قبرستان می دانستند،
حاج حسین رجبی
آقای «ابراهیم زاده »که ۴۰سال این مغازه محقررادارد می گوید:من کارهای برقی بقعه دانای علی راانجام دادم ،قبردانای علی رامادرست کردیم،کاهگلی بود قبر،وی می گوید
این قسمتها مکان «مسجدالفتح»تادانای علی قبرستان بود،البته ابراهیم زاده متولد۱۳۳۴است،امااینهاراازپدران خودشنیده اند.
حمیدرمزی(متولد۱۳۳۲) ازفرهنگیان بازنشسته-قدیمی های محله چمارسرا،حرفهای دوستش( حسین رجبی )راتأییدمی کند
چُمارسرا:چشمه های(چومه) آب ومارها(سرای مارها)
اظهارات یکی ازکاربران درموردنام محله چماریرا:
با سلام خدمت آقای پیراسته فر وعرض خسته نباشید بابت تحقیقات علمی،قابل به ذکر است محله چمارسرای رشت همان (چشمه و مارسرا) یا «چومه» و «مار سرا» میباشد.به دلیل وجود چشمه های بی شمار در محله چمار سرا و «فراوانی ماردر مجاورت چشمه ها»ی مذکور محله چُمارسرا یا همان چشمه ومارسرای سابق که به مرور زمان جهت راحتی بیان به چمارسرا تغییر یافته است.از اهالی چمارسرا/پایان.
بقعه دانای علی/قدیم
نقشه (بقعه دانای علی)رشت
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«شیخ رجبعلی خیاط »کیست؟
«شیخ رجبعلی خیاط » در سال ۱۲۶۲ شمسی، در شهر تهران (خیابان مولوی کوچه سیاهها «شهید منتظری»)تولدیافت. پدرش « مشهدی باقر » یک کارگر ساده بود. هنگامی که رجبعلی دوازده ساله شد پدرش از دنیا رفت.
«شیخ رجبعلی خیاط نکوگویان» از قول مادرش نقل میکند : « موقعی که تو را در شکم داشتم شبی [ پدرت غذایی را به خانه آورد] خواستم بخورم دیدم که تو به جنب و جوش آمدی و با پا به شکمم میکوبی، احساس کردم که از این غذا نباید بخورم، دست نگه داشتم و از پدرت پرسیدم….؟ پدرت گفت حقیقت این است که این ها را بدون اجازه [از مغازه ای که کار میکنم] آوردهام! من هم از خوردن آن غذا صرفنظرکردم. »
شغل«رجبعلی خیاط »،خیاطی بودواما بعلت اجتناب ازمعاصی،خداوندبهش نعمتی داده بودکه میتوانست،نیت افرادرابخواند وبا«روشن ضمیری»ازحال درونی افرادبگویدوه تعبیری صاحب کشف وکرامات بود،وی در ۲۲ شهریور ۱۳۴۰ درسن۷۸سالگی درگذشت.
خاطره«شیخ رجبعلی خیاط » :
«شیخ رجبعلی» می گوید:شبها در یکی از مساجد شهر تهران بعد از نماز و عبادتم مدتی مینشستم.کار من در آن لحظات آموزش قرآن بود.مردم نزد من می آمدند و من حمد و سوره آنها را تصحیح میکردم.
یک شب که مشغول آموزش قرآن به یکی از مؤمنین بودم متوجه ۲ پسر بچه شدم که با هم دعوا میکردند.یکی از آنها مغلوبه شده بود و برای اینکه بیش ازآن کُتک نخورد،پاشدو آمد پهلوی من نشست.من هم که شاهد این ماجرا بودم از فرصت استفاده کردم بااوگرم گرفتم و بعداز او پرسیدم : پسر جان! حمد و سوره را بلدی؟
گفت : آری،گفتم :بخوان ببینم!
پسر دست و پا شکسته حمد و سوره ای خواند و من باحوصله مشغول اشتباهاتش رااصلاح کردم.خیلی وقتم را گرفت ،دیر وقت به خانه رفتم.شب بعد که به مسجد رفتم.بعد از نماز طبق معمول نشسته بودم.پیر مردی که قیافه عجیبی داشت نزد من آمد و به من گفت : من علومی دارم که بسیاری به دنبال آن هستند.من علم کیمیا و علوم غریبه را میدانم.دست به هر چیزی بزنم طلا میشود.
وی ادامه داد:حاضرم تمام اینها را به تو بدهم مشروط به یک امر.باید چیزی به من بدهی!
گفتم :چه چیز؟
پاسخ داد : باید ثواب تعلیم قرآن دیشبت راکه به آن کودک دادی بمن بدهید!
من که از قبل متوجه ارزش کارم بودم گفتم : نه ،اینها در مقابل کار من ارزشی ندارد.اگر اینها به درد میخورد به من نمیدادی!
پیامبر به علی (ع) فرمود : اگر خداوند به دست تو کسی را هدایت کند ارزش آن از آنچه خورشید به آن میتابد بیشتر است.
«شیخ رجبعلی خیاط » در سال ۱۲۶۲ شمسی، در شهر تهران (خیابان مولوی کوچه سیاهها «شهید منتظری»)تولدیافت. پدرش « مشهدی باقر » یک کارگر ساده بود. هنگامی که رجبعلی دوازده ساله شد پدرش از دنیا رفت.
«شیخ رجبعلی خیاط نکوگویان» از قول مادرش نقل میکند : « موقعی که تو را در شکم داشتم شبی [ پدرت غذایی را به خانه آورد] خواستم بخورم دیدم که تو به جنب و جوش آمدی و با پا به شکمم میکوبی، احساس کردم که از این غذا نباید بخورم، دست نگه داشتم و از پدرت پرسیدم….؟ پدرت گفت حقیقت این است که این ها را بدون اجازه [از مغازه ای که کار میکنم] آوردهام! من هم از خوردن آن غذا صرفنظرکردم. »
شغل«رجبعلی خیاط »،خیاطی بودواما بعلت اجتناب ازمعاصی،خداوندبهش نعمتی داده بودکه میتوانست،نیت افرادرابخواند وبا«روشن ضمیری»ازحال درونی افرادبگویدوه تعبیری صاحب کشف وکرامات بود،وی در ۲۲ شهریور ۱۳۴۰ درسن۷۸سالگی درگذشت.
«کربلایی کاظم ساروقی» کیست؟
«کربلایی کاظم کریمی ساروقی» در سال ۱۲۶۰ هجری شمسی در ساروق از توابع شهرستان اراک چشم به جهان گشود و با کشاورزی امرار معاش می کرد و با اخلاق و احکام اسلامی زندگی می کرد.
کربلایی کاظم کریمی ساروقی در ۲۷ سالگی در آستان مقدس امام زادگان ۷۲ تن ساروق با دو سید نورانی در حالی که بیسواد بوده و به یکباره حافظ کل قرآن کریم می شود.کربلایی کاظم کریمی ساروقی پس از حافظ شدن قرآن توسط آیت ا... عظما بروجردی ، خوانساری و مرعشی نجفی آزموده شده و این مراجع عظام تسلیم بر اعجاز قرآنی گذاشته اند.
کربلایی کاظم کریمی ساروقی در ۱۳ مرداد سال ۱۳۳۶ به دیدار معبود شتافت و پیکرش در قبرستان نوشهر مقدس قم به خاک سپرده شد.
«عبدالسلام هنیه»(فرزند اسماعیل هنیه):«موبایل پدرم ردیابی شده بود»۲۶ مرداد ۱۴۰۳بمبگذاری مردوداست.
رسانه متعلق به یهودیان مقیم انگلیس نوشت:۲ ایرانی جاسوس موساد(از واحد امنیتی انصارالمهدی سپاه پاسداران) استخدام شده بودند، ۹ ساعت قبل ازانفجار، با قرار دادن «بمبی زیر تخت اسماعیل هنیه» این ترور را عملی کردهاند، این ۲ نفر همان افرادی بودند که قرار بود«امنیت ساختمان زعفرانیه» و «مهمانان» آن را «تامین کنند».
هفتهنامه «جویش کرونیکل»(The Jewish Chronicle)، رسانه متعلق به یهودیان مقیم انگلیس، در گزارشی کامل که در پنجم اوت (۱۵ مرداد ۱۴۰۳) منتشر کرد از ترور اسماعیل هنیه به وسیله بمبی جاسازی شده در زیر تخت او و توسط دو ایرانی خبر داد.
«عملیات موساد»(تروراسماعیل هنیه)شب حادثه درزعفرانیه تهران چه گذشت؟
یورونیوز نوشت:در حالی که سپاه پاسداران ترور هنیه را به وسیله شلیک «پرتابه کوتاه برد با سر جنگی ۷ کیلوگرمی» اعلام کرد، روزنامههای نیویورک تایمز و تلگراف نیز پیشتر مدعی شده بودند که ترورهنیه با همکاری نیروهای سپاه پاسداران و به وسیله « انفجار بمبی که از راه دور کنترل میشده» صورت گرفته است.
اما هفتهنامه «جویش کرونیکل» ادعا کرده که دو ایرانی که توسط موساد از واحد امنیتی انصارالمهدی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استخدام شده بودند، با قرار دادن بمبی زیر تخت اسماعیل هنیه این ترور را عملی کردهاند. بر اساس این گزارش این دو ایرانی همان افرادی بودند که قرار بود امنیت ساختمان و مهمانان آن را تامین کنند.
بر پایه این گزارش، خود ایرانیها هم بعد از ترور و بر اساس تصاویر دوربینهای امنیتی متوجه دست داشتن این دو نفر شدهاند.جاسوس موساد دراتاق رئیس دفترسیاسی حماس
براساس فیلمی که منتشرشده،در این تصاویر مشاهده می شود که« این ۲ نگهبان(جاسوس موساد) به صورت پنهانی در راهرو به سمت اتاقی که هنیه قصد اقامت در آن را داشت، حرکت کرده و وارد آن شدهاند.»
جاسوسان پول راگرفتند فرارکردند
سه دقیقه بعد این نگهبانان که به هر کدام مبلغی شش رقمی همراه با جابجایی فوری پول به یکی از کشورهای اروپایی پیشنهاد شده بود، با آرامش اتاق را ترک کرده و پس از خروج از در اصلی ساختمان، سوار بر یک ماشین مشکی میشوند.
بر اساس تصاویر ثبت شده، «نگهبان ایست بازرسی پارکینگ» با شناختن آن ۲ جاسوس، بدون این که سوالی بپرسد دروازه خروجی را برای آنها باز میکند. ساعتی بعد، آنها «توسط موساد به خارج از ایران منتقل شدند.»
بمب ۹ ساعت قبل کار گذاشته شده بود
گزارش این رسانه حاکی از آن است که فرضیه به کار گذاشتن بمب در اتاق هنیه هفتهها یا ماهها پیش از انفجار کاملا اشتباه است.
دوربینهای امنیتی نشان میدهند که این بمب در همان روز انفجار و در ساعت ۴:۲۳ دقیقه بعدازظهر سه شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳ یعنی حدود ۹ ساعت قبل از فعال شدن در این اتاق قرار داده شده است. این انفجار که توسط یک ربات و از راه دور انجام شد، پس از نیمه شب و دقیقا در ساعت ۰۱:۳۷ دقیقه بامداد چهار شنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ به وقت محلی رخ داد.
برای جلوگیری از هرگونه شناسایی احتمالی، موساد ماده منفجره را به صورت آجری مسطح به عرض ۳ اینچ در طول ۶ اینچ کار گذاشت که به پایین تخت بسته شده بود.
بنا بر این گزارش، برای به حداقل رساندن آسیب به غیرنظامیان، از بمبی استفاده شد که به دلیل دقت آن، فقط اتاق هنیه را هدف قرار میداد. در نتیجه، تنها یک منطقه خاص از ساختمان آسیب دید.
یورونیوز درادامه به نقل از«جویش کرونیکل»نوشت: تصمیم به ترور هنیه که پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳(۱۵ مهر ۱۴۰۲)بعداز«عملیات طوفان الاقصی» گرفته شد، نیازمند مجموعهای پیچیده از ترتیبات شبکهای از جاسوسان موساد بوده که در سراسر تهران پراکنده بودند و بر اساس این خبر، همکاران(نفوذی های) محلی ایرانی که مدتها قبل از «جنگ غزه» در ایران فعال بودند، در آن مشارکت داشتند.
این گزارش مدعی است که در طول ۲۰ سال گذشته، اسرائیل اطلاعاتی در مورد تلاشهای ایران برای تولید سلاح هستهای جمع آوری کرده است و کسب این اطلاعات، با برنامهریزیهای گسترده از جمله جذب نیروهای سپاه پاسداران، با موفقیت توام شده است.
شنود مکالمات توسط واحد اطلاعاتی ۸۲۰۰ اسرائیل
در این گزارش آمده است، زمانی که هنیه برای مراسم تحلیف رئیس جمهور جدید ایران به تهران دعوت شد، «موساد با کمک واحد اطلاعاتی ۸۲۰۰ ارتش اسرائیل که مسئول عملیاتهای مخفی است، تماسهای تلفنی بین سازمان دهندگان مراسم تحلیف و مهمانان دعوت شده را شنود کرد.»
«وقتی ورود اسماعیل هنیه تایید شد، موساد حذف هنیه را در مهمانخانهای که معمولاً در سفرهایش به تهران در آنجا اقامت داشت، کلید زد.»
در این گزارش با اشاره به قرار گرفتن مهمانخانه بر روی تپهای احاطه شده از درختان سر به فلک کشیده که مشاهده واضح ساختمان را بسیار دشوار می،کرد، از «بکارگیری پنج مامور لباس سبز که از درختان نزدیک به ساختمان بالا رفته بودند» خبر داده است.
نقش آنها این بوده که به محض رسیدن هنیه به ساختمان، در غیاب منبعی در داخل ساختمان، بتواند آنها را از ورود هنیه به اتاقش مطلع کند و «به محض خاموش شدن چراغ اتاق هانیه» به اپراتور بمب اطلاع دهند.
مطابق این گزارش، در ساعت ۰۱:۲۰ بامداد تمام مهمانان دعوت شده، وارد مهمانخانه شدند. هنیه در حالی که محافظش بیرون از در ایستاده بود تا او را حفظ کند، وارد اتاق شد.
«اپراتور بمب» حدود ۱۰ دقیقه بعد از خاموش شدن چراغ اتاق هنیه، آن را منفجر کرد.
«اسماعیل هنیه» بلافاصله کشته شد. محافظ او، «وسیم ابو شعبان»، به شدت مجروح شد و متعاقبا پس از خونریزی شدید جان باخت.
بر این اساس، پس از این ترور، مقامات امنیتی ایران به محوطه مهمانخانه یورش بردند و ۲۸ مقام ارشد نظامی و پرسنل ستاد را که در آنجا حضور داشتند، دستگیر کردند. تمام ابزارهای الکترونیکی آنها برای جستجوها و بررسیهای بعدی مصادره شد.
این گزارش به عصبانیت نیروهای سپاه پاسداران از دست داشتن همکارانشان در این عملیات و تحقیر نیروهای امنیتی ایران اشاره میکند.
«فرودگاه حمد دوحه»(قطر):دشداشه سفید(سمت راست اسماعیل هنیه(جاسوس موساد)۳۰ ژوئیه ۲۰۲۴(۹ مرداد ۱۴۰۳)
چرا اسماعیل هنیه را درقطر ترورنکردند؟
«فرودگاه حمد دوحه»(قطر):دشداشه سفید(سمت چپ اسماعیل هنیه(جاسوس موساد)۳۰ ژوئیه ۲۰۲۴(۹ مرداد ۱۴۰۳)
باتوجه به اینکه درقطر جاسوسان به هنیه دسترسی داشتند وشرایط برقتلش فراهم بودامادر در خاک قطر این اقدام انجام نگرفت ،علتش، بدین خاطر بوده که قطر به عنوان یک مذاکره کننده حیاتی بین حماس و اسرائیل بر سر بحران گروگان گیری عمل کرده است و انجام یک ترور در خاک قطر میتوانست هرگونه توافق صلح را میان اسرائیل و حماس به خطر بیندازد.
انفجاراتاق اسماعیل هنیه به روایت شاهد صحنه
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«مصاحبه خالدقدومی با شبکه خبر» ساعت ۲۲:۴۰ شامگاه یکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳
خالدقدومی:«من تاساعت ۱۲(شب)دراتاق حاج اقاهنیه بودم باهم صحبت کردیم».دراتاق بغلی هم «وسیم شعبان»هم «زیراواربود» درحالی که قرآن درآغوشش بود.درحالیکه تسبیح دیجتال دردستش بود.
«عبدالسلام هنیه»(فرزند اسماعیل هنیه):«موبایل پدرم ردیابی شده بود»۲۶ مرداد ۱۴۰۳
عبدالسلام(پسرِ اسماعیل هنیه)روزجمعه جمعه ۱۶ آگوست ۲۰۲۴(۲۶ مرداد ۱۴۰۳) به خبرگزاری «العربیه فارسی» گفت: موشک، تلفن همراه پدرم را ردیابی کرده بود؛ این «موشک هدایتشونده از طریق دنبالکردن تلفن همراهی که در اتاق پدرم و در نزدیکی سر او قرار داشت، هدایت شد.»
وی گفت: پدرم در آن روز، مدام از تلفن خود تماس میگرفت و تا ساعت ۲۲.۱۵ شبی که شهید شد، از آن استفاده میکرد.
عبدالسلام «بامردوددانستن بمبگذاری اتاق پدرش» گفت: محافظین شخصی و دیگر مشاوران در فاصله تنها چند متر با اتاق او نشسته بودند و بنابراین روشن است که اگر بمبی وجود داشت، همه ساختمان منفجر میشد.