شب قدرشب قدرکدام است؟دعاوتفکروتعقُل -عُلمایی که شب قدرکتاب نوشتند
رازمخفی ماندن شب قدر/کشف شب قدر
درادامه خواهیدخوند: آیا قبل ازاسلام(ادیان دیگر)شب قدروجودنداشت؟ و تنزل الملائکه یعنی چه؟ «روح »چیست؟(بازه زمانی)
شب(جُهَنى ) چیست؟درادامه می خوانید،زمان (بازه زمانی)شب قدر؟ شروع وپایان؟
شیخ صدوق می گوید: بهترین عمل در شب های قدر، مذاکره علمی است.(البته این معنای نفی دعا وقران به سرکردن نیست).
*«حکیم ملّا هادى سبزوارى» در بیست و سوم رمضان سال ۱۲۶۱، تألیف کتاب منظومه را به پایان رسانده است.
۲۳ ماه رمضان ۱۲۵۴
*«علامه شیخ محمد حسن نجفی صاحب جواهر»نوشتن کتاب «جواهر» در شب ۲۳ ماه رمضان ۱۲۵۴ هجری به اتمام می رسد.
*«علامه طباطبایی» در شب ۲۳ ماه رمضان سال ۱۳۹۲ هجری « شب قدر» کار نگارش المیزان را به اتمام رساند.
* «آیت الله ری شهری» نگارش کتاب میزان الحکمة را در بیست و سوم ماه رمضان سال ۱۴۰۵، به پایان رساند.
اعمال شب های قدر
اعمال مشترک این شبها چند چیز هستند:
اول:«غسل»
علامه مجلسی:بهتر است غسل شبهای قدر را مقارن غروب آفتاب انجام دهند که نماز مغرب را با غسل بخوانند.
دوم:«خواندن ۲ رکعت نماز»
در هر رکعت بعد از حمد، هفت مرتبه سوره توحید (قل هو الله احد) را بخواند و بعد از پایان نماز ۷۰ مرتبه بگوید «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَاَتُوبُ اِلَیْهِ»
در روایتی از رسول خدا(ص) آمده است که کسی که این عمل را انجام دهد از جای خود برنخیزد مگر اینکه خدای متعال او و پدر و مادرش را بیامرزد و خداوند، فرشتگان را مامور میکند که تا سال آینده برای وی حسنات بنویسند.
سوم:«باز کردن قرآن و قرائت دعای مخصوص آن»؛ متن دعا در ادامه میآید:
اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِکِتابِکَ الْمُنْزَلِ
خدایا از تو خواهم به حق کتاب فرستادهشدهات
وَ ما فیهِ وَ فیهِ اسْمُکَ الاْکْبَرُ وَاَسْماَّؤُکَ الْحُسْنی
و آن چه در آن است که در آن است نام بزرگت و نامهای نیکویت
وَما یُخافُ وَ یُرْجی اَنْ تَجْعَلَنی مِنْ عُتَقاَّئِکَ مِنَ النّارِ
و آنچه بدانها ترس و امید شود که قرارم دهی از زمره آزادشدگانت از دوزخ
پس هر حاجت که داردازخدا بخواهد..
چهارم:«بر سر گرفتن قرآن»
امام صادق (ع) قرآن مجید را باید بر سر گذاشت و گفت:
اَللّهُمَّ بِحَقِّ هذَا الْقُرْآنِ
خدایا به حق این قرآن
وَ بِحَقِّ مَنْ اَرْسَلْتَهُ بِهِ
و بحق آن کس که او را بدان فرستادی
وَ بِحَقِّ کُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فیهِ
و بحق هر مؤمنی که در این قرآن مدحش کردهای
وَ بِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ فَلا اَحَدَ اَعْرَفُ بِحَقِّکَ مِنْکَ
و بحقی که تو بر ایشان داری زیرا کسی نیست که حق تو را بهتر از خودت بشناسد
سپس ۱۰ مرتبه بگوید؛ «بِکَ یا اَللّهُ» بحق خودت ای خدا
و ۱۰ مرتبه «بِمُحَمَّدٍ» بحق محمد صلی الله علیه وآله
و ۱۰ مرتبه «بِعَلی» بحق علی علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بِفاطِمَةَ» بحق فاطمه سلامالله علیها
و ۱۰ مرتبه «بِالْحَسَنِ» بحق حسن علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بِالْحُسَیْنِ» بحق حسین علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بِعَلِیّ بْنِ الْحُسَیْنِ» بحق علی بن الحسین علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بُمَحَمَّدِ بْنِ عَلِی» بحق محمد بن علی علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ» بحق جعفر بن محمد علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بِمُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ» بحق موسی بن جعفر علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ مُوسی» بحق علی بن موسی علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِی» بحق محمد بن علی علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ» بحق علی بن محمد علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِی» بحق حسن بن علی علیهالسلام
و ۱۰ مرتبه «بِالْحُجَّةِ» به حق حضرت حجت علیهالسلام
پس هر حاجتی که دارد از خداوند طلب کند و در تمام این اذکار نهایت حضور قلب و توجه به درگاه خدا را حفظ کند.
از هنگام غروب آفتاب، شروع میشود، تا وقتی که تااذان صبح« حتّی مطلع الفجر»
شب قدر. از هنگام غروب آفتاب، سلام الهی -«سلام هی حتّی مطلع الفجر» – شروع میشود، تا وقتی که اذان صبح آغاز میگردد.
این چند ساعتِ این وسط، سلامِ الهی و امن الهی و خیمهی رحمت خداست که بر سراسر آفرینش زده شده است. آن شب، شب عجیبی است؛ بهتر از هزار ماه، نَه برابر آن؛ «خیرٌ من ألف شهر».هزار ماه زندگی انسان، چقدر میتواند برکات به وجود آورد و جلب رحمت و خیر کند! این یک شب، بهتر از هزار ماه است. این، خیلی اهمیّت دارد. این شب را قدر بدانید و آن را به دعا و توجّه و تفکّر و تأمّل در آیات خلقت و تأمّل در سرنوشت انسان و آنچه که خدای متعال از انسان خواسته است و بیاعتباری این زندگی مادّی و اینکه همهی این چیزهایی که میبینید، مقدّمهی آن عالمی است که لحظهی جان دادن، دروازهی آن عالم است، بگذرانید.خطبه های نمازجمعه،آیت الله خامنه ای۱۲ بهمن ۱۳۷۵
شبی است سرشار از سلامت و برکت و رحمت تا طلوع سپیده
لیله القدری که در این ماه رمضان است و قرآن صریحاً میفرماید:«لیله القدر خیرٌ مِن الف شهر» یک شب بهتر است از هزار سی روز – هزار ماه – بسیار مهم است. چرا این قدر فضیلت را به یک شب دادند؟ زیرا برکات الهی در این شب زیاد است؛ نزول ملائکه در این شب زیاد است؛ این شب، سلام است؛ «سلام هی حتّی مطلعالفجر»؛ از اوّل تا آخر این شب، لحظاتش سلام الهی است. «سلام قولا مِن ربّ رحیم». رحمت و فضل الهی است که بر بندگان خدا نازل میشود.
لیله القدر، شب ولایت است.
هم شب نزول قرآن است، هم شب نزول ملائکه بر امام زمان است.
هم شب قرآن و شب اهل بیت است، هم شب قرآن و هم شب عترت است.
لذا سورهی مبارکهی قدر هم، سورهی ولایت است.
شب قدر خیلی ارزش دارد. همهی ماه رمضان، شبها و روزهایش ارزش والا دارد. البته لیلهالقدر نسبت به روزها و شبهای ماه رمضان، خیلی فاخرتر است؛ باید قدر بدانید. در این روزها و در این شبها، همه بر سر سفرهی انعام الهی حاضرید. استفاده کنید.بیانات در دیدار مردم قم/منبع پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری،آیت الله خامنه ای۱۹ دی ۱۳۷۵
مطلع الفجر چه زمانی است؟
امام خمینی:صبح «فجر»صادق به آن وقت و ساعتی از شبانه روز گفته می شود که اولین و با فضیلت ترین وقت برای ادای نماز صبح است.
صبح کاذب «فجر کاذب» آن لحظه ای است که شب به پایان رسیده و برای اولین بار بعد از پایان شب، نور سفیدی در افق (در سمت مشرق) پیدا می شود و این سفیدی به شکل گوش گرگ است.
در این لحظه، اگر چه شب به پایان رسیده، ولی هنوز وقت نماز صبح نرسیده است . به همین جهت به آن صبح کاذب یا فجر کاذب گفته می شود. اما در ادامه مقدار سفیدی کم کم گسترش پیدا کرده و در ناحیه ی مشرق پراکنده می شود و در این موقع می توان نماز صبح را بجا آورد، زیرا صبح فرا رسیده است. از این جهت به این سفیدی، فجر صادق «صبح صادق» گفته می شود.(اذان صبح)/عروة الوثقی، ج ۱، ص ۳۸۸/تحریرالوسیله، ج ۱، ص ۱۱۲، انتشارات مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی
آیت الله خامنه ای:شب قدر. از هنگام غروب آفتاب، سلام الهی -«سلام هی حتّی مطلع الفجر» – شروع میشود، تا وقتی که اذان صبح آغاز میگردد.
***
ملا فتح اللّه کاشانى از علمای شیعه قرن دهم (متوفی ۹۸۸ ق) درمنهج الصادقین در تفسیر سوره (قدر) از پیامبر خدا (ص) روایت می کند که آنحضرت فرمودند: هر کس شب قدر را احیا دارد و مومن باشد و به روز جزا اعتقاد داشته باشد، تمامى گناهانش آمرزیده مى شود.
امام صادق (ع) : شماره ماه هاى سال نزد خداوند، دوازده ماه است و سر آمد ماه ها، رمضان است و قلب ماه رمضان ، لیله القدر است .
پیامبر اکرم (ص): لیله القدر سیده اللیالى - شب قدر، سرور شبهاست .
تعیین شب قدرچرادرهاله ای ازابهام است!
در این که شب قدر، بیش از یک شب در سال نیست و در این که آن شب در ماه مبارک رمضان واقع شده است ، نزد ما خلافى نیست ، اما در تعیین یکى از شب هاى ماه رمضان ، به عنوان شب قدر، بین علما و دانشمندان ، اختلاف وجود دارد. و همان طور که (صلوه وسطى ) در بین نمازهاى پنج گانه و (اسم اعظم ) در میان اسماى الهى و (ساعت استجابت دعا) در ساعت هاى روز جمعه و (ولى خدا) در بین بندگان و (رضاى خدا) در طاعات و (سخط خود را) در سیئات گذاشته است و وقت قیام ساعت و هنگام قیام امام زمان (عج ) و وقت مرگ را نیز مشخص نفرموده است – تا اهل معصیت آنها را وسیله نیل به مقاصد خود قرار ندهند – و در مقابل ، مومنان بیشتر مراقب اعمال و رفتار خود باشند و کلیه نمازهاى روزانه را با توجه و دقت کامل انجام دهند و کلیه اسماى الهى را نیز مواظبت کنند و به همه بندگان احترام نمایند و روز جمعه به دعا بیشتر همت گمارند،و قیام قیامت ، مخفى است تا مردم از وقوع ناگهانى او وحشت داشته باشند و شب قدر، نیز مستتر و مخفى است و دقیقا مشخص نیست ؛ اما بى گمان این عدم تعیین به نفع بندگان است و در روایت آمده است که :
امیرالمؤ منین (ع): اخبرنا عن لیله القدر؟
قال : ما اءخلوا من ان اکون اعلمها و لست اشک ان الله انما یسترها عنکم ، نظرا لکم ، لاءنه لو اعلمکموها عملتم فیها و ترکتم غیرها.
به امیر مؤ منان على (ع) گفتند: ما را از شب قدر آگاه کن . فرمود: خالى از این نیستم که آن را بدانم . شک ندارم که خداوند به خاطر کمک کردن و مهلت دادن به شما آن را از شما مى پوشاند، چون اگر آن را به شما اعلام مى کرد، در همان شب عمل مى کردید و در غیر آن شب ، عبادت را ترک مى کردید.
بنابراین شاید حکمت اخفا و مجهول ماندن آن این باشد که مومنان ، شبهاى بیشترى را قدر بدانند و به آرزوى درک فضیلت آن به کارهاى نیک و عبادت بیشترى پرداخته و از معاصى و زشتیها دورى گزینند و در پرستش خداوند تلاش نمایند
شیخ بهایی در کشکول :در مشهد رضوى ، در ماه ذى القعده ، سال ۱۰۰۷ این اشعار را گفتم :
تو ز دیو نفس اگر جویى امان/رو نهان شو، چون پرى از مردمان
چون شب قدر از همه مستور شد/لاجرم از پاى تا سر، نور شد
اسم اعظم چون کسى نشناسدش/سرورى بر کل اسما بایدش
گنج خواهى ، کنج عزلت کن مقام/واستتر واستخف ، عن کل الاءنام
تا تو نیز از خلق پنهانى همى/لیله القدرى و اسم اعظمى.
تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ﴿٨٣قصص)شیخ بهایی درادامه می گوید:در شب دیگر که این اشعار را گفتم ، در خواب دیدم که پدرم رقعه اى به من داد، چون ملاحظه کردم ، دیدم بر بالاى آن این آیه شریفه مرقوم است :
(آری،) این سرای آخرت را (تنها) برای کسانی قرارمیدهیم که اراده برتریجویی در زمین و فساد را ندارند؛ و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است!
ابن عباس : جمله لیله القدر سه بار در سوره قدر تکرار شده و مجموع حروف لیله القدر نه حرف است و حاصل ضرب سه در نه ، بیست و هفت است ، به همین مناسبت باید شب قدر، شب بیست و هفتم باشد.
بعضی هامعتقدند که همه شب هاى ماه رمضان ، احتمال قدر بودن را دارد.
بعضى شب اول و برخى شب هفدهم و عده اى شب نوزدهم را شب قدر معرفى کرده اند.
کثیرى هم معتقدند که شب قدریکی ازشب های در دهه آخر ماه رمضان است
حمران از امام باقر(ع) درباره آیه (انا اءنزلناه فى لیله مبارکه ) مى پرسد. امام در جواب مى فرماید:
نعم لیله القدر، فى کل سنه ، فى شهر رمضان ، فى عشر الاواخر
بلى ، آن شب قدر است که در تمام سالها در دهه آخر رمضان واقع شده است .
پیامبر اکرم (ص) :التمسوها فى العشر الاواخر- شب قدر را در دهه آخر ماه مبارک رمضان بجویید.
نزول قرآن و شب قدر، در ماه رمضان است.
قرآن در ماه رمضان نازل شد: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ» (بقره/۱۸۵)؛
ودرشب قدرنازل شده:«إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ» (قدر/۱)
از کنار هم قرار دادن این دو آیه مشخص میشود که شب قدر در ماه رمضان است.
شب قدر کدام شب است؟
مقدّرات سال در شب نوزدهم تقدیر می شود؛ «قُسِمَ فِیهَا الْأَرْزَاقُ وَ کُتِبَ فِیهَا الاجَالُ وَ خَرَجَ فِیهَا صِکَاکُ الْحَاجِّ» (مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۴۷۰، باب تعیین لیلة القدر)؛ در شب نوزدهم ارزاق، درآمدها و روزی افراد و همچنین مدت حیات و زندگی آنان تا سال آینده تعیین میشود. علاوه بر آن در شب نوزدهم مشخص میشود که چه کسانی در آن سال به حج می روند.
سپس در شب بیست و یکم آنچه در شب نوزدهم مقدر شده، بر آن ابرام و تأکید میشود.
یعنی در شب بیست و یکم آنچه در شب نوزدهم تعیین و مقدر شده، قابل تغییر است، آنچه که از شب نوزدهم تا شب بیست و یکم مقدر شده و تغییر یافته، در شب بیست و یکم ثبت شده و در شب و بیست و سوم قطعی، نهایی و امضا میشود.
بنابراین هر سه شب از شبهای قدر به شمار میآیند اگرچه در شب بیست و سوم مقدرات سال آینده انسان نهایی میشود.
چرا شب قدر بصورت قطعی مشخص نشده است؟
از حضرت علی (ع) می فرماید: مَا أَخْلُو مِنْ أَنْ أَکُونَ أَعْلَمُهَا فَأَسْتُرَ عِلْمَهَا وَ لَسْتُ أَشُکُّ أَنَّ اللَّهَ إِنَّمَا یَسْتُرُهَا عَنْکُمْ نَظَراً لَکُمْ لِأَنَّکُمْ لَوْ أَعْلَمَکُمُوهَا عَمِلْتُمْ فِیهَا وَ تَرَکْتُمْ غَیْرَهَا وَ أَرْجُو أَنْ لَا تُخْطِئَکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
خالی از این نیستم که آن را بدانم و از شما پنهان کنم. شک ندارم که خداوند به خاطر کمک کردن و مهلت دادن به شما آن را از شما میپوشاند، چون اگر آن را به شما اعلام میکرد، در همان شب عمل میکردید و در غیر آن شب، عبادت را ترک میکردید و امید آن دارم که اگر خدا بخواهد، شب قدر را به خطا نگیرید. /محمدی ری شهری، ماه خدا (ترجمه جواد محدثی)، قم، دارالحدیث، ۱۳۸۳ش، ج۲، از ص ۷۷۴ تا ص ۷۹۴.
ماادرائک ما لیلة القدر، لیلة القدر خیر من الف شهر
شب قدر بهتر و برتر از هزارماه است.
هزار ماه هم حدود هشتاد و چند سال دنیوی است که خود یک عمر محسوب میشود.
در واقع یک شب قدر برابری میکند با هشتاد و چند سال.
اینجا خداوند متعال چنین میفرمایدکه اگر ما بتوانیم به درک این شب عزیز برسیم، قطعاً بهتر و باارزشتر از عبادت در هزار ماه است و این مطلب خود نشان میدهد که درسآموختگان مکتب اسلام ناب محمدی(ص)بسیار مستعد هستند که خداوند چنین شبی را برای آنان مقدر فرموده و در سوره قدر در قرآن کریم با صراحت تمام فرموده است: «ماادرائک ما لیلة القدر، لیلة القدر خیر من الف شهر»؛ یعنی ای انسان چهچیزی تو را به عظمت این شب قدر آگاه خواهد کرد، شبی که از نظر مقام ومنزلت و مرتبه از هزار ماه بهتر و بالاتر است./تسنیم
در هر حال برخى تصور کرده اند که همه شب هاى ماه رمضان ، احتمال قدر بودن را دارد. و بعضى با استفاده از بعضى روایات ، شب اول و برخى شب هفدهم و عده اى شب نوزدهم را شب قدر معرفى کرده اند.
جمع کثیرى به استناد روایات فراوان دیگر معتقدند که در دهه آخر ماه رمضان است و این قول ، اتقان بیشترى دارد.
اینک ، به پاره اى روایات که مستند قول اخیر است ، اشاره مى کنیم :
*حُمران(حُمران بن اعین) از امام پنجم (علیه السلام ) درباره آیه (انا اءنزلناه فى لیله مبارکه ) مى پرسد. امام باقر (علیه السلام ) در جواب مى فرماید:
نعم لیله القدر، فى کل سنه ، فى شهر رمضان ، فى عشر الاواخر؛
بلى ، آن شب قدر است که در تمام سالها در دهه آخر رمضان واقع شده است .
* پیامبر اکرم (ص) مى فرمایند:(التمسوها فى العشر الاواخر؛ شب قدر را در دهه آخر ماه مبارک رمضان بجویید.)
*: ان النبى (ص) کان یوقظ اهله ، فى العشر الاواخر من شهر رمضان ؛ رسول خدا اهل خویش را در دهه آخر ماه رمضان بیدار مى کرد.
شب۲۳ احتمالش بیشتراست
در تعیین (شب قدر) اختلاف نظر است ، ولى از مجموع روایت هاى وارد شده در این موضوع و سیره پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) و اصحاب مى توان گفت :
شب قدر بودن شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان ، یقینى است . و شب هاى نوزدهم و بیست و یکم وسیله اى براى دست یافتن به آن است .
«شب جُهَنی» چه شبی است؟ علت نامگذاری «سومین شب قدر»به «شب جُهَنی»چیست؟
شخصی بنام «عبدالله بن انیس جُهَنى»، که شغلش دامدار-رمه دار- از قبیله «جُهَنیّه» است که بادیه نشین بود. او به دلیل دورى از مدینه، امکان حضور دایم در مدینه را نداشت.
روزى خدمت رسول خدا(ص) رسیدند و احوال خویش را عرضه داشت که به دلیل بُعد مسافت،ومراقبت ازگوسفندان دراطراف شهر امکان حضور دایم در شبهاى رمضان و إحیاء نگهداشتن را در مدینه ندارد و از پیامبر(ص) خواست تا شب قدر را براى او معین کند تا در آن شب در مدینه حضور یابد و به عبادت بپردازد.
نقل کرده اند که : عبدالله انیس انصارى (جُهَنى ) که در خارج مدینه مى زیسته و شرایطش طورى بوده که نمى توانسته زیاد به مدینه بیاید و از خیرات و برکات رسول خدا (ص) استفاده کند روزى خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شد و عرض کرد: من شتران و گوسفندان و کارگرانى دارم و منزلم از مدینه دور است ، ولى دوست دارم ، یک شب از شب هاى ماه رمضان را معین فرمایید تا سعى کنم به مدینه بیایم و در نماز حاضر شوم .
پیامبراکرم(ص)مطلبی درگوش او-سری-بهش گفتند،اماعده ای پیگیربودند که بدانندجواب رسول الله چیست؟
این چوپان رازیرنظرداشتند،متوجه شدند که«جُهَنى»فقط شب ۲۳به مدینه آمدودرنمازحاضرشد وشب رابیتوته کرد!
وقتى شبهاى بیست و سوم ماه رمضان فرا مىرسید«جُهَنی»با همه خانواده و فرزندان و غلامان به مدینه مى آمد و آن شب را مى ماند و صبحگاهان به منزل خویش بر مىگشت. (مفاتیح الجنان، اعمال شب بیست و سوم ماه رمضان)
وبدینصورت رازش فاش شدوازآن ببعدوقتی کسی میخواست شب خاصی را«شب قدر»بداندباهمان صورت -رازآلود-می گفتند«شب جُهَنی»که این اسم مترادف «شب قدر»شد،همچنان که اسم «کُمَیل بن زِیاد بن نَهِیک نَخَعی صُهبانی کوفی»بادعای کمیل گره خورده،اسم«عبدالله بن انیس جُهَنى»باشب قدر،بااین تفاوت که ماجرای کمیل متفاوت باجُهَنی است.
فدعاه رسول الله (ص) فسارّه فى اءذنه ، فکان الجهنى ، اذا کان لیله ثلاث و عشرین ، دخل بابله و غنمه و اهله ، الى المدینه ؛
پیامبر اکرم (ص) مطلبى را به گوش او سرى فرمودند و پس از آن این مرد، شب هاى بیست و سوم ماه رمضان با شتران و گوسفندان و کارگران خود وارد مدینه مى شد.
از آن پس، شب بیست و سوم به عنوان شب قدر و «شب جهنى» معروف شد.[الدرالمنثور، ج۶]
دلائل دیگری که احتمال مى رود «شب قدر» شب۲۳ باشد،
رسول اکرم(ص) فرمود:شب۲۳
تسع عشره واحدى و عشرین و ثلاث و عشرین؛ شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم است.
قلت ، فان اءخذت انسانا، الفتره او عله ، ما المعتمد علیه من ذلک ؛
پرسیدم : اگر کسى معذور باشد، به کدام شب بیشتر اهمیت بدهد؟
پیامبر(ص)فرمودند:ثلاث و عشرین ؛ به شب بیست و سوم .
از امام صادق (ع) روایت است که فرمودند:شب۲۳
التقدیر فى لیله تسعه عشر، و الابرام فى لیله احدى و عشرین ، و الاءمضاء فى لیله ثلاث و عشرین ؛
اندازه گیرى و تقدیر امور در شب نوزدهم انجام مى شود و سپس در بیست و یکم ، ابرام و مهیا براى امضا مى گردد و آن گاه در شب بیست و سوم ، امضا خواهد شد.
شیخ صدوق مى فرماید:شب۲۳
اتفق مشایخنا – رضى الله عنهم – فى لیله القدیر، على انها لیله ثلاث و عشرین من شهر رمضان . بزرگان شیعه اتفاق کرده اند که شب قدر، بیست و سوم رمضان است .
*فتّال نیشابورى نیز مى نویسد:شب۲۳
اتفق اکثر مشایخنا – رضى الله عنهم – على ان لیله القدر، لیله ثلاث و عشرین -بیشتر مشایخ ما اتفاق کرده اند که بیست و سوم ماه رمضان ، شب قدر است.
*عبدالله عمر گفت : در عهد رسول (ص) چند نفر از صحابه به خواب دیدند که شب قدر، شب بیست و سوم است . حضرت رسول (ص) فرمودند: خواب هاى شما موافق است ، هر که خواهد عبادتى کند، به شب بیست و سوم اهمیت دهد.
* نقل می کنندکه بنى سلمه چندنفر را به مدینه فرستادند تا از رسول (ص ) بپرسند که شب قدر، کدام شب است .
آنهابه به خدمت پیامبر(ص) رسیدند آن شب ۲۱روزازماه رمضان گذشته بود،ازآنحضرت سوال کردندکدام شب احتمالش بیشتراست که شب قدرباشد؟
حضرت فرمودند:امشب چندم است ؟
گفتند: بیست و دوم
پیامبر فرمودند:فردا شب
* از امام صادق (ع) منقول است که فرمودند:شب۲۳
ان لیله الثالث و العشرین من شهر رمضان ، هى لیله الجهنى ، فیها یفرق کل امر حکیم ، و فیها تثبت البلایا و المنایا و الاجال و الارزاق و القضایا و جمیع ما یحدث الله فیها، الى مثلها من الحول ، فطوبى لعبد احیاها، راکعا و ساجدا و مثّل خطایاه بین عینیه و یبکى علیها، فاذا فعل ذلک ، رجوت ان لا یخیب ان شاء الله .
از این روایت استفاده مى شود که محققا شب بیست و سوم رمضان ، همان لیله جهنى است که در آن ، هر امر محکمى فیصله داده خواهد شد و در آن شب ، هر حادثه اى اعم از بلا، مرگ ، زندگى و روزى و تمام آنچه از حوادث الهى در این شب و سایر شب ها در طول سال واقع خواهد شد، معین مى گردد.
و سپس امام (ع) مى افزایند:
(خوشا به حال آن بنده اى که شب یاد شده را به رکوع و سجود احیا نماید و گناهان خود را در مقابل دیدگان مجسم کند و بر انجام آنها بگرید که اگر چنین کرد، امیدوارم که به خواست خدا ناامید نشود)
حفص بن غیاث از امام صادق (ع ) از رسول خدا (ص) نقل کرده است :
انزل القرآن فى ثلاث و عشرین من شهر رمضان ؛
قرآن در شب ۲۳ رمضان نازل شده است . از سوى دیگر بر حسب دو آیه از قرآن ، این کتاب آسمانى در ماه رمضان و در شب قدر نازل شده است ، بنابراین شب قدر شب ۲۳ رمضان است .
سید ابن طاووس رحمه الله مى گوید: طبق کشف و بیان ، شب قدر همان شب بیست و سوم رمضان مى باشد.
شب قدر در مناطق مختلف
آیا شب قدر در تمام کره زمین یک شب معین است یا متفاوت است ؟
بعضى معتقدند، از آن جا که شروع ماه هاى قمرى در همه مناطق همزمان نیست ، شب قدر هم در همه بلاد، یک شب خاص نخواهد بود. برخى دیگر مى فرمایند: آغاز ماه هاى قمرى ، در کلیه مناطق یکى است و اگر در شهرى از شهرها هلال رؤ یت شود، آن شب در جمیع مناطقى که با محل رؤ یت در بخشى از شب مشترکند، اول ماه است و آن گاه پس از گذشت ۲۳ شب از رویت هلال رمضان ، آن شب (لیله القدر) است .
دلیل این بزرگان ، اطلاق صحیحه هشام بن حکم از امام صادق (ع) است که فرمودند:
ان کانت له بیّنه عادله على اهل مصر، انهم صاموا ثلاثین على رؤ یته ، قضى یوما.
کسى به واسطه ندیدن هلال ، ۲۹ روز ماه رمضان را روزه گرفت ، سپس بینه عادله پیدا شد بر این که در شهرى از شهرها سى روز روزه گرفته اند، به واسطه رویت هلال در شب قبل آن ، باید یک روز قضا کند.
و در موثقه بصرى ، امام صادق (ع) فرمودند:
فان شهد اهل بلد آخر، فاقضه ؛ اگر اهل شهرى شهادت دهند که هلال را دیده اند و در آن روز که یوم الشک بود و روزه نگرفت ، باید آن را قضا کند.
در این مورد، صاحب جواهر و نراقى در مستند و حکیم در مستمسک ، نیز این قول را تقویت کرده اند.
و اما از آنجا که اکثر فقها صحیحه هشام را مقید دانسته اند، لذا بر ماست که رعایت احتیاط کرده و ضمن توجه به رویت هلال در شهرهاى نزدیک و یا موافق در افق ، شب بیست و سوم پس از رویت هلال در بلد خود را نیز احیا بداریم و همچنین شب بیست و سوم پس از رویت هلال در شهرهاى دور و یا مخالف در افق را نیز احیا بگیریم تا مطمئن به درک فضیلت شب قدر گردیم.
***
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:قرآن نازل شده برای تفکروتدبر ،نه صرفاً برای خواندن وقرائت
کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ اللَّـهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ ﴿٢٦٦﴾بقره،این کلمه« تَتَفَکَّرُونَ»درآیات ٢١٩ و٥٠ همین سوره نیزتکرارشدهو کلمه «یَتَفَکَّرُونَ» درآیات ١٩١آل عمران-١٧٦اعراف-٢٤ یونس-۳رعد-٢١روم-٤٢زمر-١۳جاثیه-همچنین درآیات١١و٤٤و٦٩نحل تکرارشده
در بعضی از آیات قرآن، خداوند انسانها را به علت تعقل نکردن مؤاخذه کرده و با عباراتی؛ مانند: «أَ فَلا تَعْقِلُون»، «أَ فَلا تَتَفَکَّرُون» و «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآن»، آنها را دعوت به تفکر و تعقل در مباحث مختلف میکند.
اگرچه آنهایی که صرفاً برای خواندن«قرائت»وقت صرف می کنندمأجورند،ثواب می برند واما فرق می کندآن کس که می داند چه می گوید وباآن کس که نمی داند،وخداوند حتی درواجبات نهی کرده ازاینکه درنمازی که آگاهی وهوشیاری لازم را ندارید،نمیدونیدچه می گویید نخوانید،تأخیربیندازیدیَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنتُمْ سُکَارَىٰ حَتَّىٰ تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ ٤٤نساء(اگرچه دراینجا ظاهرآیه اشاره به مستی دارد ولی باطنش که درآیه هم مشهوداست میفرماید:حَتَّىٰ تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ(تابدانیدچه می گویید)
دریکی ازسحرهای ماه رمضان( زمان اجرای جمشیدی )یک عالمی صحبت میکردوتأکیدمیکرد که زیادتربخوانیدتاثواب بیشتری ببرید،مجری ازایشان سئوال کرد که ممکن است درآینصورت غلط تلفظ کنند،آن حضرت آیت الله محترم گفتندهمینطوربخوانند،بگذرند،فرشتگان می آینداصلاح می کنند!
درباب «دعا»هم همینطور،خیلی کسان دعا می خوانند برای رسیدن به ثواب،برای نمونه دریکی ازمساجدرشت بعدازنمازجماعت صبح،چندین دعای طولانی میخوانند،چه بساخیلی هابامعانی فقرات دعاآشنانیستند!بعضاً نمی دانندچه می گویند!
قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ ٩زمر
درصورتی که دعا «مطالبه »است وخواستن،اول شخص بایدبداند وبفهمدکه چه میخواهد وبعدازخدابخواهد برای اجابتش،نه اینکه بخواهدبرای ثوابش! ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ٦٠غافر
زیارت امام خمینی-حرم حضرت علی -نجف
واما این روشنفکری نباید«رگ عوامی»راازمابگیرد که توفیق درتلفیق این۲ست
نقل است امام خمینی -هنگام تبعید۱۳ساله -درنجف مریض شده بود ولی زیارت حرم هرشبش قطع نمیشد،مرحوم حاج احمدآقابهش میگفت :
خُب شما ناخوش احوالیدازهمینجاسلام بدهید،خودتان گفته ایدازراه دورهم میشودزیارت کرد،امام درجواب می گوید:«احمد! این رگ عوامی راازمن نگیر»!
وچنین جمله ازآیت الله بروجردی هم منقول است،وقتی به ایشان می گویند،شمادررساله تان نوشته ایدپیرمردانی که ناتوانند روزه نگیرند می گوید«این رگ عوامی نمی گذارد» ویک رگ عوامیش که برایش چاره ساز شد«پای برهنه به استقبال دسته زنجیرزنی عزادران حسینی می رود که گل روی سرورویشان مالیده بودند که کمی ازآن گل رابه چشمانش می مالد واین گل متبرک شده چشمان دردناکش رادرمان می کندوتاآخرعمرهم عینکی نمی شود.بایداین «رگ عوامی»راحفظ کرد وبلکه مراقبش بوددسایس شیطانی ماراازاین نعمت محروم نکند.
وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ أَقْبلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ
إِلَهِی لا تَرُدَّ حَاجَتِی وَ لا تُخَیِّبْ طَمَعِی وَ لا تَقْطَعْ مِنْکَ رَجَائِی وَ أَمَلِی/
إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ/مناجات شعبانیه
فَاِنَّکَ قَضَیْتَ عَلى عِبادِکَ بِعِبادَتِکَ وَ اَمَرْتَهُمْ بِدُعاَّئِکَ وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الإِجابَةَ فَاِلَیْکَ یا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهى وَ اِلَیْکَ یا رَبِّ مَدَدْتُ یَدى فَبِعِزَّتِکَ اسْتَجِبْ لى دُعاَّئى وَ بَلِّغْنى مُناىَ وَ لا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِکَ رَجاَّئى وَاکْفِنى شَرَّ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنْ اَعْدآئى
اللَّهُمَّ مَوْلاَیَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُ
خدایا! مولای من! چه بسیار کارهای زشتی که پوشاندی
وَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلاَءِ أَقَلْتَهُ
و چه بسیار بلاهای سختی که از من دور کردی
وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ
و چه بسیار لغزش ها که از آن نگاهم داشتی
وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ
و چه بسیار ناگواری ها که از من دفع کردی
وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ
و چه بسیار ثنای نیکویی که لایق آن نبودم و بر زبان ها منتشر ساختی/دعای کمیل
خدایاتو بندگانت را به بندگى فرمان دادى و به دعا و درخواست از خود امر کردى و اجابت دعا را براى آنان ضامن شدى، پس ای پروردگار من تنها روى به سوى تو داشتم و دستم را تنها به جانب تو دراز کردم، پس تو را به عزّتت سوگند می دهم که دعایم را اجابت کنی و مرا به آرزویم برسانى، و امیدم را از فضلت ناامید نکنى، و شرّ دشمنانم را از «جن و انس» از من کفایت کنى،
مناجات شعبانیّه یک تحفهای است که در اختیار ما قرار داده شده است. خب ما دعا خیلی داریم، همه ی این دعاها هم پر از مضامین عالی است، امّا بعضی یک برجستگی خاصّی دارند.
من از امام بزرگوار(رضوان الله علیه) سؤال کردم، گفتم در میان این دعاهایی که از ائمّه علیهمالسّلام رسیده است، شما به کدام دعا بیشتر علاقه مندید و دلبسته اید؟
فرمودند به دعای کمیل و مناجات شعبانیّه
به این دو دعا. امام یک دلِ متوجّه به خدا بود، اهل توسّل بود، اهل تضرّع بود، اهل خشوع بود، اهل اتّصال با مبدأ بود؛ وسیله ی بهتر در چشم او، این دو دعا بود: دعای کمیل، مناجات شعبانیّه. وقتی انسان مراجعه میکند به این دو دعا، دقّت میکند، می بیند چقدر هم شبیه همند این دو دعا؛ شباهت های زیادی به هم دارند؛ مناجات انسان خاشع، مناجات انسان متوکّل به خدا؛ کَاَنّی بِنَفسی واقِفَةٌ بَینَ یَدَیک، وَ قَد اَظَلها حُسنُ تَوَکُّلی عَلَیک، فَقُلتَ ما اَنتَ اَهلُه، وَ تَغَمَّدتَنی بِعَفوِک؛امید، امید به مغفرت الهی، به رحمت الهی، به توجّه الهی، بلندهمّتیِ در درخواست از پروردگار؛ اِلهی هَب لی کَمالَ الانقِطاعِ اِلَیک، و اَنِر اَبصارَ قُلوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها اِلَیک.آیت الله خامنه ای۲۲ خرداد ۱۳۹۲/پایان توضیحات مدیرسایت.
آیت الله شُبیری زنجانی:در شب های قدر که افضل شب های ماه مبارک رمضان است و به گفته قرآن با فضیلت تر از هزار شب است به مذاکره علمی سفارش شده است. یکی از مصداق های مذاکره علمی یادگیری احکام شرعی است. در این شب ها افراد به مطالعه کتب علمی و دینی بپردازند و سعی کنند احکام خود را یاد بگیرند. البته انفاق و صله رحم هم که مؤکّداً بیان شده است. دو چیز خیلی مهم است. یکی قرآن است که خیلی تاکید شده و خصوصیت دارد و دوم مطالعه کتاب های شرعی و یادگیری احکام است./خرداد ۱۳۹۴خبرآنلاین
شیخ عباس قمی در مفاتیح بعد از اشاره به این مطلب که شبهای بیست و یکم و بیست و سوم رمضان مهمتر از شب نوزدهم است؛ افزوده است: «و قال شیخنا الصدوق فیما أملی علی المشایخ فی مجلس واحد من مذهب الإمامیة و من أحیا هاتین اللیلتین بمذاکرة العلم فهو أفضل.» (مفاتیح، اعمال شب بیست و یکم رمضان) :
هر کس شب قدررا با گفتگوی علمی زنده بدارد، بهتر و با فضلیت تر است.
البته این مطلبی است که شیخ صدوق رحمه الله، در مجلس ۹۳ از کتاب الأمالی، پس از بیان نوافل شب های ماه رمضان و صد رکعت نماز برای هر یک از شب های بیست و یکم و بیست و سوم، ذکر کرده است.
همان طور که آیت الله محمد محمدی ری شهری در حکمت نامه پیامبر اعظم «صلی الله علیه و آله و سلم»، جلد یازدهم توضیح داده؛ به نظر می رسد که این مطلب، برگرفته از سخن پیامبر خدا (ص) به ابوذر است که در آن، برتری علم را بر عبادت، به تفصیل، بیان کرده و در پایان آن، فرموده است:
«یا أبا ذَرٍّ! الجُلوسُ ساعَةً عِندَ مُذاکرَةِ العِلمِ خَیرٌ لَک مِن عِبادَةِ سَنَةٍ صِیامِ نَهارِها وَ قِیامِ لَیلِها»
یک ساعت تفکربهتراز یک سال عبادت
ای ابوذر! یک ساعت نشستن برای گفتگوی علمی، برای تو، از عبادت یک سال که روزش را روزه بداری و شبش را به نماز بِایستی، بهتر است.
و البته در منابع حدیثی، احادیث بی شماری از اهل بیت علیهم السلام نقل کرده اند که می رسانَد آموختن دانش، به مراتب، برتر از عبادت است؛
چگونه «مباحث علمی » برتر مناجات است؟
چون که عبادت جاهلانه ارزشی ندارد و عبادت آگاهانه ارزشمند است. و البته این موضوع، نیازمند تحلیل و توضیح بیشتر است و یکی از تحلیل های سنجیده و معتبر همان است که در حکمت نامه پیامبر اعظم «صلی الله علیه و آله و سلم»، آمده است: از دیدگاه فقهی، «آموختن علم»، احکام پنجگانه را دارد و بررسی متن احادیث فراوانی که علم را برتر از عبادت می دانند، به روشنی می رساند که مقصود، برتری آموختن واجب یا مستحب بر عبادات مستحب است. و از نگاه متون اسلامی، عبادات، نقشی بنیادی در پیدایش و تداوم فروغ علم دارند.
از این رو، هدف احادیثی که علم را برتر از عبادت می دانند، تضعیف یا انکار نقش سازنده عبادت نیست؛ بلکه تأکید بر همراه ساختن عبادت با علم و بر حذر داشتن از عبادتِ ناآگاهانه است که نه تنها بی ارزش، بلکه خطرآفرین است. بررسی و تأمّل در سیره عملی اهل بیت علیهم السلام درباره شب قدر و عنایت ویژه آنان به عبادت و ذکر در شب های نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم، و توجّه به ره نمودها و سفارش هایی که به بهره گیری بیشتر از این شب ها داشته اند، همگی به روشنی نشان می دهند که این شب ها، جز در موارد استثنایی، باید صرفِ عبادت و ذکر و نیایش و انس با خدای سبحان شوند. البتّه این، بِدان معنا نیست که نتوان بخشی از شب قدر را به تألیف یا بیان معارف و علومی پرداخت که سطح آگاهی و معرفت مردم را بالا می بَرَد؛ بلکه مقصود، هشدار دادن به این نکته است که به بهانه و به استناد احادیثی که علم را بر عبادات ترجیح می دهند، نباید در شب قدر، از برکات دعا و انس با خداوند و نماز و بهره بردن از تضرّع در پیشگاه او، غافل شد.
به نظر می رسد بهترین راه جمع بین همه این اعمال خیر است در نتیجه بهتر آن است که تلاش کنیم در شبهای قدر، افزون بر استغفار، دعا، نماز، زیارت عاشورا و. .. گفتگو و مذاکره علمی، مطالعه کتابهای مفید مانند تفسیر قرآن و شرح روایات اهل بیت علیهم السلام و تدریس و تألیف و. .. نیز فراموش نشود. شب قدر، بزرگ و بلند است اگر این فرصت سبز زندگی را به خوبی تقسیم و مدیریت کنیم و قدرش را بدانیم؛ می توانیم بهره های بسیاری ببریم.منبع:حوزه .نت
قرائت بدون تدبر فایده ای ندارد
وی افزود: امروز انحرافی در مسایل قرآنی پیدا می شود که باید جلوی آن را گرفت رفته اند بیشتر در قالب تجوید و قرائت و حفظ و ... فعالیت می کنند که اینها اشکال ندارد اما نباید غرض اصلی که تدبر و تفکر در آیات است البته تدبر و تفکر هم غرض نهایی نیست و غرض نهایی عمل است
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۰ درس تفسیرآیت الله مکارم شیرازی در مسجد امیرالمومنین
***
تلاوت قرآن و قرائت زیبای آیات الهی، مقدمه است برای تدبر در قرآن. ما نمی خواهیم خودمان رامشغول کنیم، سرگرم کنیم به تلاوت و به قرائت قرآن و الحان قرآنی، به عنوان یک موضوع اصلی؛ این مقدمه است۴تیر۱۳۹۱آیت الله خامنه ای
تمسک به قرآن، فقط تلاوت قرآن نیست؛ قرآن باید در عمل و زندگی و رفتار و منش ما و حرکت عمومی امت اسلام تجسم پیدا کند. انس با قرآن، تلاوت قرآن و حفظ قرآن لازم است؛ اما هدف نهایی، تمسک به قرآن است؛ آنهم در متن زندگی.
قرن را همیشه و هر روز بخوانید – ولو کم- با توجه به معنی بخوانید، در مفاهیم قرآنی تدبر و تفکر کنید. به تفاسیر مختصر، در حد وسع – به قدری که مجال دارید- حتماً نگاه کنید. قرآن انسان را بصیر میکند؛ نسبت به معارف الهی، انسان را آگاه میکند؛ از اشتباهکردن انسان جلوگیری میکند و در بسیاری از موارد، راه را به انسان نشان میدهد./آیت الله خامنهای مدظله العالی، ۱۶ مهر ۱۳۸۱
مطالعه در شب قدر
بعضی دانشمندان بزرگ، تألیف های ارزشمند خود را در «شب قدر »سروسامان داده اند
۱-علامه شیخ محمّد حسن نجفی صاحب جواهر، که این کتاب بزرگ را در شب بیست و سوم ماه رمضان، تمام کرده است.
۲-حکیم ملّا هادی سبزواری، در بیست و سوم رمضان سال ۱۲۶۱، تألیف کتاب منظومه را به پایان رسانده است.
۳-مفسّر ممتاز قرآن، علّامه طباطبایی نیز تفسیر ارزشمند خویش المیزان را در بیست و سوم رمضان سال ۱۳۹۲، تمام کرده است.
۴-آیت الله محمد محمدی ری شهری، نگارش کتاب میزان الحکمة را در بیست و سوم ماه رمضان سال ۱۴۰۵، به پایان رساند.
۵-همچنین آیت الله محمد محمدی ری شهری، شب بیست و سوم رمضان ۱۴۲۷ (۲۴ مهرماه ۱۳۸۵) متن اولیه حکمت نامه پیامبر أعظم صلی الله علیه و آله تنظیم کرد و شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان ۱۴۲۸ (۱۲ مهرماه ۱۳۸۶) ویرایش نهایی آن را به پایان رساند./منبع:حوزه.نت
آیتالله حسنزاده آملی در رابطه تحقیق ومطالعه درشب قدرمی فرماید:
«حضرت علامه طباطبایی شب قدر را به بحث و تحقیق آیات قرآنی احیاء میکرد و تفسیرش در این شب فرخنده به پایان رسید.»
مدیریت سایت-پیراسته فر:یعنی خودعلامه حسن زاده هم درشبهای قدر،قسمتی ازاین شب ارزشمندرا به مطالعه ونگارش اختصاص می دهند،چون علماعامل به عملند،چیزی نمی گویندکه تجربه نکرده باشند.
پینوشتها:
۱-برگرفته از آیات ، 6 ـ 3 سوره دخان.
۲-کلینی، محمد ، کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 هـ . ش، ج 1، ص 250 ، روایت 7.
۳-مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفا، ج 25، ص 97 ، ب3.
۴-شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت 1409 هـ . ق، ج 8 ، ص 20، ب 1 ، حدیث 10019.
۵-رک: کتاب مقدس، انگلیس، ایلام، 2002 م، عهد قدیم، سفر تثنیه، ب2، ، ش 7، و سفر خروج ب 12 ، ش 12 به بعدو سفر لاویان ب23.
۶-همان، عهد جدید، انجیل یوحنا، ب 2 ش 12 به بعد و ب 11 ، ش 55، و اول قرنتیان ب 5، ش 7 ، ب 11، ش 20.
***
زمان شب قدر؟ شروع وپایان؟
از هنگام غروب آفتاب، شروع میشود، تا وقتی که تااذان « حتّی مطلع الفجر»
شب قدر، از هنگام غروب آفتاب، سلام الهی -«سلام هی حتّی مطلع الفجر» - شروع میشود، تا وقتی که اذان صبح آغاز میگردد.
این چند ساعتِ این وسط، سلامِ الهی و امن الهی و خیمهی رحمت خداست که بر سراسر آفرینش زده شده است. آن شب، شب عجیبی است؛ بهتر از هزار ماه، نَه برابر آن؛ «خیرٌ من ألف شهر».هزار ماه زندگی انسان، چقدر میتواند برکات به وجود آورد و جلب رحمت و خیر کند! این یک شب، بهتر از هزار ماه است. این، خیلی اهمیّت دارد. این شب را قدر بدانید و آن را به دعا و توجّه و تفکّر و تأمّل در آیات خلقت و تأمّل در سرنوشت انسان و آنچه که خدای متعال از انسان خواسته است و بیاعتباری این زندگی مادّی و اینکه همهی این چیزهایی که میبینید، مقدّمهی آن عالمی است که لحظهی جان دادن، دروازهی آن عالم است، بگذرانید.۱۳۷۵/۱۱/۱۲خطبه های نمازجمعه
شبی است سرشار از سلامت و برکت و رحمت تا طلوع سپیده
لیلةالقدری که در این ماه رمضان است و قرآن صریحاً میفرماید:«لیلةالقدر خیرٌ مِن الف شهر» یک شب بهتر است از هزار سی روز - هزار ماه - بسیار مهم است. چرا این قدر فضیلت را به یک شب دادند؟ زیرا برکات الهی در این شب زیاد است؛ نزول ملائکه در این شب زیاد است؛ این شب، سلام است؛ «سلام هی حتّی مطلعالفجر»؛ از اوّل تا آخر این شب، لحظاتش سلام الهی است. «سلام قولا مِن ربّ رحیم». رحمت و فضل الهی است که بر بندگان خدا نازل میشود.
لیلةالقدر، شب ولایت است.
هم شب نزول قرآن است، هم شب نزول ملائکه بر امام زمان است.
هم شب قرآن و شب اهل بیت است، هم شب قرآن و هم شب عترت است. لذا سورهی مبارکهی قدر هم، سورهی ولایت است.
شب قدر خیلی ارزش دارد. همهی ماه رمضان، شبها و روزهایش ارزش والا دارد. البته لیلةالقدر نسبت به روزها و شبهای ماه رمضان، خیلی فاخرتر است؛ باید قدر بدانید. در این روزها و در این شبها، همه بر سر سفرهی انعام الهی حاضرید. استفاده کنید.۱۳۷۵/۱۰/۱۹بیانات در دیدار مردم قم
منبع پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری،آیت الله خامنه ای
حجت الاسلام محسن قرائتی«معلم قرآن»:
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ» دخان۳، شب قدر شب مبارکی است.
ما یک «اَنْزَلَ» داریم یک «نَزَّلَ». «نَزَّلَ» یعنی به تدریج. «اَنْزَلَ» یعنی یکدفعه.
در قران هم داریم، «نَزَّلَ» هم داریم. «اَنْزَلَ»
یعنی قران هم یکدفعه نازل شد هم بتدریج نازل شد.
بتدریج چه جوری نازل شد؟ روز مبعث.
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ» علق۱. از روز مبعث شروع شد تا بیست و سه سالی که پیغمبر، پیغمبر بود.
از ۴۰ سالگی تا ۶۳ سالگی. یعنی یک مرتبه قران قطعه قطعه نازل میشد که نزل، یک مرتبه شب قدر همه قران یکجا از آسمان هفتم به بیت اامامور آسمان چهارم و یا به قلب پیغمبر نازل شد.
«انزل» مثل چی؟
مثل این که من یک کارتون را یک مرتبه به شما میدهم میگویم کارتون خدمت شما این پاکت پول خدمت شما.
یک مرتبه هم کارتون را باز میکنم قطعه قطعه جنسایش زا میدهم. یک مرتبه همه قران بر قلب پیغمبر یک جا نازل شد، یک مرتبه هم به مرور، به هر مناسبتی نازل شد.
به همین دلیل وقتی قطعه قطعه نازل میشد پیغمبر تند تند و پیش پیش میخواند که آیه نازل شد: «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ» قیامت۱۶. چرا تند و تند پیش پیش میخوانی تا مثلا میگفت «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» حجرات۱۳. پیغمبر میگفت اتقاکم. گفتند صبر کن. این که پیغمبر پیش پیش میخواند پیداست قبلاً انها را بلد بود. مثل این که ما یک شعری را بلدیم شما تا میگویی سعدیا مرد نکونام، من میگویم نمیرد هرگز، این پیداست که من قبلاً شعر را بلد بودم.
یک بار، همه قران بر قلب پیغمبر نازل شد، یک بار هم در ۲۳ سال تدریجاً نازل شد. بخوانید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ».
گاهی خدا میگوید انا، یعنی بدرستی که ما، گاهی میگوید انی یعنی بدرستی که من، چرا بعضی وقتها میگوید من، بعضی وقتها میگوید ما؟ آنجایی که خدا کارهایش را خودش مشخصاً انجام بدهد میگوید من کردم. مثل این که میگوید «نَبِّئْ عِبادی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ» حجر۴۹. من میبخشم، بخشش فقط کار من است، کار هیچ کس نیست. اما یک جایی که خدا کارهایش را با واسطه انجام میدهد، میگوید ما کردیم. مثل این که خدا باران میدهد منتهی باران خدا با واسطه است. خورشید میتابد، اقیانوس بخار میشود ابر میشود اینها همه کمک میکند، یا نازل میشود توسط جبرئیل.
هر جا خدا مستقیم یک کارهایی را میکند میگوید انی، هر جا با واسطه میکند میگوید انا. یک بار بخوانید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ». چرا شب، شب برای مناجات بهتر است. بلکه خدا با موسی شبانه روز قول داده بود. حضرت موسی که رفت کوه طور چهل شبانه روز بود ولی قران میگوید «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثینَ لَیْلَةً» اعراف۱۴۲.
میگوید «ثَلاثینَ لَیْلَةً». با این که روزها هم بود اما خدا در قران نمیگوید روز هم بود. میگوید شب بود. برای این که برای مناجات شب بهتر است. بخصوص شبهای زمستانی. لیله. چرا میگویند مبارکه. مسأله برکت است، اصلاً قران خودش برکت است. اما نازل کننده، فارسی بگویم، فرستنده مبارک، فرستنده کیست؟ خداست. فرستنده مبارک است. به چه دلیل؟ به این دلیل که قران میگوید «تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیراً» فرقان۱ او کسی که «نَزَّلَ» «تَبارَکَ»، «تَبارَکَ» یعنی مبارک.
اعضای هیئت مؤتلفه که درسال ۱۳۵۷عضویت شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی درآمدند: مهدی عراقی، صادق اسلامی، علی درخشان، اسدالله لاجوردی، حبیبالله عسگراولادی، سعید امانی و اسدالله بادامچیان.
سیرتحول وتطور«مؤتلفه اسلامی»
«گروه وانجمن» بودند،شدند«هیئت اسلامی» وبعد«جبهه مسلمانان آزاده» ووبعد«هیئت مؤتلفه اسلامی» وبعدشدند«حزب مؤتلفه اسلامی»..
خانوادههای امانیهمدانی، بادامچیان، لاجوردی، عسگراولادی، اسلامی، خاموشی، قدیریان، محتشمیپور، میرمحمدصادقی، رفیقدوست، شفیق، رخصفت، عباسپور، صالحی، کچویی، رحمانی، جولایی، خداداد استادی، جاسبی، نیری، انواری، آلاسحاق از جمله عناصر اصلی تشکیلدهندهی مؤتلفهی اسلامی هستند که عضو شورای مرکزی آن پیش یا بعد از انقلاب بودهاند.
در سال ۱۳۴۲ باشروع نهضت امام خمینی ،رهبرنهضت،خواستار ائتلاف هیئتهای مذهبی تهران با یکدیگر شدکه بخشی از اعضای باقی مانده فداییان اسلام وارد هیئتهای موتلفه شدند و شاخه نظامی هیئتهای موتلفه را تشکیل دادند و در اول بهمن ۱۳۴۳ اقدام به ترور نخستوزیر حسنعلی منصور کردند. در ارتباط با ترور او صادق امانی، محمد بخارایی، مرتضی نیکنژاد و رضا صفارهرندی اعدام و تعدادی دیگر همچون، حاجمهدی عراقی، هاشم امانی، حبیبالله عسگراولادی، ابوالفضل حاجحیدری، محیالدین انواری به حبس ابد و احمد شهاب به ۱۰ سال حبس محکوم شدند.
ابوالفضل حاج حیدری در۱ اسفند ۱۳۹۲فوت کرد.
تبارشناسی مؤتلفه ای ها
تابناک ۰۵ اسفند ۱۳۸۸ بنقل از«همشهری ماه»اعضای مؤتلفه رااینگونه می نویسد:
در این میان خانواده های: امانی همدانی، رفیق دوست، خاموشی، لاجوردی، خداداد استادی، عسگراولادی، عباسپور و محتشمی پور، ریشه های اصلی این حزب قدیمی هستند که عضو شورای مرکزی آن پیش یا بعد از انقلاب بوده اند.
ازخانواده امانی همدانی، صادق، و سعید عضو شورای مرکزی قبل و بعد از انقلاب بوده اند و هاشم سابقه ۱۴ سال زندان قبل از انقلاب دارد. صدیقه به همراه محمود عضو دیگر این خانواده است که همسر باقر بادامچیان پدر اسدالله بادامچیان عضو فعلی شورای مرکزی است. از میان فرزندان محمود امانی، تقی عامل خرید اسلحه ترور انقلابی بوده و مهدی هم عضو با سابقه شورای مرکزی است.
فرزندان سعید امانی هم محمد علی، دبیر اجرایی حزب- احمد، داماد احمد قدیریان معاون سابق دادستان کل کشور -
جواد، داماد احمد قدیریان و دخترسعید امانی، همسر اسدالله بادامچیان هستند. بر این اساس اسدالله بادامچیان دختر دایی خود را به همسری گرفته است.
فرزندان صدیقه امانی هم که عمدتا دختر بوده اند، یکی همسر احمد قدیریان و یکی همسر صادق اسلامی، یکی همسر عزت شاهی و از میان پسرانش هم اکبر عضو چندین دوره شورای مرکزی و اسدالله بادامچیان قائم مقام فعلی دبیر کل هستند.
سردار«احمد قدیریان» از مبارزان قبل از انقلاب، در اعدام انقلابی «حسنعلی منصور» توسط موتلفه اسلامی به همکاری با شهید «صادق امانی» پرداخت و فعالیتهای سیاسی خود را در بازار تهران پیگیری میکرد و در راه چاپ و نشر اعلامیه های امام خمینی ۱۷ بار توسط ساواک دستگیر شد.
احمد قدیریان متولد ۱۳۱۳ شمسی در محله پاچنار تهران است. وی در سال ۱۳۳۹ با دختر حاج محمد باقر بادامچیان ازدواج کرد. مادر زنش صدیقه امانی همدانی، خواهر امانیهای معروف از جمله بنیانگذاران مؤتلفه بود. در واقعه پانزده خرداد قدیریان بازداشت و به مدت دو ماه در حبس بود
وی پس از انقلاب اسلامی، به دستور شهید «قدوسی» معاون اجرایی دادستانی کل انقلاب و دادسرای انقلاب تهران شد و در کنار شهید «اسدالله لاجوردی»به فعالیت پرداخت.
احمد قدیریان ازماجرای گرفتن حکمش می گوید:یک روز آقای نظران (سرهنگ مسئول دفتر قدوسی) به من تلفن کرد که آقای بهشتی فرموده که شما در دادستانی انقلاب بیایید و به عنوان معاون اجرایی آقای قدوسی، قرار بگیرید و مشغول شوید، لذا ایشان حکمی به من دادند و من خدمت آقای قدوسی معرفی شدم. آقای بهشتی به ما امر کردند که شما به کمک آقای قدوسی بروید. من بودم و آقای نظران، آقای آل احمد، آقای اسدالله جولایی، آقای اکبر صالحی (رئیس زندان قصر بود) به عنوان مسئول انتظامات، آقای لاجوردی به عنوان مسئول حفاظت دادستانی، آقای جواد آل احمد به عنوان مسئول تدارکات دادستانی کل و من هم به عنوان معاون اجرایی بودم./پایان خاطره قدیریان.
مرحوم قدیریان همچنین مسئولیتهایی نظیر مشاور دفتر مقام معظم رهبرى، مسئول نظارت و کنترل اسلحه و مهمات کل کشور، سرپرست ستاد مبارزه با مواد مخدر، رییس حراست بنیاد مستضعفان و جانبازان، رییس بنیاد فرهنگى هفتم تیر و... را در کارنامه خدمتی خوددارد.
قدیریان در طول جنگ ایران و عراق به آموزش نیروهای ایرانی پرداخت و در اثر حضور در مناطق آلوده جنگی، شیمیایی شدوسرانجام این جانبازشیمایی در۲۵ خرداد ۱۳۹۱به شهادت رسید.
خانواده رفیق دوست هم شامل محسن وزیر سپاه و رئیس سابق بنیاد مستضعفان، جواد عضو قبل و بعد شورای مرکزی و مرتضی داماد محمود محتشمی پور و باجناق مصطفی تاجزاده است.
در میان خانواده خاموشی ها هم علینقی رئیس سابق اتاق بازرگانی، تقی پدر رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، ابوالحسن سرپرست اسبق وزارت نیرو و محسن منافق و معدوم، به چشم می خورند.
خانواده لاجوردی :اسدالله، مرتضی و زینب هم چهره های بارز خانواده لاجوردی هستند.
اسدالله دادستان انقلاب و رئیس سازمان زندان ها بوده، مرتضی بعد از سال ۶۸ عضو حزب شده و زینب هم همسر صادق امانی است.
خانواده استادی:خداداد استادی از جمله خانواده های دیگر حزب است که شامل آیت الله رضا استادی، مهدی عضو قبل از انقلاب و خواهر این دو که همسر حبیب الله شفیق است.
خانواده عسگراولادی ؛ حبیب الله چهره معروف حزب و دبیر کل سابق، اسدالله تاجر معروف پسته وزیره، محمود گرایش توده ای و خواهر اینها که همسر ابوالفضل حاجی حیدری است.
خانواده عباسپور: حسن عضو شهید شورای مرکزی(وزیرنیرو)، «علی »داماد شهید مطهری و نماینده مجلس و رئیس کمیسیون آموزش مجلس و خواهر این دو که همسر عبدالله جاسبی است.
وزیری نیرو برسرمزاروزیرنیرو
«رضا اردکانیان» وزیر دولت حسن روحانی در اولین برنامه کاری خود در به زیارت قبر امام خمینی و شهید رجایی، شهید باهنر و عباسپور رفت ۸ آبان ۱۳۹۶
خانواده محتشمی پور: سه برادر را شامل می شوند. حسین عضو شورای مرکزی قبل و بعد از انقلاب، علی اکبرمحتشمی پور( وزیر سابق کشور) و عضو مجمع روحانیون مبارز- که بعد از انقلاب ارتباطی با این حزب ندارد- و محمود عضو شورای مرکزی است. دختران محمود محتشمی پور یکی همسر مصطفی تاجزاده است و دیگری همسر مرتضی رفیق دوست.
سیدمحمودمحتشمی پوردر۱۶ فروردین ۱۳۹۸درگذشت
حجتالاسلام سید علیاکبر محتشمیپور بامداد دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰در سن ۷۵ سالگی بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت.
جداشدگان مؤتلفه: سید علینقی خاموشی، جلال الدین فارسی، عبدالله جاسبی و محسن رفیق دوست از جمله اعضای مرکزی جدا شده از حزب موتلفه هستند.
افرادی همچون قدیریان و رحمانی و مهرآیین و صالحی و کچویی و جولایی و امانی و حاجحیدری و ابراهیمی و جوهریفرد و صفی همراه با لاجوردی دادستانی اوین و زندانهای اوین، گوهردشت و قزلحصار راعهده دارشدند،از جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی یودند.
سه چهره اصلی حزب مؤتلفه: محمدنبی حبیبی، سید مصطفی میرسلیم، اسدالله بادامچیان.
شکل گیری هیئت مؤتلفه اسلامی
هیئتهای مؤتلفه اسلامی در بهار ۱۳۴۲ از ائتلاف سه هیئت مذهبی مسجد امینالدوله، هیئت مسجد شیخعلی و هیئت اصفهانیها در منزل خمینی در قم شکل گرفت. آنها در راهاندازی و هدایت نهضت امام خمینی در ۱۵ خرداد نقش اصلی و تعیین کننده داشتند ،قیام مهره های سرشناس ولوطی های بازارازجمله طیب حاجرضایی و اسماعیل رضایی ازحامیان این تشکیلات بودندکه اعدام شدند.
هیئت مؤتلفه درماجرای ۲۸ مرداد با حمایت مراجع تقلید، روحانیت و ازجمله آیتالله کاشانی، آیت الله سیدمحمد بهبهانی ،حضوری فعال داشتند.
الگوی رفتاری و فکری جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی، گروه فداییان اسلام به رهبری مجتبی نواب صفوی بود. چنانکه حتی برخی از اعضای موتلفه از جمله مهدی عراقی و هاشم امانی از جمله فعالین جمعیت فداییان اسلام به حساب میآمدند.
در سال ۱۳۴۲ باشروع نهضت امام خمینی ،رهبرنهضت،خواستار ائتلاف هیئتهای مذهبی تهران با یکدیگر شدکه بخشی از اعضای باقی مانده فداییان اسلام وارد هیئتهای موتلفه شدند و شاخه نظامی هیئتهای موتلفه را تشکیل دادند و در اول بهمن ۱۳۴۳ اقدام به ترور نخستوزیر حسنعلی منصور کردند.
تاریخچه ائتلاف مؤتلفه
هر یک از هیئات مذهبی به طور جداگانه به فعالیت مشغول بودند تا اینکه «حاج مهدی عراقی» تصمیم گرفت با هیئت مسجد شیخ علی ائتلاف کند، لذا از «حاج صادق امانی» و برخی دوستانش دعوت کرد در جلسهای درباره ائتلاف خود صحبت کنند. آنها از فعالیت هیئت اصفهانیها هم مطلع بودند لذا تصمیم گرفتند آنها را نیز به این ائتلاف دعوت کنند.
حاج مهدی عراقی درباره مقدمات ائتلاف هیئتها میگوید: از بدو حرکتی که روحانیت راجع به انجمنهای ایالتی و ولایتی شروع میکنند، در تهران سه گروه بودند که با همدیگر کار میکردند؛ کارهای مذهبی داشتند... فرض کن که مطالعه کتابی داشتند، قرائت قرآنی داشتند، پیکنیکهای جمعی و برنامه اردویی داشتند. از بدو حرکت حاج آقا(امام خمینی) این سه گروه خرده خرده، هر کدام مجزا با همدیگر، با روحانیت یک تماسکی پیدا کرده بودند. یعنی اگر اعلامیهای آقایان میدادند به دست یک گروه داده نمیشد بلکه یک اعلامیه در چند نسخه تنظیم میشد و به دست هر یک از این سه گروه داده میشد.
یک دعوتی شد از مرحوم حاج صادق و بعضی از دوستانش. صحبتهایی ما با همدیگر کردیم. وقتی ضرر این جدایی را برای همدیگر بیان کردیم احساس کردیم که این جدایی باید از بین برود و به صورت ائتلاف دربیاید. ولی این فکر برای ما پیش آمد که غیر از ما یک گروه دیگری هم هستند که کارها را انجام میدهند. بهتر است نمایندگان آن گروه را هم دعوت کنیم و سه گروه با یکدیگر کار کنیم. از نمایندگان آن گروه هم دعوت کردیم. وقتی فواید این جریان را برایشان تشریح کردیم، آمادگی خودشان را اعلام کردند که در یک جبهه واحد کار کنیم و این شد که به نام «جمعیتهای موتلفه اسلامی» انجام شد. به حساب، این سازمان به وجود آمد.
این سه گروه وقتی که با یکدیگر توافق کردند، گفتند ما این کار را انجام دادیم. حالا باید تائید امام خمینی را هم بگیریم. حاج آقا(امام) باید موافقت خودش را اعلام کند. ایشان هم تائید فرمودند و هر کسی هم که میرفت از حاج آقا سوال میکرد. ایشان(امام خمینی) میفرمودند: مسلمان باید تشکیلاتی باشد. مسلمان بدون تشکیلات ارزشی ندارد.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:سیرتحول وتطور«مؤتلفه اسلامی»
«گروه وانجمن» بودند،شدند«هیئت اسلامی» وبعد«جبهه مسلمانان آزاده» ووبعد«هیئت مؤتلفه اسلامی» وبعدشدند«حزب مؤتلفه اسلامی»
دی ماه سال ۱۳۸۲ به «حزب مؤتلفه اسلامی» تغییر نام داد،
روز ۱ خرداد ۱۳۴۱ با به هم پیوستن سه هیات مذهبی، «جمعیت هیاتهای موتلفه اسلامی» تشکیل شد.
پس از ماجرای تصویبنامهٔ لایحهٔ انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال ۱۳۴۱، دو هیات مذهبی از کسبه و تجار بازار تهران تصمیم گرفتند با یکدیگر ائتلاف کنند. سپس یکی دیگر از هیاتهای فعال بازار را نیز مطلع و در ائتلاف خود سهیم کردند. آنها پس از ائتلاف، در یکی از ملاقاتهای مردمی با امام خمینی، ماجرای ائتلاف خود را به اطلاع ایشان رساندند و ایشان نیز ائتلافشان را تأیید کرد. ائتلافکنندگان که بعدها به «هیاتهای مؤتلفهٔ اسلامی» معروف شدند، هیاتهای مسجد امینالدوله، مسجد شیخ علی و اصفهانیها در بازار تهران بودند.
این گروهها طی جلساتی با هم آشنا شده و با نظر و تصویب امام خمینی، آیتالله مرتضی مطهری و چند تن دیگر از شخصیتهای روحانی، متکفّل هدایت و تغذیه معنوی هیاتهای مؤتلفه اسلامی گردیدند. حبیبالله عسگراولادی مسلمان، حاج صادق امانی، مرتضی نیکنژاد، رضا صفارهرندی، مرتضی مطهری، صادق اسلامی، سیداسدالله لاجوردی، مهدی عراقی و علی درخشان در مقام بنیانگذاران اصلی هیات مؤتلفه اسلامی می باشند.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی می نویسد:مدتی از ائتلاف و تأیید امام میگذشت که آنها با امام خمینی ملاقات کردند و سپس تصمیم گرفتند به طور آزمایشی با ۱۲ هیئت دیگر همکاری کنند. پس از شروع همکاری با هیئتهای جدید، نام «جبهه مسلمانان آزاده» را بر خود گذاشتند. اما مدتی بعد مطلع شدند اعلامیههایی از گروههای همنام منتشر و مشکلاتی ایجاد میشود. لذا تصمیم گرفتند ۴ گروه بر ائتلاف خود باقی بمانند. از این میان یک گروه از ائتلاف خارج و سه گروه دیگر به همکاری با یکدیگر ادامه دهند.
«حبیبالله عسگراولادی» در این باره میگوید: در یک جمعهای خدمت حضرت امام رفتیم. بنده و آقای شفیق به عنوان دو نماینده در جمع رسیدیم. وقتی فرمایشات ایشان تمام شد، اجازه گرفتیم بیرون بیاییم. امام فرمودند: در آن اتاق بمانید. در آن اتاق رفتیم. دیدیم چند نفر از برادرانی که آنها را میشناسیم آنجا هستند. با فاصله چند نفر دیگر آمدند و امام تشریف آوردند. فرمودند: آن جوری که من راجع به شما شناخت دارم، شما همه برای خدا کار میکنید. همه به قیامت معتقدید. همه به نبوت و امامت معتقدید. همه برای عظمت اسلام، همه برای عزت مسلمین کار میکنید. چرا پراکنده باشید؟ مجزا باشید؟ چرا با هم کار نکنید؟ و توصیههایی فرمودند. اما برای اغلب شنوندگان، مشکل بود که به هم اعتماد کنند. در ابتدا به صورت آزمایشی با هیئتهای دیگر جلسه گذاشتیم. حدوداً شاید دوازده هیئت و بعداً این مجموعه به بیست و هفت، بیست و هشت هیئت رسید. پس از اینکه کار را شروع کردیم، به فکر این افتادیم که با دوازده هیئت، یک شورای مرکزی تشکیل دهیم. و چهار نفر را در ارتباط با مرجع تقلیدمان نماینده کنیم. شهید عراقی، حاج ابوالفضل توکلی، حبیب الله شفیق و بنده. گفتیم ما الان نمیتوانیم حزب باشیم. باید ویژگیهای یک حزب را بیابیم. بهتر است که اسم «جبهه»روی خودمان بگذاریم: جبهه مسلمانان آزاده. اولین تجمعی که دور هم جمع شدیم با ۱۲ هیئت به نام «جبهه مسلمانان آزاده» بود. اولین اعلامیه را صادر کردیم. بعد از مدتی فعالیت قسمتی از یک اعلامیه امام را برداشته و به نام«جبهه مسلمانان آزاده» موضعگیری کردیم. پس از آن دیدیم اعلامیه جبهه مسلمانان آزاده شعبه تجریش منتشر شد. در صورتی که ما چنین چیزی نداشتیم. اعلامیه جبهه مسلمان آزاده شعبه سی متری و چند جبهه مسلمانان آزاده، بدون اینکه با ما ارتباط داشته باشند همین اعلامیه ما را برداشتند و تکثیر کردند.
تعدادی از مجموعه اینها را از یک هیئت و مسجد دستگیر کردند و بردند. اینها در مدتی که در بازداشت بودند تا بازجویی شوند، یکدیگر را شناختند که جبهه مسلمانان تجریش چه کسانی هستند، جبهه مسلمانان سی متری چه کسانی هستند. اینها به ۲۸ هیئت به نام «جبهه مسلمانان آزاده »رسیدند و مورد تأیید امام هم بودند.
تشکیلات مذهبی ومتفرقه(موازی)شدیم «هیئت مؤتلفه»
یک روز ما چهار نفر ( عسگری، توکلی، شفیق، عراقی) دیدن حضرت امام رفتیم. حضرت امام پس از اینکه صحبت عمومی تمام شد، فرمودند: آن اتاق بمانیم. در آن اتاق رفتیم. متوجه شدیم که از سه گروه دیگر برادران، آنجا هستند و امام تشریف آوردند و فرمودند: همین طور که جلوتر به شما گفتم، این بار هم میگویم شما با هم کار کنید.
حضرت امام فرمودند با هم کار کنید و ما آمدیم سه گروه دور هم نشستیم و توانستیم یک شورای دوازده نفری تشکیل بدهیم و به حضرت امام هم اعلام کردیم که چهار نفر از دوازده نفر رابط با شما هستند که بنده و شهید عراقی، توکلی و شفیق رابط این ائتلاف اسلامی در بین هیئتها با امام شدیم. در اینجا دیگر هیئتهای موتلفه اسلامی شدیم. ولی هیچ نامگذاری برای خودمان نکردیم. تا روز ۱۳ آبان که بین ما اختلاف افتاد. در این شرایط نمایندگان حضرت امام از روحانیت در درون موتلفه اسلامی مشخص شد. موتلفه در موضعی قرار گرفت که لازمه آن یک اساسنامه بود و همین بزرگان توسط «شهید باهنر»، این اساسنامه را فراهم کردند. برای اینکه نیاز داخلی حوزهها را از نظر معارف برآورده کنیم، استدعا کردیم بحث «انسان و سرنوشت»که شهید مطهری فرموده بودند، جزوه شود و توسط شهید باهنر تدریس شود.
پس از تأکید امام به همکاری هیئتهای ائتلافی، آنها در مدت یک ماه جلساتی تشکیل دادند و طرح اولیه تشکیلات خود را تهیه کردند. «ابوالفضل توکلی بینا» که در ملاقات با امام حضور داشته است در این باره میگوید: «قبل از تبعید امام در سال ۱۳۴۳، یک شب امام از ما دعوت کردند، از بنده و آقای عسگراولادی و آقای عراقی، رفتیم قم. وقتی که شب به قم رفتیم، دیدیم دوستان دیگر هم هستند. دو گروه دیگر هم که مبارزه میکردند آنها هم حضور داشتند. گروه مسجد شیخ علی و بچههای پل سیمان (اصفهانی ها). بعد امام رو کردند و فرمودند: این عجیب نیست که سه گروه مسلمان دارای یک هدف، جدا از هم کار کنند؟ شما مؤمن هستید، دارای یک هدف هستید، بروید یکی بشوید، با هم باشید. آمدیم نزدیک به یک ماهی جلسه تشکیل دادیم. نهایتا به این نتیجه رسیدیم که از هر گروهی ۴ نفر انتخاب شود که شورای مرکزی۱۲ نفره از سه گروه تشکیل شود و ائتلاف کنیم.
«مؤتلفه»در سال ۱۳۵۷ بدون اینکه منحل شود اعضایش جذب حزب جمهوری اسلامی شدند.واما در پی تعطیلی حزب جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۵ این جمعیت، تجدید تشکیلات کردند و با هویت سیاسی نوینی پرچم حزب مؤتلفه اسلامی رابه اهتزازدرآوردند./پایان توضیحات نگارنده.
در ارتباط با ترور او صادق امانی، محمد بخارایی، مرتضی نیکنژاد و رضا صفارهرندی اعدام و تعدادی دیگر همچون، حاجمهدی عراقی، هاشم امانی، حبیبالله عسگراولادی، ابوالفضل حاجحیدری، محیالدین انواری به حبس ابد و احمد شهاب به ۱۰ سال حبس محکوم شدند.
در دههی ۵۰ تعدادی دیگر از گردانندگان مؤتلفه مانند اسدالله بادامچیان و لاجوردی و ابوالفضل توکلیبینا و کچویی دستگیر ومتحمل شکنجه وحبس های طولانی شدند.
پس از اعدام و زندان سران مؤتلفه در سال ۱۳۴۳ این هیئتها به فعالیت سیاسی پایان داده و اعضای آن تنها به فعالیتهای تجاری و مذهبی ادامه دادند تا این که در سال ۵۶ پس از فراخوان آیت الله خمینی باچراغ خاموش به فعالیت سیاسی ادامه دادند.
اعضای مؤتلفه در دههی ۴۰ و ۵۰ با همراهی اعضای نهضت آزادی در تأسیس و کمک به مدارس اسلامی و صندوقهای قرضالحسنه که پس از کودتای ۲۸ مرداد و همراهی روحانیت و بازار راهاندازی شده بودند فعالیت داشتند. دیدگاههای اسلامی در این دوره موجب نزدیکی مهندس مهدی بازرگان به روحانیت و پررنگ شدن فعالیتهای مذهبی او شد.
۱۵آذر ۱۳۹۷، دوازدهمین مجمع عمومی حزب مؤتلفه، در ردیف اول: محمدنبی حبیبی، مصطفی پورمحمدی ، اسدالله بادامچیان./محمدنبی حبیبی دبیرکل حزب موتلفه اسلامی .
اسامی «۳۵ عضو جدید شورای مرکزی مؤتلفه» به ترتیب حروف الفبا شرح زیر است:
۱.محمدمهدی اسلامی/۲. لاله افتخاری/۳. محمود الفت/۴. محمدعلی امانی/۵. محمدکاظم انبارلویی/۶./حسین انواری/۷.سیدمصطفی آقامیرسلیم/۸.اسدالله بادامچیان/۹.بهشته بادامچیان/۱۰.حسن پزشکیان/۱۱.حمید رضا ترقی/۱۲.ابوالفضل توکلی بینا/۱۳. محمدعلی چوبینی/۱۴. محمدنبی حبیبی/۱۵. محمد خرسند/۱۶. محمدحسن ذاکری رئوف/۱۷.سیدعلی اصغر رخ صفت/۱۸. علی آرش روناسی/۱۹. فاطمه رهبر/۲۰. میثم زرندی/۲۱. محمدحسین شفیعیها/۲۲.نصر عزیزی/۲۳.اسدالله عسگراولادی
۲۴.امیرعباس فارسی نژاد/۲۵.سیده فاطمه فخر/۲۶.فضل الله فرخ/۲۷.نرگس قدیری/۲۸. محسن قناعت/۲۹.محمد کرمی راد/۳۰. حسن لاسجردی/۳۱. احمد علی مقدم/۳۲. محمدعلی مینایی فر/۳۳. امیر احرار نظیفی/۳۴. محمدحسین نیکنام۳۵. مجتبی همدانی.
محمدنبی حبیبی در۱بهمن ۱۳۹۷ فوت کرد.
خانواده های شهدا و اعضای شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی ظهر امروز با آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام.
حبیبی: اگر همت آیتالله هاشمی رفسنجانی نبود، پروژه مترو آغاز نمیشد
در ادامه این دیدار محمدنبی حبیبی دبیرکل حزب موتلفه اسلامی، گفت: مهمترین خاطره ای که از آن مرحوم دارم به پروژه متروی تهران در دوران مسئولیتم بعنوان شهردار تهران برمیگردد.
وی افزود: من سال ۶۲ که مسئولیت شهرداری تهران را پذیرفتم، یک دعوای مفصلی وجود داشت که آیا مترو در تهران باشد یا نباشد. شورای انقلاب هم مصوب کرده بود که فعلا طرح مترو متوقف بماند.
حبیبی گفت: آقای هاشمی در آن دوران رئیس مجلس بود. من در مذاکرات خصوصی که با آقای هاشمی داشتم فهمیدم که ایشان کاملا موافق ایجاد مترو در تهران هستند.
دبیرکل حزب موتلفه اسلامی تصریح کرد: پس از جلسات متعددی که با آقای هاشمی داشتیم، ایشان در یکی از خطبه های نماز جمعه کاملا کارشناسانه از احداث مترو در تهران دفاع کرد.
وی افزود: اولین مانع ما برای ساخت مترو هیات دولت آن زمان بود که باید مصوبه شورای انقلاب را اجرا میکرد. از سوی دیگر مخالفین سرسختی هم در داخل هیات دولت وجود داشت که کار ما را با مشکل مواجه کرده بود.
حبیبی ادامه داد: ما این مساله را به آیت الله هاشمی گفتیم و ایشان هم در یکی از جلسات دولت حضور یافتند و با توضیحاتی که ارائه دادند، اعضای دولت را در این زمینه متقاعد کردند. در آن جلسه از دولت که ۱۹ نفر حضور داشتند، ۱۴ نفر رای موافق به پروژه مترو دادند و ۵ نفر هم مخالفت کردند.
وی در ادامه به مخالفت های آیت الله منتظری با مترو اشاره و تاکید کرد: بعد از موافقت دولت با پروژه متروی تهران، آقای منتظری یک نطق شدیداللحنی علیه مترو ایراد کرد. ما به آقای هاشمی گفتیم، ایشان هم یک وقت ملاقاتی از آقای منتظری گرفتند و ما هم رفتیم منزل ایشان و توضیحات خودمان را درخصوص مترو مطرح کردیم و در نهایت هم آقای منتظری قانع شد.
توکلی بینا: برای اعدام انقلابی حسنعلی منصور دو قبضه اسلحه از آقای هاشمی رفسنجانی گرفتیم.
رییس هیات نظارت حزب موتلفه اسلامی گفت:تاریخ در آینده قضاوت خواهد کرد که آقای هاشمی یک عنصر انقلابی، باهوش و مقاوم بودند.، آقای هاشمی در تمام صحنههای انقلاب حضور داشت و در هیئات مذهبی تهران سیره ائمه اطهار در مبارزه با رژیم های ظالم و فاسد را بیان میکردند.
ابوالفضل توکلی بینا : بعد از تبعید حضرت امام در ۱۳آبان ۱۳۴۳، ما شورای مرکزی موتلفه اسلامی را تشکیل دادیم و در نهایت به این جمع بندی رسیدیم که سه نفر از جمله محمدرضا شاه، نصیری و حسنعلی منصور مفسد فی الارض هستند.
وی گفت: من اسلحهای که شهید محمد بخارایی بوسیله آن حسنعلی منصور را به هلاکت رساند، از آقای هاشمی رفسنجانی تحویل گرفتم. در همان مقطع بنده رفتم محله صفائیه قم و دو قبضه اسلحه از ایشان گرفتم. اما بعد از اعدام منصور در این رابطه سکوت کردیم زیرا قرار بود روحانیت را درگیر اینگونه ماجراها نکنیم.
بادامچیان: آقای هاشمی همواره میگفت موتلفه اسلامی خوب عمل میکند و باید این راه را ادامه دهد
اسدالله بادامچیان نایب رئیس شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی با تسلیت رحلت آیت الله هاشمی رفسنجانی به خانواده آن مرحوم، گفت: آقای هاشمی رفسنجانی از ابتدا با حزب موتلفه اسلامی همراهی داشته است. بنده در مرداد ماه امسال که با ایشان ملاقات داشتم، ایشان گفت موتلفه اسلامی خوب عمل میکند و همین راه را ادامه بدهید.
وی افزود: خدمات آقای هاشمی رفسنجانی به انقلاب و کشور بسیار ارزشمند است و ما امیدواریم همه اینها موجب شود که برکات الهی آن خدمات شامل حال خانواده آن مرحوم گرد.
دیدارجمعی از اعضای شورای مرکزی و هیات اجرایی حزب موتلفه اسلامی با حضور در منزل مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی با خانواده آن مرحوم/۳ بهمن ۱۳۹۵ایرنا
فارس: امام حرکت انقلابی شما را قبول داشت؟
توکلیبینا: اولاً امام اعتقادی به مبارزه مسلحانه نداشت، مرحوم میلانی خیلی به امام ارادت داشت و هرگاه امام اعلامیه میداد من آن را به محضر ایشان میبردم و امضا میگرفتم، ما برای اینکه تاریخ نگوید چهار جوان حکم قتل صادر کردند، اجازه گرفتیم، اما امام موافق اقدام مسلحانه نبود، وقتی ما در زندان بودیم ایشان را به عراق تبعید کردند و امام آنجا حرف جالبی گفته بودند.
امام کلیت اقدامات ماراقبول داشت و حرکت ما را تایید کرد.
فارس: پس چطور میگویید امام اقدام مسلحانه را قبول نداشت اما حرکت شما را تایید کرد؟
توکلیبینا: توضیح میدهم؛ یک فردی به نام «حاج محمد علمدار» در غرب تهران بود، ما در زندان بودیم که ایشان به عراق خدمت امام میرود و پول زیادی به امام میدهد و میگوید من از رفقای آقای توکلیبینا هستم. من سالها رابط موتلفه با امام بودم و خدمت ایشان میرسیدیم و امام مرا میشناخت؛ لذا وقتی آقای علمدار اسم مرا میبرد، امام میگوید این جوانها زندان هستند و ممکن است خانوادههایشان با مشکلاتی مواجه شوند؛ این پول را به خانواده آنها بدهید. معنی این کار مشخص است چراکه ایشان مطلع بودند که ما را در قضیه ترور «حسنعلی منصور» گرفتهاند./دیماه۱۳۹۶فارس
اعضا و گردانندگان مؤتلفه ازبازاریهایی بودند که پس حادثه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ با توجه به رشد اقتصادی سریع کشور در دههی ۴۰ و رونق صادرات و واردات، تبدیل به مهره های سرشناس بازارشده و پس از انقلاب منشأاثردرحوزه های اقتصادی و امنیتی و قضایی درحفظ ارزشهای انقلاب اسلامی شدند.
مؤتلفه بعدازپیروزی انقلاب اسلامی
اعضای زندانی مؤتلفه که از سال ۱۳۵۶ همگی آزاد بودند در دوران انقلاب، با استفاده از خلاء سیاسی جامعه و زندانی بودن رهبران مجاهدین و گروههای چپ، و عدم تحرک و دوراندیشی لازم رهبران جبههملی و نهضتآزادی بدنهی مذهبی سنتی جامعه را علیه حکومت پهلوی بسیج کردند و با توجه به تشکلی که در بازار و مساجد داشتند، و به واسطهی ارتباطی که با امام خمینی و نزدیکان او داشتند هدایت تظاهراتها را به دست گرفتند. نیروهای سیاسی با وجود اطلاع از ماهیت گردانندگان تظاهراتها و نیروهای اطراف خمینی، متأسفانه خطر را جدی نگرفته و همچنان به همراهی و همگامی با خمینی و اطرافیانش ادامه دادند.
اعضای مؤتلفه(فدائیان اسلام):۱-حاج هادی امانی ۲- احمد دندانساز ۳- خلیل اکبری ۴- محمد روحانی ۵- شهید حاج محمد صادق امانی ۶- شهید محمد صادق اسلامی ۷- سعید قدیریان ۸- مرحوم حسن عالی مهر ۹- حسین رحمانی ۱۰- احمد قدیریان ۱۱ و ۱۲- برادران بادامچیان.
اعضای مؤتلفه بدون آن که این تشکل منحل شود در سال ۱۳۵۷ به حزب جمهوری اسلامی پیوستند،هفت نفر از اعضای آن مهدی عراقی، صادق اسلامی، علی درخشان، اسدالله لاجوردی، حبیبالله عسگراولادی، سعید امانی و اسدالله بادامچیان به عضویت شورای مرکزی آن درآمدند.
مؤتلفه با توجه به سالهای تحمل شلاق وزندان، پس از پیروزی انقلاب ادارهی دستگاه قضایی و زندانها را عهدهدار شدند.
از سوی دیگر ادارهی بازار و اتحادیههای صنفی را از طریق جامعه اسلامی اصناف، صندوقهای قرضالحسنه را از طریق «سازمان اقتصاد اسلامی» و تجارت خارجی را از طریق کنترل وزارت بازرگانی و اتاق بازرگانی و صنایع و معادن در اختیار گرفت. و با ادارهی اموال مصادرهای سهم بزرگی درحفظ بیت المال داشتند. بازاریهای وابسته به مؤتلفه با آگاهی از سیاستهای اقتصادی و سیاسی نظام ولایی در طول سالهای این هیئت بود.
در کنار آن اعضای مؤتلفه تلاش کردند اداره وزارت آموزش و پرورش و تبلیغات را نیز به عهده بگیرند. این مهم برای مدتی با انتصاب مصطفی میرسلیم به عنوان وزیر ارشاد و علیاکبر پرورش به عنوان وزیر آموزش و پرورش صورت گرفت. اعضای مؤتلفه از ابتدای انقلاب اداره «کمیته امداد امام خمینی» ، سازمان اوقاف و حج و زیارت را به عهده گرفتند(حبیبالله عسگراولادی و محمدرضا اعتمادیان).
خانوادههای امانیهمدانی، بادامچیان، لاجوردی، عسگراولادی، اسلامی، خاموشی، قدیریان، محتشمیپور، میرمحمدصادقی، رفیقدوست، شفیق، رخصفت، عباسپور، صالحی، کچویی، رحمانی، جولایی، خداداد استادی، جاسبی، نیری، انواری، آلاسحاق از جمله عناصر اصلی تشکیلدهندهی مؤتلفهی اسلامی هستند که عضو شورای مرکزی آن پیش یا بعد از انقلاب بودهاند.
خانواده عسگراولادی شامل حبیبالله دبیرکل سابق، وزیر بازرگانی، مسئول کمیته امداد و…، اسدالله تاجر معروف پسته و زیره بود. در این خانواده محمود گرایش تودهای داشت. خواهر آنها مادر ابوالفضل حاجیحیدری رئیس سابق زندان اوین-واحدزنان- بود.
نماز جماعت در حیاط حزب جمهوری اسلامی به امامت شهید مظلوم آیتالله بهشتی از راست به چپ صف اول: ...- شهید عباسپور- آقای مهندس میرسلیم – شهید محمد صادق اسلامی – حجتالاسلام والمسلمین مهاجری- شهید مالکی- دکتر جواد منصوری صف دوم: آیتالله هاشمی رفسنجانی- آقای زارع- مهندس فرزاد رهبری صف سوم: نفر سوم مهندس محمد هاشمی رفسنجانی.
خانواده رفیقدوست، شامل محسن وزیر سپاه و رئیس سابق بنیاد مستضعفان، جواد عضو شورای مرکزی و مرتضی رئیس کمیته انقلاب اسلامی سعدآباد. رضا رفیقدوست رئیس دفتر و عضو شورای مرکزی مؤتلفه است.
خانواده خاموشی، شامل علینقی رئیس سابق اتاق بازرگانی و صنایع و معادن به مدت ۲۷ سال، تقی، پدر سیدمهدی رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، ابوالحسن سرپرست اسبق وزارت نیرو و محسن عضو بخش مارکسیست لنینست مجاهدین است که در بهمن ۱۳۵۴ اعدام شد. حاج طرخانیها (کاظم علی، تقی)دایی خاموشیها هستند.
خداداد استادی شامل آیتالله رضا استادی نماینده مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه سابق قم و مهدی استادی؛ مهدی عضو قبل از انقلاب و خواهر این دو، همسر حبیبالله شفیق است.
خانواده عباسپور شامل مهندس حسن عباسپور عضو شورای مرکزی (وزیرنیرو که در انفجار حزب جمهوری اسلامی شهید شد) علی، داماد آیتالله مرتضی مطهری و نماینده مجلس و رئیس کمیسیون آموزش مجلس و خواهر این دو همسر عبدالله جاسبی است.
خانواده محتشمیپور شامل دو برادر هستند. حسین عضو شورای مرکزی قبل و بعد از انقلاب که در سال ۱۳۸۳ درگذشت. علیاکبر محتشمیپور فرزند وی است. سیدمحمودمحتشمی پور ،عضو شورای مرکزی مؤتلفه بودکه درفروردین۱۳۹۸درگذشت،وی از حامیان فدائیان اسلام و نواب صفوی بود و مدتها در نوفللوشاتو در کنار امام خمینی حضور داشت.
دختران محمود، فخرالسادات محتشمی پور (همسر مصطفی تاجزاده) و دیگری همسر مرتضی رفیقدوست است. این دو دخترخالهی محمدحسین صفارهرندی وزیر سابق ارشاد و سردبیر روزنامه کیهان و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز هستند.
آیت الله محمدباقرمحیالدین انواری، عضو شورای روحانیت مؤتلفه، فرزندش حسین عضو شورای مرکزی مؤتلفه، سرپرست سابق کمیته امداد امام خمینی و عضو هیئت امنای این نهاد است.
بهاءالدین میرمحمدصادقی از گردانندگان بازار است. برادر کوچکتر او علاءالدین میرمحمدصادقی معروف به حاجآقا علاء، میلیاردر، فعال در عرصههای ساختمانی، معدنی، داروسازی، کشاورزی و حمل و نقل دریایی، عضو هیئت مدیره مؤسسه علوی، نماینده امام خمینی در اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران، بنیانگذار سازمان اقتصاد اسلامی و صندوقهای قرضالحسنه است. فرزند وی میرحسین میرمحمدصادقی سخنگوی قوه قضاییه در دوران هاشمی شاهرودی بود.
محمد میرمحمدصادقی وزیر کار و امور اجتماعی در دولتهای محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر و دولت موقت محمدرضا مهدویکنی.
خانواده کریمیاصفهانی شامل سه برادر هستند، احمد کریمی اصفهانی دبیرکل جامعه اصناف و بازار و عضو هیئت نظارت مؤتلفه، به اتفاق برادرانش اکبر و محمد از گردانندگان و صادرکنندگان صنف فرش ایران محسوب میشوند.
برادران رخصفت : سیدعلیاصغر، اولین رئیس زندان قصر، عضو شورای مرکزی و هیئت نظارت مؤتلفه، از بنیانگذاران سازمان اقتصاد اسلامی، سیدمحمد معاون او در زندان قصر، و سیدمصطفی، محافظ خلخالی که بعدها به کیهان فرهنگی پیوست و مجله کیان را پایه گذاری کرد.
محمدنبی حبیبی دبیرکل مؤتلفه مدتی شهردار تهران بود. وی همچنین استاندار تهران، فارس و خراسان، مدیرعامل شرکت پست جمهوری، معاونت وزارت راه و ترابری، رییس سازمان هواپیمایی کشور، معاون سیاسی استاندار کرمان، بوده است. (همسرِ سیده فاطمه فخر ) عضو شورای مرکزی و مسئول واحد زنان مؤتلفه..
سیدرضا نیری، رئیس کمیته امداد امام خمینی، محسن لبانی مطلق، نماینده مجلس، نماینده امام در بازار، محمدرضا اعتمادیان مشاور رئیس جمهور در امور اصناف و بازرگانی ۱۳ سال، معاون نخست وزیر و سرپرست سازمان اوقاف و امور خیریه، قائم مقام تولیت آستان قدس، عضو هیئت مدیره دانشگاه امام صادق، عضو هیئت امنای آستان قدس، از بینانگذاران سازمان اقتصاد اسلامی
و ابوالفضل توکلیبینا مسئول بنیاد مستضعفان و ریاست سازمان حج و زیارت، از مؤسسان مدرسهی رفاه و یکی از بنیانگذاران مسجد قبا
یحیی آلاسحاق فرزند آیتالله محمد آلاسحاق، وزیر بازرگانی دولت رفسنجانی، معاون عسگراولادی در وزرات بازرگانی و عضو هیئت امنای کمیته امداد.
مصطفی میرسلیم، وزیرکشور، و وزیر ارشاد و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، حسن غفوریفرد، استاندار خراسان، وزیر نیرو، رئیس سازمان تربیتبدنی و نماینده مجلس شورای اسلامی، سیدرضا زوارهای (دادستان انقلاب اسلامی تهران قائم مقام شورای نگهبان و معاون قوه قضاییه و رئیس ثبت اسناد ).
عبدالرضا مصری (دادستان انقلاب اسلامی کرمانشاه در دههی ۶۰، وزیر رفاه و تأمین اجتماعی در دولت احمدینژاد، سفیر ایران در ونزوئلا، نماینده مجلس شورای اسلامی)و حسین همدانی عضو شورای مرکزی مؤتلفه از مسئولان دادستانی از دیگر اعضای مؤتلفه پس از انقلاب بودند.
زنان عضو مؤتلفه از جمله راضیه بادامچیان، طیبه حاجیمحمدیزدی، سیدهفاطمه فخر،
لاله افتخاری (نماینده مجلس دوره های۷و۸و۹) فاطمه رهبر(نماینده دوره های۷و۸و منتخب دوره یازدهم مجلس که براثرکرونافوت کرد)،ازاعضای فعال این تشکیلات ریشه داربودند.
راضیه بادامچیان از کارمندان دادستانی اوین در سالهای اولیه دههی ۶۰ بود. لاله افتخاری و فاطمه رهبر سالها در مجلس شورای اسلامی خدمات درخشانی داشتند.
برادران تجریشی، اسدالله آقامحمدحسینتجریشی، محمد و مرتضی ازمرتبطین وحامیان مالی مؤتلفه بودند.
علیاکبر پوراستاد دیگر عضو و حامی مؤتلفه آهنفروش ( رئیس اتحادیه فروشندگان آهن آلات) وی در انتخابات میاندورهای سال ۱۳۶۱ به عنوان نماینده تهران به مجلس راه یافت.
سیدعلینقی خاموشی، جلالالدین فارسی، عبدالله جاسبی و محسن رفیقدوست از جمله اعضای مرکزی حزب موتلفه هستند که به دلایل گوناگون از این حزب جدا شدهاند.
حاج مهدی عراقی − ازاعضای اصلی مؤتلفه بود (از مسئولان بنیاد مستضعفان، سرپرست زندان قصر )همراه با فرزندش( احسان )توسط گروه فرقان در آذر ۵۸ ترور شد.
عضودیگرمؤتلفه «علی درخشان»در انفجار حزب جمهوری اسلامی شهید شد.
«محمدعلی نظران »مسئول حفاظت حزب جمهوری ورئیس دفترشهید قدوسی و مسئول اسرای عراقی نیز در سال ۱۳۷۳ در تصادف رانندگی درگذشت.
سیدمرتضی نبوی وزیر اسبق پست و تلگراف و تلفن و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام .
احمد توکلی وزیر اسبق کار و امور اجتماعی و سخنگوی دولت، نماینده مجلس، رئیس کمیته بهشهر و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام از نزدیکان این حزب به شمار میرفتند
و در سال ۱۳۶۶ با بنیانگذاری روزنامه رسالت همراه با آیت الله احمد آذریقمی دیدگاههای سیاسی و اقتصادی مؤتلفه را انعکاس میدادند.
در فاصله وفات آیت الله شیخ عبدالکریم حائری( ۹ بهمن ۱۳۱۵) تا مهاجرت آیت الله سیدحسین بروجردی به قم(۱۳۲۳)، ریاست اداره حوزه علمیه قم برعهده سه تن از استادان بزرگ این حوزه قرار گرفت: سیدمحمد حجت کوهکمری، سیدمحمدتقی خوانساری و سیدصدرالدین صدر.
مراودات وتعاملات امام خمینی وآیت الله بروجردی اززبان نوه آیت الله بروجردی
آیتالله سیدجواد علوی بروجردی(متولد فروردین ۱۳۳۰ شمسی)فرزندسید محمدحسین علوی، نوه آیتالله العظمی بروجردی و استاد درس خارج حوزه
ازآشنایی امام خمینی باآیت الله بروجردی؟
حضرت آیتالله بروجردی در زمان مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، هفت ماه در قم سکونت داشتند. داستان از این قرار بود، ایشان هنگام مراجعت از عتبات به بروجرد در مرز دستگیر و به تهران منتقل شدند و صد روز در زندان بودند.
رفتن به زادگاه-بروجرد-ممنوع
آیت الله سید محمد جواد علوی طباطبایی بروجردی می گوید: آیت الله سیدحسین بروجردی،بعد از آزادی از زندان، نمیخواستند در تهران بمانند و قصد داشتند به شهر دیگری بروند. مسئولین-رژیم شاه- اجازه بازگشت به بروجرد را به ایشان ندادند و گفتند، میتوانید به مشهد بروید. آن زمان، «مشهد »دارای حوزه علمیه بزرگی بود، لذا به مشهد رفتند. علما و شخصیتهای مشهد از ایشان استقبال کردند و نماز تاریخی در مسجد گوهرشاد به امامت آقا برگزار شد.
۱۱ماه اقامت درمشهد
آیت الله محمدباقر محسنی ملایری متولد ( ۱۳۲۴) میگفتند: مرحوم آقامیرزا محمد آقازاده، هر شب و مرحوم حاجآقا حسین قمی بعضی از شبها در نماز آیتالله بروجردی شرکت میکردند. به هر حال، ایشان یازده ماه در مشهد ماندند و به تدریس پرداختند. بعد از آن، یک مرتبه از مشهد بیرون آمدند. از اسناد به دست آمده امروز مشخص شده است ارتش خراسان عامل اصلی خروج آیتالله بروجردی از مشهد بوده است و در اصل ایشان را بیرون کردند.
دلیل آن نیز برگزاری جلساتی بود که بیشتر در منزل آیتالله بروجردی و برخی هم در منزل آقامیرزا یونس اردبیلی برگزار میشد. در این جلسات، مرحوم میرزا محمد آقازاده (فرزند مرحوم آخوند خراسانی) و مرحوم «آیت الله حاجآقا حسین قمی» نیز حضور داشتند و راهکارهایی برای مقابله با رضاشاه ارائه میدادند. آیتالله بروجردی محور این جلسات بود. بنابراین، رژیم احساس کرده بود که حضور ایشان در مشهد، اسباب زحمت است. لذا عذر ایشان را خواستند.
۷ماه اقامت درقم
آیت الله سید محمد جواد علوی طباطبایی بروجردی می گوید:آیت الله بروجردی پس از خروج از مشهد، به قم آمدند و هفت ماه در این شهر بودند. در این زمان، مرحوم حاجآقا نورالله اصفهانی هم از اصفهان به قم آمده بودند و در حوزه عملاً قیامی بر ضد رضاشاه صورت گرفته بود.
محمدمهدی نجفی اصفهانی ، معروف به حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی ملقب به ثقةالاسلام.(۱۲۳۸- ۱۳۰۶).
نوه یت الله بروجردی می گوید:البته مرحوم حاجشیخ عبدالکریم حائری در این کار دخالت نمیکرد و آیتالله بروجردی هم در مدتی که در قم بودند، بنایشان بر این بود که همان مشی حاجشیخ را دنبال کنند و در هیچ یک از امور حوزه، خارج از خطمشی ایشان عمل نکنند تا مقابلهای با مرحوم حاج شیخ تلقی نشود.
آیتالله روح الله کمالوند(متوفی۱۶اردیبهشت ۱۳۴۳)ازبنیانگذاران حوزه علمیه خرم آباد-باکمک آیت الله بروجردی
آیتالله بروجردی در مدت اقامت در قم، درس خود را شروع کردند و کسانی همچون حاجآقا روحالله کمالوند و جمعی دیگر از فضلای حوزه در درس ایشان شرکت میکردند. بنده هنوز شواهدی پیدا نکردم که نشان دهد امام خمینی هم در آن دوره در درس آیتالله بروجردی شرکت کرده باشند.
به تحریک وحمایت شاه آیت الله بروجردی را ازقم بردند
به هر حال، پس از هفت ماه حضور آیتالله بروجردی در قم، ناگهان اتفاقاتی میافتد و بروجردیها را تحریک میکنند که آیتالله بروجردی به شهر خودشان ببرند. به قول یکی از آقایان، در شهری که چهار تا اتوبوس پیدا نمیشد، چهل تا اتوبوس از بروجرد آمد سراغ آیتالله بروجردی؛ و ایشان به بروجرد رفتند. از این رو قرائن نشان می دهد دستهایی از طرف رضاخان در این امر دخیل بوده است.
وقتی آیتالله العظمی بروجردی در بروجرد بودند، حضرت امام با ایشان ارتباط داشتند و نامه هایی از امام به آیتالله بروجردی از آن دوران در دست هست.
سیدجوادبروجردی می گوید:پدر من (آیت الله سیدمحمدحسین علوی طباطبایی بروجردی،متوفیخرداد ۱۳۸۵)نقل میکردند، از امام خمینی سؤال کردم، شما در مسئله آمدن آیتالله بروجردی به قم، بسیار تلاش کردید. به چه دلیل بر روی ایشان تأکید داشتید؟
امام در پاسخ فرموده بودند: پیش از آنکه آیتالله بروجردی به قم بیایند، مراتب علم و کمال و فضل ایشان را فهمیده بودیم. همه این مسئله را میدانستند. پس از رحلت آیتالله حاجشیخ عبدالکریم حائری، ضرورت داشت شخصیت بزرگی به قم بیاید و ما احساس کردیم که آیتالله بروجردی همان کسی است که ما میخواهیم.
اولین دعوت را-ازبروجردی-آیتالله صدرالدین صدرکردند.
تولدرجب سال ۱۲۹۹کاظمین-وفات۱۳۷۳ق(۵ دی ۱۳۳۲)-قم
البته لازم به ذکر است اصل طرح دعوت از آیتالله بروجردی به قم، متعلق به آیتالله صدرالدین صدر بوده است. آیتالله صدر رئیس حوزه بودند و نسبت به آیت الله سید محمد تقی خوانساری(متولد ۱۳۰۵خوانسار-وفات۱۳۷۱همدان)
و «آیت الله سیدمحمدحجت کوه کمره ای»(متولدشعبان ۱۳۱۰قمری تبریز -وفات جمادی الاول۱۳۷۲)از نظر سن برتری داشت؛ بهگونهای که مسئولان دولتی نزد ایشان رفت و آمد داشتند و ارتباط حوزه علمیه با حکومت حتی در زمان رضاشاه، از طریق ایشان صورت می گرفت.
«آیت الله سیدمحمدحجت کوه کمره ای»-مراسم کلنگ زنی مدرسه حجتیه قم.
آیت الله سیدجوادبروجردی می گوید:همچنین در زمانی که مرحوم «آیت الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی »اجازه اش را پس گرفته بود و حوزه در یک حالت بحرانی واقع شده بود. هر چه از وجوهات شرعی در اختیار مرحوم آیت الله صدر بود به طلبه ها شهریه دادند و بعد تا جایی که ممکن بود قرض کردند و شهریه دادند. در این زمان شهریه ها کم شده بود، زندگی طلبه ها اداره نمی شد و زمزمه رها کردن کردن درس و حوزه را داشتند. و مرحوم آیت الله صدر مستأصل شده بود.
آیت الله شبیری زنجانی
حضرت آیتالله سید موسی شبیری زنجانی از قول آقای سید علی خوانساری(فرزند مرحوم آیت الله سید محمد تقی خوانساری) برای بنده نقل کردند: «یک شب که آخر شب به خانه برمیگشتم، دیدم آیتالله صدر حالتی مضطرب دارد و در حالی که بدون عبا بود، در داخل کوچه قدم میزند. تا آیت الله صدر را دیدم جلو رفتم و سلام کردم و دست ایشان را بوسیدم. به من فرمود: خانه میروی. عرض کردم بله. فرمود: به آقای والد اطلاع بده من با ایشان کار دارم و الآن منزل شما می آیم. آقای سید علی خوانساری ادامه داد: پدر من شبها زود میخوابید و من خجالت کشیدم بگویم پدر من خواب است. گفتم به روی چشم. چند قدمی که جلو رفتم به من فرمود: خدمت آیتالله حجت هم اطلاع بده به منزل شما بیاید.
جلسه مهم تاریخ ساز۳مرجع بزرگ زمان
آیات(مراجع) ثلاث :صدر،حجت،خوانساری
سدجواد:به آیتالله صدر عرض کردم: آیت الله حجت زود میخوابند و الآن خوابیده اند. فرمود: بگو ایشان را بیدار کنند. گفتم به روی چشم. رفتم درب خانه آیت الله حجت را زدم، عرض کردم: آیت الله صدر این چنین فرمودند. جواب دادند آیت الله حجت چند ساعتی است که خوابیده اند. سپس ایشان(آقای سید علی خوانساری) ادامه داد، آمدم خانه خودمان پدرم خواب بود، ایشان را بیدار کردم. موضوع را برای ایشان توضیح دادم، در این موقع آیت الله صدر هم تشریف آوردند. بلافاصله سئوال کردند آیت الله حجت تشریف نیاوردند؟ گفتم: رفتم درب خانه شان، گفتند خوابیده است. آیت الله صدر فرمود: به خانه ایشان بروید و بگوید ایشان را بیدار کنند. بعد از مدتی آیت الله حجت هم به منزل ما تشریف آوردند.
موضوع جلسه مهم؟خطرنعطیلی حوزه قم
وقتی این سه مرجع بزرگوار دور هم جمع شدند. آیتالله صدر به ایشان گفت:
«واقعیت این است که حوزه قم با این شرایط به دست ما اداره نمیشود. مرجع اعلی، «آقاسیدابوالحسن اصفهانی»(۱۲۸۴–۱۳۶۵ ق) در نجف هستند و ایشان اجازهشان را پس گرفتهاند و وساطتهایی هم که برای تغییر نظر ایشان انجام شده، مؤثر نبوده است. اگر ما میخواهیم حوزه قم حفظ شود، باید کسی در حد ایشان را بیاوریم تا حوزه ماندگار شود؛ وگرنه نمیتوانیم شهریه قم را تأمین کنیم و حوزه قم تعطیل میشود. من فکر کردم و دیدم کسی که در شأن آیت الله سیدابوالحسن باشد و بتواند حوزه را اداره کند، آیتالله بروجردی است که اکنون در بروجرد است. آقایان هم اگر راه دیگری به نظرشان میرسد بگویند».
اخلاص« آیت الله صدر»موجب آمدن آیت الله بروجردی شد
مرحوم آیتالله حجت نیز گفته بودند: «من آقای بروجردی را میشناسم. و جهات فضل و کمال ایشان را می دانم». سپس فرمودند: «مطلب دیگری هم هست و آن اینکه اگر آیتالله بروجردی بیاید آقایان آذری زبان مرا حفظ میکنند ؛اما جایگاه شما-صدر- و آقای خوانساری، کاملاً ساقط خواهد شد ». مرحوم آیتالله صدر فرمودند: «من درباره حوزه امام زمان صحبت میکنم. این حوزه باید باقی بماند؛ ما چه ارزشی داریم؛ بهجهنم که ما ساقط میشویم!».
آیتالله شبیری زنجانی، این حکایت را درباره خلوص آیتالله صدر نقل میکردند و اینکه این اخلاصهاست که حوزه را نگه داشته است. به هر حال، شالوده دعوت از آیتالله بروجردی برای آمدن به قم، از آن هنگام ریخته شد.
تلاش امام خمینی برای بازگرداندن آیت الله العظمی بروجردی به قم به چه صورت بود؟
آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی(مؤسس حوزه علمیه قم)متولدسال ۱۲۷۶ق-وفات ۱۸ ذیالقعده سال ۱۳۵۵
امام جزء کسانی بود که بسیار تلاش میکردند تا آیتالله بروجردی به قم بیایند و با ایشان ارتباط داشتند. در این زمان حدود هفت سال از رحلت آیتالله حاجشیخ عبدالکریم حائری گذشته بود.
سخت ترین دوران علمای قم نیز در همین دوره (ازرحلت آیتالله حائری تا آمدن آیتالله بروجردی) بود.
ازاینرو، علمای قم تصمیم گرفتند نامهای به آیتالله بروجردی بنویسند و از ایشان برای سفر به قم دعوت کنند. البته ما هنوز به این نامه دست پیدا نکردهایم؛ ولی نامههای متعددی از حضرت امام به آیتالله بروجردی در این زمینه وجود دارد که در یک مورد بسیار خاضعانه نوشته شده است:
«شما وعده فرمودید که در این تاریخ بیایید. انشاءلله امیدوارم به وعده خود عمل کنید و اینجا همه فضلا منتظر هستند».
از محتوای این نامه چنین برمیآید که نامهها و درخواستهای متعددی به آیتالله بروجردی ارسال شده و آمدن ایشان به قم مسلم شده بود و بحث درباره زمان حرکت ایشان بود. ولی آیتالله بروجردی تا پیش از مریضیشان برای سفر به قم اقدام نکردند.
علت پرهیز آیتالله بروجردی از سفر به قم و پذیرش مرجعیت چه بود؟
«آیت الله سید جواد علوی بروجردی» می گوید:بنده دلیل آن را دو چیز میدانم؛ یکی اینکه آقاسیدابوالحسن مرجع اعلی بود و آیتالله بروجردی معتقد بودند تا وقتی کسی در رأس مرجعیت است، باید او را حفظ کرد و نباید مراجع دیگری را در کنار او مطرح کرد تا در مقابل ایشان قرار گیرد. ایشان بهگونهای به آقاسیدابوالحسن احترام میگذاشت که درباره دیگران سابقه نداشت. ایشان چون از وضعیت قم اطلاع داشتند و میدانستند که امکان دارد ایشان را در مقابل آقاسیدابوالحسن قرار دهند، از آمدن به قم ابا داشتند.
نمازجماعت اسیدابوالحسن اصفهانی
دیگر آنکه «مرجعیت علمای ثلاث» نیز در قم جا افتاده بود و وقتی شخصی بالاتر همچون آیتالله بروجردی به آنجا میرفت، طبعاً افراد پایینتر کنار زده میشدند. ازاینرو ایشان نمیخواست نظم موجود در قم را به هم بزند و در این خصوص بسیار اهتمام داشت. ایشان حتی وقتی که در قم بودند، نسبتبه دیگر بزرگان حوزه، مسائل بسیاری را رعایت میکردند. ازاینرو، در خصوص سفر به قم اقدامی نمیکردند. این مسئله هم نشان از تقوای ایشان دارد. حوزهای با طلاب و فضلای فراوان، در فاصلهای نزدیک، به نیاز دارد؛ او هم مرد این حوزه است و مرجعیت و زعامت نیز در همین حوزه شکل میگیرد؛ با این حال، ایشان هیچ رغبتی از خود برای حضور در آنجا نشان نمیدهد. این امر دلالت میکند بر اینکه واقعاً به دنبال مرجعیت و کسب ریاست نبوده است.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:سایت رهبری-لیدر-می نویسد:در فاصله وفات حائری تا مهاجرت بروجردی به قم، ریاست اداره حوزه علمیه قم برعهده سه تن از استادان بزرگ این حوزه قرار گرفت: سیدمحمد حجت کوهکمری، سیدمحمدتقی خوانساری و سیدصدرالدین صدر. گفتنی است که پس از فوت حائری، با توجه به شرایط دشواری که رژیم پهلوی برای حوزه و روحانیان به وجود آورده بود، خاصه اتفاقاتی که در حوزه علمیه مشهد رخ داده بود، بیم آن میرفت که حوزه علمیه قم نیز تعطیل شود؛ در این شرایط بود که این سه تن تصمیم گرفتند با تشریک مساعی حوزه علمیه قم را از این خطر نجات بخشند.پایان توضیحات.
در مورد بیماری آیت الله العظمی بروجردی و آمدن ایشان به قم توضیح دهید.
آقا همچنان از آمدن به قم ابا داشتند که دچار بیماری شدند. وقتی درد و ناراحتی شدید ایشان را فرا میگیرد و در مدتی کوتاه حالت عفونی پیدا میکند وضعشان بسیار وخیم شده و به تب و لرز میافتند و تا اینکه شبانه به سمت تهران حرکت میکنند.
«نذر»آیت الله بروجردی؟
در آن زمان آمبولانس و امکانات مناسبی نبود؛ لذا اتوبوسی را آماده می کنند که آقا بتوانند در آن بخوابند. خود آقا میفرمودند: درد شدیدی داشتم مسکّنهایی به من زدند و من خوابم برد. در مسیر تهران وقتی از خواب بیدار شدم، چشمم به بارگاه حضرت معصومه (س) افتاد. برخی از ایشان نقل میکنند که فرموده بود: من نذر کردم اگر از این کسالت رهایی پیدا کنم، همین جا در قم بمانم و جای دیگری نروم. همچنین نذر کرده بودند بعد از بهبودی سفری برای زیارت آقا علیبنموسی الرضا (ع) مشرف شوند که به نذرشان هم بلافاصله عمل کردند.
آیت الله فیروزآبادی دربیمارستان(مؤسس بیمارستان)بالاسر-ایت الله بروجردی-مریضخانه(بیمارستان)فیروزآبادی
ایشان به مدت دو ماه در بیمارستان فیروزآبادی تهران بستری شدند. در این مدت، تقریباً همه شخصیتهای روحانی و سیاسی از قم و تهران، از شاه گرفته تا دیگران، به عیادت ایشان آمدند در این شرایط، فرصت بسیار خوبی برای کسانی که تقاضا داشتند ایشان به قم بیایند، فراهم شد.
در جریان ورود آیت الله العظمی بروجردی به قم، به غیر از حضرت امام خمینی چه کسانی نقش داشتند؟
در این خصوص، دو نفر در سازماندهی حرکت ایشان به قم نقش اساسی داشتند؛ هرچند مراجع قم، بهویژه آیتالله صدر در سطح بالا تصمیمگیری کرده بودند، اما اقدامات عملی را این دو نفر انجام دادند: یکی امام خمینی از قم بود که مرحوم حاجآقا مرتضی حائری یزدی .
مرحوم آقاسیدمحمد محقق داماد و دیگری مرحوم آقای سیدمحمد بهبهانی از تهران بود.
تفاوت دیدگاه آیت الله سیدمحمد بهبهانی باامام خمینی
نظر امام در خصوص حضور آیتالله بروجردی در قم، بیشتر از جنبه تثبیت بیشتر و تعالی حوزه و حفظ نقش مرجعیت در سیاست های مملکتی بود؛ اما آقای سیدمحمد بهبهانی نظر دیگری داشت. نظر ایشان این بود که بعد از شهریور ۱۳۲۰ و خروج رضاشاه از ایران، شرایط کشور بسیار حساس شده است؛ احزاب شروع به فعالیت کرده بودند؛ حزب توده قویترین حزب شده بود و دانشجویان و مراکز روشنفکری به تفکر چپ گرایش یافته بودند. شاه ضعیف بود و شوروی هم در کنار ما تهدیدی جدی به شمار میرفت. هر روز خبر میرسید که یکی از کشورهای اروپایی، در دامن شوروی افتاده است. چون ایران نیز هم مرز با شوروی است، لذا در معرض خطر بود. ازاینرو نظرشان بر این بود که ایران احتیاج دارد به یک حوزه بسیار قوی که در رأس آن یک شخصیت قوی باشد تا بتواند از عقاید مردم حراست کند و در این صورت، نفوذ اجنبی بسیار مشکل خواهد شد.
رابطه آیت الله بهبهانی بادربارشاه
امام تلاش میکرد طلاب و فضلا را به تهران ببرد و از روحانیون و شخصیتها برای دعوت از آیتالله بروجردی نامه جمع میکرد. آقای بهبهانی هم در تهران همین کار را میکرد. ایشان همیشه با دربار حتی در زمان رضاخان هم رفیق بود و این رفاقت تا سال ۱۳۴۲ ادامه داشت که با آغاز حرکت های انقلابی روحانیت این رفاقت به هم خورد. مرحوم آیت الله بهبهانی در وقایع سال ۱۳۴۲ به دفاع از امام خمینی و تظاهرات مردم برخاست،
نصیری از جانب شاه برای ایشان-بهبهانی- پیغام آورده بود که اعلیحضرت فرمودند؛ دفاع از روحانیت، امام و مردم را رها کن و
ارتشبد نعمت الله نصیری ، رئیس ساواک
ازمخالفت ما دست بردار وگرنه دستور میدهم ریشت را خشک خشک بتراشند – با همین تعبییر – مرحوم آیت الله بهبهانی جواب داده بود: سلام من را به اعلی حضرت برسانید و بگویید که: در ۲۸ مرداد۱۳۳۲ که من باعث شدم سلطنت شما برگردد
مردم آنقدر «تف» به ریش من انداختند که هنوز خشک نشده است، اجازه بدهید خشک بشود بعد بتراشید.
ایشان-بهبهانی- رئیس علمای تهران بود و این طور نبود که چون با دستگاه مرتبط بود، کسی به او اعتنا نکند. با روحانیون ارتباط داشت و علما، همچون آیتالله صدر، برای انجام بسیاری از کارهای خود، به آقای بهبهانی نامه مینوشتند.
آیت الله بهبهانی با امام هم رفاقت داشتند و نمیشد امام به تهران بروند و به دیدار آقای بهبهانی نرود یا برعکس. این دو شخصیت با هم هماهنگ بودند و در طول دو ماه اقامت آیتالله بروجردی در بیمارستان، تمام تلاش خود را به کار بردند تا ایشان را به قم بیاورند و سرانجام موفق شدند.
تمام تنظیمات ورود آیتالله بروجردی به قم را امام خمینی بر عهده داشتند؛ جایگاه امام (س) نیز نزد آیتالله بروجردی بسیار بالا بود؛ بهگونهای امام اصرار داشتند برخی از افرادی که ارتباط نزدیک با دستگاه حکومت داشتند و یا از نظر فکری، دارای نوعی جمود فکری بودند را در اطراف آیتالله بروجردی راه ندهند.
هنگام ورود آیتالله بروجردی به قم، استقبال بسیار بزرگ و گستردهای از ناحیه روحانیون و مردم قم به عمل آمد. تقریباً ساعت پنج بعد از ظهر روز پنجشنبه اوایل سال ۱۳۲۳ بعد از استقبال گسترده مردم وارد حرم شدند. از قضا، در سال ۱۳۴۰ نیز در روز پنجشنبه و تقریباً همین ساعات، در حرم حضرت معصومه ـ سلاماللهعلیها- دفن شدند. این تقارن در نوع خود، جالب توجه است.
ارتباط حضرت امام پس از استقرار آیت الله العظمی بروجردی در قم چگونه بود؟
آیتالله بروجردی پس از ورودشان به قم، تدریس را شروع کردند، علما در درس ایشان حاضر شدند. امام هم خودشان در درس آیتالله بروجردی شرکت کردند و دیگران را برای شرکت در درس ایشان تشویق میکردند.
«حجت الاسلام علی دوانی»مورخ
آیت الله سید محمد جواد علوی طباطبایی بروجردی می گوید:ما ابتدا بنا به سخن آقای« دوانی »گمان میکردیم حضرت امام به درس آیتالله بروجردی احتیاج نداشتند و از باب احترام در درس ایشان شرکت میکرد؛ اما بعداً آقای مهدی حائری یزدی فرمود که امام خمینی هم از درس اصول آیتالله بروجردی استفاده میکرد و مطالب آن را مینوشت.
«آیت مهدی حائری یزدی»(فرزندایت الله شیخ عبدالکریم حائری)که پدرخانم سیدمصطفی خمینی است، در فلسفه شاگرد امام بود و نزد امام اسفار خوانده بود. میگفت: حتی بعدها که امام دیگر درس آیتالله بروجردی نمیآمد؛ از من میخواست که هر هفته نوشتههای خودم را از درس آیتالله بروجردی برای ایشان ببرم. آنجا متوجه شدم که امام تمام درسهای آیتالله بروجردی را تا آن زمان نوشته است و میخواهد نوشتههایش ناقص نشود.
این مطلب را بعد از پیروزی انقلاب به مرحوم حاج احمدآقا خمینی عرض کردم که ظاهراً امام چنین نوشتهای دارند. احمدآقا گفتند: شاید وقتی که ساواک به خانه امام ریختند، از بین رفته باشد.
«حجتالاسلام مسیح بروجردی»، استاد حوزه علمیه و نوه امام خمینی
بعد از فوت حاج احمدآقا، آقای «مسیح بروجردی»، نوه امام (فرزندزهرامصطفوی+محمودبروجردی)به من گفت؛ نوشتهای پیدا کردهایم که احتمال دارد همان باشد که شما میگویید. رفتم و دیدم «نوشتههای امام خمینی در تقریر ، درس آیتالله بروجردی است». آقایان دیگر هم تأیید کردند. در نتیجه قرار شد مؤسسه نشر آثار امام آن را چاپ کند و نهایتاً کتابی چاپ شد که تقریرات درس اصول آیتالله بروجردی به قلم امام در آن هست. این نشان میدهد حضور امام در درس آیتالله بروجردی، حضور استفادهای بوده است و این رویهای است که امام و بزرگان ما داشتهاند و هیچگاه از آموختن ابا نداشتند. افزون بر این، آیتالله بروجردی شاگرد آخوند-خراسانی- بود و مبانی آخوند را میشد از ایشان گرفت.
«حجتالاسلام مسیح بروجردی »می گوید:اعتقاد علمی امام به آیتالله بروجردی بسیار زیاد بود.
آیت الله مرتضی حائری برای من نقل کردند، پس از ورود آیتالله بروجردی به قم، سفری به عتبات رفتم. وقتی حوزه نجف را دیدم، در آنجا ماندم. اقامتم شش هفت ماه طول کشید. امام برای من نامه مینوشت که چرا نمیآیی؟ من هم نوشتم: اینجا حوزه نجف است؛ حوزه هزارساله شیعه و حوزه شیخ طوسی است و میخواهم بمانم.
امام دوباره نامهای به من نوشت که:
شیخ طوسی(آیت الله بروجردی) به قم آمده!
تو در نجف ماندی به حساب اینکه حوزه شیخ طوسی است؛ اما خبر نداری خود شیخ طوسی به قم آمده. زودتر بیا که این توفیق از دستت میرود. من هم برگشتم و بعد دیدم واقعاً همینطور است و تا آن موقع چنین درسی ندیده بودم».
بنابراین، امام خمینی به مراتب علمی آیتالله بروجردی اعتقاد داشتند. به نظر من، بسیاری از مبانی امام در اصول و فقه، برگرفته از آیتالله بروجردی است؛ از جمله در نظریه ولایت فقیه، موضوع علم اصول، و… از مبانی ایشان تأثیر پذیرفته بود.
امام خمینی با سفرآیت الله بروجردی به مشهد مخالف بود
حضرت امام(س) برای حفظ و ارتقای جایگاه اجتماعی آیتالله بروجردی تلاش می کردند؛ آیتالله بروجردی، اولین سالی که به قم آمدند، قصد کردند به نذرشان عمل کنند و به مشهد مشرف شوند. امام خمینی با سفر ایشان مخالف بود؛ چون معتقد بودند آیتالله بروجردی تازه به مرجعیت رسیدهاند و هنوز مردم شهرهای مسیر ایشان را نمیشناسند و ممکن است تجلیل شایسته از ایشان به عمل نیاید. ازاینرو، اصرار داشتند چند سال بعد که شناخته شدند، به مشهد بروند؛ اما آیتالله بروجردی نپذیرفتند و به سفر رفتند. از قضا در همان سفر، تجلیل فوقالعادهای از ایشان به عمل آمد.
آیت الله بروجردی «مُهر»خودرابه امام خمینی داده بود
آیتالله بروجردی در طول مدتی که در قم نبودند، امام را برای اداره کارهاجای خودشان برگزیده بودند و حتی مهر خود را در اختیار امام قرار دادند. یک چنین رابطهای بین این دو بزرگوار برقرار بود.
آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی اواخر سال ۱۳۲۴ فوت میکنند
آیتالله بروجردی اوایل سال ۱۳۲۳ شمسی وارد قم میشوند،بنابراین، ورود آیتالله بروجردی به قم، یک سال و اندی با زعامت آقاسیدابوالحسن مصادف بود.
بی پولی دامن آیت الله بروجردی راگرفت
در این مدت، آیتالله بروجردی به کمپولی برمیخورد. یک زمان ایشان چنان بیپول شدند که پدر من میگفت حتی ایشان تصمیم گرفتند که به بروجرد برگردند.
ایشان-پدرم- نقل میکردند من هنوز داماد آیتالله بروجردی نشده بودم و در کوچه اتابکی منزل داشتم. عصر پاییز بود.من وامام-جداگانه-رفتیم منزل آیت الله بروجردی
رفتم منزل آیتالله بروجردی. دیدم روی زمین چمباته زده و سرش روی عصایش بود. سلام کردم. سرشان را بلند کردند و فرمودند سلام علیکم، و دوباره سرشان را روی عصا گذاشتند. در همان هنگام امام خمینی هم آمدند و سلام کردند. آیتالله بروجردی همان گونه به ایشان جواب داد. چند نفر دیگر هم آمدند و همین حالت بود.
امام خمینی از ما دل و جرئت بیشتری داشت. به آیت الله بروجردی گفتند: «آقا! چیزی شما را ناراحت کرده!؟»
تا امام این حرف را زدند، آیتالله بروجردی گویا منفجر شدند، و گفتند: «آقا! شما آمدید من را به قم دعوت کردید و آمدم اینجا؛ اما همان عایداتی که در بروجرد داشتم، در اینجا ندارم. این همه طلبه اینجا هست اما هنوز نمیتوانم کوچکترین کمکی به اینها بکنم. حتی زندگی خود من هم بهسختی میگذرد. من میخواهم نسبتبه بودنم در قم تجدید نظر کنم».
دلداری امام به آیت الله بروجردی
امام گذاشتند آیتالله بروجردی خودش را خالی کند. وقتی سخنان ایشان تمام شد، گفتند: «آقا! آن کسانی که از محضر شما تقاضا کردند به قم بیایید، برای پول شما را نیاوردهاند. اینجا کسی از شما توقع پول ندارد. الآن آیتالله آقاسیدابوالحسن مرجع اعلی هستند.
همیشه این طور بوده که وقتی مرجع بزرگتری بوده است، بزرگان دیگر هم این وضعیت را داشتند. این طبیعی است؛ اما این طور نمیماند و اوضاع بهتر میشود».
از چپ به راست: امام خمینی، شیخ مرتضی حائری، آیتالله انگجی، شهید صدوقی، آیتالله سبحانی، آیتالله مکارم شیرازی، بنیصدر، آیتالله منتظری، آیتالله طاهری اصفهانی
شوخی امام خمینی-دراوج ناراحتی غمبار-آیت الله بروجردی !
سیدجواد:پدر من میگفت: آیتالله بروجردی فرمودند: «من همیشه بروجرد که بودم، در این ایام از سال به فقرا و طلاب زغال می دادم؛ اما امسال نتوانستم حتی زغال خود را تهیه کنم».
زغال را من می آورم!
امام شروع کردند به شوخی و گفتند: «من زغالم را گرفتهام؛ زغالهای خودم را میآورم و تقدیم می کنم». آیتالله بروجردی هم خندیدند و قضیه تمام شد.
آقای فلسفی هم در خاطرات خود نوشتهاند و برای خود من هم نقل کردهاند؛ امام نامهای به آقای بهبهانی مینویسند که شما تجار تهران را جمع کنید و با آنها صحبت کنید که اینجا قم است؛ حوزه علمیه است و آیتالله بروجردی به اینجا آمدهاند. تعهد کنید شهریهای راه بیافتد و حوزه رونقی پیدا کند.
گاهی آیت الله بروجری ازهمشهریشانش برای حوزه قم کمک می گرفت
پدر من میگفت: گاهی آیتالله بروجردی در پرداخت شهریه طلاب به مشکل میخورد؛ پیشکارش حاج احمد را میفرستاد بروجرد، دستگردانیهای شانرا جمع کند تا بتوانند شهریه بدهند.
شیفتگی-دلدادگی- امام خمینی نسبت به آیت الله بروجردی
مرحوم آیت الله سیدمحمدصادق لواسانی، وکیل امام در تهران، نقل میکردند، امام خمینی یک حالت شیفتگی نسبتبه آیتالله بروجردی داشتند و کارهایی میکردند که من در شأن امام نمیدیدم و به ایشان اعتراض میکردم؛ مثلاً یک جا مشاهده کردم وقتی آیتالله بروجردی میخواستند برای نماز بروند، امام عبای ایشان را برداشت، صاف کرد و روی دوش ایشان انداخت؛ یا دیدم هنگام خارج شدن از محفلی، کفشهای ایشان را جلوی پایشان قرار داد. وقتی من اعتراض کردم، امام فرمود: «شما نمیدانید آیتالله بروجردی چه شخصیتی هستند و بودنشان در قم چه ارزشی دارد. اگر میدانستید اعتراض نمیکردید».
آیا در سخنرانیهای حضرت امام هم مطالبی درباره آیتالله بروجردی نقل شده است؟
بله یک سخنرانی از ایشان در اوایل سال ۱۳۴۲ هست که در مقابله با شاه ارائه شده است. شاه در جملهای گفته بود روحانیون مفتخور و… هستند. امام خمینی در این سخنرانی میفرمایند: «حاج شیخ ما (عبدالکریم حائری) مفتخور است که وقتی مُرد، بچههایش نان شب نداشتند بخورند یا آیتالله بروجردی که وقتی فوت شد، چقدر قرض داشت؟» خاطرات زیادی از فضلا و بزرگان حوزه هست که امام(س) در مواضع مختلف به خصوص در زمان حیات آیتالله بروجردی چقدر بر حفظ شئون و حریم ایشان تاکید داشتند. امکان نداشت کسی مطلبی و انتقادی در حضور ایشان از آیت الله بروجردی داشته باشد و ایشان عکس العمل نشان ندهند؟ این رفاقت و همراهی بین امام و آیتالله بروجردی وجود داشت.
ارتباط آیت الله العظمی بروجردی با دستگاه شاه به چه شکلی بود و نظرشان درباره تشکیل حکومت دینی چه بود؟
دراینباره باید بگویم روابط ایشان با شاه، یک روابط خاضعانه نبود؛ نه با شاه رفاقت داشت و نه از او حرفشنوی؛ بلکه در موارد بسیاری، به او تعرض داشت. در قضیه اصلاحات ارضی، آیتالله بروجردی پیغامی کنایهآمیز و تعرضگونه توسط اقبال، نخست وزیر وقت به شاه داده بودند.
اقبال (نخست وزیر)خدمت آیتالله بروجردی رسید و گفت: اعلی حضرت پیغام دادند که تمام ممالک اسلامی همجوار ما اصلاحات ارضی کردند؛ با وجود اینکه اسلامی هم هستند، اما هیچ کس اشکال نگرفته است. چرا شما مخالفید؟!
آیتالله بروجردی در جواب شاه فرمودند:ممالک اسلامی همجوار ما اول جمهوری شدند بعد اصلاحات ارضی کردند.
جواب آیت الله بروجردی هم اساسی بود و هم اعمال قدرت کرد و با وجود آنکه مجلس اصلاحات ارضی را تصویب کرده بود، و مراحل قانونی طی شده بود اما حسب الامر حضرت آیت الله بروجردی به عنوان مرجع تقلید، این مصوبه متوقف میشود. این مطلب در روزنامه های آن زمان مطرح و به این موضوع و جواب ایشان پرداخته شده است.
خود شاه در کتاب انقلاب سفید یا «مأموریت برای وطنم» میگوید: ما تمام کارها را در زمینه اصلاحات ارضی انجام داده بودیم؛ اما با دخالت یک شخصیت غیرمسئول ـ آیتالله بروجردی ـ برخورد کردیم.
روابط آیتالله بروجردی با حکومت، بهگونهای بود که عملاً آنها ملاحظه ایشان را میکردند؛ نه اینکه آیتالله بروجردی ملاحظه آنها را بکند. البته ایشان یک ویژگی داشت و آن اینکه در مقابله با شاه، او را تهدید می کرد که من از قم یا از ایران میروم. و در چند مرحله هم تهدید خود را عملی کرد و مردم درب خانه ایشان جمع شدند و نگذاشتند این اتفاق بیفتد.
آیت الله مقتدایی در همین رابطه تعریف میکردند: به منزل آیت الله بروجردی آمدم، دیدم مردم در کوچه و محله های اطراف تجمع کردند و شعار میدهند «یا اهل یثرب لامقام لکم بها»*
رویه تعاملی آیتالله بروجردی با حکومت، فقط مربوط به حکومت ایران نبود؛ بلکه با کل دستگاههای حکومتی چنین بود.
پس دادن هدیه پادشاه عربستان
برای نمونه، ایشان پادشاه عربستان را به دلیل یک اختلاف عقیدهای به حضور نپذیرفت؛ یا شمشیر امیر کویت را پس داد و فرمود: من از سلاطین هدیه قبول نمیکنم.
فعالیت ها و اقدامات آیت الله العظمی بروجردی در بستر سازی انقلاب اسلامی که توسط شاگردان ایشان و به رهبری حضرت امام شکل گرفت چقدر مؤثر بود؟
آیتالله بروجردی در دوران مرجعیت خود، اقدامات مهمی انجام دادند که در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی بسیار مؤثر بود. یکی از کارهایی که ایشان بعد از ورود به قم انجام دادند، مسئله تبلیغ بود. ایشان بسیار اصرار داشتند همه طلبههایی که در حوزه هستند، حتی اساتید در هر سطحی که هستند، باید در ماههای رمضان و محرم و صفر به تبلیغ بروند. اگر طلبهای به تبلیغ نمیرفت، واقعاً ناراحت میشدند و اگر کسی میرفت، عجیب تشویق میکردند. ایشان با این کار، ارتباط حوزه با مردم را در تمام نقاط مملکت تأمین کردند.
سخنان امام خمینی در سال۱۳۴۲ چگونه به مردم میرسید؟
رادیو و تلویزیون که در اختیار ایشان نبود. بهوسیله همین طلبهها منتقل میشد. اگر دقت کرده باشید، قیام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲، در ایام محرم واقع شد؛ هنگامی که طلبهها به مناطق مختلف رفته و زمینهها را فراهم کرده بودند. بنابراین، مشخص میشود آیتالله بروجردی با تربیت افراد، در حال زمینهسازی و فراهم کردن مقدمات بودند؛ شیوهای که نهایتاً به انقلاب ختم شد.
ترغیب وتشویق به نوشتن ومقاله نویسی
همچنین ایشان در زمینه تحقیق و تألیف نیز کسانی را که کتاب مینوشتند فوقالعاده تشویق میکردند و به طلبهها میفرمودند: «کتاب بنویسید و بیان زیبا و نیک و داشته باشید»؛ چنانچه حضرات آیات عظام مکارم شیرازی، سبحانی و نوری همدانی و دیگر بزرگان را که با مجله مکتب اسلام همکاری داشتند به نوشتن مقاله و کتاب تشویق مینمودند و این بزرگواران خاطرات زیادی از حمایتهای آیت الله العظمی بروجردی از چاپ و نشر مجله دارند.
اعزام روحانیون باسوادوخوشفکر بنمایندگی استانها وخارج ازکشور
کار دیگری که ایشان کردند، اعزام افراد موجه حوزوی به مناطق مختلف بود.
مثلاً آیتالله حاج سیداحمد خوانساری را که خودش مرجع تقلید و از شاگردان آقا ضیاء بود، با خواهش و تمنا به تهران فرستاد؛ که حضور ایشان در تهران، منشأ حرکتهای بعدی شد.
البته ایشان وقتی کسی را به جایی میفرستادند، اختیارات و قدرت هم به ایشان میدادند. مثلاً وقتی آیت الله شهید صدوقی را به یزد فرستاده بودند، وقتی بزرگترین تاجر یزد هم خدمت آیت الله بروجردی می آمد و میخواست به ایشان وجوهات بدهد، نمیپذیرفتند و میفرمودند: «ما در شهر شما وکیل گذاشتهایم. برگردید و وجوهات را به وکیل ما در شهر خودتان بدهید.»
حضور این شخصیتها در شهرهای مختلف، بعداً در جریان انقلاب بسیار اثرگذار شدند. بنابراین، اگر با دقت نگاه شود، معلوم میشود آیتالله بروجردی در حال طراحی برای هدفی بود که خودشان در نظر گرفته بودند البته ما نمیدانیم دقیقاً آن هدف چه بود: تربیت افراد، اعزام طلاب به تبلیغ، استقرار شخصیتها در شهرهای دیگر و تأسیس حوزه در آن مناطق و … با کنار هم قرار دادن اینها مشخص میشود طرحی بزرگ در نظر آیتالله بروجردی بوده است.
ایشان حرفشان این بود که من نمیگذارم چند طلبه از روی احساسات، این روند را مختل کنند. باید زیرساختها تکمیل شود، بعد نوبت به مراحل دیگر برسد. با این حال، ایشان جلوی بسیاری از کارهای تحریکآمیز شاه را گرفتند و با عقلانیت و به دور از ایجاد تنش کارها را پیش می بردند؛ برای نمونه، ایشان از تغییر رسمالخط فارسی و نیز ساخت معبد آتشپرستی جلوگیری کردند؛ بدون اینکه تنشی ایجاد شود.
آیتالله بروجردی، به تقویت زیرساختها اقدام کردند؛ یعنی تلاش کردند حوزه جان بگیرد. در نتیجه همین فعالیتها بود که وقتی ایشان رحلت کردند، طبق صورتهایی که به جای مانده است، حوزه علمیهای داشتیم با بیش از هفت هزار طلبه که دوسوم آنها مبلغ و سخنگو بودند و بقیه هم طلاب مبتدی بودند که هنوز به آن مرحله نرسیده بودند.
لطفاً درباره نظریه ولایت فقیه آیتالله بروجردی که اخیراً در استفتائات ایشان هم چاپ شده است، توضیحات مختصری بیان فرمایید. آیا ایشان به تشکیل حکومت توسط ولی فقیه معتقد بودند؟
آیتالله بروجردی معتقد بودند ولایت فقیه در بین فقهای شیعه، یک امر ارتکازی و بدیهی است؛ یعنی چنین نیست که برای نفی یا اثبات آن استدلال کنیم. این ارتکاز برای کسی حاصل میشود که ابواب فقه را یک به یک ببیند و وظایفی را که بر عهده فقیه گذاشته میشود، بسنجد. مثلاً در بحث صغار وظایفی برای فقیه مشخص شده است؛ یا در بحث وقف، وقتی جهت وقف معلوم نیست، فقیه باید آن را مشخص کند؛ یا وقتی پدر به دختر اجازه ازدواج نمیدهد، فقیه باید وارد عمل شود و … ایشان میفرمایند: وقتی وظایف متعددی بر عهده فقیه نهاده میشود، پس فقیه باید شرعاً اختیارات و توانایی داشته باشد که این کار را انجام دهد؛ و این همان ولایت است.
بنابراین، آیتالله بروجردی از همان ابتدا که به قم آمدند، بر مسئله ولایت فقیه تأکید داشتند؛ اما من عقیدهام این است که امام هم نظریه ولایت فقیه را از ایشان گرفتند.
چون یکی از جهاتی که آیتالله بروجردی در نظر امام بسیار اهمیت داشت و بزرگ بود ـ چنانکه پدر من نقل میکرد ـ این بود که امام میگفتند: آیتالله بروجردی مثل بعضی از فقهای ما نیست که دلیل بیاورد و استنباط کند؛ بلکه ایشان روح فقه را ادراک میکند؛ همانند شیخ طوسی. شیخ طوسی فقیهی است که شم فقهی بسیار قویای دارد که تمام فقه را احساس میکند. لذا یکی از شواهدی که امام در مسئله ولایت فقیه میآوردند این بود که آیتالله بروجردی، با چنین استنباطی از فقه و تسلط کامل بر تمام فقه، ولایت فقیه را این گونه تبیین میکند.
امام به قوت و اعتبار علمی آیتالله بروجردی بسیار اعتقاد داشتند؛ چنانکه حاجاحمدآقا، فرزند امام، برای من نقل میکرد وقتی ما نجف بودیم، امام به ما میگفت: اگر میخواهید درس بخوانید و کار کنید، مثل آیتالله بروجردی کار کنید.
آیا از مبانی حضرت آیتالله بروجردی، به ویژه بحث ولایت فقیه ایشان میتوان استفاده کرد وحکومتی بر اساس ولایت فقیه تشکیل داد؟
آن سطحی که آیتالله بروجردی برای ولایت فقیه قائل بودند، فراتر از یک حکومت است. ایشان ولایت فقیه را نسبتبه کل جهان اسلام میدانند و حکومت را بخشی کوچکی از ولایت فقیه میشمرند.
آیتالله بروجردی معتقد بودندولایت فقیه، هرچند عین ولایت ائمه نیست ولی مستند به آن است؛ یعنی ائمه، کار شیعه را در دوران غیبت کبری به دست فقیه دادهاند؛ البته شخص فقیه را تعیین نمیکنند و مثل غیبت صغری نائب خاص ندارند؛ بلکه نیابت عام است و بر اساس معیارهای تعیینشده، نایب عام از میان فقها انتخاب میشود. بر اساس همین معیارها، ایشان آقاسیدابوالحسن را بزرگ میگرفتند؛ چون برای ایشان ولایت قائل بودند و معتقد بودند حرمت ولایت ایشان باید از همه جهت حفظ شود.
واکنش آیت الله بروجردی به خبر«آمدن سیدابوالحسن اصفهانی به ایران»
آیت الله سلطانی برای من نقل می فرمودند؛ که مرحوم سیدابوالحسن اصفهانی مریض شدند. ابتدا میخواستند ایشان را برای معالجه، یا به دلیل هوای خوب لبنان، به آنجا ببرند؛ اما یکدفعه مطرح شد که میخواهند به ایران بیایند. آیتالله صدر و آیتالله حجت جلسهای گذاشتند و گفتند اگر آقاسیدابوالحسن بخواهد به ایران بیاید، باید برایشان کاری کنیم. برخی میگفتند از اراک استقبال کنیم؛ برخی هم میگفتند استقبال از سلفچگان کفایت میکند. آیتالله صدر گفته بودند که در این زمینه باید با آیتالله بروجردی مشورت کنیم. همه خدمت ایشان آمدند و مسئله را با ایشان در میان گذاشتند. آیتالله بروجردی گفتند: هنوز برای ما معلوم نشده است که سید قصد دارند به سمت ایران حرکت کنند؛ اما اگر بنا باشد به ایران بیایند، رفتن ما تا مرز مسلّم است؛ بحث این است که مراسم استقبال را چگونه اداره کنیم و مردم چگونه استقبال کنند. این نشاندهنده تفاوت فکری آیتالله بروجردی با دیگران است. این مسئله از باب ولایتی بود که ایشان برای« آقاسیدابوالحسن اصفهانی» قائل بودند و در نتیجه اعتقاد داشتند در همه جا باید ایشان را تأیید کرد و در مقابلش حرکت نکرد. این نوع ولایت، بیش از حکومت است و حکومت، یکی از شعبههای آن است.
آیت الله سیدمحمدباقر سلطانی طباطبائی(پدرهمسرحاج احمدآقا)
آیت الله جوادعلوی می گوید:آیتالله بروجردی در قضیه فلسطین نیز وارد عمل شدند. جمال عبدالناصر به ایشان نامه نوشت که شاه ایران میخواهد اسرائیل را به رسمیت بشناسد. آیتالله بروجردی عصبانی شدند و جلوی این کار را گرفتند. عبدالناصر در نامه دیگری به ایشان نوشتند: کسانی که از فلسطین آواره شدهاند، اوضاع بسیار بدی دارند. آیتالله بروجردی هم دستور دادند که باید به آوارگان فلسطینی کمک کرد. ولایت فقیه از نظر ایشان، فقط برای شیعیان نبود؛ بلکه سنیها را هم در دایره این ولایت داخل میدانستند.
آیتالله بروجردی حتی در صحبتی که با بعضی از افراد داشتند، میگفتند خیلی دوست داشتند با « پاپ» هم مینشستند و درباره مشترکات اسلام و مسیحیت مذاکره میکردند. ایشان معتقد بودند ما وظیفه داریم معالم اهلبیت (ع) را در سطح دنیا مطرح کنیم. به همین دلیل، نمایندگانی به واشنگتن و دیگر مراکز کشورهای اروپایی فرستادند تا این معالم را عرضه کنند. این یعنی اینکه ایشان نسبت به همه دنیا احساس مسئولیت فقهی دارند.
متأسفانه ایشان بحث ولایت فقیه را مستقلاً مطرح نکردند و دیدگاه ایشان را باید از لابهلای آثار و استفتائاتشان به دست آورد؛ اما در همین مقدار هم مطالب بسیاری هست که جای بررسی و تحقیق زیادی دارد. وسعت مطالبی که در آثار ایشان در این زمینه هست و دلیلی که ایشان احراز میکند قابل تأمل و دقت است. در سفری که مقام معظم رهبری به قم داشتند، دراینباره مسائلی مطرح شد که من خدمتشان تشریح کردم و ایشان خیلی تحسین کردند.
حاصل این گفت و گوی دو ساعته که در بیت آیتالله العظمی بروجردی.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منبع این مصاحبه سایت جماران بنقل ازحوزه است واما اصلاحاتی رویش انجام گرفته است،که بیشتردرانتخاب تیترهااست وافزودن تصاویروتوضیح.
علت اختلاف امام خمینی با آیت الله بروجردی اززبان نماینده امام درسوریه
واحدی:امام خمینی نسبت به آقای برجرودی ارادت و علاقه داشت منتها آقای بروجردی یک خادمی داشت که بعضی اوقات بدرفتاری داشت حتی من شنیدم امام خمینی گفته بود اگر آقای بروجردی این حاجی احمد(خادم مرحوم بروجردی) را بیرون کند ما حتی برای آقا ظرف آب پر میکنیم. تااین حد! آقای خمینی دارای قلب صافی بودند اما در وقت انتقام از دشمنان خدا هم حسابی شدید انتقام میگرفت.
آیتالله سیّد احمد واحدی جهرمی (متولد ۱۳۱۱ در جهرم)نماینده امام راحل در سوریه و تولیت حرم حضرت سکینه بود/مصاحبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶مشرق
*یا اهل یثرب لامقام لکم بها یعنی چه؟
*یا اهل یثرب لامُقام لکم بها یعنی چه؟
ودرادامه ماجرای « یا اهل یثرب لامُقام لکم بها » را نیز اضافه می کنم:
اولین سخنرانی سخنرانی مهیج امام سجاد(ع)سال ۶۱ هـ ق
مأموریت -نمایندگی- به یک شاعر
کاروان اهل بیت به مدینه نزدیک می شود،..«بشیر بن جَذلَم »می گوید: پس از این که خیمه ها بر پا شد و زنان و کودکان مستقر شدند، علی بن الحسین(ع)به جانب من رو کرده و فرمود: ای بشیر خداوند پدرت را رحمت کند. او شاعربود، آیا تو نیز از شعر بهره ای داری؟
عرض کردم: آری ای فرزند رسول خدا(ص) من هم شاعرم.
امام فرمود: وارد مدینه شو و خبر شهادت حسین (ع) را «بازبان شعر»به مردم مدینه برسان.
بشیر می گوید: پس از فرمان امام، سوار بر اسب شدم و کوچه های مدینه را پشت سر گذاردم تا به مسجد النبی (ص) رسیدم، – آنجا که محل تجمع مؤمنان مدینه بود و مرکز اخبار مهم دینی است، با صدایی آمیخته به گریه و اندوه و فریاد بر آوردم:
یا اهل یثرب لامقام لکم بها
قتل الحسین فادمعی مدرار
الجسم منه بکربلاءمضرج
والراءس منه علی القناءیدار
یعنی؛ ای ساکنان مدینه، جا ندارد-شایسته نیست- که دیگر در مدینه بمانید.
حسین بن علی (ع) کشته شد، پس همه بر این مصیبت بگریید. بدن او در کربلا آغشته در خون.
وسرمطهر او بر فراز نیزه، در چرخش میان شهرها!
بشیر می گوید پس از این اشعار به مردم اعلام کردم که علی بن الحسین(ع) و خاندان او اکنون در کنار شهر مدینه توقف کرده اند و من فرستاده اویم تا این پیام را به شما برسانم و مکان توقف او را به شما بنمایانم.
مردم مدینه با شنیدن این پیام نگران و سراسیمه از شهر خارج شدند.
زنان از شدت مصیبت، با موهای پریشان و نوحه کنان از کوچه های مدینه می گذشتند تا به توقفگاه اهل بیت برسند. هیچ گاه شهر مدینه تا آن اندازه مصیبت زده دیده نشده بود. انبوه مردم مدینه، اطراف خیمه ها حلقه زدند.
زمینه سازی برای سخنرانی امام سجاد(ع)
امام سجاد(ع) از خیمه بیرون آمد در حالی که با دستمالی که در دست داشت، اشکهای چشمش را مدام ازگونه هایش پاک می کرد.
برای امام جایگاه قرار گرفت در حالی که نمی توانست از گریه خودداری کند.
منظره به گونه ای بود که تمامی حاضران در آن جمع متاءثر شده و گریستند.
پس از لختی، امام از مردم خواست تا ساکت شوند.
صدای گریه و سوگواری مردم قدری کاهش یافت. آنگاه امام «خطبه ای خواند»:
«امام زین العابدین»مصائبی که براهل بیت واردشده بودرا با بیان هنرمندانه -احساسی-بیان کرد:
ای مردم! بین ما اهل بیت جدایی انداختند و از شهرها دور نمودند....بدون آنکه گناهی را مرتکب شویم یا عمل ناشایسته ای را انجام دهیم و یا رخنه ای را در اسلام ایجاد کرده باشیم به خدا سوگند که اگر رسول خدای به جای اینکه این جماعت را به حمایت و حراست از ما وصیت می فرمود به قتال و محاربه ی با ما دستور می داد هر آینه بیش از آنچه که تاکنون، نسبت به ما کردند انجام نمی دادند.
امام علیه السلام در میان شور و هیجان شدید مردم که با اشک و آه های سوزناک آنها توأم بود خطابه ی خود را به پایان رساند،
توضیح مجددنگارنده-مدیرسایت:«نکته»
ازچنددلیل میتوان گفت که «ورودکاروان اسیران کربلا به مدینه درسال بعد (۶۲هجری)واقعه کربلا بوده است»
-وبطبع آن « اولین اربعین هم درسال بعد(۶۲هجری) بوده است.
دلائل :عدم حضورحضرت زینب، سلامتی کامل امام سجاد(چون درواقعه کربلا -مریضی سختی که داشته موجب درامان ماندنش شد)،ملحق شدن عده ای غیرازاسُرا،مثل بشیر.و..اطلاعات جامع تردپست دیگر«واقعه حُرِّه»خواهدآمد.
انقلابی که بعداز سخنرانی امام سجادرخ داد
زین العابدین برای اولین بار جنایات هولناک و وحشیگری های حکومت دمشق را بی پرده برای مردم مدینه بیان کرد و دودمان بنی امیه را رسوا نمود؛ هنگامی که خطبه ی امام به پایان رسید «صعصعة بن صوحان »که از یاران با وفای امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام بود به پای خواست و سخنانی ایراد نمود آنگاه کاروان حسینی در میان اشک و آه مردم به شهر مدینه وارد گردیدند.
مدینه آن چنان ماتم زده شده بود که گویا ابری سیاه از مصیب و غم همواره بر آن سایه افکنده است.
روشنگری حضرت زینب وامام سجاد(ع) به بارنشست وانتقام سختی ازقاتلان گرفته شد
قیام مردم مدینه
این سوگواریها و اشک و ناله ها و اولین اثر ظاهر خود را در مدینه نشان داد
زمینه ساز یک انقلاب خونین شد
۲سال بعدبود که مردم آن شهر به رهبری یک فرزندشهید« عبدالله بن حنظله» قیام کردند،
اولین قیام بعداز حادثه کربلا
« واقعه حَرِّه »در ۲۸ ذیحجه سال ۶۳ هجری به رهبری« عبدالله بن حنظله»اتفاق افتاد.
این قیام که به قیام حره، حره واقم، قیام اهل مدینه و... هم معروف است
این انقلاب اگرچه ۴هزارنفرازمردم بپاخواسته مدینه قتل عام شدند ولی «سنگ بنای مبارزه با ظالمان بنی امیه »بود
مرگ یزد درربیع سال ۶۴ هجری درسن۴۰سالگی-دربدمستی «سنکوب»کرد-یا/روی اسب آنقدر کشیده شد درروی زمین که گردنش شکست ومُرد.
سال ۶۵ هـ ق «قیام توابین »به رهبری سلیمان صُردخزاعی
« قیام مختار»در نیمه ربیع الاول سال ۶۶ هجری وحکومت یک سال ونیمش که همه قاتلان وظالمان کربلارابه سزای اعمالش رساند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:برای اطلاع از«واقعه حره»به این لینک مراجعه کنید:
اولین ایام تبعید امام خمینی درعراق کجاهارفتند؟امام خمینی درکاظمین وسامرا،کربلا ونجف (بترتیب ورود)
بعد از سخنرانی ۴ آبان ۱۳۴۳امام خمینی در واکنش به تصویب کاپیتولاسیون:
قانونی در مجلس بردند؛ در آن قانونْ اولاً ما را ملحق کردند به پیمان وین؛... تمام مستشاران نظامی امریکا با خانوادههایشان، با کارمندهای فنی شان، با کارمندان اداریشان، با خدمه شان... ازهر جنایتی که در ایران بکنند مصون هستند...
برسید،عزت ما پایکوب شد؛ عظمت ایران از بین رفت؛ عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند.
آقا، من اعلام خطر میکنم! ای ارتش ایران، من اعلام خطر میکنم! ای سیاسیون ایران، من اعلام خطر میکنم... واللّه، گناهکار است کسی که داد نزند؛ واللّه، مرتکب کبیره است کسی که فریاد نکند.
ای سران اسلام، به داد اسلام برسید،ای علمای نجف، به داد اسلام برسید،ای علمای قم، به داد اسلام برسید....
بعد از این سخنرانی امام خمینی ، اعتراضات گستردهای در میان مردم شکل گرفت. این وقایع منصور(نخست وزیر) را سخت به وحشت انداخت. بعدازهماهنگی باشاه،شب ۱۳ آبان ۱۳۴۳ به «سرهنگ علی اکبر مولوی» رئیس ساواک تهران مأموریت دادندکه امام خمینی رادستگیروبه ترکیه تبعید نمایند.
ساعت ۱۴عصر چهارشنبه، ۱۳ آبان ۱۳۴۳(٢٩ جمادی الثانیه ١٣٨٤) رادیو ایران اعلام کرد: «طبق اطلاع موثق و شواهد و دلایل کافی چون رویه آقای خمینی و تحریکات مشارالیه بر علیه منافع ملت و امنیت و استقلال و تمامیت ارضی کشور تشخیص داده شد؛ لذا در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۴۳ از ایران تبعید گردید».
هواپیمای نظامی حامل رهبر نهضت مردم مسلمان ایران ساعت ۸ صبح ۱۳ آبان ۱۳۴۳از فرودگاه تهران به مقصد ترکیه پرواز کرد. اولین کلام امامخمینی خطاب به افسر مأمور، سرهنگ افضلی این بود: «من برای دفاع از وطنم تبعید شدم».
بعداز۱۱ ماه تبعید درترکیه ،در۱۳مهر۱۳۴۴ امام خمینی به عراق«نجف»تبعیدشدند.
امام خمینی در روز سهشنبه سیزدهم مهر ۱۳۴۴( ۹ جمادیالثانی ۱۳۸۵) به اتفاق فرزندش مصطفی خمینی وارد بغداد شد و خبر آن را آیتالله شریعتمداری طی تلگرافی در ۱۴ مهر به روحانیون شهرهای مختلف از جمله شیراز به عنوان شیخ بهاءالدین محلاتی و سید عبدالحسین دستغیب مخابره نمود.
در هنگام ورود آیتالله خمینی به کاظمین، ایشان از سوی «دکتر موسی آیتاللهزاده اصفهانی» فرزندان مرحوم عبدالهادی شیرازی و فرزندان آقای خویی مورد استقبال قرار گرفت.
پس از ورود امام خمینی به عراق، «شیخ نصرالله خلخالی»نخستین فردی بود که توسط «حاج آقا مصطفی خمینی» از ورود امام به عراق مطلع شده و علاوه بر این که خود به استقبال معظم له شتافت، زمینه استقبال گسترده علما و روحانیون نجف از امام خمینی را فراهم کرد.
بترتیب ازراست:«آیت الله دکترمحمد صادقی تهرانی»،شیخ مجتبی لنکرانی و «شیخ نصرالله خلخالی» وامام خمینی-نجف،امام خمینی پس از ورود به نجف اشرف در «منزل شیخ نصرالله» ساکن شد.
در عصر روز پنجشنبه ۱۵ مهر۱۳۴۴ آیتالله خمینی به طرف سامرا حرکت کردند و در مدرسه شیرازی سامرا از او جهت صرف چای دعوت بهعمل آمد که در آن عدهای از طلاب و مردم سامرا نیز شرکت داشتند.
در عصر جمعه ۱۶ مهر۱۳۴۴ آیتالله خمینی راهی کربلا شد
و در ۳۵ کیلومتری شهر کربلا در قصبهای به نام« مسیب» مورد استقبال «آیت الله سید محمد شیرازی» و اهل علم مدرسه هندیه و قریب پانصد نفر از طلاب علوم دینی نجف و کربلا قرار گرفت.
امام خمینی پس از ورود به کربلا در حرم حضرت سیدالشهداء و در محل خاص «آیت الله عبدالهادی شیرازی»(متولد۱۳۰۵-متوفی۱۳۸۲ق) نماز گذارد.
پس از اقامت یک هفتهای در کربلا
امام خمینی در بعد از ظهر روز جمعه ۲۳ مهر۱۳۴۴ (۱۹ جمادی الثانی) با بدرقه قریب چهل ماشین که آقایان علما( سید محمد شیرازی و سید مرتضی قزوینی و سید حسین ناصرالدین) نیز جزء مشایعتکنندگان بودند راهی «نجف» شد .
درنجف از سوی چند اتومبیل حامل طلاب که به وسیله «سید عبدالله شیرازی» و «شیخ علی کاشفالغطاء »تدارک دیده شده بود مورد استقبال قرار گرفت.
«آیتالله سید جعفر کریمی» (متولد ۱۳۰۹ بابل -متوفی۹ فروردین ۱۳۹۹) در باره جزئیات این واقعه میگوید: «من روزها طرف عصر، یک بحث کفایه در مدرسه مرحوم آقای بروجردی داشتم، که یک روز رفتم مدرسه، هنوز بحث شروع نشده بود که،
دیدم «آقاشیخ نصرالله خلخالی» در آن وقت روز و در هوای گرم، سراسیمه به مدرسه آمد، گفتم: آقا شیخ(نصرالله) خیر است! چه شده است؟
گفت: هیچی، خوب شد شما را دیدم، یک تلفنی به من زدند که «آقای خمینی آمده کاظمین»، ولی نمیدانم مرا سر کار گذاشتند یا واقعیت دارد؟.
به او گفتم که از اداره مخابرات نجف سوال کن! تلفن آن وقت نجف از این تلفنهای «هندلی» بود، گفتم بپرس این تلفنی را که ساعت فلان شده است، از کجا بود. گفت: خوب گفتی!
گفتند: این تلفن از کاظمین، از «مسافرخانه عبدالامیر جمالی »بود.
گفتم: بسیار خوب! حالا با آن مسافرخانه تماس بگیر. با مسافرخانه تماس گرفت؛
«حاج آقا مصطفی خمینی» که هنوز در دفتر مسافرخانه نشسته بود، گوشی را برداشت
و«آقاشیخ نصرالله خلخالی» حال و احوال با ایشان کردند و گفتند: شما واقعاً به عراق آمدید؟
گفت: بله ما حدود« نیم ساعتی است که وارد کاظمین شدیم».
بعد از این خبر پرسیدیم: آقا(امام خمینی) کجاست؟
گفتند: آقا وضو گرفته و به حرم مشرف شده است.
«آقاشیخ نصرالله خلخالی» گفت ببین صاحب مسافرخانه هست یا نه؟
صاحب مسافرخانه رفیق و آشنای مرحوم حاج آقا شیخ نصرالله خلخالی بود.
گفت اتفاقاً او هم حضور داشت.
گفتند گوشی را به او بدهید.
وقتی گوشی را به صاحب مسافرخانه دادند به او گفت:
«میدانید چه شخصیتی به مسافر خانه شما آمده است؟! »
برای او(امام خمینی) مناسب نیست جایش در مسافرخانه باشد. یک منزلی تهیه کنید آنجا تشریف ببرند. مقدمات کار را فراهم کنید، تا فردا صبح که ما میآییم.
ما ( سیدجعفر کریمی)با آقا شیخ نصرالله درصدد این شدیم که حضور امام در کاظمین را به دیگران اطلاع دهیم.
استقبال ازامام خمینی(باگذاشتن سرویس ایاب وذهاب)توسط شیخ نصرالله
ماشینهایی را در نظر گرفتیم که طلبهها اگر خواستند، برای دیدار امام به کاظمین بروند. شب تا ساعت ده یازده شب، مشغول تنظیم این گونه امور بودیم.
بعد از نماز صبح من و آقا شیخ نصرالله به طرف کاظمین حرکت کردیم.
امام خمینی در منزل« عبدالامیر» تشریف داشتند.(کاظمین)
سر سفره صبحانه نشسته بودند، که ما وارد شدیم
و سلام عرض کردیم و در کنارشان نشستیم. و آشنایی نزدیک من با امام از این جا شروع شد.
امام خمینی بعداز۲زوزاقامت درکاظمین به«سامرا»رفتند
امام ۲ روزی در کاظمین بودند و بعد یک سفر مختصری مشرّف سامرا شدند.
واز «سامرا» به کربلا رفتند،
دو روزی هم در کربلا بودند، و بعد عازم نجف شدند.
استقبال ازامام خمینی درمسیرکربلا-نجف
و در برگشت از کربلا به طرف نجف ما یک عدهای را دعوت کردیم برای استقبال امام،
مستقبلین تا «خان نُص»(شهرحیدریه) که نصف راه بین کربلا و نجف است، آمدند و امام از آن جا راهی نجف شد،
و شب را در منزلی که در نجف تهیه کرده بودند، خدمتشان رسیدیم،
و از آن به بعد هم ما در منزل امام، حضور داشتیم و تقریباً جزء خصیصین افرادی بودیم که با امام تماس داشتند.».
به هرحال باسعی و تلاش ایشان استقبال خوبی از امام در شهرهای عراق به عمل آمد و در نجفمنزلی برای امام در نظر گرفت و به اصرار ایشان، امام، درس خود را شروع وشهریه پرداخت کردند.
«شیخ نصرالله »وکیل امام خمینی ومسئول امورمالی
پس از استقرار امام خمینی در نجف وی وکیل امام در امور مالی شد و از طرف امام پرداختشهریه طلاب را متقبل شد و به سبب تمکن مالی که داشت کاملاً از عهده آن بر میآمد. چنان که اموال شرعی رسیده از ایران با سرپرستی او به مصارف آموزشی و عمرانی و… میرسید. همچنین در این مقطع، به عنوان واسطه و رابط مراجع عظام تقلید در ایران با امام خمینی بود و مراجع تقلید در ایران نامههای خود را خطاب به امام خمینی به ایشان ارسال میکردند که این امر نشان از جایگاه ویژه او نزد امام دارد.
همه این عوامل باعث شد همواره تحت نظر رژیم بعث قرار گیرد و به خاطر تداوم این اقدامات، توسط رژیم بعث دستگیر و به لبنان تبعید شد. پس از بازگشت از تبعید به حمایت خود از امام خمینی ادامه داد و به این دلیل مدتی بازداشت شد. وی در عین حال تمام امور اقتصادی و پرداخت شهریه امام را در نجف، تقبل کرد. در آن زمان که امکان ارسال پول به امام از ایران وجود نداشت، او کمک شایانی به تامین هزینههای مورد نیاز حضرت امام مینمود. طرفداران علما تلاشهای بسیاری کردند که« شیخ نصرالله» را جذب خودشان کنند، ولی در این راه توفیقی نیافتند.
بعدها از مناطق اطراف خلیج فارس و دیگر جاها، سهم امام برای حضرت امام میآمد و ایشان هم تمام آن را در اختیار آقای خلخالی قرار میداد و او هم آنها را برای شهریه طلاب و نیز استمرار مبارزه صرف میکرد.
ایشان« شیخ نصرالله» با استفاده از این سهم امام، به روحانیون مبارز و مشتاقان دیدار امام خمینی که به نجف اشرف میرفتند، مساعدت مالی میکرد.
او مروج مرجعیت امام خمینی نیز بود و در این راه بسیار کوشید که این امر باعث ناراحتی طرفداران برخی از مراجع شده بود.
علاوه بر آن، از معتمدین امام خمینی بود و در صدور اجازه دخالت در امور حسبیه و شرعیه به روحانیون، امام به وی اعتماد داشت.
پس از اخراج جمعی از علما و روحانیون ایرانی مقیم عراق توسط رژیم بعث عراق، بیوت آنان را خریداری کرد تا مانع از توقیف آنها توسط رژیم بعث گردد.
« شیخ نصرالله» همزمان مدیریت مدارس آیتالله العظمی بروجردی در دو شهر نجف و کربلا را برعهده داشت و مدرسه بزرگ آیتالله بروجردی در نجف را به پاتوق اصلی طرفداران امام و محل سکونت آنان تبدیل کرد
و نماز جماعت امام در مغربها در این مدرسه برگزار شود و هم چنین در مناسبتهای زیارت مخصوصه امام حسین علیه السلام که امام به کربلا مشرف میشد،
نماز جماعت امام در حسینیه آیت هالله بروجردی در کربلا که تحت مدیریت ایشان بود، اقامه میشد.
شیخ نصرالله خلخالی از ابتدا به فعالیتهای دینی همانند گسترش بناها، بهخصوص مشاهد شیعی، اهتمام ویژهای داشت و از طرف آیتالله العظمی بروجردی مامور مرمت بنای حرم مطهره حضرت رقیه دخت امام حسین و توسعه مقبره و حرم برآمد.
لذا خانههای اطراف را با کمک مردم خیر محل خریداری میکرد که در این میان عدهای راضی نشدند. وی طی سالهای طولانی پس از آن اهتمام میورزید این مهم را به سامان برساند و بدین منظور تعداد زیادی از خانههای اطراف حرم حضرت رقیه را خریداری کرد و قصد داشت حرم مزبور را توسعه دهدکه اجل مهلت نداد.فوت شیخ نصرالله :۱۳ اسفند ۱۳۵۶
این مردخیر(شیخ نصرالله خلخالی) در ۱۳ اسفند ۱۳۵۶(٢٤ ربیع الاول ١٣٩٨) در منزل خود در شهر دمشق در سوریه درگذشت. پیکرش به نجف اشرف منتقل و در آن شهر به خاک سپرده شد. متعاقب آن مراسم و مجالس ختم به این مناسبت برگزار شد و نام و یاد امام در آن مجالس مطرح گردید.
آیتالله حاج سید میرزا مهدی شیرازی در کنار آیتالله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی قمی هنگام سفر ایشان به ایران پس از شهریور1320
آیتالله حاج سید میرزا مهدی شیرازی از مراجع تقلید مقیم کربلا پدر آیتالله سید محمد شیرازی بود.
آیت الله سید محمد حسینی شیرازی در سال ۱۳۰۷ در نجف متولد شد. او فرزند میرزا مهدی شیرازی از خاندان حسینی شیرازی و برادر سید صادق حسینی شیرازی و دایی محمدتقی مدرسی است. خانواده «شیرازیها» از جمله خاندانهای علمی شهر کربلا بودند.
مراسم ترحیم آیتالله حاج سید میرزا مهدی شیرازی در بهمن 1339 در کربلا در تصویر آقایان: سید محمد شیرازی، سید حسن شیرازی، سید صادق شیرازی، سید کاظم قزوینی و سید محمد کاظم مدرسی دیده می شوند.
امام خمینی پس از زیارت مرقد امام علی (ع) به منزلی که جهت اقامت وی در نظر گرفته شده بود و بعد از نماز مغرب آقایان خویی، شیخ علی کاشف الغطاء، سید عبدالله شیرازی، فرزندان مرحوم عبدالهادی شیرازی، هادی و رضا امینی و سید موسی آیتالله زاده(حجتالاسلام سیدموسی موسوی) از وی دیدن کردند.
«حاج آقا مصطفی» گفت: «یک دفعه ما را سوار هواپیما کردند. نگفتند کجا می رویم. آمدیم در فرودگاه بغداد. گفتند: این جا بغداد است. خداحافظ شما.
شهر«بورسا»در۳۲۵کیلومتری آنکارا-پایتخت-قراردارد.
نه یک قران در جیب من بود نه یک قران در جیب امام.
«حاج آقا مصطفی»می گوید:تاکسی گرفتیم گفتیم ما را ببرید دم صحن حضرت امام موسی ابن جعفرعلیه السلام . ما را آورد آن جا. پول نداشتیم. ساعتم را دادم به راننده
گفتم: این پیشت باشد، الان برایت پول می آورم.
امام رفت حرم. من در صحن گشتم آقایی را دیدم گفتم: یک دینار به من بده. بعد حرف می زنیم. فعلا یک دینار بده. گرفتم یک دینار را و به تاکسی دادم. ساعتم را گرفتم. کنار صحن کاظمین یک مسافرخانه ای بود.
امام به آن جا رفت. بعد تلفن کردیم نجف به« آشیخ نصرالله خلخالی» و بعد سیل جمعیت و طلبه ها آمدند.»
کربلا استقبال خیلی خوبی ازامام شد. آسید محمد شیرازی و دیگران خیلی تلاش کردند. ایشان در صحن سید الشهدا نماز می خواند. به جای او امام به نماز ایستاد. آن دو سه شبی که امام کربلا بود تقریباً تمام صحن با ایشان نماز می خواند.
ود آسید محمد شیرازی هم پشت سر ایشان بود. بنا شد این ها بیایند نجف. از نجف تا کربلا چهارده فرسخ است.
آن جا در نیمه راه یک مکانی است که عرب ها به آن خان النص می گویند. یعنی نصفه راه. ما از طرف پدرمان با برادرم و دیگران، در سه چهار ماشین رفتیم «خان النص». بعد دیدیم امام آمد.
«آسید محمد شیرازی» جلو نشسته بود. امام و «حاج آقا مصطفی »هم پیش هم بودند.
سیدمحمد، سیدصادق شیرازی(برادران)
یک توقفی کردند و سلام و احوالپرسی کردیم و رفت و ما هم دنبالشان رفتیم. امام یکسره رفت حرم مشرف شد.
«ساواک» رودست خورد. عرب ها ریخته بودند دوروبر امام و دست ایشان را بوس می کردند. امام شب دست هایش درد می کرد. با چه تشریفاتی امام رفت حرم.
تمام مردم استقبال عظیمی از ایشان کردند. خیلی دست پاچه شدند.
خیال کردند امام را می فرستند نجف و مستهلک می شود.
دیدند نه، آمد نجف و تمام عرب ها و مردم و عوام استقبال می کنند. طلبه ها هم همان طور.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:آیت الله سیدمحمدموسوی بجنوردی می گوید:شب با پدرم (آیت الله میرزاحسن موسوی بجنوردی)رفتیم دیدن امام، همان جا پدرم به امام گفت: «فردا درس شروع کن. همین فردا که می گویم درس را شروع بکن.» آیت الله میرزاحسن موسوی بجنوردی دلیل این تعجیل رااینگونه می گوید:چون چو(شابعه) انداخته بودند که ایشان سواد ندارد. گفت درس شروع کند که(توانمندیهایش را) نمایش دهد کیست)
سیدمحمدموسوی بجنوردی می گوید:امام البته پس فردا شروع کرد. چون دید و بازدید بود. درس که شروع کرد «من هم از همان اول تا آخر رفتم. »چهارده سال به درس ایشان رفتم. امام که درس شروع کرد خیلی درسش گرفت.
«درس امام »همین کتاب بیع و این ها بود که چاپ شده. همه اش حرف های تازه و حمله و اشکال به شیخ انصاری و میرزای نایینی و همین هایی بود که نجفی ها می پرستیدند.
درس امام خمینی خیلی رونق گرفت. نقشه آن ها روی آب رفت. به خیال خودشان ایشان را می فرستند نجف و مستهلک می شود که عکس شد. یک مرتبه صد پله بالاتر آمد. درسش گرفت.
امام خمینی پس از زیارت مرقد امام علی (ع) به منزلی که جهت اقامت وی در نظر گرفته شده بود و بعد از نماز مغرب آقایان خویی، شیخ علی کاشف الغطاء، سید عبدالله شیرازی، فرزندان مرحوم عبدالهادی شیرازی، هادی و رضا امینی و سید موسی آیتالله زاده از وی دیدن کردند.
آیت الله سیدمحمدموسوی می گوید:امام هر شب به حرم می آمد. مراجع نجف مثلا هر ده روز می رفتند حرم. پدرم از آن دسته ای بود که هر روز عصر می رفت حرم. بعد از این که درس تمام می شد برای مغرب می رفت که نماز جماعت بخواند. امام همیشه سه ساعت بعد از غروب می رفت.
به قدری آمدنش منظم بود که می توانستید ساعتتان را با آمدن ایشان به حرم درست بکنید.
باور کنید می شد آدم ساعتش را درست بکند. حتی بعضی شب ها باران و طوفان بود اما امام سه ساعت بعد از مغرب در حرم بود. هر شب در تمام این مدت.
«ساواک»به قدری پشیمان شده بود که چرا این را فرستادند این جا. دیدند آقای خمینی صدبرابر بالاتر آمد. هم در عوام هم در طلبه ها و هم در دنیا. چون نجف بین المللی است و از همه جا به آن جا می روند.
آیت الله سیدمحمدباقرموسوی بجنوردی می گوید:اجازه اجتهادم پدرم راپیش امام خمینی هم بردم.
امام اینگونه نوشت:«آنچه حضرت آیت الله العظمی بجنوردی مرقوم فرموده اند راجع به فرزند گرامیشان مورد تایید اینجانب است.»
امام خمینی دهم اسفند ۱۳۵۷ به شهر «قم» عزیمت و تا دوم بهمن ۱۳۵۸ در این شهر سکنی گزیدند.
امام خمینی امام جماعت مسجداعظم نجف
دیدارآیت الله سیدمحمدشیرازی باامام خمینی درروزسوم اقامت درقم ۱۳اسفند۱۳۵۷
آیتالله حاج سید میرزا مهدی شیرازی در کنار آیتالله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی قمی هنگام سفر ایشان به ایران پس از شهریور1320
آیتالله حاج سید میرزا مهدی شیرازی از مراجع تقلید مقیم کربلا پدر آیتالله سید محمد شیرازی بود.
آیت الله سید محمد حسینی شیرازی در سال ۱۳۰۷ در نجف متولد شد. او فرزند میرزا مهدی شیرازی از خاندان حسینی شیرازی و برادر سید صادق حسینی شیرازی و دایی محمدتقی مدرسی است. خانواده «شیرازیها» از جمله خاندانهای علمی شهر کربلا بودند.
مراسم ترحیم آیتالله حاج سید میرزا مهدی شیرازی در بهمن 1339 در کربلا در تصویر آقایان: سید محمد شیرازی، سید حسن شیرازی، سید صادق شیرازی، سید کاظم قزوینی و سید محمد کاظم مدرسی دیده می شوند.
سیدمحمد، سیدصادق شیرازی(برادران)
آیت الله سید حسن طباطبایی قمی،متولد۲۶ آذر ۱۲۴۴ قم - متوفی۱۶ اسفند ۱۳۲۵نجف)،فرزند میرزا محمود قمی .
آیت الله العظمی قمی تحصیلات ابتدایی خود را در قم شروع کرد و تا سنین بلوغ در قم به تحصیل پرداخت. وی سپس در پی تکمیل تحصیلات راهی تهران شد و درس های دوره سطح مانند معالم، قوانین، شرح لمعه و رسائل و مکاسب را نزد اساتید آن حوزه خواند.
آیت الله قمی در ۲۲ سالگی عازم مکه و مدینه شد. در بازگشت از سرزمین وحی، وارد نجف اشرف گردید و پس از زیارت راهی سامرا شد. وی در جلسه درس آیت الله میرزا محمدحسن شیرازی شرکت کرد و پس از دو سال اقامت در سال ۱۳۰۶ قمری بار دیگر به تهران بازگشت.
آیت الله محمدحسن اختری (دبیرکل-سابق- مجمع جهانی اهل بیت)می گوید:من به محض ورود به نجف در ساعت ۱۰ صبح به مدرسه آیتالله العظمی بروجردی نزد یکی از دوستانم که در آنجا تحصیل میکردند رفتم و در حجره ایشان مهمان شدم. همان طور که نشسته بودم دیدم که بیرون از حجره یک عدهای از آقایان و طلبهها نشستهاند و در مورد ورود امام به نجف صحبت میکنند. تعجب کردم که این صحبتها چیست؟ آمدم بیرون همان آقایی که داشت صحبت میکرد رو به من کرد و گفت شما از قم آمدید؟ در قم چه خبر بود؟ من اخبار قم و شایعاتی که در آنجا بود به ایشان گفتم.
آیت الله اختری می گوید:اما او گفت که الآن از بغداد به منزل آقای خویی تلفن شده مبنی بر اینکه من حاج آقا مصطفی هستم و به اتفاق پدرم وارد بغداد شدیم. همان جا یکی از اساتید حدود ساعت ۴ بعدازظهر منزل آقای خویی زنگ زد و آنها هم گفتند بله آقای خویی فرمودند من خودم تلفن را جواب دادم و ایشان اظهار داشت که من حاج آقا مصطفی هستم و الآن با پدرم وارد بغداد شدیم.
متولی مدرسه بروجردی مرحوم حاج شیخ نصرالله خلخالی که در آن روز در بغداد بود به ایشان خبر دادند که چنین است و شما در کاظمین و بغداد به جستجوی امام بگردید و ما را از سرنوشت ایشان مطلع سازید.
امام در منزل آقای شیخ محمد حسین مؤید نجفی بودند. گویا ابتدا به مسافرخانه ایشان میروند یعنی آقای مؤید نجفی خودشان مسافرخانه داشتند.
آقای اختری می گوید: امام دو روز و نصفی در کاظمین بودند و از آنجا به سمت سامرا جهت زیارت حرکت کردند و دو ـ سه شب در سامرا ساکن شدند. در آنجا هم منزلی برای امام گرفتند.
آیت الله دکترعمیدزنجانی(متوفی۸ آبان ۱۳۹۰) می گوید:خبرورودامام به عراق راشنیدیم«باورنکردیم...
در روز ۱۵ مهر سال ۱۳۴۴ حضرت امام خمینی به همراه فرزندش آقا مصطفی با انبوهی از استقبال کنندگان از کاظمین به سمت سامرا حرکت کردند. علمای بزرگ شیعه و سنی در سامرا از ایشان استقبال کردند.
آیت الله عباسعلی عمید زنجانی می گوید:ساعت ۱۱ شب بود که خبر رسید. این خبر به مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی که اخبار اول به آنجا میرسید و تقریبا مثل فیضیه قم بود ، رسید. ما آنجا بودیم وقتی خبردار شدیم ، اول شگفت زده شدیم و باورمان نشد. چون شایعات زیاد در نجف پخش میشد و پس از یک هفته معلوم میشد که دروغ است. لذا آن خبر را هم از شایعات تلقی کردیم ولاکن مسئله آنقدر مهم بود که خودمان را راضی نکردیم به اینکه این شایعه است.
در مدرسه تلفنی بود که بوسیله آن به منزل مرحوم آقا شیخ نصرالله خلخالی که از دوستان قدیمی دوران جوانی امام بود و علاقه زیادی به امام داشت، زنگ زدیم و ایشان هم مسئله را تأیید کرد. گفتند بله ایشان وارد کاظمین شدند.
ما بیدرنگ، سر از پا نشناخته مینیبوسی اجاره کردیم. حدود ۱۵ نفر بودیم که متاسفانه من اشخاص آن الان یادم نیست، فقط میدانم به نظرم آقای رضوانی، آقای دعایی، آقای روحانی و... بودند. شبانه راه افتادیم با مینیبوس آمدیم به کاظمین. پرس و جو کردیم معلوم شد که امام و حاج آقا مصطفی به هتلی بنام "فُندق الجوادین" وارد شدند. به آنجا رفتیم گفتند که بله آقایان به اینجا آمده بودند اما صاحب هتل آنها را شناخت و ایشان را به خانهاش برد وبه امام گفت که اینجا مناسب شما نیست. ساعت از 12 شب گذشته بود؛ رفتیم خانه صاحب هتل. در زدیم و رفتیم داخل. دیدم مرحوم حاج آقا مصطفی بیدار است. خیلی خوشحال شدیم وبا حاج آقا مصطفی مصافحه کردیم. سراغ امام را گرفتیم گفتند که ایشان خسته بودند، خوابیدند. گفتند فردا صبح بیائید امام را ببینید.
وقتی حاج آقا مصطفی را سرحال و خوشحال دیدیم ما هم خیلی خوشحال شدیم. همه از سلامتی امام در تبعید نگران بودیم. آن شب حاج آقا مصطفی تعریف کردند که امام در ترکیه کارهای علمی انجام دادند. یکدوره وسیله النجاه مرحوم سید را تکمیل کردند به نام تحریرالوسیله؛ یک دوره فقه هم در عرض ۱۱ ماه نوشتند که زمان پربرکتی برای امام بود. حسینهای بود که ما آن شب آنجا اقامت کردیم که متعلق به یکی از تجار یزد بود. بعد از نماز صبح، از شدت اشتیاق رفتیم به محل اقامت حضرت امام، نشستیم و حضرت امام وارد شدند. وقتی ایشان را دیدیم حالتی پیدا کردیم که توصیف ناپذیر بود.
خب ما سالها در قم شاگرد ایشان (امام خمینی)بودیم اما این دیدار، دیدار خاصی بود. قابل توصیف با زبان و بیان نیست. اکثر دوستان اشک شوق میریختند.
امام با خوشرویی با دوستان احوالپرسی کردند. اکثر دوستان برای امام شناخته شده بودند. کم کم دیدارها شروع شد. ما هم چون فضا، فضای بزرگی نبود میایستادیم و یا پذیرایی میکردیم که جا را اشغال نکنیم. از گروه مهمی که اولین بار به دیدار امام آمدند ما بودیم. سپس یک گروه دیگرکه از طرف ریاست جمهوری عراق بودند، آمد. این گروه به ریاست یکی از وزراء که شیعه و در واقع وزیر "وحده" عراق بود و کمی هم تحصیلات نجف داشت ، بود. در زمان حسن البکر این اتفاق افتاد. او صحبتهای خوبی کرد وگفت که شما تصور نکنید که اینجا تبعید هستید ما شما را با این شرط پذیرفتیم که شما آزاد باشید و مثل شهروندی که میهمان ما هستید ، تمام امکانات برای فعالیت شما (البته منظور او سیاسی نبود بلکه علمی و مذهبی بود) فراهم است. شما تحت الحفظ نیستید. فقط ما دو نفر را گماردهایم برای حفظ جان شما. آنها پشت سر شما نیستند بلکه دورادور مواظب شما هستند. سلام رئیس جمهور را رساند و بسیار اظهار خوشحالی کرد که امام میهمان آنها هستند و سخنان امیدوار کنندهای مطرح کردند. امام چیزی نمیگفتند فقط نگاه میکردند و تأیید میکردند. و گاه هم سرشان پایین بود و فقط گوش میدادند. در این دیدار من حضور داشتم. ای کاش صحبتها ضبط میشد. اول کار بود. ما بیتجربه بودیم
وقتی آقای حکیم به دیدار امام آمد اینجا همه دوستان منفعل شدند که این یک حادثه خیلی مهمی است اگر این موضوع در ایران منعکس شود برای نهضت بسیار مفید است. به احتمال زیاد این هم سیاست حاج آقا مصطفی بود. من سند و مدرکی ندارم ولی میدانم ماها هیچکدام عقلمان نمیرسید و این تجربه را نداشتیم که ضبط کنیم، عکس بگیریم.
البته ضبط صوت و گرفتن عکس در عراق خیلی متعارفتر از ایران بود ولکن این فکر در ماها نبود. حاج آقا مصطفی یکی از دوستان را مأمور کرد که برود عکاس بیاورد و عکسهای حرفهای بگیرد و قابل تکثیر باشد. جوانی را آوردند و عکسهای زیادی از حرکات مختلف حضرت امام و آقای حکیم گرفت.
متأسفانه صبح که رفتند سراغ عکسها گفتند همان دیشب از بیت آقای حکیم آمدند وهمه فیلمها را بردند که دیگر هیچ وقت منتشر نشد. پس از آن دیگر ما از دیدار آقای خویی و آقای شاهرودی عکسهایی تهیه شد. البته من از بغداد به نجف برگشتم و عرض کنم که دیدار آقای حکیم در نجف اتفاق افتاد. در بغداد هیچ عکس و تصویری باقی نماند.(کتاب امید اسلام ، ص ۱۷۵)
«آیت الله دکتر عباسعلی عمیدزنجانی»(رئیس سابق دانشگاه تهران) می نویسد:پس از آن در روز در ۱۶مهر۱۳۴۴ حضرت امام و همراهان وارد کربلا شدند و مورد استقبال بیسابقه مردم، علما و طلاب آنجا قرار گرفتند. حضرت امام خمینی بعد از توقف یک هفتهای در کربلا که عمدتاً به زیارت و دید و بازدید گذشت، در بعد از ظهر روز جمعه ۲۳مهر۱۳۴۴ به همراهی بدرقه کنندگان از کربلا به سوی نجف حرکت کردند..پایان.
نامه امام خمینی به شیخ نصرالله
امام خمینی پس از تبعید به ترکیه با ارسال نامهای به ایشان، ورودشان را به آن کشور به اطلاع وی رسانید و در آن مینویسد: «حضرت حجت الاسلام آقاى خلخالى- دامت افاضاته؛ به عرض عالى مىرساند، ان شاءالله مزاج شریف خالى از نقاهت است. از قرار مسموع، مکه مشرّف شده بودید. ان شاءالله زیارات شما مقبول است. حالت این جانب بحمدالله سلامت است. و چند روزى است در اسلامبول هستم. امروز حرکت مىکنم به بورسا. جنابعالى و سایر دوستان نگران نباشید. آنچه خداوند تعالى مقرر فرموده صلاح است، و از آن متشکرم. خدمت حضرت حجت الاسلام آقاى لواسانى اگر تا رسیدن مکتوب، عتبات هستند سلام مىرسانم. از جنابعالى تقاضاى دعاى خیر براى حُسن عاقبت دارم.».
پس از ورود امام خمینی به عراق، نخستین فردی بود که توسط حاج آقا مصطفی خمینی از ورود امام به عراق مطلع شده و علاوه بر این که خود به استقبال معظم له شتافت، زمینه استقبال گسترده علما و روحانیون نجف از امام خمینی را فراهم کرد و
امام خمینی پس از ورود به نجف اشرف در «منزل شیخ نصرالله» ساکن شد.
ازده ماه ترکیه+۱۳سال عراق+۴ماه فرانسه
۱۳آبان۱۳۴۳–تیعیدامام خمینی به ترکیه
۱۳سال اقامت درنجف
۱۳مهر۱۳۴۴تبعیدازترکیه به عراق"نجف"
۱۲مهر۱۳۵۷تبعید-اخراج-ازنجف به کویت
کویت اجازه حضوربه خاکش رانداد،بناچارامام چندساعت بعدبه عراق(بصره)برگشت وروزبعد۱۳مهر۵۷ازطریق فرودگاه بغدادبه «فرانسه»منتقل شد.
۱۴مهر۱۳۵۷وارد"پاریس"شد.
دو۲روزبعد(۱۶مهر)به حومه پاریس(نوفل لوشاتو)منتقل شد.
۱۲بهمن۱۳۵۷واردکشورایران شد.
۱۰روز(دهه فجر)هنوزتفاله های شاه (بختیار)حکومت متزلزلی داشتند.
۲۲بهمن حکومت شاه به زانودرآمد وحکومت بدست عاشقان خمینی درآمد.پیروزی انقلاب
ساعت۲۲:۲۳ شنبه ۱۳خرداد۱۳۶۸(٢٨ شوال ١۴٠٩)روح خدا به خدا پیوست.
دعای روز ۲۹ماه رمضان بصورت جداپرداختیم.
دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان/۳۰روز
از ابن عباس روایت کرده اند: که حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله براى روزه هر روز ماه مبارک رمضان فضیلت بسیار بیان فرمود و برای هر روز دعاى مخصوصى با فضیلت و ثواب بسیار براى آن ذکر کرد که ما به بیان اصل دعا اکتفا میکنیم.
روز اول:اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیَامِی فِیهِ صِیَامَ الصَّائِمِینَ وَ قِیَامِی فِیهِ قِیَامَ الْقَائِمِینَ وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِینَ وَ هَبْ لِی جُرْمِی فِیهِ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ وَ اعْفُ عَنِّی یَا عَافِیاً عَنِ الْمُجْرِمِینَ .
خدایا روزه ام را در این ماه روزه روزه داران قرار ده، و شب زنده داری ام را شب زنده دارى شب زنده داران، و بیدارم کن در آن از خواب بی خبران، و ببخش گناهم را در آن اى معبود جهانیان، و از من درگذر، اى درگذرنده از گنهکاران.
روز دوم :اللَّهُمَّ قَرِّبْنِی فِیهِ إِلَى مَرْضَاتِکَ وَ جَنِّبْنِی فِیهِ مِنْ سَخَطِکَ وَ نَقِمَاتِکَ وَ وَفِّقْنِی فِیهِ لِقِرَاءَةِ آیَاتِکَ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ .
خدایا مرا در این ماه به خشنودى ات نزدیک کن، و از خشم و انتقامت برکنار دار، و به قرائت آیاتت موفق کن، اى مهربان ترین مهربانان.
روز سوم :اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبِیهَ وَ بَاعِدْنِی فِیهِ مِنَ السَّفَاهَةِ وَ التَّمْوِیهِ وَ اجْعَلْ لِی نَصِیبا مِنْ کُلِّ خَیْرٍ تُنْزِلُ فِیهِ بِجُودِکَ یَا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِینَ -خدایا در این ماه به من تیزهوشى و بیدارى عنایت فرما، و از بى خردى و اشتباه دورم ساز، و از هر خیرى که در این ماه نازل مى کنى، برایم بهره اى قرار ده، و به حق جودت اى جودمندترین جودمندان.
روز چهارم :اللَّهُمَّ قَوِّنِی فِیهِ عَلَى إِقَامَةِ أَمْرِکَ وَ أَذِقْنِی فِیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ وَ أَوْزِعْنِی فِیهِ لِأَدَاءِ شُکْرِکَ بِکَرَمِکَ وَ احْفَظْنِی فِیهِ بِحِفْظِکَ وَ سِتْرِکَ یَا أَبْصَرَ النَّاظِرِینَ .
خدایا در این ماه براى برپاداشتن امرت نیرومند ساز مرا، و شیرینى ذکرت را به من بچشان، و اداى شکرت را به من الهام فرما، و به نگهدارى و پوششت نگاهم بدار، اى بیناترین بینندگان.
روز پنجم :اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِینَ وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنْ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ الْقَانِتِینَ وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنْ أَوْلِیَائِکَ الْمُقَرَّبِینَ بِرَأْفَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
خدایا قرار ده مرا در این ماه از آمرزش جویان، و از بندگان شایسته فرمانبردار، و از اولیاى مقرّبت، به رأفتت اى مهربان ترین مهربانان.
روز ششم :اللَّهُمَّ لا تَخْذُلْنِی فِیهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِیَتِکَ وَ لا تَضْرِبْنِی بِسِیَاطِ نَقِمَتِکَ وَ زَحْزِحْنِی فِیهِ مِنْ مُوجِبَاتِ سَخَطِکَ بِمَنِّکَ وَ أَیَادِیکَ یَا مُنْتَهَى رَغْبَةِ الرَّاغِبِینَ.
خدایا مرا در این ماه به خاطر نزدیک شدن به نافرمانی ات وامگذار، و با تازیانه هاى انتقامت عذاب مکن، و از موجبات خشمت دورم بدار، به فضل و عطاهایت، اى نهایت دلبستگى دل شدگان.
روز هفتم :اللَّهُمَّ أَعِنِّی فِیهِ عَلَى صِیَامِهِ وَ قِیَامِهِ وَ جَنِّبْنِی فِیهِ مِنْ هَفَوَاتِهِ وَ آثَامِهِ وَ ارْزُقْنِی فِیهِ ذِکْرَکَ بِدَوَامِهِ بِتَوْفِیقِکَ یَا هَادِیَ الْمُضِلِّینَ.
خدایا مرا در این ماه بر روزه و شب زنده دارى اش یارى ده، و از لغزش ها و گناهانش دورم بدار، و ذکرت را همواره روزى ام کن، به توفیقت اى راهنماى گمراهان.
روز هشتم :اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ رَحْمَةَ الْأَیْتَامِ وَ إِطْعَامَ الطَّعَامِ وَ إِفْشَاءَ السَّلامِ وَ صُحْبَةَ الْکِرَامِ بِطَوْلِکَ یَا مَلْجَأَ الْآمِلِینَ.
خدایا در این ماه مهرورزى به ایتام، و خوراندن طعام(به مردم)، و آشکار کردن سلام، و همنشینى با اهل کرامت را نصبم فرما، به عطایت اى پناهگاه آرزومندان.
روز نهم :اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی فِیهِ نَصِیبا مِنْ رَحْمَتِکَ الْوَاسِعَةِ وَ اهْدِنِی فِیهِ لِبَرَاهِینِکَ السَّاطِعَةِ وَ خُذْ بِنَاصِیَتِی إِلَى مَرْضَاتِکَ الْجَامِعَةِ بِمَحَبَّتِکَ یَا أَمَلَ الْمُشْتَاقِینَ.
خدایا براى من در این ماه بهره اى از رحمت گسترده ات قرار ده، و به جانب دلایل درخشانت راهنمایى کن، و به سوى خشنودى فراگیرت متوجه کن، به مهرت اى آرزوى مشتاقان.
روز دهم :اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْفَائِزِینَ لَدَیْکَ وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ إِلَیْکَ بِإِحْسَانِکَ یَا غَایَةَ الطَّالِبِینَ.
خدایا مرا در این ماه از توکل کنندگان، و از رستگاران نزد خود، و از مقرّبان درگاهت قرار بده، به احسانت اى هدف جویندگان.
روز یازدهم :اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَیَّ فِیهِ الْإِحْسَانَ وَ کَرِّهْ إِلَیَّ فِیهِ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ وَ حَرِّمْ عَلَیَّ فِیهِ السَّخَطَ وَ النِّیرَانَ بِعَوْنِکَ یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ.
خدایا در این ماه نیکى را پسندیده من گردان، و نادرستی ها و نافرمانی ها را مورد کراهت من قرار ده، و خشم و آتش برافروخته را بر من حرام گردان به یارى ات اى فریادرس دادخواهان.
روز دوازدهم :اللَّهُمَّ زَیِّنِّی فِیهِ بِالسِّتْرِ وَ الْعَفَافِ وَ اسْتُرْنِی فِیهِ بِلِبَاسِ الْقُنُوعِ وَ الْکَفَافِ وَ احْمِلْنِی فِیهِ عَلَى الْعَدْلِ وَ الْإِنْصَافِ وَ آمِنِّی فِیهِ مِنْ کُلِّ مَا أَخَافُ بِعِصْمَتِکَ یَا عِصْمَةَ الْخَائِفِینَ.
خدایا مرا در این ماه به پوشش و پاکدامنى بیاراى، و به لباس قناعت و اکتفا به اندازه حاجت بپوشان و بر عدالت و انصاف وادارم نما، و مرا در این ماه از هرچه مى ترسم ایمنى ده، به نگهدارى ات اى نگهدارنده هراسندگان.
روز سیزدهم :اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی فِیهِ مِنَ الدَّنَسِ وَ الْأَقْذَارِ وَ صَبِّرْنِی فِیهِ عَلَى کَائِنَاتِ الْأَقْذَارِ وَ وَفِّقْنِی فِیهِ لِلتُّقَى وَ صُحْبَةِ الْأَبْرَارِ بِعَوْنِکَ یَا قُرَّةَ عَیْنِ الْمَسَاکِینِ.
خدایا مرا در این ماه از آلودگیها و ناپاکی ها پاک کن، و بر شدنی هاى مورد تقدیرت(مقدرات) شکیبایم گردان، و به پرهیزگارى و هم نشینى با نیکان توفیقم ده، به یاریات اى نور چشم درماندگان.
روز چهاردهم :اللَّهُمَّ لا تُؤَاخِذْنِی فِیهِ بِالْعَثَرَاتِ وَ أَقِلْنِی فِیهِ مِنَ الْخَطَایَا وَ الْهَفَوَاتِ وَ لا تَجْعَلْنِی فِیهِ غَرَضاً لِلْبَلایَا وَ الْآفَاتِ بِعِزَّتِکَ یَا عِزَّ الْمُسْلِمِینَ.
خدایا مرا در این ماه بر لغزش ها سرزنش مکن، و از خطاها و افتادن در گناهان دور بدار، و هدف بلاها و آفات قرار مده، به عزّتت اى عزّت مسلمانان.
روز پانزدهم :اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ طَاعَةَ الْخَاشِعِینَ وَ اشْرَحْ فِیهِ صَدْرِی بِإِنَابَةِ الْمُخْبِتِینَ بِأَمَانِکَ یَا أَمَانَ الْخَائِفِینَ .
خدایا در در این ماه طاعت فروتنان را نصیبم کن، و سینه ام را براى انابه همانند بازگشت خاضعان باز کن به امان دادنت اى امان ده هراسندگان.
روز شانزدهم :اللَّهُمَّ وَفِّقْنِی فِیهِ لِمُوَافَقَةِ الْأَبْرَارِ وَ جَنِّبْنِی فِیهِ مُرَافَقَةَ الْأَشْرَارِ وَ آوِنِی فِیهِ بِرَحْمَتِکَ إِلَى [فِی ] دَارِ الْقَرَارِ بِإِلَهِیَّتِکَ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ.
خدایا مرا در این ماه به همراهى و همسویى با نیکان توفیق ده، و از همنشینى با بدان دور بدار و به حق رحمتت به خانه آرامش جایم ده، و به پرستیدگى ات اى پرستیده جهانیان.
روز هفدهم :اللَّهُمَّ اهْدِنِی فِیهِ لِصَالِحِ الْأَعْمَالِ وَ اقْضِ لِی فِیهِ الْحَوَائِجَ وَ الْآمَالَ یَا مَنْ لا یَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِیرِ وَ السُّؤَالِ یَا عَالِماً بِمَا فِی صُدُورِ الْعَالَمِینَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ.
خدایا مرا در این ماه به سوى کارهاى شایسته هدایت فرما، و حاجتها و آرزوهایم را برآور، اى آن که نیاز به روشنگرى و پرسش ندارد، اى آگاه به آنچه در سینه جهانیان است بر محمّد و خاندان پاکش درود فرست.
روز هیجدهم :اللَّهُمَّ نَبِّهْنِی فِیهِ لِبَرَکَاتِ أَسْحَارِهِ وَ نَوِّرْ فِیهِ قَلْبِی بِضِیَاءِ أَنْوَارِهِ وَ خُذْ بِکُلِّ أَعْضَائِی إِلَى اتِّبَاعِ آثَارِهِ بِنُورِکَ یَا مُنَوِّرَ قُلُوبِ الْعَارِفِینَ .
خدایا مرا در این ماه به برکت هاى سحرهایش آگاه کن، و دلم را با روشنایى انوارش روشنى بخش، و تمام اعضایم را به پیروى آثارش بگمار، به نورت اى نوربخش دلهاى عارفان.
روز نوزدهم :اللَّهُمَّ وَفِّرْ فِیهِ حَظِّی مِنْ بَرَکَاتِهِ وَ سَهِّلْ سَبِیلِی إِلَى خَیْرَاتِهِ وَ لا تَحْرِمْنِی قَبُولَ حَسَنَاتِهِ یَا هَادِیا إِلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ .
خدایا در این ماه بهره ام را از برکت هایش کامل گردان، و راهم را به سوى نیکی هایش هموار نما، و از پذیرفته خوبی هایش محرومم مساز، اى هدایت کننده به سوى حق آشکار
روز بیستم :اللَّهُمَّ افْتَحْ لِی فِیهِ أَبْوَابَ الْجِنَانِ وَ أَغْلِقْ عَنِّی فِیهِ أَبْوَابَ النِّیرَانِ وَ وَفِّقْنِی فِیهِ لِتِلاوَةِ الْقُرْآنِ یَا مُنْزِلَ السَّکِینَةِ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ.
خدایا در این ماه درهاى بهشت هایت را به رویم باز کن، و درهاى آتش دوزخ را به روزیم بربند، و به تلاوت قرآن موفقم بدار، اى فرو فرستنده آرامش در دل مؤمنان.
روز بیست و یکم :اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی فِیهِ إِلَى مَرْضَاتِکَ دَلِیلاً وَ لا تَجْعَلْ لِلشَّیْطَانِ فِیهِ عَلَیَّ سَبِیلاً وَ اجْعَلِ الْجَنَّةَ لِی مَنْزِلاً وَ «مَقِیلاً» یَا قَاضِیَ حَوَائِجِ الطَّالِبِینَ.
خدایا در این ماه براى من به سوى خشنودى ات دلیلى قراربده، و-اما- براى شیطان راهى به سوى من قرار مده، و بهشت را منزل و آسایشگاهم قرار ده، اى برآورنده حاجات خواهندگان.
روز بیست و دوم :اللَّهُمَّ افْتَحْ لِی فِیهِ أَبْوَابَ فَضْلِکَ وَ أَنْزِلْ عَلَیَّ فِیهِ بَرَکَاتِکَ وَ وَفِّقْنِی فِیهِ لِمُوجِبَاتِ مَرْضَاتِکَ وَ أَسْکِنِّی فِیهِ بُحْبُوحَاتِ جَنَّاتِکَ یَا مُجِیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّینَ.
خدایا در این ماه درهاى فضلت را به روى من بگشا، و برکاتت را بر من نازل فرما، و به موجبات خشنودى ات موفقم بدار، و در میان بهشت هایت جایم ده، اى برآورنده خواهش درماندگان
روز بیست و سوم :اللَّهُمَّ اغْسِلْنِی فِیهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ طَهِّرْنِی فِیهِ مِنَ الْعُیُوبِ وَ امْتَحِنْ قَلْبِی فِیهِ بِتَقْوَى الْقُلُوبِ یَا مُقِیلَ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِینَ.
خدایا در این ماه از گناهانم شست وشویم ده، و از عیب ها پاکم کن، و دلم را به پرهیزکارى دلها بیازماى، اى نادیده گیرنده لغزشهاى اهل گناه.
روز بیست و چهارم :اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ فِیهِ مَا یُرْضِیکَ وَ أَعُوذُ بِکَ مِمَّا یُؤْذِیکَ وَ أَسْأَلُکَ التَّوْفِیقَ فِیهِ لِأَنْ أُطِیعَکَ وَ لا أَعْصِیَکَ یَا جَوَادَ السَّائِلِینَ.
خدایا در این ماه آنچه تو را خشنود مى کند از تو درخواست می کنم، و از آنچه تو را ناخشنود می کند به تو پناه مى آورم، و از تو در این ماه توفیق اطاعت و ترک نافرمانى ات را خواستارم، اى بخشنده به نیازمندان.
روز بیست و پنجم :اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِیهِ مُحِبّاً لِأَوْلِیَائِکَ وَ مُعَادِیا لِأَعْدَائِکَ مُسْتَنّاً بِسُنَّةِ خَاتَمِ أَنْبِیَائِکَ یَا عَاصِمَ قُلُوبِ النَّبِیِّینَ.
خدایا مرا در این ماه دلبسته اولیا، و دشمن دشمنانت قرار ده، و آراسته به راه و روش خاتم پیامبرانت گردان، اى نگهدارنده دلهاى پیامبران.
روز بیست و ششم :اللَّهُمَّ اجْعَلْ سَعْیِی فِیهِ مَشْکُوراً وَ ذَنْبِی فِیهِ مَغْفُوراً وَ عَمَلِی فِیهِ مَقْبُولاً وَ عَیْبِی فِیهِ مَسْتُوراً یَا أَسْمَعَ السَّامِعِینَ.
خدایا کوششم را در این ماه مورد سپاس، و گناهم را آمرزیده، و عملم را پذیرفته، و عیبم را پوشیده قرار ده، اى شنواترین شنوایان.
روز بیست و هفتم :اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ فَضْلَ لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ صَیِّرْ أُمُورِی فِیهِ مِنَ الْعُسْرِ إِلَى الْیُسْرِ وَ اقْبَلْ مَعَاذِیرِی وَ حُطَّ عَنِّیَ الذَّنْبَ وَ الْوِزْرَ یَا رَءُوفاً بِعِبَادِهِ الصَّالِحِینَ .
خدایا در این ماه فضیلت شب قدر را روزى ام ساز، و کارهایم را از سختى به آیانى برگردان، و پوزش هایم را بپذیر، و گناه و بار گران را از گردنم بریز، اى مهربان به بندگان شایسته.
روز بیست و هشتم :اللَّهُمَّ وَفِّرْ حَظِّی فِیهِ مِنَ النَّوَافِلِ وَ أَکْرِمْنِی فِیهِ بِإِحْضَارِ الْمَسَائِلِ وَ قَرِّبْ فِیهِ وَسِیلَتِی إِلَیْکَ مِنْ بَیْنِ الْوَسَائِلِ یَا مَنْ لا یَشْغَلُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّینَ.
خدایا بهره ام را در این ماه از مستحبات فراوان کن، و مرا با تحقق درخواست ها اکرام فرما، و از میان وسایل وسیله ام را به سویت نزدیک کن، اى که پافشارى اصرارورزان مشغولش نسازد.
روز بیست و نهم :اللَّهُمَّ غَشِّنِی فِیهِ بِالرَّحْمَةِ وَ ارْزُقْنِی فِیهِ التَّوْفِیقَ وَ الْعِصْمَةَ وَ طَهِّرْ قَلْبِی مِنْ غَیَاهِبِ التُّهَمَةِ یَا رَحِیما بِعِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ.
خدایا در این ماه با رحمتت فروگیر و توفیق و خود نگهدارى نصیبم کن، و از تیرگی هاى تهمت دلم را پاک گردان، اى مهربان به بندگان با ایمان.
روز سى ام :اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیَامِی فِیهِ بِالشُّکْرِ وَ الْقَبُولِ عَلَى مَا تَرْضَاهُ وَ یَرْضَاهُ الرَّسُولُ مُحْکَمَةً فُرُوعُهُ بِالْأُصُولِ بِحَقِّ سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.
خدایا روزه ام را در این ماه، بر پایه آنچه تو و پیامبر آن را مى پسندد مورد سپاس و پذیرش قرار ده، درحالیکه فروعش بر اصولش استوار باشد، به حق سرورمان محمّد و اهل بیت پاکش، و سپاس خداى را پروردگار جهانیان./منبع:سایت آیت الله انصاریان.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:چراروز ۲۹ماه رمضان« روزغش کردن خانم ها»ست
«اللهمّ غَشّنی بالرّحْمَةِ وارْزُقْنی فیهِ التّوفیقِ والعِصْمَةِ وطَهّرْ قلْبی من غَیاهِبِ التُّهْمَةِ یا رحیماً بِعبادِهِ المؤمِنین»
آیتالله مجتهدی تهرانی در شرح فراز «اللهمّ غَشّنی بالرّحْمَةِ» میگوید: ای خدا، من را به رحمت خودت بپوشان! «غش» یعنی پوشاندن."غش درمعامله"کسی که عیب جنس را بپوشاند، در معامله غش کردن
حال در این دعا میگوییم که خدایا، همانطور که یک بازاری برای خوب جلوه دادن جنسش ،در معامله عیب را میپوشاند تو هم به رحمت خودت عیب من را بپوشان!
آیتالله مجتهدی تهرانی: از سالها پیش روز بیست و نهم رمضان در میان خانمها به روز «غشنی» معروف است و آنها در مساجد حضور مییافتند. اما فکر میکنند که این غشنی به معنای ضعف کردن است و با لحن ضعیف به خدا میگویند که «خدایا من غش کردم»! در حالی که این طور نیست و معنای پوشاندن میدهد.
دعای ۲۹ماه رمضان«اللهمّ غَشّنی بالرّحْمَةِ وارْزُقْنی فیهِ التّوفیقِ والعِصْمَةِ وطَهّرْ قلْبی من غَیاهِبِ التُّهْمَةِ یا رحیماً بِعبادِهِ المؤمِنین»
«خدایا، بپوشان در آن با مهر و رحمت و روزی کن مرا در آن توفیق و خودداری و پاک کن دلم را از تیرگیها و گرفتگیهای تهمت، ای مهربان به بندگان با ایمان خود!»
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«غشی» مصدرش غشیان است. «غشیان» یعنی پوشیدن یک چیزی که دراینجاآن چیز«عیب وخطا »است.دردعای ۲۹ماه رمضان«غشنی»بنده ،ازخدایش میخواهد(همانطور که یک بازاری برای جلب توجه مشتری ومنافع خود دست به یک اقداماتی می زند که جنس نامرغوبش را مرغوب جلوه بدهد)ازخدا چنین حالتی را می خواهد که خدایا این عبادات مارا که خیلی مایه دارنیست(معیوب وناقص است)،مایه دارش کند،این نامرغوبیت وناخالصی راارزشمند«مرغوب»جلوه بدهد ودردادن ثواب ،بعنوان حنس مرغوب محاسبه ومعامله کند،ثواب کامل بدهد،جنس «کالای درجه۳»را درمعامله بعنوان «درجه یک »حساب کند-بخرد.
فرزندان رهبرانقلاب درکناراستادشان،از سمت راست : سید میثم و سید مصطفی، آیت الله مجتهدی، سید مجتبی و سید مسعودخامنه ای.
خدایا بپوشان در آن با مهر و رحمت و روزى کن مرا در آن توفیق و خوددارى و پاک کن دلم را از تیرگی ها و گرفتگىهاى تهمت اى مهربان به بندگان با ایمان خود.
فیض فراگیر
شرح دعای روز بیست و نهم ماه مبارک رمضان
اللهم غشنی فیه بالرحمه و ارزقنی فیه التوفیق و العصمه وطهر قلبی من غیاهب التهمه یا رحیما بعباده المومنین خدایا در این روز مرا به رحمت خود بپوشان و توفیق"طاعت"و حفظ از گناهان را روزی فرما و دلم را از تاریکی های تردیدها و اوهام باطل پاک دار ای خدای مهربان بر اهل ایماناللهم غشنی فیه بالرحمه خدایا در این روز مرا به رحمت خود بپوشان
رحمت فراگیر الهی
این ماهی که در آن قرار داریم «ماه رمضان»ماهی است که به ماه رحمت الهی معروف است. در این ماه خداوند نظر رحمت خود را بر تمام بندگان خود می افکند و این بدان معنی نیست که در ماههای دیگر رحمت الهی وجود ندارد، بلکه منظور این است که در این ماه رحمت الهی بر بندگان خود بی حد، وسیع است به طوری که این ماه به ماه میهمانی خدا نیز معروف است، چنانچه در دعاهایی هم که در ماه مبارک رمضان می خوانیم؛ می گوییم: »اللهم اغن کل فقیر» یعنی -خدایا هر فقیری را غنی فرما«اللهم اشبع کل جائع» یعنی :خدایا هر گرسنه ای را سیر فرما و... که این نشان دهنده آن است که در این ماه، رحمت خداوند فقط شامل مسلمانان نیست، بلکه شامل هر بنده ای که در دنیا زیست دارد می باشد، زیرا که همه از فرزندان آدم ابوالبشر هستیم و باید به یک دین واحد آن هم اسلام ناب محمدی (ص) روی آوریم که با توجه به این رحمت واسعه الهی؛ ما نیز در این روز از خداوند خواستاریم رحمت خودش را بر سرتاسر جسم و جان ما بپوشاند...
و ارزقنی فیه التوفیق و العصمه وتوفیق (طاعت) و حفظ از گناهان را روزیم فرما
منظور از توفیق چیست؟
در این دعا منظور از توفیق همان موفقیتی است که خداوند نصیب انسان می گرداند تا در راه اطاعت و بندگی او قدم بردارد و یا به قولی دیگر منظور از توفیق همان ذکر شریف :لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم-یعنی «نیست چرخش و قوتی مگر به قدرت و فرمان خداوند بلند مرتبه بزرگ» به طوری که انسان هیچ عملی را نمی تواند انجام دهد مگر اینکه خداوند او را نیرو و قوت بخشد و در امور او را موفق بدارد چرا که خداوند خالق تمام موجودات عالم است و بر هر چیزی احاطه دارد و بر هر چیزی قادر است.
منظور از والعصمه چیست؟
همانطوری که در بالا توضیح داده شد انسان در هیچ کار خیری موفق نمی گردد مگر اینکه خداوند او را یاری نماید و در اینجا منظور از «والعصمه» باز نوعی از توفیق الهی است که در این نوع آن از خداوند خواستاریم ما را از انجام معاصی و گناهانش مصون و محفوظ بدارد چرا که هر بلا و مصیبتی که بر انسان وارد می شود از گناهانی است که مرتکب می گردد. ما نیز در این روز از خداوند می خواهیم که به ما توفیق طاعت و بندگی عطا نموده و از انجام گناهان و معاصی مصون و محفوظ بدارد
و طهر قلبی من غیاهب التهمه یا رحیما بعباده المومنین «و دلم را از تاریکی های تردیدها و اوهام باطل پاک دار ای خدای مهربان بر اهل ایمان»
عاقبت تردید در دین مبین اسلام
شک و تردید یکی از اعمالی است که ممکن است انسان را از مسیر خود منحرف کرده و به هلاک بکشاند که این شک و تردید گاهی اوقات نسبت به بندگان خدا می باشد، که آن به منزله رفتارهایی است که بندگان نسبت به یکدیگر مشاهده می کنند و گاهی اوقات شک و تردید در دین مبین اسلام و دستوراتی است که از طرف خداوند برای انسان نازل گردیده است که آن ناشی از احاطه کامل شیطان بر وجود انسان است که ممکن است انسان را سریعا به پرتگاه هلاکت برساند، چنانچه خداوند در قرآن می فرماید: و من یرترد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فاولئک حبطت اعملهم فی الدنیا و الاخره و اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون-
یعنی و کسی از شما که در دین خدا تردید می کند، پس می میرد در صورتی که کافر از دنیا رفته، پس اعمالشان در دنیا و آخرت حبط گردیده و از بین می رود و آنان از یاران و اصحاب آتشند به طوری که در آن جاودانند،ما نیز در این روز به خداوند پناه برده و از او خواستاریم که دل ما را از شک و تردید نسبت به دیگران و نسبت به دین مبینش نجات داده و از شر شیطان رها سازد.